صفالی @sfhdcsflllyy Channel on Telegram

صفالی

@sfhdcsflllyy


Daily And etc..

من اينجام تا بنويسم و اگه چيزي ياد گرفتم
باهاتون به اشتراك بذارم


ناشناس من:
https://t.me/HarfinoBot?start=fca45599e890aff

صفالی (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرامی صفالی! این کانال روزانه مطالب متنوعی را برای شما ارائه می‌دهد. از اخبار تا داستان های جذاب و بسیاری از موضوعات دیگر که ممکن است شما را به تماشای آنها بیاورند. صفالی یک کانال پر از تحول و تنوع است که شما را از حوصله سیرابی نجات می‌دهد. اگر دنبال یک تجربه جدید و خلاقانه هستید، به صفالی بپیوندید و لذت ببرید. منتظر حضور گرم شما در این کانال ما هستیم! برای ارتباط بیشتر و برخی از مطالب به صفحه ناشناس ما مراجعه کنید: https://t.me/HarfinoBot?start=fca45599e890aff

صفالی

22 Jan, 21:07


امروز وقتی داشتم برای خودم چایی درست می‌کردم، لیوان رو پر از اب داغ کردم و گذاشتم رو کابینت و بعد لیوان در اثر سرد و گرم شدن ترکید و من مدتی رو صرف نگاه کردن به این اتفاق کردم و همون لحظه‌ها بود که یهو به خودم اومدم دیدم دارم به این فک می‌کنم که نکنه یه اتفاق بد بیوفته؟
اینکه یهو مچ خودمو وقتی که داشتم توی خرافات قدیمی ول می‌چرخیدم گرفتم برام محشر بود🫠

صفالی

22 Jan, 20:46


بیماری و استرس امتحانات و حجم زیاد مطلب انچنان از من رمق رو گرفته که به زور چشمام بازه و به زور تلاش می‌کنم تا بخشی از خودم رو سرپا نگهدارم و چیزی بخونم، درواقع سکوتم به پای ریکاوریمه😂🙏🏻

صفالی

22 Jan, 20:38


چقد جالب، تلگرام نوتیف داد بهم که امروز تولد دختریه که کت دوست پسرش دستمه، حتی نمی‌دونم این کیه و چرا کت دوست پسرش دستم بوده و چرا من اصا اسمشو سیو کردم و قضیه‌ش چی بوده، صرفا دختری بوده که با کت دوست پسرش برام تعریف شده و منم انگار ماموریت داشتم تا کت رو بهش بدم.
یکسری اتفاقات هست که از ذهنم پاک شده و وقتی متوجه نبودنشون می‌شم افسوس می‌خورم.

صفالی

22 Jan, 11:17


پرنسس تریتمنت من برای صبح روزهایی که شب قبلش سرماخوردگی و بیماری به اندازه‌ی کافی اذیتم کرده، تخم‌مرغ عسلیه، درحدی عسلی که زرده‌ی وسطش روون باشه و تمام سفیده‌ش سفت شده‌باشه، این کار همیشگیه مامانمه و منم برای خودم برداشتمش، عاشقشم حقیقتا🎀

صفالی

21 Jan, 19:17


پشمام، چقد حیرت‌انگیزه این=)))))))

صفالی

21 Jan, 19:17


دیوارنگارۀ خوراکی همچون پیتزا در پُمپئی!

آخـرین کشـفِ شگفـت‌انگیـزِ پـژوهشگـران در خـرابه‌هـای پُمپئی به دیوارنگاره‌ای با قدمتِ ۲۰۰۰سال بازمی‌گردد که سال‌هـای سال از چشـمِ کاوشگـران پنهان مانده بود. این دیوارنگارۀ زیبا قرصِ نانی را نشان می‌دهد که با میوه‌ها و خوردنی‌ها پوشیده شده است. باستان‌شناسان بـر این باورنـد کـه میـوه‌هـایی چـون خرمـا و انـار و ادویـه‌جات و گـونـه‌ای سُسِ پستـو مـوادِ تشکیـل‌دهنـدۀ این خـوراکِ باستانی بوده‌ است. کارشناسان در بیانیه‌ای اعلام کردند که این خوراک می‌تواند کهن‌ترین نمونۀ پیتزا باشد.

صفالی

21 Jan, 19:14


واقعا بین تخمین زدن لذت غذا و سکس موندم، هرچند که فکر می‌کنم غذا همیشه ازین مقایسه سربلند بیرون بیاد برام🫶🏼

صفالی

21 Jan, 19:13


نمی‌دونم که شما تا حالا ترشی بنه خوردین یا نه ولی اگه نخوردین هرجا دیدین بخورین، بهترین تجربه‌ای که از ترشی و ترکیدن مزه توی دهن می‌تونین داشته‌باشی🙏🏻
الان توی ترشی دیدم و یادم افتاد که من یه مدت هرزه‌ی این ترشی بودم.

صفالی

21 Jan, 11:02


ینی یه امتحان آمار و یه مریضی منو آن‌چنان از کارهایی که هفته‌ی پیش انجام می‌دادم و برنامه‌ریزیشو کرده‌بودم عقب انداخت که اگه توپ می‌زد بهم اینجوری سرنخ زندگیمو گم نمی‌کردم😀😀😀😀😀

صفالی

21 Jan, 10:54


درد و دل‌های یک بدن به دنبال بغل و زه‌وار در رفته🤣

صفالی

21 Jan, 10:54


دلم ازون بغلای محکمی می‌خواد که وقتی فشرده می‌شی همزمان قولنجتم جا بیوفته🙏🏻

صفالی

20 Jan, 17:38


امروز که رفتم رو تخت درمانگاه دراز کشیدم تا خانومه بیاد و امپولمو بزنه به صدای نرگس و امیر که همراهم اومده‌بودن گوش می‌کردم و به این فکر می‌کردم که چقد ازینکه دارم صداشون رو می‌شنوم و همراهم هستن خوشحالم، در واقع خوشحالی‌ای بود که یه جنس دیگه‌ای داشت و نمی‌دونم چطور بگم چی بود، احساس دلگرمی و احساس اینکه من توی تهران به این بزرگی کسانی رو دارم که بدونم احوالم براشون مهمه و همین برام خیلی ارزشمنده، من هیچوقت احساس بی‌کسی‌ای رو که تو تنهایی کرونا گرفته‌بودم و شب تا صبح خودم خودمو پاشویه می‌کردم یادم نمی‌ره؛ نمردم و زنده موندم و ازش گذشتم و بعد اون پوستم یه درجه کلفت‌تر شد ولی هنوز یادمه که حتی تو مطب دکترم چه حس و حالی داشتم.

صفالی

20 Jan, 16:21


همچین نظم و نظامی و یه جا بودن چیزها منو از نظر روانی ارضا می‌کنه راستش🫱🏼‍🫲🏽

صفالی

20 Jan, 16:17


کتاب، آهنگ و فیلم
سه چنل جدید ساختم و قراره همه‌چیز رو خیلی دسته‌بندی شده‌تر ادامه بدم تا اینجا بیشتر جایی برای خودم باشه. از این رو این شما و
- معرفی کتاب
- معرفی فیلم
- آهنگ

صفالی

20 Jan, 11:52


واقعا مریض شدن نه، اخرین سنگر من که پز دادن در رابطه با این بود که مریض نمی‌شم رو هم از دست دادم🙏🏻🙏🏻

صفالی

20 Jan, 11:51


و بعد سرما هم خوردم و رفتم دکتر و‌ باسن نازنینم به تسلیم سوزن‌ها درامد🙏🏻🙏🏻

صفالی

20 Jan, 11:50


خب امار رو‌ هم دادیم هرچند که احتمالا دوباره بدیم چون به وسعت دریا ریدم🌸

صفالی

11 Jan, 14:20


تجربه‌های وحشتناک از زلزله انقد من رو نسبت به سر و صداهایی که از ساختمون و بدنه‌ و اسکلتش میاد حساس کرده که از وقتی که اومدیم تو خونه من ۲۴/۷ گوش به زنگ یه زلزله هستم و تا حالا چندبار خوابشو دیدم.

صفالی

10 Jan, 22:25


این اهنگ بلک‌کتس با این قر و ناز و ادا و پیشی پیشی ماو ماو کجا بود که از چنگال من دور مونده‌بود؟😔💅🏼

صفالی

10 Jan, 22:25


آفرین حالا وان مور تایم

صفالی

10 Jan, 10:44


یکی رو برای تمیز کردن خونه هم می‌خوام😭

صفالی

10 Jan, 10:43


کاش یکی بیاد به کارای عقب‌مونده‌م بپردازه و یکی هم درس بخونه و خودمم بخوابم🙏🏻🎀

صفالی

09 Jan, 14:02


فک کنم تنها فعالیتی بود(به‌ جز ورزش) که واقعا برای خودم و خودم انجامش می‌دادم.

صفالی

09 Jan, 14:00


اره دوستان، الان نشستیم تو اموزشگاه موسیقی و من تمام خاطراتی که توی اموزشگاهای موسیقی سپری کردم اومد جلو چشمم، از اولین روزی که کیبورد مامانمو کشون کشون بردم پیش یه استاد تا اون روزی که کیبوردی که برام خریده‌بودن رسید و تا آخرین روزی که به استادم گفتم دیگه نمی‌تونم بیام چون درس دارم.

صفالی

09 Jan, 13:28


اثر پروانه‌ای به این میگن که تو لس‌آنجلس آتش سوزی میشه جلسه‌ کانادای استادمون کنسل میشه و برنامه‌ی ما در خاورمیانه عوض میشه.
حالا همگی داریم میریم کلاس سه‌تار

صفالی

09 Jan, 11:11


اخ قلبم:))))

صفالی

09 Jan, 09:27


فروشندگی توی مترو به یه لول عجیبی رسیده، مکالمه‌ها، بازاریابیا، تبلیغات همه و همه نشون از عمر طولانی فروشندگی تو مترو هست که بر اساس گذر زمان و آزمون و خطای توجه مردم تغییر شکل پیدا کرده و داره می‌کنه.
اصا همینکه مردم پا نمی‌شن اینارو وسط شلوغی بزنن خودش یه تغییر شکل بزرگه🧍🏻

صفالی

09 Jan, 00:16


به بی‌خوابی دچار شدم متاسفانه، آخر این بی‌خوابیا سد انده🎀

صفالی

09 Jan, 00:15


Sassy💅🏼

صفالی

08 Jan, 19:54


باید به بهونه‌ی اتش‌سوزی کالیفرنیا برم اون پسرعموم رو که ده یازده سال پیش مهاجرت کرد با پولای بابای من رفت کالیفرنیا رو پیدا کنم و براش اغوش محبت باز کنم و خودمو بندازم بهش🙏🏻

صفالی

08 Jan, 17:27


Me and bestie
درحال پرنسس تریتمنت کردن خودمون چرا که خودمون بهتر از پسش برمیایم💅🏼💅🏼

صفالی

08 Jan, 17:09


کتاب‌های فروشی موجود رو در چنل زیر می‌ذارم که اینجا شلوغ نشه. تمام کتاب‌ها از هشت شب به بعد با چندین عکس و جزئیات دقیق و قیمت تقدیم می‌‌شه. اولین کتاب رو زود هنگام گذاشتم: دایره المعارف مصور فضا انتشارات سایان🫶🏻 همه عزیزان که جوین بشن باقی کتاب‌ها رو می‌ذارم که عزیزی جا نمونه.

⇜می‌تونید عضو بشید رفقا 👇🏻


⫸⫸⫸⫸⫸ @kume_book ⫷⫷⫷⫷⫷

صفالی

08 Jan, 15:28


دخترای هات همیشه از گردن‌درد رنج می‌برن🙏🏻

صفالی

03 Jan, 08:55


دیشب گفتم هیچی ندارم بگم الان یجوری زمینه برای گفتن فراهم شده که بیا و ببین🥰

صفالی

03 Jan, 08:47


مشاهدات و مسائلی که یک جوان ایرانی از پس اونها سعی در بالا کشیدن خودش داره🙏🏻

صفالی

03 Jan, 08:34


و بعد جالبترین قسمت ماجرا اینجاست که، یکککککک نفر یککککک نفر ازینهمه ساختمونی که اطراف هست سرشو نیاورد بیرون ببینه چه خبره، کی مرده کی زنده‌س این صداها و عربده‌ها بخاطر چیه؛ فقط ما بودیم که جیش کرده بودیم به خو‌دمون و نمی‌دونستیم چیکار کنیم.

صفالی

03 Jan, 08:31


لایک لیترالی دیشب به چشم خودمون دیدیم که پسر همسایه‌مون در معرض قمه‌کشی دوستاش قرار گرفت و نزدیک بود بزنن بکشنش و ما، درحالیکه چند نفر دعوایی پایین خونه داشتن قمه رو به در ساختمون میزدن و عربده می‌کشیدن، داشتیم تلاش می‌کردیم که به پلیس زنگ بزنیم ولی اِشغال بود😀😀😀😀

صفالی

03 Jan, 08:14


تو این تهران، ما طی این دو سال، تمام عجایبی که درین جهان هستی می‌شد دید رو دیدیم، دیشب یکی از ترسناک‌تریناشو دیدیم و الان نشستیم دور هم به این فکر می‌کنیم که خب، حالا چی؟

صفالی

02 Jan, 16:45


از وقتی رسیدم تهران کم حرف شدم، یا تاثیر روبه‌رو شدن دوباره با یه آشوبه یا هم خیلی ساده‌ترش اینکه چیزی ندارم بگم فعلا، نمی‌دونم امیدوارم دومی باشه.

صفالی

31 Dec, 20:35


خب خوشگلا، سال نوی میلادیتون مباارک، امیدوارم انگوراتونو خورده‌ و سوراخ کونتونم در حینش تنگ کرده‌باشین🥰
ما که متاسفانه دیشب انگورامونو خوردیم چرا که دلقکیم🎀

صفالی

31 Dec, 08:29


به قول حسن عشایری هیجانات تنها نموندن و در طول زمان با مفاهیم زیادی درهم آمیخته‌شدن(در رابطه با تقلیل هیجانات تجربه شده‌ی انسان‌ها به اجزای کوچیکترش صحبت می‌کرد)

صفالی

31 Dec, 08:25


به این وضعیت دست نرگس روی پام با حرکات دورانی اضافه شد و الان دیگه می‌دونم باید چه حسی داشته‌باشم🥰😂

صفالی

31 Dec, 08:09


اخیرا دارم هرچی می‌خونم و یاد می‌گیرم رو گِیت‌کیپ می‌کنم، هم بابت اینکه هنوز نمی‌دونم چی به چیشه و هم نمی‌خوام تا قبل بوجود اومدن توانایی ارتباط دادنشون به مسائل مختلف در موردشون حرف بزنم، انگار که وظیفه‌ی خطیری به گردنمه و باید انجامش بدم.

صفالی

31 Dec, 08:06


سر کلاس نشستم و دارم از پنجره به دونه‌های ریز برف نگاه می‌کنم و به این فکر می‌کنم که این اولین برف امساله که‌ دارم می‌بینم و نمی‌دونم باید نسبت بهش چه حسی داشته‌باشم.

صفالی

31 Dec, 07:45


استاد آمارمون سرکلاس گفت هرکی غیبت زیاد داره باید بترسه و من اون‌لحظه اینجوری بودم که بگا بگا بگا می‌کنیم🧍🏻🧍🏻🧍🏻🧍🏻

صفالی

30 Dec, 06:12


تهران کثیف با یه اسنپ دویست هزارتومنی و سخنان انگیزشی رادیوی اقای راننده باعث شد رسیدن رو با پوست و گوشتم لمس کنم🙏🏻

صفالی

30 Dec, 03:50


احتمالا کابوس هر دانشجویی توی فرودگاه گیت‌های بازرسیه، انقد که هردفعه با خودم موادغذایی و هرچی که دستم بیاد می‌برم و میارم که هردفعه تا مرز برگردوندنشون می‌رم و برمی‌گردم، ایندفعه هم سمبوسه‌هامو دراورده‌بودن می‌خواستن نذارن ببرم داخل😭😭😂😂😂😂😂😂😂

صفالی

29 Dec, 21:22


خب به سلامتی تو ناشناسمم کیر پیک دریافت کردم و قفل این مرحله هم برام باز شد، بیا بگو به چی فک می‌کردی که تصمیم‌ گرفتی انقد پرمحتوا باشی؟

صفالی

29 Dec, 20:56


اون کفشامونه درحال خشک شدن و اینم هواییه که دارم ازش دل می‌کنم بیام تهران.

صفالی

29 Dec, 18:28


تا اینجا خوب افسار دهن فحاشمو کشیده‌بودم که همین الان مامانم گفت فردا تهران دو درجه بالای صفره گفتم ای کیییییییییییر

صفالی

29 Dec, 18:13


دقیق دو سال پیش اینو گذاشته‌بودم، اینجا هنوز خونه‌ی قبلیمون بودیم؛ چقد حیرت‌انگیزه دیدنش.

صفالی

29 Dec, 17:13


این اومدنم به بندر علاوه‌بر زیبایی‌هایی که داشت دوتا غصه‌ برام داشت، یکیش اینکه یادم رفت برم گواوا بخرم بخورم و اون‌یکی اینکه نتونستم دوستمو که باهاش قطع ارتباط کرده‌بودم و بعد اشتی کرده‌بودمو ببینم، دلم می‌خواست واقعا بغلش کنم:(

صفالی

26 Dec, 21:44


الان یادم افتاد که چندسال پیش که مشکل خواب داشتم و ازش به این عنوان که مغزم بیش‌ازحد حرف می‌زنه شکایت می‌کردم، اخر اخرا که دیگه کم‌کم داشتم دیوونه می‌شدم یه کاری یاد گرفته‌بودم که با خودم انجام می‌دادم و اکثر اوقات جواب می‌گرفتم این‌ بود که فکرامو می‌بردم توی اون وانی که توی فیلم سایکو نقش اول زن توش می‌میره، می‌ذاشتم و بعد همونجوری که قاتل فیلم پرده رو می‌کشه پرده رو می‌کشیدم روشون و برمی‌گشتم و در و می‌بستم و بعدم باخیال راحت می‌خوابیدم:))))))
واقعا عجب روانی‌ای بودم😭😂

صفالی

26 Dec, 20:08


مراسم زار انقد پر رمز و راز و میستیکال هست که هرچقد بخوام ازش حرف بزنم دینش ادا نمی‌شه.

صفالی

26 Dec, 19:53


اینو اون دوستی با هم تو شهرک زندگی می‌کردیم و اونروز تو تهران باهاش رفتم بیرون برام فرستاده، اهنگی هست که تو مراسم زار اجراش می‌کنن و باهاش حرکت می‌کنن؛ رخوت و در عین حال قوی و محکم بودن ضربات کاملا توش مشخصه؛ دوسش دارم.

صفالی

26 Dec, 19:50


https://on.soundcloud.com/nFjnCGh8FjdR6EiU6

صفالی

26 Dec, 19:42


معمولا تو بندر برای جوونا همچین عزاداری بزرگی می‌گیرن. برای اونایی که ازدواج نکرده فوت شدن سفره عقد درست می‌کنن و شعر حنا می‌خونن.

صفالی

26 Dec, 19:41


نمی‌دونم چطور بگم ولی من با این نوع عزاداری‌های ریتمیک، سوزناک و از ته دل خیلی بیشتر تحت‌تاثیز قرار می‌گیرم، رخوتی که توی سازشون هست و استحکام توی صداشون از دل‌نشین‌ترین نواهایی هست که می‌تونین بشنوین.
اینجا دارن اهنگی رو می‌خونن جه تو مراسم‌های حنابندونشون می‌خونن و همینکه می‌تونن این اهنگ رو با عزاداری همراه کنن یه شکوه و عظمتی به مراسم می‌ده که باید از نزدیک بشنوین و لمسش کنین.

صفالی

26 Dec, 19:38


محله‌ی کناریمون به احتمال زیاد یه جوون مرده و از دیروز داریم صدای دسته‌زنیشون رو می‌شنویم ولی مثل دسته‌های معمولی نیست، کنارش نوحه‌خونی دارن و انقد سوزناک و پردرد و قشنگه که مو به تن ادم راست می‌کنه، هر آه و واویلایی که می‌گه یه دور سکته می‌کنم؛ این نوع عزاداری از نظر من بهترین شکله، نه نعره‌زنی‌های یه مداحی که درد مال اون نیس رو می‌شنویم و نه یه سری حرف‌های بی‌سر و ته که درد ادم‌ رو بیشتر می‌کنه رو می‌بینیم، از ته جانشون طبل و نی می‌زنن و همه رو با خودشون همراه می‌کنن.

صفالی

26 Dec, 14:11


صدف‌هارو رو وقتی میارم خونه و می‌ذارم روی گوشم، صدای دریا می‌دن، صدای خونشونو می‌دن؛ هرچقدم که می‌گذره صداشون کمتر و کمتر می‌شه، شاید من اینجوری فکر می‌کنم ولی صداشونو کمتر می‌شنوم.
از بچگی وقتی صدف می‌دیدم تفریحم همین بود، نکنه هرچی بزرگتر بشم کمتر صدای دریارو از داخل صدفا بشنوم؟

صفالی

26 Dec, 10:44


Only legends understand🤝

صفالی

26 Dec, 10:40


ما با این خیلی ریلیت کردیم و موهای تنمون سیخ شد🫱🏼‍🫲🏽

صفالی

26 Dec, 10:34


متاسفانه یا خوشبختانه این خوراکی هنوزم برای من جز تاپ‌تن‌ترین اسنک‌های جهانه، بخصوص اگه این توپ‌توپیا مال نسکوییک باشن🎀

صفالی

26 Dec, 10:20


ازین مرحله هم به سلامتی و بدون شوهر عبور کنم می‌تونم لقب تمام حرف‌ها و هدف‌های پدرم رو به کس‌گاو زدم‌ترین فرد در خانواده رو به خودم بدم🙏🏻

صفالی

26 Dec, 10:13


دوباره به اون مرحله‌ای رسیدیم که پدر من تکمیل و تکامل یک انسان رو در تشکیل زندگی مشترک می‌بینه و از وقتی اومدم به سر و سامون دادن من اشارات مستقیم و غیرمستقیم می‌کنه🥰
فک کنم زیرسرش یه چندتا شوهر برا من داره که می‌خواد دامنمو بده دست یکیشون و پرونده‌ی دختر بزرگشو ببنده😀

صفالی

25 Dec, 23:12


امروز دقیقا بعد ازینکه بلیطمو خریدم نشستم به سقوط کردن هواپیمای اذربایجان نگاه کردم و خنده زدم.
(جیش کردم تو خودم🙏🏻)

صفالی

25 Dec, 22:56


اگه برم تراپی اولین چیزی که مطرح می‌کنم می‌گم خوشگله، یه خاکی تو سر ترس من از خداحافظی بریز ببینیم چی می‌شه.

صفالی

25 Dec, 22:53


از همون روزی که بلیط برگشتمو می‌گیرم دیگه نمی‌تونم از روزهای باقی‌مانده‌م لذت ببرم، چه دردیه این نمی‌دونم.

صفالی

19 Nov, 18:00


امروز با بچه‌ها رفتیم سینما و فیلم صبحانه با زرافه‌ها رو دیدیم و همین الان برگشتیم، جدای ازینکه من از فیلم به شخصه خوشم اومد و دیالوگ‌های رندومش رو خیلی دوس داشتم و از کارگردانی و تدوین و بازی بازیگرها راضی بودم، وقتی داشتیم از سینما خارج می‌شدیم و من از رندوم بودن دیالوگ‌ها حرف می‌زدم و می‌گفتم که این فیچرش برای من خیلی بولد و عزیز بود، یهو خیلی ناگهانی یه اقایی از بین صدتا ادمی که اونجا بود منو گرفت و بهم گفت عیدت مبارک و بعد گفت من عاشق بودم از صورتم معلومه؟من عاشق مینا بودم و اون رفت کانادا بهم زنگ زد و بعد، دست کرد تو کیف پولش و شماره‌شو دراورد و داد بهم گفت بهم زنگ بزن دلمو شاد می‌کنی من عاشق بودم و مینا گذاشت رفت کانادا، کی بهم زنگ می‌زنی؟امشب بهم زنگ بزن به دوستاتم بگو بهم زنگ بزنن.
واقعا بعد ازینکه داشتم از علاقه‌م به رندومنس می‌گفتم این رندوم‌ترین اتفاقی بود که می‌تونست برام بیوفته.
مرده بنظر تنها میومد، کاش می‌شد بهش زنگ بزنم.

صفالی

19 Nov, 08:01


همه چیز مربوط به تفاسیر ما و برداشت‌های ماست.

صفالی

19 Nov, 04:24


ببخشید تو تهران می‌شه از هوای تمیز لذت برد؟چون لیترالی حتی وقتی هوا تمیزم هست، هستن کسایی با سیگارشون می‌رینن تو هوای اطرافت🤡

صفالی

19 Nov, 03:10


صبح پا شدم دیدم صدای رعد و برق میاد و بعدش به عمیق‌ترین و ارام‌ترین شکل ممکن خوابیدم چون که وقتی رعد و برق میاد باید خوابید، بدون هیچ استثنایی باید خوابید🙏🏻

صفالی

18 Nov, 20:58


می‌دونین که داریم اینجا از اکتش صحبت می‌کنیم؟
اکت دود کردن:)))))
یا للعجب سرمو به کجا بکوبم؟

صفالی

18 Nov, 20:53


اخیرا خیلی دوست دارم رو تجربه‌ی بدن‌مندم کار کنم چون لییییییترالی در همه‌ جا صادقه و داره کارش رو می‌کنه و اینکه ما تمام این تجربیات رو میاریم یه لیبل می‌زنیم تنگش و به اصطلاح تشخیصش می‌دیم و چهارچوب می‌سازیم و‌ قدرت مانور دادن رو ازش می‌گیریم واقعا ناراحتم می‌کنه.

صفالی

18 Nov, 20:50


ببینید می‌خواستم همه‌ی این مطالب رو لینک کنم و دیگه دونه دونه نفرستمش تو کانالم، ولی هرچقد با خودم کلنجار رفتم دیدم نه، واقعا در مواجهه‌ی نزدیک بودن با این مطالب نیازه، من رو دیوانه کرده پس امیدوارم جرقه‌ای برای یک نفر دیگه هم باشه.

صفالی

18 Nov, 20:49


داگلاس: آنچه که گوشت انسان را نشانه رفت، تصویریست از اجتماع.
#بدن‌جنسیت‌و‌‌جامعه

صفالی

18 Nov, 20:49


دود کردن نیکوتین و ماری‌جوآنا به خودی خود، اکتی دوست‌داشتنی و لذت بخش نیستند بلکه در طی زمان، اینگونه می‌شوند. این نشان می‌دهد چطور، لذت نیز، یک مسئله طبیعی نیست و در طول زمان، از طریق فرهنگ، یاد گرفته می‌شود.
#بدن‌جنسیت‌و‌‌جامعه

صفالی

18 Nov, 20:48


ساینس غرب مدرن، بیش از هرچیز دیگری به جدایی بدن و ذهن دامن زد و از نظر پزشکی، بدن را یک مسئله‌ی آبژکتیو، جهان‌شمول و قابل‌اندازه‌گیری توصیف کرد که این خود موجب دور ریختن بدنمندی و تجربه‌ی بدن می‌شود.
#بدن‌جنسیت‌و‌‌جامعه

صفالی

18 Nov, 15:25


انقد با افراد این پروژه در تماس بودیم و پیگیریشون کردیم که احتمالا تا سالهای سال اسم پروژه بشنون خاطرات شیرین ما براشون زنده می‌شه💀

صفالی

18 Nov, 11:49


امروز از یکی از شرکت‌کننده‌ها پرسیدم شما داروی خاصی مصرف می‌کنین؟ گفت بله، گفتم بفرمایید اسمش چیه و به چه صورت مصرف می‌کنید؟
گفت تریاک، هرروز اندازه‌ی عدس🥰
انقدر این پلات‌توییست برای من غیرمنتظره بود که یه چند دقیقه تو چشماش زل زدم تا ببینم واقعا داره راست می‌گه یا منو دست انداخته😀

صفالی

18 Nov, 09:22


امروز حتی گربه‌ها هم پیداشون نبود و همشون قایم بودن، ادم اینجوری دلش می‌گیره منظورشون چیه:(

صفالی

18 Nov, 08:58


زندگی یه سری دیتیل unnecessary می‌ده و ادم رو مجبور می‌کنه که باهاش دیل کنه🙏🏻

صفالی

18 Nov, 05:24


امید اینکه این‌روزها روزهای اخری باشه که می‌ریم بیمارستان و دیتا می‌گیریم، نه بخاطر اینکه این کار جلوی انجام کارای دیگه‌مون رو گرفته بلکه متروها این ساعت از روز در تخمی‌ترین و کیری‌ترین شرایط ممکن هستن🙏🏻
امروز یکی از نازنینان طوری هولم داد که فک کردم که احتمالا الان زمین می‌خورم و میمیرم🫶🏼

صفالی

17 Nov, 13:45


جزئیات در هرچیزی انقدر من رو شیفته و وابسته‌ی خودش می‌کنه که حاضرم ساعت‌ها براش وقت بذارم و نگاهش کنم و در موردش حرف بزنم؛ چه وقتی بحث خودم باشم چه وقتی دیگری باشه🤷🏻‍♀️

صفالی

17 Nov, 09:37


حالا ما با قابلمه و افتابه از رو بدنمون کف‌روبی می‌کردیم🤡

صفالی

17 Nov, 09:20


بعد اون اوایل که پمپ خراب بود و بابت فشار اب بهش شکایت می‌کردیم، میزان اب مصرفیمون رو از همسایه‌ی طبقه‌ی پایینی می‌پرسید و بهمون می‌گفت طبقه‌ی پایینی می‌گفتن فشار اب خوبه که همین الان حموم بودین🥰
کصننت

صفالی

17 Nov, 09:11


صاحب‌خونمون بهمون زنگ زده و می‌گه یه توصیه‌ی خواهرانه، فکر نمی‌کنین خیلی برق مصرف می‌کنین؟🥰
بعد حالا این در چه صورتیه؟در صورتیه که ما نه تلویزیون داریم، نه ظرف‌شویی و ماشین لباسشویی داریم نه هیچ چیز دیگه‌ای، از دار دنیا یه یخچال داریم که اگه امر می‌کنین از برق بکشیم و گوشت و مرغمون رو در یخچال‌های طبیعی دماوند دفن کنیم هرروز بریم بیاریمشون.

صفالی

17 Nov, 08:25


چی بگم دیگه سیسیا، بسطی نازنین که نیکا بهم داد🥰🍓

صفالی

14 Nov, 18:03


دوباره گوشمو سوراخ کردم🤡
هرچند وقت یبار دلم برای خوابیدن با درد و اسپری اب‌نمک و سوزش و عفونت تنگ می‌شه و انجامش می‌دم، صرفا ایندفعه چون یه جایی به غیر از بندر سوراخ کردم اورتینکم اضافه شده بهش😗😗😗

صفالی

14 Nov, 13:54


دیتیل‌هایی که امروز دیدیم واقعا محشرکبری بودن، لیترالی محشرکبری🙏🏻

صفالی

14 Nov, 13:51


اینجا یه بچه یا گریه کرده، یا دعوا شده🫱🏼‍🫲🏽

صفالی

14 Nov, 13:32


- تمدن و مدرنیته جایی اتفاق می‌افتد که انسان، از گه خود، دور باشد.

صفالی

14 Nov, 12:22


چطور ممکنه تو هنوز اینو بلد نباشی که نباید برای برقراری ارتباط رسمی و اکادمیک همون اول کار ویس بفرستی؟

صفالی

13 Nov, 21:45


این خونه نورگیر نیست و ازین بابت نمی‌تونم باهاش راحت باشم، من دلم روشنایی و نور می‌خواد که وقتی هوا ابریه از تاریکی خونه بفهمم، نه اینکه الردی خونه تاریک باشه:(((

صفالی

13 Nov, 18:35


پرونده‌های قتل همیشه چیزی دارن تا آدم رو سوپرایز کنن، طبیعی هم هست، تفاوت‌های فردی همیشه این جاها قابل لمسه ولی، علی‌رغم تماام علاقه و اشتیاقی که نسبت به تفاوت‌های فردی دارم، توی این موارد دنبال الگوهای تکراری می‌گردم؛ گمونم دوست دارم بدونم که با اینهمه تفاوت، چی می‌شه که اخرش افرادی سر ازین سرنوشت درمیارن🤷🏻‍♀️

صفالی

13 Nov, 18:29


مدت زمان طولانی‌ای بود که پرونده‌ی قتل گوش نکرده‌بودم، نه برای اینکه دیگه دوست ندارما صرفا برای اینکه اخیرا به هیچ کاری که دوست دارم نمی‌پرداختم و دیروز خیلی رندوم توی یوتیوب با پرونده‌ی قتل دنیس نیلسن روبه‌رو شدم و ازونجایی که سریالش، Des رو اون موقعی که دیدم خیلی دوست داشتم و از نظرم به خودش و پرونده‌ش خیلی باحوصله پرداخته‌بودن، تصمیم گرفتم یه شانس بهش بدم و گوشش بدم؛ فعلا به انتهای داستان نرسیدم ولی تا اینجا، برای من، جز پرونده‌های خیلی قابل لمس بود.

صفالی

13 Nov, 18:10


درحالیکه از بیرون صدای شرشر بارون میاد، من دارم پرونده‌ی قتل گوش می‌کنم و خیلی برام جذاب و ستسفایینگه💕

صفالی

13 Nov, 11:02


خوشحالم.

صفالی

06 Nov, 18:27


درهرحال بهتره که از اوپن‌عاپ کردن بگذریم و به این بپردازیم که امروز هات لایک رایزینگ سان بودم (جدی)

صفالی

06 Nov, 18:25


امروز بیشتر از هروقت دیگه‌ای دلم برای بابا تنگ شده و برای رابطه‌ای که داریم تاسف می‌خورم، هیچوقت نشد که بشه حرف همدیگه رو بفهمیم و هیچوقتم از کنار هم بودن احساس امنیت نکردیم، رابطه‌ی ما دوری و دوستی‌ای هست که احتمالا هر دو حسرت نزدیکی‌ای رو می‌خوریم که نداریم.

صفالی

06 Nov, 17:59


امروز رفتیم خونه‌ی اخوان ثالث و مدتی رو اونجا گذروندیم، همون لحظه‌ای که وارد آشپزخونه‌ی ال مانند نقلیش، با ظرف و ظروف قدیمی و کابینت‌های سفید شدم، بوی اشپزخونه‌ی مامان‌بزرگم خورد به دماغم، انگار که پام رو گذاشتم داخل یک دنیا خاطره که مدت زمان زیادی بود از خاطرم رفته‌بودن و برای برگردوندنشون هم نمی‌خواستم تلاش کنم.
دیدن پیچک‌های کنار پنجره، قفل و کلید روی درها، ایوونش و کتاب‌خونه‌ش، همه منو یاد خونه‌ی مامان‌بزرگم می‌نداخت، چندبار چشمام پر و خالی شد تا ازونجا بریم بیرون و هزاربار به این فکر کردم که کاش بابام به حرفمون گوش می‌داد و تمام اون خونه رو بهم نمی‌زد تا از نو بسازه؛ نمی‌دونم ولی احتمالا بابام هم می‌خواست تمام خاطراتی که داشته رو پاک کنه، اینجوری احتمالا راحتتره.

صفالی

06 Nov, 17:46


زنمو ببینین شما:))
موهاش definition of oops i didi it again عه💅🏼

صفالی

06 Nov, 16:48


امروز؟

صفالی

06 Nov, 12:43


کاستومایزش کردیم💅🏼

صفالی

06 Nov, 10:25


مثل اینکه قرار بوده براشون گردو بفرستن که اینجا بفروشن ولی تو راه خوردنش، چرا انقد رندومهههه😭

صفالی

06 Nov, 10:17


سوار شدم بهش گفتم سلام خسته نباشید یکم نگاه کرد گفت خسته نیستم😭😭😂

صفالی

06 Nov, 10:17


سوار یه اسنپی شدم که خدا بخیر کنه زنده برسم😀😀😀😀😀
با هر کلمه حرفی که می‌زنه سرشو کامل برمی‌گردونه بهم نگاه می‌کنه تایید می‌گیره بعد به مسیر نگاه می‌کنه😭

صفالی

06 Nov, 10:16


بنظرم شاهد تغییرات ادم‌ها بودن، از جذاب‌ترین تجربه‌هاییه که یک انسان می‌تونه داشته‌باشه🙏🏻

صفالی

06 Nov, 07:00


وای ولی اینهمه منتظر اهنگ دویکند نموندم که نصف اهنگ اصوات سرخپوستی بشنوم💔

صفالی

06 Nov, 06:59


منو می‌گی ویکندعلی؟😔😔

صفالی

06 Nov, 06:59


Hot like rising sun, burning everything she touch🤭💅🏼

صفالی

06 Nov, 05:21


حداقل اول صبحی بیاین فکر کنیم که پرنسس دیزنی هستیم😔💅🏼

صفالی

27 Oct, 10:58


همسایه پایینیمون قرمه‌سبزی بار گذاشته، بعد یه بووووووییی پیچیده تو کل خونه که زندگی بدبختانه‌‌ی دانشجوییمون با هر نفسی که فرو می‌ره، می‌خوره تو صورتمون🫶🏼

صفالی

27 Oct, 07:53


هوا بلخره سرد شد و روز پوشیدن لباس‌های گرم زیبا رسید، فقط حیف که زیبایی‌های بدن انسان بطور کااامل می‌ره زیر این حجم از البسه.

صفالی

26 Oct, 13:08


شاید باورتون نشه ولی از ۸ صبح دقیییییق تا همین الان سر جمع فقط نیم ساعت کون نازنین و دلبندم رو زمین گذاشتم، دهنمون گاییده شد تموم شد🙏🏻

صفالی

26 Oct, 11:35


سال پیش اوایل سال تحصیلی اومدیم بازدید از ازمایشگاه نقشه‌برداری مغز و با بچه‌ها فک کردیم که چقد کار کردن تو این محیط می‌تونه هیجان‌‌انگیز و جذاب باشه، امروز که اومدیم بچه‌های جدید برای بازدید اومده‌بودن و با شوق و ذوق اینور اونورو نگاه می‌کردن و ازمون می‌پرسیدن که چطور می‌شه اینجا کار کرد؛ بعد ما مثل دلقکا با کون پاره اینجا بودیم و می‌خواستیم بهشون بگیم که سیسیا همچین مالی هم نیس، براش جون نکنین🤲🏼

صفالی

26 Oct, 06:52


از شرکت‌کننده‌ها می‌پرسیم خبری که اخیرا شنیدین و یادتون مونده چی بوده و حس می‌کنم در حین پرسیدن این سوال دماغ هر دو طرف شروع به قرمز شدن می‌کنه و دهنمون گشاد می‌شه و به یک دلقک تبدیل می‌شیم🫶🏼

صفالی

26 Oct, 03:32


ینی من اگه جای شرکت‌کننده‌ها بودم می‌گفتم درتونو بذارین من تو این وضعیت نمی‌خوام در رابطه با الزایمرم کاری بکنم بعد یه سریا از اصفهان دارن میان و رسیدن و منتظر مایی که هنوز تو شوکیم هستن، خدایا شکرت واقعا💀🤲🏼

صفالی

26 Oct, 03:00


دیشب همه خواب بودیم، بعد ناگهان همه با یک صدای مهیب بیدار شدیم دیدیم همسایه پایینیمون دیوانه‌وار داره از پله‌ها بالا می‌ره تا بره بالا پشت بوم و بعد ازینکه رفت بالا پشت بوم رو پشت بوم راه رفتن و به ما فیریک دزد دادن و اومدن پایین همگی دوباره خوابیدبم چون هیچ ایده‌ای ازینکه صدای بمب باید چطور باشه نداشتیم😀😀

صفالی

26 Oct, 02:57


ینی سه ماهه ما داریم ام‌ا‌ر‌ای می‌گیریم، هر موقعیت سخت دقیقا می‌افته تو همون تایم ام‌ا‌رای گیری‌ ما، لیترالی وسط جنگ و شادی ما تو راه بودیم که از الزایمر ملت پیشگیری کنیم🤣🤣

صفالی

25 Oct, 19:31


رفتم حموم اومدم تا یکم حالم بیاد سرجاش، تو حموم مثل سگ لباس شستم و بعد از بیرون اومدن که وقت چیل کردنم بود برقا رفت و با کله‌ی فر موندم تو تاریکی🫶🏼

صفالی

25 Oct, 19:30


فردا قراره اخرین روزی که باشه که از افراد ام‌ار‌ای می‌گیریم و بعد ازون دوباره می‌ریم بیمارستان تا ایندفعه به ازمایش‌های خون مردم رسیدگی کنیم، دوباره قرار گرفتن تو محیط بیمارستان حقیقتا که برای من فرایند دوست داشتنی‌ای نیست، بخصوص که اون محیط همیشه برای من موجب فیریک زدن شده و انقدر همه‌چیز اونجا عجیب‌ غریب هست که نمی‌تونم تشخیص بدم که چطور باید رفتار کنم.

صفالی

25 Oct, 19:26


نمی‌دونم در نهایت چطور قراره از پس این اندوهی که روی شونه‌هام سنگینی می‌کنه بر بیام ولی امیدوارم زودتر تکلیفم مشخص بشه و بتونم خودم رو نجات بدم.

صفالی

25 Oct, 12:42


برای توضیح اراده آزاد، لیبرالیسم، مالکیت خصوصی، چیستی انسان، قوانین، اجتماع، همه و همه، پیش از شروع، نیاز داریم تکلیفمون رو با آزادی روشن کنیم و بگیم: آزادی چیه؟
توی این ویدئو یوتیوب توضیح دادم چرا آزادی رو نمی‌تونید در طبیعت و مکانیزم‌های طبیعی پیدا کنید و راه تعریف و بررسیش، جای دیگه و جور دیگه‌ایه. پیش از اینکه هرگفتمانی درباره موارد منتهی به آزادی داشته باشیم، اول باید درک درستی از آزادی، ماهیتش و بودن یا نبودنش بدست بیاریم.

صفالی

25 Oct, 11:56


واقعا زندگی برام خسته‌کننده و حوصله‌سربر شده، به دنبال هیجان می‌دوام اینور و اونور و چیزی پیدا نمی‌کنم و همین هم باعث می‌شه انرژی طی روز کمتر و کمتر بشه، انگار نه دیگه سرجای خودم هستم و نه دیگه می‌دونم که باید سر کدوم جا باشم، نه هیجانی برای بوست کردن خودم دارم و‌ نه چیزی براش پیدا می‌کنم.

صفالی

25 Oct, 09:36


مود خوب و بد من در زندگی روزمره به چندتا چیز خیلی کم ولی پر اهمیت وابسته‌س، یکیش عملکرد خودم در روز، یکیش حال خوب مامانمو ثنا و‌ اون یکیشم مود چندتن از دوستانم.‌
ینی تمام اینا می‌تونن به اندازه‌ی یک تسونامی روی احوالات من تاثیر بذارن🙏🏻

صفالی

24 Oct, 21:22


داشتم فک می‌کردم که من نمی‌تونم ازین اصطلاح خیلی گنده‌گوزانه و باد به غبغب‌انداز "بابای من اینهمه سال صداشو برای من بالا نبرده" استفاده کنم چون لیترالی هیچکس دیگه به اندازه‌ی بابام نمی‌تونه سر من داد بزنه😗

صفالی

24 Oct, 14:57


سیسیا ببخشید ولی شما افراد ۴۵ تا ۶۰ سال تو دست و بالتون ندارین که از قضا ساکن تهران باشن و زیر صد کیلو باشن و بیماری خاصی نداشته‌باشن و شنبه بیکار باشن تا بتونن توی پروژه‌ی ما که ازشون ام‌ار‌ای می‌گیریم شرکت کنن؟
اگه کسی هست می‌تونه تشریف بیاره پی‌وی من تا براش پوستر پروژه رو بفرستم و بهش توضیحات بدم.
@safally

صفالی

24 Oct, 12:52


هیچوقت موافق‌تر از الان نبودم، هیچی مثل دید مکانیکی به انسان، نمی‌تونه حق زندگی کردن یا خارج از چهارچوب رفتار کردن رو از انسان بگیره.‌
انگاری که به ادم به چشم یک ربات نگاه بشه و تمام رفتارهاش رو طبق یه برنامه‌ریزی خاص پیش‌بینی و تحلیل کنن.
نمی‌شه دیگه.

صفالی

24 Oct, 12:48


شاید یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های زندگی، توانایی مکانیکی ندیدن بدن و انسانه.

صفالی

24 Oct, 09:25


یکی از ما موقع ارائه عکس گرفته بعد خیلی رندوم بدون اینکه اجازه بگیره گذاشته تو گروه دانشگاه، خب سیسی حداقل یه اشاره‌ای می‌زدی، یه حرفی صحبتی چیزی، همینجوری مث کیرخر عکسو منتشر می‌کنن اخه؟

صفالی

24 Oct, 01:28


ادمی که ساعت ۹ شب بخوابه، قطعا ساعت به سحرخیزی ۵ صبح خواهد بود😭😭😂

صفالی

22 Oct, 11:00


سیسیتون رو در سیس ارائه می‌بینین، درحالیکه همینجا هم داشتم می‌ریدم😀

صفالی

22 Oct, 10:50


امروز چطور گذشت؟ هیچی ژورنال کلاب داشتیم و خودمون ارائه دادیم و تقریبا ریدیمش😀😀

صفالی

21 Oct, 21:48


لفظشو نیاااااار😭😂😂

صفالی

21 Oct, 21:12


پروفایلش حتی از اسمش قشنگ‌تره.

صفالی

21 Oct, 21:11


دوستام سر فحاشی با هم دعوا می‌کنن و من لیترالی یه کانال علمی برای منابعم ساختم به اسم "کصننت اینارو بخون دیگه🤡"

صفالی

21 Oct, 12:18


دقیقا همون لحظه‌ای که فکر می‌کنم همه چی عالیه و دیگه به یه درجه‌ی مطلوبی از عالی بودن رسیدیم، دقیقا همونجا همه‌چیز طووووری کیری می‌شه و بهم می‌ریزه که یک لول کاملا تازه و بدیع از بگایی باز می‌شه.

صفالی

20 Oct, 21:46


هرکجا که من و دوستانم حضور داریم نام زیبای دراما می‌درخشه، ینی در هر صورت دم یکیمون از ناکجاآباد به اتیش دراما گیر می‌کنه و روز از نو روزی از نو می‌شه🙏🏻

صفالی

20 Oct, 13:18


انقدری که لی وقتی در ادامه‌ی اسم میاد به شخصیت صاحب اون اسم ناز می‌ده که هیچ چیز دیگه‌ای به ادم انقد ناز نمی‌ده:))))
مثلا شما تصور کنین صفا کجا صفالی کجا، ثنا کجا ثنالی کجا😭😂
تازه امروزم نیکا اسمشو نیکالی کرد و دیگه شما ببینین چقد ناز وارد منطقه شده🥰😂

صفالی

18 Oct, 21:05


هر از چندگاهی دچار یه فروپاشی روانی و تارک تمام دنیا می‌شم و ارتباطم با انسان‌های پشت گوشی به صفر می‌رسه، بعد ازون وقتی که یکم بهتر می‌شم و افتاب از گوشه‌های من شروع می‌کنه به بیرون زدن میرم و پیام‌هایی که گرفتم رو می‌خونم و همیشه اوا انقدر ناز و بیبی‌کن و قشنگ میاد سراغم که همون‌لحظه با خوندن پیامش تماما افتابی می‌شم:))
فک کنم نیکا گفته‌بود که اون خورشیده و واقعا هست:))))

صفالی

18 Oct, 20:58


سیسی، این بهترین افری بود که می‌تونستم بگیرم😭

صفالی

18 Oct, 20:57


ازین تیکه به پایین، امروز و این ساعت تمام فکر و ذکر من رو درگیر خودش کرد، من وقتی این دیدگاه رو به خودم گرفتم و از وقتی که وارد مقطع ارشد شدم، بنیان‌های فکریم در رابطه با دین و افراد دیندار عوض شده و اخیرا تمام جنگ درونی و بیرونی‌ای که داشتم در ارتباط با این افراد از بین رفته؛ تا قبل این به حضور تنوع و انسان‌های متفاوت اگاه بودم ولی الان و درحال حاضر، به پذیرشی رسیدم که هیچوقت تابه‌حال نداشتم، انگار که پرده رفته کنار و من تازه دارم به انسان‌ها به چشم یک انسان نگاه می‌کنم و تا قبل این فقط درحال تظاهر بودم.
چه لوزری بودم من:))))

صفالی

18 Oct, 20:55


خوندید چندوقت یه بار کال بریم بحث کنیم 🤏🏼

صفالی

18 Oct, 20:53


با نرگس قرار گذاشتیم که هر هفته کتاب the dow of everything رو بخونیم و هر پنج‌شنبه بریم و در مورد برداشت‌های شخصی خودمون ازش حرف بزنیم و بحث بکنیم؛ حالا الانی که درحال خوندن مطالب کانال نیکا هستم هرلحظه دارم بیشتر و بیشتر هیجان‌زده می‌شم😭

صفالی

18 Oct, 20:39


:))))))وای دیوانه‌ی روانی شدم، گریه کردم هرزه شدم به در و دیوار خوردم؛ منظورت چیهه اخه😭😭😭😭

صفالی

18 Oct, 20:38


- یکی از متداول‌ترین اتفاقات با ورود غربی‌ها در زندگی غیرغربی‌ها این است که بومیان غیرغربی، غربیان را "جادوگر" و "خون‌آشام" می‌نامیدند چرا که پس از ورود آن‌ها، هیچ‌چیز گردش عادی بومی خود را دیگر نداشت. یا رد صلاحیت می‌شد یا در سود غربی‌ها انباشت می‌شد.

صفالی

18 Oct, 20:38


جادوگری: توانایی رفتار بر حسب نفع خود است با علم بر خشونتی که در حال اتفاق افتادن‌است. جادوگر، کسی‌ست که انبار می‌کند، بدون آن‌که ببخشد.
- توضیح جادوگری در انسان‌شناسی
- با این حساب، سرمایه‌داری، با اتکا بر اصل سود، یکی از اصلی‌ترین جادوگران دوره‌‌است. آنچه که تجمع می‌کند و نباید در گردش باشد.

صفالی

18 Oct, 13:30


سیسیتون بعد از دو روز تمام غرق شدگی در ملال و اندوه حضور به عمل اورد و ایندفعه ترجیح داد که خودش رو به عمل لیزیک محدود نکنه و سریعا برای خودش عینک تهیه کنه🍓🥰