ریشه @ri_sheh Channel on Telegram

ریشه

@ri_sheh


از نو
نگاه
اندیشه.


دبیر: رضا مقصودی


"توسط ادمین اداره می‌شود"

ارتباط با ادمین:
@Ri_sheh1

کانال دوم (نامه‌ای به پدر و مادرم):
@Ri_sheh2

خانه‌ی فیلم ریشه: @Ri_sheh3

ریشه (Persian)

کانال 'ریشه' یک فضای پراکنده و متنوع است که توسط دبیر خلاق و استعدادمند، رضا مقصودی، اداره می‌شود. این کانال در آن از نو، گوشه‌های مختلف اندیشه را برای شما روشن می‌کند. اگر به دنبال یافتن پرتوهای جدید در دنیای اندیشه و هنر هستید، 'ریشه' بهترین انتخاب برای شماست. اینجا همه چیز به نوعی دست خدایی دارد و از هر زاویه‌ای به دیدن مسائل دچار تغییر خواهید شد. رضا مقصودی به عنوان دبیر این کانال، با دید حاد و تحلیلی‌اش، شما را در سفری نو به دنیای اندیشه همراهی خواهد کرد. برای ارتباط با ادمین کانال، می‌توانید با آی‌دی @Ri_sheh1 در تلگرام تماس بگیرید. علاوه بر کانال اصلی، 'ریشه'، شما می‌توانید نیز به کانال دوم 'نامه‌ای به پدر و مادرم' با آی‌دی @Ri_sheh2 مراجعه کرده و نگاهی به سایر ابعاد و ژرفای مسائل انسانی بیندازید. همچنین، با مراجعه به خانه‌ی فیلم 'ریشه' با آی‌دی @Ri_sheh3، می‌توانید در دنیای هنر و سینما، تجربه‌ی جدیدی را تجربه کنید. به کانال 'ریشه' بپیوندید و با خواندن مطالب و تماشای محتواهای آن، به روحیه‌ی ذهنی و هنری خود انگیزه بیافزایید. اینجا جایی است که هنر، اندیشه و احساسات به یکدیگر می‌رسند و شما را در سفری سحرآمیز و ناب قرار می‌دهند.

ریشه

21 Nov, 18:30


روزها در راه
شاهرخ مسکوب

قسمت 4

6 دی 1357

چریک‌های فدایی و مارکسیست از جان خود نگذشت‌اند تا ناگهان اجتماع زیر پرچم دین به‌ پا خیزد و حسین جای لنین را بگیرد و مردم شب‌ها بالای بام فریاد بکشند الله اکبر.
همین ماجرا بر مذهبی‌ها هم خواهد رفت. منتها شاید کمی دیرتر و به شکلی دیگرتر. اگر پیروز شوند و مستبدانه رفتار کنند، یک‌پارچگی این توده‌ی انبوه، این ملتی را که پشت سر دارند، از دست می‌دهند. اما اگر پس از پیروزی با خلق خدا کمی به آزادی رفتار کنند، باز بی‌گمان پیروان امروز به راه‌های خود خواهند رفت. به‌هرحال چیزی به خلاف طرحی که آن‌ها در خیال دارند واقع می‌شود.



#روزها_در_راه

@Ri_sheh

ریشه

20 Nov, 18:31


روزها در راه
شاهرخ مسکوب

قسمت 3

1 دی 1357

سرما هست و نفت نیست. تاریکی هست و برق نیست. زندگی روزانه سخت است. اما گمان نمی‌کنم سخت‌تر از گذشته باشد که هم سخت بود و هم کثیف و لزج مثل لجن. انگار توی مرداب راه می‌رفتیم.



#روزها_در_راه

@Ri_sheh

ریشه

19 Nov, 18:29


روزها در راه
شاهرخ مسکوب

قسمت 2

13 آذر 1357

حالا ایران را بیش‌تر از همیشه می‌خواهم. سابق، یعنی در این ده بیست سال اخیر، دوست‌اش داشت‌ام. همان‌طور که فرزندی مادر خطاکارش را دوست دارد محبت من توام با نفرت بود. نفرت از ظلمی که هست و سکوتی که خلق کرده و ظالم را سرپا نگه‌ داشته؛ از سکوتی که من نیز در آن سهیم بودم‌. همان کینه‌ای را که به خودم داشت‌ام به وطن‌ام هم داشت‌ام. چه اشتباهی! در حقیقت هیچ‌کس نمی‌دانست در باطن ملت چه می‌گذرد و چه آتش‌فشانی زیر خاکستر است. حالا حس دیگری دارم. دل‌ام پیش مادری است که هر روز شهید می‌شود، هر روز به صلیب می‌کشندش و هر شب از درد فریاد می‌کشد.



#روزها_در_راه

@Ri_sheh

ریشه

18 Nov, 18:31


روزها در راه
شاهرخ مسکوب

قسمت 1

روزهای عمر در ما می‌گذرند بی‌آن‌که دیده شوند، از بس هم‌زاد هم‌دیگرند، همه تکرار یک نُت و یک تصویر مکرر، که نه شنیدنی است نه دیدنی؛ عبور شبحی بی‌صورت و صوت در مه، و آینده‌ای عکس‌برگردان گذشته و زمان حالی خالی!
در این میان، روزهای کمی "گذرای ماندگار"اند زیرا طرحی و رنگی دارند که در خاطرمان نقش می‌بندد و ما از برکت وجود آن‌ها از خلال پوسته‌های خاطره، منزل‌گاه‌های عمر را به یاد می‌‌آوریم، صاحب گذشته می‌شویم و از این راه به زمان حال خود، خوب یا بد، معنا می‌دهیم.



#روزها_در_راه

@Ri_sheh

ریشه

17 Nov, 18:32


روزها در راه

پیش‌درآمد

《ایرانِ جاهلِ ظالم، ایران کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتابِ وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز، دل‌ام برای‌ات تنگ شده. خیلی تنگ شده. ای بی‌وفای ناکسِ دور! با این بیداد تبه‌کاران، وای به حال آیندگان.》

از چند ماه پیش از بهمن 57، "شاهرخ مسکوب" (نویسنده، مترجم، شاهنامه‌پژوه، تحلیل‌گرِ ادبیات و اساطیر) روزانه‌نویسی‌های کتاب "روزها در راه" را می‌آغازد و تا حدود 20 سال بعد، ادامه می‌دهد. شرحِ التهاب خود در آن روزهای ایران تا رفتن و در پریشانیِ دل‌شکاف و سوزنده‌ی مهاجرت، ساکن شدن.

《اگر آدم چشم‌های بینا داشته باشد، بسیاری چیزها می‌بیند که شایسته‌ی نوشتن است. اما برای دیدن باید به فکر آن بود و نوشتنِ یادداشت‌ها خود تمرینی است برای دیدن. یاد می‌دهد که آدم چشم‌هایش را باز کند. از همه‌ی این‌ها گذشته، کسی چه می‌داند شاید بعد از سال‌ها، بعضی از این نوشته‌ها به کاری بیاید و ارزش آن را داشته باشد تا به دست دیگران برسد.
"روزها در راه" ثبت آن روزهایی است که چیزی از آنِ خود دارند، یا اگر ندارند دست‌کم از "ناچیزی" خود خبر دارند. گاه نیز هیچ‌یک از این‌ها نیست، تنها روایتی است از دویدن در پی هیچ‌وپوچ، شمردن روزهای بیهودگی و نگاه به نادانی و ناتوانی خود.
تا آن‌جا که می‌توانست‌ام هم نادانی‌ها و ناتوانی‌هایم را پنهان نکرده‌ام، کوشیده‌ام تا به خودم کم‌تر دروغ بگویم و از حقیقت نهراسم.》

《اگر چه "روزانه‌ها" بدون هیچ طرح و گرته‌ی پیشین آغاز شد و ادامه یافت اما اکنون می‌بینم که درون‌مایه عمده‌ی آن‌ها در اساس دل‌مشغولی‌های "وجودی" بوده است. مانند:
- دوری، جدایی، هجرت
- دردهای اجتماعی و بیداد سیاسی
- زمان، مرگ
- طبیعت، زیبایی (در نقاشی و...)
- درون‌کاوی، بعضی خواب‌ها که دیده‌ام، نگاه به خود و اطراف
- ادبیات (توجه عقلی و شیفتگی عاطفی نسبت به بعضی آثار)
- نگرش، زبان، صورت (فرم)
- و سرانجام حضور همیشگی دوستان، یاد کسان و چیزها》

نکته‌ها:
- نوشته‌های درون گیومه، برگرفته از "روزها در راه" به قلم "شاهرخ مسکوب" است.
- تاکنون دو اقدام برای تولید فایل صوتی از "روزها در راه" در قالب پادکست صورت گرفته و هر دو نیمه‌تمام اما در دست‌رس هست.
- مستند "زمان در من می‌وزد" نگاهی است گذرا به زندگی و آثار "شاهرخ مسکوب" که توسط بی‌بی‌سی فارسی ساخته شده است.
- درباره‌ی زیست و کارهای او، کتاب "شاهرخ مسکوب"، در مجموعه‌ی "نامیرایان" از نشر "مان کتاب" منتشر شده است؛ به کوشش "علی بزرگیان".



#روزها_در_راه

@Ri_sheh

ریشه

17 Nov, 18:31


روزها در راه

شاهرخ مسکوب

انتشارات خاوران

چاپ اول، پاریس، زمستان 1379



#روزها_در_راه

@Ri_sheh

ریشه

16 Nov, 18:30


"شمایان که می‌خوانید، هنوز در شمار زندگان‌اید."



چند صباحی قبل‌تر، دمی با عزیزی مصاحبت داشت‌ام. سخن به سمت "روزها در راه" کشیده شد. با افسوس و حسرت گفت:《چه حیف که این کتاب رو نخونده‌ام.》
صدا در سرم شکست و بسامدی داشت مهیب؛ با خود فکر کردم چه حیف که این کتاب را نخوانَد کسی. در این زندگیِ محقر و مفلوک و تهی و ناچیز، اگر با آثار سترگ هم مواجه نشویم، جان به تباهی سپری کرده‌ایم. (هرچند که عکس‌اش صادق نیست.)
تصمیم دارم "روزها در راه" را دوباره بخوانم و بخش‌هایی از آن را با شمایان به اشتراک بگذارم. حواس‌ام هم به این فراز از حرف‌های "کارلوس فوئنتس" هست:《 ما اعتقاد نداریم که یک کتاب می‌تواند وضعیت سیاسی را تغییر دهد. چیزی که به آن باور داریم این است که بدون کتاب، بدون رمان، جهانِ مردان و زنان نه فقط حقیرتر بلکه مقابل حمله‌های مکرر قدرت، ضعیف‌تر خواهد بود. قدرت سیاسی می‌خواهد مطلق باشد و این برای‌اش ممکن نیست چرا که ما، همه ما، به آن اجازه نمی‌دهیم.》
همین.

نکته‌ها:
1. با پست‌های تلگرامی لاس نزنید. توصیه‌ی جدی‌ام این است که به این برش‌های کم و کوتاه، بسنده نکنید و کتاب را بخوانید. (تنبلی، دلیل احمقانه‌ای است.)
2. چاپ و انتشار رسمی این کتاب در ایران ممنوع است اما به چاپ‌های زیرزمینی یا فایل pdf دست‌رسی خواهید داشت.
3. هر شب، یک قسمت منتشر خواهد شد. و احتمالا این روند تا پایان سال استمرار یابد.
4. پیش از آغازیدن، چند خطی پیرامون کتاب و نگارنده‌اش خواهیم نوشت.



#روزها_در_راه

@Ri_sheh

ریشه

15 Nov, 18:30


بخش‌هایی از کتاب "ترامپ"

نویسنده: آلن بدیو

مترجم: مریم هاشمیان


- چرا باید جوانان را فاسد کرد؟
- چرا و چگونه "ترامپ" انتخاب شد؟
- "ترامپ" کیست؟
- مهم‌ترین بحران حاکم بر جهان چیست؟
- در بینش مسلط لیبرال، سوژه‌ی انسانی چه وضعیتی دارد؟
- دموکراسیِ منتج به فاشیسم
- چه باید کرد؟



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh

ریشه

15 Nov, 14:31


چراغ صاعقه‌ی آن شهاب، روشن باد...

تریبون دست سرمایه است. سرمایه هم‌دست قدرت. قدرت، حامی تریبون‌داران.
این چرخه را باید شکست.

ما در "ریشه" به سهم اندک خودمان، زین‌پس، بهترین کانال‌های تلگرامی را معرفی می‌کنیم. آن‌ها که دغدغه و پروبلماتیک و تقلایشان را با دیده‌ی تحسین حمایت خواهیم کرد.

اگر شما هم صاحب کانالی هستید یا از این دست فضاها می‌شناسید، ما را مطلع سازید.
ناگفته پیداست که معرفی و پیشنهاد این کانال‌ها "رایگان" است و نیالوده به ویروس تبلیغ.


سری دوم کانال‌هایی که دنبال کردن‌شان را توصیه می‌کنیم:

- دموس (حسام سلامت)
https://t.me/demos1402

- اسپینوزا و فلسفه
https://t.me/Spaph

- مان
https://t.me/maan_art

- سینما پارادیزو
https://t.me/CinemaParadisooo

- پادکست لوگوس
https://t.me/logos_podcast

- آستاراخان کافه
https://t.me/astrakancafe

- اورسی
https://t.me/owrsi

- گفت‌و‌چای (فهیم عطار)
https://t.me/fahimattar

- نطقیات
https://t.me/nutqiyyat

- فلسفه و جامعه‌شناسی
https://t.me/Philosophy_files


با مهر و احترام
"ریشه"
@Ri_sheh
@Ri_sheh2
@Ri_sheh3

ریشه

14 Nov, 18:30


بازگشت

@Ri_sheh

ریشه

23 Jul, 18:30


"دیروز
امروز
فردا
دیروز"

مونولوگی در سه پرده...
طنین فریاد‌ دردهای سه زن از سه نسل...


نویسنده: رضا مقصودی (با نگاه به آثار بهرام بیضائی)

صدابازیگران: مهلا درخشانی، صبا قدرتی، یاسمن زعفرانلو

طراح پوستر: محمد چناقچی

کارگردان: رضا مقصودی





پرده‌ی اول: یک مادرِ باردار، برای جنینِ در رحم‌اش، نامه می‌نویسد. نجوای یک "زن" از رنج‌های دیرین زنان.

پرده‌ی دوم: روان‌شناس‌ِ جوانی که طبق تعریف می‌باید درمان‌گر دیگران باشد، خود، دچار بحران شده و از "زندگی" می‌پرسد.

پرده‌ی سوم: یک بازیگرِ تئاتر، روی صحنه، نقشی اجرا می‌کند در نمایشی به نام "آزادی".




از این تکرارِ سیزیف‌وار، از چنگال این دور باطلِ طلسم، رهایی یافتن چگونه توان؟



این اثر تقدیم می‌شود به همه‌ی جنبش‌های آزادی‌خواهانه.
به آن‌ها که جان‌ دادند و جان بخشیدند.
تقدیم به زنان، مِهین مبارزانِ قدرنادیده.



#تئاتر

@Ri_sheh

ریشه

22 Jul, 18:30


"دیروز
امروز
فردا
دیروز"

مونولوگی در سه پرده...
طنین فریاد‌ دردهای سه زن از سه نسل...


نویسنده: رضا مقصودی (با نگاه به آثار بهرام بیضائی)

صدابازیگران: مهلا درخشانی، صبا قدرتی، یاسمن زعفرانلو

طراح پوستر: محمد چناقچی

کارگردان: رضا مقصودی





پرده‌ی اول: یک مادرِ باردار، برای جنینِ در رحم‌اش، نامه می‌نویسد. نجوای یک "زن" از رنج‌های دیرین زنان.

پرده‌ی دوم: روان‌شناس‌ِ جوانی که طبق تعریف می‌باید درمان‌گر دیگران باشد، خود، دچار بحران شده و از "زندگی" می‌پرسد.

پرده‌ی سوم: یک بازیگرِ تئاتر، روی صحنه، نقشی اجرا می‌کند در نمایشی به نام "آزادی".




از این تکرارِ سیزیف‌وار، از چنگال این دور باطلِ طلسم، رهایی یافتن چگونه توان؟



این اثر تقدیم می‌شود به همه‌ی جنبش‌های آزادی‌خواهانه.
به آن‌ها که جان‌ دادند و جان بخشیدند.
تقدیم به زنان، مِهین مبارزانِ قدرنادیده.



#تئاتر

@Ri_sheh

ریشه

03 Mar, 18:31


- آه، هنگامی که یک انسان
می‌کُشد انسان دیگر را
می‌کُشد در خویشتن
انسان بودن را

این شعر منه اما فقط حرف من نیست‌. فاجعه‌ی بشریت اینه اگه نکشی کشته می‌سی و اگه بکشی قاتلی. شوخی هم نداره. همه‌جای این بازی غلطه. فاجعه در اینه که شما انسان رو در مقابل انسان قرار بدید. بحث انسان خوب و انسان بد نیست. انسان محق و غیرمحق نیست. اصل قضیه اینه که یک انسان در مقابل انسان دیگه قرار می‌گیره.

- من خیلی اهل گلایه کردن نیستم. از هیچ چیزی.

- من تحصیل نکردم. همین‌طور زورکی تا دبیرستان رفتم. تا پنجم متوسطه، یعنی کلاس یازده و بعد ول کردم. دوست نداشتم اون پرت‌وپلاها رو بخونم. با دانش‌گاه هم دشمن بودم. بدم می‌اومد از دانش‌گاه. اون‌جا رو یه جای مرده‌ی مسخره می‌دونستم که دشمن ذوق و هنره.
هر چی هم خوندم از روی عشق و علاقه خوندم. دلم خواست خوندم. چون هیچ‌وقت خودم رو به کسی بده‌کار نمی‌دونم و هیچ‌وقت هم نخواستم به کسی پز بدم.

- ما دیگران رو می‌کِشیم پایین تا همین‌جایی که هستیم بالا حساب بشه.

- گاهی چهار سال، پنج سال شعر نگفتم. هر وقت حس می‌کردم دارم خودم‌ رو تکرار می‌کنم دست برمی‌داشتم از شعر یا از اون مهم‌تر وقتی حس می‌کردم این شعر برای من رسا و کافی نیست ول می‌کردم.

- آدمیزاد مچاله شده به درد هیچ‌کس نمی‌خوره.

- اگه شما به مردم چیز خوب بدی، برنامه‌ی خوب درست کنی، استقبال می‌کنند و به موسیقی خوب عادت می‌کنند. موسیقی عادته‌. شما وقتی شب تا صبح پرت‌ و پلا پخش کنی، ذوق مردم به پستی و دنائت و حقارت عادت می‌کنه دیگه. ذوق جامعه رو انقدر خراب کردن که دیگه خیلی‌ها طاقت ندارن موسیقی خوب بشنوند.

- من با زندان‌بان‌هام همون‌طور رفتار کردم که با نزدیک‌ترین دوستام رفتار کردم. یعنی به عنوان یه آدم.

- خوش‌بختانه تنهای تنها هستم. خیلی کم و شاید چند سال یه بار از خونه بیرون برم. مجال فکر کردن به همه چیز رو دارم.

- هر آدمی که به سرنوشت جهان و انسان فکر می‌کنه غمگینه. برای این که انسان همیشه تنهایی خودش رو در جهانی که همه می‌خوان برن برای خودشون بچرند، حس می‌کنه.

- اگه شما به کسی احتیاج نداشته باشید و طمع به چیزی نداشته باشید همیشه می‌تونید حرف‌تون رو بزنید.

- من شهوت صحبت کردن ندارم. من با سروصدا کاری ندارم‌. همیشه یک گوشه‌ای بودم. اصلا اهل معاشرت با آدم‌ها نبودم.

- در هنر هیچ جای خودنمایی و خودپرستی نیست. فورا آشکار می‌شه.

- هر باوری، هر حسی، هر عاطفه‌ای که داشته باشید، اول باید ظرفیت‌اش رو داشته باشید.

- آدم با هر چیز "نو" مشکل داره. "نو" فی‌نفسه چیز بد و ناخوشایندیه چون همه‌ی انس و عادت‌های آدم رو به هم می‌زنه‌ ما وقتی به یه چیزی عادت می‌کنیم راحت‌ایم. اصلا طبع و طبیعت انسان این‌طوره. راحت‌طلبی.

- مهم‌ترین چیزی که می‌تونم بگم اینه که کار خودت رو بکنی و به تایید و رد هیچ‌کس، واقعا هیچ‌کس اعتنایی نکنی. باید سعی کنی برای خودت یه معیار پیدا کنی و همین‌جا بگم پیدا کردن این معیار کار خیلی سختیه.

- شما گاهی یه کنسرت می‌رید، همون‌طوری که رفتید همون‌طوری میاید بیرون. چیزی بهتون اضافه نمی‌شه‌. ولی گاهی یه چیزی با خودتون می‌آرید بیرون؛ لذتی هست، غمی هست، شادی‌ای هست. "حالتی" در شما پر می‌شه و از کنسرت می‌آید بیرون. کار هنر همینه.

- همیشه پرهیز کردم از سر بازار اومدن. همیشه خودم رو کنار کشیدم.

- احساس مالکیت مانع از اینه که آدم بتونه از زیبایی لذت ببره. دنیا پر از زیباییه اما این نشدنیه که همه‌ی زیبایی‌های دنیا مال و ملک آدم بشه.

- هرچه‌قدر هم خودتون رو به دیگری بچسبونید فقط خودتون رو با دیگری مماس کردید، یکی نمی‌تونید بشید.

- همین که آرزوی روز بهی رو داریم، فکرش به ذهن شما می‌آد، یعنی یک مایه‌ای از "شدن" داره. شاید این ایده‌آلیستی به نظر بیاد. البته ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا این آرزو رو از انسان بگیرند. تمام وسایل سرگرمی داره به کار می‌ره که شما مجال فکر کردن نداشته باشید. همه‌ی ما چنان مشغول‌ایم و شب و روز دنبال امکانات و وسایل می‌گردیم که مجال فکر کردن به این آرزوها رو نداریم.

- ما تنبل شدیم. ذهن آدمیزاد در این روزگار انقدر مشغله‌‌ی روزمره داره که کاهل شده‌. انسان در قدیم می‌نشسته و به همه‌ی کائنات فکر می‌کرده. مثلا همین مقوله‌ی آزادی و اسارت. امروز اگه از من و شما بپرسند آزادی چیه؟ می‌گیم آدم هر چی دل‌اش بخواد بگه‌. برای این که گرفتار این چیزهای روزمره‌ هستیم.

- اگه همین الان به شما بگن اون حکومت خیالی آرمانی کامل که در آرزوهای شماست برقرار شده، می‌دونید چه‌قدر طول می‌کشه تا روحیه‌ی اجتماعی رو تغییر بده؟ این من رو می‌ترسونه.

- توی دوره‌ی خیلی وقیحی داریم زندگی می‌کنیم. دوره‌ی تظاهر، خودنمایی، فضل‌فروشی.



برگرفته از کتاب: پیر پرنیان‌اندیش

گفت‌وگو با "هوشنگ ابتهاج"

به سعی: میلاد عظیمی و عاطفه طیّه



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh

ریشه

02 Mar, 18:30


پیر پرنیان‌اندیش (در صحبت سایه)


#کتاب

@Ri_sheh

ریشه

25 Feb, 18:30


کلمه‌ی "شکوه‌مند"
در دفترِ مشقِ دانش‌آموزی نحیف
در کلبه‌ای گِلین.



✒️ عباس کیارستمی

📷 Sankhadeep Barman

#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس

@Ri_sheh

ریشه

24 Feb, 18:30


🎧 The Turn Of The Tides

🎼 Empyrium



#آوا
#موسیقی

@Ri_sheh

ریشه

18 Feb, 18:31


- در زمانه‌ی کنونی معضل افراد دیگر این نیست که به‌هنجارند یا نه، بلکه این است که "آیا در بازار مشارکت می‌کنند؟"، "درون بازار هستند یا بیرون آن؟"

- مصرف‌کننده کسی نیست که چیز می‌خرد. مردم از دیرباز خرید می‌کرده‌اند، بی‌ آن که از این خرید کردن‌ها فیگور مصرف‌کننده پدید آید. در عوض، مصرف‌کننده فیگوری است که خرید کردن، اساسِ درکِ اوست از کیستی خودش. یعنی حرف این نیست که مردم پیش از پیدایش نولیبرالیسم به‌هیچ نحو مصرف‌کننده نبوده‌اند؛ مردم از همان ابتدای پاگرفتن اقتصاد تجاری، جنس می‌خریده‌ و مصرف می‌کرده‌اند. آن‌چه نوظهور است نه مصرف‌کننده که فیگور مصرف‌کننده است. یعنی خلق کسی که هویت‌اش عمیقا گره خورده است به فعالیت‌اش در مقام مصرف‌کننده.
ما فقط مصرف نمی‌کنیم، بلکه ترغیب می‌شویم که مصرف‌کننده باشیم و خودمان را مصرف‌کننده بدانیم و آدم‌های اطراف‌مان را هم مصرف‌کننده به شمار آوریم.

- در مال‌ها، به‌جز پرسه‌زدن و خریدکردن کار دیگری نمی‌توان کرد. نتیجه این‌که، چون مال‌ها فضای اصلی اجتماعی شدن‌اند، خریدکردن می‌شود فعالیتِ اصلی همراه با اجتماعی شدن و نیز شیوه‌ی اصلی هویت پیدا کردن و رابطه برقرار کردن فرد.
با بدل شدن مال به فضای عمومیِ اصلی برای اجتماعی شدن، روابط میان اشخاص همگن‌تر می‌شود. هر کس با دوستان‌اش پرسه می‌زند یا نهایتا با کسانی که خرید می‌کنند. امکان‌ ملاقات با افرادی که افکار و عقاید و سبک زندگی یا جای‌گاه اقتصادی متفاوتی دارند، تقریبا، منتفی است.

- وضعیت بسیاری از ما طوری شده که مصرف سرگرمی‌ها را جنبه‌ی بزرگی از زندگی خود می‌دانیم. و خود مصرف هم به معنای خرید کردن صرف نیست، به معنای سرگرم شدن است.
در فرهنگی که بر لذت بردن منفعلانه تاکید دارد، مردم ترغیب می‌شوند که سرگرمی را از جهان‌شان طلب‌کار باشند.

- این که چیزی که خریده‌ایم چه حس‌وحالی دارد یا چه‌طور می‌تواند آدم را سرگرم کند، سویه‌ی شهوت‌انگیز خرید کردن است که آن را شبیه سکس می‌کند. آدمی در لحظه‌ی مصرف گیر می‌افتد. عمل سکس کاری نیست که یک‌بار و برای همیشه باشد، بلکه اشتیاق‌اش مرتب بیدار می‌شود. انجام عمل جنسی در گذشته، اشتیاق انجام این کار را در آینده فرونخواهد نشاند. آن اشتیاق باید در زمان خودش فرونشانده شود. هم‌چنین عمل خریدن این کُت یا تماشای این ویدئو صرفا در مدت زمان‌شان دوام می‌آورند. بعد از آن باید برود سراغ عمل مصرف بعدی. نام این وضعیت "تردمیل لذت‌طلبی" است.

- اگر آدمی به نوعی اجتماعی شده باشد که مصرف‌گرایی را معنادار بداند اما هنوز خود را تلخ‌کام ببیند، برای مداوای تلخ‌کامی‌اش کاری را می‌کند که بلد است: بیش‌تر مصرف خواهد کرد.

- سرمایه‌داریِ مصرفی، بزرگ‌سالان را کودک می‌کند.

- تحصیل در درجه اول برای کارآموزی است.

- بچه‌ها در خدمت نیازها و امیال و آرزوهای مصرف‌کننده هستند. والدین، بچه‌ها را برای لذتی می‌خواهند که امیدوارند بچه‌ها آن لذت را به ارمغان بیاورند.



برگرفته از کتاب: دوستی در عصر اقتصاد (مقاومت در برابر نیروهای نولیبرالیسم)
نویسنده: تاد می
مترجم: کاوه بهبهانی



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh

ریشه

17 Feb, 18:30


دوستی در عصر اقتصاد (مقاومت در برابر نیروهای نولیبرالیسم)


#کتاب

@Ri_sheh

ریشه

05 Feb, 18:30


- عادی‌سازی بحران به وضعیتی می‌انجامد که در آن حتی خیال لغو سازوکاری که برای مقابله با وضعیت اضطراری وضع شده نیز ناممکن می‌رسد. این حسِ فراگیر که نه‌تنها سرمایه‌داری یگانه نظام اقتصادی و سیاسی ماندگار است، بلکه حالا دیگر تصور بدیلی منسجم برای آن غیرممکن است.

- تمامیت‌خواهی افراطی و سرمایه، به‌هیچ‌عنوان مغایرتی با هم ندارند: بازداشت‌گاه‌ها و کافی‌شاپ‌های زنجیره‌ای در کنار هم به حیات‌شان ادامه می‌دهند.

- وقتی فقط امید واهی معنا دارد، خرافات و مذهب، دو ملجا اصلی نومیدان، پروبال می‌گیرند.

- وقتی دیگر چشمی برای دیدن نباشد، هیچ ابژه‌ی فرهنگی‌ای نمی‌تواند قدرت‌اش را حفظ کند.

- سرمایه‌داری تمام افق‌هایی را که به اندیشه‌ی بشر درمی‌آید تصرف و به اعماق ناخودآگاه افراد نفوذ کرده است.

- فرهنگ سرمایه‌داری، پیش‌پیش امیال، انتظارات و آرزوها را شکل می‌دهد.

- نسل کنونی نسل دل‌سردی است که از بعد از پایان تاریخ آمده، نسلی که تک‌تک حرکات‌اش حتی خشم و اعتراض‌اش، پیش از وقوع، پیش‌بینی، پی‌گیری و خرید و فروش می‌شود.

- باید بپذیریم که در سطح "میل" در چرخ‌گوشت بی‌رحم سرمایه‌داری افتاده‌ایم.

- طی سی سال گذشته، واقع‌گرایی سرمایه‌دارانه موفق‌ شده هستی‌شناسیِ تجاری خاصی را جا بیاندازد که بر اساس آن بدیهی است هر آن‌چه در جامعه وجود دارد، از جمله خدمات درمانی و آموزش، باید به شکل یک بیزینس و بنگاه کسب‌وکار مدیریت شود.

- یکی از عارضه‌های سرمایه‌داری متاخر، افسردگیِ لذت‌جویانه است. افسردگی عموما یک‌جور وضعیت بی‌لذتی توصیف می‌شود؛ اما افسردگی لذت‌جویانه بیش از آن که زاده‌ی ناتوانی از لذت بردن باشد، ناتوانی از انجام هر کاری اِلّا لذت‌جویی است. فرد همواره حس می‌کند "چیزی کم است".

- زمانه‌ای است که در آن نظارت بیرونی از طریق کنترل درونی محقق می‌شود. کنترل تنها با هم‌کاری فرد به وقوع می‌پیوندد. و فرد به کنترل اعتیاد پیدا می‌کند و در عین حال همان کسی است که به تسخیر کنترل درآمده است.
اگر پیش‌ترها کارگر-زندانی را فیگور انضباط می‌دانستیم، بده‌کار-معتاد فیگور کنترل است.
جامعه‌ی انضباطی بر حصارکشی استوار بود و الان جامعه‌ی کنترلی بر بدهی.

- زوال شخصیت، پی‌آمد شخصیِ کار در سرمایه‌داری جدید است.

- زهر سرمایه‌داری خودخواهانه بیش از هر چیز دیگری برای رفاه و به‌زیستی ضرر دارد و در واقع تشویق نظام‌مند تفکری است که می‌گوید:
1. ثروت مادی کلید رضایت‌مندی است.
2. تنها ثروت‌مندان برندگان بازی‌اند.
3. رسیدن به جای‌گاه بالای اجتماعی برای هر کس که حاضر باشد به اندازه‌ی کافی سخت کار کند میسر است؛ فارغ از آن که پیشینه‌ی خانوادگی، اجتماعی و قومی‌اش چیست. پس اگر موفق نشدید، فقط خودتان مقصرید.

- در جوامع کنترلی، "خلاقیت" و "ابراز وجود" به بخشی ذاتی از کار تبدیل شده‌اند. نتیجه‌ی چنین رویکردی این است که از کارگران، هم انتظار تولیدی می‌رود، و هم انتظارات عاطفی.

- هیچ‌کس نمی‌داند چه کاری الزامی است؛ در عوض همه می‌توانند حدس بزنند هر ژست یا دستورالعمل چه معنایی ممکن است داشته باشد. در نتیجه همه در پی ژست‌ها و فیگورهای نمایشی هستند.



برگرفته از کتاب: واقع‌گرایی سرمایه‌دارانه
نویسنده: مارک فیشر
مترجم: ریحانه عبدی



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh

ریشه

04 Feb, 18:30


واقع‌گرایی سرمایه‌دارانه


#کتاب

@Ri_sheh