هزار پیشه
چارلز بوکوفسکی
معمولا خوب میتوانم افراد را بفهمم یا درک کنم که این بخاطر مطالعه زیاد ادبیات است. اما اینکه بخواهی از درون خود کسی را خارج از خویشتن خلق کنی مقوله بسیار دشواری است و فکر میکنم بوکوفسکی یک استاد تمام عیار این کار است.
هزار پیشه همانطور که از اسمش پیداست داستان فردی به نام هنری چیناسکی است که دمادم از این شغل به آن شغل میپرد یا اخراج میشود. اولش که کتاب را شروع کردم بابت الکلی بودن و شباهت اسمی (چیناسکی) یاد قهرمان کتاب اداره پست افتادم. اما کمی که پیرفتم متوجه تفاوتهای شخصیتی دو کاراکتربا یکدیگر شدم.
کتاب هزارپیشه قطعا یکی از آن کتابهاست که وقتی شروع به خواندنش میکنید دلتان نمیخواهد آن را زمین گذارید و همگام با چیناسکی هر شغلی که دستتان میآید را امتحان میکنید اما در دل آرزوی خبرنگاری دارید و شاید اگر یک خبرنگار میشدید هیچگاه نیاز به این همه تعویض شغل هم نبود.
بوکوفسکی در این کتاب هم پیچیدگی روابطش با زنان را وارد میکند و نمیتوانی بفهمی دقیقا چه کسی دارد دل چه کسی را میشکند. مرد الکلی ولگرد یا زن الکلی هرزه.
این کتاب هم مثل دیگر آثار وی تا حد زیادی حدیث نفس خود نویسنده است و او از اینکه مورد قضاوت قرار گیرد آشکارا مسئلهای ندارد و تنها دارد مینویسد. چون در این کار عالی است و خودش هم خوب میداند. از این رو، آرزوی خبرنگاری که چند جای کتاب اشارههایی به آن میشود، نشان میدهد بوکوفسکی چقدر در نوشتن این کتاب مجبور به واکاوی خود شده و این واکاوی چندان چیز لذت بخشی برایش نبوده.
خواندن چنین آثاری را همیشه توصیه میکنم. چراکه هم آن روی دیگر سکه آمریکا را به خوبی نشان میدهد و هم آن سبک و فرم گرایی سفت و سخت اروپایی در آن نیست و بیشتر مثل فیلم دیدن است تا به تئاتر رفتن.
ترجمه اثر از آقای علی امیر ریاحی است که ترجمه خوبی انجام دادهاند و توسط نشر نگاه نیز منتشر گشته.
بخوانید و لذت ببرید.
#مهدی_آزاد
#چارلز_بوکوفسکی #هزار_پیشه
@ForAzadism