فرزانه ابراهیم زاده @febrahimzade Channel on Telegram

فرزانه ابراهیم زاده

@febrahimzade


کمی تاریخ

کمی تاریخ (Persian)

با خوش آمدگویی به کانال تلگرام "کمی تاریخ" که توسط فرزانه ابراهیم زاده تاسیس شده است، به دنیایی از داستان‌ها و حقایق تاریخی خوش آمدید. این کانال مناسب برای علاقمندان به تاریخ است که می‌خواهند در مورد رویدادها، شخصیت‌ها و موارد جالب دیگری از گذشته بیشتر بدانند. فرزانه ابراهیم زاده، مدیر این کانال، با انتخاب دقیق مطالب و ارائه آنها به شیوه‌ای جذاب و آموزنده، مخاطبان خود را در دنیای تاریخ سرگرم و مشوق می‌کند. اگر شما هم علاقه‌مند به کشف اسرار گذشته هستید، حتما این کانال را دنبال کنید و از مطالب مستند و ارزشمند آن لذت ببرید. با عضویت در کمی تاریخ، شما در یک سفر فراموش نشدنی به دوران‌های گذشته خواهید رفت و به دیپلماسی، جنگ‌ها، فرهنگ و بومیان آن زمان‌ها نگاهی خواهید انداخت. این کانال فرصتی است برای آشنایی بیشتر با گذشته و فهم بهتر از آینده. پس چرا هنوز تماشای این کانال را تجربه نکرده‌اید؟ بیایید با کمی تاریخ، در دنیایی متفاوت و پر از اطلاعات جذاب غوطه ور شویم!

فرزانه ابراهیم زاده

09 Jan, 14:43


🌀مدرسه دارالفنون؛ دو دهه پس از زمانی که مرمتش خیلی دیر شده بود!

🔺تلگرام و اینستاگرام ناف تهرون @nafetehroon

فرزانه ابراهیم زاده

09 Jan, 14:43


💠۱۴ وزیر آموزش و پرورش و ۲۳ سال زمان برای مرمت مدرسه دارالفنون کافی نبود؟!
🖌حمیدرضا حسینی

🔘در سال ۱۳۸۲ وقتی مسؤول بخش میراث فرهنگی روزنامه ایران بودم، متوجه شدم که سه سال از آغاز پروژه مرمت مدرسه دارالفنون می‌گذرد اما هنوز در آغاز راه است و پیشرفت چندانی نداشته است. از دوست و همکارم خانم فرزانه ابراهیم‌زاده که مدرسه دارالفنون، همواره از علاقمندی‌های مطالعاتی‌اش بوده است، خواهش کردم که گزارشی را در این‌باره تهیه کند. تصویر آن گزارش را که ۸ بهمن ۱۳۸۲ در روزنامه ایران چاپ شد، پیوست کرده‌ام.

🔘برپایه این گزارش، وزارت آموزش و پرورش تصمیم گرفته بود دارالفنون را مرمت و به «گنجینه تاریخ تعلیم و تربیت کشور» تبدیل کند. از اوایل سال ۱۳۸۰ نیز پروژه مرمت آغاز شده بود اما پیشرفت چشمگیری نداشت. مدیران پروژه مدعی بودند که وزارت آموزش و پرورش پول کافی برای مرمت این بنای تاریخی ندارد و به «همت ملی» چشم دوخته است اما کارشناسان میراث فرهنگی نظر دیگری داشتند و می‌گفتند که مرمت و ساماندهی دارالفنون، اولویت آموزش و پرورش نیست. بدتر این‌که، هیچ تاریخی برای به سرانجام رساندن پروژه مرمت اعلام نمی‌شد و از این‌رو، تیتر «پروژه‌ای در زمان بی‌انتها» برای گزارش انتخاب شد.

🔘اکنون ۲۳ سال پس از آغاز مرمت مدرسه دارالفنون، می‌توانیم به این پرسش پاسخ دهیم که علت بی‌سرانجام ماندن این پروژه، پول نداشتن بوده است یا اولویت نداشتن و اهمیت ندادن؟ توجه داریم که ساختمان مدرسه دارالفنون، همان ساختمان دوره امیرکبیر نیست. آن بنا را در سال ۱۳۰۸ تخریب کردند و با حفظ برخی اجزای ساختمانی، بنای کنونی را بر جایش ساختند. این بنا، شالوده‌ای استوار دارد و فاقد پیچیدگی‌های معماری یا تزئینات گسترده‌ای است که مرمت آن را زمان‌بر یا بسیار هزینه‌بردار کند. از این‌رو، اگر وزارت آموزش و پرورش هر سال بودجه متوسطی را به مرمت دارالفنون اختصاص می‌داد و این پروژه سالانه پنج درصد پیشرفت داشت، اکنون سه سال از پایان پروژه می‌گذشت.

🔘پیش از وزیر فعلی، چهارده وزیر آموزش و پرورش آمده‌اند و رفته‌اند و دو نفر از آنان، هرکدام دو بار وزیر شده‌اند اما نتوانسته‌اند بودجه‌ای را برای مرمت دارالفنون فراهم کنند. یعنی نه از منابع داخل وزارتخانه بودجه‌ای را تخصیص داده‌اند، و نه موفق شده‌اند که چنین بودجه‌ای را از طریق رایزنی با مجلس یا دیگر بخش‌های دولتی یا حتی نیکوکاران فرهنگی و میهن‌دوست فراهم کنند. البته همین‌که وزارتخانه‌ آموزش و پرورش در طول ۲۳ سال این همه وزیر عوض کرده، خود گویای همه چیز است و نیازی به شرح و تفصیل بیشتر ندارد. بدا به حال ما که مجبوریم فرزندان خود را برای تعلیم و تربیت به چنین وزارتخانه بسپاریم!

🔘امروز، بیستم دی‌ماه، سالروز قتل امیرکبیر است که دارالفنون یکی از یادگارهای نیک اوست. او در سه سال صدارت، کارهای بسیار کرد که برپایی دارالفنون تنها یکی از آن‌ها بود و امروز ۱۷۳ سال پس از مرگش، در جایی ایستاده‌ایم که چهارده وزیر آموزش و پرورش طی نزدیک به ربع قرن، نمی‌توانند (یا نمی‌خواهند) ساختمان مدرسه به یادگار مانده از او را مرمت کنند.

🔘جا دارد به یاد بیاوریم که کلیسای نوتردام پاریس با بیش از شش قرن قدمت و پیچیدگی‌های معماری و تزئینات بسیار فاخر، تنها پنج سال پس از آتش‌سوزی به‌طور کامل مرمت شد و اخیرا به بهره‌برداری رسید. بی‌شک امیرکبیری که تمام هم و غمش، ترمیم شکاف میان ایران و کشورهای پیشرفته اروپا بود، اگر زنده می‌شد و می‌دید که هنوز فاصله ما و آن‌ها از کجا تا به کجاست، از غصه دق می‌کرد؛ چندان که خودش در نخستین روزهای برکناری از مقام صدارت، در نامه‌ای خطاب به ناصرالدین‌شاه با گلایه از خرابکاری‌های صدراعظم جدید – میرزا آقاخان نوری – نوشت: «این درد غلام را می‌کشد که مردم بگویند آن نظم میرزا تقی‌خانی گذشت. مردن را بر خود گواراتر از این حرف می‌داند.»

https://t.me/nafetehroon/2506

🔺تلگرام و اینستاگرام ناف تهرون @nafetehroon

فرزانه ابراهیم زاده

26 Dec, 13:56


اپیزود ششم قرن بیستم | «کریسمس در صفحه‌های اول»

شنیدن قسمت ششم پادکست،
از لینک زیر:

https://gharnbistom.yek.link
____

📱@gharnbistompodcast

فرزانه ابراهیم زاده

23 Dec, 13:55


🔰 اپیزود ششم “قرن بیستم” منتشر
شد.
«کریسمس در صفحه‌های اول»
.
در این قسمت از قرن بیستم که همزمان با سال نوی مسیحی است به نقش مسیحیان در فرهنگ‌ هنر با نگاهی به روزنامه‌ها پرداختیم.

شنیدن قسمت ششم پادکست،
از لینک زیر:


https://gharnbistom.yek.link
____

📱@gharnbistompodcast

فرزانه ابراهیم زاده

14 Dec, 10:23


💠 عبدالله مستوفی؛ سیاست‌مدار، تاریخ‌نگار و نویسنده کتاب ارجمند «شرح زندگانی من؛ تاریخ اداری و اجتماعی دوره قاجاریه»؛ زاده ۳ آذر ۱۲۵۵ و درگذشته به تاریخ ۲۴ آذرماه ۱۳۲۹خورشیدی

عکس: وب‌سایت دنیای زنان در عصر قاجار

🔺تلگرام و اینستاگرام ناف تهرون @nafetehroon

فرزانه ابراهیم زاده

12 Dec, 18:07


رییس نظمیه دستی به سبیلش کشید و گفت:« راپرت رسیده این ضعیفه شب گذشته در سالن گراند هتل روی صحنه رفته و خوانده است؟!» زن که پیچه نداشت گفت: «سرکار بنده ضعیفه نیستم نام و رسم دارم نامم قمر است قمر سید حسین و دیشب روی سالن گراند هتل در حضور جماعتی خواندم. اشکالش چیست؟! قبل از این هم در کلوپ ایران به دعوت سردار معظم خوانده‌ام و چندین صفحه هم پر کردم. تا حالا هم کسی متعرض نشده حالا چه شده؟!»
رییس نظمیه نگاهی به مرتضی خان نی‌داوود که همراه قمر آمده بود انداخت و در حالی سعی می‌کرد جا خوردنش صراحت لهجه این زن جوان را به رویش نیاورد گفت:«راپورت دادند که سر لخت مقابل مردان خواندید.» قمر خواست حرفی بزند اما مرتضی خان با نگاهی اشاره کرد حرف نزند. بعد گفت:« جناب آقا ما اجازه خاص داشتیم برای اجرای برنامه. حالا تکلیف چیست؟» رییس نظمیه گفت:«این خانم تضمین بدهند و زیر این ورقه را امضا کنند که سر لخت نمی‌خوانند.»
قمر سید حسین یا قمر الملوک وزیری آن روز آذر ۱۳۰۳ در نظمیه امضا داد که دیگر بی‌حجاب نخواند. اما می‌دانست که مثل شب کنسرت که لباس فرنگی که یکی از شانه‌هایش لخت پوشیده بود و نیم‌تاج نقره روی موهایش گذاشته بود و عکس گرفته بود باز هم همین طوری روی صحنه می‌رود. او راهی را برای زنان باز کرده بود تا همین حالا که درست صد سال گذشته به صدای بلند بخوانند. او همان قمری بود که سال قبلش در اعتراض به کلنل وزیری خطاب به علی دشتی نوشت:«کجای قرآن نوشته شده است و از کدام حدیث شریف چنین فهمیده می‌شود که آموختن موسیقی برای مردها مباح و برای زن‌ها حرام است؟»
درباره اجراهای قمر و متن کامل این نامه در شماره پنجم قرن بیستم گفتم و الهه عزیز هم نامه را خواند. نامه‌ای که انگار تا همین امروز جاری است.

فرزانه ابراهیم زاده

26 Nov, 16:02


عکس اول: کاوش‌های اریش اشمیت در چشمه‌علی؛ دهه ۱۹۳۰ میلادی/ ۱۳۱۰ خورشیدی

عکس دوم، ظرف سفالی منقوش، ۵۰۰۰ تا ۴۵۰۰ پیش از میلاد، یافته شده در چشمه‌علی، موزه هنر شهر لس‌آنجلس

🔺تلگرام و اینستاگرام ناف تهرون @nafetehroon

فرزانه ابراهیم زاده

26 Nov, 16:02


💠نگاهی به پیشینه، اهداف و یافته‌های کاوش‌های باستان‌شناسی در چشمه علی شهر ری
🔹برپایه گزارش گروه باستان‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی- بخش اول


🔘در مهرماه و آبان‌ماه ۱۴۰۳، هیأت کاوش گروه باستان‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی، کاوش‌هایی را در محوطه باستانی چشمه علی در شهر ری به انجام رساند. این کاوش به سرپرستی حمیدرضا ولی‌پور و معاونت ایمان مصطفی‌پور و با حضور اعضای هیأت علمی گروه باستان شناسی دانشگاه شهید بهشتی صورت پذیرفت و نخستین گام از برنامه جامع‌تری بود که در نظر دارد روند تطور فرهنگی جوامع را از دوره نوسنگی تا دوره مس سنگی مطالعه کرده و برخی فرضیه‌ها و نظرهای مطرح شده در باره دلایل تغییرات فرهنگی در فلات مرکزی ایران و متغیرهای مؤثر بر این فرایند را ارزیابی کند.

🔘آن‌چه در پی می‌آید، بخشی از گزارشی است که از سوی آقای دکتر کوروش محمدخانی، عضو هیأت علمی و رئیس گروه باستان‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی در اختیار قرار گرفته است و امید می‌رود با دریافت گزارش اولیه نتایج کاوش اخیر، کامل شود.

🔸پیشینه کاوش در چشمه علی

🔘تپه چشمه علی به ارتفاع حدود هفت متر در جنوب تهران، درون شهر باستانی ری و کنار چشمه‌ای به همین نام و نیز در مجاورت دیوار شهر اسلامی ری جای گرفته است. این تپه اکنون به‌وسیله خیابان‌های پیرامونی و ساختمان‌های جدید احاطه شده است.

🔘نخستین اشاره‌های غربیان به ری مربوط به جهانگردان سفرنامه‌نویس انگلیسی، هم‌چون جیمز موریه، رابرت کرپورتر و ویلیام اوزلی است که در دهه‌های ۱۸۱۰ و ۱۸۲۰ میلادی هر یک جداگانه از ری بازدید کرده بودند. توجه جدی غربیان به ری به‌عنوان شهری باستانی به اواخر قرن نوزدهم باز می‌گردد؛ زمانی که سفال‌های زیبای مینایی و زرین‌فام این شهر، چشم مجموعه‌داران خصوصی و غیرخصوصی را خیره ساخت و به مدت چند دهه در مرکز توجه دلالان، مجموعه‌داران و موزه‌داران باقی ماند. از این‌رو، غارت آثار باستانی دوره اسلامی در ری ادامه یافت.

🔘نخستین کاوش‌های باستان‌شناختی در ری و مشخصاً در تپه چشمه‌علی در سال ۱۹۱۲ توسط ژاک دمورگان فرانسوی، سرپرست حفریات فرانسویان در شوش، انجام شد که نخستین نمونه از فعالیت‌های باستان‌شناختی در فلات مرکزی ایران بود. اما دمورگان کاوش‌های خود را رها کرد و حفاران غیرمجاز به ترکتازی خویش مشغول ماندند.

🔘تپه چشمه‌علی مجدداً در سال ۱۹۲۴ توسط دایه (Dayet) کاردار سفارت فرانسه در تهران کاوش شد و آن‌گاه، پس از گذشت نزدیک به یک دهه، اریش اشمیت کاوش‌های باستان‌شناختی در شهر باستانی ری را در سه فصل در سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۶ به انجام رساند که طی آن حدود ۹۰۰ مترمربع از تپه چشمه‌علی (شامل لایه‌های پیش ‌از تاریخ، لایه‌های اشکانی و گورستان اسلامی در تپه)، با هدف مطالعۀ فرهنگ مس‌سنگی شناسایی شده در تپه حصار دامغان، کاوش شد. علاوه بر آن، سایر بخش‌های ری چون قلعه گبری، استقرار سلجوقی نزدیک مزار بی‌بی زبیده، تپه ارگ، نقاره‌خانه و حتی خارج از محدوده ری، یعنی چال ترخان را نیز کاوش کرد. او به‌رغم موفقیت کاوش‌ها و به علت وقوع جنگ جهانی دوم و مرگ ناگهانی‌اش در ۱۹۶۴ هیچ‌گاه موفق به ارائه کامل نتایج کاوش‌های خویش نشد.

🔘در سال ۱۳۷۶ تپه چشمه‌علی به سرپرستی محمدرحیم صراف و حسن فاضلی نشلی مجدداً کاوش شد که در نتیجه، علاوه بر دستیابی به گاه‌نگاری مطلق، نهشته‌های سه دوره نوسنگی جدید، مس‌سنگی انتقالی و مس‌سنگی قدیم به‌دست آمد. (ادامه دارد).

https://t.me/nafetehroon/2473

🔺تلگرام و اینستاگرام ناف تهرون @nafetehroon

فرزانه ابراهیم زاده

25 Nov, 06:50


پنجمین قسمت منتشر شد!
____

📌
کنسرت‌های ایران
برای شنیدن این قسمت،
در اپلیکشن‌های کست‌باکس،
اسپاتیفای و اپل پادکست
در قسمت جست‌و‌جو،
نام «پادکست قرن بیستم»
را سرچ کنید.


قرن بیستم را subscribe کنید تا از انتشار اپیزود بعد باخبر شوید.

📍 شنیدن قسمت پنجم پادکست،
از لینک زیر:
https://gharnbistom.yek.link
____

📱@gharnbistompodcast

فرزانه ابراهیم زاده

25 Nov, 06:35


روزنامه تک برگ خبر درگذشت ذکاالملک

فرزانه ابراهیم زاده

25 Nov, 06:20


🔷ساعت ۱۰ شب بود، طبیب مخصوص از اتاق آقا بیرون آمد و خطاب به ابوالحسن و محمود و محسن و مسعود و جواد گفت متاسفانه آقای ذکالملک تمام کردند. چند ساعتی می‌شد که حالیه‌اش بهم ریخته بود و همه فرزندان و برادر آقا می‌دانستند که او فردا صبح را نمی‌بیند. او در این سالها بارها دچار این حمله‌های پی‌در پی قلبی شده بود، از همان تیر ماه ۱۳۱۴ که قلبش در دربار گرفت می‌دانست که این قلب دیگر یارای او نیست. از همان آذر ۱۳۱۴ که نامه بازنشستگی و استعفایش را نوشت و به خانه‌اش در خیابان سپه نزدیک میدان مشق آمد چندین بار قلبش مایه عذاب شده بود و تا دیدن ملک‌الموت پیش رفته بود، اما چیزی نامرئی او را به زندگی وصل می‌کرد، تصحیح شاهنامه بود که با حال بیمار او را رها نمی‌کرد یا تصمیمی که شب ۸ شهریور ۱۳۲۰ گرفت. همان شبی که علی سهیلی با ماشین خودش دنبال او آمد و نیمه شب راهی شمیران شد تا اعلی‌حضرتی را ببیند که شش سال پیش با توهین در همین جا گفته بود که پیر شدی فروغی و فروغی ۶۱ ساله که بعد از مرگ همسرش سرپرستی فرزندانش او را هشتاد ساله کرده بود سکوت کرده بود. حالا شاه درهم شکسته بود و کشور زیر چکمه متفقین بود. شاهی که وقتی در جلسه اضطراری به سهیلی گفته بود دولت تشکیل بده سهیلی گفته بود کار من نیست فقط فروغی می‌تواند مملکت را نجات دهد. فروغی که خانه‌نشین بود و شاه گمان می‌کرد بعد از ماجرای اعدام اسدی نایب تولیت آستان قدس که فروغی در نهایت خود را خانه‌نشین کرد گروکشی کند و درخواستش را قبول نمی‌کند. اما او محمدعلی فروغی بود مردی که هرچند ۶۷ سال داشت اما پیر سیاست بود وقتی از دیدار شاه برگشته بود.به برادرش ابوالحسن و پسرهایش گفته بود شاه مکلف به دولت کرده و او پذیرفته چون: میرزاابوالحسن‌خان، یک عمر مردم ایران به ما احترام گذاشتند، مقام دادند، زندگی ما را تأمین کردند همه اینها را برای یک شب و آن امشب که به من احتیاج دارند بگویم نه؟
🔶محمدعلی فروغی بعد از آذر ۱۳۱۴ انگار زنده مانده بود برای همین شب برای این که شاهی که خودش تاج برسرش گذاشته بود اقرار کند که بدون او نمی‌تواند کشور را نجات دهد. نجات کشور از دید فروغی رفتن شاه بود. فروغی زنده مانده بود تا خودش استعفای شاه را بنویسد. استعفایی که به قول محتشم‌السلطنه اسفندیاری رییس مجلس متن همان نامه‌ای بود که آذر ۱۳۱۴ به شاه داده بود: نظر به این گذر سالها من را خسته و فرسوده کرده… او زنده مانده بود تا هم شاهنامه فردوسی را تمام کند و هم شاه‌نامه پهلوی. اما ۵ آذر ۱۳۲۱ در تهرانی که هنوز زیر سایه متفقین بود و پر از بیماری و قحطی دیگر دلیلی برای زنده ماندن نداشت. یکی از بزرگترین سیاستمداران تاریخ ایران صبح ششم آذر را زندگی نکرد.
۸۲ سال پیش ۵ آذر ۱۳۲۱ خبری در شهر پیچید که ذکالملک درگذشته است. باورش برای مردمی که او را یک سال پیش در مقام ناجی کشور دیده بودند مرگ چنین مردی باور پذیر نبود. مردی که یکی از سه سیاستمدار بزرگ تاریخ ایران و فراتر از آن یکی از چهره‌های مهم ادبی بود. مردی که تاج از سر قاجار برداشت و برسر سردار سپه گذاشت و تاج سردار سپه را به پسرش سپرد. نوشتن درباره محمدعلی فروغی کار ساده‌ای نیست، حتی از لابه‌لای خاطراتی که همه این سالها بخش‌هایی از آن منتشر شده است. اما بی‌تردید این جمله دقیق است که محمدعلی فروغی یکی از استثنایی‌ترین چهره‌های تاریخ ایران بود که هنوز کسی همت نکرده درباره‌اش بدون قضاوت بنویسد.

فرزانه ابراهیم زاده

20 Nov, 15:58


عصر سه‌شنبه‌های بخارا

به مناسبت انتشار کتاب واقعه‌ ناتمام (روایتی از سقوط قلعه‌ تسخیرناپذیر الموت) نوشته فاطمه علی‌اصغر که از سوی نشر چشمه منتشر شده است

با حضور و سخنرانی: علی‌اکبر قاضی‌زاده، شهرام یوسفی‌فر، فرزانه ابراهیم‌زاده، فاطمه علی‌اصغر و علی دهباشی



سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳
باغ‌موزه نگارستان، تالار دکتر روح‌الامینی

فرزانه ابراهیم زاده

17 Nov, 05:09


الهی به مستان میخانه ات
به عقل آفرینان دیوانه ات

به مستان افتاده در پای خم
به رندان پیمانه پیمای خم

که خاکم گل از آب انگور کن
هوسهای من آتش طور کن

الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیده مردمند

به خم خانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده

می ده که چون ریزمش در سبو
برآرد سبو از دل آواز هو

می معنی افروز و صورت گداز
همه گشته معجون ناز ونیاز

پریشان دماغیم ساقی کجاست
شرابی زشب مانده باقی کجاست

می کو مرا وا رهاند زمن
زآئین کیفیت ما ومن

دماغم زمیخانه بوئی شنید
حذرکن که دیوانه هوئی شنید

مغنی نوای طرب ساز کن
دلم تنگ شد مطرب آواز کن

به میخانه آی و صفا را ببین
ببین خویش را و خدا را ببین

به رندان سرمست آزاده دل
که هرگز نرفتند جز راه دل

تو در حلقه می پرستان در آی
که چیزی نبینی به غیر از خدای

بزن هر چه هواهیم پا به سر
سر مست از پا ندارد خبر

الهی به جان خراباتیان
کز این محنت هستیم وارهان
رضی الدین آرتیمانی

فرزانه ابراهیم زاده

15 Nov, 15:08


ستار در اتاق پنج‌دری صمصام‌السلطنه تنها بود نه همسرش و نه فرزندانش نه حتی باقر خان یا یکی از مجاهدان شجاع و جان‌برکفی که همراهش به تهران آمده بودند. شنیده بود باقر خان بعد از ماجرای پارک اتابک و بعد از آن که برای آخرین بار به دیدارش آمده بود دوباره رفته بود در کوه‌های زاگرس قیام کرده بود. می‌دانست این بار سالار سرش را به باد می‌دهد.
چهار سال و چهار ماه و شانزده روز از آن روز گذشته بود. همان روزی که نیروهای دوست قدیمی‌اش یپرم خان ارمنی که آن موقع رییس نظمیه شده بود به پارک اتابک ریختند تا به حکم قانون مجاهدین را خلع سلاح کنند. ستار از مجاهدین خواسته بود که تا او نگفته کاری نکنند. یک ماه قبل خواسته بود تا سلاحشان را به دولت بسپارند. اما دیگر از دست او و دست همه خارج بود، حالا مجاهدانی که مقابل استبدادطلب‌ها و قشون اجنبی ایستاده بودند مقابل هم رزمانشان بودند. پارک اتابک محل رویارویی آن‌ها شده بود. اما ستار قره‌چه‌داغی می‌دانست که بازنده این درگیری مجاهدین هستند و می‌دانست که آن‌ها که برای تجلیل و گرفتن لقب سردار و سالار آمده بودند بدون یارانشان از در پارک اتابک بیرون می‌روند. ستار هنوز زخم آن روز را در سینه و پا داشت و هرچند به او گفته بودند که زندانی نیست و قابل احترام اما او در خانه وزیر جنگ کابینه سپهدار خود را در زندانی مجلل می‌دانست که اجازه رفت و آمدش دست خودش نبود. باز شنیده بود که یپرم در نبردی در نزدیک همدان کشته شده بود. چقدر ناراحت شده بود. او یپرمی بود که روزی درباره‌اش گفته بود:اگر من ۲۰۰ نفر از این دغاهای داشناکسوتیون می‌داشتم توپ‌ها را برداشته تا «پطر» (سنپترزبورگ) یکسره می‌رفتم.» و آهی کشید بود که چرا باید آن دو در مقابل هم قرار می‌گرفتند. هرچند که پای رفتن هم نداشت. زخم ناسور آن قامت رعنا را خم کرده بود. او در خلوت آن خانه بارها و بارها خاطراتش را مرور کرده بود. از زمانی که در ششکلان سوار اسب می‌شد و تبریز زیر پای اسبش بود، از روزهای مقاومتشان و یاد آن دختری و دخترانی که ستار قره‌چه‌داغی در اتاق پنج‌دری صمصمام‌السلطنه تنها در رختخوابی که چند سال همدمش بود در خانه صمصام‌السلطنه چشم‌هایش را برای همیشه بست.
۱۱۰ سال است که ستارخان قراچه‌داغی سردار ملی که برای چند روز به تهران آمده بود در باغ توتی ری ساکن شده است.

فرزانه ابراهیم زاده

13 Nov, 12:12


کتابی را که از میان کوه کتاب‌ها گفته بود پیدا کنند گرفت و لابه‌لای سرفه‌های تمام‌نشدنی و خلط‌دارش آن را ورق زد. پریمرز خانم گفت: آقا سعید حالا در این وضعیتی که دارید و این حال ناخوش یک امروز به خودتان و کتاب‌ها استراحت دهید. اما سعید نفیسی وقتی کتابی را به دست می‌گرفت از دنیا جدا می‌شد و به دنیای کتاب می‌رفت. دست‌های لرزانش صفحه‌های کتاب را ورق زد و رسید به ورقی که می‌خواست و خطوط را با چشمان بی‌فروغش خواند. اما سرفه امانش را برید و پرستارهای مریضخانه شوروی‌ها به اتاق دویدند تا دستگاه تنفس را روی دهان او بگذارند. یکی از آن‌ها کتاب را از دستش گرفت.
چند ساعت بعد دکتر به پرستار نگاهی کرد و گفت متاسفانه بیمار درگذشت، شخصی چنین مهم با این بیماری بدون علاج آسم و بعد سل خیلی سال درگیر بود. بعد نگاهش روی میز کنار تخت افتاد. کتابی که برایش آورده بودند نیمه باز روی آن بود و زیر آن با مداد خطی کشیده بود.
سعید نفیسی پژوهشگر، نویسنده، روزنامه‌نگار و یکی از بنیانگذاران تاریخ معاصر ایران و بیشتر از همه این‌ها یکی از عاشقان کتاب تاریخ ایران بامداد روز ۲۳ آبان ۱۳۴۵ در حالی درگذشت که تا لحظه‌های آخر زندگی دست از خواندن کتاب و پژوهش و تصحیح برنداشت. نویسنده بزرگی که یک کوچه تنها به نام او است همان کوچه‌ای که خانه کوچک و معبد کتابهایش در آن جا قرار داشت و سنگی که در سر قبر آقا کنار مقبره پدرش به نام او است. عجیب نیست که یک روز بعد از سالروز فوتش روز کتاب و کتابخوانی است؟
رامین نفیسی کوچکترین فرزندش که برای نامگذاری همین کوچه هم تلاش زیادی کرد، چندین سال حفظ خانه پدری را برعهده داشت و موز‌ه‌ای کوچک از یادگارهای پدر در همان اتاق کار و خانه سعید نفیسی راه انداخت که تا قبل از کرونا با حضور خودشان قابل دیدن بود. اما چند سالی است که نمی‌دانم خود آقای نفیسی کجا هستند اما کسانی که حالا اداره خانه را دارند اجازه ورود به کسی را نمی‌دهند.

فرزانه ابراهیم زاده

30 Oct, 13:34


صدای همهمه با صدای سید محمد تدین در مجلس شورای ملی خاموش شد و تنها صدایی که در آن ساعت ۹ آبان ۱۳۰۴ به گوش رسید این ماده واحده بود که تاریخ را تغییر می‌داد:مجلس شورای ملی بنام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی بشخص آقای رضاخان پهلوی واگذار میکند ـ تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول بنظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد ۳۶ ـ ۳۷ ـ ۳۸ ـ ۴۰ متمم قانون اساسی تشکیل میشود.این قانون که مشتمل بر یک ماده است در جلسه نهم آبان‌ماه یکهزار و سیصد و چهار شمسی بتصویب مجلس شورای ملی رسید.رئیس مجلس شورای ملی ـ سید محمد تدین»
این قانون بعداز مدتها بحث و گفتگو در مجلس بعد از خواندن تدین به رای گذاشته شد و با اکثریت آراء 80 نفر از عده حاضر-85 نماینده مجلس-تصویب شد. بعد از تصویب این قانون رییس دولت که قرار بود پادشاه بعدی باشد در ظرف چند هفته باید مجلس موسسان را تشکیل می‌داد تا بتواند با رای آن‌ها این قانون را تایید کند. مجلسی که در آذرماه در تکیه دولت تشکیل شد. تکیه‌ای که ناصرالدین‌شاه برای تعزیه ساخته بود مجلس شبیه سقوط قاجاریه را در صحن علنی خود برگزار کرد. مجلسی که آخرین تعزیه تکیه دولت بود؛ شاه جدید اجرای تعزیه را موقوف کرد و بعدها به دستور پسرش تخریب و در بخشی از زمین آن بانک ملی شعبه بازار ساخته شد. اما این تنها نکته مجلس شبیه قاجاریه در تکیه دولت نبود. این تکیه در جایی ساخته شده بود که روزگاری خانه امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین‌شاه بود و بعد دوستاقخانه شد و بعدتر شاه خواست که تکیه دولت را در آن بسازد تا صحنه پایانی قاجار در آن‌جا به نمایش در آید. تکیه‌ای مجلس شبیه تاسیس پهلوی را در آن بازی کردند.
اما همان ۹ آبان ماه بود که در تلگرافی به احمدشاه که دیگر شاه نبود خبر دادند که سلسله قاجاری وجود ندارد و او شاه نیست. در همان ۹ آبان بود که ولیعهدش محمدحسن میرزا را از کاخ گلستان بیرون کردند و از ایران اخراجش کردند. آخرین شاه قاجار اما نه از ۹ آبان ۱۳۰۴ که از دو سال پیش که کشور را رها کرده بود آن را از دست داده بود. او در بدترین شرایط تاریخ از ایران رفت و کشور را در میان مشکلات مانده از جنگ و اشغال ایران و درگیری‌های بعد از کودتا رها کرد. او دو سال بود که به اسم شاه ایران بود و دکمه‌های طلایی شاهی را روی سرداری‌اش داشت. اما ۹ آبان عکس و نام او خاندانش را از سردر ایران برداشتند تا ایران قاجاری پهلوی شود.
۹۹ سال از پایان قاجار و آغاز پهلوی گذشت.

فرزانه ابراهیم زاده

29 Oct, 12:01


چهارمین قسمت منتشر شد!
____

📌اپرت‌ها
برای شنیدن این قسمت،
در اپلیکشن‌های کست‌باکس،
اسپاتیفای و اپل پادکست
در قسمت جست‌و‌جو،
نام «پادکست قرن بیستم»
را سرچ کنید.


قرن بیستم را subscribe کنید تا از انتشار اپیزود بعد باخبر شوید.

📍 شنیدن قسمت چهارم پادکست،
از لینک زیر:
https://gharnbistom.yek.link
____

📱@gharnbistompodcast

فرزانه ابراهیم زاده

26 Oct, 18:59


چگونه ابر " جنگ " روی زندگی ما سایه می‌اندازد؟
با این حجم استرس روزانه چه کنیم؟

✍️#نوشین_غریب_دوست
#یک_فنجان_آگاهی
#همدلی_با_خود
#ذهن_آگاهی
#زندگی_آگاهانه
#جنگ
#روانشناسی
#خودآرام_سازی
#زندگی_یعنی_اُمید_و_حرکت
#ما_همه_یکی_هستیم🕊

https://t.me/nooshin_gharibdoost
https://routelife.ca

فرزانه ابراهیم زاده

24 Oct, 21:06


«هشت نه سال می‌شه، این‌قدر بود وقتی می‌رفت، حالا باید ماشالله مردی شده باشد اما چه فایده! لابد دیگر نه دینی دارد نه مذهبی، آآآ خدا لعنت کنه اون پدرش، که این طفلک را از دست ما گرفت، بعد با خودش برد اونجا توی این فرنگی‌ها...»

شب هشتم فروردین ۱۳۰۱ خورشیدی سالن گراند هتل بیخ تا بیخ پر از تماشاچی بود که چشم دوخته بودند به صحنه و محو بازی زنی جوان بودند که نقش مادر جعفرخان ابجد مستفرنگی را بازی می‌کرد. زنی که آنچنان غرق در نقش خود شده بود که نه لهجه‌ی ارمنی تبریزی‌اش نه چهره‌ی جوانش که بزک و شلیته‌ی شلوار هم نتوانسته بود آن را پنهان کند به چشم می‌آمد.

او آن‌چنان غرق نقش بود که نقش‌های دیگر را هم از چشم انداخته بود. آن زن جوان که دختر شش ماهه‌اش را پشت صحنه گذاشته بود، آن شب فروردینی ستاره‌ی سالن گراند هتل بود که بعدها جایش را به تئاتر تهران داد و باعث شد حسن مقدم مهم‌ترین نمایش زندگی کوتاهش و یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات نمایشی معاصر ایران را به او تقدیم کند: بانو تریان.

از کتاب ۷ تراژدی
نویسنده: فرزانه ابراهیم‌زاده

خرید از وب‌سایت ما
Radiotragedy.com

فرزانه ابراهیم زاده

18 Oct, 15:56


صدای نرم غلامحسین خان لرزید وقتی دو گام بالاتر خواند: ای دشمن ار تو سنگ خاره‌ای من آهنم / جان من فدای خاک میهنم …
این صدای غلامحسین خان فقط نبود قلب روح‌الله خان و دکتر حسین و کلنل و همه کسانی شب ۲۷ مهر ۱۳۲۳ در مدرسه نظامی چهارراه استانبول در جشنواره آهنگ‌های محلی جمع شده بودند هم لرزید؛ قلب یک سرزمین هشتاد سال است که با این مصرع که همه این سرود لرزید.
امشب ۲۷ مهر ۱۴۰۳ ای ایران هشتاد ساله شد. هشتاد سالی که بدون هیچ قراردادی در قلب ایران این سرود سرود ملی ما است…
ای ایران نه فقط یک ترانه یا سرود که بغض مردمی بود که سه سال و چند ماه بود با همه اعلام بی‌طرفی اشغال شده بود، بعض تحقیر متفقین که بر قلب دکتر حسین گل گلاب نشست و در فاصله چهارراه سیدعلی تا دفتر روح‌الله خالقی در خیابان هدایت شد چند بیت و یک ماه بعد در گلوی غلامحسین خان بنان شکست. ای ایران سرود از جان یک ملت بود.
سرودی که در هر جای دنیا جایی به گوش ایرانی حقیقی برسد به احترامش می ایستد
امشب ۲۷ مهر ۱۴۰۳ سرود ای ایران در مدرسه نظامی همراه مثلث طلایی در تهران هشتاد ساله شد

فرزانه ابراهیم زاده

15 Oct, 09:07


💠امروز، ۲۴ مهرماه ۱۴۰۳ برابر است با پنجاه و سومین سالروز گشایش برج آزادی (شهیاد)، نماد شهر تهران و از شاهکارهای معماری معاصر ایران. در نوشته‌های زیر می‌توانید با ابعاد گوناگون این بنا آشنا شوید. این نوشته‌ها برگرفته از مقاله «برج و میدان آزادی»، نوشته حمیدرضا حسینی هستند که در جلد سوم دانشنامه تهران بزرگ منتشر شده است.

1️⃣مسابقه طراحی ساختمان شهیاد آریامهر
https://t.me/nafetehroon/1572

2️⃣حسین امانت، معمار برج آزادی
https://t.me/nafetehroon/1574

3️⃣مبانی تاریخی و منابع الهام معماری برج آزادی
https://t.me/nafetehroon/1576

4️⃣طبقات داخلی و بخش‌های زیرزمینی برج آزادی
https://t.me/nafetehroon/1579

5️⃣فرایند ساخت برج آزادی
https://t.me/nafetehroon/1581

6️⃣عوامل ساخت برج و میدان آزادی
https://t.me/nafetehroon/1583

7️⃣بودجه ساخت برج آزادی
https://t.me/nafetehroon/1585

🔺تلگرام و اینستاگرام ناف تهرون @nafetehroon

فرزانه ابراهیم زاده

08 Oct, 11:56


۱۷ مهر؛
سالروز درگذشت استاد محمدرضا شجریان


📍 شنیدن قسمت دوم پادکست،
   از لینک زیر:
https://gharnbistom.yek.link
____

📱@gharnbistompodcast

فرزانه ابراهیم زاده

06 Oct, 05:32


زیر بغل شاه را گرفتند و به زور از پله‌های عمارت برلیان بالا بردند. اطبا می‌گفتند چند روز پیش دماغش بهم ریخته و انگار سکته کرده است. زبانش لق شده بود و حرف نمی توانست بزند. اما او شاه بود و باید برای مراسم باز شدن مجلسی که خودش حکمش را نوشته بود بیاید. مخبرالدوله که حال بهم ریخته شاه را می‌دید گفت مراسم را به عمارت برلیان ببرند که چسبیده بود به عمارت نارنجستان و اندرونی و جابه جایی شاه راحت‌تر. به ضرب سوزن و چرخ الماس و حب دکتر سرپا شده بود. نماینده نمایندگان جلو امد و متن تاسیس مجلس را خواند و شاه با چشمانی که به زور بازنگهداشته بود حرفهایش را شنید و چند کلامی سعی کرد حرف بزند. بغض کرد و از لای حرفهای نامفهومش جماعت شنیدند که گفته آرزویش مجلس بود و قس… اما حالش خوش نبود برگرداندنش به اندرونی. اما نماینده‌ها به مدرسه نظام رفتند تا اولین مجلس آسیا را تاسیس کنند، مجلسی که درست یکسال بعد متمم قانون اساسی را رسما به توشیح شاه دیگر اجرایی کرد، متممی که در بند سومش نوشته بود تهران پایتخت ایران است و تهران ثبت شد

فرزانه ابراهیم زاده

22 Sep, 06:26


آمارهایی تکان‌دهنده از جنگ ایران و عراق


جمله‌ی معروفی منسوب به استالین هست که می‌گوید: «مرگ یک نفر یک تراژدی و مرگ میلیون‌ها نفر آمار است.»
این بدترین نوع نگاه به عددهایی است که به‌عنوان آمار پیشِ روی ما قرار می‌گیرد به‌ویژه آن‌جا که عددها و رقم‌ها با جان انسان‌ها سر و کار دارد.
عددها به شما نشان می‌دهد 91918 نفر از شهدای ایران نوجوانان بین 16 تا 20 سال بودند؛ وقتی به تک‌تک نوجوان‌های این آمار و زندگی‌ها و خانواده‌های پشت سرِ هر کدام نگاه کنید، تن و بدنتان می‌لرزد.
اگر رقم 63441 نفریِ جوانان شهید که سن 21 تا 25 سال داشتند را به آمار شهدای نوجوان اضافه کنیم حدود 72 درصد از شهدای ایران را نوجوانان و جوانانِ بین 16 تا 25 سال تشکیل می‌دهند. یعنی از هر سه نفر ایرانی که در صحنه‌ی جنگ ایران و عراق در خون خود می‌غلطد، دو نفر کمتر از 25 سال دارند.
از کتابچه‌ای با عنوان گزیده‌های آماری بنیاد شهید که سال 1380 منتشر شده آمارهایی در فایل پی‌دی‌افِ این پست قرار داده‌ام که می‌تواند زمینه‌ی تامل‌ها و تحقیقات فراوانی باشد.
جعفر شیرعلی نیا

فرزانه ابراهیم زاده

09 Sep, 07:09


etelaat
ساعت چند بود؟ معلوم نیست حتی بعد از چهل و چند سال کمتر کسی به خاطر دارد که بیمارستان جم بوده یا بیمارستان رضا پهلوی سابق، که یکی از مهمترین موسیقی‌دانان کشور در آن آخرین نفس‌هایش را کشید. تنها چیزی که می‌دانیم این است که کلنل علینقی وزیری ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ بر این دنیا بست و آواهایش را به یادگار گذاشت. کلنل وزیری بزرگ در تهران زادگاهش درگذشت بدون این که حتی آگهی برای ترحیمش منتشر شود. او مرد در سکوت اما نه سکوت که روزی که او را به خاک سرد سپردند تهران پر از هیاهوی مرگ عجیب و یک دفعه مردی بود که گروهی پدر و گروهی پیشوا بود. کلنل همان روز مرد که آیت‌الله طالقانی درگذشت یکی در دروازه شمیران و آن یکی در شمیران یکی در سکوت و یکی در هیاهو. مرگ آیت‌الله مرگ گم شد. کلنلی که بیشتر از آن که نظامی باشد موسیقی‌دان بود و بیشتر از آن که پسر موسی خان وزیری باشد پسر دوم بی‌بی خانم استرآبادی بود، زنی که تاریخ جنبش زنان به او مدیون است. کلنل وزیری در سکوت در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد همان جایی که چند قدم آن سوترش مقبره پدرطالقانی را آماده می‌کردند. اما وزیری آهنگساز در همه آن ملودی‌هایی که ساخته بود زنده ماند در ذهن همه ایرانی‌ها و حالا یکسالی هست که مقبره‌ی خانوادگی‌اشان موزه شده موزه موسیقی در مقبره ۱۰۵۳ رو به روی قطعه ۸۸ شده است. موزه‌ای که چند ماه بعد از موزه شدن مورد سرقت قرار گرفت. اما نام وزیری همچنان باقی ماند.