نقدآگین @naqdagin Channel on Telegram

نقدآگین

@naqdagin


«حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح»
— بررسی پدیدارهای فرهنگی با رویکردی انتقادی

🔗 نقدآگين در پلتفرم‌ها:
t.me/Naqdagin/6435
⚡️⚡️توضیح ضروری:
t.me/Naqdagin/6155

نقدآگین (Persian)

نقدآگین یک کانال تلگرامی است که با موضوع انتقاد و بررسی پدیدارهای فرهنگی به وجود آمده است. موتو: «حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح» نشان دهنده روحیه این کانال در بررسی موضوعات با رویکرد انتقادی است. اگر به جستجوی انتقادات سازنده و تحلیل های عمیق در زمینه های مختلف از جمله هنر، ادبیات، سینما و فرهنگ عمومی علاقه دارید، این کانال مناسب شماست. در نقدآگین شما می توانید تحلیل هایی متفاوت و دیدگاه های نوآورانه را در مورد پدیدارهای فرهنگی مختلف بخوانید. برای دسترسی به مطالب بیشتر و پیوستن به جامعه فعال انتقادی، با عضویت در کانال t.me/Naqdagin/6435 این تجربه را به یاد ماندنی کنید. همچنین جهت دریافت توضیحات ضروری و اطلاعیه های مهم، می توانید به آدرس t.me/Naqdagin/6155 مراجعه کنید.

نقدآگین

28 Jan, 11:52


📘تناقضِ انقلابی‌گری با اصول‌گرایی و سیاستِ معقول و ثمربخش


✍🏻 ویدیو تحلیل در پست بعد👇🏻



🌾 @Naqdagin

نقدآگین

01 Jan, 10:52


🔻به‌یاد ندارم هیچ حادثه‌‌ای به‌اندازۀ سقوط اسد توانسته‌باشد بدنۀ حامی نظام را اینچنین دچار یأس و پریشانی کند از هجوم سؤال‌های بی‌جواب:

سال‌ها جنگ پرهزینه و هزاران خون ریخته شده از «مدافعان حرم» چه ثمری داشت؟ اگر مخالفان اسد تکفیری‌اند و ما برای دفاع از حرم به سوریه رفتیم پس چرا کاری به حرم زینب و رقیه ندارند؟ مگر قرار نبود ما در سوریه بجنگیم تا در تهران با آدم‌خواران تکفیری نجنگیم؟ این چه تکفیری‌هایی هستند که فرماندار و رئیس کل بانک مرکزی زن انتخاب می‌کنند؟

دیگر با چه بهانه‌ای به حاج قاسم بنازیم و بر سر جوانان ایران منت بگذاریم؟ مگر اینگونه نبود که اگر سپاه نبود داعش به خواهران ما در تهران تعرض می‌کرد؟ آنانکه به دختران ایران به‌بهانۀ حجاب تعرض می‌کنند تکفیری‌های سوریه هستند یا همین همرزمان حاج‌قاسم؟

🔺هیچ تردیدی ندارم که آرزوی نظام این بود که الآن حرم زینب منفجر شده‌باشد و حاکمان سوریه در ملأ عام سر ببرند تا اگر سوریه از دست رفته حداقل پروپاگاندا حفظ شود و بتوانند ایرانیان را از سوریه‌شدن بترسانند، نه آنکه کسانی با تماشای جشن سال نوی میلادی در دمشق حسرت «سوریه نشدن» بخورند.


🌾 @Naqdagin | @iranjanejahan

نقدآگین

31 Dec, 21:21


📘چگونه اسطوره‌ها واقعیت را شکل می‌دهند؟
— گفتگو با جان دومینیک کراسان
(۳/۴)
🔻شیوه‌های درمانی باستانی صرفاً بر درمان‌های فیزیکی متمرکز نبودند، بلکه نیازهای اجتماعی و معنوی افراد و جوامع را نیز مورد توجه قرار می‌دادند.

▪️شفا به عنوان یکپارچگی اجتماعی: در دنیای باستان، ناتوانی در کار به‌دلیل بیماری، اغلب به‌معنای تجربۀ طرد اجتماعی و سختی بود. بنابراین، شفا نشان‌دهندۀ ادغام مجدد در جامعه بود و افراد را قادر می‌ساخت تا جایگاه خود را بازیابند و به جامعه کمک کنند. جان دومینیک کراسان این جنبه را با مقایسه شفای باستانی با بازیابی بلایای مدرن برجسته می‌کند، جایی که «شفا آغاز شده است» به‌معنای بازگشت به حالت عادی و بازسازی جامعه است؛ حتی قبل از اینکه بازسازی فیزیکی کامل شود.

▪️بازسازی آیینی و امید جمعی: مراسمی مانند غسل تعمید یحیای تعمیددهنده شامل بازنمایی نمادین وقایع تاریخی مانند خروج و بازگشت از تبعید بابلی بود. این اعمال در خدمت اتصال افراد به گذشته جمعی و القای امید برای رهایی الهی در زمان حال بود. با شرکت در این مراسم، مردم احساس قدرت می‌کردند که فعالانه در رستگاری خود مشارکت کنند؛ نه اینکه منفعلانه منتظر مداخله الهی باشند.

▪️قدرت استعاره و باور مشترک: عمل فیزیکی شفا اغلب با معانی استعاری و باورهای مشترک در هم آمیخته بود. کراسان استدلال می‌کند که استعاره‌ها ابزار ادبی صرف نیستند، بلکه خودِ واقعیت را شکل می دهند. اعتقاد به قدرت شفابخش خدا، چه در معبد اسکلپیوس یا از طریق خدمت عیسی، امید را تقویت می‌کرد و به‌طور بالقوه پیگیری مداخلات پزشکی بیشتر را تشویق می‌کرد؛ اثر دارونما و مزایای روانشناختی حمایت جمعی، احتمالاً نقش مهمی در شیوه‌های درمانی باستانی داشته‌است.

▪️زیارتگاه‌های شفابخش بعنوان مراکز حمایت اجتماعی: زیارتگاه‌های شفابخش، مانند زیارتگاه‌های اختصاص داده شده به آسکلپیوس، فضای فیزیکی را فراهم می‌کردند که افراد می‌توانستند در آن جمع شوند و تجربیات خود را به اشتراک بگذارند. حضور وصیت‌نامه‌ها و نذری‌ها اعتقاد به قدرت شفابخش خدا را تقویت کرد و حس اجتماع را در میان کسانی که به دنبال کمک بودند، تقویت کرد. این جنبه مشترک شفا در محیط‌های مدرن مانند لورد منعکس شده است؛ جایی که تجربه مشترک ایمان و امید به احساس شفا کمک می‌کند، حتی در غیاب درمان‌های فیزیکی.

🔺در نتیجه، شیوه‌های شفابخش باستانی عمیقاً در بافت اجتماعی و معنوی جوامع آنها تعبیه شده‌بود. آنها ابزاری برای ادغام مجدد اجتماعی فراهم می‌کردند، امید جمعی را از طریق بازآفرینی آیینی پرورش می‌دادند، و از قدرت استعاره و اعتقاد مشترک برای ترویج شفا فراتر از موارد استفاده می‌کردند.

🔻بازاندیشی در کارکرد ایدۀ "پسر خدا"

🍂 عنوان «پسر خدا» در امپراتوری روم اهمیت زیادی داشت. آگوستوس این عنوان را داشت و حکومت خود را به «ارادۀ الهی» مرتبط می‌کرد. برای مسیحیان اولیه، اعلام عیسی بعنوان «پسر خدا» ایجادِ یک چالش مستقیم برای اقتدار روم بود که در حد «خیانت» تلقی می‌شد. این به توضیح میزان شدت واکنش روم کمک می‌کند.

(ادامه دارد)


🌾 @Naqdagin

نقدآگین

31 Dec, 21:16


📘چگونه اسطوره‌ها واقعیت را شکل می‌دهند
— گفتگو با جان دومینیک کراسان
(۲/۴)
🍂 خطر استعاره‌ها در پتانسیل آنها برای دستکاری و مشارکت توسط صاحبان قدرت نهفته‌است. رهبرانی مانند کنستانتین و پوتین، به‌طور استراتژیک از استعاره‌ها و تصاویر مذهبی برای مشروعیت‌بخشیدن به قدرت و پیشبرد برنامه‌های سیاسی خود استفاده کرده‌اند. این تلفیق استعاره‌های مذهبی می‌تواند به سرکوب صداهای مخالف و تثبیت قدرت منجر شود. درک قدرت استعاره‌ها مستلزم بررسی دقیق زمینۀ تاریخی خاص هر استعاره، انگیزه‌های کسانی که آنها را به کار می‌گیرند و تأثیر بالقوۀ آنها در شکل‌دادن به واقعیت‌های اجتماعی‌ست.

🍂 در گفتگو بررسی می‌شود که چگونه استعاره‌ها، حتی اگر به معنای واقعی کلمه حکایت از واقعیت نکنند، می‌توانند واقعیت را شکل دهند و تأثیر قدرتمندی بر افراد و جامعه داشته باشند.

🍂 مردم با استعاره زندگی می‌کنند، و همانطور که آنها زندگی می‌کنند، به واقعیت تبدیل می‌شوند. برای مثال، نیو دیل در دهه ۱۹۳۰ آمریکا استعاره‌ای بود که واقعیت آن دوره زمانی را شکل داد. به همین ترتیب، مفهوم «خدا» را می‌توان به عنوان استعاره‌ای از قدرتی متعالی که در تاریخ بشریت عمل می‌کند، مانند تکامل در نظر گرفت.

🍂 ایدۀ "انسان الهی" در جهان یونانی-رومی، قدرت استعاره را به نمایش می‌گذارد. افرادی مانند اسکلپیوس که مدعی شفا بودند، الهی تلقی می‌شدند؛ زیرا اعمال خارق‌العاده‌ای انجام می‌دادند که ماهیت الهی را متجلی می‌کرد؛ حتی اگر واقعیت چیزی دیگر بوده‌باشد، این باور که یک شخص می‌تواند بر اساس اعمال خود خداگونه شود، تأثیر عمیقی بر درک مردم از جهان و جایگاه آنها در آن داشت.

🍂 قدرت این حقایق استعاری در گسترش مسیحیت مشهود است. مسیحیان اولیه معتقد بودند که عیسی «پسر خدا و خداوند» است، القابی که قدرت روم را به چالش می‌کشید و در نهایت به اعدام او منجر شد. با وجود مرگ او، این جنبش به‌دلیل اعتقاد عمیق به الوهیت عیسی و قدرت پیام او به رشد خود ادامه داد.

🍂 این واقعیت که مردم حاضر بودند برای باورهای خود بمیرند، حتی اگر آن باورها بر اساس حقایق استعاری باشد، نشان‌دهندۀ تأثیر عمیقی‌ست که این استعاره‌ها می‌توانند بر افراد و جامعه داشته‌باشند.

🍂 در نهایت، برای قدرت داشتنِ حقایق استعاری عمیق، اعتقاد به واقعی‌بودنشان ضروری نیست. تأثیر یک استعاره در توانایی آن در شکل‌دادن به درک مردم از جهان و اعمال آنها در درون آن نهفته‌است. این هم برای مفاهیم باستانی «الوهیت» و هم برای پدیده‌های مدرن مانند «الگوریتم‌های رسانه‌های اجتماعی» صدق می‌کند.

(ادامه دارد)


🌾 @Naqdagin

نقدآگین

31 Dec, 21:10


📘چگونه اسطوره‌ها واقعیت را شکل می‌دهند؟
— گفتگو با جان دومینیک کراسان (انگلیسی - بدون زیرنویس)
(۱/۴)
🍂 این ویدیو شامل گفتگویی بین جان دومینیک کراسان و نیل سندلاک (که بر تاریخ، اساطیر و دین‌شناسی تطبیقی تمرکز دارد) است دربارۀ چگونگی شکل‌دهی استعاره به واقعیت، با استفاده از نمونه‌های تاریخی.

🍂 کراسان استدلال می‌کند که چهره‌هایی مانند آگوستوس و عیسی به‌شکلی عمیقا مومنانه درک می‌شدند، و حتی اگر به معنای واقعی کلمه داستانشان واقعیت نداشته‌باشد، و اعمال آنها، از دریچۀ استعاره‌های معاصرشان، عمیقاً بر جوامع آنها تأثیر گذاشته‌است.

🍂 این گفتگو همچنین به بررسی ماهیت جنبش‌های درمانی و مذهبی در جهان باستان می‌پردازد، شخصیت‌هایی مانند عیسی و اسکلپیوس را با هم مقایسه می‌کند و نقش مقاومت غیرخشونت‌آمیز را در شکل‌دهی مسیحیت اولیه و موفقیت نهایی آن بر امپراتوری روم را بررسی می‌کند.

چگونه استعاره‌ها واقعیت‌های اجتماعی را در زمینه‌های مختلف تاریخی شکل می‌دهند؟

🍂 استعاره‌ها قدرت شکل دادن به واقعیت‌های اجتماعی را دارند، زیرا مردم با آنها زندگی می‌کنند و با انجام این کار، ایده‌های انتزاعی را به واقعیت‌های ملموس تبدیل می‌کنند. این به یک دورۀ تاریخی محدود نمی‌شود، همانطور که از طریق نمونه‌هایی از روم باستان و قرن بیستم آمریکا و آلمان قابل مشاهده است.

🍂 فرقۀ امپراتوری روم باستان، نمونه‌ای از قدرت استعاره در شکل‌دادن به واقعیت است. اکتاویان که بعدها به نام آگوستوس شناخته شد، خداگونه اعلام شد، مفهومی که مردم آن را جدی گرفتند. این صرفاً «شکوه دربار« نبود، بلکه بازتاب این ایده بود که «انسانی که به چیزی خارق‌العاده برای بشریت دست یافت، مانند برقراری صلح پس از دهه‌ها جنگ داخلی، ماهیت الهی خدایان را آشکار کرد». این استعاره از صلحِ مورد تایید الهی از طریق پیروزی، نیرویی قدرتمند در جامعه روم بود.

🍂 دمتریوس، پسر آنتیگونوس، ژنرال تحت فرمان اسکندر مقدونی، در زمان حیات خود به‌دلیل متحد کردن دولت شهرهای یونان، خدایی شد. این عمل بعنوان آشکار کردن قدرت خدایان از طریق عمل انسان تلقی می‌شد. مسیحیان اولیه تشابهاتی را دیدند و استدلال کردند که اعمال عیسی، به ویژه شفای او، دلیلی بر طبیعت الهی اوست.

🍂 در دهه ۱۹۳۰، نیو دیل در آمریکا و رایش سوم در آلمان استعاره‌های رقابتی بودند که واقعیت‌های مربوط به آنها را شکل می‌دادند. این استعاره‌ها فقط مفاهیم انتزاعی نبودند، بلکه در سیاست‌ها و اعمالی که زندگی مردم را شکل می‌داد، تحقق یافتند. پذیرش و اجرای گستردۀ این استعاره‌ها، آنها را به واقعیت‌های غالب کشورهای متبوع خود تبدیل کرد.

🔻مفهوم شفا همچنین قدرت استعاره را در زمینه‌های مختلف تاریخی نشان می‌دهد


🍂 در دنیای باستان، مردم به قدرت شفابخش خدایان مانند اسکلپیوس اعتقاد داشتند و در زیارتگاه‌هایی مانند اپیداوروس، به‌دنبال درمان بودند. درحالی‌که ارزیابی اثربخشی این شیوه‌های درمانی باستانی دشوار است، آنها احتمالاً با ادغام مجدد افراد در جوامع خود، «شفای روانی و اجتماعی» را فراهم کردند. به طور مشابه، خدمت شفای عیسی در قرن اول را می‌توان بعنوان شکلی از «شفای اجتماعی» درک کرد. او با استقبال از مردم در یک جامعۀ جدید، احساس تعلق و هدف را فراهم کرد که می‌تواند نوعی شفا تلقی شود.

🍂 همچنین می‌توان از استعاره‌ها برای مقاومت در برابر پارادایم‌های مسلط و به چالش کشیدن ساختارهای قدرت استفاده کرد. عمل مقاومت غیرخشونت آمیز، همانطور که یحیای تعمیددهنده و عیسی نمونۀ آن است، شامل اجرای نمادین اعمال رهایی، مانند خروج، برای مقاومت در برابر حکومت روم بود. این اقدامات صرفاً برای «انتظار مداخلۀ الهی» نبود، بلکه شرکت فعالانه در روند تغییرات اجتماعی و سیاسی بود.

🍂 اکروسان تأکید می‌کند که عیسی، که اغلب از دریچه‌ای از الوهیت نگریسته می‌شود، مظهر شخصیت تاریخی عمیق‌تری‌ست که به‌جای شورش آشکار، درگیر مقاومت غیرخشونت‌آمیز بود. عیسی که در ابتدا از پیروان یحیای تعمیددهنده بود، احتمالاً پس از قتلِ حکومتی او دچار دگرگونی شد. اگر یحیی در مورد «ظهور قریب‌الوقوع مسیح» صادق بود، چرا کشته‌شد؟ او محتملا متوجه شده‌باشد که کنش خدا (ظهور مسیح) صرفاً یک نیروی از بالا به پایین نیست، بلکه نیاز به همکاری انسانی دارد. این درک ممکن است نقطۀ عطفی در کنش‌ورزی خود عیسی بوده‌باشد و او را به اتخاذ رویکردی متفاوت از روش یوحنا سوق داده‌باشد.

🍂 همچنین از نظر او، بعد از مسیح، راهبانی که در صحرا عزلت می‌گزیدند و از شهر خارج می‌شدند یا بالای ستون‌ها می‌نشستند، درگیر نوعی «مقاومت غیرخشونت‌آمیز» بودند که اقتدار کلیسا و امپراتوری را به چالش می‌کشید. آنها با رد تله‌های قدرت و ثروت، دیدگاهی جایگزین از اقتدار معنوی ارائه می‌کردند.

(ادامه دارد)


🌾 @Naqdagin

نقدآگین

08 Nov, 12:41


📘اندر مصائب ساخت بمب اتمی

✍🏻 #شاهین_طهماسبی

🔻برخلاف خیالات تعدادی حزب‌اللهی نادان و چپ‌های محور مقاومتی، که بعد از بحران جنگ با اسرائیل بر طبل ساخت بمب اتمی برای احیای بازدارندگی می‌کوبند، ساخت سلاح اتمی نه‌تنها فایده‌ای برای حکومت نخواهد داشت، بلکه می‌تواند تتمۀ توان حکومت را هم به نابودی بکشاند؛ اما چرا؟

۱- دستیابی ایران به سلاح اتمی، همۀ معادلات امنیتی در منطقه را بطور کامل تغییر می‌دهد؛ بویژه دربارۀ گروه‌های نیابتی در منطقه، از این جهت که اگر ج.ا تاکنون با سلاح‌های متعارف خود به متحدانش کمک می‌کرد، هیچ تضمینی وجود ندارد که از این به بعد، آن‌ها را با سلاح‌های اتمی استراتژیک یا تاکتیکی مجهز نکند. این موضوع از حکومتی که صریحا شعار «نابودی اسرائیل» را می‌دهد و گروه‌های نیابتی‌اش را با سلاح‌هایی تجهیز کرده که حتی به سربازان مرزبانی‌اش هم نمی‌دهد، اصلا بعید نیست.

🍂 در چنین شرایطی، دیگر بسیار بعید است که حتی بقای حداقلی گروه‌های نیابتی‌ ج.ا تحمل شود و تردید نداشته‌باشید که اسرائیل که خود را با خطر بقا مواجه می‌بیند، با هر هزینه و تلفاتی برای نابودی کامل حزب‌الله و حماس اقدام کند. غرب هم با درک شرایط جدید، اسرائیل را دیگر حتی با بهانه‌های حقوق بشری هم محدود نخواهد کرد و این‌ها همه به این معنی‌ست که سلاح اتمی، نه‌تنها بقای گروه‌های نیابتی را تضمین نمی‌کند، بلکه نابودی فوری آن‌ها را به سیاست قطعی اسرائیل، دیگر رقبای منطقه‌ای ایران و غرب تبدیل خواهد کرد.

۲- ج.ا تاکنون هم بابت تلاش برای ساخت سلاح اتمی تحت تحریم‌های شدیدی قرار گرفته و اقتصادش بسیار ضربه دیده، اما هنوز هم تمام منافذ تنفس اقتصاد ج.ا بسته نشده. فروش نفت و پتروشیمی به چین، دور زدن تحریم‌ها از سمت امارات و ترکیه و قطر، از جمله روزنه‌های باقی‌مانده برای اتصال ج.ا به اقتصاد جهانی‌ست، اما تصور کنید ج.ا برخلاف خواست جامعۀ جهانی و همسایگانش، رسما از سلاح اتمی رونمایی کند. آیا باز هم امارات و ترکیه با ایران همکاری می‌کنند؟ آیا چین و روسیه به عنوان یکی از ۵ دارنده قانونی سلاح‌های اتمی به این امر رضایت می‌دهند؟ فکر نمی‌کنم جواب به این سوالات آن‌چنان سخت باشد.

🍂 حتی دیده شده که بعضی متوهمان، این‌طور تبلیغ می‌کنند که اگر بمب اتمی ساخته شود، می‌توان با تهدید همسایگان و غرب، معضل تحریم‌ها را هم حل کرد که تصور می‌کنم تجربۀ تحریم روسیه با چند هزار کلاهک اتمی پیشرفته، به حد کافی برای ابطال این موهومات کافی بوده‌باشد.

۳- برخی تصور می‌کنند اگر بمب اتم هیچ خاصیتی هم نداشته‌باشد، حداقل جلوی حملۀ کشورهای دیگر، خصوصا اسرائیل، را خواهد گرفت و خیال نظام می‌تواند از این تهدید آسوده شود؛ اما این هم تصوری خطاست. درست است که سلاح اتمی درجاتی از بازدارندگی را ایجاد می‌کند، اما کشور را در برابر همۀ حملات مصون نمی‌کند که اگر می‌کرد، ایران یا گروه‌های نیابتی‌اش مثل حماس و حزب‌الله نمی‌توانستد به خود اسرائیل حمله کنند. اگر سلاح اتمی بازدارندگی کامل ایجاد می‌کرد وضعیت روسیه در جنگ با اوکراین این نبود.

🍂 سلاح اتمی کشور را فقط در برابر حملاتی مصون می‌کند که به‌قصد نابودی کشور یا نظام سیاسی حاکم، یا تهدید جدی تمامیت ارضی طراحی شده‌باشد، نه هر حملۀ کوچکی. دلیل این مسأله هم به مهیب‌بودن سلاح هسته‌ای برمی‌گردد. سلاح هسته‌ای آن‌چنان هولناک است و آن‌چنان تبعات سنگینی برای استفاده کننده دارد، که نمی‌توان به‌آسانی در برابر هر تهدیدی از آن استفاده کرد.

🍂 این مورد هم قابل ذکر است که ج.ا در بهترین حالت هم نخواهد توانست در برابر دشمنان اصلی‌اش، یعنی اسرائیل و آمریکا، به بازدارندگی اتمی برسد؛ بنابراین حتی با فرض ساخت سلاح اتمی هم خرابکاری، ترور و حملات هوایی اسرائیل متوقف نخواهد شد.

۴- ساخت سلاح اتمی ج.ا را برخلاف توهمات ابرقدرت منطقه نخواهند کرد، بلکه باعث می‌شود که کشورهای همسایه، نظیر ترکیه، عربستان و امارات، یا خود به سمت ساخت سلاح اتمی قدم بردارند، یا زیر چتر اتمی آمریکا قرار بگیرند و در این صورت، برتری استراتژیک ذاتی ایران در منطقه که ناشی از جغرافیای خاص ایران است، به‌خصوص در برابر کشورهای کوچک، از بین می‌رود و ایران به انزوای کامل دچار خواهد شد.

۵- ترکیب انزوای کامل اقتصادی، بن‌بست سیاسی و بی‌اعتباری هر چه بیشتر رهبر نظام (که فتوای مذهبی حرام بودن ساخت سلاح هسته‌ای داده‌بود)، احتمال شورش‌های داخلی در کشور را بیشتر از قبل می‌کند و مشخص نیست که در آن شرایط بحرانی، نظام باز هم بتواند شورش‌ها را با موفقیت سرکوب کند. اگر بمب اتمی تضمین‌کننده بقای حکومت‌ها در برابر تلاطمات داخلی بود، نظام کمونیستی در شوروی هرگز سقوط، آن هم به‌شکلی فاجعه‌بار، نمی‌کرد.

🔺ج.ا و حزب‌اللهی‌ها، تاکنون تصورات اشتباه کم نداشته‌اند؛ توهم مصون‌ماندن با ساخت بمب اتمی، می‌تواند آخرین و مهلک‌ترین اشتباهشان باشد.




🌾 @Naqdagin

نقدآگین

04 Nov, 20:24


📘فاجعه‌ای به نامِ «کیک محبوب من»
(۱/۲)
✍🏻#پرستو_آزادی‌ابد

🍂 فیلمی مبتذل با بازی‌های بسیار بد، دیالوگ‌های آبکی و پیش‌پا-افتاده و کودک‌مآبانه، فیلمی جشنواره‌پسند با شعارهای مستقیم، بدون آنکه درکی از هنر و آفرینش هنری داشته‌باشد.

🍂 فیلمی که با آوردن لیست کاملی از عناوین غرب‌پسند (ممنوعیت حجاب، شراب، جنگ، کاباره، گشت ارشاد، مصادره و غیره غیره) سهم خودش را از جوایز جهانی می‌طلبد، و از طرف دیگر، انرژی سیاسی آزاده‌شده در داخل کشور را، در مسیرهای یاس و خودکشی و ناامیدی، کانالیزه و سرکوب می‌کند.

🍂 زنی پیر و فرتوت که "مهین" نام دارد. مهینی که با جابجایی دو حرف، می‌تواند همان" میهن" باشد و مردی اخته، سرکوب شده (با نام نمادین "فرامرز" که در پایان می‌میرد) که زمانی نیروی ارتش پهلوی بوده. بعد از انقلاب روانۀ جنگ شده و حالا ۲۰ سال است مسافرکشی می‌کند. آیا مهین یا میهن در این فیلم نشان چه بود؟ نشانِ "زن زندگی آزادی"؟! زنی که می‌خواست زنانگی‌اش را پس بگیرد؟ خب در این صورت با حرکت‌های بی‌فکرانه و سبک‌سرانه‌اش که "مرد و آبادی" رو هم به باد داد!!! یا که نه، "مهین یا میهن" دقیقا نماد وطن بود. مهینی که ادعا می‌کرد ما از اونا نیستیم (یعنی از نظام)، اما نهایتا کار همان نظام رو انجام داد و باعث شد فرد بی‌گناهی بمیرد و شبانه چالش کند، بدون اینکه تقاص پس بدهد؛ یعنی میهن است که فرزندانِ خودش را می‌بلعد، نه نظام!

🍂 هیچ امر نو و بدیعی جز چس‌ناله در فیلم به چشم نمی‌خورد. همه‌چیز در نهایتِ پوچی و رخوت می‌گذرد و همانطور هم با پوچی و رخوت و رکود و مرگ تمام می‌شود.

🍂 آیا نظام چیزی جز این می‌خواهد؟ جنبشی سرکوب شده، از ریخت افتاده، با مبتذل‌ترین خواسته‌ها...جنبشی به یاس تبدیل شده که زیر خروارها خاک برای همیشه دفن می‌شود. از نگاه من، این فیلم قابلیت درو کردن تمام جایزه‌های جشنواره‌های وطنی را دارد، چون خدمت بیشتری به نظام کرده‌است....

🍂" زن، زندگی، آزادی" اگر برای مردم ایران آب نداشت، برای سلبریتی‌های فرهنگی-سیاسی نان داشت. اسکی رفتن روی خون جوانان مردم، با ساخت و نمایشِ فیلم‌های مبتذل ، ترانه‌ها و شعارهای دم‌دستی و آبکی، تقلیل دادن خواسته‌های زنان به آزادی های ظاهری، پوشیدن دکلته و رقصیدن و نهایتا دخیل بستن به جشنواره‌ها و جایزه‌های خارجی، تنها و تنها می‌تواند سهم‌خواهی از ثروت و شهرت باشد، نه اعتراضی آزادی‌طلبانه.

🍂 از طرفی هر چقدر این فیلم‌ها و ترانه‌ها مبتذل‌تر، به‌شدت محافظه‌کارانه‌تر، یاس‌آورتر و منفعل‌تر. فیلم کیک محبوب من، در واقع با عنوانِ ظاهریِ فیلمِ توقیف‌شده(!) هرآنچه نظام اسلامی در داخل می‌خواست و کشورهای دیگر در خارج، همه را به اذهان تزریق کرد.

🍂 مطالباتی پیش‌پاافتاده و کودک‌مآبانه تحتِ عنوان اینکه "باز در گذشته (یعنی زمان پهلوی) آزادی‌هایی داشتیم، کاباره می‌رفتیم، می‌رقصیدیم، دلکته می‌پوشیدیم، استخر می‌رفتیم و غیره"... یا تقلیل‌دادن خیزش به سرگرمی کودکانه‌ی دورهمی زنانه با کلی‌گویی‌های خاله‌زنکی و بی‌معنا، نه‌تنها هیچ ربطی به شعار" زن، زندگی، آزادی " ندارد، بلکه مانند " روشن‌کردن سیگاری"‌ست که پروپاگاندای خواهرزاده‌ی فروید (برنایز) بعنوان روشن کردنِ مشعل آزادی (برای سودجویی کارخانه‌ی سیگار) به‌راه انداخت.

(ادامه دارد)


🌾 @Naqdagin

نقدآگین

04 Nov, 20:23


📘فاجعه‌ای به‌نامِ «کیک محبوب من»

✍🏻#پرستو_آزادی‌ابد



🌾 @Naqdagin

نقدآگین

04 Nov, 04:56


📘کورش؛ حقیر و ستمگر یا کبیر و عادل؟

✍🏻#بهزاد_قلی‌پور



🗄پست مرتبط
📕کوروش و خواردارندگان او (نقد و بررسی یادداشتِ بهزاد قلی‌پور)



🌾 @Naqdagin

نقدآگین

27 Oct, 12:34


📘دربارۀ «سربازی اجباری»
(۲/۲)
● آثار سربازی اجباری بر زندگی مردم

▪️مجبورند تا ۱۸سالگی به مدرسه بروند، چون اگر نروند باید در ۱۸سالگی به سربازخانه بروند و با توجه به چیزهایی که از پادگان‌ها می‌دانند، خودشان و خانواده‌شان نمی‌خواهند در ۱۸ سالگی به پادگان‌ها بروند. اما اگر سربازی اجباری نبود، خیلی‌ها در ۱۸ سالگی صاحب شغل بودند و ازدواج می‌کردند و...، نه اینکه به‌دنبال دیپلمی باشند که خود دولت هم آن را بی‌ارزش می‌داند!

▪️مجبورند برای فرار از سربازی، بعد از دیپلم هم هرطور شده در جایی بعنوان دانشجو ثبت‌نام کنند، دانشگاه‌هایی که بیشترشان کودکستان هم نیستند!

▪️عموما افراد تا پایان سربازی به صورت جدی به شغلی فکر نمی‌کنند، چون:
اولا درس می‌خوانند که سربازی نروند؛
ثانیا می‌دانند که وقفۀ دوساله در کار، آن را نابود می‌کند و بعد از برگشتن از سربازی، باید از نو شروع کنند.

▪️اکثر جوانان مجبورند حداقل تا پایان سربازی اجباری مجرد باشند و این یعنی «فساد گسترده».
برخی می‌گویند ۱۸ سالگی سن ازدواج نیست، باید به آنها گفت هرکس به خودش مربوط است که کی ازدواج کند! یکی دوست دارد ۱۶ سالگی ازدواج کند و دیگری دوست دارد بعد ۴۰ سالگی ازدواج کند. به‌هرحال، دولت حق ندارد در مقابل ازدواج آنها سنگ‌اندازی کند.

▪️بسیاری از افراد در دوران سربازی به «فساد اخلاقی» و «اعتیاد» کشیده می‌شوند.

▪️ کم نیستند سرمایه‌داران و صنعتگران و نخبگانی که برای فراری دادن فرزندان خود از سربازی، قبل از ۱۸ سالگیِ آنها، کشور را ترک می‌کنند (سوزاندنِ سرمایه‌های عظیمِ انسانی و مالی).

▪️سربازی اجباری بازار کار را به ضرر مردان تغییر می‌دهد. گروهی از دانشجویان هم‌کلاسی را تصور کنید که فارغ‌التحصیل می‌شوند. دخترها از چندماه قبل از فارغ‌التحصیلی، دنبال کار می‌گردند، ، در آزمون‌های استخدامی شرکت می‌کنند و...؛ پسرها بعد از فارغ‌التحصیلی، تازه دفترچۀ اعزام به خدمت را می‌فرستند، بعد آن چندماه منتظرند تا سربازی‌شان شروع شود. دوسال بعد که بر می‌گردند، خیلی چیزها یادشان رفته. اگر بخواهند آزمونی بدهند باید از نو بنشینند بخوانند و...؛ درحالی‌که دختر همکلاسی‌شان شاغل شده، پول ذخیره کرده، ترقی شغلی داشته، وام‌هایش را گرفته و...

▪️بسیاری از جوانان، موقعیت‌های تحصیلی و شغلی در خارج از کشور را به‌دلیل ناتوانی در عبور از مانع سربازی اجباری از دست می‌دهند، موقعیت‌هایی که گاهی فقط یک بار در عمر انسان پیش می‌آید.

▪️شاید بگویید که خب! جوانان نباید تن به خدمت اجباری بدهند و باید هزینه‌اش را بدهند. باید گفت حرف کاملا درستی‌ست و میلیون‌ها جوان دقیقا همین کار را کرده‌اند و آفرین بر آنها! منتها از همه نمی‌شود انتظار داشت! به‌هرحال، دیکتاتور هم عرصه را در زمینه‌های مختلف همچون اشتغال و ازدواج و...بر آنان تنگ می‌کند. بعضی هم ضعیفند یا در سختی هستند و...
▪️▪️▪️

●ذینفع اصلی سربازی اجباری

🍂 یکی از گروه‌هایی که از سربازی اجباری حمایت می‌کنند، نظامیانی هستند که به‌طور مستقیم از وجود سربازی اجباری سود می‌برند. مسئولان رده‌بالای سازمان نظام وظیفه، تقسیم نیرو و مسئولانی که به‌هرترتیب، می توانند محل خدمت را تعیین کنند، دائما تلفنشان زنگ می‌خورد و از وزیر و وکیل و دکتر و مقامات دولتی و سرمایه‌دار و...، با خواهش و التماس از آنها می‌خواهند که کاری کنند که فرزندشان در جای خوبی خدمت کند، یا برایشان کارت پایان خدمت صادر کنند و کاملا طبیعی‌ست که این کارها، بدون تشکر ویژه، یعنی پول، انجام نمی‌شود پول‌های کلان!!

🍂 تحقیق و تفحص از ثروت این افراد از ضروریات است. آنها می دانند اگر سربازی اجباری از بین برود، حتی اگر پول هم بدهند، کسی حالشان را نخواهد پرسید و... به‌هرحال، گروه نظامیان حامی سربازی اجباری، فقط برای منافع شخصی از آن حمایت می‌کنند، و هر روز دلیلی خیالی و مسخره می‌تراشند که غیر ممکن است کشور بدون سربازی اجباری حفظ شود و نمی‌بینند که اکثر کشورها سربازی اجباری ندارند.

🍂 برخی افراد، حرف‌های مسئولان سربازی اجباری را که می‌شنوند، می‌گویند، مگر ممکن است یک انسان اینقدر نادان باشد؟! باید گفت بله! وقتی که پای منافع در میان باشد، ممکن است، آن هم منافع بسیار بزرگ؛ وگرنه هر آدم عاقلی می‌داند راه‌های فراوانی برای مدیریت کشور بدون جنایت علیه جوانان و سلّاخی عمر و شخصیتشان وجود دارد.
▪️▪️▪️

🍂 انسان‌ها می‌توانند عمر خود را تلف کنند، چون اختیارش را دارند، اما کسی حق ندارد با اجبار مستقیم یا غیرمستقیم، عمر آنها را تلف کند!

هرکس که عمدا یک ساعت از عمر یک انسان را تلف کند، خطاکار است. هرکس که عمدا و بصورت سازمان‌یافته، یک ساعت از عمر جمعیتی را از بین ببرد، از انسانیت خارج شده‌است. کسی که به طور سازمان‌یافته و با اجبار، دو سال از بهترین سال‌های عمر میلیون‌ها انسان را از بین ببرد، چیست؟


#حکومت_اسلامی


🌾 @Naqdagin

نقدآگین

25 Oct, 19:38


📘از نیکای خاله‌آتش تا نیکای ایران

✍🏻#راتین_مهراسپند

🍂 آتش شاکرمی، خالۀ نیکا، از مصادرۀ «نیکا» و «از آن خود کردن» او‌ توسط جبهه‌های مختلف سخن به میان آورده است. از این که «زیبایی» او ـ‌جوجه اردک زشتی که قویی زیبا شده‌ـ به نوعی «ابژه» یا بهتر بگویم به نوعی «شئ فرهنگی» تبدیل شده است. درست هم می‌گوید اما مگر در مورد مهسا و سارینا و مجیدرضا و دیگر جانباختگان راه آزادی ایران در برابر رژیم انسان‌کش و زندگی‌سوز جمهوری اسلامی نیز چنین نبود؟

🍂 سوال این است که چرا مژگان افتخاری و پدر مهسا در جایگاهی ایستادند که آتش و نسرین نتوانستند بایستند؟ و سوال دیگر خطاب به خاله آتش، مگر نیکا در یک معنا برای خود شما نیز یک «ابژه» نبود؟ مگر مرزی بین «شخصی» یا «عمومی بودن» یک سوگ هست که اکنون از شخصی و خصوصی شدن سوگ حرف می‌زنید؟ کجاست این شخصی بودن، وقتی توان آن را دارد که «استوری» شود و با مخاطب عمومی و عموم مخاطبان (به وسعت ایران) به اشتراک گذاشته شود؟ معنای این تناقض نزد شما چیست و کدامین «میل» یا زبانم لال «آز» سبب‌ساز بوده آن است؟

🍂 به‌عنوان فردی که در محیطی بسیار محروم در مناطق لُرنشین به‌دنیا آمده است، برایم مثل آفتاب روشن است که در اینجا «دعوایی خانوادگی» به ابزار سوء‌استفاده و جبهه‌گیری سیاسی تبدیل شده است. جبهه‌گیران توان آن را نداشته‌ اندکی در جایگاهی بایستند که جایگاه یک «سوگ ملی» است.

🍂 کسی که با دردهای مردم در مناطق محروم آشنا باشد می‌داند هم در «سوگ تهاجمی» خاله آتش چیزی از حقیقت هست و هم در دفاع نسرین از مادرانگی‌اش.

🍂 یک‌جا با خاله‌ای مواجهیم که به‌شدت از درد نیکا رنجیده است یک جا با مادر رنجدیده‌ای مواجهیم که با جوانی جویای نام و استقلال مواجه بوده است. نامجویی و استقلال‌جستنی که خانواده را به مخاطره می‌انداخته است‌.

🍂 در اینجا با وضعیتی مواجه هستیم که بازیگران آن یک مُشت دیو نیستند، بلکه انسان‌های گوشت و خون دارند با دردها و رنج‌ها و «دق»هایشان؛ نمونه‌ای تیپیک از خانواده در‌هم‌کوبیده ایرانی. این کلمه دق به‌ویژه در زیست‌جهان لُری معنای بسیار ژرف و عمیقی دارد که فقط کسی می‌تواند آن را درک کند که به چنین دردهایی مبتلا بوده باشد.

🍂 عبارت «دارم دق می کنم» بازنمود سنخی از وضعیت اندوه و در‌هم‌کوفتگی است که در برخی از وضعیت‌های بغرنج چنان پنجه در گلوی آدمی می‌افکند که خود خفه شدن در آن لحظات یک راه نجات است.

🍂 نسرین به‌دیدۀ من و آنچنان که از نوشته‌هاش بر می‌آید، از آن سنخ مادرانی‌ست که در شرایطی، این احساس «دق» او را به مرز انفجار می‌کشانده است؛ اما دریغ که آدمی سخت‌جان‌تر از آن است که بدترین دردها نیز او را بکشند و نجات دهند.

🍂 خاله‌آتش اما سوژه‌ای‌ست که با همۀ قدرت و هنر خود در ترسیم وجوهِ هولبارِ زندگیِ بشری، زندگیِ نسرین و نیکا را از بیرون دیده، اما نتوانسته‌است که این دق را بزید و با آن همدلی کند.

🍂 شرطِ همدردی با این درد، مشارکت در آن است، اما هیچ‌کس در بیرون، نمی‌تواند درون کسی را بزیید؛ درد همواره امری خصوصی‌ست. شاید هیچ چیز در آدمی خصوصی‌تر و دسترس‌ناپذیر تر از درد نباشد. حتی در شادی نیز می‌توان نوعی انبازی و مشارکت را تجربه کرد، اما درد چنین نیست و در درد و «دق» چیزی هست که همواره از تن دادن به مشارکت می‌گریزد، به‌معنایی که می‌توان خطر کرد و گفت «هم‌ـ‌دردی در معنای واقعی آن ناممکن است.

🍂 در بهترین حالت می‌توان به این «دق»ها نزدیک شد، اما «دق» در هر فردی وضعیتی کاملاً شخصی و منحصر به فرد است؛ موقعیتی که حتی هیچ خدایی هم نمی‌تواند در آن مشارکت کند و درمان آن باشد.

🍂 چرا از این «دق»ها حرف می‌زنم؟ چون با «دق»ی منحصر به نیکا و خانواده او مواجه نیستیم. دچارِ «دق»شدن امری منحصر به خانواده نیکا نیست امری است که در ایران ویران امروز ما، عمومیت خاص خود را دارد. دردی است طاعون‌وار که سوژه‌ها را در برخی جاها بیشتر و در برخی جاها کمتر به زانو در می‌آورد‌.

🍂 هر تحلیلی که جهت‌گیری خود را در فضای عمومی، بر سعی در درک این وضعیت «از پای در افتادگی» مبتنی نگردانده باشد، حتی اگر این تحلیل مجهز به پیشرفته‌ترین ابزارهای روشنفکرنمایی و اصطلاحات روان‌شناختی و جامعه‌شناختی باشد تحلیلی نارسا اگر نگویم «بدسگالانه» است.

🍂 در هر تحلیلی، سوژگی سوژه باید درک شود و تحلیل‌گر باید سعی کند به لمسی از چنان «دق»هایی نزدیک شود. اما آیا این وضعیت «حملۀ دق» وضعیتی عمومی و همیشگی در سوژه درگیر است؟ هرگز!

🍂 «وضعیت دق»، وضعیتی گذراست؛ گاهی بیش از چند دقیقه دوام نمی‌آورد، ولی در تعیین جهت گیری کلی سوژه در مورد مسیر زندگی‌اش بیشترین نقش را دارد. دردی برنتافتنی، که به محور هر تصمیمی در زندگی تبدیل می‌شود. این دردی است که چونان دوالپا روح را در اسارت می‌گیرد و سوژه را به ابزار خود تبدیل می‌کند.

🌐 مطالعۀ ادامۀ متن
زمان: ۱۲ دقیقه



🌾 @Naqdagin

نقدآگین

23 Oct, 12:45


📺 بحثی غیرمنتظره دربارۀ «تولد از باکره»
— ترجمۀ برشی از «میم‌ها و کهن‌الگوها»
(۲/۳)
پیترسون
: عیسی یک پدر یا پدر آسمانی، مثل تقریباً همه قهرمان‌های افسانه‌ای، داشت.

داوکینز
: پس او از یک باکره به دنیا نیومده. پس داری می‌گی عیسی از یک باکره به دنیا نیومده؟

اول از همه، من گفتم که من...من نمی‌دونم چطور باید دوگانگی «واقعیت» و «ارزش» رو در این مورد توضیح بدم. من هم همون حرف رو درباره رستاخیز (عیسی) زدم.

داوکینز: اینجا صحبت «ارزش» نیست، یه واقعیت ساده است. یعنی «آیا یه مرد با مریم رابطه داشت و عیسی رو به دنیا آورد؟». این یه سوال دربارۀ واقعیته، نه سوال «ارزشی-اخلاقی».

مجری: باید بفهمی که ازت چه سوالی می‌پرسند. حتی اگر فکر کنی نویسنده متون کتاب مقدس منظورش خیلی بیشتر از یه تحلیل علمی ساده از وقایعه، پروفسور داوکینز به این موضوع علاقه‌منده.

حقیقت علمی همون نوع حقیقته که اون بهش علاقه داره و حتی اگه فکر کنی به موضوعی که نویسندگان انجیل دنبال می‌کردن، ربطی نداره، اول باید این موضوع روشن بشه تا بتونه واقعا شروع به کشف کنه که داستان‌ها دربارۀ چی هستن.

بنابراین فکر می‌کنم پروفسور داوکینز از یک دیدگاه علمی سوال می‌کنه و شاید تو فکر کنی این رویکرد علمی اشتباهه، اما اگه یه لحظه بهش فکر کنی، شاید این همون چیزی باشه که به ما نشون می‌ده چه چیزهایی اشتباهه.

بیایید از یک رویکرد علمی شروع کنیم و سوال کنیم آیا این اتفاق افتاده یا نه؟

پیترسون
: به نظرم استفاده از چنین سوالی برای زیر سؤال بردن اعتبار کل این نگاه اسطوره‌محورانۀ عمیق درست نیست.

مجری: فرض کنیم که ما همه اینجا مسیحی هستیم، یک اجتماع مسیحی. و در هنگام نهار خوردن کنار هم به این فکر می‌کنیم که «به‌نظر تو واقعا این رخ داده به‌شکل واقعی و علمی؟». پاسخت فقط این خواهد بود که «نمی‌دانم»؟

پیترسون: بله.

مجری: و فکر نمی‌کنم این سوالی باشه که نامناسب باشه، فقط به خاطر کنجکاوی پرسیده می‌شه...

پیترسون: درسته.

مجری: ... که «آیا واقعا این اتفاق افتاده؟» من فکر می‌کنم خیلی از مردم این سوال رو ازت می‌پرسن، مخصوصا با توجه به موضوع این گفتگو. ما همه چیزهایی که دربارۀ استعاره‌ها و اسطوره‌ها گفتی رو شنیدیم، اما هنوز هم سوال اینه که «آیا واقعا اتفاق افتاده یا نه؟». می‌دونی، این چیزی‌یه که ازت می‌پرسن و اینکه به این راحتی گفتی «بله»، برام جالبه که چرا در خیلی از شرایطِ دیگه، نمی‌تونی همینطور راحت بگی؟

پیترسون: فکر می‌کنم چون من به موقعیت‌ها به همون شیوه‌ای که دکتر داوکینز نگاه می‌کنه، نگاه نمی‌کنم.

وضعیت واقعاً خیلی متفاوت و در خیلی از جنبه‌ها به همدیگه وابسته‌ است. مثلاً در مورد سوال دربارۀ «میم»، من ادبیات مربوط به تاریخ ایده‌های مذهبی رو می‌شناسم و می‌بینم چطور این ایده‌ها در طول هزاران سال با هم مبارزه کردن. این خیلی شبیه ادعایی‌ست که دکتر داوکینز در مورد میم مطرح می‌کنه. من اون ادبیاتِ جدلی مذهبی رو می‌شناسم ولی دکتر داوکینز اون رو نمی‌شناسه. برام خیلی سخته که از دل این ادبیات باهاش صحبت کنم چون خیلی گسترده‌ و عمیق است.

و با مسائل عمیقی دربارۀ رابطۀ بین «حقیقت استعاری» و «حقیقت مبتنی بر ارزش» و «حقیقت واقعیت‌محور-علمی» مواجهیم و عمق این ارتباط رو درک نمی‌کنیم. این یک مشکل بزرگه. ما نمی‌تونیم، هیچ مدرکی از دیدگاه علمی وجود نداره که بتونیم فقط بر اساس واقعیت‌ها خودمون رو در دنیا راهنمایی کنیم، و این خودش یک واقعیته! این موضوع در ۶۰ سال گذشته بطور مفصل توسط افراد از رشته‌های مختلف بررسی شده‌است.

ما باید واقعیت‌ها را اولویت‌بندی کنیم: نظام مشخصی از ارزش‌ها یا اخلاق داشته‌باشیم، یک سلسله‌مراتب ارزشی. ممکنه راه‌های درست و نادرست برای اولویت‌بندی واقعیت‌ها وجود داشته‌باشه، اما نمی‌تونی با ارجاع به واقعیت‌های علمی، میزان صحت و سقمِ ولویت‌بندی واقعیت‌ها داری را تعیین کنی. این یه مشکل بزرگه.

مجری: بیایید درباره‌اش صحبت کنیم، شاید کمی دور بشیم، چون فکر می‌کنم باید به موضوع «رستاخیزِ مسیح» برگردیم.

اما پروفسور داوکینز! آیا شما می‌گید که در پس‌زمینه‌ی فعالیت‌های علمی، یک فرضیه‌ی به‌اصطلاح غیرعلمی وجود داره؟

شما می‌تونید در دنیا، تحقیقات علمی انجام بدید، اما برای این کار باید انتخاب کنید که چه چیزی رو در اولویت قرار بدید و چی رو بررسی کنید.

همچنین باید به حقیقت اهمیت بدید و برای انجام این کار، از قبل، یک ارزش و انگیزه داشته‌باشید. این نوع چیزها خودشون نمی‌تونند به طور علمی توجیه بشن، و به همین دلیل به نظر می‌رسه که علم هم یک «فرض غیرعلمی» در اساس خودش داره.

(ادامه دارد)


🌾 @Naqdagin

نقدآگین

23 Oct, 12:40


📺 بحثی غیرمنتظره دربارۀ «تولد از باکره»
— ترجمۀ برشی از «میم‌ها و کهن‌الگوها»
(۱/۳)
پیترسون
: حقیقت، همونطور که می‌دونیم، امر پیچیده‌ای است. آیا فکر می‌کنی که تفاوتی میان ادعای حقیقتِ نویسنده‌های مختلف داستان وجود داره؟ مثلاً من گمان می‌کنم داستایفسکی بسیار عمیق‌تر است از...

داوکینز: نه، من که نمی‌گم داستان‌ ادعای حقیقتی داره.

پیترسون: حالا بر چه اساسی داستان‌ها رو از نظر کیفیت رتبه‌بندی می‌کنیم؟ مثلاً داستایفسکی واقعاً یک داستان‌نویس عمیق در زمینه فلسفی‌ست. نوشته‌هاش فوق‌العاده عمیق و مفهومی‌اند و یه چیزی در موردشون حقیقته.

داوکینز: اما این حقیقت ربطی به حقیقت علمی نداره. نگرانی درباره حقیقت علم، حقیقتی‌ست که ما را به ماه می‌رساند.

منظورم اینه که این هیچ ارتباطی با این نداره که آیا یک نویسنده داستان خیالی فهمی از طبیعت انسان داره یا نه؛ این رو می‌پذیرم.

پیترسون
:‌حالا چطور با این مفهوم روبه‌رو می‌شیم؟ از نظر کاملاً واقعی، چطور با این ایده برخورد می‌کنیم؟ بیایید درباره ختنه‌ی زنان صحبت کنیم. ما یک استدلال علمی می‌آوریم که این کار نامناسبه یا اینکه آیا داریم از دلایل دیگری صحبت می‌کنیم؟ مثل اینکه من می‌بینم در سنت یهودی-مسیحی، یکی از اولین بیانات اینه که هم مردان و هم زنان تصویر خدا رو به دوش می‌کشن و این یه لحن خاصی به همه چیزهایی که بعدش میاد میده. این یک اعلامیه شگفت‌انگیز به خاطر قدمت رادیکالش هست که هر دو جنس باید به عنوان موجوداتی با ارزش ذاتی دیده بشن، جدا از دنیای قدرت و سیاست.

اما برام واضح نیست، با وجود اینکه خیلی به این موضوع فکر کردم، چطور باید توی دنیای واقعی با این قضیه کنار بیایم. حقیقت اینه که اگه بتونم بهت ظلم کنم، چرا نباید این کارو بکنم؟

مجری: کار من اینه که همه چیز رو سر جای خودش نگه دارم. فکر می‌کنم سوالات زیادی هست که پروفسور داوکینز خیلی مستقیم پرسیده و ما هنوز جوابش رو نشنیدیم.

پروفسور در مورد تولد باکره سوال می‌کرد، تو شروع کردی به صحبت درباره تعبیر و اسطوره. فکر می‌کنم هر کسی که به این گفتگو گوش می‌ده، می‌فهمه که شاید جامعه‌ای که به تولد باکره ایمان نداره (از مرحلۀ مقدماتی اسطوره‌ نگذشته‌باشه)، نمی‌تونه راه بیفته و پیشرفتی هم تجربه کنه. شاید این قدرتی پیش‌بینی هم باشه که درباره‌اش صحبت می‌کنید.

اما به نظر من باید بفهمید که وقتی پروفسور داوکینز از شما می‌پرسه که آیا به این باور دارید که «عیسی از یک باکره به دنیا اومده»، منظورش چیزی شبیه به یک «واقعیت زیستی» هست. و به هر حال، گفتن "نمی‌دونم" یا گفتن "من صلاحیت اظهار نظر ندارم" هم جواب این سواله، اما آیا این جواب شماست؟ که شما نمی‌دونید؟

پیترسون: من قبلاً گفتم و همچنان به این اعتقاد دارم که عناصری در متن وجود دارند که من نمی‌دونم چطور باید به طور کامل براشون توضیح بدم. نمی‌تونم توضیح بدم که واقعیت و اهمیت مفهوم «رستاخیز (عیسی)» چیه؟ اطلاعات من فقط به همین جا می‌رسه.

می‌دونم که هرچی که اتفاق افتاد، به‌خاطر شروع و گسترش داستان مسیحیت، آنقدر قدرت داشت که رم رو به زانو درآورد و کارهای بت‌پرستی رو خراب کرد.

پس توی این داستان یه قدرتی هست که قابل توجهه.

داوکینز: حالا بیایید سراغ «تولد باکره». خب، تولد باکره ناشی از یه «اشتباه در ترجمه‌ی کتاب اشعیا» هست؛ خودت که اینو می‌دونی؟

پیترسون: با طرح امثال این سوالات، به نظرم اصل مطلب و ذاتِ پیام یک دین رو درک نمی‌کنید.

داوکینز: منظورت رو می‌فهمم.

پیترسون: نگاه کن، من می‌فهمم که دلایل خوبی برای بحث دربارۀ این موضوع وجود داره و سوالت کاملاً معتبره، اما از نظر من، به موضوع اصلی مربوط نیست. و بخشی از این قضیه به این برمی‌گرده که وقتی این گفتگو رو شروع کردیم، گفتم، مثلاً به نظر می‌رسه که توصیف ساختاری که از طریقش دنیا رو درک می‌کنیم، یه داستان و روایته. ما دنیا را از طریق یک داستان می‌بینیم و می‌فهمیم، و این یک چیز فوق‌العاده است، یک کشف شگفت‌انگیز. این موضوع ۶۰ سال اخیر در رشته‌های مختلف به وجود اومده، چون ما باید حقایق رو «اولویت‌بندی» کنیم. ما این حقایق رو طبق یک «الگوی خاص» اولویت‌بندی می‌کنیم و الگوهایی وجود داره که به نظر می‌رسه کار می‌کنند و به‌خوبی خودشونو ترویج می‌دند و فرهنگ‌ها رو به سمت زندگی پربار سوق می‌دهند. و الگوهای دیگری هم هست، مثل الگوی «قابیل» که به ویرانی مطلق و خونین منجر می‌شه، و دقیقاً نمی‌دونم چطور این حقیقت رو تعبیر و تفسیر کنم.

اما ما در مورد ظلم به زنان صحبت کردیم. مثلاً چطور می‌تونی به دیدی کاملا علمی-عینی این مسئله رو مطرح کنی که با زنان باید مواجهۀ برابری با مردان داشت؟

داوکینز: این یه سوال اخلاقیه و..

پیترسون: می‌دونم، دقیقا!

داوکینز: ... و من دقیقاً سوالی دربارۀ واقعیت را طرح کردم که «آیا عیسی پدر داشت یا نه» که جوابی ندادی.

(ادامه دارد)


🌾 @Naqdagin