ماری‌‌ @mary_juaana Channel on Telegram

ماری‌‌

@mary_juaana


ماری که جوانان را می‌گزد.

ماری که جوانان را می‌گزد. (Persian)

به کانال تلگرامی "ماری که جوانان را می‌گزد." خوش آمدید! این کانال تلگرامی به ویژه برای جوانان ساخته شده است تا از مطالب متنوع و جذابی در زمینه های مختلف بهره مند شوند. ماری یک جوان خلاق و پرانرژی است که با انتشار مطالب متنوع در این کانال، سعی دارد جوانان را به اندیشیدن و انرژی مثبت گرفتن ترغیب کند. آیا شما هم جزو جوانان هستید که دنبال محتوای جذاب و آموزنده هستند؟ آیا به دنبال انگیزه و الهام برای پیشبرد در زندگی خود هستید؟ اگر پاسخ شما بله است، پس کانال "ماری که جوانان را می‌گزد." برای شما مناسب است. در این کانال شما می‌توانید مقالات جذاب، نکات مهم در زندگی، ویدیوهای الهام بخش و مطالب آموزنده را بیابید. از طریق این کانال، ماری قصد دارد جوانان را به رشد شخصی و حرفه ای تشویق کند تا به بهترین نسخه خود برسند. پس به این کانال بپیوندید و از محتوای فوق العاده آن بهره مند شوید.

ماری‌‌

20 Nov, 20:42


سیمین دانشور خوشحال

ماری‌‌

20 Nov, 14:13


متن، موزیک و آوای این آهنگ برام به‌شدت آرام‌بخشه و وقتایی که تنش زندگی روزانه برام غیر قابل تحمل میشه، با این آهنگ گریه می‌کنم و تلاطم دنیای ذهنم فقط کمی کمتر میشه.
ولی خب...خدا بگم چیکارت کنه نامجو که باعث شدی آرام‌بخش‌ترین موزیک زندگیم رو به‌عنوان گیلتی‌پلژر گوش بدم.

ماری‌‌

20 Nov, 13:02


دیروز تو مطب دکتر یکهو دچار پنیک عجیبی شدم، یعنی خب یه اضطراب جدید بود، چون من هیچوقت با جمعیت اذیت نمیشم ولی دیروز حجم آدمهای منتظر برام دیوونه کننده بود، نفسم بالا نمیومد و تپش قلبم خیلی بالا بود.
پاشدم برم آب بخورم دیدم سرم گیج میره و بهتره همون تو صندلیم بشینم و نفس عمیق بکشم. از دیروز تا حالا همچنان تپش قلبم پایین نیومده و هنوز تو حالت آماده‌باشی‌ام که انگار همین پیش پای شما به تعداد آدمهای توی مطب، خرس بهم حمله کرده.

ماری‌‌

20 Nov, 12:40


خواهرم از تصاویر خانواده یه پک استیکر ساخته که تو این یکی توسط داداشم دارم چلونده میشم ^_^

ماری‌‌

19 Nov, 19:55


موضوع: گوشی جدید

ماری‌‌

19 Nov, 19:13


همرنگ زندگیم استایل زدم؛ سر تا پا قهوه‌ای ^_^

+هشتگ من و حبیب

ماری‌‌

19 Nov, 06:39


از این ماشین lamary و دیدنش تو خیابونا هیچ خوشم نمیاد. چرا لاماری واقعا، لای خودت اصلا.

ماری‌‌

18 Nov, 18:23


یه خانوم میانسال فامیل داریم که خیلی عجیب روبوسی می‌کنه! میاد از منتهی‌الیه لپ به سمت لبهات ماچ می‌کنه و یه کوچولو وا بدی، فرنچ کیس رو رفتی :))
امروز زنگ زدن که دارن میان، فوری رفتم مسواک زدم، دهانشویه استفاده کردم و اسپری دهان زدم. به داداشم هم که داشت می‌رفت بیرون گفتم: تو خیلی وقته سینگل بودی، به نظرم نرو :))

ماری‌‌

18 Nov, 08:12


امروز ما قرار ویزیت دکتر داشتیم، بابا صبح زنگ زد که از کلینیک زدن و گفتن وقت ویزیت نیست، وقت تزریق داروعه و بیمار رو بیارید برای شیمی‌درمانی!
ما همه شوکه شدیم، چون گمون می‌کردیم باید پت‌اسکن رو دکتر ببینه و اصلا تصمیم بگیره و احتمالا اصلا شروع پرتودرمانی باشه.
خلاصه که مامان اونقدر ناراحت شد که با همه ما قهر کرد :))))))))
زنگ زد به بابا و بابا بزرگترین اشتباه زندگیش رو کرد و گوشی رو تو همون زنگهای اول برنداشت! چنان مورد خشم امپراتور قرار گرفت که وقتی تو راه کلینیک بودیم به بابا پیام دادم اگه می‌تونی نیا، حتی تونستی همین امشب از مرز ارومیه ترکیه خارج شو و جونت رو نجات بده تا ما مامان رو آروم می‌کنیم و خدا رو شکر بخیر گذشت ولی بابا نزدیک مرز رازیه ^_^

ماری‌‌

16 Nov, 16:13


والا خودم قربون چشمات، چرا جناب دکتر اصلا :)))🥰💙

ماری‌‌

16 Nov, 16:05


امروز با مامان دوباره رفتیم پیش این دکتر، مامان بهش گفت دو روزه هر دو چشمام هم به شدت درد می‌کنه و قرمز شده.
دکتر جواب داد: ای قربون هر دو چشمات :)))
فهمیدم متد دکتر، محبت‌درمانیه :)))

ماری‌‌

15 Nov, 19:33


اضطرابم اونقدریه که انگار مهدکودکی‌ام و همه بچه‌ها اومدن دنبالشون و رفتند، فقط من موندم و مربی مهدم عصبانی هر چند دقیقه به ساعت نگاه می‌کنه و می‌پرسه نمی‌دونی مامان بابات کی میان؟

ماری‌‌

15 Nov, 10:59


ما فکر می‌کردیم تموم شدی، فکر می‌کردیم پت‌اسکن جدید بیاد دیگه مثل سمت چپی پرنور نباشی و یه حفره‌ی تاریک مونده باشی بین سینه مامان.
ولی خب، تو مقاوم شدی، تعجبی هم نداره؛ از جنس وجود مامانی، مامان سرسخت‌ترین زنیه که میشناسم، تو هم پس به اون آسونیا نمیری ولی خب... اشکال نداره... بدخیم زندگی سخت ما... همین که از فروغت کم شده، همین‌که نورت به قدرت قبل نیست، به همین قناعت می‌کنیم و مبارزه با تو رو ادامه میدیم. یه‌روزی تموم میشی و نور به زندگی‌مون برمی‌گرده.

ماری‌‌

14 Nov, 19:45


ریخت دولینگوشو آخه :)))😍💙

ماری‌‌

14 Nov, 16:36


تهران رو سپردم دست مشتی‌تون و رفتم ولایت ^_^

ماری‌‌

14 Nov, 13:55


رفتم استخر، هنوز چند دقیقه نشده بود که برق رفت‌. منتظر برق اضطراری شدیم، تا وصل شد و دریچه‌های آب باز شد، قاطی کرد و یه حجم زیادی کلر وارد آب شد و رنگ آب استخر تیره شد. همه‌جا بوی وایتکس گرفت!
اومدیم بیرون و سریع رفتم دوش بگیرم. کف زیادی مالیدم به خودم که کلر رو ازم پاک کنه، که دیدم دوش آب کار نمی‌کنه و گفتن اونم باید صبر کنید تا پمپ آب کار کنه!
انقدر حرصم گرفته بود که منم الان می‌خوام برم پای نزدیکترین پست برق ادرار کنم ^_^

ماری‌‌

14 Nov, 09:59


ما رو از چی می‌ترسونید؟ ما هم‌وطنایی داریم که پای پست برق می‌شاشن :)))

ماری‌‌

13 Nov, 17:08


زندگی توی ایران افتاده روی dark mode. با خبر مرگ اعتراضی کیانوش سنجری قلبم درد کرد :(