دژنپشت @dejnepesht4000 Channel on Telegram

دژنپشت

@dejnepesht4000


دژنپشت،
کتاب‌خانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارت‌ها

دهلیز نوشته‌های تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی


نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi

دژنپشت (Persian)

دژنپشت یک کتاب‌خانه آنلاین با نام تجاری دژنپشت4000 است که به روزگار پارت‌ها و کتب کهن سرزمین پارس می‌پردازد. این کتابخانه مجازی دهلیزی است برای نوشته‌های تاریخی زیبا و جذاب از زندگینامه و آثار معروف #محمود_فاضلی_بیرجندی. اگر به داستان‌های تاریخی، ادبی و فرهنگی علاقه‌مندید، دژنپشت مکان مناسبی برای شماست. برای دسترسی به محتواهای بیشتر و جذاب‌تر از دژنپشت، می‌توانید از صفحه اینستاگرام مربوطه به آدرس mahmudfazelibirjandi بازدید کنید.

دژنپشت

20 Nov, 06:44


.

آفرینِ رستم به میش کوهی

۳۰ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


خان دوم از هفت خان رستم، خان تشنگی است. رستم و رخش هر چه راه می‌سپرند آب نمی‌یابند و از تشنگی جان به لب می‌شوند.
در آن سخت‌ترین دم، غُرمی (میش کوهی یا قوچی) از برابر رستم می‌گذرد. رستم می‌داند که آن غرم به کنار آبی خواهد رفت. بی نا و نفس، از پی او روان می‌شود، تا به چشمه‌ای می‌رسد. رستم و رخش هر دو آب می‌نوشند و جان تازه می‌یابند. پس رستم به آن غرم دعا می‌کند:

بر آن غُرم‌بَر، آفرین کرد چند
که از چرخ گردان مبادَت گزند
گیا بر در و دشت تو سبز باد
مباد از تو هرگز دل یوز شاد
تو را هر که یازَد به تیر و کمان
شکسته‌کمان باد و تیره‌گمان.

ـ شاهنامه. تصحیح مهدی قریب.
ج نخست. ص ۱۶۷.


دعایی ناب، زیبا، خواندنی و به یادسپردنی!
تا بدانیم که شود که آدمی، نیکخواه جانوران و درختان و کوه و دشت و دمن هم باشد، و دعای نیک بگویدشان.

- یادداشت درس شاهنامه در پیشگاه استاد بهمن حمیدی.
۲۷ آبان ۱۴۰۳.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

19 Nov, 11:17


.
قاجاران، و حق مالکیت بر تن زنان ایران!

۲۹ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


تا ماه آبان به سر نرسیده جا دارد یادی کنیم از آبان سال ۱۳۰۴ که مجلس شورای ملی به فرمانروایی قاجاران پایان داد.
به‌ویژه، یادی از موضوع مالکیت بر تن و پیکر زنان ایران که در دوره قجران به اوج رسید.


نوشته‌اند، در منابع زیاد، که به روزگار قجر، "مردم از ترس شاهان قاجار و خوانین محلی دست نشانده قاجاران، دخترهای خود را نمی‌گذاشتند از خانه بیرون شوند. والدین بهتر می‌دیدند جگرگوشه‌های خود را به وسایلی بدشکل کنند تا از نظر بیفتند.
یکی از جهانگردان در آن برهه در سفرنامه خود نوشته است که خود شاهد بوده که چهره دختر زیبایی را با تیزاب سوزانده بودند تا از طمع بزرگان در امان بماند."

- زندگی و زمانه پورداوود.
ص ۱۷۷ و ۱۷۸.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

15 Nov, 18:07


.

ابراهیم پورداوود


۲۶ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


جهــانا بپـــروردیش در کُنــار
وزان پس ندادی به جان زینهار
نهانی، ندانم تو را دوست کیست
بدین آشکارت بباید گریست.         
ـ فردوسی. شاهنامه.

«پگاه یک‌شنبه ۲۶ آبان ۱۳۴۷ خدمتگزار استاد پورداوود به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است. باران تندی می‌بارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. استاد شب‌ها در کتابخانه خود بر نیم تختی می‌خفت. همچنان پرشکوه در میان کتاب‌ها بر تخت خفته بود و کتابی گشوده در کنارش بود. دستش را به دست گرفتم. هنوز گرم بود. ولی دیگر زندگانی در آن نبود. شب هنگام دوبار برخاسته بود. چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فروبسته بود.»

این گزارش بازپسین دم زندگی استاد ابراهیم پورداوود است، سپید‌دمان ۲۶ آبان سال ۱۳۴۷، چنان که دکتر بهرام فره‌وشی گزارش کرده‌اند.

ساعتی برنیامد که فرستنده سیار تلویزیون ملی ایران به همراه سرلشکر دکتر سعادتمند و سپهبد یزدان‌پناه و شماری از مقامات کشوری و لشکری در سرای استاد بودند. پیکر استاد را از سرایش تا سر کوچه با مارش عزای گارد شاهنشاهی بدرقه کردند تا به زادگاهش رشت ببرند.
خبر درگذشت استاد را خبرگزاری‌ها مخابره کردند و رادیوها و تلویزیون‌ها در بسیاری از کشورها پخش کردند. مجلس‌های یادبود در آلمان، فرانسه، هند، پاکستان و چندین کشور دیگر برگزار شد. اما در ایران کین‌توزی دینی کار خودش را کرد:
در همان ساعت‌های نخست بر آن نهادند که دکتر مهاجرانی، واعظ نامدار، در مجلس یادبود استاد سخنرانی کند. او عذر خواست، و چندی بعد آشکار گرداند که آقای محیط طباطبایی او را از سخنرانی در یادبود منع کرده و گفته است که چون پورداوود گرایش به دین زرتشتی دارد این کار گناه است. با این همه آخوند جوانی به نام غلامرضا جمشیدی کاشمری در مجلس یادبود شکوهمند استاد در مدرسه عالی سپهسالار سخنانی راند که مجلس را یکی کلاس درس تاریخ و فرهنگ ایران کرد.
هنوز بزرگان کم‌مانند ایران بودند و به آن مجلس آمده بودند. استاد سید حسن تقی‌زاده که پیر و نیم پیکرش فلج شده بود به یاری دوستانش بر صندلی چرخدار خودش را به مجلس رساند و بر فقدان پورداوود گریست. تقی‌زاده به خبرنگاری گفت: گویا امروز ایران در سهمگین‌ترین میدان نبرد با وحشی‌ترین دشمنان خود سردار لایقی را از دست داده است.

روزی که پیکر استاد پورداوود را به رشت بردند استاندار گیلان عزای عمومی در استان اعلام کرد. مسافتی نزدیک ده کیلومتر در جاده رشت به تهران مملو از مردمی بود که به بازپسین بدرود استاد آمده بودند.
پیکر استاد را جایی به خاک سپردند که پیش‌تر مدرسه‌اش بود و همان جا هنوز آرامگاه اوست. اگر چند دیگر کمتر کسی از استاد یاد می‌آورد. استانداری هم نیست که ارج پورداوود را بشناسد و به جای آورد!

گفته‌اند که آدمیان به فرمانروایان خود همانندند. پورداوود یکی مرد دورانساز بود، چونان فرمانروای زمانه‌اش رضاشاه.
رضاشاه ایران را از فلاکت و نکبت و پسماندگی قاجارها بیرون کشید، و پورداوود با ترجمه اوستا به زبان امروز فرهنگ کهن ایرانی را زنده گرداند تا ایرانی در زندگانی نوین خود به سرچشمه‌های فکر کهن خویش دسترس داشته باشد. ابراهیم پورداوود راه نوزایی فکر و فرهنگ ایران را گشود.
این معنا را استاد علامه قزوینی هم نوشته‌اند:
خوشبختانه از این به بعد عموم ایرانیان می‌توانند مستقیم و بی آن که از کتاب‌های مستشرقین بهره بگیرند کتابی را بخوانند که قرن‌ها تا پیش از برآمدن اسلام در سراسر ایران یگانه کتاب آسمانی بود و جز تورات و انجیل و مهابهاراتا از قدیم‌ترین کتبی است که بشر نوشته است، و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم زندگی و فلسفه عالی و باورهای دینی و روایات و قصص تاریخی و اساطیر نیاکان خود اطلاع به هم رسانند.

نوشته‌های استاد پورداوود به جز گردانیده فارسی اوستا هم بسیار است.
در باره ایشان مقاله‌هایی نوشته‌اند. بهتر منبع آشنایی با زندگانی پربرکت استاد نوشتار بلند یکی از شاگردان ایشان است. کتابی که سال ۱۳۷۲ به نام «زمان و زندگی استاد پورداوود» چاپ و منتشر شد. 

پورداوود از آن دسته ایرانیانی است که اگر هر روز بزرگداشتش را بر پا کنیم حقش ادا نخواهد شد.
نام ابراهیم پورداوود نام زندگی و سربلندی ایران و ایرانی است.
نماز باد به نام ابراهیم پورداوود.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

14 Nov, 09:14


.
.
ایران و اسپانیا


۲۴ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

به این روز از آبا‌ن‌ماه امسال که روز کتاب‌گردی نام گرفته جا دارد کتاب پر ارجی را به یاد کتابخوانان و اهل فرهنگ آورم که روابط ایران را با اسپانیا از عصر باستان، از زمان آلن‌ها و مانویان؛ تا ورود اسلامیان به اسپانیا بررسیده است.
عنوانش: ایران در اسپانیای مسلمان.

این یکی از پژوهش‌های دکتر شجاع الدین شفا است. استادی فرزانه‌ای که دریای دانش خویش را به یاری دستگاه حکومت شاهنشاهی گذاشته بود و جاه و بزرگی او استوار مانده؛ تا چندان که دُشگویان پرده‌در هم نیارسته بودند بر میدانگاه بزرگی او بتازند.

دکتر شفا ایراندوستی سرآمد بود که در منابع و متون نظر می کرد تا اسناد را پشتوانه مهر خویش به ایران کند و سخن از روی تعصب نراند.

دکتر شفا رد ایران را در اسپانیا گرفته و به بسی نتیجه‌های سزاوار رسیده. حتی بر آن است که نام اسپانیا همان کلمه اصفهان است که تغییر و تبدیل یافته: اسپهان/ اسپانیا. (ض ۱۹۸). طارق، را که فرمانده اسلامیان بود و از تنگه جنوب باختری اسپانیا وارد آن خاک شد، مردی همدانی دانسته (ص ۱۹۶). و از این مایه دانستنی‌ها کم ندارد که خواننده را تکان می‌دهد.

شفا رد ایران و فرهنگ و سنت های ایرانی را در زبان، نوشیدنی ها، حکومتگری، پزشکی، ریاضیات، معماری، موسیقی، ادبیات، هنرهای دستی، تاریخ نگاری، کشاورزی، آبیاری، دریانوردی، بازرگانی، و آشپزی اسپانیا گرفته و همه این‌ها را با گواهان استوار نوشته است.
خواننده از گستردگی پژوهش تکان می‌خورد و باز از آنچه می‌خواند به شگفت می‌آید که مایه و ملاط فرهنگ ایرانی چه اندازه‌ها دارد و تا کجاها را تواند درنوردد!

کتاب در آغاز به فرانسه چاپ و منتشر شده و سپس به ترجمه دکتر مهدی سمسار فارسی شده. خبر دارم که گردانیده آقای سمسار پریشان بوده و قابل انتشار نبوده است.
دست توانای استاد بی‌ادعا و فرزین ما، جناب بهمن حمیدی، در کار آمده تا ترجمه کتاب به نگارش روان و پاکیزه‌ای رسیده که انتشارات گستره آن را سال ۱۳۸۵ در تهران چاپ کرده است.

گمان کنم بد نباشد این کتاب را باز بخوانیم تا جایگاه کهن دو مملکت و دو مردم را بهتر و بیشتر بشناسیم و هم دامنه آثار گسترده تمدن و فرهنگ ایرانی را بر اسپانیا دریابیم.
ایران کهن سرچشمه‌ای جوشان از دانش و معرفت بود. هنوز هم بازگشتن به کران آن سرچشمه راه آسایش و سربلندی ملتی است که بیش از یک سده شده تا در خاور و باختر عالم در پی خویش می‌گردد.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

13 Nov, 16:19


.
در باره گزندی که به ایرانشهر آمد!


۲۳ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


"چون گشتاسپ‌شاه سی سال شاهی کرد هزاره به سر رسید.
پس هزاره چهارم آغاز شد....
در همان هزاره چهارم شاهی به بهمن اسفندیاران رسید، ایرانشهر ویران شد. ایرانیان به دست خود نابود شدند. و از تخمه شاهی کس نماند."
- بندهش. برگ ۱۴۰.


جانگزاست، این گزاره که:
"ایرانیان به دست خود نابود شدند!"... .
 

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

12 Nov, 17:50


.
سپهر

۲۲ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



به سر بر همی گشت گردان سپهر
شده رام با آفریدون به مهر
ـ شاهنامه. پادشاهی ضحاک.

بپیوست با شاه ایران سپهر
بر آزادگان بر، بگسترد مهر.    
ـ شاهنامه. داستان بیژن و منیژه

برین نیز بگذشت چندی سپهر
همی رفت با شاه ایران، به مهر.
- شاهنامه. پادشاهی انوشه‌روان.


سپهر در فرهنگ‌ها به معنی آسمان آمده. آسمان فلک است و بدان سبب که گردش دارد آن را آسمان خوانده‌اند: مانند آس.

در اندیشه ایران باستان، آسمان را مقدس داشتند و چون در گردش پیوسته بود، همسویی آن گردش را با آدمی نشان بلندی بختش می‌شمردند.
چنین تا در شاهنامه آسمان با دو شاهنشاه بزرگ روزگار افسانه، و یک شاهنشاه روزگار تاریخی همسوی و همداستان است.
یکی فریدون که آسمان با او بر سر مهر است. دیگر کیخسرو که آسمان بدو پیوسته است. سوم، انوشه‌روان است که آسمان با او به مهر می‌رود.

اما آن زمان که سپهر یا آسمان همراه کس نباشد روز و روزگارش به بدی می‌گراید. نمونه این سخن شاه نوذر است:

برین نیز بگذشت چندی سپهر
نه با نوذر آرام بودش، نه مهر.
- شاهنامه. پادشاهی نوذر.

نوذر بر دست تورانیان کشته شد و روز خوشی ایران به سر رسید. دوره شاهنشاهی او و پس از آن دوره تباهی و تیره‌روزی است.
این از بنیادهای اندیشه باستان ایران است که کار را همسو با آسمان می‌کردند. این پندار و اندیشه کهن تا همین اواخر بر این ریخت ماندگار بود که پیش از دست یازیدن به کارهای مهم زندگی سعد و نحس زمان را برمی‌رسیدند.
این بنیاد اندیشه کهن چونان دیگر داشته‌های ما در برابر دیگرگشت‌های وارداتی تاب نیاورد. در آغاز که با باختر و فکر باختری برخوردیم، آن را خرافه و زشت شمردیم و پس آن را به کلی از عرصه زندگانی وازدیم.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

10 Nov, 15:17


.
آتشگاه ری

#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۰ آبان ۱۴۰۳

در جنوب خاوری شهر ری یکی دیگر از بازمانده‌های روزگاران کهن ایران بر جا مانده. بنایی که از دور به دید مسافران ورامین و شهرهای جنوب خاوری تهران می‌آید.

سازه ای که جز دو دیوار کلفت نیست که روبه روی هم ایستاده. بالای هر دو تاقی دارد. بین دو دیوار حدود سه متری فاصله است. بلندی هر دیوار چهار تا پنج متر است. دو سازه شگفت.
اما شگفت تر از دیوارها، جایگاهی سرپوشیده است در زیر آن. جایی پهناور که امروز بدان سالن گویند. سالنی بهر چه؟ اگر آن دیوارهای بالایی بازمانده یا ویرانه آتشگاه باشد این سالن بزرگ بهر پذیرایی مهمانان و نیایشگران بوده؟

دریغا که آن جای بزرگ یا سالن، پر شده از سر ستونها و برخی ساخته‌های بس هنرمندانه دیگر که امروزه چون تلی از چیزهای بیهوده بر روی هم ریخته شده است. همگی از جنس ساروج.
در میان آن پاره‌های ساروجی زیبا یکی نیم تنه ماهی تناور افتاده بود. چنان هنرمندانه ریخته شده که شگفتی می‌آورد و ستایش.
این سالن بزرگ از جانب باختری به دالانی سرپوشیده می‌رسد که از زیر دو دیوار بالایی کشیده شده. دالانی که یک آدم ایستاده از آن بگذرد، با پهنایی که دو تن آسوده از بر هم بگذرند.
مردم محل به این تپه و بناهایی که بر آن برآورده شده آتشگاه ری می‌گویند.
اداره میراث فرهنگی تابلویی بر کناره تپه گذاشته و نام آن را تپه میل گذاشته. نامی که به بنا پیوندی ندارد. کدام میل؟

بنا در تاریخ ۱۱ یهمن ۱۳۳۴ در فهرست آثار ملی کشور ثبت شده. نزدیک ۷۰ سال است که هویت آن رسمی و ثبت شده. اما در باره آن کاوشی نشده. اگر شده هم به بایگانی سپرده شده.

استاد ابراهیم پورداوود نوشته‌اند:
ری در قدیم از شهرهای بسیار مقدس شمرده می‌شد و مرکز روحانیت زرتشتی ایران بوده است. موبد موبدان در ری می‌بود. (مقدمه بر گات‌ها. ص ۲۵ و ۲۶).

من این چند خط را چند سال پیش نوشته‌ام. پس از دیداری که از آتشگاه ری کردم.
امروز این نوشتار را بدین جا آوردم تا به یاد دوستداران ایران بیاورم، و هم به مدیران گردش‌های شهری؛ تا بلکه دیدار از این نیایشگاه شکوهمند را در سیاهه گردش‌ها بگذارند. دیداری که ماندگی از تن گردشگر درآورد.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

10 Nov, 15:17


آتشگاه ری
یا تپه میل.
بنگرید به نوشتار زیر.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

08 Nov, 22:24


.
.
نگران آب و خاک میهن


۱۹ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


روزی که اسفندیار به آهنگ جنگ با رستم به زابلستان شد، رستم با پدرش زال رای زد تا از چه راهی از جنگ با شاهزاده جوان بپرهیزد.
سخن­­‌ها اندر میانه برفت.
یکی از سخنان نغز زال، آن بود که به پسر سفارش کرد تا به هر راهی که شده در جنگ را بربندد. چرا؟
چون اگر جنگ درگیرد، دست‌کم یکی از فرجام­‌های آن چنین خواهد بود که رستم بر دست اسفندیار کشته شود!
فرجام دیگر آن که رستم اسفندیار را بکشد.
اما نگرانی زال چیزی دیگر است. جنگ‌ را و پس از جنگ را می‌بیند. خوب آگاه است که رستم نیرومند است و جهان‌پهلوان. زرادخانه او سرشار جنگ‌ابزار است و گنج‌ها پر از دارایی.
اما سفارش به پرهیز از جنگ می‌کند.
می‌داند که اگر جنگ درگیرد آب و خاک سرزمینش بر باد خواهد رفت. و آن بزرگ‌ترِ دردها خواهد بود.
به رستم می‌گوید:

«به دست جوانی چو اسفندیار
اگر تو شوی کشته در کارزار
نماند به زابلستان آب و خاک
بلندی برین بوم گردد مغاک


زال، غم آب و خاک سرزمینش را هم دارد.
غم جان ساکنان سرزمینش را.
بر اوست که تا بتواند راه جنگ را بربندد.
مردم برای زندگی به دنیا آمده‌اند.
نیامده‌اند تا کشته شوند.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

07 Nov, 06:35


.

درنگی بر چندوچون برپا شدن جنگ‌ها در دنیای ایرانی



۱۷ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


وارسی کوتاه چند نبرد در روزگار افسانه و تاریخ ما نشان می‌دهد که نبردها در دنیای ایرانی زمانی درگرفته که خردمندان کنار زده شده‌اند، و سررشته اوضاع به دست آنانی آمده که سود خود و دسته خود را می‌بینند و نیکخواهی ملی ندارند.

چند نمونه‌:
۱. در نبرد سهراب با رستم، زند رزم، مردی خردمند که همراه سهراب آمده بود تا پدرش را به او بشناساند، کشته شد. دست و بال دو مامور مخفی افراسیاب بازتر شد که آمده بودند تا نگذارند پسر، پدرش را بشناسد. نبرد درگرفت.

۲. در نبرد اسفندیار با رستم، رای رستم جهاندیده خردمند و هم رای پشوتن، برادر خردمند اسفندیار، و خواهشگری مکرر او به پرهیز از جنگ، بر دل اسفندیار کار نکرد و نبرد درگرفت.

۳. در تاریخ، به نبردهایی می‌رسیم که گفته می‌شود فرمانروایی ساسانیان را به فرجام رساند. کتاب‌ها در باره فرجام ساسانیان نوشته‌اند و هم بسی سخن‌ها در باره آن رفته.
اگر فرمانروایی ساسانیان در نبردهایی به فرجام آمده باشد و این گزارش را راست بپنداریم، چنان نوشته‌اند که رستم فرخزاد، فرمانده نبرد واپسین، به دیدن آرایش دشمن و اندازه سپاه خود، به دربار تیسپون گزارش داد که نبرد را روا نمی‌شمارد. اما دست‌هایی در دربار در کار آمد و شاهنشاه ساسانی را واداشتند تا دستور نبرد به فرمانده داد.


اینک جا دارد پرسشی در میان گذاشته شود:
چرا هر بار که مقامات می‌خواهند بر سر آینده مردم و میهن رای زنند، کس پروای سخن و رای خردمندان دلسوزان نکرده و سخن آنان را نشنیده است؟
دانیم که جنگ‌ها کمتر به رای و آهنگ درست درگرفته و بیشتر آنچه دیده شده چیرگی شور و غوغا بر خرد بوده.
شاید، و سزاوار است که این درس آویزه گوش شود. درسی که از عصر افسانه تا روزگار تاریخی پیوسته بازگو شده و به چشم‌ها و گوش‌هایی که باید نیامده است.

استادی برایم نوشته بودند: از فره اردشیر بابکان درخواسته‌ام با ایزدان و امشاسپندان رای زند تا ایران را از گزندها نگه بدارند.


اگر به این زمان باز هم خرد ایرانی چیره نیاید ما اهالی امروز، درس آیندگان خواهیم شد!


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

05 Nov, 17:24


.
ایران و انتخابات امریکا


۱۵ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


انتخابات امریکا به ما ربط دارد.
رخدادهای عصر افسانه در سرزمین توران هم به ما ربط داشت، و دارد.

در بقالی سر کوچه سخنی در ریشخند این امر بزرگ در زندگانی امروز دنیا شنیده نمی‌شود. اما شگفتا که یکی آقای صاحب‌منصب بر زبان رانده که انتخابات امریکا به ما ربط ندارد!

انتخابات امریکا جز آن که رخداد خبری بزرگی است، به ما ایرانیان هم ربط دارد. ربطش هم اندازه دارد.
دریافتن آن اندازه بس مهم است.
آن اندازه، خلاصه است و موجز:
ارج و ربط هر رخداد، هر جای و هر کس به اندازه پیوندش با ایران و منافع ایران است.
ایران و منافع ایران، سنجه داوری است.
اگر ارج و جاه ایران در کار باشد!


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

03 Nov, 07:00


.

کتاب و کتاب‌خوانی

۱۳ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


این روزها دو کتاب به دستم رسید که تازه نیست، اما شگفتی آورد:
«مرشد و مارگریتا» نوشته میخاییل بولگاکف.
«انسان در جست­‌وجوی معنی»، نوشته ویکتور فرانکل.

هر دو را داشته­‌ام. هر دو چندین بار چاپ شده و خوانندگان فارسی آن هزاران تن شده­‌اند.
اما شگفتی آن که:
در باره مرشد و مارگریتا نوشته­‌اند: رمانی است شگفت­‌انگیز، از درخشان­‌ترین آثار ادبی روسیه که به کتاب­‌های کلاسیک پهلو می­‌زند.
در باره انسان در جست­‌وجوی معنی هم نوشته­‌اند: یکی از بزرگ­‌ترین کتاب­‌های عصر ماست.

ستایش­‌هایی از این دست که این کتاب، کتاب شگفت­‌انگیزی است یا از بزرگ­‌ترین کتاب­هاست؛ مردمی را نشان می­‌دهد که تا بدان روز به کتابی پر ارج برنخورده و به محض دیدن این کتاب سر از پا نشناخته و چنین ستایش­‌هایی از آن کرده‌اند.
 
اما چه کتابی باید بتواند من ایرانی را با زمینه­‌ای چند هزار ساله که در نوشتن آثار جهانی ادبی و فرهنگی دارم، به چنین ستایش­‌هایی وادارد؟
اصلا بزرگ­‌ترین کتاب عصر در زبان فارسی و در نزد فارسی­‌زبان­‌ها چه کتابی است؟
همین کتاب­‌ها که باختریان بزرگش شمرده­‌اند؟

کدام کتاب است که بتواند بر کفه ترازوی دانش و خرد به پای «تاریخ بیهقی» برسد، با «کلیله و دمنه» هموزن باشد، همسنگ «اشعار رودکی» باشد، با «تاریخ بلعمی»، با «بوستان» و «گلستان» سعدی یا با هر یک از صدها دیوان شعر شاعران فارسی برابری کند؟
از کتاب­‌هایی تمدن­‌ساز چون «شاهنامه» و «اوستا» و «بندهش» و ... نام نمی­‌برم تا سپس خودم را سرزنش نکنم که چنین معامله­‌نادان هستم!
 
پرسشی است که چرا برخی از ما می­‌پندارند هر آنچه را باختریان گفتند و نوشتند باید در نزد ما هم همان حُکمی را داشته باشد که برای آنان داشته؟
اگر باختریان در کشاکش با استالین و اتحاد شوروی خواسته­‌اند هر آنچه را بر ضد او نوشته شده بزرگ وانمایند، چرا من هم باید کتاب­‌های مناسبتی آنان را درخشان و بزرگ بپندارم. گیریم که باختر، در نبرد با شوروی بر او چیره آمد. من در آن میانه چرا باید فرهنگ و تمدن خویش را کنار بنهم؟

کدام اهل کتابی «مروج­‌الذهب» ابوالحسن مسعودی را زمین می­‌گذارد تا کتاب­‌های بزرگ! و درخشان و جهانی! باختریان را بخواند؟
این چه بیماریی است که بر پیکر فکری ما افتاده است؟
 
در نمایشگاه­‌های کتاب و محفل­‌های کتاب­خوانی هم دیگر کسی یادش نمی­‌آید که در زبان فارسی چه کتاب­‌هایی داریم. کسی نمی­‌داند که تا همین چندی پیش کلیله و دمنه و آثار سعدی کتاب­‌هایی بود که هر کس در آغاز سوادآموزی باید می­‌خواند و از بر می­‌کرد تا سوادش بنیاد بگیرد.

نگارنده نمی­‌خواهد ارج فرهنگ­‌ها و فکرهای دیگران را وازند. البته که باید اهل دنیا و افکار ایشان را بشناسیم، و آن از راه ترجمه آثار ایشان شدنی است. اما نه اینچنین که خود را در دامان باختر بیندازیم و هر آنچه باختریان در باره کتاب­‌های دیگر مردم دنیا گفتند هم همان باور رسمی ما بشود.

تا در باختر به یکی از اهل سرزمین کُره جایزه دهند ما هم او را بزرگ بشناسیم و در پی او برویم. مگر خود با دنیا تماس نداریم؟ چرا کسی کتاب­‌هایی از مردمان دیگر کشورها نمی­‌آورد؟

در همین سده پیش نبود که استادانی چون علامه قزوینی و پورداوود و همانندان ایشان مدت­‌ها در کتاب­خانه­‌های باختر یا هند می­‌بودند و پیوسته از کتاب­‌های آنان یا از آثاری که از ما در نزد ایشان بود عکس می­‌گرفتند و برای ما می­‌فرستادند. استاد علی‌اصغر حکمت وقتی در هند بودند چه کارهای فرهنگی کردند!
سفیران و رایزنان فرهنگی کنونی بر روی هم یک هزارم ایشان کرده‌اند؟

ما کتاب­‌های زیادی داریم که نخوانده­‌ایم، و باید بخوانیم. این شوق و ذوق به کتاب­‌های میان مایه و بلکه سبک مایه اروپایی و روسی و امریکایی و بزرگ پنداشتن آن نشان فضل نیست. از دستپاچگی است.
نشان به همین نشان که با آن همه کتاب­‌ها که از باختریان و به ویژه از تراوشات خاص مکتب­‌داران خاوری! خواندیم این شدیم که هستیم. 


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

30 Oct, 16:19


.

"فرمانروایی" در اندیشه و عمل ایرانی


۱۰ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 


ایران از روزگاران کهن، سرزمین فرمانروایی بوده است.
در شاهنامه، و هم در شماری از دیگر کتاب‌های کهن ایرانی، نخستین انسان کیومرث است و همو نخستین کدخدای جهان است. یعنی که سیاست و حکومت در ایران از نخستین انسان و از آغاز آفرینش سرچشمه گرفته. سرچشمه‌ای که چندین هزار سال با بهره از پشتوانه نظری گرانبار ایرانیان جاری مانده و چونان آبی روشن بدویده است.+

سزاوار است گفته شود که فرمانروایی، در اوستا به چندین ریخت آمده، و آن همه نشان گوناگونی مفهوم و امر فرمانروایی در اندیشه ایرانی است.
این ریخت­‌ها می­‌گوید که ایران از دیرباز سرزمین فرمانروایی بوده، ایرانی به روزگاران کار فرمانروایی، کشورداری و جهانداری کرده و اندر پیرامون این کار سترگ بسیار اندیشیده است.
این واژگان چنین است:

فرمانده
فرمانده کار نیک
فرماندهی از بالا
فرماندهی کردن
فرمان دینی
فرمان راندن
فرمانروا
فرمانروایی
فرمانروایی بد
فرمانروایی بلند
فرمانروایی دلخواه
فرمانروایی کردن
فرمانروایی کردن خودکامه
فرمانروایی کشور
فرمانروایی نیرومند
فرمانروای خوب
فرمانروای ستمگر
فرمانروای شهر
فرمانروای کشور
فرمانروای نیرومند
فرمان سخت دادن
فرمان فرستادن
فرمان یکنواخت
فرمایشی
فرمودن

این واژگان که در فارسی کنونی چندپاره دارد در زبان اوستا هر کدام یک واژه است. گواهان دیرینگی سیاست و حکومت در ایران.

ما چنانکه این گروهه واژگان حکومتی را داریم، باید دسته‌ای از مردم خود می‌داشتیم که پشت در پشت در کار فرمانروایی باشند و سررشته کار فرمانروایی ایران را همواره در دستان شایسته خود بدارند.
این واژگان را توان بازمانده روزگار آن‌چنان دسته ای شمرد که مدت‌هاست چون بسی از دیگر داشته‌های ما از میان برده شده.

بشود که چنان دسته‌ای از نو بر زمین آبادان اندیشه ایرانی بروید و این ایران بس گرامی چون گذشته سربلند و دارا و شکوهمند گردد.


فر ایران را می­‌ستاییم.


+ پی‌نوشت: فردوسی فرمود:
که این آب روشن بخواهد دوید!

 
https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

29 Oct, 15:37


.

بلوچ

۸ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

هر از گاهی خبرهایی ناگوار از بلوچستان می‌آید. در پی آن اهریمنان میدان تاخت‌وتاز را به روی خود گشاده می‌یابند و آواهای شوم سر می‌دهند.
بلوچ از روزگاران کهن یک تن از خانواده بزرگ ایران بوده، به روز شادی و به روز نبرد.

فردوسی از بلوچ چنین گزارش داده است:
چون کیخسرو برای نبرد بزرگ با افراسیاب تورانی سپاه آراست همه مردمان و قوم­‌ها به سپاهش پیوستند. یکی از آنان قوم­‌ بلوچ­ بود، که با فرمانده خود اشکش، از تخمه قباد، آماده جنگ شدند.


سپاهی ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده، جنگنده مانند قوچ
کس اندر جهان پشت ایشان ندید
برهنه، یک انگشت ایشان ندید
درفشی برآورده پیکرپلنگ
همی از درفشش ببارید جنگ
نگه کرد کیخسرو از پشت پیل
زده آن سپه را رده بر دو میل
پسند آمدش سخت، و کرد آفرین
بدان بخت بیدار و فرخ زمین.

- شاهنامه. داستان جنگ بزرگ کیخسرو.
 
بلوچ به روز جنگ، با درفش پلنگ­‌پیکر در سپاه ایران آماده کارزار بوده است. سراپا جامه نبرد پوشیده، چنان که بر اندازه یک انگشت از پیکرش، بی رزم‌جامه نماند.

فردوسی فرموده است که، کس اندر جهان پشت بلوچ را ندیده است.
این عضو دلاور و پاک‌زاد خانواده ایران ما.
به بلوچ می‌بالیم.
سربلندیم ازو.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

28 Oct, 07:54


.

به یاد شاهانگی کوروش بزرگ

۷ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


روز هفتم آبان سالگرد آزادی یهودیان بابل به فرمان کوروش، شاهنشاه هخامنشی، است.
نبوکدنصر فرمانروای بابل مردم یهود را بندی کرده و به بابل آورده بود. کوروش پس از گشودن بابل همه بندیان یهود را آزاد کرد. آوندهای زرین و سیمین یهودیان را که نبوکدنصر از نیایشگاه­های یهودیان برداشته بود به آنان بازپس داد. پول و ابزار سفر به یهودیان داد تا به اورشلیم برگردند.
با مردمی که پیروان دین­‌های دیگر بودند هم بر آیین خودشان رفتار کرد و آنان را آزاد گذاشت و یاری داد تا نیایشگاه­های خود را از نو بسازند.
نام کوروش در تورات در شمار پیامبران نجات بخش بشر آمده است.

«ایرانویج». دکتر بهرام فره­‌وشی.
برگرفته از ص ۴۵ تا ۶۳.
 

روز بزرگداشت کوروش شاید که روز بازخواندن تاریخ او شود تا راه و آیین کوروشی در دل‌ها زنده گردد. نه آن که زمان تجدید مرزبندی­‌ها  و کینه‌ورزی­‌ها باشد، به وارون اندیشه و منش او.

زمانی است تا راه و آیین کهن شاهنشاهی ایرانی را با اجزای اندیشه و فرهنگ غنی و آزموده آن از نو بشناسیم. راه و آیینی که چند هزار سال سرزمین‌های پهناور ایرانی را سربلند راه برد.
این بهتر داروی درماندگی‌ها و سرگشتگی­‌هاست، در دنیایی که به نام جهان‌وطنی و جهانی‌شدن می­‌کوشند تا بنیادهای فرهنگ­‌های کهن ملی را بپاشند.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

26 Oct, 17:23


.

زنده باد زندگی

 

۵ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


این سرزمین که سرای دیرینه ماست و ایران نامیده شده، به معنای سرزمین رادان و راستان و نیکان، نام از خوی و خیم پاک نیاکان ما دارد که اندرین جای می­‌بودند. این خانه نیاکانی برای ما بس بسیار گرامی است و هر پاره­‌اش را به جان دوست داریم.  
 
نیاکان ما به بهای جان، این سرزمین را بداشتند. آن کس که در آبادانی می­‌زید و هر آنچه را بخواهد در دسترس دارد، کی تواند دریابد که زیستن و تاب آوردن در کوه و کویر و سرزمین­‌های خشک چیست؟
 
ما هزاران ذرع را زیرِ زمین­‌های خشک کنده­‌ایم تا به آب برسیم، و آن را به زیستگاه­‌های خویش آورده­‌ایم تا زنده بمانیم. تا زندگی را بر پا بداریم.
آتش را کشف کرده­‌ایم که زندگانی را جان و جهانی دیگر بخشیده.
شهر ساخته­‌ایم. برای زندگانی راه و روش و آداب و رسوم بر پا داشته­‌ایم تا معنا بگیرد و دلپذیر گردد.
کارها را دسته­‌بندی کرده­‌ایم.
ابزارهایی ساخته­‌ایم. ابزار کار و ابزار جنگ؛ تا هر گاه دد و دشمن بر ما بتازد خود را از او به زنهار بداریم.
کتاب نوشته­‌ایم تا دانش را به فرزندانمان برسانیم.
سپیده­‌دم از دیدن برآمدن آفتاب به شور آمده­‌ایم. شعر سروده­‌ایم.
کتاب­خانه­‌هایی درست کرده­‌ایم و آنچه را از جهان دریافته­‌ایم اندران گرد آورده­‌ایم.
جانداران را اهلی کرده­‌ایم. موی و پشم رشته­‌ایم. نخ تابیده­‌ایم. جامه بافته و آن را بر تن کرده­‌ایم. چندین جور پای­‌افزارها دوخته­‌ایم، درخور سرما و گرما.
تا زندگی زیبا شود. و شده.
 
گیاهان و جانداران را وارسیده­‌ایم تا با بهره از آن هر درِ گزند به زندگی را بربندیم.
هر پاره از آسمان و ستارگان و اجرام فلکی را شناخته­‌ایم و بر هر یک آنان به مهر خود و به زبان خود نامی نهاده­‌ایم.
دانش­‌ها پی ریخته­‌ایم، از شناختن زمین و آب و هوا و آتش.
 
هر گاه دشمنی بر سرزمین ما تاخته درایستاده­‌ایم. خوشی و آسایش را وازده­‌ایم تا دنیایی را که به بهای جان بنیاد نهاده­‌ایم به دست دشمن نیفتد. رستم در میان ما ببالیده که سرآمد هزاران سردار و رزم­‌سازان سرزمین ما بوده. و چون زمانه او به سر رسیده راه و آیین او را گرامی داشته­‌ایم تا الگوی درایستادن باشد. درایستادن در برابر آن کس که ما را زنده و شادان نتواند دید.
راه و روشی شایسته اداره زندگانی خود پی ریخته­‌ایم که اندیشه و نظام شاهنشاهی ایرانی بوده. با آن روش شایسته هزاران سال این سرزمین را راه برده­‌ایم و بنیاد تمدن نهاده­‌ایم.
 
می­‌شد چون برخی مردم ددمنش بر همسایه بتازیم و مال و خواسته او را به خویش کنیم و چندی بی غم جهان سر کنیم. اما بر این راه نرفته­‌ایم، که دور از رادی و راستی بوده. رادی و راستی از کردار نیاکان ما پیدا شده.
 
چنین است که به زندگانی مهر می­‌ورزیم. از سنگ و درخت و آتش و آب و سگ رمه و گاو و گوسپند تا به نیزه، کارد، نی، قلم و قلم­تراش، دیگ آشپزخانه و کاسه و بشقاب، پلاس و قالی تا کامپیوتر، هواپیما، رادار و سامانه دفاعی.
همه این­ها را دوست داریم. این­ها را یا ساخته­‌ایم، یا از جایی دیگر خریده­‌ایم و به سرای خود آورده­‌ایم.
همه این­ها مال ماست. نمی­‌گذاریم لکی بر اسباب­‌هایی بیفتد که در سرای خود داریم.
هر چه داریم را دوست داریم.
نمی­‌خواهیم که کاردی یا نیزه­‌ای بشکند که از سنگ تراشیده­‌ایم. نمی­‌خواهیم بشنویم دشمنی بر ما تاخته و سامانه راداری ما را شکسته یا دیوار پایگاه نظامی ما را فروریخته.
دریغ است اسباب­‌هایی که در سرای خود داریم بشکند و خراب شود.
تکه­‌های شکسته اسباب­‌های خود را به تعمیرکاران داده­‌ایم تا از نو درست کنند.
 
چنین تا هزاران سال در سرزمینی پای داشته­‌ایم که کمتر با ما بر سر مهر بوده، اما بر جای بی­‌مهری گیتی به خود، دلبستگی به زندگی را جادار کرده­‌ایم.
 
زندگی ما دسترنج هزاران ساله نیاکان ماست. بدان ارج می­‌نهیم.
جنگ­‌ستا نبوده­‌ایم و نه­‌ایم؛ و نه مرگ­‌ستا.
کو؟ کی؟ کجا از ایران آوایی جز درود و مهر به زندگی و به آدمی برخاسته است؟
 زنده باد پایکوبی، جشن، شادی، شادخواری، دوستی، آرامش و آسایش.
زنده باد زندگی.


- بریده "طرحی از تاریخ ایران"
در دست نگارش.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

25 Oct, 15:55


.

دربندسر

دیداری از این آبادی کوچک کوهستانی شمال تهران.
فراز دل کوه‌های البرز.
دمی نفس کشیدن دور از هوای آلوده تهران

دوست عزیزم که با هم به گردش در این آبادی رفتیم گفت حسین مکی زمانی در همین آبادی می‌بوده.
به این سال‌ها هم تاریخنگاری بس گرامی اینجا را نشیم خود کرده دارند.
مردی بر خلاف آن هم‌میهن، دور از غوغا و دلسوز ایران.


#محمود_فاضلی_بیرجندی
۴ آبان ۱۴۰۳



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

19 Oct, 10:27


 
.

 هایده و ستار در بیرجند
 

۲۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 بریده گزارشی بلند


سال ۱۳۵۵ در مهر ماه، جشن تولد شهبانو فرح دیبا به دعوت امیر اسدالله علم در بیرجند برگزار شد. خلاصه­‌ مراسم آن جشن تولد شهبانو و آنچه امیر برای برگزاری بهتر و گیراتر جشن کرده در یادداشت­‌های امیر - مجلد سال ۱۳۵۵ - ثبت است.
 
آن جشن حاشیه مهمی هم داشت که در بیرجند بی­‌سابقه بود و آن دعوت امیر اسدالله علم از هایده و ستار دو تن از آوازخوانان تراز اول آن روز ایران به بیرجند بود.  
برنامه­‌های آن دو برای خاندان شاهی در شوکت­‌آباد اجرا می­‌شد.  

خانم هایده و آقای ستار چند بار در شهر هم گشتند. به بازار هم رفتند.
به هر کجا در شهر می­‌رفتند شماری از نوجوانان، جوانان و برخی بزرگ‌ترها در پیرامونشان گرد می­‌آمدند.  
 
دو شب هم برنامه آوازخوانی هایده و ستار در مدرسه شوکتی برگزار شد. شرکت در آن را برای همگان آزاد گذاشته بودند. مدیر برنامه آقای ف. بود.
دو خواننده در زیر تاق بزرگ مدرسه می­‌خواندند و بینندگان دورتادور صحن نشسته و عده­‌ای هم ایستاده بودند. در رواق­‌های طبقه دوم هم عده­‌ای جمع شده بودند و از بالا تماشا می­‌کردند.

در محیط بیرجند که تندروها همواره می‌کوشند جو را در اختیار بگیرند واکنش­‌هایی هم به آن برنامه شد.
می­‌دانیم که امیر اسدالله علم مردی بود تجددخواه که پایبند سنت بود و با این حال بر خرافات پشت پا می­‌زد و از داوری عموم نمی‌هراسید.
 
نگارنده با شماری از آنان که خاطراتی از مجلس هایده و ستار در بیرجند داشتند گفت‌گو کرده.
با آقای ف. تماس گرفت تا خاطرات ایشان را دریابد و ثبت کند. ایشان انکار کردند و گفتند چیزی به یادشان نمانده و حتی خود هم در آن برنامه حضور نیافته­‌اند.  

دیگر آقای علی­رضا زمانی، فرماندار وقت بیرجند، بود. سخنان آقای زمانی در باره هایده و ستار در بیرجند را در کتاب "فرمانداران بیرجند" آورده­‌ام.
 
مشروح این گزارش در کتابی که از رخدادهای بیرجند در دست تهیه است آورده خواهد شد.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

13 Oct, 14:05


.

ستایش مذاکره با دشمن
برگی از تاریخ باستان


۲۲ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در تاریخ آمده است که بیشتر ممالک زمین به روزگار اسکندر، از او آسیب‌ها دیدند، گران.
مگر چین. و آن نبود مگر از رای روشن پادشاه چینیان. او با مذاکره‌ای که با اسکندر کرد چین و مردمش را از گزند او رهاند.
این حکایت را اندرین جا نقل می‌کنم:

اسکندر پاسی از شب گذشته به چین رسید. دمی که برآمد دربان بدو گفت:
فرستاده پادشاه چین بر در است و بار می‌خواهد.
او را به درون آوردند.
بایستاد و گفت: چیزی که برای گفتن آن آمده‌ام برنمی‌تابد که دیگری نیز بشنود.
اسکندر حاضران را مرخص کرد و شمشیر آخته برگرفت و گفت: بگو هر چه می‌خواهی.

گفت: من پادشاه چینم، نه فرستاده او.
اسکندر گفت: چه شد که از جان باک نداشتی و به نزد من آمدی؟
گفت: چون ما را از پیش، دشمنی نبوده، و از کشتن من در اینجا بهره‌ای نخواهی برد.

اسکندر دانست که مردی بخرد است. پس گفت:
باج سه سال چین را می‌خواهم تا بروم.
گفت: بپذیرم. اما مردم من، مرا بکشند که چنین ثروتی به تو داده‌ام.
اسکندر گفت: اگر باج دو ساله بستانم چه شود؟
گفت: بهتر باشد و گشایش بیشتر.
اسکندر گفت: اگر به یک سوم درآمد سالانه تو بسنده کنم چه؟
بپذیرفت. و سپاس گزارد، و برفت.

بامداد که شد سپاهی گران از چینیان گرداگرد اسکندر را بگرفته بود. چنان که او و سپاهش از نابودی بترسیدند. اسکندر، شاه چین را بخواست و گفت: نیرنگ زدی؟
شاه چین گفت: نه. این سپاه را آوردم تا بدانی که اگر با تو بر صلح نهادم از ناتوانی من نبود.

اسکندر را خوش آمد و گفت: چون تو مردی هرگز خوار نشود و باج نپردازد. از گرفتن باج درگذشتم و می روم.
شاه چین گفت: زیان نخواهی دید.
اسکندر از چین بازگشت.
شاه چین دو برابر آنچه با او پیمان بسته بود برایش فرستاد.


تجارب الامم. مجلد یکم.
ابن مسکویه. ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی.
نقل با اندکی تلخیص و تصرف از ص ۹۵ تا ۹۷.


چین تنها سرزمینی بود که از هجوم اسکندر ویران نشد. زیرا فرمانروای چین تا دیر نشده با آن جهانگشای مغربی وارد مذاکره شد.
این کمترین فایده مذاکره است با دشمن.

ایران ما هم جایگاه و ارجی بیش از آن دارد که هر ناکسانی آهنگ دست‌درازی به این سرزمین بکنند. 
می‌ستاییم آن کس را که با تدبیر نیکو شر جنگ را از سر میهن بگرداند. آن کس که دمی آرامش به این ملت برساند.
تاریخ هم از خردمند صلح‌جو یاد نیک خواهد کرد. چنان که یاد شاه قدیم چین به بزرگی و ستودگی بمانده.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

12 Oct, 17:16


.

سه تیر

۲۲ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

 
در روزگار باستان ایران سه تیر انداخته شد که هر سه سرنوشت ایران و ایرانی را دیگر کرد.


نخستین، تیری بود که آرش انداخت و آن نامدارتر تیرهایی است که در دنیای ایرانی انداخته شده. تیر آرش مرز ایران و توران را آشکار گرداند و به جنگ میان دو کشور پایان داد.
 
دومین، تیری است که رستم بر چشم اسفندیار زد. تیری که  آن هم به داستان­‌ها راه یافته، و آن هم راه ایران و ایرانی را در آینده دیگرگون کرد.
 
سومین، تیری است که در سرآغاز دوران تاریخی ایران انداخته شد. آن تیری بود که بستور بینداخت، پسر زریر، در جنگی آیینی که  به روزگار شاهنشاهی گشتاسپ میان ایران و توران درگرفته بود.
بستور تیر را بر بیدرفش زد، و او بزرگ سپاه توران بود، و به زخم آن تیر از پای افتاد و جنگ با چیرگی ایرانیان به انجام آمد.


برداشت از :
دوازده متن باستانی.
گردانیده بیژن غیبی.
بنیاد موقوفات دکتر افشار.
چ دوم. ۱۳۹۷.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

11 Oct, 14:58


.
ده نمونه از تبلیغات کالاهای ایرانی.
به دوره پیش از سال ۱۳۵۷.


۲۰ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



دو نکته در این پوسترها:
۱ - گوناگونی کالاها
از خوراکی، نوشیدنی، بهداشتی تا لوازم خانگی.

۲ - روش تبلیغ
دوری از سنت قدیم و عناصر آن.



عکس‌ها از بلومبرگ فارسی.
https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

09 Oct, 17:05


.

علی‌نقی خان اسدی
 
بریده گزارشی بلند
 
 ۱۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



بنیانگذار کمپانی لیلاندموتورز ایران
سازنده اتوبوس­‌های دوطبقه
بنیانگذار مجتمع مسکونی آ. اس. پ.
سازنده کامیون‌های انترناش 

 

پیشتر نوشته بودم که سزاوار است ماه مهر را ماه اسدی بنامیم، یا دست‌کم روز نخست مهر روز اسدی نامیده شود.

در این نوشتار سخنی چند از علی نقی خان اسدی آورده می‌شود. کوچک­‌ترین پسران اسدی.
او در بلژیک مهندسی ساختمان گرفت.
به ایران که بازآمد حمیده خانم، دختر میرزا محمدعلی فروغی، رجل بزرگ تاریخ معاصر را به زنی گرفت.

چند سال بعد با برادر بزرگش سلمان خان، و دو برادر به نام جوادی شرکتی ساختمانی را  به نام پِی­‌سا ثبت کردند.
 
نمایندگی کمپانی لیلاندموتورز انگلستان را گرفت. زمینی در کیلومتر ۱۴ جاده مخصوص کرج خرید و کارخانه لیلاند ایران را بنیاد نهاد. خط تولید کامیون لیلاند را باز کرد.
اتوبوس­‌های دو طبقه را ساخت که چند دهه در خدمت شرکت واحد اتوبوس­رانی تهران و حومه بود.
لیلاند موتورز ایران، جز آن هم نخستین خودروهای زباله­‌کش را برای شهرداری تهران ساخت.
 
علی­‌نقی خان با دوستانش پناه­‌پور و سلطانی نخستین مجتمع مسکونی بلندمرتبه را در ایران ساختند. چند برج برآوردند که به نام آ. اس. پ. معروف شد. به نام اسدی، سلطانی، پناه­‌پور.
 
نمایندگی کمپانی اینترنشنال امریکا را هم گرفت و کامیون­‌های آن کمپانی را در ایران می­‌ساخت که به نام انترناش معروف بود.­ کامیون­‌هایی درشت‌پیکر که به کوهی از آهن می­‌مانست. خدمات پس از فروش آن کمپانی را هم در ایران داشت.
 
سال ۱۳۵۷ که ایران ناآرام شد در حدود آذرماه از کشور بیرون رفت تا پس از آن که آرامش برقرار شد به کشور بازگردد. اما اوضاع روی آرامش ندید و با خروج پادشاه از کشور، همه چیز زیروزبر شد.
 
علی­‌نقی خان از خارج ایران اموالش را وقف بر آستانه رضوی کرد. کمپانی لیلاندموتورز ایران پس از مدتی بلاتکلیفی با نام شهاب خودرو به کار تولید اتوبوس ادامه داد.
 
علی­‌نقی خان اسدی زاده یکم مهر ۱۲۹۴ در بیرجند بود. ماه مهر سال ۱۳۷۸، روز هشتم ماه، ۸۴ ساله بود که در پاریس بدرود زندگانی گفت و به دل خاکی رفت که خانه خودش نبود . . . .


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

09 Oct, 17:04


.
علی‌نقی خان اسدی

https://t.me/dejnepesht4000
.

دژنپشت

08 Oct, 16:26


.

نی
 
۱۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نی را ساز کهن بشر شناسند.
از گیاهی به دست آید، آبی که ساقه میان تهی دارد.
آدمی از روزگاران کهن از نی سازی بادی ساخته و همراه خود می­‌داشته. ویژه به دوره کوچ و با کوچ­‌روان.
در زبان فارسی نوشتاری جداگانه در باره نی و تاریخ نی دیده نشد. مگر نوشتارهایی کوتاه و پراکنده در فرهنگ­‌ها و دایره­‌المعارف­‌ها.
 
نی، بیش از هر کس، چوپان­‌ها را به یاد آورد و هم یادآور دلتنگی­‌هاست. گویی آوای غمینی که از این ساز برآید بر دل هر ایرانی بیش از دیگر آواها می­‌نشیند.
 
نی جز این، با نام نای رویین و نای سرغین، ساز نبردها بوده. این دسته از نی در شاهنامه آمده.
 
دسته دیگری از نی، نی هندی است، یا خیزران، که سال­‌هایی است تا از ابزارهای آراستن خانه­‌های ایرانیان شده.
نی در سرزمین­‌های پر آب چون هندوستان ابزار ساختن خانه باشد.
سعدی یکی از شاهکارهایش را در باره هندویی آفریده که فرزندش را نفظ­‌اندازی آموخت!
 
اما نی در جهان پر از هنر ایرانیان دست­‌ابزار هنری دیگر هم شده و آن خوشنویسی است.
نی با مرکب، تنها ابزار خوشنویسی و خوشنویسان است.
هر کس در کلاس خوشنویسی به سر برده آوای دلنشین لغزیدن قلم نی بر کاغذ را از یاد نخواهد برد. هم چاقوهایی که نام قلم­‌تراش دارد، و استادانی که نی را تراش می­‌دهند تا نوک قلم را آراسته و مهیای نوشتن کنند و جهان شگرف خوشنویسی را برپای بدارند.
 
به دیدن عکس­‌هایی که هم­‌میهنی از کشتزار نی و برداشت محصولش انتشار داده بود این چند کلمه را نوشتم. عکس­‌هایی که زن  و مرد ایرانی را در زمان برداشت این محصول کهن نشان می­‌دهد.
 
ایران، هنوز هم همان باغِ خرم­‌بهاری است که فردوسی فرموده بود. با هر آن چه از ناخوشی و تلخی بر سر مردمانش ببارند. ...


https://t.me/dejnepesht4000