حالا دیگر رسما ارتش اسرائیل و یکی از گروههای اصلیِ وابسته و مورد حمایت حکومت ایران، وارد جنگ میشوند. جنگی که دامنه آن شمال اسرائیل و سراسر لبنان را در برگرفت. در آن برهه، از خط قرمزی که عدم درگیری و جنگ بود عبور شد ولی خط قرمز جدید این بود که خود حکومت ایران و اسرائیل مستقیما وارد درگیری نشدند. پس از آن در موارد فراوانی، طرفین با اقدامات خود خطوط قرمز قبلی را رد کردند. ماجرای حمله به سفارت اسرائیل در آرژانتین که به حکومت ایران منتسب شد ولی آن را نپذیرفت یا اقدامات جاسوسی و ترور در ایران و مثلا حملات نظامی به پایگاههای ایران در سوریه. پس از این تشدید تنش تدریجی که تک تکِ موارد آن، فهرست بلند بالایی میطلبد، رسیدیم به واقعه هفت اکتبر که پس از آن تاکنون این روند مدام به شکل فشردهتری تشدید شد. حمله مستقیم به سفارت ایران که برای نخستین بار یک حمله نظامی به سفارت یا به نوعی خاک کشور از سمت اسرائیل بود و در پاسخ به آن، نخستین حملهی نظامی علنی توسط حکومت ایران به خاک طرف مقابل، یعنی عملیات وعده صادق یک. باز در این حمله خطوط قرمز نهایی رد نشد، زیرا حملهی ایران بیشتر جنبه نمادین داشت تا برخوردهای سهمگین با آسیبهای جدی. اسرائیل نیز در پاسخ، حمله به سامانه دفاعی در اصفهان را ترتیب داد که این نیز به نوعی نخستین حملهی مستقیم نظامی به درون مرز ایران بود. پس از آن ترورهای اسرائیل در سطوح بالاتر صورت گرفت؛ مثلا ترور هنیه در تهران یا ترور سیدحسن نصرالله که از مهمترین شخصیتهای جبهه مقاومت بودند، یا در ماجرای انفجار پیجرها. ایران نیز با عملیات وعده صادق دو، این بار حملاتش جدیتر و با برخوردهای بیشتر همراه بود و پاسخ اسرائیل نیز به همین ترتیب جدیتر از قبل صورت گرفت.
بنابراین همانطور که در تک تک این اقدامات میبینیم، روندی جریان داشته که به تعبیر نگارنده تشدید تنش تدریجی است.
اما پرسش مهمی که از دل تمام این توصیفها بیرون میآید این است که عاقبت، این روند به کجا ختم خواهد شد؟
سه سناریو قابل تصور است که با تمثیل مشهور «جوجه» میتوان تصور نمود. در تمثیل جوجه، دو ماشین با سرعت به طرف هم حرکت میکنند تا یا شاخبهشاخ برخورد کنند، یا یکی کنار بکشد. هر رانندهای که کنار بکشد، لقب جوجه نصیبش میشود. حالا در این روند تشدید تنش، طبق دو(یا به تعبیری سه) تجویز میتوان پیش رفت؛ چماق یا هویج؟!
یک: یکی از طرفین کنار بکشد و با سیاست هویج، از طریق فعالیت سیاسی و دیپلماتیک، سعی کند نشان دهد به هیچ وجه قصد تهاجم و تخاصم ندارد. این کنش میتواند تاکتیکی و موقت باشد یا استراتژیک و بلند مدت. میتواند با هدف تجدید قوا و تقویت بنیه نظامی و اقتصادی و سایر مولفههای قدرت(که برای پیروزی لازمند) باشد و تصنعی و با هدف فریب و پیشگیری از شکست صورت پذیرد، یا واقعا با هدف صلح یا حداقل ترک تخاصم و خروج از وضعیت بحرانی اعلام گردد. اما به هر حال در این نسخه، تمام توان را باید به کار رفت تا به تمام بازیگران و دولت-ملتها نشان داد که موضع و اقدامات ما همگی مسالمتآمیز و در جهت صلح است. صدالبته که در این نسخه، اکتفا کردن به شعار یا گفتار خطاست و در عمل باید از هر گزینهای که کمترین هزینه و بیشترین فایده را در جهت مخابرهی این پیام دارد بهره جست.
دو: یکی از طرفین میتواند نه هویج را انتخاب کند و نه چماق، بلکه تعلیق را برگزیند. به عبارت سادهتر، دست روی دست بگذارد و منفعلانه به انتظار نشسته و روند را به دست زمان بسپارد. یعنی طبق تمثیل جوجه، از مسیر برخورد در جاده کنار نکشد اما همانجا روی ترمز زده و متوقف شود. این بدترین گزینهی ممکن است زیرا شکست تقریبا قطعی خواهد شد و حتی گزینهی پیروزی شانسی هم تقریبا ناممکن میشود.
سوم: نسخهی سوم همان چماق است و یا به تعبیر دیگر بازدارندگی، به شکلی که تخت گاز به سمت سرشاخ شدن با طرف مقابل حرکت کنید تا شاید او کنار کشیده و لقب جوجه نصیبش شود.
بنابراین در ماجرای تشدید تنش تدریجی ایران و اسرائیل نتیجهی نهایی و بهترین انتخاب دو طرف، باز هم به مولفههای قدرت بستگی دارد و بس. مولفههایی که تا حدی قابل محاسبه هستند و بحث مجزایی میطلبد. البته محاسبهی قدرت در این عرصه تنها عامل موثر در نتیجهی نهایی نیست و گاهی شانس و تصادف نیز نقشی اساسی پیدا میکند(مثل تمام مسائل در علوم انسانی) اما بدیهیست که انتخاب عقلانیِ بازیگران ایجاب میکند که روی شانس حساب باز نکنند.
✍ آرین رسولی
https://52hertzz.com/tttiranvsisra/