İmgeler @imgeler Channel on Telegram

İmgeler

@imgeler


آنچه از تمام زندگی باقی می‌ماند، خاطره و رویاست...
#آیینه

İmgeler (Persian)

با عضویت در کانال "İmgeler" به دنیایی از خاطره و رویاها دسترسی پیدا خواهید کرد. این کانال به زبان فارسی، آنچه از تمام زندگی ما باقی مانده، یعنی خاطره و رویاها را با شما به اشتراک می‌گذارد. آیا تا به حال دلتان می‌خواسته استفاده از آینه‌ها و آنچه در آنها معمولا مشاهده می‌کنید، را تجربه کنید؟ در اینجا فرصتی برای این کار وجود دارد. "İmgeler" مکانی است که شما می‌توانید خاطره‌های خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، از داستان‌ها و تجربیات دیگران باخبر شوید و در دنیای رویاها و آرزوهای خود عمیق‌تر بیافتید. بیایید با هم، هر روز خاطره‌های جدیدی را با هم تجربه کنیم و به دنیای احساسات و افکارمان بیشتر نزدیک شویم. با عضویت در کانال "İmgeler"، دیدگاه خود را گسترش داده و به یک مسیر تازه و هیجان‌انگیز در دنیای خیال و تجربه‌های زندگی خود بپردازید.

İmgeler

19 Nov, 14:23


امروز یه جایی بالای زندگی غوطه‌ورم. یه جسمی وسط کنفرانس و یه روحی که هیچ جا نیست.

İmgeler

18 Nov, 17:32


گفتم: کل سال‌های دبیرستان و لیسانسم رو پاک کردم، کل پل‌هایی که می‌شد به اون دوران زد رو هم پاک کردم. و دردناکم از این قضیه.
میگه: بعضی وقت‌ها برای زنده موندن چاره‌ای جز پاک کردن گذشته نداریم.

İmgeler

18 Nov, 10:25


میزان توان و تحملم به میزان تحمل برگ خشک پاییزی زیر بوت سنگین یه سرباز تقلیل پیدا کرده.

İmgeler

17 Nov, 10:14


یه داستان‌هایی ارزش ادامه دادن با همه‌ی توان، همه‌ی روح و هستی‌ات رو دارن. حتی اگه پایان اون داستان با پایان تو یکی باشه.

İmgeler

13 Nov, 07:22


غم‌انگیزترین شکل دلتنگی، دلتنگی برای نسخه‌های قدیمی‌تر خودت است؛ چون می‌دانی که دیگر سراغت نمی‌آیند و حتی گاهی که از سر تصادف چیزی تو را به تصویر محوشان برمی‌گرداند، باز می‌بینی که جزییاتشان را فراموش کرده‌ای. مثلاً نوجوانی‌ پرحوصله‌ات را یادت هست که می‌توانست شش ساعت بی‌وقفه کتاب بخواند و حتی فراموش می‌کرد چراغ اتاق را روشن کند تا بعدها ضعف بینایی نگیرد، ولی فراموش کرده‌ای که چطور کلمات را در ذهنش می‌بلعید و میل به خیالبافی‌اش را جان‌دارتر می‌کرد. با اینکه هنوز به اندازه آن دخترک شانزده ساله کله‌ام پر از کلمه و مغزم در احاطه‌ی ابرهای تخیل‌ است؛ اما چیزهای بسیاری از جهان خودم را فراموش کرده‌ام. انگار گذشت سال‌ها، لایه‌های حافظه‌ام را به تصویرهایی تقلیل داده که امنیت اکنون و ثبات این لحظه را فدای چیزهایی کنم که زمانی در من بوده‌اند و حالا نیستند. اما من انگار آن نسخه‌های کم‌سن‌وسال‌تر و بی‌تجربه‌تر خودم را به خویشاوندانی تبدیل کرده‌ام که مثلاً در خلال جوانی از سر بی‌احتیاطی و حماقت از دست داده‌ام. ولی حالا فرصت دارم آثار باقی‌مانده‌شان را مرور و در گرمای محو یادآوری‌ها و تداعی‌ها، دلتنگی را مزه‌مزه کنم. دور زدن حافظه و ساختن قصه‌های نیمه‌واقعی و نیمه‌خیالی، شاید از آن دست خصلت‌ها باشد که در هر نسخه از من، به‌جای پس‌نشستن بزرگ‌تر شده و چه کسی می‌تواند برای این چیزها از خودش خجالت‌زده شود؟

İmgeler

10 Nov, 18:22


یه عصبانیت مسخره‌ی بیش از حدی شبیه کوه فلفل سیاهی که ریخته روی میز آشپزخونه جمع شده بالای سرم و اینقدر از همه چی عصبی‌ام که کاش میشد بتونم کل لیوانای دنیا رو، نه اصلا خود دنیا رو بردارم پرت کنم زمین که بشکنه و خلاص شم.

İmgeler

10 Nov, 17:30


شب بود، بیابان بود، زمستان بود، بوران بود، سرمای فراوان بود!

İmgeler

09 Nov, 18:52


یه زمانی یه چندتا ماهی قرمز کوچولو تو حوض ته ذهنم در حال زندگی بودن، نمیدونم کجا غیبشون زد.

İmgeler

08 Nov, 22:22


اصولاً تعلق خاطر داشتن، مثل هر چیز دیگه‌ای توی این دنیا، یه شمیر دو لبه‌ست.

İmgeler

08 Nov, 20:53


یه حال و هوای لعنتی طوری دارم که نمیدونم چجوری توضیحش بدم. شبیه حال و هوایی که بعد از آهنگ‌های چاووشی میاد سراغت، شبیه بغضی که نمیشکنه، شبیه هوایی که نه بارونیه نه آفتابی فقط گرفته‌اس، شبیه رد چایی کهنه روی لیوان سفید، شبیه دسته‌ گلیه که روی میز مونده و پژمرده.
یه حال و هوایی لعنتی طوری دارم که مثه چسب دوقلو چسبیده به روحم و با هیچ آب و صابونی هم پاک نمیشه.

İmgeler

08 Nov, 18:56


شاید رویاست، همه‌اش یک رویا !
رویایی که غافلگیرم خواهد کرد.
بیدار خواهم شد در سکوت و
دیگر هرگز نخواهم خوابید .
#ساموئل_بکت
@delpuosh

İmgeler

06 Nov, 17:46


راه هست، کفش هست، مقصد هست، نقشه هم هست فقط من دیگه بلد نیستم راه برم.

İmgeler

01 Nov, 22:58


سلامی هم بکنیم به تمام غم‌هایی که نصفه و نیمه موندن.

İmgeler

01 Nov, 19:46


دیالوگ یه فیلمی بود که می‌گفت آدم، یه وقتایی، به یه جایی توی زندگیش می‌رسه که یهو از خودش می‌پرسه "چرا هنوز دنبال چیزی می‌رم که حتی دیگه نمی‌خوامش؟!"

İmgeler

01 Nov, 13:31


نگاهی به آسمان انداخته یاد هم نکنیم؟

İmgeler

29 Oct, 23:07


شعری برای زیستن سرود که خودش هم نخواند.

İmgeler

28 Oct, 16:35


به یه سایه‌ی آبی برای پلک‌هام، یه لیوان آبی برای قهوه‌، یه آدم آبی امن برای بغل کردن، یه دوچرخه‌ی آبی برای بقالی رفتن و به یه شهر آبی برای زیستن نیاز دارم.