Elle @with_elle Channel on Telegram

Elle

@with_elle


Elle (English)

Are you looking for a place to brighten your day and uplift your mood? Look no further than 'Elle'! This Telegram channel, with the username '@with_elle', is dedicated to showcasing the brighter side of life through inspiring quotes, beautiful photography, and heartwarming stories. 'Elle' is a haven for those seeking positivity and motivation in their daily lives. Whether you need a pick-me-up during a rough day or simply want to start your morning with a smile, this channel is the perfect destination. Join 'Elle' today and let the positivity shine through! Who is it? 'Elle' is a curated collection of content aimed at spreading joy and positivity. What is it? It is a Telegram channel filled with inspiring quotes, beautiful photography, and heartwarming stories to uplift your mood and brighten your day.

Elle

08 Jan, 12:54


از Chat-gpt هم زیاد کمک می‌گیرم توی این چیزها؛ موقعیت و خودم و آدم‌ها رو براش توصیف می‌کنم می‌گم ارزیابی کن برام (ازش نخواید فقط از رفتار خودتون تمجید کنه و همه‌ش تایید کنه شما رو وگرنه به زودی به یک پیر تنهای خودشیفته تبدیل می‌شید که با ۸ تا گربه‌ زندگی می‌کنه و فکر می‌کنه همه بدن و فقط خودش خوبه)، ارزیابی کنه توی اون اتفاقی که درگیرشم چه چیزی رو باید می‌دیدم که نمی‌بینم، چه رفتاری داشتم که ممکنه برای طرف مقابلم ناراحت‌کننده باشه، چه چیزی ردفلگ به نظر میاد، چرا اصلاً اون حرف بهم برخورد و …

Elle

08 Jan, 12:47


کلاً این اواخر زیاد پیش میاد که از خودم بپرسم چیزی مشکل من هست یا نه؛ آدم‌ها یا برای زدن حرفشون زیادی اینسکیورن یا بیش از حد خودخواه و خودشیفته که هر حرفی رو راحت می‌زنن. ولی هیچ‌کدوم مشکل من نیست، درست کردن رفتار آدم‌ها اصلاً کار من نیست، اولویتم نیست؛ چون من نه معلم اخلاقم نه تراپیست کسی. مگر اینکه خودشون نظری، کمکی ازم بخوان. درنهایت مسیرمون از هم جدا می‌شه، از همه آدم‌ها دیر یا زود جدا می‌شیم و این همزمان بهترین و بدترین قسمت داستانه.

Elle

08 Jan, 12:29


از اینکه دیگران رو بفهمم و دلیل پشت رفتارشون رو‌ ببینم و حتی دلیل پشت رفتار خودم رو هم ببینم و همه رو این وسط درک کنم ولی چیزی حل نشه خسته‌م (می‌تونم آگاهیم رو ببرم بالا و شفاف‌تر ببینم ولی نمی‌تونم حل کنم وگرنه باید تراپیست می‌بودم).

Elle

08 Jan, 12:27


یه مشکلی که این کتاب‌های خودیاری و به دنبالش پیج‌های اینستاگرامی ایجاد کردن اینه به همه نشون دادن حقشون این رفتاری که دارن می‌بینن نیست و چه چیزی تاکسیکه، ولی اون وسط اشاره نکردن که شاید خود شما هم این رفتار رو نسبت به دیگران داشته باشی ولی نتونی فراتر از نوک دماغت رو ببینی. چون انسانی و دچار سوگیری می‌شی و فکر می‌کنی خودت خیلی حواست هست، خیلی رعایت می‌کنی، حقته مثل یک پرنسس باهات رفتار بشه درنتیجه توی چرتکه‌ت همیشه سهم رفتار خوب و صحیح خودت خیلی بیشتره، ولی همزمان دیگه انتقادپذیریت میاد پایین و تحمل نظر منفی نداری و انقدر تمرکزت روی کارهایی که خودت برای دیگران کردی زیاده که نمی‌تونی ببینی اصلاً چه چیزی دریافت کردی تو هم، چه رفتار نسنجیده‌ای نشون دادی تو هم. چون تو هم انسانی، قطعاً اشتباه می‌کنی.

Elle

08 Jan, 12:21


من قبل از اظهار نظر در مورد فعالیت‌هایی که آدم‌ها توی زندگیشون می‌کنن، مهم‌ترین چیزی که از خودم می‌پرسم اینه که آیا من خرج اون آدم رو می‌دم یا نه، هزینه اون فعالیت رو من پرداخت می‌کنم یا نه، اگر نه پس به من ربطی نداره و باید دهانم رو بسته نگه دارم.

بعضی وقت‌ها به واسطه چیزهایی که از خانواده‌مون در طول سال‌ها دیدیم، ممکنه اظهار نظر نسجیده‌ای در مورد پول هدر دادن آدم‌ها بکنیم؛ مثلاً چقدر خرید می‌کنی، چقدر بیرون غذا می‌خوری، این وسیله چقدر ارزش داشت که این همه پول براش دادی، چرا این همه کنسرت می‌ری، چرا این همه کتاب می‌خری، چرا همه پولت رو صرف کارهای زیبایی می‌کنی. حتی ممکنه از روی عصبانیت این حرف رو بزنیم ولی ندونیم دقیقاً از چه چیزی عصبانی هستیم.

اخیراً برام پیش میاد که دارم رفتارم رو برای دیگران توجیه می‌کنم که چرا فلان‌جا رفتم یا چرا خرج فلان چیز کردم. بعد هم از خودم عصبانی می‌شم که چرا چیزی نگفتم و کارم رو توجیه کردم. امروز به این نتیجه رسیدم این رفتار دیگران مشکل من نیست، ولی مشخص نکردن مرزهای مشخص در مورد اینکه دیگران در چه حد می‌تونن نظر بدن، مشکل منه. داشتن این مدل گفت‌وگو‌ها سخته و برای من حتی سخت‌تره ولی لازمه، کسی برای نایس بودن بهمون جایزه نمی‌ده.

Elle

18 Dec, 08:01


من این کامنت رو توی گروه چالشهای کاری آمریکای شمالی گذاشتم...گفتم شاید اینجا هم به کار بیاد چون خیلی موضوع رایجیه.

توی محیط کار با کسایی که از ما کاردرست‌تر هستند چطور کنار بیاییم؟ چطور با اون احساس عدم اعتماد به نفس و عدم اطمینان کنار بیاییم؟

کتاب infinite game نوشته سایمون سینگ راجع به یک کانسپت خوبی. صحبت میکنه به نام worthy rivals. سینک میگه ما دو جور بازی داریم توی زندگی. بازی اول قواعدش کاملا مشخصه، شروع و پایان مشخص داره و برنده و بازنده داره و در نتیجه هدف توش بردنه. مثل مسابقه ورزشی. اما یه سری دیگه بازی‌ها پایانی ندارند، قوانین عوض میشن و واضح نیستند...این بازی‌ها هدف توشون بردن نیست بلکه ادامه بازی‌ هست...staying in the game.

سینک میگه تقریبا تمام چیزهای مهم زندگی مثل روابط، مسیر شغلی،...بازی‌های بی‌انتها هستند. قرار نیست تموم بشن. اونی برد میکنه که بتونه ادامه بده.

حالا پس ما چطور در این بازهای بی‌انتها خودمون رو اداره کنیم؟ یکی از روشها نگاه کردن به این حریفان ارزشمند هستند. فرق حریف ارزشمند با رقیب چیه؟ رقیب کسی هست که شما دارین سعی میکنین ازشون ببرین. این ذهنیت توی بازی‌های محدود کاربرد داره. اما حریفان ارزشمند - که شما ممکنه با قدر بودنشون ممکنه در شما احساس ناامنی ایجاد کنند - کمکتون میکنند که نقاط ضعفتون رو شناسایی کنید و در نتیجه کمکتون میکنند بازیکن بهتری در بازی‌های بی‌انتها بشین.

چطور باید با حریف ارزشمند کنار اومد؟ به جای فرار ازشون به طرفشون برین. سعی کنین باهاشون پروژه بردارین. عامدانه در حوزه تاثیرشان قرار بگیرین و با این عذاب مبتدی بودن یا بدتر بودن در جنبه‌هایی اوکی بشین چون اونوقت میتونین خیلی خودتون رو ارتقا بدین. از تجربه شخصی میگم که کسی که خیلی بلده انقدر که شما رو اینسکیور میکنه میتونه همکار بسیار خوبی بشه و کلی کنارش رشد کنید. من با کمک همین مدل ذهنی سه سال پیش رفتم به رییسم گفتم یک نفر رو که خیلی خوب بود و واقعا هر دفعه حرف می‌زد- انقدر سریعتر از من موضوعات رو میگرفت که من احساس حماقت میکردم - توی تیم استخدام کنه و واااااقعا برای رشد خودم خیلی خوب بوده.

https://amzn.to/3ZUJAy9

Elle

15 Dec, 13:26


یه مطالعه دیگه نشون داده که راه رفتن به مدت ۴۰ دقیقه و ۳ بار در طول هفته می‌تونه سایز هیپوکامپ رو حدوداً ۲ درصد افزایش بده و باعث بهبود حافظه بشه (این همون درصدیه که با بالا رفتن سن هر سال به این اندازه کوچیکتر می‌شه). حالا این اطلاعات نیاز به بررسی بیشتر و دقیق‌تر دارن، ولی چیزی که ما به عنوان مخاطب ازش استفاده می‌کنیم این فواید بی‌شمار راه رفتنه (ممکنه شما در طول روز فعالیت زیادی داشته باشید و تعداد قدم‌هاتون زیاد باشه و این چیز خوبیه، ولی تعیین یک بازه زمانی مشخص و فقط راه رفتن در اون بازه به نظر من مفیدتر میاد؛ اگه مطالعه مرتبط دیدم هم می‌ذارم این‌جا).

Elle

15 Dec, 13:18


من این چند ماه اخیر (از جولای به بعد) خیلی زیاد راه رفتم و همه چیز هم از چالش ۴۰ روز پیاده‌روی شروع شد و بعد تبدیل شد به عادت. حتی وقتی اومدم شهر جدید هم ادامه‌ش دادم به هر نحوی و یکی از طولانی‌ترین consistencyهایی بوده که در طول زندگی داشته‌م.

یکی از بی‌شمار مزیت راه رفتن اینه که خیلی کمک می‌کرد پرونده‌های ذهنم رو باز‌ کنم، بهشون فکر کنم، اتفاقات رو تحلیل کنم و‌ بتونم اون رو تو ذهنم جمع‌بندی کنم و ازش بگذرم. روزهایی هم بوده که طبیعتا فکر کردن آزاردهنده بود و با پادکست و موزیک سپریش کردم.

این اواخر داشتم فکر می‌کردم mood کلی‌م نسبت به این چند سال اخیر خیلی stable شده، چیزی خییلی خوشحال یا خیلی ناراحتم نمی‌کنه و این به نظرم بی‌ربط به راه رفتن‌ها‌ و فکر کردن‌هام نیست.

توی این عکس هم اومدن فعالیت مغز رو در دو‌ حالت پیاده‌روی و‌ نشسته با EEG ثبت کردن و سمت چپ داره نشون می‌ده فعالیت مغز بیشتره. البته لزوما برای همه قرار نیست بهترین ایده‌ها موقع پیاده‌روی ظاهر بشن، حتی من دوستی دارم که از پیاده‌روی ‌متنفره، ولی باز هم عادت کوچیکیه که یه مدت می‌تونید روش تمرکز کنید.

Elle

28 Nov, 17:53


می‌تونم همه پست‌های کانال به‌تر رو‌ دونه دونه فوروارد کنم اینجا. انقدر که کار نویسنده‌ش درسته. دوستمم هست تازه 😌

Elle

28 Nov, 17:51


A mistake a lot of folks make is falling into "the collector's fallacy" trap - believing that by collecting more information, we somehow absorb it to grow. It feels productive to highlight more books, bookmark more articles and listen to more podcasts but real progress happens through decisions, action and commitment.

Elle

26 Nov, 22:55


زندگی شلوغ‌ه، بزرگ‌سالی مسئولیت‌های زیادی داره، کارهای روزانه‌ات تموی نداره و دنیا این‌قدر سریع پیش می‌ره که اگر مراقب اهداف‌‌ت نباشی، خیلی ساده فراموش‌شون می‌کنی. اگر ابتدای آبان ننوشته بودم که چه چیزهایی رو از این ماه توقع دارم، آخر ماه نمی‌فهمیدم که به چندتاشون رسیده‌ام و چه‌قدر کار انجام داده‌ام. چون این‌قدر کار جدید سراغ آدم می‌آد که حواس‌ش از قبلی‌ها پرت می‌شه. وسط این بحبوحه، نوشتن کمک‌ت می‌کنه یادت نره پارسال اوضاع چه‌طور بود و الان چه‌قدر تغییر کرده. حافظه خیلی راحت دست‌خوش تغییر می‌شه و آدم یادش می‌ره داره آرزوهاش رو زندگی می‌کنه.

Elle

04 Nov, 17:12


باتوجه به این که پادکست‌ها و ویدئوها و سخرانی‌‌های دکتر آذرخش مکری خیلی پراکنده هست، سازنده محترم این سایت اومدن هر آن‌چه که از دکتر مکری هست رو منظم میکنن و توی این لیست‌ها میگنجونن و دسترسی به محتواهای ایشون رو بسیار راحت کردن.
https://mokri.org/
#website

Elle

28 Oct, 10:53


▫️چگونه از مدل‌های زبانی بخواهیم که برایمان عنوانِ مناسب پژوهش معرفی کنند؟ ارائه 5 الگوی کلی

در زیر 5 الگوی کلی برای سؤال پرسیدن از مدل‌های زبانی بزرگ را آورده‌ام که شما می‌توانید از آنها برای پیدا کردن عنوان یا سوال مناسب برای پژوهشِ خود استفاده کنید. کلمات داخل کروشه و همچنین تعداد عناوین و سؤالات را می‌توانید تغییر دهید. هر دو نسخه فارسی و انگلیسی آورده شده است.

سه عنوان پژوهشی جذاب در مورد [موضوع کلی] ارائه دهید که هنوز به طور گسترده مورد بررسی قرار نگرفته‌اند. برای هر کدام، یک جمله توضیح دهید که چرا این موضوع ارزش بررسی دارد.

Provide three intriguing research titles about [general subject] that have not yet been extensively studied. For each, give a one-sentence explanation of why this topic is worth investigating



یک موضوع پژوهشی در زمینه [حوزه مورد نظر] را که [ویژگی خاص] داشته باشد، پیشنهاد دهید. لطفاً توضیح دهید چرا این موضوع مهم است و چگونه می‌تواند به پیشرفت دانش در این حوزه کمک کند

Suggest a research topic in the field of [specific area] that [specific characteristic]. Please explain why this topic is important and how it could contribute to advancing knowledge in this field.



یک سؤال پژوهشی چالش‌برانگیز در رابطه با [موضوع یا مسئله خاص] طراحی کنید. این سؤال باید نوآورانه باشد و پتانسیل ایجاد بینش‌های جدید در این زمینه را داشته باشد. لطفاً توضیح دهید چگونه این سؤال می‌تواند به حل مشکلات موجود در این حوزه کمک کند.

Design a challenging research question related to [specific topic or issue]. This question should be innovative and have the potential to generate new insights in this field. Please explain how this question could help solve existing problems in this area."



با توجه به روندهای اخیر در [حوزه مورد نظر]، یک عنوان پژوهشی پیشنهاد دهید که بتواند شکاف موجود در دانش فعلی را پر کند. لطفاً توضیح دهید چرا این موضوع مرتبط و به‌روز است و چگونه می‌تواند به پیشرفت این حوزه کمک کند.

Considering recent trends in [field of interest], propose a research title that could fill a gap in current knowledge. Please explain why this topic is relevant and timely, and how it could contribute to the advancement of this field.



یک عنوان پژوهشی بین‌رشته‌ای که [حوزه اول] و [حوزه دوم] را ترکیب می‌کند، پیشنهاد دهید. این عنوان باید نوآورانه باشد و پتانسیل ایجاد دیدگاه‌های جدید در هر دو حوزه را داشته باشد. لطفاً توضیح دهید چگونه این رویکرد بین‌رشته‌ای می‌تواند به حل مسائل پیچیده کمک کند.

Suggest an interdisciplinary research title that combines [first field] and [second field]. This title should be innovative and have the potential to create new perspectives in both fields. Please explain how this interdisciplinary approach could help address complex issues.


#AI
#prompt
#LLM

🆔 @irevidence

Elle

28 Oct, 10:49


توی این پست دلایل افسردگی و راه‌حل‌های پیشنهادیش رو با ارجاع به مطالعه انجام شده‌ش نوشته.

بعضیاشون واقعا ساده به نظر میان ولی در طولانی مدت اثر خودشون رو‌ نشون می‌دن. همین قرار گرفتن در معرض نور خورشید، محدود کردن اسکرین تایم، محیط فیزیکی مرتب و‌ تمیز، ارتباط با طبیعت و‌ …
مهم اینه که بدونی با یه بار دوبار انجام دادن چیزی عوض نمی‌شه، ولی تلاشت رو بکنی خودت رو در معرض این چیزا قرار بدی تا حداقل ته ته چاه نباشی. چون زندگی برای ما صبر نمی‌کنه.

Elle

28 Oct, 06:23


بچه‌ها اینا از منابع مربوط به علوم اعصاب و نحوه ریسرچ و این‌ها 👆🏻 پلی لیست‌های کانال یوتیوب ehsan explains رو هم می‌تونید ببینید تو زمینه نوشتن مقاله و …

فعلا اینا رو داشته باشید، به مرور زمان هم از منابع کنکور علوم شناختی می‌نویسم هم از منابعی که می‌شه برای یادگیری این رشته استفاده کرد.

Elle

28 Oct, 06:22


یه چیز دیگه عم بگم، که من فیزیولوژی 1 و 2ی علوم پزشکیم دیدم و "تقریبا" از سر گذروندم. اگه نوروساینس میخواید کار کنید، با رویکرد زیستی بخونید.
گیرنده یادبگیرید و متد و نگاه آزمایشگاهی_رفتاری.
از فیزیولوژی سلول بخونید و بعد به فیزیولوژی اعصاب و غدد برسید.
معمولا اپروچ توی پزشکی کمتر تحلیل خود ماجراست و بیشتر به سمت تحلیل بیماری و درمان میره. بعد از نگاه بالینی شاید اصلا یسری کتابای رفرنس مثل کندل رو خوب نفهمید. یا نتونید درک کنید متدهای خاص چجوری کار میکنه.
و اینا برای کسایی توی این حوزه واجبه که اصلا فکرشم نمیکنن.
وقتی ندونی پتانسیل عمل دقیقا چجوری کار میکنه، و دقیقا چجوری بالا و پایین میره، دیاگرام اسپایکم نمیتونی تحلیلی کنی، EEG رو هم کامل کامل نمیفهمی؛
نتیجتا چمیدونم کار خفن و عمقی مارکتینگم با دیتای EEG نمیتونی بکنی.
حالا خود منم واقعا بد درس خوندم و واقعا درست بلد نیستم، ولی متوجه شدم تقریبا راه درستش اینه. وقت زیادیم نمیگیره پایه‌ی درست ساختن. شاید یک ماه عادی و متداول درس بخونید(روزی 3_4 ساعت) از روی رفرنس ها جمع میشه.
این متن بیشتر باشه برای خودم که یه فلش بک بعدا به این مطالب مهم بزنم.
#NeuroKholaseh

Elle

28 Oct, 06:22


بعد من به یه بنده خدای خیلی خفنی(که اینجام هست🫀) دو سه شب پیش گفتم من امتحان اعصاب دارم، گفتش برو بخون بعد بیا به منم توضیح بده. بعد میدونستم بکگراند نداره، گفتم اصلا زیست میفهمی؟
چشماش گرد شد و گفت آره باباااا. میتوکندری و اینا رو از راهنمایی یادمه :')
(بامزه)
بچه‌ها منظور از سوال "زیست میفهمی؟"اینه که یسری چیزای بیسیک رو بتونید توضیح بدین. سوالایی که پایین متن مینویسم رو جواب بدین و اگه جوابتون "نمیدونم" بود، قبل از شروع خوندن the cell و مویز و گایتون و کندل، خلاصه‌ی کتاب کمپبل رو بخونین. (مخصوصا جلدهای 2 و 3 و 6 امش) اگه میبینید زیاده و وقت ندارید، سه جلد کتاب دبیرستان دهم و یازدهم و دوازدهم زیست رو نگاه کنید یدور.
یا لاقل سرفصل هاشونو از یه کورسی چیزی بینید یا بخونید.
آدم‌ها با بکگراند هم خیلی وقتا این موضوعاتو یادشون میره. اصلا اینا موضوعاتی نیست که اگه خیلی وقت باشه باهاشون سروکله نزده باشید تو حافظه اتون موندگار باشن.
این سوالا رو بپرسید از خودتون و دیگه از من نپرسید اول چی بخونم.
_فرق ژن و کروموزم رو توضیح بدین. بگید میدونید فرق رونویسی ژن و همانند سازی و ترجمه چیه؟
_فیدبک مثبت و فیدبک منفی رو توی یه مثال زیستی توضیح بدین.
_اجزای سلول رو نام ببرید و بگید کارهای هرقسمت چیه. بلدید سلسله مراتب زیستی رو از سلول به بعد بگید؟
_فرق انتخاب طبیعی و نظریه فرگشت(تکامل) رو بلدید؟ گونه زایی معمولا چه شکلی رخ میده؟
_میتونی یکی از چرخه‌های فرآیندهای شیمایی که توی سلول رخ میده رو مثال بزنی؟
_میتونی ارگان‌های مختلف بدن رو نام ببری و یه خلاصه‌ای از کارکردشون بگی؟

🧠#Neurolearning

Elle

28 Oct, 06:22


لینک آموزش های رایگان نوروساینس و بایوتک به زبان فارسی رو اینجا براتون میذارم، با توجه به زمینه ی تحصیلی و علاقتون میتونین از این دوره ها استفاده کنین :

محاسباتی :
آمار مقدماتی علوم اعصاب
آموزش علوم اعصاب محاسباتی
بیوفیزیک

شناختی :
مبانی علوم اعصاب شناختی
روش‌های پژوهش در علوم اعصاب
علوم اعصاب
دوره کوتاه آشنایی با علوم اعصاب شناختی
مطالعه و مداخله در علوم اعصاب شناختی


این برای روانشناس ها : آشنایی مقدماتی و ابتدایی با روانشناسی شناختی

بیوانفورماتیک :
مقدمه‌ای بر بیوانفورماتیک (تحلیل داده‌های زیستی)
بیوانفورماتیک پیشرفته
تحلیل هوشمند تصاویر زیست‌پزشکی
یادگیری ماشین برای بیوانفورماتیک
الگوریتم های بیوانفورماتیک

نورومارکتینگ :
آموزش نورومارکتینگ (غیر رایگان)


--------------------------
@neurophysic

Elle

28 Oct, 06:22


چون بحث به دست آوردن مهارت‌های پژوهشی (و درواقع چاپ مقاله) این روز‌ها خیلی برای دانشجو‌ها مسئله‌ست، دلم خواست که بخشی که چیزایی که طی این چند سال کوتاه در فضاها و با افرادی که براشون موضوع پژوهش مطرحه، یاد گرفتم براتون بنویسم.
اول از همه این رو بگم که داشتن مهارت‌های پژوهشی، حداقل برای دانشجو‌های پزشکی، اگر قصد ادامه تحصیل در زمینه‌های پژوهشی نداشته باشید، یک لازمه نیست. دلیل اینکه الان برای ما انقدر مهارت حیاتی‌ای محسوب می‌شه اینه که داشتن تجربه‌ی پژوهشی در رزومه، برای ادامه تحصیل در خارج از کشور لازمه و چه بسا اصلا خیلی اوقات ‌مسیر مهاجرت از پوزیشن‌های پژوهشی می‌گذره. با توجه به این موضوع، من متوجهم که خیلی اوقات افراد الزاماً علاقه‌مند به پژوهش نیستن و صرفاً دنبال رزومه‌ی پژوهشی هستند. چیز‌هایی من می‌خوام بنویسم، بیشتر در مورد یاد گرفتن مهارت‌های پژوهشی و انجام دادن پژوهش درست هست (یا حداقل امیدوارم اینطور باشه) و در واقع خیلی راهکار‌هایی برای اینکه چطوری رزومه‌ی پژوهشی خوبی بسازیم یا اینکه چطوری با صرف کمترین انرژی مقالاتی که در مجلات با ایمپکت فکتور بالا چاپ بشن بنویسیم و امثالهم نیست. این دو مورد ممکنه بعضی جاها همپوشانی داشته باشه، اما فکر می‌کنم با هم یکی نیستن. با توجه به این موضوع، من فکر می‌کنم حتی اگر پژوهش هدف نهاییتون نیست و فقط قصد دارید برای همون ساختن رزومه‌ی پژوهشی و از روی ناچاری بهش بپردازید، حالا که دارید وقت و انرژی می‌ذارید، تلاشتون رو بکنید که با آدم‌های درست، درست انجامش بدید. ولی خب، نهایتاً این تصمیمیه که خودتون باید بگیرید.
با همه‌ی این مقدمه‌ چینی‌ها، گام‌های پیشنهادیم رو برای کسی که تازه می‌خواد پا در دنیای پژوهش بذاره و نمی‌دونه از کجا شروع کنه، به این صورته:
با مقاله خوندن شروع کنید. اولین چیزی که باید روش وقت بذارید، یاد گرفتن انگلیسیه. بلد بودن انگلیسی آکادمیک دقیقاً به این معنی نیست که انگلیسی‌تون به شکل کلی باید خوب باشه. در کتاب‌های رفرنس و مقالات، نوشتار نسبتاً ساده و واضحه و دایره لغاتی که استفاده می‌شه هم به نسبت محدوده و علاوه بر اون چون در فارسی آکادمیک هم از خیلی از کلمات انگلیسی استفاده می‌شه، در کل یاد گرفتنش خیلی سخت نیست. برای تمرین انگلیسی، می‌تونید از کتاب‌های رفرنسی که زبان روانی دارن استفاده کنید. می‌تونه رفرنس‌های درس‌های خودتون باشه. مثلا بین کتاب‌های علوم پایه‌ی پزشکی، فیزیولوژی گایتون کتابیه که انگلیسی خیلی روانی داره و برای شروع یاد گرفتن انگلیسی آکادمیک خوبه. رفرنس خوندن هم مثل رمان خوندن به انگلیسی اینطوریه که اول‌هاش خیلی براتون سخته و خیلی کلمات رو نمی‌دونید و دائم باید سرچ کنید ولی اگر چند هفته اینطوری دووم بیارید، کلمات پرتکرار رو یاد می‌گیرید و خوندن براتون کم کم آسون می‌شه. می‌تونید یه بخشی که فکر می‌کنید بهش علاقه دارید از رفرنس انتخاب کنید و شروع کنید به خوندن، و یکم که پیش رفتید و براتون روان شد، مقالاتی که مربوط به اون موضوع هستن دانلود کنید و بخونید.
برای دانلود مقالات، به پایگاه‌های سرچ مثل Googlescholar.com یا pubmed.ncbi.nlm.nih.gov مراجعه می‌کنید، سوال پژوهشیتون رو سرچ می‌کنید و یک تعدادی مقاله میاره. حالا این سرچ می‌تونه یه سرچ ساده باشه، یا اینکه با استفاده از ابزار‌هایی که این پایگاه‌ها دارن، می‌تونید سرچ پیشرفته‌تری انجام بدید که نتایج گلچین بشه و مقالات مورد نظرتون رو سریع‌تر و دقیق‌تر پیدا کنید. برای شروع همون سرچ ساده کارتون رو راه می‌ندازه. بد نیست که قبل از شروع به خوندن مقالات، با انواع پژوهش به صورت مختصر آشنا بشید. برای دانلود مقالاتی که رایگان روی اینترنت قرار ندارند هم می‌تونید از سایت یا ربات سای‌هاب استفاده کنید.
از موضوعاتی که براتون جالب هستن مقاله دانلود کنید و بخونید تا با موضوع‌های مختلف آشنا بشید، و زمانی که احساس کردید یک حیطه هست که دلتون می‌خواد توش کار کنید، می‌تونید دنبال استاد‌هایی که توی اون حیطه کار می‌کنن بگردید و بهشون بگید که مایلید کار پژوهشی انجام بدید.
اگر می‌خواید کارگاه‌های مقدمات پژوهش شرکت کنید، من (باز تقریبا شبیه پیامی که قبلا نوشته بودم) پیشنهادم اینه که کارگاه‌هایی رو برید که فرصت شبکه‌سازی با آدم‌ها و همچنین فرصت پرسش از اساتید یا منتور‌ها رو برای رفع اشکال فراهم می‌کنند، و هم اینکه ترجیحاً پروژه‌ی عملی ارائه می‌دن (حتی اگر در حد همون نوشتن پروپوزال باشه). چون مهارت‌هایی مثل رفرنس‌دهی و سرچ پیشرفته و نگار علمی که جزو سرفصل‌های پرتکرار کارگاه‌های مقدمات پژوهش هست، چیز عجیب غریبی نیست و با یکم سرچ می‌تونید منابع خوبی رو به رایگان براشون پیدا کنید.

Elle

28 Oct, 06:22


یک مهارتی که اگر قصد دارید کار ریسرچ کنید لازمه که یاد بگیرید، آمار پژوهشه. برای آمار هم کورس‌ها و کتاب‌ها و منابع مختلف رایگان یا پولی وجود داره. یک کتابی که دکتر عبدالعلیزاده برای آمار به ما معرفی کرد کتاب Discovering Statistics Using SPSS از آقای Andy Field هستش. کتابش یکم طولانیه ولی به شکل داستانی و خیلی شیرین آمار رو توضیح داده و طوریه که به شکل کاملاً مفهومی مفاهیم اصلی رو توی ذهن جا می‌ندازه. علاوه بر اون من خودم از کانال Research By Design توی یوتیوب SPSS رو یاد گرفتم و حقیقتاً مدرس اون کانال رو هم خیلی دوست داشتم. هرجایی هم که اشکال داشتید مسلماً با سرچ کلیدواژه‌هاش توی یوتیوب و پرسیدن از chatgpt هزاران بایت اطلاعات برای شفاف‌سازی نوک انگشتتون خواهید داشت :)
برای شروع زمانی که خیلی مهارتی ندارید، خوبه که با اساتید دانشگاه خودتون شروع کنید. قبل از اینکه به اساتید تعهدی بدید خیلی خوبه که با بچه‌های ترم‌های بالاتر که خودشون تجربه‌ی پژوهش دارن صحبت کنید و بپرسید کدوم اساتید برای کار کردن بهتر هستن. به مرور که حیطه‌های مختلف رو امتحان می‌کنید و حیطه‌های مورد علاقه‌اتون رو محدود می‌کنید، می‌تونید به شکل متمرکز‌تر روی مهارت‌های مورد نیاز در حیطه‌ی مورد نظرتون کار کنید. وقتی کمی مهارت‌های بیشتری به دست آوردید، به اساتید مطرح از دانشگاه‌های دیگه‌ی ایران و حتی اساتید دانشگاه‌های خارج از ایران ایمیل می‌دید، خودتون، مهارت‌ها و علایقتون رو معرفی می‌کنید و می‌گید که می‌خواید باهاشون کار کنید. احتمالش هست که درصد زیادیشون جوابتون رو ندن، اما انقدر این کار رو تکرار می‌کنید تا بلاخره جواب بگیرید. و علی‌الحساب همین. من تا همینجاش رو بلد بودم :)

Elle

27 Oct, 19:52


خب بچه‌ها خوش گذشت :)) پیاما رو فردا می‌فرستم تو @elleplus

Elle

18 Oct, 18:36


درباره Coursera و مشکل financial aid (تخفیف 75% به جای 100% که قبلا بود)، من هم این روشی که پتریکور گفته بود (از این‌جا بخونید) رو امتحان کردم و هنوز جواب می‌ده.
مثل سابق محدودیت ثبت‌نام 10تا کورس رو داره ولی بعد از پاس‌کردن‌شون می‌شه دوباره برای چیزهای دیگه اپلای کرد.

Elle

16 Oct, 21:51


⭕️کلوپ زندگی: بازی میکنی یا تماشا؟

1️⃣ بچه که بودیم میرفتیم کلوب، آتاری یا سگا بازی میکردیم. تو کلوب یه عده بودن که تو بازی های مختلف خیلی حرفه ای بودن، مثلا کُمبَت رو یا فوتبال رو خیلی خوب بلد بودن. کارشون چی بود؟ هیچی دیگه، می نشستن تو کلوب، کسایی که در حال بازی بودن رو نیگا میکردن. بعد هر وقت یکی به یه مرحلۀ خیلی سخت می رسید که نمیتونست اون مرحله رو ردش کنه بهش پیشنهاد میدادن: دسته بازی رو بده من به جات بازی کنم!

2️⃣خب خیلی ها دسته رو میدادن دیگه اون آدم خفنِ کلوب تا آخر براشون بازی میکرد. خیلی عجیبه که هیشکی از خودش نمی پرسید که خب چرا باید بدم این به جام بازی کنه؟ اصلا به جای من بازی کردن ینی چی؟؟ من پول دادم خودم بازی کنم، حالا یا می بازم یا می برم. لذتِ کل داستان توی بازی کردنه، دقیقا هم به همین دلیل پول دادی! نه اینکه بشینی بازیِ یکی دیگه رو ببینی و بگی ایول! این داره جای من بازی میکنه!؟؟ اگه اون ببره واقعا من بردم؟؟ نه ملومه که من نبردم.

3️⃣ داشتم به این فک میکردم یه همچین اتفاقی همین الانش داره واسمون می افته. اینکه جامعه و فرهنگ و مد روز و رسانه ها است که خیلی وقتها باعث میشن چیزی رو انتخاب کنیم یا نکنیم، تصمیمی رو بگیریم یا نگیریم. شغلمون، رشته تحصیلی مون، روابطمون، نقطه ای که درش قرار گرفتیم و در یک کلام زندگیمون! درست مثل اینه که دسته زندگی رو دادیم دست یکی دیگه داری جامون زندگی میکنه!

4️⃣ زندگی اگه آگاهانه نباشه، اگه توش خودآگاهی نباشه، بازی کردن نیست، تماشا کردنه! شما دقیقا از اون لحظه ای زندگیتون رو آغاز میکنید که خودآگاه میشید، که میفهمید کجاها انتخاب شماست و کجاها نیست. و سعی میکنید تا جای ممکن خودتون انتخاب کنید، خودتون تصمیم بگیرید، خودتون بازی کنید. ولو اینکه ببازید

Elle

14 Oct, 08:21


نباید به این امید انتخاب کنی که بعداً تغییرش می‌دم؛ بعدنی وجود نداره، انتخاب می‌کنی و اون انتخاب تبدیل به واقعیت تو می‌شه، مخصوصاً تو این ‌جغرافیا و برای همیشه از مسیری که می‌خواستی دورتر و دورتر می‌شی.

Elle

11 Oct, 08:18


بچه‌ها دوست صمیمی من به بچه‌های کنکوری مشاوره می‌ده و کارش هم واقعاً خوبه. کارشناسی علوم آزمایشگاهی بوده و الان سال پنج پزشکی. می‌تونید یه مشاوره ۲۰ دقیقه‌ای اولیه داشته باشید باهاش که هزینه‌ای هم نداره و اگه اوکی شدید باهاش ادامه بدید.

آیدی تلگرامش:
@Maryam_kavianynia

Elle

07 Oct, 11:11


دیروز استادمون بعد از تعریف کردن بخشی از داستان مسیر خودش گفت اشکال نداره، منم اومده بودم اینجا که برم، تو برنامه‌م نبود اصلاً، اومده بودم رد شم ولی الان ۱۵ ساله اینجام‌ و راضی‌ام.

Elle

07 Oct, 11:08


احساس می‌کنم همون تخته پاره‌ی روی دریام ولی با این تفاوت که احساس رهایی نمی‌کنم، فقط سردرگمم؛ تا به خودم میام ببینم کدوم وری دارم می‌رم یه موج دیگه میاد و پرتم می‌کنه جایی که حتی نمی‌دونستم وجود داره.

Elle

07 Oct, 11:03


چیزهایی رو که ابدی می‌دونیم از دست میدیم، تا چیزهایی رو به دست بیاریم که حتی نمی‌دونستیم وجود داشتن.

Elle

12 Sep, 12:19


یکی از شخصیت‌های الهام‌بخشی که تازگیا در موردش خوندم، هانری روسو (Henri Julien Félix Rousseau) نقاش فرانسوی بوده.

روسو در سال ۱۸۴۴ تو یک خونواده خیلی معمولی از طبقه کارگر به دنیا میاد و بعد از اتمام سربازیش به عنوان کارمند گمرک تو شهر محل تولدش شروع به کار می‌کنه (برای همین هم بعداً در دنیای هنر بهش لقب گمرک‌چی می‌دن).
بعد از کشف علاقه‌ش به نقاشی روسو تصمیم می‌گیره این علاقه رو دنبال کنه ولی هم به صورت تمام وقت داره توی گمرک کار می‌کنه و هم خونواده و زن و بچه داره که باید خرج اون‌ها رو بده و از طرفی درآمد چندانی‌ هم نداره که بتونه کلاسی شرکت کنه یا از کسی یاد بگیره. برای همین روسو خودش رنگ و‌ بوم می‌خره و توی اوقات فراغتش شروع می‌کنه به تمرین‌ کردن. بعضی‌وقت‌ها هم تو‌ موزه‌های‌ مختلف ساعت‌ها جلوی نقاشی‌های‌ معروف می‌شینه و سعی ‌می‌کنه متوجه بشه چطور کشیده شدن یا از چه تکنیکی استفاده شده و …

تا اینکه یه سال قرار می‌شه یک گالری بزرگ نقاشی باز بشه و هنرمندان مختلف آثارشون رو اونجا عرضه کنن. روسو هیجان‌زده تمام نقاشی‌هاش رو جمع می‌کنه و‌ می‌بره گالری، نقاشی‌ها نقد می‌شن و نظر منتقدین توی روزنامه چاپ می‌شن. نتیجه افتضاحه.

انتقادها از نقاشی‌های روسو چیزی تو‌ مایه‌های توهین لفظیه؛ اینکه روسو هیچی از هنر نمی‌دونه، نقاشی‌هاش مسخره و کودکانه‌ن و نباید جایی عرضه بشن.

با این حال روسو تمام این نقدها رو از روزنامه برش می‌زنه‌ و توی دفترش می‌چسبونه. سال بعد دوباره گالری راه میفته و روسو دوباره نقاشی‌هاش رو می‌بره ولی نتیجه هر بار همونه.

نمی‌دونم چند نفرمون ‌تو شرایط روسو‌ می‌تونستیم بازم ادامه بدیم و امید کوچیک توی دلمون رو حفظ کنیم‌ و‌ هر بار شجاعانه و از اول نقاشی‌هامون رو به دیگران نشون بدیم. واضحاً نظر منتقدین برای روسو‌ مهم‌ بوده که هر سال نقاشی‌هاش رو می‌برده گالری، با این حال ناامید نمی‌شده.

تا اینکه یک سال پیکاسوی جوان نقاشی‌های روسو ‌رو‌ می‌بینه و خوشش ‌میاد و‌ یکیشون رو هم می‌خره. پیکاسو ضیافتی برای روسو و استعدادی که تازه کشف کرده، ترتیب می‌ده و روسو بالاخره بعد از سال‌ها وارد جامعه هنر می‌شه‌ و شروع می‌کنه به شناخته شدن. ‌

هانری روسو تا سن ۶۶ سالگی که تو همون شهر تولدش از دنیا می‌ره، از اون شهر خارج نمی‌شه و‌ جهانش محدود به همون شهره. با این حال تو‌ اکثر نقاشی‌هاش گیاهان وحشی و استوایی رو کشیده که حاصل قدرت تخیل خودش، شنیده‌هاش از دوستان‌ و اطرافیانش تو‌ دوره سربازی و مجله‌های تصویری و‌ کارت پستال‌های اون زمان‌ بوده. در طول حیاتش اغلب آثارش مسخره می‌شدن و عمده شهرتی هم که به دست آورده بعد از مرگش‌ بوده و‌ الان بعد از ۲۰۰ سال نقاشی‌هاش تو موزه‌ای وسط پاریس دارن عرضه می‌شن و تو سبک آوانگارد پیشتاز محسوب می‌شه.

Elle

12 Sep, 09:25


توی این مدت که این‌جا بیشتر ساکت بودم اتفاقات خوب و بد زیادی افتاد و کفه ترازو به سمت اتفاقات خوب سنگین‌تر بود. الان که یه مدت گذشته می‌تونم برگردم و از دور ببینم‌ که ‌تو لحظه اول تجربه کردن چیزهای مختلف چه حسی داشتم. چیزهایی که اکثر آدما موقع تجربه کردنش خیلی خوشحال می‌شن، بیشتر از خوشحالی برام اضطراب آوردن. یه پترن کشف کردم که من نباید به حسی که لحظه اول تجربه می‌کنم اعتماد کنم. چون اغلب بدترین قسمتاشو می‌بینم، با اینکه اون اتفاق به خودی خودش چیز خوبی محسوب می‌شه.
باید صبر کنم زمان بگذره، احساسات کاذب اولیه‌م رسوب کنن تا ذهنم شفاف‌تر بشه و بتونم فکر کنم و تازه به خوشحال کننده بودن اتفاق پی ببرم.

این رو تعریف کردم بگم بعضی لحظات هستند که فقط یکی ‌دوبار تو زندگی اتفاق میفتن، شاید بعدا هم تکرار بشن به نحوی ولی حسش هیچ وقت مثل بار اول نخواهد بود. اگه به اضطرابم اعتماد کنم و با خودم بگم باشه حالا بعدا براش خوشحال می‌شم، احتمالا در لحظه خیلی از چیزها رو از دست می‌دم چون تلاش نمی‌کنم آگاهیم رو بیارم به اون لحظه و دیدن ساید مثبت قضیه. راحته؟ اصلا، ولی آگاهی اغلب سر نخ خوبی بوده برام تو زندگی، کم‌کم حواسم رو بهش می‌دم و بعد یه مدت می‌بینم‌ خیلی تو مدیریت کردن احساساتم بهتر شده‌م.

Elle

11 Sep, 05:22


وقتی میپرسین چرا نمیشه آدم خودش رو درمان کنه! از طریق مطالعه و تمرینات!
چون که انسان فقط در بستر رابطه بهبود پیدا میکنه، شما با مطالعه خودآگاهیت بالا میره، اطلاعاتت زیاد میشه، ولی بهبودی که باید صورت بگیره نمیگیره.
چون بخشی از سیم کشی های مغزمون به هم نوایی با دیگران اختصاص داره.

[کتاب بدن فراموش نمیکند]

Elle

08 Sep, 11:54


یه جایی توی سریال شیکاگومد، هالستد داره با مدیر بیمارستان گودوین حرف می‌زنه و بهش میگه چرا من‌ که توانایی و تجربه‌م بیشتر بود و از همه بیشتر برای این شغل باکفایت بودم رو انتخاب نکردی؟ گودوین بهش می‌گه
Sometimes you make very poor decisions. And that's not what you've done, that's how you've done it. You're impulsive, you break the rules. You trust your gut over everyone and everything else.
و در ادامه جمله‌ی طلاییِ
And hey, sometimes it works, but it's not the way you run an ED. I didn't even consider you for this job.
و منم باید به خودم بگم،
That's not the way you run a life girl.

Elle

23 Jul, 15:18


در حقیقت ما در زبان‌شناسی یک بحثی داریم تحت عنوان Language Acquisition که به‌معنای فرآیند طبیعی یادگیری زبان بدون یادگیری قوانین گرامری و ساختار زبانه، و روشیه که کودکان به‌وسیله‌ی اون قادر به درک و صحبت به زبان مادری‌شون می‌شن. از خیلی از آدم‌هایی که انگلیسی رو روان صحبت می‌کنن می‌شنویم که می‌گن ما هیچوقت به‌طور جدی گرامر و ساختار زبان نخوندیم؛ حتی ممکنه سؤالات گرامری رو اشتباه جواب بدن یا فلان قاعده در گرامر رو اصلاً نشنیده باشن، و با این وجود بسیار روان حرف می‌زنن و درصد بالایی از چیزهایی که می‌شنون رو می‌فهمن. چون مسئله‌ی اساسی اینجاست که با دویست ساعت گرامر خوندنِ فشرده و هایلایت کردن جزوه‌های درسی و حفظ کردن نکات دستوری، قرار نیست کسی به تسلط در زبان برسه و بتونه "صحبت" کنه.

چرا با وجود صدها ساعت زبان در برنامه‌ی آموزش و پرورش، هیچکس بعد از دبیرستان بیشتر از "هلو، هاو آر یو" انگلیسی بلد نیست؟ چون صحبت کردن موقعی اتفاق می‌افته که تو اون زبان رو انقدر زیاد شنیده باشی که یک‌سری ساختارهای گرامری خودبه‌خود تو ذهنت شکل گرفته باشن، و به‌موازات اون به‌صورت فعال و مستمر از دانش زبانت برای حرف زدن استفاده کرده باشی‌. زبان مادری‌مون رو به ما روی تخته سیاه و با کتاب گرامر یاد ندادن؛ ما با شنیدن و تقلید کردن صداها یاد گرفتیم و همیشه در شرایطی قرار گرفتیم که مجبور بودیم حرف بزنیم. یکی از کارهایی که یک معلم زبان خوب برات می‌کنه اینه که تو رو در معرض زبان قرار می‌ده و ازت می‌خواد که برای حرف زدن -حتی نصفه‌و‌نیمه و پر از غلط غلوط و اشتباهات گرامری- تلاش بکنی. تلاش که چه عرض کنم؛ جون بِکنی!

در حقیقت مهم‌ترین کار در مسیر یادگیری یک زبان، شنیدنِ بسیاره! یعنی انقدر در معرض اون زبان قرار بگیری که زبان در ناخودآگاهت رسوخ کنه. نوآم چامسکی هم این بحث رو در کتاب Syntactic Structures مطرح می‌کنه و می‌گه انسان‌ها با توانایی ذاتی برای یادگیری زبان به دنیا می‌آن که توسط ابزاری فرضی به نام دستگاه اکتساب زبان (LAD) تسهیل می‌شه؛ این دستگاه به کودکان اجازه می‌ده به‌راحتی قوانین و ساختارهای زبان رو حتی با قرار گرفتن محدود در معرض اون یاد بگیرن. (تا جایی که می‌دونم، این کتاب در ایران "ساختارهای نحوی" ترجمه شده و بعد از سال ۷۵ دیگه تجدید چاپ نشده.)

اما یک مسئله‌ای که پیش میاد اینه که در معرض چه‌ نوع محتوایی باید قرار بگیریم؟ طبعاً ما که در مراحل اولیه‌ی یادگیری زبان نمی‌تونیم یک فیلم سینمایی زبان اصلی رو چندان بفهمیم، چون دایره‌ی واژگان بسیار محدودی داریم. اینجا استفان کراشن -زبان‌شناس آمریکایی- تئوری معروفی داره تحت عنوان Comprehensible Input که در اون مطرح می‌کنه زبان‌آموزان با قرار گرفتن در معرض محتوایی که "کمی بالاتر" از سطح کنونی اون‌هاست، زبان رو اکتساب می‌کنن.

"Comprehensible Input" hypothesis, suggests that learners acquire language by taking in and understanding language that is "just beyond" their current level of competence.

یعنی اگر سطح شما مبتدی هست، قرار نیست برید خودتون رو در معرض نمایشنامه‌خوانی شکسپیر و خبرگزاری فاکسِ آمریکا قرار بدید. در معرض محتوایی قرار می‌دید که اندکی از سطح الانتون بالاتر باشه، در حدی که بتونید تعدادی واژه‌ی آشنا و ساختار جمله‌ی ساده ببینید و کلیت بحث رو متوجه بشید، نه در حدی‌که که نه بفهمید چی به چیه و نه بتونید فرصت فهمیدن داشته باشید. مثلاً در سطح A1 من خودم دوست داشتم از محتوایی که برای کودکان تولید می‌شه استفاده کنم. یک‌سری انیمیشن‌ها مثل Peppa Pig یا Caillou. انیمیشن‌های والت دیزنی هم می‌تونن گزینه‌ی خوبی باشن. (البته برای سطح متوسط به بالا بهترن، چون بعضی جاها سریع صحبت می‌کنن.)

مسئله‌ی دیگری که پیش میاد اینه که: پس هیچی گرامر نخونیم و یاد نگیریم؟ نه، اینجوری نیست. گرامر رو در حد پایه‌ای و کار-راه-بنداز می‌خونیم. در حدی که بتونیم جملات ساده بسازیم و خودمون رو ابراز کنیم قطعاً یاد می‌گیریم. اما اگر قصدمون صحبت کردنه، نیازی به خوندن حجم زیادی از گرامر به‌صورت جدی و فشرده نداریم. در روند یادگیری زبان، خودش رخ می‌ده. یک‌سری از زبان‌آموزانی که خودم داشتم با این‌که در سطح مبتدی بودن، اصرار داشتن که فقط دوره‌ی گرامر براشون بذارم و اگر گرامر بدونن نیازی به تمرین مهارت‌های دیگه ندارن. این‌ها رو نوشتم که این تفکری که غلط جا افتاده رو زیر سؤال ببریم.

Elle

14 Jul, 10:21


البته شاید‌ این کتاب مناسب‌تری باشه ولی ندارمش و فعلاً نخونده‌م.

Elle

14 Jul, 10:02


چند وقت پیش توی یکی از اون شب‌هایی که بازم به شدت خوابم‌ میومد ولی خوابم‌ نمی‌برد، رفتم سرچ کنم ببینم چرا اخیراً این‌قدر دلم نمی‌خواد شب بشه و بخوابم. به این نتیجه رسیدم که ممکنه sleep anxiety داشته باشم که این هم دلایل مختلفی می‌تونه داشته باشه، مثلاً این‌که ممکنه تو‌ دوره‌‌ای از زندگی باشی که اضطراب یا استرس زیادی رو‌ تحمل می‌کنی، یا اینکه‌ بهداشت خواب مناسبی نداشته باشی (مثلاً تا آخرین لحظه قبل از خواب مدام توی سوشال میدیا وقت بگذرونی و هی اطلاعات جدید وارد مغزت کنی، خوابت ساعت مشخصی نداشته باشه، نزدیک تایم خواب ورزش/ فعالیت سنگین انجام بدی و …)، یا اینکه کل روزت رو به بطالت بگذرونی و‌ نزدیک زمان خواب دچار این حس بشی که کاری نکردم و شب شد و‌ همین باعث بشه نخوای بخوابی و …

من بعد از فهمیدنش چیکار کردم؟ در واقع هیچی. بعضی وقت‌ها به این سادگی نیست که متوجه علت چیزی بشی و بگی از فردا دیگه فلان کار رو انجام می‌دم تا استرس نداشته باشم. ولی تو این بازه‌ای که متوجه این شدم، اتفاقی شروع کردم به عصرها پیاده‌روی‌ کردن که تا حد خوبی باعث می‌شد هم فعالیت روزانه‌م رو تیک بزنم‌ و‌ هم ذهنم رو آروم کنم. این تا حدی کیفیت خوابم رو بهتر کرد.
چند روز پیش داشتم یه پادکست در مورد ADHD گوش‌ می‌دادم، رسید به همین مبحث خواب و‌ گفت با خودم قرار گذاشتم گوشیم رو‌ توی اتاق خواب/ تخت نمی‌برم. هر چقدر دلم می‌خواد چک کنم، می‌تونم بشینم بیرون اتاق/ تخت چک کنم ولی حق ندارم با خودم ببرمش تو تخت و یه ساعت دیگه بهش زل بزنم. عوضش در حد یه صفحه کتاب می‌خونم که چشمام خسته شن و راحت بخوابم.

(یک پرانتز اینجا باز‌ می‌کنم برای کتاب خوندن توی تخت که اینم توی مبحث بهداشت خواب گفته شده که نباید توی تخت خونده بشه، ولی این چیزها به نظرم با آزمون و خطای شخصی بهتر می‌تونن تو شرایط فعلی زندگی جواب بدن، براهمون منم می‌خونم.)

این شد که منم گوشیم رو می‌ذارم توی هال و قبل از خواب ۵، ۶ صفحه از کتابی که قبلاً خوندم رو می‌خونم (چون هر روز می‌رم پیاده‌روی، الان دوباره از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم موراکامی رو دارم می‌خونم که مثل یه تیکه پازل فیت این قسمت از زندگیم شده).

ترکیب اون راه‌ رفتن‌های عصرگاهی تو هوای نسبتاً خنک و فاصله گرفتن از گوشی نزدیک خواب و کمی هم کاهش اسکرین تایم (در حد ۲ ساعت کمتر از قبل)، الان باعث شده بهتر بخوابم یا حداقل ذهن آروم‌تری داشته باشم‌ موقع خواب. همین اوایل تیرماه یه شب از خواب بیدار شدم چون انقدررر صداهای توی سرم زیاد بود انگار مغزم نمی‌تونست وارد حالت خواب بشه با اینکه داشتم از بی‌خوابی می‌مردم.

Elle

08 Jul, 11:42



‌باید همیشه به سمت دیگه ماجرا هم نگاه کرد‌. اینکه گاهی هیچ راه قشنگ یا مناسبی برای گفتن بعضی از حرف‌ها وجود نداره.

اگه آدم مقابل‌مون بارها مسائل دشوار رو با ظرافت و به درستی مطرح کرده، به گونه‌ای که زخمی بر روان‌مون وارد نشده اما این‌بار بیان مسئله شکل متفاوتی داشته شاید باید به این نتیجه برسیم که راه بهتری وجود نداشته. بعضی مسائل شبیه یک حقیقت تلخ پزشکین. هراندازه برای گفتنشون به این در و اون در بزنیم در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمیشه. در واقع هیچ شکل متفاوت بهتری برای گفتنشون وجود نداره.

برای اینکه در این موقعیت‌ها وضعیت بهتری شکل بگیره، در قدم اول ما وظیفه داریم نسبت به شرایطی که داریم هوشیار باشیم و اگر اون رو نامناسب می‌بینیم تغییرش بدیم، حتی اگه هیچ سیگنالی از آدم‌های اطراف‌مون دریافت نکنیم.

در قدم دوم باید متوجه نشونه‌ها باشیم. آدم‌‌ها گاهی برای سبک کردن حرف‌های سنگین اون رو در لفافه بیان می‌کنند. یا فقط از دور بهش اشاره می‌کنند. این مسئله می‌تونه به خاطر شجاعت ناکافی هم باشه، اما در حالت نرمال رفتاری برای محافظت از دوطرف هم هست. مسائلی که در رابطه مطرح می‌شن، حتی به شکل اشاره، حتما مهم بودن که مطرح شدن و اگر طرف مقابل با ساده‌انگاری یا انعطاف بیانشون می‌کنه به معنای بی‌اهمیت بودنشون نخواهد بود.

قدم سوم حقیقت عریانه، که برخلاف دو مرحله اول معمولا ناخوشاینده (چه گفتن و چه شنیدنشون) و وقتی اتفاق می‌افته که آنچه باید در دو مرحله اول رخ می‌داد، نداده. یعنی ما متوجه ماجرا نبودیم، یا بودیم و برای برطرف کردنش یا تلاش در این جهت پیش‌خودحساب نبودیم. یا اصلا سیگنال‌ها رو دریافت‌ نکردیم و به اندازه کافی توجه نشون ندادیم.

اینجا باید بدونیم وقتی مسائل رو به شکل راحت‌شون حل نمی‌کنیم، به شکل سخت و ناخوشایندشون برمی‌گردند سراغ‌مون. و خب اینجا حرف‌هایی رو می‌شنویم که دوست نداریم از آدم‌های عزیز زندگی‌مون بشنویم. شاید نمی‌خوایم باور کنیم از بیرون اون شکلی به نظر می‌رسیم یا به شکل نابخردانه‌ و صلبی دوست داریم به هر شکلی که هستیم پذیرفته بشیم!

آدم‌ها اینجا دچار خطاها و اشتباهاتی هم می‌شن که گاهی خواسته و گاهی ناخواسته‌اند. مثلا فکر می‌کنند دیگه از چشم آدم رو به رو دوست داشتنی نیستند. درحالیکه با به وجود اومدن یک مسئله همه‌ی رابطه زیر سوال نمی‌ره و اصلا کسی که برای صحبت کردن میاد به دنبال حل مسئله و ادامه دوست داشتن فرد روبه روئه. بعضی‌ها هم از این روش به شکل خودآگاه برای ساکت کردن طرف مقابل و فرار از سختی‌ای که تغییر کردن می‌طلبه استفاده می‌کنند. که خب در ادامه تمام رابطه رو از بین می‌بره و یا به جدایی یا دروغگویی طرف مقابل ختم می‌شه.

در نهایت به نظر من در روابط سالم و عمیق، فارغ از دو مرحله اول بیان حقیقت عریان می‌تونه همیشه درجریان باشه چون اون دونفر عزت نفس کافی برای دیدن واقعیت و در صورت امکان تغییر دادنش رو دارن.



@grin1995

Elle

05 Jun, 10:51


شادی با لذت متفاوت‌ه و نوشته‌های النا باعث شد بیش‌تر به این موضوع دقت کنم و ازش در وب‌لاگ بنویسم که هم بلاگ رو به روز کرده باشم، هم بیش‌تر درباره این موضوع جست‌و‌جو کرده باشم و هم به درک‌ به‌تری برسم.

شادی و لذت - احساسات مشابه و گم‌راه‌کننده
#Blog 57

Elle

03 Jun, 21:19


@parsalimi