ایرانِ عصر زند Zand Dynasty @zand_history Channel on Telegram

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

@zand_history


تنها کانال تخصصی زندیه که به بررسی مستندات و وقایع و شرح شخصیت ها و اماکن و معماری و هنر و تحلیل پژوهشگران این عصر می پردازد.

نقل مطالب تنها با ذکر مآخذ و نام کانال مجاز است
.
Instagram.com/zand_history
Facebook.com/zand.history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty (Persian)

در کانال تلگرام 'ایرانِ عصر زند Zand Dynasty' یا به عبارت دیگر '@zand_history' شما با دنیای فرهنگ و تاریخ زندیه آشنا خواهید شد. این کانال تخصصی تنها کانالی است که به بررسی مستندات، وقایع تاریخی، شرح شخصیت‌ها، اماکن تاریخی، معماری، هنر و تحلیل‌های پژوهشگران این عصر مهم تاریخی می‌پردازد. اگر به دنبال اطلاعات دقیق و عمیق درباره دوره‌ی زندیه و تاریخ ایران هستید، این کانال بهترین منبع برای شماست. با دنبال کردن این کانال شما می‌توانید از جزئیات جذاب و تاریخی این عصر بی‌نظیر آگاه شوید. حضور شما در این کانال ما را انگیزه می‌دهد تا اطلاعات جدید و معتبر را با شما به اشتراک بگذاریم. برای اطلاعات بیشتر و دنبال کردن ما، می‌توانید به پیج‌های اینستاگرام و فیسبوک ما نیز مراجعه کنید. منتظر حضور گرمتان هستیم! Instagram.com/zand_history Facebook.com/zand.history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

07 Feb, 21:37


جَدّ آقاخان‌ها و ناسپاسی او در حق سلطنت زندیه

احتمالا این روزها در خبرها شنیده‌اید که کریم‌آقاخان یا همان آقاخان چهارم رهبر ثروتمند اسماعیلیان در سن ۸۸ سالگی درگذشت. جد او سید ابوالحسن خان کهکی بود که به دلیل تسامح و آزاداندیشی که در عصر زندیه در جریان بود از طرف حضرت محمدکریم خان زند، به عنوان بیگلربیگی کرمان و توابع منصوب شد. درباره سال دقیق انتصاب او در منابع دوره زندیه مطلبی وجود ندارد اما به احتمال زیاد پس از فتح مجدد کرمان توسط نظرعلی خان زند مسئولیت او شروع شد و تا دوران سلطنت نوّاب لطف‌علی خان زند ادامه داشت. درباره نحوه حکمرانی او اطلاع چندانی ثبت نشده است اما احتمالا مورد رضایت دربار بوده که در این مقام ابقا شده بود. البته در خاطرات منظوم یکی از پارسیان هند به نام مُلافیروز، به اجحافی که در حق زرتشتیان از طرف حاکم کرمان شده بود اشاره شده است. اسمی از ابوالحسن خان برده نشده اما احتمالا خود او باشد. در این روایت اشاره شده که به دستور حضرت وکیل فرمانی مبنی بر توبیخ میرزا و جبران آن اجحافی که با عنوان جزیه از زرتشتیان گرفته بودند، نوشته شد. به هر حال از او روایت خاصی در منابع اصلی دوره زندیه نمی‌بینیم تا زمان سلطنت آخرین پادشاه زند. در سال ۱۲۰۴ قمری پس از دفع حمله قاجارها به شیراز، حضرت جهانبان لطف‌علی خان تصمیم گرفتند که به اوضاع قلمرویی که در آن وقت در اختیار داشتند نظم و سامانی بدهند تا بعد از آن با قوت تمام به سمت شمال حرکت کرده و به سرکوبی قاجارها اقدام کنند، بنابراین تصمیم گرفتند که با قشونی که در اختیار داشتند به سمت کرمان حرکت کنند. تاریخ گیتی‌گشا می‌نویسد: «..اهل قلعه کرمان به سبب بعضی خیالات باطل و اندیشه‌های لاطایل، درهای شهر را مانند درهای بخت و سعادت بر روی خود بسته،به اعلان کلمه عصیان مبادرت جستند..» کرمان محاصره شد، جَدِ آقاخان‌ها وقتی که اوضاع را چنین دید، شیخ‌الاسلام و قاضی شهر را همراه با بیست هزار تومان به اردو فرستاد به این خیال که پادشاه زند راضی شوند و به شیراز برگردند. ایشان دستور دادند که حتما باید خود او از شهر خارج شود و در اردو حاضر شود:  «.. تا میرزا ابوالحسن بیگلربیگی، قدم‌فرسایِ سرای اعتذار نگردد و طریقِ آستان مروت‌بنیان را به پایِ استغفار نپیماید، شیرانِ قلعه‌گیر را از امر محاصره ممنوع نخواهیم فرمود..» اما غرور بی‌اندازه میرزا او را به مقاومت سوق داد. زمستان سخت رسید و در آن سال برف و سرمای شدیدی گریبانگیر کرمان شده بود و اردو متحمل خساراتی شد، پادشاه که اوضاع را چنان دیدند صلاح چنین دیده شد که قشون به شیراز برگردد. اما این ناکامی و این نافرمانی و این ناسپاسی میرزا نسبت به سلطنت زندیه علاوه بر این که تاثیر نامطلوبی بر روحیه شاه جوان که سلطنتش تازه آغاز شده بود گذاشت، آغامحمدخان و قاجارها را نیز خشنود کرد زیرا در صورت فرمانبرداری میرزا از زندیه، قشون با روحیه و سرعت بیشتری به سمت اصفهان و تهران برای نبرد با آن‌ها آماده می‌شد. علاوه بر این، پس از شبیخون ابرج در ۱۲۰۶ ق، شاه زند مجدد به سمت کرمان حرکت کردند که باز با درهای بسته کرمان مواجه شدند.

انتصاب امام اسماعیلیان به عنوان بیگلربیگی کرمان در عصر زندیه لطف و بزرگواری بود که در حق او شده بود، زیرا به عنوان جایگاه مذهبی که داشت راحتتر می‌توانست وجوهات پیروانش را دریافت کند. وی در سال ۱۲۰۶ ق درگذشت، در آن زمان (۱۲۰۴-۱۲۰۶ ق) او با قاجارها ارتباطی نداشت اما نافرمانی نسبت به زندیه به نفع قاجارها تمام شد. نوادگان او در دوره قاجار به عنوان آقاخان‌های بعدی به واسطه نزدیکی و ارتباط با انگلستان توانستند ثروتمندتر و مشهورتر شوند و سپس به اروپا نقل مکان کنند..
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

29 Jan, 20:46


منابع
۱. سفارش حافظ محمد عبدالحسین خان بهادر توسط عباس میرزا نایب السلطنه به کمپانی هند شرقی، محمدرضا بهزادی، تارنمای مرکز بین المللی میکرو فیلم نور
۲.تاریخ گیتی گشا در تاریخ زندیه، میرزا محمدصادق موسوی نامی اصفهانی، با مقدمه سعید نفیسی، انتشارات اقبال، چاپ سوم ۱۳۶۶، ص: ۳۸۶
۳.تاریخ ذوالقرنین، میرزا فضل الله شیرازی خاوری، جلد اول، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول ۱۳۸۰ ص: ۴۰
۴. Personal narrative of a journey from India to England in the year 1824, George Thomas Keppel, 1799-1891, Philadelphia 1827, page 14,15
...................................................................

*نورنامه، خبرنامه فصلی مرکز بین المللی میکروفیلم نور، شماره ۲ و ۳، پاییز و زمستان ۱۴۰۳
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

29 Jan, 20:42


مطلبی نویافته درباره فتح الله خان فرزند لطفعلی خان‌ زند*
از میان اسناد فارسی آرشیو ملی هند

دکتر سعید میرسعیدی

در تارنمای مرکز بین المللی میکروفیلم نور سندی با عنوان "سفارش حافظ محمد عبدالحسین خان بهادر توسط عباس میرزا نایب السلطنه به کمپانی هند شرقی" منتشر شده و تصویر این نامه و مجموعه اسناد مرتبط با آن در مجلد ۱۸۳ ذیل سال ۱۸۲۲ میلادی اسناد فارسی روابط خارجی آرشیو ملی هند قابل دسترسی است. این اسناد شامل سفارشنامه ای از طرف عباس میرزا به کمپانی هند شرقی درباره املاک سراج الدوله رئیس الامراء حافظ محمد عبدالحسین خان بهادر است. شرح حال مختصری از او در مقاله مورد اشاره آمده است‌.(۱) از اهمیت این مطلب که بگذریم، در میان این اسناد، در متن عریضه رئیس الامرا، به نام شخصی موسوم به فتح الله خان بر میخوریم که در آن تاریخ فرستاده عباس میرزا به هند بوده و ولیعهد توصیه نامه خویش را همراه او ارسال کرده است. در این سند فتح الله خان "نتیجه السلاطین و سلاله الخواقین" خوانده شده است. همچنین در همین مجموعه اسناد، نامه کوتاهی از طرف فتح الله خان وجود دارد که نقش مهر وی در انتهای آن دیده می شود.
با توجه به سجع این مهر و مراجعه به منابع دیگر درمی یابیم که این شخص فتح الله خان زند فرزند ارشد لطفعلی خان آخرین پادشاه زندیه است. در مطالعات تاریخ زندیه اطلاعات روشن و دقیقی درباره فرزند یا فرزندان لطفعلی خان وجود ندارد و در برخی منابع به جز فتح الله خان از فرزند دیگری به نام خسرو نیز یاد شده است.
مهر فتح الله خان اینطور خوانده می شود:
خدای هر دو جهانش بود معین و پناه
عیان ز لطفعلی شاه گشت فتح الله
در انتها تاریخ ۱۲۰۳ حک شده که با روایات دیگر در مورد تاریخ تولد فتح الله خان فرزند لطفعلی خان همخوانی دارد. نام فتح الله خان، آخرین ولیعهد زندیه در تواریخ دوره زند و ابتدای قاجار در دو مورد آمده است و طبق آنچه می دانیم او در خردسالی به دستور آقامحمدخان قاجار مقطوع النسل شده بود. طبق روایت تاریخ گیتی گشا این اتفاق در سال ۱۲۰۸ قمری (۱۷۹۴میلادی) در زمانی که لطفعلی خان در کرمان در محاصره آقامحمدخان قرار داشت رخ داده بود:
"زر مسکوکی در کرمان سکه بنام آن حضرت زده شده بود بدست اهالی اردو افتاده دست بدست بنظر آقامحمدخان رسیده این معنی باعث اشتعال نایره غضب او گشته مقرر داشت که فتح الله خان خلف ارجمند آن جناب را که خردسال بود و با کوچ و بنه از شیراز بمازندران برده بودند او را خصی نمایند." (۲)
لازم به توضیح است که فتح الله خان در زمان فتح شیراز توسط آقامحمدخان در سال ۱۲۰۶ قمری (۱۷۹۱ میلادی) به همراه اهالی حرم و خانواده لطفعلی خان و بسیاری از زندیه به اسارت دشمن درآمد. در دوره فتحعلی شاه قاجار یک بار نام او در منابع  وقت به عنوان یکی از خواجه های حرم آمده است که از شاه اجازه یافته بود جسد پدرش را از امامزاده زید به عتبات منتقل کند و از این امر مشخص می شود که مقامی ارجمند و محترم داشته است:
"پس از چندی فتح الله خان ولدش که در جرگه خواجه سرایان حرم محترم بود نعش او را نقل و تحویل کرده در عتبات عرش درجاتش مدفون آوردند."(۳)
اما به غیر از این‌ منابع رسمی، در یک سفرنامه به قلم جورج توماس کپل، که شرح مسافرتهایش در هند و ایران در سال ۱۸۲۴ میلادی است، اطلاعات بیشتری از فتح الله خان می بینیم.(۴)
این مامور انگلیسی در ژانویه این سال که برابر با اواسط سال ۱۲۳۹ قمری بوده با فتح الله خان در بمبئی دیداری داشته و همراه او با یک کشتی انگلیسی به مسقط و بصره رفته است. جرج کپل از دیداری دیگر با او دو سال پیش از آن و در سال ۱۸۲۲ در کلکته هم یاد کرده است که با تاریخ اسناد مورد مطالعه همخوانی دارد و نشان می دهد که فتح الله خان در تاریخ فوق در هند بوده است‌. ‌کپل او را نماینده اعزامی عباس میرزا به هند نامیده و مینویسد که خواهرش یکی از زنان عباس میرزا بوده است. وی فتح الله خان را فردی لاغر و بلند قد با چشمانی سیاه و درشت توصیف می کند که چهره اش تکیده و زرد و صدا و ظاهرش زنانه بوده است. سن او را حدود ۳۸ سال نوشته و عنوان کرده که ظاهرش دو برابر این سن را نشان می دهد. اگر این قول را به طور تقریبی صحیح بدانیم تاریخ تولد او حدود ۱۲۰۳ قمری خواهد بود و با روایت تاریخ گیتی گشا و نیز تاریخ مهر همخوانی دارد. جرج کپل شرحی هم از گذشته تلخ فتح الله خان و شجاعتهای پدرش لطفعلی خان دارد و مقطوع النسل شدنش را در سن هفت سالگی نوشته که باز هم به روایت تاریخ گیتی گشا نزدیک است.
سرگذشت فتح الله خان مبهم است و جز این‌ موارد نامی از او در تاریخ نیست. این اسناد نویافته نه تنها اطلاعات جدیدی در مورد او به دست می دهند بلکه وقتی اهمیت بیشتری می یابند که بدانیم از فتح الله خان نامه و سجع مهری دیده نشده است‌.
@zand_history
منابع و تصویر مُهر👇

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

28 Jan, 07:51


تصاویری از ورودی سبزه‌میدان در سال ۸۳ که عبارت «..آرامگاه لطف‌علی خان زند..» بر روی تابلویی دیده می‌شود
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

20 Jan, 19:58


هنگامی که از دیوانخانه کاخ گلستان تهران که از آثار دوره زندیه است دیدن می‌کنیم، دو دربِ خاتم‌کاری شده بسیار زیبا توجهمان را جلب می‌کند. این دو درب به همراه دو‌ ستون سنگی بزرگ که در ایوان دیوانخانه جلوه‌نمایی می‌کند به همراه سایر آثار دیگر با سقوط دولت زندیه از کاخ‌های شیراز ربوده شد و به تهران منتقل شده بودند. البته این آثار ارزشمند در یک کاخ زندی دیگر در تهران نصب شدند ولی وقایع‌نگار ذیل تاریخ گیتی‌گشا در وصف این عمل در متنی به درب‌های خاتم‌کاری نیز اشاره کرده است:

«آغامحمدخان حاجی مزبور را به نوازشات غیرمنتهی مشمول و خانوار اعیان سلسله زند را روانه عراق نموده و خود مدت سه ماه در دارالملک شیراز می‌بود و عماراتِ خاقان علیین‌مکان را که هر یک نمونه بهشت جاودان بودند به تیشه بی‌انصافی ویران و سنگ‌های مرمر منبت و منقش و درهای خاتم و پرده‌های مصور دلکش و آئینه‌های عریض و طویل که خاقان گیتی‌ستان در ایام دولت از جمیع ممالک روم و روس جمع نموده و در عمارات مبارکات نصب فرموده بودند تمام را نقل به طهران و در عمارتی که خاقان گیتی‌ستان در دارالملک مزبور به معماری همت بلند ساخته بودند، منصوب و کار گذاشت..»
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

16 Jan, 14:33


نگاهی به دو شعر از دیوان صباحی بیدگلی

سعید میرسعیدی

حاجی سلیمان صباحی بیدگلی شاعر برجسته دوره بازگشت ادبی، شاگرد لطفعلی بیک آذر بیگدلی و استاد فتحعلیخان صبای کاشانی بوده است. در دربار ادب دوست و هنرپرور زند، صباحی هم چون آذر و صبا ارج و ارزش بسیار داشته و سراینده شعر جلوس جعفرخان زند نیز اوست. صباحی در میان اشعاری که در مدح امرای زندیه و خوانین و بزرگان آن دوران دارد، شعری قوی و محکم نیز در رثای فردی به نام‌ محمدرفیع خان قاجار دارد که در اواخر دوره کریم‌ خان در شیراز از دنیا رفته است. بخشی از مصرع آخر این شعر، ماده تاریخ وفات محمدرفیع خان و برابر با سال ۱۱۹۰ ه.ق می باشد:

در تاریخ در گذشت محمد رفیع خان قاجار

فغان ز کینه این آسمان حیلت گر
دریغ از ستم این سپهر کینه نهاد
که گرچه یابد از آن خرمی ریاض وجود
و گرچه یابد از آن رنگ گلشن ایجاد
ولی نگاه به هر سرو نو رسیده که کرد
ولی به هر گل نورسته ای که چشم گشاد
ز سروها نگرد چون رعونتش افزون
چو بیند از همه گلها شکفتگیش زیاد
ز تندباد جفا پیشتر ز پا فکند
ز دستبرد ستم زودتر دهد بر باد
رفیع رتبه محمدرفیع خان که شدی
رفیع مرتبه اش طعنه زن به سبع شداد
بلند رتبه امیری که صحن درگاهش
ز جبهه سایی خورشید و مه نشان میداد
هژبر حمله دلیری که از دلاوریش
به شیر شرزه گه حمله لرزه می افتاد
ز سروران چو فزون دید پایه اش منزل
به جای قصر رفیعش به خاك تيره نهاد
فغان از آنکه نیامد سپهر و حیفش کرد
دریغ از آنکه نیامد فلك دريغش و داد
ز خانه لحد آرامگاه پیکر گل
ز جامه كفن آرایش تن شمشاد
تنی که بود به رنج از قبای دارایی
سری که بود گرانیش از کلاه قباد
جهان شعبده بازش ز خاک بستر کرد
سپهر سفله نوازش زخشت بالش داد
دلی نه کز دل پر حسرتش نه در افغان
لبی نه کز غم ناکامیش نه در فریاد
غرض چو زین قفس تنگ تنگدل گردید
به محفل ابدی شد ز بزم کون و فساد
دبیر كلك صباحی برای تاریخش
نوشت: جای رفیعش به بزم جنت باد *

با جستجو در منابع دوره زند و قاجار، در میابیم که او از خوانین دولو و برادر حسین خان قاجار دولو حاکم استرآباد در عصر زندیه است. حسین خان و برادرانش در قتل محمدحسن خان قاجار قوانلو پدر آقامحمدخان دخیل بودند. با اینکه در میان قاتلان نام محمدرفیع خان نیامده اما در دوره ای که حسینقلی خان قاجار برادر آقامحمدخان از طرف وکیل به حکومت دامغان رفت و در پی کشتن مسببان قتل پدرش برآمد، رفیع خان و برادر دیگرش رضاخان گریخته و به شیراز رفتند‌. به نوشته تاریخ گلشن‌مراد، رفیع خان در شیراز درگذشت و وکیل به شیوه جوانمردانه و شرافتمندانه خود برای مرگ او متاثر و عزادار شد. مولف گلشن مراد بیت آخر همین شعر را با اندکی تغییر آورده و ماده تاریخ را ۱۱۸۶ ضبط کرده است که به حساب ابجد صحیح نیست و همچنین با توجه تاریخ شورش حسینقلی خان که در منابع مختلف آمده است به نظر می رسد همان تاریخ ۱۱۹۰ ه.ق برای مرگ رفیع خان صحیح تر باشد:

"بعد از چندی رفیع خان- برادر مرحوم حسینخان دوه لوی قاجار- نیز مسیر حیات را به اقتضای اجل پیموده، جناب گیتی پناهی در فوت او نیز تاسف و افسوس بسیار خوردند..و جناب افضح الفصحا و اشعر الشعرا صباحی قطعه ای در تاریخ وفات او به سلک نظم کشیده که مصرع تاریخ او این است: دبیر کلک صباحی برای تاریخش
نوشت جای رفیعش به قصر جنت باد
"**

صباحی بیدگلی سال تولد و مرگش در تاریخ ثبت نیست اما گمان می رود که پس از زندیه به خدمت قاجارها پیوسته و یا حداقل اشعاری در مدح آن ها دارد و تا اواخر سلطنت آقامحمدخان یا ابتدای دوره فتحعلیشاه در قید حیات بوده است‌. شعری که مولف تاریخ محمدی در شرح ازدواج حسینقلی خان دوم در سال ۱۲۰۷ در کتابش آورده از اوست و شعری هم در تاریخ ساخت ضریح حضرت علی(ع) توسط آقامحمدخان دارد. چون شاعران به دربار آقامحمدخان راهی نداشتند بعید نیست که این شعرها را در جای و زمانی دیگر‌ گفته باشد. از جمله اشعار دیگر او شعری است در مورد ساخت بنای تکیه ای در تهران که عبارت " این دار ماتم است" در مصرع آخر آن برابر با سال ۱۲۰۸ قمری است:

در تاریخ بنای تکیه دارالسلطنه طهران

محفل طراز تکیه عرفان وحيد عصر
کز اسم و رسم شبه براهیم ادهم است
تير فلك كه اهل قلم را مربی است
در پیش خامه اش به که نطق ابکم است
بهر مصیبت شه دین كز مصيبتش
تا روز حشر لرزه در ارکان عالم است
آراست تکیه ای که ز بس زینت و شرف
اندر تواضعش قد هفت آسمان خم است
بزم فلک ز آه مقیمان آن بود
روشن از آنکه همسر این هفت طارم است
گویی شود ز دود دل ساکنان آن
دائم کبود اگر سلب چرخ اعظم است
چون شد تمام، خامه به تاریخ آن نوشت
از بهر ضبط سال که: این دار ماتم است***

توضیحات
* دیوان صباحی بیدگلی، احمد کرمی، سلسله نشریات ما، زمستان ۱۳۶۵، ص۲۴۴
**گلشن مراد در تاریخ زندیه، ابوالحسن غفاری کاشانی، غلامرضا طباطبائی مجد، نشر زرین، ۱۳۶۹، ص ۳۰۹
*** دیوان صباحی، ص۲۲۷
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

14 Jan, 17:51


حاج ابراهیم نماد یک بی‌اخلاقی

تاریخ برای ما جذاب است زیرا هر شخصیتی در تاریخ راهی را برای مسیر زندگی خود برگزیده بود و نتیجه هرکدام از آن‌ها واضح و مبرهن است و با اندکی تامل متوجه می‌شویم هرکدام به چه مقصدی ختم شده بود و به چه دلایلی؟   حاجی ابراهیم از آن‌هاییست که باید بر روی اعمال و رفتار و شخصیتش متمرکز شد. او نماد کسانیست که منافع شخصی خودشان را بر هر حدود و چارچوب اخلاقی ارجح می‌دانند و برای رسیدن به قله‌های قدرت و شهرت بر روی هر معیار اخلاقی پا می‌گذارند. او همچنین نماد کسانیست که تنها جلوی پای خود را می‌بینند. هوی و هوس چشمانشان را کور کرده تا عواقب انتخابشان را ببینند. او به خیال این که می‌تواند با تشکیل یک باند قدرت بر روی پادشاه جوان مسلط شود شروطی گذاشته بود که تسلیم شدن بر این شروط نافی یک فرمانروای مقتدر و ایران‌پناه می‌شد. اگر بر شاه جوان زند مسلط می‌شد، حتی با شکست دادن قاجارها آن گروهِ حامی حاج ابراهیم (که بر اساس منافع گروهی تشکیل شده بود و نه منافع ملی) حرف اول و آخر را می‌زد و بدون شک دست‌های بیگانه آن گروه را حمایت می‌کردند. طبیعتا شاه جوان که وارث سلطنت ایران‌گرای حضرت وکیل بود چنین وضعیتی را تحمل نمی‌کردند. حاجی پس از شکست سنارویی که از پیش در ذهنش نقش بسته بود، وقتی دید که شیراز با حملات دلاوران زند در شرف سقوط است و وقتی دید یکرنگی و شجاعت بر دورنگی و نیرنگ در حال چیره شدن است مجبور به ارتباط با قاجارها شد. نهایتِ این  بی‌اخلاقی آنجایی بود که می‌توانست تمامی شاهزادگان زندی را پیش از تسلیم قلعه شیراز به قاجارها آزاد کند، اما این کار را نکرد و مسبب تمام اتفاقاتی شد که بر آن‌ها افتاد. تنها به خاطر هوس قدرت در ساختار دولت جدید.. اما دیری نپایید که این خوی طمعکارانه و منفوریت او کار خودش را کرد و دقیقا با همان روشی که سعی در تسلط بر روی آخرین پادشاه زندیه داشت، بر قدرت باباخان قاجار هم چشم دوخته بود و چِشید آنچه که باید می‌چِشید.. چه بسا امروز هم در اطرافمان هزاران حاج ابراهیم وجود داشته باشد اما وظیفه ما این است که از تاریخ عبرت بگیریم و از حاج ابراهیم‌ها دوری کنیم . تاریخ گیتی‌گشا متنی عمیق از نتایج این بی‌اخلاقیِ بزرگ تاریخی آورده است:

حاجی بیدادگر بدگهر چون بخت و دولت را رام خود دید تیغ بی آزرمی را از نیام بی شرمی و شمشیر عاجز کشی را از غلاف بی انصافی بر کشیده ، لوای عمل را بر فراز خانهای سلسله زند برافراشت و حقوق نمک اشخاصی که خود و برادرانش مدت چهل سال پرورش یافته دلیران و دخترانش پروردگان باب ایشان بودند منظور نداشت. بسا خانمانها که از تندباد عنادش با زمین یکسان شد. آتشی افروخت که چرخ جفاپیشه را با هم قساوت از شعله اش دل بسوخت و آنقدر خون ناحق بتیغ بی باکی بر زمین بی مروتی ریخت که بهرام خون آشام سرخود گرفته ، بزوایای فلک گریخت......
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

11 Jan, 20:10


چهره ای از یک‌ پادشاه- بخش دوم

روایت ویلیام فرانکلین از دیدار با جعفرخان زند

سعید میرسعیدی

در سمت بالای چادر خود جعفرخان روی نمدی که دولا تا کرده بودند نشسته بود. در مقابل او در بیرون از محوطۀ چادر، میرزا محمد حسین و چند نفر از سران سپاه ایستاده بودند. لباس خان تفاوت زیادی با لباس سایر بزرگان نداشت، او جبه ای پنبه دوزی شده از ابریشم نارنجی رنگ به تن داشت و شمشیر خود را حمایل کرده بود. در جوار او قلیانی از جنس طلا قرار داشت که به طرز زیبائی زینت شده بود و سرپوش قلیان نیز با یاقوت تزئین شده بود. در پشت چادر خان در یک فاصله تقریبا چهل یاردی، چادر حرم قرار داشت که به وسیله پرده های قرمز رنگی به ارتفاع تقریبا دوازده پا محصور شده بود. خان همیشه تعدادی زن به همراه دارد. او این زن ها را از بین زن های حرمسرای خود انتخاب می کند تا در اردو همراه وی باشند. تعداد ندیمه ها و همراهان این زن ها درست به همان اندازه ای است که در قصر شهری دارند.

شرح حال جعفرخان زند و وقایع دوره سلطنت چهارساله او در منابع تاریخی مختلف دوره زند و قاجار آمده است، اما ویلیام فرانکلین نیز در انتهای سفرنامه خود در صفحه ۱۰۳ این کتاب توصیفاتی از نگاه یک شاهد عینی و البته یک سیاح یا مامور  فرنگی از جعفرخان به این شرح دارد که خالی از اهمیت نیست:

شخصیت و صفات اخلاقی جعفرخان
جعفرخان مردی است میان سال، بسیار تنومند که چشم راستش اندکی تاب دارد. در سمتی که فعلا دارد مورد علاقه و احترام عامۀ مردم می باشد. او در این سمت مردی رئوف و درعین حال عادل است و موفق شده است در شیراز یك سیستم نظمیه و دولتی فوق العاده کارآمد به وجود بیاورد. نسبت به خارجیها مخصوصا انگلیسیها به طور کلی مهربان بوده و رفتار احترام آمیزی دارد و این واقعیتی است که من و آقای جونز شخصا آن را درك كرده ایم. از بین دو رقیبی که در حال حاضر داعیه حکومت ایران را در سر دارند اگر این یکی موفق بشود و بر آن دیگری غلبه کند، احتمال آن که بتواند ایرانی آبادتر و سعادتمندتر به وجود بیاورد خیلی زیادتر است. اما بدون شك از بین بردن اثرات و جبران خسارتهای ناشی از انقلابها و شورشهائی که طی چند سال اخیر در کشور به وقوع پیوسته اند سالهای متمادی وقت لازم خواهد داشت چه کشور شرقی ای که زمانی به طور استعاره بهشت عدن نامیده میشد و سرزمینی بود مصفا و حاصلخيز اينك به واسطه انتقام جوئیهای بی رحمانه و جنگ های پی درپی به مخروبه ای بی حاصل تبدیل شده است. قدرت دو رقیب فعلی تقریبا با هم برابر بوده و از تقریبا بیست هزار سرباز که اکثرا سوار میباشند تشکیل شده است.


ویلیام‌ فرانکلین متولد سال ۱۷۶۳م بود و پس از سالها خدمت در ارتش انگلیس در هندوستان در سال ۱۸۲۵م بازنشسته شد و در ۱۸۳۹م در لندن درگذشت. وی تالیفات مختلف تاریخی و نظامی داشته و به عنوان شرق شناس شناخته می شده است.
جعفرخان زند پسر صادق خان و برادرزاده کریم خان زند در سال ۱۱۹۹ ه‌.ق پس از مرگ برادر مادری اش علیمرادخان به سلطنت رسید و حکومتش بیشتر به جنگ با آقامحمدخان قاجار و دیگر مدعیان سلطنت در عراق و اصفهان گذشت و به مدت چهار سال تقریبا بر نیمی از ایران حکومت کرد اما در آخرین سال درگیر شورش هایی در قلمرو تحت تسلط خود شد و قدرتش کاهش یافت. او سرانجام در زمستان سال ۱۲۰۳ قمری به دست صیدمرادخان زند و گروهی از زندانیان که خویشان دورش بودند در ارگ کریمخانی شیراز به قتل رسید و مدت کوتاهی پس از او سلطنت به پسر جوانش لطفعلی خان رسید که سرگذشت و شجاعت او در تاریخ ایران مشهور است.
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

11 Jan, 20:08


چهره ای از یک‌ پادشاه

روایت ویلیام فرانکلین از دیدار با جعفرخان زند

سعید میرسعیدی



ویلیام فرانکلین افسر ارتش انگلیس که مامور به خدمت در هند بود در طی سفری به ایران در سال ۱۷۸۷ میلادی به مدت هشت ماه در شیراز اقامت داشت که این زمان مقارن با سال ۱۲۰۱ ه.ق و دوره حکومت جعفرخان زند در شیراز بود.
کتابی که شرح این سفر اوست در سال ۱۷۹۰ در لندن برای اولین بار به چاپ رسید و در ایران با ترجمه محسن جاویدان با نام مشاهدات سفر از بنگال به ایران توسط بنیاد فرهنگ و هنر ایران در سال ۱۳۵۸ منتشر شده است‌.
این کتاب در کنار اطلاعات مفیدی که از شرایط اجتماعی ایران اواخر دوره زند، وضعیت شهر شیراز و بناهای مختلف آن، آداب و رسوم ملی و مذهبی مردم، وقایع سیاسی نزدیک به آن دوران و وضعیت تخت جمشید به دست می دهد، شرحی از دیدار این افسر جوان با جعفرخان زند دارد که شاید منحصر به فرد باشد.
این دیدار در اردوگاه جنگی شاه زند در خارج از شهر شیراز در روز چهارشنبه هجدهم ژوئیه ۱۷۸۷ که برابر با اوایل تابستان و روز دوم شوال سال ۱۲۰۱ بوده اتفاق افتاده است‌. با این که فرانکلین اشاره ای ندارد، اما با مقایسه تاریخ وقایع روشن‌ می شود که جعفرخان در آن تاریخ برای لشکر کشی به یزد و سرکوب تقی خان بافقی حاکم یزد با قشونی پرتعداد از پایتخت خود خارج شده بود‌.
توصیفات او از وضعیت اردو و چادر شاه و وزیر و نوع اقامت آنها در سفر و اردوی جنگی و رفتار  و صحبت های آن ها جالب توجه و دارای اهمیت تاریخی است. در صفحه ۵۷ و ۵۸ کتاب می خوانیم:

در روز هجدهم ژوئیه ۱۷۸۷ من به همراهی آقای جونز که نایب رئیس هیات تجاری انگلیس در بصره بود به اردوگاه ایرانی ها رفتیم و در آن جا به ما اجازه داده شد تا در بار عام‌ جعفرخان شرکت کنیم. در حدود ساعت ده صبح به اردوگاه رسیدیم و ما را بلافاصله به چادر میرزا محمدحسین وزیر هدایت کردند و تا مدت نسبتا زیادی آن جا ماندیم و طبق معمول ایرانی ها با قلیان و قهوه از ما پذیرایی شد. چادر میرزا چادر بسیار زیبا و مستطیل شکلی بود که یک طرف آن باز بود. پوشش داخلی چادر از پارچه چیت بسیار لطیف و دیواره ها دارای نقوش عجیبی بود و کف آن را با قالی های ایرانی و نمدهای طویل یزدی مفروش کرده بودند، اما از مخده و نازبالش خبری نبود زیرا که ایرانی ها نه تنها هرگز در ملا عام از مخده استفاده نمی کنند بلکه در منازل خود نیز به ندرت این وسیله را مورد استفاده قرار می دهند.
نیم ساعت از ظهر گذشته یکی از افسران به ملاقات ما آمد و گفت که خان می تواند ما را به حضور بپذیرد و اضافه کرد که به دنبال او برویم ما هم اطاعت کردیم و به اتفاق او از چادر خارج شدیم و با وجود ان که چادر خان درست در ردیف چادر میرزا قرار داشت، برای حفظ احترام که در ایران همیشه رعایت می گردد حدود سی یارد دور زدیم تا از جهت سراپرده ای که به رنگ قرمز بود به طرف چادر برویم. با عبور از این پرده، افسری که همراه ما بود ما را ترك كرد و بلافاصله افسر دیگری مامور راهنمائی ما گردید. او ما را به طرف چادر خان برد و در همان حال به افرادی که در طرفین چادر خان ایستاده بودند با صدای بلند چیزی گفت و آنها هم به طرف چپ و راست چادر رفتند و ما خان را دیدیم. با نمایان شدن خان افسری که همراهمان بود دستور داد به او سلام کنیم و ما برطبق رسم انگلیسی ها کلاهمان را برداشتیم و در همان حال تعظیم کردیم. خان هم با اندکی تکان دادن سر به ما پاسخ گفت و سپس ما را از طرف بیرون چادر راهنمائی کرد و ما از در پشت آن وارد این چادر شدیم. با ورود ما به چادر، خان يك بار دیگر با سر خود اشاره ای کرد و اجازه نشستن داد و ما در فاصله تقریبا چهار یاردی او نشستیم. جونز در ملاقات قبلی مجبور شده بود خیلی عقب تر بنشیند.
خان خوشحال به نظر می رسید و از اروپا، انگلیسی ها و آداب و رسوم ایشان سؤالاتی کرد و سپس گفت امیدوار است هوای شیراز به مزاج آقای جونز ساخته باشد. او همچنین به ما گفت که تا وقتی که در آنجا هستیم از حمایت او برخوردار خواهیم بود و حتی به منشی خود دستور داد تا فرمان این تحت الحمایگی را بنویسد. پس از مدت نسبة زیادی که در حضور خان بودیم به همان ترتیبی که آمده بودیم آنجا را ترك كردیم. چادرخان که مستطیل شکل بود بسیار زیبا و باشکوه به نظر می رسید. سقف آن را سه ديرك كه دارای قبه های طلائی بودند برپا نگاه میداشت. قسمت جلوی این چادر همیشه و در هر هوائی باز است. دیواره های چادر با پارچه های لطیف ابریشم ابری رنگ پوشانده شده و کف آن مثل چادر وزیر با یک قالی نفیس و نمدهای طویل مفروش شده بود.
(ادامه 👇👇👇)
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

04 Jan, 17:46


نقشه حاج ابراهیم و شکست او

دکتر سعید میرسعیدی

یک مساله که معمولا مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است که مرحله اول و اصلی نقشه حاجی ابراهیم کلانتر در توطئه بر ضد زندیه در تابستان ۱۲۰۵ ه.ق قتل لطف‌علی خان در اردوی جنگی اش در منزل سمیرم بود و تمام نقشه های او بر مبنای این مساله بود. با هوشیاری و زیرکی لطف‌علی خان در شب توطئه و زنده ماندن او نقشه حاجی و متحدانش هیچگاه تکمیل نشد و بعد آنها تحت فشار شدید قرار گرفتند و دیگر محال بود که طرح آنها عملی بشود. همینطور هم شد و در نهایت حاجی در بین دوراهی نابودی یا پیوستن به قاجارها ناچارا راه دوم را انتخاب کرد. در واقع او در این ماجرا شکست خورد و خاندان زندیه و ایلات فراوان طرفدار آن سلسله و نیز خود و خانواده و متحدانش و بسیاری از فارسیان را با این کار از اسب قدرت پیاده کرد و یا به نابودی کشاند. همه وقایع بعدی و وقایع قبلی من را به این اطمینان میرساند که خیانت حاجی به لطف‌علی خان اصلا با نگاه به قاجارها و تقدیم شیراز به آن‌ها و به قول خودش نجات کشور از جنگهای داخلی نبوده و صرفا اقدامی قدرت‌طلبانه برای کسب یک حکومت محلی و منطقه ای وسیع(و نه سلطنت البته) بعد از قطع امید از تسلط بر شاه جوان زند بوده است.

حاجی بسیار جاه‌طلب بود و پس از قدرت و نفوذ فراوانی که در دوره جعفرخان به دست آورده بود حاضر نبود تنها خود را در جایگاه کلانتر فارس ببیند. لطف‌علی خان هم وقتی قدرتش تثبیت شد طبیعی بود که زیاده‌خواهی حاجی را تحمل نکند و به مرور قدرت او را محدود نگه داشت. البته برخلاف ادعای طرفداران حاجی ابراهیم هیچ دلیل روشنی وجود ندارد که لطف‌علی خان تصمیم گرفته باشد حاجی را حذف و مجازات کند. بنابراین ادعای اینکه حاجی برای حفظ جان خود مجبور به خیانت به لطف‌علی خان شد هم نمیتواند واقعیت داشته باشد. لطف‌علی خان اتفاقا در منازعاتی که بین جناح حاجی ابراهیم و برادرانش و خوانین متحد آنها با وزرای دربار و خوانین زند وجود داشت سعی داشت همه جناح ها را حفظ کند و در اردوی خود نگه دارد. هدف حاجی وحدت ایران و نجات دادن مملکت از جنگهای داخلی نبود و نگاهی به ایران و آقامحمدخان نداشت. او در پی قدرت خود و خانواده و متحدانش بود و اتفاقا اقدامات او در فارس در جهت حکومت ملوک‌الطوایفی بود. این دیدگاه که او تخت زندیه را سرنگون کرد تا کشور یکپارچه به دست مدعی دیگر یعنی قاجاریه بیفتد کاملا ساخته و پرداخته روزگاران بعد است. خیانت او به لطف‌علی خان بدون ارتباط با قاجاریه بود و محدود به گروهی از خوانین جنوب همدست او و برادرانش بود، اما بعد که در قتل لطفعلی خان موفق نشدند و خان زند دوباره قدرت گرفت و در شرف تصرف دوباره شیراز بود حاجی مجبور به ارتباط با آقامحمدخان و نهایتا سپردن شیراز به او شد. او در عین سیاست و مدیریت و هوش فراوان بسیار جاه‌طلب و فرصت‌طلب بود و چه در مسند کلانتری فارس و بعد حکومت جنوب و بعدتر در دوره وزارت همیشه پا از حدود قدرت خود فراتر میگذاشت و طبیعی بود که این مورد توسط شاهان وقت تحمل نشود.
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

03 Jan, 18:05


چندی پیش در کتاب راهنمای سکه‌های ضربی ایران سکه‌ای دیدم با بیتی منحصر به فرد متعلق به دوران کوتاه سلطنت شاهزاده ابوالفتح خان زند: در آفاق زد سکه بر مهر و ماه/ ابوالفتح غازی جهاندار شاه. اگر در دوران سلطنت به یک پادشاه لقب غازی داده می‌شد به این معنی بود که در دوران شاهزادگی در جنگ با یکی از همسایگان شرکت داشته‌اند. ناگهان به یادم آمد که چند سال پیش در یکی از روزنامه‌های چاپ اروپا مربوط به سال ۱۷۷۷م به حضور شاهزاده ابوالفتح خان در قشون مامور به ایروان اشاره شده بود. ترجمه آن بخش از روزنامه چنین بود:

آخرین گزارش‌ها از ایران نشان‌ می‌دهد که کریم خان زند فرزندش را به سوی ایروان و قارص در راس یک قشون فرستاده است...

اشاره مجمل‌التواریخ گلستانه به قشون اعزامی ایروان:

حضرت وکیل سرداری را با بیست هزار سرباز به سمت تبریز مامور فرمود و فرمانی به حکام و سرداران آن حدود فرستاد که به اتفاق سردار مذکور به دفع لشکر بیگانه بپردازند. سرعسکری که از قارص به ایروان آمده بود، بعد از درگیری تاب حملات دلاوران را نیاورده شکست فاحش خورده متفرق گردیدند و پاشای ماموره به سمت تبریز هم فرار را بر قرار اختیار نمود..
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

20 Dec, 15:25


یلدا بر همه ایرانیانی که دل در گرو ایران عزیز دارند، مبارک و فرخنده باد🌹

وصف خاطرات عصر کریم‌خانی از زبان عبدالرزاق بیگ دنبلی. از تاریخ‌نویسان مزدبگیر اوایل قاجار بود اما نتوانسته بود برخی حقایق زندیه را پنهان کند:

در تختگاه شاهی، منعِ از خوشی گناه است. فقیر و غنی به آواز خوش مسرور است و حزن و اندوه از ساحت خاطر روزگار دور است. هر بینوائی نوای خسروانی، ساز داده و هر تهیدستی به آئین جمشیدی درهای مستی برچهره اش گشاده،  کوچک و بزرگ، در ترانه زیر و بم و تار و طنبور به آهنگ رهاوی، رهائی ده دلها از دام غم شده..( رَهاوی یکی از ۱۲ مقام اصلی موسیقی قدیم ایران است) تاجیک و ترک بر چنگ طرب، چنگزن شده و های و هوی مستان به شبستان کیوان رسیده. دلهای مخالف به ادای نغمات بدیع فن، چون دل عشاق بر چهره معشوقان شده، هشیاری در عهد سلطان حرام است و رندی و می پرستی عین ننگ و نام..

در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش(حافظ) ...
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

30 Nov, 19:57


فرقه سفیدکننده قاجار

بسیاری از علاقه‌مندان تاریخ ایرانِ عزیز سال‌هاست که متوجه شده‌اند گروهی در تلاش برای سفید کردن قاجاریه با بهانه‌های مختلفی هستند. چند چهره به اصطلاح آکادمیک که هر چند وقت یک بار تحت عناوین مختلفی دور هم جمع می‌شوند و از یکدیگر تعریف و تمجید می‌کنند و در خلال همین نشست‌ها تمام تریبون را به دست می‌گیرند و مرتکب کلی‌گویی می‌شوند، سپس برخی سایت‌های خبری حامی این گروه حرف‌های اینها را در فضای مجازی با تیتر خاصی منتشر می‌کنند تا دیده شود بلکه بازدید زیادی بگیرد! و به این صورت تلاش می‌کنند کلان‌روایتِ متوهمانه‌ای تولید کنند و چنین اعتماد به نفسی ناشی از تملق تعدادی دانشجو و چهره‌های آکادمیک دیگر است. اما کلان‌روایت این گروه چیست؟

اولا پایه و اساس و بهانه این کلان‌روایتِ ساختگی حمله به تاریخ‌نگاری در دوران پهلویست بر این اساس که تاریخ‌نگاری پهلوی از قاجاریه چهره سیاهی ساخته است. چندی پیش در یک مجله‌ای مطلبی دیدم که چنین ادعا کرده بود، تاریخ‌نگاری پهلوی جزء به جزء دوران قاجار را از ابتدا تا انتها عامدانه روایت‌ سازی کرده است، مثلا چهره‌هایی را برجسته و برخی را کمرنگ جلوه داده است. اما خود آن نویسنده در حال روایت‌سازیِ جدیدی بود و در حقیقت خود او بود که با مهندسیِ تاریخ روایت‌سازی می‌کرد! این کلان‌روایت ابداعی از چند بخش تشکیل شده است: بخش اول آن را که بارها نقد کردیم و کوبیدیم به اغامحمدخان اشاره می‌کند که اظهر من الشمس است. سعی در تحمیق مخاطب با ایرانگرا معرفی کردن آغامحمدخان با ترویج نگاه تک‌بعدی ارضی و زیر سوال بردن غارت تفلیس و کرمان بدون ارائه هیچ سند معتبری و رد کردن اسناد معتبر خارجی و داخلی تنها با تکیه بر تحلیل شخصی. برای این مرحله از تطهیر حتما باید علیه زندیه سیاه‌نمایی کنند! یعنی بدون این ترفند قادر نیستند یک خواجه بیمار را ایرانگرا معرفی کنند. بنابراین شروع می‌کنند به معکوس جلوه دادن تاریخ قرن هجدهم و ساخت چندین دروغ و تهمت علیه دوران کریم خانی و همچنین آخرین پادشاه شجاع زندیه. در مرحله بعدی این کلان‌روایت سعی می‌کنند تا قرارداد شوم ترکمانچای را یک دستاورد معرفی کنند که آن را هم قبلا نقد کردیم، این که روسها آذربایجان را نگرفتند برای این عده دستاورد محسوب می‌شود و در اینجا نیز به نوعی دیگر مخاطب را فریب می‌دهند زیرا اشاره‌ای به لایه‌های عمیق این عهدنامه و نتايجی که برای ایران در پی داشت، نمی‌کنند.. مرحله بعدی این کلان‌روایت این است که دوران طولانی ناصری را هم یک دستاورد دیگر معرفی مي‌كنند! يعني از نظر اينها سياهي يك دوره مهم نيست، مهم اين است كه پنجاه سال دوام آورده است! اينجا هم باز دوباره مخاطبشان را گول می‌زنند و به دلايل طولانی بودن این دوره و دست‌های بيگانه که اتفاقا از نتایج ترکمانچای است، اشاره نمی‌كنند. رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی هم بارها سعی در هنردوست معرفي كردن ناصرالدين كرده‌اند كه بلكه كمی اين سياهی را بشورد و ببرد! مرحله بعدی اين كلان روايت مشروطه است، يعني قاجاری معرفي كردن مشروطه كه با امضاي مظفرالدين منت بر سر مخاطبشان مي‌گذارند! امضايي كه از سر اجبار بود و نه اختيار.. اينها شرم را كنار گذاشته و محمدعلی را هم مشروطه خواه معرفی می‌كنند و در نهايت بزك كردن چهره احمد با دموكرات و مشروطه‌خواه معرفی كردن او كه اين آخری به قدري واضح است كه ديگر نيازي به توضيح ندارد! در اينجا هم تلاش مي‌كنند مشروطه را معكوس جلوه دهند. اما واکسن اين ويروس چيست؟! اولا در همان دوره پهلوی چهره اغامحمدخانی كه تعداد سال‌های سلطنت مستقلش به تعداد انگشتان يك دست هم نمی‌رسيد را بر خيابان‌ها می‌گذاشتند.. بنابراين اين كه می‌گويند تاريخ‌نگار‌ی پهلوی تاريخ قاجار را مهندسی كرده يك لاطائل است. منبعی چون خاطرات حاج سياح به تنهایی آبروی همه اين فرقه را مي‌برد و با خواندن منابعی مشابه از خود دوران قاجار، خواننده متوجه مي‌شود كه همان ادعاي اول آن‌ها كه تاريخ‌نگاري ضدقاجاری پهلويست، از اساس باطل است ..
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

23 Oct, 16:38


شرحی از روز سقوط کرمان، ۲۴ اکتبر ۱۷۹۴م

صبح روز جمعه دومِ آبان پس از چند ماه مقاومتِ ستودنی شهر کرمان، سرانجام جماعت ماهانی و چوپاری یکی از بروج شهر را به تصرف دشمن دادند و دو سه هزار نفر از دشمن وارد قلعه کرمان شدند، چون آن حضرت یعنی وارث پادشاهی زندیه نوّاب لطف‌علی خان زند از واقعه اطلاع یافتند با بخشی از افراد خود جهت مقابله و بیرون راندن دشمن دلیرانه جنگیدند تا هنگام عصر به پایمردی  دشمن را از قلعه کرمان بیرون راندند. جمعی از خائنین دستگیر و گردن آن‌ها عرصه شمشیر شد. عصر جمعه هنوز خورشید در آسمان بود که نجفقلی‌خان خراسانی که معتمد ایشان بود و با پانصد نفر مامور به محافظت از یکی از دروازه‌ها بود با دشمن همداستان شد و عصر همان روز دوباره قلعه را به تصرف آنها دادند و مساوی دوازده هزار نفر سوار و پیاده داخل شهر شدند. به غیر از برجی که به تصرف ملتزمان رکاب بود بقیه برجها به تصرف دشمن درآمد، سعی و کوشش فراوان جهت دفع آن‌ها صورت پذیرفت اما کارگر نیفتاد، لاجرم آن حضرت همراه با معدودی از اقوام و خواص خود را به دروازه سلطانیه رسانیده و نزدیک به سه ساعت به محاربه مشغول بودند تا این که دروازه را تصرف کردند. اغامحمدخان به تصور این که مبادا ایشان از شهر بیرون بروند، دستور به حفر خندق و برجهایی در کنار هر یک از دروازه‌ها داده بود و مزدورانی را تعیین کرده بود که مانع خروج ایشان شوند. غافل از این معنی که با حفر خندق و احداث برج، راه پرواز بر شاهین و باز چگونه می‌توان بست؟ هوا تاریک شد و ایشان همراه با معدودی از افراد بر قلب دشمن حمله‌ور شده و از خندق عبور کردند و بسیار از افرادشان در آن شب جانسپاری کرده و راه گشوده شد و همراه با سه نفر سوار که در رکاب بودند به سمت بم رهسپار شدند و بقیه افراد مانند جهانگیرخان سیستانی به جهات دیگر متفرق گردیدند.

یکی از نویسندگان دوره قاجار به نام محمدجعفر نائینی خروج ایشان از قلعه کرمان را اینگونه شرح داده بود:

مشاهدان تقریر می‌کنند که بعد از بیرون شدن او از دروازه و نگریستن به گوشه چشم از روی خشم به جانب آن لشکر بی‌حصر، از بیمِ صورت آن شیر پیل‌توان، احدی را سامانِ تثبت و قرار نماند و مسافتِ یک میدان اسب از طرف او دوری جسته، مکنتِ پیشتر رفتن در قوه و قدرت خود ندیدند. پس بعد از آنکه بر صفت برق از خندق دور شهر کرمان به واسطه تخته‌پل آن جستن نموده، صباح روز دیگر رحل ورود به در قلعه بم گشود و مسافت مابین کرمان و بم را که عبارت است از سی فرسخ باشد در مدت یک شبانه روز پیمود.

@Zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

23 Oct, 16:14


دوم آبان، روز سیاه سقوط کرمان در سال ۱۱۷۲ خورشیدی برابر با ۲۹ ربیع‌الاول ۱۲۰۹ و ۲۴ اکتبر ۱۷۹۴ میلادی

🔻برخلاف روایت‌ ناشی از کتاب ذبیح‌الله منصوری، محاصره کرمان به زمستان و سرمای شدید هوا نکشید. بیشتر به علت ناامیدی از آینده و نزدیک شدن به فصل سرما، برخی از مدافعان شهر با دشمن سازش کردند.

🔻روایت‌هایی را که به قحطی بسیار شدید در شهر اشاره می‌کنند نیز با توجه به نکته اول نمی‌توان باور کرد. در این مورد داستان‌سرایی شده است. سازش برخی از مدافعان با دشمن به دلیل ترس از قحطی بوده است و نه خود قحطی..

@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

18 Oct, 18:41


صحبت‌های استاد امیرحسین حکمت‌نیا در دیوانخانه زندیه؛

(حقایقی که به مذاق فرقه سفیدکننده قاجار خوش نمی‌آید اما به هر حال حقیقت ثابت است و از زبان افراد مُطلع و حقیقت‌جو بیان می‌شود..)
@zand_hisotry

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

14 Oct, 18:25


📜گزارش دانشمند آلمانی کارستن نیبور از امنیت راه‌ها در عصر زندیه :

«..امروز با قافله‌ای که از ۳۰ تا ۴۰ عرب تشکیل می‌شد برخورد کردیم. این قافله از بحرین و قطیف می‌آمد و عازم زیارت آرامگاه امام رضا در مشهد بود. مرتبا از چگونگی سفر می‌پرسیدند. آنهایی که از بحرین می‌آمدند از عربهای قافله ما از وضع راه مشـهد می‌پرسیدند و افراد قافله ما از راه بوشهر سؤال می‌کردند و افراد هر دو کـاروان به یـکدیگر اطمینان می‌دادنـد که آدم در هیـچ جای دنیا مثل ایران نمی‌توانـد به هنگام سـفر از چنین امنیت بزرگی برخوردار باشد. بعد آنها از یکدیگر از قیمت نان و برنج و کره پرسیدند. افراد هر دوطرف که احتمالا از مناطق فقیری بودند، خیال میکردند که در بهشت هستند..»

📚 سفرنامه كارستن نيبور، ترجمه پرويز رجبى
---------------

📜گزارش پادری بازن (پزشک فرانسوی نادر) از وضعیت راه‌ها در عصر افشاریه :

«..پادشاه در بعضی نقاط پست‌های دولتی گذاشته بود ولی کلیه آن پست‌ها را برای رفع حوایج شخصی خود ایجاد کرده بود و مردم نه تنها از فایدتی نمی‌کردند بلکه غالبا در زحمت هم می‌افتادند. در ایرانِ نادرشاه، بسیار نادر اتفاق می‌افتد که انسان با امنیت و بی‌مزاحمت به وسیله اسب‌سواری سفر کردن تواند! اگر احیانا در راه سفر مسافری را با ماموران سلطنتی و یا با بزرگان دولت ملاقات روی دهد و بر حسب تصادف اسب ایشان درمانده و رنجور باشد، اسب مسافر را به جبر می‌گیرند و اسب خود را در عوض به او می‌دهند و از این روست که تجار ثروتمند عموما در کاروان سوار خر می‌شوند...»

📚نامه های طبيب نادرشاه. پادری بازن ص ۲۲

بازن از ۱۷۴۱ تا ۱۷۴۷ میلادی گاه و بی‌گاه طبیب او بود و وقایع را به چشم خود دیده بود. (از مقدمه کتاب)
#از_بغداد_تا_ترکستان
@Zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

05 Oct, 19:49


پاسخ به دو ادعای مطرح شده در مجله قلمیاران

دکتر سعید میرسعیدی
پژوهشگر تاریخ زندیه

درباره بخش اول این مطلب: منابع اواخر دوره زند و ابتدای قاجار محدود و مشخص است و بر آنچه در سالهای پیش وجود داشته چندان منابع و اسناد جدیدی افزوده نشده است. تحلیل و برداشت از منابع هم روشن و مشخص و ساده است. کشتار آقامحمدخان در کرمان و کور کردن افراد بسیار در آن واقعه به روشنی در همه منابع موافق و مخالف او و نیز تاریخ شفاهی و سایر اسناد برجای مانده کاملا ثابت شده است. بحث عدد دقیق مطرح نیست‌. چرا که کسی تعداد چشم‌های از حدقه درآمده و افراد کور شده را که شمارش نکرده بوده است. عدد هفت هزار چشم هم آمده و حتی به صورت وزنی هم آمده است!  حالا اگر ۲۰ هزار نبوده باشد و هفت هزار بوده باشد هم‌چیزی از اصل ماجرا کم نمی‌کند‌. خود من هم‌ بر این اعتقادم که شایعه کور کردن همه مردان کرمان درست نبوده است و اصلا ممکن نبوده است این کار‌، اما افراد بسیار زیادی از امرا و خوانین و سرداران و جنگجویان و وزرا و افراد دیوانی و کاتبان و شعرا و تجار و...کلا افراد شاخص حاضر در جنگ و حاضر در شهر اگر کشته نشده بودند کور شدند‌. اما اصل ماجرا را که نمی شود انکار کرد. در مورد کشتار هم عدد نیامده در تاریخ اما رفتاری در کرمان شده که در موارد مشابه توسط پادشاهان سفاک دیگر انجام نمی‌شده است. مثلا در بررسی یک تذکره به نام شاعری بر میخوریم که در واقعه کرمان کور یا کشته شده یا در میان رجال افراد متوسط و وزرای نه چندان مشهور یا دیوانیان معمولی را می‌بینیم که در کرمان به قتل رسیده‌اند. این نوع مجازات‌ها در آن زمان در این سطح انجام نمی‌شده‌اند‌. همین ها نشانه‌هایی از کشتار پرتعداد و مجازات‌های سخت در کرمان دارد. اصل موضوع را با وجود ده‌ها مرجع و منبع معتبر چطور انکار می‌کنند؟ اما شگفت انگیز تر از این، جمله آخر است که قتل عام در کرمان را به لطفعلی خان زند نسبت می دهد.  ماجرای فتح کرمان توسط لطفعلی خان در سال ۱۲۰۸ کاملا به دلیل حمایت مردم کرمان و عمده خوانین و امرای آن شهر و بلوکات آن و نیز ایلات پرتعداد ولایات کرمان و بم و سیستان بود. عدد قشون لطفعلی خان برای محاصره شهری بزرگ و دارای حصار مرتب مثل کرمان اصلا کفایت نمی‌کرد و به علاوه او توپخانه و اسباب قلعه گیری نداشت.  کرمان که اتفاقا سرداران منصوب قاجار در آنجا حاضر بودند عملا بدون زد و خورد و درگیری شدید و طی یک‌روز به تصرف لطف‌علی خان درآمد. و همین نشان می‌دهد که با موافقت اهالی و ایلات همراه بوده است‌. علت اصلی مجازات شدید کرمانیان توسط اقامحمدخان هم اتفاقا همین همراهی انها با لطفعلی خان بود و البته می‌دانیم که امرای کرمان از قدیم با پدر و‌ پدربزرگ لطفعلی خان و این تیره از زندیه همراهی داشتند و صادق خان پدربزرگ‌ او هم در مقطعی به کرمان پناه برده بود. اتفاقا تصرف کرمان توسط لطفعلی خان به هیچ وجه با خونریزی همراه نبود و تنها مواردی از مخالفت چند نفر با وی و ضبط اموال آنها و حبس شدن چند تن در تاریخ گزارش شده است‌. به هیچ وجه لطفعلی خان در کرمان دست به قتل و مجازات افرادی نزده بود و تنها عده معدودی که دو سردار قاجار و منصوب شده آقامحمدخان در کرمان بودند با افراد خود گریخته بودند و حتی آنها هم کشته یا مجازات نشدند‌.  تیمورشاه درانی هم هیچ کمکی به لطفعلی خان نکرد و تنها مدتی پیش از تصرف کرمان، لطفعلی خان وقتی در طبس آواره بود با وی نامه نگاری داشت و او خان زند را به قندهار دعوت کرده بود. در بین راه در قائن خبر فوت تیمور به لطفعلی خان رسید و عزیمت به قندهار منتفی شد. بنابراین می‌بینیم که در زمان تصرف کرمان، تیمورشاه فوت کرده بود و همین یک مورد کافیست که غلط بودن این نوشته را روشن کند و اصولا این "عنصر بیگانه" را نمی توان بهانه ای برای تخطئه لطفعلی خان قرار داد.

واقعا دلیل این رفتار بعضی طرفداران قاجاریه را که تا این حد سعی در انکار شجاعت و قدرت لطفعلی خان دارند چیست؟. خود آقامحمدخان و فتحعلی شاه و عباس میرزا و سایر قاجاریه به روشنی در تاریخ شجاعت و رشادت او را بارها بیان و تحسین کرده اند!
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

05 Oct, 19:49


طبق روال پنج شش سال گذشته در تهران دوباره مطلبی در یکی از نشریات به چاپ رسیده که در آن زندیه را هدف قرار داده‌اند، با اتهامات بی‌اساسی که اثباتِ واهی بودن آن‌‌ها توسط میهن‌دوستان و اهالی تاریخ مانند آبِ خوردن است! فقط یک مورد از آن که در کانال‌های زرد تلگرامی پخش شده است را برای نمونه می‌آوریم و سپس جوابیه دکتر سعید میرسعیدی پژوهشگر تاریخ زندیه به این تهمت‌ها👇👇👇

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

23 Sep, 20:09


پس از این که سال گذشته در دانشگاه کمبریج تحقیقی منتشر شد که ثابت می‌کرد روس‌ها به اغامحمدخان هنگامی که یاغی کوچکی در مازندران بود کمک نظامی کرده بودند، بسیاری به فکر فرو رفتند و به این نتیجه رسیدند که ظهور این شخص در تاریخ ایران و اعمالش در شمال ارس کاملا در راستای منافع روسها و پیشروی آنها بود تا منافع و تمامیت ارضی ایران.

بزرگانی چون استاد سعید نفیسی خیلی پیشتر اشاره کرده بودند که:

بی‌رحمی و خشونت آغامحمدخان در تفلیس زیان بزرگی به ایران زد. کینه سختی در دل گرجیان درباره ایران فراهم شد و دیگر گرجستان به ایران بازنگشت...

📚تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر؛ جلد اول
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

12 Aug, 19:01


« ..نه چنان اساسی بجهت ابوالفتح خان موجود بود که اگر سخن شنیده بود و یک سال از شرب و اهمال و اغفال دست برداشته بود از پدرش هم بهتر می‌بود و خوبتر به سلطنت می‌پرداخت، اما خود خانه‌نشین و کور شد و آخر کار به جائی رسید که صیدمراد در کوری او را به طمع جواهر کف پائی می‌زد..

چو خسرو سرانداز باشد ز می
فتد بی‌خبر از سرش تاج کِی
»

📚روزنامه خاطرات میرزامحمد کلانتر فارس؛ تصحیح و اهتمام عباس اقبال آشتیانی
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

30 Jul, 17:41


اخیرا مقاله‌ای ارزشمند در دانشگاه فلورانس منتشر شده است که نویسنده برای اولین بار نوشته‌ای را از سفیر کمپانی فرانسه در عصر زندیه به زبان اصلی برگردانده است. ژان فرانسوا روسو پسرعموی ژان ژاک روسوی معروف، سفیر کمپانی هند شرقی فرانسه بود که در اصفهان به دنیا آمده بود و به زبان فارسی مسلط بود و در دو نوبت به شیراز سفر کرد. بار اول مقارن بود با سلطنت حضرت کریم خان وکیل در سال ۱۷۷۰ و دفعه دوم مقارن بود با سلطنت کوتاه فرزند ارشدشان. در همین سفر دوم بود که روسو این نوشته را از وضعیت ایران جهت اطلاع لویی شانزدهم تهیه کرد. او ابتدا شرح می‌دهد که شورش افغانها و جنگهای نادر و سپس جنگ‌های داخلی پس از مرگ او ایران را ویران و خالی از سکنه کرده بود و سلطنت کریم خان که بیش از بیست سال به طول کشید، ایران را دوباره پرجمعیت کرد و کشاورزی و صنعت مجددا رونق یافت. سپس می‌گوید نسبت به سلسله‌های قبلی مالیات کمتری لحاظ شده بود و همین عامل جان گرفتن مجدد ایران است. روسو می‌گوید هنگامی که قصد بازگشت به فرانسه داشت، ایشان چندین نامه به احترام ملت فرانسه برای وزیر و پادشاه نوشتند.
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

24 Jul, 18:09


قبلا بارها به نقل از روضه‌الصفای ناصری شنیده بودیم که اغامحمدخان وصیت کرده بود مردم را در فقر و گرسنگی نگه دارید. گویا قبل‌تر از او یک شخصیت دیگر هم چنین حرفی زده بود که تا به حال ندیده بودیم. آن هم از یک منبع دست اول و یک شاهد عینی:

..نادرشاه می‌گفت:  «..در مملکت من برای هر پنج نفر خانواده یک دیگ کافی است..»  یعنی مردم باید به درجه‌ای از فقر و ذلت برسند که به بیش از آن قادر نباشند و مجبور شوند یک دیگ را در پنج خانواده متناوبا به هم قرض بدهند. این آرزوی او بعد‌ها عملی شد‌...

📚نامه های طبيب نادرشاه. پادری بازن ص ۲۱

---------‐--------------------------------------
بازن از ۱۷۴۱ تا ۱۷۴۷ میلادی گاه و بی‌گاه طبیب او بود و وقایع را به چشم خود دیده بود. (از مقدمه کتاب)
#از_بغداد_تا_ترکستان

@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

25 Jun, 19:12


زندیه و خراسان


اگر بخواهیم وضعیت خراسان در عصر زندیه را در یک عبارت خلاصه کنیم، آن عبارت حفظ ایران است. متاسفانه روایت غالب این که می‌گویند حضرت وکیل به احترام نادرشاه متعرض خراسان نشد، مانعی شده برای درک علت اصلی این رویکرد. چندین دلیل مهم برای علت این سیاست را می‌توان برشمرد، اولا شاهرخ‌میرزا نوه دختری شاه‌سلطان‌حسین بود. وقایع دوره کوتاه افشاریه نشان داد که جوِ حاکم بر جامعه ایران صفوی‌گرا بود. این یک حقیقت تلخ است و حضرت وکیل دریافته بودند که با در نظر نگرفتن این واقعیت، مشروعیت حاکمیت زیر سوال می‌رود و در پی آن، انسجام و وحدت کشور در خطر فروپاشی مجدد قرار می‌گیرد، بنابراین نمی‌شد اسماعیل سوم را در آباده نگاه داشت و شاهرخ را حذف کرد، حذف شاهرخ آن هم در مشهد در آن‌ برهه صفوی‌پرستی یک خودزنی سیاسی محسوب می شد و برای نجات ایران از جنگهای فرسایشی باید جلوی فاجعه انسانی که همانا کاهش شدید جمعیت بود را به هر ترتیبی می‌گرفتند. دومین دلیل، ایجاد منطقه حائل با افغان‌ها و کندن دندان لق افغان‌های ابدالی و غلجایی از تاریخ و جامعه ایران است. بگذارید یک حقیقتی را بگوییم: حضرت وکیل هیچ علاقه‌ای نداشتند که دوباره سرباز افغان به قشون ایران برگردد. چون خود شاهد نقش ویرانگر آنها در اواخر صفوی و همینطور دوره افشار بودند حالا اگر کسی افتخار می‌کند به این که قلمرو نادرشاه شامل کابل هم می‌شد و بخش مهمی از قشونش را افغان‌ها تشکیل می‌دادند، نشانه خامی و نپختگی اوست. بنابراین ایجاد منطقه حائل با افغان‌ها دو دلیل داشت، یکی کندن این دندان لق و دومین دلیل، جلوگیری از جنگ‌های فرسایشی مجدد با پادشاهی ابدالی بود که یک دهه قبل از زندیه به مدد توجه نادر به آنها تاسیس شده بود. عزیزان، کشور ما خالی از سکنه شده بود! دیگر تاب و توان جنگهای فرسایشی را نداشت. حتی اگر خود نادر هم زنده می‌بود قادر به حفظ آن قلمرو کوتاه‌مدتش نبود، همانطور که در گزارش اسقف اصفهان آمده که در اواخر دوره او سربازان دسته دسته قشون را ترک و فرار میکنند. سیاست کلی زندیه، حفظ ایران با حداقل‌ها بود. اگرچه نام حضرت وکیل به مدد منش مردم‌دوستی همواره محبوب بوده است، اما سیاست‌های ایران‌مداری ایشان زیر سایه روایت های غلطی که در دوره معاصر باب شده است، آنطور که باید شناخته نشده است..

زین پس به جای این که بگوییم به احترام نادر متعرض خراسان نشدند، بهتر است بگوییم به خاطر ایران، به خاطر حفظ ایران، منافع ایران ...
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

10 Jun, 14:02


اتفاقاتی که قبل از نامه اریکلی‌خان افتاد:

📜گزارش کنسول روس در انزلی به سن‌پترزبورگ بیست و چهارم اکتبر ۱۷۷۲

«..در اواخر سال ۱۷۷۱ کریم خان اعلام داشت که قصد دارد لشکر ده هزار نفره با فرماندهی یکی از ژنرال های خود به گرجستان مأمور کند و درباریان وی نیز خبرچینی کردند که در لشکرکشی مذکور الكساندر باکاراف شاهزاده گرجی که از روسیه به ایران مهاجرت نموده نقش اصلی خواهد داشت. اما کریم خان به زودی از شیراز خارج خواهد شد که از فرستاده های ترکها دور باشد و تمام آمادگی های ظاهری لشگرشی نیز خاموش خواهد شد. قبل از عزیمت خود فوری دیوان را تشکیل داد و برای توجیه عمل خود در حضور فرستاده عثمانی اعلام داشته که بر اساس تصمیم قبلی قصد لشکرکشی به گرجستان را دارد و به خانهای ایروان، گنجه و تبریز که نزدیک به گرجستان قرار دارند اعلام داشته با لشکرهای خود به لشکر کریم خان بپیوندند و از ژنرال کریم خان و الكساندر باکاراف شاهزاده گرجی اطاعت کنند و مثل اینکه کلا بیست هزار نفر در نظر گرفته شده است.  به استحضار هیئت امور خارجه می‌رسانم که در واقع اتفاقاتی افتاده که دلیل اصلی خودداری کریم خان از لشکرکشی به گرجستان می توانست باشد. ذوالفقارخان حاکم زنجان که اطراف کوههای قزوین قرار دارد به شهر خود استحکام بخشیده، حدود بیست هزار نفر مسلح کرده، از فرمانبرداری کریم خان کنار کشیده و کاروان های تجاری را به غارت می برد و مردم را اسیر می‌کند. کریم خان تمام آمادگی های ظاهری خود برای حمله به گرجستان کنار گذاشته با شتاب لشکر پانزده هزار نفره با فرمانروایی امیرخان به زنجان اعزام کرده تا قیام مذکور را به زودی سرکوب کند که ذوالفقار خان نتواند میان خانهای دیگر شریک و هم پیمان نظامی خود را پیدا کند. هنگام رسیدن لشکر کریم خان به نواحی زنجان در یک دره تنگ با گروه کوچک ذوالفقارخان برخورد کرده است. ذوالفقارخان با شجاعت احمقانه خود نبرد را آغاز کرده و سخت شکست خورده اسیر امیر خان شده است و در حال حاضر امیرخان در زنجان به سر می برد و در شهر و آن استان حکمرانی می کند. ذوالفقارخان را در زنجان در حبس نگه داشته و منتظر فرمان کریم خان و تکلیف خود و ذوالفقار خان می‌باشد...»
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

05 Jun, 20:21


بخشی از نامه اریکلی‌خان والی گرجستان به خاقان وکیل حضرت محمدکریم خان زند:

«..با داشتن غیرت صمیمانه و ارادت واقعی به اعلیحضرت و به عنوان خیرخواه و وفادار دولت ایران نمی‌توانم این را کتمان کنم که به نفع اعلیحضرت اقدام کرده‌ام، تداوم لطف بی‌بدیل شما را در حق خود خواهانم تا این که دستوراتتان مرا رها نکند، آرزو می‌کنم سایه لطف شما بر من تا ابد حاکم باشد. ولینعمت من، بنابر ارادت شناخته شده‌ام به شما، طاقت نداشتم به شما اطلاع ندهم که چه اخبار موثقی شنیده‌ام، این که سپاهیان روس در جریان شش یا هفت پیروزی چشمگیر بر ترکان، ایالت‌های آنان را فتح کرده‌اند
۱- دولت مولداوی بلغارها با تمام شهرها و نواحی متعلق به آن.
۲- ایالت ولوسکو با شهرهای بزرگ بسیاری در آن.
۳- شهر بزرگ خوتین با کل ایالت آن.
۴- ایالت بخارست با سایر شهرها در کنار دریای مدیترانه.
۵- جزیره مورس یا پلوپونز با تمام دژهای موجود در آن و جزایر دیگر که ساکنان آن همگی مسیحیان ملت یونان هستند. همچنین ناوگان روسی یک روز از طریق دریا در فاصله ۵۰ مایلی به داردانل نزدیک شدند که تا استانبول از طریق دریا تنها یک روز فاصله دارد..»

(آرشیو وزارت خارجه گرجستان)
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

04 May, 13:24


۱۵ اردیبهشت روز شیراز گرامی باد ، پایتخت زندیه و شهری که شادی و غم را در طول چهل و سه سال کنار شاهان زند تجربه کرد

مولف مجمل التواریخ درباره اتحاد حضرت وکیل و اهالی شیراز می‌نویسد:
«..خان افغان به قتل شیرازیان کمر بسته با لشکر خونخوار از اصفهان حرکت نموده به سمت شیراز مرحله‌پیما گردید، این خبر به کریم خان و اهالی شیراز رسید جمیع بزرگان در خدمت کریم خان حاضر شده به اتفاق به روضه متبرکه شاه چراغ رفته عهد و پیمان نمودند که با یکدیگر متفق بوده از شیوه نفاق تبرا جویند و کریم خان رویه معدلت و رعیت‌پروری را پیشنهاد خاطر نمود..»
تصویر: دورنمایی از شیراز عصر زندیه، سفرنامه کارستن نیبور اوایل دوره کریم‌خانی
*
محمدامین گلستانه، مجمل التواریخ بعد نادریه، به تصحیح محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ص ۳۱۵ .
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

29 Apr, 09:19


🔻به بهانه روز خلیج فارس:
اهمیت ویژه خلیج فارس در معادلات سیاسی عصر زندیه

نیما زند یافت‌آبادی

تا قبل از دوره پهلوی آخرین باری که توجه ویژه‌ای به خلیج فارس شده بود، دوره زندیه بود. هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی و به علت نزدیکی به پایتخت ایران در آن عصر نقش مهمی در معادلات سیاسی ایفا کرد. تمرکز بر خلیج فارس به دلیل مقابله با اتحاد سه‌گانه بغداد_مسقط_بمبئی و درک خطر بریتانیا در منطقه، بیش از پیش بود. سرکوبی یاغیانی چون میرمهنا یا شیخ کنگان، مطیع کردن هرمز و وارد آوردن فشار اقتصادی شدید بر عمان و استرداد جزیره خارک از دستاورد‌های سیاسی در حوزه خلیج فارس بود. توجه به بوشهر به عنوان کانون تجارت و صادرات ایران و سپس تسخیر بصره به عنوان کریدور اقتصادی عثمانی_هندوستان از دستاوردهای اقتصادی دولت زندیه بود. ضربه به بریتانیا از طریق قبیله کعب و مصادره کشتی‌های کمپانی هندشرقی و نهایتا تسخیر بصره و فرار نماینده گستاخ بریتانیا از بصره هشداری بود به کمپانی هند شرقی که از موضع قدرت انجام شد. این در حالی است که خلیج فارس در دوره قاجار به حال خود رها شده بود، هرکس ادعای سروری و سالاری داشت. بندرعباس و هرمز و قشم در دستان عمان و انگلیسی‌ها بود (آغامحمدخان قاجار به عمان اجاره داده بود) و اساسا سود تجارت آن ناحیه به جیب آنها میرفت تا مردم ایران! بحرین هم به کل مستقل بود و قاجارها حضور و نقشی در بحرین نداشتند‌ و اعراب خلیج فارس از ژنرال‌های انگلیسی بیشتر حرف‌شنوی داشتند تا قاجاریه. اگر کمی به عقب برویم به غیر از دوره شاه عباس، در هیچ دوره‌ای مانند دوره زندیه توجه کاملی به خلیج فارس نشد. نادرشاه هم اگرچه به کمک یک انگلیسی به ایجاد ناوگانی در دریای خزر اقدام کرد و در جنوب هم ناوگانی از طریق بندر سورت هندوستان تهیه شد اما توجهی به اقتصاد حوزه خلیج فارس نداشت و دوره افشاریه اکثرا به درگیری در صفحات شمالی گذشت. در دوره صفوی تا قبل از شاه عباس خلیج فارس به حال خود رها بود و شاه عباس هم اگرچه پرتغالی‌ها را از هرمز بیرون کرد اما تنها به کمک ناوگان بریتانیا به این مهم رسید. پرتغالی‌ها رفتند و انگلیسی‌ها جایشان را گرفتند و به پاداش این کمک، انحصار تجارت به انگلستان داده شد‌.
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

27 Apr, 18:18


دکتر سعید میرسعیدی پژوهشگر تاریخ زندیه در وبینار اسفند ۱۴۰۱

استاد سعید نفیسی می‌گوید: این خاندان شریف...
همین یک عبارت کافیست.. در تاریخ ما به کمتر خاندان شاهی چنین گفته‌اند.
@zand_history

ایرانِ عصر زند Zand Dynasty

11 Apr, 19:21


تمثال قاضی احمد غفاری کاشانی اثر ابوالحسن مستوفی غفاری کاشانی نوه او. احتمالا آن نوجوانی که در پشت تصویر است خود ابوالحسن غفاریست. وی در سنین کودکی برای اولین بار قشون بزرگ زند را که عازم تنبیه زکی‌خان بود، در اطراف کاشان دیده بود. وی این صحنه را چنین توصیف می‌کند:

«.. از یک فرسخی شهر الی صفی‌آباد، قماش‌های زراندود و متاع‌های طلابافِ سیم‌پود به رسم پاانداز در معبر گستردند. در حینی که کوکبه سعادت‌بحر از کنار شهر می‌گذشت، مسوّد اوراق که از جمله چاکرزادگان آن خسرو آفاق و در آن وقت سنین عمر به مرحله پنج بود، به اتفاق اشخاص من حیث‌السن از خود بزرگتر، به عزمِ سیر و مشاهده جمالِ با کمال اعلیحضرت ظلّ‌اللهی گیتی‌پناهی تا در دروازه محاذات دولتخانه شاهی که عبور کوکبه والا از آنجا می‌شد، رفته دیده‌ی اخلاص و ارادت را از پرتو ذات گرامی صفات قاآنی منوّر ساخته و این اولین مرتبه و نخستین دفعه بود که بدان سعادت عُظمی و موهبت کبری فایض گردید..»

@zand_history