نشر بیدگل @bidgolpublishing Channel on Telegram

نشر بیدگل

@bidgolpublishing


| وب‌سایت نشر بیدگل |
www.bidgolpublishing.com

| نشر بیدگل در اینستاگرام |
instagram.com/bidgol.publishing

| نشر بیدگل در توییتر |
twitter.com/BidgolPub

نشر بیدگل (Persian)

نشر بیدگل یک کانال تلگرامی پرطرفدار است که به انتشار کتب و کتاب‌های مختلف می‌پردازد. اگر علاقه‌مند به خواندن کتاب‌های ادبی، علمی، تاریخی و یا هنری هستید، این کانال مناسب شماست. با عضویت در این کانال، شما می‌توانید از آخرین انتشارات کتب معروف و جدید خبر داشته باشید و از محتوای با کیفیت آن لذت ببرید

همچنین می‌توانید از وب‌سایت رسمی نشر بیدگل به آدرس www.bidgolpublishing.com نیز بازدید کنید تا اطلاعات بیشتری در مورد کتاب‌ها و خدمات این نشریه دریافت کنید. همچنین می‌توانید از صفحه این نشریه در اینستاگرام به آدرس instagram.com/bidgol.publishing و صفحه توییتر آن به آدرس twitter.com/BidgolPub نیز دیدن فرمایید و از محتوای منحصر به فرد آنها بهره مند شوید. همراه با نشر بیدگل، دنیایی جدید از کتب را کشف کنید و لذت خواندن را تجربه کنید.

نشر بیدگل

21 Nov, 09:59


چاپ پنجم منتشر شد...

تیلی: شاید این بخش از من در وجود یک جانور ترسناک گم شده، یا بخشی از یک پرندۀ بسیار بزرگ شده که برفراز یک باتلاق ماقبل‌از تاریخ در پرواز بوده. اون گفت این چیز بسیار کوچک – بخش بسیار کوچکی از من که قابل مشاهده نیست – از اول آفرینش وجود داشته. گفت اون ذره از وجود من اسمش اتمه. و وقتی که این واژه رو نوشت، به نظرم رسید که دوستش دارم. اتم. اتم. چه واژۀ قشنگی.

(اثر پرتوهای گاما بر روی گل‌های همیشه بهار ساکنان کرۀ ماه، پل زیندل، ترجمۀ شهرام زرگر)

نشر بیدگل

20 Nov, 12:34


چاپ سوم منتشر شد...

روسمر: من طالب روحیۀ‌ حاکم نیستم. طرفدار هیچ کدوم از دو جناحم نیستم. می‌خوام سعی کنم آدمای همۀ‌ جناح‌ها رو با هم متحد کنم؛‌ می‌خوام زندگی و کارمو وقف این هدف کنم... و یک دموکراسی واقعی تو این مملکت ایجاد کنم.
کرول: ‌پس تو فکر می‌کنی ما همین الان دموکراسی واقعی نداریم!‌ من که شخصاً فکر می‌کنم همه‌مون خوب راهی رو پیش گرفته‌‌یم که به لجن کشیده بشیم. راهی که به عوام پروبال می‌ده.
روسمر:‌ برای همینه که من می‌خوام دموکراسی رو در مسیری بندازم که وظیفۀ ‌واقعیش حکم می‌کنه.
کرول:‌ کدوم وظیفه؟
روسمر:‌ اینکه کاری کنه همۀ‌ مردم این مملکت به علو طبع و اصالت واقعی برسن.
کرول: همه...!
روسمر:‌ خب،‌ هرتعدادی که بشه.
کرول:‌ چطوری؟
روسمر:‌ فکر کنم،‌ با آزاد کردن افکار و تربیت اراده‌شون.

(روسمرسهولم، هنریک ایبسن،‌ ترجمۀ‌بهزاد قادری)

نشر بیدگل

19 Nov, 08:03


‌چاپ بیست‌یکم منتشر شد...

هر موجودی در طبیعت، هر وجودی در دنیای انسان‌ها و هر اثر فرهنگی که ما خلق می‌کنیم، چیزی است که کمابیش به ما بخشیده شده یا به ما بخشیده می‌شود. ولی چون همه‌چیز در اصل یکی است، درواقع ما همه‌چیز را از طرف خود می‌بخشیم. لحظه‌به‌لحظه چیزی خلق می‌کنیم و لطف زندگی ما به همین است. ولی این «من» که خلق می‌کند و همیشه چیزی می‌بخشد «من کوچک» نیست، بلکه «من بزرگ» است. گرچه متوجه یگانگی این «من بزرگ» با همه‌چیز نباشی، وقتی چیزی ببخشی حالت خوب می‌شود، چون در آن لحظه با چیزی که می‌بخشی یکی می‌شوی. به همین دلیل است که بخشیدن از گرفتن حس بهتری دارد.

(ذهنِ ذن، ذهن آغازگر، شونریو سوزوکی، ترجمۀ علی ظفر قهرمانی‌نژاد)

نشر بیدگل

18 Nov, 13:02


بلانت نشست پشت میز و خم شد و خودش را به سینگر نزدیک کرد و گفت: «بعضی آدمها میدونن و بعضیها نمیدونن. به ‌ازای هر ده هزار نفری که نمیدونن فقط یه نفر هست که میدونه. این یه معجزه‌ست، اینکه میلیونها نفر هستن که خیلی چیزها رو میدونن، ولی این‌یکی رو نمیدونن. درست مثل قرن پونزدهم که همه فکر میکردن زمین صافه ولی کریستف کلمب و چند نفر دیگه گفتن گرده. موضوع اینه که حتماً باید یه آدم با استعداد پیدا می‌شده که یه همچین چیز واضحی رو بفهمه. از عجایب روزگاره که آدم‌ها در طول تاریخ یه همچین چیز واضحی رو نفهمیدن. تو آدم زرنگی هستی.»

(قلب، شکارچی تنها، کارسون مکالرز، ترجمۀ آرش افراسیابی)

نشر بیدگل

18 Nov, 09:32


آنی که دوستش می‌دارم ممکن است نتواند فراوانیِ خیالی‌ای را که در پی‌اش هستم به من ببخشد، اما دست‌کم می‌تواند واقعی‌ترین چیزی را که دارد، یعنی میل خود به همان فراوانی، را به من بدهد. ما میل خود را به یکدیگر می‌دهیم، که دقیقاً به این معناست که آنچه را نمی‌توانیم در دیگری برآورده کنیم به یکدیگر می‌دهیم. بنابراین گفتن اینکه «دوستت دارم» معادل آن است که بگوییم «این تو هستی که نمی‌توانی مرا ارضا کنی!» و من چقدر باید ویژه و منحصربه‌فرد باشم که به تو یادآوری کنم این من نیستم که تو می‌خواهی.

(ایدئولوژی زیبایی‌شناسی، تری ایگلتون، ترجمۀ مجید اخگر)

نشر بیدگل

17 Nov, 13:02


چاپ هشتم منتشر شد...

در دستور زبانی که من دارم بهش فکر می‌کنم، فعل و صفت و اسم، تعریف دستوری نداره. جایگاهشون در جمله هیچ اهمیتی نداره، بلکه جایگایشون در هستی اهمیت داره. چه ماهیتی در هستی هست که ما به اون می‌گیم «اسم»؛ چی هست که ما بهش می‌گیم «فعل»؛ چی هست که می‌گیم «قید»؛ می‌گیم «صفت». اون چیزی که در هستی برای ما محدودیت ایجاد می‌کرد، یا دقیق‌تر بگم برای فعل قیدوبند می‌گذاشت ما اسمش رو گذاشتیم «قید»: هنوز، الان، همیشه. صفت‌ها تنوع زندگی هستن، فکر کنید اگه همه‌اش یه چیز بود، یه شکل بود، صفت‌ها وجود نداشتن اون‌وقت...

(فعل: شطحیاتی در دستور، محمد رضایی‌راد)

نشر بیدگل

17 Nov, 10:31


در یکی از معدود مصاحبه‌های ویدیوئی موجود از کارسون مکالرز دربارۀ نویسندگی و رسیدن به ایدۀ داستان‌هایش از او می‌پرسند.
مصاحبه‌کننده در جایی از منبع الهامش می‌پرسد و مکالرز آن را چیزی رازآمیز توصیف می‌کند، چیزی برگرفته از تجربۀ زیستۀ نویسنده که اگر سرراست و پیدا بود کار برای همه راحت‌تر می‌شد. مکالرز نظر مصاحبه‌کننده را می‌پرسد. شما چطور فکر می‌کنید؟

آثار چاپ شده از کارسون مکالرز
در نشر بیدگل:
قلب، شکارچی تنها،
در جست‌وجوی یک‌پیوند،
آواز کافۀ غم‌بار و
ساعت ‌بی‌عقربه

نشر بیدگل

17 Nov, 07:04


چاپ دوم منتشر شد...

سام: من اون شخصیت رو دوست داشتم. نوشته‌های تو خیلی کُندن اون داستان پست‌مدرنیستیت در مورد اون مُلحده که هشتاد سال توی یه اتاق خالی، بی‌که تکون بخوره، تنها می‌نشست چون‌که می‌خواست زندگی‌ش آهسته بگذره… خوابم بُرد.
خاخام: امروزه بسی باب است انسان‌ها الحاد را ستایش کنند، اما دمی که در بستر مرگند کشیشی می‌طلبند تا آرامش‌شان دهد یا اومانیستی سکولار و فریادزنان که، «داره درد می‌کشه، داره درد می‌کشه، دستگاهش رو قطع کنید»؟
جری: آهان متوجه‌ام، خاخام… منظورت اینه می‌تونی کمکم کنی؟
خاخام: بنده خیر… تنها خدا قادر است کمکت کند. تمام آنچه بنده می‌توانم ختنه است و ترتیب‌دادن خاکسپاری آبرومندانه‌ات.

(متل ماه عسل، وودی الن، ترجمۀ محمدرضا اوزار)

نشر بیدگل

16 Nov, 14:04



چاپ چهارم منتشر شد...

تأثیر خشونت عامدانه‌ای که از سوی اوباش و جوخه‌های مرگ صورت گرفته، همانا تنزیل روحیۀ مردم تا سطح امر خیالی است. ارعاب سیاسی، با فروپاشاندن ارادۀ مردم و تقلیل آن به سطح سیاق خیالی، فضایی نافذ و فراگیر از پارانویا را در سطح عموم شایع می‌کند. به‌واسطۀ همین پارانویا، پیوند و همبستِ بزرگ‌تر مناسبات اجتماعی از هم وامی‌پاشد، و به این ترتیب امکان دغدغه‌مندیِ اجتماعی به سطح اضطراب برای بقای فردی تقلیل می‌یابد. وقتی که هر فردی گرفتار این ترس می‌شود که شاید عضو دیگر گروه خبرچین یا دست‌نشانده باشد، پیکرۀ سیاسی اتمیزه می‌شود. به این قرار، زمینۀ روان‌شناختی برای ظهور و برآیش یک رهبر کاریزماتیک مهیا می‌شود، کسی که ساختار امر خیالی را برای مستحکم ساختن جایگاه خود در قدرت به کار می‌بندد. او در ازای بیعت کورکورانه وعدۀ امنیت می‌دهد، تخیل عموم را درگیر گروهی از دشمنان ملت می‌سازد، دشمنانی که بتوان بر آنها نیروی قهری پرخاشگری پارانویا را متمرکز ساخت. به چنین روش‌هایی، شکل‌بندی‌های امر خیالی، به‌مثابۀ شبکۀ روان‌شناسی فاشیسم آشکار می‌گردند.

(مرگ و میل، ریچارد بوتبی، ترجمۀ علی رستمیان)

نشر بیدگل

16 Nov, 07:34


زندگی در دنیایی مملو از عدم قطعیت و نظرات متضارب مستلزم شجاعتی است که واجد سه شاخۀ درهم تنیده باشد. نخست، ما به شجاعتی برای دنبال کردن اهداف نیاز داریم، هرچند که بدانیم آن اهداف ممکن است اشتباه از آب دربیایند. دوم، باید آن‌قدر شجاع باشیم که بتوانیم در برابر جذابیت‌های وسوسه‌انگیز جزم‌اندیشی مقاومت کنیم و باورهای خود را فعالانه در معرض چالش‌های بیرونی قرار دهیم تا فرصتی برای اثبات ارزشمند یا بی‌ارزش بودن نسبی آن باورها فراهم شود. سوم، ما در دنیایی که مفهوم خوبی مشخصاً و به طور آزارنده‌ای مشمول اختلاف نظر است، به شجاعتی برای زندگی آرام (نه به مفهوم تن‌آسایی) در کنار اختلاف نظر نیاز داریم. این شجاعتی است برای دنبال کردن مسیر خودمان و برای ابراز نظرات خودمان، هرچند منحصربه‌فرد یا نامحبوب، و برای تحمل همین عمل از سوی دیگران، حتی اگر کلمات یا کارهایشان ما را آزار دهد.

(در باب شجاعت، جفری اسکار، ترجمۀ رسول سعدونی)

نشر بیدگل

15 Nov, 13:05


چاپ هشتم منتشر شد...

لانگ: رفقا گوش کنین. ینک میون حرفاش یه چیزی گفت و گل گفت. اون می‌گه این کشتی بوگندو خونۀ ماس. از طرفی، خودش گفت خونه جهنمه. حق با اونه! پس اینجام جهنمه رفقا، داریم تو جهنم زندگی می‌کنیم، دُرُسم هس، تو همین جهنم‌اَم می‌میریم. (با خشم) بگین ببینم، این گناه کیه؟ گناه ما که نیس. ما که این‌جوری دنیا نیومدیم. آدما همه‌شون آزاد و برابر دنیا می‌آن. بچه‌ها! کتاب خدام همینو می‌گه.

(گوریل پشمالو، یوجین اونیل، ترجمۀ بهزاد قادری)

نشر بیدگل

15 Nov, 08:35


عنوان تازه‌ای از کارسون مکالرز
در مجموعۀ ادبیات داستانی نشر بیدگل منتشر شد...

کارسون مکالرز نویسنده، شاعر و یکی از مهم‌ترین چهره‌های ادبی نیمۀ دوم قرن بیستم است. مکالرز در طول حیات خود با مشکلات روحی و جسمی زیادی دست‌وپنجه نرم می‌کرد که با الهام از تجربۀ زیسته‌اش به خلق داستان می‌پرداخت. این ویژگی باعث شد که شخصیت داستان‌هایش نیز غالباً انسان‌هایی تنها و جداافتاده باشند؛ مسئله‌ای که خود مکالرز نیز با آن مواجه بود. در سال ۱۹۳۷ او با جیمز ریوز نویسنده‌ای تازه‌کار و الکلی ازدواج کرد، اما ازدواجشان به علت الکلیسم و گرایش‌های خاص جنسی هردویشان با مشکلات بسیاری همراه بود. سرانجام پس از طرح پیشنهاد خودکشی دونفره از سوی ریورز، مکالرز او را ترک کرد و خودش هم در سال ۱۹۶۷ زمانی پنجاه سال بیشتر نداشت بر اثر خونریزی مغزی درگذشت. بازتاب در چشم طلایی، آواز کافۀ غم‌بار، ساعت‌بی‌عقربه، در جست‌وجوی یک پیوند و قلب، شکارچی تنها از نوشته‌های این نویسندۀ آمریکایی هستند.

(قلب، شکارچی تنها، کارسون مکالرز، ترجمۀ آرش افراسیابی)

نشر بیدگل

14 Nov, 13:21


چاپ دهم منتشر شد...

یکی از چیزهایی که برای عمیق نوشتن به آن نیاز داریم آگاهی از بدن است. ما به‌راحتی اهمیت بدنمان را در فرایند نوشتار به فراموشی می‌سپاریم. واژه‌ها و زبان ساخته‌های ذهن ما هستند، به همین دلیل ما همیشه روند نوشتار را فقط به اندیشه‌مان ربط می‌دهیم. درست است که زبان از اندیشه می‌آید اما داستان‌هایی که از صدای معتبر ما (فقط صدای معتبر خودمان) ریشه می‌گیرد از درون تن ما می‌آید. بدن ما تجربه‌های ما را حفظ کرده است – تجربه‌های بیان‌شده و بیان ناشده، و حتی تجربه‌های فراموش شده. آن تجربه‌ها در تن ما مانده و منتظر ما هستند. بعد از اینکه فهمیدیم این داستان‌ها را با خودمان همه‌جا حمل می‌کنیم، به طور طبیعی قدم بعدی استفاده کردن از آنهاست.

( نوشتن با تنفس آغاز می‌شود، لرن هرینگ، ترجمۀ حمید هاشمی)

نشر بیدگل

14 Nov, 09:04


در کتاب «فاصله‌ها»، هایدی. ال. مایبام نتایج فلسفی و روان‌شناختی را به شیوه‌ای ساده و روشن با یکدیگر ترکیب می‌کند تا نشان دهد که همدلی نه‌تنها نظرمان را نسبت به مسائل جانبدارانه و محدود نمی‌کند، بلکه از ما انسانی متعادل‌تر و بی‌طرف‌تر می‌سازد.

مایبام توضیح می‌دهد که ما جهان را براساس نحوۀ قرارگیری خودمان در آن می‌بینیم. یعنی زاویۀ دید ما با دیگران متفاوت است؛ و همین زاویۀ دید تعیین می‌کند که به چه چیزهایی بیشتر توجه داریم و چگونه رویدادها را برای خودمان تفسیر می‌کنیم.

نویسندۀ‌ کتاب به جای آنکه همدلی را دشمن عینی‌نگری فرض کند، آن را پایه و اساس عینی‌نگری می‌داند. و معتقد است همدلی می‌تواند مسائل جهان امروز -از روابط عاطفی گرفته تا عدالت در دادگاه‌های محاکمه- را دگرگون کند.

(فاصله‌ها: راز همدلی چیست؟، هایدی ال. مایبام، ترجمۀ اسد ناصحی)

از میان دنبال‌کنندگان صفحۀ نشر بیدگل که به این سوال در کامنت پاسخ دهند به سه نفر کتاب «فاصله‌ها» را هدیه خواهیم داد.

نشر بیدگل

13 Nov, 11:39


عنوان تازه‌ای با مضمون تنهایی
در مجموعۀ ادبیات داستانی نشر بیدگل منتشر شد...

تنهایی جزء جدانشدنی زندگی بشر است. اشکال گوناگونی دارد و هر کس به نحوی راهی برای زندگی با آن پیدا می‌کند، برخی‌مان آن را پس می‌زنیم و بعضی دیگر سازگاری در پیش می‌گیریم.
طبقات اجتماعی، مسائل اقتصادی، تمایلات جنسی و گرایشات سیاسی همه می‌توانند ما را منزوی‌تر کنند یا با گروهی پیوندمان دهند و از تنهایی‌مان بکاهند. تاریخ ادبیات از گذشته روایتی از سرگذشت تنهایی است. شخصیت‌های بسیاری علی‌رغم تلاششان برای درک شدن و فرار از تنهایی، سرخورده‌تر از قبل به انزوا کشیده شده‌اند، برخی از آنها به خلق شخصیت‌های ماندگار داستانی‌ای تبدیل شده‌اند که کم‌وبیش می‌شناسیمشان، مثل بنجی در «خشم‌ و هیاهو» که معلولیت از او فردی تنها ساخته یا امرنسِ رمان «در» که همواره دری میان او و آدمها فاصله می‌اندازد یا هولدن کالفیلدِ «ناتور دشت» که تنهایی را انتخاب کرده، چون نمی‌تواند با اطرافیانش ارتباط برقرار کند.

کدام شخصیت‌های ادبی را با تنهایی‌شان به یاد می‌آورید؟

(قلب، شکارچی تنها، کارسون مکالرز، ترجمۀ آرش افراسیابی)

نشر بیدگل

13 Nov, 08:25


چاپ سوم منتشر شد...

کریس: چیه؟ اگر بندازمش پشت میله‌ها مُرده زنده می‌شه؟ پس واسه چی این کار رو بکنم؟ اونجا هرکی مثل سگ رفتار می‌کرد با تیر می‌زدیمش، ولی اونجا شرافت واقعی در کار بود، برای حفظ چیزی اون کار رو می‌کردیم. اما اینجا؟ اینجا سرزمین سگ‌های بزرگه، اینجا قرار بر دوست داشتن آدم‌ها نیست، بر خوردن آدم‌هاست! اصل بر اینه؛ اساس زندگی ما همین یه اصله. خب این‌دفعه هم باید چند نفری کشته می‌شدن، و دن دیگه. دنیا اینجوریه، چطوری می‌توم دق‌دلیش رو سر اون خالی کنم؟ معنی این‌کار چی می‌شه؟ این رو بهش می‌گن باغ وحش، باغ وحش!


(همۀ پسران من، آرتور میلر، ترجمۀ حسن ملکی)

نشر بیدگل

12 Nov, 11:17


عنوان تازه‌ای از ادبیات جنوب آمریکا
در مجموعۀ ادبیات داستانی نشر بیدگل منتشر شد...

ادبیات جنوب آمریکا ادبیاتی است که به مسائل فرهنگی جنوب ایالات متحده می‌پردازد با نویسندگان مطرحی که در آن منطقه زندگی کرده‌اند و از مسائل روزگار و جغرافیایشان نوشته‌اند. این ادبیات که در دورۀ برده‌داری و پس از آن پیشرفت بسیاری داشت، زبان خاص جنوب را داراست و علاوه بر مؤلفه جغرافیایی به موضوعات محوری زمانه‌اش می‌پردازد که حتی امروز هم در جای‌جای جهان با آنها دست به گریبانیم، موضوعاتی مثل نژادپرستی، جنگ و دوران بازسازی نقاط کلیدی این ادبیات هستند.
از ویژگی شاخص آن می‌توان به اهمیت خانواده، اجتماع و نقش فرد، عدالت، تسلط مذهب و تأثیر آن، نژادپرستی و پرداختن به موضوع سیاه‌پوستان، طبقه اجتماعی و تسلط زبان مناطق جنوبی اشاره کرد.
این ادبیات نویسندگان برجسته‌ و شاهکارهای بسیاری را معرفی کرده است، نویسندگانی مثل مارک توین، ویلیام فاکنر، آلیس واکر، کارسون مکالرز و... . شما چه آثار یا نویسندگانی از ادبیات جنوب می‌شناسید؟

(قلب، شکارچی تنها، کارسون مکالرز، ترجمۀ آرش افراسیابی)