مونالیزا بی‌تاب است. @monalisaisbitab Channel on Telegram

مونالیزا بی‌تاب است.

@monalisaisbitab


بی خواب نیز هم. از این رو، رویا پردازی قهار است.

ترجیح می‌دهم از نوشته هایم بدون ذکر منبع استفاده نشود.

مونالیزا بی‌تاب است. (Persian)

آیا شما هم احساس پریشانی و بی‌قراری دارید؟ آیا احساس می‌کنید که در جستجوی یک آرامش داخلی هستید؟ اگر پاسختان بله است، آنقدر بی تاب نباشید چرا که مونالیزا بی‌تاب است. این کانال تلگرامی با نام کاربری "monalisaisbitab" یک فضای مجازی است که به شما کمک می‌کند با احساسات خود به خود روبرو شوید و آرامش داخلی خود را پیدا کنید. اینجا جایی است که می‌توانید با مطالب متنوع و الهام‌بخش، به جستجوی خود بپردازید و در آرامش و تمرکز به سوی رویاهایتان بپردازید. از این رو، اینجا جایی است که رویا پردازی قهار است

آیا می‌دانید که "مونالیزا بی‌تاب است" نه تنها مونالیزا بلکه ما هم همیشه در جستجوی آرامش و رویاهایمان هستیم. بنابراین، اگر برای یافتن آرامش داخلی و تسلی بیشتری نیاز به راهنمایی دارید، به کانال تلگرامی "monalisaisbitab" بپیوندید. اینجا جایی است که با محتواهای متنوع و الهام‌بخش، به دنبال آرامش و سکوت داخلی خود بگردید. اینجا جایی است که می‌توانید با استفاده از تجربیات دیگران، بهترین نکات را برای رسیدن به رویاهایتان بیاموزید

بنابراین، اگر نیاز به یک فضای مجازی برای آرامش و تسلی دارید، به کانال تلگرامی "monalisaisbitab" بپیوندید و با ما همراه شوید در جستجوی آرامش داخلی و رویاهایتان.

مونالیزا بی‌تاب است.

09 Feb, 20:39


عزیزم
یک روز نه اینکه برویم، بلکه فرار خواهیم کرد. جوانی و خاطراتش را جا خواهیم گذاشت، جان‌مان را توی مشت خواهیم گرفت و فرار خواهیم کرد. بمان و پس بگیر هم رویا بود عزیزم. کتک هایی که خوردیم فقط ضعیف ترمان کرد. امید، کارش بیچاره‌تر کردن ماست. چیزی بیشتر از امید لازم بود. خیلی بیشتر.

مونالیزا بی‌تاب است.

27 Jan, 18:07


ای دیوثا کدومتون بودید الان توو خیابون داد زدید آهای مونالیزا؟ :))

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 20:26


نه، به هیچ‌وجه. این انرژی قابل نگه داشتن نیست. اگه نگهش دارم برای اون آدم فرضی، انرژی خامیه. ترجیح میدم بپزمش‌.
از طرفی، کی گفته قطعا قراره کسی برای همیشه باشه؟ برای من هیچ آدمی اونقدر ارزش نداره که یه بخش مهم از زندگی و جوانیم رو به خاطرش و به زور استوپ بزنم. من خوشم میاد امروز رو زندگی کنم چون فردا قابل اعتماد نیست.

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 20:19


#پیام_ناشناس
خب گفتی در نهایت انتظارم از عشق گرم شدنه ...
هیچ وقت فکر نکردی این انرژی و این روزا رو برای کسی نگه داری که واقعا قراره همیشه باشه؟

@HarfBeManBot

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 20:13


عزیز قشنگم
چیزی که در حال سوختنه فقط خودش رو گرم می‌کنه؟

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 20:12


#پیام_ناشناس
خودخواهی نیست بخوای تو فقط انتظارت از عشق گرم شدن باشه؟

@HarfBeManBot

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 20:09


سلام عزیز من
ممنونم ازت که بامحبتی جانم
توی جواب اولین سوالی که امشب ناشناس اومده بود، گفته بودم که الان توی شرایطی نیستم که بتونم دوست جدید داشته باشم. اتفاق خوبی نمی‌افته توو اون قضیه متاسفانه

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 20:08


#پیام_ناشناس
سلام نیلوفر عزیزم
میخاستم بهت بگم ایا ما میتونیم باهم دوست بشیم؟
نه خیلی صمیمی
فقط دوست باشیم
من از حرفات خیلی خوشم میاد

@HarfBeManBot

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 20:04


نظر خودم رو درمورد خودم بگم، شاید به کارت بیاد. من فکر می‌کنم از جایی به بعد نیاز به این ندارم که طرف مقابل عاشق من باشه و اگه نبود بشینم غصه بخورم. عشق خیلی زیباست. سوزان و جوان و امیدوار کننده ست. اما به هیچ وجه کافی نیست. به هیچ وجه. شاید ترجیح بدم که طرف مقابل به اندازه‌ای که باید دوستم داشته باشه، دوست داشتن ناپایداری عشق رو نداره. دوست داشتن قابل اعتماد تره. عشق فوران آتشفشانه، دوست داشتن یه آتیش مطمئنه. من احتمالا از جایی به بعد اطمینان بخوام نه شور بیش از حد. شاید به اندازه‌ی کافی سوخته باشم و لذتش رو هم برده باشم ولی از جایی به بعد دلم بخواد فقط گرم باشم.

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 19:58


#پیام_ناشناس
چجوری کسی که یه بار براش عشق اتفاق افتاده اعتماد کنیم پس؟

@HarfBeManBot

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 19:57


من این رو درمورد خودم گفتم، درمورد خیلیا شاید اینجوری نباشه.
ببین عشق برای من هیچ وقت چیزی نبوده که غیرقابل دست یافتن باشه. هروقت احساس عاشقی میکردم یعنی اون انتظاراتی که داشتم و اون احساساتی که باید، اتفاق افتاده بوده. هربار و توی هر برهه‌ای هم فرق می‌کنه. من اسم احساساتی که رو که به چند نفر داشتم، می‌تونم عشق بذارم و می‌تونم بگم برای من اون موقع واقعی و با کیفیت بوده. هیچ وقت برام ماورایی نبوده با اینکه چیزهای ماورایی بهم می‌داده. مثلا یک نفر بوده که به طور کامل منو درک می‌کرد. گویی که توی مغز من بود. من نسبت بهش احساس عشق داشتم. نفر بعدی اینطوری نبود، چیزای دیگه داشت. نسبت به اونم احساس عشق داشتم. معیار یکسان و غالب مشخصی برای عشق ندارم. چیزهای قبلی تکرار نمیشن و چیزهای جدید هنوز وجود دارن. عشق باید بوی تازگی بده نه تعفن. عشق باید قالب جدید و ناز بسازه نه اینکه توی قالب قبلی جا بشه.

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 19:48


#پیام_ناشناس
میگی عشق بارها اتفاق می افته اون عشق واقعی و کیفیت اصلیش چجوریه پس؟

@HarfBeManBot

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 19:29


من کمتر پیش میاد که احساس کنم ندونم یه طور کلی از زندگی چی میخوام به خاطر اینکه چیزایی که من از زندگی می‌خوام اکثرا مادی هست و بقیه‌ی چیزایی هم که می‌خوام طوری نیست که الان بدونم یا برنامه بریزم.
ولی به طور کل توی همچین موقعیتی من فکر می‌کنم دو تا کار میشه کرد. یک اینکه بذاری روزها سپری بشن و در حین سپری شدن، دنبال سرنخ بگردی برای خودت. دو هم اینکه یه سری چیزا رو دسته بندی کنی و بنویسی. مثلا اینکه چیکارا باید بکنی، چیکارا مجبوری بکنی، چیکارا دوست داری بکنی و جواب چراییش رو هم تا جایی که میتونی بدی. این سوالا برای هرکسی فرق می‌کنه. بعضیا با جواب دادن به سوالات دیگه‌ای خودشونو پیدا می‌کنن.

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 19:25


#پیام_ناشناس
سلام نیلوفر حالت چطوره
خواستم بپرسم وقتایی که حس پوچی‌ می‌کنی، نمیدونی از خودت و زندگیت چی میخوای، و هدفی نداری
چیکار میکنی که درست کنی موقعیتت رو

@HarfBeManBot

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 19:23


خوبیِ بزرگ عاشق بودن برای من همین بود؛ نوشتن. رقیق تر بودم. کلماتم مثل حالا منجمد نبودن که برای بیرون اومدنشون اینقدر زور بزنم. داغ بودم و کلمات مذاب میشدن و فوران می‌کردن. به من چند بار ثابت شده که عشق توی زندگی من بازم می‌تونه اتفاق بیفته ولی خب هربار متفاوت تر از قبله. این بار برخلاف همیشه، دوست ندارم دوباره اتفاق بیفته، حداقل توی این برهه. اونم نه اصلا به خاطر بگایی‌هاش، چون من عشق رو کاملا با بگایی همراه می‌بینم و می‌پذیرم. دوست ندارم الان اتفاق بیفته چون من الان آدم میزوونی نیستم. هم برای خودم و هم برای کسی. الان آدم خونه خراب کنی هستم. الان نیاز به تمرکز دارم که یک قدم رو به جلو برم. الان فقط نیاز به تنهایی دارم.

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 19:16


#پیام_ناشناس
کاش دوباره بنویسی نمیدونم شاید دوباره عاشق بشی بیشتر برامون بنویسی

@HarfBeManBot

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 19:15


سلام
خب، این سوال موردعلاقه‌مه. یه کم بهترم. هرچند که الان رخوت غروب جمعه منو گرفته و خب درصد خیلی بالاییش به خاطر شغلیه که ازش متنفرم ولی فعلا تا مدتی مجبورم ادامه‌ش بدم. یه سر رفتم کرج پیش خونواده و برگشتم. یه سری چیزا همون‌جوری بود یه سری چیزام بدتر شده بود ولی به عنوان یه مهمون که رفته بودم سر بزنم، بهم بد نگذشت. هرچند که از خود کرج با تمام متعلقاتش خوشم نمیاد. یه سری کار عقب مونده دارم هنوز که بدجور روی مخمه و می‌دونم که بالاخره باید انجامش بدم و این چوب رو از کونم دربیارم. گربه م رو ناز می‌کنم و زندگی توی اون لحظه قشنگ میشه. جدیدا فهمیدم که نه تنها دوست جدید نمی‌خوام بلکه شدیدا هم مقاومت می‌کنم برای وارد کردن دوستای جدید به زندگیم. چند وقت پیش یه دوست جدید وارد کردم و الان اینجوری ام که عجب غلطی کردم چون ابدا حال و حوصله ندارم دیگه. بسیار بی‌پولم و زندگیم بسیار در مضیقه می‌گذره ولی بازم ناراحت نیستم که از کافه اومدم بیرون. توو فکر کافه‌ی دیگه‌ای یا شغل اینجوری دیگه‌ای هم نیستم چون به اندازه‌ی کافی توو زندگیم مادرجنده موجوده. شاید صدسال دیگه تونستم کار خودمو راه بندازم.

مونالیزا بی‌تاب است.

24 Jan, 19:06


#پیام_ناشناس
سلام مونالیزا
این روزا چطور می‌گذره؟

@HarfBeManBot

مونالیزا بی‌تاب است.

13 Jan, 23:28


شب شما بخیر💚

مونالیزا بی‌تاب است.

13 Jan, 23:11


عزیز من، قشنگ من، ممنونم ازت💚

مونالیزا بی‌تاب است.

13 Jan, 23:10


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
مونالیزای بی‌‌تاب!
همینجوری داشتم کانالتو می‌گشتم، با نوشته‌ها و عکس‌های چند سال پیشت روبرو شدم. به نظر آدم جالبی میای. از مطالبی که اینجا به اشتراک گذاشتی خوشم میاد. از قرار نوشته‌های سه چهار سال پیش توی روحیاتت هیچ تغییری نیومده. دیوونه‌ی که بودی هستی و همچنان داری به زندگی که ظاهراً خیلی ازش ناراضی هستی ادامه میدی. نمی‌خوام چیزی بگم که باعث برانگیختن عصبانیت‌‌ات بشه ولی فیلمی چند ثانیه‌ای که از دست‌هات تو کانالت هست خیلی قشنگه‌. انگشتات کپسولیه و هرچیزیو که تو لمس کنی می‌تونه اون چیزا رو شکوفا کنه. اینا رو به عنوان کسی که هیچ شناختی ازت نداره می‌نویسم اما می‌تونم بگم که من همیشه در جبههٔ تو می‌مونم و ازت توصیف می‌کنم.

مونالیزا بی‌تاب است.

13 Jan, 22:58


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
وقتی خیلی خیلی خیلی تنهام، و دارم از شدت افسردگی دق میکنم باید چی کار کنم؟ میدونی؟
حتی اگه خودت هم پر از ناامیدی‌ای ولی میفهمی چی میگم بهم بگو نظرت و.
ممنونت میشم

مونالیزا بی‌تاب است.

26 Dec, 21:32


دیگه نه.

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Dec, 09:57


تبدیل خشم به کار، تبدیل مس به طلاست و من یک کیمیاگر پرتلاش و ناموفقم.

مونالیزا بی‌تاب است.

15 Dec, 22:48


چه میشد اگر تمام این دم و دستگاهی که در حال رصد روسری ما هستند و سرشان را کرده‌اند توی شورت ما، همین نظارت را روی اعتیاد می‌کردند؟ کسکش بی همه چیز، تو که متوهمی و متوجه نیستی، توی حال خودت نیستی، فاز برداشته‌ای و کسشر پشت کسشر تفت می‌دهی، من اما به زور دوا و دارو و هزار جلسه تراپی، توانسته‌ام نعش خودم را از روزی به روز دیگر بکشم که در نهایت تو بخواهی کمر مرا بشکنی؟ این یکی را کینه می‌کنم. سعی می‌کنم کینه کنم تا یک روز پدری از تو دربیاورم و مادری از تو بگایم که بیا و ببین.

مونالیزا بی‌تاب است.

15 Dec, 22:32


همیشه مسئله بقیه نیستند. یک وقت‌هایی هم مسئله تویی. مثلا الان مسئله منم. وگرنه امکان ندارد تمام آدم هایی که این روزها مجبور به معاشرت و کار کردن و ارتباط داشتن با آنها هستم، اینقدر مودی، کیری، بدفاز و چت باشند. احتمالا یک چیزی در من هست. یا خودم هم یکی از آنها هستم و نمی‌دانم، یا در درونم آهنربای جذب افراد تخمی دارم و یا واقعا اوضاع زندگی‌ام به قدری بگایی است که مجبورم هرچه بیمار و چت‌باز و نارسیست در این اطراف موجود است را تحمل کنم. متوجه ام که اوضاع مملکت، روان آدم ها را به فاک عظمی داده و از آنها، از جمله خود من، چیز عجیب و غریبی ساخته. اما ای کاش و صد کاش که میشد توی رول تمام این آدم ها سم ریخت تا با دومین کام به گای سگ بروند و دیگر برنگردند چرا که هیچ وقت نخواهند فهمید چه بلایی بر سر تمام آدم‌های نزدیکشان آوردند.

مونالیزا بی‌تاب است.

13 Dec, 22:48


(در مستی)
امروز را قرار بود با تو وقت بگذرانم. خواب بودی و بعدتر که بیدار شدی نمی‌دانم کدام گوری بودی. شاید تقصیر من است که بار کل هفته را می‌اندازم روی دوش جمعه که زمانی را برای خودم باشم و خستگی هفته‌ام در برود. امروز فهمیدم کار احمقانه‌ای می‌کنم. خستگی من طوری نیست که در برود. هرچقدر برای صبح تا غروب پنجشنبه و جمعه برنامه می‌چینم، عملی نمی‌کنم. چون یا دلم خواب می‌خواهد یا تو را. عذاب پنج روز کاری پانزده ساعته را، صبح تا غروب دو روز جبران نمی‌کند. صبح تا غروبی که زود تمام می‌شود و من باید بروم کافه و ادای آدم های پر انرژی را در بیاورم.
یک روز صاحب کافه گفت انگار به زور تو را کشانده‌اند سرکار. زد توی خال. به زور آنجا بودم. به زور زندگی. زندگی درب و داغانم که با پررویی، با بدبختی، با زور، با غم، با خشم و با پافشاری، سعی در بهتر کردنش دارم. لبخند زدم و گفتم نه، کافه رو دوست دارم. دروغ نگفتم. کافه‌‌ای که برای خودم باشد را دوست دارم. هر کاری که برای خودم باشد را دوست دارم و من نه صبح کار خودم را دارم و نه عصر. و چشمم آب نمی‌خورد که اصلا بشود کار خودم را داشته باشم. که بتوانم توی این خراب شده زنده بمانم.
امروز را قرار بود با تو بگذرانم چرا که هنوزم دیدن تو برام مثل عمر دوباره ست. نبودی. دیدم بیداری اضطراب دارد، دوباره خوابیدم. گربه‌ام آمد روی پایم خوابید. گفتم حتما یک گندی زده که آمده کنار من خوابیده. درست حدس زدم. روی فرش اتاق کناری ریده بود. گفتم فدای سرت. تو برین. تو برینی اشکال ندارد. فرش را تمیز کردم و دیدم حالم دقیقه به دقیقه در حال بدتر شدن است. اضطراب سرتاسر وجودم را گرفته بود و داشتم به پنیک نزدیک می‌شدم. آرامبخش خوردم. نفس عمیق کشیدم. روی زمین غلت زدم و گریه کردم. شیر آشپزخانه چکه می‌کرد و سفت نمی‌شد. صدایش روی ظرف های توی سینک، مثل خوره مغزم را می‌خورد. وقت نداشتم شیر آب را تعمیر کنم. پس ظرف های توی سینک را یکی یکی رو به دیوار پرت کردم و شکستم. یک چیزی توی ذهنم آرام شد. حالا ظرفی برای شستن نبود و موضوع «ظرف های نشسته» ای وجود نداشت که حالم را بدتر از این کند.
دیدم گریه‌ام متوقف نمی‌شود. دست خودم را گرفتم و بردم به سمت اینه. آرایش کردم. پخش شد. پاک کردم. دوباره آرایش کردم. تن خودم لباس پوشاندم و راه افتادم. توی خیابان گریه کردم اما راه رفتن را ادامه دادم چون قرار نیست صبر کنم تا حالم بهتر شود و بعد ادامه بدهم. آمدم و حالم هیچ وقت بهتر نشد. باید قدم بردارم. باید هر قدم را آنقدر ریز کنم که بتوانم با کشیدن پاهایم روی آسفالت خیابان، جلو بروم. باید جلو بروم. نباید بایستم. کسی به فکر من نیست. باید زندگی‌ام را بسازم. باید نشان ندهم که دارم می‌میرم. لازم نیست کسی بداند. من کمک نمی‌خواهم. نیازی به حرف های دوزاری کسی هم ندارم. باید یک چیزی بسازم که بقیه‌ی سالهای زندگی‌ام را به حمالی نگذرانم. باید کسی باشم که چند سال بعد، دست آدم هایی مثل خودم را بگیرم. آدم های افسرده‌ی با استعداد. آدم هایی که زندگی، کوچکترین بگایی را هم از آنها دریغ نکرده. آدم هایی که اگر در شرایط بهتری قرار می‌گرفتند، اسمی از خودشان به جا می‌گذاشتند.
زنگ زدی. هنوز در حال گریه بودم. هنوز در خیابان بودم و قدم هایم آنقدر سنگین بود که هنوز تا کافه راه زیادی داشتم. گفتی همه چیز بهتر می‌شود و گفتی دوستم داری. مدت هاست که هیچ کدام را باور ندارم. اصلا نمی‌دانم توی زندگی من چه کار می‌کنی هنوز. گفتم خوبم. گفتم می‌رسم کافه، برای خودم قهوه درست می‌کنم و بهتر می‌شوم. گوشی را قطع کردم.

مونالیزا بی‌تاب است.

05 Dec, 23:33


نمی‌دونم بقیه چیکار میکنن ولی من یاد و خاطره‌ش رو عزیز نگه می‌دارم. مثل خاکستر جنازه‌ای که می‌ریزنش توو یه ظرف قشنگ و می‌ذارن یه جا از خونه. نیست و نخواهد بود ولی عزیزه. نیست ولی یه زمانی بوده و خوشحالم که توی این زندگی تخمی، چیزی رو تجربه کردم که روزی زیبا بوده.

مونالیزا بی‌تاب است.

05 Dec, 23:30


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
به نظرت چه‌طور می‌تونم بپذیرم «تموم‌شدنِ یك‌چیزِ یك‌طرفه» رو؟

https://t.me/monalisaisbitab/3820

مونالیزا بی‌تاب است.

04 Dec, 22:02


نمیتونم بنویسم مثل سابق. غذا کم میخورم. فکر مهاجرت داره قلقلکم میده ولی توو شرایطی نیستم که بتونم بابتش تصمیم درست بگیرم. بعضی روزا هم توی کار صبح و هم توی کار عصر، بابت چیزی سرزنش میشم و این تا چند روزم رو خراب می‌کنه. می‌دونم که فقط تا یه مدتی میتونم این مدلی کار کنم و قطعا از جایی به بعد دیگه توانش رو نخواهم داشت. بعد با وجود اینا احساس میکنم باید هدف بزرگی برای این همه کار کردن داشته باشم ولی یادم می‌افته صرفا برای تامین مخارج روزمره زندگی مستقله و خنده‌م می‌گیره. دلم برای یه رفیقی وحشتناک تنگ شده ولی نمیتونم پیام بدم بهش. سمی که اتفاقات مرداد بهم تزریق کرد هنوز توو بدنمه. از سمت دانشگاه، محل کار صبح، محل کار شب، پدر و مادرم، دوستام و غریبه ها تحت فشارم. تعداد آدم حسابی های توی زندگیم بسیار بسیار کم هستن و تعداد بیمارهای روانی و جنسی خیلی زیاد. چندین روزه خونه رو تمیز نکردم و گل ها رو آب ندادم. گربه م زیاد میرینه و خونه بوی گه گرفته اما افتخار میکنم که وقتی میام خونه می‌بینم برام ریدن. توی همه چیز فکر میکنم مشکل از منه. نیاز دارم توی خونه دورکاری کنم. یخچالم سوخته و هنوز پول ندارم که درستش کنم. دیگه چی؟

مونالیزا بی‌تاب است.

04 Dec, 21:52


ببین کماکان همونیه که بالا تر گفتم ولی وضعیت هر روز داره پیچیده تر میشه. مخصوصا توی روابطم.

مونالیزا بی‌تاب است.

04 Dec, 21:51


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
چگونه احوالییی ؟!
از خودت بگو کمی از احوال این روزهات ...

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 19:16


خب، شب شما بخیر💚

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 19:04


:)))

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 19:04


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
https://t.me/monalisaisbitab/3750
انگار ساقی یا مواد فروشی

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 19:02


قربونت برم دوست ندارم این اتفاق بیفته

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 19:02


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
میشه بدونم کدوم کافه هستی؟
قول میدم ب رو خودم نیارم میشناسمت ک موذب نشی

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:59


بله

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:59


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
ارزششو داره؟
زندگی کردن.

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:59


متاسفانه نمی‌دونم چون تجربه ی کلاس زبان توو گرگان رو نداشتم

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:58


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
نیلوفر جان کلاس زبان بخوام برم تو گرگان کجا برم؟

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:58


جنگل

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:58


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
میشه جاهای مورد علاقت تو گرگانو بهم بگی؟ :)

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:58


ترجیحم اینه که ناشناس باشم عزیزم

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:57


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
اینستاتو میدی نیلو؟

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:57


مرسی عزیزم
فقط بنویس، منم فقط می‌نویسم

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:57


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
دوست دارم بنویسم
ولی بلد نیستم
چیکار کنم؟خودت خیلی قشنگ مینویسی💚

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:57


یه وقتایی آره ولی توو موقعیت فعلی من نه

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:57


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
بهترین دوستیا تو همین بدترین تایما رقم میخو ه

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:56


گرگان قشنگه. با من خیلی نامهربون نبوده. اگه سختی کشیدم به خاطر این شهر نبوده. هوا تازه ست. از بالکن خونه غروب رو می‌بینم و دلم می‌گیره. میشه رفت جنگل. موتور یا ماشین آفرودی داشته باشی، توی یه ربع می‌تونی یه ویو کارت پستالی پیدا کنی. هواش بهم می سازه.
نه دوست ندارم

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:54


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
نیلوفر اگر بخوای گرگان رو برامون توصیف کنی چی میگی🤍
و اینکه دوست نداری برگردی شهرتون

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:53


الان بدترین تایم واسه دوست شدن با منه:))

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:30


سلام عزیزم
هرروز پونزده ساعت سرکارم. دو شیفت. وقتی خونه‌م با گربه‌م بازی می‌کنم دلش نگیره. بچه ها میگن وزنم بیشتر شده، نمی‌دونم. امیدوارم همینجور باشه چون هنوز درست حسابی غذا نمی‌خورم. وقت نمی‌کنم برم جنگل. وقت نمی‌کنم دست به نقاشی و خطاطی و موسیقی بزنم. اکثرا وقت نمی‌کنم دوش بگیرم حتی. حرف نمی‌زنم. بزنم هم چیزایی میگم که بعد میگم کاش نمی‌گفتم. می‌دونی، یه جورایی می‌ترکم. حرفام بوی عادی نمی‌ده به خاطر همین کاش حرف نزنم همینجوری. پریروز بعد از فکر کنم یه سال، لباس خریدم. صبح‌‌ها سخت پامیشم و شبا سخت می‌خوابم. سرکار دعوا می‌کنم. و هرروز دلم میخواد موهام رو از ته بزنم.

مونالیزا بی‌تاب است.

22 Nov, 18:25


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام مونالیزا جونم چطوری؟
چطور میگذره؟

مونالیزا بی‌تاب است.

05 Nov, 18:26


حالا که مه کنار رفته و حقیقت واضح شده بود، از دیدن منظره‌ی ملال‌انگیز روبرویش سخت آزرده بود. مسیر سختی را آمده بود اما فکر می‌کرد که آدم چطور می‌تواند به چیزی که دوستش ندارد متعهد باشد؟

مونالیزا بی‌تاب است.

01 Nov, 19:48


یه نفر زحمت فراوان کشید ترجمه ش کرد برام😍 من نمیتونم ناشناس پیام بدم، میشه لطفاً متن خودش رو هم بفرستی ؟ قراره تمرین کنم.

مونالیزا بی‌تاب است.

01 Nov, 19:18


اینجا برام بفرستین اگه پیدا کردین. ممنونم.

مونالیزا بی‌تاب است.

01 Nov, 19:18


https://t.me/HarfBeManBOT?start=HBM8445028

مونالیزا بی‌تاب است.

01 Nov, 19:17


بچه ها متن این رو کسی می‌تونه برام پیدا کنه ؟

مونالیزا بی‌تاب است.

01 Nov, 19:17


￷-------------------------￵

بەرگەی دەردت ناگرم🖤

Link : https://t.me/faryad_eigit_tel

مونالیزا بی‌تاب است.

27 Oct, 21:04


.
هرکس هرچه به من گفته بود، نه شنیده بود. با اینکه درد، انتها نداشت اما می‌خواستم بمانم و طوری که دلم می‌خواهد و می‌توانم، بسازم. آدم ها می‌گفتند بزرگ فکر کنم. با فکر و برنامه، یک چهار دیواری محکم بسازم. من اما قلعه‌ی کج و کوله ای ساخته بودم که به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادنش نبودم. از آن قلعه‌هایی که آدم های پلیدِ توی کارتون ها می‌سازند و آخر قصه فرو می‌ریزد. ساختنی‌های من همیشه طوری بوده‌اند که هیچکس نفهمیده چرا فرو نمی‌ریزد. هیچکس نمی‌تواند حدس بزند که این قلعه، تا کی قرار است دوام بیاورد. به کجا بند است؟ چند طوفان را از سر گذرانده و خواهد گذراند؟

مسئله همین است. من از کج و کولگی قلعه ‌ی زندگی‌ام در عذابم اما تحمل یک چهاردیواری محکم را ندارم. من حتی گاهی از اینکه خودم هم نمی‌دانم ستون هایم به کجا وصل‌اند، لذت می‌برم و عذاب می‌کشم. زیبایی قلعه‌‌ی من به همین است. مثل رویا می‌ماند. روی آب است و از یک جایی، به زمین متصل. ولی کسی نمی‌داند از کجا. شبیه یک چیز شناور است. شبیه نیلوفر است. بقیه نگاهش می‌کنند و دوست دارند یکی شبیه این را داشته باشند اما از اینکه ندانند کدام ستون به کجا وصل است، وحشت دارند.

من در تعادل زندگی نکرده‌ام که حالا بفهمم تعادل یعنی چه. من عادت داشته‌ام مدام در تلاطم باشم.در لرزش. در چند سال اخیر، اکثر روزهایم مثل سه ثانیه‌ی قبل از انفجار بوده. مثل تخته سنگی که از صخره کنده شده اما هنوز در حال سقوط است و به جایی برخورد نکرده. برای همین به زلزله‌های شبانه‌ی قلعه‌ام، عادت دارم. گردبادی از مغزم بلند می‌شود و قلعه به رقص درمی‌آید. فردا که بیدار می‌شوم، همه چیز به ظاهر آرام است و نمی‌دانم چند آجر از بدنم کنده شده و توی آب افتاده. سال هاست که سرپایم.

حالا، من اینجایم. بر بام قلعه. دنبال محکم ساختن نیستم. زندگی در نهایت همه‌چیز را خواهد گرفت. لازم نیست کسی به من بگوید که آجرهایم در حال فروریختن‌اند. خودم دیده‌ام. بارها و بارها. اما ترجیح داده‌ام پنجره‌ام را رنگ بزنم. ترجیح می‌دهم دست از سر آجرها بردارم. از جایی به بعد نمی‌شود جلوی فروریختن را گرفت. اگر سرپا ماندن این است، من می‌خواهم دراز بکشم. دراز بکشم تا در مناسب ترین زاویه‌ی غروب آفتاب، وقتی که پرنده‌‌ها بال زنان به لانه‌ای می‌روند و آسمان به رنگ سرخ آتشین درآمده، فروریختن شکوهمند یک قلعه را تماشا کنم.

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 12:03


برای خودم گاهی ازش می‌نویسم ولی دیگه عشق‌نامه نیست، گلایه‌نامه‌ست. دیگه نوشته‌هام در موردش شخصی‌تر شده. دوست داشتن که کمرنگ بشه، نکوهش بیشتر میشه. اگه رنجم بابت دوست داشتنش بود، بازم می‌نوشتم. ولی دیگه این رنج فقط و فقط بابت خودمه.
بوست می‌کنم .

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 12:00


#پیام_ناشناس
بازم از سرسی مینویسی ؟ از احساساتت نسبت بهش و از رنج ها و همینطور زیبایی های عشق ؟
بیصبرانه منتظر نوشته هاتم . اما چون خودم هم مینویسم ، میدونم که نوشتن یه حال و حس خاصی لازم داره که الهام بخش بشه و شخص رو وادار کنه که ذهنش رو به تحریر در بیاره . میدونم که خیلی وقت ها پشت نوشته هات غم و درد و رنج و ناراحتیه اما نمیدونی چقدر دوسشون دارم ! رنج هات رو به زیبا ترین شکل ممکن بیان میکنی و وقتی میخونمشون ، دلم میخواد هم بغلت کنم ، هم دعوات کنم که اجازه میدی دلت رو کدر کنند .

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 11:59


خب من اینو توانستم:

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 11:45


خوب می‌جنگی؟

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 11:44


#پیام_ناشناس
دور و برم تاریکه
بدنم احساس سرما میکنه
هر چی جلو تر میرم احساس پوچی بدتری توی وجودم حس میکنم
دیگ چیزی برام جالب نیست
دلم میخواد فقط بخوابم ....
کارایی ک انجام میدم ازشون متنفرم ولی مجبورم بجنگم ، بجنگم تا شاید از این حال خنثی بودن در بیام
مخصوصا الان ک تنها شدم

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 11:43


اگه فکر می‌کنی مستقل بودن به نفعته، در برو. بعضی از خونواده ها نه تنها بال و پرت رو می‌چینن بلکه کبابت هم می‌کنن. درس خوندن توو یه شهر دیگه بهونه‌ی خوبیه.

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 11:42


#پیام_ناشناس
نیلوفر
چرا خانواده بال و پر مستقل شدنو میچینن
من واقعا ناراحتم
برای اکثر چیزا جلومو میگیرن
و من خسته شدم از بس باهاشون جنگیدم
انکار عروسکشونم
چقد بجنگم و دعوا کنم؟
باید چیکار کنم؟:)))

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 11:39


گفتم برای چند نفر دیگه حرف بزنم.

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 11:38


#پیام_ناشناس
چیشد این چنل رو زدی؟

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 11:37


رفیق قدیمی من. منم همه چیز یادم رفته و اونقدر محوه که گاهی به وجود همه‌ی این چیزایی که گذشته شک می‌کنم.
تولدش سیزده مهر بود.
خیلی خوشحالم که حالت خوبه و همین مهمه💚

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 10:05


#پیام_ناشناس
نیلوی دور و دیوانه ام!
عجیب از تمام گذشته ی کوتاهم با تو و او، فقط خودتان را یادم می آید.
و فرد چشم سبزی که لئو صدایش میکردی...
تمامِ تمامِ جرئیات از خاطرم رفته اند...حتی یادم نیست تولد لعنتی اش چندم مهر بود و تو چه سازی مینواختی...
میدانم که دوستت دارم و دلیلش را نمی‌دانم.
میدانم که ارتباط دوباره مان را نمی‌خواهم و بازهم دلیلش را نمی‌دانم...
حتما برایت مهم نیست اما حال زندگی ام این روزها خوب است..خیلی خوب...در کنار مردی که دیوانه وار عاشقش هستم و دیوانه وار مرا می‌خواهد.
تمام این سالها بزرگترین احساسم نسبت به تو و او که اسمش یادم نیست،حتی قبل از دوست داشتن بی دلیلی که دچارش بوده و هستم،نگرانی بوده.‌..
نگرانت هستم و بازهم نمی‌دانم چرا...
از خودت مراقبت کن

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 10:04


آره خیلی وقتا فکر کردم. به تبدیل نوشته‌هام به کتاب، به تعریف کردن یه سری چیزا توی یوتیوب. دوست دارم در حالتی این کارو انجام بدم که احساس کنم دارم بهترین خودم رو می‌ذارم. در این مورد اینجوری نیستم که فقط انجام بدم.

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 09:56


#پیام_ناشناس
تا حالا به نوشتن به صورت جدی‌تر فکر کردی؟ منظورم اینه چیزهایی بنویسی که بخوای چاپشون کنی یا با افراد بیشتری به اشتراک بذاریشون یا چیزهایی که تجربه می‌کنی رو تبدیل به داستان کنی و
کلا نوشتنت برات چه شکلیه؟ و اگر به موارد بالا فکر نکردی چرا؟ (چرا چون قلم خوبی داری فکر نکردی به این مسئله؟)

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 09:55


من، سبز.
( با لحن سوزان روشن بخون، اونجا که می‌گفت من، اسب.)

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 09:55


#پیام_ناشناس
مانتو آجری یا سبز

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 09:54


جان جان. غصه می‌خوردم باز یا نه؟

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 09:54


#پیام_ناشناس
دیشب خوابتو دیدم خانوم🥹 دلم تنگ شد برات

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 09:53


هیچ معنی خاصی نداره. هیچی

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 09:52


#پیام_ناشناس
حداقل بگو سرسی یعنی چی

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 08:43


مونالیزا بی‌تاب است. pinned Deleted message

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 08:42


یادم نیست

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 08:42


#پیام_ناشناس
چجوری اسمش شد سرسی؟

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 08:29


سرسی هست، گاهی عزیزم هست، گاهی نیست.

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 08:28


#پیام_ناشناس
سرسی عزیزت هست ؟

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 08:05


حلیم با شکر یا نمک ؟

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 08:05


#پیام_ناشناس
ازدواج آره یا نه؟

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 06:49


بستگی به ظرفیت و سلیقه‌ی اون آدم داره. ولی خب تلاش برای ساختن یه رابطه‌ی خوب با آدم مناسبش، تنها زندگی کردن و چیزای مربوط بهش رو پیشنهاد می‌کنم.
دراگ رو پیشنهاد نمی‌کنم.

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 06:44


#پیام_ناشناس

اگه قرار باشه به کسی که زندگی نکرده توصیه کنی یه چیزو حتما تجربه کنه اون چیه؟ و یه چیزو که اصلا تجربه نکنه ؟ دوست دارم اینو بدونم 🤍

مونالیزا بی‌تاب است.

16 Oct, 06:42


بعضی وقتا خوب نشی بیشتر به نفعته