تنهاییِ لیلا @jazireyeupa Channel on Telegram

تنهاییِ لیلا

@jazireyeupa


"من این حروف نوشتم
چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت
چنان بخوان که تو دانی ..."

#حافظ
.
.
.
کتابخونه‌ی مجازی ِ لیلا:
@ketabxaneyeLeyla.


تاریخ ایجاد کانال :۱۳۹۵/۱۲/۲۷

تنهاییِ لیلا (Persian)

با ورود به کانال تلگرامی 'تنهاییِ لیلا' با یوزرنیم '@jazireyeupa'، شما وارد دنیایی از شعر و ادبیات فارسی می‌شوید. این کانال به وسیله‌ی یک عاشق ادبیات ایرانی ایجاد شده است که هدف اصلی آن ترویج عشق به شعر و کتاب های معروف ادبیات ایرانی است. با اشعار و نقل قول‌های زیبا از شاعران بزرگی مانند حافظ، شما به دنیایی از زیبایی و غمگینی آشنا می‌شوید

همچنین، کانال دیگری با نام '@ketabxaneyeLeyla' که به عنوان 'کتابخونه‌ی مجازی ِ لیلا' شناخته می‌شود، به شما امکان می‌دهد کتاب‌های معروف ادبیات فارسی را بخوانید و با دنیایی از داستان‌ها و شعرهای زیبا آشنا شوید

با پیوستن به این کانال، شما فرصتی عالی برای غوطه ور شدن در دریایی از دانش و زیبایی فراهم می‌کنید. این کانال در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۷ ایجاد شده است و با ارائه‌ی محتوای بی‌نظیر خود، طرفداران زیادی را به خود جذب کرده است. اگر شما هم علاقه‌مند به شعر و ادبیات فارسی هستید، حتما این کانال را دنبال کنید و از آثار زیبا و ارزشمند آن لذت ببرید.

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 13:55


کتاب ِ بعدی: سه قطره خون ...

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 13:17


داستان ِ آب زندگی منو یاد داستانی انداخت که مادرم همیشه در بچگی برامون تعریف می‌کرد. داستان سه‌تا دوستی(احمد، محمد، محمود) که جوان شدند و با هم تصمیم می‌گیرن برن دنبال کار و ثروت و زندگی. راه طولانی می‌رن و در نیمه راه آذوقه‌شان تمام می‌شود و دونفرشون سر یکی‌شونو شیره می‌مالن و آذوقه اونو می‌دزدن و اونو(احمد) به امان خدا ول می‌کنن. احمد گرسنه و تشنه به غاری می‌رسه و اونجا می‌خوابه و نصف شب باصدای سه حیوان بیدار می‌شه. می‌بینه شیر و خرس و گرگ دارن درباره پادشاهی حرف می‌زنن که دخترش مریضی خاصی داره و پادشاه گفته هر کسی دخترمو معالجه کنه او را دادماد خود کرده و به پادشاهی می‌رسانم. این سه حیوان در بین گفتگوهاشون به دوای درد دختر و محل دوا اشاره می‌کنن و فردا صبحش احمد می‌ره دنبال دارو و پیدا می‌کنه و می‌بره دختر پادشاهو معالجه می‌کنه و دادماد شاه می‌شه و به مال و منال می‌رسه‌. بعد از مدتی این خبر به گوش محمد و محمود می‌رسه و اینا هم که در این مدت درشهر به گدایی افتادن میان در خونه محمود و با خواهش و التماس راز موفقیت‌شو می‌پرسن و احمد هم تمام اتفاقات و آدرس اون غار رو می‌ده بهشون. محمود و محمد شب می‌رن در همون غار می‌خوابن نصف شب با صدای شیر و خرس و گرگ بیدار می‌شن. اما ایندفه اون سه حیوان عصبانی درباره آدمی حرف می‌زنن که صدای اونارو شنیده و دوای درد دختر پادشاه رو پیدا کرده و به مال رسیده. برای همین شک می‌کنن و پا می‌شن غار رو می‌گردن و اون دو جوان ِ تنبل و خیانت‌کار رو پیدا می‌کنن و می‌درند ...
داستان اینجا به پایان می‌رسه امّا حامل پند بزرگیه. این‌که در هر کاری راه درست را رفتن بهترین عمل و بهترین سیاسته. آدم دروغ‌گو و خیانتکار و مکار حتی اگر چندصباحی هم خوش باشد عاقبتش نابودی‌ست ...
در آخر از مادرم پرسیدم که اون زمان این قصه رو از چه‌کسی شنیده بود، گفت که برای ما هم مادربزرگمان تعریف می‌کرده ...

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 13:03


اربابان: زنده‌باد کوری و کری که راه بهشت و زندگی ابدی رو برای مردم و عیش و عشرتو برای ما واز می‌کنه، و به‌عهده‌ی ماس که دشمنای طلارو از بین ببریم ...

داستان ِ آب زندگی‌.


_ زنده‌بگور هم تامام.

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 12:22


_ می‌دونی دوای کَری ِ اونا چیه؟

+ آب زندگی‌ست. اما اگه آب زندگی به مردم بدن و گوششون واز بشه دیگه زیر بار ِ ارباباشون نمی‌رن، اینایی‌رو که می‌بینی به‌این درخت دار زدن می‌خواسن گوش مردمو معالجه بکنن ...!


زنده بگور
داستان ِ آب زندگی
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۱۱۱

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 11:01


داستان ِ مُرده‌خورها هم عالی و درخشان بود. هدایت در این داستان کوچک به معضلات اجتماعی ازجمله چندهمسری و تقسیم میراث مرده پرداخته بود و آن هم چه پرداختن ِ شگفت‌انگیزی. هر چه بیشتر جلو می‌روم هنر نویسندگی هدایت را بیشتر می‌ستایم. او یک روشنفکر ِ نابغه و به تمام معنا بود‌. از ضرب‌المثل‌ها چنان ظریف و زیبا و درجای خود استفاده کرده که هر خواننده‌ای کیف می‌کند از خواندنش. مرده‌خورها تنها داستانی از هدایت است(البته تا اینجا که خواندم) که آخرش کسی نمرد بلکه مُرده زنده شد اونم چه زنده شدنی ... خلاصه که ممنون آقای ِ هدایت ِ فقید ...

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 09:43


شک ندارم اگر داوود گوژپشت و آبجی خانوم یک روز، جایی به هم می‌رسیدن می‌تونستن یه زندگی ِ خیلی خوب رو با هم بسازن ...

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 08:44


برای من داوود کوژپشت و آبجی‌خانوم خیلی شبیه هم بودند چون جامعه هردوی آن‌ها را بخاطر زشت بودن ِ قیافه‌ی ظاهری‌شون از زندگی ترد کرده بود. بارها با خودم فکر می‌کردم که چرا بعضی‌ها این‌همه عمل زیبایی رو صورت و قیافه‌اشون انجام می‌دن! الان می‌فهمم چون فشار ِ جامعه روی اوناست، چون جامعه ازشون اینو می‌خواد، چون می‌ترسن از همه چی ترد و سرخورده بشن، درست مثل آبجی خانوم که بخاطر قیافه‌ی زشتش به هر دستاویزی برای زنده موندن چنگ انداخت اما باز راهی جز خودکشی ندید. و درست مثل داوود گوژپشت که خَلق اون‌همه باهوش بودنش رو نمی‌دیدن و فقط رو قیافه زشتش تاکید داشتن و او هم به‌ناچار خوابیدن با یک سگ ِ مُرده را ترجیح داد به بودن با آدمایی که چیز دیگه ازش می‌خواستن ...
امان از این اجتماع ِ بی‌فکر و ظاهر بین که همین الانشم در امان نیستیم از دستش ...

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 08:41


چراغ را جلو بردند دیدند نعش آبجی‌خانم آمده بود روی آب، موهای بافته سیاه ِ او مانند مار به‌دور ِ گردنش پیچیده شده بود، رخت زنگاری او به تنش چسبیده بود، صورت او یک حالت باشکوه و نورانی داشت مانند این بود که او رفته بود به یک جائی که نه زشتی و نه خوشگلی، نه عروسی و نه عزا، نه خنده و نه گریه، نه شادی و نه اندوه در آن‌جا وجود نداشت.
او رفته بود به بهشت ...!!!

تهران ۳۰ شهریور ماه ۱۳۰۹
داستان ِ آبجی‌خانوم
زنده بگور
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۸۲، ۸۳

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 08:40


.
تا اینجا چند داستان از زنده‌به‌گور خواندم. هدایت تنهایی و رنج ِ بودن را خیلی خوب و زیبا به تصویر می‌کشد و تمرکزش بر نقد ِ سنت‌ها و خرافه‌پرستی‌های مشرق زمین و نقد ِ تنها ماندگی ِ انسان‌های ساکن ِ غرب ِ زمین است ...

داستان ِ حاجی‌مراد هدایت مرا یاد جامعه خودمون انداخت؛ جامعه‌ی مردسالار و زن‌ستیزی که حتی مَرد را هم به تنهایی سوق می‌دهد؛ حاجی مرادی که در خیابان بزرگ و کوچک به اون سلام و احترام می‌کنند اما مادر و خواهرهایش در شهری دیگر به گدایی افتاده‌اند و نصیب ِ همسرش بدبینی و کتک و دعواست ...

داستان ِ اسیر ِ فرانسوی هم غریب بود و قریب ...
اسیری که در وطنش دلتنگ ِ روزهای اسیر بودنش است. انسانی که پس از اسارت تنها و بی‌چیز مانده و در پی ِ گذران ِ زندگی می‌دود ...

داستان ِ داوود کوژپشت داستان ِ انسان‌های تنها مانده‌ای‌ست که در کنار ِ سگ ِ مُرده ماندن را ترجیح می‌دهد به بودن با انسان‌های اطرافش چون آدم‌ها او را از هر چیزی سرخورده کرده‌ بودند ...

داستان ِ آتش‌پرست هم که تاکیدش بر خرافه‌پرستی دیرینه‌ی ایرانی‌ها بود. داستان آن‌قدر زیبا و ظریف خرافه‌پرستی را به تصویر کشیده بود که آدم با یکبار خواندنش متوجه معنای اصلی نمی‌شود ...

تنهاییِ لیلا

02 Jan, 07:50


سلام اِوری وان. چه‌خبر؟

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

31 Dec, 20:50


یادمه وقتی دوازده سیزده سالمون بود(تقریبا ۲۵ سال پیش) یبار با بچه‌ها توو کلاس ِ علوم درباره‌ی موجودات فضایی صحبت می‌کردیم. یکی‌شون که خیلی زرنگ بود و به ستاره‌ها و آسمون و فضا علاقه داشت اسمش ریما بود می‌گفت سال 2025 ما می‌تونیم آدم‌فضاییارو از نزدیک ببینیم چون می‌تونیم بریم توو ماه و توو تک‌تک ستاره‌ها. یادمه من خیلی هیجان‌زده بودم از این حرف و همیشه توو خیالاتم خودمو توو فضا می‌دیدم که با آدم‌فضاییا می‌گردم :))))
الان درسته انسان تونسته بره ماه و فضا اما خب فعلا خبری از آدم‌فضایی نیس ریما جان :)
این خاطره رو بهونه می‌کنم و سال 2025 رو تبریک می‌گم به همه مخصوصا مهاجرای ایرانی که در گوشه گوشه‌ی کشورهای دیگه دارن زندگی می‌کنن و در تنهایی‌لیلا هم حضور دارن. امیدوارم همگی حالتون خوب باشه و اوضاع بروفق مرادتون بچرخه و درغربت‌تون مث در غربت ِ شهیدثالث و خاطره‌های غربت ِ مِسکوب در روزها در راه نباشه. درسته دور از وطن‌ هستید اما هر جا باشین درون قلب مایین و مایه‌ی سرافرازی ما. امسال‌تون پُر از سلامتی و سربلندی و حال خوب باشه ...
Happy New Year 🥂🍾🌍🌎

عه Happy New Year گفتم یه خاطره دیگه یادم افتاد. یه دوستی داشتم به اسم سرور نوروزی، از اونجا که من هیشوخ اسم واقعی آدمارو توو دفترچه تلفنم سیو نمی‌کنم و برای هر کسی یه اسم مستعار می‌ذارم، اسم این بنده خدارو هم Happy New Day سیو کرده بودم که معنی ِ همون اسم و فامیلش بود :))))

تنهاییِ لیلا

31 Dec, 19:53


تو جانِ منی، وداعِ جان آسان نیست‎ ...

_ابوسعید‌ابوالخیر.

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

31 Dec, 19:47


.
پاریس ۱۱ اسفند ماه ۱۳۰۸

تنهاییِ لیلا

31 Dec, 19:43


من از کسی رودربایستی ندارم، به‌چیزی اهمیّت نمی‌گذارم، به دنیا و مافیهایش می‌خندم. هر چه قضاوت ِ آن‌ها درباره‌ی من سخت بوده باشد، نمی‌دانند که من پیشتر خودم را سخت‌تر قضاوت کرده‌ام. آن‌ها به من می‌خندند، نمی‌دانند که من بیشتر به آن‌ها می‌خندم ‌...


زنده بگور
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۳۸

تنهاییِ لیلا

31 Dec, 18:26


این‌ها را که نوشتم کمی آسوده شدم، از من دلجوئی کرد، مثل این‌است که بار سنگینی را از روی دوشم برداشتند. چه خوب بود اگر همه‌چیز را می‌شد نوشت. اگر می‌توانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم، می‌توانستم بگویم. نه، یک احساساتی هست، یک چیزهایی هست که نمی‌شود به‌دیگری فهماند، نمی‌شود گفت، آدم را مسخره می‌کنند، هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می‌کند. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است ...


زنده بگور
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۲۷


_ پ‌ن: نوشتن ِ افکار و اندیشه‌ها حتی در یک دفتر کوچک برای خودمان خیلی خوبه خیلی، این نوشتن واقعا از بار روانی آدم کم می‌کنه. مِسکوب درباره‌ی نوشتن می‌گه: نوشتن درمان ِ درد ِ بیهودگی‌ست ... و واقعا هم درست گفته. و یجا دیگه درباره‌ی نوشتن اینو می‌گه. بخونید قشنگه

تنهاییِ لیلا

31 Dec, 17:58


نمی‌توانم جلو لبخند خودم را بگیرم. گاهی خنده بیخ گلویم را می‌گیرد. آخرش هیچکس نفهمید ناخوشی ِ من از چیست، همه گول خوردند ...


زنده بگور
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۱۷

تنهاییِ لیلا

31 Dec, 17:49


نتونستم از این تیکه بگذرم.
هدایت در صفحه ۱۳ زنده‌بگور می‌نویسه که قراره بره دنبال دلبرش و اونو بیاره خونه‌اش. می‌گه:
"نمی‌دانم چه شد که پشیمان شدم. نه این‌که او زشت بود یا از او خوشم نمی‌آمد، اما یک قوّه‌ای مرا بازداشت. نه، نخواستم دیگر او را ببینم، می‌خواستم همه‌ی دلبستگی‌های خودم را از زندگی ببرم ..."

_ خیلی از ماها در رابطه وقتی که یهو جدا می‌شیم با خودمان هی فکر می‌کنیم که نکنه ازم خوشش نیومد؟ نکنه خوشگل نبودم؟ نکنه از حرف زدنم خوشش نیومد؟ و هزارتا نشخوار فکری ِ دیگه ... امّا یک‌بار به خود نمی‌گوییم که شاید مشکل از خودش بوده نه من! شاید با یک مشکل روانی در پیکار است که من نمی‌دانم! شاید چیزی هست که نمی‌خواهد من بدانم و هزار شاید ِ دیگر ...

تنهاییِ لیلا

31 Dec, 17:33


همه از مرگ می‌ترسند من از زندگی ِ سمج ِ خودم ...


زنده بگور
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۱۱

تنهاییِ لیلا

31 Dec, 17:32


.
هزار جور فکرهای شگفت‌انگیز در مغزم می‌چرخد، می‌گردد. همه‌ی آن‌ها را می‌بینم. اما برای نوشتن ِ کوچکترین احساسات یا کوچکترین خیال گذرنده‌ای، باید سرتاسر زندگانی خودم را شرح بدهم و آن ممکن نیست. این اندیشه‌ها، این احساسات نتیجه‌ی یک دوره زندگانی من است، نتیجه‌ی طرز زندگی افکار موروثی آن‌چه دیده، شنیده، خوانده، حس کرده یا سنجیده‌ام. همه‌ی آن‌ها وجود موهوم و مزخرف مرا ساخته.

خوب بود می‌توانستم کاسه‌ی سر خودم را باز بکنم و همه‌ی این توده‌ی نرم خاکستری پیچ‌پیچ کله‌ی خودم را درآورده بیندازم دور، بیندازم جلو سگ ...


زنده بگور
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۱۰

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 20:36


ببینید تلگرام چه بامزه شد🎅🤶

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 20:20


خب بچه‌ها موسیقی امشب با شما.
شبتون به‌خیررررر🌱

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 19:43


_ راستی، حالا شما چه‌کاره هستید؟

+ من دیدم پول‌ها به تَه می‌کشد، آمدم با ضعیفه‌ی صاحب ِ این میکده شریک شدم. اسم ِ این‌جا را هم عوض کردم.

شیشه‌ی در را نشان داد که رویش نوشته بود:


اَلبِعثَة الاِسلاميّة اِلى البِلاد الاَفرَنجيّه
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۶۲


× پ‌ن: ادامه‌‌ی متن در تصویر. [تصویر را باز کنید و بخوانید.]

× پ‌ن۲: کاروان ِ اسلام هم تامام.

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 19:35


_ پس این‌همه جانماز آب‌کشیدن، این‌همه عوام‌فریبی برای چه بود؟

+ مگر ما نباید نان بخوریم؟ این کاسبی ِ ماست. دکان ِ ماست که مردم را خر بکنیم. مرحوم ابوی خدا بیامرز از آن آخوندهای بی‌دین بود؛ همیشه به تُرکی می‌گفت: "ای موسولمان قارداش! سنین ایاقین هارا چاتدی که پُخ چخارتمادی؟" [ای برادر مسلمان! تو پایت را کجا گذاشتی که آنجا را به گُه نکشیدی؟] یک روز، یک شیشه گلابی را به دو روپیه به یک ضعیفۀ زوّار فروخت و گفت: "سرِ آن را محکم نگه دار تا همزادت در نرود." من گفتم: "ای بابا، تو دیگر چرا؟" جواب داد: "این مردم جن دارند اگر من جن آن‌ها را نگیرم یکی دیگر می‌گیرد" پس تا مردم خرند، ما هم سوارشان می‌شویم. همین‌قدر باید خدا را شکر بکنیم که همه‌مان زرنگ بودیم و توانستیم گلیم خودمان را از آب دربیاوریم و گرنه اگر تبلیغ اسلام را کرده بودیم حالا هر کدام توی یک مریض‌خانه خوابیده بودیم و پُشت گردنمان هم یک مُشمع ِ خردل چسبیده بود ...


اَلبِعثَة الاِسلاميّة اِلى البِلاد الاَفرَنجيّه
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۶۲

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 19:25


_ آیا مُنکر ِ تمدّن ِ اسلامی هم می‌شوی؟

+ کدام تمدّن؟ تمدّن ِ عرب را می‌خواهی؟ کتاب ِ شیخ تمساح، "آثار الاسلام فی سواحل الانهار" را بخوان که همه‌اش از شیر شتر و پشکل شتر و عبا و کباب سوسمار نوشته است. باقی دیگرش را هم ملل مقهور از پستی خودشان ساخته و پرداخته و به دم عرب‌ها بسته‌اند. چرا همین که ممالک ِ متمدن عرب را راندند، دوباره رجوع به‌اصل کرد و با چَپی‌اَگالش، دنبال سوسمار دوید؟


اَلبِعثَة الاِسلاميّة اِلى البِلاد الاَفرَنجيّه
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۶۲

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 19:18


_ مگر این‌همه فلاسفه و علمای ِ اروپایی در مَدح ِ اسلام کتاب ننوشته‌اند؟ آن‌ها را چه می‌گویی؟

+ آن هم برای سیاست استعماری است. این کتاب‌ها دستوری است که برای خر نگه داشتن ِ ما شرقی‌ها تألیف می‌کنند تا بهتر سوارمان بشوند. کدام زهر کدام افیون بهتر از فلسفهٔ قضا و قدر و قسمتِ جهودها و مسلمانان مردم را بی‌حس و بی‌ذوق و بداخلاق می‌کند؟ یک نگاه به نقشه جغرافی بینداز. همهٔ ملل اسلامی توو سری خور، بدبخت، جاسوس، دست‌نشانده و مُزدور هستند. ملل ِ استعماری برای به دست آوردن دل آن‌ها و یا تفرقه انداختن بین هندو و مسلمان، به نویسنده‌های ِ طَماع ِ زرپرست وجه نقد می‌دهند تا این تُرّهات را بنویسند ...


اَلبِعثَة الاِسلاميّة اِلى البِلاد الاَفرَنجيّه
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۶۱

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 19:11


_ آخر مذهب؟ آخر اسلام؟

+ مذهب چی؟ کشک چی؟ مگر اسلام به جز چاپیدن و آدم کشی است؟
همه‌ی قوانین آن برای یک وجب جلو آدم و یک وَجَب عقب آدم وضع شده. یادت رفت قوت ِ لایموت مَرام ِ اسلام را چه طور شرح داد که: "یا مسلمان بشوید و از روی کتاب زبدَه النجاسات عمل کنید و یا می‌کشیم‌تان و یا خراج بدهید!" این تمام منطق اسلام است؛ یعنی شمشیر بُرّنده و کاسه‌گدایی. اخلاق و فلسفۀ بهشت و دوزخ آن را هم یادت هست که تاج چه می‌گفت؟ که: "در آن دنیا به مردِ مسلمان فرشته‌ای می‌دهند که پایش در مشرق و سرش در مغرب است. به اضافه هفتاد هزار شتر و قصری که هفتاد هزار اتاق دارد‌." من حاضرم اَعمال شاقه بکنم و به من این فرشته را ندهند که نمی‌توانم سر و تهش را جمع و جور بکنم. آن قصر را هم اگر روزی یک اتاقش را جارو بزنم، تازه در آن دنیا جاروکش می‌شوم. و اگر بنا بشود به هفتاد هزار شتر رسیدگی بکنم در دنیای دیگر شترچران خواهم شد. در صورتی که همه خانم‌های خوشگل و دخترهای اروپایی در دوزخ هستند و اگر ماهیّت اشخاص عوض می‌شود پس آن‌ها ربطی با این دنیا ندارند و مسئول کردار و رفتار سابق خودشان نخواهند بود ...


اَلبِعثَة الاِسلاميّة اِلى البِلاد الاَفرَنجيّه
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۶۰، ۶۱

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 19:02


_ شما که خودتان اعتقاد به اسلام نداشتید، پس چرا آن‌قدر سنگش را به سینه می‌زدید؟

+ ای پدر! تو هم خیلی رِندی! مگر نمی‌دانستی که همه‌ی ما جنگ زرگری می‌کردیم و همه دست‌به‌یکی شدیم تا موقوفات را بالا بکشیم و کشیدیم ...


اَلبِعثَة الاِسلاميّة اِلى البِلاد الاَفرَنجيّه
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۶۰

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 18:59


در شرع ِ مبین ِ اسلام، به‌غیر از برای ِ علماء، برای ِ سایرین رشوه حَرام است ...


اَلبِعثَة الاِسلاميّة اِلى البِلاد الاَفرَنجيّه
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۵۰

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 18:56


خلاصه‌ی مرام ِ اسلام همین است که یا مسلمان بشوید، یعنی مطابق نَصِّ صریح ِ "زبده النجاسات" عمل کنید، واگرنه می‌کُشیم‌تان و یا خراج و بیتُ‌المال ِ مسلمین بدهید. البته کفار باید باج ِ سبیل به مسلمین بپردازند ...


اَلبِعثَة الاِسلاميّة اِلى البِلاد الاَفرَنجيّه
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۳۴

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 17:43


اَلبِعثَة الاِسلاميّة اِلى البِلاد الاَفرَنجيّه
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۲۳

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 17:29


"شک نیست که چنین نوشته‌ای هرگز، چه در گذشته و چه در حال ِ حاضر برای مردم ِ تنگ‌نظر قابل تحمل نیست".

بنابراین این نوشته‌هارا تنگ‌نظرانه و از روی نابخردی دنبال نکنید. ممنون از همگی 🌱

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 17:25


صادق‌هدایت می‌خواهد با باسوادان ایران طرف بشود و چون با حریفی که با منطق ارسطویی به میدان بیاید روبرو نمی‌شود، مثل یک وُلترِ ایرانی، به سراغ روحانیون ِ دروغین می‌رود؛ چرا که این محافظه‌کاران را مسئول پست ماندن جامعه ایرانی می‌داند و حاصل این کار "بعثه الاسلاميه ..." می‌شود که سرگذشت چند دزد و دغل است که با لباس مبدل ِ روحانیت، جیب‌بُری می‌کنند و حتی از این که قمارباز و دلال ِ محبت بشوند باک ندارند ...

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 17:21


میم فرزانه از رفقای نزدیک ِ صادق هدایت می‌گوید:
هدایت برخلاف بیشتر دانشجویان اعزامی به اروپا بی مدرک تحصیلات عالی به تهران باز می‌گردد و برخلاف ِ ایشان، توشه‌اش آشنایی دقیق و عمیق با فکر و تمدن اروپایی است. هدایت آن‌چه را تجدد بتوان نامید، برای ایران، ایرانی که دوست دارد و خوشبختی او را می‌خواهد، لازم می‌داند. زندگی خانوادگی او زیاد از روش زندگی اروپاییان دور نبوده، اما هنگامی که به ایران برمی‌گردد و حالا مردی شده است که باید نان خود را دربیاورد و با مردم معمولی ایران در تماس واقع می‌شود، می‌بیند که میهن باستانی او دیگر وجود ندارد و مردمانش در یک عالم عقب ماندهٔ قرون وسطایی زندگی می‌کنند. اما عشق او وی را به کار برمی‌انگیزد؛ کاری که باید آن را "مردم شناسی" نامید. هدایت با یک روش علمی به جمع‌آوری فولکلور ایران می‌پردازد و در پس ِ آن‌ها، بسی خرافات می‌بیند ...

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 17:06


.
به گفته‌ی مجتبی مینوی گویا صادق‌هدایت در نظر داشته که "البعثه" را با نام مستعار ِ "راستگووسکی:(راستگو=صادق) چاپ کند، که نشده‌. و همچنین این کتاب برخلاف آثار دیگر ِ هدایت صریحا به امضای خودش نیست و از نام مستعار ِ "الجرجیس یافث بن اسحق الیسوعی" استفاده کرده. حال آن‌که به‌کار بردن نام مستعار نه بمعنای این‌که هدایت می‌خواسته مسئولیت عواقب این کتاب را نپذیرد، نه به هیچ عنوان. بلکه به کار بردن امضای مستعار در این کتاب به جنبه‌ی هزل ِ نوشته می‌افزوده .‌‌..

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 10:08


اما یخ‌بندان‌تر از این حرفاس الان 🥶

تنهاییِ لیلا

30 Dec, 08:43


چیزهایی که من از دیدنش ذوق می‌کنم و اشک شوق می‌ریزه از چشام ناخودآگاه:
اینجا کتابخانه‌‌ی دکتر "حاتم قادری" است. متفکر و اندیشمند ِ علوم‌سیاسی، در منزل ِ ایشان.

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 19:40


به افتخار ِ قلب‌هایی که می‌شکنن. به افتخار ِ اشتباهاتمون که باعث می‌شه بزرگ بشیم 🥂

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 19:34


از تاریکی می‌ترسم و به روشنایی هم مشکوکم ...


_وودی‌ آلن.

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 17:58


البته کتاب‌ ِ کاروان اسلام و کتاب‌های توپ‌مرواری، علویه‌خانم، ولنگاری، افسانه‌ی‌آفرینش و حاجی‌آقا از صادق هدایت در ایران به دلیل ِ عرب و اسلام ستیزیِ تند و بی‌پرده و نقد آن، ممنوع می‌باشند.

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 17:54


_صادق هدایت
به کوشش ِ بهرام‌چوبینه.

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 17:43


کتاب ِ بعدی‌مون کاروان ِ اسلام است؛
هدایت این اثر را در میانه‌ی سال‌های ۱۳۱۲–۱۳۱۳ نوشته‌است.
البعثة الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه رساله طنزآمیزی از صادق هدایت است. هدایت در این اثر با استفاده از تمثیل‌های طنز تلخ مذهبی رفتار توده‌ای از زوار را مورد انتقاد قرار می‌دهد. هدایت در این کتاب روحانیون اسلامی یا به اصطلاح آخوندها را به باد انتقاد گرفته و با لحنی تمسخرآمیز بیان می‌کند که آخوندها تنها برای منافع شخصی‌شان خود را بدین لباس درآورده‌اند ...

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 17:21


مازیار هم تامام ...

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 17:08


صحنه حماسی احساسی شد :))))

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 17:08


.
اینجا بود که شعر نادر ابراهیمی با صدای محمد نوری در مغزم پلی شد:

ما برای ِ آن‌که ایران، خانه‌ی خوبان شود، رنج ِ دوران برده‌ایم، رنج ِ دوران برده‌ایم ...

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 16:57


شکست ِ روم و شکست بابک از بزرگترین فتح‌های معتصم بود که آن‌ها را هم به‌دست افشین شکست داده بود و بعد خود ِ افشین را هم دستگیر و زندانی کرده بود. معتصم به افشین گفته بود اگر آن‌ها را لو دهی و به آن‌ها خیانت کنی حاکمیت خراسان را به تو می‌دهم و حالا نه تنها به عهدش وفا نکرده بود بلکه افشین را هم اسیر گرفته بود. گویا در دلیری و پُردلی هیچ‌کس به‌پای بابک نرسید. زمانی که بابک خرمدین را اسیر کرده و نزد معتصم بردند روبروی معتصم و خانواده‌ی اسیرش یک دستش را بریدند، بابک دست دیگرش را به خون بازوی قطع شده‌اش مالیده و به صورتش کشیده. معتصم با خشم سگ خطابش کرده و گفته چرا این کار را کردی؟ بابک جواب داده: برای این‌که خون از من رفته و چهره‌ام زرد شده، مبادا مردمم و خانواده‌ام چهره‌‌ی زردم را ببینند و فکر کنند ترسیده‌ام ...
سپس معتصم دستور می‌ده سر بابک را از تنش جدا می‌کنند و تکه‌تکه‌اش می‌کنند و در پوست گاو می‌گذارنش ... بعد به دستور معتصم جنازه‌ی مثله شده‌اش را قیراندود کرده و بر دار می‌کنند و بالاترین نقطه‌ی شهر آویزان می‌کنند تا عبرتی برای دشمنان اعراب باشد ...

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 16:38


_ خورزاد: عبدالله با وجود این‌که قسم خورده بود سِرِّ مازیار را فاش کرد؟
+ کیانوش: آره، عرب‌ها همه‌ی کارهای‌شان روی خیانت و نامردی است.

دیگر هیچ نقطه ایران از کثافت عرب ایمن نماند ...
تمام دارائی مازیار را چاپیدند، قصرش را آتش زدند و هر چه دختر در تبرستان بود لشکریان عرب بین خودشان قسمت کردند. مگر دختر ناتیس سردار رومی نبود که برای خلیفه آوردند و او را برد در حرم خودش؟ گردآفرید خواهر مازیار را هم برای خلیفه بردند و خواهرهای دیگرش را به سرکرده‌های عرب دادند ...


مازیار
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۱۲۲

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 16:19


.
مازیار از کوهیار می‌پرسه چرا بهم خیانت کردی و با عربا همدست شدی؟ چرا اصل و ریشه‌اتو به عرب‌ها فروختی؟
کوهیار برمی‌گرده می‌گه: چرا خیانت نکنم؟ از بچگی پدرم همیشه به‌تو توجه داشت، چشم و چراغش بودی. اسب خوب، لباس خوب، همه‌چیز مال تو بود، جانشینی برای تو بود و به من بچه کنیز می‌گفتند ...

از نظر روانشناسی مسئله‌ی تبعیض بین فرزندان خیلی مسئله مهم و جدی هست. خشم، ناکامی، احساس سرخوردگی، طردشدگی، حقارت و اعتمادبه‌نفس ِ کم تعداد کمی از تاثیرات روانی تبعیض برای فرزند غیرمحبوب به شمار می‌رود. حالا این‌جا هم که باعث براندازی یک حکومت و یک فرمانروایی شده و سرنوشت یک ملت را جور دیگری رقم زده ...

تنهاییِ لیلا

29 Dec, 09:04


یه توصیه‌ای که می‌تونم بکنم اینه‌که همیشه تکلیفتونو خودتون مشخص کنید واسه کسی که بدون هیچ اسمی صرفاً بهتون نزدیک می‌شه نقش پارتنر ایفا نکنید، بی‌دلیل جایگاه آدما رو توی زندگی‌تون پُررنگ نکنید. اجازه بدین برای بودن با شما به صورت شفاف پیشنهادشونو مطرح کنن و منتظر جواب شما بمونن. اینجا مرد و زن فرقی نداره البته. برا هردو صدق می‌کنه ...

_ نویسنده‌ی متن نمی‌دونم کیه.

تنهاییِ لیلا

28 Dec, 20:27


این نوای ِ حزن‌آلود از باخ برای من صحنه‌ای را تداعی می‌کند که مازیار تک و تنها با غمی بزرگ دردل حاصل از خیانت ِ برادرش کوهیار، در انتظار نشسته تا اعراب برسند و او را اسیر کنند .‌..

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

28 Dec, 19:02


آیا می‌دانید آفرینگان یعنی چه؟
خب معلومه که نمی‌دانید :)
آفرینگان یعنی برای مُرده سالگرد گرفتن. در کتاب ِ مازیار ِ صادق‌هدایت حکایت است که روان مُرده همه ساله سر سال خودش با یک دسته مهمان بالای بام خانه می‌آید و باید برایش روزگار بگیرند و آفرین بخوانند تا جلو مهمانان ِ خودش شرمسار نشود و دلشاد پیش ِ اورمزد برگردد و بداند که خویشانش او را فراموش نکرده‌اند ...

تنهاییِ لیلا

28 Dec, 17:52


.
حکایت است که روزی معتصم به مجلس ِ شراب برخاست و در حجره‌ای شد، زمانی بود بیرون آمد و شرابی بخورد، و باز برخواست و در حجره‌ی دیگر شد، و باز بیرون آمد و شرابی بخورد، و سه‌بار در سه حجره شد، و در گرمابه شد و غسل بِکرد، و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بِکرد و به‌مجلس باز آمد، و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود، گفت نه. گفت نماز شکر ِ نعمتی از نعمت‌هائی که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این ساعت سه دختر را دختری ببردم که هر سه دختر سه دشمن من بودند، یکی دختر ملک‌روم و یکی دختر بابک و یکی دختر مازیار گبر ...


مازیار
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۸۱


_ پ‌ن: خلفای عرب و اولادشان از زندگانی ‌ِ دنیا غیر از این عیاشی‌ها چیز بیشتری نمی‌فهمیدند و هیچ نعمتی بالاتر از این نمی‌شناختند :)))

تنهاییِ لیلا

28 Dec, 09:23


دوستان من برای انجام یک پژوهش در رابطه با برنج در گیلان نیاز دارم با افرادی که تجربه‌ی زیسته‌ای در زمین شالی و شالیکاری داشتن مصاحبه کنم. اگر لطف کنید این پیام رو تو چنل‌هاتون بذارید، یا اگر فردی رو می‌شناسید که گیلانی هست، براش فوروارد کنید، ممنون می‌شم.

تنهاییِ لیلا

28 Dec, 09:04


به‌قول ما تورکا دا یاندیم توکولدیم :))) خب چرا من باید آب ندم به بچه‌ات؟🤦🏻‍♀

گاهی بچه‌ها برای جلب توجه دروغ می‌گن به والدین. و اینم باعثش اینه که ازبس والدین بعد از مدرسه سوالای بی‌مورد می‌پرسن از بچه. مثلا:
لقمه‌هاتو کی خورد؟ خانوم سرت داد کشید؟ بچه‌ها زدنت؟ مدادتو که به کسی ندادی؟
:(((

تنهاییِ لیلا

27 Dec, 19:48


هندزفری در گوش، چشم‌ها بسته و شب به‌خیر ...

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

27 Dec, 14:36


در سال ۲۲۴ هجری اغلب ایرانیان که به مخالفت با اسلام برخواسته بودند به دین اسلام دین ِ سیاه می‌گفتند ...

تنهاییِ لیلا

27 Dec, 14:33


.
خواندن ِ تاریخ ِ ایران با نثر ِ ساده و روان ِ صادق‌هدایت چقدرررر لذت‌بخش است. چقدررر دقیق نوشته و زیبا‌. ای کاش زمان دبیرستان به‌جای ازبر کردن ِ آن‌همه کتاب تاریخ ِ بی‌ثمر فقط یک کتاب به ما یاد می‌دادند آن‌هم کتاب ِ مازیار ِ صادق‌هدایت. من اگر دبیر تاریخ راهنمایی یا دبیرستان بودم صددرصد به تک‌تک شاگردانم کتاب ِ مازیار را هدیه می‌دادم. و از آن‌ها می‌خواستم بخوانند و بیایند در کلاس درموردش بحث و گفتگو کنیم‌. این کتاب برای شناخت و آگاهی از این‌که چگونه اعراب و اسلام وارد ایران شدند یک منبع فوق‌العاده‌است ...

تنهاییِ لیلا

27 Dec, 08:18


سلام.
من به همراه دوستم می‌خوایم تو یک فرصت محدود کتاب‌خونه‌ی یک روستا در شهرستان کامیارن استان کردستان رو تجهیز کنیم.
مخاطب عمده‌ی این فضا کودک و نوجوان هستن(بیشتر بچه‌های ابتدایی و راهنمایی)
ما برامون مهمه که کتاب‌های باکیفیت و به‌روز و تازه رو داشته باشیم و نه هر کتابی، براش یک لیست در حال تهیه داریم.
منتهی اگر کتاب‌هایی مناسب این گروه سنی دارید عکس یا اسمش رو برای من بفرستید که در صورت تایید و بررسی بتونیم ازتون تهیه کنیم و اگر از لحاظ مالی، هر مبلغی که مدنظرتون هست، رو واریز کنید ما مستقیمن از ناشر یا پخش با تخفیف(که کتاب بیشتری بتونیم بگیریم) تهیه می‌کنیم.
شخصن تلاش می‌کنم بعد از انجام کار برم روستا و گزارشی از تجهیز شدن کتاب‌خونه تهیه بشه و حتی برنامه‌ی کتاب‌خوانی هم برگزار کنیم.
برای ارسال کتاب: @mohiem8
واریز کمک‌هزینه برای تهیه کتاب:
5022291518274723

تنهاییِ لیلا

26 Dec, 20:29


"آدم نمی‌تواند تحمل کند، بالأخره باید داشت، انسانی را باید داشت که غم انسان را دریابد ..."

_غلام‌حسین ساعدی، از نامه‌ها به طاهره

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

26 Dec, 20:26


در این باغچه که خارج از تصور و خیال آدمیزاد است، تنها چیزی که وجود دارد کشتار بی‌دلیل، اعدام‌های ساده، حتی ساده تر از درآمدن آفتاب و یا ریزش برگ در خزان است.
بسیار خوب در چنین جهنم درّه‌ای آیا می‌شود حتی ساعتی خوابید و تازه اگر خوابیدی مگر کابوس‌های رنگین می‌تواند امانت بدهد که حتی نفسی، حتی به ناراحتی بکشی؟
بدین ترتیب اگر از احوالات ما خواسته باشی، خود بهتر می‌توانی حدس بزنی، گوش به رادیو و انتظار اینکه دیاگرام مرگ روی چه خط و چه رنگی در نوسان است، بله امروزه روز تنها دانشگاهِ مرگ در وطن خاک بر سر ما، عمده ‌ترین فعالیت را دارد، دیدار دوستان تعطیل است، کتاب تعطیل است، خنده، خنده واقعی تعطیل است.گریه هم تعطیل است. روده درازی چرا، زندگی تعطیل است ...


_ سپتامبر ۱۹۸۱/ نامه از غلامحسین‌ساعدی به آرشاک توماسیان، چشم‌انداز شمارهٔ ۲۳/ تابستان ۱۳۸۴

تنهاییِ لیلا

26 Dec, 19:35


یه فیلم دیدم که چن‌نفر رفتن سر قبر آقای ساعدی و بی‌احترامی کردن به قبرش و بدوبیراه گفتن بهش. به‌قول ِ دوستم: مغز خالی از فکر مهم نیست کجا باشه، هم می‌تونه تو ذهن بسیجی باتوم به دست باشه، هم سلطنت‌طلب ِ اروپا دیده ...

تنهاییِ لیلا

26 Dec, 19:01


این دیالوگ از فیلم را که سخنرانی بالین ابلین فرمانده مسیحی مردم اورشلیم در شروع جنگ علیه مسلمانان بود را خیلی دوس‌داشتم. این دیالوگ نقدی جدی‌ست بر پیکره‌ی تمام مذاهب و ادیان:


دفاع از اورشلیم به پای ما افتاده، و ما تا جایی که در توان داشتیم برای آن آماده شدیم‌. هیچ‌کدوم از ما این شهر رو از مسلمانان نگرفتیم، و هیچ مسلمانی که در ارتش بزرگ مقابل ماست موقع سقوط این شهر به‌دنیا نیامده بودند. اکنون ما بخاطر گناهی می‌جنگیم که مرتکب نشده‌ایم‌. علیه کسانی که اصلا زنده نبودند تا بهشان توهینی بشود.
اورشلیم چیه؟ مکان‌های مقدس شما که بر روی معبد یهودیانی بنا شده که رومیان نابودش کردند و عبادتگاه مسلمین بر روی عبادتگاه شما بنا شده است. کدام مقدس‌تر است؟ دیوار؟ مسجد؟ مقبره؟ چه کسی ادعا دارد؟ هیچ‌کس ادعایی ندارد! همه ادعا دارند ...!
ما از این شهر دفاع می‌کنیم نه برای حفاظت از این سنگ‌ها، بلکه بخاطر مردمی که داخل این دیوارها زندگی می‌کنند ...


_ Kiingdom of heaven (2005)
Dir: Ridley Scott.

تنهاییِ لیلا

26 Dec, 17:42


این یک فیلم عالی بود که دیشب دیدم. داستان ِ این فیلم حول زمان سقوط اورشلیم و فتح آن به دست صلاح‌الدین‌ایوبی پادشاه کورد تبار و مؤسس سلسلهٔ ایوبیان است که در آن زمان هنوز سردار سپاه بود. او بزرگ‌ترین قهرمان پیروز جنگ‌های صلیبی است که در نهایت توانست فاطمیان را از مصر براند و خود در آن جا حاکم شود ...

البته فیلم رویدادهای تخیلی را به تصویر می‌کشد که به جنگ صلیبی سوم منجر شد. تمرکز اصلی بر بالین ابلین است که برای دفاع از پادشاهی اورشلیم در برابر سلطان صلاح‌الدین‌ایوبی می‌جنگد و مورد تمجید ملت مسیح و مسلمان قرار می‌گیرد ...

پیشنهاد می‌کنم تماشا کنید:

Kiingdom of heaven (2005)
Dir: Ridley Scott.

تنهاییِ لیلا

26 Dec, 15:49


یه ترکیب جدید پیدا کردم برا چایی خوردن. به‌جای قند و هر شیرینی دیگه با چایی سنجد بخورید. یبار امتحان کنید، عالیه

تنهاییِ لیلا

26 Dec, 13:44


.
چقدرررر قشنگ بود پیاماتون و من چقدررر دوسشون داشتم. ممنونم از تک‌تک‌تون. شادی و سلامتی و آرامش آرزو دارم برای قلب‌های زیباتون،
دوستتون دارم 🩵🌱

تنهاییِ لیلا

26 Dec, 10:01


.
از زمان ونداد هرمز تا زمان مازیار دوسه پشت عوض شده و در نتیجه‌ی آمیزش با عرب خون مردم ِ طبرستان فاسد شده و کثافت‌های سامی جای خود را در میان ایشان باز کرده بود.
تقلب و خیانت و دزدی و رشوه‌خواری و پستی‌های دیگر از طرفی به ایرانیان سرایت کرده و از جانبی دیگر به‌مردمان نیمه ایرانی و نیمه عرب به‌ارث رسیده بود. حاصل این‌که میدان برای اعمال نفوذ کارکنان حکومت عربی و فساد کاری کسانی که درد اسلام داشتند بازشده بود و لشکریان عرب توانستند بوسیلهٔ برخی از سران سپاه مازیار بر او دست یابند و اسلام را بیش از پیش قوت دهند، چنان‌که خواجه‌نظام‌الملك که جنبه ایرانی او مقهور حس عرب پرستیش بود در ذيل حكایت بابك می‌گوید : "معتصم را سه فتح برآمد که هر سه قوت اسلام بود یکی فتح روم، دوم فتح بابك، سوم فتح مازیار گبر بطبرستان، که اگر از این سه فتح یکی بر نیامدی اسلام زبون بودی ..."


مازیار
#صادق‌هدایت
صفحه‌ی ۱۱ و ۱۲

تنهاییِ لیلا

25 Dec, 19:40


مخاطب ِ حرف‌ِمفت کیست؟ حرفِ‌مفت‌زن، بالطبع، برای هر مخاطبی حرفِ‌مفت میزند، امّا، در دو موقعیت برای حرفِ‌مفت‌زدن انگیزه‌مندتر است: یکی در آن‌جا که همراهی دیگران با او برای‌اش نفعِ چشم‌گیر و صَرفِ‌نظرناکردنی دارد؛ عرصه‌هایی مانند تبلیغات برای فروش کالا، مدیریت یک سازمان یا مؤسسه، سیاست و حکومت، و دین و مذهب عرصه‌هایی‌اند که در آنها جلبِ مشتری اهمّیّتِ بسیار دارد و، به همین جهت، در آنها بیشترین حرف‌های مفت زده می‌شوند. دیگری در آن‌جا که مخاطبان قدرت ِ تشخیص ِ حرفِ‌مفت‌ را ندارند، مانند عرصه‌هایی که مخاطبان در آنها بی‌اطلاع یا کم‌اطلاع‌اند.


_ متن از جستار ِ "در مذمّتِ گران‌جانانِ حرفِ‌مفت‌‌زن" از "مصطفی ملکیان"، که در آخر ِ کتاب ِ "در باب حرف مفت" اثر "هری فرانکفورت" آمده است.

تنهاییِ لیلا

24 Dec, 20:28


بچه‌ها یه صحبتی داشتم گفتم اینجا بگم بهتون. گاهی می‌بینی من در کامنتا مثلا جواب کسیو نمی‌دم ناراحت می‌شه و لفت می‌ده. عزیزان اولا شما بخاطر شخص ِ لیلا اینجا نیستید که، بخاطر مطالب کانال اینجارو دنبال می‌کنید. دوما من هم یه انسان معمولی مثل شمام و پُر از مشکلاتم. از همون اول از بس جواب همه کامنتارو دادم دیگه انتظارا بالا رفته. و اینم البته تقصیر خودمه. قبلا لینک ناشناس داشتم اونجا بهم بدوبیرا می‌گفتن، چن روز پیش آیدی دادم اومدن با اکانت فیک برام نوشتن چقد عقده‌ای هستی و چقد خودتو بالا می‌گیری که جواب نمی‌دی :/
اینا به کنار حالا ...
بریم سراغ اون کلمه‌ی "انتظار": آدم‌ها در حدی که یاد گرفتند و در حدی که رشد کردن با من رفتار می‌کنند نه در حد میزان ارزشمندی من. پس نباید انتظار الکی از اونا داشته باشیم. هرکسی درونش پر از مشکلات روحی و روانیه که ما از اون بی‌اطلاعیم پس احساس ارزشمندی خودتو وابسته به رفتار آدما نکن. یا کامنت نذار یا هم اگه می‌ذاری خب دنبال فقط تایید نباش. همه نظرشون مث هم نیس. البته درک می‌کنم منم گاهی اینجوری‌ بودم، اما خب روی خودم خیلی کار کردم و الان واقعا انتظاراتم از اطرافیانم رو به صفر رسوندم چون واقعا جای اونا نیستم ببینم دارن با چه رویدادهایی دست و پنجه نرم می‌کنند. گاهی از خودم که انتظار درک شدن را دارم واقعا ناراحت می‌شم و به‌خودم می‌گم تو حق نداری از کسی انتظار داشته باشی حتی اگه انتظارت به‌جا باشه. پس هرگز انتظار ِ فهمیده شدن از طرف ِ دیگران را نداشته باش. دیگران شما را نمی‌فهمند،
فقط شما را به زبان ِ خودشان ترجمه می‌کنند. سعی کنید پذیرش رو بلد بشین و خودتو وفق بدین با هر شرایطی، این به نفع شما و ارتقای شخصیت‌تونه.
حس می‌کنم خیلی قروقاطی شد نوشته‌ام. امیدوارم منظورمو درست رسونده باشم. روز و روزگارتون خوب باشه. شب‌تون به‌خیر 🌱

تنهاییِ لیلا

24 Dec, 17:06


طبرستان صورت عربی شده تپورستان است که اسم این ناحیه بوده و معنی کلمه "سرزمین قوم تپور" است. قوم تپور در سرزمین کوهستانی این ناحیه و قوم أمرد (Amard) در اراضی جلگه‌ای آن سکنی داشتند. تا در حدود سنه ۱۷۶ قبل از میلاد فرهاد اول پادشاه اشکانی قوم اَمردرا به‌ناحیه خوار کوچانید. و تپورها تمام ناحیه را فرو گرفتند و ولایت به‌اسم ایشان نامیده شد تا عهد سلاجقه نامی جز طبرستان برای این ولایت در هیچ کتابی مذکور نیست. لفظ «مازندران» که در شاهنامه آمده است و بمعنی "سرزمین دیوان مازنی" است از اوستا گرفته شده است و برزمینی در جهت مغرب شاید مصر اطلاق می شده است، و استعمال آن به‌معنی طبرستان باید بعد از شیوع یافتن شاهنامه معمول شده باشد. در اشعار معزی مازندران بمعنی طبرستان بکار رفته است.

تنهاییِ لیلا

24 Dec, 16:55


.
مازیار نمایش‌نامه‌ای تاریخی در سه پرده، نوشتهٔ صادق هدایت است که برپایهٔ قیام مازیار علیه خلافت عباسی نوشته شده است. این نمایش‌نامه در ۱۳۱۲ خورشیدی همراه با مقدمه‌ای طولانی از مجتبی مینوی، در تهران منتشر شده است. مازیار از کارهای میهن‌دوستانه‌ی هدایت دانسته شده است.

تنهاییِ لیلا

24 Dec, 16:03


پروین دختر ساسان تمام شد. اکنون نمایشنامه‌ی مازیار رو شروع می‌کنیم ...

تنهاییِ لیلا

24 Dec, 14:48


مطیع و سربه‌راه دائم در فکر خدایان و قهرمانان به‌سر می‌برد. ظاهرا مانند ِ سایرین زندگی می‌کرد ولی در حقیقت گوشه‌گیر بود و خود را با افکار پر انقلاب باطن خود مشغول می‌داشت ...


پروین دختر ساسان و "اصفهان نصف جهان"
#صادق‌هدایت
داستان ِ سامپینگه
صفحه‌ی ۱۲۷


_پ‌ن: mood :)

تنهاییِ لیلا

22 Nov, 17:09


می‌پرسید چرا؟ آخه، چون، لباساش بوی ِ آدامس موزی می‌داد ...

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

22 Nov, 16:35


بقول ِ مِسکوب با پشتکار و در کمال جدیت تنبلی می‌کنم. انگار دارم تن به باد می‌دهم، یا زیر فشار مدام لایه‌های زمان، ماه‌ها و سال‌ها، بدل به سنگواره می‌شوم ...

تنهاییِ لیلا

22 Nov, 16:05


بوتیمار :
پرنده‌ای‌است از راسته‌ی بلندپایان. گویند بر لب برکه می‌نشیند و از غم ِ این‌که مبادا آب کم شود آب نمی‌خورد، غم‌خورک، مالک‌الحزین ...

تنهاییِ لیلا

22 Nov, 06:56


.
لیست فیلم‌هایی که در این ویدیو هست، به‌ترتیب عبارتند از:

One Day (2011)
La La Land (2016)
Atonement (2007)
Meet Joe Black (1998)
Eternal Sunshine of the Spotless Mind (2004)
In the Mood for Love (2000)
Lost in Translation (2003)
Little Women (2019)
Drive (2011)
Titanic (1997)
Casablanca (1942)
Past Lives (2023)
La La Land (2016)

_ فایل تمام فیلم‌ها را گذاشتم اینجا:

https://t.me/c/1396241296/91897

از تماشای آن‌ها لذت ببرید ...
ممنونم از عزیزانی که در پیدا کردن فیلما کمک کردند🩵

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 21:27


بچه‌ها کسی می‌تونه اسم همه‌ی این فیلمارو به ترتیب بگه؟
اگر اشتباه نکنم سیزده تا فیلمه

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 18:45


شما یه چیزی بگین. هر چی دلتون خواست ...
(در قسمت کامنت‌های همین پست)

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 18:39


🌕🌖🌔🌓🌘🌑

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 18:14


تعداد کتاب‌هایی که تصمیم دارم بخوانم از تعداد روزهای باقیمانده‌ی عمرم بیشتر است ...

_ این هم یک کاریکلماتور از خودم بود ☺️

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 18:13


بودنت را تا آستانه‌ی دَر ِ خروجی ِ زندگی انتظار می‌کشم ...


قَلبَم را با قَلبَت میزان می‌کُنم
#پرویزشاپور
صفحه‌ی ۵۱۹

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 18:06


دریغا! ابرها بعد از مرگ ِ سرچشمه باریدند ...

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 18:01


حاصل جمع شب‌ها هم نمی‌توانند خورشید را در تاریکی محبوس کنند ‌‌...

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 17:59


به اندازه‌ای به در خروجی زندگی نزدیک شده‌ام که کلاهم را به احترام عزرائیل برمی‌دارم ...

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 17:54


جزیره‌ی تنها مجمع‌الجزایر را در آغوش گرفت ...

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 16:09


وقتی نیستی در بودنم شَک می‌کنم ...

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 16:07


ای کاش می‌توانستم پس از مرگ بر مزارم پایکوبی و دست‌افشانی کنم ...

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 15:53


وقتی نیستی در حاصل جمع انتظارها، روزگار می‌گذرانم ...

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 15:45


وقتی نیستی چشمم را باز نکرده، می‌بندم ...

تنهاییِ لیلا

21 Nov, 15:40


.
وقتی نیستی، هستی‌ام رنگ می‌بازد ...

تنهاییِ لیلا

14 Nov, 18:09


ای کاش همه‌ی عمرمون رو مث وقتی‌که می‌دونیم فقط شش‌ماه زمان داریم برای ِ زندگی، می‌زیستیم. واقعا چرا اینکارو نکنیم؟

اگر می‌خواهید لایف استوری ِ یک نفر رو ببینید که فقط شش‌ماه زمان داره برای زندگی، پیشنهاد دارم فیلم ِ Ikiru رو که شاهکار ِ بی‌بدیل ِ آکیرا کُروساوا هست را تماشا کنید:

Ikiru (1952) [To Live]
Director: Akira Kurosawa.

تنهاییِ لیلا

14 Nov, 17:04


شما بگید:

اگر فقط شش ماه وقت داشتین زنده بمونید چیکار می‌کردید؟

تنهاییِ لیلا

14 Nov, 13:16


درباره‌ی تنهایی، چطور می‌توان زیباتر و دقیق‌تر از میکل‌آنژ گفت:

"من با چیزی زنده‌ام، که دیگران از آن می‌میرند."

تنهاییِ لیلا

14 Nov, 13:11


@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

14 Nov, 11:04


دختر ِ مسافری که از دلبرش هدیه گرفته بود و از اینجا تا ابرا داشت می‌خندید ...
دوستی‌هاتون فوراور

تنهاییِ لیلا

14 Nov, 05:49


توو خواب دیدم که یک مسیری را می‌رویم برای رسیدن به خانه. مسیر پر پیچ و خمی بود. هم پرپیچ و هم خطرناک. من راهنما بودم برای خودم و خواهرم و دوتا بچه‌ی کوچیک و پدرومادرم. در مسیر خسته شدیم و همونجا اتراق کردیم و خوابیدیم. وسط خواب صداهایی شنیدم و از خواب پریدم نگاه کردم دیدم سیل عظیمی همه جا رو گرفته و چن‌ثانیه مونده که به ما برسه، دیدم خواهرمم بیدار شد سراسیمه به طرف خلاف سیل عظیم که شبیه سونامی بود دویدیم، دوقدم دویدیم دیدم پدر و مادر و دوتا بچه خوابن به خواهرم گفتم بیدارشون نکن بذار ندونن و نترسن تا مرگشون با ترس نباشه. خودم هم گوشه‌ای چشمامو بستم و گوشامو گرفتم و منتظر شدم سونامی برسه و غرقمون کنه. (وقتی یادم می‌افته چه آسون و بدون تقلا تسلیم مرگ شدم برای خودم دلم میسوزه. چون خیلی بی‌چاره شده بودم.) خلاصه که یک‌آن دیدم مادرم باعجله به طرف ما دوید و گفت فرار کنید هنوز نرسیده به ما و فرمان مادر همان و دویدن به طرف کوه‌ها همان. سیل از هر طرف سرازیر بود جز یکطرف که خیل عظیمی از ملت به همون طرف در حال فرار بودند. در حال دویدن در نصفه‌های راه به مادر گفتم پس بابا کو؟ چرا صداش نکردی؟ گفت بیدار بود خودش نیومد. چندبار خواستم برگردم و پدر را با خود بیاورم اما جرات نکردم برگردم. خلاصه رفتیم و رفتیم، اما جلوتر چندنفر گفتند بیهوده است فرارتان، سیل تا اینجا خواهد آمد اما ما امیدوار بودیم و می‌دونستیم که نجات پیدا می‌کنیم. در همین حین از خواب پریدم ضربان قلبم بشدت بالا بود و تمام استخونام می‌لرزید طوری که پاهام واقعا گرفته بود. چند دقیقه‌ای بی‌حرکت موندم و موقعیت رو ارزیابی کردم و مطمئن شدم که خواب می‌دیدم. برای آرام شدنم تصمیم گرفتم بنویسم و الان در حال نوشتنم ساعت 3:32 است. و من هنوز بدنم می‌لرزد و صربان قلبم بالاست و بدجور ترسیده‌ام و پشیمانم و از خودم بدجور دلخور، از این‌که چرا برنگشتم بابا را با خودمان بیاورم. با این‌که خواب بود و بابا الان در خانه است و خوابیده امّا دلم برایش بدجور تنگ شد. دوس‌دارم بخوابم و یکبار دیگر این خواب را ببینم تا بتوانم بابا را هم نجات دهم‌. با نوشتن زیاد آرام نشدم، کاش می‌تونستم مامان رو بیدار کنم و خوابمو تعریفش کنم تا بلکه کمی بهتر بشه حالم. اما می‌روم گریه کنم و دوباره بخوابم ...

تنهاییِ لیلا

13 Nov, 20:04


بچه‌ها اگر انتقادی، پیشنهادی، سوالی، نکته‌ای، یا هر حرفی درباره تنهایی‌لیلا داشتین در کامنتای همین پست بگین بهم 🌱

تنهاییِ لیلا

13 Nov, 19:39


@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

06 Nov, 09:22


@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

05 Nov, 19:34


.
موسیقی ِ امشبمون باشد این قطعه‌ی درخشان و فوق بشری از ریچارد اشتراوس ...

شب‌تان آرام ...

تنهاییِ لیلا

05 Nov, 19:32


اگر من به وجود آورنده‌ی یک دین یا یک مذهب یا یک فرقه بودم چنین گفت زرتشت را به‌عنوان کتاب مقدس دینم قرار می‌دادم و فتوا می‌دادم که هر انسانی (مرد یا زن فرقی ندارد) تا سن ۲۰ سالگی تحلیلی از این کتاب را به قلم خودش در قالب کتابی و بنام خودش چاپ کند. واگرنه از تمام مزایای اجتماعی محروم می‌شود ...

تنهاییِ لیلا

05 Nov, 11:20


می‌گه خانوم می‌خوام یه‌چیزی درموردت بگم اجازه هست؟ گفتم خواهش می‌کنم بفرمایید. می‌گه: چشمای تو مثل آبی ِ دریاست آدم توشون غرق می‌شه. گفتم اما من چشمام که آبی نیست. می‌گه بقیه رو نمی‌دونم اما من که اینطوری می‌بینمش مهم اینه من چی ببینم ...
راستش هیچی پیدا نکردم در جوابش بگم گفتم ممنون عزیزم نگاهت خیلی قشنگه :)))))

تنهاییِ لیلا

05 Nov, 08:46


_ عضو ِ جدید ِ خانواده‌ی من ...


چرا کودک از بازی پرتاب اسباب‌بازی،
از صندلی‌اش شاد می‌شود؟
کودک مسحور ناپدید شدن و دوباره پیدا شدنی است، که برای اندیشه و رفتار ِ او،
نماد مفاهیمی چون بودن و نبودن است.
تا زمانی که پایدار بودن شی برای کودک،
اثبات نشود، او به کار خود ادامه می‌دهد،
این نوسان، پایایی و ناپدید شدن، برای رشد کودک ضروری است.
رفت یا نیست، یکی از نخستین عبارات در واژگان مورد استفاده‌ی کودک،
و نیز یکی از بن مایه‌های رایج،
ترس‌های اوست.
وقتی کودک متوجه می‌شود، قرار نیست،
بازگشت اشیا ناپدید شده، تا ابد،
تکرار شود، در پی تدابیری خواهد بود.
مثلاً با شادمانی شعله کبریت را خاموش می‌کند.


_ قسمتی از کتاب ِ
روان‌درمانی اگزیستانسیالیسم،
دکتر اروین یالوم.

تنهاییِ لیلا

04 Nov, 17:26


مِسکوب می‌گه: صدای ِ پیاف مال ِ زنی است که از زن بودن ِ خود احساس ِ غرور می‌کند و صدای ِ پریسا مال ِ کسی است که می‌کوشد تا از زن بودن ِ خود شرمنده نباشد ...

این حرف ِ حق ِ مِسکوب تا مغز ِ استخونم رو سوزوند.

تنهاییِ لیلا

04 Nov, 17:23


تصنیف دشتی از کلنل وزیری
تار: حسین علیزاده
آواز: پریسا
کمانچه: علی اکبر شکارچی
کمانچه: داوود گنجه‌ای
سنتور: پرویز مشکاتیان
نی: محمدعلی کیانی‌نژاد
تمبک: محمود فرهمند.

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

04 Nov, 17:23


صدای "ادیت پیاف" می‌آید. از رادیو. چه صدائی: یاغی، آزاده.
صدای nostalgique او از آن سوی تاریکی، حسرت همه چیزهای دوست‌داشتنی پاریس را، پاریس انقلاب، پاریس نور و رایحه‌ی قهوه و عشق‌های پر تظاهر و اکثرا نمایشی و آلامد، باران و شب‌زنده‌داری، پرسه‌زدن‌های بی‌قیدانه و کتاب و شراب، و خیابان‌های خوش‌برخورد و درخت‌های بلوط و برگ‌های ریخته پاییز را در آدم بیدار می‌کند.

روزها در راه
#شاهرخ‌مسکوب
صفحه‌ی ۲۱

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

04 Nov, 16:27


.
باب اسفنجی: وقتی من نیستم تو چیکار می‌کنی؟
پاتریک: منتظر می‌شم تا برگردی ...

تنهاییِ لیلا

04 Nov, 16:19


@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

04 Nov, 09:04


MOOD ...

تنهاییِ لیلا

04 Nov, 09:03


@Schizofrenism

تنهاییِ لیلا

03 Nov, 12:33


تا تو را من به این عمر رسانده‌ام عمر ِ خودم تمام شده است.

_ کلیدر
محمود دولت‌آبادی.

_ تقدیم به همه‌ی مامانای خانه‌دار (بصورت ویژه به مامان خودم)
مامان تو هم مث من همین یک‌بار فرصت زندگی داری و همین‌یه‌بار رو با من تقسیم کردی. هرگز به‌ گرد پای شجاعت و ایثار تو نمی‌رسم. امیدوارم دختر خوبی برات بوده باشم. دوستت دارم ...

تنهاییِ لیلا

02 Nov, 11:03


ﻳﻜﻰ ﻛُﻨﺞ ِ ﺧﻴﺎﻟﻮم ﺷِﺮوه می‌خوند
ﻳﻜﻰ دﻳﮕﻪ ﺳﻰ ﻣﻮ ﻫﻤﻮﻧﻪ می‌زد ...

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

28 Oct, 18:15


ترانه‌ی جدید ِ شروین منو یاد ِ ترانه‌ی غوغا تابان انداخت. در عین ِ دردناک بودن امّا بسیار زیباست ‌‌‌...
یاد حرفی از میازاکی افتادم:
"تمام رویاهای انسان‌ها نفرین شده است اما باز قشنگ است ..."

تنهاییِ لیلا

28 Oct, 18:06


ترانه‌ی می‌بوسمت با صدای غوغا تابان
شعر از رامین مظهر

تنهاییِ لیلا

28 Oct, 17:47


فرض کن ‌.‌..

تنهاییِ لیلا

28 Oct, 17:20


سر ِ نمی‌دونم چی خیلی عصبانی بود. با ابروهای ِ گره در هم وارد کلاس شد. سلام داد و نشست. دوستاش باهاش حرف زدن جواب نداد. پرسیدم چرا ناراحتی گفت ببخشید خانوم نمی‌تونم بگم خصوصیه. نیم‌ساعت همینجوری نشست. بچه‌ها هی می‌خواستن به حرفش بیارن هر کسی یه چیزی می‌گفت. یهو انگار که بخواد تمام خشم‌شو خالی کنه پاشد با صدای بلند گفت: لطفا پیش من کسی نشینه و کسی با من حرف نزنه. دوس‌دارم توو زندگیم تنها باشم، تنهایی برام آرامش داره‌.
همه ساکت ِ ساکت شدن. کسی چیزی نگف دیگه. تا زمان ِ رفتن هم حرفی نزد ...

_ مادر و پدرش از هم جدا شدن و هر کدوم رفتن سی زندگی خودشون. و این تنها پیش پدربزرگ زندگی می‌کنه. پدربزرگ دوسش داره اما خب پدر و مادر کجا و پدربزرگ کجا ...
"کاش اونقدری که عشق فرزندآوری داشتین شعور ِ فرزندپروری هم داشتین."

تنهاییِ لیلا

28 Oct, 11:30


هنرنمایی یکی دیگه از بچه‌ها 😌 ماشالا همشونم خواننده :)))

تنهاییِ لیلا

28 Oct, 11:29


دروو دن دن ددن دن ...

تنهاییِ لیلا

28 Oct, 11:28


اینو یادتونه؟

تنهاییِ لیلا

25 Oct, 16:37


بچه‌ها کسی فیلم ِ قولچاق از اصغر یوسفی‌نژاد رو اگر داره برام بفرسته لطفا. ممنونم

_ قولچاق: عروسک

تنهاییِ لیلا

25 Oct, 16:26


امشب سعادتی نصیب شد، دارم "پاسیون سن ماتیو" را می‌شنوم. روحم شسته شد و دلم را صفا داد. از بس زیباست ...


روزها در راه
#شاهرخ‌مسکوب
صفحه‌ی ۶۰۳

@jazireyeUPA

شرح ِ موسیقی: پاسیون سن ماتیو اثری از یوهان سباستین باخ.

تنهاییِ لیلا

25 Oct, 16:17


.
روحم مثل یک استادیوم ِ خالی است، خالی بعد از تمام شدن ِ بازی، رفتن ِ بازیکنان و تماشاچیان و بسته شدن ِ درها و هیچی ِ خسته و بلاتکلیف مانده در فضا و خرده‌ریز ِ ریخته و پاشیده با نورافکن‌های ِ خاموش و سکوتی باورنکردنی، شبیه مرگ که ناگهان درهای ِ زندگی را می‌بندد و در خلوت ِ خود به خواب تاریک عمیق فرو می‌رود؛ در بن ریشه‌های ِ تاریکی، آن‌جا که نور نیست و کسی نمی‌تواند چشم باز کند.
از چیست؟ خستگی، Dépression، افسردگی ِ پس از پایان ِ کار؟ احساس تهی بودگی پیش از شروع کار دیگر و ترس از بیابان ِ خشک، بی‌راه و بی‌گیاه ِ درون ِ خود؟


روزها در راه
#شاهرخ‌مسکوب
صفحه‌ی ۶۰۷

تنهاییِ لیلا

25 Oct, 08:45


🚶🏻‍♀‍➡️🚬

تنهاییِ لیلا

24 Oct, 20:21


آهنگ ِ امشب با شما 🌱

تنهاییِ لیلا

24 Oct, 17:39


تا به‌حال رویای ِ یه نسخه بهتر از خودت رو داشتی؟
زیباتر، بی‌نقص‌تر ...


_The Substance( 2024)
Dir: Coralie Fargeat.

تنهاییِ لیلا

24 Oct, 17:12


یه فیلم ِ فوق‌العاده‌ و درخشان دیدم. کامل‌ترین فیلمیه که در عمرتون می‌تونید ببینید. در چندین سال اخیر همچین فیلم خوبی ندیده بودم. واقعا.

The Substance( 2024)
Dir: Coralie Fargeat.

پیشنهاد می‌کنم همین امشب تماشاش کنید.

تنهاییِ لیلا

24 Oct, 09:50


دلم برا ناشناس حرف زدن توو چنل هم تنگ شده. اگر ربات امن ِ ناشناس داشتین لطفا برام بفرستین

تنهاییِ لیلا

24 Oct, 09:47


یه عالمه اسکرین‌شات از دیالوگ‌های قشنگ فیلمایی که دیدم توو گالریم هست. می‌خوام باهاتون به اشتراک بذارم اما برا چطور به اشتراک گذاشتنش برنامه‌ایی ندارم. پیشنهادی داشتین بگین

تنهاییِ لیلا

23 Oct, 20:46


.
خُمار ِ صَد شبه دارم شراب‌خانه کجاست ...؟

تنهاییِ لیلا

23 Oct, 09:18


در این بحبوحه اگر دوسداشتین از چنل نویسندگی ِ زری‌جون هم حمایت کنید. با تشکر

تنهاییِ لیلا

23 Oct, 08:39


من به امید ِ دو روز تعطیلات آخر هفته زنده‌ام واقعا

تنهاییِ لیلا

23 Oct, 03:26


سلام بر صبح ِ بارانی 🌧🥶

تنهاییِ لیلا

22 Oct, 20:11


آوا: مرضیه
آهنگساز: همایون خرم
شاعر: تورج نگهبان

@jazireyeUPA

شبتان بی‌غم همممممممگی 🌱🩵

تنهاییِ لیلا

22 Oct, 19:39


حتی خدا هم گربه‌هارو دوسداره و دلش می‌خواد بغلشون کنه امّا من نه :/
واقعا نمی‌دونم چرا از گربه‌ها خوشم نمیاد 🤦🏻‍♀

تنهاییِ لیلا

21 Oct, 11:45


من یه چیزی بگم و دیگه برم. بچه‌ها این سیخ‌های چوبی هستن که کاربردهای متفاوتی دارن‌. زمانی‌که می‌خواین بندازین سطل زباله لطفا یجوری بندازین که وقتی رفتگرهای عزیز نایلون زباله رو برمی‌دارن خدای نکرده باعث زخمی شدنشون نشه. ممنون. فعلا 🩵

تنهاییِ لیلا

21 Oct, 10:58


بچه‌ها اگه دنبال "دانه انجیر معابد" و "کیک محبوب من" هستین، اینجا هستن:

https://t.me/c/1396241296/86719

https://t.me/c/1396241296/87589

تنهاییِ لیلا

18 Oct, 17:31


موسیقی شوبرت عزیمتی شبانه و پائیزانه دارد. جویبار مداوم غمی روشن در دامن تاریکی ...


روزها در راه
#شاهرخ‌مسکوب
صفحه‌ی۵۷۱

@jazireyeUPA

تنهاییِ لیلا

18 Oct, 17:21


خب این داستان ادامه دارد ...
ارزش ِ احساسات ِ نیما هم بد است :))

تنهاییِ لیلا

18 Oct, 16:57


ایندفه مِسکوب از شاملو و حاجی‌آقای هدایت خوشش نمی‌آید :)

تنهاییِ لیلا

18 Oct, 16:28


.
زندگی معنائی ندارد جز آن‌چه که ما به آن می‌بخشیم ...


روزها در راه
#شاهرخ‌مسکوب
صفحه‌ی ۵۶۸

تنهاییِ لیلا

18 Oct, 10:22


.
دختر ِ باشکوه ِ من ...


همین حالا که می‌خوانی، چشمانت را لحظه‌ای ببند و سعی کن تاریک‌ترین دوره تاریخی را که عمر بشر به خودش دیده را تصور و مرور کنی. بعد به خواندن ادامه بده.

کدام را دیدی؟ کجا رفتی؟ حمله‌ی چنگیز مثلاً؟ یا ستم شاهان ایرانی از بین‌النهرین تا اقیانوس هند؟ دو شقه کردن آدم‌ها را دیدی برای سرگرمی صفوی‌ها؟ قحطی سال‌ روس را دیدی؟ چند صد سال قرون وسطی را دیدی؟ پیش‌تر آمدی؟ آرژانتین و شیلی را دیدی؟ کجا را دیدی؟ کدام را می‌توانی برایم بازگو کنی؟ قصه‌ی ایوان مخوف یا هینریش هیملر؟ فرقی نمی‌کند. چه خون‌هایی که ریخته نشدند، چه شب‌هایی که به گمان مردمان بینوای دوره‌های سیاهی که در آن زیسته‌اند هرگز قرار نبوده به پایان برسند. اما حالا برای ما به سرعت پلک زدنی قابل مرور هستند. به هزار رنجی که کشیدی و فکر می‌کردی هرگز از آن بیرون نخواهی آمد فکر کن. چند ساعت برای بازگو کردن آن‌ رنج‌ها و ستم‌ها لازم داریم؟ زخم‌هایی می‌مانند، اما تاریخ متوقف نمی‌شود همان طور که دیده‌ای.

قساوت و شقاوت انسان، هیچ مرزی ندارد، می‌تواند تا ابد ادامه پیدا کند، اما زورش به میل انسان به آزادی نمی‌رسد. چون آزادی، رهایی و امید بال‌هایی دارند و همیشه در هوا منتشرند و پای ستم به سنگ‌ها بسته است. ما زندان‌ها را به خاطر وسعت و اندازه و بلندی دیوارهای‌شان نمی‌شناسیم، آن‌ها را به خاطر دوستان‌مان به یاد می‌آوریم. آن‌ها که راه و رسم و باورشان از دیوارهای سیمانی عبور می‌کند. رودخانه‌ی حاشیه جنگل بلگراد را یادت هست؟ روی رودخانه چقدر سیم خاردار باید بکشند تا آب را نبینی و پرنده‌ای روی آن ننشیدند؟ می‌دانم و گفتم که زخم‌هایی می‌مانند. اما من هم آمده‌ام تا به جای آن زخم‌های کوچک عمیق بوسه بزنم و آن‌ها را التیام بخشم.

این ستم هم روزی تمام می‌شود. این انتظار به سر می‌رسد، من نزد تو می‌آیم و همه قصه‌هایی که برایت می‌نویسم را در گوش‌ تو زمزمه خواهم کرد.

تا آن‌روز،
تو در دستان من هستی
و در قلب من
من نگهبان‌ خواب‌های تو هستم.


دریابند ِ کوچک ِ تو ...
پاییز.


_ از نامه‌های حسین دریابندی به مخاطبی ناشناس که در چند یادداشت طولانی‌تر «ماهی سیاه کوچولو» خطاب شده است.

تنهاییِ لیلا

17 Oct, 15:39


.
۳۰ / ۰۷ / ۹۳

غم ِ دنیای ِ دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل ِ دانا که مشوش باشد

دل ِ نادانم پریشان است. از دنیا بی‌خبرم چند روزی است که تصمیم گرفته‌ام دوماهی یا شاید بیشتر، روزنامه نخوانم. در سیلاب ِ دروغ، دوروئی و ظلمی که دنیا را فرا گرفته دارم غرق می‌شوم، نفسم بند می‌آید. دنیا پُر از نامردمی است ...

دلم سنگین است و باده دوای درد نیست ولی پشتکار ِ من برای درمان از سماجت ِ درد کمتر نیست. وقتم را به پراکنده‌خوانی و تا اندازه‌ای موسیقی می‌گذرانم و راهپیمایی ...

کاش بتوان در پیری چیزی از سادگی ِ کودکی را نگه‌داشت. برای ِ آدم بودن کمی ساده‌لوحی لازم است؛ یا کمی خوش‌باوری؛ برای زنده ماندن و تحمل زندگی ...


روزها در راه
#شاهرخ‌مسکوب
صفحه‌ی ۵۶۳

تنهاییِ لیلا

17 Oct, 11:34


در حیاط دست در دست ِ برگ‌های ِ زرد و سرخ ِ درخت ِ توت داشتیم می‌رقصیدیم که یک‌آن باران پرید وسط ِ عاشقانه‌هایمان. به گمانم حسودی‌اش شده بود از حس خوبی که میان ِ من و درخت و برگ‌ها بود. خلاصه که او را هم پذیرفتیم و با هم یک معرکه‌ی زیبای ِ پاییزی برپا کردیم؛ برگ‌ها جمع شدند، درخت سبک‌بارتر شده بود، باران تمام شد، حیاط هم تمیز و مرتب، باز من ماندم و این‌همه تنهایی ‌‌‌...

تنهاییِ لیلا

16 Oct, 20:18


چند هفته‌ایی می‌شه غرق در موسیقی‌های بی‌کلامم. موسیقی‌های بتهوون و برامز و چایکوفسکی و ...
و همینطور موسیقی متن‌‌ ِ فیلم‌های ِ محبوبم. موسیقی متن‌های ِ فیلم‌هایی چون پدرخوانده، سه ‌گانه‌ی سه‌رنگ، زندگی دوگانه وورنیکا، w.e. موسیقی متن‌های ِ فیلم‌های آنجلوپولوس که النی ِ محبوبم اجرا کرده(نگاه خیره اولیس، چشم‌اندازی در مه، ابدیت و یک روز، غبار زمان و ...). موسیقی فیلم‌های مالیخولیا و نیمفومانیاک.
موسیقی متن فیلم ِ بابل‌، جاده‌ی مالهالند، نوستالژیا، black Swan، و موسیقی‌هایی که پرایزنر عزیزم برای فیلم‌های کیشلوفسکی ساخته ...

به‌جز این‌ها رغبت نمی‌کنم چیزی گوش بگیرم اگر هم بگیرم فقط یکبار است نه ریپید.

شما از موسیقی‌هایی که این روزها گوش می‌سپارید بگویید ...

تنهاییِ لیلا

16 Oct, 19:57


گویا "بارت" در جائی گفته که ادبیات برای او حکم مذهب است. حرف ِ درستی است، خیلی به دلم نشست ...


روزها در راه
#شاهرخ‌مسکوب
صفحه‌ی ۵۶۱

پ‌ن: همین جمله منتهی برای ِ من فلسفه ...

تنهاییِ لیلا

16 Oct, 19:47


بدبختی این‌است که هر کس به قدرت می‌رسد، بسته به زورش، همین آشغال می‌شود. در نظام‌های اجتماعی یک جائی فسادی هست که آدمیزاد را مثل موریانه می‌جود و تف می‌کند. فساد در نظام‌های اجتماعی (دموکراسی یا دیکتاتوری) است یا در ذات آدمی، در آدم بودن؟


روزها در راه
#شاهرخ‌مسکوب
صفحه‌ی ۵۵۹