اساطیر ایران و جهان @persian_mythology Channel on Telegram

اساطیر ایران و جهان

@persian_mythology


سیری در نمادها و اساطیر ایران و جهان

بیان نقد و نظرها: @poodeh

🌺 آغاز به کار کانال: 25 آذر 1395

اساطیر ایران و جهان (Persian)

با ورود به کانال 'اساطیر ایران و جهان' یک سفر جذاب و الهام بخش به دنیای اساطیر و نمادهای ایران و سراسر جهان را تجربه خواهید کرد. این کانال توسط کاربر با نام کاربری 'persian_mythology' اداره می‌شود و در آن نقد و نظرهای جذابی در مورد اساطیر و نمادها به اشتراک گذاشته می‌شود. اگر علاقه‌مند به شناخت عمیق‌تر اسطوره‌ها و نمادهای فرهنگ ایران و سایر مناطق جهان هستید، این کانال یک منبع بی‌بدیل برای یادگیری و شناخت خواهد بود. آغاز به کار این کانال در تاریخ 25 آذر 1395 صورت گرفته و از آن زمان تا کنون توانسته است محتوای غنی و متنوعی را به ارمغان بیاورد. پس به جمع اعضای این کانال بپیوندید و با جذابیت‌های اساطیری فرهنگ خود را غنی‌تر کنید.

اساطیر ایران و جهان

28 Oct, 02:48


منم کوروش شهریار روشنایی‌ها


شهرِ یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد؟

                                       "حافظ"


۲۴. (و آنگاه که) سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام برمی‌داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین‌های سومر و اکد ترساننده باشد.

◀️بخشی از ترجمه‌ی استوانه‌ی کوروش

🌹هفتم آبان ماه روز بزرگداشت کوروش گرامی باد

https://t.me/Persian_Mythology

اساطیر ایران و جهان

21 Oct, 20:03


شعر #شاسوسا از سهراب سپهری
از #هشت_کتاب / #آوار_آفتاب

کنار مشتی خاک
در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.
نوسان ها خاک شد
و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت.
شبیه هیچ شده ای!
چهره ات را به سردی خاک بسپار.
اوج خودم را گم کرده ام.
می ترسم، از لحظه بعد، و از این پنجره ای که به روی احساسم گشوده شد.
برگی روی فراموشی دستم افتاد: برگ اقاقیا!
بوی ترانه ای گمشده می دهد، بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان می کند.
از پنجره
غروب را به دیوار کودکی ام تماشا می کنم.
بیهوده بود، بیهوده بود.
این دیوار، روی درهای باغ سبز فرو ریخت.
زنجیر طلایی بازی ها، و دریچه روشن قصه ها، زیر این آوار رفت.


آن طرف، سیاهی من پیداست:
روی بام گنبدی کاهگلی ایستاده ام، شبیه غمی .
و نگاهم را در بخار غروب ریخته ام.
روی این پله ها غمی، تنها، نشست.
در این دهلیزها انتظاری سرگردان بود.
"من" دیرین روی این شبکه های سبز سفالی خاموش شد.
در سایه-آفتاب این درخت اقاقیا، گرفتن خورشید را در ترسی شیرین تماشا کرد.
خورشید، در پنجره می سوزد.
پنجره لبریز برگ ها شد.
با برگی لغزیدم.
پیوند رشته ها با من نیست.
من هوای خودم را می نوشم
و در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.
انگشتم خاک ها را زیر و رو می کند
و تصویر ها را بهم می پاشد، می لغزد، خوابش می برد.
تصویری می کشد، تصویری سبز: شاخه ها، برگ ها.
روی باغ های روشن پرواز می کنم.
چشمانم لبریز علف ها می شود
و تپش هایم با شاخ و برگ ها می آمیزد.
می پرم، می پرم.
روی دشتی دور افتاده
آفتاب، بال هایم را می سوزاند، و من در نفرت بیداری به خاک می افتم.
کسی روی خاکستر بال هایم راه می رود.
دستی روی پیشانی ام کشیده شد، من سایه شدم:
"شاسوسا" تو هستی؟
دیر کردی:
از لالایی کودکی، تا خیرگی این آفتاب، انتظار ترا داشتم.
در شب سبز شبکه ها صدایت زدم، در سحر رودخانه، در آفتاب مرمرها.
و در این عطش تاریکی صدایت می زنم: "شاسوسا"! این دشت آفتابی را شب کن
تا من، راه گمشده ای را پیدا کنم، و در جاپای خودم خاموش شوم.
"شاسوسا"، وزش سیاه و برهنه!
خاک زندگی ام را فراگیر.
لب هایش از سکوت بود.
انگشتش به هیچ سو لغزید.
ناگهان، طرح چهره اش از هم پاشید، و غبارش را باد برد.
رووی علف های اشک آلود براه افتاده ام.
خوابی را میان این علف ها گم کرده ام.
دست هایم پر از بیهودگی جست و جوهاست.
"من" دیرین، تنها، در این دشت ها پرسه زد.
هنگامی که مرد
رویای شبکه ها، و بوی اقاقیا میان انگشتانش بود.
روی غمی راه افتادم.
به شبی نزدیکم، سیاهی من پیداست:
در شب "آن روزها" فانوس گرفته ام.
درخت اقاقیا در روشنی فانوس ایستاده .
برگ هایش خوابیده اند، شبیه لالایی شده اند.
مادرم را می شنوم.
خورشید، با پنجره آمیخته.
زمزمه مادرم به آهنگ جنبش برگ هاست.
گهواره ای نوسان می کند.
پشت این دیوار، کتیبه ای می تراشند.

می شنوی؟
میان دو لحظه پوچ، در آمد و رفتم.
انگار دری به سردی خاک باز کردم:
گورستان به زندگی ام تابید.
بازی های کودکی ام، روی این سنگ های سیاه پلاسیدند.
سنگ ها را می شنوم: ابدیت غم.
کنار قبر، انتظار چه بیهوده است.
"شاسوسا" روی مرمر سیاهی روییده بود:
"شاسوسا"، شبیه تاریک من!
به آفتاب آلوده ام.
تاریکم کن، تاریک تاریک، شب اندامت را در من ریز.
دستم را ببین: راه زندگی ام در تو خاموش می شود.
راهی در تهی، سفری به تاریکی:
صدای زنگ قافله را می شنوی؟
با مشتی کابوس هم سفر شده ام.
راه از شب آغاز شد، به آفتاب رسید، و اکنون از مرز تاریکی
می گذرد.
قافله از رودی کم ژرفا گذشت.
سپیده دم روی موج ها ریخت.
چهره ای در آب نقره گون به مرگ می خندد:
"شاسوسا"! "شاسوسا"!
در مه تصویرها، قبر ها نفس می کشند.
لبخند "شاسوسا" به خاک می ریزد
و انگشتش جای گمشده ای را نشان می دهد: کتیبه ای !
سنگ نوسان می کند.
گل های اقاقیا در لالایی مادرم میشکفد: ابدیت در شاخه هاست.
کنار مشتی خاک
در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.
برگ ها روی احساسم می لغزند.

#شعر_و_اسطوره
#اساطیرایرانی

@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

21 Oct, 19:54


#شاسوسا، بنایی باستانی و رمزآمیز


«زیباییِ تاریکِ پاره‌ای از نقش‌ها مرا آسان به دیدار تنهایی می‌کشاند. کنار «شاسوسا»ها تنهای تنها بودم. میان من و او پیوندی نبود. «شاسوسا»ها نه‌تنها ما را از آنچه پیرامون ماست جدا می‌کند، بلکه میان ما و خودشان نیز پرتگاهی بی‌کران می‌آفرینند. آدم عاشق تنهاست، و در تنهایی او چیزی نیرومندتر از مرگ فرمان می‌راند.»

(از نامهٔ سهراب سپهری به مهری رخشا، ۲۸ شهریور ۱۳۳۸، به نقل از:
تپش سایه‌ٔ دوست: در خلوت ابعاد زندگی #سهراب_سپهری، کامیار عابدی، ص۱۱۸ و ۱۱۹، چاپ اول: ۱۳۷۷)

«سهراب به شاسوسا علاقهٔ زیادی داشت؛ حتی یکی از شعرهای او نیز این نام را گرفته است. شاسوسا بنایی کهن است در حاشیهٔ کویر، و در ابتدای جادهٔ قدیم کاشان_آران و بیدگل، در مزرعهٔ قدیمی ملاحبیب. عمارتی به شکل مربع و به‌ارتفاع ده‌متر، ساخته‌شده از خشت خام... برخی این بنا را به‌روزگار شاهان ساسانی نسبت می‌دهند، امّا برخی قطعه‌های کاشی لعاب‌دار و سفال‌های پراکنده در محوّطهٔ آن مربوط به دورهٔ سلجوقی است. شاسوسا برای سهراب مفهومی رمزآگین و رازورانه داشت.»(توضیح کامیار عابدی)

#شعر-و-اسطوره
#اساطیرایرانی

@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

20 Oct, 10:15


تاریخ اساطیری ایران به روایت ژاله آموزگار / برگزار شده در خانه هنرمندان ایران– ۵ خرداد ۱۳۸۲


#ژاله_آموزگار


@NazariyehAdabi

اساطیر ایران و جهان

18 Oct, 07:53


کشف تبر 4500 ساله در ایران؛ گراز و مار بر روی دسته تبر، کشف شده از گورستان #ده‌دومن، در استان کهگیلویه و بویراحمد.

@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

18 Oct, 07:46


📌📌
بهره‌گیری از اساطیر در طراحی ابزارها (۱)



بهره‌گیری از اساطیر در طراحی ابزارها، از دوران‌های کهن رواج داشته و هنوز نیز رایج است.
در فرایند این برداشت و و بهره‌برداری، از سویی اساطیر مورد بازخوانی و نوسازی می‌شوند و از سوی دیگر، اشیا، ابزارها و نشانه‌های جدید، با ریشه‌های کهن فکری و باورهای برآمده و جایگیر در ضمیر ناخودآگاه انسان، پیوند می‌خورند و به طور نا‌خودآگاه، نیرو و پیامی را که در آن اسطوره ذخیره بوده‌است، به مخاطب منتقل می‌سازند که طراح آن شی یا ابزار و نماد، انتظار دارد از رهگذر این انتقال و ارتباط، به هدف خود دست یابد.

#قاشق_هخامنشی یکی از ابزارهای قدیمی است که نقش حیوانات و موجودات اساطیری ایران در ساخت آن، نشانه ذوق و شناخت و آگاهی و هنر سازنده آن است.

«این اثر شگفت‌انگیز با طراحی منحصربه‌فرد، شامل سه عنصر نمادین است: یک #اردک فلزی که قسمت پهن قاشق را با دهان خود نگه داشته، جلوه‌ای از توجه به جزئیات در صنعت فلزکاری هخامنشیان را به نمایش می‌گذارد. در قسمت میانی، تصویر #شیری قرار دارد که به نظر می‌رسد در حال شکار اردک است و در انتهای قاشق، سر یک #عقاب_اساطیری دیده می‌شود، نشانه‌ای از اسطوره‌های کهن ایرانی است.» (سوفیا نیوز)
به نظر می‌رسد که این عقاب شبیه همان عقاب اسطوره‌ای سرستون‌های #تخت_جمشید ساخته شده باشد، و احتمالا یکی از نمادهای رایج رسمی دولت هخامنشی بوده‌است.

#بازخوانی‌_اساطیر
#اساطیر_ایرانی
#اساطیر_در_جهان_امروز
#حیوانات_اساطیری

@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

18 Oct, 07:19


استفاده از باورها و موجودات اساطیری برای طراحی اشیا و ابزارها.

قاشق باستانی، از دوره هخامنشی.



#اسطوره_در_جهان_امروز
#اساطیر_ایران

@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

04 Sep, 07:37


محققان می‌گویند ظرف باستانی شگفت‌انگیزی که در گنجینه مربوط به #وایکینگ‌ها در موزه ملی اسکاتلند نگهداری می‌شود، از یک معدن نقره در ایران به دست آمده است.

این ظرف که در پارچه‌های باستانی پیچیده شده بود، به همراه چندین شیء تاریخی دیگر حدود ده سال پیش توسط فلزیاب یک علاقه‌مند به کاوش در مزرعه‌ای در کرک‌کودبرایت‌شایر در منطقه بالمگی اسکاتلند کشف شد.
پژوهشگران می‌گویند این اشیاء تاریخی حدود ۱۱۰۰ سال پیش در خاک دفن شده بودند.

دیواره بیرونی این ظرف نقره‌ای در ابتدا تنها از طریق اسکن اشعه ایکس قابل مشاهده بود، زیرا پارچه‌ها با فشار به دیواره ظرف چسبیده بودند و جداکردنشان به سادگی امکان‌پذیر نبود و  مقامات موزه نمی‌خواستند آسیبی به الیاف حائل آن وارد شود.

با زدودن الباف پارچه‌ای با لیزر و پاکسازی لکه‌ها و خوردگی‌های سبز رنگ از سطح نقره‌ای ظرف، طرح‌هایی شامل تاج‌ها، محراب‌های آتشین و #پلنگ و #ببر دیده می‌شود که
محققان می‌گویند این نگاره‌ها به شمایل‌نگاری #دین_زرتشتی، مذهب رسمی امپراتوری ساسانی در قرن هفتم میلادی، تعلق دارد.

#اساطیر_ایرانی
#حیوانات_اساطیری
@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

21 Aug, 10:47


#انسان ناماندگار وجهان ناپایدار
جهان بازتاب ذهن انسان یا ذهن انسان بازتاب جهان ؟
اسطوره انسان کامل در عرفان ایرانی

به یقین بدان که مسافرانیم
و احوالِ عالم هم مسافر است.
اگر دولت است می‌گذرد
و اگر محنت است می‌گذرد.

پس اگر دولت داری، اعتماد بر دولت مکن
که معلوم نیست که ساعت دیگر چون باشد.
و اگر محنت داری دلتنگ مشو
که معلوم نیست که ساعت دیگر چون باشد.

آیا انسان یک بر ساخت اجتماعی است ؟جهان ذهنی هر انسان چقدر می تواند بازتاب جهان عینی اوباشد ؟ تجربه زیسته چگونه در متن عرفانی بازتاب یافته است ؟ عزیزالدین نسفی یا نخشبی جزو ساده نویسان عرفانی قرن هفتم است که شاهد قتل عام وحشتناک مغول در ایران بود .خانواده اش نیز کشته شدند و تمام عمر از شهری به شهری دیگر می رفت وعرفان تدریس می کرد .ازبکستان امروزی مزاراوست متنی که از او آمد نشان می دهد چقدر اندیشه مسافرخانه پنداشتن دنیا علاوه بر دینی بودن بر تجربه زیسته او منطبق است .جهان پرآشوب ما برای کسانی که روحیه جنگی ندارند جز انزوا وسفر مدام و فرورفتن در جهان درون ، راهی باقی نمی گذارد تازه این موهبت آوارگی سهم کسانی است که اندک دانشی یا فنی بلدند که می توانند خود را در گوشه ای از جهان زنده نگهدارند ، بقیه آدمها که یا با ستمگران همدل می شوند ویا از ستم دق می کنند ومی میرند.
قرن بیستم، ماریژان موله و هانری کربن به آرای عزیزالدین نسفی پرداختند و مجموعه‌ای از رساله‌های او را با حواشی و مقدمه‌ای مبسوط و خواندنی با عنوان کتاب الانسان الکامل منتشر کردند. ایده‌ی «انسان کامل» اساسی‌ترین مفهوم در نظریه‌ی سیاسی عزیزالدین نسفی است. او از آنجا که خصلتی مرتبه‌ای برای معرفت در نظر می‌گیرد، فردی را که توانسته به بالاترین میزان معرفت دست یابد به عنوان انسان کامل معرفی می‌کند، و مردم عوام‌الناس نیازمند هدایت و رهبری انسان کامل و به بیان نسفی، «خلیفه الله» هستند.اندیشه سیاسی نسفی مورد توجه شیعیان هم قرار گرفته است .البته مولوی هم اگاه ترشدن  را شرط انسان تر شدن می داند:
اقتضای دل چو ای جان آگهی است
هرکه را افزون خبر جانش قوی است
جان انسان شد زحیوان بیشتر
ازچه رو زانکه فزون دارد خبر
ای برادر تو همان اندیشه ای
مابقی خود استخوان وریشه ای
گر بود اندیشه ات گل ،گلشنی
ور بود گلخن تو هیمه ی گلخنی
مولوی ، انسان را خلاصه آگاهی اش می داند.جهان بیرون را بازتاب درون انسان  می داند. اندیشه درنظر او ،مقدم بر جهان بیرون است و جهان بیرون را تغییر می دهد .اما این همه واقعیت جهان نیست شاید کسی بتوانداز نظر فردی ،جهان بیرون خودرا تغییردهد اما تغییر در اجتماع ،نیازمند آگاهی و شعور اجتماعی ووجدان فردی تعالی یافته و معطوف به اجتماع وخیر جمعی است.
#رحمان_کاظمی

اساطیر ایران و جهان

27 Jul, 07:28


#زیبایی شناسی سیاست درغزل حافظ

در عهدِ پادشاهِ خطابخشِ جُرم پوش
حافظ قَرابه کَش شد و مفتی پیاله نوش

صوفی ز کُنجِ صومعه با پایِ خُم نشست
تا دید محتسب که سَبو می‌کشد به دوش

احوالِ شیخ و قاضی و شُربُ الیَهودِشان
کردم سؤال صبحدم از پیرِ مِی فروش

گفتا نه گفتنیست سخن گرچه محرمی
دَرکَش زبان و پرده نگه دار و مِی بنوش

ساقی بهار می‌رسد و وجهِ مِی نماند
فکری بکن که خونِ دل آمد ز غم به جوش

عشق است و مفلسیّ و جوانیّ و نوبهار
عُذرم پذیر و جرم به ذیلِ کرم بپوش

تا چند همچو شمع زبان آوری کنی؟
پروانهٔ مراد رسید ای مُحِب خموش

ای پادشاهِ صورت و معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش

چندان بمان که خرقهٔ اَزْرَق کُنَد قبول
بختِ جوانَت از فلکِ پیرِ ژِنده پوش

  زیبایی شناسی سیاست در غزل حافظ به تحلیل نسبت ابیات حافظ با قدرت می پردازد .اگرچه حافظ در بنیان نگرش خود،رندی را مفهوم محوری اندیشه خودمعرفی می کند که نماد آزادگی وشجاعت وصراحت لهجه دربیان حقیقت است اما در زبان غزل آشکاروپنهان به گفتگو با نهاد قدرت ومرکز پرداخته است .گاهی مفاهیم مرکز را نامرکز می کند و ارزشهای تثبیت شده مرکز را که زاهدوصوفی وفقیه وپادشاه نگهبانی می کنند در ترازوی طنز می گذارد وسنگین وسبک می کند تا سویه های دیگر زندگی و حیات انسانی را نشان دهد،چنین نسبتی را که حافظ با قدرت برقرار می کند فقط سعدی توانسته پیش ازاو به نگره انتقادی قدرت بپردازد.
پیوند زبان با قدرت به مثابه پیوند ریشه با درخت است . ریشه های درخت، هرچه  قویتر وپهن تر باشد استحکام درخت دربرابر حوادث طبیعی بیشتر است به قول فردوسی :
برافکندم ازنظم کاخی بلند
که ازبادوباران نیاید گزند
یعنی سخنی گفته ام که ریشه در فرهنگ وروان انسان ایرانی دارد وتااین ریشه ها زنده هستند درخت ها فرهنگ و تمدن وزبان فارسی نامیرا خواهد بود . قدرت های حاکم روزگار نیز از زبان و ادبیات وشعر برای مشروعیت بخشی وتقدیس ساختار خود بهره می بردند. با این مقدمه مختصر به خوانش غزل حافظ می پردازیم که عناصر زیبایی شناسنانه ی گفتگوباقدرت را بررسی می کنیم .
در نخستین بیت غزل ،ازتغییر فضایی مژده می دهد که اگرچه واقعی نیست اما ناظر بر مناسبات سیاست حاکم با جامعه است یعنی عصرحاکمیت تازه ای که مدارا درآن بیشتر است وسختگیری مهارشده است . حافظ درتقابل با دوران سیاه امیر مبارزالدین انتظار دارد فضای جامعه  بهتر شود که با طنزی فرادستانه ،خود را ،از وضعیت مرکزگریزانه به مرکز گراییده معرفی می کند شراب حمل می کندو صاحب فتوای پلید بودن شراب را با خود همراه می بیند وبه نوشیدن آن واداشته است .تصویر تناقض آمیزی که حافظ از مرکز جامعه می دهد نوعی تابوشکنی است که با توجه به نفوذ کلام حافظ در جامعه آن روز در عصراتابکان فارس، بدون پشتوانه ی قدرت نمی تواند باشد .دربیت دوم با طنزی صریحتر ،صوفی را از کنج عبادتگاه به پای خم شراب می کشاندودلیل چنین تغییر کاربری صوفی را تغییر درنگهبان مرکز جامعه که محتسب است می داند که بیان نقیضی زیباتری در طنز او رخ می نماید .دوباره طنز مرکز گریزانه را گسترش می دهدوهمه عناصرمرکزی جامعه را که نگهبان روایت رسمی است یعنی وضعیت روحی شیخ وقاضی را از پیر می فروش که در حاشیه جامعه است ومرکز گریزی درنهاداوست می پرسد مثل اینکه شما در خیابان ازکسی که مست است سراغ مسجدیا محل دعاوتوبه را بگیرید که طنز آیرونیک است ونکته ی طنرآمیزتر ،پاسخ می فروش به حافظ است که می گوید وضع شیخ وقاضی آنقدر خراب است که قابل گفتن نیست پس تو هم خاموش باش وپرده دری نکن وشرابت را بنوش که اکنون منع کنندگان گناه  به وضع گناهکاران دچارشدند.حافظ پس از توصیف طنزآمیز مرکز جامعه از تهیدستی خود پرده برمی داردوخطاب به ساقی می گوید چاره ای برای غم او بکندکه خونش را به جوش آورده .جوانی وتهیدستی خودرا به رخ می کشد که کرم وبخشش ساقی نصیب اوشود زیبایی شناسی سیاست در همین نکته است که حافظ از مرکز قدرت تقاضای شادنوشی می کندوبه خودش  خطاب می کند حالا که لطف ساقی قدرت به حافظ فیض می رساند اینهمه سخن آوری چیره دوستانه نکند در دوبیت پایانی غزل ،ستایش  قدرت حاکم یا پادشاه تازه را خیلی آشکارا بیان می کند که ای شاه تو بی نظیری ،امیدوارم که هدیه ی ناقابل حافظ را( لباس تیره صوفیانه)  روزگار پاره پوش بپذیرد که غزل را با طنزی تلخ تمام می کند .زیبایی شناسی سیاست در غزل حافظ از طریق شناخت نشانه ها و مناسبات بین آنها امکان پذیراست اگرچه زبان غزل یا زبان هنری ،برون ارجاعی نیست اما هیچ متنی نمی تواند با وضعیتی که متن در آن  آفریده شده بی ارتباط باشد.
#رحمان_کاظمی

اساطیر ایران و جهان

19 Jul, 07:25


🐓 نماد کشور فرانسه



ریشه نماد #خروس برای فرانسه کجاست؟

این نماد از سال ۱۹۰۹ میلادی بر روی پیراهن تیم ملی فوتبال فرانسه نقش بسته، ریشه در دوران باستان دارد. منشأ این نماد به زمان رومیان باز می‌گردد. آنها اجداد فرانسوی‌های امروزی، یعنی گُل‌ها را «گالوس» می‌نامیدند که در زبان لاتین هم به معنای خروس و هم به معنای قوم گُل بود. این تشابه لفظی باعث شد تا رومیان از جمله جولیوس سزار، گُل‌ها را با خروس مقایسه کنند.
در طول تاریخ، نگرش به این نماد متغیر بوده است. در سده‌های میانه، دشمنان فرانسه از این تشبیه برای تحقیر استفاده می‌کردند. اما فرانسوی‌ها خود این نماد را پذیرفته و آن را نشانه‌ای از غرور، شجاعت و افتخار ملی خود دانستند.
در دوران انقلاب فرانسه، خروس به عنوان «نماد هوشیاری» بر روی سکه‌ها و مهرها ظاهر شد. اما ناپلئون بناپارت که از این نماد متنفر بود؛ آن را با عقاب جایگزین کرد. با این حال، پس از دوران ناپلئون، خروس دوباره به جایگاه خود بازگشت.
امروزه، اگرچه خروس نماد رسمی جمهوری فرانسه نیست و جای خود را به «ماریان» داده است، اما همچنان در بسیاری از نمادهای ملی، از جمله ورزش، حضور پررنگی دارد. نقش خروس بر روی پیراهن تیم‌های ملی فوتبال، هندبال، والیبال و راگبی فرانسه دیده می‌شود.
این نماد همچنین در نشان رسمی شهرداری‌های فرانسه از سال ۱۹۵۱ و نیز در آرم کمیته ملی المپیک این کشور حضور دارد. حتی در جام جهانی فوتبال ۱۹۹۸ که در فرانسه برگزار شد، نماد مسابقات خروسی به نام «فوتیکس» بود.

#نمادهای_حیوانی
#اسطوره_در_دنیای_امروز
#اساطیر_جهان

@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

19 Jul, 07:23


خروس، 🐓 نماد کشور فرانسه

@persian_mythology

🌺

اساطیر ایران و جهان

14 Jun, 16:34


💥
#مهر_گیاه در اساطیر ایرانی

(بخش اول).


مهرگیاه یا مردم‌گباه در اساطیر ایرانی، با افرینش اولین انسان پیوند خورده است:
در لغت‌نامه دهخدا زیر چند مدخل، به نام‌های گوناگون مهر گیاه و اسطوره‌شناسی این اشاره شده است.  ذیل یبروح الصنم آمده‌است: به معنی مردم گیاه و آن بیخ گیاهی است شبیه به مرد و زن به هم پیوسته دستها بر همدیگر حمایل کرده و پاها در هم محکم ساخته…  معرب شاه‌بیزک فارسی و نیز به فارسی مردم گیاه و بیخ سگ شکن و به یونانی بطیطس و به هندی لکهمنا لکهمنی…

صادق‌هدایت در #نیرنگستان به نقل از برهان قاطع مهرگیاه را این‌گونه توصیف می‌کند: «گیاهی باشد شبیه آدمی و در زمین چین روید و آن سرازیر و نگونسار می‌باشد چنان‌که ریشه‌های آن به منزلهٔ موی سر اوست. نر و ماده در گردن هم کرده و پایها در یک دیگر محکم ساخته، گویند هر آنکه آن را بکند در اندک روزی بمیرد و طریق کندن آن چنانست که اطراف آن را خالی کنند چنان‌که به اندک زوری کنده شود و ریسمانی بر آن بندند و سر ریسمان را بر کمر سگ تازی محکم سازند و شکاری در پیش آن سگ رها کنند. چون سگ از عقب شکار بدود آن گیاه از بیخ و ریشه کنده شود و سگ کَن به این اعتبارش گویند و سگ بعد از چند روز بمیرد و آن را مردم گیاه یا مردم گیه نیز خواندند و نر و ماده آن را از هم تفرقه نتوان کرد و اگر قدری از آن را با شیر گاو بخورد زنی بدهند که عقیم باشد البته فرزندش به هم رسد. اگر از نر بخورد فرزندش نر و اگر از ماده بخورد فرزندش ماده می‌شود.» (نیرنگستان، ۸۸)


مهر گیاه به احتمال زیاد از نظر لغوی با مشی و مشیانه-که در اساطیر ایرانی حکم نخستین زوج انسانی را دارند-مربوط است. هنگامی که انسان نخستین یعنی #کیومرث درگذشت نطفهٔ او بر زمین ریخت و مشیه و مشیانه که نخستین زوج بشر بودند به صورت #ریواس از زمین روییدند. اسم آن‌ها در برخی متونبه صورت مهر و مهریانه آمده‌است. در کتاب گزینه‌های زادسپرم آمده‌است: <<کیومرث اندر گذشت… اندر پایان چهل سال، ریباس گونهٔ مشی و مشیانه برآورده شدند. یکی به یکدیگر پیوسته و هم بالا(=هم قد) و یگانه. اندر میان ایشان روان برآمد. ایشان به هم بالایی(=هم قدی) آن گونه بودند که پیدا نبود کدام نر، کدام ماده و کدام آن روان هرمزد آفریده بود… پس مشی و مشیانه از گیاه پیکری به مردم پیکری گشتند» (اساطیر ایران، مهرداد بهار: )

«چون کیومرث به هنگام درگذشت تخمه بداد، ... چهل سال [ آن تخمه ] در زمین بود با بسر رسیدن چهل سال، ریباس تنی، یک ساقه پانزده برگ، مهلی و مهلیانه  [از ] زمین رستند. درست [بدان ] گونه که ایشان را دست بر گوش باز ایستد یکی به دیگری پیوسته، هم بالا و هم دیسه بودند. میان هر دو ایشان فره،  برآمد آن گونه [هر سه] هم بالا بودند که پیدا نبود کدام نر و کدام ماده و کدام آن فره هرمزد آفریده بود که [ با ایشان است، که فره ای است که تن] مردمان از برای او آفریده شد. (بهار، اساطیر ایران، ۱۷۷، به نقل از بندهش، ۱۰۰_۱۰۷) «پس، از گیاه پیکری به مردم پیکری گشتند، و روان به مینویی اندر ایشان شد. » (بهار، ۱۲۷) روشن (یکی از مفسران زردشتی) گوید که نه ماه ریواس پیکر بودند پس به مردم پیکری گشتند. (همان، ۱۳۷)
«ارتباط انسان با گیاه ریباس باید ریشه‌ای کهن داشته باشد و محتملا، به عنوان #توتم در بعضی قبایل ایرانی شناخته می‌شده است. سپس، در اشیای میانه، این تمام در نزد ایرانیان عمومیت یافته و بعدها اعتقادی کلی شده است. (همان، ۱۸۰)

در ادبیات فارسی، مردم گیاه و مهرگیاه بارها مورد توجه شاعران بوده است و به صورت #هرمافرودیت نیز منعکس شده‌است:
باد صبا که فحل بنات نبات بود،
مردم گیاه شد که نه مرد است و نه زن است.

#اساطیر_ایرانی
#گیاهان_اساطیری
#اسطوره_گیاهان

@persian_mythology


@asr_e_ketab

🌺

اساطیر ایران و جهان

14 Jun, 16:31


ریشه مهرگیاه

@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

14 Jun, 16:29


#مهر_گیاه یا #مردم_گیاه در اساطیر ایرانی

@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

03 May, 07:36


#شباهت

اساطیر ایران و جهان

16 Apr, 08:39


📕 خاندنی‌ترین آثار ادبی و فکری جهان
✍🏽  به انتخاب: حسن محمدیان
💎

#هر _کتابی خاندنی نیست ولی کتاب‌های خاندنی بسیاری نیز وجود دارد.

📙 @ketabmand

اساطیر ایران و جهان

08 Apr, 20:15


کار شاعری چون فردوسی آفرینش دید و دریافت و زیباشناسی تازه، پیدا کردن ناپیداست، نه مثلا بازگویی منظوم خدای‌نامک، اسطوره های از یاد رفته یا داستان هایی درهم از افسانه و تاریخ.
کار او از سویی «یافتن» معنای درونی و ناخودآگاه تاریخ انسان و جهان است و از سوی دیگر بازنمود آن در سخنی که آیینه‌ی درست نمای زیبایی است. و این خویشکاری شاعر تنها به یاری دانش «خودآگاه» به انجام نمی رسد؛ وگرنه دانشمندان شاعر بودند. این مهم را بسی بیشتر «ناخودآگاه» او به سرانجامی فرخنده می رساند.
غرض تکیه بر نادانی و بی خبری شاعر نیست، بلکه توجه به ندانسته ها، به «نادانستنی» هاست؛ به آنچه در ما کار می کند و ما را می سازد بی آنکه بدانیم؛ اهمیت و اعتبار کارکرد نادانسته ها!

ارمغان مور –
شاهرخ مسکوب

#فردوسی
#اسطوره‌نگاری

اساطیر ایران و جهان

08 Apr, 13:07


🌺

#جشن_فروردینگان


روز فروردین(19) از ماه فروردین (ن.ک. #گاهشماری و #تقویم) هنگام برگزاری نخستین جشن ماهانه به نام فروردینگان (گویش بهدینی فرودوگ) است که به فروهر پاک نیاکان و درگذشتگان اختصاص دارد.

فروهرAv. fravaši-, OP *fravarti-, Pahl. fraward, frawahr, frōhar, frawaš, frawaxš)) مفهومی منحصر به فرد اندیشه ایرانی است (برخی مُثل افلاطون را برگرفته از مفهوم فروهر می‌دانند) که به همراه جان، دین، بوی و روان 5 بخش مینوی وجود انسان را تشکیل می‌دهد. فروهر پس از مرگ از تن جدا می‌شود و جاودانه در مینو می‌زیید. در مورد ریشه و معنای فروهر اجماع وجود ندارد. بیلی آن را ترکیب پیشوند -fra و فعل -var√ به معنی "پوشاندن و حفاظت کردن" که یه همراه پسوند ti- به معنای "دور کننده، دافع" است. در نظریه دیگری از فعل -var√ "گزیدن، انتخاب کردن" گرفته شده که به معنای "از پیش گزیننده" است.

در اوستا یشت 13م با عنوان فروردین یشت، که طولانیترین یشت اوستاست، ویژه ستایش فروهر نیاکان و درگذشتگان است که فهرستی طولانی از نیکان و پاکان در آن نام برده و ستوده می‌شوند. بر مبنای این یشت، فروهران در ابتدا یاریگر اورمزد در آفرینش هستند و سپس خویشکاری آنان، نگهداری و نگهبانی آفرینش اورمزد، بویژه آب و گیاه و فرزند درون زهدان مادران است. فروهر نیاکان همچنین یاور مردم در نبرد با نیروهای اهریمنی هستند.
در روز فرودینگان مردم در آرامگاه‌ها گرد می‌آیند و سفره‌هایی با خوراک آیینی (مانند: سیر و سِداب، لرک، سیروگ، آش و ...) می‌گسترند و بر آن اوستا می‌خوانند. ایرانیان این روز را جشن می‌گیرند تا شاد باشند و از آن شادی درگذشتگان را نیز شاد سازند. از فروهر همۀ مردان و زنان ایرانی و انیرانی می‌خواهند که یاور آنان در برابر اهریمن باشند و برای زندگی بهتر و ساختن جهانی آباد آنان را یاری دهند.

علاوه بر فروردینگان، پنج روز پایانی سال و آیین آتش افروزی شبانه بر پشت بام‌ها و خانه تکانی‌ نیز به گرامیداشت فروهر درگذشتگان اختصاص دارد.

ašāunąm. vaŋuhīš. sūrā . spəṇtā . frauuašaiiō. yazamaide.  yā . taxmā . hąm.varəitiuuaitīš. arəzaiieiṇtīš. xruuiš‌iiaṇtīš.  uruuīnaitīš. frascaṇdaiieiṇtīš.  vīspanąm. t‌bišuuatąm. t‌baēšā . daēuuanąm. maš‌iiānąmca.  amaē.nijanō . hamərəϑə‌.  hauuāi. kāmāica. zaošāica.
فروهرهای نیک توانای پاک اَشَونان را می ستاییم که تهم، دلیر، رزمجو، هراس افکن و کوبنده [در رسند و]  همۀ ستیزه دشمنان - خواه دیوان، خواه مردمان [دروند] - را ناچیز و نابود کنند. (فروردین یشت، کرده هفتم)

فروهر جان باختگان میهن را می ستاییم.

#جشنهای_ایرانی


@frataak

🌺
@persian_mythology

اساطیر ایران و جهان

04 Apr, 15:23


🛎
پارک قیطریه یک #محوطه_باستانی و گردشگاه ملی و ذخیره زیست محیطی است.
باید از تخریب و دست‌اندازی نهادهای خاص دولتی به آن جلوگیری شود.

@persian_mythology

🌺🌺🌺

اساطیر ایران و جهان

04 Apr, 09:32


 #تقابل ها وتناقض های حافظ با مرکز

باز آی و دلِ تنگِ مرا مونس جان باش
وین سوخته را مَحرَمِ اسرارِ نهان باش

زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

در خرقه چو آتش زدی ای عارفِ سالِک
جهدی کن و سرحلقهٔ رندانِ جهان باش

دلدار که گفتا به تواَم دل نگران است
گو می‌رسم اینک به سلامت، نگران باش

خون شد دلم از حسرتِ آن لعلِ روان بخش
ای دُرجِ محبت به همان مُهر و نشان باش

تا بر دلش از غصه غباری نَنِشیند
ای سیلِ سرشک از عقبِ نامه روان باش

حافظ که هوس می‌کندش جامِ جهان بین
گو در نظرِ آصفِ جمشید مکان باش

 گشت و گذار در جهان متن‌ِحافظ، تناقض ها و تقابلهایی را نشان می دهد که حافظ با مرکز دارد. مرکز یعنی گفتمان حاکم بر عصراو که ارزشهای محکم شده ای دارد و از همه می خواهد براساس همان رفتار کنند وحرف بزنند و هیچ نوع خروج از هنجار را برنمی تابند.حافط با رندی وچابکی آنها را دور می زند و آنچه دلش می خواهد می گوید و انجام می دهد.مرکزگریزی حافظ یعنی همین تقابل هایی در جهان متن او با گفتمان شیخ و زاهد وصوفی ومحتسب دارد . غزلی که با فعل امر آغاز می شود به معنای خواهش از همنشین جانی حافظ است که دلتنگی اش را چاره ای کند. شاعری که سوخته دل است دنبال محرم رازهای پنهان خود است .
راز پنهان حافظ چیست که دنبال دوست فوق سری می گردد تا عیب پوش حقیقی باشد ؟ معلوم است شراب خوردن در ماه رمضان ،تابو شکنی خطرناکی برای اوست به همین خاطر ،دنبال ساقی رازدار است حافظ دوگونه سفارش در جهان متن خود برای نوشیدن شراب پیش و پس از ماه رمضان می کند برای پیش از رمضان می گوید فرصت را غنیمت بشمارید که رمضان می آید :
ماه شعبان منه ازدست،قدح کاین خورشید
ازنظر تا شب عید رمضان خواهد شد.
  برای پس از رمضان هم می گوید عید شده بنوشید که دیگر منعی نداردکه طنز تناقض واری است چون شراب در غیر ماه رمضان هم ممنوع است :
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح ،که موسم ناموس ونام رفت
در وسط ماه رمضان ، شراب خواستن ، ویژه خواری اوست که ملامت زیاد زاهدان را به جان می خرد:
زآن میِ عشق کزو پخته شود هرخامی
گرچه ماه رمضان است ،بیاور جامی
  در غزلیات مولانا هم چنین خواهی  سابقه دارد:
به ماهِ روزه جهودانه، می  مخور ،تو به شب
بیا به بزم محمد مدام نوش مدام
دربیت سوم به سوی عارف سالک چرخشی می کنداو را خطاب می کند که اکنون در خرقه صوفیانه آتش زدی یعنی برخلاف ظاهر جامعه رفتار کردی پس ،رندی خودرا که تابوشکنی است    آشکارکن و مشهور عالم باش .شاعران قبل از او مثل خواجو چنین ادعایی می کردند.دربیت چهارم از قول‌ِ رفیق شفیق حافظ که گفته نگران تو هستم در جوابش می گوید به سلامت خواهم آمد منتظرم باش اما معنای ایهامی دیگری دارد که می گوید :خواهم آمد ولی نگران به سلامت رسیدن من باش که خطر کارش را گوشزد می کند .دل حافظ در آرزوی لب سرخ یار که زندگی بخش است خونین شده  می گوید ای دهان مهربان یار همچنان بسته باش تا فقط وقت بوسیدن من باز شوی .از اشک سیل آسای خود می خواهد به دنبال نامه ی حافظ ، روانه شود تا جاده  خیس شود وگردوغبار غصه بر دل یار ننشیند.در پایان غزل ،آصف جمشیدمکان ، یکی از وزرای آل مظفر که تورانشاه ،دوست حافظ بودشاهد گرفته می شود برای آرزوی رسیدن به جام جهان بین که در حضور او جام گرفته می شود.با توجه به مضامین همین غزل .از منظر ساختارگرایی ،حافظ ،از عناصر موجود در غزل فارسی ،فرمهای ارگانیک زیباتر و هنری تری می سازد که چشم وهوش رباست.لحن بیان او وتنوع نحوی ووحدت تاثیر عاطفی که در پایان ایجاد می کند حافظ را سرآمد دیگر شاعران کرده است

رحمان کاظمی

@taranom_ordibehesht

اساطیر ایران و جهان

04 Apr, 09:28


🛎
پارک قیطریه یک #محوطه_باستانی و گردشگاه ملی و ذخیره زیست محیطی است.
باید از تخریب و دست‌اندازی نهادهای خاص دولتی به آن جلوگیری شود.

لطفا پیام را باز کنید و امضا کنید.

🌺🌺🌺

اساطیر ایران و جهان

04 Apr, 09:27


https://www.karzar.net/106414