نوشتن به مثابه زيستن @meautograph Channel on Telegram

نوشتن به مثابه زيستن

@meautograph


در ابتدا کلمه بود، کلمه نزد خدا بود و کلمه
خدا بود.

نوشتن به مثابه زيستن (Persian)

نوشتن به مثابه زيستن یک کانال تلگرامی است که به همه علاقه‌مندان به هنر نوشتن، خلاقیت و ادبیات پیشنهاد می‌شود. این کانال جایی است که شما می‌توانید عشق خود به کلمات و دلنوشته‌ها را به اشتراک بگذارید و با دیگر اعضا به اشتراک گذاشتن تجربیات، اندیشه‌ها و احساسات خود بپردازید. علاوه بر این، در این کانال مطالب مفید و آموزنده درباره نگارش و تکنیک‌های نوشتن نیز به اشتراک گذاشته می‌شود.

اگر شما یک نویسنده، شاعر یا هنرمند هستید که به دنبال الهام بخشی و انگیزه‌بخشی برای خلق آثار خود می‌گردید، حتما به نوشتن به مثابه زيستن ملحق شوید. این کانال به شما کمک خواهد کرد تا دستخط شما روز به روز بهتر شود و بازخوردهای قابل اعتمادی از همنویسان خود دریافت کنید.

از جمله مواردی که شما می‌توانید در این کانال پیدا کنید، نقد و بررسی آثار ادبی، نکات ضروری در خلق داستان، روایت شعر و تکنیک‌های موثر در نوشتن می‌باشد. ما باور داریم که نوشتن نه تنها یک هوس است بلکه یک شیوه زندگی است. پس اگر می‌خواهید توانایی‌های خلاقیت خود را ارتقاء دهید و به یک نویسنده حرفه‌ای تبدیل شوید، این کانال گزینه‌ی مناسبی برای شما است.

نوشتن به مثابه زيستن

22 Jan, 05:42


یا زیاد بخوانید یا اصلا نخوانید،
کسانی که چند کتاب محدود خوانده‌اند به متوهم‌ترین و خطرناک‌ترین انسان‌ها‌ تبدیل می‌شوند؛ زیرا تعصب شدیدی روی دانش اندک‌شان پیدا می‌کنند.

کارل سیگن

@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

14 Jan, 11:53


«‌وقتی رفته بودم جلو پنجره اتاق هتل دِبوآ و منتظر تاتیانا کارل بودم، روز داشت به انتها می‌رسید، همان سه‌شنبه و همان ساعت مقرر، یکهو در حد فاصل هتل و پایین تپه چشمم افتاد به یک حجم خاکستری، چیزی شبیه اندام یک زن. خاکستريِ بور در بین ساقه‌های جو بعید بود مرا به اشتباه انداخته باشد، دقت کردم. البته منتظر هر اتفاقی بودم، هیجان و اضطرابی شدید مثلاً، که همان لحظه نتوانسته بودم به منشأ واقعیش پی ببرم، احساسی بین تردید و هراس، وحشت و شادی، وسوسه اینکه فریاد بزنم، کسی را خبر کنم. نمی‌دانستم که اگر کمک بخواهم می‌توانم خلاص شوم یا گرفتار می‌شوم برای همیشه. گرفتار همه وجود لُل. و. اشتاین، گرفتار مهر، فریادی داشتم فروخورده در گلو، آرزوی یاوری داشتم، از خدا. با شتاب دویدم بیرون، بعد قدم‌هام را آرام برداشتم، برگشتم توی اتاق، گیج بودم، در اوج دوست داشتن و نداشتن. دردمند، دردمند بودم از بی‌کفایتی رقت‌بار وجودم که عاجز بود از درک این پیشامد.»



دوراس نوشتن را نه نقل قصه، که خلاف آن می‌داند؛ «‌نوشتن نقل همه‌چیز است و در عین‌حال، نقل توأمانِ داستان و غیبت داستان است؛ نقل داستان است از گذر غیبت داستان.»
راوی در حاشیه پرسه می‌زند و ما را تا آن‌جا پیش می‌برد که پرده از معمای شیدایی لُل بردارد. دوراس پناه خود را در کلمات می‌یابد. قصدش بر آن است که از همه‌چیز و از هیچ‌چیز بگوید؛ کاری که همه‌روز می‌کند. او راویِ زنانی است که برای گریز از شی‌وارگی و یکنواختیِ زندگی به عشق پناه می‌برند. زنانی که اندوهشان جاودان است؛ اندوهی تاریخی.

کتاب:
کتاب شیدایی لُل.و.اشتاین
مولف:
مارگاریت دوراس
ترجمه:
قاسم روبین

@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

14 Jan, 11:53


@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

14 Jan, 11:42


و انموده هرگز آن چیزی نیست که حقیقت را پنهان می‌دارد - وانموده حقیقتی است که عدم وجود حقیقت را پنهان می‌دارد وانموده حقیقی است.




@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

09 Jan, 16:51


هنر چیست؟ خودفروشی.
عشق ممکن است از احساس سخاوتمندانه‌ای سرچشمه بگیرد: مثل میل به خودفروشی؛ اما دیری نمی‌پاید که میل به مالکیت آن را خراب می‌کند.
عشق می‌خواهد از خود بیرون شود، با قربانی‌اش درآمیزد، همچون فاتح با مغلوب، با این حال امتیازهای فاتح را حفظ کند.
زندگی فقط یک جذابیت حقیقی دارد؛ جذابیت بازی.
ولی اگر بردن و باختن در آن برامان فرقی نداشته باشد چه؟

شارل بودلر
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

07 Jan, 05:44


چه‌ کسی ژنرالم کرده؟ بهتان می‌گویم چه کسی. بدبختی مرا ژنرال کرد. سکوت مرا ژنرال کرد. اجبار به نگه‌داشتن زبانم. اینجا اگر صدایت از توی رختخواب در می‌آمد می‌کشتندت. اگر زن و مردی که با هم توی رختخواب بودند، ناله‌ای می‌کردند، شلاق می‌خوردند. آخر این نشانه‌ی بی‌احترامی به خانواده‌ی میراندا بود. آ‌ن‌ها آدم‌های با نزاکتی بودند. ما بی‌آنکه صدامان درآید عشق‌بازی می‌کردیم و می‌زاییدیم، سینیوریتا.



گرینگوی پیر
کارلوس فوئنتس

@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

10 Dec, 18:45


لطفا با هندزفری گوش کنید.

@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

09 Dec, 04:00


«والتر بنیامین خاطره را مکلف به رستگار کردن گذشته می‌دانست. یکبار این تکلیف را در قالبِ تجربۀ الهیاتیِ گذشته بیان کرد: «آنچه را تحقیق به اثبات رسانیده است می‌توان با به‌یادآوردن تغییر حالت داد. به‌یادآوردن می‌تواند (شادکامیِ) ناکامل را کامل گرداند و (دردِ) کامل را ناکامل. این یعنی الهیات ـــ ولی تجربۀ به‌یادآوردن اجازه نمی‌دهد تاریخ را به شیوه‌ای اساساً غیرِ الهیاتی به تصور درآوریم، حتی هنگامیکه مُجاز نیستیم تاریخ را بی‌واسطه در چارچوب مفهوم‌های الهیات تحریر کنیم.»
به‌یادآوردن امکان را به گذشته بازمی‌گرداند و آنچه را در گذشته روی داده ناکامل می‌گرداند و آنچه را هرگز روی نداده تکمیل می‌کند. به‌یادآوردن نه چیزی است که روی داده و نه چیزی است که روی نداده است بلکه بالقوه‌ساختنِ آنها است، دوباره ممکن شدن آنها است. از این منظر است که بارتلبی گذشته را به پرسش می‌گیرد و فرا می‌خواند ـــ نه صرفاً برای بازخریدن و رستگار کردن آنچه در گذشته روی داده و هستیِ دوباره به آن بخشیدن بلکه، به بیان دقیق‌تر، برای واگذاردن دوبارۀ آن به مرتبه بالقوگی، به حقیقتِ بی‌تفاوتِ تکرارِ مکرّر. «ترجیح می‌دهم [این کار را] نکنم»، به اصطلاح اهل حقوق، اعاده به وضع اسبقِ امکان است، ضابطه‌ای که امکان را معلق میان وقوع و عدم وقوع، میان توانِ بودن و توانِ نبودن، نگاه می‌دارد.


«جورجو آگامبن»
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

04 Dec, 16:10


Paul Klee ~ Angelus Novus

«یک (طرح) نقاشی کله به نام Angelus Novus [فرشته‌ی نو] فرشته‌ای را نشان می‌دهد که انگار می‌خواهد از چیزی بگریزد که یکسر گرفتار اندیشیدن بدان است.
چشمهایش می‌درخشند، دهانش باز است، بالهایش گشوده‌اند. این گونه می‌توان فرشته‌ی تاریخ را تصویر کرد صورتش به سوی‌ گذشته برگردانده شده است. آنجا که ما رشته‌ای از رویدادها را می‌بینیم او شاهد فاجعه‌ای یکه است که ویرانه‌ها را روی هم تلنبار و همه چیز را پیش پای او پرتاب می‌کند. فرشته مایل است که بماند مرده‌ها را بیدار کند و هر چیز ویران را بازسازد. ولی توفانی که از جانب بهشت می‌وزد با چنان شدتی گرد بالهایش می‌پیچد که دیگر نمی‌تواند آن‌ها را ببندد. این توفان به شکل مقاومت ناپذیری فرشته را به سوی آینده‌ای پیش می‌راند که پشت بدان دارد. در همین حال ستون ویرانه‌ها در برابرش سر بر آسمان می‌کشد. این توفان همان است که ما توسعه‌اش‌ می‌خوانیم.»



«والتر بنیامین»
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

04 Dec, 06:04


https://www.teklame.com/%d9%84%d9%88%da%af%d9%88%d8%b3-%d9%88-%d9%85%db%8c%d8%aa%d9%88%d8%b3/

نوشتن به مثابه زيستن

18 Nov, 07:16


ما اینجا کلمه‌ای داریم که خیلی بیشتر از کلمه‌ی عشق به لجن کشیده شده است
آزادی...!

و ما اینجا غرور و شرافت‌هایی داریم که خیلی بیشتر از یک لاشه بوی تعفن می
دهد.

آدم مرده بماند بهتر است تا در لجن‌زار بی‌شرفی نفس بکشد
.


@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

16 Nov, 07:09


دل از هر چیز فریبنده‌تر است و
بسیار بیمار
کیست که آن را بشناسد؟‏

من،‏ یهوه،‏
کاوشگرِ دل
و آزمایندهٔ افکارم


کتاب ارمیا. ۱۷. ۱۰-۹


@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

07 Nov, 12:16


فقط خواندن، دلیل آگاهی نیست.

مطالعه رفتاری‌ست برای آگاهی.
مطالعه شکلی از تغذیه است، برای ذهنی که می‌خواهد آگاه شود.
آگاهی گویی زمینی‌ست، برای انسان‌ها و موجوداتی که در زمین زندگی می‌کنند.
گویی آسمان تن پس میزند از آگاه کردن.
آسمان و جهان ورای زمین، نقش حاکم دارد، نه نقشی پرسشگر و یاری‌گر.


@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

30 Oct, 13:41


از کامل بودن دست بکشید.
انسان با نقص‌های خودش، کامل است.



@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

24 Oct, 13:54


نیچه/تِسِئوس


تصویر خالص آسمان‌ها، تصویر پالوده‌ی شاه، رئیس، سر و استحکامش، این تصویر خالص آسمان که پرتوها از آن عبور کرده‌اند، به هماهنگی و اطمینان کسانی که به آن نگاه نمی‌کنند و کسانی که مجذوبش نشده‌اند فرمان می‌دهد؛ اما شکنجه‌ی مهلک تقدیر کسی ست که واقعیتش در برابرش لخت می‌شود.


سر پالوده، که فرمان‌های تزلزل ناپذیرش هدایت‌گر انسان‌هاست، در این شرایط شکلی معماگون و استهزا آمیز به خود می‌گیرد که در مدخل یک هزارتو قرار گرفته است، آنجا که کسانی که ساده دلانه نگاه می‌کنند بدون رهنمود به بیراهه می‌روند و مغلوب شکنجه‌ی عذاب آور و شکوه می‌شوند. «نفس فضای خالی »آنجا استنشاق می‌شود _جایی که تفاسیر مبتنی بر رخداد‌های سیاسی بی‌واسطه دیگر هیچ معنایی ندارند؛ آنجا که رخداد مجزا صرفاً نماد یک رخداد بسیار بزرگتر است. چون شالوده‌ی چیزهاست که به خلائی بی‌انتها سقوط کرده است. و آنچه با بی‌پروایی فتح شده _نه در یک دوئل که در آن مرگ قهرمان در عوض استمراری بی‌تفاوت در خطر مرگ هیولا قرار گرفته _مخلوقی مجزا نیست؛ همان خلاء و سقوط دوّار است، زمان است. حرکت تمام زندگی اکنون موجود انسانی را در
برابر بدیل‌های این پیروزی یا عقب نشینی فاجعه بار گذاشته است. موجود انسانی به آستانه می‌رسد:
او آنجا باید خودش را با کلّه درون آن چیزی اندازد که نه شالوده دارد و نه سر.

#ژرژ_باتای



@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

24 Oct, 13:43


ادبیات و خرافه
هوشنگ گلشیری


@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

04 Oct, 10:11


مدرنیته
 •
مدرنیته به مفهومی جامعه شناسانه است نه مفهومی سیاسی و نه مفهومی دقیقاً تاریخی، مدرنیته مشخصه‌ی تمدن است، مشخصه‌ای که به مقابله با سنت، یعنی مقابله با همه‌ی فرهنگ‌های سنتی یا ماقبل خود بر می‌خیزد مدرنیته در تقابل با تنوع جغرافیایی و نمادین فرهنگ سنتی خود را در سراسر جهان به عنوان وحدتی همگن تحمیل می‌کند، با این همه مفهومی مغشوش باقی می‌ماند که در بعدی جهانی، به طور ضمنی بیانگر هرگونه تکامل و تغییر در نحوه ی اندیشه است.
 •
مدرنیته، به عنوان ملغمه‌ای سردرگم از اسطوره و واقعیت در هر ضرورت فرهنگی زمینه‌ای معنای خاص خود را می‌دهد دولت نوین تکنیک نو، موسیقی مدرن، نقاشی نوین هر کدام به سان جلوه‌ای از یک مقوله‌ی عام سر بر می‌آورند. مدرنیته که خود حاصل برخی خیزش‌های عمیق در سازمان اقتصادی و اجتماعی است در سطح آداب شیوه زندگی و روزمرگی محسوس می‌شود و تا جایی پیش می‌رود که می‌توان آن را حتی کاریکاتوری از خودش نامید مدرنیته دائماً از نظر شكل محتوا در زمان و در فضا در حال دگرگونی ماهوی است و مانند اسطوره، تنها به عنوان نظامی از ارزش‌ها ثابت و بازنا گشتنی است. در همین معناست که باید آن را با حروف بزرگ نوشت (Maternity) و از این نظر به سنت (Tradition) شباهت می‌یابد.


@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

26 Sep, 06:49


نوشتن به مثابه زيستن pinned «An unexamined life is not worth living. زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. #سقراط»

نوشتن به مثابه زيستن

23 Sep, 17:29


▪️لوئيس بونوئل

ـــ با اين سن و سال ديگر به حرف ديگران كاری ندارم. تخيل من همواره حضور دارد و با معصوميت ضربه ناپذيرش، تا آخرين دم حيات از من محافظت می‌كند.
چه هراسی دارد فهميدن! در طول سال‌ها اين اميال قديمی در من شدت گرفته‌اند. كم‌كم از زندگی فاصله می‌گيرم، سال پيش دقيقا حساب كردم كه در طی شش روز يعنی در خلال صد و چهل و چهار ساعت، تنها سه ساعت با دوستانم صحبت كرده بودم، و در باقی ساعات: تنهايی، خيال‌پردازی، يک ليوان آب يا يک فنجان قهوه، روزی دو بار مشروب، خاطره‌ای كه ناگهان غافلگيرم می‌كند، تصويری كه ذهنم را اشغال می‌كند، و سپس تصاوير مرا به يكديگر می‌سپارند، و بعد شب از راه می‌رسد.

@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

29 Aug, 17:09


وطن انسان، جایی نیست که انسان در آن متولد شده باشد، بلکه جایی است که در آن تمام تلاش‌هایش برای فرار به پایان برسد.


محمود درویش
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

19 Aug, 06:05


یک زندگی تنها حلقه ای از زنجیره است. من می‌خواهم افراد دیگر تجربه‌ای را که قبل از من آغاز کرده‌اند ادامه دهند و خود را مانند من و دیگران قبل از من وقف این کار کنند - تا به دورترین نقطه ممکن بروند.

ژرژ باتای در باب نیچه
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

20 Jul, 14:17


https://www.teklame.com/بررسی-دن-کیشوت-اثر-میگ%D9%90ل-س%D9%90روانت%D9%90س-ساآ/


@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

18 Jul, 09:41


اما حالا فکر می‌کنم که شاید حق با بهار بود، با همان ساقه‌های لخت. بر این پهنه‌ی خاک چیزی هست که به‌رغمِ ما ادامه می‌دهد، نفس بودن به راستی موکول به بودن ما نیست و این خوب است، خوب است که جلوه‌هایِ بودن را به غم و شادی ما نبسته‌اند.

- آینه‌های دردار؛
هوشنگ گلشیری

@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

10 Jul, 04:43


می‌خواهم اقلا یک ‌نفر باشد که من با او از همه چیز، همان طور حرف بزنم که با خودم حرف می‌زنم.


فئودور داستایوفسکی
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

06 Jul, 16:27


https://www.teklame.com/بررسی-اُديسه-اثر-هومر/

نوشتن به مثابه زيستن

06 Jul, 13:38


مکبث : زندگی حکایتی است که دیوانه‌ای آن را نقل می‌کند، پر از خشم و هیاهو است لیکن عاری از مفهوم.



نمایشنامه‌ی مکبث
ویلیام شکسپیر
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

05 Jul, 08:31


«احساس بیهودگی می‌کردم و اگر بخواهم رک حرف بزنم حالم از همه‌ چیز به هم می‌خورد. نه من قرار بود به جایی برسم و نه کل دنیا. همهٔ ما فقط ول می‌گشتیم و منتظر مرگ بودیم.»

چارلز بوکوفسکی
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

28 Jun, 14:23


آدم‌ها می‌میرند، سکته می‌کنند یا زیرِ ماشین می‌روند ، گاهی حتی کسی عمداً از بالای صخره‌ای پرتشان می‌کند پایین. این‌ها البته مهم است، ولی مهم‌تر، همان نبودنِ آن‌هاست، اینکه آدم بیدار شود و ببیند که نیستش، کنار تو خالی است. بعد دیگر جایشان خالی می‌ماند، روی بالش، حتی روی صندلی‌ای که آدم بعد از مردنشان خریده است. آن‌وقت است که آدم حسابی گریه‌اش می‌گیرد، بیشتر برای خودش، که چرا باید این چیزها را تحمل کند.


#هوشنگ_گلشیری
-آینه‌های دردار
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

27 Jun, 13:40


مفهوم پیشرفت را باید بر ایده‌ی فاجعه استوار ساخت. این‌که همه‌چیز ’به‌روال همیشگی‘ پیش می‌رود، خود همان فاجعه است. فاجعهْ امکانی پیش‌رو نیست، بلکه واقعیتی است که در هر مورد خاص داده شده است. فاجعه همین واقعیت موجود است. ایده‌ی استریندبرگ: دوزخ چیزی نیست که در انتظار ماست، بلکه همین زندگی در این‌جا و اکنون است.


والتر بنیامین، سنترال پارک
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

27 Jun, 12:44


آوردن خدا بر روی زمین و او را متولی عدالت بر روی زمین کردن، خطای بزرگی بود. خدای زمینی شده آلوده به همه شرارت‌ها و خودخواهی‌ها و زیاده‌خواهی‌های انسانی است. اصلا خدا نیست، شیطان است در پوست خداوند. این خطا در ابتدای راه بر مردم پوشیده بود. 

آنکه خداوند را این همه سهمگین و خشن و بی‌رحم به صحنه تماشا می‌آورد، به قصد جان خدای زمینی شده آمده است.

مردم دلتنگ خدای آسمانی هستند. خدایی که با همه قدرت و حضورش، پنهان است. در نهانگاه آسمان است و تنها هنگامی حاضر می‌شود که بندگانش او را فرابخوانند. او تنها برای تسلای دردی خواهد آمد.

خدا در این جهان خدای تصمیم و اجرا و عمل نیست. این همه به انسان‌ها سپرده شده است. در سویه شاعرانه زندگی خانه کرده است. آنجا که سنگ یک تصمیم به دیوار خورده و آدمیان وامانده‌اند. خداوند امید دوباره عطا می‌کند. جان و خون زندگی را دوباره به جریان می‌اندازد.

خدای زمینی شده را می‌تارانند آنگاه واقعیتی که در زمین وجود دارد، با همان سویه‌های ناسازوارش پدیدار خواهد شد. توهمات باطل رخت خواهند بست و چشم‌ها به آلام آدمیان گشوده خواهد شد.

خدای زمینی شده تارانده می‌شود تا آدمیان بتوانند بی‌واسطه به یکدیگر نظر کنند. رابطه‌های انسانی بدون وساطت امکان‌پذیر شود. بتوانند با یکدیگر صریح باشند. با هم به نحو انسانی دوستی یا دشمنی کنند. با تکاپوهای کاملاً انسانی خود تلاش کنند موانع را از پیش پای زندگی بردارند و در هنگام ناکامی، از خدا مدد بجویند. خدایی که از دور منتظر فراخوانده شدن است. تا او را نخوانی، قدم از قدم برنخواهد داشت. مثل مادری است که فرزندانش را به حال خود رها کرده تا زندگی کردن را بیاموزند و بیاموزانند.



@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

27 Jun, 12:41


«پرستو»
آرمان رضوانی»

داستان کوتاه خلاق و استخوان دار
@MeAutograph

نوشتن به مثابه زيستن

25 Jun, 15:12


https://www.teklame.com/عهد-عتیق/

نوشتن به مثابه زيستن

22 Jun, 19:35


https://www.teklame.com/هزار-و-یک-شب/



چند خطی در باب هزار و‌ یک شب

اثری که احتمالاً مشهورترین مجموعه داستان تو در تو در طول تاریخ به شمار می‌آید، یعنی هزار و یک شب را بررسی کنیم این کتاب از جهات گوناگون بسیار عجیب و غیرعادی است. نخست اینکه این اثر نویسنده خاصی ندارد بلکه در طول قرن‌ها پدید آمده است و شامل داستان‌هایی از هند، ایران سوریه مصر و همچنین عراق است در واقع عراق از مکان‌هایی است که در این اثر بسیار حائز اهمیت است زیرا حدوداً پنجاه داستان از هزار و یک شب به خلیفهٔ بغداد هارون الرشید (حک: ۷۸۶ – ۸۰۹م) مربوط است.

این داستان تو در تو بدون شک مشهورترین داستان تودرتو در طول تاریخ است و تعداد بسیاری از مردمانی که حتا این کتاب را نخوانده‌اند نیز آن را می‌شناسند. اگر بخواهیم به طور خلاصه بیان کنیم موضوع این داستان تو در تو بدین شرح است که شاه شهریار، پادشاه هند و شبه جزایر هند و چین که به عنوان پادشاه بسیار خوشنام به ما معرفی می‌شود برادرش شاه زمان پادشاه سمرقند را فرا می‌خواند. شاه زمان برای دیدار برادرش رهسپار می‌شود اما دوباره برای ان‌جام کاری به قصر مراجعت می‌کند و هنگامی که به آن‌جا باز می‌گردد، همسرش را در آغوش یکی از خدمتکاران مطبخ می‌یابد بنابراین هر دو آنان را به قتل می‌رساند و سپس برای دیدار برادرش راهی می‌شود وقتی به آن‌جا می‌رسد شهریار در می‌یابد که برادرش غمگین و افسرده است و حال و روز خوشی ندارد. او می‌پندارد که این حالت برادرش به سبب احساس غربت است و از آن‌جا که خودش نیز انسان حساسی است برادرش را به خاطر این موضوع تحت فشار قرار نمی‌دهد. افسردگی شاه زمان برای مدتی طولانی ادامه پیدا می‌کند و سپس یک روز که شهریار می‌خواست برای شکار بیرون برود و برادرش را هم دعوت می‌کند، شاه زمان به او می‌گوید که حالش برای رفتن به شکار مساعد نیست و مایل است که در خانه بماند بنابراین او در خانه می‌ماند و هنگامی که از پنجره به بیرون می‌نگرد همسر برادرش را می‌بیند که با یکی از غلامان به عشرت مشغول است همچنین ده زوج دیگر را مشاهده می‌کند که به طور دسته جمعی در حال عیاشی و خوش گذرانی‌اند.

#سعید_نشتارودی

ادامه‌ی مطلب در سایت