دژنپشت @dejnepesht4000 Channel on Telegram

دژنپشت

@dejnepesht4000


دژنپشت،
کتاب‌خانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارت‌ها

دهلیز نوشته‌های تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی


نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi

دژنپشت (Persian)

دژنپشت یک کتاب‌خانه آنلاین با نام تجاری دژنپشت4000 است که به روزگار پارت‌ها و کتب کهن سرزمین پارس می‌پردازد. این کتابخانه مجازی دهلیزی است برای نوشته‌های تاریخی زیبا و جذاب از زندگینامه و آثار معروف #محمود_فاضلی_بیرجندی. اگر به داستان‌های تاریخی، ادبی و فرهنگی علاقه‌مندید، دژنپشت مکان مناسبی برای شماست. برای دسترسی به محتواهای بیشتر و جذاب‌تر از دژنپشت، می‌توانید از صفحه اینستاگرام مربوطه به آدرس mahmudfazelibirjandi بازدید کنید.

دژنپشت

12 Feb, 12:37


.
خراسان

۲۴ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از دیرباز سه سرزمین پارس، آتروپاتکان (آذربایگان، آذربایجان) و خراسان ( خوراسان - خورآیان) سه پایه و پایگاه ایران بوده‌اند، و هستند.

از این سه، خراسان تا زمان ساسانیان و هزاره پس از آن، جایگاه و پایگاه برتری در نگاهبانی از ایران می‌داشته، و دارد.
از سرزمین ایران‌ویج که درگذریم، چند شهر کهن خراسان، در گزارش وندیداد، نخستین شهرهای ایران است که پدید آمده، و این گواه ارج این سرزمین است در نگاهبانی ایران.

سُغد، مرو، بلخ، کابل، هرات، گرگان، و هیرمند در گزارش وندیداد به همین ترتیب آفریده شده که نام آنان آمد.
این‌ها شهرهای خراسان باستانی است.

پیدایش خراسان، بر پایه این گواه استوار، از دوردست خاور آغاز شده و پس رفته‌رفته به باختر گسترش یافته است.

نام سزاوار خراسان هم شاید که همزمان با پیدایش و گسترش این سرزمین پیدا شده و بر زبان باشندگان آن گشته باشد.

خراسان، خور آیان، به معنی جایی است که خورشید از آن‌جا آید.
برخی کشورهای دیگر هم سرزمین خاوری خود را به نام خوراسان نامیده‌اند. نمونه آن ترکیه است که استان خاوریش آناتولی نام دارد. آناتولی به معنی خراسان است: جای آمدن خورشید.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

11 Feb, 16:32


.
دومین نشست شاهنامه‌خوانی

زمان: چهارشنبه ۲۴ بهمن۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰

مکان: کتابکده فرهنگ تون
فردوس
خیابان رضوی. بین رضوی سه و پنج

شرکت در نشست‌های کتابکده فرهنگ تون برای علاقه‌مندان آزاد و رایگان است.

@toonbooks
https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

11 Feb, 13:34


.
آیین شهریاری ایرانی - ۲


۲۳ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



ای مزدا؛
چه بزرگ است شهریاری مینوی تو!

ای مزدا؛
با شهریاری مینوی خود زندگانی سرشار از راستی به ما ارزانی بدار!

اکنون همه بشنوید:
مباد که آموزگار بد دیگرباره زندگی شما را تباه کند و با دژباوری خود، شما را به گمراهی بکشاند!

ای مزدا؛
از تو خواستارم که جهان از فرمانروایان بد بیاساید!

بشود که فرمانروایان نیک و نیک‌کردار و دانشور بر ما فرمان برانند
!

- برگرفته از گات‌ها. هات ۳۳. ۳۴. ۴۸.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

10 Feb, 17:07


.
برف

۲۲ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در جای‌جای سرزمین ایران ورجاوند برف باریده و هم‌میهنان شادی می‌کنند.
این برف که مادّه شادی امروز است در گذشته در نگاه نیاکان دانای ما به کار درمان می‌آمد.

حکیم میسری، دانشمند سده چهارم، کتابی در طب دارد، نام آن دانشنامه در علم پزشکی، و دانش طب خویش را در این کتاب بسروده است.
حکیم میسری، سه جا برف را از مایه‌های درمان سه بیماری شناسانده.

نخستین در علاج آماس خونی، و چنین گفته:
و لختی برف باید نزد بیمار
نهاده، نیز سیب نیک بسیار
. ص ۱۷۸.

دومین در علاج تشنگی، و چنین گفته:
و لختی برف را به‌دهان گرفتن
و بینی را بیندودن به روغن
. ص ۲۰۴.

سومین در علاج تب، و چنین گفته:
گلاب و سرکه جوی، و روغن ورد
به برف اندر کُنَش تا خود شود سرد
. ص ۲۴۲.

می‌ستاییم این دانش نیاکانی را.
می‌ستاییم فر ایران را.



- دانشنامه در علم پزشکی
حکیم میسری.
به اهتمام دکتر برات زنجانی.
تهران. طهوری. ۱۳۶۶.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

10 Feb, 07:34


.
۱۲۰۰ برگ سند ساواک

۲۲ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در پیرامون رخداد بزرگ سال ۱۳۵۷ هر آنچه نوشته و گفته شود، راهنماست در دریافت بهتر چونی و چرایی آن. یکی از کتاب‌های تازه در این باره کتابی است که وزارت اطلاعات انتشار داده، در دو مجلد، در ۱۲۰۰ برگ، که اسناد دستگاه‌های اطلاعاتی است در باره آن رخداد و مقدمات وقوع آن در جنوب خراسان.

امیر اسدالله علم به دلایلی، نگذاشته بود که ساواک در سرزمین قاینات یا جنوب خراسان شعبه‌ای باز کند. گردآوردن خبرها در شهرها بر گردن شهربانی بود، و در روستاها بر گردن ژاندارمری. این اسناد برخی است از مکاتبات همان دو دستگاه، که در انجام در ساواک گردآوری و بررسی می‌شده.

من هر دو مجلد این کتاب را سراسر خواندم . برخی خبرهای آن ابهاماتی را زدود، و در جای خود ابهاماتی دیگر را به میان آورد.
نمونه را، این کتاب خبر می‌دهد که زمانی یک اتوبوس از مردانی ناشناس به بیرجند مامور شده‌اند. آنان نرسیده به شهر، در مزار دره شیخان پیاده شده و پس بی آن که توجهی برانگیخته شود به مسجد نامدار شهر برده شده‌اند. در آنجا روحانی بزرگی به مردم گفته که این مردان به یاری انقلاب آمده‌اند. از اینان پشتیبانی کنید که چون حکومت به دست ما آید تاوان این پشتیبانی را خواهیم داد.

آن مردان از کجا و بر پایه کدام رای و فرمان به بیرجند آمدند، تا کی بودند و در این شهر چه کردند؟ آن روحانی بزرگ شهر از دنیا رفته و هر آنچه می‌دانسته را با خود برده. شاید از یاران او باشند کسانی که توانند این پرسش را پاسخ دهند. این تنها یک نمونه بود، از مطالب کتاب، که ابهامی زدود، و ابهامی دیگر افزود!

این کتاب شگفتی هم می‌آفریند. از این جهت که با سندهای فراوان نشان می‌دهد که دستگاه حکومت پهلوی تا به واپسین ساعت‌ها استوار بر پا بوده و در همه جای کشور چیزی از نگاه تیزبین آن دور نمی‌مانده. سندها می‌گوید که مثلا دستگاه حکومت از سفر کارمندی از مرکز به یک آبادی دورافتاده خبر داشته که در آنجا چه کرده و چه گفته و با چه کسانی دیدار کرده. از سخنان معلمی یا کارمندی در فلان اداره خبر داشته. از آنچه شماری از دوستان با هم در انجمنی خصوصی گفته‌اند خبردار بوده. از دانشجویانی که اعلامیه به فلان جا فرستاده‌اند خبر داشته. از مردمی که در آبادیی ضمن تقسیم آب چه گفته‌اند خبر داشته. از تظاهرات در شهر پیش از برگزاری آن باخبر بوده. گردانندگان تظاهرات یا اعتصاب را می‌شناخته و می‌دانسته که چه در سر دارند. و ...

آن شگفتی که گفتم جایی است که دستگاهی با چنین اشراف بر اوضاع دست به کاری نمی‌زده، و سخت بر آن بوده تا اشراف خودش بر اوضاع را از دست ندهد و تا بوده هم ذره‌ای از اشرافش بر اوضاع کاسته نشده!
در این اسناد نمی‌توان مثلا دید که حکومت اوضاع را به حال خودش رها کرده. پس چه شد که حکومتی مستقر و استوار و مسلط در ایران برجا بود و ناگاه گفتی باد آن را برد!
آن هم در احوالی که تا به واپسین روز هم، به گواه سندها، چیزی در افق رخدادها به چشم نمی‌آید که نشانه فرجام باشد!

باری، این دو مجلد کتاب بسیار خواندنی است، و داشتنی.
دستگاه اطلاعات کنونی ایران از سال‌ها پیش دست به انتشار کتاب‌هایی در باره رجال حکومت پیشین زده بود که همه خواندنی بود. این کار که اسنادی از مسایل سیاسی در جغرافیای محلی را انتشار دهند در نزد من نو بود، و همچند نو بودنش سودمند و راهنما.

در این کتاب خطاهای نسبتا زیاد به نگارش نام‌های کسان و جای‌ها راه یافته. عکس‌های کتاب بیش از اندازه دستکاری (روتوش) شده. و منابعی که گردآورندگان کتاب بدان رجوع کرده‌اند، دست اول نیست. کم مایه است.
و باید گفت که کتاب در برخی جاها سست می شود و به پیکره کارهای پیمانکاری درمی آید و این در خورد دستگاه ناشر این کتاب نیست.

در این زمانه که نسلی نو برآمده، پویا و جویا، سزاوارتر است که روایت‌هایی راست از تاریخ و روزگار پیشین به ایشان بازگوییم، زدوده از قداست، تا تاوان بهری از تاریخ‌ندانی خود را بپردازیم. سرگذشت دلدادگی و سرگشتگی جمعی ما دستمایه حرکت این نسل خواهد شد تا راه ایشان را در رقم‌زدن رستاخیز ایران روشن بدارد.
ایدون باد.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

09 Feb, 06:52


.
اگر شراب خوری، جرعه‌ای فشان بر خاک.
- حافظ

ویران‌کردن میخانه و ریختن می بر خاک
به دست انقلابیون.
بهمن ۱۳۵۷.
عکس: عباس عطار.


۲۱ بهمن ۱۴۰۳

@gahname1
https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

08 Feb, 11:29


.
گزارشی تصویری از
آیین بزرگداشت استاد پورداوود.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

07 Feb, 14:43


.
ملک­‌تاج قوام

بریده گزارشی بلند

۱۹ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

پدرش ابراهیم قوامی بود و مادرش مهین­‌دخت، به لقب فخرالسلطنه. پدرش آخرین قوام­‌الملک شیرازی بود، از تبار میرزا ابراهیم خان کلانتر، که به روزگار آقامحمد خان قاجار صدراعظم بود.
این دختر نهم اسفند ۱۲۹۸ در شیراز بزاده بود، در باغ ارم. پدرش او را به انگلستان فرستاد تا درس بخواند.

رضاشاه، دم و دستگاه دو امیر بزرگ را از میان نبرد: امیر ابراهیم علم ـ شوکت­‌الملک، و ابراهیم قوام.
به هر دو دستور داد تا پیوندهایی زناشویی بر پایه رای او کنند: علی قوام، اشرف، دختر رضاشاه را به زنی گرفت. امیر اسدالله علم هم پاییز سال ۱۳۱۸ با ملک­‌تاج خانم قوام سر سفره عقد نشست.

ملک­‌تاج قوام و محمدرضا پهلوی دوستان جانی بودند، و همبازی در تنیس. نقل می­‌کنند که آن دوستی ممکن بود به راه پیوند زناشویی برود که فرمان رضاشاه در کار آمد. ولیعهد، سال ۱۳۱۷ با فوزیه، شاهزاده خانم مصری، درپیوست. 

پس از آن هم شاهزاده محمدرضا پهلوی و این ملک‌زاده ـ ملکتاج قوام ـ همبازی ماندند و به رسم دوره نوجوانی تنیس می­‌باختند. زمین تنیس کاخ سعدآباد اگر زبان بگشاید خاطره­‌ها از تنیس­‌بازی شاه با ملکتاج قوام دارد، و با دیگران؛ و البته از بازیگری­‌های چرخ!

دو اشراف‌زاده بیست ساله، دو دختر آوردند. نخستین را رودابه نامیدند، زاده ۱۳۲۳ و دومین را ناز، زاده ۱۳۲۶. امیر اسدالله علم برای دو فرزندش از اداره ثبت احوال بیرجند شناسنامه گرفت. از آن مهری که به زادگاهش داشت.

ملک­‌تاج خانم نمونه زن محترم، مهربان، و مودب اشرافی ایرانی بود. کم­‌سخن بود. در جمع­‌ها حاضر نمی­‌شد. از جنجال گریزان بود. چنین بود که نام و نشانی از او در دنیای پرسروصدای نشریات آن دوره نتوان یافت. از اندک کسانی بود که اجازه داشت هر گاه بخواهد بدون وقت قبلی وارد اتاق محمدرضا شاه شود. 
در عکس­‌هایی که از تاج­‌گذاری بازپسین شاهنشاه ایران در دسترس است درست پشت سر فرح دیبا ایستاده است. با این همه اهل تشریفات نبود. حتی نقل می­‌کنند که میانه خوب و گرمی با خانم فرح دیبا نداشت. همچنان که با مادر و خواهران شوهرش میانه گرمی نداشت. در دوره اخیر زندگی که به ناچار در لندن می­‌بود هم با امیر حسین خزیمه و همسرش، فاطمه علم، سَری نداشت.

تنیس­‌بازی حرفه­‌ای بود. کمتر می‌شد جامه اشرافی یا تشریفاتی به بر کند. بیشتر وقت‌ها کفش و جامه تنیس­‌بازان به بر می‌کرد. زمین تنیسی را بساخته بود، کنار مِلک امیر شوکت­‌الملک در دزاشیب، و هر کس را ممکن بود که بدان زمین شود و از سر بازیچه هم که شده تنیسی ببازد. آن زمین امروز در دست خواص است. زمین تنیس ورزشگاه امجدیه پاتوقش بود. هر کس را از فرزندان باغبانان امجدیه، توپ­‌جمع­‌کن­‌ها، یا دیگران، دوستدار تنیس می­‌یافت به خرج خودش به انگلستان می­‌فرستاد تا تنیس بیاموزد. شماری از سرآمدان تنیس ایران از جمع همان کسان سر برآوردند. از بنیانگذاران تنیس ایران بود. نخستین دسته تنیس‌بازان ایران، پروردگان او بودند.

امیر اسدالله علم که درگذشت ملکتاج خانم در تهران بود. چندانی برنیامد که ناگزیر شد میهن را بگذارد و برود. امیر گفته بودند که چون ده سال از درگذشت ایشان برآید یادداشت‌هایشان را چاپ کنند. ملکتاج خانم در بیرون ایران که بود زمان ده ساله به سر رسید. یادداشت‌ها را در اختیار دکتر عالیخانی گذاشت که در آن روز بهتر دوستان امیر بود که زنده یا در دسترس بودند و عالیخانی آن همه را بازنگری و بی آن که دستی در آن ببرد چاپ کرد.
کسانی از چاپ و نشر آن یادداشت‌ها در ایران دارایی‌ها اندوختند. یک تن پیدا شد که رسم وفا و ادب به جای آورد و او زنده‌یاد صادق سمیعی بود. از ملک‌تاج خانم پروانه رسمی گرفت و از مالیه خودش آن دوره کتاب ارجمند را چاپ کرد تا به دسترس همگان آید.

ملک‌تاج خانم در انگلستان بود. اگر کسی از ایرانیان نیازی اداری یا مالی داشت دست ملک­‌تاج خانم از پشت او برداشته نمی­‌شد. نخستین گمارده ارشد دولت جمهوری اسلامی در لندن خصوصا به دیدارش شده بود و درخواسته بود تا او را به دولت انگلستان معرفی کند تا تحویلش بگیرند. و این خواهش را برآورده بود. نگاه نکرده بود که او گمارده دستگاهی است بدخواه خودش! از آن بزرگی که داشت.

با ملکه انگلستان و شماری از اعضای دربار و دولت دوستی داشت. روز نوزدهم بهمن ۱۳۸۰ در لندن درگذشت. دولت انگلستان نماینده ویژه خودش را فرستاد تا به بازماندگان آن بانوی بزرگ ادای احترام کند.

پس از درگذشت او، دختر بزرگش رودابه علم در لندن بماند تا در شهریور ۱۴۰۱ درگذشت. دختر دیگرش ناز علم هم مهر ماه امسال در اسپانیا بدرود زندگانی گفت.

امروز از دم و دستگاه بزرگ امارت قاینات که با چرخ گردان پهلو می‌زد چیزی بر جا نمانده، مگر کاخ‌هایی خالی که بر کنگره آن فاخته بنشسته و کوکو می‌زند.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

07 Feb, 14:43


.
ملک‌تاج قوام
۹ اسفند ۱۲۹۸ - ۱۹ بهمن ۱۳۸۰

در نوشتار زیر:

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

06 Feb, 18:12


.
نیایش‌خوانی از گات‌ها.
آغاز آیین بزرگداشت استاد پورداوود.
پنج‌شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳.
تهران.
خانه اندیشمندان علوم انسانی.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

06 Feb, 08:29


.
نمونه‌ای از دستخط استاد پورداوود.
ترجمه ویسپرد.
روزنامه اطلاعات.
۲۸ آبان ۱۳۴۷.
صفحه ۷.



آیین بزرگداشت استاد پورداوود.
ساعت چهار پسین امروز پنج‌شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳.
.
خیابان ویلا. چهار راه ورشو.
خانه اندیشمندان علوم انسانی.
سالن فردوسی.



انجمن افراز.
خانه اندیشمندان علوم انسانی.
انجمن باهمستان.


این آیین از اینستاگرام انجمن افراز پخش خواهد شد.
https://www.instagram.com/afraz.ngo?igsh=MWw4ZGMxMTBocTljbg==



@anjomanafraz
https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

05 Feb, 18:22


.
آیین بزرگداشت استاد پورداوود
فردا پنج‌شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
تهران.
خیابان ویلا. چهارراه ورشو.
خانه اندیشمندان علوم انسانی.
سالن فردوسی.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

05 Feb, 08:41


.
نیرنگ

۱۷ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نیرنگ واژه پهلوی است به معنی نیایش دینی.
در آیین ایرانی بسیاری از نیایش‌ها را نیرنگ گویند. نمونه آن نیرنگ دست‌شستن، نیرنگ رفع بیماری یا بلا، نیرنگ حاجت خواستن، نیرنگ دفع دزد و ... .

در دوره پس از افتادن ساسانیان در ایران واژه نیرنگ رفته رفته از معنی قدیم خود دور شد و به معنی سحر و طلسم و فریب درآمد تا فرهنگ باستانی ایران تا هر چه ممکن است از معنا و ژرفای خود دور شود. پس در برابر نیرنگ، دعا را گذاشتند. دعاهای گونه‌گونه و کتاب‌های دعا رونوشت نیرنگ‌های باستانی ایرانیان است.
یکی از فرگردهای خرده اوستا نیرنگستان نامیده شده و آن کتاب کهن دعاهای نیاکانی ماست.

در شاهنامه و دیوان‌های شاعران ایرانی هم نیرنگ بارها به همان معنای باستانی آمده، به نشان از ادامه کاربرد قدیم آن.

نمونه را:
ناصرخسرو سرود:
پست منشین و چشم دار و بدانک
زود، زیر و زبر شود نیرنگ.

فردوسی فرمود:
پر از چاره و رنگ و نیرنگ و جنگ
همان از در مرد فرهنگ و سنگ.

و همو فرمود:
فسون‌ها و نیرنگ‌ها زال ساخت
که اورند و بند جهان او شناخت.

- از دیباچه استاد پورداوود بر خرده اوستا.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

03 Feb, 18:51


.
پَر قو از دریاچه هامون

۱۵ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


زمانی دراز است که دریاچه هامون خشکیده. نزدیک ۵۰ سال.
دریاچه هامون دریاچه‌ای است کهن در سیستان یا همان مُلک نیمروز. دریاچه‌ای که در افسانه‌های ملی جایی بلند و ارجمند دارد.
یکی از کالاهای گرانبها که از این دریاچه کهن به دست می‌آمد پَر قو بود.
امروز شاید کمتر کسی باور کند که در آب دریاچه هامون قوهای بی‌شمار می‌زیستند و پَر قو از کالاهایی بود که بازرگانان از باشندگان پیرامون دریاچه می‌خریدند و به دیگر شهرها و حتی به هند می‌بردند.

پَر قوی دریاچه هامون!


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

03 Feb, 06:38


.

پنج گلوله برای شاه
یادداشتی به مناسبت سالگرد ۱۵ بهمن ۱۳۲۷

۱۵ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

محمدرضا شاه، پادشاهی بود با حدنصاب‌ها. یکی از حدنصاب‌های ویژه او در هدف شدن برای قتل بود. به کمتر فرمانروایی به اندازه محمدرضا شاه سوء‌قصد شده است.
دکتر میلانی در کتاب زندگی و زمانه شاه گزارش‌های همه ترورهای محمدرضا شاه را جمع آورده و نوشته است.
یکی از این دست اقدام‌ها در دهه نخست پادشاهی او، روز ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ بود، در دانشگاه تهران.

کتاب پنج گلوله برای شاه، اگر نگویم تنها کتاب، شاید تازه‌ترین کتابی در این باره باشد که انتشارات خجسته در قالب گفت وگویی در سال ۱۳۸۱ چاپ و منتشر کرد. در بیرون میهن هم برخی از ناخشنودان شاه چیزهایی پراکنده‌اند، بر پایه آیین خود، نه تاریخ.

این کتاب که نام آوردم، کتابی است ارزنده. ناشر انتشاراتی خجسته است و مدیر آن آقای یکرنگیان، مردی است آزاده‌خو که آگاهی‌های بسیار از رخدادهای همروزگار دارد، و فرزند سرتیپ یکرنگیان است، از امیران ارتش رضاشاهی.

عنوانی که بر این کتاب نهاده شده و هم مصاحبه با عبدالله ارگانی که خود از یاران مرد تیرانداز به سوی شاه بود، امروز و از نگاهی، تا اندازه‌ای غیرتاریخی می‌نماید. گویی هنوز کینی از شاه در دل مانده که با خالی‌شدن آن گلوله‌ها، خالی نشده! و چنین عنوانی برگزیده شده تا سهمی را از آن کین انباشته وانماید.
این کتاب خاطراتی است از یک بار شاه‌کُشی در تاریخ همروزگار ایران. جستاری کرامند در تاریخ ما.

خود من در گفت‌وگوهایی با یکی از تیمساران ارتش شاهنشاهی ایران، مطالبی از او در باره همین اقدام به قتل محمدرضا شاه شنیده و نوشته بودم. بادا که زمانی دست دهد تا آن نوشتارهای پراکنده را گرد کنم و به چاپ بسپارم. اگر از میان نرفته باشد.

۱۵ بهمن زمانی است دیگر تا در کارنامه خود بنگریم:
به راستی چه می‌خواستیم؟ چه می‌خواهیم؟

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

03 Feb, 06:37


.
پنج گلوله برای شاه
به مناسبت سالگرد ۱۵ بهمن ۱۳۲۷
در نوشتار زیر:


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

02 Feb, 11:33


.
انجمن افراز با همکاری گروه تاریخ و باستان‌شناسی خانه‌ اندیشمندان علوم انسانی
و انجمن باهمستان برگزار می‌کند:

آیین یادبود اندیشمند فرزانه
زنده‌یاد ابراهیم پورداود


با سخنرانی:
استاد اصغر دادبه
استاد ابوالقاسم اسماعیل‌پور
موبد پدرام سروش‌پور
دکتر محمود فاضلی بیرجندی


همراه با گاهان‌خوانی
و موسیقی (گروه آتر به سرپرستی سهراب فتحعلی‌زاده)

با اجرای دکتر مینا امیرآفتابی

زمان: پنج‌شنبه ۱۸ بهمن، ساعت ۱۶
مکان: تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی (بوستان ورشو - خیابان ویلا یا شهید نجات‌الهی)

▫️ورود برای همگان آزاد و رایگان است.

@anjomanafraz
www.anjomanafraz.com


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

01 Feb, 06:26


.
سخن از آیین شهریاری ایرانی - ۱


۱۳ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در شاهنامه، داستان پادشاهی هوشنگ، آمده است:

کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد.

از نیکی‌های پادشاهان یکی این بود که در پی آبادکردن جهان بودند.
در این خبر، آباد کردن فقط ناظر بر ایران‌زمین نیست و جهان را در بر گرفته دارد.
پادشاه ایران، جهان را آباد می‌کند، و جهان از پادشاه ایران به نیکی یاد می‌کند.

آبادان‌کردن جهان، از پایه‌های شهریاری ایرانی است.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

31 Jan, 10:14


.
سخنی دیگر از آتش
به مناسبت جشن سده
بریده سخنانم در آیین جشن سده انجمن افراز.
جیرود. شهر شمشک ـ دربندسر.


#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۲ بهمن ۱۴۰۳

در وندیداد، فرگرد هفتم، بخش هشتم از ۱۶ دسته آتش سخن به میان آمده است.
این ۱۶ آتش کمتر در جایی به سخن یا بررسی‌ها آورده شده. این‌ها سوای آن سه آتش بزرگ بهرام، آتش آدران و آتش دادگاه است:

آتش داروسازی
آتش کوره آجرپزی
آتش کوره سفال‌گری
آتش کوره گاوآهن‌سازی
آتش بوته زرگری
آتش بوته سیم‌گدازی
آتش بوته برنج‌گدازی
آتش کوره آهن‌گدازی

آتش گرمابه
آتش تنور نانوایی
آتش آشپزخانه
آتش اردوگاه
آتش شبانان
آتش کوچ‌نشینان
آتش خانواده

آتش مردارسوزی. یادآور شود که سوختن پیکر مرده در نزد ایرانیان باستان بسیار نکوهیده بود و پادافره داشت.

چون نیک بنگریم این ۱۶ آتش، گستره زندگانی ایرانیان را در زمان کهن به ما می‌شناساند.
شهر و شهرنشینی، کوچ‌نشینی، زندگی درسپاه و اردوی قشونی (پادگان)، و زندگی شبانی در این جا پیداست.
رونق کوره‌ها و بوته‌های گداختن چند فلز، نشان‌های درآمدن زندگی کهن ایرانی به عصر آهن و تولیدات ویژه آن عصر است.
داروسازی نشان دیگری است از زندگانی شهریی که در آن ساختن دارو، رسته‌ای ویژه و آتشی ویژه خود داشته است.
در شاهنامه، فریدون، پادشاه پیشدادی ایران، بنیاد پزشکی و درمان بیماران نهاده است.

روزگار این آتش‌ها، روزگاری است که زندگی خانوادگی خودسالار برپا بوده. خانواده جایگاه نیرومند ویژه خودش را داشته. در دل زندگی شهری یا روستایی فرورفته نبوده، و نام آن جداگانه آمده و دیده شده است.

این گستره زندگانی آدمی، از شهرنشینی تا کوچ‌نشینی، شبانی، و تا زندگی در اردوگاه‌ یا پادگان، در فرمانروایی پادشاهان ایرانی برقرار بود، و به گواه تاریخ ما در زیر درفش پادشاهان ایرانی ممکن شده است.
پادشاهی، آیین آزموده و خجسته کشورداری ایرانی در چندین هزاره بوده است.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

30 Jan, 19:30


.
جشن سده.
آتش فروزان بر روی برف.

شمشک.
یازدهم بهمن ۱۴۰۳.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

29 Jan, 17:50


.
آتشدان و آتش
نقش بر گِل.
از دوره شاهنشاهی ساسانی.
آتشکده آذرگشنسپ.
آتروپاتکان (آذربایجان).


۱۰ بهمن ۱۴۰۳.
به فرخندگی جشن سده.
پاینده ایران.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

29 Jan, 14:32


.
افروختن آتش در
جشن فرخنده سده.

۱۰ بهمن ۱۴۰۳


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

28 Jan, 15:32


.
جشن سده


نهم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی 


روز دهم بهمن ماه، جشن سده است.
نیاکان ما این جشن را بهر گرامیداشت آتش بر پا کرده‌اند. گفته‌اند و در شاهنامه هم آمده که اندرین روز هوشنگ شاه پیشدادی آتش را از برخورد دو پاره سنگ کشف کرد.
در این باره سخنان زیاد گفته‌اند. استوارتر رایی که به دست داده شده از آن دکتر ژاله آموزگار، و چنین است:

به روزگاران کهن ایرانیان سال را دو فصل کرده بودند:
تابستان هفت ماهه که از فروردین آغاز می‌شد تا اول آبان. پنج ماه دیگر از سال می‌ماند که آن پنج ماه زمستان بود.
هفت ماهه تابستان و پنج ماهه زمستان با ایزد رپیتوین، یکی از ایزدان باستانی ایرانی، پیوندی داشته که شنیدنی و خواندنی است.
اینجا بایستی سخنی در باره ایزد رپیتوین آورده شود:
رپیتوین، ایزد نیمروز است، و ایزد گرما و تابستان. نیاکان ما هر روز پنج نوبت نماز و نیایش می‌کردند. زمان نماز نیمروزی را رپیتوین‌گاه نامیده بودند.
خویشکاری ایزد رپیتوین این بوده که از آغاز آبان که آغاز زمستان است به زیر زمین برود تا آب‌های زیرزمین و ریشه‌های گیاهان را در آغوش خود بگیرد و به آن گرما ببخشد تا از سرما نیفسرند.

ایرانیان چنین پنداشته‌اند که چون یکسد روز از آغاز موسم زمستان برآید، ایزد رپیتوین دیگر نیرویی ندارد. گرمای او بسنده نیست که همه چیز را در زیر زمین گرم نگه بدارد. چنین بود که گرد هم می‌آمدند و آتش برمی‌افروختند تا به ایزد رپیتوین نیرو و گرما برسانند تا در نگه‌داری آب‌ها و گیاهان کم نیاورد.

این آتشی که به نام جشن سده برمی‌افروزیم بهر یاری به این ایزد است تا دوباره نیرو بگیرد و از پس نگه‌داری ریشه‌ها و آب‌های زیرزمینی برآید. تا خشکی زمین و درختان به سر رسد. درختان از نو جوانه بزنند، شکوفه و گل و برگ بدهند و زندگانی از سر گیرند که زندگانی همه ماست.

این‌ها همه از دولت ایزد رپیتوین است.
رپیتوین که به زمین بازمی‌گردد شادی و جشن است و روزگار نو فرا می‌رسد که آن را نوروز نامیده‌ایم. روز نو به معنای گیتیانه آن که نوزایی طبیعت است، و هم به معنای آرمانی آن که زمان پیروزی نیکی بر بدی و شر است.

زیبا و شیوا گفته بود، آن که گفته بود اگر دنیای پر راز و رمز، رنگارنگ و دلکش ایزدان ایرانی نبود، دنیا زیبایی و درونمایه‌ای نداشت و زندگانی بر روی زمین دشوار می‌شد.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

27 Jan, 21:11


.

شاهین و کبوتر

نهم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 

کبوتر که نماد دوستی و آشتی شناخته شده از آیین مسیح به میان مردم دنیا رفته و در ایران هم در یکی دو سده کنونی جایگاه نمادین یافته است.
دانسته است که در انجیل، روح خدا به پیکر کبوتر در عیسی پیامبر حلول می‌کند. هم گفته شده که عیسی روح خدا را به ریخت کبوتری دید که از آسمان فرود آمد و بر وی درآمد.
چنین شد که کبوتر در فرهنگ مسیحی ارجی یافت. هر چه فرهنگ مسیحی بر مردم دیگر سرزمین‌ها چیره شد نمادهای خود را هم در میان آنان بگسترد.

اما کبوتر نماد ما ایرانیان نبوده و نباید باشد. نماد ایرانیان، مرغی است نیرومند به نام شاهین: مرغ نیرومند، زیبا و پرشکوهی که یادآور شاه و پادشاهی است.
ایرانیان شاهین را خوش‌یمن می‌شناختند. همان که به افسانه‌های ملی ما راه یافت و نام هما بر او نهاده شد. شاهین در زبان تازی عقاب خوانده شده.

فر ایزدی در ایران باستان در پیکر مرغ وَرِغنَ جلوه‌گر شده که در فارسی همان شاهین است. چون ایرانیان نیرومند و دلیر و پهلوان بودند، فر ایزدی را هم به پیکر مرغی نیرومند شناختند که به سوی ایران و ایرانی در پرواز است و هر آن جا که فرود آید نیرو، پیروزی و سربلندی آورد.

این مرغ ایرانی با نژاد دلیر و پرزور ایرانی پیوند دارد. بر ماست تا شاهین را از نو نماد خود بشناسیم. کبوتر از آن ما نیست.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

27 Jan, 18:40


.
به یاد سـارا فرجـاد

هشتم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نسب به دو خاندان سرشناس قنادان و کاشانی می‌برد. پدرش دکتر محمدعلی فرجاد، فرزند محمدرضا قنادان بود، و مادرش مریم کاشانی، دختر محمدعلی کاشانی ملقب به مقنی‌باشی، آبشناس نامدار.

با داریوش سپهری درپیوسته بود، فرزند منوچهر خان، و نوه سپهری بزرگ، که تا بود آبشخور میش و گرگ در قاینات یکجا بود.

پدرش استاد دانشگاه بود. در دولت موقت بازرگان به دعوت دکتر شکوهی جایگاهی بلند در وزارت آموزش و پرورش یافت. چندی به سفارت ایران در پاکستان مامور شد و از کارهای نیکویش بزرگداشت اقبال لاهوری بود در آن مملکت.

دانش پدر به این دخترش رسیده بود. در دانشگاه درس می‌داد، می‌خواند و کتابخانه‌ای بزرگ داشت. و هم می‌نوشت. چند کتاب نوشت. نامدارترینش فنون مراقبت و نگهداری از کودک. موضوعی که رشته تدریسش بود. افزون بر تدریس دانشگاهی، به دعوت وزارت آموزش و پرورش، در سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی شرکت می‌کرد. 

اِشرافی بر نسب‌نامه خاندان‌ها و دلی در گرو تاریخ داشت. وقتی زندگی‌نامه نیای مادریش، مقنی‌باشی، را منتشر کردم به تاکید گفت که از اصطلاح «سالار آب» خوشش آمده. گفت دوست دارد همین اصطلاح را در کتابم ثبت کنم. من هم رای نیکویش را به کار بستم. دریغا که نماند تا کتاب از چاپ بیرون آید و آن بخش را بخواند!

ششم بهمن ۱۳۳۳ در بیرجند زاده شده بود. زندگی را در راه کسب دانش گذراند. هم دو فرزند آورده و آنان را خوب پرورده بود: ستاره و محمدعلی سپهری.
چندین دختر و پسر خردسال را هم به فرزندی برداشته بود و خرج زندگی آنان را می‌داد. درآمدش یکسر خرج نیکوکاری‌هایی می‌شد که نگذاشت کسی از جزییات آن خبردار شود.

یادم مانده هر بار که تلفن می‌زدم بردبار پاسخ می‌داد. یکی دو بار در میانه سخنانش، کوتاه گفته بود که حالش خوش نیست. و من گمان می‌بردم ناخوشی روزمره‌ای دارد که زود برطرف می‌شود. اما ناخوشی او بنیادین بود و من ندانستم.
یکی دو بار تلفن زدم و پاسخی نیامد. بر دلم گران آمد. با خود گفتم کجا رفت آن مهربانی‌ها؟ نگو که آن مهربان، با مهربانی‌هایش در بیمارستان آرمیده، در نبرد با بیماری.

تا ۲۹ آذر امسال که خبر رسید خرچنگ سنگدل، چنگال‌های خود را تا ژرفای پیکر مهربانش گسترانده و او را برده است. شبی پیش از چله و زایش آفتاب، و یک ماه پیش از آن که هفتاد ساله شود.

مادرش، زنده است، بسا که چشم به راه دیدار این دختر. دختری به یک معنا خانم، باسواد، مودب، مهربان. نمادی راستین برای نامی خانوادگی که پدرش برگزیده بود: فرجاد.

می‌شد که او راهنمای خوبی باشد تا برخی نادانسته‌ها از تاریخ قاینات روشن شود. اما چنین نشد. تقدیر بر تدبیرهای ما خندید، و او دامن‌کشان رفت.

سارا فرجاد از بازپسین یادگارهای عصر درخشان تاریخ معاصر قاینات بود. با رفتن او پرده‌ای دیگر بر روی صحنه تاریخ افتاد.
برفت آن گلبُن خرم به بادی
دریغی ماند و فریادی و یادی!


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

26 Jan, 08:09


.

ایران

۷ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


ایران در زبان اوستایی، اَئیریه، در فارسی باستان اَریَه، و در سنسکریت آریه است. معنی آن نیک‌سرشت، پاک‌گهر، راد و بزرگوار است.
واژه اوستایی اَئیریه در زبان پارتی آریان و در پهلوی ساسانی ایران شده.
این واژه دو پاره دارد: ایر + پسوند ان، که نشان نسبت است و ایران یعنی منسوب به قوم نیک‌سرشت و پاک‌گهر است. یا به معنی نیک‌سرشتان، پاک‌گوهران، بزرگواران.
واژه ایران چون پیشوند ان بر سرش بنشیند، انیران شده و معنی ناایرانی یا غیر ایرانی دهد.
سرزمین ایران در زمان ساسانیان به نام ایرانشهر نامبردار شده بود، و ایرانشهری یعنی ایرانی.
همین نام را در واژه آمیخته ایرانویج بازمی‌یابیم که سرزمین نخستین، و خاستگاه ایرانیان است.
نام ایران در نام‌هایی جغرافیایی چون اران، آلان و آلبان دیده می‌شود و نام جمهوری اُسِتی در روسیه هم هست، در شمال کوه‌های قفقاز.
این نام به ریخت ایر + ستان بوده به معنی جایگاه ایرها، سرزمین ایرانیان.


- ایرانویج
دکتر بهرام فره‌وشی.
انتشارات دانشگاه تهران.
چاپ هشتم. ۱۳۹۷.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

25 Jan, 16:11


.

آیین کشورداری در ایران


۶ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از چند سال پیش به این راز بزرگ تاریخی پی بردم که بیشترین پایه آیین‌های کشورداری در خلافت اسلامی، به ویژه آنچه در روزگار عباسیان به کار می‌رفته و برای آن در کتاب‌های گوناگون پایه درنهاده‌اند، همانا آیین‌ها و سنت‌هایی بوده که در ایران پیش از اسلام روان بوده است. ایرانیان که از زمان باستان به والاترین شیوه‌های شهریاری در جهان دست یافته بودند هزاران سال آن شیوه‌ها را در این سرزمین به کار بسته و ایرانیان بودند که پایه‌های کشورداری را در حکومت اسلامی نهاده و برای هر یک از آیین‌ها و دیوان‌ها بنیادی فقهی یافته‌اند.


ـ تاریخ شهریاری در شاهنشاهی ایران
سید محمدعلی امام شوشتری.
انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. مهر ۱۳۵۰.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

24 Jan, 10:06


.

گزارشی دیگر از کشتن حسنعلی منصور


۵ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


روز یکم بهمن سال ۱۳۴۳ حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت، در کناره میدان بهارستان هدف گلوله قرار گرفت.
یکی از نخستین کسان که به بالای سر منصور رسید، سپس آنچه را دیده بود در انجمنی بازگفته بود. فرزند او مردی است آگاه، راستگو و استوار. ایشان در دیداری، سخنان پدرش را برای من نگارنده این نوشتار بازگفت. پدرش نماینده مجلس بود، و پزشک بود، و رییس بیمارستان شماره هشت کارگران.
بریده‌ای از آن سخنان را می‌آورم:


به کنار میدان بهارستان که رسیدم ماشین نخست‌وزیر را دیدم که با درهای باز در کناری از میدان رها شده. به ماشین نزدیک شدم. پیکر منصور را دیدم که تیر خورده. غرق خون بود. جان داشت و خِرخِر می‌کرد.
محافظانش را دیدم که به جای رسیدگی به این پیکر نیمه جان در خیابان در پی ضارب می‌دویدند.
شتابان بر آن شدم تا پیکر منصور را به اورژانس بیمارستان خودمان ببرم ـ بیمارستان شماره هشت کارگران ـ که تا مجلس فاصله‌ای نداشت.
اما نگذاشتند و گفتند باید به بیمارستان پارس برده شود که آن زمان کنار سفارت فرانسه بود. پیکر خونین منصور یکساعت و نیم روی زمین افتاده بود تا آن را برداشتند و به بیمارستان پارس بردند.
دکتر شاهقلی رییس بیمارستان پارس بود.
در بیمارستان هر آنچه نیاز بود شد تا منصور درمان شود. اما نشد، و منصور ساعت‌های نخست روز ششم بهمن از دنیا گذشت.
سالی چند پس از آن پسر دکتر شاهقلی را دیدم و از او پرسیدم چه دانی از احوال منصور در بیمارستان پدرت، و از درگذشت او؟
او گفت: دو تیر به منصور خورده بود که یکی از گلویش گذشته و پارگی آن، گزندی به جانش نداشت. دیگری هم به شکم خورده بود. آن هم آنچنان نبود که به جانش گزند برساند.
معجزه‌ای برای منصور رخ داده بود و تیرها چنان کارگر نبود که او را بکشد. او را تحت معالجه داشتند. اما در اثر لخته شدن خون و انسداد سرخ‌رگ جان باخت، نه از زخم گلوله‌ها.

پسر دکتر شاهقلی این را هم گفت:
تیرهایی که به پیکر منصور خورده بود از سلاح دورزن شلیک شده بود.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

23 Jan, 18:28


🎈به فرهنگ باشد روان تندرست

🎈ایران سرزمینی کهن با فرهنگ باستانی است. سرزمین نیکی‌ها و مردمان نجیبی که ستایشگر داد و راستی و دوستی و نکوهشگر ظلم و دروغ و دشمنی‌اند. باید تا می توان از ایران گفت و نوشت. چرا که ظرف و محتوای توسعه کشور است. باید زبان فارسی را دوست داشت و در جهت ترویج آن از هیچ اقدامی دریغ نکرد. باید تا حد ممکن فرزندان کشور را با حافظ و سعدی، با فردوسی و مولوی و نظامی آشنا کرد. اگر ایده ایران از جمع معدودی نخبگان خارج شود و در میان مردم و سیاستگذاران شکل خودآگاهانه بگیرد معنای امنیت، مصلحت و منافع ملی شکل خواهد گرفت. حقیقت این است که امروزه ایران مورد غفلت قرار گرفته است و بدون وطن، کشور و ایراندوستی هیچ تحول مهمی رقم نمی‌خورد.

🎈فهرست زیر از کوشاترین و معتبرترین رسانه ها و نهادهای فرهنگیِ مستقل تشکیل شده است که جملگی در گستره‌یِ گسترده‌یِ تاریخ و ادبیات و فرهنگِ زرینِ ایران زمین می‌کوشند.
با پیوستن به این رسانه ها و نهادها به توسعه فرهنگی در جامعه یاری رسانیم.
                     
   🎈پـــــــایــنده ایــــــــــران🎈


🎀کتاب گویا (لذت مطالعه با چشمان بسته).

🎀زین قند پارسی
(درست بنویسیم، درست بگوییم).

🎀دکتر محمّد‌علی اسلامی‌نُدوشن

🎀مولانا و عاشقانه شمس(زهرا غریبیان لواسانی)

🎀رسانه رسمی استاد فریدون فرح اندوز
(گوینده و مجری رادیو و تلویزیون ملی ایران).

🎀رازها و نمادها و آموزه‌های شاهنامه

🎀بهترین داستان‌های کوتاه جهان

🎀انجمن شاهنامه‌خوانی هما
(خوانش و شرح بیتهای شاهنامه).

🎀رمانهای صوتی بهار

🎀حافظ // خیام ( صوتی )

🎀خردسرای فردوسی
(آینه‌ای برای پژواک جلوه‌های دانش و فرهنگ ایران زمین).

🎀بنیاد فردوسی خراسان
(كانون شاهنامه فردوسی توس‏).

🎀سرو سایـه‌فکن
(رسانه ای برای پاسداشت زبان و ادبیات فارسی).

🎀شرح غزلیات سعدی با امیر اثنی عشری

🎀چراغداران (دایرةالمعارف بزرگ صوتی ایران، صداهای نایاب فرهنگ و ادب و هنر)

🎀حافظ‌خوانی با محمدرضاکاکائی

🎀کتابخانه متون و مطالعات زردشتی

🎀بوستان سعدی با امیر اثنی عشری

🎀شاهنامه کودک هما

🎀مأدبه‌ی ادبی، شرح کلیله و دمنه و آثار ادبی فارسی (رسانه دکتر محمّدامین احمدپور).

🎀ستیغ، خوانش اشعار حافظ و سعدی و...(رسانه سهیل قاسمی)

🎀تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیات ایران زمین

🎀شاهنامه برای کودکان
(قصه های شاهنامه و خواندن اشعار برای کودکان و نوجوانان).

🎀دژنپشت(کتابخانهٔ کهن سرزمین پارس به روزگار پارت‌ها)

🎀گاهگفـت
(دُرُست‌خوانیِ شعرِ کُهَن).

🎀کتاب گویای ژیگ

🎀سفر به ادبیات
(مرزبان‌نامه و گلستان، تک‌بیت‌های کاربردی )

🎀ملی‌گرایی ایرانی/شاهنامه پژوهی

🎀تاریخ نگار (روایتی متفاوت از تاریخ ایران)

🎀کانون پژوهش‌های شاهنامه
(معرفی کتاب‌ها و مقالات و یادداشت‌ها پیرامون شاهنامه).

🎀انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)

🎀فرهنگ یاریگری، توسعه پایدار و زیست بوم‌داری

🎀رهسپر کوچه رندان
(بررسی اندیشه حافظ).

🎀آرخش، کلبه پژوهش حماسه‌های ایرانی
(رسانه دکتر آرش اکبری مفاخر).

🎀تاریخ روایی ایران

🎀سخن و سخنوران
(سخنرانی و گفتگوهای نایاب نام آوران وطن فارسی).

🎀کتاب و حکمت

🎀تاریخ میانه

🎀زبان شناسی و فراتر از آن (درگاهی برای آموختن درباره زبان‌ها و فرهنگ‌ها).

🎀خواندن و شرح تاریخ عالم‌آرای عبّاسی (میلاد نورمحمدزاده).

🎀شرح کلیات سعدی
(تصحیح و طبع شادروان محمدعلی فروغی).



🎀کانال میهمان:


🎀دکتر مهدی نوریان(نویسنده، ادیب و استاد بازنشستهٔ دانشگاه اصفهان).



🎈فـــرِّ ایــــران را می سـتایـیـم
.🎈


🎈هماهنگی جهت شرکت در تبادل



🎈@Arash_Kamangiiir

دژنپشت

23 Jan, 14:42


.
برهنگی


۴ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در گزارش فردوسی، روزی که سام و همراهان به دامن البرزکوه می‌شوند تا زال را بازیابند سیمرغ او را از نشیم خود برداشته و به نزد پدر می‌اورد. زال در کوهسار ببالیده و برهنه است. سام قبایی بر تن او می‌پیچد.

شبانگاهی که رستم در کاخ شاه سمنگان آرمیده، تهمینه آرام به آرامشگاه رستم شده و خود را بدو می‌سپارد.

فردوسی بزرگ ورجاوند در درآمد داستان بیژن و منیژه از پیوستن با مهربانش می‌گوید. پیوستنی چنان که شب تیره را بر او نوروز کرده.

روزی که گماردگان افراسیاب آگاهی می‌دهند که پسر جوانی در کاخ دخترش دیده‌اند پدر و گماردگان به کاخ منیژه می‌روند و او را با بیژن برهنه می‌یابند.


این سخنان در نامه ملی ایرانیان آمده و نشده که کسی بر آن خرده بگیرد. این نیست مگر از آن دریافت والای ایرانی.
از این سخنان، هزار سال پیش سرودند، و آن را شنیدیم و خواندیم، و چیزی نشد.
چیزی هم نخواهد شد.
شاهنامه را تا هستیم خواهیم خواند.
گر خرده‌ای هست، جایی دیگر است.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

22 Jan, 17:38


.

پیش‌بینی انقلاب در ایران
از یادداشت‌های امیر اسدالله علم


سوم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



جمعه سوم بهمن ۱۳۵۴
دو ساعتی تنها سواری کردم. افکار پیچیده دور و درازی می‌کردم. ولی مطلبی که مرا بیشتر تحت‌تأثیر داشت مذاکراتی بود که دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم. دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن می‌گفت که بی‌نهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاً باید به انقلاب بیانجامد. ...
من تمام امروز با آن که هوا بهشتی بود در این فکر بودم و به خود می‌پیچیدم. شاهی که تمام وجود خویش را وقف عظمت این کشور کرده است، در دست یک عدّه به احتمال قوی خائن، و به احتمال دیگر، ندانم کار و سمبل کار به این صورت گرفتار است و خود خیال می‌فرماید که جبهه ما در نهایت استواری است.

پی‌نوشت: امیر این یادداشت را در بهمن ۱۳۵۴ نوشته‌اند.

یادداشت‌های علم
مجلد ۵. برگ‌های ۴۱۱ و ۴۱۴.
انتشارات کتابسرا. تهران. چاپ دوم. ۱۳۹۰.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

22 Jan, 11:29


.
"هریوند"


سوم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در وندیداد، فرگرد یکم آمده است که ششمین سرزمین و کشور نیک که اهوره‌مزدا آفرید، هریوَ بود‌.
هریوَ نام شهری است از خراسان که امروز در افغانستان است. نامش در زبان فارسی امروز هرات است. رودی که از کنار هرات می‌گذرد هری‌رود نام دارد: رود شهر هری.

آبادی کهنی نزدیک بیرجند هست، نامش هریوند، که به خرمی و فراوانی آب نامبردار است. آن را آبادی ۱۲ کاریز گفته‌اند.

نام هریوند دو بخش دارد: هری + وند.
وند، نشان وابستگی است.
هری‌وند= وابسته‌به هری، یا هرات.

هری‌وند از آن آب فراوان به هرات وابسته و همانند بوده؟


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

21 Jan, 10:32


.
جشن بهمنگان


دوم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



بهمنگان یا بهمنجه رسم ایرانیان است.
چون دو روز از ماه بهمن گذشته بودی بهمنجه کردندی، و این جشنی بودی، و طعام پختندی، و بهمن سرخ و بهمن زرد بر سر کاسه‌ها برافشاندندی.

- لغت فرس.
اسدی توسی.



پی‌نوشت:
بهمن، بیخی است سرخ یا زردرنگ که در تهیه دوا به کار آید.
- فرهنگ فارسی.
دکتر محمد معین.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

20 Jan, 17:21


.
صدوهفدهمین سالگرد گشایش مدرسه شوکتیه

یکم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نخستین روز بهمن ماه سالگرد گشایش مدرسه شوکتیه است و شایسته است که این روز را در قاینات و در همه سرزمین‌های خاوری ایران، از مشهد تا چابهار، جشن بگیرند که روز فرخنده بنیانگذاری فرهنگ نوین این سرزمین‌هاست.

بریده گزارشی که از آیین گشایش مدرسه در دست اینجانب است آورده می‌شود و شرح آن را به کتابی موکول می‌کنم که در موضوع زندگانی سرکار امیر، مخدوم با عنایت ما، در دست تهیه دارم:

امیر ابراهیم خان علم ـ شوکت‌الملک دوم ـ مدت‌ها احوال مدارس جدید را در تهران وارسیده بودند. پس در بیرجند بزرگان را به سرای خود دعوت کردند و این رای را با آنان در میان گذاشتند.
دو معلم ورزیده را از تهران به قرار ماهی هفتاد تومان به بیرجند دعوت کردند.
ملزومات مدرسه را از اثاثیه و کتاب و غیره آنچه لازم بود حاضر و آماده کرده و در روز اول بهمن ۱۲۸۶ افتتاح رسمی مدرسه به عمل آمد.
مدرسه در آغاز دارای پنجاه نفر شاگرد است. 
شهریه از کسی مطالبه نمی‌شود.
سی نفر، که از اطفال فقرا هستند به هر کدامی سالی دو دست لباس یکی زمستانی و دیگری تابستانی از امتعه داخلی داده می‌شود و به هر کدام از این سی نفر ماهی پانزده من گندم و هفت هزار پول نقد داده می‌شود، برای مخارج شام و نهار آن‌ها.
کتب و لوازم تحریر و غیره تماماً از مدرسه داده می‌شود.
ولی بیست نفر که از اولاد متمولین و تجار هستند از شهریه می‌افتند و لباس آن‌ها با اولیای خودشان است.
کتب آن‌ها نیز تا یکسال مجانی است و بعد باید خودشان بخرند.
کلیه مخارج از مواجب معلم و اجزا و غیره با خود امیر شوکت‌الملک است.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

20 Jan, 17:21


.
یکصد و هفدهمین سالگرد گشایش مدرسه
شوکتیه

در نوشتار زیر:

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

19 Jan, 15:57


.
معرفی کتاب

گاهنامه تئوفانس

به احترام نوآمدگان به دژنپشت
و به احترام دوست رایمند ایراندوست #مجید_دهقانی


۳۰ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در نزد ما ایرانیان که کمبود منابع کهن تاریخی داریم این دسته کتاب‌ها که تاریخنگاران کهن خارجی نوشته‌اند از روشنگران تاریکی‌های تاریخ ماست. زیرا در همان روزگاری نوشته شده که از آن خبر می‌دهد و پژوهش آیندگان در باره رخدادهای قدیم نیست.
گزارش‌های این کتاب مربوط است به برهه‌ای بس مهین و کرامند از روزگاران گذشته ما. برهه‌ای که از بیست سال پیش از برآمدن اسلام تا به سال ۱۹۶ قمری می‌رسد، دوره خلافت مامون.
گاهنامه تئوفانس، به قالب سالنامه، رخدادهای هر سال را جداگانه ثبت کرده و چنان که رایمندان نوشته‌اند، پُر ارج‌ترین و استادانه ‌ترین، در میان آثار گاهنامه ‌نویسان بیزانسی است. 
از بزرگی کار تئوفانس است که گاهنامه ‌نویسان پس از او گاهنامه‌‌های خود را بر پایه آگاهی‌ها و روش او نوشته‌اند. اما بیشتر آنان باریک‌بینی او را نداشته اند.

این مترجم، کتاب را بر پایه دو نسخه انگلیسی و با رنج بسیار به فارسی درآورده و پیشکش ایران و ایرانیان کرده است.

سه نمونه کوتاه از خبرهای کتاب:

سال ۶۰۳ 
در این سال خسرو، شاهنشاه پارس، سپاهیان عظیمی گرد آورد و به جنگ روم فرستاد. ژرمانوس، امپراتور روم که این خبر را شنید به هراس افتاد. چاره‌ای نبود، و وارد کارزار شد. او خود هم در نبرد زخم برداشت، اما محافظانش او را به سلامت از معرکه به در کشیدند و به کنستانتینا رساندند. رومیان در این جنگ شکست خوردند، و ژرمانوس هم در روز یازدهم درگذشت.

سال ۶۲۵ / در این سال خسرو شاهنشاه پارس سپاه تازه‌ای تشکیل داد و مردمانی را از هر مملکت در آن وارد کرد. این سپاه را به علاوه آن ۵۰ هزار تنی که از لشکریان شهربراز گرفته بود به شاهین سپهسالار تحویل داد. نام این سپاه را نیزه‌داران زرین گذاشت و آن را به جنگ امپراتور روم اعزام کرد. شهربراز را با بقیه سپاهیانش به کنستانتینوپل مامور کرد تا با یاری هون‌های باختری یا آوارها، بلغارها، اسلاوها و گپیدها بتواند پیش رفته و شهر را فرو بگیرد.

سال ۸۰۹ / ۱۹۳ قمری
در این سال هارون فرمانروای عرب‌ها در ماه مارس در اندرون مملکت پارس، در سرزمین موسوم به خراسان، درگذشت. بر جای او پسرش محمد، نشست که مردی بود نالایق. برادرش عبدالله با لشکریان پدرش، از همان خراسان، بر برادر شورید: این شورش منشا جنگ داخلی در میان اتباع عرب حکومت شد. در آن احوال، اهالی سوریه، مصر، و لیبی، هم تشکیل دولت‌های مجزا دادند و به ضدیت با همدیگر روال اوضاع را پریشیدند. قتل و کشتار و دزدی و نیز همه رقم تبهکاری بر ضد خودشان و نیز بر ضد عیسویانی درگرفت که در قلمرو عرب‌ها به سر می‌بردند. کشتاری که از همدیگر، و نیز از ما، کردند پنج سالی دوام داشت.

کتاب را انتشارات برسم به سال ۱۴۰۱ چاپ و پخش کرد. خواهندگان کتاب به این شماره پیامک بفرستند: ۰۹۳۰۳۸۶۲۲۳۷

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

19 Jan, 15:57


.
معرفی کتاب

گاهنامه تئوفانِس

در نوشتار زیر:

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

18 Jan, 20:16


.

گردشگران خارجی در کنار نقش رستم.
مرودشت. فارس.
سال ۱۳۵۴.

به آرامش، زنهار، بی‌زمانی و برآسودگی در عکس بنگرید!


۳۰ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

18 Jan, 06:55


.
معرفی کتاب
تاریخ طنز و شوخ‌طبعی


۲۹ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


این کتاب نوشته دکتر علی اصغر حلبی است و چنان که از نام آن برآید تاریخی است از طنز و طنزپردازان در ایران. از قدیم تا برسد به عبید زاکانی، در سده هشتم، سرآمد طنزپردازان در زبان فارسی.
دکتر حلبی، فرهنگ ایران و فرازها و فرودهای تاریخی آن را خوب می‌شناسد. پیش‌تر کتاب تاریخ فلسفه در ایران را نوشته بود: گواه آشنایی ایشان با فرهنگ، و تاریخ فرهنگ ایران.
این کتاب که تاریخ طنز و شوخ‌طبعی نامیده شده در آغازش در دو فصل جدا، هزل و هجو را بررسیده. در پی آن فصلی آورده در علل گرایش به طنز شوخ‌طبعی. کاری دشوار که حتی درآمدن به سخن از آن زور زیاد می‌خواهد.

فصل پنجم کتاب که حدود ۸۰ برگ شده لغت‌نامه طنز و شوخ‌طبعی است. کاش این لغت‌نامه جداگانه چاپ می‌شد تا در دسترس دوستداران ادب پارسی آید و نویسنده و مترجم و ویراستار و دیگر آنان را به کار آید که با زبان سروکار دارند. واژه‌نامه‌ای است که ۲۴۰ واژه را آورده و معناهای آن را شرح داده: واژگان دنیای طنز و شوخی در زبان فارسی. از واژگان علما تا به واژگان عامه.
فصلی است پربار که در دیگر واژه نامه‌ها هم نتوان یافت. دریغ که این واژه‌نامه در این کتاب خوب زندانی مانده و همگان از آن آگاهی ندارند.

در فصل‌های پس از آن طنز و شوخی را از روزگار امویان و پس عباسیان بررسیده. فصلی را در کار ظهور دوباره ایرانیان کرده. پس از آن موضوع را در دوره‌های غزنوی، سلجوقی و خوارزمشاهی بررسیده و کار را در روزگار و زمانه سعدی و حافظ به انجام آورده.

از طنز هر دوره نمونه‌هایی آورده. اما مهر و نشان زمانه نگارش و چاپ کتاب بر آن خورده. هر جا نمونه‌ای از سخنان بی‌پرده طنزپردازی آمده نقطه‌چین شده و این از نیرو و هم از مزه کتاب کاسته.

تاریخ طنز و شوخ‌طبعی کتابی است به درد بخور که خواننده دوستدار تاریخ ایران را با زوایایی از تاریخ آشنا می‌کند، که در تاریخ‌ها نیامده.
فهرست‌های خوبی هم در انجام کتاب آمده که پژوهندگان از آن بهره‌ها ببرند.

این معرفی را آوردم تا کسی نگران نشود که طنزپرداز آزموده، و کتاب خوب در تاریخ طنز و طنزپردازی نداریم. 
هم تا گفته باشم که طنز و شوخ‌طبعی فنی است که نیاز به سواد تاریخی و ادبی فراوانی دارد و کار هر بیهده‌گوی نیست.
افزون بر این، طنز و شوخ‌طبعی چیزی است جز لودگی و خنداندن مردم.
لوده‌های تبه‌خوی را نشود که با طنزپردازان در یکجا دید.
طنزپرداز، پاکیزه‌خوی است، بینش سیاسی و اجتماعی دارد، نگران ستم‌هاست که بر خلق می‌رود، و هم مهر میهن در دل دارد.

آنان که امروز خود را به نام طنزپرداز وانموده‌اند از بازی زمانه بر سر  این کار شده‌اند. دیده‌ایم که چه آسان میهن و اخلاق را به بازی می‌گیرند.
آنان، زنده یا مرده، جایی در میهن و در میان میهن‌دوستان ندارند. ... .



تاریخ طنز و شوخ‌طبعی تا روزگار عبید زاکانی
دکتر علی اصغر حلبی
تهران. انتشارات بهبهانی. ۷۸۰ برگ.
چ اول. ۱۳۷۷.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

17 Jan, 19:41


.
از شاهنامه

سیاه‌پوشیدن آب

۲۸ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نوتر، زیباتر و دلنوازتر آمیزه‌ای (ترکیبی) که نادره‌مردی چون فردوسی سکه زده همین سیاه پوشیدن آب است.
سخنی گرانمایه که در سوگ سیاوش پرداخته.
این آمیزه نو است، ناب است.
از واقع عالم برگذشته، و در عین حال واقعیت ناب است.
گویی نه که هزار سال پیش پرداخته شده.
می‌فرماید:
به کین سیاوش سیه پوشد آب
کند زار، نفرین به افراسیاب.

آب، نماد زندگی است و روشنایی.
آن دم که سیاوش کشته شد، آب هم در نزد فردوسی سیه‌پوش شده.
زندگی و روشنایی هم تاریک شده است.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

16 Jan, 12:20


.
ایزد باد  را می‌ستاییم.
ای ایزد باد! هر آنچه از تو را می‌ستاییم که از آنِ سپندمینوست.
ای ایزد باد! ما را این کامیابی ارزانی دار تا هر آنچه را از آن انگره مینوست در هم شکنیم و کامروا باشیم
.
ـ برگرفته از رام یشت.


نیمروز ۲۷ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی




در تهران باد آمد.
آسمان، آبی شد.





https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

16 Jan, 10:24


.

«ریو اردشیر»
شهر نویسندگان در ایران باستان


۲۷ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


«ریو اردشیر» از شهرهایی است که اردشیر پاپکان، شاهنشاه ساسانی بنا نهاد.

مارکوارت در ص ۴۶ ایرانشهر در جغرافیای بطلمیوس، ویرانه ‌های این شهر را نزدیک بوشهر کنونی دانسته. ابن بلخی در ص ۳۵۳ فارس‌نامه این شهر را «ری‌شهر» نامیده و نوشته که شهرکی است بر کنار دریا، نزدیک ماه‌شهر کنونی، و افزوده که «مردم آن جا مصلح باشند و به خویشتن مشغول، و کوفته روزگار و ظلم‌‌های متواتر.»

یاقوت حموی در معجم‌البلدان ج ۲ ص ۵۹۴ ریو اردشیر را ری‌شهر دانسته و می‌نویسد: «در دوره حکومت فارس‌ها، کشته دفتران در آنجا می‌زیستند. و ایشان به خامه جستق می‌نوشتند که خامه‌ای بوده برای کتاب‌های پزشکی و نجوم و فلسفه و امروز کسی نه در عربی و نه در فارسی بدین خامه نمی‌نویسد.»
«کشته دفتران» به گمان یاقوت «گَشته دفیران» است، به معنی شکسته نویسان. 
می‌‌گوید، گشته دفیران خط مخصوصی بوده که به روزگار خود او (سده هفتم) هم دیگر نشانی از آن نمانده بود.   

دکتر ذبیح‌الله صفا درباره این خط می‌نویسد:
«برای تحریر کتب طب و فلسفه و منطق، دو خط بود. یکی به نام نیم کستج (نیم گشتگ)...، و خط کستج (گشتگ) هم برای نگارش کتب علمی بوده.

از گزارش یاقوت برمی‌‌آید که در ریو اردشیر، نویسندگان کتاب‌‌های پزشکی و نجوم و  فلسفه، دست کم در  ۱۴ سده پیش، سرگرم پژوهش و نگارش ‌بوده‌‌اند؟

آیا از این مرکز بزرگ دانش ایرانی گزارش دیگری بر جا هست؟
کتاب‌‌های ریو اردشیر چه شده؟
چرا ابن بلخی ساکنان ریو اردشیر را «کوفته روزگار و ظلم‌‌های متواتر» وصف کرده؟
بر شهر اهل پزشکی و نجوم و فلسفه ایران چه رفته بود؟

بلاذری در ص ۵۴۰ فتوح‌البلدان گزارشی از غارت تازیان در شهر ریو اردشیر داده و نوشته که روز تصرف ریو اردشیر از جهت نعمت فراوان که به مسلمانان رو کرد همچون روز قادسیه بود.

چرا از این پاره از هویت خویش، نامی هم نمی‌آوریم؟

سزاوار است که بر ما بتازند و بگویند ایران چیزی از روزگار کهن ندارد.

کسی ری شهر یا ریو اردشیر را می‌شناسد؟


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

15 Jan, 18:13


.
شهردار شاهنامه‌شناس تهران


۲۶ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

تهران، زمانی شهرداری داشته شاه‌نامه‌خوان، و شاهنامه‌شناس؛ و این شگفتی کمی نیست!

این دو مجلد از شاهنامه که عکسش آورده شد، ویژه کودکان و نوجوانان است. این کتاب‌ها پس از مدت‌ها جست‌وجو به دستم رسید.

نویسنده، احمد نفیسی است که در سال‌های ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ نزدیک دو سالی شهردار تهران بود. شهرداری نفیسی حاشیه‌هایی داشت و منجر شد به زندانی شدن او. شرح آن در کتاب‌های تاریخ و هم در کتاب خاطرات خود او آمده که عنوانش چنین است: برنده‌ها هم بازنده‌اند.
خاطرات آقای نفیسی سیمایی دیگر از حکمرانی ایران در آن دوره ترسیم می‌کند، و هم آموخته‌هایش در شهرداری را در بر دارد.
اکنون کاری به آن ندارم.

می‌خواهم از این گزارشی از شاهنامه یاد کنم که آقای نفیسی نوشته، و در مقدمه آورده که این کار را در زندان کرده، سال ۱۳۴۳.
دانسته نشد که شاهنامه منثور آقای نفیسی همین دو مجلد است یا مجلدهای دیگر هم داشته.
این که من دارم و دیدم از هر چه شاهنامه برای کودک و نوجوان دیده‌ام شسته رفته‌تر است و پاکیزه‌تر. نگارش درستی دارد و نویسنده شاهنامه را می‌شناخته. نه آن که برای سودجویی دست به نگارش برداشتی بی سروته از آن کتاب سترگ زده باشد.
گزافه نیست که تکرار کنم این دو مجلد در سنجش با هر شاهنامه منثور دیگر که برای کودک و نوجوان تهیه شده چند سر و گردن بالاتر است.

آقای نفیسی در مقدمه نوشته است که فرزندانش را با شاهنامه بزرگ کرده و آنان را بر راه و روش راستان و نیکان ایران باستان پرورده است.
ای شگفت!
شهرداری تهران روزی را به خود دیده که چنین مردی دانا هم شهردار بوده!


گزیده‌هایی از شاهنامه فردوسی
به کوشش احمد نفیسی
انتشارات تهران
چاپ ششم. ۱۳۹۰.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

15 Jan, 18:13


.
شهردار شاهنامه‌شناس تهران

در نوشتار زیر:

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

14 Jan, 17:29


.

خاطره
به مناسبت سالگرد خروج محمدرضاشاه از ایران


۲۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از پیرامون ماه مهر سال ۱۳۵۷ بود که رفتار آدم‌ها با همدیگر عوض شد.
تا پیش از آن مهمانی‌ها و شب‌نشینی‌ها سرشار مهر و راستی بود. هر کس از دنیای خودش سخنی به میان می‌آورد و دیگران می‌شنیدند. دنیاهای آدم‌ها به اندازه شمار ایشان زیاد بود و گونه به گونه. کسب و کارها متنوع بود و هر کس یک سخن از کسب و کار خودش که می‌گفت، شب با شادی و خوشی سر می‌شد.

یاد دارم، و خوب یاد دارم، که کمابیش از همان سرآغاز پاییز آن سال بود که روابط آدم‌ها یکباره دیگرگونه شد. دیدارها بیشتر به ستیز می‌انجامید. معروف شد که بگویند فلانی شاهی است، و فلانی خمینی.
یک دسته از اقوام و خویشان بر راهی می‌رفتند که تا بدان روز می‌رفتند. دسته دیگری پیدا شدند که راه خود را از راه قدیم جدا کردند و صاحبان ادعاهایی شدند. از اوضاع و احوال مملکتی بد می‌گفتند و خبرها در مشت داشتند از مملکتی که قرار است بسازند و سرشار داد و آسایش باشد. شمار این دسته هر روز بیشتر می‌شد.
آن دسته که بر راه قدیم می‌رفتند بهتر می‌دیدند در برابر آن تندی‌ها که برخاسته بود خموش بمانند.

صفا و مهربانی از دنیای همه ما رفت. دیدارهای گرم و صمیمی قدیم کمتر شد. هر بار که دور هم گرد می‌آمدیم سخنان سیاسی برپا می‌شد و کار به بگومگوهایی می‌کشید که در انجام همگی دل‌چرکین از هم جدا می‌شدند.
شب‌ها دیگر شب دوستی و خاطره خوش نبود و با خوشی و شادی به سر نمی‌رسید.

از روز ۲۶ دی ماه که خبر رسید شاه مملکت رفته، کفه آنان که مدعی بودند دنیایی نو برپا خواهند کرد سنگین شد. از آن به بعد دیگر کمتر کسی در برابر آنان درایستاد. توفانی در خانواده‌ها افتاد که مگر به چشم نمی‌بینید که مملکت درهم پاشیده و شاه مملکتش را واگذاشت و رفت. دیگر جای سخنی نمانده بود.
خانواده و محیط دوستی و خویشاوندی یکسر به تصرف سیاست درآمد. روابط خانوادگی کمتر و کمتر شد. پیام‌هایی ردوبدل می‌شد که بدین معنا بود: دیدید گفتیم؟ شد همان که ما می‌گفتیم. شما باید فکری برای دین و دنیای ویران خودتان بکنید.

چنین تا توده مردم سیاسی شد و سیاست توده‌ای روابط خانوادگی را تسخیر کرد. همه خبره سیاست شدند.
هنوز هم که شده همین نوع روابط بر محیط خانواده‌ها چیره است.
نسلی بار آمده که نمی‌داند در مهمانی خانوادگی و در شب‌نشینی قدیم اصلا کسی سخنی جز از کار و پیشه و زندگی خودش نمی‌آورد.
امروزی‌ها مزه خوش مهربانی و صفای دوستی‌ها، دیدارها و شب‌نشینی‌های قدیم را نچشیده و نمی‌دانند.
شب‌نشینی در شب‌های یکدلی و یکرنگی. شب‌هایی که درها و پنجره‌های خانه‌ها به آسمان باز می‌شد.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

14 Jan, 08:44


.
نیاز به تاریخ


۲۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


یادم مانده که سالیانی پیش در  استانبول، راهنمای گروه ما خودرو را کنار خیابانی نگه داشت. آغاز سخن کرد که در آن ساختمانی که در آن جا می‌بینید خانم آگاتا کریستی ده روز در سفری که فلان سال به ترکیه کرده، اقامت کرده است.

در دل خندیدم به این کوشش بیهوده برای تاریخ پردازی.
و دردی در دلم آمد که ما این همه دارایی‌های تاریخی داریم و هر روز خبر آید که یک یادگار بزرگ و گرانبهای دیگر را شکسته و از بین برده‌اند. یکی می‌گوید تاریخ باستان ایران با دین نمی‌خواند، دیگری می‌گوید پیامبر ایرانی وجود نداشته و همان ابراهیم بوده که نامش را برگردانده‌اند، و از این قبیل بیهده‌گویی‌ها!
تاریخ هر ملت سند وجود اوست. بر سر دین، سخنی و جدلی نیست. اما وقتی گفته شود پیامبر ایرانی همان ابراهیم خلیل است تاریخ مردمی دیگر را بر خود برتر می‌نهیم.
از میان بردن تاریخ، خودکشی است.
از بی‌تاریخ‌های نوپدید بپرسید. قدر تاریخ را آن‌ها می‌دانند!


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

12 Jan, 12:32


.
کشت و ورز در اندیشه ایران باستان


۲۳ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


کشاورزی در ایران باستان ارجی شایا داشته. برخاستن پیامبر ایرانی با پیام‌هایی که کشاورزی و کشت و ورز را می‌ستاید سرآغاز گذار از دوره کوچ‌روی و دامداری و درآمدن ایران و ایرانیان به دوره یکجانشینی است.

پیامبر ایرانی بارها گفته بود که دوست کشاورزان است و از دشمنان شهرنشینی و کشاورزی بیزار است. او بارها کشاورزان را ستوده و آدمی را به نگاهبانی از زمین‌های کشاورزی فراخوانده و هر کس را که در نگاهبانی از زمین خود کوتاهی کند گناهکار می‌داند.
در مهریشت چراگاه‌ها ستوده شده.
اوستا کوه‌های بلندی را می‌ستاید که چشمه‌های آب از آن روان است و زمین‌های تشنه را سیراب می‌کند:
کوه‌های آبریز را می‌ستایم. دریاچه‌ها را می‌ستایم. کشتزارهای سودبخش را می‌ستایم.

وقتی پیامبر ایرانی از اهورامزدا پرسید از کدام زمین بیش از دیگر زمین‌ها خشنود است، پاسخ داد سومین زمینی که بیش از همه زمین‌ها خرسندش می‌دارد آن زمینی است که نیکوکاران در آن هر چه بیشتر گندم و گیاه و درختان میوه‌ بکارند. زمین‌های خشکی که آبیاری شوند و زمین‌های آبخورده را زهکشی کنند.

در اوستا  کسی که گندم می‌کارد، چهارمین کس است که زمین را بیش از همه شادمان می‌کند. وندیداد کشت گندم را مایه تقویت یکتاپرستی دانسته است. هم در وندیداد آمده است:
آن کس که گندم می‌کارد راستی می‌افشاند. آن گاه که جو به بار آید دیوان از جا برمی‌جهند. آن گاه که گندم فراوان بروید دل دیوان می‌لرزد. آن گاه که گندم آرد شود دیوان ناله سر دهند. و در خانه‌ که گندم باشد دیوان نتوانند بمانند. در خانه‌ای که انبار گندم باشد، چنان است که آهن سرخ‌شده به گلوی دیوان بریزند.
هم گفته شده زمینی که دیرزمانی کشت‌نشده بماند و بذری بر آن نیفشانند ناشادکام است و آرزوی برزگر می‌کند. کسی که زمین را با دست کشت کند زمین بدو فراوانی بخشد.

ایرانیان هر گاه که از کشت و ورز می‌آسودند جشن می‌گرفتند. نامدارتر آن جشن‌ها یکی جشن فروردینگان و دیگر جشن مهرگان است که پایان کار و کوشش کشاورزان و زمان برآسودن از درو است. دیگر جشن‌های ماهانه هم هر یک پیوندی با کشت و ورز داشته است.
هم گهنبارهای شش گانه که در هر سال گرفته می‌شده و هنوز هم می‌شود جشن برآسودن از کاشت و داشت و برداشت خرمن یا آمادگی برای کشت دیگربار است.

اندیشه و آیین ایرانی، بر پایه بزرگداشت کار و کشاورزی است. به زمین ارجی والا می‌نهد و بنیاد کشاورزی را استوار می‌کند. بر گرد آبادان کردن جهان می‌گردد و دین و دنیا را برای آبادانی و هم برای آسایش آدمی می‌خواهد.

جهان در اندیشه ایرانی جای کار و کشت و برخورداری از داشته‌هاست.
در اندیشه ایرانی از جنگ و تاختن و کشتن و غارت و سوختن پرهیز شده.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

12 Jan, 10:15


.
قابل توجه
دوستداران تاریخ امارت قاینات


۲۳ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

نوشتار با عنوان گذری بر تاریخ سیاسی قاینات که در تاریخ دوم آذر ماه امسال در دژنپشت انتشار یافت، بازنگری و بازنوشته شده است.
خوانندگان گرامی را فرامی‌خواند تا باری دیگر بدان درنگرند.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

11 Jan, 20:09


.
مکن رای ویرانی شهر خویش!

۲۳ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


برین بر، یکی داستان زد کسی
کجا بهره بودش ز دانش بسی
مکن رای ویرانی شهر خویش
ز گیتی چو برداشتی بهر خویش.


- شاهنامه. داستان بهرام چوبین.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

11 Jan, 08:47


.
وردیج

۲۲ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


وردیج نام آبادیی است در شمال باختری شهر تهران. آبادیی که ساخت‌وسازهای بی‌رویه جدید چونان دیگر آبادی‌ها پیکربندی درست قدیمش را از میان برده و نا و نفس آن را گرفته و به ریختی آشفته درآورده‌اش. ریختی که با بناهای چند اشکوبه جدید دیگر به آبادی خرم و سرسبز قدیم نمی‌ماند.
تا گذشته نزدیک، آبادی شاداب و خرمی بوده که ارجش را از جایش داشته: بر فراز بلندی‌های جنوب البرزکوه، جایی ایستاده که بیابان باختری تهران تا به کرج را در دیدرس دارد. گمانم نامش، وردیج، را هم از همین جایگاهش گرفته باشد: وردیج را توان ورد دژ خواند. یعنی دژ ورد. دژ گل سرخ.
از این آبادی کوهستانی تا به وردآورد در کرانه اتوبان تهران به کرج راهی نیست. باید پیوندی باشد میان آن نام وردآورد با این نام ورد دژ!

کسی در وردیج نبود که از تاریخ آن چیزی بگوید. گویا زادگان وردیج هم بهایی به زادگاهشان نداده و در پی نگارش چند خط از تاریخ و پیشینه آبادی خود برنیامده‌اند. اما اندک باشندگان وردیج پابند آداب و اخلاق قدیم مانده‌اند. چند روز پس از دیدار از وردیج یکی از بزرگان تلفن زد و مهربانی کرد و ما را فراخواند که از یادش نبریم و باز هم به دیدارشان شویم.

وردیج سنگ‌هایی دارد شگرف. شگرف به دیدار و به جنس، و به آن نامدار شده. در اینترنت فقط به همین بسنده کرده‌اند که بنویسند این جا روستای ارواح سنگی است. سبک‌مایه‌تر برداشتی که توان از دیدار آن سنگ‌هایی کرد که بازیگر زمانه آن را هنرمندانه تراشیده و پیکربندی کرده.

وردیج از تهران آن اندازه فاصله ندارد که آسمانش تمیز بماند. هوای آلوده تهران بر سر این آبادی کوهستانی هم خیمه زده بود. چنین تا نشد عکسی از دیدار وردیج بردارم. چند عکس از اینترنت گرفتم که اینجا می‌آورم.

دریغ و دریغ از این ایرانشهر آبادان خوشبوی۱ ما که در هر گوشه و کنارش که بنگری نه آب مانده، نه آبادی و نه آبادانی، نه زمینی خرم که دیدارش دل و جان را تازه کند، نه آسمانی که رنگ آسمان داشته باشد، نه رنگ اهریمن!
چه می‌خواستید از این سرزمین؟
چرا چنین کردید؟



۱. "ایرانشهر آبادان خوشبوی"، برگرفته است از بندهش.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

11 Jan, 08:46


.
وردیج

در نوشتار زیر:

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

10 Jan, 07:24


.
یادآوری

"تذکره اربیل"
چاپ دوم
 
 
۲۱ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از دیباچه مترجم بر چاپ دوم

چاپ نخست این ترجمه به قلم این نگارنده، سال ۱۳۹۰ انتشار یافت و با استقبال اهل فرهنگ و اهل تاریخ روبه­‌رو شد. استاد سیروس علی­‌نژاد در مقاله­‌ای در نشریه #بخارا، از ترجمه و مترجم به مهر یاد کردند.
 
تذکره اربیل، منبعی است از روزگار باستان و زندگی­‌نامه­‌هایی است از بیست کشیش و مطران بزرگ مسیحی، که به نیمه دوم شاهنشاهی اشکانیان و نیمه نخست شاهنشاهی ساسانی می­‌بودند. در این کتاب به آگاهی­‌های ارزنده از روابط شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم می­‌رسیم. هم کتابی است که در تاریخ ادیان ایران جایی والا می‌گیرد.

چیزی که در این کتاب ثبت شده و بی­‌همتاست گزارشی است از نبردی که میان اردوان پنجم و اردشیر پاپکان درگرفته و تومار اشکانیان را درنبشته است. تاریخ آن نبرد، به روز و ماه و سال در این کتاب آمده است.

این گردانیده تابستان امسال در مرکز دایره­‌المعارف بزرگ اسلامی از نو چاپ و منتشر شده. با طرح جلد و حروفچینی جدید.
درودهای شیرین بر این مرکز و گردانندگانش باد.



https://t.me/dejnepesht4000
.

دژنپشت

09 Jan, 05:25


 
 .
گوشه‌ای از جهان ایرانی

۲۰ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در نزد ایرانیان باستان عمر جهان دوازده هزار سال است. این عمر را زمان کرانه­‌مند می­‌گفتند و این دوره با فرشگرد به پایان می­‌آمد که زمان نوزایی آفرینش بود و سپس دوره‌ای دیگر آغاز می­‌شد.
دوره دوازه هزار ساله عمر جهان به چهار دوره سه هزار ساله بخش می­‌شود. جهان در سه هزار سال نخستین جهانی است متعالی که در آن نمونه یا مثال همه موجودات به صورت فروَر یا فروَشی پدیدار می­‌شود و جهان در آرامش است. خورشید، ماه، ستارگان، آب، گیاه، آدمی و جانوران همه هستند، اما به ریخت مثالی.
در نه هزار سال بعدی این جهان فروری یا مثالی به ریخت مادی درمی­‌آید.
فرورها مادی می­‌شوند و به جهان مادی می­‌آیند تا با بدی بجنگند و از نیکی پشتیبانی کنند.
چنین تا دور دوازده هزار ساله به سر آید و دوری دیگر آغاز شود.

 - جهان فروری. دکتر بهرام فره‌وشی.
برگ‌های دو و سه.
انتشارات دانشگاه تهران.


به زمانی که درس می­‌خواندیم همین چند خط را از فکر و جهان­‌نگری ایرانی به ما نیاموختند. اما از فکر و فلسفه یونان باستان تا به افکار متفکران معاصر مغرب و متفکران روسیه را آموختیم و کمترین عیبی هم نداشت.

درهای فراگرفتن فکر و فلسفه ایرانی در ایران ما همچنان بسته است. عیب پنداشته می‌شود!

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

08 Jan, 09:51


.

آتش در تهران


۱۹ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


هر گاه کسی چوب خوشبوی یا هیزم برای آتش بیاورد، از هر سویی که باد بوی خوش آن را بپراکند هزاران دیو و دیوزاده و هزاران جفت از جادوان و پریان در آن آتش افتند و کشته شوند.
- وندیداد. فرگرد هشتم: ۸۰ - ۷۹.


این آتش کوچک زیبا ۵۳ سال است که در تهران برنشانده است. روشنایی و امید می‌پراکند؛ در کُنجی دور از دسترس و پایرس همگان.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

07 Jan, 12:47


.

نقاشی نیست!

۱۸ دی ۱۴۰۳


برف باریده و چنین زیبایی‌ها در دنیای ما به بار آمده.
کسانی که این عکس‌ها را پخش کرده‌اند نوشته‌اند:
نقاشی نیست!

یزد.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

06 Jan, 16:57


.
گزارش گمان شکنی

۱۷ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نسخه کامل کتاب کهن گزارش گمان شکنی - شکند گمانی ویچار - به دست آمد.
پیش‌تر نسخه کوچکی داشتم. گردانیده چهار بخش از کتاب، به قلم صادق هدایت، چاپ سال ۱۳۲۱ خورشیدی. بخش‌های سیزدهم تا شانزدهم. که آن هم درست تا انجام هر بخش نیست. متن پهلوی هر چهار بخش را هم آورده. هدایت در پیشگفتار خبر داده که این کتاب را دکتر وست، سال ۱۸۸۵ به انگلیسی گردانیده، که سال ۱۲۶۳ خورشیدی باشد. می‌شود سال‌های سلطنت ناصرالدین شاه در ایران!

این گردانیده کامل را خانم پروین شکیبا فارسی کرده‌اند، و انتشارات کتاب کیومرث سال ۱۳۸۰ خورشیدی چاپ و پخشش کرده. اگر انگلیسی‌ها ۱۵۰ سال پیش گزارش گمان شکنی ما را خوانده‌اند، من ایرانی از سال ۱۳۸۰ تاکنون ۲۳ سال شده تا دستم به این کتاب رسیده!
این گردانیده سرتاسر شانزده بخش کتاب را در بر دارد. خانم شکیبا نیمه‌ای هم بر این مجلد کتاب افزوده‌اند که متن کامل با حفظ اصالت کلمات و ساختمان نگارش پهلوی آن است.
همین نیمه کتاب است که پیکر شگرف زبانی و بنیاد فرهنگی آن را روشن و درست می‌نمایاند. چیزی از دسته گردانیده کارنامک اردشیر پاپکان به قلم استاد بهرام فره‌وشی. متنی نوشتاری که چون نیک بنگری، شنیداری است: آوای خنیاهای ایران باستان از دل هر خطش برخاسته!

گزارش گمان شکنی کتابی است بر راه و روش مناظره، تا فرایستگی اندیشه‌ای را برنشاند که در ایران باستان رُسته و بگسترده، اندر برابر آن اندیشه‌ها که سپس در ایران برساخته شده، یا آن دسته که در سرزمین‌های دیگر روییده، از عبرانی و ترسایی.
هم نمایشگاهی است و نمونی از رَسته‌های اندیشه و دادوستد اندیشه که در زمانه‌های گذرای آزادی سر بر زند.

می‌خوانمش، و در دل دارم که گزارشی از این متن ارزنده کهن بنویسم.
اگر درست به اندرونش راه یابم، و اگر از پس نگارش برآیم!


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

05 Jan, 11:34


.
بیرون آوردن پیکره شاپور دوم
شاهنشاه ساسانی
از زیر خاک



۱۶ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


شانزدهم دی، در سال ۱۳۳۶ پیکره هفت متری شاپور یکم، دومین شاهنشاه ساسانی و جانشین اردشیر پاپکان، در غار شاپور کازرون از زیر خاک بیرون کشیده شد. پیکره بیش از یک هزار سال در زیر خاک مانده بود.

طرح بیرون آوردن پیکره شاهنشاه ساسانی از زیر خاک، در دوره ریاست ارتشبد بهرام آریانا در ستاد بزرگ ارتشتاران تهیه و به سپهبد مجیدی، فرمانده سپاه استان فارس، ابلاغ شد.

سربازان سپاه فارس پس از شش ماه پیکره باستانی را از زیر خاک بیرون آوردند و به ریخت ایستاده در غار بر پای کردند. پس جاده‌ای کشیده شد تا رفت و آمد خودروها به پیرامون غار شدنی گردد. برای درآمدن به غار هم پلکانی ساخته شد.

روزنامه اطلاعات بعدها نوشت که این پیکره را مهاجمان عرب سرنگون کردند و تن به خواهش مردم محل ندادند که گفته بودند اگر دست از این کار بکشند مقادیری زر خواهند پرداخت.

به روزگار ما خودروهایی در پای کوه گذاشته‌اند تا گردشگران را به بالا در کناره غار برساند.

پیوست‌ها: پیکره شاپور و نگاره تاج بر دیواره غار.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

05 Jan, 06:43


.
معرفی کتاب
نقدی بر فدرالیسم

۱۶ دی ۱۴۰۳


این نوشتار به قلم دوست گرامی آقای عقاب علی‌احمدی در پایگاه اینترنتی #ایران‌چهر منتشر شده. چون این روزها سخن در پیرامون فدرالیسم زیاد شده، بهتر دیدیم که بریده‌هایی از نوشتار ایشان را در معرفی تازه‌ترین کتاب در این باره به دژنپشت بیاوریم:

جایگاه طرح فدرالیسم در ایران نسبتی نزدیک با شکست‌های حزب‌های سیاسی در نیل به آرمان‌ها و خواسته‌های خود دارد. نگاهی به مجموعه کم شمار کتاب هایی که در زمینه آمایش قدرت در ایران تالیف و ترجمه شده، در کنار فقر شدید پژوهش‌های بومی در این زمینه نشان می‌دهد که طرح فدرالیسم به عنوان راه اداره کشور، از دقت کافی برخوردار نبوده و نیست.
چنان که تاریخ نشان می‌دهد، تاسیس کشور ایران با اتحاد میان تیره های ایرانی ماد و پارس و پارت عملی شد. در ایران «ملت» و «قومیت» بیگانه‌ای زندگی نمی‌کند که برای همزیستی آنها نیاز به فدرالیسم باشد.

دکتر محمدرضا خوبروی پاک با نگارش کتاب «نقدی بر فدرالیسم» بر آن شده تا اشکالات راهبردی و زیان‌هایی را روشن گرداند که از طرح موضوع فدرالیسم در سرزمین ایران متوجه این مملکت است.
او کتابش را در پنج فصل تدوین کرده:
۱. تعریف های فدرالیسم 
۲. شکل و شیوه  دولت فدرال
۳. فدرالیسم همیاری 
۴. دگرگونی ها و ترازنامه فدرالیسم 
۵. راه حل ایرانی.

در پیشگفتار کتاب دلایل این تالیف را شرح داده و از جایگاه فدرالیسم در جهان و ارزیابی خود از فدرالیست های ایرانی سخن گفته است. فصل های یکم تا چهارم، پژوهشی است به منظور آشناتر کردن سیاست ورزان هم میهن با معنا و کارنامه فدرالیسم در دنیا.
در بخش دوم ، خواننده با ساز و کار و حدود اختیار دو نهاد «انجمن ایالتی» و «انجمن ولایتی» آشنا می‌شود. از آنجا که انجمن های مردمی در پیروزی مشروطیت نقش اساسی داشتند ، بخشی از کار اداره کشور در دوره مشروطه به آنها واگذار شد .

در بخش پایانی، پیشینه‌ای از کوشش های سیاست‌ورزان ایرانی در تاریخ معاصر به دست داده و به بررسی آن می‌پردازد. در این بخش همزیستی تیره های ایرانی در درازای تاریخ ایران از دوره هخامنشی تا به امروز بررسی شده و پس به تقسیم های استانی در دوره های گوناگون می پردازد. نوشته است که در سال ۱۲۹۱ کتابچه تنظیمات دولت علیه و ممالک محروسه ایران تهیه شد که در آن اداره ممالک و ایالات به مجلس تنظیمات واگذار شده بود. این کار با مداخله قدرتمندان به نتیجه نرسید. اما نخستین گامی بود که در راستای مشارکت مردم در اداره جامعه برداشته شد. به تعبیر خوبروی پاک، کتابچه تنظیمات را توان پایه شکل گیری موادی از قانون اساسی و متمم آن و پایه اصلی قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی دانست. 

دکتر خوبروی پاک در کتاب «نقدی بر فدرالیسم» معنا و مفهوم فدرالیسم  و گونه‌های آن و پیشینه استقرار آن در کشورهای جهان، و دستاوردها و نارسایی‌های آن را روشن می‌کند. اهمیت این کتاب در این واقعیت نهفته است که فدرالیسم به دلیل نارسایی های خود ، حتی در کشورهای پیشرفته هم با انتقادها و نارضایتی‌های بسیاری روبرو است. اما در کشورهای جهان سوم ـ و از جمله در ایران ـ هواداران فدرالیسم، می‌پندارند همین که با تصویب قانونی برای تاسیس مجلس و حکومت محلی این ساختارها را برپا کردند، راه دستیابی به دموکراسی هموار شده است!

نقدی بر فدرالیسم
دکتر محمدرضا خوبروی پاک.
چاپ اول: ۱۳۷۷. چاپ دوم : ۱۳۹۱.
۲۵۵ صفحه.
نشر و پژوهش شیرازه.
تلفن : ۲۲۲۰۶۱۳۳ – ۰۲۱


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

05 Jan, 06:43


.
معرفی کتاب
نقدی بر فدرالیسم

در نوشتار زیر:

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

04 Jan, 08:34


.
.

به یاد #دکتر_رضا_رییس_طوسی

۱۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


خبر رسید که دکتر رییس طوسی درگذشته.
دکتر رییس طوسی را از سرآغاز دهه ۱۳۶۰ شناختم. چند درس با او داشتم در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران. و به سرشت کنجکاوم چون درس تمام می‌شد رهایش نمی‌کردم. همراهش تا دفترش می‌رفتم و ساعتی به پرس‌وجو می‌گذراندم. وقتم خوش می‌شد که یکی استاد روی ترش نمی‌کند از کنجکاوی بی‌پایان من دانش‌آموز.
کتاب نفت و بحران انرژی او را خوانده بودم، در باره بحران‌های سیاسی آن دوره و پیوند آن با نفت.
بعدها هم گاه می‌دیدمش. در انجمنی یا در دفتری از دوستان.‌
آگاهی خوبی داشت یا بگویم تسلطی داشت بر تاریخ قاجاران تا به جنبش مشروطیت. زیر و زبرهای آن دوره را خوب وارسیده بود و می‌شناخت.
آخرین کتابی که منتشر کرد، زوال نظام اجتماعی و فروپاشی قاجار، عنوانش نگاه روشن و بیدار او را بازمی‌تاباند.
دریغ که دکتر رییس طوسی را از دست دادیم. بی او، دنیای تاریخی ما دست‌تنگ‌تر خواهد شد از همین که هست.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

03 Jan, 16:37


.

به فرخی زادروز سیما بینا
شهبانوی بانگ‌های ایرانی



۱۴ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


چشارک‌بانگ، آن بود که چون پرهیزگار نالان را کار فرمایند، چنین نالان شود.

وین‌بانگ، آن است که پرهیزگاران نوازند و اوستا برخوانند؛ با بربط و تنبور، چنگ و سازهای زهی.

سنگ‌بانگ، آواز آن سنگ است که بدان دانه برای پرهیزگاران آرد کنند.

آب‌بانگ، آواز آن آب است که فراز تازد، یا از ابر فرود آید.

گیاه‌بانگ، آن بانگ است که چون بُن درخت را زنند، برآید.

زمین‌بانگ، آن آواز است که چون چیزی بر زمین فروکوبند، یا خانه بر او ویران کنند، یا سنگ از کوه بکنند، برآید.

- بندهش. در باره چگونگی بانگ‌ها. ص ۹۳.



بزرگ باد هفتادونهمین زادروز سیما بینا،
شهبانوی بانگ‌های ایرانی
.

۱۴ دی ۱۳۲۳. خوسف. بیرجند.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

03 Jan, 11:19


.
اندیشه سیاسی ایرانی
.
کاخ‌های کی‌کاووس
سرای جاودانگی، و آرمانشهر ایرانی


۱۴ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در اوستا، شاهنامه، و هم در شماری از دیگر منابع کهن آمده است كه کیكاووس، پادشاه کیانی ایران، هفت کاخ در دل البرزكوه بساخت. يكی از زر، دو از سيم، دو از آبگينه و دو از سنگ خارا.

گزارش فردوسی:
يكــی خانــه كــرد انــدر البــرز كــوه
كـه ديـو انـدران رنج‌هـا شـد سـتوه
بفرمــود كــز ســنگ خــاره كننــد
دو خانــه بــرو هــر يكــی ده كمنــد
بياراســت آخــر بــه سنـــگ انــدرون
ز پـــولاد مـــيخ و ز خـــارا ســـتون
ببســـتند اســـبان جنگـــی بـــدوی
هـم اشـتر عمـاری‌كـش و راهجـوی
دو خانــه دگــر ز آبگينــه بســاخت
زبرجــد بــه هرجــايش اندرنشــاخت
چنان ساخت جـای خـرام وخـورش
كــه تــن يابــد از خــوردنی پــرورش
دو خانـــه ز بهـــر ســـليح نبـــرد
بفرمـــود كـــز نقـــره خـــام كـــرد
يكــی كــاخ زريــن ز بهــر نشست
بــرآورد و بــالاش داده دو شســت
نبـــودی تمـــوز ايـــچ پيـــدا ز دی
هــوا عنبــرين بــود و بــارانش مــی.

در آن کاخ‌ها تموز و دی از یکدیگر بازشناخته نمی شد. گرسنگی، پیری، بیماری، سرما و گرما را بدان راه نبود. همواره بهار بود و بوی خوش می‌آمد و هر کس بدان اندر می‌شد، جوانی می‌شد پانزده ساله، و جوان می‌ماند.
جای برآسودن از غم گران نیستی بود.

این یعنی که کلید جوانی و جاودانگی در دست پادشاه ایران بوده، و هست.

کاخ‌های کی‌کاووس، فراز البرزکوه بنیاد نهاده شده که نزدیک‌ترین جاهاست به آسمان. و آسمان جایگاه پاکی و پاکیزگی است.
آنچه در باره این کاخ‌ها آمده، گزارشی است از ویژگی‌های آرمانشهر ایرانی.
سزد که اهل حکمت ایرانشهری آن همه را بازخوانند و در آن باریک بنگرند.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

02 Jan, 11:39


.
حاج حسین ابراهیمی

۱۳ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


گاه آدم درمی‌ماند که از تازه گذشته‌ای بنویسد، یا ننویسد. از وقتی خبر درگذشت حاج حسین ابراهیمی رسید به همین حال دچار شدم. اما دودلی را کنار گذاشتم تا برای ثبت در تاریخ محلی چند کلمه به یاد او بنویسم.

آقای ابراهیمی زاده سال ۱۳۲۴ بود، در آبادی کوچک حسن‌آباد از توابع خُنگ بیرجند. درس طلبگی خوانده بود و جامه آخوندی بر تن کرده بود.
نامش در بیرجند در ماه نخست پس از رخدادهای بهمن ۱۳۵۷ بر سر زبان‌ها افتاد. از دفتر رهبر وقت مامور شده بود. آمدنش همزمان شد با تخلیه کاخ‌های امیران قاینات و مصادره زمین‌ها و دارایی‌های هنگفت آن بزرگان.
کاخ‌ها را روفتند و بردند. زمین‌های حاصلخیز کشاورزی را مصادره کردند. زمین‌های موقوفه را هم گرفتند و دانسته نشد که درآمد بی‌حساب آن به کجا می‌رود.
ابراهیمی ماند و بدنامی تخلیه کاخ‌ها و انتقال ثروت‌ها. اما سندی به دست نیامد که او در تخلیه ثروت‌ها دستی داشته. ثروت‌ها را شماری از هم‌شهریان، که نامشان را دارم، گرد کردند و زیر نظر آقای و. ط. به مشهد فرستادند و دیگر کس ندانست در آنجا چه شده است!
ابراهیمی دیری نماند و در اختلاف‌های گسترده آن برهه از بیرجند رفت.
یکی از بزرگان شهر در بدرقه‌اش در فرودگاه قاب عکسی به یادگار بدو داده بود. همان قاب عکس را هم دستمایه کرده و بر او بسته بودند که سینی طلایی از اموال علم را برداشته و با خود برده است.
پس از آن یک دوره نماینده بیرجند در مجلس شد و پس، سال‌هایی نماینده رهبری در امور افغانستان بود.
بدگویی‌ها همراهش ماند. خودش هم زبان باز نکرد تا آن بدگویی‌ها را پاسخ گوید. چندانی اهل نشست و برخاست با همشهری‌ها هم نبود.

سال ۱۴۰۰ بر آن شدم تا بدانم راستی در شهر ما چه افتاده است. به میانجی یکی از دوستان شفیقش، در تهران به دیدارش شدم. دم و دستگاهی مفصل داشت. بیمار بود و دشوار سخن می‌گفت.
پرسش‌هایی کردم. همه را با بردباری پاسخ داد. متن آن را دارم تا زمانی دیگر منتشر کنم.

حاج حسین ابراهیمی دیگر نیست. من بر آنم که آنچه بر او بسته بودند ناراست بود. سخنان زیادی درانداخته شد که او را آشکارا ناراست و کژکردار خواندند. من هنوز به گواهی استوار در این باره دست نیافته ام. شاید آن همه سخنان را کسانی بر او بسته بودند که خود دست‌های آلوده داشتند و بر آن بودند تا نگاه‌ها را از خود به سوی دیگری برگردانند. شاید هم راست گفته بودند. ندانم، و سخنم را اندرین جا بازنوشتم تا از راه راستی به بیراهه نرفته باشم!
شاید هم چیزهایی دیگر در بازی‌های چرخ شعبده‌باز روزگار بوده که هنوز نمی‌دانیم.

در دلم می‌آید که حاج حسین ابراهیمی شاید که پیشنماز خوش‌قلب حسن‌آباد خنگ می‌بود، و می‌ماند. پس از نماز شام در مسجد حسن‌آباد کلامی چند به موعظه می‌خواند. مردمی به گردش می‌آمدند و مهربانی و راستی می‌آموختند.
او به درون گردونه پرجاذبه سیاستگری افتاده بود و روزی که نتوانست در اندرونش بماند بیماری‌ها یک به یک بر وجودش تازش آورد.
کاش امر پیچیده و دشوار سیاست و حکومت در این مملکت، توده‌ای نمی‌شد ... .
مردی دانا و آزموده در سیاست را به یاد می‌آورم که گفته بود: آقاجان؛ این سیاست پدر همه ما را درآورده!




پی‌نوشت: این نوشتار در تاریخ ۱۶ دی بر پایه رای دوستانی اصلاح شد که آگاهی‌های تازه داشتند.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

01 Jan, 18:28


.
ستایش دارایی و دنیا

۱۲ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

آرایش مردم اندر مال دنیا دان و قدر هر کس به اندازه مال آن کس دان. و به مال گرد کردن از حلال جهد کن. اما بر تن خویش از بهر مال مخاطره و خواری و رنج مدار که مال را آن قدر و خطر نباشد. و از نیکوداشتن مال غافل مباش. و آبادانی خاک را صلاح دان. و تا توانایی داری از فراز آوردن و اندوختن مال غافل مباش.

- خردنامه. ص ۳۷.
متنی از سده ششم.
به کوشش منصور ثروت.
یا مقدمه استاد مجتبی مینوی.
امیرکبیر. ۱۳۶۷.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

31 Dec, 17:57


.
شُستَک‌جامه

۱۱ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

دلبستگی ایرانیان به آتش زان روی است که این عنصر ارجمند پاک، نمود یزدان است. در اسلام هم خدای را نور آسمان‌ها و زمین خوانند. آتش، در اندیشه باستان ایرانی، جز روشنایی، مایه پاکیزگی است.
در متنی کهن آمده است:

از یاری آتش آذربرزین است که کشاورزان در کار کشاورزی داناتر و کوشاترند، و شُستَک‌جامه‌تر.

یعنی که جامه ایشان پاکیزه‌تر است!

ـ دانشنامه مزدیسنا.
نقل از گزارش پهلوی. بند ۶.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

29 Dec, 15:59


.
بریده کتاب:
آرمان پادشاه دادگر

۹ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

آرمان ايرانی پادشاه دادگر، از سرودهای اوستا سرچشمه می‌گيرد كه در آن، نخستين انسان­‌ها، برای سامان دادن به امور جهان، از خدايان مدد می‌جويند. آنان چون ايرانی‌اند و سودایی جز متمدن ساختن بشر و آباد کردن دنيا در سر ندارند، به درک اين منزلت والا نایل می­‌شوند و صاحب فر ايزدی می‌گردند.
نام­‌آورترين پادشاهان در روزگاران نخستين، يَمَه (جمشيد در فارسی نو) است. در زمان پادشاهی او، انسان عظيم­‌ترين پیشرفت­‌ها را می‌کند، مردم ايران از رنج­‌ها و سختی‌های زندگی رهایی می‌یابند، و مرگ به سراغ كسی نمی‌رود.
اما از سوی ديگر انيرانيان، چون هوای نابود كردن انسان (نيتی مشخصا اهريمنی) در سر دارند، پادشاهی دنيا به آنان عطا نمی‌شود و هر کاری بکنند باز هم به فرّ ايزدی دسترسی نمی‌یابند. پادشاهان ايران و آرزوها و اميال آنان، جملگی در ضديت با اژي­دهاك (ضحاك در فارسی نو) قرار دارند كه اگر حكمرانی بر دنيا را از خدايان می‌خواهد باری، فقط برای آن است تا بشر را از صفحه روزگار براندازد؛ و اين چیزی جز نقش زدن بر آب نیست. (این آرزویش برآورده نمی‌شود).

برگرفته از:
شاهنامه و پژوهش‌های تازه
نویسندگان:
اولگ گرابار، ماریانا شرو سیمپسون، غزال دبیری، گالینا لاسیکوا و مریم نعمت طاووسی
مترجم: محمود فاضلی بیرجندی
نشر پایان
چاپ دوم

تلفن تماس برای تهیه کتاب: 09194947688
کتاب در سایت طاقچه هم عرضه شده است.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

29 Dec, 15:59


بریده کتاب:
شاهنامه و پژوهش‌های تازه
ترجمه: محمود فاضلی بیرجندی

در نوشتار زیر

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

29 Dec, 07:49


.
کِیان و کیان!
از زبان نظامی


۹ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


رفتند کِیان و کِی‌پرستان۱
ماندند جهان به زیردستان
این قوم کیان و آن کیانند۲؟
بر جای کِیان۳، نگر کیانند۴!

نظامی گنجوی. لیلی و مجنون. ص ۱۶۱.

۱. کِی و کِی پرستان: پادشاهان و دوستداران پادشاهان.
۲. کیان: چه کسان.
۳. کِیان: پادشاهان.
۴. کیان: چه کسان.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

28 Dec, 09:33


.

از سوزوکی تا ساعدی
درنگی بر احوال ما

۸ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

دلگزاست و دلگیر می‌کندت وقتی بشنوی آقای اوسامو سوزوکی درگذشته است و خبر درگذشتش در دنیا پیچیده. او مدیر کارخانه خودروسازی سوزوکی ژاپن بود.
دل را می‌گیرد و می‌گزد که می‌دانی مردانی همچند او داشتیم که مایه آبروی ملی ما بودند. مال و داشته ایشان را به نیرنگ‌های نیرنگ‌بازانی ستانده شد که خود را زیر شال و عبا پنهان کرده بودند و صاحب شال و عبا از آن نیرنگ‌بازان و بازی‌ها که در سر داشتند خبر هم نداشت.
نگارنده از سرگذشت آقای سوزوکی خبر ندارد. او باید صنعت خودروسازی ژاپن را سر پا می‌کرد، که کرد. با کارش برای مملکتش خوشنامی و بلندآوازگی آورد و سیل پول را به سوی اندرون سرزمینش سرازیر کرد.
یاد باد نام آن مردان سازنده ایرانی که هر یک به راهی از مدار کار بیرون رانده شدند. یکی را با پشتیبانی غلامحسین ساعدی، آن پزشک روشنفکر داستان‌نویس کشتند، یکی که صنعت خودروسازی ما را سر پا کرده بود از میهنش راندند و مال و داشته‌اش را به تاوان بستاندند، آن مرد را که شیرینی‌سازی نام‌آور شد، براندند و سرایش و داشته‌هایش را به تاوان بستاندند و شگفتا که سرایش را نشیم مرد بزرگی نامدار کردند!
و ... .
و امروز ناله و شیون برخاسته که یکی بر گور آن غلامحسین ساعدی، که از کشتن فاتح یزدی، سرمایه‌دار کارآفرین، پشتیبانی کرده بود بی‌حرمتی کرده. آن کس اگر از خود همین جماعت نباشد، باری بی‌تعارف باید گفت واکنشی کرده به یکی از آن خیل خودروشنفکرپنداری که مملکتی را گویی به سحر و افسون بربستند.
بی‌ادبی، ناسزاوار است؛ ویژه بر ایرانی. اما توان انگاشت جوانی که راهی به هیچ آینده‌ای ندارد به کین‌توزی از عاملان سیه‌روزگاری خویش برآید.
اوسامو سوزوکی خودروسازی ژاپن را به بلندایی در دنیا رساند تا چنان که یکی ناآشنا با این صنعت که همین نگارنده باشد هم بیش از پنج دهه است نام او را شنیده و می‌شناسد.
عیبی نداشت که فرزندان ما نام محمدصادق فاتح یزدی و برادران خیامی و خلیل ارجمند و خسروشاهی و رحیم ایروانی و برادران رضایی و محمدتقی برخوردار و اصغر قندچی و عمیدحضور و ... را هم می‌شناختند و باور می‌آوردند که در سرزمین ما هم کارها شده، کارستان.
اوسامو سوزوکی به مشکل تفتیش اعتقادات برنخورده و بر هر آیینی بوده، کار کرده است. همان کار که زیربنای آیین برخی اهل تجدد است، اما دیدیم که تا بر کرانی از قدرت دست یافتند دماری از روزگار کار و کارگر و کارفرما درآوردند که امروز  هر کس از کنار سوله‌های بزرگ و واگذاشته کارخانه‌های ارج و آزمایش و ایران ناسیونال و ... رد شود جز دریغ و درد در دلش ننشیند.
دیدن این ما که ماییم دلگزاست و دلگیرت می‌کند.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

28 Dec, 09:33


.
از سوزوکی تا ساعدی
در نوشتار زیر:

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

26 Dec, 16:17


.
تمامیت ارضی ایران

۶ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


شگفتا، شگفتا از احوال و کار این سرزمین که هر گاه تیشه‌ها بر ریشه‌اش خورده به دست یکی از زادگان همین سرزمین بوده.
سلطان‌های قجر از کران گرگان‌رود برآمدند. از بیرون نیامده بودند. به روزگار آنان تمامیت ارضی میهن گرامی بازیچه شد. تا پیش از فرمانروایی آن طایفه، نگهبانی ایران مایه نازش و سربلندی بود. قجران از این باره چیزی نمی‌دانستند و خاک و دارایی‌های این سرزمین را به هر بیگانه وامی‌گذاردند تا پول بستانند. نوه‌ای از همان خاندان ایران‌سوز، سی سال پس از برافتادن آنان، آهنگ بازگرداندن حاکمیت به خاندانش کرد. بخت ایران و ایرانی بلند بود و آن پیرسال، زمان نیافت تا برگ‌هایی بیشتر بر کارنامه حجیم میهن‌فروشی خاندانش بیفزاید.
پرونده تباه و سیاه واگذاردن خاک میهن، یک سده خاک می‌خورد. اما به روزگار کنونی کسانی این پرونده را به روی میزها بازآوردند. آنان هم شناسنامه ایرانی داشتند.
یاد داریم آن روزی که وزیر داخله در مجلس خودشان استیضاح شد. او در دفاع از خویش به آنان که استیضاحش کرده بودند آشکارا گفت که اگر کوتاه نیایند، به آگاهی همگان خواهد رساند که حزب استیضاحگر بر آن شده‌اند تا ایران را تجزیه کنند. او با این تهدید از استیضاح برَست و وزیر ماند. اما گویا آن حزب همچنان دست از آهنگِ بدآهنگ خویش نکشیده‌اند.
از ناسزایان جز این چه شاید؟
فردوسی فرمود:
سر ناسزایان برافراشتن
وز ایشان امید بهی داشتن
سر مایه خویش گم کردن است
به جیب اندرون مار پروردن است.
کاش در این مملکت آن اندازه که بر سر دیانت کسان سخت می‌گیرند بر سر میهن‌دوستی هم اندکی سخت می‌گرفتند تا هر ناسزایی بر کرسی‌های حکمرانی ننشیند.
ناسزا، یکی است همانند قجران، و به وعده پولی یا برگه اقامتی در سرزمینی دیگر، یا از ترسی، میهن را به بیگانه می‌سپارد. شرم هم نمی‌کند و در مثل، واگذاری قدرت به استانداران را دستاویز اجزای نیات بیگانه وامی‌نماید.
من تاریخ می‌خوانم و از تاریخ می‌نویسم. رد و نفی هر سخن یا کردار ضدمیهنی، سخن از تاریخ ایران است و همسو با آن.
مردی که درس فنی یا ... خوانده را با سیاست چه؟ او را شاید که با سر همان کاری شود که به رشته‌اش پیوند دارد؛ و کار حکمرانی را به اهلش واگذارد. بداند که تمامیت ارضی میهن جای سخن ندارد، و نه چیزی است که کسی اجازه داشته باشد بر سر آن معامله کند. عارف باشد، یا عامی!
به روزگار قجران تطمیع آن فرومایگان، کارسازی می‌کرد. اما شما که دیگر سال‌هاست بار بسته و از گرسنگی رَسته‌اید. مبادا زوری مهیب در کار آمده که واداده‌اید؟ نقشه‌های قدیم دشمنان ایران را به شما نشان داده‌اند. و رَمیده‌اید.
چنین هم که باشد پیداست، پیداتر است، که میدان سیاست و حکومت جای شما نیست. سیاست جای مردانی چون فروغی و قوام و تقی‌زاده و ...  است. آنان، جز قوام، تنگدست بودند و در عین تنگدستی بر نگهبانی میهن کوشیدند.
کاش جای امید بود که یک برگ تاریخ و سیاست بخوانید تا شما را به این نرسانند که در برابر پول یا زور از موجودیت میهن دست بکشید.
کاش رادمردی داشتید که نه فریب پول بخورید، نه از زور بترسید.
کاش دست‌کم در چنین بزنگاهی ترک منصب کنید. در این سال‌ها یکی از همین جنس شما درس خواندگان رشته‌های فنی بود که نام بازرگان داشت. اما چون زمانش رسید خوی بازرگانی را واهشت. ترک نخست‌وزیری کرد و نشان داد که کار میهن را برتر از دلدادگی به نام و نشان می‌نهد.
اما شما .... .
این گستاخان که شمایید!
نخوانده‌اید. نمی‌دانید. این مملکت تاریخی و فرهنگی دارد که دار و دسته چنگیز و هلاکو و تیمور را بر سر خوی آدمی آورده است.
شما که در سنجش با آن درندگان در شمار نیایید.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

24 Dec, 16:05


.
سالروز شهادت زرتشت پیامبر
 
۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 
زرتشت تنها پیامبر ایرانی است.
این نوشتار بهر گرامی‌داشت او در سالروز شهادتش آورده می­‌شود که پنجم دی بود، به ۳۷۶۳ سال پیش از امروز:
 
زرتشت پسر پوروشسپ، نسب به اورمزد می­‌رساند. مادرش دوغدو، نسب به گیومرث می‌رساند، نخستین شهریار جهان و انسان نخستین، پدر آدمیان جهان در اندیشه ایرانی.
 
سپیده‌دم ششم فروردین در روستای راگ خراسان از مادر بزاد. برخی هم گفته‌اند اندر آتروپاتکان بزاد، آذربایگان امروز ایران.
پدرش او را زرتشت نامید.
 
او ببالید. از ۳۰ تا ۴۰ سالگی هفت بار با اورمَزد دیدار کرد. بر فراز کوه اُشیدر بود که نخستین بار پیام آسمانی بدو آمد. پس از آن به بلخ، به دربار گشتاسپ، شاهنشاه ایران، شد و او را به دین بخواند. گشتاسپ بپذیرفت و به زرتشت گروید. آیین او از دربار پادشاه ایران برخاست و پراکنده شد. بدین روی آیینی است که پا بر مدنیت، دارایی و بزرگی دارد، و چیزی از خوی وحشیان و دوری از راه آدمی در آن نیست.
 
نخستین کس که بدو گروید میدیوماه بود، پسر عموی او. پس هوتوس، زن گشتاسپ‌شاه، بدو بگروید.
 
آگاهی به ارجاسپ، پادشاه توران رسید که گشتاسپ دین دیگر پذیرفته، و او بر جای و جاه خویش بیمناک شد. پس با سپاهیانش به ایران تاخت. جنگی درگرفت که گزارشی از آن در کتاب یادگار زریران بمانده. تورانیان در آن جنگ بشکستند. زان پس شاهزاده اسفندیار، به گرد جهان بگشت و دین را اندر دنیا بگسترد.
 
آموزه بنیادین آیین زرتشت سه پایه است:
گفتار نیک، کردار نیک، و پندار نیک.
به این سه پایه «سه نیک» گفته‌اند. گمان می‌رود که تثلیث مسیحیان از این بنیاد برگرفته شده باشد. کتاب او «اوستا» نام دارد.
 
پیروان زرتشت را، به نیرنگ، آتش‌پرستان خوانده‌اند. این سخن به نزد عامه، دستمایه تازش بر زرتشتیان شده. این سخن بی پایه را خصوصا در فرمانروایی صفویان و قاجاران در میان مردم پراگندند و ایرانیان بی‌شماری را بدین نام بکشتند. تا چنان شد که زرتشتیان ترک زادبوم خویش گفتند و به هندوستان شدند.

بیشتری از زرتشتیان تا آن سده‌ها در خاور ایران بودوباش داشتند. خاور ایران، از شمال تا میانه‌اش که قاینات و بیرجند باشد، هم تا زمان قجران زرتشتی‌نشین بود. داستان ستم بر زرتشتیان و خونریری قجران در خاور ایران داستانی است پر آب چشم!
 
زرتشت ۷۷ سال بزیست تا در تازش دوم ارجاسپ تورانی به ایران، در زمان نیایش در شهر بلخ بر دست یکی تورانی به نام «برادریش» شهید شد. نام کشنده زرتشت را «توربراتور» هم گفته‌اند. روز پنجم ماه دی بود، به ۳۷۶۳ سال پیش.
 
آیین او از پس شهادتش در ایران بزرگ بپراکند. به روزگار ساسانیان آیین حکومت شد.
پس از ساسانیان، نماد و نشان ایرانی‌گری ماند. و هست.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

24 Dec, 11:13


.
فرمان فریدون به خلع سلاح

۴ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


به گزارش شاهنامه، نخستین کار فریدون پس از آن که بر تخت نشست اعلام خلع سلاح بود:

بفرمود کردن به در بر، خروش
که هر کس که دارید بیدارهوش
نباید که باشید با ساز جنگ
نه زین گونه جوید کسی نام و ننگ.

این فرمان به خلع سلاح همگانی باید بر پایه آگاهی فریدون از این صادر شده باشد که جهان در فرمانروایی ضحاک ستمگاره ناامن بوده. پس مردم دست به تهیه جنگ‌ابزارها شده‌اند.
مهم است اشراف پادشاه نو بر این نکته که در زمانه ناامنی، سلاح در میان مردم پخش می‌شود.

اما اکنون فریدون بر تخت نشسته و آن ستمگاره به بند کشیده شده. پس دیگر نیازی نیست که سلاح در دست مردم باشد. 

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

03 Dec, 17:24


.

هشتاد سال بی امیر شوکت‌الملک علم
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۴ آذر ۱۴۰۳


نیمه شب چهاردهم آذر ۱۳۲۳ درهای سرای حاج غلامحسین قنادان را زدند. آقای قنادان در را که باز کرد دید که چند تن از نوکران کلاته سرکار هستند. سراسیمه و آشفته آمده بودند و درخواستند که دکان را باز کند و مقدار بسیار زیاد قند و چای و تنباکو و سیگار و چندین قلم دیگر برداشت کردند و شتابان رفتند. آقای قنادان پرسید که این خریدها در نیمه شب چراست و آنان فقط گفتند که امیر درگذشته‌اند!


جنگ دوم جهانی برپا بود و قشون شوروی و انگلستان به ایران ریخته بودند. آنان در بیرجند هم بودند. امیر جز نگرانی‌های معمول حکومتی، نگران کمبود نان در قلمرو خودش هم بود. با تدبیرهای زیاد ترتیبی داده بود که کمبود نان برطرف شده و مردم نفسی به آسایش می‌کشیدند. اما چندی بود که نفس خودش راست نمی‌شد. ورمی در پیکرش افتاده بود که او را چاق نشان می‌داد. اول پاییز ۱۳۲۳ از راه زاهدان سفری به تهران کرد تا هم به کارها در مرکز برسد و هم با اطبا دیداری کند. ورمی در پاهایش پیدا شد. دکتر امیراعلم، دکتر قاسم غنی و دکتر لقمان‌الدوله او را دیدند و گفتند که ناخوشی از قلب است. گفتند که باید به خارجه برود.
جنگ بود و راه اروپا بسته. امیر بهتر دید که به هندوستان برود. به بیرجند که برگشت تهیه سفر دید. دامادش که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بود برایش تذکره سیاسی صادر کرد. اما دیر شده بود!


در آن شب شهر به هم برآمد. روز سر نزده بود که در پیرامون اکبریه ولوله بود. حاج حسین ع. شبانه آمده و پیکر امیر را در کلاته شست‌وشو داده بود. اینک پیکر امیر را بر دوش انبوه مردم تا شهر آوردند و در مدرسه شوکتیه گذاشتند. بازاری‌ها خودشان بازار را بستند و دسته‌های عزاداری از محله‌های شهر به طرف مدرسه شوکتیه حرکت کردند. مردم بر سر زنان و سوکوار در مدرسه گرد آمده بودند. پیکر امیر را پس از احترامات رسمی بر ماشینی گذاشتند و ماشین راه مشهد را پیش گرفت. چند ماشین دیگر هم پشت سر به راه افتاد.

پیکر امیر را پس از احترامات رسمی با حضور مقامات لشکری و کشوری در صفه ویژه خاندان امارت قاینات در آستانه رضوی به خاک سپردند.

- امیر شوکت‌الملک علم مدرسه شوکتیه را تاسیس کرد.
- ترتیب لوله‌کشی آب شهر را داد.
- یکی از نخستین زمین‌های تنیس ایران را در منظریه ساخت.
- نخستین خط تلفن را در بیرجند کشید که از نخستین خطوط تلفنی ایران بود.
- سه زمین فوتبال ساخت و پول داد تا توپ و لباس ورزشی خریدند و نوجوانان و جوانان را تشویق به ورزش کرد.
- با تاسیس شرکت شرق قالیبافی را رونق داد تا چنان شد که از هر کوچه آوای قالیبافان بلند شد.
- نوانخانه ساخت تا سرپناه بینوایان و یتیمان باشد.
-شهرداری تاسیس کرد.
- و ... .
- و در شب همان روزی که کلنگ ساختمان بیمارستان شهر را بر زمین زد خود از دنیا رفت.

محمدحسین شهریار، شاعر نامی که خبر شد، مرثیه بلندی سرود و در آن گفت:
امسال بیرجند بی تو ندارد بهار، امیر
مرغان به غیر گریه ندارند کار، امیر... .

روز ۱۴ آذر امسال، بیرجند و قاینات هشتادمین سال بی‌بهار را پشت سر می‌گذارد. از درد نبودن امیر، مرغان هم گریستند. هنوز هم مرغان می‌گریند... .



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

01 Dec, 17:06


.


سالگرد درگذشت مادر قاینات

۱۲ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بریده گزارشی بلند


روزنامه بهار چاپ مشهد و روزنامه اطلاعات چاپ تهران در شماره‌های ۱۲ و ۱۳ آذر ۱۳۰۹  خبر دادند:
والده آقای امیر شوکت‌الملک علم در نتیجه کسالت چند روزه در سن ۷۵ سالگی به رحمت ایزدی پیوسته و عموم اهالی از این قضیه متالم، بازار و دکاکین و مدارس به پاس خدمات معارفی آن مرحومه تعطیل، و در مدرسه شوکتیه مشغول عزاداری شده‌اند. جنازه با تشییع شایانی  به سمت مشهد حرکت داده شد و در غرفه اختصاصی خاندان علم در بقعه رضوی به خاک سپرده شد. از امروز تا عصر پنج‌شنبه مجلس ترحیم در آستانه منعقد خواهد بود.

مادر ابراهیم خان علم، به نام هاجر خانم، دختر یکی از دهقانان هریوند بود که به همسری پدر امیر، میر علم خان سوم درآمده بود. تبار اشرافی نداشت. اما زنی بود سخت دانا و سرد و گرم چشیده که این پسرش، ابراهیم خان علم، حتی کارهای بزرگ حکومتی را بی رای او نمی‌کرد. او زمینه کامیابی و بزرگی شوکت‌الملک دوم بود.

از شگفتی‌های روزگار یکی این بود که بانو هاجر علم درست چند روز پس از پایان سفر رضاشاه به بیرجند و زمانی درگذشت که پسرش امیر شوکت‌الملک، در زمره ملتزمان رکاب پادشاه، تازه به تهران رسیده بود. 

در آن زمان بدیع‌الزمان سری، سخن‌سرای نامدار، مرثیه‌ای برای والده امیر سرود. او را "مادر قاینات" خواند، و نوشت که مام دهر چنو کم زاید.

کنسولیار انگلستان در بیرجند هم به دولت متبوع خویش نوشت:
او زنی بخشنده بود که از بینوایان دستگیری می‌کرد و اکنون همه روستاها سوگوار اویند.

به مناسبت درگذشت والده امیر مجلس ختمی روز ۱۶ آذر ماه آن سال در تهران برپا شد. به نوشته روزنامه اطلاعات هیات دولت، رجال، نمایندگان مجلس و طبقات محترمین در مسجد سپهسالار در مجلس ختم شرکت کرده بودند. 

امیر چون خبردار شد که مادرش درگذشته غم مادر را در دل خورد و چیزی بروز نداد. او باید در تهران می‌ماند. پس خصوصا نامه به بیرجند به محمدعلی خان منصف نوشت و خواست تا مبادا مردم به عزای او سوکواری کنند، و اگر جشن و شادی دارند آن را عقب نیندازند. هم بفرمود تا به مدت ۵۰ هفته شب‌های آدینه به فقرا و مستمندان خوراک بدهند.

رضاشاه چندین روز بعد از پیرامونیان خود شنید که مادر امیر  درگذشته‌اند. امیر را به حضور خواند و شگفتید که غمی چندان بزرگ را در دل خورده است. پس امیر را مرخص کرد و امیر زمستان آن سال به بیرجند بازآمد.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

29 Nov, 10:28


.

معرفی کتاب:
شاهنامه نوبخت

۹ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


کمتر گفته شده که پس از شاهنامه و پس از فردوسی، شاهنامه‌سرایی روشی و مکتبی در شعر فارسی شد. کم نبودند آنان که تاریخ جهان یا تاریخ دوره‌ای را به نظم درآوردند و بر آن نام شاهنامه نهادند. از این دست است شاهنامه هاتفی جامی که سراینده آن جنگ‌های شاه اسماعیل را بازگو کرده است. یا شاهنامه نادری که محمدعلی توسی در آن زندگی و پادشاهی نادرشاه افشار را به نظم بیان کرده است.

تازه‌تر کتاب‌ها در این راه، شاهنامه‌ای بود که حبیب‌الله نوبخت به دوره رضاشاه سرود. نوبخت بر سر آن بود که در شاهنامه خودش تاریخ ایران را از برافتادن ساسانیان تا به روزگار رضاشاهی به نظم درآورد.

حبیب‌الله نوبخت زاده سال ۱۲۷۴ و درگذشته ۱۳۵۶ دانشمندی تاریخدان، زبان‌دان، و هم نویسنده و سیاستمداری تراز اول بود. جز شاهنامه‌ای که در تاریخ ایران سرود، چندین کتاب دیگر بر جا گذاشت که هر یک گواه دانش بیکران او در تاریخ و فرهنگ و دین است. تفسیری بر قرآن هم نوشت. او خود دارای فلسفه و جهان‌نگریی است که آن را فازلیسم نام داده و در کتابی آن را شرح داده است. نوبخت، کتاب تاج جاحظ را هم به فارسی درآورده. او چندین زبان زنده و کهن را نیک می‌دانست و در ترجمه تاج چیرگی خود را بر زبان‌ها و تاریخ فرهنگ جهان آشکار گردانده است.

اما بخت با نوبخت یار نبود. او در زمانه جنگ دوم جهانی دانش خود را عرضه کرد. بیدرنگ هدف تازش‌ها قرار گرفت. جرمش آن بود که به رضاشاه دشنام نمی‌داد و با او و نگاهش به تاریخ معاصر ایران همدلی نشان داد. چنین تا توفیدند و نوبخت را از عرصه راندند که دلبسته آلمان است. آن هم در سرزمینی که هر میان‌مایه غربی یا روسی بت می‌شود.

سرنوشت شاهنامه نوبخت چونان سرنوشت سراینده آن شد. افزون بر آن که نگذاشتند نامی از آن دانشمند کم‌مانند بر جا بماند، نوشته‌هایش را گم کردند.

شاهنامه نوبخت بدین ریخت پیکربندی شده است:
جلد نخست: هرمزان
جلد دوم: اسپهبدان
جلد سوم: ابومسلم
جلد چهارم: برمکیان
جلد پنجم: جنگ نرشخ
جلد ششم: خرمیان و کرمتیان ـ بابک خرم دین و سلیمان کرندی
جلد هفتم: از رویگران تا پادشاه سوفی (اسماعیل صفوی)
جلد هشتم: از دودمان شاهنشاهان سوفی تا شاهنشاه پهلوی


حبیب‌الله نوبخت، شاهنامه‌اش را با خط خودش نگاشته و تزیین کرده و برخی صفحه‌های آن را هم خود تذهیب کرده است.
ویژگی شاهنامه نوبخت این است که سراینده پژوهشگر آن، بسیاری از یافته‌های و نکته‌های ناگفته و جالب تاریخی را بدان افزوده است که در  کتاب‌های دیگر دیده نمی‌شود. 

دستنوشته شاهنامه نوبخت پس از درگذشت او گم شد و تا سال ۱۳۹۴ ردی از آن پیدا نشد. در آن سال با پیگیری محمدرضا فولادخواه پیدا شد. انتشارات آرمانخواه فتوکپی دستنوشته را خرید و سال ۱۳۹۶ همان دستنوشته را در پنج جلد گالینگور منتشر کرد. 

اکنون انتشارات سمرقند انتشار شاهنامه نوبخت را زیر نظر دکتر هوشنگ طالع در دست گرفته و نخستین مجلد آن را چاپ و منتشر کرده است. مجلدهای دیگر هم به ترتیب به بازار کتاب خواهد آمد.
شاهنامه نوبخت، دانش کم‌مانند تاریخی و جهان‌نگری حبیب‌الله نوبخت جای وارسیدن و شناخت دارد.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

29 Nov, 10:27


معرفی کتاب:
شاهنامه نوبخت
در نوشتار زیر.
https://t.me/dejnepesht4000
.

دژنپشت

27 Nov, 11:59


.

فلسفه‌ای از تاریخ در ایران:
از کیان به ماکیان!


۷ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نوبت ز کیان به ماکیان افتادست
بازی شگرفی به‌میان افتادست

شاید که سپهر سفله رقصد ز نشاط
شمشیرزدن به دف‌زنان افتادست.
- حزین لاهیجی


حزین لاهیجی در سده دوازدهم می‌بود. او جز شاعری، دانشمندی بود با نگاهی مخصوص خود به جهان. در نگاه او آمده بود که بیش از دوازده سده برآمده و کار از شاهنشاهان کیانی به کسانی افتاده که در چشم او ماکیان‌هایی بیش نمی‌آمدند. می‌دید که دیگر از کیان نشانی بنمانده.
چنین بود که نوشت، کنون شاید که سپهر هم از شادمانی این شکسته‌شدن ایرانیان به رقص درآید.
همان سپهر که زمانی با شاهنشاه ما بر سر مهر بود، و زمانی دگر با شاهنشاه ما می‌پیوست.
پیش‌تر در این باره نوشته بودم.
در این نشانی:
https://t.me/dejnepesht4000/1111

اندیشه ایرانی را بنگر که چون دریابد سپهر با شاهنشاهان ایرانی دلی خوش ندارد و به مهر نمی‌گردد، بیدرنگ و بی‌تعارف، رک و راست سپهر را سفله می‌خواند.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

24 Nov, 15:57


.

به یاد بانو ناز علم


۴ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


چون نیست، ز هر چه هست چون باد به دست
چون هست، ز هر چه نیست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست، در عالم نیست
پندار که هر چه نیست، در عالم هست.
- خیام


بانو ناز علم دومین فرزند امیر اسدالله علم بود. امیر سال ۱۳۱۸ به فرمان رضاشاه با دختر ابراهیم خان قوام شیرازی ـ قوام‌الملک ـ درپیوست. در آن زمان امیر اسدالله علم دانشجوی رشته کشاورزی دانشگاه تهران در کرج بود.

سال ۱۳۲۱ درس امیر به انجام آمد و با همسر روانه بیرجند شد. نزدیک دو سالی برآمد که امیر ابراهیم علم ـ شوکت‌الملک دوم ـ درگذشتند.

زان پس جایگاه بزرگی چون امارت قاینات به امیر جوان رسید. امیر در بیرجند می‌بود. صاحبکاری آزموده چون محمدرضا خان سپهری داشت که گشادوبست سیاست و اداره سرزمین پهناور قاینات با دستان قدرتمند او در زمانه پرآشوب دومین جنگ جهانی هم جای نگرانی نداشت.

اسفند سال ۱۳۲۳ سه ماه از درگذشت امیر شوکت‌الملک برآمده بود که امیر و همسرشان دارای نخستین فرزند شدند. او را رودابه نامیدند.

نزدیک سه سال دیگر که برآمد، در اسفند سال ۱۳۲۶ دارای دختر دیگری شدند که او را ناز نامیدند.

هر دو دختر امیر، در بیرجند و در دل دستگاه امارت زاده شدند. اما آنان هر دو خیم و خوی مادری را گرفتند. مادرشان ملکتاج خانم قوام زنی بود با خیم و خوی اشرافیت ریشه‌دار فارس که محیط بیرجند را چندان برنمی‌تافت.

امیر سال ۱۳۲۶ به فرمان شاه، فرماندار کل سیستان و بلوچستان شد. از بیرجند رفت. پس از آن هم به تهران رفت و در کابینه‌های آن زمان چند بار وزیر کشور، کشاورزی و کار شد.

امیر اسدالله علم یادداشت‌های روزانه‌ای از خود به یادگار گذاشت. یادداشت‌ها از انجام دهه ۱۳۷۰ و تا آغاز دهه ۱۳۸۰ یک‌به‌یک در هفت مجلد با ویراستاری من در انتشارات کتابسرا به چاپ رسید.

در آن یادداشت‌ها چندین جای از همسر و دخترانش یاد کرده‌. چند بار از مهمانی در منزل دخترش، خانم ناز، به نیکی یاد کرده و دستپخت دختر را ستوده‌.

شب اول ژانویه در دی ماه سال ۱۳۴۶ در ایتالیا از اوقات تلخی ناز خانم نوشته که به تعبیر امیر «شب سختی گذشت.»
در یادداشت ۱۳ بهمن ۱۳۴۷ سربسته از بیماری همسر ناز خانم نوشته.
در ۲۴ تیر ۱۳۴۹ خبر از ماجراجویانی داده که بر سر آن بودند تا ناز خانم را از نزدیک سرای امیر بربایند. نوشته‌ است، خواستند او را بربایند و سپس باج بگیرند، یا درخواست آزادی زندانیان را به میان بکشند.
امیر بسیاری چیزها می‌دانست. نامیدن آدم‌ربایان ناکام به «ماجراجو» جای ستایش دارد!

جز این خبری جاندار از دختر دوم امیر در یادداشت‌ها نیامده.

ناز علم دو بار ازدواج کرد. همسر دومش والاگهر شهرام پهلوی، فرزند شاهدخت اشرف پهلوی بود. آن دو از پس فراز و فرودهای روزگار به اسپانیا رفته بودند. پسری داشتند که او را امیر نامیده بودند. امیر پهلوی در انگلستان برآمد. او موسیقیدان و استادی نامدار در نوازندگی پیانو است.

ناز علم را خانمی آرام وصف می‌کنند. به وارون خواهر بزرگش، رودابه خانم، اهل معاشرت نبود. چون مادرش دلبسته ورزش و مطالعه بود. در زندگانی لب به نوشیدن نزد. اهل بازی‌های اشراف هم نبود. می‌گویند در گذر زندگانی گوشه‌گیر شده بود.

ناز علم از چندی پیش به بیماری ریه دچار بود. مهرماه امسال او را به بیمارستانی در شهر مادرید بردند. اما بیماری سرانجام ساعت سه بامداد روز آدینه ۲۷ مهر ماه ۱۴۰۳ جانش را بستاند. پیکرش را در مادرید به خاک سپردند.

ناز علم بازپسین یادگار امیر اسدالله علم، بازپسین یادگار امیر شوکت‌الملک و روزگار پر از شکوه و جلال و بزرگی دستگاه فرمانروایی امارت قاینات بود.




https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

22 Nov, 11:01


.
به مناسبت درآمدن استانداری دیگر به خراسان جنوبی

گذری بر تاریخ سیاسی معاصر قاینات

دوم آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


این استان که به نام خراسان جنوبی نامبردار شده نام قاینات داشت و پیش‌تر به نام قهستان بود. به دوره قاجار که هر کس پیشکشی پرمایه‌تر به شاهان عیاش و فرومایه قجری می‌داد فرمانروای خودکامه سرزمینی می‌شد، این سرزمین قاینات چندی در دست مردی شایسته و خداترس بود به نام امیر ابراهیم علم ـ شوکت‌الملک دوم ـ و دانیم که او این سرزمین را مانند جان می‌دانست و به ترقی آن و آسایش و سربلندی مردمش می‌کوشید.

امارت قاینات از سال ۱۲۸۲ بزرگ شد که امیر شوکت‌الملک فرمانروای قاینات شدند. امیر تا سال ۱۳۰۰ به جز دو سه دوره کوتاه، فرمانروای قاینات بودند. سیاست و حکومت در قاینات را نتوان درست شناخت تا با ساختمان دستگاه فرمانروایی آن آشنا نشویم. ساختمانی که در راس آن امیر بود. پس از او یک صاحبکار بود که در زمان‌هایی نایب‌الحکومه هم بود. نایب‌الحکومه یا صاحبکار، ده‌ها زیر مجموعه دیوانی و مالی داشت. تا پیش از آن که رضاشاه به پادشاهی برسد امارت قاینات قشونی داشت که سپس در ارتش ملی ادغام شد. در هر ولایت و روستا نایب‌الحکومه‌هایی بودند. زمین‌های پهناور کشاورزی - از خصوصی و وقفی امیر و خاندان امیر - هر یک متولی مخصوصی داشت.

امارت قاینات در تاریخ خود از زمان مشروطیت تا ۱۳۵۷ چهار نایب‌الحکومه یا صاحبکار داشت:

۱. امیر شوکت الملک در آغاز فرمانروایی خود محمدولی خان اسدی را به سمت مستوفی و صاحبکار خود برگماردند. اسدی تا سال ۱۳۰۰ در آن جایگاه بود. او عقل منفصل امیر بود. مردی که سرشت آفریننده او پیوسته چهره زندگی و حکمرانی را نو می‌گرداند. اسدی سپس نماینده سیستان در مجلس شد و از بیرجند رفت. سپس نایب تولیت آستانه رضوی شد و تا سال ۱۳۱۴ در آن جایگاه بماند.

۲. پس سررشته کارهای امارت قاینات به دست محمدرضا خان سپهری آمد. سپهری، امارت قاینات را دستگاه بزرگی کرد که ۲۴ ساعت شبانه روز و هفت روز هفته دایر بود. دستگاه دیپلماسی خارجی آن میزبان رجال و سفیران و کنسول‌ها و بازرگانان بزرگ خارجی و داخلی بود. دستگاه اداری و حکومتی آن، امارت پهناور قاینات را در امن و امان می‌گرداند. صدها خانوار در هزاران هکتار زمین کشاورزی کار می‌کردند. کارگاه‌های قالی بافی دایر بود. بازار بزرگ بیرجند که هر بخش آن جای دسته‌ای از پیشه وران و تولیدکنندگان بود سرشار رونق بود. بیرجند بندرگاهی تجاری بود که صاحبان کالا و پیشه از هند و روسیه و اروپا بدین جا آمدوشد داشتند. آقای سپهری از سال ۱۳۳۰ به رای امیر از کار کناره گرفت. غوغاییان دموکراسی‌خواه! در آن سال‌ها کشور را غرق آشوب کرده بودند و بیرجند را هم برآشفته داشتند.
امیر اسدالله علم، اسدالله میرزا، پسر ارشد سپهری ، را نامزد صاحبکاری امارت قاینات کردند. او یک سالی بیشتر در آن جایگاه بنماند و به تهران رفت.

۳. از آن پس مرتضی خان جانباز صاحبکار دستگاه علم شد. دوره کار و دیگرگشت‌های بنیادین مملکت بود و در بیرجند هم کارهای نوین با همت امیر رونق یافت. کارخانه قند اسدآباد باز شد و هکتارها زمین زیر کشت رفت. چاه‌های عمیق و موتورهای برقی، شیوه دیرین کشاورزی را دیگرگون کرد. آقای جانباز به گستردن کشاورزی همت گمارد. امیرنشین قاینات سراسر کارگاهی بود که در هر کجای آن کار بود و کار.
از آغاز دهه ۱۳۵۰ که اقتصاد و سیاست ایران به وادیی دیگر افتاد. امیر ناخوش بودند و پیوسته در کار درمان خود، و کمتر وقت رسیدگی به امپراتوری قاینات را داشتند. افولی که در کشور نمایان شده بود در بیرجند هم پیدا شد. جانباز سخت می‌کوشید تا رخنه‌هایی را که در کارها می‌آمد بربندد. اما زمانه از لونی دیگر شده بود. جانباز سال ۱۳۵۴ از کارها کناره گرفت.

۴. از آن پس محمدحسن اعلم صاحبکار دستگاه علم شد. آقای اعلم کار و کارنامه‌ای داشت که شاید هنوز زود باشد در باره آن سخنی رانده شود. امیر اسدالله علم در آغاز سال ۱۳۵۷  به بیماری سرطان خون وفات یافتند. دوره آقای اعلم هم در همان سال به سر رسید. کاخ‌های امارت قاینات خالی شد. کارکنان بی‌شمار دستگاه امارت پراکنده شدند. دیگر حتی کسی نماند که جیره گندم یا جیره نقدی آقایان ... را بدهد. هر کس بر منبری سرگرم دشنام گویی به دستگاه علم شدند. اسناد و دیوان‌ها گم شد.

این سرزمین که بر آن نام خراسان جنوبی داده‌اند، سرزمین سیاست و حکومت است. امری که بدون اندیشه راست نیاید، و آن هم نیازمند مردانی سزاوار است؛ اندیشمند، سیاست‌دان و کاردان. همه این‌ها در اینجا بوده، به کمال و تمام.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

21 Nov, 10:34


.
معرفی کتاب

تاریخنامه یوحنا سکوپای نیکیو

یکم آذر  ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از میان کتاب‌هایی که به فارسی درآورده‌ام این کتاب تاریخنامه یوحنا سکوپای نیکیو هم در دلم جایی دیگر دارد، و هم بهر گرداندن آن کوشش بسیار بیشتر کرده‌ام.
این کتاب را یکی تاریخنگار قبطی نوشته. قبطیان  در سرزمینی که پارس‌ها بدان نام بوم قبطیان داده بودند: گیپتوس‌بوم. مصر امروز.

نگارنده این تاریخنامه از شهر نیکیو بوده که امروز آن را پشاتی خوانند.
او خبرها و احوالی را از مردمان و سرزمین‌های روزگار خودش نوشته. در آن میان چیزی که بهر ایرانی ارج والا دارد آنی است که از سرزمین و مردم پارس نوشته است. ویژه، گزارش اوست از لشکرکشی کمبوجیه به سرزمین قبطیان و آنچه در آن لشکرکشی بر قبطیان و سرزمین ایشان رفته.
ما هر چه از آن لشکرکشی داریم آنی است که خود نوشته‌ایم و بیشتر از روی دست اروپاییان است.
اکنون منبعی کهن در دسترس فارسی زبان‌ها آمده که لشکرکشی کمبوجیه به سرزمین قبطیان را از نگاه یکی از باشندگان خود آن سرزمین بخوانیم و بدانیم.
این یکی از امتیازهای زیاد این کتاب است.

گردانیده فارسی را دو بار نوشته‌ام.
نخست آن که به فارسی درآورده شد.
دوم زمانی بود که به آن رسیدم تا زبان فارسی گردانیده‌ام را بپالایم و واژگان جز پارسی را از آن بزدایم.
در انجام، یک بار هم گردانیده‌ام را با نسخه عربی کتاب برسنجیدم.
چنین تا با رنج زیاد و صرف زمانی دراز گزارشی دیگر به دست آمد از این تاریخنامه که سربه‌سر فارسی است. اما نه آن چنان زبانی فارسی که کس اندر نیابد.
استقبال خوانندگان گواه است.
کتاب را انتشارات برسم چاپ و پخش کرد. سال ۱۴۰۰.

اگر خواستار نسخه‌ای از این کتاب تاریخ باستان هستید به این شماره پیام بدهید: ۰۹۳۰۳۸۶۲۲۳۷


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

21 Nov, 10:32


.
معرفی کتاب
تاریخنامه یوحنا سکوپای نیکیو
در نوشتار زیر.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

20 Nov, 06:44


.

آفرینِ رستم به میش کوهی

۳۰ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


خان دوم از هفت خان رستم، خان تشنگی است. رستم و رخش هر چه راه می‌سپرند آب نمی‌یابند و از تشنگی جان به لب می‌شوند.
در آن سخت‌ترین دم، غُرمی (میش کوهی یا قوچی) از برابر رستم می‌گذرد. رستم می‌داند که آن غرم به کنار آبی خواهد رفت. بی نا و نفس، از پی او روان می‌شود، تا به چشمه‌ای می‌رسد. رستم و رخش هر دو آب می‌نوشند و جان تازه می‌یابند. پس رستم به آن غرم دعا می‌کند:

بر آن غُرم‌بَر، آفرین کرد چند
که از چرخ گردان مبادَت گزند
گیا بر در و دشت تو سبز باد
مباد از تو هرگز دل یوز شاد
تو را هر که یازَد به تیر و کمان
شکسته‌کمان باد و تیره‌گمان.

ـ شاهنامه. تصحیح مهدی قریب.
ج نخست. ص ۱۶۷.


دعایی ناب، زیبا، خواندنی و به یادسپردنی!
تا بدانیم که شود که آدمی، نیکخواه جانوران و درختان و کوه و دشت و دمن هم باشد، و دعای نیک بگویدشان.

- یادداشت درس شاهنامه در پیشگاه استاد بهمن حمیدی.
۲۷ آبان ۱۴۰۳.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

19 Nov, 11:17


.
قاجاران، و حق مالکیت بر تن زنان ایران!

۲۹ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


تا ماه آبان به سر نرسیده جا دارد یادی کنیم از آبان سال ۱۳۰۴ که مجلس شورای ملی به فرمانروایی قاجاران پایان داد.
به‌ویژه، یادی از موضوع مالکیت بر تن و پیکر زنان ایران که در دوره قجران به اوج رسید.


نوشته‌اند، در منابع زیاد، که به روزگار قجر، "مردم از ترس شاهان قاجار و خوانین محلی دست نشانده قاجاران، دخترهای خود را نمی‌گذاشتند از خانه بیرون شوند. والدین بهتر می‌دیدند جگرگوشه‌های خود را به وسایلی بدشکل کنند تا از نظر بیفتند.
یکی از جهانگردان در آن برهه در سفرنامه خود نوشته است که خود شاهد بوده که چهره دختر زیبایی را با تیزاب سوزانده بودند تا از طمع بزرگان در امان بماند."

- زندگی و زمانه پورداوود.
ص ۱۷۷ و ۱۷۸.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

15 Nov, 18:07


.

ابراهیم پورداوود


۲۶ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


جهــانا بپـــروردیش در کُنــار
وزان پس ندادی به جان زینهار
نهانی، ندانم تو را دوست کیست
بدین آشکارت بباید گریست.         
ـ فردوسی. شاهنامه.

«پگاه یک‌شنبه ۲۶ آبان ۱۳۴۷ خدمتگزار استاد پورداوود به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است. باران تندی می‌بارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. استاد شب‌ها در کتابخانه خود بر نیم تختی می‌خفت. همچنان پرشکوه در میان کتاب‌ها بر تخت خفته بود و کتابی گشوده در کنارش بود. دستش را به دست گرفتم. هنوز گرم بود. ولی دیگر زندگانی در آن نبود. شب هنگام دوبار برخاسته بود. چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فروبسته بود.»

این گزارش بازپسین دم زندگی استاد ابراهیم پورداوود است، سپید‌دمان ۲۶ آبان سال ۱۳۴۷، چنان که دکتر بهرام فره‌وشی گزارش کرده‌اند.

ساعتی برنیامد که فرستنده سیار تلویزیون ملی ایران به همراه سرلشکر دکتر سعادتمند و سپهبد یزدان‌پناه و شماری از مقامات کشوری و لشکری در سرای استاد بودند. پیکر استاد را از سرایش تا سر کوچه با مارش عزای گارد شاهنشاهی بدرقه کردند تا به زادگاهش رشت ببرند.
خبر درگذشت استاد را خبرگزاری‌ها مخابره کردند و رادیوها و تلویزیون‌ها در بسیاری از کشورها پخش کردند. مجلس‌های یادبود در آلمان، فرانسه، هند، پاکستان و چندین کشور دیگر برگزار شد. اما در ایران کین‌توزی دینی کار خودش را کرد:
در همان ساعت‌های نخست بر آن نهادند که دکتر مهاجرانی، واعظ نامدار، در مجلس یادبود استاد سخنرانی کند. او عذر خواست، و چندی بعد آشکار گرداند که آقای محیط طباطبایی او را از سخنرانی در یادبود منع کرده و گفته است که چون پورداوود گرایش به دین زرتشتی دارد این کار گناه است. با این همه آخوند جوانی به نام غلامرضا جمشیدی کاشمری در مجلس یادبود شکوهمند استاد در مدرسه عالی سپهسالار سخنانی راند که مجلس را یکی کلاس درس تاریخ و فرهنگ ایران کرد.
هنوز بزرگان کم‌مانند ایران بودند و به آن مجلس آمده بودند. استاد سید حسن تقی‌زاده که پیر و نیم پیکرش فلج شده بود به یاری دوستانش بر صندلی چرخدار خودش را به مجلس رساند و بر فقدان پورداوود گریست. تقی‌زاده به خبرنگاری گفت: گویا امروز ایران در سهمگین‌ترین میدان نبرد با وحشی‌ترین دشمنان خود سردار لایقی را از دست داده است.

روزی که پیکر استاد پورداوود را به رشت بردند استاندار گیلان عزای عمومی در استان اعلام کرد. مسافتی نزدیک ده کیلومتر در جاده رشت به تهران مملو از مردمی بود که به بازپسین بدرود استاد آمده بودند.
پیکر استاد را جایی به خاک سپردند که پیش‌تر مدرسه‌اش بود و همان جا هنوز آرامگاه اوست. اگر چند دیگر کمتر کسی از استاد یاد می‌آورد. استانداری هم نیست که ارج پورداوود را بشناسد و به جای آورد!

گفته‌اند که آدمیان به فرمانروایان خود همانندند. پورداوود یکی مرد دورانساز بود، چونان فرمانروای زمانه‌اش رضاشاه.
رضاشاه ایران را از فلاکت و نکبت و پسماندگی قاجارها بیرون کشید، و پورداوود با ترجمه اوستا به زبان امروز فرهنگ کهن ایرانی را زنده گرداند تا ایرانی در زندگانی نوین خود به سرچشمه‌های فکر کهن خویش دسترس داشته باشد. ابراهیم پورداوود راه نوزایی فکر و فرهنگ ایران را گشود.
این معنا را استاد علامه قزوینی هم نوشته‌اند:
خوشبختانه از این به بعد عموم ایرانیان می‌توانند مستقیم و بی آن که از کتاب‌های مستشرقین بهره بگیرند کتابی را بخوانند که قرن‌ها تا پیش از برآمدن اسلام در سراسر ایران یگانه کتاب آسمانی بود و جز تورات و انجیل و مهابهاراتا از قدیم‌ترین کتبی است که بشر نوشته است، و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم زندگی و فلسفه عالی و باورهای دینی و روایات و قصص تاریخی و اساطیر نیاکان خود اطلاع به هم رسانند.

نوشته‌های استاد پورداوود به جز گردانیده فارسی اوستا هم بسیار است.
در باره ایشان مقاله‌هایی نوشته‌اند. بهتر منبع آشنایی با زندگانی پربرکت استاد نوشتار بلند یکی از شاگردان ایشان است. کتابی که سال ۱۳۷۲ به نام «زمان و زندگی استاد پورداوود» چاپ و منتشر شد. 

پورداوود از آن دسته ایرانیانی است که اگر هر روز بزرگداشتش را بر پا کنیم حقش ادا نخواهد شد.
نام ابراهیم پورداوود نام زندگی و سربلندی ایران و ایرانی است.
نماز باد به نام ابراهیم پورداوود.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

14 Nov, 09:14


.
.
ایران و اسپانیا


۲۴ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

به این روز از آبا‌ن‌ماه امسال که روز کتاب‌گردی نام گرفته جا دارد کتاب پر ارجی را به یاد کتابخوانان و اهل فرهنگ آورم که روابط ایران را با اسپانیا از عصر باستان، از زمان آلن‌ها و مانویان؛ تا ورود اسلامیان به اسپانیا بررسیده است.
عنوانش: ایران در اسپانیای مسلمان.

این یکی از پژوهش‌های دکتر شجاع الدین شفا است. استادی فرزانه‌ای که دریای دانش خویش را به یاری دستگاه حکومت شاهنشاهی گذاشته بود و جاه و بزرگی او استوار مانده؛ تا چندان که دُشگویان پرده‌در هم نیارسته بودند بر میدانگاه بزرگی او بتازند.

دکتر شفا ایراندوستی سرآمد بود که در منابع و متون نظر می کرد تا اسناد را پشتوانه مهر خویش به ایران کند و سخن از روی تعصب نراند.

دکتر شفا رد ایران را در اسپانیا گرفته و به بسی نتیجه‌های سزاوار رسیده. حتی بر آن است که نام اسپانیا همان کلمه اصفهان است که تغییر و تبدیل یافته: اسپهان/ اسپانیا. (ض ۱۹۸). طارق، را که فرمانده اسلامیان بود و از تنگه جنوب باختری اسپانیا وارد آن خاک شد، مردی همدانی دانسته (ص ۱۹۶). و از این مایه دانستنی‌ها کم ندارد که خواننده را تکان می‌دهد.

شفا رد ایران و فرهنگ و سنت های ایرانی را در زبان، نوشیدنی ها، حکومتگری، پزشکی، ریاضیات، معماری، موسیقی، ادبیات، هنرهای دستی، تاریخ نگاری، کشاورزی، آبیاری، دریانوردی، بازرگانی، و آشپزی اسپانیا گرفته و همه این‌ها را با گواهان استوار نوشته است.
خواننده از گستردگی پژوهش تکان می‌خورد و باز از آنچه می‌خواند به شگفت می‌آید که مایه و ملاط فرهنگ ایرانی چه اندازه‌ها دارد و تا کجاها را تواند درنوردد!

کتاب در آغاز به فرانسه چاپ و منتشر شده و سپس به ترجمه دکتر مهدی سمسار فارسی شده. خبر دارم که گردانیده آقای سمسار پریشان بوده و قابل انتشار نبوده است.
دست توانای استاد بی‌ادعا و فرزین ما، جناب بهمن حمیدی، در کار آمده تا ترجمه کتاب به نگارش روان و پاکیزه‌ای رسیده که انتشارات گستره آن را سال ۱۳۸۵ در تهران چاپ کرده است.

گمان کنم بد نباشد این کتاب را باز بخوانیم تا جایگاه کهن دو مملکت و دو مردم را بهتر و بیشتر بشناسیم و هم دامنه آثار گسترده تمدن و فرهنگ ایرانی را بر اسپانیا دریابیم.
ایران کهن سرچشمه‌ای جوشان از دانش و معرفت بود. هنوز هم بازگشتن به کران آن سرچشمه راه آسایش و سربلندی ملتی است که بیش از یک سده شده تا در خاور و باختر عالم در پی خویش می‌گردد.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

13 Nov, 16:19


.
در باره گزندی که به ایرانشهر آمد!


۲۳ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


"چون گشتاسپ‌شاه سی سال شاهی کرد هزاره به سر رسید.
پس هزاره چهارم آغاز شد....
در همان هزاره چهارم شاهی به بهمن اسفندیاران رسید، ایرانشهر ویران شد. ایرانیان به دست خود نابود شدند. و از تخمه شاهی کس نماند."
- بندهش. برگ ۱۴۰.


جانگزاست، این گزاره که:
"ایرانیان به دست خود نابود شدند!"... .
 

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

12 Nov, 17:50


.
سپهر

۲۲ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



به سر بر همی گشت گردان سپهر
شده رام با آفریدون به مهر
ـ شاهنامه. پادشاهی ضحاک.

بپیوست با شاه ایران سپهر
بر آزادگان بر، بگسترد مهر.    
ـ شاهنامه. داستان بیژن و منیژه

برین نیز بگذشت چندی سپهر
همی رفت با شاه ایران، به مهر.
- شاهنامه. پادشاهی انوشه‌روان.


سپهر در فرهنگ‌ها به معنی آسمان آمده. آسمان فلک است و بدان سبب که گردش دارد آن را آسمان خوانده‌اند: مانند آس.

در اندیشه ایران باستان، آسمان را مقدس داشتند و چون در گردش پیوسته بود، همسویی آن گردش را با آدمی نشان بلندی بختش می‌شمردند.
چنین تا در شاهنامه آسمان با دو شاهنشاه بزرگ روزگار افسانه، و یک شاهنشاه روزگار تاریخی همسوی و همداستان است.
یکی فریدون که آسمان با او بر سر مهر است. دیگر کیخسرو که آسمان بدو پیوسته است. سوم، انوشه‌روان است که آسمان با او به مهر می‌رود.

اما آن زمان که سپهر یا آسمان همراه کس نباشد روز و روزگارش به بدی می‌گراید. نمونه این سخن شاه نوذر است:

برین نیز بگذشت چندی سپهر
نه با نوذر آرام بودش، نه مهر.
- شاهنامه. پادشاهی نوذر.

نوذر بر دست تورانیان کشته شد و روز خوشی ایران به سر رسید. دوره شاهنشاهی او و پس از آن دوره تباهی و تیره‌روزی است.

نمونه دیگر سیاووش است:
برین گونه خواهد گذشتن سپهر
نخواهدشدن رام با من به مهر.
داستان سیاووش و انجام آن را همگان دانند!

این از بنیادهای اندیشه باستان ایران است که کار را همسو با آسمان می‌کردند. این پندار و اندیشه کهن تا همین اواخر بر این ریخت ماندگار بود که پیش از دست یازیدن به کارهای مهم زندگی سعد و نحس زمان را برمی‌رسیدند.
این بنیاد اندیشه کهن چونان دیگر داشته‌های ما در برابر دیگرگشت‌های وارداتی تاب نیاورد. در همان آغاز که با باختر و فکر باختری برخوردیم، پیشینه خود را خرافه و زشت شمردیم. دیری برنیامد که آن را به کلی از عرصه زندگانی وازدیم.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

10 Nov, 15:17


.
آتشگاه ری

#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۰ آبان ۱۴۰۳

در جنوب خاوری شهر ری یکی دیگر از بازمانده‌های روزگاران کهن ایران بر جا مانده. بنایی که از دور به دید مسافران ورامین و شهرهای جنوب خاوری تهران می‌آید.

سازه ای که جز دو دیوار کلفت نیست که روبه روی هم ایستاده. بالای هر دو تاقی دارد. بین دو دیوار حدود سه متری فاصله است. بلندی هر دیوار چهار تا پنج متر است. دو سازه شگفت.
اما شگفت تر از دیوارها، جایگاهی سرپوشیده است در زیر آن. جایی پهناور که امروز بدان سالن گویند. سالنی بهر چه؟ اگر آن دیوارهای بالایی بازمانده یا ویرانه آتشگاه باشد این سالن بزرگ بهر پذیرایی مهمانان و نیایشگران بوده؟

دریغا که آن جای بزرگ یا سالن، پر شده از سر ستونها و برخی ساخته‌های بس هنرمندانه دیگر که امروزه چون تلی از چیزهای بیهوده بر روی هم ریخته شده است. همگی از جنس ساروج.
در میان آن پاره‌های ساروجی زیبا یکی نیم تنه ماهی تناور افتاده بود. چنان هنرمندانه ریخته شده که شگفتی می‌آورد و ستایش.
این سالن بزرگ از جانب باختری به دالانی سرپوشیده می‌رسد که از زیر دو دیوار بالایی کشیده شده. دالانی که یک آدم ایستاده از آن بگذرد، با پهنایی که دو تن آسوده از بر هم بگذرند.
مردم محل به این تپه و بناهایی که بر آن برآورده شده آتشگاه ری می‌گویند.
اداره میراث فرهنگی تابلویی بر کناره تپه گذاشته و نام آن را تپه میل گذاشته. نامی که به بنا پیوندی ندارد. کدام میل؟

بنا در تاریخ ۱۱ یهمن ۱۳۳۴ در فهرست آثار ملی کشور ثبت شده. نزدیک ۷۰ سال است که هویت آن رسمی و ثبت شده. اما در باره آن کاوشی نشده. اگر شده هم به بایگانی سپرده شده.

استاد ابراهیم پورداوود نوشته‌اند:
ری در قدیم از شهرهای بسیار مقدس شمرده می‌شد و مرکز روحانیت زرتشتی ایران بوده است. موبد موبدان در ری می‌بود. (مقدمه بر گات‌ها. ص ۲۵ و ۲۶).

من این چند خط را چند سال پیش نوشته‌ام. پس از دیداری که از آتشگاه ری کردم.
امروز این نوشتار را بدین جا آوردم تا به یاد دوستداران ایران بیاورم، و هم به مدیران گردش‌های شهری؛ تا بلکه دیدار از این نیایشگاه شکوهمند را در سیاهه گردش‌ها بگذارند. دیداری که ماندگی از تن گردشگر درآورد.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

10 Nov, 15:17


آتشگاه ری
یا تپه میل.
بنگرید به نوشتار زیر.

https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

08 Nov, 22:24


.
.
نگران آب و خاک میهن


۱۹ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


روزی که اسفندیار به آهنگ جنگ با رستم به زابلستان شد، رستم با پدرش زال رای زد تا از چه راهی از جنگ با شاهزاده جوان بپرهیزد.
سخن­­‌ها اندر میانه برفت.
یکی از سخنان نغز زال، آن بود که به پسر سفارش کرد تا به هر راهی که شده در جنگ را بربندد. چرا؟
چون اگر جنگ درگیرد، دست‌کم یکی از فرجام­‌های آن چنین خواهد بود که رستم بر دست اسفندیار کشته شود!
فرجام دیگر آن که رستم اسفندیار را بکشد.
اما نگرانی زال چیزی دیگر است. جنگ‌ را و پس از جنگ را می‌بیند. خوب آگاه است که رستم نیرومند است و جهان‌پهلوان. زرادخانه او سرشار جنگ‌ابزار است و گنج‌ها پر از دارایی.
اما سفارش به پرهیز از جنگ می‌کند.
می‌داند که اگر جنگ درگیرد آب و خاک سرزمینش بر باد خواهد رفت. و آن بزرگ‌ترِ دردها خواهد بود.
به رستم می‌گوید:

«به دست جوانی چو اسفندیار
اگر تو شوی کشته در کارزار
نماند به زابلستان آب و خاک
بلندی برین بوم گردد مغاک


زال، غم آب و خاک سرزمینش را هم دارد.
غم جان ساکنان سرزمینش را.
بر اوست که تا بتواند راه جنگ را بربندد.
مردم برای زندگی به دنیا آمده‌اند.
نیامده‌اند تا کشته شوند.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

07 Nov, 06:35


.

درنگی بر چندوچون برپا شدن جنگ‌ها در دنیای ایرانی



۱۷ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


وارسی کوتاه چند نبرد در روزگار افسانه و تاریخ ما نشان می‌دهد که نبردها در دنیای ایرانی زمانی درگرفته که خردمندان کنار زده شده‌اند، و سررشته اوضاع به دست آنانی آمده که سود خود و دسته خود را می‌بینند و نیکخواهی ملی ندارند.

چند نمونه‌:
۱. در نبرد سهراب با رستم، زند رزم، مردی خردمند که همراه سهراب آمده بود تا پدرش را به او بشناساند، کشته شد. دست و بال دو مامور مخفی افراسیاب بازتر شد که آمده بودند تا نگذارند پسر، پدرش را بشناسد. نبرد درگرفت.

۲. در نبرد اسفندیار با رستم، رای رستم جهاندیده خردمند و هم رای پشوتن، برادر خردمند اسفندیار، و خواهشگری مکرر او به پرهیز از جنگ، بر دل اسفندیار کار نکرد و نبرد درگرفت.

۳. در تاریخ، به نبردهایی می‌رسیم که گفته می‌شود فرمانروایی ساسانیان را به فرجام رساند. کتاب‌ها در باره فرجام ساسانیان نوشته‌اند و هم بسی سخن‌ها در باره آن رفته.
اگر فرمانروایی ساسانیان در نبردهایی به فرجام آمده باشد و این گزارش را راست بپنداریم، چنان نوشته‌اند که رستم فرخزاد، فرمانده نبرد واپسین، به دیدن آرایش دشمن و اندازه سپاه خود، به دربار تیسپون گزارش داد که نبرد را روا نمی‌شمارد. اما دست‌هایی در دربار در کار آمد و شاهنشاه ساسانی را واداشتند تا دستور نبرد به فرمانده داد.


اینک جا دارد پرسشی در میان گذاشته شود:
چرا هر بار که مقامات می‌خواهند بر سر آینده مردم و میهن رای زنند، کس پروای سخن و رای خردمندان دلسوزان نکرده و سخن آنان را نشنیده است؟
دانیم که جنگ‌ها کمتر به رای و آهنگ درست درگرفته و بیشتر آنچه دیده شده چیرگی شور و غوغا بر خرد بوده.
شاید، و سزاوار است که این درس آویزه گوش شود. درسی که از عصر افسانه تا روزگار تاریخی پیوسته بازگو شده و به چشم‌ها و گوش‌هایی که باید نیامده است.

استادی برایم نوشته بودند: از فره اردشیر بابکان درخواسته‌ام با ایزدان و امشاسپندان رای زند تا ایران را از گزندها نگه بدارند.


اگر به این زمان باز هم خرد ایرانی چیره نیاید ما اهالی امروز، درس آیندگان خواهیم شد!


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

05 Nov, 17:24


.
ایران و انتخابات امریکا


۱۵ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


انتخابات امریکا به ما ربط دارد.
رخدادهای عصر افسانه در سرزمین توران هم به ما ربط داشت، و دارد.

در بقالی سر کوچه سخنی در ریشخند این امر بزرگ در زندگانی امروز دنیا شنیده نمی‌شود. اما شگفتا که یکی آقای صاحب‌منصب بر زبان رانده که انتخابات امریکا به ما ربط ندارد!

انتخابات امریکا جز آن که رخداد خبری بزرگی است، به ما ایرانیان هم ربط دارد. ربطش هم اندازه دارد.
دریافتن آن اندازه بس مهم است.
آن اندازه، خلاصه است و موجز:
ارج و ربط هر رخداد، هر جای و هر کس به اندازه پیوندش با ایران و منافع ایران است.
ایران و منافع ایران، سنجه داوری است.
اگر ارج و جاه ایران در کار باشد!


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

03 Nov, 07:00


.

کتاب و کتاب‌خوانی

۱۳ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


این روزها دو کتاب به دستم رسید که تازه نیست، اما شگفتی آورد:
«مرشد و مارگریتا» نوشته میخاییل بولگاکف.
«انسان در جست­‌وجوی معنی»، نوشته ویکتور فرانکل.

هر دو را داشته­‌ام. هر دو چندین بار چاپ شده و خوانندگان فارسی آن هزاران تن شده­‌اند.
اما شگفتی آن که:
در باره مرشد و مارگریتا نوشته­‌اند: رمانی است شگفت­‌انگیز، از درخشان­‌ترین آثار ادبی روسیه که به کتاب­‌های کلاسیک پهلو می­‌زند.
در باره انسان در جست­‌وجوی معنی هم نوشته­‌اند: یکی از بزرگ­‌ترین کتاب­‌های عصر ماست.

ستایش­‌هایی از این دست که این کتاب، کتاب شگفت­‌انگیزی است یا از بزرگ­‌ترین کتاب­هاست؛ مردمی را نشان می­‌دهد که تا بدان روز به کتابی پر ارج برنخورده و به محض دیدن این کتاب سر از پا نشناخته و چنین ستایش­‌هایی از آن کرده‌اند.
 
اما چه کتابی باید بتواند من ایرانی را با زمینه­‌ای چند هزار ساله که در نوشتن آثار جهانی ادبی و فرهنگی دارم، به چنین ستایش­‌هایی وادارد؟
اصلا بزرگ­‌ترین کتاب عصر در زبان فارسی و در نزد فارسی­‌زبان­‌ها چه کتابی است؟
همین کتاب­‌ها که باختریان بزرگش شمرده­‌اند؟

کدام کتاب است که بتواند بر کفه ترازوی دانش و خرد به پای «تاریخ بیهقی» برسد، با «کلیله و دمنه» هموزن باشد، همسنگ «اشعار رودکی» باشد، با «تاریخ بلعمی»، با «بوستان» و «گلستان» سعدی یا با هر یک از صدها دیوان شعر شاعران فارسی برابری کند؟
از کتاب­‌هایی تمدن­‌ساز چون «شاهنامه» و «اوستا» و «بندهش» و ... نام نمی­‌برم تا سپس خودم را سرزنش نکنم که چنین معامله­‌نادان هستم!
 
پرسشی است که چرا برخی از ما می­‌پندارند هر آنچه را باختریان گفتند و نوشتند باید در نزد ما هم همان حُکمی را داشته باشد که برای آنان داشته؟
اگر باختریان در کشاکش با استالین و اتحاد شوروی خواسته­‌اند هر آنچه را بر ضد او نوشته شده بزرگ وانمایند، چرا من هم باید کتاب­‌های مناسبتی آنان را درخشان و بزرگ بپندارم. گیریم که باختر، در نبرد با شوروی بر او چیره آمد. من در آن میانه چرا باید فرهنگ و تمدن خویش را کنار بنهم؟

کدام اهل کتابی «مروج­‌الذهب» ابوالحسن مسعودی را زمین می­‌گذارد تا کتاب­‌های بزرگ! و درخشان و جهانی! باختریان را بخواند؟
این چه بیماریی است که بر پیکر فکری ما افتاده است؟
 
در نمایشگاه­‌های کتاب و محفل­‌های کتاب­خوانی هم دیگر کسی یادش نمی­‌آید که در زبان فارسی چه کتاب­‌هایی داریم. کسی نمی­‌داند که تا همین چندی پیش کلیله و دمنه و آثار سعدی کتاب­‌هایی بود که هر کس در آغاز سوادآموزی باید می­‌خواند و از بر می­‌کرد تا سوادش بنیاد بگیرد.

نگارنده نمی­‌خواهد ارج فرهنگ­‌ها و فکرهای دیگران را وازند. البته که باید اهل دنیا و افکار ایشان را بشناسیم، و آن از راه ترجمه آثار ایشان شدنی است. اما نه اینچنین که خود را در دامان باختر بیندازیم و هر آنچه باختریان در باره کتاب­‌های دیگر مردم دنیا گفتند هم همان باور رسمی ما بشود.

تا در باختر به یکی از اهل سرزمین کُره جایزه دهند ما هم او را بزرگ بشناسیم و در پی او برویم. مگر خود با دنیا تماس نداریم؟ چرا کسی کتاب­‌هایی از مردمان دیگر کشورها نمی­‌آورد؟

در همین سده پیش نبود که استادانی چون علامه قزوینی و پورداوود و همانندان ایشان مدت­‌ها در کتاب­خانه­‌های باختر یا هند می­‌بودند و پیوسته از کتاب­‌های آنان یا از آثاری که از ما در نزد ایشان بود عکس می­‌گرفتند و برای ما می­‌فرستادند. استاد علی‌اصغر حکمت وقتی در هند بودند چه کارهای فرهنگی کردند!
سفیران و رایزنان فرهنگی کنونی بر روی هم یک هزارم ایشان کرده‌اند؟

ما کتاب­‌های زیادی داریم که نخوانده­‌ایم، و باید بخوانیم. این شوق و ذوق به کتاب­‌های میان مایه و بلکه سبک مایه اروپایی و روسی و امریکایی و بزرگ پنداشتن آن نشان فضل نیست. از دستپاچگی است.
نشان به همین نشان که با آن همه کتاب­‌ها که از باختریان و به ویژه از تراوشات خاص مکتب­‌داران خاوری! خواندیم این شدیم که هستیم. 


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

30 Oct, 16:19


.

"فرمانروایی" در اندیشه و عمل ایرانی


۱۰ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 


ایران از روزگاران کهن، سرزمین فرمانروایی بوده است.
در شاهنامه، و هم در شماری از دیگر کتاب‌های کهن ایرانی، نخستین انسان کیومرث است و همو نخستین کدخدای جهان است. یعنی که سیاست و حکومت در ایران از نخستین انسان و از آغاز آفرینش سرچشمه گرفته. سرچشمه‌ای که چندین هزار سال با بهره از پشتوانه نظری گرانبار ایرانیان جاری مانده و چونان آبی روشن بدویده است.+

سزاوار است گفته شود که فرمانروایی، در اوستا به چندین ریخت آمده، و آن همه نشان گوناگونی مفهوم و امر فرمانروایی در اندیشه ایرانی است.
این ریخت­‌ها می­‌گوید که ایران از دیرباز سرزمین فرمانروایی بوده، ایرانی به روزگاران کار فرمانروایی، کشورداری و جهانداری کرده و اندر پیرامون این کار سترگ بسیار اندیشیده است.
این واژگان چنین است:

فرمانده
فرمانده کار نیک
فرماندهی از بالا
فرماندهی کردن
فرمان دینی
فرمان راندن
فرمانروا
فرمانروایی
فرمانروایی بد
فرمانروایی بلند
فرمانروایی دلخواه
فرمانروایی کردن
فرمانروایی کردن خودکامه
فرمانروایی کشور
فرمانروایی نیرومند
فرمانروای خوب
فرمانروای ستمگر
فرمانروای شهر
فرمانروای کشور
فرمانروای نیرومند
فرمان سخت دادن
فرمان فرستادن
فرمان یکنواخت
فرمایشی
فرمودن

این واژگان که در فارسی کنونی چندپاره دارد در زبان اوستا هر کدام یک واژه است. گواهان دیرینگی سیاست و حکومت در ایران.

ما چنانکه این گروهه واژگان حکومتی را داریم، باید دسته‌ای از مردم خود می‌داشتیم که پشت در پشت در کار فرمانروایی باشند و سررشته کار فرمانروایی ایران را همواره در دستان شایسته خود بدارند.
این واژگان را توان بازمانده روزگار آن‌چنان دسته ای شمرد که مدت‌هاست چون بسی از دیگر داشته‌های ما از میان برده شده.

بشود که چنان دسته‌ای از نو بر زمین آبادان اندیشه ایرانی بروید و این ایران بس گرامی چون گذشته سربلند و دارا و شکوهمند گردد.


فر ایران را می­‌ستاییم.


+ پی‌نوشت: فردوسی فرمود:
که این آب روشن بخواهد دوید!

 
https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

29 Oct, 15:37


.

بلوچ

۸ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

هر از گاهی خبرهایی ناگوار از بلوچستان می‌آید. در پی آن اهریمنان میدان تاخت‌وتاز را به روی خود گشاده می‌یابند و آواهای شوم سر می‌دهند.
بلوچ از روزگاران کهن یک تن از خانواده بزرگ ایران بوده، به روز شادی و به روز نبرد.

فردوسی از بلوچ چنین گزارش داده است:
چون کیخسرو برای نبرد بزرگ با افراسیاب تورانی سپاه آراست همه مردمان و قوم­‌ها به سپاهش پیوستند. یکی از آنان قوم­‌ بلوچ­ بود، که با فرمانده خود اشکش، از تخمه قباد، آماده جنگ شدند.


سپاهی ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده، جنگنده مانند قوچ
کس اندر جهان پشت ایشان ندید
برهنه، یک انگشت ایشان ندید
درفشی برآورده پیکرپلنگ
همی از درفشش ببارید جنگ
نگه کرد کیخسرو از پشت پیل
زده آن سپه را رده بر دو میل
پسند آمدش سخت، و کرد آفرین
بدان بخت بیدار و فرخ زمین.

- شاهنامه. داستان جنگ بزرگ کیخسرو.
 
بلوچ به روز جنگ، با درفش پلنگ­‌پیکر در سپاه ایران آماده کارزار بوده است. سراپا جامه نبرد پوشیده، چنان که بر اندازه یک انگشت از پیکرش، بی رزم‌جامه نماند.

فردوسی فرموده است که، کس اندر جهان پشت بلوچ را ندیده است.
این عضو دلاور و پاک‌زاد خانواده ایران ما.
به بلوچ می‌بالیم.
سربلندیم ازو.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

28 Oct, 07:54


.

به یاد شاهانگی کوروش بزرگ

۷ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


روز هفتم آبان سالگرد آزادی یهودیان بابل به فرمان کوروش، شاهنشاه هخامنشی، است.
نبوکدنصر فرمانروای بابل مردم یهود را بندی کرده و به بابل آورده بود. کوروش پس از گشودن بابل همه بندیان یهود را آزاد کرد. آوندهای زرین و سیمین یهودیان را که نبوکدنصر از نیایشگاه­های یهودیان برداشته بود به آنان بازپس داد. پول و ابزار سفر به یهودیان داد تا به اورشلیم برگردند.
با مردمی که پیروان دین­‌های دیگر بودند هم بر آیین خودشان رفتار کرد و آنان را آزاد گذاشت و یاری داد تا نیایشگاه­های خود را از نو بسازند.
نام کوروش در تورات در شمار پیامبران نجات بخش بشر آمده است.

«ایرانویج». دکتر بهرام فره­‌وشی.
برگرفته از ص ۴۵ تا ۶۳.
 

روز بزرگداشت کوروش شاید که روز بازخواندن تاریخ او شود تا راه و آیین کوروشی در دل‌ها زنده گردد. نه آن که زمان تجدید مرزبندی­‌ها  و کینه‌ورزی­‌ها باشد، به وارون اندیشه و منش او.

زمانی است تا راه و آیین کهن شاهنشاهی ایرانی را با اجزای اندیشه و فرهنگ غنی و آزموده آن از نو بشناسیم. راه و آیینی که چند هزار سال سرزمین‌های پهناور ایرانی را سربلند راه برد.
این بهتر داروی درماندگی‌ها و سرگشتگی­‌هاست، در دنیایی که به نام جهان‌وطنی و جهانی‌شدن می­‌کوشند تا بنیادهای فرهنگ­‌های کهن ملی را بپاشند.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

26 Oct, 17:23


.

زنده باد زندگی

 

۵ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


این سرزمین که سرای دیرینه ماست و ایران نامیده شده، به معنای سرزمین رادان و راستان و نیکان، نام از خوی و خیم پاک نیاکان ما دارد که اندرین جای می­‌بودند. این خانه نیاکانی برای ما بس بسیار گرامی است و هر پاره­‌اش را به جان دوست داریم.  
 
نیاکان ما به بهای جان، این سرزمین را بداشتند. آن کس که در آبادانی می­‌زید و هر آنچه را بخواهد در دسترس دارد، کی تواند دریابد که زیستن و تاب آوردن در کوه و کویر و سرزمین­‌های خشک چیست؟
 
ما هزاران ذرع را زیرِ زمین­‌های خشک کنده­‌ایم تا به آب برسیم، و آن را به زیستگاه­‌های خویش آورده­‌ایم تا زنده بمانیم. تا زندگی را بر پا بداریم.
آتش را کشف کرده­‌ایم که زندگانی را جان و جهانی دیگر بخشیده.
شهر ساخته­‌ایم. برای زندگانی راه و روش و آداب و رسوم بر پا داشته­‌ایم تا معنا بگیرد و دلپذیر گردد.
کارها را دسته­‌بندی کرده­‌ایم.
ابزارهایی ساخته­‌ایم. ابزار کار و ابزار جنگ؛ تا هر گاه دد و دشمن بر ما بتازد خود را از او به زنهار بداریم.
کتاب نوشته­‌ایم تا دانش را به فرزندانمان برسانیم.
سپیده­‌دم از دیدن برآمدن آفتاب به شور آمده­‌ایم. شعر سروده­‌ایم.
کتاب­خانه­‌هایی درست کرده­‌ایم و آنچه را از جهان دریافته­‌ایم اندران گرد آورده­‌ایم.
جانداران را اهلی کرده­‌ایم. موی و پشم رشته­‌ایم. نخ تابیده­‌ایم. جامه بافته و آن را بر تن کرده­‌ایم. چندین جور پای­‌افزارها دوخته­‌ایم، درخور سرما و گرما.
تا زندگی زیبا شود. و شده.
 
گیاهان و جانداران را وارسیده­‌ایم تا با بهره از آن هر درِ گزند به زندگی را بربندیم.
هر پاره از آسمان و ستارگان و اجرام فلکی را شناخته­‌ایم و بر هر یک آنان به مهر خود و به زبان خود نامی نهاده­‌ایم.
دانش­‌ها پی ریخته­‌ایم، از شناختن زمین و آب و هوا و آتش.
 
هر گاه دشمنی بر سرزمین ما تاخته درایستاده­‌ایم. خوشی و آسایش را وازده­‌ایم تا دنیایی را که به بهای جان بنیاد نهاده­‌ایم به دست دشمن نیفتد. رستم در میان ما ببالیده که سرآمد هزاران سردار و رزم­‌سازان سرزمین ما بوده. و چون زمانه او به سر رسیده راه و آیین او را گرامی داشته­‌ایم تا الگوی درایستادن باشد. درایستادن در برابر آن کس که ما را زنده و شادان نتواند دید.
راه و روشی شایسته اداره زندگانی خود پی ریخته­‌ایم که اندیشه و نظام شاهنشاهی ایرانی بوده. با آن روش شایسته هزاران سال این سرزمین را راه برده­‌ایم و بنیاد تمدن نهاده­‌ایم.
 
می­‌شد چون برخی مردم ددمنش بر همسایه بتازیم و مال و خواسته او را به خویش کنیم و چندی بی غم جهان سر کنیم. اما بر این راه نرفته­‌ایم، که دور از رادی و راستی بوده. رادی و راستی از کردار نیاکان ما پیدا شده.
 
چنین است که به زندگانی مهر می­‌ورزیم. از سنگ و درخت و آتش و آب و سگ رمه و گاو و گوسپند تا به نیزه، کارد، نی، قلم و قلم­تراش، دیگ آشپزخانه و کاسه و بشقاب، پلاس و قالی تا کامپیوتر، هواپیما، رادار و سامانه دفاعی.
همه این­ها را دوست داریم. این­ها را یا ساخته­‌ایم، یا از جایی دیگر خریده­‌ایم و به سرای خود آورده­‌ایم.
همه این­ها مال ماست. نمی­‌گذاریم لکی بر اسباب­‌هایی بیفتد که در سرای خود داریم.
هر چه داریم را دوست داریم.
نمی­‌خواهیم که کاردی یا نیزه­‌ای بشکند که از سنگ تراشیده­‌ایم. نمی­‌خواهیم بشنویم دشمنی بر ما تاخته و سامانه راداری ما را شکسته یا دیوار پایگاه نظامی ما را فروریخته.
دریغ است اسباب­‌هایی که در سرای خود داریم بشکند و خراب شود.
تکه­‌های شکسته اسباب­‌های خود را به تعمیرکاران داده­‌ایم تا از نو درست کنند.
 
چنین تا هزاران سال در سرزمینی پای داشته­‌ایم که کمتر با ما بر سر مهر بوده، اما بر جای بی­‌مهری گیتی به خود، دلبستگی به زندگی را جادار کرده­‌ایم.
 
زندگی ما دسترنج هزاران ساله نیاکان ماست. بدان ارج می­‌نهیم.
جنگ­‌ستا نبوده­‌ایم و نه­‌ایم؛ و نه مرگ­‌ستا.
کو؟ کی؟ کجا از ایران آوایی جز درود و مهر به زندگی و به آدمی برخاسته است؟
 زنده باد پایکوبی، جشن، شادی، شادخواری، دوستی، آرامش و آسایش.
زنده باد زندگی.


- بریده "طرحی از تاریخ ایران"
در دست نگارش.


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

25 Oct, 15:55


.

دربندسر

دیداری از این آبادی کوچک کوهستانی شمال تهران.
فراز دل کوه‌های البرز.
دمی نفس کشیدن دور از هوای آلوده تهران

دوست عزیزم که با هم به گردش در این آبادی رفتیم گفت حسین مکی زمانی در همین آبادی می‌بوده.
به این سال‌ها هم تاریخنگاری بس گرامی اینجا را نشیم خود کرده دارند.
مردی بر خلاف آن هم‌میهن، دور از غوغا و دلسوز ایران.


#محمود_فاضلی_بیرجندی
۴ آبان ۱۴۰۳



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

19 Oct, 10:27


 
.

 هایده و ستار در بیرجند
 

۲۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 بریده گزارشی بلند


سال ۱۳۵۵ در مهر ماه، جشن تولد شهبانو فرح دیبا به دعوت امیر اسدالله علم در بیرجند برگزار شد. خلاصه­‌ مراسم آن جشن تولد شهبانو و آنچه امیر برای برگزاری بهتر و گیراتر جشن کرده در یادداشت­‌های امیر - مجلد سال ۱۳۵۵ - ثبت است.
 
آن جشن حاشیه مهمی هم داشت که در بیرجند بی­‌سابقه بود و آن دعوت امیر اسدالله علم از هایده و ستار دو تن از آوازخوانان تراز اول آن روز ایران به بیرجند بود.  
برنامه­‌های آن دو برای خاندان شاهی در شوکت­‌آباد اجرا می­‌شد.  

خانم هایده و آقای ستار چند بار در شهر هم گشتند. به بازار هم رفتند.
به هر کجا در شهر می­‌رفتند شماری از نوجوانان، جوانان و برخی بزرگ‌ترها در پیرامونشان گرد می­‌آمدند.  
 
دو شب هم برنامه آوازخوانی هایده و ستار در مدرسه شوکتی برگزار شد. شرکت در آن را برای همگان آزاد گذاشته بودند. مدیر برنامه آقای ف. بود.
دو خواننده در زیر تاق بزرگ مدرسه می­‌خواندند و بینندگان دورتادور صحن نشسته و عده­‌ای هم ایستاده بودند. در رواق­‌های طبقه دوم هم عده­‌ای جمع شده بودند و از بالا تماشا می­‌کردند.

در محیط بیرجند که تندروها همواره می‌کوشند جو را در اختیار بگیرند واکنش­‌هایی هم به آن برنامه شد.
می­‌دانیم که امیر اسدالله علم مردی بود تجددخواه که پایبند سنت بود و با این حال بر خرافات پشت پا می­‌زد و از داوری عموم نمی‌هراسید.
 
نگارنده با شماری از آنان که خاطراتی از مجلس هایده و ستار در بیرجند داشتند گفت‌گو کرده.
با آقای ف. تماس گرفت تا خاطرات ایشان را دریابد و ثبت کند. ایشان انکار کردند و گفتند چیزی به یادشان نمانده و حتی خود هم در آن برنامه حضور نیافته­‌اند.  

دیگر آقای علی­رضا زمانی، فرماندار وقت بیرجند، بود. سخنان آقای زمانی در باره هایده و ستار در بیرجند را در کتاب "فرمانداران بیرجند" آورده­‌ام.
 
مشروح این گزارش در کتابی که از رخدادهای بیرجند در دست تهیه است آورده خواهد شد.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

13 Oct, 14:05


.

ستایش مذاکره با دشمن
برگی از تاریخ باستان


۲۲ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در تاریخ آمده است که بیشتر ممالک زمین به روزگار اسکندر، از او آسیب‌ها دیدند، گران.
مگر چین. و آن نبود مگر از رای روشن پادشاه چینیان. او با مذاکره‌ای که با اسکندر کرد چین و مردمش را از گزند او رهاند.
این حکایت را اندرین جا نقل می‌کنم:

اسکندر پاسی از شب گذشته به چین رسید. دمی که برآمد دربان بدو گفت:
فرستاده پادشاه چین بر در است و بار می‌خواهد.
او را به درون آوردند.
بایستاد و گفت: چیزی که برای گفتن آن آمده‌ام برنمی‌تابد که دیگری نیز بشنود.
اسکندر حاضران را مرخص کرد و شمشیر آخته برگرفت و گفت: بگو هر چه می‌خواهی.

گفت: من پادشاه چینم، نه فرستاده او.
اسکندر گفت: چه شد که از جان باک نداشتی و به نزد من آمدی؟
گفت: چون ما را از پیش، دشمنی نبوده، و از کشتن من در اینجا بهره‌ای نخواهی برد.

اسکندر دانست که مردی بخرد است. پس گفت:
باج سه سال چین را می‌خواهم تا بروم.
گفت: بپذیرم. اما مردم من، مرا بکشند که چنین ثروتی به تو داده‌ام.
اسکندر گفت: اگر باج دو ساله بستانم چه شود؟
گفت: بهتر باشد و گشایش بیشتر.
اسکندر گفت: اگر به یک سوم درآمد سالانه تو بسنده کنم چه؟
بپذیرفت. و سپاس گزارد، و برفت.

بامداد که شد سپاهی گران از چینیان گرداگرد اسکندر را بگرفته بود. چنان که او و سپاهش از نابودی بترسیدند. اسکندر، شاه چین را بخواست و گفت: نیرنگ زدی؟
شاه چین گفت: نه. این سپاه را آوردم تا بدانی که اگر با تو بر صلح نهادم از ناتوانی من نبود.

اسکندر را خوش آمد و گفت: چون تو مردی هرگز خوار نشود و باج نپردازد. از گرفتن باج درگذشتم و می روم.
شاه چین گفت: زیان نخواهی دید.
اسکندر از چین بازگشت.
شاه چین دو برابر آنچه با او پیمان بسته بود برایش فرستاد.


تجارب الامم. مجلد یکم.
ابن مسکویه. ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی.
نقل با اندکی تلخیص و تصرف از ص ۹۵ تا ۹۷.


چین تنها سرزمینی بود که از هجوم اسکندر ویران نشد. زیرا فرمانروای چین تا دیر نشده با آن جهانگشای مغربی وارد مذاکره شد.
این کمترین فایده مذاکره است با دشمن.

ایران ما هم جایگاه و ارجی بیش از آن دارد که هر ناکسانی آهنگ دست‌درازی به این سرزمین بکنند. 
می‌ستاییم آن کس را که با تدبیر نیکو شر جنگ را از سر میهن بگرداند. آن کس که دمی آرامش به این ملت برساند.
تاریخ هم از خردمند صلح‌جو یاد نیک خواهد کرد. چنان که یاد شاه قدیم چین به بزرگی و ستودگی بمانده.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

12 Oct, 17:16


.

سه تیر

۲۲ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

 
در روزگار باستان ایران سه تیر انداخته شد که هر سه سرنوشت ایران و ایرانی را دیگر کرد.


نخستین، تیری بود که آرش انداخت و آن نامدارتر تیرهایی است که در دنیای ایرانی انداخته شده. تیر آرش مرز ایران و توران را آشکار گرداند و به جنگ میان دو کشور پایان داد.
 
دومین، تیری است که رستم بر چشم اسفندیار زد. تیری که  آن هم به داستان­‌ها راه یافته، و آن هم راه ایران و ایرانی را در آینده دیگرگون کرد.
 
سومین، تیری است که در سرآغاز دوران تاریخی ایران انداخته شد. آن تیری بود که بستور بینداخت، پسر زریر، در جنگی آیینی که  به روزگار شاهنشاهی گشتاسپ میان ایران و توران درگرفته بود.
بستور تیر را بر بیدرفش زد، و او بزرگ سپاه توران بود، و به زخم آن تیر از پای افتاد و جنگ با چیرگی ایرانیان به انجام آمد.


برداشت از :
دوازده متن باستانی.
گردانیده بیژن غیبی.
بنیاد موقوفات دکتر افشار.
چ دوم. ۱۳۹۷.



https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

11 Oct, 14:58


.
ده نمونه از تبلیغات کالاهای ایرانی.
به دوره پیش از سال ۱۳۵۷.


۲۰ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



دو نکته در این پوسترها:
۱ - گوناگونی کالاها
از خوراکی، نوشیدنی، بهداشتی تا لوازم خانگی.

۲ - روش تبلیغ
دوری از سنت قدیم و عناصر آن.



عکس‌ها از بلومبرگ فارسی.
https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

09 Oct, 17:05


.

علی‌نقی خان اسدی
 
بریده گزارشی بلند
 
 ۱۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



بنیانگذار کمپانی لیلاندموتورز ایران
سازنده اتوبوس­‌های دوطبقه
بنیانگذار مجتمع مسکونی آ. اس. پ.
سازنده کامیون‌های انترناش 

 

پیشتر نوشته بودم که سزاوار است ماه مهر را ماه اسدی بنامیم، یا دست‌کم روز نخست مهر روز اسدی نامیده شود.

در این نوشتار سخنی چند از علی نقی خان اسدی آورده می‌شود. کوچک­‌ترین پسران اسدی.
او در بلژیک مهندسی ساختمان گرفت.
به ایران که بازآمد حمیده خانم، دختر میرزا محمدعلی فروغی، رجل بزرگ تاریخ معاصر را به زنی گرفت.

چند سال بعد با برادر بزرگش سلمان خان، و دو برادر به نام جوادی شرکتی ساختمانی را  به نام پِی­‌سا ثبت کردند.
 
نمایندگی کمپانی لیلاندموتورز انگلستان را گرفت. زمینی در کیلومتر ۱۴ جاده مخصوص کرج خرید و کارخانه لیلاند ایران را بنیاد نهاد. خط تولید کامیون لیلاند را باز کرد.
اتوبوس­‌های دو طبقه را ساخت که چند دهه در خدمت شرکت واحد اتوبوس­رانی تهران و حومه بود.
لیلاند موتورز ایران، جز آن هم نخستین خودروهای زباله­‌کش را برای شهرداری تهران ساخت.
 
علی­‌نقی خان با دوستانش پناه­‌پور و سلطانی نخستین مجتمع مسکونی بلندمرتبه را در ایران ساختند. چند برج برآوردند که به نام آ. اس. پ. معروف شد. به نام اسدی، سلطانی، پناه­‌پور.
 
نمایندگی کمپانی اینترنشنال امریکا را هم گرفت و کامیون­‌های آن کمپانی را در ایران می­‌ساخت که به نام انترناش معروف بود.­ کامیون­‌هایی درشت‌پیکر که به کوهی از آهن می­‌مانست. خدمات پس از فروش آن کمپانی را هم در ایران داشت.
 
سال ۱۳۵۷ که ایران ناآرام شد در حدود آذرماه از کشور بیرون رفت تا پس از آن که آرامش برقرار شد به کشور بازگردد. اما اوضاع روی آرامش ندید و با خروج پادشاه از کشور، همه چیز زیروزبر شد.
 
علی­‌نقی خان از خارج ایران اموالش را وقف بر آستانه رضوی کرد. کمپانی لیلاندموتورز ایران پس از مدتی بلاتکلیفی با نام شهاب خودرو به کار تولید اتوبوس ادامه داد.
 
علی­‌نقی خان اسدی زاده یکم مهر ۱۲۹۴ در بیرجند بود. ماه مهر سال ۱۳۷۸، روز هشتم ماه، ۸۴ ساله بود که در پاریس بدرود زندگانی گفت و به دل خاکی رفت که خانه خودش نبود . . . .


https://t.me/dejnepesht4000

دژنپشت

09 Oct, 17:04


.
علی‌نقی خان اسدی

https://t.me/dejnepesht4000
.

دژنپشت

08 Oct, 16:26


.

نی
 
۱۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نی را ساز کهن بشر شناسند.
از گیاهی به دست آید، آبی که ساقه میان تهی دارد.
آدمی از روزگاران کهن از نی سازی بادی ساخته و همراه خود می­‌داشته. ویژه به دوره کوچ و با کوچ­‌روان.
در زبان فارسی نوشتاری جداگانه در باره نی و تاریخ نی دیده نشد. مگر نوشتارهایی کوتاه و پراکنده در فرهنگ­‌ها و دایره­‌المعارف­‌ها.
 
نی، بیش از هر کس، چوپان­‌ها را به یاد آورد و هم یادآور دلتنگی­‌هاست. گویی آوای غمینی که از این ساز برآید بر دل هر ایرانی بیش از دیگر آواها می­‌نشیند.
 
نی جز این، با نام نای رویین و نای سرغین، ساز نبردها بوده. این دسته از نی در شاهنامه آمده.
 
دسته دیگری از نی، نی هندی است، یا خیزران، که سال­‌هایی است تا از ابزارهای آراستن خانه­‌های ایرانیان شده.
نی در سرزمین­‌های پر آب چون هندوستان ابزار ساختن خانه باشد.
سعدی یکی از شاهکارهایش را در باره هندویی آفریده که فرزندش را نفظ­‌اندازی آموخت!
 
اما نی در جهان پر از هنر ایرانیان دست­‌ابزار هنری دیگر هم شده و آن خوشنویسی است.
نی با مرکب، تنها ابزار خوشنویسی و خوشنویسان است.
هر کس در کلاس خوشنویسی به سر برده آوای دلنشین لغزیدن قلم نی بر کاغذ را از یاد نخواهد برد. هم چاقوهایی که نام قلم­‌تراش دارد، و استادانی که نی را تراش می­‌دهند تا نوک قلم را آراسته و مهیای نوشتن کنند و جهان شگرف خوشنویسی را برپای بدارند.
 
به دیدن عکس­‌هایی که هم­‌میهنی از کشتزار نی و برداشت محصولش انتشار داده بود این چند کلمه را نوشتم. عکس­‌هایی که زن  و مرد ایرانی را در زمان برداشت این محصول کهن نشان می­‌دهد.
 
ایران، هنوز هم همان باغِ خرم­‌بهاری است که فردوسی فرموده بود. با هر آن چه از ناخوشی و تلخی بر سر مردمانش ببارند. ...


https://t.me/dejnepesht4000

3,123

subscribers

347

photos

10

videos