تكرّر @sarepaa Channel on Telegram

تكرّر

@sarepaa


@moh1373

تكرّر (Arabic)

تكرّر هو قناة تليجرام مميزة تهدف إلى تقديم محتوى متنوع ومثير للاهتمام لجميع متابعيها. تم تصميم هذه القناة بعناية لتوفير محتوى يناسب جميع الأذواق والاهتمامات. إذا كنت تبحث عن مكان للاطلاع على آخر الأخبار والأحداث أو للاستمتاع بالموسيقى والفنون أو لمتابعة أحدث النصائح والأفكار الإبداعية، فإن تكرّر هو المكان المثالي لك

من هو تكرّر؟ تكرّر هو قناة تليجرام تهدف إلى تقديم تجربة استثنائية لمتابعيها من خلال محتوى فريد ومتنوع. تتميز القناة بتنوع محتواها واهتمامها بتلبية احتياجات جميع متابعيها

ما هو تكرّر؟ تكرّر هو مزيج مثالي بين المحتوى الترفيهي والثقافي والتعليمي، حيث يمكنك العثور على كل ما تبحث عنه في مكان واحد. سواء كنت ترغب في مشاركة أحدث الصور ومقاطع الفيديو الرائعة أو في تحقيق الاستفادة من نصائح الخبراء في مجال معين، فإن تكرّر ستكون القناة المثالية لك. انضم إلينا اليوم لتكون جزءًا من هذه التجربة الرائعة!

تكرّر

20 Jan, 12:23


:)))))))))))))))

تكرّر

20 Jan, 12:23


مُهنا از همون روز اول، از همون روز اول اول یه حسی توی من ایجاد کرد که نیاز داشتم بخندونمش. نیاز داشتم همون‌جوری که یه دختر از بامزه بودن یه پسر خوشش می‌آد از بامزه بودن من خوشش بیاد. الان دوازده ساله من بی‌وقفه این حسه رو دارم خیلی جالبه.

تكرّر

13 Jan, 06:50


از دیشب همه‌ش مساوی پیش رفت.
مساوی معنادارایه.

تكرّر

12 Jan, 17:31


به نظرتون این ویدئو، ویدئوی رقصه؟
anonymous poll

آره – 73
👍👍👍👍👍👍👍 52%

نه – 68
👍👍👍👍👍👍👍 48%

👥 141 people voted so far.

تكرّر

11 Jan, 09:47


حالا که هم امتحانام تموم شده هم اجرا، متوجه شدم چقد موضوع دارم برا گریه کردن. دیگه وقت دارم کم‌کم برا همه‌شون گریه کنم.

تكرّر

11 Jan, 06:34


تمام مسیرهایی که میشد رسید به سالن اجرا رو به خاطر رژهٔ نمیدونم چی بسته بودن. صدتا کوچه پس‌کوچه رو نشناخته و ندونسته رفتم تا بالاخره با یک ساعت تاخیر رسیدم و یک کیلومتر اونورتر پارک کردم و با کلی وسیلهٔ سنگین پیاده رفتم تا سالن. دیدم هنوز چندتا از هم‌اجرایی‌هام نرسیدن و وقتی رسیدن همه‌شون بغض و خشم داشتن.
وقتی دیگه حاضر شدیم و منتظر تماشاچی‌ها بودیم که اجرا رو شروع کنیم، شنیدیم که دارن گوشیای تماشاچی‌ها رو می‌گیرن و دونه دونه می‌گردنشون چون اجرای ویژهٔ بانوان توی سالن‌های حکومتی، نباید هیچ جای تاریخ ثبت بشه و فقط باید به چشم بیننده‌ها بیاد و بره.
اما اون لحظه که توی پوز شروع وایساده بودم و پرده رفت کنار، جوری که برامون دست زدن، اینو آورد تو سرم که این دخترا و زن‌ها، خیلی‌هاشون اولین باره که اجرای رقص روی استیج نگاه می‌کنن، خیلی‌هاشون حتی نمی‌دونستن می‌شه در همین حد ناچیز توی این کشور رقصید و اجرا کرد، خیلی‌هاشون الان به خاطر رفتار حراست باهاشون خشمگینن اما الان که پرده کنار رفت و ما رو با دامنای نارنجی و سربندای طلایی و رقصان دیدن، تو دلشون یه نور کوچیک اومد..
اجرایی که دیروز انجام دادم حتی از همهٔ تمرین‌های روزای قبلش بهتر بود چون تو اون تمرینا بیننده‌های با این حس و حال نداشتم..

تكرّر

08 Jan, 20:24


نمی‌دونم چجوری بگم دیدن این پیام از کسی که شونزده سال پیش دوستم بود و بعد تو زمان گم شد چه حسی بهم داد.. تقریبا میتونم بگم که نور تو قلبمه الان..
درود بر تو اینستاگرام

تكرّر

07 Jan, 08:26


سه روز مونده تا اجرا و فکر کردن بهش پررنگ‌تر از همیشه شده..
اجرای رسمی، با مجوز ارشاد، تو سالن سپاه، ویژهٔ بانوان، عکس‌های با حجاب، تیزرهایی که تو فیلمبرداریش ازمون خواسته شده حرکاتو اغراق شده انجام ندیم، بازبینی رفتن (مرحله‌ای از پروسهٔ مجوز گرفتن که باید اجرای کامل رو برای کارشناس‌های وزارت ارشاد انجام بدیم تا تایید یا رد کنن) جلوی سه تا زنی که تنها چیزی که دیدن بالا رفتن بیش از حد دامنا بود، پلاتوی بی‌کیفیت تمرین که کوچیکه و کف‌پوش‌هایی که فرسنگ‌ها از استاندارد فاصله دارن و ..

سعی می‌کنم مدام به خودم یادآوری کنم که فقط برای ادای دین به مربیمه که اینجام و بعد از این اجرا دیگه از این کارا نمی‌کنم..
سعی می‌کنم به خودم بگم فقط به اجرا به‌ ما هو اجرا فکر کن و فقط روی صحنه باش و برقص..
تاریخ قراره که در سال‌های نه چندان دوری ما رو قضاوت کنه و ما تسلیمیم به این قضاوت..

تكرّر

05 Jan, 09:09


تاثیرگذارترین نظریه‌پردازی که بعد از فروید توی روان‌شناسی شناختم شخصیه به نام ورنر که تو این پستی که ریپلای کردم یکم درمورد نظریه‌ش نوشتم.
این پست رو وقتی نوشتم که برا کنکور می‌خوندم و این ترم که درس تحولی رو داشتم خیلی بیشتر درموردش یاد گرفتم.
اما این نظریه رو حتی کسایی که روان‌شناسی خوندن به سختی می‌دونن دقیقا چیه و بقیه هم که احتمالا اصلا اسمش رو نشنیده باشن.
چرا؟
چون آدم بی‌حاشیه و بی‌سروصدایی بوده و به جای مخالفت‌های شدیداللحن با بقیهٔ نظریه‌ها، فقط اونا رو مطالعه کرده و دیگه سعی کرده کار خودشو بکنه.
روز به روز بیشتر دارم می‌فهمم که تاریخ چطور تصمیم می‌گیره برای بولد کردن یا نکردن اسم و کارهای یک آدمی.
تو ارائه‌ای که درمورد هایدگر داشتم این ترم هم همین رو درموردش متوجه شدم.
فلسفهٔ هایدگر فلسفهٔ سختیه که درک کردنش با تلاش زیاد و تفکر زیاد ممکن می‌شه و حرف‌هاش تو قرن بیست بعد از فلاسفهٔ رواقی که مال قبل از میلاد مسیحن، دوباره اگزیستانسیال رو احیا کرده و روی سارتر خیلی اثر گذاشته و باعث شده اگزیستانسیال فعلی به وجود بیاد. اما چرا انقدر مهجوره و کمتر روی آثارش بعد از خودش کار شده؟
چون یک سال و نیم عضو حزب نازی بوده و افکاری مشابه نازی‌ها علیه یهودی‌ها داشته.
جدیدا که دارم با تاریخچهٔ رقص آشنا می‌شم، اونجا هم به موارد زیاد این چنینی برخوردم و البته تاریخ رقص ایران.. که هیچی درموردش وجود نداره، به خصوص تو چهل سال گذشته. آدمای زیادی تو این سال‌های بعد از ۵۷ توی ایران رقصیدن و رقص آموزش دادن و اجرا طراحی کردن و اجرا بردن روی صحنه‌های روی زمین و زیر زمین و بعضی‌هاشون گرفتار بازجویی و زندان شدن، اما حتی منی که چندساله دارم تو این حوزه کار می‌کنم اسمشون رو نشنیدم. و وقتی می‌پرسیم چطور می‌شه با این آدم‌ها و کارهاشون آشنا شد؟ چه کتابی چه مجله‌ای چه آرشیوی؟
جواب می‌شنویم که هیچ؛ فقط باید از آدمایی که مطلعن بپرسی تا برات تعریف کنن.
و از اونور چه چیزهایی داره تو رقص ایران الان آرشیو می‌شه و تبدیل به تاریخ می‌شه؟
جواب این سوال رو بهتره ندم.

تكرّر

31 Dec, 07:52


من یک امتحان‌دهندهٔ قهارم و عاشق امتحان دادنم.
ترم سوم ارشد روان‌شناسی‌ام و معدل دو ترم گذشته‌م بیست شده و تو این ترم هم تا حالا سه تا امتحان دادم که اونا رو هم احتمالا بیست می‌شم.
چندتا نکته درمورد درس خوندن می‌گم و شاید تا آخر امتحانا بیشتر هم درموردش بنویسم. البته این‌ها درمورد رشتهٔ خودم و احتمالا بقیهٔ علوم انسانی کارساز باشن.
-اول اینکه یک دور کل درس رو فقط مثل کتاب‌خوندن روخونی می‌کنم و به این فکر می‌کنم که ربط این‌ها به هم و به کل موضوع این درس چیه و چرا این‌ها به این ترتیب نوشته شده و اون نظریه‌پردازهایی که این حرف‌ها رو زدن چه احوالات و کارهایی رو تجربه کردن که اینا رو گفتن (تو اکثر درس‌های روان‌شناسی ما ایده‌های نظریه‌پردازای مختلف تو اون حیطه رو می‌خونیم.)
۲- هر بخش رو با دقت بیشتری می‌خونم و تو کاغذ یا تو اپلیکیشن mimind براش یه نقشهٔ ذهنی درست می‌کنم.
حتما بین هر بخش یا فصل یا موضوع، چند دقیقه یا چند ساعت فاصله میندازم و میرم کارای دیگه می‌کنم که اون موضوع تو ناخودآگاهم کار خودش رو بکنه (این ایده رو از کتاب شجاعت خلاقیتِ رولو می گرفتم که توش می‌گفت برای پردازش اطلاعات باید به ناخودآگاهتون اعتماد کنین و بهش زمان بدین.)
۳- بعد که برای همهٔ فصل‌ها این کارو کردم، دوره کردن رو شروع می‌کنم و اینجا دیگه کتاب و جزوه رو می‌ذارم کنار و فقط نقشه ذهنی‌هایی که درست کردم رو می‌ذارم جلوم و دیگه شروع می‌کنم به حفظ‌کردن. برای حفظ‌شدن یا جمله‌ها رو بلندبلند به خودم می‌گم یا رو یه کاغذ باطله کلمات مهمش رو می‌نویسم چندبار (دخیل کردن حافظهٔ شنیداری و نوشتاری علاوه بر حافظهٔ دیداری)
۴- تمام استرس و نگرانی برای امتحان رو یک لحظه قبل از امتحان با بستن چشمام و تنفس از بین می‌برم و سر امتحان فقط با سوالا لاس می‌زنم و راحت با ادبیات خودم می‌نویسم و حتی نظرات شخصی خودمم می‌نویسم. (این کارو قبل اجراهای رقص هم می‌کنم. به خودم می‌گم هر چی تمرین کردی دیگه تموم شد، الان فقط راحت با استیج و مخاطبا لاس بزن و برقص.)

* اگه بشه و تمرکزمو از بین نبره، حین درس‌خوندن و اگه نشه، تو تایمای استراحت، موسیقی کلاسیک گوش می‌دم چون یه بار یه جا خوندم که موسیقی کلاسیک هوش رو زیاد می‌کنه.

* تو دوران امتحانا خیلی دلم می‌خواد چیز میز بخورم و اصلا به خودم سخت نمی‌گیرم بابتش. با اینکه ده روز دیگه اجرا دارم و باید مراقب بدنم باشم ولی خب وقتی درس می‌خونم بدنم به قند بیشتری احتیاج داره و با خیال راحت به خودم اجازه می‌دم که بخورم، تا اجرا خدا بزرگه :))

تكرّر

29 Dec, 09:30


تو این چند وقت چندتا برنامهٔ خوب و خوش‌گذرونی دوستانه رو به خاطر امتحانا و تمرینای اجرا ریجکت کرده باشم خوبه؟
بعد حالا من امتحانام و اجرام تموم می‌شه، یهو کویر می‌شه، هیشکی هیچ پلن جالبی نداره 🙄

تكرّر

25 Dec, 12:56


از کنارم رد شد گفت کلاه حجاب نیست، گفتم آفرین حجاب نیست، پوششی‌ست در برابر سرما.

تكرّر

22 Dec, 22:13


باید بخوابم اما خوابم نمی‌بره. چون چند ساعته دلم می‌خواد برقصم ولی هیچ تکون دادنی میلشو توم از بین نمی‌بره. چون از دوشنبهٔ هفتهٔ قبل تا الان تو هیچ کلاس رقصی نرقصیدم با اینکه برا خودم کلی رقصیدم.
این یک تجربهٔ جدیده. تو این شیش سالی که می‌رقصم هزار بار شده بود که دلم رقصیدن بخواد و وقتی پا می‌شدم یه حرکتایی به بدنم می‌داد، تموم می‌شد نیازش. الان ولی دارم اینو تجربه می‌کنم که بعد از یک سال دائم تو پروسهٔ تمرینای چند ساعته و اجرا بودن، بدنم به اعتیاد پیدا کرده به اون وضعیت و دیگه مسئله‌ش بعد یک هفته رقص نیست، مسئله‌ش سر تمرین رقص بودن برای چندین ساعت و با چندین نفره.
یک اشتیاقی برای تمرین پنج‌بعدازظهر فردا دارم که انگار اولین روزیه که دارم میرم کلاس رقص.
سومین ترمیه که دانشجوی ارشدم و هر سه ترم بازهٔ امتحانام دقیقا خورد به تمرینای چند ساعت تو روزِ دم اجرا.
حتی به این وضعیتم اعتیاد پیدا کردم، امتحان و اجرا همزمان داشتن.
کلا هم که به خودم میام می‌بینم دارم خودمو می‌جورم که بفهمم الان چطوری‌ام و چرا اینطوری‌ام و از این فکرا..
دارم هی حرف می‌زنم که مغزم خالی شه بتونم بخوابم ولی انرژی رقص متاسفانه تو مغزم نیست، شاید با تایپ کردن از تو انگشتام خالی شه.

تكرّر

22 Dec, 07:18


صدای داریوش حال و هوای سه تا مرد رو برام یادآوری می‌کنه. یکیشون مرده و اون دوتای دیگه هم دیگه تو زندگیم نیستن ولی تو حافظه‌م و قلبم هستن. داریوش اولین کلمه رو که می‌گه بغضم می‌ترکه.

تكرّر

20 Dec, 11:25


احساس می‌کنم امسال حداقل اطرافیان من یکم بیشتر از سال‌های اخیر به شب یلدا اهمیت دادن و تلاش کردن برای برگزاریش، یا شاید خودم اینطور بودم و فکر کردم بقیه اینطورن.
بهر حال امسال یکم بیشتر احساس می‌کنم ایرانی‌ام.

تكرّر

19 Dec, 21:30


برای روز آخر پاییز که همیشه براش محترم بود..

تكرّر

15 Dec, 11:24


نه اینکه سبک جدیدی باشه ولی احوالات جدیدیه..

»خم‌یازه

تكرّر

09 Dec, 16:09


نام اثر: اعتماد به زمین بعد از ارتباط با زمین اتفاق می‌افتد؟

تكرّر

08 Dec, 11:22


من در اتاقم
یا
خر در چمن

تكرّر

04 Dec, 05:01


به نظر می‌رسد زندگی عده‌ای از مردم در قالب روایت جریان دارد؛ زندگی خودم توقف‌ها و آغازهای بسیاری داشت. تروما نیز به همین شکل است. خط داستانی را قطع می‌کند...، به یکباره اتفاق می‌افتد و سپس زندگی به روال خود ادامه می‌دهد. کسی برای آن آماده‌تان نمی‌کند.

جسیکا استرن

تكرّر

02 Dec, 13:27


یه پیچیدگی‌ها و تناقض‌ها و گنگی‌های داره روانم که فقط وقتی با اون حرف می‌زدم برام ملموسشون می‌کرد..
مثلا الان یادم نمیاد فکرشو می‌کردم یه روزی می‌میره یا فکرشو نمی‌کردم.. قبل مرگش این انتظارو داشتم؟ چرا نباید یادم بیاد؟ کی میتونه کمکم کنه به این موضوع باید چطوری فکر کنم؟

تكرّر

02 Dec, 06:57


از جیبم افتاد تو چاه توالت دانشگاه..

تكرّر

30 Nov, 09:59


این 👆 رو ایشون درمورد این پست من نوشتن.
خیلی خوشم میاد پستام رو تکمیل می‌کنید. ممنون.

تكرّر

30 Nov, 09:58


اول اینکه بالا پایین شدن هورمون‌ها و پریود و پی‌ام‌اس اصلا به تو این حق رو نمی‌دن که در برابر رفتارت مسئول نباشی.

اینکه یه سری دخترا از این موضوع بعنوان دستاویزی برای بی‌احترامی و مشخصا بدخلقی با یک نفر (پارتنرشون) استفاده می‌کنن از طرف من یکی که کاملا رده.
فحوای چنین مطالبی (به نظر من و با برداشت من البته) صرفا درک کردنه. که باز میگم اصلا قضیه این نیست که اون فرد بیاد بدترین رفتارارو داشته باشه و بعدا با یه توجیه پی‌ام‌اس بودم بخواد خودشو تبرئه کنه. من چنین نیستم و شاید بخاطر تجربه زیسته خودم دارم به اینجوری پیامی بعنوان آگاهی‌بخشی در راستای درک کردن نگاه میکنم. نمی‌دونم دخترای دیگه چطورن و شما بعنوان پارتنر دخترهای دیگه چی دیدین. واقعا نمی‌دونم!

در ثانی وقتی راجع‌به درک شدن و درک کردن هم صحبت می‌کنیم فقط منظورم درک شدن شرایط یک دختر هم نیست. راجع‌به پسرا هم همینم. حتی یه تایمی توی چنلم به این موضوع پرداختم که چرا انقد که درباره دخترا و جزییات رفتاریشون حرف هست درباره پسرا نیست؟! که یه دلیلش خود پسرا هستن که نمی‌نویسن، یا صحبت نمی‌کنن و خب حتما یه سری دلایل دیگه.

تكرّر

29 Nov, 13:08


به خدا اگه کسی از من خواسته باشه برا این اجرا خودمو به خاک و خون بکشم.. فقط مغز مریض خودمه که ازم همچین چیزی می‌خواد.

تكرّر

27 Nov, 19:39


گفت رقصیدن بخشی از زندگیه، مثل غذا خوردن و حرف زدن و رفت‌وآمد.

تمرین دایره

تكرّر

27 Nov, 19:13


کاش امشب شراب داشتم.

تكرّر

27 Nov, 07:46


ماشین پشتی رانندهٔ اسنپ بود و رسیده بود نزدیک مسافرش و داشت لوکیشن دقیق مسافرو تو گوشیش چک می‌کرد که از پشت زد به من. اینا رو خودش تا پلیس بیاد بهم گفت و قبول داشت مقصره و حالا پلیس اومد و فرداشم رفتیم بیمه و اینا.
حالا بابام شب اومده می‌گه موقع رانندگی نرو تو گوشیت و یه دفعه نزن رو ترمز که از پشت نزنن بهت!
حتی بدون اینکه از من بپرسه آیا سرت تو گوشی بود و آیا یهو زدی رو ترمز؟
چرا؟
چون اون راننده مرد بود و من زنم.
خلاصه که منم پی‌ام‌اسم و به میزان لازم شستم و گذاشتمش.
خدا رو شکر از وقتی سی سالم شده با هیشکی‌ام رودروایسی ندارم دیگه.

تكرّر

26 Nov, 20:56


خیلی عجیبه
پسرا هم می‌دونن دخترا می‌تونن خیلی تحت‌تاثیر هورمون‌هاشون باشن، هم نمی‌دونن.
جنرالی می‌دونن ولی اونجایی که نمی‌فهمن چرا یه دختر زیادی حساس شده یا به چیزای کوچیک گیر می‌ده یا کلافه‌‌ست، هی می‌خوان توضیح بدن یا از خودشون دفاع کنن. خب مرد از دانسته‌هات استفاده کن، یه عزیزم حق با توئه بگو و یه بوجی موجی کن و رد شو برو دیگه. عوضش سه ساعت با ما بحث می‌کنن که کلافه‌تر هم می‌شیم، خودمونم می‌دونیم اصلا بحثو الکی راه انداختیم ولی حالا شما دوتا دفاع از خودت کردی که دیگه جدی جدی باید سر اینا باهات دعوا راه بندازیم.
بعد حالا ما خودمونم که اون موقع دقیق نمی‌دونیم تحت‌تاثیر هورمونیم، فکر می‌کنیم واقعا شما یه کاری کردی و الانم رفتی رو مخ ما. ولی بعد چند ساعت یا چند روز می‌فهمیم که حالا اون موضوع اونقدم گنده نبود. و اگه خیلی تخس نباشیم، به این اعتراف می‌کنیم که حالا مثلا پی‌ام‌اس بودم تو جدی نگیر.
ولی باز ماه بعد یادتون می‌ره.
هورمون نمی‌ذاره ما خودمون یادمون بمونه یا اگرم یادمونه کاری براش بکنیم، شما به حافظه‌ت بسپار دیگه.

تكرّر

26 Nov, 07:46


نمی‌دونم چرا اما همیشه یه جایی از مغزم به این فکر می‌کنه که اگه یه روزی افتادم سلول انفرادی باید وقتمو چجوری بگذرونم و همیشه نتیجه می‌گیره که باید با امکانات بدن خودت بتونی زمان رو بگذرونی.

تكرّر

25 Nov, 17:08


آدمای خفن زیادی رو می‌بینم که به خاطر دیده شدن کارشون، از میزان خفنی خودشون کم می‌کنن و اندازهٔ ظرفیت سوشال مدیا می‌شن. این خیلی غم‌انگیزه.

تكرّر

21 Nov, 08:31


دلیل رقصان بودن امروز:
مربیم یه ریلز از یه رقصنده برام فرستاد و بعد برام نوشت بدنش خیلی اصیل و تمیزه، دیدمش یاد تو افتادم.

لامصب هیچوقتم مستقیم تعریف نمی‌کنه از آدم. با همین تعریفای غیرمستقیمش من تا شب می‌رقصم!

مود هم تعادلیه.

تكرّر

20 Nov, 06:40


هرکدوم از بچه‌های دانشگاه که شماره‌مو می‌گیره و بعد میس میندازه که منم شماره‌شو داشته باشم، «جواب نده» سیوش می‌کنم.

تكرّر

18 Nov, 11:13


چون امروز خستگی مفرطی از تهران موندن و دانشجو بودن احساس می‌کردم، یه تیکه از جنوبو گذاشتم تو جیبم با خودم بردم دانشگاه.

تكرّر

18 Nov, 05:03


گس وات؟
امروز باید برا درس انس با قرآن یه تحقیقی تحویل می‌دادیم در مورد موضوعی که برا خودمون جالبه.
رفتم سرچ کردم چرا انار میوهٔ قرآنیه؟ و امروز یه تحقیق دارم که تحویل بدم!

تكرّر

17 Nov, 07:40


نمایشگاه انار گذاشتن بعد به عنوان ساب‌تایتل نوشتن میوهٔ قرآنی. حتما باید همه چیو بزنن به نام خودشون. اناره دیگه :/

تكرّر

11 Nov, 09:53


امروز درمورد هایدگر ارائه دادم و آخرش، یکی از شعرهاش که مورد علاقهٔ تو بود رو خوندم.
این روزا لابه‌لای هر چیزی که از من هست، نشونه‌هایی از تو هست ولی فقط خودم در جریانشونم..

تكرّر

10 Nov, 11:56


چون این آهنگو دوست داشت و چون نمی‌خواست به این زودی بمیره و چون زبان فقدانم این شکلیه گویا

تكرّر

10 Nov, 11:55


اگه نشد،
درموردش برقص.

تكرّر

10 Nov, 10:21


هنوز دستم می‌ره پستایی که می‌دونم خوشش میادو براش فوروارد کنم. فکرشم نمی‌کردم یه روزی بفهمم فقدان فقط غم نداره.. فقدان اون برای من ناامیدی و کلافگی و ناامنی و تنهایی و خشم و بی‌حوصلگی داره.

تكرّر

10 Nov, 05:23


اگه هنرجو در جستجوی هنر باشه و دانش‌جو در جستجوی دانش و پناه‌جو در جستجوی پناه، بازجو در جستجوی چیه؟

تكرّر

09 Nov, 16:57


تنها راه حل همیشگیم؛
درموردش حرف بزن.

تكرّر

08 Nov, 15:23


استاد "نظریه‌پردازی در روان‌شناسی" که از اول ترم رویکرد کلاسش رو نقد به نظریه‌های روان‌شناسی معرفی کرد و قابل گفتگوترین استاد این ترم به نظر میاد، تو جلسهٔ این هفته وقتی یکی از بچه‌ها نظرش رو درمورد آهو دریایی پرسید، با صریح‌ترین لحن ممکن و با سریع‌ترین واکنش ممکن گفت اختلال داشتن این آدم واضحه. بعد که با اعتراض کلاس مواجه شد گفت بچه‌ها راستیتش اینه که به نفعشه که بگیم اختلال داشته، ما می‌گیم شما هم بگید.
بله شاید تو سیستم قضایی به نفعش باشه اینطور بگیم، ولی تو توییتر و کلاس درس روان‌شناسی به نفع کیه که اینطور بگیم؟

تكرّر

08 Nov, 15:18



دو نکته درباره‌ی ماجرای «آهو دریایی»

در خیلی از صفحه‌ها و از زبان بسیاری از اهالی فن حوزه‌ی «روان» می‌خواندم و می‌شنیدم که درباره‌ی چیستی اختلال و چرایی اختلال‌های اطلاقی و نسبت‌داده‌شده(دوقطبی، روان‌پریشی و نشانگان شخصیتی…) اظهار فضل کرده‌اند و هرکسی به نوبه‌ی خودش در‌این‌باره نظری داده‌است.
به نظرم دو نکته بیش‌ از هر چیز درباره‌ی این واقعه و تبعاتش بهتر است در نظر گرفته‌شود:

۱-تشخیص در دانش روان‌شناختی پدیده‌ای پیچیده و بسیار سخت است. روان‌درمان‌گرِ حرفه‌ای حتی بعضی‌وقت‌ها تا چندین جلسه هم روی مراجعش تشخیص نمی‌گذارد. تشخیص‌ اختلال‌ها نیازمند بررسی عمیق و از نزدیک است. چه‌طور اهالی فن این حوزه، از پیش و بدون هیچ دقت‌ نظری، پذیرفته‌اند این دختر حتماً مبتلا به یک اختلال روان‌شناختی است و حالا درباره‌ی چگونگی و چرایی حادث‌شدن آن فلسفه‌بافی و نظریه‌پردازی می‌کنند؟
آن‌چه این وسط ایجاب می‌کند، پرهیز از تشخیص‌گذاری‌ها و سرزنش حداکثری آن است. نه که تشخیص اختلال‌های روانی روی یک شخص عیب و نقصان شمرده شود، بلکه رعایت اصول حرفه‌ای (چه فردی و در چه بازه‌ی زمانی تشخیص داده) پیش‌شرط است.
به‌نظر می‌آید یک از آن‌ورِ بوم افتادنی این وسط در جریان است. عده‌ای برای این‌که بگویند اختلال‌های روانی یک امر طبیعی و همه‌شمولی در زندگی افراد است و بر نرمالایز‌کردن آن تأکید بورزند، دچار این خطای محاسباتی شده‌اند که از پیش، روی تشخیص‌ مخابره‌شده از طرف خبرگزاری‌ها نادانسته صحه بگذارند.

۲-آن‌چه که در طی ۲۰ ماه اخیر دیده می‌شود، این است که دستگاه تبلیغاتی، برای پدیده‌ی «شوریدگی علیه حجاب» شمشیری تازه تحت‌عنوان تشخیص‌گذاری‌ اختلال‌های روان‌شناختی پیدا کرده‌‌است.
نمونه‌های معروفش مربوط به دو بازیگر زن سینما می‌شد که قاضی در حکم‌شان آن‌ها را ملزم به شرکت در دوره‌های روان‌شناسی کرده‌بود تا حجاب اجباری را رعایت کنند.
بهتر است اهالی فن حوزه‌ی «روان» بیش از هر چیز این پدیده را زیر سؤال ببرند و با پرداختن به آن -به‌جای فلسفه‌بافی و اثبات این‌که عریانی در ملأ‌عام نشانه‌ی کدام اختلال است- تلاش کنند مقابل این سلاح و هجمه بایستند.

هر فردی مختصات روانی خودش را دارد، هر پدیده‌ای تحلیل ویژه‌ای خودش را می‌طلبد و متخصصین حوزه‌ی روان بهتر است برای تفسیر یک موقعیت، این سؤال را مدام از خودشان بپرسند که این رخداد لایه‌ی عمیق‌تری(پنهانی‌تر) هم دارد که احتمالاً از آن غافل شده‌‌‌ایم؟

بیماری روانی عیب نیست،
اطلاق بیمار روانی به یک شخص، بدون بررسی و ارزیابی اصولی آن مذموم است و از همه مهم‌تر بازی کردن در یک زمین که از بیرون سفارش و طراحی شده که دیگر قبح اکبر است!

@BaEmad

تكرّر

08 Nov, 12:14


از ایناست که به هر جایی برسم باید اول از همه ازش به خاطر حمایتاش تشکر کنم. البته چاق شدن این روزام رو هم مدیونشم.

تكرّر

07 Nov, 20:40


صبحایی که هست، صبحم و صبحونه‌م به خیر می‌شه.

تكرّر

07 Nov, 10:14


کسی حرف منو انگار نمی‌فهمه.

•داریوش

تكرّر

05 Nov, 07:57


براتون آرزو می‌کنم همیشه اونی که تو پیاده‌رو جلوتونه، اگر سرعت راه رفتنش از شما بیشتر نیست، حداقل هم‌سرعتتون باشه.

تكرّر

03 Nov, 16:51


اگر به رقص معاصر و کلا رقصیدن «با بدن خودتون» و نه صرفا یاد گرفتن تکنیک از یه معلم و همینطور بازیگری و در نهایت اجرا، علاقه دارید؛ این دوره رو شرکت کنید. رضا خیلی چیزا بلده که منم امیدوارم بتونم ازش یاد بگیرم.

تكرّر

03 Nov, 16:47


دوره «نقطه‌گذار» یک فضای تازه و پویا برای کاوش در حرکت، بدن و تجربه‌های فردی و جمعی در بستر عصر معاصر است. در این دوره، به جستجوی ارتباط‌های نو و خلاقانه میان بدن، فضا و اشیاء پیرامون خود می‌پردازیم. هدف اصلی این دوره، شناخت عمیق‌تر حرکت و کشف جریان‌های حرکتی بدن فردی‌مان است؛ جریانی که همچون نقطه‌گذاری‌های پی‌درپی، بدن را در مسیری از تحولات ظریف و مستمر قرار می‌دهد.

سرفصل‌های دوره

1. شناخت حرکت، بدن و فضا: در این بخش، به مفهوم بدن در فضا و جایگاه آن در رابطه با محیط پیرامون پرداخته و با شیوه‌های درک و مدیریت این رابطه آشنا می‌شویم.


2. بدن و اشیاء: بررسی نحوه تعامل بدن با اشیاء مختلف و کشف تاثیرات متقابل آن‌ها بر یکدیگر، که زمینه‌ساز خلق حرکت‌های نو و معنادار می‌شود.


3. فهم جریان حرکتی بدن من: این بخش به شناخت و کشف ویژگی‌های حرکتی منحصر به فرد هر شخص می‌پردازد و شرکت‌کنندگان را ترغیب می‌کند تا ریتم‌ها و کیفیت‌های طبیعی بدن خود را بشناسند.


4. فرایند خلاق در بداهه‌پردازی: بداهه‌پردازی در حرکت، مسیری است برای بیان خود. در این دوره یاد می‌گیریم چگونه از بدن به عنوان ابزاری برای ایجاد لحظات ناب و در لحظه استفاده کنیم.


5. بررسی جنبه‌های گوناگون رقص و حرکت: در نهایت، شرکت‌کنندگان با رویکردهای متنوع در حرکت و رقص آشنا می‌شوند، از دیدگاه‌های تئوریک گرفته تا تجربه‌های عملی و بدنی که دامنه‌ی بیان و درک را در دنیای معاصر گسترش می‌دهند.



این دوره از شما دعوت می‌کند که با بدنتان به کاوش در دنیای جدیدی از حس و حرکت بپردازید و از طریق درک رابطه‌ای جدید با فضا، بدن و اشیاء، تجربه‌ای متفاوت از زندگی و حرکت را رقم بزنید.



آدرس : محدوده مرکز تهران
هزینه شرکت در این دوره : ۶,۰۰۰,۰۰۰ تومان
شماره تماس و تلگرام : ۰۹۳۹۴۲۶۹۸۱۹

تكرّر

02 Nov, 20:12


از تو حرف می‌زنم..
از تو حرف می‌زنم..
از تو حرف می‌زنم..
از تو حرف می‌زنم..
از تو حرف می‌زنم..
از تو حرف می‌زنم..
آنقدر از تو حرف می‌زنم که کم‌کم همه را خسته می‌کنم اما بعد باز هم از تو حرف می‌زنم..

تكرّر

01 Nov, 20:34


امشب یه اجرای خصوصی دیدم که میل چشمامو به دیدن زیبایی ارضا کرد. چندوقت قبل هم یه اجرای خصوصی دیگه دیده بودم که بعد اون هم همچین حسی داشتم.
پیشنهاد من اینه که واقعا برای دیدن هنر، دیگه از روی زمین به زیر زمین نقل مکان کنید. به آشناها و دوستاتون بسپرید که اگر از اجرایی خبر داشتن بهتون خبر بدن.

تكرّر

01 Nov, 19:43


اونجایی که کف پامو بی‌هدف بردم رو پنجه‌ و همینطور که سیگار می‌کشید و با یکی دیگه حرف می‌زد، پاشو گذاشت جای کف‌ پام که وقتی پامو برمی‌گردونم سر جاش، بذارم رو پای اون و سرمای موزاییکای تراس اذیتم نکنه..

تكرّر

01 Nov, 08:58


تنهایی یکی از بزرگ‌ترین ترس‌ها در زندگی انسان است. ممکن است ما چنین ترسی را ابلهانه، روان‌رنجورانه یا کودکانه قلمداد کنیم؛ ولی دلایل زیستی خوبی در قبال چنین ترسی وجود دارد. در خلال تاریخ بشر، انسان‌ها زمانی می‌توانسته‌اند به بهترین وجه در مقابل بحران‌ها و در مواجهه با خطر استقامت کنند که کمک دیگران را همراه داشته‌اند.

•ویلیام کرین

اگر تکاملی نگاه کنیم اون موقع که هنوز شهرنشین نشده بودیم، تنهایی و جدایی از دیگران مساوی مرگ -به خاطر خطرات طبیعی و حملهٔ قبیله‌های دیگه- بوده. حالا با متمدن و شهرنشین شدن دیگه تنهایی برای ما مساوی مرگ نیست ولی چون تاریخ اون شکل زندگی کردنمون خیلی طولانی‌تره و ژنتیکمون هنوز به تمدن و نبودن خطرات اون شکلی عادت نداره، بدنمون توی تنهایی همون‌قدر نزدیک شدن به مرگ رو تجربه می‌کنه.
انسانِ هزاران سال پیش‌ اگه تنها می‌موند، می‌مرد و انسانِ هزاران سال بعد، که ژنتیکش دیگه با تمدن جفت‌وجور شده و بدنش پذیرفته که اگه تنها باشه کشته نمی‌شه، راحت تو تنهایی زندگی می‌کنه. اما ما انسان‌های بین این دو برهه، از تنهایی نه می‌میریم، نه می‌تونیم راحت زندگی کنیم.

تكرّر

24 Oct, 16:51


اگه بودنت جون توی پاهام نبود؛ پس چرا توی این چهار روزی که نیستی جونی تو پاهام نیست؟

تكرّر

23 Oct, 08:53


تک‌تک کلمه‌های این ترانه..

تكرّر

22 Oct, 11:34


کسانی هم‌سوگ من هستند که از اقبال خوبم تعدادشان هم کم نیست. در عین احساس تنهایی‌ام در سپری کردن این رنج و درک این موضوع که رابطهٔ من و هرکداممان با این فرد، یکتا و منحصر به فرد بود و به همین واسطه، رنجمان از ازدست‌دادنش هم یکتاست؛ اما باز هم گفتگویی بین ما شکل می‌گیرد که کمی از تنهایی‌ لحظاتم کم می‌کند.
جدای از هم‌سوگ‌هایم دوستان خوبی دارم که فرد ازدست‌داده‌ام را نمی‌شناختند و حتی شاید از من هم درموردش نشنیده بودند؛ اما تلاش در تسلا دادنم دارند. اینکه بزرگواری‌شان را در دیدن رنجم بفهمم، معنای این لحظاتم شده. واقعا آدم عزادار نیاز دارد عزادار بودنش از طرف دیگران دیده و رسمیت داده شود.

تكرّر

20 Oct, 16:26


تاثیرگذارترین آدم زندگیم مرد و دلم برای همهٔ کسایی که می‌شناختنش و از دست دادنش می‌سوزه..دلم برای همهٔ کسایی که نتونستن بشناسنش هم می‌سوزه..

تكرّر

18 Oct, 08:28


۳- استاد گفت درمورد موضوعی که سوال ذهنی‌تونه مقاله بخونید و بیاید سر کلاس به بقیه هم توضیح بدید که چرا سوالتونه و نتیجهٔ تحقیقتون چی شد.

۱- دو سال پیش دوستم خودکشی کرد و همیشه ته ذهنم یکم خودمو مقصر می‌دونستم و فکر می‌کردم من می‌تونستم یه کاری بکنم اما نکردم.

۲- چندوقت پیش از یک جایی که اصلا یادم نیست کجا، شنیدم خودکشی‌های موفق اغلب ژنتیکی هستند و درواقع زیاد ربطی به محیط و اطرافیان نداره اتفاق افتادنش.

۴- فکر کردم برای این کار کلاسی در مورد این موضوع تحقیق کنم چون با اینکه فکرمو درگیر کرده بود، انگیزه‌ای برای بیشتر دونستن درموردش تا حالا نداشتم.

۵- چندتا مقاله پیدا کردم که همه‌شون ژنتیکی بودن خودکشی رو تأیید می‌کردن و حتی می‌گفتن ژنش با افسردگی و اسکیزوفرنی که اختلالاتی هستن که احتمال خودکشی توشون هست، فرق داره. یعنی احتمالا افسردگی و اسکیزوفرنی می‌تونن افکار خودکشی رو تقویت کنن اما اقدام به خودکشی یه ژن جداگونه‌ای داره که ربطی به هیچ چیز دیگه‌ای نداره. برای همین پیشنهاد کردن که اصلا تمایل و اقدام به خودکشی خودش تبدیل به یکی از اختلالات تشخیصی بشه که خب هنوز نشده و ما خودکشی رو صرفا به عنوان علائم بعضی از اختلالات تو کتابامون می‌خونیم.

۶- اما یک مقاله این وسط بود که خودکشی به روش‌های خشونت‌آمیز رو از خودکشی‌های غیرخشونت‌آمیز تفکیک کرده بود و نام برده بود شیوه‌های خشونت‌آمیز و غیرخشونت‌آمیز رو و می‌گفت خودکشی‌های خشونت‌آمیز هستن که ژنشون با افسردگی و اسکیزوفرنی متفاوته اما خودکشی‌های غیرخشونت‌آمیز ژنشون با افسردگی و اسکیزوفرنی مشابهت‌هایی داره و با پیگیری درمان افسردگی و اسکیزوفرنی احتمال اقدام به خودکشی کم می‌شه. اما با افرادی که ژن خودکشی خشونت‌آمیز دارن هیچ کاری نمی‌تونین بکنین و اینا به احتمال زیاد در نهایت خودشونو می‌کشن.

۷- وقتی تو کلاس ارائه‌ش دادم، استاد تا آخرین لحظه نپذیرفت خودکشی می‌تونه ژنتیکی باشه و ربطی به پوچی و ناامیدی و افسردگی و فشار مالی و فشار روانی و سرکوب و اینجور چیزا نداشته باشه.

۰- روش خودکشی دوست من خشونت‌آمیز نبود.

تكرّر

13 Oct, 15:24


اگر توی چنین وضعیت روانی‌ای هستید که مدام با خودتون می‌گید پس من چی؟ سعی کنید یک جوری شرایط رو برای خودتون عوض کنید. احتمالا یعنی نادیده گرفتن نیازها و احساسات خودتون دیگه کافیه.

تكرّر

09 Oct, 15:25


اگر پدر و مادر زیادی روح و روان فرزندشونو خراب نکرده باشن، یه جایی اون فرزند تو روشون وایمیسه و به خاطر زندگیش باهاشون می‌جنگه.
از زاویهٔ دیگه، در واقع اینطوری می‌شه که شما اگه الان تو دورانی هستی که داری با پدر و مادرت برای زندگی و خواسته‌های خودت می‌جنگی، حداقل برای این جرئت و شجاعتِ وایسادن و جنگیدنی که داری، باید قدردان تربیتت باشی.

تكرّر

07 Oct, 19:16


تا به مرحلهٔ آگاهی از خود می‌رسی، مسألهٔ دوپارگی و همزادی شکل می‌گیرد؛ یکی دارد زندگی می‌کند، و دیگری - که هم اوست- دارد نگاهش می‌کند، درکش می‌کند، قضاوتش می‌کند و استنتاج می‌کند.

•حمیدرضا آتش‌برآب

تكرّر

06 Oct, 21:10


اما همهٔ اینا..به اون لحظه‌ای که زیر لب گفتی من اگه قدر تو رو ندونم که خرم..دَر

تكرّر

06 Oct, 11:30


زنانگیم درد می‌کنه.

تكرّر

28 Sep, 19:06


ما دیت می‌کنیم که به هم زل بزنیم..

تكرّر

21 Sep, 20:31


ته پاییزتو جوری جر می‌دم عشق کنی.

•سورنا

تكرّر

21 Sep, 15:47


مشکلم تو سی سالگی اینه که گاهی مثل بیست ساله‌ها فکر می‌کنم و تصمیم می‌گیرم و گاهی مثل چهل ساله‌ها؛ کاملا مودی شدم.

تكرّر

18 Sep, 12:27


امشب آخرین اجرامونه و این عکس برای قبل از اجرای دیشبه. بله تو این مدت که هر شب می‌رفتم اجرا، ظاهرو حفظ می‌کردم اما اتاقم روز به روز کثیف‌تر می‌شد و وقت و توان تمیز کردنشو نداشتم. تازه نه تنها اتاق! اجازه بدین آشپزخونه رو اصلا نشون ندم :))

تكرّر

11 Sep, 21:33


یاد تو افتادم بهشون گفتم برادر چی دارین؟

تكرّر

11 Sep, 20:35


کاش آدما حداقل پستی رو که لایک کردم برام دایرکت نکنن :/

تكرّر

08 Sep, 14:34


منتظرشم.

تكرّر

08 Sep, 12:18


اگر زنی تو زندگی‌تون هست، اینو براش بفرستید. برا من فرستاد، غنج رفت دلم..

https://on.soundcloud.com/uzSX3

تكرّر

01 Sep, 20:23


ای کاش در عشق و عاشقی شجاع‌تر بودید!

تكرّر

31 Aug, 12:34


ته نیزه‌شو کوبید رو زمین و تعظیم کرد و گفت اجازه هست برم رو صحنه؟ براش بوس فرستادم.
دو ساعت بعدش بهم گفت من نیزه دستم بود، ولی تو منو کشتی.
یک ساعت قبلش گفته بود اجرای گلادیاتوری خوش می‌گذره این شبا؟

تكرّر

27 Aug, 13:10


بهم پیام داد گفت می‌شه حرف بزنیم؟
گفتم چی شده؟
گفت از پس خودم برنمی‌آم.

خیلی به دلم نشست اعترافش..

تكرّر

27 Aug, 11:41


آدم قبلی‌ای که ازش خوشم اومده بود با آدم جدیدی که ازش خوشم میاد، بیست سال اختلاف سن دارن. دنیا واسه من یکی که جای کثیفی از آب درومد :))