POV @theweepingmeadow Channel on Telegram

POV

@theweepingmeadow


نقطه‌نظرِ این‌جانب. «به اشتراک می‌گذارم پس هستم.»

ارتباط:
T.me/HidenChat_Bot?start=1024599488

کانالِ آرشیو:
T.me/TheWeepingMeadowPostscript

فیلم‌های من و رفقا:
T.me/ConfusedCollection

لترباکسد:
https://boxd.it/38hRv

POV (Persian)

با خوش آمدید به کانال POV و نقطه‌نظرِ این‌جانب! اینجا یک فضای رسمی برای به اشتراک گذاری نظرات، تجربیات، و دیدگاه‌های منحصر به فرد شماست. با کلیپ‌ها، عکس‌ها، و متون جذاب، همراه ما باشید تا دنیای اطرافتان را از دیدگاه‌های جدید ببینید. اینجا جایی است که شما نیز می‌توانید نظراتتان را بیان کنید و به اشتراک بگذارید. برای ارتباط بیشتر و شرکت در بحث‌های متنوع، به آیدی t.me/HidenChat_Bot?start=1024599488 مراجعه کنید. علاوه بر این، در کانال آرشیو ما نیز می‌توانید مطالب بیشتری را بررسی کنید. برای دیدن فیلم‌های با کیفیت من و دوستانم، به آیدی t.me/ConfusedCollection مراجعه کنید. همچنین، برای مطالعه بیشتر درباره فیلم‌ها و سریال‌های مورد علاقه‌تان، به لینک boxd.it/38hRv مراجعه کنید. پس حتما به ما بپیوندید تا در دنیای جذاب و منحصر به فرد POV همراه ما باشید!

POV

20 Nov, 14:30


"سگ‌کُشی" (۱۳۷۹)، بهرام بیضایی.

گلرخ کمالی در هر ایستگاه و بر سرِ هر "چهارراه" با نمایندهٔ چیزی روبه‌رو می‌شود. این نمایندگان از دو قسم‌اند. یا تاریخ‌مصرف‌گذشته‌اند و سفله‌وار مجبور به عزیمت‌اند و یا تازه‌‌به‌دوران‌رسیده‌. بیش‌ترشان از دستهٔ دوم‌اند: بَزَک‌شده و پوشالی، شِمایی ناقص از آن‌چه مدعی‌اند. فصلِ مشترک هردوی‌شان همین نقصان است. آن‌که زمانه‌اش گذشته به‌صورت کمّی و آن‌که نوکیسه است هم کیفی. اگر در ایستگاه اول "منتسب" از سرِ نداری می‌بافد طناب داری، "حاجی‌نقدی" در حجرهٔ زواردررفته‌اش با آن چیدمانِ عاری از هرگونه زندگی‌ْ هم‌چون مالک جهان زیرین به‌نظر می‌رسد.

رشک‌برانگیز این‌که در جابه‌جایی میان ایستگاه‌ها، بیضایی از پس بازنماییِ نازیبایی‌‌ها -این لجن‌های اعماق فاضلاب- پاکیزه و مصون باقی می‌ماند. علت را می‌بایست در شناخت سرشارش جویید. برای نمونه، به سکانس معرفی "نایری" بنگرید. به دایره‌‌واژگانِ مملو از کلمات و عبارات بیگانه‌اش و ارتباط این‌ها با حرفه‌اش. بیضایی به‌زیبایی در اواخر دههٔ ۷۰، به قلب زشتیِ اکنون-دامن‌گیرِ ما می‌زند.

پ.ن: فکر نوشتن این‌ها از پس سخنان بیضایی و موحد در این‌جا و این‌جا پا گرفت.

POV

10 Nov, 10:55


مردم مفقودالاثرن، مردم ظاهر می‌شن، مردم احساساتم رو هدایت می‌کنن. وقتی غم دارم، تک‌تک‌شون ازم خوش‌بخت‌تر به‌ نظر می‌رسن و وقتی خوش‌حالم -مثل امروزـ تبدیل به دستهٔ هم‌سرایان می‌شن و همراهیم می‌کنن. حتی اونایی که سوار ماشینِ آتش‌نشانی و آمبولانس به‌سرعت می‌روندن و صدای آژیرشون جلب‌توجه می‌کرد انگار یه لبخندی به لب داشتن. فقط توی هم‌چین روزهاییه که می‌شه زیرلبی شعر خوند و شبیه شاعرها رفتار کرد. مثل سهرابِ کارمند وزارت کشاورزی که به ملخ‌هایی که محصول مردم رو می‌خوردن حق می‌داد، باور می‌کنم که حالِ همه خوبه و اصلاً چیز ناراحت‌کننده‌ای وجود نداره. انگار یه دیواری توی قلبم ساخته شده که سرپا نگه‌ام می‌داره و به قدم‌هام قوت می‌بخشه.

آفتابِ قشنگی دراومده. از ماشین‌های گذری فیلم می‌گیرم و بادِ خنک می‌خوره تو صورتم. زیر لب می‌خونم: «خشک آمد کشت‌گاهِ من، در جوار کشتِ هم‌سایه» تا از ذهنم نپره و وقتی رفتم خونه کامل‌شو پیدا کنم.

POV

10 Nov, 07:29


هم‌چنان:

POV

07 Nov, 17:03


تماشای آدم‌ها و گاهی ثبت یواشکی رفتارهاشون تنها دست‌آورد روزهاییه که کارم فقط تحمل شکنجه‌های پزشکی و بروکراسیه.

POV

06 Nov, 19:44


t.me/TheWeepingMeadow

POV

06 Nov, 19:35


جرعه‌ای نور.

POV

06 Nov, 12:10


Fabian: Going to the Dogs (2021)
Dir. Dominik Graf

فابیان گفت: «وقتی شماها پا به میدون می‌ذارین، کار به جنگ کشیده نمی‌شه، یه‌راست می‌ره سرِ خونهٔ ناامیدی.»
ونسکات فریادزنان گفت: «شاید حق با تو باشه» و مشتش را کوبید روی میز، «اون موقع دیگه فاتحه‌مون خونده‌س، به درک!»
فابیان گفت: «نمی‌دونم همهٔ مردم موافقن یا نه» بعد ادامه داد: «ولی واقعاً این وقاحت رو از کجاتون می‌آرین که چون حس غیرت و غرور بوقلمون‌های رنجیده رو دارین، حکم به نابودی شصت میلیون نفر می‌دین و سرتون درد می‌کنه واسه جنگ و دعوا؟»
ونسکات قاطعانه گفت: «تاریخ همیشه همین بوده.» و لیوانش را سر کشید.
فابیان فریاد زد: «آره، سرتاته تاریخ همینه! آدم از خوندن این چیزا خجالت می‌کشه، و باید خجالت بکشه که این چیزا رو تو مغز بچه‌ها فرو می‌کنه. چرا همه‌ش کارها باید همون‌جور انجام بشه که قبلاً انجام می‌شده؟ اگر قرار بود در همیشه روی یه پاشنه بگرده که هنوز باید بالای درختا زندگی می‌کردیم.»
ونسکات مدعی شد: «تو وطن‌پرست نیستی.»
فابیان گفت: «تو هم ابلهی. این شرمندگیش بیش‌تره‌.»

- فابیان، اریش کِستنِر. ترجمهٔ اژدر انگشتری.

POV

05 Nov, 18:23


From "Inherent Vice" (2014) Dir. Paul Thomas Anderson. ALBUM

t.me/TheWeepingMeadow

POV

05 Nov, 09:20


- این زندگی بیمارستانی است که در آن هر بیماریْ اسیرِ آرزوی عوض‌کردنِ تخت‌هاست. این یکی می‌خواهد روبه‌روی بخاری رنج بکشد، و آن یکی گمان می‌برد سلامتی‌اش را کنار پنجره بازمی‌یابد. همیشه به‌نظرم می‌رسد هر جایی که نیستم همان‌جا احساس راحتی خواهم کرد، و این پرسشِ جابه‌جاشدن همانی است که بی‌وقفه با جانم در میان می‌نهم.

- «پس آیا راست است که تو به آن مرتبه از رخوت رسیده‌ای که به بیماری‌ات تن سپرده‌ای؟ اگر چنین است، پس بیا به سرزمین‌هایی بگریزیم که همتای مرگ‌اند. ای جان بی‌چاره، می‌دانم وضع‌مان از چه قرار است. جامه‌دان‌های‌مان را به مقصد تورینو خواهیم بست. بیا از این نیز دورتر، به انتهای دریای بالتیک برویم، یا اگر ممکن باشد، باز هم از زندگی دورتر شویم؛ بیا در قطب سکنی گزینیم. در آن‌جا خورشید فقط با پرتوی کج زمین را می‌ساید، و تناوبِ کُندِ نور و ظلمت، سرکوبِ تنوّع و فزونیِ یکنواختی را سبب می‌شود، همان‌که نیمی‌اش نیستی است. در آن‌جا خواهیم توانست ساعت‌ها حمام ظلمت بگیریم، درحالی که شفق قطبی برای سرگرمی‌مان پرتوهای سرخ‌رنگش را بر ما نازل خواهد کرد که به‌سان بازتاب آتش‌بازی‌های خود دوزخ‌اند.» سرانجام جانم منفجر می‌شود، و حکیمانه بر سرم فریاد می‌کشد: «فرقی نمی‌کند کجا! فرقی نمی‌کند کجا! مادام که جایی بیرون از این جهان باشد!»

- شارل بودلر، «هرجایی بیرون از این جهان»، از کتاب «بودلر/بنیامین: گزیدهٔ ملالِ پاریس و مقالهٔ 'سنترال پارک'»، ترجمۀ مراد فرهادپور و امید مهرگان.

POV

05 Nov, 07:40


Full-time job

POV

01 Nov, 20:18


از آلبوم تازه‌شون.
t.me/TheWeepingMeadow