Literature @whyliterature Channel on Telegram

Literature

@whyliterature


I am still so naive; I know pretty much what I like and dislike; but please, don't ask me who I am. A passionate, fragmentary girl, maybe?

The unabridged journals of Sylvia Plath.

Promotional Article for Literature Telegram Channel (English)

Are you a lover of words, stories, and emotions woven together in a tapestry of literary beauty? If so, look no further than our Telegram channel, "whyliterature." This channel is a haven for all literary enthusiasts who are in search of a space to share their passion for the written word. Our community is dedicated to exploring the depths of literature, from classic novels to modern poetry, and everything in between. Who are we? We are a group of like-minded individuals who believe in the power of words to transport us to different worlds, challenge our perspectives, and evoke deep emotions within us. What is our channel about? It is a place where you can immerse yourself in the beauty of language, engage in discussions about your favorite authors, discover new literary gems, and connect with fellow bookworms. Whether you are a devoted bookworm or just beginning to dip your toes into the world of literature, our channel has something for everyone. Join us on this literary journey and let the words of great authors like Sylvia Plath inspire and captivate your soul. Explore the world of literature with us on Telegram, where every word is a piece of art waiting to be discovered and cherished.

Literature

08 Feb, 18:52


این کتابای دوستمه :)

Literature

08 Feb, 18:52


وای و اینکه میشه بگی انجیل ورژن king james رو از کجا پیدا کردی اگه برای خودته؟ هیچ‌جا پیداش نمی‌کنم قیمت مناسب😭
https://t.me/whyliterature/35194?single

Literature

08 Feb, 11:18


از چیزهایی که می‌خرم لذت نمی‌برم، اینطوریم که فردا همینم نمیتونم بخرم، یه چیزی میخوام که صد سال سیاه هم نمیتونم بخرمش ولی برای کارم لازمش دارم

Literature

08 Feb, 11:09


یه مشت خرفت پلشت چه به روز ما آوردن

Literature

07 Feb, 22:20


Literature pinned an audio file

Literature

07 Feb, 21:21


مثل بچه‌ای که وقتی همبازیش میاد خونه‌شون، سطل اسباب بازیش رو خالی می‌کنه، منم عکس‌هام رو از گالریم خالی می‌کنم. 🚂🪀🪁

Literature

06 Feb, 22:58


قراره شنبه یکی شعر‌های جان دان رو درس بدم و محاله این فیلم رو فراموش کنم.

Literature

06 Feb, 21:05


امروز

Literature

06 Feb, 18:32


اگر حرف می‌زدید سرکلاس به این زودی‌ها تموم نمی‌شد خانوم! 😭

Literature

06 Feb, 18:32


کلاس حق نداشت تموم بشه، باید تا صد سال دیگه‌ام ادامه پیدا می‌کرد.

Literature

06 Feb, 16:00


قبل از کلاس لپ‌تاپ من همه مشکلی پیدا می‌کنه، یهو برنامه ضبطم حذف میشه، صفحه گوگل میت رو نمیتونه بیاره بالا که ضبط کنه! خلاصه یعنی منتظره فقط نیم ساعت قبل از کلاس بشه که ما رو بذاره تو هچل!

Literature

05 Feb, 20:08


اگر قرار بود با یه کشیش ازدواج کنم اون کشیش فقط جان دان می‌تونست باشه! تو کل عمرمم عاشقش می‌موندم از بس نازه

Literature

02 Feb, 20:12


خیلی عجیبه نه؟ اینکه دلم برای آدم‌هایی که تا حالا یه بار هم از نزدیک ندیدمشون تنگ میشه؟

Literature

02 Feb, 16:17


فریما! دختر چرا نسبت فامیلی‌ای که مربوط به جان دان بود رو پاک کردی؟

Literature

02 Feb, 14:25


دلم جزغاله شد :)

Literature

02 Feb, 14:19


The Broken Heart
BY JOHN DONNE
He is stark mad, whoever says,   That he hath been in love an hour, Yet not that love so soon decays,   But that it can ten in less space devour; Who will believe me, if I swear That I have had the plague a year?   Who would not laugh at me, if I should say   I saw a flash of powder burn a day?
Ah, what a trifle is a heart,   If once into love’s hands it come! All other griefs allow a part   To other griefs, and ask themselves but some; They come to us, but us love draws; He swallows us and never chaws;   By him, as by chain’d shot, whole ranks do die;   He is the tyrant pike, our hearts the fry.
If ’twere not so, what did become   Of my heart when I first saw thee? I brought a heart into the room,   But from the room I carried none with me. If it had gone to thee, I know Mine would have taught thine heart to show   More pity unto me; but Love, alas!   At one first blow did shiver it as glass.
Yet nothing can to nothing fall,   Nor any place be empty quite; Therefore I think my breast hath all   Those pieces still, though they be not unite; And now, as broken glasses show A hundred lesser faces, so   My rags of heart can like, wish, and adore,   But after one such love, can love no more

Literature

02 Feb, 12:28


When university frustrates me, with its awful professors, and the endless headaches they give me, just one simple phrase fills my heart with joy: “Keep up the good work. Keep up the good work. Keep up the good work.”

Literature

02 Feb, 12:04


This is just the beginning!

Literature

02 Feb, 11:59


این شعر منو یاد استاد تاریخ ادبیاتم می‌اندازه. روزی که داشتیم درمورد Beowulf حرف می‌زدیم، این شعر رو برامون خوند. البته تکه‌های آخر شعر. بله یه روزی میاد که it tolls for thee :))

Literature

01 Feb, 18:33


من خجالت کشیدم سر کلاس بگم ولی به نظرم باید بگم
شعری که خوندم به من احساس غم ولی در عین حال بهم احساس خوشحالی و احساس درک شدن هم داد.(میدونم خودخواهانه‌ست و درست نیست و متاسفم) ولی مبحث گذر زمان و مرگ برای من همیشه haunting بوده از همون بچگی که فهمیدم چی به چیه و چیزی هم هست که هیچکس هیچوقت در موردش حرف نمیزنه. در مورد سوگ و مرگ و رنج و زمان از دست رفته. در حالی که باید حرف زده بشه. خوشحالم که شعر وجود داره. خوشحالم که این ریسه باریک هست که انسان ها رو به هم متصل می‌کنه و باعث میشه این احساسات تلخ و تنهایی رو با هم شریک باشن تا کمتر احساس تنهایی و فلاکت کنن. خوشحالم که خیلی اتفاقی به کانال شما و این گروه شعرخوانی برخورد کردم اونم وقتی که کاملا از زندگی بریده بودم.
لورد آلفرد رو با تمام وجودم درک میکنم. تاریکی که ازش حرف میزد رو درک میکنم ولی لحظاتی مثل الان که باریکه نوری تو انتهای تونل هست،این شعر، این آدمایی که دور هم جمع شدیم، چایی که حین کلاس مینوشیدم، این همدلی جمعی، این غم و اشک های که ریختیم این زندگی رو قابل تحمل و زیبا میکنه. حداقل برای یه روز دیگه.

Literature

31 Jan, 21:00


I’m not sure whether I should read Hajji Agha tonight or I should wait until tomorrow morning. 🤔

Literature

31 Jan, 15:45


دلم می‌خواد حاج آقا صادق هدایت رو تا آخر این هفته تمومش بکنم :)

Literature

31 Jan, 07:29


انقدر درس برداشتم ترمهای اول که الان ۱۴ واحد فقط برام مونده اونم با دوتا ورزش 😃

Literature

29 Jan, 19:30


ترم ۶ خیلی قراره ترسناک باشه. هیچ استادی رو نمی‌شناسم و همه جدیدن! برای اینکه روحیه‌م رو نبازم باید برم سرکلاس‌ دوستای دیگه‌م که با استاد‌هایی که دوست دارم هستن، و اگر نه پژمرده می‌شم. کاش می‌شد منم توی کلاسشون راه بدن

Literature

29 Jan, 15:17


🙈🙈🙈🙈🙈🙈

Literature

29 Jan, 15:17


ولی امان از دست شما آقای بلیک:)

Literature

29 Jan, 11:51


Narcissus and I are waiting with eager for the commencement of the poetry class, for the discourse to unfold.

Literature

28 Jan, 19:39


انقدر خوشحالم، یه دفتر جدا گذاشتم کنار برای کلاس‌ شعر‌هات فریما! خیلی منتظرش بودم.

Literature

28 Jan, 19:36


فردا دوباره جلسه شعر داریم و خوش‌حالم (((:

Literature

27 Jan, 20:14


چرا صدایم کردی؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
@whyliterature

Literature

25 Jan, 19:59


تو رو خدا اگر معلم شدید، یا اگر خواستید استاد بشید یه روزی علاقه رو توی دانش‌جوهاتون نکشید.
فقط درس ندید، عشق بدید. با هر شکلی. به شکلی که لیاقت استاد بودن یا معلم بودن رو داشته باشید.
تکون بدید. مثل آدمی که برگ‌های خشک یه درخت رو تکون میده. به هیجان بیارید. درگیر کنید. فان کنید کلاس رو. خشک و جدی بودن که نشد کار.
چمیدونم بذارید این شکلی بگم،
به کلاس روح بدید. بذارید کلاس روح بگیره.

Literature

23 Jan, 21:23


I am pretty sure that it is not the end of mythology. It is not. I turn to it just as Achilles turned to Chryseis to bring her back home.

Literature

22 Jan, 21:03


مرد مورد علاقه‌م در تمام اسطوره هکتوره. هیچ وقت هم تغییر نمی‌کنه :)

Literature

22 Jan, 13:39


😭😭😭😭😭😭

Literature

21 Jan, 15:15


خطر اسپویل:

اینو تو کتاب نگفته ولی
بعد دوباره creon به خاطر همین مجازات میشه همین که نذاشت جنازه برادر Antigone رو دفن کنن. چون پسرش Antigone رو دوست داشته وقتی میبینه زنده بگورش میکنن خودش رو می‌کشه، و بعد مامانش، زن کرئون، از غم مرگ پسرش اونم خودش رو میکشه و بعد کرئون میمونه و تنهاییش! :)

Literature

21 Jan, 15:12


وای خدا 😭

Literature

21 Jan, 15:10


تیر آخر اسطوره بهم داستان Antigone بود
واقعا دارم گریه میکنم

Literature

21 Jan, 15:09


اوج شجاعتش اینجا بود! اوجِ اوجش!

Literature

21 Jan, 15:06


کجا واقعی گریه‌م گرفت:

Literature

21 Jan, 15:03


I carry your memory with me to the grave. I will always recall the courage within you, the kind that turned despair into defiance. Yours was the most poignant tragedy my eyes have ever beheld, a tale of sorrow.

Literature

21 Jan, 14:09


آدم میتونه با داستان Antigone سالها گریه کنه. سالها! 😭😭😭😭😭

Literature

18 Jan, 15:46


دلم می‌خواد مثل protagonist داستان مگی استیفن کرین خودم رو بندازم تو آب. خسته شدم از این همه بی رحمی، خسته!

Literature

16 Jan, 17:47


دی و بهمن که تموم شه و اسفند که بیاد، حال همه‌مون خوب میشه و می‌ریم سنبل می‌خریم و سبزه می‌کاریم

Literature

13 Jan, 23:13


love cannot live where there is no trust.

I deeply miss reading mythology as I used to.
Painting: By Léon François Comerre (French, 1850-1916).

Literature

13 Jan, 22:44


عکسش رو می‌تونید این‌جا بینید. خیلی خوش‌گل بوده. ⭐️

Literature

12 Jan, 13:39


الان یه عالمه گل دستش بود و با ادب سلام کرد و بدو بدو رفت بیرون
کاش پسر من بود 🔪

Literature

12 Jan, 13:37


یه پسر ناز نازی کله فرفری مامان توی ساختمونمون داریم انقدر مودبهههه که آدم دلش ضعف می‌کنه
همیشه هم توی آسانسور که می‌بینمشون داره با باباش انگلیسی حرف می‌زنه 😭

Literature

12 Jan, 10:01


«مثل آهنگ مایکل جکسون که الان یادم نمیاد چی بود.»

Literature

12 Jan, 03:51


صبح به‌خیر مردم

Literature

10 Jan, 22:15


نمیدونم خیلی عجیبه، یه روزی آدم‌ها رو با همه قلبت دوست داری و می‌پرستی‌شون
ولی یک آن همه عشقی که بهشون داشتی رنگ می‌بازن و دیگه اونقدر توی قلبت نیستن که بودن.

Literature

09 Jan, 17:46


At long last, my article, “The Decolonial Aesthetics of Failure in Ali Hatami’s Haji Washington,” has been published.

There is no greater joy in the life of an academic than seeing several months of research and writing finally enter the world in print, hopefully to outlive us!

If you would like a copy, feel free to reach out! Otherwise, enjoy my epigraph: “There are other worlds. Other kinds of dreams. Dreams in which failure is feasible. Honourable. Sometimes even worth striving for. Worlds in which recognition is not the only barometer of brilliance or human worth” (Arundhati Roy).

https://doi.org/10.1017/irn.2024.46

Literature

09 Jan, 17:27


میشه هر جلسه‌ای که دلتون خواست رو بیاین :) برای همین شعر‌ها رو گذاشتم که هر کدوم شعر رو از هر شاعری که دوست داشتین بیاین

Literature

09 Jan, 17:25


اگر مایلید شرکت کنید جلسه‌های قبل رو می‌تونید بهم پیام بدید
@farimaman1
جلسه‌ چهارم هم ۱۰ بهمن برگزار می‌شه. اگر هم بخواید می‌تونم جلسه‌های قبلی رو هم در اختیارتون بذارم :)

Literature

09 Jan, 17:16


دو شعر دیگه اضافه می‌شه که هنوز تصمیم نگرفتم کدوم شاعر رو انتخاب کنم 🍏

Literature

09 Jan, 17:16


دوره دوم داره عزیزم :) نگران نباش از اواسط اسفند می‌تونی بیای
دوره اول هم هنوز تموم نشده ۷ تا شعر دیگه مونده و فایل‌های کلاس‌ها در دسترسه.

Literature

09 Jan, 17:15


وای الان پیامتو دیدم یادم افتاد چقدر دلم میخواست کلاسی که برگزار میکردی رو شرکت کنم و با ذوق واسه ثبت نامش بهت پیام دادم ولی کلا یادم رفت اون روزو و به طرز عجیبی اون روز تلگراممو چک هم نکردم و از دستش دادم😭
واقعا بدشانسی تا کجاست

Literature

09 Jan, 14:52


دوستای بامزه من: جنگو
اشاره داره به جنگ تروی lol

Literature

04 Jan, 20:40


وقتی از جنگ‌های صدساله گذر می‌کردم، یادم افتاد به Jeanne d’Arc. خیلی دلم می‌خواد مثلش باشم. ولی در وضعیت فعلی تنها موهام شبیهشه.

Literature

04 Jan, 11:25


دلم جدا می‌خواست دو دوست هم رشته خودم داشتم با رقابت سالم که مدام از هم چیز یاد می‌گرفتیم و برای هم می‌فرستادیم بعد ساعت ۶ صبح بهم زنگ میزد می‌گفت دم در خونتونم بیا دیگه بیا بریم یه صبحونه‌ای بخوریم بعد بریم کتاب‌خونه، راستی فلاسک چایی که یادت نرفته بیاری! دریغ و افسوس اصلا هم که انگار نه انگار No Man‌ Is an Island!

Literature

04 Jan, 10:00


خدااایا ترم پنج رو تموم کن دارم تموم می‌شم دارم جون میدم دیگه خسته‌ام

Literature

03 Jan, 22:15


I know someone who is so empty of worth that I feel if other people see the vileness truth about him they will undoubtedly condemn him. And I’m sure that day will come!

Literature

03 Jan, 21:30


تقصیر خودته که انقدر کار ریختی رو سر خودت، تقصیر خودته دختر جان!

Literature

03 Jan, 18:50


خون گریه میکنه (:

Literature

03 Jan, 14:40


ناخواسته می‌خوام کاری بکنم که شکلات ریتر تبلیغ می‌شه. واقعا حس می‌کنم بهترین شکلاتی بوده که تا به حال خوردم. ریتر (Ritter) یه کلمه آلمانیه. و معنیش اینه: Knight (شوالیه).
و کلمه Rider از همین‌جا می‌آد. از کلمه Ritter آلمانی. اسب سوار. سوار کار. و ناخودآگاه در ذهنمون کلمه knight (شوالیه) می‌شینه.
دارم Sir Gawain and the Green Knight رو می‌خونم و کنارش شکلات ریتر دارم. خیلی عجیب شده بود برام این هماهنگی. گفتم بیام بگم ازش.

Literature

01 Jan, 19:37


نمیدونم فقط باورم نمیشه کاری که میکنم کاریه که دوست دارم و خب کارم حساب میشه

Literature

01 Jan, 19:36


وای من واقعاً خیلی دوست داشتم شعر و کلاس امروز و برداشتت از شعر و جوری که یادمون دادیش. دیدی مثلاً یه جوری قلب آدم به وجد میاد در مقابل یه اثر هنری؟ اون‌طوری. 😭😭💕💕 خسته نباشی کلی.

Literature

01 Jan, 18:34


Closeeee to death!!!

Literature

01 Jan, 18:34


⭐️
عاشق Stanza آخر این شعرم:) به بهترین شکل ممکن تموم شد!

For I have the power to kill
Without - the power to die -

Her poetry outlived her.
Write, if you wanna live forever.

Literature

01 Jan, 18:34


And she don't even mean "gun" when she says gun, I love her so much.😭

Literature

25 Dec, 11:34


https://m.imdb.com/title/tt0338348/
پودینگ وانیلی‌م رو درست کردم و گذاشتم the polar express (پیش به سوی شفق قطبی) دانلود بشه. واقعا می‌خواد هیچ‌کاری نکنم و برگردم به اولین باری که polar express رو دیدم. ⭐️

Literature

24 Dec, 23:16


دلم میخواد زود‌تر برسه به شعر جان دان: Death, be not proud! خیلی مطلب برای گفتن دارم، عجیب‌ شعریه!

Literature

24 Dec, 18:08


ادبیات همیشه یه شعله بوده، شعله‌ای که هیچ‌وقت خاموش نمی‌شه!

Literature

23 Dec, 21:56


Even though the voice may tremble and falter, let it not be silenced. Write it with trembling hand. Though the heavens may seem deaf, though thy heart brand thee unworthy, useless, a shame! let it do so, thou art glow!

Literature

23 Dec, 09:49


خسته شدم، واقعا خسته شدم
دلم میخواد از اینجا فرار کنم، فضای مضخرف دانشگاه رو نمیتونم تحمل کنم. سر و صدای‌ آدم‌ها، تو این وقت از روز!

Literature

22 Dec, 14:45


به قول فرانسوی‌ها،
j'en ai par-dessus la tête! 😣

Literature

22 Dec, 14:42


خیلی کارهای جالبی نوشته، از سیاه‌پوست‌ها حمایت کرده ولی الان به خاطر امتحانی خوندن بیشتر آثار‌هاش ذله شدم!

Literature

22 Dec, 13:21


الان ذهنم فقط پر از یک چیزه: نویسنده و شاعر‌های امریکایی و اثر‌هاشون. (حتی سیاست‌مدارها) 🐍
دیگه اسمم داره یادم می‌ره انقدر اسم باید یادم بمونه

Literature

21 Dec, 18:42


Emily Emily Emily Emily 😭😭😭😭

Literature

20 Dec, 15:21


تنها با آسمون بی‌انتها آدم می‌فهمه چه‌قدر‌ کوچیکه، چه‌قدر ناچیزه. بعد دلش می‌خواد دلش رو بگیره و به همه چیزایی که اذیتش می‌کردن بخنده.

Literature

19 Dec, 20:33


To dream the impossible dream
To fight the unbeatable foe
To bear with unbearable sorrow
To run where the brave dare not go
[…]
To try when your arms are too weary
To reach the unreachable star

This is my quest, to follow that star
No matter how hopeless, no matter how far
[…]

Still strove with his last ounce of courage
To reach the unreachable star!

@whyliterature

Literature

19 Dec, 17:57


دیگه از یک جایی به بعد هیچ‌چی نمیخوام بدونم

Literature

19 Dec, 15:25


می‌دونم حتی اگر هزاربار هم نفس عمیق بکشم، اضطراب ازم نمی‌ره. همه کارهام بهم گره خوردن و دستام مثل این می‌مونن که ساعت‌های طولانی زیر برف موندن و حالا جون ندارن این گره‌ها رو باز کنن. دست‌پاچه شدم. نمی‌دونم به کدوم کارم برسم. می‌تونم خیلی بی‌خیال و راحت باشم یا حتی دست بذارم روی دستم و بگم خب یک چیزی می‌شه ولی نمی‌تونم. دلم می‌خواد بیکار بشینم یه گوشه و بگم خب به‌به، چه زندگی خوبی ولی تقریبا منم مثل همه شخصیت‌های داستان‌های چارلز بروکدن برون دارم به این نتیجه می‌رسم که نه می‌تونم زندگی رو بفهمم نه می‌تونم زندگیم رو هدایتش کنم.

Literature

18 Dec, 20:01


A reminder of childhood moments.

Literature

17 Dec, 18:59


یکی از کتاب‌هام رو باز کردم و این اومد. به خاطر تو (:

Literature

17 Dec, 18:50


وای فریما
زندگی داشت خفم میکرد.
خوب شد اومدی(((:

Literature

16 Dec, 20:47


فکر می‌کنی خیلی آسونه تا وقتی می‌ری سمتش. حالا می‌فهمم که چرا بهمون می‌گفت:« صبر کن تا اون موقع، اون وقت می‌فهمی چه خبره.» دلم می‌‌خواد یه روز محکم بغلت کنم و بگم ببخشید اگر یک‌وقتی قضاوتت می‌کنیم. هیچ‌وقت نمیتونم شکل تو بشم، و نمیتونم تحمل کنم یه روز بری یا نباشی.

Literature

29 Nov, 21:49


🌦️🌦️🌦️🌦️🌦️

Literature

29 Nov, 21:35


💞💞💞💞💞💞💞

Literature

29 Nov, 21:34


🌷🌷🌷🌷🌷🌷

Literature

29 Nov, 21:33


🌺🌺🌺🌺🌺🌺

Literature

29 Nov, 21:32


❤️❤️❤️❤️❤️

Literature

29 Nov, 21:31


از وقتی از شیراز رفتی، زنده بودن و صمیمیت از زندگی رفت. یک‌وقتی آرزو می‌کنم درست مثل تو باشم: صبور، بشنو، و پرطاقت. هنوز دل‌تنگت می‌شم؟ هنوز هم هزاربار! می‌دونم یکی از همین‌روزا تولدته و از‌ حسرت‌های بزرگ زندگی من روزهایی‌ شدن که بدون تو می‌گذرن و روزهایی که با تو بودن و تموم شدن. هنوز رفیق منی؛ کسی که تو این کره خاکی صداقتش رو می‌پرستم.

Literature

28 Nov, 10:39


این جو رو خیلی دوست دارم. جوی که یاد می‌دی و یاد می‌گیری. جوی که همه چیز برات روشن می‌شه و انگار داری می‌ترکی. مثل این‌که روز خوب برات همونه. روزی‌ که از یاد گرفتن بترکی. پر از «وای، چه جالب» یا «نمی‌دونستم، اهااا» باشه. سه‌شنبه‌هایی که از خودم محرومش کردم، ولی از این به بعد نمی‌ذارم این اتفاق بیفته. هرچی میخوان بگن. هر حس غریبگی هم که اون‌جا ممکنه بهم تحمیل بشه. هیچ کدومش مهم نیست. بالاخره انقدر میرم تا خودم یک‌بخشی ازش بشم. نه بخشی از همه. بخشی از گروهی که خودم می‌خوام بهشون راه پیدا کنم که خیلی هم زمان زیادی باهاش فاصله ندارم.

Literature

28 Nov, 10:11


اسطوره داره به پایان خودش نزدیک می‌شه و من دارم سر‌کلاس‌ها ساکت‌تر می‌شم. نه برای این‌که دلم نمی‌خواد مشارکت کنم. برای این‌که دلم میخواد بچه‌های دیگه هم سرکلاس حرف بزنن و کلاس اسطوره بهشون خوش بگذره. و همه‌ش من نباشم که دستم رو بالا می‌برم یا میخواد ارائه‌ها رو یک تنه خودش جلو ببره. اما برای ریویو دارم پاورپوینت درست می‌کنم، چون هیچ وقت دلم نخواسته به سادگی از کنار همه چی بگذرم. بیشتر از هر چیز دیگه‌ای در ترم پنج، مطمئنا دل‌تنگ کلاس اسطوره می‌شم. انگار واقعا کلاس نیست. فقط خوش می‌گذره و یهو به خودت میای می‌بینی تموم شده. البته اگر شب قبلش تا دیر وقت بیدار نبوده باشی و سر کلاس خواب نمونی.

Literature

28 Nov, 10:00


الد انگلیش به پایان خودش رسید. قبل از امتحانش، خیلی آروم بودم. مطمئن بودم انقدر خوب توی ذهنم رفته که به دوباره خوندنش نیازی ندارم. به بهترین شکل ممکن تا جایی که می‌دونم یادش گرفتم. و واقعا مدیون استادمم. حالا قرون وسطی‌ایم و توی ذهنم تکرار می‌کنم: کلیسا، مسیحیت. کلیسا، مسیحیت. نورتن رو که می‌خونم استادم میاد جلوی چشمم. همه حرکاتش. شعر‌هایی که برامون می‌خوند. و دماغم می‌سوزه از این‌که اگر ترم بعد باهاش کلاس نداشتیم چی؟ اگر استادی که دلم نمیخواد باهاش کلاس داشته باشیم بیاد چی؟

Literature

28 Nov, 09:44


درختی که در عکس می‌بنید، ممکنه یکی از هزاران درختی باشه که در اسکاتلند دیده می‌شه. ولی این درخت از دوره آنگلوساکسون‌ها اون‌جاست. درست مثل جرئت و جسارت‌شون در نبرد‌ها.

Literature

24 Nov, 08:56


اگر از کانالتون هم رفتم، یه جایی سیوشون می‌کنم، و باز میام (:

Literature

24 Nov, 08:54


بچها یه مدت از پیشتون می‌رم، مراقب خودتون باشید. برمیگردم 👋🏻

Literature

23 Nov, 13:04


/byrht,noθ/

Literature

23 Nov, 13:02


Commander
The battle of Maldon

Literature

23 Nov, 13:01


The battle of Maldon in 991

Literature

23 Nov, 13:01


The Fight at Finn’s Borough (Brunanburg)

Literature

23 Nov, 12:59


Alfred the Great (849-899)

Literature

23 Nov, 12:59


Aethelred the Unready

Literature

23 Nov, 12:59


Aethelstan

Literature

23 Nov, 12:59


Ethelbert

Literature

16 Nov, 18:50


حنانه 😭😭😭😭😭😭

Literature

16 Nov, 18:46


نامه‌م رسیدههههه 😭😭😭😭😭😭

Literature

16 Nov, 18:44


چیز خفیفی بود الحمدالله

Literature

16 Nov, 17:15


یکی از پر استرس‌ترین لحظه‌های زندگی: وقتی مشکوک به یک چیز یا اگر بشه اسمش رو گذاشت بیماری (؟) عجیب می‌شی

Literature

16 Nov, 08:52


دلم نمیخواد برای ارشد اگر موندنی شدم جایی جز شیراز باشم، شیراز همیشه خونه بوده، خونه مهربون و آشنا (:

Literature

16 Nov, 08:30


تا این‌جا شنبه خیلی خوبی بود. خنک و دل‌پذیر. بیشتر دلم هوای اینو کرده که کتاب‌هایی که ترم یک می‌خوندم رو دوباره بخونم؛ برای این‌که همه چیز خیلی شبیه ترم یکه.

Literature

12 Nov, 09:16


قبل از این که کتاب منتشر بشه، شهرزاد کسی بود که خبر ترجمه کتاب رو بهم داد. هردومون شکه بودیم. بهترین لحظه دیروزم بود. یا شاید حتی یکی از بهترین و هیجان انگیز ترین لحظه‌های زندگیم. قبل از این‌ دلم می‌خواست این من می‌بودم کسی که می‌خواست این کتاب رو ترجمه کنه، ولی میدونستم هنوز کاره‌ای نیستم، یا شاید هنوز اونقدر درش خوب نیستم. بگذریم، واقعا هنوز شکه‌‌ام. متاثر و مدیون از بیدگل، جدای از این‌که با چه قیمتی قرار این کتاب فروش بره، همیشه عاشق مک‌کالرز و نشر خوبش می‌مونم!

Literature

12 Nov, 09:10


به زودی منتشر می‌شود...

هیچ‌کدوم از ما که توی این اتاق جمع شدیم ملک شخصی نداره، شاید یکی‌دو نفرمون توی خونۀ خودشون زندگی کنن، یا شندرغازی پس‌انداز داشته باشن، ولی هیچ‌کدوممون مالک چیزی نیستیم که ما رو مستقل کنه و شکممون رو سیر نگه داره. بدن‌ ما تنها دارایی ماست. و هر روز، صبح‌به‌صبح، داریم اون رو می‌فروشیم. وقتی صبح علی‌الطلوع می‌ریم سر کار و تمام روز عرق می‌ریزیم، داریم بدنمون رو می‌فروشیم. مجبورمون کرده‌ن بدن‌هامون رو به هر قیمت و در هر زمانی و به‌خاطر هر چیزی بفروشیم. مجبورمون کرده‌ن بدن‌هامون رو در ازای نون بخورونمیری بفروشیم. قیمت جون ما اون‌قدریه که بتونیم سر پا بایستیم و برای منفعت دیگران عرق بریزیم و جون بکنیم.

(قلب، شکارچی تنها، کارسون مکالرز، ترجمۀ آرش افراسیابی)

Literature

11 Nov, 07:29


https://books.google.com/books/about/Uncle_Tom_s_Cabin.html?id=pv5WKOM70ZEC

Literature

10 Nov, 20:14


من دیگه پذیرفتمش آیلار، یا دوست‌های زیادی داری، یا تنهایی و هیچ دوستی نداری.

Literature

10 Nov, 17:51


استاد مقاله نویسی‌مون (: اومدم از کتابش برای درس امروز عکس بگیرم، خیلی اتفاقی این عکس گرفته شده(؟)

Literature

04 Nov, 21:05


دوباره بهش برگشتم. دوباره به من برگشت. کتابم رو پیدا نکردم ولی یه بهترش رو گیر آوردم. تنها جای امن من روی کره زمین، جاییه که کتاب اسطوره شناسی باز باشه. جایی که همیلتون برام داستان می‌گه. جایی که ادبیات در اونجا قلمرو داره.

Literature

04 Nov, 21:00


خیلی ضرر کردم ولی اشکالی نداره، زندگی ضرر هم داره (:

Literature

04 Nov, 11:41


دلم نمی‌خواست بگم «پوفیوز» ولی دقیقا پوفیوز، دلم نمیخواد بد دهن باشم ولی مجبورم باشم، چون از ارتباط گرفتن دیگه خسته شدم. چپ و راست می‌رم آدم‌ها خستم می‌کنن، دلم رو می‌زنن، شایعه درست می‌کنن، حرف می‌زنن، حرف دهنشون رو نمی‌فهمن، گه می‌خورن، بدون اینکه یک ذره فکر کنن که حرفشون درسته یا نه. دیگه خسته شدم، میخوام دهنم رو باز کنم و نثار ریخت‌شون بکنم. توی گوگل معنی کلمه پوفیوز رو سرچ کردم و دقیقا همین معنی رو میده که می‌خواستم: به خود می‌نازد، بی آنکه شایسته باشد.

Literature

04 Nov, 11:28


دوشنبه هفته بعد کلیات زبان شناسی ۲ کوییز دارم، هفته بعدش دوباره ادبیات امریکا، مقاله نویسی، ۴ آذر تاریخ ادبیات، ۱۱ آذر مقاله! تازه فرانسه هم دارم ولی معلوم نیست دقیقا کی باشه. این وسط ‌آدمهای از خود راضیِ پر مدعای پررو هم دارن حالم رو بد می‌کنن.

Literature

04 Nov, 08:25


«خانواده‌ام، پدر و مادرم، همه، تمام دنیایی که می‌توانستم برای خودم نگه دارم و همیشه هم سعی داشتم محکم بچسبمش، خیلی زود در تاریکی محو شد؛ انگار یک‌شبه در ظلمت فرو رفت، پیش چشمم ناپدید شد، یا شاید هم من خودم را از آن کنار کشیدم و غرق تاریکی شدم. مطمئن نیستم. به هر حال، خیلی زود تنها شدم. شاید هم همیشه تنها بودم...»

یخبندان، توماس برنهارت، ترجمه زینب آرمند

Literature

04 Nov, 08:07


بله هیچ وقت زمان و زمانه‌ام را نمی‌خواستم. ناخوشی من حاصل بی‌علاقگی‌ام به همین زمانه‌ است، بی‌علاقگی، بطالت، نارضایتی.

یخبندان، توماس برنهارت، ترجمه زینب آرمند

Literature

04 Nov, 07:59


گاهی یکی یادش می‌رود پنجره‌ها را ببندد، هوای سرد می‌آید توی خانه و همه چیز را نابود می‌کند. «حتی رؤیاها هم از سرما می‌میرند. همه چیز یخ می‌زند. خیال‌هایمان، همه چیز.»

یخبندان، توماس برنهارت، ترجمه زینب آرمند

Literature

02 Nov, 19:50


چهل پنج دقیقه دیگه می‌شه یک‌شنبه. یک روز کامل از زمان از دست دادنشون می‌گذره. جای خالشون رو حس می‌کنم. جای خالی‌ای که روی دلم سنگینی می‌کنه، مثل دردی که روی قفسه سینمه، مثل لباسی که به تنم چسبیده. مادرشون بودم. مادر چیزهایی که از دست دادم. با این حال دارم به زندگیم ادامه می‌دم، چون چاره‌ای ندارم جز این‌که با زخم باز زندگی کنم.

Literature

02 Nov, 16:45


فقط می‌دونم که باید دووم بیارم، زندگی کنم، به هر قیمتی زندگی کنم.

Literature

01 Nov, 12:18


تا به کی باید رفت
از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می‌کردیم
از بهاری به بهاری دیگر

فروغ فرخ زاد، تولدی دیگر، گذران

@underatrillionstars

Literature

01 Nov, 11:33


از اینجا می‌رم
دیگه سفت و سخت می‌چسبم به کارای رفتنم

Literature

01 Nov, 08:38


جشن هالوین چیه وقتی من هر روزم توی ایران، توی خاورمیانه هالوینه!

Literature

01 Nov, 04:29


دردش مثل درد از دست دادن یکی از عضو‌های بدنمه، یا حتی یکی از اعضای خانواده‌م

Literature

30 Oct, 23:58


The death of Adonis by Peter Paul Rubens, 1614

Literature

30 Oct, 19:47


آلبومش رو می‌تونید از این‌ سایت بشنوید: songsara.net

Literature

30 Oct, 19:45


@whyliterature

Literature

30 Oct, 13:41


چای زعفرونی با هل خوش‌مزه‌ترین چای دنیا می‌شه. مخصوصا اگر هیچ‌چی برای مقاله نوشتن به ذهنت نرسه، فکرت رو به جریان می‌ندازه!

Literature

29 Oct, 20:49


پاورپوینی‌ که قولش رو داده بودم. امیدوارم با خوندنش لذت ببرین! هفته بعد باز هم یکی درست می‌کنم و براتون همین‌جا می‌ذارم 🐦‍⬛

Literature

29 Oct, 14:31


وقتی به اطرافم نگاه میکنم که همه نشستن مثل ماشین ریاضی حل می‌کنن یا کارشون رو مثل آب خوردن پیش می‌برن، از خودم می‌پرسم چطور، چطور انقدر راحتن؟ چرا نمیتونم کلمه‌ای که میخوام رو پیدا کنم، چطور انقدر ضعیفم؟

Literature

29 Oct, 14:29


همه‌ش هم احساس می‌کنم نکنه کپی باشه، این کپیه یا صرفا الهامه!

Literature

29 Oct, 14:29


Writing
چیزیه که ازش می‌ترسم، چون انقدر نویسنده قدر دیدم و خوندم که تا به خودم‌ می‌رسم، خودم رو می‌بازم.

Literature

27 Oct, 15:48


در زندگی‌اش نه از سختی و محرومیت در امان بوده نه از سوءاستفاده‌های دیگران، اصلا نمی‌شده در امان باشد. «من باز هم به آدم‌ها اعتماد می‌کردم، حتی با اینکه از قبل می‌دانستم فریبم می‌دهند، از مدت‌ها قبل می‌فهمیدم قصد جانم را دارند.» بعد از آن دیگر از آدم‌ها کناره گرفته و فقط به خودش تکیه کرده، «مثل ‌کسی که تکیه داده باشد به درختی که از درون پوسیده، ولی خب به‌هرحال باز هم درخت است.»

یخبندان، توماس برنهارت، ترجمه زینب آزمند

Literature

27 Oct, 05:42


چه آبیه آسمون! :)

Literature

26 Oct, 12:14


@Iamzoubord

Literature

26 Oct, 11:04


Have nothing to say, save that I am certain, nothing is more meaningful than things they had imagined! That’s why I’ve never been exhausted by reading Mythology.

Literature

25 Oct, 18:31


می‌دونین ریشه این‌که می‌خوابیم تا برای یه مدت خیلی کوتاهی هم که شده بدبختی‌های زندگی رو فراموش کنیم، از کجا میاد؟ برمیگرده به خدای خواب (Hypnos) و جایی که زندگی می‌کنه. جایی در کنار رودخانه فراموشی و به همین خاطر، خواب رو یک فراموشی کوتاه مدت می‌بینم.

Literature

25 Oct, 16:47


به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل / و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

سعدی، غزل شماره ۴۰۵

Literature

23 Oct, 11:31


تکلیف مقاله نویسی رو فرستادم، انگار یک کوه از روی شونه‌هام برداشتن، حس میکنم آخرین امتحان خرداد ماهم رو دادم، دیگه می‌خوام برم زیر کولر و گوجه باغی بخورم (:

Literature

22 Oct, 06:17


https://youtu.be/hoG2bEYPu2A?si=woFutowQVYxBTz-v

Literature

19 Oct, 15:21


Charon

Literature

18 Oct, 21:29


Literature pinned «اگر اینجا به خاطر رودرباستی مو‌ندید، می‌تونم بهتون اطمینان بدم، هیچ اشکالی نداره اگر بخواید لفت بدید»

Literature

18 Oct, 21:15


اگر اینجا به خاطر رودرباستی مو‌ندید، می‌تونم بهتون اطمینان بدم، هیچ اشکالی نداره اگر بخواید لفت بدید

Literature

18 Oct, 11:34


Medicine and healing are associated with Apollo, whether through the god himself or through his son, Asclepius. Apollo delivered people from epidemics, yet he is also a god who could bring ill health and deadly plague with his arrows. In mythological terms, we know the staff of Asclepius, as the Rod of Asclepius. His staff is a serpent-entwined Rod. Apollo, as well, was an Archer-god, who mocked Cupid’s (Eros) archery skills. Therefore, Eros wrathfully took his revenge by shooting two arrows, one that makes Apollo fall in love with Daphne, another makes her disgusted with every romantic relationships.

Literature

17 Oct, 20:50


همیشه یکی می‌ره، یکی می‌ره و قلبت رو شکسته می‌ذاره

Literature

15 Oct, 21:00


خشک شدم