می‌شناسمت؟ @shafaghshafagh Channel on Telegram

می‌شناسمت؟

@shafaghshafagh


این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم

می‌شناسمت؟ (Persian)

می‌شناسمت؟ یک کانال تلگرامی فوق‌العاده است که به شما این امکان را می‌دهد تا با آثار شاعرانه و زیبا آشنا شوید. نام کانال، 'می‌شناسمت؟' نشان از حضور شعر و ادبیات در آن دارد. اگر به دنبال یک منبع جذاب برای مطالعه شعر هستید، این کانال برای شما امکانات فراوان دارد. شعرهایی که در این کانال به اشتراک گذاشته می‌شوند، شامل آثار معروف شاعران ایرانی و خارجی است و با ترجمه‌های زیبا و دقیق همراه می‌شوند. اگر علاقه‌مند به ادبیات هستید و دوست دارید با تجربه‌ی شاعری جدیدی آشنا شوید، حتما این کانال را دنبال کنید. تازه‌ترین و معروف‌ترین اشعار را از این کانال بخوانید و لذت ببرید. شاید این کانال برای شما درکی جدید از شعر و شاعری ایجاد کند. پس بیایید با جمال شعر زندگی کنیم!

می‌شناسمت؟

23 Nov, 18:03


بازم همین.

می‌شناسمت؟

23 Nov, 18:02


هیچ می‌دانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می‌کاهم؟
_زان که بر این پردهٔ تاریک،
این خاموشیِ نزدیک،
آنچه می‌خواهم نمی‌بینم،
و‌آنچه می‌بینم نمی‌خواهم.

محمدرضا شفیعی کدکنی

می‌شناسمت؟

21 Nov, 11:45


منشی دکتر داره با صدای بلند پادکست روانشناسی گوش می‌کنه.
دلم می‌خواد خفه‌ش کنم.
حوصله ندارم بهش تذکر بدم.

می‌شناسمت؟

21 Nov, 11:40


پسرک ساعت ۳ وقت مشاوره داشت ساعت ۱/۵ از سر کار به تاخت رفتم خونه، ناهارو گرم کردم هول‌هولکی دو سه تا قاشق غذا خوردم و یک کم هم برای مرد بقچه کردم که ببرم بقالی.
حالا پسرک چسبیده بود به مبل که من خسته‌ام و نمیام.
از طرفی نمی‌خواستم با داد و قال ببرمش از طرفی هم واقعا دیر شده بود و خسته و بی‌حوصله بودم.
دیگه دیدم خیلی داره بازی درمیاره بساطمو جمع کردم گفتم: من دارم میرم.
پرسید: کجا؟
گفتم: مشاوره.
رفتم بیرون منتظر آسانسور بودم که در آپارتمانو باز کرد گفت: صبر کن میام.
رفتیم بقالی غذای مرد رو تحویل دادیم و اومدیم کلینیک.
پسرک تازه رفته تو و من دارم با خودم کلنجار میرم که این یک ساعت رو برم یه کافه‌ای جایی یا بشینم همینجا سماق بمکم تا کار بچه تموم شه؟!

#پسرک‌نامه

می‌شناسمت؟

21 Nov, 07:57


#گورمول‌نامه

می‌شناسمت؟

18 Nov, 21:50


عجالتا یه گزارش مختصر بدم از این چند وقت:
- با مرد و #لی‌لی و سه تا از همکارا رفتیم کنسرت بمرانی، پسرک گفت خونه می‌مونه تا ما برگردیم اما دم رفتن تب کرد و وسط کنسرت هم زنگ زد بهم و گفت مامان بالا آوردم، خلاصه که حسابی بهم خوش گذشت!!!!
- عمه بعد از یک سال از کانادا برگشت، خونه مامان‌اینا دیدمش و خیلی حال داد. کلی هم سوغاتی گرفتیم از همه باحال‌تر این بود که ژاله (دخترعمه‌م) برای گورمول هم سوغاتی فرستاده بود (اسباب‌بازی و بستنی).
- گورمول سه بار از در تراس فرار کرد و از روی لبه نمای ساختمون رفت خونه همسایه و هر بار من شرمنده رفتم دم درشون با کلی بدبختی برش داشتم، اونا عاشقش شدن و هر بار اصرار می‌کنن بذارین بمونه.
- در جریان هم هستید که دوباره مریض شدم.
- هفته پیش تو شرکت عکاسی و ساخت تیزر داشتیم و من بخاطرش مجبور شدم با اعمال شاقه و بدو‌بدو برم آرایشگاه و خرید لباس رسمی اما روز موعود بخاطر اینکه برق رفت کار فیلمبرداری انجام نشد.
- برای اختلال نوشتاری پسرک دو جلسه رفتیم مرکز مشاوره که جلسه اول به گرفتن اطلاعات و پیشنیه خونوادگی گذشت و جلسه دوم ازش تست گرفتن، یه تست دیگه هم باید پنج‌شنبه بگیرن که بعد از بررسی بهمون بگن واقعا مشکلی وجود داره یا نه؟
فعلا همینا یادم مونده.

می‌شناسمت؟

18 Nov, 15:34


تقریبا سه هفته است که درست و حسابی ننوشتم، دلم می‌خواد برگردم و دوباره بنویسم ولی انقدر بی‌انگیزه‌ام که هی به خودم می‌گم حالا که چی مثلا؟

می‌شناسمت؟

16 Nov, 16:34


#گورمول‌نامه

می‌شناسمت؟

13 Nov, 22:54


از سانتی متر به سانتی مترت بیزارم وطنم

می‌شناسمت؟

12 Nov, 06:54


دیشب در کثافت‌ترین وضعیت روحیم یهو این توییت رو دیدم و تا ۵ دقیقه داشتم مثل دیوانه‌ها قهقهه می‌زدم.

می‌شناسمت؟

11 Nov, 07:19


اون ماکارونی و ته‌دیگش رو برای پسرک فرستاده بود چون می‌دونست قرمه‌سبزی نمی‌خوره.
توی اون شیشه هم عصاره ماهیچه و سبزیجاته.

می‌شناسمت؟

11 Nov, 07:17


شنبه وقتی از سر کار برگشتم خونه بدن‌درد و حال بدم شروع شد و در عرض ۲ ساعت تبدیل به جنازه شدم.
غروبش بابا زنگ زد به گوشیم بابت هماهنگی انجام کاری که بهش گفتم من دوباره مریض شدم و ...
یکشنبه صبح با کلی قرص و مسکن خودمو کشوندم آوردم سر کار چون روم نمی‌شد مرخصی بگیرم، #لی‌لی هم اون روز باید می‌اومد دفتر.
در اتاقمو که باز کرد دیدم تو دستش دو تا کیسه است ازش پرسیدم: اینا چیه؟
گفت: غذا، مامانت برای تو فرستاده.
مامان بخاطر بیماری بابا نباید خودش هم در معرض سرماخوردگی و آنفلوانزا باشه چون اگه بابا ازش بگیره بیچاره می‌شیم.
غروب که فهمید من حالم بده رفت بیرون خرید کرد اومد خونه تا ساعت ۳ صبح وایساد برام غذا درست کرد و زنگ زد به #لی‌لی که داره میاد اینجا برام بیاره.
یه جوری اشکی شدم از کارش که اصلا نمی‌تونم توصیف کنم.
فقط اون بادوما و لیمو‌ترشی که برام خریده فرستاده.
زنگ زدم تشکر کردم بهش می‌گم: مادر من آجیل که تو بقالی هست چرا رفتی خریدی؟
می‌گه: مرد یادش میره بیاره تو الان باید بخوری جون بگیری. ❤️🥺

می‌شناسمت؟

10 Nov, 10:27


این پست مال ۲۹ مهره.
امروز چندمه؟!
۲۰ آبان.
از دیشب دوباره بدن‌درد و تب و لرز دارم، الانم اومدم سرم بزنم.
یعنی دو هفته بعد از اینکه خوب شدم دوباره مریض شدم.

می‌شناسمت؟

08 Nov, 20:33


نوشته بود:
آدمیزاد کم‌کم جون میده، فقط آخرش می‌میره.

می‌شناسمت؟

04 Nov, 22:29


سرُم انبار باروته
دلُم انبار نفته

می‌شناسمت؟

04 Nov, 20:00


تو یکی از گندترین روزای عمرم دیدن شماره موبایل عمه‌م رو گوشیم باعث شد کلی ذوق کنم.
بعد از یک سال از کانادا برگشته و کلی با هم حرف زدیم.

می‌شناسمت؟

01 Nov, 21:36


با یه اصطلاح جدید آشنا شدم، سالگرد تروما.
این روزها شدیدا دچارشم.