سینما پارادیـزو @cinemaparadisooo Channel on Telegram

سینما پارادیـزو

@cinemaparadisooo


ـــ سینما سرزمین من است نه شغل من
ـــ سینما، هنر، ادبیات، فلسفه و بیشتر


Admin: @Mooso

سینما پارادیـزو (Persian)

سینما پارادیـزو یک کانال تلگرامی فوق العاده برای علاقمندان به هنر سینما، ادبیات، و فلسفه است. این کانال توسط Admin با نام کاربری @Mooso اداره می‌شود که عاشق هنر و سینما است. سینما پارادیـزو جایی است که طرفداران سینما و هنر از تماشای فیلم‌های جذاب و تحلیل‌های عمیق آن‌ها لذت می‌برند. این کانال مکانی مناسب برای بحث و گفتگو در مورد فیلم‌های برتر، نقد سینمایی، و اشتراک تجربیات فرهنگی است. اگر عاشق هنر سینما و ادبیات هستید، حتما به این کانال ملحق شوید و از محتوای فوق العاده آن لذت ببرید. در سینما پارادیـزو، سینما به عنوان سرزمینی از خیال و پردازش برای هنرمندان و دوستداران هنر به نمایش گذاشته می‌شود و باعث می‌شود تجربه تماشای فیلم بیشتر از یک سرگرمی تبدیل به یک سفر عمیق و الهی شود.

سینما پارادیـزو

03 Dec, 13:59


▪️مارتین اسکورسیزی

ـــ از فیلم «از نفس افتاده» به بعد، گدار تعریف جدیدی از این ایده اصلی که یک فیلم چیست و به کجا می‌تواند برود ارائه داد. هیچ‌کس به اندازه گدار جسور نبود. وقتی «گذران زندگی»، «تحقیر» و «ساخت آمریکا» را تماشا می‌کنید، این احساس به شما دست می‌دهد که او در واقع فیلم خود را جدا می‌کند و آن را در مقابل چشمان شما بازسازی می‌کند. شما هرگز نمی‌دانستید که لحظه به لحظه یا حتی فریم به فریم چه چیزی در انتظار شماست و به همین میزان درگیری او با سینما عمیق بود. او هرگز فیلمی نساخته است که در یک ریتم، حال و هوا یا دیدگاه قرار گیرد و فیلم‌های او هرگز شما را به حالت رویایی فرو نمی‌برد، بلکه شما را بیدار می‌کنند، هنوز هم این چنین هست و همیشه خواهند بود.

سخت است فکر کنیم که او رفته است. اما اگر بتوان گفت هنرمندی آثاری از حضور خود در هنرش به جا گذاشته است، او گدار است. و باید بگویم در حال حاضر، زمانی که بسیاری از مردم عادت کرده‌اند خود را به عنوان مصرف کنندۀ منفعل تعریف کنند، فیلم‌های او بیش از هر زمان دیگری ضروری و زنده احساس می‌شوند.

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

03 Dec, 10:43


▪️ساتیاجیت رای
ـــ فیلم‌های ما فیلم‌های آنها ــ ترجمه محمد شهبا

ـــ ژان‌-لوک گدار نخستین کارگردان سینماست که خط پیرنگ را کاملا کنار گذاشته است. در واقع می‌توان گفت که گدار ژانر سینمایی تازه‌ای ابداع کرده است. این گونهٔ سینمایی را نمی‌توان تعریف کرد بلکه فقط می‌توان آنرا توصیف نمود؛ کولاژی است از داستان، بیانیه، فیلم خبری، گزارش، نقل قول، تلمیح، آگهی‌های بازرگانی و مصاحبه تلویزیونی و همه این‌ها به یک یا چند شخصیت ربط دارد که در فضایی کاملا امروزی زندگی می‌کنند. سینمای ذهن است نه سینمای قلب و به همین دلیل سینمای اقلیت است. می‌توان داستان سنتی و خط سنتی‌اش را نادیده گرفت و چهل تکه‌ای از اندیشه‌ها را به سبک گدار جانشین آن کرد. اما حتی چنین چهل تکه‌ای نیز قوانین زیبایی‌شناختی مخصوص به خودش را دارد و زیر پا انداختن این قوانین فقط به گروتسک منجر می‌شود و همه می‌دانیم که در هنر این به چه معناست. داوینچی برای رسم هیولا چنین توصیه می‌کند «سر اسب و تنهٔ فیل و پاهای عقب شتر». آن اقلیت متمایز نیز اگر در فیلمی سنتی خوراکی مطبوع بیابند بعید است که سراغ چنین موجود چند رگه‌ای بروند.

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

02 Dec, 18:28


📌دهمین کارگاه جامع کارگردانی با جلال تهرانی


🔹۲ ترم تئوری و آنلاین
۲ ترم عملی و حضوری



🔹شروع با دوره‌های آنلاین
۱۰ جلسه آنلاین یک ساعت و نیمه
پنجشنبه‌ها ۲۱:۳۰ تا ۲۳


📌جهت مشاوره و ثبت نام به دایرکت پیج مکتب تهران پیام دهید.
@maktabetehran

📌کانال مکتب تهران
@maktab_tehran

#️⃣ #ad

سینما پارادیـزو

02 Dec, 18:27


▪️پل الوار
ـــ ترجمه احمد شاملو

ـــ شب هیچ‌گاه کامل نیست
همیشه چون این را می‌گویم و تاکید می‌کنم
در انتهای اندوه، پنجرۀ بازی هست
پنجرۀ روشنی.

همیشه رویای شب‌زنده‌داری هست
و میلی که باید برآورده شود،
گرسنه‌گی‌یی که باید فرونشیند
یکی دلِ بخشنده
یکی دست که دراز شده، دستی گشوده
چشمانی منتظر
یکی زندگی
زندگی‌یی که انسان با دیگران‌اش قسمت کند…

▫️La notte (1961)
▫️Dir. Michelangelo Antonioni

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

02 Dec, 16:48


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
▪️محمد مختاری
ـــ واگویه

ـــ این حنجره مقاومتی معین دارد و گاه چون اکنون هوار می‌کشد و چنگ می‌زند در زبان عریان و متورم می‌شود تارهاش و می‌ترکد و می‌پاشد بر این آینه که بند بند انگشتانمان در شکستنش سهیم بوده است.

تکه تکۀ دیدار، در تکه‌های عصب، در تکه‌های غریو، در تکه‌های تاریک، در تراشه‌های پراکنده در شکاف اعماق؛ آن گل که پرچم‌هایش را در باد افشانده است و کاسبرگش چون دهانی افشان، به واژه‌های پریشان گلبرگ‌هایش را می‌پراکند. و این ستاره‌ها و صندلی‌های معلق که با اشارۀ شمشیرهای کهنه، هنوز تاب می‌خورند. و دارها که بر اقیانوس روانند، و خاک که ذات خود را بر باد یافته است، و ما که مانده‌ایم و همین‌جا مانده‌ایم و همین‌جا می‌مانیم و سرهامان روی صندلی‌ها تاب می‌آورد و گیسوانمان آتشی در اقیانوس می‌زند که در ﺗﻸﻟﺆﺵ اعماق زمین بدرخشد، بدرخشد در خواب، بدرخشد در بیداری، بدرخشد در وهم، بدرخشد در ضمیری که نمی‌تواند ندرخشد، همچنان که می‌درخشد آن روشنای بلند که روان است، روان بوده است، روان خواهد بود.

شعری که چکه چکه فرو باریده است، فرو می‌بارد و آب‌ها و طوفان‌ها را برانگیخته است و برمیانگیزد و آب‌ها و طوفان‌ها را آرام کرده است و آرام می‌کند و ما که گیسو گیسو به راه افتاده‌ایم و به راه می‌افتیم و زندان‌ها که به راه افتاده‌اند و به راه می‌افتند و دارها که به راه افتاده‌اند و به راه می‌افتند و ویرانه‌ها و آبادی‌ها که به راه می‌افتند و چکه‌ها که دوباره بخار شده‌ست و چکه‌ها که دوباره فرو باریده است و می‌بارد، و می‌بارد تا این نیمه از صراحت خود، در ایمان شقه شقه بنگرد و تکه های ناصافش را به هم بچسباند که تنظیم این شکستگی تمام عمر وقت گرفته‌ست و سایه روشن شک و یقین و ابهام و وضوحش، توان بردباری را فرسوده است.

اما چرا به وحشت باید افتاد؟ که در این بازجست شاید جای انگشتان خویش یا نیاکان یا حتا فرزندانمان را در زنگار آینه پیدا کنیم. دنیا از این بیان مقطع یا مسلسل آسیبی نمی‌بیند و از ناموزونی‌اش نیز طنین موزون شاعران بر هم نمی‌خورد. این خط آشنا در عین آسانی دشوار است، زیراکه خط خویشتن است و لب به واژه‌هایی می‌گشاید که عشق در ﺗﺄمل برای خویش پیش از آنکه تنظیمشان کرده باشد، تعبیرشان کرده است.

پس بنویس؛ آنچه اکنون می‌گذرد در ﺷﺄن کیست و آنچه از این معنا بازمی‌یابیم شایستۀ کدام الفاظ است؟ بنویس روی خاک به اندازه ستاره، گام‌هایی روان بوده است و همچنان روان است و این زمین به گام‌های فرومانده نیز می‌اندیشد و اندیشیده است و حافظه‌اش همچنان می‌انبارد و می‌انبارد و خطی می‌شود و در فرصت شهاب که سنگ از ستاره‌های فروریخته به نجوا می‌افتد با سنگ یا استخوان که فرو می‌رود در خاک، و ذره ذره حکایت را بازمی‌گوید. بنویس اکنون کجاست، رویامان کجاست؟ کجاست بند بند استخوان‌هامان کجاست؟ کجاست حرف‌های گمشده که می‌خواست گوش دنیا را کر کند؟ بنویس آزادی رویای ساده‌ای است که خاک، هر شب در اعماق ناپیدایش فرو می‌رود و صبح از حواشی پیدایش برمی‌آید و این زبان اگر چه به تلفظش عادت نکرده است، صدای هجی کردنش را آن سوی سکوت شنیده است. بنویس عشق اسم شبی است هنوز، که ما را در ورطه‌های دنیا حق حضور داده است و سایه‌هامان را از دیوارهای کهنه گذرانده است، و می‌گذراند اگر چه بوی کهنگی اکنون مشاممان را بیازارد و از چهار جانب، خو گیریم و اخت شویم و شک کنیم و شک و یقین بیامیزند و میخکوبمان کنند و برآشوبیم و باز بنویسیم، که ما همچنان می‌نویسیم، که ما همچنان در اینجا ماندیم، مثل درخت که مانده است، مثل گرسنگی که اینجا مانده است و مثل سنگ‌ها که مانده‌اند و مثل درد که مانده است و مثل خاک که مانده است و مثل شب که هنوز مثل روز مانده است و مثل ساعت و نبض و خاموشی، مثل شعر و فراموشی، مثل وهن و مثل دوست داشتن، مثل پرنده، مثل فقر، مثل شک مثل یقین مثل آتش مثل فکر مثل برق مثل تنهایی مثل فن مثل شبنم مثل خشونت مثل دانایی مثل نسبیت مثل ترس مثل تهور مثل قتل مثل سلول مثل میکروب مثل آرزو مثل عدم حتمیت مثل آزادی و مثل استبداد و مثل هر چیزی که از ما نشانه‌ای دارد و ما از آن نشانه‌ای داریم.

ما شاهد شعارها و شعرهای خویشتنیم و شاهد یقین و تردید خویشتنیم و شاهد فساد و رشد خویشتنیم و با همین شعاع که آسان می‌نماید، قوس دوام را تا اینجا پیموده‌ایم و دایره هر دم بزرگتر شده است تا ذره ذرۀ خویشتن را گرد آوریم و باز به پا شود و باز گرد آوریم و باز حنجره به حنجره بخوانیم و خاموش شویم و باز بخوانیم و لحظه به لحظه رویامان را بنویسیم و خط زنند و باز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و باز خط زنند و باز حرف به حرف بنویسیم و باز بنویسیم و باز...

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

01 Dec, 20:26


▪️کریستف کیشلوفسکی

ـــ این فیلم دربارۀ قهرمان‌ها نیست. فیلم دربارۀ آدم‌های عادی است. همان آدم‌هایی که در خیابان می‌بینیم. این فیلم اثری دربارۀ اکثریت است. دربارۀ من، دربارۀ شما و دربارۀ آدم‌های مثل ماست. بیشتر آدم‌ها بار سنگین شکست‌های کوچک و بزرگ خودشان را بر دوش دارند. این فیلم دربارۀ آدم‌هایی است که سرهایشان را به زیر انداخته‌اند.


▫️No End (1985)
▫️Dir. Krzysztof Kieślowski

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

30 Nov, 19:33


▪️Do you love me?





▫️Annie Hall (1977)
▫️Dir. Woody Allen

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

30 Nov, 18:20


▪️وودی آلن

ـــ بزرگ‌ترین پشیمانی! من یک عالمه دارم، جزئی و بزرگ؛ اما برای من بزرگ‌ترین‌شان این است که دانشگاه را تمام نکردم. وقتی کاری را بکنی و مدرکش را نگیری انگار شاه باشی و تاج بر سر نگذاری. آن موقع جوانی کردم. یک چیز دیگر این است که چرا زندگی جدی‌تری نداشتم و زندگی را جدی‌تر نگرفتم؛ فیلم‌های من آن اوایل سرگرم‌کننده‌تر بودند. اما این‌ها دلیل نمی‌شود که به آینده امیدوار نباشم. هنوز فرصت هست تا بهترین کارها را انجام دهم. باید بگویم که من از مرگ نمی‌ترسم فقط وقتی رخ می‌دهد نمی‌خواهم آن‌جا باشم!

▫️Take The Money And Run (1969)
▫️Dir. Woody Allen

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

30 Nov, 08:50


▪️آلن رنه

ـــ تنها تماشای مکرر فیلم‌های وودی آلن بوده که مرا از یک دوره افسردگی حاد نجات داده و برای همین تا آخر عمر خود را مدیون او خواهم دانست.


— The many faces of Woody Allen, a tribute.

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

29 Nov, 08:41


▪️ژان-لوک گدار

ـــ بودن یا نبودن؟ مسئله واقعاً این نیست.




— Jean-Luc Godard by Kogonada

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

29 Nov, 05:51


▪️نشریه کایه‌‌ دو سینما ــ شمارهٔ ٨١۴ ــ نوامبر ۲۰۲۴

#️⃣ #Cahiersducinéma
🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

28 Nov, 09:17


▪️فهرست ده فیلم برگزیده سال ۲۰۲۴ از نگاه منتقدین و نویسندگان مجله کایه ‌دو سینما





#️⃣ #Cahiersducinéma
🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

28 Nov, 09:10


▪️سوزان سانتاگ

ـــ شَر و پورنوگرافی تابع قانون واحدی هستند؛ شوک ناشی از دیدن عکس‌های قساوت‌آمیز، با دیدن مکرر، از میان می‌رود. همان‌طور که حس شگفتی و سرگردانی‌ای که پس از دیدن یک فیلم پورنوگرافیک برای اولین بار به شخص دست می‌دهد، بر اثر تکرار از میان می‌رود. حس حریم و فاصله‌ای که زیرپاگذاشتن آن، ما را برآشفته و ناراحت می‌کند، چندان استوارتر از حس حریم و فاصله‌ای نیست که بر تعریف یک چیز به عنوان «وقیح» حاکم است. و هردوی این مرزها در سال‌های اخیر به شدت مورد آزمایش قرار گرفته‌اند. سیاهۀ عظیم فلاکت و بی‌عدالتی عکاسی شده در سرتاسر جهان حدی از آشنایی با قساوت را برای تمامی ما فراهم کرده است و بدین واسطه وجه معمولی‌تری به اموری هولناک بخشیده است. آن را آشنا، دور (این که فقط یک عکس است!) و اجتناب‌ناپذیر جلوه می‌دهد. زمانی که اولین عکس‌ها از اردوگاه‌های نازی‌ها پدیدار شد، آنها به هیچ‌وجه معمولی نبودند اما حالا پس از سی سال ممکن است به نوعی نقطۀ اشباع رسیده باشیم. در دهه‌های اخیر، عکاسیِ «متعهد» دست‌کم به همان اندازه که در برانگیختن وجدان اخلاقی نقش داشته، در کشتن آن نیز موثر بوده است.

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

27 Nov, 18:34


▪️جان برجر
ـــ جی ــ ترجمه آرش خوش‌صفا

• اگر تو بخواهی، هم‌دیگر را دوست خواهیم داشت ـــ حتی اگر لبانت بسته بمانند و هیچ نگویند...

ـــ اخلاقیات رازآلودگی سرش نمی‌شود. درست به همین دلیل است که هیچ واقعیت اخلاقی‌ای وجود خارجی ندارد و هرچه هست داوری اخلاقی است و بس. داوری‌های اخلاقی هم نیازمند تداوم و پیش‌بینی‌پذیری هستند. یک واقعیت سرشارِ تماماً شگفتی‌آور را نمی‌توان به‌زور در چهارچوب اخلاقیات چپاند؛ شاید بعدها نادیده گرفته یا سرکوب شود ولی همین‌که موجودیت به رسمیت شناخته شود، ابهامش آن را در برابر هرگونه داوریِ اخلاقی نفوذناپذیر می‌کند.

— Éric Rohmer's Six Moral Tales.

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

27 Nov, 17:05


▪️فیلیپ گلس

ـــ بگذاريد اين‌طور به شما بگويم، اگر من و همسرم، اوقات فراغتی پيدا كنيم، قطعا به سينما نمی‌رويم، بلكه رفتن به تئاتر، رستوران و خوردن غذای خوب انتخاب اصلی ماست. من تا قبل از سال ١٩٧٨ و ملاقات با گادفری رجيو هيچ علاقه‌ای به سينما نداشتم. اصلا فكرش را هم نمی‌كردم كه روزی برای فيلم‌ها موسيقی بسازم. وقتی كه گادفری گفت دوست دارد من برای فيلمش (کویانیس کاتسی: زندگی بدون توازن) موسيقی بسازم، هيچ تمايلی به اين كار نداشتم. گادفری برای تهيه سرمايه به مشكل برخورد و ما تنها شديم، حالا فقط ما دوتا می‌بايست اين فيلم پرهزينه را به انتها می‌رسانديم. فكر كردم زمان آن رسيده كه تلفيق موسيقی و تصوير كار خودش را بكند.


— Philip Glass and Godfrey Reggio, Nov 2024.

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

27 Nov, 08:08


▪️فروغ فرخ‌زاد
ـــ فروغ فرخ‌زاد و سینما ــ غلام حیدری

ـــ در آن روزها به پرندۀ دورپروازی شباهت داشتم که در آسمان‌های تاریک و محدود و فضاهای خالی بال گشوده و اوج گرفته، می‌خواستم به‌طرف چشمۀ روشنایی و نور پرواز کنم؛ و در راهم ابریشم باران‌ها به پایم می‌پیچیدند و نفسِ بادها مسیر پروازم را در خود می‌کشیدند و دودِ ابرها در چشمانم می‌دویدند، و من، بال می‌زدم، پیوسته بال می‌زدم، و راه من راهِ دوری بود…


🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

26 Nov, 17:54


▪️آدو کی‌رو
ـــ سوررئاليسم در سينما ــ ترجمه منير خلقی

ـــ به مارسل دوشان فكر می‌كنم؛ او به دوستانش قفس خالی از پرنده را نشان داد كه تا نيمه از تكه‌های قند پر شده بود، بعد از آنها خواست تا آن را بلند كنند، آنها در كمال تعجب ديدند قفس خيلی سنگين است، چيزهايی را كه به جای تكه‌های قند گرفته بودند در حقيقت تكه‌سنگ‌های مرمر بود كه دوشان آنها را به اين ابعاد اره كرده بود. در اصل سينما انباشته از قندهای دوشان است، سينما وسيله‌ای برای بيان مضمون رويای نهفته زندگی است. سينما قفس را بلند می‌كند، آن را سنگين حس می‌كند و تمام تماشاچيان را مجبور می‌كند تا ديگر مضمون آشكار قند را ننگرند.

— Marcel Duchamp, Why Not Sneeze Rose Sélavy, 1921 (1964 edition)

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

26 Nov, 09:22


▪️رائول کوتار

ـــ تجربه‌مان که زیاد می‌شود مشکلی در ارتباط با کارگردان‌ها پیدا می‌کنیم، مخصوصا با کارگردان‌های کم‌تجربه‌تر. آنها با این سوال پیش می‌آیند: "اگر جای من بودی این نما را چگونه فیلمبرداری می‌کردی؟" اگر آنها به این نوع مشاوره فنی تکیه کنند خطر بوجود آوردن یک فیلم دورگۀ بی‌هویت ما را تهدید می‌کند. به نظر من فیلمی که ناشیانه و باصداقت ساخته شود خیلی بهتر از یک فیلم شسته رفته ولی تو‌خالی است.

— Rocky Road to Dublin, Peter Lennon's document of 1960s Ireland, shot by Nouvelle Vague icon Raoul Coutard. Music by The Dubliners.

🎥 @CinemaParadisooo

سینما پارادیـزو

25 Nov, 16:28


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
▪️رائول کوتار
ـــ حرفۀ من، مدیر فیلمبرداری (تجربۀ فیلمبردارهای تاثیرگذار جهان) ــ پیتر اتدگوئی ــ ترجمه نازنین مفخم، محمد آلادپوش

ـــ گدار و تروفو را در نظر بگیرید. احتمالاً گدار تنها کارگردانی بـود که پی در پی ریسک می‌کرد و هرگز از شکستن قواعد باز نماند. فرانسوا فقط وقتی مجبور می‌شد تجربه می‌کرد، مخصوصاً در فیلم‌هایی که سرمایه زیادی موجود نبود. ژان‌لوک هرگز براساس فیلمنامه‌ای که باعث دردسر بشود کار نمی‌کرد چون در فرانسه مجوزهای لازم برای فیلمبرداری وقتی صادر می‌شود که فیلمنامه‌ای وجود داشته باشد. دو ماه پیش از شروع فیلمبرداری ژان‌لوک دستیاری استخدام می‌کرد و داستانی را که در ذهن داشت برایش تعریف می‌کرد. فیلمنامه‌ای نوشته و فرستاده می‌شد ـــ اما هیچ‌کس دیگری این سند را نمی‌دید، چون صرفاً یک کار اداری بود. برخلاف این فرانسوا خیلی روی فیلمنامه‌اش کار می‌کرد. کار کردن با او سر صحنه بسیار شبیه کار با کارگردان‌هایی بود که در گذشته پشت سرشان حرف می‌زدیم. فرانسوا صندلی کارگردانی‌اش را داشت و زمان زیادی برای میزانسن صرف می‌کرد، درحالی‌که ژان‌لوک قصدش را در یک چشم به هم زدن اعمال می‌کرد. در «از نفس افتاده» از منشی صحنه می‌پرسید چه نوع نمایی نیاز است تا تداوم معمول نماها حفظ شود. منشی به او جواب می‌داد و او درست عکس آن عمل می‌کرد. تقریباً همیشه با استفاده از چراغ برای نورپردازی مخالفت می‌کرد ـــ باید دلیل محکمی وجود می‌داشت تا او بخواهد از چراغ استفاده کند. فرانسوا با در نظر گرفتن شخصیت‌ها قاب تصویر را تعیین می‌کرد؛ برای ژان‌لوک اصل نوع حرکت دوربین بود. نهایتاً فیلم‌های گدار فیلم به مفهوم متعارف آن نیست و داستان‌گویی نمی‌کند. او یک انقلابی واقعی بود. فرانسوا با وجود متفاوت بودن عناصر کارش ـــ مثل نوع بازی فیلمبرداری، طراحی، موسیقی ـــ که در خدمت قصه بودند فیلم‌های کلاسیک‌تری می‌ساخت. آنچه او را متمایز می‌ساخت این بود که از خودش و احساساتش به مقدار زیادی در فیلم مایه می‌گذاشت. گدار یکبار به من گفت "من سینما خلق می‌کنم و نه فیلم، فرانسوا فیلم می‌سازد."

— Raoul Coutard, the great cinematographer of the Nouvelle Vague.

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo