بر آخور بسته دارد رهنوردی
کز او در تک نیابد باد گردی
سبق برده ز وهم فیلسوفان
چو مرغابی نترسد ز آب و طوفان
به یک صفرا که بر خورشید رانده
فلک را هفت میدان باز مانده
به گاهِ کوهکندن آهنینسُم
گهِ دریا بُریدن خیزران دُم
زمانهگردش و اندیشهرفتار
چو شب کارآگه و چون صبح بیدار
نهاده نام آن شبرنگْ شبدیز
بر او عاشقتر از مرغِ شبآویز
یکی زنجیر زر پیوسته دارد
بدان زنجیر پایش بسته دارد
نه شیرینتر ز شیرین خلق دیدم
نه چون شبدیز شبرنگی شنیدم
خسرو و شیرین- نظامی گنجوی
@Persian_Mythology