تیلی: شاید این بخش از من در وجود یک جانور ترسناک گم شده، یا بخشی از یک پرندۀ بسیار بزرگ شده که برفراز یک باتلاق ماقبلاز تاریخ در پرواز بوده. اون گفت این چیز بسیار کوچک – بخش بسیار کوچکی از من که قابل مشاهده نیست – از اول آفرینش وجود داشته. گفت اون ذره از وجود من اسمش اتمه. و وقتی که این واژه رو نوشت، به نظرم رسید که دوستش دارم. اتم. اتم. چه واژۀ قشنگی.
(اثر پرتوهای گاما بر روی گلهای همیشه بهار ساکنان کرۀ ماه، پل زیندل، ترجمۀ شهرام زرگر)