دوات @well13 Channel on Telegram

دوات

@well13


سپهرم.
صدام کنین دوات.
این‌جا فقط روزمره می‌نویسم.
(محتوانویس. معلم. مترجم. متاهل)

دوات (Persian)

دوات یک کانال تلگرامی است که توسط کاربر well13 اداره می‌شود. این کانال با عنوان 'سپهرم. صدام کنین دوات. این‌جا فقط روزمره می‌نویسم. (محتوانویس. معلم. مترجم. متاهل)' مشخص شده است. اگر به دنبال مطالب روزمره، محتوای جذاب و ترجمه‌های با کیفیت هستید، کانال دوات بهترین انتخاب برای شماست. well13 که مدیر این کانال است، با تجربه‌ی گسترده‌ای در زمینه نویسندگی، تدریس و ترجمه فعالیت می‌کند. این کانال به عنوان یک مکان برای خواندن مطالب جذاب و مفید، به شما ارائه می‌شود. با عضویت در کانال دوات، از آخرین محتواهای ارائه شده بهره‌مند شده و تجربه‌ی بی‌نظیری را تجربه خواهید کرد. اگر به دنبال یک جامعه‌ی فعال و پویا برای تبادل اطلاعات و ایده‌ها هستید، حتما به کانال دوات بپیوندید.

دوات

21 Nov, 13:28


۷ صبح اگر بیدار بشویم، دیر است.

من به باشگاه، به کار، به مقاله نمی‌رسم و تو به دانشگاه، به درس، به شرکت. هردویمان به صبحانه.
تو توی آسانسور ساندویچ کره‌ی بادام‌زمینی گاز می‌زنی و من توی خانه با قهوه می‌نشینم پای لپتاپ. تو دوان‌دوان حضور می‌زنی و من وبکم را روشن می‌کنم. گوش هردویمان از هدفون‌های سنگین کوفته می‌شود و از حرف‌های جهان و ساکنینش پر است.
به خانواده‌هامان فکر می‌کنیم. به خانواده‌مان فکر می‌کنیم. به پول فکر می‌کنیم. به سفر فکر می‌کنیم.

تو تمام تلاشت را می‌کنی. من می‌بینم که تو تمام تلاشت را می‌کنی. نیستیم این روزها. قرار گذاشته بودیم پشت‌به‌پشت هم در یک میدان‌ بجنگیم اما امروز هر کدام در جبهه‌ای دور، برای دیگری شمشیر می‌زنیم.

امروز در میدان جنگ خودم، جایی بین تیغ حال و نیش گذشته و کابوس آینده دست‌هایم را به نشانه‌ی تایم‌اوت بالا گرفتم که حریفان و البته کارفرمایم مکث کنند تا بروم یک قوری چای دم کنم که وقتی آمدی جانی دوباره بگیریم.

آب جوش آمده بود و خواستم چای خشک را توی قوری بریزم که دیدم از قبل پر از چای خشک است. من آماده‌اش کرده بودم؟
نه.
تو.
دیشب با خستگی‌ات و لباس‌های دانشگاه، خواستی برای من و مهمانمان چای‌ دم کنی. من اما هوسم به دمنوش به‌لیمو کشیده بود و تو قوری دیگری را روی کتری گذاشته بودی.

می‌توانم به خاطر همین نیم‌مشت چای خشک بنشینم و تا صبح قربان‌صدقه‌ات بروم.
می‌توانم این چای را سر بکشم و با هرچه دیو و دد است بجنگم.

حالا بگو ببینم،
چای می‌خواهی یا به‌لیمو؟

دوات

21 Nov, 12:31


از روزهایی که شهر قشنگ بود.

دوات

21 Nov, 11:51


هربار کنار رفقام به سیگار نزدیک شدم یا جایی بوی سیگار به مشامم خورده، دلتنگ اون «می‌چسبه!»ها‌ شدم و بعد دیدم نچسبیده دیگه.

شبیه وقتیه که تو فکر می‌کنی دلتنگ یه آدم از گذشته‌‌ای ولی‌ در اصل دلتنگ حسی هستی که کنار اون آدم داشتی. حسی که قرار نیست تکرار شه. اون آدم رفته و تو هم رفتی.

دوات

21 Nov, 11:48


یکی باید به سیگاری‌ها و الکلی‌ها و پرخورها و در کل معتادین سابق بگه که بعد از ترک موثر، بدن دیگه از ماده‌ی اعتیادآور لذت‌ نمی‌بره.
بدن شما دیگه نیازمند اون ماده نیست.
شما دلتنگ لذتی هستید که دیگه پیش نمیاد.

دوات

21 Nov, 08:02


دستتو به زانوت بزنی و بلندشی، فرق داره با اینکه یکی دستتو بگیره.
طول میکشه، صبر کن.

دوات

21 Nov, 06:35


چه حرف‌هایی دارم با تو که به گور می‌برمشون.

دوات

20 Nov, 20:17


«زنیت کن و از سرِ نو بسازم...»

#علیرضا_آذر

دوات

20 Nov, 15:34


ولی یه وقت‌هایی واقعا هیچ حکمتی توش نیست.
صرفا یه اشتباهه که یقه‌ی همه رو می‌گیره.

دوات

20 Nov, 06:04


«من به چشم خودم دیدم که بهترین مغزهای نسلم با خودبینی بی‌پایان و اعتیاد به دوپامین حلقه‌ی بازخورد شبکه‌های اجتماعی نابود شدن.»

#هرچه‌باداباد

دوات

19 Nov, 17:46


می‌دونی چیه؟
حَقته!

دوات

19 Nov, 16:22


من فکر می‌کردم تو می‌خوای خوشحالم کنی، چمیدونستم قراره ناامیدم کنی.

دوات

19 Nov, 12:33


بالاخره چی شد این تعطیلی پنج‌شنبه‌ها؟
ای گِل بگیرن در اون مجلس‌تون رو.

دوات

19 Nov, 10:30


دیگه تو خونه من جایی نداری غصه بخور جینجر بغل کن

دوات

19 Nov, 09:22


همه‌چی زندگیمون قفله تا یار پیدا شه و ادامه‌ی ماجرا. چیه این آدمیزاد.

دوات

19 Nov, 08:30


اگه امروز توی پارک ملت مشهد یه پسر دیدین که روی کیف باشگاهش یه گربه جینجر چسبیده بود، من رو دیدین.

دوات

19 Nov, 07:49


می‌دونم هر چیزی وقتی داره. اما گاهی اوقات لبخند بی‌موقع، معجزه می‌کنه.

دوات

19 Nov, 07:44


پاییز دانشگاه کمبریج رو همینجوری تصور می‌کنم که هوای الان مشهد.

دوات

19 Nov, 03:38


حالا نمی‌شه نری؟

دوات

18 Nov, 20:04


این مجوز افزایش قیمت رو کجا می‌دن؟
بگیریم برای دوزاری‌های زندگیمون.

دوات

18 Nov, 09:23


یکی رو دیدم شبیه تو بود.
چیزی رو که تو بهش می‌گی «مشکل»، بهش گفتم.
گفت فدای سر. خیالت تخت.
اصلا شبیه تو نبود.