ناپیرو @napeiro Channel on Telegram

ناپیرو

@napeiro


Illusion is needed to disguise the emptiness within.

ناپیرو (Persian)

ناپیرو، یک کانال تلگرامی جذاب و پرمحتوا است که به تشویق اعضای خود به اکتشاف دنیای جادویی ایلوژن ها می‌پردازد. نام کانال تلگرامی ناپیرو از دو واژه 'نا' به معنای 'خیر' و 'پیرو' به معنای 'دنبال‌کننده' تشکیل شده است، بنابراین عضوان این کانال دعوت به دنبال کردن ایده‌ها و خیالات بی‌پایان می‌شوند. با جمع شدن در این کانال شگفت‌زده خواهید شد از جادوگری عجیب و غریب ایلوژن ها و فریب‌های هنری که پنهان شده اند تا خلقی بی‌نظیر از فرهنگ و هنر بین المللی. اگر به دنبال تجربه ای جذاب و دلپذیر هستید، پیوستن به کانال تلگرامی ناپیرو به شما توصیه می‌شود. همچنین، در این کانال فعالیت‌های جذاب و متنوعی اعم از مسابقات، وبینارها و نمایش‌های هنری برگزار می‌شود که شما را به دنیای ایلوژن ها و هنرهای تجدیدپذیر می‌کشاند.

ناپیرو

04 Jan, 02:40


زمستون واقعن فصل زیبایی‌ه؛ برف و لباس‌های سکسی‌تر، اینکه به مدت سه ماه کسب‌وکارها با یک‌ یازدهم سرعت عادی‌شون به حیات اِدامه می‌دن و در عمل در induced coma به سر می‌برن چون هفته‌ای حداقل هفت نفر مریض می‌رن سر کار و هفت نفر دیگه رو می‌خوابونن تو آب نمک استعلاجی برای هفته‌ی بعدش خودشونم می‌رن مرخصی ده روز و این‌که شاخص آلوگی هوا در بهترین حالت و شاید پونزده روز یک بار به التماس و کمک باد و چهل و سه/چاهار دقیقه الی یک ساعت/یک ساعت و ده دقیقه می‌آد روی نارنجی کمرنگ و بعد برمی‌گرده به قرمزِ جیغ. حالا الان یکی می‌آد می‌گه نه، تابستون خوبه که نور خورشید و بیکینی کنار ساحل، که بوی لاشه‌ی خوک می‌دن نصف مردم و رایحه‌ی عرق‌شون از خودشون صد فرسخ جلوتره و که وقتی هر روز سر ظهر برق چاهار ساعت می‌ره مثل ماهی‌ای که از آب پریده بیرون و الان روی فرشه لخت می‌اُفتی یه گوشه و برای بقا می‌جنگی. برو بابا.
خب دوستان؛ این یک debate نیست و ما داریم مباحثه نمی‌کنیم با هم و این‌طوری نیست که در آخر یکی از فصول برنده اعلام شه و از اون به بعد هیچ‌کس اجازه نداره درباره‌ی باقی‌شون نه که حرف بزنه، حتی فکر هم نکنه. بنابراین خودت برو بابا.

ناپیرو

19 Dec, 04:51


حسادت یعنی: من هم خواستم اما نتونستم؛ و حالا خشم حاصل از این نتونستن رو به سمت تو هدف می‌گیرم.

ناپیرو

19 Dec, 04:39


باورم نمی‌شه دیگه چه آدم‌هایی دوستم ندارن.

ناپیرو

19 Dec, 04:29


دلم می‌خواد بشینم یه گوشه و سرم تو گوشیم باشه و به هیچی فکر نکنم و هیچ بنی بشری هم باهام کاری نداشته باشه، شارژ گوشیمم نامحدود باشه.

ناپیرو

19 Dec, 04:25


آه خیلی خوابم می‌آد.

ناپیرو

19 Dec, 04:22


اکثر رویاپردازی‌های قبل از خوابم ساختن خونه‌ی ایده‌آلمه. اونجا منطقن محدودیت مالی به هیچ وجه ندارم و پسر! خیلی خونه‌های جالبی می‌سازم؛ بسیار سکسی.

ناپیرو

19 Dec, 04:19


الان متوجه شدم که خیلی جدی از اخبار دوری می‌کنم، فرقی نمی‌کنه درباره‌ی ایران باشه یا اروپا؛ وقتی کسی درباره‌ی یه خبر سیاسی حرف می‌زنه در گوشامو می‌ذارم حتی. کامل زون اَوت. بعد از چاهارصد و یک این‌جوری شدم؛ اون موقع از وقتی چشم باز می‌کردم تا وقتی چشامو می‌بستم خبر می‌خوندم و می‌دیدم و می‌شنیدم. بعد که نشد، دیگه نمی‌خواستم بدونم چه خبره. دیگه توی ایران و آسیا و کره‌ی زمین نبودم، یه جایی زندگی می‌کردم که هیچ چیز بهم ربط نداشت. یکی داشت به دوستش گلایه می‌کرد درباره‌ی خبری که خونده بود، دوستش گفت خب عزیز من نخون! اونم متعجب و شاکی گفت وا! کشورمه؛ باید بدونم توش چه خبره! بعد من فکر کردم عه چه جالب؛ کشور داره. من ندارم. من توی خلاء زندگی می‌کنم.

ناپیرو

19 Dec, 04:17


یکی از معدود مزایای زمستون اینه که آدما می‌چسبن به هم هی چون سردشونه. توی تابستون انگشت یک نفر بخوره به زانوت مثل ققنوس آتیش می‌گیری و در لحظه خاکستر می‌شی.

ناپیرو

19 Dec, 04:05


همه‌مون یه دوره‌ای جنده‌ی توجه بودیم به‌هرحال کم و بیش، مهم جنده‌ی توجه نموندنه. جنده‌ی توجه نمانیم.
بوس؟

ناپیرو

05 Dec, 17:31


بهم گفت قلمم خشک شده و افتاده. خندیدیم ولی یواشکی پیش خودم فکر کردم که اگر این روزها قرار بود خودم رو جایی معرفی کنم همین رو می‌گفتم.
سلام، من چاهار هستم؛ قلمم خشک شده و افتاده. سال‌ها توی تلگرام نوشتم ولی این احتمالا آخرین جاییه که می‌نویسم برای همین فکر کردم اگر هم‌اسم اولین جایی باشه که نوشتن رو توش شروع کردم قشنگ‌تره. اینجا کانال پابلیکی نیست، نظم، ترتیب و موضوع خاصی هم نداره و من سعی می‌کنم آدم‌هاش رو با وسواس انتخاب کنم؛ امیدوارم شما هم یکی از همون‌ها باشین.

چارگا

ناپیرو

01 Dec, 09:43


به آدم باید از بچگی یاد بدن از بدنش مراقبت کنه چون وقتی بزرگ می‌شه یاد گرفتن مراقبت کردن از بدن هم سخته هم یه کمی دیر، ولی یاد نمی‌دن. به‌جاش یاد می‌دن نماز بخونی به جنس مخالف به چشم یک هیولای هشت سر نگاه کنی احساساتت رو بروز ندی خودت رو با هر ننه قمری که جلوی چشمته مقایسه کنی و بعد به این نتیجه برسی که همه از تو بهترن از همه‌چیز بترسی و به حرف آدم‌ها و فکرهایی که درباره‌ت می‌کنن بیشتر از نیازها و خواسته‌های خودت اهمیت بدی. چرا؟

ناپیرو

29 Nov, 16:07


دلم برای اینجا، برای شما، برای چیزی که تو این چندساله باهم داشتیم تنگ شده.

ناپیرو

29 Nov, 16:05


خیلی عجیبه
پسرا هم می‌دونن دخترا می‌تونن خیلی تحت‌تاثیر هورمون‌هاشون باشن، هم نمی‌دونن.
جنرالی می‌دونن ولی اونجایی که نمی‌فهمن چرا یه دختر زیادی حساس شده یا به چیزای کوچیک گیر می‌ده یا کلافه‌‌ست، هی می‌خوان توضیح بدن یا از خودشون دفاع کنن. خب مرد از دانسته‌هات استفاده کن، یه عزیزم حق با توئه بگو و یه بوجی موجی کن و رد شو برو دیگه. عوضش سه ساعت با ما بحث می‌کنن که کلافه‌تر هم می‌شیم، خودمونم می‌دونیم اصلا بحثو الکی راه انداختیم ولی حالا شما دوتا دفاع از خودت کردی که دیگه جدی جدی باید سر اینا باهات دعوا راه بندازیم.
بعد حالا ما خودمونم که اون موقع دقیق نمی‌دونیم تحت‌تاثیر هورمونیم، فکر می‌کنیم واقعا شما یه کاری کردی و الانم رفتی رو مخ ما. ولی بعد چند ساعت یا چند روز می‌فهمیم که حالا اون موضوع اونقدم گنده نبود. و اگه خیلی تخس نباشیم، به این اعتراف می‌کنیم که حالا مثلا پی‌ام‌اس بودم تو جدی نگیر.
ولی باز ماه بعد یادتون می‌ره.
هورمون نمی‌ذاره ما خودمون یادمون بمونه یا اگرم یادمونه کاری براش بکنیم، شما به حافظه‌ت بسپار دیگه.

ناپیرو

19 Nov, 05:00


عجیب نیست؟ آدمایی که یه روزی اصلن نمی‌شناختی به مرور زمان تبدیل می‌شن به آدمایی که تصور کردن زندگی بدون اونا ناممکن به نظر می‌آد و شدن تار و پودت. عجبیه؛ دوست پیدا کردن در بزرگسالی خیلی عجیبه.

ناپیرو

10 Nov, 07:34


خواهرزاده‌م قلبمه.

ناپیرو

04 Nov, 14:34


هر چی پیرتر می‌شه آدم حوصله‌ی غصه خوردنم کمتر داره، غصه‌ها ولی کمتر نمی‌شن. بعد تو چون حوصله‌ی غصه خوردن نداری فرار می‌کنی، فرار کردنم همیشه هزینه‌های خودشو داره.

ناپیرو

04 Nov, 12:55


هم رنجه هم آزادی.

ناپیرو

04 Nov, 12:55


رنجه یا آزادی؟

ناپیرو

04 Nov, 12:51


به نظرم اگه حواست به آدمی نیست نباید وقتی به مشکلی برمی‌خوره و چیزی بهت نمی‌گه ناراحت شی که چرا نگفته تا بتونی کنارش باشی. حالا البته این نظر منه و می‌تونه اشتباه باشه، ولی خب اون‌طوری که نظرمه رفتار می‌کنم.

ناپیرو

04 Nov, 08:19


یادداشت به خود: یا قوی باش یا زندگی نکن.

ناپیرو

04 Nov, 03:18


دوره «نقطه‌گذار» یک فضای تازه و پویا برای کاوش در حرکت، بدن و تجربه‌های فردی و جمعی در بستر عصر معاصر است. در این دوره، به جستجوی ارتباط‌های نو و خلاقانه میان بدن، فضا و اشیاء پیرامون خود می‌پردازیم. هدف اصلی این دوره، شناخت عمیق‌تر حرکت و کشف جریان‌های حرکتی بدن فردی‌مان است؛ جریانی که همچون نقطه‌گذاری‌های پی‌درپی، بدن را در مسیری از تحولات ظریف و مستمر قرار می‌دهد.

سرفصل‌های دوره

۱. شناخت حرکت، بدن و فضا: در این بخش، به مفهوم بدن در فضا و جایگاه آن در رابطه با محیط پیرامون پرداخته و با شیوه‌های درک و مدیریت این رابطه آشنا می‌شویم.


۲. بدن و اشیاء: بررسی نحوه تعامل بدن با اشیاء مختلف و کشف تاثیرات متقابل آن‌ها بر یکدیگر، که زمینه‌ساز خلق حرکت‌های نو و معنادار می‌شود.


۳. فهم جریان حرکتی بدن من: این بخش به شناخت و کشف ویژگی‌های حرکتی منحصر به فرد هر شخص می‌پردازد و شرکت‌کنندگان را ترغیب می‌کند تا ریتم‌ها و کیفیت‌های طبیعی بدن خود را بشناسند.


۴. فرایند خلاق در بداهه‌پردازی: بداهه‌پردازی در حرکت، مسیری است برای بیان خود. در این دوره یاد می‌گیریم چگونه از بدن به عنوان ابزاری برای ایجاد لحظات ناب و در لحظه استفاده کنیم.


۵. بررسی جنبه‌های گوناگون رقص و حرکت: در نهایت، شرکت‌کنندگان با رویکردهای متنوع در حرکت و رقص آشنا می‌شوند، از دیدگاه‌های تئوریک گرفته تا تجربه‌های عملی و بدنی که دامنه‌ی بیان و درک را در دنیای معاصر گسترش می‌دهند.



این دوره از شما دعوت می‌کند که با بدنتان به کاوش در دنیای جدیدی از حس و حرکت بپردازید و از طریق درک رابطه‌ای جدید با فضا، بدن و اشیاء، تجربه‌ای متفاوت از زندگی و حرکت را رقم بزنید.



آدرس: محدوده مرکز تهران
هزینه شرکت در این دوره: ۶,۰۰۰,۰۰۰ تومان
شماره تماس و تلگرام: ۰۹۳۹۴۲۶۹۸۱۹

ناپیرو

28 Oct, 09:55


The truth is always better than uncertainty, even if it's a difficult truth. Uncertainty is terrifying.

> Vanya

ناپیرو

26 Oct, 07:18


اگه زندگی رنگی باشه و غم و اندوه و نااُمیدی زندگی رو خاکستری کنه، افسردگی زندگی رو بی‌رنگ می‌کنه. هیچ رنگی نیست، هیچ حسی نیست؛ فقط وجود داری و وقتی فقط وجود داری، تمام تلاشت رو می‌کنی یادت بره وجود داری و وقتی داری تمام تلاشت رو می‌کنی یادت بره وجود داری، حتی از این‌که کسی بهت نگاه کنه هم فراری‌ای، چه برسه به این‌که کسی بخواد باهات حرف بزنه و ازت بپرسه حالت چطوره؟
اگه می‌خوای کمک کنی فقط باش، بدون این‌که یادم بندازی زنده‌م.

ناپیرو

22 Oct, 12:09


وقتی مُرد من هنوز ازش عصبانی بودم، و این احتمالن غم‌انگیزترین جمله‌ی جهانه.

ناپیرو

19 Oct, 08:30


مگر آدم چند روز زنده است که بتواند این‌همه بار خاطره را حمل کند، این‌همه احساس قدیمی را مرور کند؟ این‌همه هیجان، این‌همه خاطره؟ نه، من یکی که نمی‌توانم!

> خاطرات کتابی | احمد اخوت

ناپیرو

17 Oct, 12:32


بیست‌وچاهار اُکتبره. 🦒

ناپیرو

17 Oct, 12:31


من می‌دونم تولد آبان سه‌ی آبان‌ه ولی هیچ‌وقت نمی‌دونم سه‌ی آبان کی‌ه.

ناپیرو

17 Oct, 12:24


من بلد نیستم آدم‌ها رو الکی دوست داشته باشم.

ناپیرو

16 Oct, 12:36


کاش آدما یاد بگیرن محیط کار کافه نیست و اگر نیاز دارن تو کافه باشن گورشون رو از محیط کار گم کنن بیرون برن بشینن کافه جای موزیک پلی کردن توی شرکت.

ناپیرو

14 Oct, 07:39


من، من رشته‌م ریاضیه!

> خواهرزاده در دفاع از خودش که چرا به خوانش واژه‌ها مسلط نیست.

من عاشق این بچه‌م؛ باورم نمی‌شه این‌قدر بامزه و بزرگ شده.

ناپیرو

14 Oct, 06:07


وقتی رفت یه تیکه از وجود من رو با خودش نبرد، بلکه یه تیکه از وجود خودش رو گذاشت؛ یادآوری از اینکه من هیچ‌وقت نمی‌تونم بدون درد کشیدن کسی رو دوست داشته باشم. بعد از اون دیگه هیچ سوالی نپرسیدم، دیگه دنبال دلیل نبودم. دیگه به هیچ‌کس اهمیت نمی‌دادم، و یه جایی این وسط، زنده بودن رو هم کنار گذاشتم. ولی اشکالی نداره؛ راوی قرار نیست وارد داستان شه و با قهرمان‌های داستان رویاپردازی کنه. زنده نبودن به معنی درد کمتر بود‌. نخواستن یعنی چیزی برای از دست دادن نداشتم.

> به امید دل بستم | لنکالی

ناپیرو

14 Oct, 05:58


شما نمی‌تونین از بدن خودتون فرار کنین.

> به امید دل بستم | لنکالی

ناپیرو

14 Oct, 05:51


گاهی باید زوری بعضی کارها رو انجام داد و این خیلی سخته، چون وقتی بزرگ می‌شی دیگه کسی نیست بهت زور بگه؛ باید یاد بگیری خودت به خودت زور بگی.

ناپیرو

14 Oct, 03:37


اینا خوب بود همه‌ش.

ناپیرو

12 Oct, 09:56


بهتره جای این‌که حدس زدن درباره‌ی خودمون رو بذاریم به عهده‌ی طرف حرف زدن درباره‌ی شرایط‌مون رو مسئولیت خودمون بدونیم.

ناپیرو

12 Oct, 09:46


نیاز دارم قشنگ‌تر جوابم رو بده ولی متاسفانه بی‌حوصلگی از جواب دادن‌هاش می‌زنه بیرون. نمی‌دونم این بی‌حوصلگی نسبت به منه یا نسبت به زندگی؛ ولی هر کدوم که باشه اذیتم می‌کنه.

ناپیرو

12 Oct, 09:06


الان متوجه شدم که پنج‌شنبه‌ی هفته‌ی دیگه تولدمه و خوشحال شدم؛ هورا و به‌به!

ناپیرو

11 Oct, 05:51


اگر پدر و مادر زیادی روح و روان فرزندشونو خراب نکرده باشن، یه جایی اون فرزند تو روشون وایمیسه و به خاطر زندگیش باهاشون می‌جنگه.
از زاویهٔ دیگه، در واقع اینطوری می‌شه که شما اگه الان تو دورانی هستی که داری با پدر و مادرت برای زندگی و خواسته‌های خودت می‌جنگی، حداقل برای این جرئت و شجاعتِ وایسادن و جنگیدنی که داری، باید قدردان تربیتت باشی.

ناپیرو

09 Oct, 18:12


از خودت بپرس داری برای چی کاری که داری انجام می‌دی رو انجام می‌دی؛ از خودت بپرس برای چی درس می‌خونی، برای چی کار می‌کنی، برای چی ورزش می‌کنی، برای چی کتاب می‌خونی، برای چی ساز می‌زنی، برای چی لباس‌ها و وسیله‌هایی که دوست داری رو می‌خری، برای چی نقاشی می‌کشی و هر کار دیگه‌ای که می‌کنی، برای چی می‌کنی؟ این‌طوری وقتی کسی به کاری که انجام دادی توجه نکرد و برات دست نزد، دلسرد نمی‌شی و انجام دادنش رو رها نمی‌کنی، چون حواست هست برای توجه و تشویق انجامش ندادی. بله، همه‌ی ما دلمون می‌خواد دیده و تشویق شیم، و همیشه نیم‌نگاهی به خانواده‌مون، به استاد و مربی‌مون، به دوست‌ها و پارتنرمون، به رئیس و همکارهامون؛ به تماشاچی‌ها داریم که ببینیم حواسشون هست به ما یا نه. ولی وقتی یادت باشه که برای تماشاچی‌ها زندگی نمی‌کنی کمتر سرخورده می‌شی وقتی می‌بینت بهت توجه نمی‌کنن.
اگرم داری برای تماشاچی‌ها زندگی می‌کنی، دنبال دلایل دیگه‌ای باش. دلایل محکم‌تر و تازه‌تری. چون تماشاچی‌هام خودشون زندگی دارن و هیچ‌وقت یکسره حواسشون به تو نیست؛ حتی اگر برای تماشای تو پول داده باشن هم یه جاهایی با بغل دستی‌شون حرف می‌زنن و گوشی‌شون رو چک می‌کنن و درگیر باز کردن پاکت چیپس‌شون می‌شن.

ناپیرو

09 Oct, 12:18


اگه یه روز قرار باشه برای پول بنویسم، فقط به این دلیله که بتونم به نوشتن ادامه بدم.

> به امید دل بستم | لنکالی