خارخاسک هفت دنده @kharkhasak7dandeh Channel on Telegram

خارخاسک هفت دنده

@kharkhasak7dandeh


درآدمی عشقی و دردی و تقاضایی و خارخاری هست.

@GA_farid

خارخاسک هفت دنده (Persian)

خارخاسک هفت دنده یک کانال تلگرامی است که به عشق، درد، تقاضا و خارخاری ها اختصاص داده شده است. اینجا مکانی است که می‌توانید با دنیای پیچیده و عمیق احساسات آشنا شوید و با تجربیات دیگران در این زمینه همراه شوید. اگر به دنبال یک فضای انسانی و صمیمی برای بیان احساسات خود هستید، خارخاسک هفت دنده مناسبترین جای برای شماست. این کانال به پرسش‌ها و معماهای زندگی پرداخته و از زبانی صادقانه و عمیق برای بیان احساسات استفاده می‌کند. خارخاسک هفت دنده، زیر نظر کاربر @GA_farid فعالیت می‌کند و از تجربیات و داستان‌های وی در این زمینه بهره می‌برد. پس عضو شوید و به جمع این جامعه عاشقانه پیوند بزنید. در اینجا هیچ احساسی تنها نیست و همه به آرامش و تسلی احتیاج دارند. خوش آمدید به خارخاسک هفت دنده!

خارخاسک هفت دنده

13 Jan, 16:30


یه خبری می خوندم که جزیره #بوموسی صاحب سینما شده.
یه سینما برای اینکه مهر مالکیت این جزیره به نام سرزمین ایران تثبیت شده باشه کافی نیست.
اگه دست من بود اتفاقا این سه جزیره محل مناقشه رو منطقه خیلی خیلی آزاد اعلام می‌کردم.
در اون حد آزاد که همه خواننده‌های ایرانی و خارجی بتونن بیان در این جزیره کنسرت اجرا کنن ( حتی هنرمندان در سطح خیلی بالا) و همه ایرانی‌هایی که اجازه ورود به ایران رو ندارن یا وارد شدنشون به ایران براشون خطرناکه در نهایت امنیت کامل بتونن به این جزایر بیان و برن‌.

خلاصه این جزایر رو منطقه " بالا بلندی" و امن سرزمین ایران اعلام می‌کردم بطوریکه َهیچ گرگی اجازه تعدی و ظلم به هیچ بره‌ای رو در اونجا نداشته باشه!
و بعد از مدت کوتاهی می‌تونستیم شاهد باشیم. کاری که هزار هزار سرباز جان برکف می‌تونن برای پاسداری از سرزمینشون بکنن.
استفاده ابزاری! از آزادی، موسیقی، رقص، هنر و صد البته عشق وطن و ابتکار خلاقانه می‌تونه انجام بده.

پی نوشت: بالا بلندی یه بازی قدیمی بود تو مایه های بزن دررو! اما اگه در می‌رفتی و می‌پریدی بالای هر بلندی کوتاه و بلندی که پیدا می کردی، دیگه آزاد بودی و آقا گرگه نمی‌تونست و حق نداشت شکارت کنه.



https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

12 Jan, 06:43


این بحث ثواب و عقاب الهی خیلی جالب است و می‌شود از زوایای گوناگون به آن نگریست و نتایج گوناگون گرفت‌.
سوال این است: که آیا ما معتقد هستیم کالیفرنیایی‌ها دارند تاوان بی تفاوتی یا مساعدت رهبران خود با نتانیاهو برای ظلم و ستم به مردم غزه را پس می‌دهند؟
و آیا اسماء اسد یا بشار اسد که گویا اکنون در شرایط سخت سلامتی هستند به غضب الهی گرفتار شده و مشغول پس دادن تاوان هستند؟
آیا صدام حسین کافر چون به شیعیان عراق ستم می کرد آن عاقبت را پیدا کرد؟
یا قذافی رهبر لیبی حاصل اعمال خود را پس داد؟

اگر ظلم یا خشم طبیعت را به مفهوم درس عبرت و عقوبت الهی ببینیم چه می شود؟
به عبارت دیگر اگر ظلم یا حوادث طبیعی عقوبت الهی باشد.
نظرمان در مورد آمار تکان دهنده مرگ و میر در بزرگترین زلزله‌ها یا طوفان‌های طبیعی یا شرایط مردم غزه یا فلسطین، مردم عراق یا لیبی، مردم ایران یا ژاپن یا آنهمه کشته شده در جنگ جهانی اول و دوم‌ و جنگهای متفرقه در آفریقا و آمریکای لاتین و اروپا، حتی سرانجام شخص امام حسین و اکثر ائمه و یاران و خاندانشان چه می‌باشد؟
آیا این همه و اصلا کلهم بشریت مدام در حال تاوان پس دادن به سبب گناهان خود یا نیاکان و نزدیکانشان هستند؟



https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

11 Jan, 15:10


عصر شنبه‌ی جمعه طوری است.
رفتم از یخچال بطری آب را بردارم قوطی کوچک وانیل از در یخچال بیرون پرید!
برش داشتم، فقط یک توک قاشق چایخوری وانیل داخلش مانده بود. ویرم گرفت حالا که یک توک قاشق چایخوری وانیل داریم! کیکی بپزم.
یادم آمد داخل فریزر هم کمی‌کدوحلوایی داشتیم.
به به کیک کدو حلواییییی که هیچ وقت نپخته‌ام!
چه شود؟
یکی دو سرچ با موضوع، "پخت کیک کدو حلوایی با شیره "( شیره مان زیاد است خب) زدم.
هیچ دستوری به کارم نیامد. بخصوص برای آنکه آنها که کیک کدو حلوایی‌شان را با شیره می‌پختند همگی بجای" آرد" داخلش "جوی دو سر" می‌ریختند.
بنابراین بی خیال آموزش‌های بدرد نخور اینترنتی شدم و با استعانت از سابقه همیشه مردود کیک پزیم افتادم به ترکیب کردن موادی که اندازه‌شان را هم به ضرورت چیزهایی که خودم داشتم تعیین می‌کردم.
دو لیوان آرد گندم ( شاید کمی بیشتر، شاید کمی کمتر نمی‌دانم. هرچه در یخچال داشتیم ریختم)
۴ عدد تخم مرغ خیلی کوچک
دو لیوان فرانسوی کدو حلوایی پوره شده( دستور العمل‌ها می‌گفت نصف لیوان کافی است اما من دو لیوان پوره کرده بودم و همه اش را ریختم)
یک پیمانه روغن مایع
بیکینگ پودر یک قاشق مرباخوری
کمی دارچین
یک پیمانه و نیم شیره انگور
کمی پوست پرتقال ( برای کلاس کار)
و بعد مخلوط کردن این چیزها با هم و چرب کردن ظرف و گرم کردن فر و در نهایت گذاشتن مخلوط در فر با دمای ۱۷۵ درجه به مدت ۴۵ دقیقه.
راستش هنوز نیم ساعت از گذاشتن کیک داخل فر می‌گذرد. اما هنوز بوی خاصی از کیک به مشام نمی‌رسد.
اما من همچنان خوش بین هستم.
حالا دنیا را چه دیدید شاید وقتی کیک را از فر درآوردم تصویرش را برایتان بگذارم.
اگر هم نگذاشتم بدانید فردا مرغ و خروس ها جشن حنا بندان دارند! به صرف کیک خارخاری پز.
به هرحال آنها بیست و چهار ساعته در حال جفت گیری هستند بنابراین هر روز که برایشان کیک ببریم انگار کن جشن حنا بندانشان باشد.
#کیک_کدوحلوایی
#حنابندان
#کیک_کدوحلوایی_باشیره
#شیره
#از_آن_شیره‌_ها_نه

ته نوشت اول: هیچی پف نکرده
ته نوشت دوم: یادم رفته یک توک چایخوری وانیل رو توش بریزم
ته نوشت سوم: فردا مرغ و خروسا حنا بندون دارن

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

11 Jan, 07:04


واروژ کریم مسیحی به وزیر ارشاد: به من می‌گفتند کارهایت روح اسلامی ندارد!

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

09 Jan, 04:19


چی بود این #چچیلیا_سالا خبرنگار ایتالیایی؟ بداخلاق، بی‌حجاب، بد ادا.
خبرنگار فقط #کاترین_شکدم تازه مسلمون هم شد، کربلا هم‌رفت! خیلی هم با اخلاق و محجبه.
میونه همه باهاش خوب! میونه اونم‌ با ( همه) عالی.
بله اینطوریاست ما با خبرنگارا مشکلی نداریم. مگه خبرنگارا با ما مشکل داشته باشن.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

07 Jan, 06:00


همینطور داره تعداد زن‌هایی که بر اثر دیوانگی یا مشکلات اعصاب و روان کشف حجاب می‌کنن یا کلا لخت می‌شن بیشتر می‌شه.
کم کم داریم می‌ریم به سمتی که شهر پر از دیوانه بشه.


ته نوشت: همسر اون خانمی که تو فرودگاه کشف حجاب کرده با تأیید سابقه بیماری چندین ساله و اختلال اعصاب و روان همسرش فرمودند، ایشون رو پس از مراجعه به پزشک فرودگاه از محل ترمینال خارج نمودیم.
( ایشون البته ذکر نمی‌کنن برای درمان خانم قبل مراجعه به پزشک مجبور شدند از ضرب و شتم درمانی استفاده کنن.)
ته نوشت دویم که شاعر می‌فرمان:
درشهر یکی کس را
هشیار نمی‌بینم
هریک بتر از دیگر،
شوریده و دیوانه



https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Jan, 19:06


با دخترها نشسته‌ایم به تماشای آلبوم عکسهای نوجوانی و جوانی من، بچه‌‌ها از دیدن آن همه ابرو و مقنعه های بلند و مانتوهای اپل دار غَش و ضعف می‌روند
اصرار دارند عکس ِ عکس‌های درپیتم را بیاندازند تا بعدا بتوانند در خلوت خودشان و شاید در گروه‌های دوستانه‌شان به آن تیپ و استایل بخندند.
( نشود که فردا عکس من و دوستانم در فضای مجازی دست به دست شود؟)
تردید می‌کنم، نمی‌گذارم.
خودم اما یکی دو عکس داف‌ترم را ( با متر ومعیار تیپ و قیافه و ریش و سبیلی که در آن سن‌ و سال داشتم) می‌گیرم تا بعدا دوباره خودم را ببینم.
اگر بشود با فتوشاپ کمی جای سبیل‌هایم‌ را سفید کنم. وسط ابروها را بردارم یک صفایی به صورت هفده هجده سالگی‌ام بدهم.
بلکه هم بشود دوباره روزهای نوجوانی‌ام را بیاد آورم.
عشق‌های از یاد رفته‌ام را.
سرخوشی‌های سبکسرانه‌ام را.



https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Jan, 17:36


وقتی می‌گن خاک ایران دامن گیره، اینجوری می‌گیره.
ایجور جاهایی داره ایرون!
#باستانی_پاریزی
#ادواردبراون



@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Jan, 09:13


صحبت‌های حسن قشقاوی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با مردم در خصوص مشکلات ناامنی (از سگ‌های ولگرد تا دزد) و جا خالی امام جمعه نصیر شهر رباط کریم.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Jan, 06:45


صبح یک فیلم وحشتناک دیدم از سلاخی یک گوسفند جلوی چشم گوسفند دیگر.
چشمان گوسفندی که با وحشت و حیرت سلاخی آن دیگر گوسفند را تماشا می‌کرد از جلوی چشمم محو نمی‌شود.
مسخره بنظر می‌آید اما به هر حال نشستم دعا خواندم برای آن گوسفند سلاخی شده و آن گوسفندی که با وحشت مرگ گوسفند دیگر را تماشا می‌کرد.
و صد البته برای آن قصاب و بقیه قصابانی که فرزند را در مقابل پدر و مادر، دوست را در مقابل دوست، صاحب جان را در مقابل صاحب جان، بی‌جان می‌کنند نیز دعا کردم.
از خداوند خواستم ما را از این که بخشی از رهروان و سربازان ظلم و جور باشیم نجات دهد.
و مارا در مسیر خیر و نیکویی قرار دهد.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

04 Jan, 17:17


چهارشنبه سوری برلین!
فرهنگ سازی کردیم برای دنیا.
بعد می‌گن از دوره فرهنگ سازی ایران گذشته.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

04 Jan, 07:55


بیزبیز زنگ می زند؛ مامان این ایران دهن ما را سرویس کرده، پشت در ایستاده شدیدا میو میو می‌کند، می‌خواهد هر طور شده برود بیرون.
می‌گویم؛ مامان جان صبح زود گربه‌های محله آمده بودند  راه پله با صدای بلند دعوا می‌کردند. حتما حالا که آب‌ها از آسیاب افتاده می‌خواهد برود ببیند داستان چه بوده؟
بیزبیز می‌خندد؛ حالا چکارش کنم؟ خیلی بدجور سرو صدا می‌کند واقعا اعصاب خرد کن شده؟
می گویم؛ هیچی در را باز کن و بفرستش بالای پشت بام،  بعد در را ببند و بگذار ده دقیقه همان بالا باشد! هوا آنقدر سرد است که خودش پشیمان می‌شود.
بیزبیز: نه مامان به خدا خیلی عصبانی است اگر برود همه گربه های محل را پاره پوره می‌کند. باور کن اگر بفرستمش  پشت بام خودش را پایین می‌اندازد  تا برود سراغ گربه های محل.
غش غش می‌خندم؛ حالا تو بیاندازش. نترس پنج دقیقه دیگر خودش میومیو می‌کند که بیا در را باز کن برگردم خانه.
چند دقیقه بعد دوباره بیز بیز زنگ می‌زند، می گویم: چه شد؟
می گوید: در را باز کردم برود پشت بام اما جلوی در ایستاد و کمی هوا را بو کشید. وقتی دید خیلی سرد است بدو بدو برگشت توی خانه. الان هم روی صندلیش خوابیده. خیلی استرس وارد شده به این گربه نیاز به استراحت دارد.

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

03 Jan, 13:27


به حول و قوه الهی هدیه خوشبخت سری پیش را ارسال کردم، و انشالله تعالی تا سه چهار روز آینده به دستش می‌رسد.

این را به این قصد نوشتم که بدانید انتقال تجربیات و دانسته ها و خاطرات به دیگران به منظور کسب تجربه، اطلاعات یا شادی یا کلا مشارکت در مسابقات خارخاسکی من چقدر باخودی است و مطلاقا جنبه سرکاری ندارد!

مضافا اینکه بدانید خارخاسک هفت دنده چقدر با ور اصفهانیش ور رفته که می‌تواند گاهی هم دست به جیب شود و هدیه بخرد و هدیه بفرستد.

و اما بعد...
برای مسابقه بعدی ( که آنهم از طریق تعداد لایک های خودتان به کامنت افراد برنده خوشبخت معلوم می شود) این چالش را در نظر گرفته ام که هر کس در مورد یک دمنوش گیاهی (که خود ساخته یا از صندوق راز و رمز خانوادگیش بدست آورده) و صد البته امتحانش را پس داده، بنویسد.

مثلا اینکه، گل گاوزبان و سنبل طیب را با دو پر لیموعمانی و کمی نبات و یک قاشق آب لیمو مزه دار کنیم چقدر آرام بخش است و فلان و بهمان....

می‌تواند یک دستور دمتوشی باشد که واقعا هم امتحانش را در خاندان بی‌اعصاب ما پس داده است.


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

03 Jan, 10:10


متولدین ۲۰۲۵ تا ۲۰۳۹ تحت تاثیر هوش مصنوعی قرار می‌گیرند/ «نسل بتا» چه ویژگی هایی دارد؟

🔺دنیای اقتصاد:
از ابتدای سال ۲۰۲۵، شاهد طلوع نسلی جدید به نام «بتا» خواهیم بود. نسلی که در دنیایی کاملا دیجیتال و متصل به هم رشد خواهد کرد و تحولات شگرفی را در جامعه رقم خواهد زد. این کودکان که بین سال‌های ۲۰۲۵ تا ۲۰۳۹ متولد می‌شوند، پس از نسل آلفا، زد و هزاره قرار می‌گیرند.

🔺براساس گزارشی از ان بی سی نیوز نسل بتا، نسلی است که از همان کودکی با فناوری‌های جدید بزرگ می‌شود و به راحتی با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند. آن‌ها بسیار کنجکاو و خلاق و به دنبال یادگیری مستمر و توسعه مهارت‌های خود هستند.

🔺همچنین، نسل بتا به مسائل اجتماعی و محیط‌زیستی اهمیت زیادی می‌دهد و به دنبال ایجاد تغییرات مثبت در جهان است. با توجه به گسترش شبکه‌های اجتماعی و اینترنت، نسل بتا به یک جامعه جهانی متصل خواهد بود و افراد این نسل، می‌توانند به راحتی با سراسر جهان ارتباط برقرار کرده و فرهنگ‌های مختلف را بشناسند.

🔺با وجود تمام ویژگی‌های مثبت، نسل بتا با چالش‌های بزرگی نیز روبه‌رو خواهد بود. استفاده بیش از حد از دستگاه‌های دیجیتال، فشارهای اجتماعی و تغییرات سریع دنیای اطراف از جمله این چالش‌ها هستند.

🔺با این حال، این نسل با بهره‌گیری از دانش، خلاقیت و همکاری با یکدیگر، می‌تواند این چالش‌ها را به فرصت تبدیل کند و آینده‌ای بهتر برای خود و نسل‌های آینده بسازد.

🔗متن کامل

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir

خارخاسک هفت دنده

02 Jan, 16:26


بازداشت پزشک ایرانی در آمریکا / اتهام : خوراندن دارو به زنان و تجاوز به آنها.

چرا راه دور بریم، ما داشتیم صندلی داغ بازی می‌کردیم یکی از پزشکهای گروه گفت: بعضی مریض‌هایی که می‌اومدن پیشش برای سونوگرافی...
آدم خیلی خردمندی هم نشون می‌داد.


ته نوشت: نمی دونم چرا عکس بیچاره رو تار نکردن.
ظاهرا تو آمریکا مرسوم نیست عکس متجاوز و دزد و قاتل رو شطرنجی کنن.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

02 Jan, 15:21


میگن اسما اسد که در شرف مرگه بنده خدا سرطان خون گرفته.
بشار اسدم که دیروز ترور بیولوژیک شده.
خلاصه این دوتا بخت برگشته انگار تنها و دور از سرزمین و یاران و اقوام خودشون افتادن کنج یه بیمارستانی تو روسیه و انتظار مرگ رو می‌کشند.
القصه حالی دارند این زن و شوهر خیلی نزدیک به پادشاه ظالم مد نظر جناب سعدی.
و چه حیف که حاکمان ظالم عبرت گیرنده نیستند وگرنه فقط دیدن حال و احوال یکی از این ظالمان که در این چند ساله در منطقه خودمون به فلا‌کت افتاده کافی بود که این نادان‌ها بفهمند هیچ سنگری مطمئن تر از ایستادن در کنار مر‌دم خودشون نیست.


#سعدی
خبرداری از خسروان عجم
که کردند بر زیردستان ستم؟
نه آن شوکت و پادشایی بماند
نه آن ظلم بر روستایی بماند
خطا بین که بر دست ظالم برفت
جهان ماند و با او مظالم برفت
خنک روز محشر تن دادگر
که در سایهٔ عرش دارد مقر
به قومی که نیکی پسندد خدای
دهد خسروی عادل و نیک رای
چو خواهد که ویران شود عالمی
کند ملک در پنجهٔ ظالمی
سگالند از او نیکمردان حذر
که خشم خدای است بیدادگر
بزرگی از او دان و منت شناس
که زایل شود نعمت ناسپاس
اگر شکر کردی بر این ملک و مال
به مالی و ملکی رسی بی زوال
وگر جور در پادشایی کنی
پس از پادشایی گدایی کنی
حرام است بر پادشه خواب خوش
چو باشد ضعیف از قوی بارکش
میازار عامی به یک خردله
که سلطان شبان است و عامی گله
چو پرخاش بینند و بیداد از او
شبان نیست، گرگ است، فریاد از او
بد انجام رفت و بد اندیشه کرد
که با زیردستان جفا، پیشه کرد
به سختی و سستی بر این بگذرد
بماند بر او سالها نام بد
نخواهی که نفرین کنند از پست
نکو باش تا بد نگوید کست
 


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

01 Jan, 13:39


خدارو شکر بلاخره یک نفر از من دستور درست کردن معجون رویش مویی که باید حتما با یه چی دیگه به سرتون بزنید ( چون ممکنه نوک انگشتتون مو دربیاره) رو پرسید.

با سپاس از دقت نظر و نیاز مبرمی که در خود برای استفاده از این معجون رویش مو احساس کرده‌اید. ضمن تشکر بسیار از شما عزیزان.
فرمول معجون ریزش مو را معرفی می نمایم.

۱_ یک مشت کوچک نخود خام( من قدیم ها همیشه از پیرهای فامیل شنیده بودم که نخود خام برای ریزش و رویش مو خیلی خوب است.)
۲_ دو شاخه رزماری (که در زمینه توقف ریزش مو خیلی معروف شده)
۳_هفت عدد میخک خشک که از عطاری می‌توانید ابتیاع نمایید.
۴_ دو سوم شیشه را آب می ریزیم.

مواد را در یک شیشه سس مایونز خالی و بزرگ ریخته درش را می‌بندید در قابلمه‌ی بزرگی که داخلش تانصف آب ریخته اید می‌گذارید و برای ۳ ساعت اجازه می‌دهید که آب قابلمه بجوشد و معجون جا بیفتد.

سپس مواد را خارج کرده ( بعد از سرد شدن) میکس نموده از صافی رد می‌کنید. داخل آب پاش خالی ریخته و هر از چند گاهی به سر مبارک می‌پاشید.
انشالله که مثمر باشد.

#معجون_رویش_مو
#شیشه_خالی
#آبپاش_خالی
#قابلمه_کهنه
#خریداریم


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

31 Dec, 07:02


امروز وقتی بازهم تک و تنها رفته بودم باشگاه ورزشی و به قاعده همیشه در فاصله چند تمرین دلم طاقت نیاورد و شروع کردم به تمیز کاری و رفت و روب.
ناگهان در این سن و سال خودم را کودک یتیم و بی سرپناهی دیدم که روزنی به سالن نمایشی متروکه پیدا کرده و کم کم به این نتیجه رسیده که باید بر ترس تنهایی غلبه کند و شروع کند به قدرشناسی از سرپناهش.
دست دوستی بسوی روح پر سخاوت فضا دراز کرده و با زیباکردن سرپناه آنجا را با خود مهربانتر کند.
و اینچنین است که با آن شور و شوق کودکانه غرق در رویا، رقص کنان و آوازه خوان به اجرای یک نمایش دونفره میان خود و روح سالن نمایش مشغول شده است.

شوخی نیست که آن‌همه آینه و آن‌همه وسیله و آن‌همه سکوت، آدمیزاد را دچار توهم می کند.


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

30 Dec, 15:05


از روزی که آن فیلم روز جهانی قدس را دیدم که یکی دو نفر وسط جمعیت شعار می‌دادند: تا قدس رو پس نگیریم آروم نمی‌گی‌گیریم.
و بقیه مردم طوطی وار تکرار می‌کردند.
به این نتیجه رسیدم که این برنامه ها و مرا‌سم دقیقا همان جایی است که هر چه نفوذی و جاسوس اسراییل و آمریکای جهانخوار، به آن امید بسته‌اند و پشتش سنگر گرفته‌ و ای بسا خودشان تشویق و ترغیب به برگزار شدنش دارند.
دلیلش آنکه تا وقتی این برنامه‌ها همچنان روی بورس است با شرکت در این قبیل مراسم حکومتی یا تجمعات مثلا خودجوش به سرعت می‌توانی خودت را جای خودی ها جا بزنی و چهره موجه حکومتی به خود بدهی.
بخصوص آنکه هنوز در بسیاری از ادارات و سازمان ها هنگام ارتقاء کارکنان یا گزینش افراد به شرکت آنها در این قبیل مراسم امتیاز می‌دهند.

بنابراین اکثر این مراسمات و تجمعات که روزی روزگاری تجلی شرکت واقعی مردم معتقد به نظام بود. در حال حاضر نود و نه درصد تبدیل شده‌اند به سنگر سوء استفاده افراد قالتاق و بی مایه و ریاکار، یا نفوذی های کارکشته و آموزش دیده برای استتار خود.


ته نوشت: قائل به همین نکته در یک پیج دولتی عکسی می دیدم از مراسم نه دی دیروز و ناگهان یکی از همکاران قدیمی خود که در حال حاضر در یکی از ادارات دولتی پست و مقامی دارد را رویت کردم.
من از پدرسوختگی و لاابالی گری و بی اخلاقی این آدم هرچه بگویم کم است. خودتان فکر کنید کسی که با حقوق دولتی خانواده را فرستاده آن ور، خودش در ایران مانده به ریال کسب درآمد می کند و به دلار خرج اینها می‌کند، چه حکایتی دارد؟

ته نوشت دوم: هنر حکومت یکی هم همین است که از آدم های پوچ و توخالی خشت زده و خشت زده و دیوار ساخته و بعد به همین دیوار تهی و توخالی تکیه زده است.
البته شاید اصل همین هنر! هم‌ کار نفوذی‌ها باشد که خب پس آخر و عاقبتش معلوم است.


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

30 Dec, 09:48


🟢اشارات باقی ادراک

آنوقت‌ها که هنوز رسما معلم بودم یک بار با عنوان پایان‌نامه‌ی یک دانشجویی واقعا شوکه‌شدم:
طراحی موزه‌ی نابینایان.
در آنِ اول با خودم گفتم چنین چیزی امکان ندارد. ابزار اصلی درک موزه چشم است و امان از این فانتزی‌بازی‌های بچه‌های غیرانتفاعی.
بعد وقتی شروع به توضیح‌دادن کرد فهمیدم که: امان از این ذهن چارچوب‌پیچ‌شده‌ی بچه‌های دولتی.
تازه توانستم متوجه درک چهار حس دیگر آدم از محیط بشوم.
اینکه می‌شود مهمان موزه‌ی ایران‌شناسی شد و
با تو از ایران بگوید بوی شالیزار و دیوار نم‌زده کاهگلی و بهار نارنج و گلاب و زیره و کماچ و صدای دریا و سکوت کویر و صدای پرنده‌ها و آوازهای غمزده و ناهماهنگ دخترهای کارگاه قالیبافی و انعکاس صدای قدم‌هایت در دره و کوه و کوی و خیابان و احساس سنگریزه زیر پایت حتی به واسطه‌ی کفش و احساس باواسطه‌ی شیرینی و ترشی از بوها و صداها و لمس‌ها.
این‌ها تازه دریافت لحظه‌ای فقط با چهار حس مطرودمانده‌ی ما آدم‌های چشم‌دار است. تصویرها و تعبیرها و کلماتی که بر اثر تمرکز زیاد و نوشتن در این وضعیت ساخته‌می‌شود خودش دنیایی است دیدنی و شگفت.
اخیرا با دختری نابینا دوست شده‌ام. دختری شیرازی که تقریبا اندازه‌ی یک‌نوجوان از من جوان‌تر است و سودای نوشتن دارد و در دانشگاه تهران دکترای ادبیات می‌خواند.
فاطمه‌ی بسیار شنوا و بویا و لمسا (؟!) و چشا به شکل متفاوتی جهان را در آغوش می‌کشد؛ اما می‌کشد.
سفر می‌رود لاک می‌خرد و می‌زند با دوستانش در کافی‌شاپی ناآشنا قرار می‌گذرد و با جنگل و مه مراوداتی دارد که من یکی هرگز نداشته‌ام. از همه عجیب‌تر این‌که در کانال تلگرامش هم می‌نویسد.
تا حالا به این فکر کرده‌اید که آدم نابینا چطور با چیزهایی مثل تلگرام ارتباط برقرار می‌کند؟ من تا آن موقع که خارخاسک هفت‌دنده فاطمه را معرفی نکرده‌بود نمی‌دانستم‌ و حتی متوجه ندانستنم هم نبودم.
این روزها من و فاطمه قرار گذاشته‌ایم که زیاد بنویسیم. خدا را چه دیدی شاید غبارها و غرهایمان را شست و برد.

لینک کانال خارخاسک هفت دنده که در او عشقی و خارخاری و تقاضایی است

@GA_farid

لینک کانال فاطمه

https://t.me/avar_parishani




نوشته نجمه عزیزی

                           لینک کانال  👇
https://t.me/njmeazizi

خارخاسک هفت دنده

30 Dec, 06:16


روز خود را چگونه آغاز کردید؟
با تف و لعنت به مثانه.

ته نوشت: عوضش بازی مانکالا را بگی نگی یاد گرفته‌ام و امروز بلاخره یک دست بازی را بردم‌.
یک سه دستی هم تخته شروع کردم که رقیب همان دست اول در یک تنگنای حیاتی گیر افتاد و کل سه دست را واگذار کرد.
یک دست هم حکم بازی کردم که مفتضحانه باختیم و یار بی‌معرفت هرچه از دهنش درآمد به من گفت و رفت.


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

29 Dec, 16:32


این هم لینک لیست مثنوی خوانی‌های دفتر سوم مثنوی از ۱ تا ۷ برای کسانی که علاقه‌مند هستند.


https://t.me/kharkhasak7dandeh/6061

https://t.me/kharkhasak7dandeh/6120

https://t.me/kharkhasak7dandeh/6154

https://t.me/kharkhasak7dandeh/6171

https://t.me/kharkhasak7dandeh/6192

https://t.me/kharkhasak7dandeh/6200

https://t.me/kharkhasak7dandeh/7327

خارخاسک هفت دنده

29 Dec, 16:22


#مثنوی_بخوانیم۷
نشسته‌ام در خلوت آشپزخانه‌ای خود و مثنوی خوانی می‌کنم و  همچنین مخلوط رزماری و نخود خام سر گاز تیلیک و تیلیک می‌جوشد( محتویات مربوطه را ریخته‌ام داخل شیشه ترشی و کمی آب رویش ریخته‌ام و گذاشته‌ام داخل قابلمه، رویا فروش‌های اینستاگرامی تجویز کرده‌اند عصاره مربوطه را به سنگ بپاشید چنان پشم و پیل در می‌آورد که با بچه گربه اشتباهش می‌گیرید.)
القصه رسیده‌ام به:
" داد خواستن پشه از باد به حضرت سلیمان"
(در انتهای دفتر سوم)
داستان اینه که پشه شنیده بوده حضرت سلیمان خیلی دادگره و به سه سوت، داد ظالم جبار رو می‌گیره و دو دستی تقدیم می‌کنه به مظلوم بی‌چاره.
برای همین پا می شه از باغ و راغ راه می‌افته میاد کاخ سلیمان و به حضور می‌رسه و می‌گه؛
که‌ای سلیمان معدلت می گستری
( یعنی عدالت پاشی می‌کنی!)
بر شیاطین، آدمیزاد و پری
داد ده ما را که بس زاریم ما
بی نصیب از باغ و گلزاریم ما
مشکلات هر ضعیفی از تو حل
پشه باشد در ضعیفی خود مثل
...
ای تو در اطباق قدرت منتهی
منتهی ما در کمی و بی رهی
یعنی ما ته ضعیفانیم و مشکل دار و گرفتار ظالم‌های عالم هستیم و تو انتهای همه ی مراحل و طبقات قدرت و خیلی کارت درسته، پس بیا داد ما بستان.
حضرت سلیمان هم که می بینه پشه اینطوری اومده داره تعریف و تمجیدش رو می‌کنه و دست به دامنش شده و آوازه داد و انصافش به پشه هم رسیده، یه کمی بیشتر جو م‌ده و خودش هم شروع می‌کنه به معرفی بیشتر خودش که بله ببم جان درست شنیدی من خیلی دادگر هستم و اصلا کی جرات داشته در دوره سلطنت ما بیاد حتی به پشه هم ظلم کنه.
کیست آن ظالم که از باد و بروت
(باد و بروت کنایه از  خودخواهی و کبر است.)
ظلم کرده است و خراشیده است روت
ای عجب در عهد ما ظالم کجاست
که او نه اندر حبس و در زنجیر ماست

حضرت سلیمان بوده دیگه کلی هم اجنه و دیو و پری داشته هر چی ظالم و جنایتکارو گرفته بوده و انداخته بوده به حبس!
چونک ما زادیم ظلم آن روز مرد
پس به عهد ما که ظلمی پیش برد
و خلاصه دیگه شروع می کنه به گفتن اینکه؛ ما نوریم و ظلم و ظالم غرق در سیاهی و تاریکی پس بدیهیه که وقتی من زاده شدم (که نور هستم) دیگه تاریکی باقی نمی مونه.
و می‌گه و می‌گه تا می‌رسه یه اینجا که پشه جان اصلا غمت نباشه و اصلا نمی‌خواد مظلوم وار سرت رو به آسمان بلند کنی و به خدا پناه ببری چون خدا مذاهب و پیامبران را اصلا! آورده برای همچین روزهایی که آه مظلوم به آسمان بلند نباشه و بساط فلک رو بهم نریزه.
زآن نهادیم از ممالک مذهبی
تا نیابد بر فلکها یا ربی
منگر ای مظلوم سوی آسمان
که آسمانی شاه داری در زمان
یعنی من هستم دیگه مشکلت حله، حالا بگو دردت چیه؟
پشه هم شروع می‌کنه به گفتن اینکه، آقا مشکل ما پشه‌ها از باده ( بله همین بادی که هو هو می کنه) که این ظالم باعث شده ما پشه‌ها خون به جگر بشیم  تا یه فرصتی دست می‌ده که ما بریم بزنیم، باد میاد بساط ما رو بهم می‌ریزه.
ما زظلم او به تنگی اندریم
با لب بسته از او خون می‌خوریم

حضرت سلیمان می‌گه، باد یا حالا هرچی، حتم بدون که حقت رو می‌گیریم می‌دیم دستت. ولی اصولا محضر دادگری ما اونجوری نیست که فقط یک طرف دعوی اینجا باشه، باید هر دو طرف تشریف بیارن بشینن رودروی هم و ما هم بشینیم ببینیم هر دو طرف چی می‌گن، پس شما تشریف ببر به باد هم بگو بیاد!
پشه می‌گه قربانت گردم مثل اینکه یادت رفته‌ها!
باد که جزو ارباب جمعی خود شما بود و در تسخیر حضرت سلیمانی قرار داشت، من چطور بگم باد بیاد؟
حضرت سلیمان می‌بینه که اِ مث که! پشه راست می‌گه‌، بنابراین خودش از بین بادها اون باد مهربونه و ناز نازیه یعنی باد صبا رو فرمان می‌ده که بیاد.
بانگ‌زد آن شه که ای باد صبا
پشه افغان کرد از ظلمت بیا
باد صبا هم تا صدای حضرت سلیمان رو شنید فوری وتیز و ویز حاضر شد.
اما، جناب باد هنوز از این در نیامده بود که پشه از اون در فرار کرد و رفت.
سلیمان گفت: پشه جان کجا کجا تازه باد رو گفتیم بیاد.
پشه همونطور که فرار می‌کرد می‌گه: نه آقا مخلص شما هم هستیم اما اصلا مرگ من در بود همین باده. و سیاه روزی من از وجود اوست.

نتیجه اینکه مولانا علیه الرحمه می‌خواد نتیجه بگیره؛ " باباجان ما انسان ها پشه ای بیش نیستیم و اگه بخواهیم با باد روبرو بشیم باید بمیریم"
ما انسان ها سایه هستیم و اگر بخواهیم طالب نور باشه. همین که نور ظهور کنه ما خود به خود نابود می‌شیم.
گرچه آن وصلت بقا اندر بقاست
لیک ز اول آن بقا اندر فناست
سایه هایی که بود جویای نور
نیست گردد چون کند نورش ظهور


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

28 Dec, 11:14


فهیمه: امروز سمت ما هم پلنگ گرفتن! بعد همای سعادت مثکه پلنگا قراره بیان.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

28 Dec, 10:42


چندی پیش در ارتفاعات قزوین که درود و سلام پروردگار بر مردمانش باد، یه ردپای خیلی بزرگ دیدیم.
همون موقع فکر کردم، این یه ردپای عادی نیست و احتمالا رد پای پلنگ باشه.
امروز در خبرها دیدم که در همون ارتفاعات پلنگ دیده شده.
بله اینطوریاست، تو زندگی لازم نیست الزاما همه چیز رو مستقیم ببینی تا بفهمی چه خبره؟ گاهی کافیه فقط به ردها و نشانه‌ها توجه کنی و خیلی چیزها رو بفهمی.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

27 Dec, 18:48


دو سه روزی است که بیزبیز و عمه خانمش! افتاده‌اند به تولید محتوا.
خانه مادر بزرگ را پاتوق خودشان کرد‌ه‌اند و از صبح علی الطلوع ( برای بیزبیز می‌شود ساعت ۱۰) می‌روند آنجا و شروع می‌کنند به فیلم گرفتن و یوتوب کردن از هر فعالیتی که انجام می‌دهند.
ترشی لبو، پای کیک، ژله ترش، فریز کردن نان، پخت قورمه سبزی، نگین تراشی از سنگ باغچه و...
باور کنید دو روز است کارشان را شروع کرده‌اند اما انگار کن بیست سال است این‌کاره اند.
خانمهای گل اگه بتونید بشقاب‌ها را اینطور کنار هم بچینید بهتر می‌تونید فضاهای خالی رو کنترل کنید.
برای مهمان‌های نازنینتان در روزهای سرد زمستان این کیک را بپزید و آنها را از طعم و مزه‌اش سورپرایز کنید.
بهتر است ترشی لبو را در چنین شیشه هایی بریزید که سرش چنین لاستیکی داشته باشد و...
تمام برنامه‌ها را هم بدون تکرار می‌گیرند، فی البداهه مثل بلبل حرف می‌زنند و می‌روند سراغ فعالیت بعدی و چون اصلا وقتش را ندارند تکرار دوباره‌ای داشته باشند به همین دلیل در پس زمینه فیلمهای تولیدی‌شان از صدای نعره کشته شدن هنرپیشه داخل تلویزیون گرفته تا رد شدن آقای سوم ( سومین عمو برای این و سومین برادر برای آن) با پیژامه سفید گل میخک دار در حال غر زدن و صدای شرشر آب و نعره اعتراض آقای نهم که " باز چه کسی دمپایی توالت را خیس کرده" شنیده و دیده می‌شود.
دیروز اما در کمال تعجب دیدم یکی از تولیداتشان در یوتوب صدها ویو خورده و یکی دو نفر هم سابسکرایبش (مشترکش) کرده‌اند.
این فیلم همان فیلمی است که در آن عمه خانم در کمتر از دو دقیقه ( خودشان نوشته‌اند پنج دقیقه تا باورپذیرتر باشد.) ترشی لبو درست کرده اند، لبوها را انداخت روی تخته و گفت؛ آمده‌ایم خانه مادر مرحومم و از وسایل او استفاده می‌کنیم برای همین قالب مخصوص نداریم.
و بعد  تند تند لبوها را قاچ قاچی می‌کند ( نامنظم و کوچک و بزرگ) و بعد می‌ریزد داخل شیشه‌ای که واقعا واشر پلاستیک سرش پاره شده و خیلی حق به جانب می‌گوید:
بهتر است ترشی لبو را در چنین شیشه هایی بریزید که سرش چنین لاستیکی داشته باشد تا اصلا هوا داخلش نرود و عملیات تخمیر به خوبی انجام گیرد.


ته نوشت: همین من نبودم که چند روز پیش در مورد صداقت و سادگی در تولید محتوا می‌گفتم؛ خدا کند تاثیر حرفهایم این اندازه مخرب نباشد.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

27 Dec, 09:01


عرض به حضور انورتان دیشب خواب " ترامپ" را می‌دیدم. علاوه برآنکه مثل بلبل فارسی صحبت می‌کرد. بلکه هم قرار بر این بود با یک خانم ایرانی که از قضا دوست من است مناسبات خاکبرسری بهم بزنند.
قسمت تحقیر آمیز ماجرا این بود، برای اینکه مرا بپیچانند تا لای دست و پایشان نباشم و خودشان به کار کثیفشان برسند. یک بچه‌ای به دستم دادند که بروم سرگرمش کنم.( فرستاندم دنبال نخود سیاه، چه می‌دانم کاسه بگیر بنشان دستم دادند.)


ته نوشت:
فدایتان بشوم آنها که دستشان درکار است بگویند ببینم تعبیر و تفسیر این خواب چه می شود؟ مسخره بازی در نیاورید شاید که گل و بلبلی از بغلش در بیاید. مثلا برقراری رابطه خفن میان ایران و آمریکا با واسطه یک کشور دوست و برادر، آن بچه که دادند دست آن کشور دوست و برادر تا سرگرمش کند و اینها به کارشان برسد کجاست؟ یعنی چه کسی باید سرش گرم کار دیگری باشد تا اینها رابطه شان را برقرار کنند.

نچ نخیر نمی شود جایزه مایزه‌ای هم باشد مال خودمست که دارم مثل ماه تعبیرش می‌کنم.



@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

26 Dec, 16:37


یه جایی مولانا تلویحا تو یکی از ابیاتش یه همچین چیزی رو مطرح می کنه؛ هر چیز که دیگران را از آن منع می‌کنی همان چیزی است که بدان آلوده تری.

نقل به خطبه‌های نماز جمعه تهران که هر بار ایشون خطبه می‌خوانند مستمعین خاطره باغ ازگل براشون زنده می شه.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

25 Dec, 16:29


از فردا در زنگ‌های تفریح، بزنید و برقصید، دانش‌آموزان تمام مدارس ایران!

محمدرضا یزدانپرست
مجری سابق تلویزیون و روزنامه‌نگار

🔹آقای وزارت آموزش و پرورش!
دانش‌آموزان بابل و البته تمام شهرهای ایران، دارند بر گورِ مدارس و کتاب‌های درسی و سیستم آموزشی عبوس و پر از نخوت و غم‌پراکن و عزاگسترِ شمایان می‌رقصند.

🔹به جای اینکه خوشحال شوید که از دل سال‌ها ترویج بی‌دلیل و اضافی اشک و اندوه و ماتم، دانش‌آموزان امروز، شادی را فراموش نکرده‌اند و مثل نسل توسری‌خورِ ما، دنباله‌روی اجباریِ تربیتِ خشن و اندوهناکِ شماها، نشده‌اند، دستور برخورد می‌دهید؟

🔹خوب است در نظارت بر سینما کاره‌ای نیستید، وگرنه حتما تمام سکانس‌های شادمانی در تمام فیلم‌ها و سریال‌ها را سانسور می‌کردید و دستور می‌دادید، عروسی در قصه‌ها، نعل به نعل، عین عزا برگزار شود و بزن و بکوب را ممنوع می‌کردید. ضمنا بروید سینما تا هم رقص ببینید، هم یاد بگیرید. در ادامه زندگی به کارتان می‌آید، آقای وزارت آموزش و پرورش!

🔹@khbare24

خارخاسک هفت دنده

25 Dec, 15:46


دریک مدرسه ای در بابل پسربچه‌ها با آهنگی دست جمعی رقصیده‌اند.
حال آموزش و پرورش آنجا در عکس العملی سریع اعلام کرده؛ با عوامل رقص پسر بچه‌ها برخورد می‌کند.
به خدا که من در همین صدا و سیمای میلی و در بسیاری از فیلم‌های ایرانی بی‌شمار رقص و قر کمر مرد ایرانی دیده‌ام و فکر می‌کنم مساله رقصیدن مردها دیگر چیزی نبود که بخواهند موضوع را آنقدر هیجانی کنند.
مگر آنکه زبانم لال کسی که این رقص را دیده جور ناجوری خوشش آمده باشد و اظهار نظرش دال برهمین احساسات باشد. که در این صورت باید فورا با آن مسئول برخورد و از سمت خود عزل شود چنین کسی برای مدیریت، آنهم مدیریتی که با کودکان سروکار دارد بسیار خطرناک است.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

25 Dec, 08:18


هنوز صبح به صبح تک و تنها می‌روم باشگاه و بعد از نیم ساعت نرمش و ورزش و توپ بازی و دوچرخه و فلان و بهمان در را می‌بندم و می‌ایم سرکار.

البته دروغ چرا، شما که غریبه نیستید، هر روز ده دقیقه از آن نیم ساعت را به نظافت باشگاه می پردازم. زیرا بچه‌های سرایدار! عصر به عصر می‌آیند دو سه نفره می‌ر...نند به باشگاه و می‌روند. و به پدرشان هم چیزی نمی‌توانم بگویم چون نظر کرده مدیرعامل است.

از عوامل طبیعی هم نباید غافل بود مثلا چند روز پیش به دلیل برودت هوا یکی از آینه های قدی و بسیار بسیار بزرگ باشگاه از روی دیوار رها شد و پخش شد روی زمین که چون نیروی خدماتی شرکت حاضر به جمع کردنش نبود ( آنقدر کار نمی کند و طلبکار است که شک ندارم چند صباح دیگر مدیرعاملش کنند)
خلاصه چون او عملا از جمع کردن آینه های شکسته شانه خالی کرد من خود همه آینه ها را مانند بخشی از ورزش و نرمش صبحگاهی جمع آوری کردم.
انصافا صبح ها هوای باشگاه خیلی سرد است. سیستم گرمایشش را راه نمی‌اندازند. ولی به هرحال من یک برنامه از این پادکست های ریمیکس دانبول و دیشویی و بزن و برقصی می گذارم و با سماجت و تک و تنها شروع می‌کنم به تکان دادن خود.




@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

24 Dec, 18:34


آمده‌ام دکتر ( دکتر گوش و حلق و بینی) و منتظرم تا نوبتم شود.
خیل بیماران مشکل دار در همان نواحی( گوش و حلق و بینی) در اطاق انتظار منتظرند.
یک دختر عرب ( لبنانی یا عراقی ) درست روبروی من نشسته است.
عراقی یا لبنانی بودنش را نه از شکل و قیافه ( زیرا بسیار شبیه زنان ایرانی است) بلکه از نوع حجابش حدس می زنم.
چند دقیقه بعد که زنگ تلفنش به صدا در می‌آید و صحبت می‌کند، می‌بینم درست حدس زده ام.
دختر جوان روسری سفت و سخت و بسیار ( قواره بزرگی) دارد که یک وری زیر چانه سنجاق زده با دسته های بلند آویزان و تاهای مرتب و مثلثی! با فواصل مشخص در هر دو طرف صورت.

در میان تعداد نسبتا زیاد زنان داخل سالن انتظار، هیچکس چنان حجاب سفت و سختی ندارد.
زنان و دختران ایرانی یا شال های شل و ول رنگارنگ دارند با موهای پریشان روی پیشانی و بیرون زده از هر طرف. ( که کاملا سبک ایرانی خودش را پیدا کرده)
یا زنان چادری هستند ( دو خانم چادری) که روسری زیر چادر را هم به آن سفتی زیر چانه سنجاق نزده اند.
بنابراین بنظر می‌آید تمام زنان شال‌دار ایرانی عملا بی‌حجاب محسوب می‌شوند و تمام زنان چادری ایرانی بیشتر تابع سنت و تربیت خانوادگی هستند.
در نتیجه تعداد زنانی که واقعا حجاب را به دلیل اعتقادات شخصی و قلبی انتخاب کرده اند در ایران محدودتر و تعداد زنانی که حجاب را صرفا به دلیل اجبار برگزیده اند، بسیار قابل توجه‌تر است.
حالا ممکن است آمار دروغینی در این خصوص ارائه شود. ( که زنان ایرانی اکثرا حجاب را دوست دارند.)
اما در یک جامعه آماری کوچک و عمومی دقیقا خلاف این آمار دیده می‌شود.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

24 Dec, 17:29


رفع فیلترینگ #واتس_آپ و #گوگل_پلی هیچ اهمیتی ندارد.
و زمان طلایی برای رفع فیلتر کل شبکه‌های اجتماعی گذشته است.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

24 Dec, 09:34


مطلبی می‌خواندم در مورد دلایل سقوط "بشار اسد" و بزرگتر از آن کل نظام و حکومتی که این خانواده در سوریه ایجاد کرده بودند.

عاقبت به این نتیجه رسیدم، حکومتی که برای بقاء شروع به کشتن فرزندان خود کند.

سیستم اداریش مافیایی و فاسد و ارکان حکومتش ناکارآمد و ضعیف شود.

از تمام ابزارهای غیر مشروع مانند قاچاق مواد مخدر ( قرص های روان گردان) قاچاق سوخت و قاچاق های دیگر که ما نمی دانیم و خودشان می‌دانند برای کسب ثروت استفاده کند.

عوامل بیگانه در تمام ساختارهای اجرایی و تصمیم گیریش نفوذ کرده و بطور وضوح منافع مملکت قربانی شعارهای ایدئولوژیک بی پشتوانه و اهداف دور از دسترس تخیلی ضد ملی و مردمی شود.

ثروت تنها در دست تعدادی محدود و طبقه متوسط فقیر و دامنه فقر روزبه روز در حال گسترش باشد.

مردم در ساده ترین آزادی‌ها احساس تنگنا و خفقان کرده و هنرمندان و نویسندگان و دانشمندان و دانشجویان و... حس تعلق خاطر به سرزمین را از دست داده باشند.

بلندگوهای حکومت در دست قشری ترین و ناتوان ترین افراد قرار گرفته و صدای هیچکس جز صدای این افراد به گوش نرسد.
(و هر چیز دیگری که خودتان می‌دانید و من دیگر نمی نویسمش!)

بله چنین حکومتی به هرحال محکوم به شکست است.
شکست آنی، حیرت انگیز و شگفت آور. و ای بسا عوامل شکست همان کسانی باشند که حکومت ناتوان بیشترین حمایت را از آنها انجام داده و در نهایت همانها موجبات سقوط چنین نظامی را میسر می‌نمایند.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

23 Dec, 14:47


مسابقات انتخاب دختر شایسته در هلند به‌طور کامل لغو شد

برگزار کنندگان با صدور بیانیه‌ای در روزجمعه ۲۰ دسامبر (۳۰ آذر) اعلام کردند: "جهان در حال تغییر است و ما نیز باید تغییر کنیم."

برگزارکنندگان این رویداد اعلام کردند که مسابقه دختر شایسته اکنون دیگر با روح زمانه و ارزش‌های امروزی همخوانی ندارد. در این بیانیه آمده است که پس از تاریخی سرشار از زرق و برق، استعداد و الهام، مسابقات دختر شایسته هلند به پایان رسید.

به‌جای این مسابقات، یک پلتفرم آنلاین با نام "نه دیگر برای این زمان" راه‌اندازی شده است. این پلتفرم به موضوعاتی مانند سلامت روان، رسانه‌های اجتماعی، تنوع و خودبیان‌گری اختصاص دارد.

در این پلتفرم، به‌جای تاج و لباس‌های فاخر، داستان‌هایی از زندگی واقعی به اشتراک گذاشته می‌شود که الهام‌بخش جوانان باشد.

برگزارکنندگان اعلام کردند:
اینجا ما جوانان را تشویق می‌کنیم تا خودشان باشند، در دنیایی که در حال دگرگونی است."/دویچه‌وله
@kherad_jensi

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

23 Dec, 13:35


وای خدا از این شورش رو درآوردن نسل بشر واقعا تعجبم میاد. ( تعجبم میاد یه جورایی سنم رو کمتر بنظر می‌رسونه برای همین استفادش! کردم.)
بگذریم داشتم می‌نوشتم، یه خانم بانمکی بود تو اینستا هر روز یه " استوری" می‌ذاشت از آرایش کردن خودش( فوقش ده تا پونزده دقیقه) همیشه هم خیلی معمولی و کج و کوله آرایش می‌کرد و سایه می‌زد و در نهایتم بای بای می‌رفت سر کار یا خرید یا خیابون.
کاملا همزاد پنداری می‌کردم باهاش، بخصوص وقتی گرگیجه می‌گرفت که سایه رو چقدر باید بالا بزنه یا بارها و بارها رژ لبش رو کج و کوله می‌کشید و پاک می کرد و دوباره.
خوب بود انصافا با شور و اشتیاق و خنده و غش و ضعف می‌نشستم آماده شدنش رو تماشا می‌کردم.
بعد کم کم معروف و معروف‌تر شد.
و کم کم مدل آرایش کردنش تغییر کرد، هی دوست و آشنا براش لوازم آرایش گرون و گرون‌تر فرستادن و هی از انستیتوهای زیبایی و آرایشی براش ایده‌های جدید فرستادن.
در نهایت هم افتاد تو تله‌ای که نباید بیفته.
الان دیگه کاملا یه آدم دیگه است، هر روز تو یه موسسه زیبایی، هر بار یکی براش رژ و سایه می‌زنه یا صورتش رو هایفو مایفو می‌کنه.
دیگه حتی فیلم تزریق ژل لب و گونه اش رو هم بصورت زنده برامون می‌ذاره.

( همین الان یاد یه فیلم قدیمی آمریکایی افتادم که سه چهارتا مرد گنده که دست کم دو نفرشون "گی" بودن، تلاش می‌کردن یکی از دوستاشون رو که تا چهل سالگی هیچ رابطه ای با زنها نداشت تشویق کنن طلسم رو بشکنه.
هر کدوم هر روز یه سری اطلاعات اشتباه و داغون بهش می‌داد که وضع رو بدتر و بدتر می‌کرد و عملا فایده ای نداشت جز اینکه اون آدم دیگه در حال و هوای خودش نبود.
و...
خلاصه همین دیگه، از این شورش رو درآوردن نسل بشر واقعا متعجبم.
بعضی وقتها اصلا نیازی نیست یه چیز دیگه بشیم، همین که خودمون باشیم بهتره.


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

22 Dec, 19:46


خب خب دیدم توی پیام‌ها، بعضی خواننده‌ها افتادن روی دور اینکه بگن در این چند ساله چطور ناگهان آدم‌های درپیت و بی‌نزاکت در ادارات و سازمان‌های دولتی و خصولتی پست و مقام گرفتن و به شکل عجیبی ارتقاء پیدا کردند.
و چون این موضوع خیلی می‌تونه جنبه مسابقه‌ای داشته باشه به فکرم رسید یه مسابقه برگزار کنم تا ببینم کدوم یک از ما در محل کار با چنین موجوداتی همکار هستیم،
و بدترین و ناجورترین کسی که می‌تونه موفق به دریافت " پشکل طلایی" بشه کیست؟
و واضحه که به برنده (همکار بودن با درپیت ترین و بی نزاکت ترین فرد) به رسم یاد بود جایزه‌ای تقدیم می‌شه.
البته دروغ چرا باید به حضور انورتان عرض کنم من هنوز جایزه مسابقه قبلی رو برای برنده قبلی ارسال نکردم و این صد البته به معنای خلف وعده نیست.
نشون به اون نشون که هر روز می‌رم به برنده مسابقه قبل پیام می‌دم که، " رفیق هنوز یادم نرفته‌ها فکر نکنی زدم زیرش"
خلاصه این که خدا رو چه دیدید شاید برنده مسابقه فعلی با جایزه مسابقه قبلی همزمان جایزه خودشون رو دریافت کنند.
شاید هم اینطور نشه و قسمت باشه برنده مسابقه فعلی مثل مسابقه قبلی روی صبر و شکیبایی خودش کار کنه تا زمان موعود برسه و بلاخره به عهد خود وفا کنم.

بگذریم؛ من باب اینکه خودم تو مسابقه شرکت کرده باشم و ای بسا جایزه به خودم برسه باید درپیت ترین همکار پست و مقام دار ( سابق ) خود را اینطور معرفی کنم.
به محض اینکه به محل کار فعلی منتقل شدم گاهی که تو اتاقم نشسته بودم و سیر آفاق و انفس می‌کردم ناگهان یه صدایی مثل گامب یا بامب می شنیدم که کل دیوارهای کاذب بین اتاق‌ها رو می لرزوند و خیلی مشکوک بنظر می‌رسید. اما من  در کمال معصومیت حتی یک صدم درصد هم  فکر نمی‌کردم این صدا از جای خاصی بیرون اومده باشه.
یک دلیلمم این بود که پس از بوقوع پیوستن این صدا هیچ عکس العمل خاصی از کسی شنیده نمی شد. جز اینکه به تناسب بلندی صدا ناگهان یک سکوت عمیق تو کل طبقه با با اون همه آدم برقرار می شد و پس از چند لحظه دوباره هیاهو و جنجال شروع می شد.
تا اینکه این ماجرا بارها و بارها اتفاق افتاد. کم کم متوجه، صداهای تف و لعنت همکاران پشت دیوارهای کاذب شدم که با زمزمه خشماگین و عصبانی به ماتحت یکی از آقایون مهندسای مثلا تحصیل کرده فحش‌های نامربوط می‌دادند.
خلاصه جانم برایتان بگوید، وقتی ابعاد جنایت کاملا برای من روشن شد و به قول معروف چشمم به حقیقت ماجرا باز گردید.
دیگر تحمل شنیدن این بامب، بامب و گومب، گومب  سخت شد.

آخه یعنی چی مرد؟ مگه تو چقدر باگ تو رودت داری؟
ای کارد بخوره به اون شکمت مگه قسم خوردی هر روز لوبیا نخورده سرکار نیای؟ چه مرگته تو؟


خلاصه یک روز وقتی مثل همیشه وارد اتاقم شدم و آماده بودم به انجام امور محوله بپردازم.
همزمان آقای مهندس صاحب هنر پیش گفته هم وارد اتاقشون شد و ناگهان " بامب"
باور کنید خون جلوی چشمم رو گرفت، طوری عصبانی بودم که اگه یه قمه‌ای چیزی دم دستم بود برمی‌داشتم، می‌رفتم چنان قاچ طولی عرضی سرتاسری به عضو شریف یارو وارد می‌کردم که دیگه برای ابد با هر چی ناترازیه خداحافظی کنه.
ولی نبود! قمه دم دستم نبود.
برای همین همانطور با دست خالی عینا مانند پلنگ مازندران در اتاقم را باز کردم و پشت سرم کوبیدم و رفتم سراغ مهندس مذکور.
( نه نرفتم دروغ گفتم، رفتم وسط در وسط راهرو حد فاصل اتاق ها ایستادم) و با صدای بلند گفتم؛ آقای " بادبامبیان" یا اون صدایی که داری هر روز از دهنت بیرون میدی رو کنترل کن یا من مجبور می‌شم طور دیگه‌ای برخورد کنم.

و خدا شاهده که نمی‌دونستم اگه همون موقع دوباره این کارو تکرار می‌کرد چه غلطی می‌تونستم بکنم ولی خب من تهدید خودم رو کردم و در کمال تعجب تهدید عمل کرد و بادبامبیان سر مجرای تولید بادش رو برای همیشه گل گرفت.
متوجه شدید!؟ پس دیگه به من پز ندید که همکار خزتر از بادبامبیان رو تجربه کردید.
یعنی اینطور همکار احمق  و ناجوری داشتیم و داریم ما.
خیلی خب حالا ببینم کی می‌تونه یه همکار بدتر از این معرفی کنه که رودست مهندس ما بلند بشه و جایزه رو بگیره.



@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

22 Dec, 17:12


همینطوری که الجولانی داره خوش تیپ می‌شه،
یه عده دارن بدتیپ و چرت و پرت گو و بی‌مایه می‌شن.
دستوره دیگه از بالا به این وریا می‌گن دست، به اون وریا می‌گن رقص.
#عروسکهای_خیمه_شب_بازی

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

21 Dec, 19:07


یلدا فقط " یلدا آقافضلی" که خود مهر بود و ابراز پشیمانی نکرد.
یعنی این مراسمی که ما دیشب برگزار کردیم یلدا نبود، شب چله بود و تمام.
#یلد_آقافضلی


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

21 Dec, 09:50


امروز روی مود این بودم که به ارشدم آموزش آداب معاشرت بدهم.
این ارشد یکی از خصوصیات مزخرفش این است که با وجود خوش قلبی و درصد پایینی معرفت، بیش از اندازه بددهن و لوده است.
( همان دونکیشوت خودمان که حالا برای خودش یال و کوپالی بهم زده و در حاکمیت کوتوله‌ها به پست و مقامی رسیده.)
خلاصه داشتم از جلوی اتاقش رد می‌شدم که فریاد زد؛ بیا اینجا ببینم.
اخم کردم و رفتم دم درش ایستادم.
دیدم مثل همیشه چند نفری از جیره خورها و پاچه خوارها دور و برش نشسته‌اند. جیرخورهایی که همیشه با القاب خره و کره خر و حتی توله سگ و سگ گیج.. خطابشان می‌کند و عین خیالشان نیست و نیششان همیشه باز است.
خلاصه دونکیشوت شروع کرد به گشتن دنبال کاغذهایش که مثلا چیزی را نشانم دهد.
من اما گفتم: چرا مثل یک انسان مودب حرف نمی‌زنی و درخواستت را نمی‌گویی؟
گفت: برو بابا بینم گفتم بیا تو بشین کارت دارم.

با خود گفتم نخیر نمی شود یکبار باید این بشر را جلوی همین دلقک‌های دور و برش تربیت کنم.

گفتم: ببین آقا، گوش کن من می‌روم بیرون و دوباره از جلوی اتاقت رد می‌شوم. این بار تو خیلی با احترام می‌گویی خانم خارخاری تشریف بیاورید داخل با شما کار دارم.
یکی دو نفر از جیره خورها هرهر زدند زیر خنده و یکیشان گفت: خانم دکتر حالا بخاطر من بیا داخل جوابش را بده.
( این خانم دکتر و آقای دکتر را هم معمولا در شرکت ما برای طعنه و مسخرگی بکار می‌برند.)

بدون آنکه به اون نگاه کنم و آدم به حسابش بیاورم منتظر شدم تا دونکیشوت درخواستش را محترمانه بگوید.
اما او که همیشه احمق روزگار است و در توهم "من چه شخصیتی هستم" به سرمی‌برد برای اینکه جلوی پاچه‌خوارهای کم نیاورد ریسک تودهنی بزرگتر را به جان خرید و با صدای بلندتری گفت: مگه بهت نمی گم بیا بشین اینجا. تو برای من صغرا کبرا می‌چینی؟ بیا زود باش بشین تا فردا باید این کارو انجام بدیم.
پوفی کردم و طوری که انگار امیدم را به او از دست داده‌ام خیلی خونسرد گفتم: حیف شد، متاسفانه باید یاد بگیری وقتی به کمک من احتیاج داری مودب صحبت کنی، الان هم جوابت را نمی‌دهم و می‌روم تو هم هر وقت توانستی درخواستت را مودبانه مطرح کنی زنگ بزن و مودبانه بگو چه کار داری، آنوقت من حتما برای برطرف کردن مشکلت می‌آیم.

خلاصه راهم را کشیدم و آمدم و هیچ گوش ندادم که مردک متوهم را چقدر عصبانی کردم و احتمالا چطور جلوی پاچه خوارهایش سنگ رو یخ شد.

البته دیدن قیافه متعجب و وحشت زده ریزه‌خورها و پاچه خوارها هم خالی از لطف نبود و واقعا کیفم را کوک کرد.

ته نوشت: یادتان باشد هرچیزی حد و حدودی دارد یعنی باید وقتی تیغتان ببرد به کارفرما یا ارشد احمقتان آموزش آداب معاشرت بدهید. اگر جای پایتان محکم نبود یا تیغتان خوب نمی‌برید یا به دنبال متحدی قدرقدرت بگردید یا همان راه و روش پاچه خواری بیشتر به کارتان می‌آید.


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

20 Dec, 20:44


یلداتون مبارک دوستانن


حافظ‌خوانی، یلدای 1403

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

20 Dec, 19:30


اینم فال حافظ داغ داغ شب چله.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

20 Dec, 19:13


یه فال حافظی بگیریم یلدایی

بیزی گفت: مامان این خرافات واهی است که فکر کنی حافظ بنده خدا می‌تونه بعد این همه سال از اون دنیا برای نیات شما خط و ربط بده و پیش بینی و آینده نگری کنه.

می‌گم: مامان جان بی‌خیال اینا همه‌اش بهانه است، بهانه مدام به هر غم و غصه یا شادی و سرخوشی دیوان حافظ را برداریم و غزلی بخوانیم،
بهانه لطیف بودن و زیبایی شنیدن. وگرنه حافظ بنده خدا! که خودشم ادعای پیشگویی و آینده نگری نداره.
داره مگه؟
بگذریم خلاصه، یک نیت دست جمعی کنید ساعت ۱۱ یه تفالی کنیم به حافظ علیه الرحمه ببینیم برای امشب چه غزلی از زبان او می‌شنویم.



https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

20 Dec, 14:26


یه تحلیلگر دانمارکی کاشف به عمل آورده این یارو جولانی یهودی الاصله و تو دانشگاه تلاویو فقه اسلامی! خونده. ( کاش اجازه داشتم اینجا یه ایموجی خنده از ته دل بذارم)
فکرش رو بکنید فقه اسلامی تو دانشکده تلاویو!

بعد این بابا سالها سخنگوی داعش بوده و به اسم پیاده کردن اسلام ناب محمدی مردم سوریه و عراق رو می‌کشتن و به زنانشون تجاوز می‌کردن و برای خودشون حکومت اسلامی تشکیل داده بودن و ...
ولی الان یهو تیپ عوض کرده و تبدیل شده به رهبر آزادی بخش سوریه که واقعا هم سوریه رو از دست یه جنایتکار دیکتاتور احمق نجات داده.

با این حساب عجیب و غریب نیست اگه فرض کنیم راسته که می‌گن اسراییلی ها تو ایران هم به شدت نفوذ کردن.
و همین الان دارن موفق شدن با سنگر گرفتن پشت متعصبانه‌ترین و خشونت‌آمیز‌ترین قوانینی که از فقه اسلامی استخراج کردن! در بین مردم نفرت و انزجار بوجود بیارن و جماعت رو دو قطبی و سه قطبی و حتی هشت قطبی کردن.
و کارشون رو خیلی خوب بلد بودن که سال‌های سال تونستن پشت همین سنگر فقه و مبانی اسلامی و شیعی هم روحانیون غیرخودی رو حذف وکشور رو به ورشگستی اقتصادی بکشن و از داشتن نخبگان و خردمندان و آینده سازان خالی کنن.
با این حساب پیدا کردن این جماعت کار سختی نیست و خیلی راحت می‌شه فهمید کی داره با چه فرمونی حرکت می‌کنه؟ و نهایت حرفی که می‌زنه به کجا می‌رسه و به نفع کی تموم می‌شه؟
مگه اینکه بپذیریم، آش آنقدر شوره که دیگه کاریش نمی‌شه کرد.
و یا اینکه بپذیریم آش از اول همین بوده و فقط بعضی‌ها فکر می‌کردن یه آش دیگه است.
بنابراین نیازی به هوش خیلی بالا نداره وقتی نتانیاهو و سخنگویان اسراییلی را به راه دارن برای مردم ایران پیام می‌دن و در باغ سبز نشون می‌دن داستان از چه قراره و از چه چیزهایی خبر دارن.



https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

18 Dec, 18:39


در یک مراسم جشن مثلا شب چله زودرس و عمومی شرکت کرده بودم.
برنامه های متنوعی داشتند، ترانه های قدیمی با رِنگ و آهنگ جدید، مراسم تنبک زنی که چند دختر و پسر قرمز پوش انجامش دادند و آخرش معلوم شد صدای تنبک هایی که از بلندگو پخش می شود همانی نیست که بچه ها می زنند و احتمالا آنها فقط دست زنی می‌کردند( اگر اسم پخش غیر زنده یا دابسمش را بگذاریم لب خوانی پس چنین تنبک زدنی هم می شود دست زنی )
یک جایی هم یک موسیقی بدون کلام قر و فر دار پخش شد و یکی از شرکت کنندگان مرد چهل پنجاه ساله که خیلی خوب معلوم بود قر توی کمرش خشک شده بلند شد چند دقیقه چنان قرکمری داد که جماعت یک ساعت برایش دست زدند.
یک برنامه ای هم بود که یک دختر پانزده شانزده ساله آمد دکلمه‌ی وطن را اجرا کرد.
همان شعری که می گوید؛ وطن یعنی فلان‌و بهمان
و گذشته و حال و فردا و چیزهای دیگر خیلی قشنگ
و آخرش هم بچه طفل معصوم بغض کرد و زد زیر گریه.
خیلی حرف داردها یک بچه پانزده شانزده ساله وقتی در مورد وطنش شعر بخواند بغضش بترکد و اشکش سرازیر شود.

ته نوشت:
و در تمام مدت من نگران بودم که نکند بیایند به دختر بچه نگران وطنش بابت اینکه شالش روی شانه اش افتاده گیر بدهند.
دنیای عجیبی است بچه ها نگران وطنشان هستند و حاکمانشان نگران موی سر آنها.





https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

18 Dec, 08:18


پیش از آنکه بیایم سرکار( امروز را دیگر ناترازی نداریم و همه چیز تراز شده است.) می‌روم گاوداری تا سری به مناخیم بزنم.
به گاوداری که رسیدم رحمت با یک لا پیرهن و پتویی پیچیده برخود آمد در بزرگ آهنی روغن نخورده‌ی پر سرو صدای محوطه را باز کرد.
هوا آنقدر سرد است که سگ لرز می‌زند.
می‌گویم؛ رحمت چرا اینطوری آمدی بیرون لااقل کاپشنی چیزی می‌پوشیدی.
می‌گوید: خانم بنا نبود شما بیایید منهم گفتم نیم ساعت بیشتر بخوابم!
اخم کردم گفتم: بنا نباشد ما بیاییم تو هم همه چیز را تعطیل می‌کنی تا لنگ ظهر می‌خوابی!؟
طلبکار می‌گوید: خانم بفرما برو بگرد ببین اگر کار نکرده‌ای مانده بگو انجام‌ بدهم. همینطور یکهو بیایی اینجا و به من اخم و تخم کنی یعنی با آقا دعوا کرده‌ای آمده‌ای تلافیش را سر من خالی کنی.

متعجب نگاهش می‌کنم، آقای نهم بدجور این بشر را طلبکار کرده فکری هستم چرا اینطور سفت و سخت هم به او چسبیده و عذرش را نمی‌خواهد. اصلا خیال کن یک آتویی چیزی پیش این بشر دارد یا باهم یک کار خلاف شراکتی انجام می‌دهند که نه می تواند از او دل بکند و نه هیچوقت با او برخورد می‌کند.
خلاصه، اینها بازهم در کسری از ثانیه به فکرم می‌رسد. ولی چیزی به او نمی گویم؛ فقط می‌گویم؛ رحمت خیلی حرف می‌زنی برو برو آقاجان نمی‌خواهد با من بیایی، برو بقیه خوابت را بکن، من خودم می‌روم به مناخیم غذا می‌دهم.
رحمت غرغر کنان همانطور که می‌گوید: حالا دیگر خواب از سرم پریده و هر وقت می‌آیید اینجا بی‌خود و بی‌جهت به من گیر می‌دهید و دیواری از دیوار من کوتاه‌تر ندارید. می‌رود.
و منهم می‌روم پیش مناخیم، هوای داخل گاوداری آنقدر سرد است که اگر " هااا" کنی بخار "هایت" دیواری می‌شود و جلوی دیدت را تیره و تار می‌کند.
مناخیم اما انگار سردش نیست. مثل همیشه گوشه‌ای ایستاده و متفکرانه نشخوار می‌کند.
با صدای بلند برایش سوت می‌زنم. پیش از آنکه سرش را برگرداند و مرا ببیند. سر و دمش را چند بار تکان می دهد و بعد برمی‌گردد و آنطور که انگار از دیدن دوستی به وجد آمده و میخکوب شده برای دقایقی نشخوار را متوقف کرده و به من خیره می‌شود.
لبهایم را دوباره غنچه می‌کنم و باز هم به زحمت آهنگی را برایش سوت می‌زنم.
مناخیم اشتیاق بیشتری نشان می‌دهد و راه می‌افتد به سمت من و در جا پای لنگش می‌رود داخل یک تاپاله بزرگ که خودش در دم صادر کرده است.
همه اینها اما باعث نمی‌شود،متوقف شود. می‌آید آنطور که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. مشتی کاه بر می‌دارم و همانجا منتظرش می‌مانم.
گاو باهر قدم که برمی‌دارد مهری از تاپاله چسبیده به کف پایش را روی کف گاوداری که ظاهرا همین تازگی رحمت شسته و تمیزش کرده می‌نشاند.
با دقت اثر پاها را نگاه می‌کنم انگار که گویی در پس هر نقش بجای مانده از تاپاله بدنبال راز هستی می‌گردم یا قصه اساطیری کهن  را از آن می‌جویم.
تاپاله که تاپاله است، کف پای مناخیم هم که مثل کف پای هر گاو دیگری. اما چرا این نقش‌ها برای من این اندازه مرموز می‌نماید؟
مناخیم که نزدیک می‌آید از فرصت خوردن مشتی کاه از دستم استفاده می‌کنم و در گوشش می‌گویم؛ خوشم می آید تو هم مثل خودم زیاد در قید و بند تاپاله‌ات نیستی.
مناخیم که گویی از زمزمه درگوشی خوشش آمده چشمهایش را می‌بندد و چانه اش را دو بار به شانه من می‌کوبد.
نمی‌دانم شاید هم در دل می‌گوید:
هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات مپرسید که هوشیار کجاست؟

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

17 Dec, 18:57


دارم سریال #صد_سال_تنهایی اقتباس از همین نام کتاب از #گابریل_گارسیا_مارکز رو می‌بینیم.
خیلی بد خوبه!
و واقعا لذت آوره دیدنش.
از همه چی بهتر اینکه اگرچه نت فیلیکس تهیه کننده سریاله ولی محصول کلمبیاست و هنرپیشه ها مطلقا هالیوودی نیستن.
در واقع ترکیب صد سال تنهایی اگه قرار بود با هرکدوم از بازیگرای شناخته شده هالیوود ساخته می‌شد دیگه هرگز به این خوبی در نمی‌اومد.
به هرحال بازی‌ها همه عالی، خیلی آمریکای لاتینی، خیلی واقعی و همه نشستن سرجای خودشون و چقدر روح زنانه و باشکوه حاکم بر کتاب تو این فیلم زیباتر تصویر شده.
خلاصه سریال زیباییه. ولی حیف که از اون سرکاری هاست.
یعنی ۸ قسمت رو می‌بینی و احتمالا می‌ره تا چند سال دیگه و ۸ قسمت بعد.

ته نوشت: حالا هر وقت خواستید سریال رو ببینید کنترل کنترل هم دست خودتون باشه بد نیست، هرازچندگاهی یه تعداد صحنه خاکبرسری داره که بار عاطفیش یه کمی زیادی زیاده و برای بچه های کوچیک مناسب نیست.


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

17 Dec, 09:13


محض عیار سنجی مرام.



@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

09 Dec, 11:47


بلاگر سوری که در هجده سالگی بخاطر نوشتن پستهای انتقادی بازداشت شده بود، بعد پانزده سال بیخبری و اینکه تصور میشد کشته شده امروز از زندان آزاد شد.

➣ ‌@Onlin_24

خارخاسک هفت دنده

09 Dec, 07:53


به گفته شاهدین
برخی از زندانیان
#صیدنایا نمیدانند موبایل چیست و دائما از وضعیت حافظ اسد و صدام حسین سوال می پرسند. آن ها حتی نمی دانند بشار اسد کیست!؟
ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری، کز گرد دام زلفت
با صد امیدواری، ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت، آزاد رفته باشد

#حزین_لاهیجی

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

09 Dec, 07:09


یکی از خبرهای مورد توجه من در خصوص سوریه، نه فرار اسد و خانواده اش و نه پیشروی گروه‌های مثلا پیروز است.
خبر داغ برای من تنها مربوط به اتفاقات همین زندان مخوف سوریه است. زندانی که زنده بگوران و فراموش شدگانی دارد که برخی از ایشان شاید بیش از چهل یا پنجاه سال از عمر خود را در این زندان سپری کرده اند.
از زندانیان واقعا خطرناک، داعشی های جنایتکار یا مجرمان مسلح و بحران ساز که بگذریم. ( که به هرحال برخورد با این افراد هم قواعدی دارد)
جدا برای من قابل هضم نیست حکومتی که خود را شایسته جهانی بودن می‌داند ضروری بداند برخی مخالفان خود را صرفا به دلیل طرز فکر، عقیده یا کیش و مذهب زندانی کند.
استدلال من این است؛ وقتی تحمل طرز تفکر، اعتقادات یا آراء کسی را نداریم. درست از همانجا نقطه خودکامگی و استبداد در ما آشکار می‌شود.



@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

09 Dec, 06:49


تصاویری از تلاش برای شکستن دیوار یکی از بخش‌های زیرزمینی زندان صیدنایا.
"بخش قرمز" زندان صیدنایا که درهای آن تنها با کد خاص باز می شوند. این بخش زندان، زندانیانی را در خود جای داده است که برخی از آنها بیش از ۴۰ سال است در اینجا نگهداری می‌شوند.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 20:23


ببین زندان #صیدنایا چی هست که هنوز  راهی برای رفتن به طبقات زیرینش پیدا نکردن!
و آنقدرهم این زندان بی درو پیکره که می گن احتمالا هزاران نفر در اون قسمتهای زیرینش زندانی باشند.
قدرت و خودکامگی چقدر مخوفه.
حتی مخوفند کسانی که دوست خودکامگان هستند.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 18:12


حدسم اینه که قدرت گرفتن اقلیت تندرو در ایران اتفاقا بی دلیل نیست.
هر ایده‌ای که باعث و بانی ارتقا این دارو دسته ها به حزب صاحب قدرت و نفوذ در ارکان حکومت شده. این دارو دسته ها رو برای جابجایی نظام و حکومت و بدست گرفتن قدرت در آب نمک خوابانده.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 13:52


هرحکومتی یه تعداد اسکل لازم داره. کسانی که خودشون هم می‌دونن اسکلن، ولی بهشون امتیازات ویژه داده شده تا به بقیه ثابت کنن اسکل‌ها هیچوقت از خواب غفلت بیدار نمی شوند.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 09:36


اولین بیانیه دولت انتقالی سوریه

ای فرزندان آزاده سوریه،

🔹پس از سال‌های طولانی بی‌عدالتی، ظلم و ستم، و پس از فداکاری‌های بزرگ فرزندان و دختران این میهن عزیز، امروز به مردم بزرگ سوریه و تمام جهان اعلام می‌کنیم که رژیم بشار اسد سقوط کرده است. او از کشور فرار کرده و میراثی از ویرانی و رنج را پشت سر گذاشته است.

🔹در این روز تاریخی، ما اعلام می‌کنیم که نیروهای انقلاب و اپوزیسیون کنترل امور را در سوریه عزیز به دست گرفته‌اند و بر تعهد خود برای ساختن یک کشور آزاد، عادلانه و دموکراتیک که در آن همه شهروندان بدون تبعیض برابر باشند، تاکید می‌کنیم.

🔹ما در پیشگاه خداوند و مردم به موارد زیر عهد می کنیم:
۱. حفظ وحدت و حاکمیت خاک سوریه.

۲. حفاظت از همه شهروندان و دارایی آنها بدون توجه به وابستگی آنها.

۳. تلاش برای بازسازی دولت و نهادهای آن بر پایه های آزادی و عدالت.

۴. تلاش برای دستیابی به آشتی ملی همه جانبه و بازگرداندن پناهندگان و آوارگان به خانه هایشان در امنیت و عزت.

۵. پاسخگویی از همه کسانی که بر اساس قانون و عدالت مرتکب جنایت علیه مردم سوریه شده اند.

🔹ما از مردم سوریه می خواهیم که در این مرحله تاریخی متحد شوند و در کنار هم بایستند و تاکید می کنیم که سوریه جدید در انحصار هیچکس نخواهد بود، بلکه سرزمینی برای همه خواهد بود.

زنده باد سوریه آزاد و سربلند
و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.

شورای ملی انتقالی
دمشق


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 07:19


هانا آرنت: در نظام های دیکتاتوری همه چیز تا پانزده دقیقه قبل از  فروپاشی خوب بنظر می رسد.

#هانا_آرنت

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 06:04


🎥 خبر یک خطی تلویزیون سوریه : دیکتاتور سقوط کرد - پایان خبر!
@Khabar_Fouri

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 05:52


دمشق: یکی از زندانیان آزاد شده از زندان صیدنایا که حافظه خود را از دست داده


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 05:24


امروز مصیبتی داشتیم دوباره با گاوداری گاو مرده بدون گوساله‌مان.
رحمت مثل همیشه زنگ  زد و با توپ پر یک سری چیزهای مزخرف گفت.
گفت: حقوق جامانده من را بدهید می‌خواهم بروم.
گفتم: منظورت این است که حقوق نصف ماه آذر تا امروز  را به تو بدهم؟
گفت: نخیر هفده روز.
گفتم: پدرآمرزیده یک جوری می‌گویی حقوق جامانده، کسی نداند فکر می کند ده دوازده ماه است به تو حقوق نداده‌ایم.
پیچاند و حرف تو حرف آورد و بعد هم یک دوجین اُرد تازه داد که نود و نه درصدش غیرضروری بود.
اینکه تا آخر هفته باید فلان جا را پلاستیک بکشید ( درحالی که فلان جا هیچ نیازی به پلاستیک کشیدن ندارد)
و باید چادر فلان قسمت گلخانه را عوض کنید. ( برای چه؟ وقتی دیگر در گلخانه گلی نداریم.)
و باید لوله کشی آب فلان جا را تعمیر کنید و باید سیم کشی برق ورودی عوض شود و برق کار بیاورید یکی دو رشته سیم اضافه بیاورد برای سرایداری! و باید جای باغچه سبزیجات خودتان را با انبار علوفه عوض کنید و باید و  باید.
همین که باید باید های بی ربط  زیاد شد شستم خبردار شد اتفاقی افتاده است. اصلا مدل رحمت این است که وقتی خودش پیش پیش زنگ می‌زند و ان‌قولت می‌آید که باید چنین و چنان کنید و قوانین جدید می گذارد یک دلیل مهمش آن است که می‌خواهد موضوع بدتری که اتفاق افتاده را ببرد زیر سایه چیز موهومی که انجام دادنش هیچ ضرورتی ندارد.
( در واقع از بس تلویزیون میلی تماشا می‌کند به تجربه دستش آمده که وقتی بتواند حواس ما را به چیز دیگری پرت کند به راحتی می‌تواند گندی که زده یا مشکلی که پیش آمده یا سرمایه‌ای که باد هوا شده را از درجه اعتبار و اهمیت بیاندازد.)

خلاصه فورا فهمیدم خبری شده گفتم: رحمت چرا پرت و پلا می گویی، بگو ببینم مناخیم طوری شده؟ نکند دوباره گاوداری آتش گرفته؟
رحمت من و منی کرد و دست آخر بعد از کلی خواهش و تمنا و زیر‌لفظی به زبان آمد که لوله آب کنار گاوداری ترکیده و شب تا صبح( زمانش حتما خیلی خیلی بیشتر یوده) آنقدر آب رفته و رفته که یک قسمت از انباری کوچک آجری پشت گاوداری (که برای ذخیره کاه و جویمان!) از آن استفاده می‌کردیم کمپلت فرو ریخته و حالا دیگر نه کاه و جو داریم و نه انباری.

از بدبختی ما همین است دیگر یک گاوداری داریم که از دور دل می‌برد و از نزدیک زهره و برای خودمان جز خرچ و مخارج و ضرر و زیان هیچ ندارد.
و تازه برای این گاوداری یک نگهبان مفنگی داریم که یک روده راست در شکمش نیست و خدا می‌داند وقتی قرار است از موقعیتی که به او سپرده ایم نگهبانی کند سرش به کجا بند است که هیچ وقت، مطلقا هیچ وقت هیچ چیز سرجای خودش نیست و کارش درست از آب در نمی‌آید.



http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 05:14


احمد الشراع معروف به ابومحمد جولانی، رهبر هیئت تحریر شام اعلام کرد که نهادهای عمومی کشور تا زمان تحویل رسمی نظام به نیروهای او، تحت نظارت نخست‌وزیر سابق باقی خواهند ماند.

وی خطاب به «همه نیروهای نظامی در شهر دمشق» گفت: «از نزدیک شدن به نهادهای دولتی که تا زمان تحویل رسمی تحت نظارت نخست‌وزیر سابق خواهند بود خودداری کنید.»

وی همچنین از نیروهای نظامی شورشی خواست که «شلیک هوایی» نکنند و آن را ممنوع اعلام کرد.

پیش از این محمد جلالی، نخست وزیر سوریه در یک سخنرانی تلویزیونی آمادگی خود را برای همکاری با هر رهبری که منتخب مردم باشد، اعلام کرده بود.
@VahidHeadline

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 05:13


می گن؛
بشار اسد توسط اسرائیل به شهادت رسیده.

وب‌سایت فلایت رادار برای ردیابی هواپیماها:  هواپیمای اسد به سمت شمال غربی پرواز کرد و سپس در نزدیکی حمص تغییر مسیر داده و ناپدید شده است.


ته نوشت: سواحل قناری، آرژانتین، کوبا؟
بهتره یه جوری از حکم دادگاه‌های بین المللی برای پاسخگویی به سالها جنایت دور ماند.




@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 05:07


این هم دیوارهای زندان "صیدنایا" جایی که از آن به عنوان مخوف ترین زندان ساخته شده توسط انسان یاد می شود!
زندان صدنایا به "سلاخ خانه انسان" معروف است.
( اینم از بشار اسد که روش سرمایه‌گذاری شده بود تا مثلا نگهبان حرم باشه.)
کدام حرم؟
کدام حریم؟
حرم کجاست اصلا؟

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 04:42


مثل همه حکومت های دیکتاتوری، حکومت بشار اسد سقوط کرد.
مخالفان مسلح به اهالی و بزرگان منطقه سیده زینب ( منطقه حرم حضرت زینب) :
هر کسی سلاح خود را به زمین بگذارد در امان خواهد بود.

وال استریت ژورنال:
بشار اسد صبح یکشنبه از دمشق خارج شد

همسر و فرزندان بشار اسد هفته قبل به روسیه رفتند
شادی مردم در میدان ها و خیابان های دمشق بعد از سقوط حکومت بشار اسد.
رئیس ائتلاف ملی سوریه: روند انتقال قدرت در کشور با هماهنگی سازمان ملل متحد انجام می‌شود
🔹رئیس ائتلاف ملی سوریه، اصلی‌ترین شاخه اپوزیسیون خارج نشین دولت بشار اسد گفت: روند انتقال قدرت در این کشور با هماهنگی سازمان ملل متحد انجام خواهد شد.



@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 04:38


پایان اسد؛ دولت بشار اسد سقوط کرد
فرماندهی ارتش سوریه سقوط حکومت را به نظامیان ابلاغ کرد
.

یک منبع نظامی سوری به خبرگزاری رویترز گفت که فرماندهی ارتش سوریه، «سقوط دولت بشار اسد» را به افسران و فرماندهان ارتش ابلاغ کرده است.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Dec, 04:37


دیکتاتوری بشار اسد سقوط کرد.
#سقوط_بشاراسد


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

06 Dec, 19:05


من اگه جای #بشار بودم با یادآوری اونچه به سر #صدام_حسین و #معمرقذافی اومده، یواش یواش از دو سه ماه پیش دنبال جا می‌گشتم.
بعد بچه ها رو تو یه مدرسه ای اونور آبی ثبت نام می‌کردم و یه خونه قشنگ لب ساحلی می‌خریدم و قبل هر کاری زن و بچه رو می‌فرستادم که برن.
بعد هم یه بدل واسه خودم پیدا می کردم با پول خوب راضیش می‌کردم یه مدت بجای من نقش بازی کنه و خودمم با یه هویت جعلی فلنگ رو می‌بستم.

ولی خوشبختانه من جای بشار نیستم. اون مرد مبارز قراره بمونه تا آخرین قطره خون در راه آرمان‌های سوریه و دفاع از حرم و حجاب زنان ایران بجنگه و انشالله هم که شهادت نصیبش بشه.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

06 Dec, 04:39


#بی_خوابی
#محمد_مختاری

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

21 Nov, 05:37


الهی که در سطح جهانی کنسرت بدی جایزه هم بگیری زن.
والله به خدا.
خیلی کار بزرگیه که بتونی به الهامات درونیت گوش بدی و از شدائد روزگار! نهراسی.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

18 Nov, 04:48


همینطور که علامگان دهر! داشتند در خصوص ترک حجاب در" ستاد امر" تصمیم به راه اندازی یک مغازه دو نبش به منظور ایجاد کلینیک برای درمان ترک بی حجابی می کردند.
یک یارویی را در همدان اعدام کردند که به بیش از ۲۰۰ نفر زن و دختر مجرد و متاهل تجاوز کرده است!
و تازه این ۲۰۰ نفر کسانی هستند که جرات کرده‌اند بروند و شکایت کنند.

حالا حاشیه امن این یارو چه بوده که توانسته از ۱۷ سالگی تا ۴۰ سالگی همینطور در کمال امنیت و آرامش دست به اینهمه تجاوز بزند؟
آیا در دادگستری و این صحبتا آدم داشته بطوریکه هربار یک نفر شکایت می کرده آن آدم که حتما مهره درشت بوده لاپوشانی می کرده؟

آیا در نیروی انتظامی و پلیس کسی یا کسانی را داشته که هر وقت دستگیرش می کردند آنها خیلی راحت دوباره آزادش کرده و مدارک جرم را معدوم می کرده‌اند؟

آیا خودش دست به کار می شده و بعضی شاکیان سمج را خیلی بی سرو صدا خفه می کرده و جنازه ها را پنهان می کرده؟

اصلا آیا دستش در کار بوده و بعضی ساخت و پاختها را با شبکه مافیا داشته و برای همین اگر جرمی می‌کرده به عنوان بخشی از  نیروهای خودشان محافطتش کرده، دست و بالش را باز می‌گذاشته و بی‌خیالش می‌شده‌اند؟
جواب همه این سوالات الله و اعلم است.
ولی خب واضح و مبرهن است استتار و  داشتن حریم امن و حجابی مطمئن که بتوان اینهمه بدی و فساد را در طول بیش از بیست سال پشتش پنهان کرد حرف اول را می‌زند بنابراین شک ندارم اگر می‌خواستند در همدان کلینیک درمان بی‌حجابی بزنند یکی از کسانی که خیلی راحت حاضر بود برای ایجاد این کلینیک دست به جیب شود همین قاتل متجاوز و بی‌ناموس بود.
دلیلش هم مشخص است. پنهان شدن پشت چنین ایده‌هایی یعنی داشتن یک پوشش یا استتار فوق العاده.



http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

15 Nov, 16:43


سریال پنگوئن را تمام و کمال دیدم.
گاتهام جایی است که اختلاف طبقاتی بیداد می کند و سیر خبر از گرسنه ندارد.
و جایی است که پلیس و قاضی و شهردار و آقازاده و مامور و معذور و شهروند همه یا دزدند یا مافیا یا عضو دارو دسته بزه‌کاران و دله دزد‌ها. و در این شهر غرق در فساد قانون را شخص شخیص قدرت تعیین می‌کند.

نامرد عجب سریالی بود.
فیلمنامه ی عالی که به شکل عالی‌تر به لایه‌های پیدا و پنهان روان آدمیزاد و رابطه‌اش با ناکامی ها و پریشان حالی‌های اجتماع پرداخت.
و از آن میان نشان داد که چگونه جامعه بیمار به جای حمایت از خود به حمایت از ظالمین می‌پردازد و می‌پندارد آنها می‌توانند مانع فقیرتر شدن و تحقیرش شوند.
غافل از آنکه عامل سقوط و تحقیر همان ظالمان و بدنامانی هستند که از خون مردم ارتزاق می‌کنند و تا بن دندان به ایشان محتاج هستند.

http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

14 Nov, 10:55


عکس ارسالی بیز‌بیز:

خارخاسک هفت دنده

14 Nov, 10:46


سردمه، خوابیده‌ام زیر پتو و کتاب صوتی با سوژه دنیاهای موازی گوش می‌دهم.
( با صدای یک خواننده بد صدا)
همزمان پوکر بازی اینترنتی می‌کنم و تلگرام گردی و گاهی اخبار می‌خوانم.
دخترها با نهم به همراه عموها( سوم و هفتم) رفته‌اند باغ، اناری بچینند و جوج بزنند.
برق قطع شده.
صدای چند موتور برق قوی از دور و اطراف می‌آید‌ سازمان ها یا ساختمان‌هایی که تحمل قطعی برق را ندارند موتورهایشان را روشن کرده‌اند.
داستان صوتی رسیده است به آنجا که شخصیت اصلی داستان می‌فهمد در یکی از زندگی‌های موازی‌اش برادرش اوردوز کرده و مرده است.
( خواننده تلاش می‌کند به قدر کفایت صدایش غم‌انگیز و تاثیرگذار داشته باشد.)
وای نه جو،
وای نه جو، جو، جوووووو

( چقدر بی حال و زورکی، صدای خواننده را دوست ندارم.)

http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

13 Nov, 19:36


کیانوش جان یادت پاینده، اکنون دیگر آزاد و رها هستی.

"با تو بی تو"

خواننده: #مهدی_عباسی
آهنگ ساز و تنظیم کننده :
#حسام_ناصری 
شاعر: #حسین_غیاثی

تهیه کننده ی ویدیو:
#مجید_عاشقی

#کیانوش_سنجری

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

12 Nov, 12:34


کلینیک ترک بی‌حجابی! یعنی یه پول قلمبه اومده تو ستاد امر، که قراره به هر اسمی شده هاپولی بشه.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

11 Nov, 13:01


دو سه روز است که دنبال یک ریسه لاجورد اصل قیمت مناسب می‌گردم.
از دو سه روز پیش ویر داشتن یک گردنبند لاجورد به جانم افتاد.
رفته بودم یک موزه ای، داخل ویترین یک دست لباس قاجاری گذاشته بودند و یک گردنبند نقره با چند نگین لاجورد که آویزان کرده بودند به گردن بی گردن آن دست لباس بی آدم.
چند لحظه نگاه کردن به آن نگین های کوچک  باعث شده بود که تا چند روز بطور پیوسته یادشان بیفتم. مهره‌های گرد درست شده از سنگ لاجورد چقدر شبیه کره زمین هستند.
آن آبی های تیره و روشن با رگه های رنگارنگ قهوه‌ای و زرد و سبز و نیلی که چقدر دریاها و کوه‌ها و خشکی‌ها و جنگل‌های سبز هستند از بالا.
از خیلی بالا، از آنجاها که کره زمین را بدون زشتی های نزدیکش می‌توان دید. بدون بمب ها و موشک ها و هواپیماهای ویرانگرش. بدون دودها و آتش‌ها و زنجیره مداوم جنایت ها و تجاوز‌ها و خریت‌های بشری‌اش.
آخ که گوی‌های لاجورد چقدر شبیه زمین هستند از بالا، آرام و رام و گرد و چشم نواز.

و بله از همان روز بود که ویرم گرفت یک گردنبند ریسه ای لاجورد با مهره‌های دقیقا گرد لاجورد داشته باشم. از آن مهره‌هایی که اتفاقا رنگ لاجورد خالص نباشند و آبی تیره در دل رگه‌هایی از عناصر دیگر پخش و پلا شده باشد.

خیلی هم سرچ کردم اما تشخیص لاجورد اصل و غیر اصل از پشت صفحه مانیتور بسیار سخت است.
به آدرس ها توجه کردم، خب معلوم است خرازی ها نمی‌توانند ریسه اصل داشته باشند!
جواهری‌ها و نیمه جواهری‌ها چه؟
سایت های جواهر زیادی هم نبودند که بتوانم اصل و فرع لاجوردشان را از اعتبار صحبت خودشان مطمئن باشم.
می‌دانید که، دنیا دنیای دروغ است. دنیای دروغگوهایی که کلاغ به آن بزرگی را رنگ می کنند و بجای قناری به آن کوچکی قالب می‌کنند.

کلاغ، قناری!
خب راستش را بخواهید من کلاغ بیشتر دوست می‌دارم.
بگذریم، خلاصه اینکه.
پیدا نکردم و شاید نخواستم پیدا کنم و نشد.
و نشد که سنگ آنسوی دریاهای مورد نظرم را بیابم.
چه می‌دانم شاید چند روز که بگذرد دوباره ویرم تمام شود و بی‌خیال ریسه لاجورد شوم.
شاید هم لازم شود خاطره لاجوردها را با چیز دیگری جایگزین کنم.


ته نوشت:
"آلترامرنیوم" به معنی آنسوی دریاهاست و این نامی است که اروپایی‌های حریص را برای اولین بار با سنگ لاجورد آشنا کردند.

http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

10 Nov, 09:46


( این ماجرا مربوط به سه چهار روز پیش است)
دیروز به تشویق و ترغیب دوستی با بیزقولک راه افتادیم رفتیم کلانتری! گویا پرونده یکی دو سوژه این مدلی ( راننده خاطی!) در کلانتری بود که باید بیزقولک می رفت و می دید.
می دید که آیا آن راننده خاطی همین راننده های مورد داری بودند که قبلا کشف شده‌اند یا خیر؟
( در ادامه همان ماشین سواری و آن داستان بازی بازی راننده با موردش که پیشتر گفته ام.)
خلاصه کمی نگران بودم که بیزقولک را ببرند در اتاقی و راننده های خاطی را بیاورند از جلویش رد کنند تا مورد درست را تشخیص دهد، که شکر خدا نکردند.
وارد اتاقی شدیم که یک افسر پرونده جوان و به چشم برادری خوش قیافه ای سوال می پرسید و یک خانم پلیس ( یا تایپیست )جوان هم تند تند تایپ می کرد.
ابتدا یکی دو مورد عکس راننده تاکسی آتش به جان گرفته نشانش دادند که او هم خیلی مطمئن و محکم گفت؛ نخیر این یارو؛ آن یارو نیست.
ببینید اینجای ابروی این بابا شکسته ولی ابروی راننده ای که من سوار ماشینش شدم سالم بود. و چال روی چانه این بابا خیلی مورد خاصی است که اگر آن راننده این را داشت من متوجه می شدم.
خلاصه ناچار افسر پرونده از بیزقولک شرح حال دقیقتر خواست. چه ماشینی؟ کجا؟ چه ساعتی؟ و چه کاری؟!
مطمئن بودم که بیزقولک کم نمی آورد و به جان خودم نگران بودم که باز بخواهد سیرداغ پیازداغش را زیاد کند و با حرکات دست و انجام پانتومیم دقیق، کار راننده خاطی را اجرا کند.

که البته نگرانی‌ام درست بود و ببزقولک در شرح دقیق حال و احوال راننده نابکار دست آخر حرکت دست را هم آمد.
خیلی هم با جزییات و دقیق توضیح داد و در جواب افسر که پرسید؛ چرا فکر کردی آن یارو این کار را می‌کند. خیلی بی ریا! گفت: چون راننده دست راست بود، ولی از اواسط کار فرمان را بادست چپ‌گرفت و دست راستش را برد آن پایین!
افسر گفت: یعنی چه می کرد؟
و بیزقولک با اطمینان و خیلی محکم گفت: خود ارضایی می کرد.
چند لحظه سکوت برگزار شد.
افسر گفت: ادامه بده.
و بیزقولک تعریف کرد که چطور وقتی این حرکت راننده را دیده دستش را محکم به شیشه زده و گفته نگه دار و ادامه ماجرا..


خلاصه آنکه در همان نیم ساعتی که نشسته بودیم و بیزقولک حکایت می گفت و افسر گوش می داد و دختر جوان تند تند تایپ می کرد بیش از پیش فهمیدم، نسل بیزقولک نه تنها با نسل بچه های چند سال بزرگتر از خودشان توفیر دارن. بلکه هم کلا جنس دیگری دارند.
این بچه ها خیلی صریح، خیلی روراست، خیلی حساس به حق و حقوق خود و حساس نسبت به هر نوع تجاوزی هستند که نسبت به زار و زندگی خود احساس کنند. درست و عینا برعکس نسل ما!

ته نوشت: راننده پیدا نشد. چون نه شماره ماشین را داشتیم و نه حتی موردی از چنین ماشینی گزارش شده بود ولی، پرونده برای اتفاقات مشابه بعد ثبت شد. قرار شد خودمان برویم ببینیم خانه ها یا فروشگاه های اطراف محل حادثه دوربینی داشته اند و از روز حادثه فیلمی ضبط شده است؟ به هرحال ماشینی که با در باز فرار کند مورد خاصی است.
ولی انصافا اینکه خودمان برویم و چنین فیلمی بخواهیم کار سختی است!
راستش کلا موضوع طوری است که بعید می دانم ادامه دادنش مقدور باشد. هرچند ثبت کردنش بد نبود. برای روزی که خدای نکرده راننده تصمیم بگیرد حرکاتش را ادامه بدهد یا متجاوز گرانه تر برخورد کند.



http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

08 Nov, 16:32


امروز در خبرها خواندم یک دختر بچه دیگر هم بخاطر خشونت و سختگیری مدیران و مسئولان مدرسه خودکشی کرده.
( این البته معدود آماری است که به هر دلیل درز می‌کند، خدا می داند آمار خودکشی در میان این سن و سال چه تعداد است.)
ظاهرا اینبار بی وجدان ها بخاطر لاک ناخن به دختر بچه معصوم درشتی کرده بودند.
نمی دانم جدا انسانیت و تعهدی در وجود برخی مسئولان مملکت هست؟
از مورد دختری که ناگهان وسط دانشگاه برهنه شد که بگذریم! در طول یک ماه گذشته دو دختر بچه هم این تصمیم بزرگ را گرفته اند که بمیرند چون ناامیدی، ترس و بی اعتمادیشان به اطرافیان و زندگی در این مملکت به قدری زیاد بوده که فقط مرگ را چاره کار خود دیده اند.
( یکی از دخترها البته مهاجر افغان بوده و قاعدتا فشار مضاعف تری را تحمل می کرده)

شک نیست بعضی کوچکترها که روح لطیف تر و جان زخم خورده تری دارند این تفکر " هرکی دوست نداره بذاره بره" را پذیرفته‌اند اما چون استقلال و توانایی رفتن به جای نزدیک تر را ندارند.
راه دورتر و بدون بازگشت تری را انتخاب می‌کنند که ظاهرا استقلال و توانایی رفتنش برای این ارواح لطیف سهل تر است.
کاش می توانستم یک ریسه فحش بی پدرو مادری بده‌ام به تمام کسانی که مسبب این شرایط هستند.
جدا
خودکشی کودکان و نوجوانان و حتی جوان‌ها خیلی دردناک است، خیلی غم انگیز است و به شدت من‌ را متاثر می کند.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

06 Nov, 07:07


"بیلی آیلیش" و " تیلورسویفت" و " جنیفر لوپز " و " بیانسه" و " کندریک لامار " و " امینم " و " جورج کلونی" و " اپرا وینفری" و " شر" و " لئوناردو دیکاپریو" و "رابرت دانی جونیور" و "رابرت دنیرو" و ...

همه رتته فقط " ایلان ماسک " رو بچسب.

بعد می گن سلبریتی ها مهم هستن.
به خدا هیچ‌چی جای پول رو نمی‌گیره.
هریس با این همه طرفدار درست درمون و بعضا جیگر طلا راه به جایی نبرد.
اما ترامپ با یکی به جای هزار ( #ایلان_ماسک ) رییس جمهور آمریکا شد.



@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

06 Nov, 04:27


خب ظاهرا به خیری و خوشی ترامپ در بسیاری ایالت‌ها برنده انتخابات شد.
در واقع آقای ترامپ قمارباز بازم رفت برای ریاست جمهوری آمریکا و کاخ سفید و ددر دودور و دید و بازدید از روسای جمهور و پادشاهان دنیا.

از یه طرف بدم نشد، اتفاقا ایشون نشون داده که دست بزنش خوبه! و الان تکلیف برای هرکسی که می خواسته باهاش وارد گود بشه روشنه یعنی همه خیلی خوب می دونن که این بابا می زنه، بدم می زنه.

ته نوشت: بنظر من دو بار سوء قصد یا تظاهر به سوء قصد به جان ترامپ خیلی خوب تونست به نفع ایشون تمام بشه. من جای ترامپ بودم دست و پنجول کسانی که چنین سناریویی چیده و نمایشی اجرا کرده بودند رو هفت بار از بالا تاپایین و از پایین تا بالا می بوسیدم.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Nov, 18:15


تفاوت نگاه فرهنگی و زیبای سفرای کشورهای دیگه با (تفاوت فرهنگی‌های) سفرا یا کاردارهای خودمون.
ایشون سفیر کره جنوبی هستن، واقعا می‌خواد بگه با اینکه ترسون لرزون اومده ایران ولی با عشق و علاقه کارش رو شروع کرده.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Nov, 18:04


دخترها نیستند و من در حال نظارت به کار آقای نهم هستم.
ایشان نان سیر فرمول مخصوص خودشان را که همین دیشب به ایشان الهام شده درست می‌کنند و در حالی که سیر پخته و له شده را روی نان باگت می‌مالند تا در فر بگذارند با نوعی اعتماد به نفس آسمانی می‌گویند؛ خارخاری اگه خوب شد به بچه ها بگو تو درستش کردی، اما اگه خیلی خوب شد بگو منم کمکت کردم.
با تعجب نگاهش می‌کنم و می‌گویم: اگه خیلی بد شد چی؟
نهم پنیر پیتزا را روی نان‌های سیر مالیده می‌ریزد و می‌گوید: خیلی بد که نمی‌شه، ولی اگه به فرض محال چنین شد من به بچه ها می‌گم من درستش کردم و تو هیچ دخالتی نداشتی.
شکلکی در می‌آورم و می‌گویم: نکشی مارو فردین! چرا خودت صفرتا صد کارت رو گردن نمی‌گیری؟
ایشان پودر آویشن هایشان را هم روی پنیر می‌ریزند و می‌گویند: می‌خوام یه کاری کنم تو پیش بچه‌ها سربلند باشی، بچه ها فکر کنن مامانشون از این کارهای خفن هم بلده بکنه.

دیگر واقعا کفری شده ام می گویم: زکی! باز تو اومدی دست به سیاه و سفید زدی جوگیر شدی؟ چرخ این خونه کلا داره رو دوش‌های ناتوان و رنجور من می چرخه، بعد تو می خوای با یه نون سیر پیزوری که با آب پز کردن سیر و پخش کردن بوی سیر تو کل محله انجامش دادی برای من آبرو بخری؟
آقای نهم نان سیرهایشان را داخل فر می گذارند و می گویند: سرگیجه نگیری چرخنده خانم، یه دو دقیقه اون چرخ زندگی رو بذار زمین بیا درجه فر رو تنظیم کن ببینم. نزنی از لجت بسوزونی نون سیرها رو، دقت کن یه درجه ای بذار که برشته برشته بشه ولی نسوزه. مواظب باش زمانشم درست تنظیم کنی.

می‌روم سری به فر بزنم ببینم اوضاع چطور است به فردین بازی آقای نهم نگاه نکنید اینها همه پیش نمایششان است به خدا اگر بلایی سر این نان سیرها بیاید آقای نهم کل پروسه درست کردنشان را گردن من می اندازد و هر کجا بنشینیم درمورد خراب کردنشان به دست من داستان سرایی‌ می‌کنند.


ته نوشت: نتیجه خیلی خوب شد متاسفانه و ایشون همانطور که پیش‌بینی می‌شد همین الان داره در مورد تکنیک‌ها و ظرایف پخت نان سیر دست پخت خودشون برای بچه‌ها سخنرانی می‌کنه.


http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

04 Nov, 09:36


خب عرض به حضور انورتان این چند روز درگیر مساله ای نسبتا خاص بودم که تمام فکر و ذکرم را مشغول کرده بود.
( هرچند به دلیل خانمی و سعه صدر ذاتی خود، چیزی بروز ندادم و نخواستم ذهن احدی از شما دوستان قدیم و جدید را مشوش نمایم.)
اما اکنون که آبها از آسیاب افتاده تصمیم گرفته‌ام ماجرا را نقل کنم. ( باشد که به کارتان آید و سودمند افتد.)
بگذریم،
داستان این است که چند شبان پیش بیزقولک آشفته حال و پریشان به خانه آمد.
گفتمش موضوع چیست؟
معلوم شد وقتی برای رفتن به دیدار دوستی ( در یک خیابان شلوغ) رهسپار می شده، ورپریده خانم تصمیم می‌گیرد دو قدم راه را سواره برود.
و از آنجا که خیابان شلوغ بوده و تاکسی زرد یا نارنجی هم کم، با خود می‌گوید؛ چه اشکالی دارد سوار شخصی بی در و پیکری شوم که بنظرم راننده میانسال! موجهی دارد؟
و از آنجا که این روزها خیابان‌ها پر از سواری بی درو پیکر است بیزقولک  فورا یک سمند خاکستری پیدا می‌کند و با ایست راننده میانسال موجه فورا سوار می‌شود.
چند دقیقه پس از حرکت اما، متوجه می‌شود که راننده  ضمن آنکه بطور پیوسته او را دید می زده یک دستش هم بیکار نبوده و آن پایین مشغولیاتی داشت.
بچه‌های این دوره و زمانه را هم که می‌شناسید بجای آنکه مثل دختران نسل‌های پیش از خود شتر دیدی ندیدی کنند و اصولا، اصلا نخواهند بفهمند موضوع چه بوده و چرا این بشر دستش اینطور لقوه گرفته.
برعکس شروع به داد و بیداد و فحاشی می‌کند و محکم به شیشه می زند و حتی توی سر راننده می‌کوبد و بعد هم در ماشین را به شدت باز می کند و فریاد زنان کمک می‌خواهد. بطوریکه راننده بخت برگشته ترسان لرزان و چیز سرگردان از ادامه کار منصرف شده و وادار به ایستادن می‌شود.
بیزقولک از ماشین بیرون می‌پرد، اما بازهم کوتاه نمی‌اید و در حالی که راننده همانطور با در باز در حال فرار بوده به جماعت مردان و زنان مبهوت ایستاده در خیابان و پیاده رو می گوید؛  چه نشسته اید که این راننده متجاوز  از فرصت سوار نمودن من به ماشین استفاده کرده و فلان کار را کرده. ( البته می بینید که من همچنان ماخوذ به حیا از گفتن واژه جق پرهیز می‌کنم ولی گویا بیزقولک چنین پرهیزهایی هم نداشته و برای آنکه جماعت دقیقا متوجه حرکت راننده شوند عین عمل را می‌گفته و پانتومیمش را هم انجام می‌داده.)

خب راستش ماجرا در نوع خود واقعا چندش آور و ناراحت کننده بود، اما من در آن لحظه چه می توانستم انجام دهم؟ بخصوص وقتی نه شماره ای از طرف داشتم و نه مشخصا آدرسی که بتوانم سراغ مردک نامرد جقی بروم و حقش را کف دستش بگذارم؟
بنابراین مثل همه مادرهای با بصیرت! تصمیم گرفتم علی الحساب با فرمول ساده کردن، انبوه سازی و همه جایی بودن داستان از اهمیت موضوع بکاهم و بگویم؛ این اتفاق چیز عجیبی نیست و نباید اینطور او را بهم بریزد و ناراحت کند و خود من روزانه بطور متوسط نود و نه درصد مردان  محل کار یا خارج از محل کار خود را در حال جق زدن می بینم.
( تا مگر بدین وسیله مثلا بخشی از آشفتگی و ناراحتی بیزقولک کاهش یابد)
اما متاسفانه بصیرت من در این خصوص جواب عکس داد و بیزقولک با بیان اینکه اتفاق رخ داده برای او نوعی از تجاوز است!  اما برای من که مادرش هستم چندان اهمیتی ندارد و متوجه عمق عمل شنیع آن مرد نیستم و او را نادیده می گیرم با من درشتی کرده و قهر نمود.

خلاصه مختصر بگویم، بیزقولک پس از دل بریدن از من، به سراغ پدرش می رود و به او هم می‌گوید؛  وقتی سوار ماشینی شده راننده حرکت بسیار وحشتناکی انجام داده که او به دلیل شدت آلام وارده نمی تواند بطور دقیق برای پدرش شرح دهد که چه شده؟
و بعد هم آقای نهم دستپاچه و نگران به سراغ من آمد و از من خواست به او بگویم چه بلایی سر بچه آمده و من مجبور شدم برای آرام کردن او، با همان فرمول ساده کردن همیشگی بگویم؛  نگران نباش ظاهرا یک راننده بی پدرو مادر وقتی بیزقولک سوار ماشینش شده شروع کرده به بازی بازی کردن با چیزش و این بچه هم متوجه شده و بقیه ماجرا...... که پیش تر نوشتم.
اکنون اما اوضاع بهتر شده و بیزقولک با من از در ِآشتی درآمده، هرچند بطور پیوسته در اینترنت و کانال‌های مختلف دنبال پیدا کردن و یاد گرفتن چند حرکت حمله اساسی است که از این پس بتواند راننده‌های جقی را پیش از انجام دادن حرکت شنیع خود به سرای باقی هدایت نماید.


http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

03 Nov, 10:42


شرکت درست روبروی پنجره اتاق من! در حال درست کردن یک سوله بزرگ است.
همین الان سقف سوله را زده اند ( قاعدتا اسکلت آهنی دورو برش را هم ساخته اند)
همین الان در همین مرحله تمام باغات وبخشی از کشتزارهای روبروی پنجره اتاق من! رفته اند پشت سوله بزرگ و قسمت اعظم چشم انداز مقابل پنجره من شده است یک سوله بزرگ با اسکلت آهنی و سقف زرد رنگ ( نه کرم مایل به زرد).

ته نوشت: البته این راهم بگویم سوله فقط روبروی پنجره اتاق من ساخته نشده، بلکه روبروی این سمت ساختمان ساخته شده و اتاق من هم یکی از اتاق های این سمت ساختمان است.
یعنی به لحاظ ریده شدن به چشم انداز آن سوی پنجره‌مان با تعدادی از همکاران مشترک هستم.
اما به هرحال خودم فکر می کنم از بقیه حساستر، باهوش تر، نکته سنج تر و برای داشتن یک چشم انداز زیبا مستعدتر و صد البته مستحق‌تر بودم.


http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

03 Nov, 05:00


محض اطلاع عزیزانی که به اخبار بریتانیای کبیر علاقه‌مند هستند،
"کمی بد ناک" به جای " ریشی سو ناک " رهبر حزب محافظه کار انگلیس شد.

http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

02 Nov, 16:41


حرکت سیاسی دیگه چه امر کثافتیه؟
یه دختر جوون در شرایط فعلی با این همه بحران جاری و ساری در مملکت، خطر جنگ، فقر فراگیر، بی اعتبار شدن اقتصاد، فرهنگ، اخلاق و... ساده ترین و دم دستی ترین کاری که در اوج اعصاب خردی و خشم، در جواب پاره کردن لباسش توسط حراست دانشگاه می تونه انجام بده چیه؟
بدیهیه تا وقتی قوانین طوری باشه که نسبت به فرد بی شرافتی که لباس یک دختر دانشجو رو در مقابل چشم دانشجویان دیگه پاره می کنه بی تفاوت باشه و در مقابل انگشت اتهام به سمت اون دختر اشاره بره، این بحران ها و این قبیل عکس العمل ها ادامه خواهد داشت.
یعنی زنها و دخترهایی خواهند بود که بدون ذره ای فکر و آینده نگری در اوج عصبانیت و استرس قید همه چیز رو می زنند و مثل نهنگ های ناامید از دریا خودشون رو به ساحل خواهند انداخت.

ته نوشت: در ارتباط با دختر دانشجویی که ظاهرا پس از تذکر حراست دانشکده و کشیدن و پاره کردن لباسش یهو عصبانی می شه و کل لباس مباس رو می کنه و لخت و پتی می شینه وسط محوطه دانشکده.

http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

02 Nov, 05:27


آمده‌ام سرکار نشسته ام و با تمرکز بالا خودم را علاف یک بازی در حد " من‌کودک پیش دبستانی " هستم، کرده‌ام.
آقای بهاری برایم چای می‌آورد.
بدون آنکه سرم را بالا بیاورم و سلام کنم با تشکر ریزی، گل ها را می‌چینم داخل گلدان و دندان مصنوعی‌ها را می‌گذارم داخل دهان و دوتا لنگه پاچه را می‌اندازم زیر چرخ خیاطی که بدوزد و شلوار درست درمان دوپاچه ای تحویل دهد.

آقای بهاری می‌گوید: چی شده؟ هنوز برای مادرشوهرت عزاداری؟ ول کن بابا، چقدر غصه می خوری؟

سرم را بلند می‌کنم و با لبخندی می‌گویم: نه بابا.

او که حتما هیچ درکی از حجم عظیم علافی من ندارد دنباله حرف خودش را می‌گیرد و می‌گوید: نه بابا چیه؟ غصه نخور اگه بازم مادر شوهر می‌خوای، ریخته.
می‌آیم بگویم: کو شوهر؟
که یادم می‌آید، ای بابا من که خودم یک دانه اش را دارم.
زبان به کام می‌گیرم و فقط نگاهش می‌کنم.
آقای بهاری اما که گیج و ویجی مرا می‌بیند می‌گوید: برو قبرستون ببین چقدر مادرشوهر ریخته هرکدومشون رو خواستی برای خودت سوا کن.
بعد هم با دو ردیف دندان دو سه خط درمیان از خوشمزگی خودش ریسه می‌رود.
می‌گویم: خب از این مادر شوهرهای سینه قبرستان خوابیده که خودم دارم. فکر کردم می خوای یه مادرشوهر زنده و سرحال بهم پیشنهاد بدی.
آقای بهاری با همان بلاهت همیشگی گوید: زنده می‌خوای، خود من! بیا من رو بردار.
سرم را تکان می‌دهم و ‌می‌گویم: برو بابااااا
اوهم که دیگر ادامه مکالمه سنگین را منتفی می داند راه می‌افتد و همانطور که از اتاق بیرون می‌رود و در را پشت سرش می‌بندد‌ غر می‌زند که؛ رییس گفته در اتاقاتون رو نبندید‌ از من گفتن‌ها.

از منطقی که پشت تک تک جملات بهاری است هیچ تعجب نمی‌کنم. این بنده خدا که آبدارچی است. اصل مملکت هم با چنین منطقی اداره می‌شود.
ته نوشت: ای کاش می توانستم این بازی رابطه های ساده که شلوار باید دو پاچه داشته باشد و گوشواره مال گوش است و گردو را نمی شود با دندان شکست و چیز دیگری می‌خواهد، به او معرفی کنم.


http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

01 Nov, 09:32


ورژن اسراییلی مجری با طرز فکر " اگه دوست نداری مثل ما فکر کنی بذار برو! "
در تمام دنیا نژادپرستها مثل هم فکر می کنن. این جماعت از روی یک الگو بریده شدن، فقط ظاهرشون فرق می کنه.

درگیری مجری کانال ۱۲ اسرائیل با «گیدئون لوی»، روزنامه‌نگار کهنه‌کار هاآرتص در برنامه زنده

مجری کانال ۱۲:
«گیدئون»، خجالت نمی‌کشی علیه کشورت اسرائیل حرف می‌زنی؟ وسایلت را جمع کن و از اینجا برو! خُب کودکان فلسطینی کشته شوند، چه اشکالی دارد؟! تو از اسرائیل متنفری!

گیدئون لوی:
بله من خجالت می‌کشم اما نه برای اینکه علیه اسرائیل شدم؛ من کشته شدن ۳۸ کودک فلسطینی در یک شب را نمی‌توانم نادیده بگیرم؛ چه بر سر ۱۷هزار کودک فلسطینی آمد؟!

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

31 Oct, 19:00


فکر کنم دانشگاه پیام نور " فراگیر " محملی برای سوء استفاده شده.
و با دانشگاه پیام نور خالی توفیراتی داره.
شاید هم اول مجوز داشته بعد که دیدن خرجش در نمیاد ادامه مسیرش رو اینطوری نمودند.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

31 Oct, 18:56


ذهن فقط درگیر خواهش خواستن بود، خواستن های کوچک زندگی.
#روزمرگی ‌های خیالی مونالیزا


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

31 Oct, 18:33


آذی:

دوستان و عزیزان گل،

به دلیل علاقمندی شخصی و به امید رشد و دانش بیشتر، دوست داشتم علاوه بر مطالعات شخصی،  درس روانشناسی بخونم و به این امید در دوره روانشناسی ارشد ناپیوسته فراگیر ثبت نام کردم.
هزینه رو پرداختم و کلاسها شروع شد، علاوه بر اون هزینه جداگانه ای هم بابت کتاب و جزوه گرفتن که هنوز به دستم نرسیده.

اونقدر اشتیاق داشتم که نیازی به تحقیق بیشتر نمی دیدم و مطمئن بودم دیگران از این مسیر، به ارشد راه پیدا کرده ن و مسیر ادامه تحصیلشون بدون مشکل بوده.

اما، به تازگی من و همکلاسی هام متوجه شدیم فراگیر پیام نور دو سال هست که مجوز نداره و راهی برای آزمون و ادامه تحصیل نیست درحالی که همچنان داره ثبت نام می کنه، هزینه دریافت می کنه و به روی خودش هم نمیاره که امتحان و دانشگاهی درکار نخواهد بود. و به هیچ وجه هم جوابگو نیستن!

خواهش می کنم به تمام کسانی که امکان داره مثل من این مسیر رو برن اطلاع بدین تا جلوی ضرر بقیه گرفته بشه و به اشتباه ما دچار نشن.


ته نوشت خودم: این پیام ارسالی یکی از دوستان بود، من خودم اطلاعی از شرایط دانشگاه پیام نور ندارم. ولی اگه کسی اطلاعات بیشتری داشت که مغایر این مطلب بود، بگه تا اصلاحش کنم.

ته نوشت دوم:
سلام و وقت بخیر
من عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور هستم.
رشته های فراگیر این دانشگاه که در حال حاضر دایر هستن، همه دارای مجوز وزارت علوم هستن و هیچ مشکلی از نظر اعتبار مدرک وجود نداره، با خیال راحت در این دانشگاه تحصیل کنید و به این شایعات گوش ندید.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

29 Oct, 09:33


دیروز با دو نفر از همکاران برای انجام یک  ماموریت کاری به خارج شهر می‌رفتیم.
من نشسته بودم و اخبار می‌خواندم و گاهی هم خبرهایی که بنظرم جالب توجه بودند، با صدای بلند برای همکاران واگو می‌کردم.
تا اینکه رسیدم به مطلبی که یکی از ائمه جمعه گفته بود، یعنی " بکارگیری اجنه! توسط موساد و بقیه قدرت‌های تا دندان مسلح و شرور جهان _ بجز روسیه"
خلاصه خبر را خواندم و خودم از خوشمزگی خبر به خنده افتادم.
اما یک وقت دیدم یکی از همکاران که اتفاقا آدم موجهی است سرش را تکان می‌دهد و ابراز تاسف می‌کند.
گفتم: چه شده؟ نکنه باور می‌کنی که موساد اجنه استخدام کرده تا ترتیب ما را بده؟
سرش را به علامت تایید تکان داد و گفت: صد البته.
خندیدم و گفتم؛ بابا جان این خزعبلات را کسانی می‌سازند که می خواهند منکر وجود جاسوس های اسراییلی در ایران باشند یا می خواهند برای نفوذی‌ها، در سایه اجنه و اجنه بازی حاشیه امنی بوجود بیاورند تا این جماعت بتوانند در کمال آرامش به فعالیت ادامه دهند.
اما این همکار خیلی جدی گفت: نه خانم خارخاری اینطوری ها هم نیست، ساده لوح نباشید! ما قبلا زعفر جنی را داشتیم که مسلمان شده بود و در طول تاریخ، واقعا به ارتش مسلمانان و بخصوص شیعیان کمک‌های شایان توجه می‌کرد. مسلمان های خوب و دو آتشه و فوق العاده با ایمان هم در نبردهایشان این‌ها را بکار می‌گرفتند و به همین خاطر هم توانستند اسلام را تا دورترین نقاط آسیا و آفریقا و حتی اروپا منتشر نمایند.
اما متاسفانه در دوران جدید به دلیل شرایط و مسائلی که برای مردم بوجود آورده اند ایمان و اعتقاد مردم بسیار ضعیف شده. وقتی هم که شما به چیزی بی‌اعتقاد باشید حضور و تجسم واقعی معجزه و اعمال متافیزیکی خارق العاده کمتر عینیت پیدا می‌کند.
برای همین حالا دیگر لشکر اجنه راه خودشان را از مسلمانان و بخصوص شیعیان جدا کرده اند و ای بسا با پیشنهادی بهتر همین زعفر یا جعفر جنی الان در خدمت موساد و سیا باشد.

به خدا حیرت کرده بودم، با تعجب نگاهش کردم و جدی جدی فکر کردم طرف دارد با من شوخی می‌کند.
اما او شوخی شوخی بحث را جدی گرفته بود و کاملا مطمئن بود از طرف موساد پیشنهاد خوبی به زعفر جنی شده و به همین دلیل او بساط حمایت و طرفداریش از مسلمانان را جمع کرده و با دارو دسته اش به جبهه یهودیان صهیونیزم پیوسته.

ته نوشت: الله و اعلم شاید هم اینها چیزهایی می‌دانند که ما نمی‌دانیم.
ته نوشت دوم: علی الحساب اگر کسی یک جن خوب و دست بخیر سراغ دارد لطفا نشانمان بدهد دنیا را چه دیدید شاید هم توانستیم نظر مثبتشان را جلب کنیم.

http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

27 Oct, 08:48


دارم سعی می کنم دوباره لب و لوچه ام را بالا بکشم!
بعد فوت مامان اینطور شده بودم لب و لوچه آویزان.
و خدا شاهد است مطلقا هیچ عضله ای در صورتم نبود که پس از این مصیبت تمایلی به قرار گرفتن در سرجای خود داشته باشد.
منهم حس خاصی نداشتم.
یک روز اما رفتم جلوی آینه و خودم را دیدم.
چرا اینطور شده بودم؟
سعی کردم بدون وارد کردن فشاری به خود گوشه لبها و چشمها و گونه ها را بالا بکشم.
نشد که نشد.
باورتان نمی شود باید زور می زدم.
سعی کردم بخندم یا لبخند بزنم.
اما با وجود خنده یا لبخند که بصورت کاملا تصنعی و نچسب روی صورت می نشاندم. بازهم همه اجزای صورتم آویزان بود.
خلاصه ناچار شدم از دستها کمک بگیرم. گوشه لبها را به دو طرف بکشم و گونه ها را بالا بدهم.
و تازه اینجا بود که فهمیدم جای واقعی عضلات صورت را گم کرده ام. و مثل همه افتادگی های اجباری، مثل افتادگی رحم و ابروها و افتادگی مثانه و افتادگی شکم و غیره یک افتادگی دیگری هم داریم به نام افتادگی صورت که عاملش پیری و کهولت سن نیست بلکه علتش نوعی حزن عمیق و اجباری است که منشا از دست دادگی دارد.
آنهم نوعی از دست دادگی که خودت خوب می دانی و درک کرده ای هیچ قدرتی امکان مقابله با آن را ندارد.

خلاصه از یک سال پیش به این سو تلاش کردم، حالا که نمی توانم از دست دادگیم را درمان کنم لااقل جلوی افتادگیم را بگیرم.
موفق هم شده بودم. تا اینکه دوباره مادر نهم را از دست دادم.
پیرزن اگرچه مادر نهم بود و به رسم مادر همسر بودن باید کمتر مورد توجهم می بود اما برعکس تا حد قابل توجهی دوستش داشتم.
از آن کهنسالی و آنهمه خاطره‌ای که داشت و نوعی بدجنسی محتاطانه‌ای که در رفتارش با من بود خوشم می‌آمد.
و به همین دلیل حالا جای خالی بزرگی را در نبودش احساس می‌کنم و بدتر از همه اینکه چند روزی است دوباره دچار افتادگی شده ام.


http://telegram.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

26 Oct, 05:01


آنها آمدند زدند و رفتند و ما همچنان خواب بودیم.
به هرحال سرزمین و مردمانی داریم که قدرش را نمی دانند و نمی دانیم، ایران پهناور است و ملت ایران آنقدر حادثه دیده که سخت می شود تحریکشان کرد.
برعکسش می شود مثل کسی که دیگر هیچ جوکی برایش خوشمزه نیست.
حسن مصیبت کشیدگی این است که مصائب کوچک نادیده می شود.
ته نوشت: یادم بماند دیشب که ما خواب بودیم اسراییلی ها عملیات " وعده پاسخ یکشان* " را انجام داده‌اند و هواپیماهایی آمده اند و پادگان هایی را بمباران کرده اند.
ته نوشت دوم: گویا اسم عملیاتشان چیز دیگری است. اما من اسامی عملیات جمهوری اسلامی و اسراییلی ها را یکی کرده ام، زیرا با همان ور مشکوکم هنوز معتقدم پشت پرده بازیگران متحدی هستند که اتفاقا هیچ دشمنی با هم ندارند.

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

19 Oct, 03:24


اینهم کارهای موهانا از خاش.
با طرح و نقشه " فنوجی" که از طرح ها فاخر سوزن دوزی بلوچی است.
این عکسها را محض معرفی کارش گذاشته ام و فعلا قصد دیگری ندارم.
به این سوی چراغ قسم.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

19 Oct, 03:21


یک دختر بلوچ بود اهل خاش؛ شرقی ترین شهر بلوچستان، که اتفاقا از خوانندگان کانال بود و هست خیلی هم علاقه مند به رفتن دانشگاه و درس خواندن در رشته ای که می توانست به دردش بخورد؟ ( این جمله بلند کلا سوالی بود محض اینکه یادتان می آیدش؟)
خلاصه این دختر خانم، افتاده بود به درس خواندن برای کنکور و گاهی هم من و چند نفری از دوستان کانال که تلاشش را دوست داشتیم برایش کتاب کنکوری می فرستادیم.

خلاصه بگویم، نشد که بشود!
این دختر خانمی که خب به صلاحدید خانواده نمی توانست شهر و دیار دورتری غیر از ایرانشهر را انتخاب کند ( که این شهر هم با خاش فاصله کمی ندارد) و از رشته های تجربی یکی دو رشته پیراپزشکی را مجبور شده بود انتخاب کند( به دلیل نمره کنکور)
به هر حال بازهم نشد که در همین یکی دو رشته جواب قبولی دریافت کتد.
( کثافت کاری و بی عدالتی کنکور را که خودتان می دانید.)
خلاصه برایم پیامی گذاشته بود محزون و غصه دار.
گفتنش؛ بچه جان شد، شد. نشد نشد.
بجای غصه خوردن بچسب به یک کاری و سعی کن ریز ریز از درآمد همان کار ادامه تحصیل بدهی.
و بعد برایش داستان دختر لیف فروشی را تعریف کردم که پیشترها در همین کانال قصه اش را گفته بودم و اینکه چطور توانست با کمی کمک و پشتکار خودش از لیف بافی و اسکاچ بافی به خیاطی و آشپزی رو بیاورد و خانواده کوچکی راه بیندازد و حالا هم که خدارا شکر اوضاع بدی ندارد.

القصه موهانا ( البته اسم واقعیش محناست با تشدید رو نون) را کمی پند و نصیحت دادم که فعلا اول دنبال کار و کاسبی در همان محل خودشان باشد و بعد کم کم ادامه تحصیل را جدی بگیرد.
اتفاقا دختر هنرمندی هم هست، سوزن دوزی های بی نظیری دارد،
قصدم این بودم که مجالی برای معرفی او و هنرش پیدا کنم. با این امید که بعدا بشود پیجی برایش زد و کار او را بیشتر معرفی نمود.

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

18 Oct, 16:13


از نظر برنامه ریزی مناسبتی فقط مادر آقای نهم،
که یک ماه تمام سفت و سخت خوابید و خوابید تا روزی که " سنوار" را شهید کردند.

والا راستش نمی دانم چه بگویم؟ زن خوبی بود، با کیاست و خوش قلب و البته مقتدر، به هرحال زنی که نه پسر بزرگ کند و اتفاقا در تربیت نه پسر نمره قبولی ده تا هفده کسب کرده باشد کم از هفتاد سردار جنگی ندارد.

ته نوشت: همین چند شب پیش خواب می دیدم می خواهیم برویم سفر، یک وقت دیدم پدر آقای نهم آمد دست زنش را گرفت و با هم دوان دوان رفتند نشستند توی اتوبوسی که دیگر جای خالی نداشت. آنها رفتند و ما را جا گذاشتند.
فکری هستم گاهی بعضی رابطه های زناشویی چقدر کشدار می شوند. حتی آن دنیا هم رها نمی‌کنند.


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

13 Oct, 08:25


با سردرد گنگی از خواب بیدار شدم.
( بعدتر آقای نهم گفت، شب تا صبح خِرخِر می کرده ام ولی ایشان آنچنان مجذوب آن دم دادن و بازدم برنیامدنم شده بودند که صمُ بکم فقط نشسته اند به گوش دادن خرو پف من.
این در حالی است که من همیشه وقتی ایشان روی شکم می خوابند یا خرو و پفشان عالم و آدم را بر می دارد با یک لگد ریز؛ خیلی ریز، و بلکه هم خیلی خیلی ریز بیدارشان می کنم تا خودشان را جابجا کنند و صبح از عوارض خواب ناجور شبانه به دور باشند.)
القصه با سردرد گنگی از خواب بیدار شدم، حوالی ساعت پنج صبح بود، خیلی خسته و خواب آلوده زیراندازم را برداشتم و بردم پهن کردم وسط اتاق پذیرایی جلوی پنجره و برگشتم تا بطری آبم را بیاورم و دراز بکشم روی زیرانداز و نرمش های خواب آلوده صبحگاهیم را انجام دهم.
رفتن و بطری آب را آوردن دو دقیقه هم طول نکشید اما وقتی آمدم ایران آمده خوابیده بود روی زیرانداز و زیرانداز پهن شده جلوی پنجره را مال خود کرده بود.
( ایران همینطوری است دیگر عاشق زیر اندازها یا حتی پارچه‌ها و روزنامه ها و کاغدهایی که اینسو و آسو گذاشته یا انداخته شود. این‌ها را که می بیند از هرجای خانه که باشد خودش را می رساند تا آن چیز پهن شده! را مال خود کند.)

خلاصه ایران زیرانداز را مال خود کرده بود.
و من چاره ای نداشتم جز آنکه کمی آنسوتر دراز به دراز پهن شوم روی زمین و شروع کنم به کشیدن نفس های از عمق جان برآمده.
مثلا ریلکسیشن! یا تن آرامی.
یک بار، دو بار، سه بار.
و بعد نمی دانم کی خوابم برد. و خواب هم دیدم، خواب های پرت و پلای آشفته، خواب دو گوزن بلند شاخ خیلی بزرگ هیبت را دیدم روی تپه ای، که انگار شکارچی ها( تیپ و قیافه لباس شخصی‌ها را داشتند) یکی از گوزنها را کشته و آتش زده بودند.
و آن گوزن دیگر با شاخ شکسته بر بالای خاکستر سوخته یارش یا رفیقش ایستاده بود و مویه می‌کرد.
از خواب آشفته که بیدار شدم دیگر صبح شده بود و خورشید دقیقا از گوشه پنجره بالا آمده و صاف افتاده بود روی چشمانم.


https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

11 Oct, 10:13


حالا قبل اینکه متخصصین امر! بیان و در مورد زبان بدن پوتین و پزشکیان در حاشیه دیدارشون سخن سرایی کنند.
من زودتر گفته باشم؛ اونیکه داره سعی می کنه خودش رو به ایرانی ها بچسبونه، پوتینه!
و اونی که از بس جر زده و تقلب کرده ( در مناسبات فی مابین) پرده پشتش پاره شده بازم پوتینه!
ته نوشت: اون پارگی پشت پوتین قسمت سفید پرچمشونه، یه وقت فکر نکنید متوجه نشدم.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

11 Oct, 05:26


شب جمعه اگر شب جمعه باشد، صبحش با بیرون ریختن یخچال و تمیزکردنش تا فیهاخالدون شروع نمی شود.
از صبح افتاده ام به تمیز کردن یخچال، تف توی روح من اگر من بعد از این بخواهم اشتباهات خودم را با " مشمول مرور زمان کردن" جبران نمایم.
نمونه اش اینکه یکی دو سال پیش برداشته بودم سه چهار فقره! ظرف پلاستیکی خیلی قشنگ مکعب مستطیل خیلی خیلی فیت یخچالی خریده بودم( آقای نهم اصرار داشت اینها برای یخچال بزرگ است و خیلی جا می‌گیرد و من نگاه عاقل اندر سفیهی به او کرده و گفته بودم: تو آخه کار خونه می کنی که بدونی چی خوبه و چی بد؟)

خلاصه خریده بودمشان که داخلشان نخود لوبیا و آرد و جودوسرپرک و کشمش و خرما جا بدهم.
اما در کمال تعجب! با اینکه ظرفها خیلی فیت یخچال بود لکن خیلی جا می گرفت و خودشان هم خیلی جادار نبودند و فوقش توانستم داخلشان یکی دو قلم چیز بگذارم و تمام.

القصه فکری شدم مدتی بگذارم این ظرفها داخل یخچال بمانند و در عوض من خودم را با شرایط پیش آمده وفق بدهم تا همه چیز پس از مشمول مرور زمان شدن به عادت تبدیل شوند.

انجامش دادم و حالا یکی دو سال گذشته، امروز صبح ویرم گرفت به تمیز کردن یخچال و بلاخره زمانش رسید تا مشمول مرور زمان شده ها را با یک اردنگی جانانه پرتاب کنم بیرون یخچال و آرد و کشمش و نخود و مابقی دری وری ها را در کیسه های زیپ دار کوچک بریزم و همانطور کج و کوله بگذارم داخل قفسه.
چرا باید با ذات وجودی چیزها بازی های بیشرمانه کنیم؟
عزیزجان آرد شل و ول است، فوقش دلش بخواهد بریزیمش داخل کیسه و بگذاریمش گوشه ای، نه اینکه بریزیمش داخل کیسه و کیسه را بگذاریم داخل ظرف در دار و ظرف در دار را بگذاریم داخل قفسه میوه و سبزی و در قفسه را ببندیم و خوشحال باشیم که یک کیلو آرد را ریخته ایم داخل ظرفی که فیت شده است داخل قفسه!

امروز اما ظرفهای جاگیر پاگیر را شوت کردم بیرون و تمام خوراکی های خشک و یک مشت دو مشت مانده را گذاشتم داخل قفسه، همه را جا دادم و حالا نشسته ام به نوشیدن چای صبح گاهی.
و
هنوز همم که هنوز است خانواده خزندگان خوابند.

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

10 Oct, 08:25


خب بلاخره مچ خبرچین شرکت را گرفتیم.
و تازه معلوممان شد یک خبرچین هم نداریم بلکه اکر خدا راضی باشد مجموعه ای از خبرچین های اتفاقا خیلی خبره و کارآزموده داریم که مدتهاست دراز به دراز در آستینمان پرورششان داده ایم و فکری بوده ایم که اگر عالم و آدم به ما خیانت کنند، اینها دیگر محال است از پشت به ما خنجر بزنند، اما خب زدند، بدجور هم زدند.
از یکی دو ماه پیش بود که بگی نگی بوهایی برده بودیم.
آخر چطور می شود ما در خلوت خودمان در اتاق های خودمان با پچ پچ و درگوشی حرفی بزنیم و بعد همین حرفها صاف برود و بچسبد کف دست مدیرعامل احمق‌تر از شلغممان؟
آخر این بشر مغز فندقی که فرق بین دوغ و دوشاب را نمی‌داند چطور اینچنین دقیق و موشکافانه می‌تواند ما را تجزیه و تحلیل کند و خیلی دقیق بفهمد در مغز ما چه می گذرد و حرکت بعدی‌مان چیست؟
به خدا که اوایل فکر می کردم لابد همانطور که برای راهروها و ورودی‌ها دوربین مدار بسته گذاشته‌اند در اتاق ها و داخل کمدها و حتی در خلا (مستراب)دوربین مخفی یا شنود گذاشته اند.
تا اینکه به این نتیجه رسیدیم کسی از داخل خودمان ( دقیقا از میان قابل اعتمادترین افراد ) یک چیزهایی را به آن سو منتقل می‌کند، یا از آن سو می‌آورد این سو و به ما القاء می‌کند.
به این نتیجه که رسیدیم(من و یکی از دوستان صد در صد مورد اعتماد) تصمیم گرفتیم یکی از قدیمی‌ترین کلک‌های جاسوس‌گیری را امتحانکی بکنیم.
کلک شایعه سازی و دروغ اندازی!
ساز و کارش هم اینطور است که شایعه‌ یا خبر کذبی ( در مورد مدیرعامل یا عوامل او) بسازی و بیاندازی وسط و اینطور نشان دهی که واقعی است و بعد ببینی عکس العمل نفر سوم چیست و آیا این شایعه خود ساخته به سمع و نظر مدیرعامل هم می رسد یا خیر؟)
به هرحال با همین تکنیک قدیمی و با استفاده از یکی دو دروغ محترمانه! فهمیدیم نه یک نفر که بلکه دو نفر از همکاران بسیار شفیق، مدتی است مسئولیت جابجا کردن پیامهای ما را از این سو به آن سو( یعنی اتاق مدیرعامل) برعهده گرفته اند.
و بنابراین وقتی مدیرعامل از این خبرکذب باخبر است و آن را تکذیب می کند. معنایش آن است که نفر سوم یا چهارم که این خبر را می‌دانسته آن را به مغز فندوقی بی اخلاق منتقل کرده‌ است.

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

09 Oct, 19:54


حکایت بردار کردن:
#منصور_حلاج
با صدای:
#رشید_کاکاوند
کتاب:
#تذكرة_الاولیاء
نویسنده:
#عطار_نيشابورى

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

09 Oct, 05:23


پس از یک جدال تنگاننگ با خود، "من" برنده شد و نرفت سرکار!
فورا هم به مسئول مربوطه پیامک داد که به دلیل آنچه سرماخوردگی سخت می پندارد، امروز را از آمدن به شرکت معذور است.
مسئول مربوطه هم که گوشش از این داستان پردازی‌های الکی پر است به یک " باشه" خشک و خالی اکتفا نمود و مجوز صادر شد.

حالا هم نشسته‌ام تنگ دل خانه، از صبح کوکو سبزی پخته ام.
عدسی را هم بار گذاشته‌ام( از آن مدل عدسی بار گذاشتن ها اصفهانی، که آنقدر عدس را در آب می خیسانی و می گذاری بماند تا جوانه بزند و آنقدر در دیگ می جوشانی که له شود و البته که آویشن و گلپر را به عنوان ادویه اصلی فراموش نمی کنی. البته هنوز ادویه نریخته ام و خالص اصفهانیش نکرده‌ام. تا کی شود که عدسی ها لیت و پیت شوند و وقت ادویه ریختنشان شود.)

بساط یک سوپ ساده را هم آماده کرده ام، بیزقولک گلو درد دارد و اوهم مثل من دانشگاه را پیچانده. ( هرچند او کسالت واقعی دارد و من جز ملالت چیزی مانع رفتنم نبود.)

از صبح دو لیوان قهوه خورده ام، ظرفها را در اسماعیل چیده و اسماعیل ( ظرفشویی مان) مشغول شستن ظرف هاست. ( چقدر هم پر سرو صدا می‌شوید.)

نشسته ام به تمرکز گرفتن روی این مهم که" بروم موهای دستم را مومک بیاندازم یا نه؟"
چند عدد پشم سبک و رو به زوال رفته‌ی ناپیدا از آخرین حمله ناجوانمردانه شات های لیزر روی دستم مانده است.
اما از دیروز که دیدم یکی از خانم‌های همکار آن موهای بلند و فر خورده را روی دستهایش دارد، خوف کرده ام.
چه همه کارمان شده است چشم و نا همچشمی!
چون او روی دستهایش مو دارد ( دارد که دارد به من و ما چه؟ ) منهم ترسیده ام که نکند پشم و پیل نادیده‌ام به چشم بدخواهان اینطور بلند و پیچ خورده بنظر بیاید. پس به فکرم رسیده این چند "بازمانده" را هم بدهم به دست موم.

گفتم؛ بازمانده، یادم به فیلم " بازمانده" آمد. دیروز پریروزها یکی از کارشناسان ایرانی امور فلسطین به یک کارشناس ایرانی_اسراییلی امور اسراییل می گفت: به شما توصیه می‌کنم بروید فیلم "بازمانده" را ببینید.

و من هیچ نفهمیدم پس از آن استدلال های ضعیف این توصیه اش دیگر چه بود؟

بگذریم‌
اخرش به این نتیجه رسیدم که بازمانده ها را بگذارم که بمانند.
اصلا حوصله مومک انداختن در این روز به زور تعطیل شده آرام را ندارم..

ته نوشت: آه چه خوب، دستم بوی " هل" گرفت. یادم رفت بنویسم می خواهم چای هل دار درست کنم.
دخترها هرکدامتان بیدار است و این وجیزه را می خواند، زود بیاید باهمدیگر چای هل دار بنوشیم!

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

06 Oct, 04:52


باید پوزش بخواهم در مورد بستن پرونده گروه "گپ و گفت" قبلی و ایجاد یک گروه جدید برای ثبت گپ و گفت های جدیدیمان.
حقیقتا هیچ دلیل امنیتی یا فوق امنیتی یا فوق فوق امنیتی برای این کار وجود نداشت، من هستم دیگر گاهی به بهانه ای کوچک سیستم را عوض می کنم تا زبانم لال به یک چیز زیاد عادت نکنیم‌

و اما اکنون، راستش را بخواهید به همین زودی نشسته ام به نوشیدن اولین چای صبحگاهی در محل کار، فی الواقع ستاد بحران شرکتمان به مدیریت آن عقل کلی که پیشتر تعریفش را کرده بودم! تشخیص داده است؛
"چون برخی سیلوهای شرکت انبار مواد شیمیایی خطرنا‌ک است، پس باید همگی بیاییم و سرکار باشیم‌که زبانم لال اگر نتانیاهوی دیوانه حمله دیوانه واری کرد و اگر این سیلوها ناغافلکی نظرش را جلب نمود، ما کارکنان اینجا باشیم که انشالله اگر قسمت کند، همراه مواد شیمیایی شهید شویم."

آخر یکی نیست به این پدر آمرزیده بگوید؛ بهتر نیست به جای آنکه کارکنان را بکشانی و بیاوری اینجا تا به وقت خطر به هر کدامشان یک غرییل ( الک) بدهی تا آب روی آتش بریزند.
با جابجا کردن برخی مواد خطرناک و بردنش به مکان امن و مجهز کردن سیلوها به دستگاه‌های هشدار دهنده و نصب سیستم های اطفاء حریق در مکان هایی خاص مشکل را حل کنی؟
( البته که فرصت ندارد چون قبلا باید برخی کارها را انجام می داد)
بی انصاف حتما باید ده‌ها نفر را بفرستی داخل معدن و همه شان را به کشتن بدهی تا بعد به فکرت برسد چه کارهایی را باید پیشتر انجام می دادی؟
( البته شاید هیچوقت هم به فکرت نرسد و همیشه حق به جانب باشی و جان انسانهای بیگناه و خانواده هایشان و بلکه نسل هایی که پس از انها می آیند برایت پشیزی ارزش نداشته باشد.)

خلاصه بگذریم، قورتی به چای صبحگاهی می زنم.
کمی سرد شده است.
صبح به فکرم رسید بنویسم، نمی خواهم در این روزهای پر دلهره با نوشتن از جنگ در حال وقوع روح و روانتان را بهم بریزم.
فکری هستم شروع کنم به ویرایش دوباره داستان " آلپاچینو با نون اضافه" یعنی آلپاچینو خوانی مجددی راه بیاندازیم و لااقل در این روزهای سخت، ذهن خود را از درگیر کردن به مسائل پر تنش پیرامونی دور کنیم تا بلکه هم این روزگار سخت از جان تمام شود و روزهای روشنی بیاید.

( اینهم در حد یک بارقه ذهنی است، تا بعد چه پیش آید.)

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Oct, 19:38


اهمیت زلزله در گرمسار و آرادان اینه که یه گسل قدیمی در این منطقه وجود داره که معروفه به اژدهای خفته گرمسار،
فعال شدن این گسل برای این خطرناکه که به گسل های ری و دماوند بسیار نزدیکه.
خلاصه خدا به خیر کنه.
کاش اول تکلیفمون با این گسل روشن بشه بعد اسراییل بخواد تلافی کنه.
نگرانیم اینه دوتاشون باهم بخوان اقدام کنن.
خو یکی بیاد بره، بعد اون یکی بیاد.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Oct, 19:32


زمین‌لرزۀ ۴.۴ ریشتری در عمق ۱۲ کیلومتری زمین حوالی آرادان سمنان را لرزاند

🔹به‌گفتۀ کاربران این زلزله در برخی مناطق تهران نیز حس شده است.




@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Oct, 17:36


یکی از فامیل ذلیل نمرده نمی دانم چرا بجای استفاده! از کانال‌های صدا و سیمای خودمان سرش را در یکی از کانال های معاند کرده و تصادفا از سر بیکاری مستند" چرا کیارستمی خندید؟ " را تماشا کرده.
و در انتهای مستند این عکس، یعنی عکس پدربزرگ و مادر بزرگ من با دو عمویم را دیده. ودر حال شاخ درآوردن از این گروه خانوادگی به آن گروه می‌رود و پرس و جو می‌کند که این آقای " فراز دانش ور" کارگردان این مستند، چطور این عکس بدستش رسیده و آن را در مستندش آورده؟
همه فامیل ابراز بی‌اطلاعی می‌کنند و ایضا من؛ که نمی گویم این بابا این عکس را از وبلاگ قدیمی من سرقت کرده.
در واقع خدا خدا می‌کنم که این فامیل دور در اینترنت گردی وبلاگ مرا پیدا نکند و این عکس و عکسهای دیگر را با توضیحات مبسوط نبیند.
واقعیت این است که من با وجود علاقه به مستعاری بودن گاهی هم سوتی داده ام، و به همین دلیل بعضی افراد خانواده توانسته اند هویتم را تا حدودی شناسایی کنند.
اینکه می گویم تا حدودی برای آن است که من کماکان برای خانواده یک زن سربه راهی هستم که جز پخت قورمه سبزی و صحبت پیرامون دم کردن دمی و گاهی قلاب بافی کار دیگری نمی داند.
@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Oct, 13:57


....


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Oct, 13:32


دوستان برای یک نصف روز بخش کامنتهای کانال از دیده ها پنهان خواهد بود.
پس از آن با مدیریت جدید در خدمت شما هستم و آپشن ها مختلفی هم برای رضایت خاطر شما اضافه خواهد شد.
از جمله ایموجی دیسلایک و پی پی.

@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

05 Oct, 12:45


بیزقولک: چقدر نامردیه که پیش دبستانی فقط یک ساله با اون همه فیلم و کارتون و نقاشی و خمیربازی و نمایش های لوس و بعد خیلی سریع همه چیز تموم می شه و یهو وارد جهنمی به نام مدرسه می شیم که هرچی زور می زنیم تموم نمی شه و تازه در نهایت با کابوسی به نام کنکور یک چوب اساسی تو آستینمون می کنن که عقده و ناراحتیش تا بزرگسالی برامون باقی می مونه.

ته نوشت: آیا دوست نداشتن مدرسه از مادر به فرزند ارث می رسه؟

https://t.me/kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

04 Oct, 14:38


رقص طره افشانی زنان ایل سنگسری در استان سمنان!
چه لباس‌های زیبایی هم دارند.
اما منظورشون رو از این فوت فوت بازیا نفهمیدم.

انصافا بعضیاشون خیلی حرفه ای فوت می‌کنن و گیسو می افشانن! ولی بعضی ها برای فوت کردن و گیسو افشانی یه گرفت و گیرهایی دارن.


@kharkhasak7dandeh

خارخاسک هفت دنده

03 Oct, 22:01


خبر انتقال نتانیاهو به بیمارستان به‌دلیل درد قفسه سینه مربوط به «تیرماه ۱۴۰۲» است.
که دوباره و به دلایلی در برخی کانال های خبری باز نشر شده.
من رو می گید؛ می گم هیچ چیزی بی دلیل نیست. و هیچ خبر تاریخ مصرف گذشته ای رو بی‌‌دلیل دوباره بازنشر نمی‌دن.
راستش فکر می‌کنم اینجور خبرها برای پنهان کردن خبرهای دیگه است و بیشتر جنبه حواس پرتی داره.



https://t.me/kharkhasak7dandeh