دنباله‌ کار‌ خویش @yaddasht_kheyrabadi Channel on Telegram

دنباله‌ کار‌ خویش

@yaddasht_kheyrabadi


تاملی بر انسان و جامعه؛ از دریچه فرهنگ
در قالب یادداشت، جستار، روایت‌، داستان
به انضمام یادداشتهای منتشر شده‌ام در روزنامه اعتماد/
دو ستونِ "دنباله کار خویش" و "یک‌ پلان‌ تجربه زیسته"
محمد خیرآبادی

دنباله‌ کار‌ خویش (Persian)

Welcome to the world of contemplation on humanity and society through the lens of culture. This Telegram channel, titled "دنباله‌ کار‌ خویش", curated by Mohammad Kheyrabadi, offers a collection of notes, essays, narratives, and stories that delve into the intricacies of human existence and societal structures. Kheyrabadi's insightful musings and published articles in Etemad newspaper add depth and perspective to the content shared on this channel. Through the columns "دنباله کار خویش" and "یک‌ پلان‌ تجربه زیسته", readers are invited to embark on a journey of self-discovery, reflection, and exploration. Join us on this intellectual voyage as we navigate the complexities of life and culture, one thought-provoking post at a time.

دنباله‌ کار‌ خویش

21 Nov, 14:26


🔻آسمون داره باز میشه

محمد خیرآبادی

- بهت که گفتم سفرو بندازیم عقب.
- حالا دیگه گذشته. الان وسط راهیم.
- راه دوربرگردون داره.
- منم میدونم دوربرگردون داره ... میگم الان این همه اومدیم دیگه برگشتن معنی نداره که!
- چرا معنی نداره ... برگشتن جزیی از زندگیه.
- احسنت ... اینو بذار تو پیجت.
- میذارم ... چی فکر کردی؟
- لامصب یه بند داره میاد ... برف‌پاک‌کن جواب نکنه نرم نرم میریم.
- من که چک کرده بودم هواشناسیو ... بهتم گفتم بارون شدید قراره بیاد ... گوش نمیدی ... هیچ‌وقت گوش ندادی و نمیدی.
- من نظرم اینه که تو گوش نمیدی ... مشاور گفت هیچ‌وقت نگید هیچ‌وقت. هیچ‌وقت نگید تو هیچ‌وقت فلان کارو نمیکنی. گفت یا نگفت؟ تو گوش نمیدی.
- آخه به من بگو چرا از هواشناسی از سرچ کردن از برنامه‌ریزی از یه ذره آینده‌نگری فرار می‌کنی؟ ها؟
- من از آینده‌نگری فرار نمی‌کنم. ولی زندگیمم دست سرچ و گوگل و اینستا نمیدم. بارونم برام جزیی از زندگیه.
- آخه این بارونه الان؟ "بارونم جزیی از زندگیه!!" مثل اینه که بگی آب مایه حیاته بعد بری پشت سدی که ترک خورده زیلو بندازی بشینی به تماشای رودخونه.
- آفرین آفرین ... چقدر خوبه این تشبیهات ... اینو یادت نره‌ها ... حتما بذار تو پیجت.
- شهاب من میگم از بارون مهمتر یه چیز دیگه‌اس که داره بهمون میگه برگردین. قبول داری؟
- چی؟
- همین که نمیتونی توی این موقعیتم دست از لودگی برداری ... چطور مشاور فکر کرد این سفر میتونه به ما کمک کنه زندگیمونو نجات بدیم؟ وقتی تو همه چی رو به مسخره‌بازی برگزار می‌کنی چه تحولی مثلا قراره اتفاق بیفته؟
- بابا دارم یه چیز میگم بخندیم ... وسط این طوفانِ بلا به روحیه هم احتیاج داریم دیگه. بشینیم صم بکم کنار هم خوبه؟
- حالا حواستو بده به رانندگیت نکشیمون.
- نگران نباش ... من مرد جاده‌هام ... تا حالا صد بار بعد از جر و بحثامون زدم به دل جاده، اونم توی تاریکی شب، اونم توی برف و بارون، اولین بارم که نیست.
- از لودگی که میای بیرون یه راست میری توی نیش و کنایه ... اصلا من نمیدونم چرا نمیتونیم عین دو تا آدم عادی با هم حرف بزنیم؟
- ای بابا ... من میگم قبلا هم اومدم این جاده رو، اونم توی شب و توی بارون، که نترسی و نگران نباشی. نیش و کنایه چیه؟
- ما باید یه چیزایی رو عوض کنیم. اگه قرار باشه با همون دست فرمون همیشگی بریم هیچ‌وقت چیزی عوض نمیشه.
- همه چی درست میشه شیدا نگران نباش ... به من اعتماد کن ... نگا کن آسمون داره باز میشه... چشم به هم بذاریم میبینیم همه چی عوض شده، همه چی.

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

19 Nov, 17:51


شعر #حافظ
آواز محمدرضا #شجریان

ساقی بیا که عشق ندا می‌کند بلند
کان کس که گفت قصهٔ ما هم ز ما شنید

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

19 Nov, 14:10


🔵دلیلی ندارم، ولی می‌دانم که هست

✍🏻 محمد خیرآبادی        

پشت ميز تحرير، روبه‌روی صفحه سفيد، نشسته است. خودكاری در دست دارد، در انتظار كلماتی كه به ذهنش خطور كنند و به داستان نصفه و نيمه جديدی كه در ذهن دارد، سر و شكلی بدهند. بعضی وقت‌ها مغزش قفل می‌كند و چشمه نوشتنش خشك می‌شود. بعضی وقت‌ها اين حالت چند روز طول می‌كشد و حتی چند ماه. در آن زمان هيچ كاری نمی‌تواند بكند جز اينكه پشت ميز بنشيند و با خيره شدن به صفحه سفيد، تمركز كند. گاهی كلمات بی‌ربط می‌نويسد و شكلك‌های عجيب و غريب می‌كشد. گاهی نامه می‌نويسد برای دوستان دور و نزديك. فقط و فقط برای اينكه دستش به ننوشتن عادت نكند. دست‌ها اگر به ننوشتن عادت كنند، خيلی سخت می‌شود آنها را دوباره به كار انداخت و پاها اگر به رفتن عادت كنند، خيلی خيلی سخت می‌شود از آنها خواست كه نروند، كه بمانند.

شروع می‌كند به نوشتن: «از هر طرف كه بروي مي‌خوري به اين سوال؛ آخر چرا آدم بايد بماند و بسوزد و بسازد؟ جوابي در كار نيست. هيچ كس نمي‌تواند براي اين سوال جوابي دست و پا كند. چرا؟ چون دليلي وجود ندارد كه نشان دهد ماندن بهتر از رفتن است. بعضي‌ها مي‌مانند و بعضي‌ها مي‌روند. هيچ كس هم دليل اصلي‌اش را نمي‌داند. همه دارند دليل مي‌تراشند و سند و مدرك جور مي‌كنند براي اينكه بتوانند درستي كارشان را ثابت كنند. حتي آنها كه مي‌روند و چهره معقول و منطقي دارند، مي‌دانند كه ماندن و رفتن دليل‌بردار نيست. در واقع با كمي تفكر و استدلال مي‌توان براي هر چيزي دليل پيدا كرد. همه مادراني كه فرزندشان جرمي مرتكب شده براي بي‌گناهي فرزندشان دليل دارند. همه عاملان جنگ و قتل‌عام تا همين امروز، توانسته‌اند براي كشتار انسان‌ها دليل ارايه كنند. همه ديكتاتورهاي تاريخ اعلام كرده‌اند به دلايلي ميهن‌دوستانه يا به دليل شرايطي خاص كه براي مردم و كشورشان ايجاد شد، مجبور شدند چنين كنند. همه دزدها به دليل ترس از فقر، به اين دليل واضح و مشخص كه اگر اكنون دزدي نكنند به زودي (يك ساعت بعد يا يك سال يا ۱۰ سال بعد) با فقر روبه‌رو خواهند شد، دزدي مي‌كنند. در عصر ما خيانت هم دليل دارد، دروغ هم بنا به مصلحت است و اين سياهه ته ندارد. نوشتنش هم دردي دوا نمي‌كند.»

اينها را كه نوشت ايده‌اي براي شروع داستان به ذهنش رسيد: « زلزله‌ای در راه است، دليلی ندارم، ولی می‌دانم كه می‌آيد. دقيق‌تر بخواهم بگويم توی اين هواپيما يك بمب هست، مدركی ندارم، ولی می‌دانم كه هست. نمی‌توانم دست شما را بگيرم و صاف ببرم بالای سر يكی از مسافران و بگويم بمب توی كوله ايشان است، اما هست. دليلی ندارد كه دروغ بگويم.»

🔺منتشر شده در صفحه آخر روزنامه اعتماد ۲۸ آبان ۱۴۰۳

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

18 Nov, 11:54


🎧 بشنوید: یک کتاب :دنیای دیگری ممکن است

«کتاب دنیای دیگری ممکن است؛ چگونه دوباره تخیل سیاسی و اجتماعی را برانگیزیم به قلمِ جف مولگان موضوع این قسمت از پادکست «یک کتاب» است. در هر قسمت از این پادکست‌ها در گفتگو با عرفان ثابتی، پژوهشگر علوم اجتماعی، به معرفی و بررسی یک کتاب می‌پردازیم.»

▪️پادکست‌ها و نسخه‌ی شنیداری مقالات ما را در وب‌سایت آسو و همچنین در شبکه‌های اجتماعی و اپ‌های پادخوان با شناسه‌ی NashrAasoo بشنوید.

[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo 🎧

دنباله‌ کار‌ خویش

17 Nov, 15:56


🔻در باب تخیل

میشل بوتور در کتاب "جستارهایی در باب رمان" می‌نویسد:
هر جامعه‌ای مشکلات، مسائل و تناقض‌های خودش را دارد که نمی‌توان بلافاصله در واقعیت به حل آنها پرداخت، باید در زمینهٔ تخیل تسکین‌شان داد و آرام‌شان کرد.

چشم‌های‌تان را ببندید و در تخیل‌تان آینده‌ای که می‌خواهید را ببینید. سعی کنید از خیال صرف، فاصله بگیرد و به توهم‌ نزدیک‌ نشوید. تفکرات خام را در دل تخیل‌تان بپزید و حتی اگر شد گوشه‌ای از آن را در محدودترین جمع‌های‌تان و در مقیاس کوچک امتحان کنید و تحقق ببخشید.

یک روزی می‌آید که هیچ‌کدام از ما نیستیم و تخیلات امروزمان چهره واقعیت به خود گرفته‌اند، به ویژه اگر بتوانیم چیزهایی را به عنوان تخیل جمعی خود برسازیم.

#تاملات

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

15 Nov, 16:32


🔻درد روی درد بسیار است

محمد خیرآبادی

آدم‌ها روی دردهای شان غیرت دارند، کسی نمی‌تواند به دردهای‌شان چپ‌ نگاه کند. آدم‌ها دردهای خودشان را واقعی‌تر از دردهای دیگران می‌دانند، سخت‌تر و عذاب‌آورتر و غیرقابل‌تحمل‌تر. یکی می‌گوید هیچ دردی به معده‌درد نمی‌رسد، دیگری می‌گوید درد سنگ کلیه نکشیدی وگرنه این را نمی‌گفتی، دیگری می‌گوید بدتر از دندان‌درد نیست، نه، نه، فلان درد بدترین درد است و ... اما با این‌حال سردرد فلج‌کننده میگرنی با همه زوایای پیدا و پنهانش در نگاه من بدترین درد نیست. می‌دانم که بدتر از این بسیار است. می‌دانم همینی را هم که تجربه می‌کنم صد پله مانده تا به اوج خود برسد. تمام تلاشم را می‌کنم که با هیچ‌کس وارد این مجادله نشوم که درد من بیشتر است و تو اگر جای من بودی تحمل نمی‌کردی و من بدشانس‌ترم و بدبخت‌ترم و ... چون می‌دانم که زندگی هنوز بدترین‌هایش را برای هیچ‌کس رو نکرده است و باید مراقب بود که امروز را بدترین روز خود در نظر نگرفت.

خیلی‌ها سعی می‌کنند به ما بگویند؛ چیزی نیست، لبخند بزن، درست خواهد شد. اما تجربه روزمره ما و گاهی تجربه تولد تا مرگ بسیاری از ما، این گفته‌ها را نقض می‌کند. در واقع به راحتی با این گفته‌های‌شان وعده دروغ به ما می‌دهند و فکر می‌کنند دارند لطف می‌کنند و به ما امیدواری می‌دهند، در حالیکه دارند ما را شکنجه می‌کنند. در دنیایی که به ما وعده داده‌اند قرص‌ها و داروها، ابزارها و ماشین‌ها، نرم‌افزارها و هوش‌های جدید، دموکراسی و حقوق بشر، همه در نهایت مسائل ما را حل خواهند کرد و قرار است دردهای‌مان کم و کمتر شود تا بالاخره از بین برود، هر روز واقعیت سخت و سمج روبروی ما ظاهر می‌شود و نشان‌مان می‌دهد که نه، این‌طور نیست و درد روی درد و رنج روی رنج بسیار است.

**پی‌نوشت: این تاملات را در اوج سردرد نوشتم، درست بعد از خبر خودکشی کیانوش سنجری و تماشای ویدیوی بمباران چادرهای آوارگان فلسطینی.

#تاملات

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

15 Nov, 06:52


تصنیف ای عاشقان
پیمانه‌ها پرخون کنید

ساخته #کیهان_کلهر
با صدای محمدرضا #شجریان
و شعر #سایه
از آلبوم شب سکوت کویر

دنباله کار خویش

دنباله‌ کار‌ خویش

14 Nov, 21:50


تا بر دمد خورشید نو
شب را ز خود بیرون کنید

ه.ا. سایه

دنباله کار خویش

دنباله‌ کار‌ خویش

13 Nov, 15:21


🔻 قابل درک ولی پرسش‌برانگیز و دغدغه‌آفرین

محمد خیرآبادی

کسانی که در جامعه به دامن شرّی اخلاقی می‌افتند، مثلا از کشتار برخی انسان‌ها خشنود می‌شوند، "دیگری‌سازی" می‌کنند یا مثلا به حمایت از استبداد و ظلم می‌پردازند، چنین کسانی مسلماً انسان‌هایی اهریمنی نیستند. یک زمینه‌هایی وجود دارد که آنها را به این سمت سوق داده است. زمینه‌هایی که قابل بیان و قابل تحلیل و حتی احتمالا قابل پیش‌بینی‌اند. چرا که همه ما در واکنش به محیط پیرامون رفتار می‌کنیم. از جمله طبیعت است که ما را به واکنش وا می‌دارد. سرما و گرمای هوا، باران و آفتاب، سیل و زلزله ما را به رفتار متقابل وا می‌دارد. علاوه بر طبیعت، جامعه هم که مرکب از انسان‌های دیگر غیر از خود "من" است در ما واکنش برمی‌انگیزد. در نتیجه، یافتنِ ردّ این موضوع که‌ افراد در واکنش به چه چیزی به دامن شرّی اخلاقی افتاده‌اند کار چندان دشواری نیست.

به عنوان نمونه وضعیت فعلی جامعه خودمان را در نظر بگیرید که در آن امکان تغییر مثبت از افراد سلب شده و احساس ناتوانی و ناامیدی غلبه پیدا کرده است. در چنین شرایطی دور از ذهن نیست که افراد زیادی برای خلاص شدن از انسداد و دشواری فعلی روی به شرّی دیگر بیاورند. به عنوان‌ مثال از تجاوز و خونریزی رژیم اسرائیل خشنود شوند یا به استقبال حمله نظامی به کشورشان بروند یا دل به شخصیتی مثل ترامپ ببندند، چرا که همه اینها را به مثابه زخمی بر پیکر شرّ موجود از نگاه خود تلقی می‌کنند.

اما باید در نظر داشت که علی‌رغم وجود دلایل و زمینه‌های قابل تحلیل و قابل درک برای واکنش‌های اجتماعی، این پرسش به قوت خود باقی است که چرا بخشی از مردم از کشته شدن انسان‌ها دفاع می‌کنند، حاضرند بمب‌‌ و موشک‌ روی خانه و وطن‌شان ریخته شود یا اینکه به دیگری‌سازی، تبعیض و فاشیسم روی خوش نشان می‌دهند؟ این پرسشی نیست که با بیان زمینه‌ها و دلایل آن واکنش‌ها برطرف شود. در آلمان نیمه اول قرن بیستم هم زمینه‌هایی اجتماعی برای بروز فاشیسم و نازیسم و حمایت از هیتلر و سیاست‌های انسان‌ستیزانه‌اش وجود داشت (مثلا شکست آلمان در جنگ‌ جهانی اول و تحمیل قرارداد تحقیرآمیز ورسای به آنها منجر به واکنشی هویت‌گرایانه، قدرت‌طلبانه و نژادپرستانه از سوی آلمانی‌ها شد)، اما این از زشتی و سیاهی آنچه گذشت و دغدغه امکان بازتولیدش نمی‌کاهد. در واقع شکی نیست که هر واکنشی از سمت جامعه دارای ریشه‌های تاریخی، اجتماعی، روانشناسی، فرهنگی و ... است، اما دانستن آنها از غیراخلاقی بودن امر غیراخلاقی، از ضد انسانی بودن امر ضد انسانی و از شر بودن امر شرّ کم نمی‌کند. این دغدغه که "چرا در جامعه ما شرّی اخلاقی رشد و گسترش پیدا کرده؟" با تحلیل زمینه‌های اجتماعی‌اش رفع نمی‌شود. گاهی تاریخ اشتباه‌ یک جامعه را که به سبب واکنشی به زمینه‌های موجود بوده، با سخت‌ترین مجازات‌ و عواقب پاسخ خواهد داد.

ضمن اینکه اگر وجود دلایل و زمینه‌های اجتماعی را برای توجیه امور شرّ بپذیریم، هواداران حکومت‌های دیکتاتوری، تندروان مذهبی، اعضای گروه‌های تکفیری و تروریستی، راستگرایان افراطی، مهاجرستیزان و نژادپرستان هم در خلا به وجود نیامده‌اند و حاصل زمینه‌هایی تاریخی و اجتماعی‌اند.

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

12 Nov, 19:20


🔻سکانس آخر شب

آخر شب، وقتی که فقط چراغ‌های روی اوپن روشن است، تو توی خانه می‌چرخی و به آخرین کارها رسیدگی می‌کنی؛ لیوان‌های کثیف اطراف ظرفشویی را جمع و جور می‌کنی، لباس‌هایی که پرت شده‌اند روی مبل و اسباب‌بازی‌ها را برمی‌گردانی به اتاق‌ بچه‌ها، کنترل‌های تلویزیون را می‌گذاری سر جای‌شان، غذای باقیمانده را در ظرف‌های مناسب جابجا می‌کنی، به بچه‌ها سر می‌زنی که پتوی مناسب داشته باشند و اطراف‌شان بالش محافظ چیده شده باشد. خیلی چیزهای دیگر را چک‌ می‌کنی و روی کاغذ چند کار مهم فردایت را یادداشت می‌کنی و .... این سکانس از فیلمی که از تو ساخته نشده را همیشه در خاطر دارم و می‌دانم که زندگی ما از شعله‌ی تو، گرم و روشن است.

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

11 Nov, 19:18


🔻 در ستایش نظرگاه خاکستری

محمد خیرآبادی

دنيای خاكستری، شخصيت خاكستری و منطق خاكستری، عباراتی است كه در هنر، ادبیات، داستان، سينما و حتی فلسفه و روانشناسی زياد به كار رفته است. خاكستری بنا به يك تعريف يعنی در ميان بودن و به‌ طور ويژه يعنی در ميان سياه و سفيد قرار داشتن. به اين معنا خاكستری صرفا يك صفت نيست بلكه يك مفهوم است كه می‌تواند معرف نوعی نگاه و نوعی وضعيت استقرار در جهان باشد. استقرار در يك طيف وسيع از موقعيت‌های بين سياه و سفيد.

اگر ظرفی از رنگ سياه ‌برداريد، قطره قطره رنگ سفيد را به آن اضافه كنيد و هر بار(بعد از اضافه كردن هر قطره) با قلم‌مو مقداری از رنگ توليد شده را روی صفحه يا بوم بكشيد، مي‌بينيد كه طيفی از رنگ‌های مختلف خاكستری از روشن تا تيره به وجود خواهد آمد.

دنيا نقاط سياه و سفيد زيادی دارد. نقاطی كه قطعيت دارند و ترديد به خود راه نمي‌دهند. فضاهایی كه در آنها به ما مي‌گويند «درست» همين‌جاست و «حقيقت» همين است. خاكستری يعني زير سوال بردن همه سياه‌ها و سفيدها و همه قطعيت‌ها و يقين‌ها. كسي كه دنيا را خاكستری مي‌بيند هر جا با دوگانه خير و شر و دوگانه‌های ديگر مواجه شود بلادرنگ از پذيرش هر دو سر طيف و دلخوش كردن به يافتن حقيقت سر باز می‌زند و موقعيتی جديد انتخاب می‌كند.

خاكستري به اين معنا كه شرحش رفت، مفهومی است كه بايد در باور آدمی بيايد تا بتوان عدم قطعيت را پذيرفت و روادار بود. نظرگاهی است كه از آنجا جهان می‌تواند بسيار قابل درك‌تر و قابل تحمل‌تر باشد. شايد اين نظرگاه از اصطكاك ما با پديدارهای پيرامون بکاهد، كاری كند كه خود را در اسارت دعواهای پوچ و سطحی ميان مدعيان سياه و سفيد نبينيم و بر جايگاه لغزان خود، ترديدها و توان‌مان برای پذيرش ديگری وقوف پيدا كنيم.

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

10 Nov, 19:18


🔻اینجا جای آسوده‌خیالی نیست

کسی که یک بار، فقط یک بار، با خیال راحت به دیواری تکیه داده و آن دیوار فرو ریخته و پشتش خالی شده باشد، دیگر هیچ‌وقت نمی‌تواند خیالش راحت باشد. تجربه سوگ، هجران یا فقدان کافی‌ست یک بار، فقط یک‌بار، بی‌اعتبار بودن وضعیت موجود را به ما نشان دهد، از آن پس دیگر می‌فهمیم که اینجا جایی برای آسوده‌خیالی نبوده، نیست و نخواهد بود.

#کوتاه_نوشته

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

09 Nov, 19:23


مهم ترین ایام ما
پر سر و صدا ترین ساعات ما نیست،
بلکه آرام ترینِ آنهاست.

نیچه

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

09 Nov, 16:43


🔻هر چیز حدی دارد

عبارت Yesh GVull
عبارتی عبری که ترجمه تحت‌اللفظی آن چنین است: "هر چیز حدی دارد." جنبشی است که در سال ۱۹۸۲ توسط جنگجویان کهنه‌کار اسراییلی به هنگام آغاز جنگ لبنان ایجاد شد و اعضای آن از جنگ در لبنان سر باز زدند. بعد از جنگ لبنان این جنبش اعلام کرده است که از خدمت در سرزمین‌های اشغالی امتناع می‌کند. از آن‌جا که "امتناع گزینشی" گونه‌ای از از "نافرمانی مدنی" است (شبیه روش مهاتما گاندی) اعضای این گروه تحت پیگرد مدنی و نظامی قرار گرفتند.

سوزان سانتاگ در نطق اصلی جایزه اسکار رومرو که در کتاب "در عین حال" نقل شده، ستایش خود را نثار سربازانی می‌کند که در طول تاریخ در زمان‌ها و مکان‌های مختلف و تحت سیطره حکومت‌های مختلف نشان دادند:
سرباز مجبور نیست از دستورهای ناعادلانه اطاعت کند و در واقع فرد اجبار اخلاقی دارد که از این گونه دستورها سرپیچی کند.

حتی در ارتش که همیشه می‌خواستند بقبولانند "چرا ندارد" انسانیت و اخلاق می‌تواند راهگشا باشد. بخش بزرگی از مشکلات انسان معاصر ناشی از اتصال مریدوار و سرسپرده‌‌گونه‌اش به سیستم‌ها، حکومت‌ها، نظام‌ها، افکار عمومی و جماعت‌های بزرگی است که فردیت و استقلال انسانی و اخلاقی بشر را از او سلب می‌کنند. انسان برای اطاعت زاده نشده.

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

07 Nov, 16:04


چطور بدبین باشیم و امیدوار
@tarjomaanweb

دنباله کار خویش
🆑@yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

07 Nov, 10:08


🔻همچون کامو، بدبین امیدوار

محمد خیرآبادی

درست در شروع جوانی، ۱۷-۱۸ سالگی، کتابخوانی جدی‌ام را با آثار کامو و سارتر شروع کردم. در آن روزها و شب‌ها یکی از کامو می‌خواندم یکی از سارتر؛ از «بیگانه» شروع کردم، بعد «تهوع» را خواندم، رفتم سراغ «طاعون» و «دست‌های آلوده» و «سقوط» و «راه‌های آزادی» و «کالیگولا» و «دیوار» و «افسانه سیزیف» و «انسان طاغی» و ....کامو همیشه برایم نویسنده‌ای متفاوت بود، چه وقتی مقاله‌های فلسفی‌اش را می‌خواندم، چه زمانی که رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش را دست می‌گرفتم و چه گهگاه که سرگرم نمایشنامه‌هایش می‌شدم، در هر صورت نگرش متفاوت، عمیق و انسان‌محور او را که گاه با کمی تندی و تیزی و همچنین صراحت و آرمانگرایی آمیخته بود، در پشت کلمات و صفحات آثارش حس می‌کردم. در این سالها مدام به کامو رجوع کرده‌ام و هنوز حرف‌هایی برای گفتن دارد.

کامو در یکی از سخنرانی‌‌هایش گفته بود: «می‌دانم مصیبتهای بزرگ تاریخ با چهره‌ی هولناک‌شان مردم را مبهوت خود می‌کنند و مردم در برابر این مصیبتها فلج می‌شوند و کاری از دستشان برنمی‌آید جز انتظار. منتظر می‌مانند و آن غول بی شاخ و دُم روزی آنها را می‌درد. اما برعکس می‌خواهم باور خود را با شما سهیم شوم: این جادو می‌تواند از بین برود، این عجز توهمی بیش نیست و قوت قلب و هوش و امید کفایت می‌کند برای شکست سرنوشت و گاه تغییر آن. فقط باید خواست، نه کور و بی هدف، بلکه با اراده‌ای استوار و مستحکم».

اندیشه کامو شاید خیلی بلندپروارانه و خوشبینانه به نظر برسد. اما اگر با او آشنا باشید می‌دانید که او به هیچ وجه خوشبین نبود. «بیگانه» را اگر خوانده باشید، دیده‌اید که چقدر دنیا در نگاهش پوچ و تیره بود. «افسانه سیزیف» نشان می‌دهد که سرنوشت انسان در نگاه او تا چه اندازه تراژیک بود. با این حال او باور نداشت که همه درها قفل است، عجز را قبول نمی‌کرد و انسان را دست بسته نمی‌دید. او برای عشق و عصیان و امید، قدرت قائل بود. نه قدرتی توهمی و مثبت اندیشانه برای رسیدن به دستاوردهای روانشناختی و آسودگی خیال، بلکه به منزله قدرتی واقعی بر روی زمین، قدرتی برای معنابخشی به زندگی، قدرتی برای فهم انسان و قدرتی برای تغییر. او به انسان باور داشت و به کمک چنین باوری عشق و عصیان و امید را در جهانِ پر از جهل و ظلم و جنگ، ارزشمند و معنابخش می‌دانست. به اعتقاد او با تمام تلخی‌ها، ناامیدی‌ها و چشم‌اندازهای تیره و تار، اگر انسانیم نباید میدان را خالی کنیم.

کامو همیشه شجاعتِ عصیان‌ ورزیدن را به انسان یادآوری می‌کند. او معتقد است ما نباید خیلی راحت تسلیم سرنوشت شویم. نباید خیلی راحت بپذیریم که خون می‌تواند تاریخ را پیش ببرد. او در اینجا تمام و کمال مخالف جبرگرایی تاریخی است. می‌گوید: «شاید این سرنوشت (مصیبتهای بزرگ، آن غول‌های بی شاخ و دُم و سیطره جنگ و خون در طول تاریخ) واقعیت داشته باشد. اما وظیفه‌ی انسانها نه گردن نهادن به آن است و نه پذیرفتن قانون‌هایش.» در رمان طاعون از زبان تارو و از زبان بسیاری از ما می‌نویسد: « من در دنیای امروز جایی ندارم. هنگامی که قاطعانه از کشتن سر باز زدم، خود را به انزوایی محکوم کردم که هرگز پایانی ندارد.» بله هیچ کس صدای ما را نمی‌شنود اما «وظیفه‌ی صاحبان فرهنگ و ایمان این نیست که میدان‌های مبارزه‌های تاریخی را خالی کنند، این نیست که تسلیم بیرحمی و امور غیرانسانی این مبارزه‌ها شوند. باید بایستند و انسان را در برابر ناملایمات یاری کنند».

[ ۱۶ آبان، ۷ نوامبر، زادروز آلبر کامو است]

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

05 Nov, 17:53


به شمار تیرهایی که
که در جبهه‌های جنگ شلیک شده
دوستت دارم!

#دیوار_نوشته

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

05 Nov, 14:48


یک پلان تجربه زیسته

🔵استاد

✍🏻 محمد خیرآبادی       

از وقتی اسنپ و تپسی آمده، تلفن‌های آژانس به ندرت زنگ می‌خورد. با این‌حال ما هم‌ مشتری‌های قدیمی خودمان را داریم. یک روز استاد بهاری که استاد ادبیات پدرم بوده، زنگ زد و ماشین خواست. به مهران و حاج محسن گفتم: من میرم. زنگ در خانه‌اش را که زدم. آمد پای آیفون. گفت: کیه؟ گفتم: آژانس.
-  چی؟ آژانس؟
-  بله!
در را باز کرد. تا پای پله‌ها رفتم برای عرض ادب.
- سلام استاد، ماشین حاضره، در خدمتم.
- من که ماشین نخواستم.
- استاد خودتون زنگ زدید چند دقیقه پیش.
- نه من به جایی زنگ نزدم پسرم.
- بسیار خب استاد، امری نیست؟
- نه، به سلامت.
سوار شدم و برگشتم. وقتی رسیدم، حاج محسن گفت: استاد بهاری یکی دو دقیقه پیش زنگ زد.
- چی گفت؟
- گفت من به آژانس شما زنگ زدم؟ بهش گفتم بله استاد. گفت باشه ممنون و قطع کرد.

در ذهنم‌ استاد بهاری را تصور کردم که بعد از خداحافظی با من، دستی به موهایش می‌کشد و می‌رود سراغ یخچال. چند حبه انگور برمی‌دارد و روی راحتی‌ مخصوصش می‌نشیند. کتابی را که می‌خوانده باز می‌کند و ادامه می‌دهد به خواندن. اما هنوز ذهنش به ماجرای آژانس مشغول است. بلند می‌شود، گوشی تلفن را برمی‌دارد و شماره آژانس را می‌گیرد.

نیم ساعتی با مهران تخته زدم تا اینکه باز تلفن زنگ خورد. استاد بهاری بود. کاپشنم را برداشتم و راه افتادم. دوباره زنگ در خانه استاد را زدم.
- کیه؟
- آژانس!
- من‌ ماشین خواستم؟!
- بله خودتون همین چند دقیقه پیش زنگ زدید.
- باشه یه دقیقه اجازه بدید الان میام.

باز استاد بهاری را در خیالم تصور کردم که به سختی شلوار جین ذغالی‌اش را می‌پوشد. پیراهن سفیدش را می‌زند توی شلوار. به موهای تنک سفیدش برس می‌کشد. جیب پیراهنش را چک می‌کند که چند اسکناس به علاوه آدرس خانه‌اش و شماره تلفن محل کار پسرش توی آن باشد. کت تک مشکی‌اش را می‌پوشد. بعد در را قفل می‌کند و عصازنان می‌آید توی ماشین کنارم می‌نشیند. می‌گوید: من زنگ‌نزدما ولی بزن بریم یکی دو جا کار دارم.

🔺منتشر شده در صفحه آخر روزنامه اعتماد ۱۴ آبان ۱۴۰۳
🔰
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/224708
دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

04 Nov, 19:51


خاموش از آن شدم که به جایی نمی‌رسد
فریادهای جنگل در حال سوختن

فاضل نظری

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi

دنباله‌ کار‌ خویش

03 Nov, 16:12


🔻 درست‌های نادرست

محمد خیرآبادی

ممکن است طوری وانمود شود که در جامعه ما، بعضی افراد به جای نظم و امنیت، خواهان بی‌نظمی و ناامنی هستند و نافرمانی از بعضی قوانین به معنی ضدیت با قانون و حمایت از هرج و مرج است. ممکن است اینطور القا کنند که اعتراضات خیابانی نشانه علاقه و گرایش معترضان به زد و خورد و خونریزی و ایجاد ناامنی است. یا به طور مداوم برهنگی را هدف نهایی آزادی پوشش عنوان کنند. همه اینها را می‌گویند که بر چیزهای خوب و درستی مثل نظم و امنیت و قانون تاکید کنند؛ اما حرف‌ درست، همیشه و همه جا درست نیست‌! در واقع یعنی کاربرد سخن درست و پیش کشیدنش و روی آن سوار شدن برای رسیدن به منظور و مقصد، در همه جا و همه وقت نمی‌تواند درست باشد.‌

پیش‌تر در اوایل جنبش زن، زندگی، آزادی هم نوشتم که به عنوان‌ مثال این حرف درستی است که معترضان باید صف خود را از اغتشاشگران جدا کنند. چه کسی از اغتشاش و بی‌نظمی خوشش می‌آید؟ اما وقتی به هیچ عنوان مجوز برگزاری تجمع اعتراضی نمی‌دهید و برای ابراز اعتراض به صورت قانونی و مسالمت‌آمیز راهی پیش پای مردم نمی‌گذارید، مقصر تبدیل شدن اعتراضات به درگیری‌های خیابانی شمایید و حرف درست‌تان دیگر درست نیست.

یا مثلا این می‌تواند حرف درستی باشد که دست بیگانگان و دشمنان در اعتراضات دیده می‌شود، اما چه کسی بحران‌ها را انباشت، مردم را خودی و غیرخودی کرد، دیوار بی‌اعتمادی را هر روز بلندتر و ضخیم‌تر کرد، هر منتقد و معترضی را سرکوب و بازداشت کرد و اعتراض‌ مردم را با شدیدترین برخوردها پاسخ داد؟ چه کسی این آب را اینقدر گل‌آلود کرد که به قول خودتان دشمنان از آن ماهی بگیرند؟

یا اینکه مدام می‌گویند همه باید قانون را رعایت کنند! حرف بسیار زیبا و درستی است. اما وقتی ما هنوز در اغلب موارد در عصر "حکم" و نه قانون به سر می‌بریم، مردم خودشان را در وضع قوانین یا تغییر آن‌ها دخیل نمی‌بینند، برخی قوانین را با حقوق انسانی و شهروندی خود مغایر می‌دانند و راهی هم برای پیگیری خواسته‌های‌شان و تغییر قوانین نادرست از مجاری قانونی وجود ندارد، طبیعتاً زیر بار چیزی که اسم قانون دارد ولی رسم آن حکم حاکم است، نمی‌روند. رعایت قانون حرف درستی است اما قانونی که مجلسی منتخب از همه مردم واضع آن باشد و راهی دموکراتیک برای تغییر آن وجود داشته باشد. رعایت قانونی که پشتوانه‌اش زور و قدرت است و نظر مردم در آن اهمیتی ندارد، حرف درستی نیست.

مسلما کسی طرفدار بر هم زدن نظم و امنیت نیست و همه دوست دارند در نظم و امنیت زندگی کنند. بله، اغلب افراد برهنگی را در محیط‌های عمومی مثل محل کار و دانشگاه نمی‌پذیرند. اغلب شهروندان رعایت نکردن قانون را تایید نمی‌کنند. شکی نیست که غالب مردم نمی‌خواهند شاهد یا عامل خشونت در جامعه باشند. اما وقتی این حرف‌های درست وسیله‌ می‌شوند در دست کسانی، تا به بهانه برقراری نظم و امنیت، حق نفس کشیدن را سلب کنند و به بهانه رعایت قانون، زور بگویند و به بهانه جلوگیری از خشونت، از مردم تحمل ظلم بخواهند، آن‌وقت خیلی نباید روی چنین حرف‌های درستی حساب کرد. در واقع این مثال‌ها فقط گوشه کوچکی از وضعیت ما را نشان می‌دهد و موید این نکته است که حرف‌ها و سخن‌ها ممکن است در نگاه اول درست به نظر بیایند، اما وقتی از آنها به عنوان وسیله‌ای برای نپذیرفتن خطا و تقصیر استفاده می‌شود و به کمک‌‌ آنها راه و روش غلط پیشین ادامه می‌یابد، توسل جستن به این سخنان درست، از نادرست هم نادرست‌تر است.

دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi