سهم من از جهان @myworthwhileworld Channel on Telegram

سهم من از جهان

@myworthwhileworld


[آنچه یک ماهی در دریای خروشان زندگی‌ش تجربه می‌کند و در آستانه‌ی کوچ به اقیانوس دیگری‌ست.]

می‌تونی ماهی صدام کنی
در تلاش برای آدمِ بهتری شدن.
📚
.

سهم من از جهان (Persian)

سهم من از جهان یک کانال تلگرامی با نام کاربری myworthwhileworld است که به ویرایش و انتشار مطالب مفید و الهام بخش برای بهتر شدن و رشد فردی می‌پردازد. این کانال با انتشار داستان‌ها، نظرات، و تجربیات متنوع، سعی در ارتقای قدرت انسانی و ارتقای سطح معنوی و فرهنگی افراد دارد. هدف اصلی این کانال ایجاد یک جامعه انسانی پویا و سازنده است که افراد با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و ایده‌ها و تجربیات خود را به اشتراک بگذارند. با عضویت در این کانال، شما می‌توانید از مطالب الهام بخش و آموزنده آن بهره‌مند شوید و به سوی رشد و توسعه شخصی خود پیش بروید. بنابراین، اگر به دنبال محتوای سازنده و الهام بخش برای بهبود زندگی خود هستید، حتما به این کانال ملحق شوید و از مطالب متنوع و ارزشمند آن بهره ببرید.

سهم من از جهان

06 Feb, 08:06


الانِ زندگی رو نمی‌خوام؛ دور تنده رو می‌خوام، وقتی به اون چیزی که می‌خوام رسیدم، وقتی برمی‌گردم به همین روز و می‌گم یادش بخیر، این‌ها رو می‌خوام. همه‌ی این زندگی هم که شد بدوبدو، پس کِی می‌گیم آخیش و روی مبل بزرگه دراز می‌کشیم و به هیچ کاری نکردن فکر می‌کنیم؟

سهم من از جهان

04 Feb, 13:54


مثلاً خود من! چرا باید بدوم برم و در مورد برابری جنسیتی کار کنم؟ چون به‌نفع‌مه. چه دردی رو در صنعت ایران درمون می‌کنه؟ هیچ. وقتی هنوز گردشگر نداریم، وقتی گردشگری مرده، وقتی خیلی‌ها توی یه‌قرون-دوهزارشون مونده‌ن، ممکنه به برابری فکر کنن اما دغدغه‌ی اصلی‌شون نیست.

سهم من از جهان

04 Feb, 13:52


به‌نظرم یکی از دلایلی که به موضوعات پژوهشی در ایران –به‌خصوص در رشته‌های علوم انسانی– وقعی داده نمی‌شه، اینه که توی ایران هدف ریسرچ بخشی از آدم‌ها، کمک به مهاجرت‌شونه. برای همین سعی می‌کنن موضوع‌هایی رو انتخاب کنن که در جهان اول اصطلاحاً Hot Topicئه و در جهان خودشون؟ اهمیتی نداره.

سهم من از جهان

04 Feb, 10:58


زیاد نمی‌تونم توی کانال‌هایی بمونم که نسبت به کشوری که داخل‌شم نفرت‌پرا‌کنی می‌کنن. نه اینکه وطن‌دوست‌م، ولی فعلاً دوست دارم انرژی‌م رو روی کارهایی بذارم که باعث می‌شه پیشرفت کنم و رفتن‌م راحت‌تر بشه، همون‌طور که شده. نه صرفاً نفرت و نفرت و نفرت. خب متنفر هستم دیگه که دارم فرار می‌کنم، چقدر نفرت حمل کنم؟

سهم من از جهان

04 Feb, 08:42


آدم وقتی کاری رو «الان» انجام نمی‌ده، نگه «هیچ‌وقت» انجام نمی‌ده، نگه «محاله» انجام بده، نگه «بمیره» هم انجام نمی‌ده. قید مطلق استفاده نکنه. به سخره نگیره. چرخ‌ روزگار حساب‌وکتاب نداره، به خودش میاد و می‌بینه جایی ایستاده که همون کار شده عادت زندگی‌ش.

سهم من از جهان

03 Feb, 14:27


جهان امروز هم آدم رو دونده‌ی سرعت بار آورده. اگه یه‌ذره سرعت‌ت رو کم کنی، انگار از بقیه عقب موندی و مدال رو از دست دادی.

سهم من از جهان

03 Feb, 10:13


برای ترم جدید، کیف بزرگ خریدم. کلاس‌هام زیاد شده و جای کیف قبلی‌م کم بود. استایل‌م تغییر کرده و عادت ندارم.

سهم من از جهان

03 Feb, 09:25


یکی از چیزایی که آدم باید توی دوران سخت مدام به خودش یادآوری کنه، اینه که همه‌چیز گذراست. از دست دادن شغلت به این معنی نیست که قراره تا آخر عمر بیکار باشی. خونه‌نشین شدنت قرار نیست تا ابد طول بکشه، قرار نیست همیشه همه‌چیز بی‌مزه و سرد و سیاه باشه. اینجوری تحملش راحت‌تره.

سهم من از جهان

03 Feb, 08:44


دانش‌جوئه به ۱۹.۵ اعتراض کرده. نوشته حس ناکافی بودن می‌گیره. خبر داره یک‌ ماه دیگه یادش نمی‌مونه نمره‌ی این درس‌ش چند شده؟

سهم من از جهان

02 Feb, 18:03


تنها کاری که تازگی‌ها سعی می‌کنم با لذت انجام بدم، خریده. خریدِ هر چیزی. براش وقت می‌ذارم، سرچ می‌کنم، قیمت‌ها رو مقایسه می‌کنم، اگه گرون و ضروری باشه، خریدهای ارزون و غیرضروری رو حذف می‌کنم، اگه به نتیجه نرسم هم از لیست‌م حذف می‌شه و بله به اندازه‌ی کافی، لذت می‌برم. دل‌م می‌خواد یاد بگیرم توی کارهای دیگه هم همین رویکرد رو داشته باشم.

سهم من از جهان

02 Feb, 16:50


به‌نظرم این دوست داشتن خود هم که خیلی‌ها بهش اشاره می‌کنن نباید منجر به خودمحوری بشه. شاید تعادل برقرار کردن در این مورد، به سختی راه‌رفتن روی بند باشه. اگه بیش از حد و بدون مراقبت کافی پیش بری، به خودت میای و می‌بینی تبدیل به کسی شدی که دنیا رو روی محور خواسته‌ها و در یک کلام خودت می‌بینی، چرا؟ چون بهت القاء شده اگه خودت رو دوست نداشته باشی، دیگران هم دوست‌ت ندارن.

سهم من از جهان

02 Feb, 16:29


کاش می‌شد روی آدم‌هایی که خواسته یا ناخواسته اعتمادبه‌نفس‌تو لِه می‌کنن، رِد فلگ گذاشت.

سهم من از جهان

02 Feb, 15:31


هم‌کلاسی دبیرستان‌م بود. روحیات‌مون شبیه بود و همین باعث نزدیکی‌مون شده بود. رتبه‌ی کنکور هم که اومد، با هم جشن گرفتیم، هرچند تهران نموند و رفت یکی از شهرهای شمالی. هرچقدر زمان بیشتر گذشت، دور تر شد. دورتر شدیم. فراموش شد؟ نه. تلاش می‌کردم؟ بله. دوباره دیدم‌ش. زندگی من پر از دوباره دیدن‌هاست. دورتر شده بودیم. تصمیم گرفتم دنبال خاطرات مشترک دوستی‌مون نباشم. شاید رومن گاری واقعاً درست می‌گه، که شاید دیدار دوباره، بهترین راه برای فراموشی‌ه.

سهم من از جهان

01 Feb, 17:23


تازگی‌ها تصمیم گرفته‌م رُک باشم. قبل‌تر شاید اقتضایی عمل می‌کردم؛ که موقعیت رو می‌سنجیدم. اما یک‌وقت‌هایی نمی‌تونستم اونی باشم که می‌خوام، چون موقعیت نمی‌ذاشت، چون رودروایسی لعنتی گیرم مینداخت. حالا اگه از چیزی خوش‌م نیاد، قبول نمی‌کنم. اگه بخوام کاری انجام بدم، پنهان نمی‌کنم. ولی آدم‌ها رو چه کنم؟ اکثراً دل‌شون می‌خواد همه‌چیز رو زرورق‌شده ببینن.

سهم من از جهان

31 Jan, 20:00


ولی فعلاً کار مثبتی که کردم، تصحیح ورقه‌ها بود. یک‌مورد عجیب به‌نظرم رسید؛ اون کلاسی که سخت‌گیری بیشتری نسبت بهشون داشتم، نمرات‌شون بهتر شد. اگرچه حرص‌م دادن ولی نمرات‌شون –حتی اون پسره که بازیگوش بود و فکر می‌کردم میفته– همه بالای ۱۷ شد. چقدر خوش‌حال شدم. 🥹🤍

سهم من از جهان

31 Jan, 19:55


دلم برای نوشتن تنگ شده. اما بدن‌درد امون‌م رو بریده.

سهم من از جهان

31 Jan, 19:53


یک‌وقت‌هایی به تعویق انداختن کارها هم خوبه. مثلاً چندتا داوری توی نوبت دارم، اما دو هفته پیش، از عمد دیر acceptشون کردم چون حوصله نداشتم. حالا به‌نفعم شده یه‌جورایی. گرچه همون‌موقع انجام شده بود، بار روانی‌ش کمتر بود. ولی به هرحال، تا موقعی که بهتر بشم، وقت دارم.

سهم من از جهان

31 Jan, 19:51


کرونا تو وجودم خونه کرده، کاش بودی و می‌دیدی.

سهم من از جهان

30 Jan, 18:22


"Life is not fair, get used to it"

– A quote by Charles J. Sykes

سهم من از جهان

30 Jan, 09:43


حالا هی بدو و از خودت مراقبت کن، آخر سرم یه ویروس از کجا بی‌خبر می‌دوه میاد. کارهات رو باید ببوسی و بذاری کنار.

سهم من از جهان

28 Jan, 14:47


بریم برای فستیوال‌گردی 🥳

سهم من از جهان

28 Jan, 14:47


یادتونه من تابستون امسال رفتم اتاکوتان و گفتم امسال دیگه گزارش تصویری می‌ذارم؟ و قرار گذاشتیم اگه 77 نفر گفتن که دوست دارن ببیننش گزارش تصویری رو به همه نشون بدم و ددلاین رو گذاشتیم 9 بهمن به نیت شماره کاکرو تو تیم ملی نوجوانان ژاپن؟ و بعد شما به من کلی مهربونی کردین و ددلاین رو نشون همه دادین و قبل از ددلاین شدیم 90 نفر؟
امروز 9 بهمنه. الوعده وفا.
گزارش تصویری فستیوال انیمه‌ی مونترال تقدیم به چشمای قشنگ و انیمه‌ای شما. تماشا کنین و لذت ببرین! ❤️و اگر دوستش داشتین، لایک و سابسکرایب نشود فراموش! 😐

سهم من از جهان

28 Jan, 14:12


به‌نظرم قبل خوبی کردن و محبت‌کردن، باید ظرفیت آدم‌ها رو هم در نظر گرفت. یکی از دانش‌جوهام خیلی ضعیف بود، حداکثر کاری که از دستم براومد انجام دادم تا failed نشه. خودش هم هم موقع امتحان هم قبل‌ش بهم گفته بود که تلاش‌ش رو می‌کنه ولی اگه نتونست، پاس‌ش کنم. من هم نخواستم خیلی سخت بگیرم. در حالیکه نمره‌ی امتحان‌ش ۹.۵ شده بود. امروز پیام داده که نمره‌ای که بهش دادم، کم‌ه. نمره رو بیشتر کنم که معدل‌ش بالاتر بره. من هم چشم‌غره‌کنان گفتم یه کاری نکن نمره‌ی واقعی‌تو بذارم. 😒

سهم من از جهان

28 Jan, 09:58


چند روز پیش که آخرین امتحان ترم رو گرفتم، از جسم‌م اومدم بیرون و خودم رو از نگاه یک سوم‌شخص دیدم. کسی که ترم اول دانشگاه، کلاس زبان عمومی، نمی‌تونست خودش رو به انگلیسی معرفی کنه، که بهش برخورد، که کلاس زبان ثبت نام کرد، که در هیچ ترمی، غیبت نکرد، که درون‌گرایی‌ش رو توی کلاس‌ها قایم می‌کرد، که حرف می‌زد، که فیلم می‌دید و رمان انگلیسی می‌خوند و آهنگ گوش می‌کرد، که برای رایتینگ‌هاش، یک هفته وقت می‌ذاشت، که می‌خوند و فعالیت می‌کرد، که بعد به سرش زد مهاجرت کنه، که برای آیلتس آماده می‌شد، دانش زبانی‌ش رو بالا می‌برد، که هنوز هم بالا می‌بره، که اون وسط‌ها به سرش زد تدریس کنه، که یواشکی کلاس‌های دانشگاهی آموزش زبان رو شرکت می‌کرد، که معلم شد، که معلم نمونه شد، که مدرس شد. که تلاش تلاش تلاش کرد، که راهنمای خوب داشت، که یکجاهایی شانس همراه‌ش بود، که الان خیال‌ش از یه بُعد زندگی‌ش تقریباً راحت باشه. داشتم خودم رو می‌دیدم و بغض‌م گرفت. اگر یک‌جاهایی هم کم‌وکاستی‌ای بود، اگر هم خسته بودم، اگر هم نکشیدم، اگر هم غر زدم و جلو نرفتم، فدای سرم.

سهم من از جهان

27 Jan, 20:32


عزیزم 😭❤️

سهم من از جهان

27 Jan, 20:32


https://t.me/myworthwhileworld/5355
آره تعطیله و من باید برم کشیک😒
فردا باید روز عقد من می‌بود نه روز کشیکم

سهم من از جهان

27 Jan, 20:19


فردا تعطیله؟ تا حالا این‌قدررررر از تعطیلی روز وسط هفته خوش‌حال نشده بودم.

سهم من از جهان

27 Jan, 15:11


به استادم گفتم: «شما گفتید وقتی برای پروژه‌ی مشترک با آقای فلانی، به فلان کشور رفتی، برگرد». تایید کرد. گفتم: «برگردم به کشوری که علم من رو تخصص نمی‌دونن؟ یا در درجه‌ی دوم قرار می‌گیره؟» استادم هم می‌گفت در نهایت برای بازرسی روند نگارش پروپوزال، از تیم ما کمک می‌گیرن و باید دید اون تیم چه می‌کنن. ولی دیگه برام اهمیتی نداشت.

سهم من از جهان

27 Jan, 15:11


خیلی جالب بود برام و البته تاسف‌آور. گردشگری سلامت فراتر از پزشکی‌ه و فقط در قسمت گردشگری پزشکی‌ه که نیاز به پزشک وجود داره. دیگه نباید همه‌ی قیمه‌ها رو هم ریخت توی ماست‌ها که. بعد اون ارگان‌ها همین نکته‌ی ساده رو هم دقت نکرده بودن. نمی‌دونم ماجرا از چه قراره ولی کارشون بدجور توی ذوق می‌زد‌.
👇

سهم من از جهان

27 Jan, 15:10


پروپوزال نوشته و فرستاده شد و باید منتظر می‌موندیم تا نتیجه بیاد. چون بحث گردشگری پزشکی هم مطرح بود، دو پزشک رو هم وارد تیم کردیم که دسترسی به بیمارستان‌ها هم داشته باشن. کار اصلی روی دوش خودمون بود و پزشک‌ها، مشاوره می‌دادن. نتیجه اومد و در کمال ناباوری، پروپوزال یه دانشگاه علوم پزشکی قبول شد! تیم‌شون رو چک کردم و کارشناس گردشگری‌ای وجود نداشت. همگی پزشک بودن.
👇

سهم من از جهان

27 Jan, 15:05


دوتا ارگان دولتی و عمومی فراخوان زده بودن که برای برنامه‌ریزی گردشگری سلامت، یک‌مقداری بودجه دارن و می‌خوان به اهل‌ش برسه. خب اینجا چون کاندیدا زیاد می‌شه، طبیعتاً باید پروپوزال بنویسی. من آخرای کار به تیم اضافه شدم و بودجه‌ی متناسبی رو اختصاص داده بودن. من هم خوش‌حال که تا چندماه تامین‌م. البته که مطمئن بودم پروپوزال‌مون عالی پیش می‌ره چون واقعاً اساتیدم اعتبار دارن و شناخته‌شده‌ن.
👇

سهم من از جهان

27 Jan, 14:59


بیاین براتون یک‌موردی رو تعریف کنم:
👇

سهم من از جهان

27 Jan, 11:01


استاده صفر تا صد یه مقاله رو به من سپرده، بعد هی زنگ می‌زنه که چقدر طول می‌دی! یعنی نمی‌دونه مقاله‌های مختلف خوندن، تیکه‌هاشو جمع کردن، نقد کردن، ارتباط دادن، فرضیه ساختن، داده جمع کردن، تحلیل کردن یک‌عالمه وقت می‌بره؟ بله دوستان، انگار من دارم پایان‌نامه می‌نویسم و استاد عزیز انتظار داره یک‌ماهه جمع بشه. بهش گفتم که من کپی‌پیست‌کار نیستم، برای همین طول می‌کشه.

سهم من از جهان

26 Jan, 15:11


دل‌م لک زده بشینم و یه کتاب ۱۰۰۰ صفحه‌ای رو توی سه روز بخونم.

سهم من از جهان

26 Jan, 13:52


من واقعاً اطلاعی از باقی رشته‌ها ندارم ولی گردشگری، رشته‌ی شناوریه. بهتر از من می‌دونید که وقتی رشته‌ای شناور می‌شه، یعنی محدودیتی برای جذب دانش‌جو از رشته‌های دیگه –و گاهی حتی نامرتبط– نداره. هم‌کلاسی بنده با کارشناسی مهندسی عمران، کنار من واحدهای ارشد رو می‌گذروند. بگذریم. جدا از اینکه گردشگری مال‌واموال خونوادگی‌م نیست که بخوام اجازه بدم یا ندم فردی با رشته‌ی نامرتبط هم بخوندش، می‌خوام بگم وقتی کسی توی این حوزه کار نکرده یا واحدهای مربوط به کارشناسی نگذرونده، ادامه‌ی تحصیل توی این رشته برای ورود به بازار کار، چندان کمکی بهش نمی‌کنه. شما توی کارشناسی ارشد گردشگری داری یاد می‌گیری چطور نظریه‌های مختلف رو به هم وصل کنی، آزمون‌ش کنی، تا یه خدمتی به علم گردشگری کرده باشی‌. در مورد لیدری می‌خونی؟ خیر. روانشناسی گردشگر بلد می‌شی؟ نه. یاد می‌گیری چطور پکیج سفر ببندی و قیمت‌گذاری کنی؟ متاسفانه باز هم نه. پس؟ اگه خیلی خیلی خیلی به این رشته علاقه داری و می‌خوای توش فعالیت کنی، دو سال از زندگی‌تو با کارشناسی ارشد خوندن در گردشگری هدر نده. اول فعالیت کن، یه بک‌گراندی ازش داشته باش، بعد اگه دیدی با ادامه‌ی تحصیل می‌تونی موقعیت‌های بهتری یا حقوق بالاتر داشته باشی، اون موقع‌ست که باید خوندن کارشناسی‌ارشد رو استارت بزنی. درگیر توهم تحصیلات تکمیلی هم نشو.

سهم من از جهان

26 Jan, 11:03


البته شاید هدف یک‌نفر از یادگیری، فقط دونستن یک‌سری کلمات و جملات باشه یا با همون‌ها هم کارش راه بیفته. اینجا همون دولینگو کمکه واقعاً ولی برای موارد دیگه، نه. بیشتر حس می‌کنی یا حتی فکر می‌کنی یاد گرفتی در حالیکه فقط به یه قطره از اقیانوس اون زبان رسیدی.

سهم من از جهان

26 Jan, 11:02


یه چیزی هم در مورد یادگیری زبان با دولینگو به ذهن‌م رسید. درسته که دمِ دسته و می‌تونی هروقت که دل‌ت خواست و وقت‌ت زیاد اومد دست به کار یادگیری بشی، ولی به‌نظرم منِ زبان‌آموز با این اَپ اصولی یاد نمی‌گیرم. مثلاً یه زمانی داشتم ترکی استانبولی یاد می‌گرفتم و هِی کلمات و جملات رو تکرار می‌کردم و الان هم از قضاء یادم مونده چطور بگم قهوه می‌خورم، ولی فقط و فقط همون جملات رو بلدم. نمی‌تونم کلمات رو در قالب بذارم و جمله بسازم. نمی‌‌تونم فعل‌های گذشته و آینده رو تشخیص بدم. مگر اینکه دانش ابتدایی داشته باشم در موردش و دولینگو بشه ابزار تکمیلی یادگیری من.

سهم من از جهان

26 Jan, 08:47


بهش می‌گم: «چطور به همه‌ی کارهات می‌رسی؟»
جواب می‌ده: «اندازه‌ی کوپن‌م خرید می‌کنم.»
و دارم فکر می‌کنم چقدر به دونستن اندازه‌ی کوپن‌م نیاز دارم.

سهم من از جهان

25 Jan, 21:16


یکی از دانش‌جوهام برام نامه نوشته بود؛ که پاس‌ش کنم، چرا؟ چون اگه بیفته آبروش جلوی دوست‌هاش می‌ره. گرچه خودش هم جوری نوشته بود که پاس شد و نیاز به ارفاق من نبود، ولی چه بی‌آبرویی؟ آدم وقتی توی یه برهه قرار می‌گیره، فکر می‌کنه کل زندگی همون‌جا و همون‌ زمانیه که داره زندگی می‌کنه. ولی نیست. کل زندگی، مرحله‌به‌مرحله اتفاق میفته، حالا امتیاز یه مرحله‌ت از ۱۰۰ بشه ۹۹، یه مرحله بشه ۱. وقتی قراره رد بشه، رد می‌شه دیگه.

سهم من از جهان

24 Jan, 16:59


کاش می‌شد آدم از خودش بپرسه برای چی انقدر می‌دوه؟ آروم هم بره، می‌رسه.

سهم من از جهان

24 Jan, 08:34


یک‌چیز جالب‌تر! همین استاد خودم داشت در مورد یه دانش‌جوش که با استاد بی‌ه کار کرده باهام حرف می‌زد. می‌گفت هنوز پایان‌نامه‌شو دفاع نکرده، مقاله‌شو توی یه مجله‌ی خوب خارجی چاپ کرده و این موارد. حالا؟ همون دانش‌جوئه هم بهم request داده! هم‌زمانی عجیبی اتفاق افتاده

سهم من از جهان

24 Jan, 08:32


من گاهی نسبت به روابط اجتماعی آچمز می‌شم. استادم یک استاد دیگه‌ای –بهش می‌گم استاد بی– رو برای همکاری بهم معرفی کرد، هرچی گفتم باهاش ارتباط بگیرم موضوع رو توضیح بدم؟ گفت لازم نیست، زوده و به موقع‌ش خودش مطرح می‌کنه. حالا همون استاد بی‌ه توی لینکدین request داده. به‌نظرتون بعد از اکسپت، پیام بدم و از اینکه می‌خوام باهاش همکاری کنم ابراز خوشحالی کنم؟ یا احتمال داره استاد خودم مطرح نکرده باشه و به‌خاطر پست‌هام توی لینکدین، استاد بی‌ه request داده؟ 🤣

سهم من از جهان

23 Jan, 19:19


The longer you stay on the wrong train, the more expensive it is to go home.

سهم من از جهان

23 Jan, 17:31


حالا که بحث اضطراب اجتماعی هم بازه، دو-سه‌نفر از دانش‌جوها که اینجا در موردشون حرف نزدم ولی از قضاء اون‌ها هم خیلی غیرفعال بودن، بهم پیام دادن که از صحبت جلوی جمع و حتی جلوی من (!) نگران‌ن. چرا؟ چون می‌ترسن تلفظ‌هاشون اشتباه باشه و مسخره بشن، یا هرچیزی. خب، من چه کردم؟ با چوب وایسادم بالاسرشون که بدو فعالیت کن؟ نه. حتی براشون به‌جای ارائه، یه پروژه‌ی فردی دیگه تعریف کردم که اذیت نشن. باقی‌ش رو باید خودشون به همراه متخصص حل کنن.

سهم من از جهان

23 Jan, 17:26


ولی کلاً از بیان مشکلات‌تون به اساتید/معلم‌هاتون فرار نکنید. جدا از اینکه استاد اگه دغدغه‌مند باشه، خودش تبدیل به یه روان‌شناس تجربی می‌شه، بیان مشکلا‌ت‌تون باعث می‌شه خودتون از کلاس بهتر استفاده کنید. هزینه دادید، وقت گذاشتید، انرژی می‌ذارید، چرا از این بستر آموزشی استفاده نکنید؟

سهم من از جهان

23 Jan, 17:22


دوستان این دانش‌جو اضطراب اجتماعی نداشت. اتفاقاً توی بخش ارائه‌ها کاملاً با اعتمادبه‌نفس، مسخره‌بازی درآورد و من 👀 بودم که چی شد؟ چقدر تغییر کرده! بنابراین، خودخواسته دوست نداشت هندزفری‌هاشو از گوش‌ش درآره و مشارکت کنه‌. اشکالی هم نداره. بالاخره هرکسی اولویتی داره دیگه، هزینه هم می‌ده.

سهم من از جهان

23 Jan, 17:19


خبر جالب: این ترم هم دانش‌جومه.

پ.ن: failed نشد، درس‌شون دوتاییه.

سهم من از جهان

23 Jan, 17:15


به‌نظرم نگه‌داشت ارتباطات نیاز به استمرار و تلاش دوطرفه داره. من –به‌عنوان یک‌طرف رابطه– انتظاراتم رو می‌گم و طرف دوم هم به نفع‌شه که در مورد خواسته‌ها و انتظارات‌ش از ارتباط صحبت کنه. اینجا نوبت‌ هردومونه که ببینیم با دونسته‌هامون از هم‌دیگه، چطور می‌تونیم سالم‌تر تعامل کنیم. حالا اگه این ارتباط به هر نحوی ادامه پیدا نکرد، لااقل آخرش از خودت راضی‌ای که اون‌طور که باید و شاید، دونستی و برای اون ارتباط تلاش کردی‌.

سهم من از جهان

23 Jan, 17:09


اون دانش‌جوئه بود که گفتم اصلاً صحبت نمی‌کنه و منفعله؟ سر امتحان به دست‌وپا افتاده بود. توی ورقه‌ش هم نوشته نمی‌تونه پاس کنه، دویده اومده تکالیف اول ترم رو فرستاده. حالا نظر من از اول ترم تا روز امتحان و بدون دیدن ورقه‌ش؟ نمره: ۱۰، تمام. می‌دونی می‌خوام چی بگم؟ اینکه من هرچقدر هم بخوام نمی‌تونم اون بی‌توجهی‌ش رو به کلاس نادیده بگیرم. ۱۴ جلسه‌ی یک‌ساعت‌ونیمه با من کلاس داشتی دختر! یک‌جلسه‌ش رو محض رضای خدا فعالیت می‌کردی.

سهم من از جهان

23 Jan, 15:11


من به یه نتیجه‌ای رسیدم: وقتی سرت شلوغ می‌شه، اینکه از اون شلوغی‌ها فاصله بگیری و مثلاً به تفریح برسی، خیلی سخته. انگار افتادی توی یه باتلاق و هرچی دست‌وپا می‌زنی، بیشتر فرو می‌ری. حالا چاره چیه؟ اینکه بشینی و اولویت‌بندی کنی، آروم آروم تسک‌ها رو جلو ببری، همه‌ی هندونه‌ها رو هم با یه دست برنداری. سوپرمنی/وومن هم نباشی، چیزی رو از دست نمی‌دی. یه آدم معمولی باش که زندگی‌ش روی تعادله.

سهم من از جهان

23 Jan, 14:16


با استاد تمامه جلسه داشتم؛ در مورد یکی از اساتید خارجی صحبت می‌کردیم که می‌خوام باهاش پروژه بردارم. استاد تمامه خیلی استقبال کرد، آخرش هم گفت: برگردی‌ها. 🥲
من اون‌جا خندیدم؛ آخه به چه امیدی برگردم؟!

سهم من از جهان

22 Jan, 17:46


استادم می‌گفت قدیم‌ها می‌گفتن حتی میزان درآمدت رو از خونواده‌ت هم پنهان کن و بهشون نگو!
حالا واقعاً همه‌جای دنیا پرس‌وجو در رابطه با و صحبت در مورد میزان حقوق دریافتی آدم‌ها ناپسند محسوب می‌شه؟ یا این فقط مختص فرهنگ ایرانیه؟

سهم من از جهان

19 Jan, 19:02


آیا بعد از ۵ سال فعالیت، نباید ۶۰۰۰تایی بشیم قشنگای مهربون؟ ^_^🤍 کمک می‌کنید؟

سهم من از جهان

19 Jan, 18:57


یا حتی اونجا که بعضی وقت‌ها حوصله ندارم از ایموجی استفاده کنم.

سهم من از جهان

19 Jan, 18:56


بالا رفتن سن فقط اونجا که من دیگه از اموجی‌ 🤣و حتی 😉 بدم نمیاد. یه زمانی اموجی چشمک مساوی بود با فحش، الان خیلی میپسندم در مکالمات استفاده کنم، البته از 😊 هنوز بدم میاد، انگار یه صورت پرافاده‌ست که مشت خورده 🦦

سهم من از جهان

19 Jan, 14:51


یک‌سری‌ها هم سندروم سَرِ بی‌قرار دارن؛ این‌طوری که توی زندگی همه هست.

سهم من از جهان

19 Jan, 11:16


غم‌وغصه‌ی خودم کم بود، دانش‌جوئه وسط امتحان پریود شد و باید غم اون رو هم یواشکی می‌خوردم.

سهم من از جهان

19 Jan, 09:18


نوشته بود که زمین بدون انسان، جای بهتری بود. ولی نمی‌دونست تفکر پاک‌کردن صورت مسئله هم نوعی مغلطه به‌حساب میاد. زمین یک ظرفیتی داره، انسان باید بدونه از اون ظرفیت چطور استفاده کنه که هم خودش بتونه بهره ببره، هم برای نسل/نسل‌های بعدش این امکان رو فراهم کنه. بدون انسان، خیلی از پتانسیل‌های زمین بی‌استفاده باقی می‌موند. بدون زمین هم زندگی یک‌جور دیگه بود شاید. هردو هم رو تکمیل می‌کنن.

سهم من از جهان

19 Jan, 09:09


ادارات دولتی کلاً کارایی خودشون رو از دست داده‌ن. نیم‌ساعته منتظر نشستم تا یه فرم رو تحویل بدم و برم پی زندگیم. مسئول‌ش؟ چای خون‌ش افتاده بود، قرار بود یه فنجون بخوره و برگرده، گویا رفته مزرعه‌ی چای.

سهم من از جهان

18 Jan, 17:52


دارم سعی می‌کنم به زندگی برگردم، اکانت‌هام رو باز می‌کنم و می‌بینم رزومه‌م برای داوری مقالات یه کنفرانس خارجی –بدون اینکه مقاله‌ای فرستاده باشم– قبول شده. چهارتا مقاله برام فرستاده‌ن تا داوری کنم. شاید هم زندگی دست نوازش به سرم کشیده و دلجویی کرده.

سهم من از جهان

18 Jan, 16:57


به طرز عجیبی آروم شدم وقتی از ستاره و طاهره چنین جملاتی رو خوندم.

سهم من از جهان

18 Jan, 16:53


قبلا هم نوشتم: بی‌دلیل نگاه مثبت داشتن به زندگی در صورتیکه اصلا با واقعیت هم همسو نیست میشه مثبت‌گراییِ سمی و زرد و انکار حقیقتِ موجود. واقعیت‌ها رو ببین و با واقعیت‌ها کلنجار برو و جایی اون میون برای خودت باز کن.

سهم من از جهان

18 Jan, 16:53


این بخش بزرگی از واقعیت زندگیه. سعی در انکارش، رنج رو بزرگتر می‌کنه. حالا این مهمه که تو برای این رنج چه کاری می‌کنی؟

سهم من از جهان

18 Jan, 15:17


غم‌وغصه‌هام رو خوردم. توی چاله افتادم و بلند شدم. خودم رو تکوندم. زخم‌ زانوم خوب شد. اما خاطره‌ی بد افتادن توی چاله باهام موند.

سهم من از جهان

18 Jan, 15:14


شنیده بودم که شکست که خوردیم، بلند شیم، تا چی بشه؟ که بهتر شکست بخوریم. چه‌قدر کلیشه‌ای و اغراق‌شده و زرد. چه کسی گفته درس و عبرت فقط در شکست‌هاست؟ چه کسی دل‌ش می‌خواد یک ادامه‌دهنده‌ی بی‌مقصد باشه؟ که مدام توی چاله‌های زندگی بیفته و با لباس خاکی دوباره توی مسیر قرار بگیره.

سهم من از جهان

18 Jan, 15:13


یک مدت برای یک کاری خیلی دویدم. خیلی تلاش کردم. مجبور بودم خودم رو زنده و وصل به زندگی نگه دارم، مجبور بودم فکر کنم بالاخره قراره اتفاقی بیفته که براش جون کنده‌م. اما نشد. به ناکجا دویده بودم. برای باز کردن قفل دری که به ناکجا می‌رسه، تلاش کرده بودم. برای هیچ‌چیز. نشد. شکست خورده بودم، از جا بلند شده بودم، دوباره شکست خورده بودم. غمگین و غصه‌دار بودم.

سهم من از جهان

16 Jan, 16:21


ولی داستان‌ش هم جالب بود؛ الان که فکر می‌کنم می‌بینم با روحیاتی که از تلویزیون سراغ داریم، شاید نباید اجازه‌ی پخش هم می‌دادن بهش. یک دختری از یک خونواده‌ی مرفه، با وجود مخالفت‌های خونواده –فکر کنم مادر و خواهرش– پزشکی می‌خونه. چرا مخالفت می‌کرده‌ن؟ چون پزشکی مال مردها بوده. مایکلای ما هم گوش‌ش رو به این حرف‌ها بدهکار نمی‌کنه، ادامه می‌ده، فارغ‌التحصیل می‌شه، توی شهر خودش کسی مطب‌ش نمی‌ره، مهاجرت می‌کنه تا حرف خودش رو به کرسی بشونه، تا بگه من می‌تونم. همه‌چیز روی زن‌بودن و کلیشه‌ها می‌گشته در این داستان.

سهم من از جهان

16 Jan, 16:08


سارا تیتراژش رو یادم انداخت:

«من یک پزشک اهل بوستون هستم. در شهرم منو به عنوان یک پزشک نپذیرفتند؛ به این دهکده اومدم تا توانایی خودم رو در کارم ثابت کنم. در این دهکده، ازدواج کردم، و حالا صاحب یک خانواده هستم، و این، بزرگ ترین شانس زندگیه منه!»

سهم من از جهان

16 Jan, 15:16


آیا شما هم پزشک دهکده می‌دیدید؟

سهم من از جهان

16 Jan, 15:14


سالی عزیز کراش بود وقتی کراش مد نبود.

سهم من از جهان

10 Jan, 19:43


من که با آ.پ مراوده‌ای ندارم، اما معلم‌های عزیز، آیا درسته که قراره ترم بعدی مجازی بشه؟ یعنی این بیماریه مجدداً داره فضایی شبیه کرونا به‌وجود میاره؟

سهم من از جهان

10 Jan, 15:08


راست می‌گفت؛ که اگه «غم‌هات تموم شد، شادی کردن بلدی؟»

سهم من از جهان

10 Jan, 14:04


در راه ...

سهم من از جهان

10 Jan, 13:37


این کتابه برای نوشتن مرور ادبیات پژوهش یا حتی تحقیق بیبلیومتریک خیلی جوابه. لذت می‌برم از خوندن‌ش

سهم من از جهان

10 Jan, 13:35


وقتی داریم مرور ادبیات رو برای پژوهش‌مون می‌نویسیم، کار راحت اینه که تمام اون پژوهش‌ها/کتاب‌هایی رو ذکر کنیم که با اونچه توی ذهن ماست موافق‌ن. بقیه رو می‌ذاریم کنار که یه‌وقت با نتیجه‌ی مدنظرمون مخالف نباشه و اون رو زیر سوال نبره. کتاب می‌گه استدلال شما وقتی کامله که تا حد امکان تمام دلایل مرتبط رو ذکر کرده باشین. دلایل مرتبط با اون دلایلی که صرفاً نتیجه‌ی مدنظر شما رو شامل می‌شه متفاوته. شما باید بتونید حتی اون دلیلی رو که مخالف پس‌زمینه‌ی ذهنی شماست، ذکر و نقد کنین.

سهم من از جهان

10 Jan, 13:34


به‌نظر نویسنده‌ی قسمت اول، استدلال قوی دوتا ویژگی داره؛
۱. دلایلی که میاریم باید به موضوع مرتبط باشن. مرتبط بودنه کیفیت استدلال ما رو بالا می‌بره. دیدید بعضی‌ها گودرز رو به شقایق مربوط می‌کنن و بعد نتیجه‌ می‌گیرن؟ حواس‌مون بیشتر به گودرز و شقایق‌ها باید باشه.
۲. دلایلی که بهشون تکیه می‌کنیم باید کافی باشن. اما این مورد خیلی سخته. چطور می‌شه فهمید دلایل کافی یعنی چندتا دلیل و مدرک؟ تنها وقتی به تعداد مکفی دلایل مسلط می‌شیم که نسبت به موضوع تسلط داشته باشیم. اون هم کار یک‌روز و دو روز نیست.
فعلاً حواس‌مون به همون مورد یک باشه.

#کتاب

سهم من از جهان

10 Jan, 12:51


حالا چی می‌شه یه دونه از اون کوپن سفر جوانان که توی فرانسه و اسپانیا هست، برای ما هم بود که حداقل توی این فصل، حسرت جنوب رو نداشتیم.

سهم من از جهان

10 Jan, 11:38


ولی خیلی خیلی به فردگرا/جمع‌گرا بودن فرهنگ‌ها مرتبطه.

سهم من از جهان

10 Jan, 11:37


چت‌جی‌پی‌تی می‌فرماید:

سهم من از جهان

10 Jan, 11:34


حس می‌کنم اون‌قدر همه‌چیز در دسترسه که اکثراً می‌تونیم گلیم خودمون رو از آب بکشیم بیرون. آدم‌ها هم دارن به اون سمتی می‌رن که دیگه کمک‌گرفتن رو عار نمی‌دونن. اتفاقاً خیلی وقت‌ها خودشون رو راحت می‌کنن و به‌جای اینکه خودشون دنبال چیزی برن، ترجیح می‌دن کمک بگیرن. بنابراین، اینکه کسی ازت چیزی رو نخواسته و قاشق‌نَشسته بدوی طرف‌ش و سوپرمن/وومن‌وار کمک کنی، مسخره‌ست.

سهم من از جهان

10 Jan, 09:43


و هنوز هم که هنوزه آگهی جذب کارشناس همون شرکته رو می‌بینم. این‌همه وقت نتونسته یه کارشناس جذب کنه؟ البته که از خداشه جذب نکنه، چون تسک‌هاشو رایگان برون‌سپاری می‌کنه و کارجوی از همه‌جا بی‌خبر هم به امید یه لقمه نون پروژه رو انجام می‌ده.

سهم من از جهان

10 Jan, 09:42


قبلاً برای یکی از شرکت‌های منابع انسانی درخواست داده بودم و وقتی مصاحبه‌ی عمومی قبول شدم، بهم گفتن باید یک کار تکنیکال هم انجام بدی. تا اینجا قبوله. بعد بهم یک‌ فایل ۱۵ صفحه‌ای (!) دادن که توش باید برای شرکته مدل شایستگی (!) تنظیم می‌کردم. مدل شایستگی‌ای که نیازمند یک‌عالمه اطلاعاته! بعد بهم گفتن بعد از تنظیم مدل، باید بیای و هر اونچه رو که نوشتی، با جزئیات توضیح بدی. انجام ندادم، بارها باهام تماس گرفتن، بهم ایمیل زدن که پس کجایی؟ جواب این بود: به‌خاطر غیرحرفه‌ای بودن‌تون، منصرف شده‌م.

سهم من از جهان

10 Jan, 09:41


هروقت برای شرکت‌هایی که حوزه‌ی خدمات‌ن درخواست استخدام دادی و به عنوان یکی از مراحل مصاحبه، بهت تسکی دادن که باید براش خیلی وقت می‌ذاشتی یا خیلی تخصصی بود، بدون شرکته داره کارهای خودش رو همین‌جوری و رایگان و به این بهونه انجام می‌ده. دو تا پا داری، دوتا دیگه‌م قرض کن و فرار کن.

سهم من از جهان

10 Jan, 08:24


دانش‌آموزم توی پروفایل شادش نوشته بود:

"I don't give up in my life because I'm brave."

و داشتم فکر می‌کردم کاش آدم مثل ده‌سالگی‌ش فکر می‌کرد؛ که با شجاعت، تنها، می‌تونه زندگی رو مدیریت کنه، که شجاعت درمون کافی دردهاست.

سهم من از جهان

09 Jan, 15:42


چقدر توی این دنیا کتاب نخونده و فیلم ندیده و موسیقی نشنیده و کار نکرده هست که روح‌مونم ازش خبر نداره. و واقعاً ۷۰-۸۰ سال عمر –حتی اگه حداقل هم باشه– جواب نمی‌ده. عمر نوح باید!

سهم من از جهان

09 Jan, 14:30


برای یکی از دوست‌های دور خونوادگی‌مون که از زمین و زمان شاکی بود، نسخه پیچیدم که چطور با توجه به شرایط‌ش با زندگی‌ش کنار بیاد. خیلی هم راضی بوده و همه‌ش می‌گه مدیونه بهم. اینکه چی گفتم و چرا گفتم و چی شد گفتم رو یادم نمیاد و همه‌ش این‌پا و اون‌پا می‌کنم نرم بهش بگم نسخه‌تو بده ببینم برای خودم هم جواب می‌ده؟

سهم من از جهان

09 Jan, 10:46


توروخدا هرموقع خواستید سر درد دل رو، خصوصا درمورد موضوع تکراری، با کسی حتا اگه عزیزترین و نزدیک‌ترین فرد به زندگی‌تونه باز کنید قبلش چک کنید ببینید اصلا توی شرایطی هست که بخواد گوش بده و پذیرا باشه و ظرفیتش بکشه؟

سهم من از جهان

09 Jan, 09:37


جدی موضوعات پژوهشی گردشگری کشورهای توسعه‌یافته رو که می‌بینم، با خودم می‌گم چقدر دغدغه‌هاشون بامزه‌ست. فکر نکنید مقالات‌شون فاقد ارزشه‌ها، اتفاقاً نشون می‌ده چقدر رفاه دارن، چقدر همه‌چی‌شون درست و سرجاشه که نشسته‌ن و روی موضوعات کوچولو و بعضاً کم‌اهمیت فوکوس کرده‌ن و یه کار خفن ارائه دادن. داشتم به موضوعات موردعلاقه‌ی خودم فکر می‌کردم که چقدر طفلکیه، توی مقالاتم کلمات فقدان یا کمبود در مقایسه با کشورهای دیگه دیده می‌شه که مثلاً داور رو مجاب کنه که به مای درحال توسعه هم گوش کن، می‌خوایم پیشرفت کنیم.

سهم من از جهان

29 Dec, 15:45


فکر کنم افتادم توی دام پژوهشی؛ این‌جوریه که یک استادی تو رو نشونه می‌گیره، کارهاتو چک می‌کنه، بهت آفر/آفرها می‌ده و در نهایت می‌گه در فلان‌کار هر کمکی خواستی بگو و این یعنی من رو بذار یه گوشه از پروژه‌هات.

سهم من از جهان

29 Dec, 14:06


پنجم، انجمن علمی واقعاً محیط جالبی برای ارتباط با اساتید و دانش‌جوهای مختلفه. عضویت توش رو از دست نده. اگه رشته‌ت انجمن علمی نداره، خودت پی‌ش رو بگیر و ایجادش کن.

پایان.

سهم من از جهان

29 Dec, 14:05


چهارم، خبر نه‌چندان خوب اینه که توی کارشناسی جا برای کار پژوهشی باز نیست، مگر اینکه ترم‌های آخر باشی و روش تحقیق هم گذرونده باشی. اما می‌تونی با دانشجوهای دکتری رشته‌ی خودت هم ارتباط بگیری تا اگه پروژه‌ای دارن، به تو هم بگن. از همون‌ها هم می‌تونی راجع به اساتید مختلف بپرسی و اگه آدم‌های خوبی باشن، کمک‌ت می‌کنن. اما برای کارشناسی ارشدها دیگه راه خیلی بازه، پس اصلاً تعلل نکن.

👇

سهم من از جهان

29 Dec, 14:04


سوم، وقتی تایید استاد رو در پیشبرد یک پروژه‌ یا ارائه‌ی کلاسی می‌گیری، به نمره‌ی کامل از اون درس اکتفاء نکن. ببین استادت روی چه حیطه‌ای متمرکزه، آیا خودت دوست داری؟ فبها! ازش وقت می‌گیری و باهاش صحبت می‌کنی که اگه پروژه‌ای بود، می‌تونه روت حساب کنه. پروژه هم لزوماً نباید پژوهشی باشه. می‌تونه اجرایی باشه، مثلاً برگزاری همایش یا نشست. این‌طوری می‌تونی جلب اعتماد کنی. حالا فکر کن همایش و نشست برگزار می‌کنی، و با یک‌عالمه استاد دیگه آشنا می‌شی! جدا از اون، اگر خارج از دانشگاه خودت هم همایشی برگزار می‌شد، مهمون‌هاشو چک کن، ببین با کدوم‌شون نزدیک‌تری، روز همایش باهاشون کانکت شو.

👇

سهم من از جهان

29 Dec, 14:03


دوم، کارهای کلاسی رو حتماً انجام بده؛ پروژه‌ای، یادداشتی، ارائه‌ای، هرچیزی که می‌تونه نشونه‌ای از توانایی‌های تو باشه. اگه استاد می‌گه آخر ترم موقع ارائه‌ست، تو از اول ترم خودت رو مشتاق و جستجوگر نشون بده. سعی کن روی خط ترندها حرکت کنی. ترند دونستن توی ارائه‌ها و مشارکت‌ها واقعاً جوابه. مطالعه‌ی غیردرسی برای شرکت‌ در بحث‌ها توصیه می‌شه، به‌خصوص حیطه‌های جامعه و فلسفه. دانشجوی علوم انسانی باید دانش حداقلی از این موارد داشته باشه. از مشارکت در کلاس نترس، ولی حواس‌ت باشه نظرت رو در قالب فکت و بدیهیات نگی. جمله‌هات رو این‌طور شروع کن: به نظر من، با توجه به مطالعات‌م و شبیه به این‌ها. در آخر هم بگو: خوش‌حال می‌شم نظر شما رو بدونم.

👇

سهم من از جهان

29 Dec, 14:02


بیاین براتون بگم چطور می‌شه با اساتید کانکت شد. البته توجه کنید که من در مورد رشته‌های علوم انسانی، خاصه مدیریت می‌دونم.
👇

اول اینکه شاخه‌های مدیریت، متنوعه و معمولاً گرایش‌ها با هم دروس مشترک دارن. احتمالاً در مورد بعضی از مهندسی‌ها هم همین‌جوری باشه. خلاصه که به خودت میای و می‌بینی با یک‌عالمه استاد، درس داری که لزوماً هم‌گرایش تو نیستن و این یعنی یک‌عالمه موضوع برای یادگیری و همکاری!

👇

سهم من از جهان

29 Dec, 11:06


کارشناس اساتید یک گروه زده و اساتید رو اضافه کرده. من و چندنفر دیگه رو فراموش کرده بود. قبل من داشت با یکی از اساتید خانم صحبت می‌کرد، و طرف خیلی با اعتمادبه‌نفس گفت نمی‌خواد عضو اون گروه باشه، چون وقتی خونه‌ست، می‌خواد تمام توجه‌ش به زندگی‌ش بمونه و تازه تاکید کرد که هرکاری بود، وقت‌هایی که دانشگاهه بهش بگن. عجب کیفی کردم. این‌طور مرز گذاشتن بین کار و زندگی چقدر جالب و کمیابه.

سهم من از جهان

29 Dec, 09:34


بچه‌ها من یادمه کلاس اول راهنمایی (می‌شه ششم شما) یک درسی تو کتاب زیستمون داشتیم در مورد "روش علمی"!
اینجوری بود که می‌گفت مردم قبلا فکر می‌کردند وقتی مثلا یک غذایی توی یک جعبه‌ای هست بعد از یک مدت از اون غذا مگس متولد می‌شه تو اون جعبه!
اولین بار چند صد سال قبل یک انسان بسیار بزرگ و خوش‌فکر که اسمش رو یادم نیست اومد گفت ما برای اینکه ببینیم این قضیه درسته یا نه باید حواسمون به یکسری فاکتور باشه مثلا در وهله‌ی اول باید این جعبه توی یک محیط ایزوله باشه که ما مطمئن بشیم این مگس‌ها از محیط بیرون نمیان.
خلاصه اومد این کار رو کرد.
یک جعبه غذا رو گذاشت توی محیط بیرون و یکی، کاملا مشابه اون، رو گذاشت تو محیط ایزوله‌ و خب نتیجه امروز برای من و شما واضحه ولی برای مردم اون زمان بسیار مهم و پیش‌برنده بود! توی جعبه‌ای که در محیط ایزوله بود، برعکس جعبه‌ی دیگه، هیچ مگسی وجود نداشت! این یکی از اولین جاهایی بود که روش علمی به کار رفته بود.
یعنی چی؟ یعنی سوال پرسیده شد، فرضیه طراحی شد و برای پاسخ به اون یک آزمایش با گروه شاهد طراحی شد و در نهایت محقق رو به یک نتیجه رسوند!
همین چیزی که سال اول راهنمایی به تمام بچه مدرسه‌ای‌ها آموزش داده شده رو اگر آدم‌ها یاد بگیرند و سعی کنند در زندگی روزمره انجام پیاده کنند، جلوی خیلی از شیادی‌ها و فریبکاری‌ها گرفته می‌شه!

سهم من از جهان

29 Dec, 08:41


مهم نیست چقدر آدم خوبی هستی یا چقدر تلاش می‌کنی آدم خوبه‌ی داستان باشی، همیشه یک‌سری‌ها هستن که از همون یه اپسیلون خوبی پشیمون‌ت می‌کنن.

سهم من از جهان

28 Dec, 18:10


از اینکه من رو می‌خونید خوش‌حال و کیفورم ❤️

سهم من از جهان

28 Dec, 16:13


چای کرک چقدر خوش‌مزه‌ست. شما خوردید؟ از جای خاصی باید تهیه کرد؟

سهم من از جهان

28 Dec, 15:35


صرفاً هم بحث فواید اقتصادی نیست ها ولی خب نسبت به باقی فواید، بولدتر و مهم‌تره. اون هم برای کشور ما که دیگه از هر وَری وارد بشی، کمبود‌وکسری وجود داره. می‌شد به جای اینکه کسری‌هاشون رو با بالابردن نرخ ارز جبران کنن، فضا رو برای گردشگر امن کنن.

سهم من از جهان

28 Dec, 15:34


حالا شاید برای شما بی‌اهمیت باشه ولی اگه درآمد کشورهای گردشگرپذیر رو چک کنید، فکر نکنم نسبت بهش بی‌تفاوت بگذرید.

سهم من از جهان

28 Dec, 15:33


می‌گن ۶۰۰‌هزارنفر گردشگر خارجی داریم که من احتمال می‌دم همه‌شون از کشورهای همسایه‌ی جنوبی یا غربی کشور باشن. اسم نمی‌برم. هدف سفرشون هم مشخص و چندش‌آوره، مقصدشون هم معینه. یه گردشگر سلامت (گردشگر پزشکی زیرمجموعه‌ی سلامت‌ه) داشتیم که اونم گویا داره کم‌وکم‌تر می‌شه. خلاصه کنم: گردشگر نداریم. تمام.

سهم من از جهان

28 Dec, 13:42


داشتم براش از موفقیت‌م می‌گفتم و در جواب گفت: «خوشحال‌م کردی، خدا خوش‌حال‌ت کنه» خوش‌م اومد. یعنی این‌قدر مهربونه که موفقیت من خوش‌حال‌ش می‌کنه و تازه باز هم برای خوش‌حالی بیشترم دعا می‌کنه.

سهم من از جهان

28 Dec, 12:49


به یکی از دانش‌جوهام گفته بودم ارائه‌ها رو جمع‌آوری کنه و همه رو یک‌جا بهم تحویل بده. موقع تحویل، یک ارائه کم بود. همون‌جا دانش‌جوئه زیراب هم‌کلاسی‌ش رو زد که بله، فلانی این‌جوری گفته و اون‌جوری رفتار کرده و ارائه‌ش رو نداده. یک‌جوری شدم؛ فهمیدم اون دانش‌جوئه دیگه از تمام کوپن‌هاش استفاده کرده و نهایتاً بتونه نمره‌ی امتحان‌ش رو بالا بشه که پاس‌ش کنم، از طرف دیگه از کار این یکی دانش‌جوئه خوش‌م نیومد. دیگه زیراب کسی رو نزن اون وسط :)).

سهم من از جهان

28 Dec, 10:18


میگفت موضع داشتن همیشه هزینه داره و حذف شدن و طرد شدن فقط یکی از اون هزینه‌هاست.

سهم من از جهان

27 Dec, 15:45


البته تبصره هم داره. ممکنه دانشگاهه دیگه خیلی ضعیف باشه که همین‌جا صحنه رو ترک می‌کنم.

سهم من از جهان

27 Dec, 15:43


حقیقتاً دوست ندارم نسخه بپیچم ولی دل‌م می‌خواد یک‌چیزی بگم؛ دانشگاه رفتن و دانش‌جو بودن حوصله می‌خواد. فکر کن یه کار تکراری رو باید ۴ سال بلکه هم بیشتر انجام بدی. بنابراین، وقتی دانشگاه قبول می‌شی، برای اینکه حداقل یه آورده‌ای برات داشته باشه و بعد چهارسال نگی دانشگاه هم نمی‌رفتم اتفاقی نمی‌افتاد، این‌ها رو یادت بمونه: از کلاس و دانش استاد تا می‌تونی استفاده کن، دانش نداره؟ بگرد ببین استادی پیدا می‌کنی که همون درس رو با گروه دیگه بده، ازش اجازه بگیر و سر کلاس‌ش حاضر شو. کتاب‌خونه‌ی دانشگاه رو زیرورو کن. کورس بردار. همایش شرکت کن. با آدم‌های مختلف و اساتید کانکت شو. مسئولیت دانش‌جوییت رو انجام بده. تکلیف تفریح چی پس؟ تفریح آزاده اما اما اما بخاطر تفریح از کلاس درس‌ت نزن یعنی کلاس‌هاتو نپیچون که بری چیزی بکشی. اگه می‌پیچونی هم برای چیزی بپیچون که قابلیت جانشینی با درس رو داشته باشه. بذار دانشگاه برات سکوی پرتاب باشه، نه جایی برای حرف‌وحدیث و حاشیه. منظورم همون موقعیه که توی دانشگاه حضور داری، خارج از ساعت دانشگاه که وقت فت‌وفراوونه و آزادی هرکار دوست داری بکنی.

سهم من از جهان

27 Dec, 15:05


یکی از پیچیدگیای انسانی شبیه‌سازیه. قبلاً یه وویس گذاشته‌م اینجا و گفته‌م گاهی بحث افسردگی نیست، بحث تنهاییه، منتها آن‌قدر این درد گنگه که آدم‌ها برای فهمیده شدن می‌گردن پی نزدیک‌ترین چیز اسم‌دار، حالا می‌خواد افسردگی باشه یا شکم‌درد! شبیه‌سازی هم یه همچین چیزیه. آدمیزاد در تلاش برای اینکه اتصالی با دیگری/ دیگران مورد نظر و توجهش پیدا کنه، در تلاش برای برقراری ارتباط و عضو گروه بودن، می‌گرده می‌گرده و همیشه‌م یه چیزی پیدا می‌کنه که بگه: «اِ، منم همین‌طور! وای منم همین حس‌و داشتم! آخ این دقیقاً شبیه تجربهٔ منه!»، درحالی‌که...
واقعاً؟!
یا صرفاً داری تلاش می‌کنی خودت‌و به فلان کس/ چیز شباهت بدی تا احساس تعلق پیدا کنی و از شر تنهایی و ابهام خلاص شی؟
هوم؟

سهم من از جهان

27 Dec, 13:44


.
▫️رابطه و فراز و نشیب‌های آن‌

تو خودت را درست نمی‌شناسی. او هم تو را نمی‌شناسد. او خودش را درست نمی‌شناسد. تو هم او را نمی‌شناسی. او فکر می‌کند که تو را شناخته است و تو هم فکر می‌کنی که او را شناخته‌ای. رابطه چنین چیزی است؛ دنیایی ناشناخته و توّهمِ شناخت.

رابطه آنچه پیش‌تر در مورد خودت می‌دانستی را هم به چالش می‌کشد. در هر رابطه، بخش‌هایی از ما آشکار می‌شود که تا پیش از آن تصوّرش را هم در مورد خودمان نمی‌کردیم. آخر "خود" امری رابطه‌ای است. یعنی ما در رابطه‌های مختلف آدم‌ِ کم‌وبیش متفاوتی می‌شویم. در یک رابطه دلبستگی ایمن‌تری را تجربه می‌کنیم و در رابطه‌ای دیگر، رفتارهایی از سر ناایمنی انجام می‌دهیم. در یک رابطه دیگری را آزاد می‌گذاریم و در رابطه‌ای دیگر رفتارهای کنترل‌گرانه از خودمان نشان می‌دهیم. در یک رابطه حسادت را تجربه نمی‌کنیم و در رابطه‌ای دیگر حسود می‌شویم. در یک رابطه آرام‌تریم و در یک رابطه، خشم‌هایی غیرمنتظره را تجربه می‌کنیم.

همه این‌ها در کنارِ هم فراز و نشیب‌های رابطه را می‌سازند: با کسی آشنا می‌شوی، عاشقش می‌شوی، به او نزدیک می‌شوی، او را می‌شناسی، از او فاصله می‌گیری، به او خشم می‌گیری، از او می‌ترسی، به او بدبین می‌شوی، دوباره به خودت و او نگاه می‌کنی، به او نزدیک می‌شوی، از او دور می‌شوی، حیرت می‌کنی، ملول می‌شوی، به او برمی‌گردی، از او رو بر می‌گردانی و ... .

فراز و نشیب‌های رابطه یعنی قرار گرفتن دو آدم در کنارِ هم خیلی پیچیده است و مسیری خطّی را طی نمی‌کند. آخر چگونه دو نفر با آن همه ناشناخته و این همه امکان تغییر می‌توانند از روز اول روی مسیر مشخصی پیش بروند و بارها برنگردند و همدیگر را گُم و دوباره پیدا و باز گُم نکنند؟

@TheWorldasISee

سهم من از جهان

27 Dec, 11:18


تلاش جای خود، ولی شانس زورش بیشتره.

سهم من از جهان

27 Dec, 09:46


عجیب شد؛ چقدر موقعیت‌ها می‌تونه استعداد و توانایی ما رو تحت تاثیر قرار بده. همین SPSS، یک‌عالمه کار می‌کنه و تحلیل انجام می‌ده اما به درد تحلیل‌های آماری من نمی‌خوره. در مورد اون‌ها کاری از دست‌ش بر نمیاد. نمی‌شه خودش رو به زور جا کنه. چون هرکسی را بهر کاری ساخته‌اند دیگه. داشتم فکر می‌کردم که هی آدم‌ها بگن من یک‌عالمه استعداد دارم، چرا کسی نمی‌بیندش. شاید موقعیت دیده شدن اون استعداده پیدا نشده. توی این کشور هم باید دنبال موقعیت بدوی یا شانس بیاد و بذاره در خونه‌ت.

سهم من از جهان

27 Dec, 09:45


SPSS
همین‌جوری داره ورژن‌های جدید می‌ده؛ الان ورژن ۳۰‌ش هم اومد. ولی تا نتونه مدل چندمرتبه‌ای رو ران کنه، ورژن ۱۰۰ش هم بیاد به کار من نمیاد. 🥲

سهم من از جهان

27 Dec, 07:56


می‌خوام شروع کنم به خوندن این کتاب. هر نکته‌ی جالبی داشت باهاتون در میون می‌ذارم.

سهم من از جهان

26 Dec, 17:45


هردفعه که زلزله‌ی بم رو مرور می‌کنم، تن‌وبدن‌م می‌لرزه. این‌بار با روایت کیانوش عیاری، بیشتر و بیشتر لرزیدم و غمگین شدم.

سهم من از جهان

26 Dec, 17:25


پس نگاه کن اگه اون نمره کامله رو نگرفتی، اگه شونصدنفر دیگه ازت جلو زدن، اگه تمام تلاش‌تو کردی و بازم نشد اون‌چه بشه، شاید تمام شرایط اونی نبوده که انتظارشو داشتی. واقعاً واقعاً واقعاً وقتی قراره یک اتفاقی بیفته، ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید دست به دست هم بدن تا همه‌چی بر وفق مراد منِ آدمی باشه.

سهم من از جهان

26 Dec, 17:20


یکی از کامنت‌ها جالب بود؛ عین جمله رو نمی‌گم ولی احتمالاً فحوای کلام این بوده که مثلاً اگه یه امتحانی از ۲۰ نمره باشه و منِ دانش‌آموز/دانش‌جو ۲۰ نگیرم، یعنی صدِ خودم رو نذاشتم یا قوی ظاهر نشدم. نکته دارم، نکته دارم: کی گفته تمام نمره یا امتیاز رو نگرفتن یعنی عالی نبودن؟ با یک مثال می‌گم؛ توی امتحان‌های من یک سوال خارج از جزوه و از میون بحث‌های کلاسیه. می‌خوام ببینم چه کسی تونسته از بحث‌ها هم چیزی یاد بگیره و منتقل کنه. حالا از ۲۰ نفر، ممکنه یک‌نفر یک‌چیزی نزدیک –و نه عیناً– به اون‌چه توی ذهنِ منه بنویسه که جواب سواله. همون فرد به شرط اینکه باقی سوالات رو هم خوب جلو ببره، نمره‌ی کامل آزمون رو می‌گیره ولی آیا بقیه عالی نبودن؟ البته که بودن! آیا نمره‌ی کارنامه صرفاً نمره‌ی آزمونه؟ البته که نه! مجموع حضور مهمه و تعیین‌کننده‌ی نمره‌ست.

سهم من از جهان

26 Dec, 13:39


حقیقتاً آدم‌های کمال‌گرا گناه دارن. یک‌سری‌شون البته از سر ناآگاهی بهش افتخار می‌کنن ولی کمال‌گرا نبودن رو نچشیدن تا بفهمن چه زندگی راحتی براشون به ارمغان میاره‌. شاید قبلاً کمال‌گرایی رو در یک‌سری موارد قبول می‌کردم ولی الان؟ اصلاً. کلاً پرونده‌شو بستم و صرفاً می‌خوام پیشرفت کنم.

سهم من از جهان

26 Dec, 13:37


یه کاری رو برای استادم فرستاده بودم که فیدبک بده. امیدی هم نداشتم جواب بده و تایمر گذاشته بودم تا مجدداً ایمیل یادآوری براش ارسال بشه. امروز پیام داده بود که کلیت کار خوبه و یک‌سری نکته گفته بود تا اعمال کنم. من چه کردم؟ توی پوست خودم نگنجیدم. گفتم تیک این مرحله رو زدم و می‌رم مرحله‌ی بعد. قبل‌تر وَرِ کمال‌گرا توی این‌جور مواقع می‌دوید وسط که بهت نگفت کارت عالیه، گفت خوبه. از اول بشین بنویس. این مشخصه پر از اشکاله و استاده دوستش نداشته‌.

سهم من از جهان

26 Dec, 11:02


چقدر همه‌چیز زنده‌ست 🥲

سهم من از جهان

26 Dec, 11:01


https://youtu.be/eVW8Yb78res?si=qk9tpI_lVOCLgawx
سلام سلام،
یه ویدئو آپلود کردم «شب کریسمس در نیویورک سیتی» حدود سه ساعت ویدئو رو به هجده دقیقه ادیت کردم… حتمن حتمن نگاه کنین و لایک و سابسکرایب فراموش نشه،
اگه ببینم حمایت میشم بیشتر و با کیفیت بهتر ویدئو میسازم براتون 🌲❄️

سهم من از جهان

26 Dec, 07:55


ولی من دوست دارم کسب‌وکار خودم رو داشته باشم. جدی و واقعی.

سهم من از جهان

26 Dec, 07:51


درسته شاید کارمندی خیلی هم باب دل خیلی‌ها نباشه، درسته ممکنه یک‌سری شرکت‌ها حق‌وحقوق کارمندهاشون رو به موقع ندن، اما جدی اگه سر ماه حقوق می‌گیرید و می‌دونید دقیقاً کِی حساب‌تون پر می‌شه، سه-هیچ از بقیه جلویید.

سهم من از جهان

25 Dec, 18:14


خیلی ممنونم که بهم محبت داشتید. 😭❤️ کیف کردم!

سهم من از جهان

25 Dec, 17:12


و خب، همه‌ی روابط تا ابد موندگار نیستند. پس؟ امروز اون روزی بود که فهمیدم دیگه این آدم رو دوست خودم نمی‌بینم؛ چه بسا اون هم مدت‌هاست چنین حسی رو نسبت به من داشته.

سهم من از جهان

25 Dec, 17:11


می‌دونم تصمیم به مهاجرت پروسه‌ی طاقت‌فرساییه که خیلی‌ها لازم نمی‌بینن با هرکسی در میون بذارن. اما من انتظار نداشتم «هر کس» باشم. الان حقیقتی تلخ تالاپی خورده توی صورتم و دوباره از این آدم دل‌چر‌کین شدم.

سهم من از جهان

25 Dec, 17:10


این دوست من رو یادتونه؟ امروز خیلی اتفاقی و میون صحبت‌هام با یکی از هم‌کلاسی‌های سابق‌م که توی کار ویزاست متوجه شدم فکر مهاجرت داره و اقدامات‌ش رو هم انجام داده. و جالبه که گهگاه که با هم حرف می‌زدیم، من شاید از تصمیمات‌م می‌گفتم، اما اون؟ هرگز. و بیش از پیش مطمئن شدم که دیگه معاشرت داریم با هم و لازم نیست سفره‌ی دل‌م رو پیش‌ش باز کنم.

سهم من از جهان

25 Dec, 16:23


کورسه رو پیدا کردم. فقط دنبال یه وقتی می‌گردم که ببینم و بعد اگه خوب بود، با شما هم به اشتراک بگذارم.

سهم من از جهان

25 Dec, 11:17


اصلاً اصلاً اصلاً جلوی سوال پرسیدن‌شون رو نمی‌گیرم. این سوال خیلی ساده‌ست، ربطی هم به درس‌مون نداره چون قطعاً توی درس‌مون سخت‌تر و پیچیده‌تر باید بدونیم. ولی از همین سوال پرسیدن‌ه خوش‌م اومد؛ از اینکه این سوال ساده رو پرسیده و نگران قضاوت من نبوده، این یعنی کارم رو تا الان درست انجام دادم.

سهم من از جهان

25 Dec, 10:57


آخه گوگولی 😭❤️

سهم من از جهان

25 Dec, 08:14


به خودم یادآور می‌شم که بهترین ورژنِ تو، روز به روز، متفاوته. یادت نره که کمال‌گرایی، بی‌نقصی تو رو می‌خواد و پیشرفت‌گرایی، پذیرش نقص‌هات رو. یادت نره سعی کنی بهترین ورژن‌ت رو نشون بدی؛ بهترین کاری که توی هر موقعیت از دستت برمیاد و می‌تونی. این بهترین، ممکنه امروز متفاوت از دیروز و فردا باشه، ممکنه بهترینِ دوست یا همکارت نباشه، اما اون کاریه که در اون زمان و موقعیت خاص از دست تو براومده. زندگی ما دائماً یکسان نیست، پس بهترین‌مون هم همین‌طور.

سهم من از جهان

24 Dec, 08:30


الان که داشتم بهش فکر می‌کردم دیدم زندگی میون تفاوت‌ها جالبه؛ به شرطی که بدونی چطور هندل‌شون کنی.

سهم من از جهان

24 Dec, 08:29


یه زمانی برنامه‌ی سفر می‌ریختیم که یکی از دوست‌هام دل‌ش خواست توی بهترین هتل اقامت کنیم. همه‌ی ما دل‌مون می‌خواست یه بومگردی سبز رو امتحان کنیم و ببینیم سبز بودن توی یه روستا چه حس‌وحالی داره؛ چیزی که من شخصاً فقط توی کتاب‌ها خونده بودم. برای دوستم اهمیتی نداشت، اون چیزی که مهم بود هتل خوب، ویوی خوب، صبحونه‌ی مفصل و ادایی. اقامت‌مون جدا شد. ولی اون آخر، چیزی که خوش‌حال‌م کرد همین بود که به همه‌مون خوش گذشته بود.

سهم من از جهان

23 Dec, 19:18


Internet friends are so weird because like I know ur deepest trauma but I don't know your name.

سهم من از جهان

23 Dec, 18:15


برای هیلان نامه نوشتم و دیدم چه حس خوبی داره؛ بیاین شما هم این حس خوب رو تجربه کنین و برام یه نامه‌ی کوچولو بنویسین 😍

https://decomytree.com/home?hashedId=xK09dQO2N_L1

سهم من از جهان

23 Dec, 16:37


راست می‌گفت؛ که وقتی کسی رنجی می‌کشه، گفتن این جمله که «یه عالمه آدم توی این دنیا هست که مثل توئه» همیشه دوای درد نیست. شاید هم هیچ‌وقت نباشه. اینکه میلیون‌ها که نه حتی یک‌نفر دیگه توی این دنیا رنجی مثل رنج منِ نوعی رو تحمل می‌کنه، لزوماً آبی روی آتیش سختی‌ رنج‌کشیدن نیست.

سهم من از جهان

23 Dec, 14:04


توی کانال‌تون نوشتید برای رد کردن ریپورت میان. من دیگه آدم سابق نمی‌شم. 😄

سهم من از جهان

23 Dec, 13:52


با یکی از کارمندها صحبت می‌کردم، می‌گفت مال دانشکده‌ی ما نیستن. شکایت‌شون رو چندتا استاد دیگه‌م کردن.

سهم من از جهان

23 Dec, 13:49


آخ که چقدر از دست بعضی از دانش‌جوها حرصی میشم ولی باید انگار نه انگار کنم.

سهم من از جهان

23 Dec, 13:48


سر یکی از کلاس‌هام که هستم، ساعت که از یه عددی می‌گذره، دو-سه‌تا دانش‌جو میان و در می‌زنن و می‌گن کلاس دارن. هردفعه هم نگاه خنثی و بی‌تفاوت من رو می‌بینن و عذرخواهی‌نکرده می‌رن. امروز یکی‌شون در زد و گفت کلاس دارن. گفتم: نیم‌ساعت دیگه مونده و قانوناً کلاس تا نیم‌ساعت دیگه مال منه. گفت: آخه استادمون هست. گفتم: کجان ایشون؟ می‌خوام باهاشون صحبت کنم. به تته‌پته افتاد. متوجه شدم استادی وجود نداره! گفتم: همین‌جا وایسا تا با حراست هماهنگ کنم دلیل مزاحمت‌ت رو بفهمم. زود عذرخواهی کرد و رفت.

سهم من از جهان

23 Dec, 11:39


@TheWorldasISee

سهم من از جهان

23 Dec, 10:06


یه پادکست ساختیم که البته من شخصاً زحمت زیادی نکشیدم ولی عجیب یاد گرفتم. دو هفته‌ی دیگه هم منتشرش می‌کنیم.

سهم من از جهان

23 Dec, 09:16


رفیق گرمابه‌وگلستانم می‌گه: «گفتگو کردن یعنی تو –به‌عنوان یکی از طرفین گفتگو– نه تسلیم شی و منفعل باشی، و نه حمله کنی. که باید بتونی نظرت رو بگی، ناراحتی‌ت رو به زبون بیاری و انتظاراتت رو بیان کنی، نظر، ناراحتی، و انتظارات دیگری رو بشنوی، بدون اینکه بترسی/بترسونی، تهدید شی/تهدید کنی، نگران باشی/نگران کنی.»

سهم من از جهان

23 Dec, 08:12


«چه دانم‌های بسیار است، لیکن من نمی‌دانم»

سهم من از جهان

22 Dec, 20:56


ببین یوتیوب به ظهور کی منور شده! نقطه‌ویرگول سابق و شیشه‌ی عمر حاضر.

سهم من از جهان

22 Dec, 17:59


من از آدمی که شده‌م، راضی‌م ولی از جایی که زندگی می‌کنم؟ نه. یک‌وقت‌هایی فکر می‌کنم بدتر از این‌جا هم می‌تونستم متولد بشم و همین باعث می‌شه برای رسیدن به جای بهتر، امیدوارتر باشم. اینجا زندگی کردن خیلی بزرگ و غمگین‌م کرده اما برای سوارشدن روی زین‌ش، مدل خودم رو شناختم؛ مشکلات رو می‌بینم، دست‌وپنجه نرم می‌کنم، از نردبون پیشرفت پایین میفتم و دوباره دست‌مو می‌گیرم به پله‌ی بالایی و خودم رو به زور بالا می‌کشم، از نبود کمترین استانداردهای اخلاقی دیگران ناراحت می‌شم و به دل می‌گیرم، ارتباطات جدیدی شروع می‌کنم ولی ناامید می‌شم، از یک‌سری از اجبارها گریزون و متنفرم و دورشون می‌زنم ولی یک‌جاهایی هم تن می‌دم. می‌دونم گذروندن همه‌ی این‌ها واجبه. من الان این‌جام، این شرایط رو دارم، کنار همین آدم‌ها زندگی می‌کنم، پس واقعاً چاره‌ای ندارم جز پذیرش و تلاش برای بهبود، گهگاه هم سازش به قدر کفایت. خلاصه اینکه خودم رو اذیت نمی‌کنم.

سهم من از جهان

22 Dec, 16:40


دیدید بعضی‌ها می‌گن چندصدتا یا هزارتا یا بیشتر دانش‌جو داشتن؟ من آرزومه به اون روز برسم. ولی نه اون استادی که اسم‌ش میاد لب‌ولوچه‌ها کج می‌شه، از اون استادها که بگن آخی! یادش بخیر.

سهم من از جهان

22 Dec, 16:35


ترم ما تموم شد؛ جلسه‌ی آخر کلاس‌م رو برگزار کردم و فکر نمی‌کردم دل‌م برای اولین دانش‌جوهام از همین الان تنگ بشه.

سهم من از جهان

22 Dec, 08:27


پس؟ برای تموم اون‌هایی که باور دارن: روز زن و مادر رو بهتون تبریک می‌گم؛ امیدوارم زندگی به کام‌تون باشه ❤️

سهم من از جهان

22 Dec, 08:25


قبل‌تر برای مناسبت‌های این شکلی خیلی از خودم مقاومت نشون می‌دادم و به هیچ‌کس تبریک نمی‌گفتم. طبیعتاً یک‌سری‌ها ناراحت می‌شدن. سعی هم می‌کردم آدم‌ها رو قانع کنم مثل من فکر کنن. آروم‌آروم فهمیدم این چه آزادی‌ایه که فکر و عقیده‌ی من بشه ملاک و نظرات بقیه ارزشی نداشته باشه؟ همه‌ی آدم‌ها مثل هم فکر نمی‌کنن؛ اون‌چیزی که مهمه، فهمیدن دغدغه‌ها و احترام دوطرفه به اون‌هاست.

سهم من از جهان

21 Dec, 16:32


اگه یک استادی که باهاش یه مدت کوتاهی همکاری داشتی، نظرش نسبت بهت مثبته ولی کاملاً تو رو نمی‌شناسه، رئیس یه دانشکده بشه که اتفاقاً اون‌جا هم می‌تونی تدریس بگیری، چطور بهش می‌گی دوست داری تدریس کنی؟

سهم من از جهان

06 Dec, 14:59


خلاصه که به این حرف‌ها اهمیت ندید، کاری که درسته رو انجام بدید و برای خودتون اعتبار ایجاد کنید.

سهم من از جهان

06 Dec, 14:58


شاید خنده‌تون بگیره، ولی اون موقع که مقاله‌ی مستخرج از تز من رو هیچ نشریه‌ی فارسی‌ای گردن نمی‌گرفت و برای دفاع نیاز داشتم، وقتی داشتم برای یه استاد خارجی غر می‌زدم که بله موضوع‌م اینه و این هم ابسترکت‌ش و می‌بینی کسی اهمیتی نمی‌ده بهش، بهم گفت می‌تونی یه جوری از پایان‌نامه‌ت یه چیزی بکشی بیرون که با هم مقاله‌ش کنیم؟
دقت می‌کنید؟ پایان‌نامه‌م رو حتی نمی‌تونست بخونه، مقاله‌ای نداشتم، فقط یک ابسترکت ترجمه‌شده داشتم و با همون ارزش کارم رو فهمیده بود.

سهم من از جهان

06 Dec, 14:55


و در نهایت هم پایان‌نامه بخشی از دستاورد‌های تحصیلی شماست، من رشته‌های دیگه رو نمی‌دونم اما توی رشته‌های ما، پایان‌نامه یه رزومه‌ی خیلی مهم به حساب میاد فلذا سرسری و مسخره‌بازی نگیریدش‌. خیلی‌‌ها بعد از فارغ‌التحصیلی پروژه‌ی پایان‌نامه‌شون رو رشد دادن و تونستن ازش کسب درآمد کنند.

سهم من از جهان

06 Dec, 14:54


https://t.me/myworthwhileworld/4986

استاد بیوتک دارویی ما همیشه سر این مسئله میگه بچه‌ها به الان‌تون نگاه نکنید که یه ادم نوبادی هستید و کسی ممکنه کارتون رو نخونه، بعدها ممکنه تبدیل به یه ادم مهم توی حیطه‌ی خودتون بشید و کارهاتون زیر ذره‌بین قرار بگیره.
هر دفعه هم تعریف می‌کنه فلان مسئول مهم توی پایان‌نامه‌اش نوشته «آب‌میوه‌ی لوزه‌المعده» و چقدر حالا توی این جایگاه مضحک و خجالت‌آوره.

سهم من از جهان

06 Dec, 13:31


از منِ خاکِ این راه رو خورده بپذیرید که برند شما‌ی دانشجو، مقاله‌/مقاله‌هاتونه. یک موضوع خوب، همکاری خوب، مجله‌ی خوب، همه‌ی این‌ها برند شما رو می‌سازه.

سهم من از جهان

06 Dec, 09:18


شاید توی دنیای موازی، یه مهمونی‌ای بود که جواز ورود بهش دانشجوبودن مهمون‌ها بود. احتمالاً ابزارآلات لهوولعب از همه‌جورش آماده و مهیا بود و مهمون‌ها چندین ساعت کنار هم می‌رقصیدن و می‌نوشیدن و روزشون رو جشن می‌گرفتن. شاید یه سری آپشن مثل سفر یه روزه‌ی رایگان به شهرهای اطراف یا سفر چندروزه‌ی با تخفیف به یه کشور کوچیک همین دوروبر براشون در نظر گرفته بودن.
اما خب بیا ابرا رو از بالای سرمون پاک کنیم و طرف دنیای موازی هم نریم. بیا فکر کنیم امسال میون هوای سمی نفس می‌کشیم، برنامه‌ی خاصی برای دانشجوها ندارن جز استندآپ‌کمدی‌های مسخره و نخ‌نما و سخیف و جنسیت‌زده. شاید زمان امتحان‌هاست و باید درس خوند تا آتو دست استاد نداد. فکر درس و آینده و شغل رو باید هندل کرد و خلاصه زندگی دانشجویی شاید به‌کام نیست.
اما از همه‌ی این‌ها گذشته، روزت مبارک دانشجوی امروز و مهاجر احتمالی فردا. روزت مبارک.

سهم من از جهان

06 Dec, 09:13


با همه‌ی این‌ها، حواسم به دانش‌جوهام هست.

سهم من از جهان

05 Dec, 18:12


سال‌ها پیش burnout رو توی کتاب‌های زبان خوندم و حالا چندوقتیه زندگی‌ش می‌کنم.

سهم من از جهان

05 Dec, 13:48


چندوقت پیش از نعمت وجود حسرت‌های کوچیک نوشته بودم. طاهره هم قبل‌تر وویسی رو ضبط و چنددقیقه‌ای در موردش صحبت کرده بود. هنوز هم سعی می‌کنم برای خودم چنین پناهی درست کنم؛ که فرار کنم از چیزهایی که فعلاً نمی‌تونم و نمی‌شه بهشون برسم، از چیزهایی که ندارم و حجم بزرگی از غم رو تزریق می‌کنن. یا به قولی، «پناه می‌برم به فکرهای کوچکِ شیرین، از تلخی واقعیت‌ها».

سهم من از جهان

05 Dec, 13:11


بخش عمده‌ش پُر شد. نزدیک ۵۰ نفر مونده که باز هم وقت داشتید، ممنون می‌شم تکمیل کنید.

سهم من از جهان

05 Dec, 08:05


از این موارد زیاد داریم؛ یک‌ جایی ثبت جهانی می‌شه، و ما خودمون دنبال‌ش می‌گردیم که چی بود؟ کجا بود؟ غافل از اینکه کیلومترها دورتر از ما دیدنش و نسبت به ارزش‌ش آگاه‌تر بوده‌ن. از اینکه جشن‌ها، غذاها، رقص‌ها، مکان‌های تاریخی-فرهنگی و طبیعت‌مون ثبت بشه، خوش‌حالم اما خوش‌حال‌تر می‌شم وقتی که مردم خودمون هم ببینشون، داستان‌شون رو درست و بدون غرض‌ورزی بدونن.

سهم من از جهان

04 Dec, 15:45


بزرگسالی یعنی حالا تو مجبوری مراقب بقیه باشی، حتی اگر نتونی.

سهم من از جهان

04 Dec, 14:51


بزرگ‌سالی یعنی اون‌قدر حجم کارها و دغدغه‌ها زیاد می‌شه که یادت می‌ره وایسی و نفس بکشی.

سهم من از جهان

04 Dec, 14:09


گاهی پیش میاد به خودم نگاه می‌کنم و اون راهی رو که رفته‌م می‌بینم. توی این روزها که به خودم نگاه می‌کنم، همیشه در حال دویدن بوده‌م؛ مقاله سابمیت کردم، ترجمه کردم، امتحان دادم، سمپوزیوم داشتم، پروژه‌ای رو جلو بردم، تدریس و تدریس و تدریس داشتم. همیشه به همین فکر می‌کنم که این گوشه‌های راه، باید صبر کنم و نفس بکشم. این هفته‌ی پیش رو، آخرین هفته‌ایه که شلوغ‌م و دارم براش روزشماری می‌کنم.

سهم من از جهان

04 Dec, 14:02


دوباره و چندباره می‌گم؛ قدردان محبت‌تون هستم.

سهم من از جهان

03 Dec, 18:07


من واقعاً ممنونم از اون‌هایی که فوروارد کردن. لطفی کردید که امیدوارم بتونم جبران کنم. توی پژوهش‌های علوم انسانی که روش‌ش کمیه، یکی از سخت‌ترین کارها همین جمع‌آوری داده‌ست. می‌شه داده‌سازی کرد ولی من نمی‌خوام. من داده‌ی واقعی می‌خوام و باید دنبال‌ش بدوم. 🥲

سهم من از جهان

03 Dec, 16:53


پرسش‌نامه‌ای که پیش روتونه، برای بررسی چت‌بات‌های هوش مصنوعی در دستیابی به اطلاعات مربوط به سفر و گشت‌ها طراحی شده.

اگر از چت‌با‌ت‌ها مثل Copilot, Gemini, Google Bard و شبیه این موارد، اطلاعات مربوط به سفر، گشت‌ها یا جاذبه‌های گردشگری رو به‌دست آوردید، یا به‌طور کلی با چت‌بات‌ها تعامل دارید، روی لینک زیر کلیک کنید و به سوالات پاسخ بدید. پیشاپیش هم از همکاری‌تون تشکر می‌کنم.

راستی! مدت زمان لازم برای پاسخگویی: حدوداً پنج دقیقه‌ست.

📌 لینک پرسشنامه

سهم من از جهان

03 Dec, 16:52


دوست‌جون‌ها
من دارم پژوهشی رو جلو می‌برم که عضوی از تیم‌م و نیاز دارم حدوداً ۴۰۰ نفر به پرسشنامه‌مون جواب بدن. پرسشنامه در مورد هوش مصنوعی و گردشگری‌ه. اگه وقت داشتید، ممنون می‌شم تکمیل کنید، چون حقیقتاً وقت کمه و باید سریع نتایج رو تجزیه‌وتحلیل و مقاله رو سابمیت کنم. اگر هم برای دوستان دیگه بفرستید که عالی می‌شه.
👇

سهم من از جهان

02 Dec, 16:37


امروز باز یک انسانم که دلتنگی برای زمین و زمان روی کل وجودش چنبره زده!

سهم من از جهان

02 Dec, 15:52


می‌دونی من برای اینکه رزومه جمع کنم، از خیلی چیزهای کوچیک و بزرگ زدم؛ یک‌سری چیزها اون‌قدر کوچیک‌ن که در ظاهر بی‌ارزش‌ن اما به چشم من میاد. ناراحت می‌شم، غصه می‌خورم، خسته می‌شم و می‌خوام بزنم زیر میز. چرا؟ چون همیشه یک سوال آزارنده گوشه‌ی ذهن‌م رژه می‌ره؛ که سال‌ها بعد، وقتی به این روزها نگاه می‌کنم، آیا می‌گم ارزش‌ش رو داشت؟ آیا همون‌قدر راضی‌ هستم که الان امیدوارم؟

سهم من از جهان

02 Dec, 11:41


یکی از فاکتورهای نمره برای من، ارائه‌ست. برای دانش‌جوهام یک‌سری موارد رو مشخص می‌کنم و تاکید می‌کنم اینها توی پاورپوینت‌شون باشه؛ مثلاً کلمات کلیدی و توضیح کوتاه، تصاویر مرتبط و این چیزها. امروز دانش‌جوهای ترم سه‌ایم چنان ارائه‌ی قوی‌ای به انگلیسی دادن که من مونده بودم اون ارائه‌ای که منِ ۱۹ ساله‌ی ترم سه‌ای داشتم چی بود!

سهم من از جهان

02 Dec, 10:23


دستاورد؟ این دانش‌جوم رو یادتونه؟ بعد از امتحان‌کردن تمام لِم‌های تدریس، بالاخره نطق‌ش باز شد. انگار بچه‌م به حرف افتاده باشه، ذوق کردم.

سهم من از جهان

02 Dec, 07:01


کیانوش ما، می‌بینی؟ توماج آزاد شد.

سهم من از جهان

01 Dec, 14:52


حالا این‌ها به کنار، بالاخره می‌گذره. یکی از پروژه‌ها رو به بهترین نحو بردم جلو. پروژه گروهی بوده اما نقش من قابل توجه بوده. پاداش گرفتم بابت‌ش، و احتمالاً بتونیم باهاش شرکت ثبت کنیم. این هم یک قدم دیگه برای مهاجرت.

سهم من از جهان

01 Dec, 13:55


حالا ممکنه براتون سوال پیش بیاد که حراست باید چجوری اساتید رو تشخیص بده؟
حراست باید همه رو تایید کنه، اسم و مشخصات و فیها خالدون همه‌ی اساتید میره زیر دست حراست و بعد اگه همه‌چیز اکی بود، میره برای گروه مربوطه. همه‌ی این‌ها که با موفقیت طی شد، کد استادی به استاد تعلق می‌گیره. پس؟ حراست استاد رو بیشتر از خودش می‌شناسه. این‌ رفتار حراست با من مدرس، بخشی‌ش به خاطر ابراز قدرته.

سهم من از جهان

01 Dec, 13:28


حالا چون من مدرس هستم نمی‌گم. با دانش‌جوها هم همین‌جور رفتار می‌کنن. این‌دفعه چون قدرت‌ش رو دارم، برای خودم و برای دیگران استفاده می‌کنم.

سهم من از جهان

01 Dec, 13:28


مشکل اینجا بود از اون اول با خلق خوب رفتار کردم. باز هم باید بگم هرکسی احترام‌پذیر نیست. خودمون رو خسته نکنیم.

سهم من از جهان

01 Dec, 13:27


دوستان لطفاً ننویسید اون‌ها وظیفه‌شونه. وظیفه یک‌چیزه، چگونگی انجام وظیفه چیز دیگه. و خب چطور حراست آقایون این‌طور رفتار نمی‌کنه؟ عبور ماشین‌ها از اون‌جاست.

سهم من از جهان

01 Dec, 13:24


گزارش رفتارشون رو به تمام بخش‌های حراست دادم. همه‌شون با احترام صحبت می‌کردن چون باید این‌طور باشه. بهشون گوشزد کردم هیچ‌وقت از اون اتاق رد نمی‌شم و بهم مجوز دادن تا با ماشین خودم و با تاکسی یا اسنپ بتونم عبور و مرور داشته باشم. بابت رفتار اون خانم‌ها عذرخواهی کردن و گفتن پیگیری می‌کنن.

سهم من از جهان

01 Dec, 13:03


امروز با گوشی صحبت می‌کردم. ماشین نداشتم و مجبور شدم از اتاق حراست خانم‌ها عبور کنم. صدام کردن که نشنیدم. دنبال‌م دویدن و نگه‌م داشتن. سوال‌وجواب کردن که کی هستی؟ اینجا چه می‌کنی؟ در حالی‌که نصف مسیر رو رفته بودم و با تلفن مهمی صحبت می‌کردم، دوباره به اتاق حراست برگشتم. عصبانی شدم. اعتراض کردم. صدام بالا رفت. حراستیه چشم‌هاشو گرد و عصبانی کرد که یعنی چرا داد می‌زنی؟ می‌گفت: «گوش کن ...». گفتم: «با من با فعل جمع حرف بزنید. در ضمن گوش‌ نمی‌کنم.»

سهم من از جهان

01 Dec, 11:30


چقدر دانش‌جوهای لیسانس پر انرژی و شادن. دانشگاه بدون اون‌ها سوت‌وکوره، انگار خاک مرده پاشیده باشن.

سهم من از جهان

01 Dec, 09:05


زندگی توی ایران مصداق بارز «در وطن خویش غریب» بودنه.

سهم من از جهان

30 Nov, 18:05


به قول بهمن فرسی «من می‌خواهم آنجایی باشم که زیستن زخم نباشد».

سهم من از جهان

30 Nov, 18:04


توی کتاب روح خردمند به تفاوتِ زیستن و زندگی‌کردن اشاره شده؛

به این که زیستن، شبیه سفری تکراریه! مثل رفت‌وآمد به دانشگاه، مدرسه، محیط کار. زیستن، مجبورمون می‌کنه دنباله‌رو باشیم تا احساس هویت کنیم. نمی‌ذاره نسبت به اعمالمون مسئولیت‌پذیر باشیم، نمیذاره فکر کنیم.

نقطه‌ی مقابل، زندگی کردنه که ازمون می‌خواد تا اونچه واقعی هست رو درک کنیم و به استقبال تغییر بریم. اگر نمی‌تونیم شرایط موجود رو تغییر بدیم، پس بپذیریمش. هرروز انتخاب می‌کنیم و زندگی کردن بهمون یاد میده پیامدهای انتخاب‌هامون رو ببینیم.

خلاصه که زندگی‌کردن شبیه نشستن توی قایقه، پارو در دست، آب‌ها رو می‌شکافی و پیش می‌ری.

@myworthwhileworld

سهم من از جهان

30 Nov, 16:32


دوستان گردشگری‌خون یا گردشگری‌خونده‌ی عزیزم؛ من دوره‌ی مقاله‌نویسی شرکت نکردم و نمی‌کنم معمولاً، چون به‌نظرم پژوهش کردن پریدن در حوضه، باید خیس بشی. ریجکت بشی و یاد بگیری. ولی یک‌سری از آدم‌های کاردرست گردشگری قراره یک وبیناری رو برگزار کنن که مربوط به چاپ مقالات توی نشریه‌های گردشگری/tourism و مهمان‌نوازیه/hospitality. پروفسور جعفر جعفری هم که معرف حضورتون هست دیگه؟ باید بشناسیدش. از این لینک هم می‌تونید ثبت‌نام کنید. وبینار هم رایگانه.

#Research
#Tourism

سهم من از جهان

30 Nov, 16:12


حالا مهم هم نیست که اون فرد خاص آدم خوبی بوده یا نه، ولی این برام جالبه که چطور می‌شه چهره‌ی بعضی‌ها –از جمله خود من– چنین وایبی رو به دیگران بده؟

سهم من از جهان

30 Nov, 16:10


آیا برای شما هم پیش اومده چهره‌تون برای همه آشنا باشه؟ یکی از دلایلی که آدم‌ها توی معاشرت‌ها باهام گرم می‌گیرن اینه که من رو شبیه یکی از آشناها یا دوست‌هاشون می‌بینن.

سهم من از جهان

30 Nov, 14:14


ازشون می‌پرسم: «تا حالا شده از کسی که بهتون خدمتی می‌ده تشکر کنید؟ یا بهش انتقادی وارد کنید؟» و مثال می‌زنم؛ راننده تاکسی‌ها. می‌گن: «نه. چون اون‌ها نمی‌دونن با ما چطور رفتار کنن. البته انتقاد می‌کنیم.» و بعد می‌خندن.
ما توی خدمات یه شعار معروف داریم که می‌گه: حق با مشتری بید. من اگه یه روز شرکتی داشته باشم که با مشتری/گردشگر/ یا اصطلاحاً مهمان در ارتباط مکرر باشیم، بازخورد رو حق خودم می‌دونم. راست‌ش اجازه نمی‌دم کسی بدون بازخورد از شرکت من بره. چه مثبت و چه منفی‌. اصلاً یه فرم طراحی می‌کنم که اول قربون‌صدقه‌ی شرکت‌م برن، بعد انتقادهاشون رو یکی یکی بگن. حس می‌کنم این‌طوری بهتر روی انتقادها متمرکز می‌شم. البته که خطر نادیده‌گرفتنِ اونها هم هست چون با ابراز علاقه‌شون مست شدیم.
جدا از شوخی، خیلی خیلی مهمه بدونیم داریم توی کسب‌وکار چه می‌کنیم و آدم‌ها چطور در موردمون فکر می‌کنن. برای من مهمه فرایند وفادارسازی داشته باشم.

سهم من از جهان

21 Nov, 09:19


چرا این‌ها رو نوشتم؟ که بگم اسیر ترندها نشید یکهو. کلاً هرچیزی رو دیدید و شنیدید، دودوتا چهارتا کنید. ببینید ظرفیت‌ خودتون چه شکلیه. فرصت کار پیش اومد، استقبال کنید و با برنامه‌ی درسی هماهنگ‌ بشید. اگه کار حضوری براتون مشکل‌ساز می‌شه، غیرحضوری‌شو پیش ببرید. کاری که خودم کردم و می‌کنم. مهارت‌هاتون رو کسب کنید، درس‌تون رو بخونید، ولی یادتون نره اولویت‌گذاری کنید. یک‌عالمه هندونه برداشتن آدم رو سوپرمن/وومن نمی‌کنه. کارِ درست رو درست پیش ببرید.

سهم من از جهان

21 Nov, 09:17


تازگی به کسب مهارت و شغل دوم در دوران دانش‌جویی توصیه می‌شه. رشته‌ی من طوریه که دانش‌جو از همون ترم‌های اول می‌تونه مشغول به کار بشه یا مهارت کسب کنه. اصولاً توی رشته‌ی من، کسب مهارت‌های مختلف، یک بایده. اکثر دانش‌جوهای من هم یا توی دفتر خدمات مسافرتی کار می‌کنن، یا هتل یا رستوران. اون‌قدر هم سخت‌گیر و از یک طرف بوم افتاده نیستم که بگم یا درس یا کار، یا صفر یا صد.
ولی اولویت‌گذاری مهمه. اگه منِ دانش‌جو با ۲۰ واحد در ترم و حداقل سه روز در هفته کلاس بخوام درس و کار رو با هم پیش ببرم، و ظرفیت مالتی‌تسک بودن نداشته باشم، اولویت‌گذاری ندونم چیه، احتمالاً دوتاش رو ناقص پیش می‌برم. بالاخره یا از درس جا می‌مونم یا از کار. سر کار، استرس درس هست و سر درس، استرس کار. مثلاً دانشجوئه سر دوتا کار میره و سر کلاس نمیاد، تکالیف رو انجام نمیده، مشارکت نداره. خب استاد هم نمی‌تونه بهش نمره‌ی بالا بده در حالی‌که ازش انتظار می‌ره و در نهایت، می‌شه استاد بَده. از طرفی، چجوری اعتراض اونی رو که منظم سرکلاس میاد جمع‌وجور کنه؟

سهم من از جهان

21 Nov, 08:26


و سلام به ماه پایانی تدریس دانشگاه 👩🏻‍🏫

سهم من از جهان

21 Nov, 08:26


سلام به آذر عزیز 🍂

سهم من از جهان

20 Nov, 18:19


یک‌چیزی که خیلی وقت‌ها بین آدم‌ها می‌بینم، موج سریع رسیدن به هدف‌هاست. این‌جوری بگم که دارم بین آدم‌هایی زندگی می‌کنم که مدام در حال هدف‌گذاری‌ن، و تا جوهر هدفه خشک نشده، به سمت‌ش حرکت می‌کنن. حرکت که چه عرض کنم، می‌دون. هرکس سرعت محقق شدن آرزوهاش بیشتر، خوش‌بخت‌تر، موفق‌تر. من رسیدن به موفقیت رو دوی ماراتن می‌دونم و دیگران، دوی سرعت. خب همین تفاوت باعث می‌شه هدف‌هام کم‌تر و سرعت‌م آروم‌تر به‌نظر برسه، و نسبت به بقیه دورتر بایستم. در حالی‌که خودم نسبت به مسیرم راضی‌م. نمی‌تونم به کسی ایراد بگیرم، زندگی خودشونه، ولی واقعاً زندگی همینه؟ دونده‌‌ی سرعت، در جستجوی مقصد/مقاصد نهایی؟

سهم من از جهان

20 Nov, 17:35


اشرف مخلوقات اونیه که تا دل‌ش چیزی می‌خواد بهش می‌رسه. 😅

سهم من از جهان

20 Nov, 17:32


دل‌م جنوب می‌خواد. 🌊

سهم من از جهان

20 Nov, 14:47


می‌خوام بگم توی یک سنی، یک‌چیزهایی برای آدم مهمه. آدم می‌گه این اتفاق بیفته/نیفته، فلان می‌شه. ولی بعد که از یک‌سری از اتفاق‌های کوچیک و بزرگ می‌گذره، و می‌بینه چقدر زندگی عجیب‌وغریبه، دیگه مهم‌ها هم بی‌اهمیت یا کم‌اهمیت می‌شن یا جاشون رو به مهم‌های دیگه می‌دن.

سهم من از جهان

20 Nov, 14:44


همیشه تولدهای من این شکلیه که خیلی از دوست‌هام اون روز رو یادشون می‌ره و تا یک‌هفته و بعدتر، تبریک و هدیه می‌گیرم. اول‌ش ناراحت می‌شدم، به مرور اهمیت‌ش کم شد. هرکس گفت، گفت. نگفت هم خب نگفت دیگه. 😅

سهم من از جهان

20 Nov, 11:44


امان از دست بچه‌ها 🥲🤍

سهم من از جهان

20 Nov, 09:57


ارغوان دیرتر از بچه‌ها به خونه می‌ره. باید منتظر بمونه تا پدر/مادرش دنبال‌ش بیان. هفته‌ی کتاب‌خونیه و اشتیاق همه به کتاب بیشتر شده. کتاب‌ها رو جایی گذاشتیم که جلوی چشم باشه. ارغوان اجازه گرفت که اون مدتی که منتظره تا پدر/مادرش بیان، کتاب بخونه. امروز صبح، تصمیم گرفتیم تشویق‌ش کنیم. سر صف صبح‌گاهی، وقتی حواس‌ش نبود، اسم‌ش خونده شد؛ به‌عنوان کسی که می‌دونه چطور از وقت‌ش مفید استفاده کنه. چشم‌های درشت‌ش، درشت‌تر شد. انگار هوای سرد بوسیده باشدش، لپ‌هاش گل انداخت، هدیه‌ش رو گرفت و روزش ساخته شد.

سهم من از جهان

20 Nov, 08:55


یه دو دقیقه یک چیزی رو گرون نکنید ببینیم چه خاکی به سرمون بریزیم.

سهم من از جهان

20 Nov, 07:46


و همیشه به این فکر می‌کنم که چقدر خوبه آدم، جوری رفتار کنه که بچه‌ها توی بزرگ‌سالی‌شون ازش به خوبی یاد کنن. البته که نباید باعث شه خیلی از اصول رو فدای اون کنی.

سهم من از جهان

20 Nov, 07:44


اما یک‌چیز دیگه هم تداعی شد و پررنگ‌تر از بوی کله‌پاچه بود. محبت‌ش نسبت به من و همه‌ی بچه‌ها، حتی اون‌هایی که دوست‌ش نداشتن. من از جغرافیای دوران راهنمایی، آب‌وهوای مساعد، باران کافی و خاک حاصل‌خیز یادمه و از معلم جغرافیا، مهربونی و حمایت‌گر بودن.

سهم من از جهان

20 Nov, 07:42


معلم جغرافیای دوران راهنمایی‌م رو دیدم که خیلی خمیده شده بود. یادم هست بوی خاصی می‌داد و هر موقع وارد کلاس می‌شد، بچه‌ها می‌گفتن بوی کله‌پاچه اومد. من اون‌طور حس نمی‌کردم. ولی امروز که دیدم‌ش، بوی کله‌پاچه‌ پیچید توی مغزم.

سهم من از جهان

19 Nov, 17:48


ول‌ش کن. شد، شد. نشد هم راه دیگه‌ای هست.

سهم من از جهان

19 Nov, 16:10


موفقیت پیچیده‌ست و سخت؛ یعنی آدم یک‌هدفی داره، سعی می‌کنه به اون هدفه برسه، در عین حال، خیلی وقت‌ها موفقیت اخلاقی-رفتاری خودش رو یادش می‌ره. مثلاً اگه می‌خواستم استاد یک دانشگاه خوب باشم، و تلاش کردم و ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم همراهی کرد و شد، رفتارهای درست رو فراموش کردم؛ دانش‌جو رو تحقیر می‌کنم، از قدرت‌م سوءاستفاده می‌کنم یا شبیه این‌ها. هرروز به خودم یادآوری می‌کنم اگه زدم توی هدف، اخلاقم، رفتارم هم پیشرفت مثبت داشته باشه.

سهم من از جهان

19 Nov, 16:03


خلاصه که آدم ممکنه روزها، ماه‌ها و سال‌ها فعالیت کنه، نقش مثمرثمری داشته باشه، به الگوی یک‌‌سری‌ها تبدیل بشه، اما یک‌دفعه همه‌ی این‌ها رو در چشم یک‌عده نابود کنه.

سهم من از جهان

19 Nov, 16:02


نمی‌دونم چرا ولی از چشم‌م افتاد. دلیلی نداشت از نشست خارج بشه، دلیلی نداشت اون‌قدر خشم داشته باشه، دلیلی نداشت فکر کنه قرار نیست حرف بزنه و نمی‌دونم چطور به این نتیجه رسیده بود، قرار نبود هرکسی رو که در سالن می‌بینه بشینه به گله‌گذاری، من مشخص بودم و می‌تونست با من درمیون بذاره.

سهم من از جهان

19 Nov, 16:00


من با یک عذرخواهی اومدم وسط حرف، و گفتم مگه می‌شه شما صحبت نکنید؟ دعوت شدید که شنیده بشید. نگاه کرد و مطمئن نبود. مجدداً شروع کرد و من مدام آروم‌ش می‌کردم. آخر وارد سالن شدم و به مجری گفتم. قرار شد پنل‌ها تغییر کنه.

سهم من از جهان

25 Oct, 22:53


زندگی عادی در خاورمیانه:

سهم من از جهان

25 Oct, 22:50


انفجار بود جدی؟

سهم من از جهان

25 Oct, 20:11


وقتی می‌شینم به تلاش‌هام فکر می‌کنم، وقتی غم آینده، که اگه چیزهایی که می‌خوام نشه، مثل اون مار قصه‌ی سووشون میاد و توی گلوم چنبره می‌زنه، یک بیتی از ابتهاج توی اون گوشه‌های ذهن‌م چشمک می‌زنه:
«ای مرغِ گرفتار، بمانی و ببینی
آن روز همایون که به عالم قفسی نیست»

سهم من از جهان

25 Oct, 18:33


امروز باید آزمون دوره‌ی تخصصی‌مو شرکت می‌کردم و چندان مهم هم نبود ولی اون ورِ کمال‌گرام خیلی اذیت می‌کرد. گوش‌ش رو گرفتم و خواستم آروم بشینه. آروم نشست؟ نه. دستور آماده‌باش به ورِ لج‌باز دادم؛ چه کرد؟ آزمون ساعت ۱ برگزار می‌شد، یک‌کاری کرد دیرتر برسم. به خودم گفتم هرچی شد، شد. نتیجه چی شد؟ نمره‌ی ۹۲ از ۱۰۰. نسبت به استاندارد اون دوره خیلی بالام و همین کافیه برام.

سهم من از جهان

25 Oct, 09:49


واقعیت‌ش اینه که دیگه گولِ خوشی‌های نمایش‌داده‌شده توی اینستگرم و موفقیت‌های کورکننده‌ی توی لینکدین رو نمی‌خورم. می‌بینم، تشویق می‌کنم، می‌گذرم.

سهم من از جهان

25 Oct, 08:35


یک‌جایی از زندگی هست که تمام چیزهایی که قبلاً مشکل به‌نظر می‌رسیدن، اگه دوباره با هر ظاهر دیگه‌ای پیش بیان، دیگه اهمیت ندارن. از بی‌اهمیت دیدن بیمارگونه حرف نمی‌زنم، از واقع‌نگری فراموش‌شده می‌گم. در مورد بعضی چیزها به اون مرحله رسیدم. با خودم می‌گم: «آخرش که چی؟» و می‌بینم واقعاً در طولانی‌مدت برام مهم نیست.

سهم من از جهان

25 Oct, 07:53


«به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت»✨️

سهم من از جهان

24 Oct, 15:23


۴ ماه و ۲۱ هفته و ۱۴۷ روز و ۳۵۳۳ ساعت و ۲۱۱۹۸۸ دقیقه و ۱۲۷۱۹۳۱۰ ثانیه مونده تا فروردین. می‌گذره و باز به روزگار پرنور و زنده بر‌می‌گردم.

سهم من از جهان

24 Oct, 14:13


و فراموشی کیمیاست.

| سهراب سپهری |

سهم من از جهان

24 Oct, 13:41


دلم برای غروب‌های این خونه تنگ شده.

#سفر

سهم من از جهان

24 Oct, 11:28


تو شرایطی که ما زندگی می‌کنیم واقعا سخته insane نشدن، هر لحظه فروپاشی روانی نداشتن بابت کنترلی که روی حال نداریم و آینده‌ای که بر باد هواست.

سهم من از جهان

24 Oct, 10:24


بهم می‌گن اولشه. یک‌سال همین‌جوری ادامه پیدا کنه، خسته می‌شی و دیگه شوقی نداری. نمی‌دونم. شاید. بالاخره هرچیزی در زندگی تکراری می‌شه، این خاصیت روزمرگیه ولی بی‌چاره هم نیست. یک‌ راهی برای برون‌رفت ازش پیدا می‌شه.

سهم من از جهان

24 Oct, 10:22


یک‌هفته کلاس رو کنسل کرده بودم، حالا کار دوهفته افتاده روی دوش‌م، متریال تدریس رو هم آماده نکردم. کاش یه استاد بی‌فکر و یِلخی بودم. می‌رفتم سر کلاس و می‌گفتم و می‌خندیدم و آخر سر هم به‌عنوان بهترین استاد دانشکده شناخته می‌شدم. حالا این‌جوری رشد پیدا کرده‌م که همه‌چیز رو دقیق پیش ببرم و تا دانش‌جو چیزی یاد نگرفته، از کلاس خارج نشه.

سهم من از جهان

24 Oct, 09:36


خودت رو ببخش به‌خاطر تمام چیزهایی که نیستی یا هستی، کارهایی که انجام دادی یا ندادی. اشکالی نداره، دوباره اونی‌ که تو آیینه‌ هست رو بساز.


روان‌دان

سهم من از جهان

24 Oct, 09:13


حق با شماست آقای کنفوسیوس.

سهم من از جهان

24 Oct, 08:40


خیلی سرم الکی شلوغ شده؛ به‌طوری‌که دیروز داشتم برای موضوعی مقدمات گریه رو فراهم می‌کردم، اما کار پیش اومد و یادم رفت. الان هم یادم نمیاد. احتمالاً حل شده باشه.

سهم من از جهان

23 Oct, 16:49


من واقعاً دانشگاه رو دوست دارم؛ می‌خوام تا ابد توی آکواریوم دانشگاه بمونم و تدریس و پژوهش کنم.

سهم من از جهان

23 Oct, 16:16


بچه‌ها من فقط یک تایم خالی برای درمان و یک تایم خالی برای کوچینگ دارم. و تا دوماه آینده هیچ مراجع جدیدی رو قبول نمیکنم.🌿

برای رزرو تایم درمان یا کوچینگ:
@darya_onl

سهم من از جهان

23 Oct, 15:23


حالا قرار هم نیست که در همه‌ی معاشرت‌ها، همه‌ی رازورمز زندگی رو فاش کنیم، ولی خب یکی از دلایلی هم که یکهو به خودت میای و می‌بینی با فلانی خوش می‌گذره ولی ماه‌هاست هم رو ندیدید، همینه که ارتباطه جدی نیست، گذران وقته بیشتر.