Gooshe @gooshe Channel on Telegram

Gooshe

@gooshe


گوشه وب‌سایتی‌ست که از سال ۱۳۹۱ چند نفر در آن از موسیقی، فیلم، کتاب، نقاشی و شکم می‌نویسند و «پادکست هنر با گوشه» را (در یوتیوب) می‌سازند.
©بازنشر مطالب فقط با ذکر و تگ منبع:
@gooshe

https://linktr.ee/gooshe

تماس با گوشه:
gooshe.net[at]gmail[dot]com

Gooshe (Persian)

گوشه یک وب‌سایت است که از سال ۱۳۹۱ توسط چند نفر پر محتوا و خلاق در زمینه‌های مختلفی از جمله موسیقی، فیلم، کتاب، نقاشی و هنر به صورت کلی مطالب نوشته و منتشر می‌کنند. این گروه هنری همچنین پادکستی به نام "پادکست هنر با گوشه" را در یوتیوب تهیه و منتشر می‌کنند. اگر به دنبال محتوای متنوع و جذاب در زمینه هنر هستید، حتما به کانال تلگرام گوشه ملحق شوید. شما می‌توانید مطالب این وب‌سایت را از طریق لینک زیر مشاهده کنید: https://linktr.ee/gooshe اگر سوال یا پیشنهادی دارید، می‌توانید با گوشه از طریق ایمیل زیر تماس بگیرید: gooshe.net[at]gmail[dot]com

Gooshe

21 Nov, 04:21


از این هم تاریک‌تر می‌خواهی
✍️#گوشه

گویا «بشیر» نامی پیش‌بینی کرده بود که در آینده این مرد خوش‌پوش در برابر ده‌ها هزار نفر خواهد ایستاد و مشهور و محبوب می‌شود. البته آقابشیر فالگیر و کف‌بین ایرانی ساکن لندن در دهه شصت میلادی، احتمالا نه از راه اتصال به عالم غیب که با کنار هم گذاشتن صدا و تصویر او به این نتیجه رسیده بود که این هیبت، برای اجرا روی صحنه ساخته شده.
اما زندگی پرفراز و نشیب لئونارد کوهن (لِنِرد کوئن) و انتخاب‌های شخصی‌اش نشان می‌دهد که سیر و سلوک فردی او چقدر در ساخته‌شدن کوهنِ شاعر و ترانه‌سرا و خواننده و اجراکننده روی صحنه نقش داشته است. مردی از خانواده سرشناس پرنفوذ و ثروتمند کوهن در مونترآل ِ کانادا. شیفته نوشتن، سفر، شعر و ادبیات.
با قصه‌های محلی و دینی یهودی و افسانه‌ها و اسطوره‌ها آشنا بود اما روزی که دوستی به او دو شاعر را معرفی کرد و گفت هرچه را که می‌خواند کنار بگذارد و این دو را دریابد، راهی نو به شعر و ادبیات شرق به‌خصوص ایران پیدا کرد؛ عطار و مولوی از تاثیرگذارترین شاعران زندگی او بودند و افسوس می‌خورد که امکان خواندن شعرهای آنها را به فارسی ندارد.
لئونارد کوهن را با ترانه‌های متفاوت و صدای عمیق و رویکردهای سیاسی و اجتماعی خاص می‌شناسند.
او که نه خودش را شاعر می‌دانست و نه نوازنده و نه خواننده، در هر سه هنر توانسته بود محبوب‌ و پرفروش‌ شود؛ نه به خاطر معیارهای جهانی فروش، بلکه به خاطر عمق صدایش، لحن خواندنش و حضور مسحورکننده‌ای که قادر بود هزاران نفر را ساکت نگه دارد تا شعر یا ترانه‌‌ای بخواند. ترانه‌هایی که از دل زندگی خودش می‌آمد، از شکست‌هایش، دلتنگی‌‌هایش، شکست‌هایش، افسردگی و دلزدگی‌هایش، سفرهایش و تفکر شخصی‌‌اش درباره جنگ و سیاست و دین و اسطوره‌ها و مکتب‌های شرقی که می‌شناخت. تسلط او به اسطوره‌ها و داستان‌های دینی به ویژه در آخرین آلبومش (تاریک‌تر می‌‌خواهی) (You Want It Darker) واضح است.

او این ترانه را در اوج پختگی و البته ناتوانی جسمی، چند هفته پیش از مرگ خواند؛ نوعی وصیتنامه که انگار تمام زندگی‌اش را در آن آورده و به خدا می‌گوید، اگر جهان تیره و تارتری می‌خواهی، ما هم آن را به‌نام تو تیره‌تر کنیم.
می‌گوید، ببین چه جهان آشفته‌ای خلق کرده‌ای! از جهانی که برای ما آفریدی بیزارم؛ جهانی که آدمیان به نام تو و از عشق به تو، دیگری را می‌کُشند.

قسمت دوازدهم #پادکست_گوشه؛ #هنر_با_گوشه در یکم آذر۱۴۰۳ درباره #لئونارد_کوهن است و ترانه‌ها و شعرها و آهنگ‌هایی در مسیر عجیب زندگی‌‌اش، سلوک‌ و رابطه‌هایش با زنانی که از آنها الهام می‌گرفت و ترک‌شان می‌کرد.

🔗 لینک قسمت دوازدهم مستند/پادکست گوشه در کانال یوتیوب گوشه.

لطفا در یوتیوب زیر مستند نظرتان را بنویسید و به دوستان کوهن‌دوست خود معرفی کنید تا هم به سازندگان این مستند کمک کرده باشید و هم به دیده‌شدن آن.
@gooshe


🎧 نسخه شنیداری با کمی فاصله در پادگیرها در دسترس خواهد بود....

Gooshe

20 Nov, 18:31


رقص #کابوکی تئاتر سنتی ژاپنی‌ست که به خاطر سبک نمایش و لباس‌ها و نوع آواز بازیگران شهرت جهانی دارد؛ یکی از مکتب‌های اصلی رقص و نمایش ژاپنی که از قرن نوزدهم بنیان گذاشته شد و تا امروز الهام‌بخش شمار زیادی از کارگردان‌های جهان، از جمله بهرام بیضایی بوده.

🔗 لینک مستند/پادکست تصویری گوشه درباره نمایش و نمایشنامه‌نویسی

🔗 لینک مستند/پادکست تصویری گوشه درباره رقص باله

🔗 لینک مستندهای گوشه درباره یک هنر و یک هنرمند در اول هر ماه

@gooshe

ویدیو در دو حجم

Gooshe

19 Nov, 19:28


#عباس_کیارستمی در جاده: خب! این هایکو می‌گه: 

این سَرو آزاد 
بر فراز تپه 
به چه کسی فخر می‌فروشد

دوربین را پایین می‌گیرد، روی لانه مورچه‌ها: و یک چیز دیگه:

گفت: تو آتش برافروز
تا من چیزی نشانت دهم
چیزی دیدنی
که قابل دیدن نیست
اگر نخواهی ببینی
و قابل شنیدن نیست 
گر نخواهی بشنوی
صدای نفس‌هایشان را

🔗لینک مستند/پادکست‌های تصویری گوشه در یوتیوب اول هر ماه یک هنر، یک هنرمند

@gooshe

Gooshe

17 Nov, 17:17


هلمر: تو داری مقدس‌ترین وظایفت رو هم زیر پا می‌گذاری.
نورا: چی رو مقدس‌ترین وظایف من می‌دونی؟
هلمر: اینو هم من باید بهت بگم؟ وظایفت در برابر بچه‌ها و شوهرت.
نورا: من وظایف دیگه‌ای به همون اندازه مقدس دارم.
هلمر: نه نداری. چه وظایفی؟
نورا: وظایفم در برابر خودم.
هلمر: تو بیش از هر چیزی همسر و مادر هستی.
نورا: من بیش از هر چیزی آدم هستم. درست مثل تو.

از نمایشنامه #خانه_عروسک (عروسک‌خانه)، نوشته #هنریک_ایبسن نروژی در سال ۱۸۷۹، درباره طغیان زنی به نام نورا در برابر همسر و جامعه.

🔗 این لینک مستند/ پادکست تصویری گوشه درباره نمایش و نمایشنامه‌نویسی و یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسان آمریکایی‌ست...

@gooshe

Gooshe

15 Nov, 17:07


عکس‌ها:
- سلینجر از پشت سر در حال نوشتن با ماشین‌تحریر در اتاقش در سال ۱۹۹۳

- سلینجر در جبهه جنگ در سال ۱۹۴۴ در حال نوشتن با ماشین تحریر پیش از انتشار رمان #ناطور_دشت

- سلینجر در اتاقی لخت از هر شی شخصی (از معدود عکس‌های سلینجر در داخل خانه، وقتی اجازه نمی‌داد هیچ عکسی از او گرفته شود)

- سلینجر پشت حصارهای چوبی که دورتادور خانه‌اش ساخته بود تا کسی داخل را نبیند یا وارد محوطه نشود، در دهه ۶۰ میلادی (عکس پنهانی گرفته شده و #سلینجر در حال گردش پس از چندساعت نوشتن است)

- پنجره سلینجر و منظره پیش‌رو موقع نوشتن (مردم تشنه این بودند که تصویری از داخل خانه او ببینند)

- ماشین‌تحریر سلینجر که در موزه نگهداری می‌شود و فرزندانش می‌گفتند، از شدت کهنگی صدای وحشتناک و بلندی داشت

درباره #سلینجر، زندگی خصوصی، سلوک فردی و حریم شخصی‌اش در قسمت یازدهم مستند #پادکست_گوشه؛ #هنر_با_گوشه در اینجا در کانال یوتیوب گوشه ببینید و لطفا همانجا هم نظرتان را بنویسید.

نوشتن نظر و انتقاد و پیشنهاد شما زیر هر مستند/پادکست گوشه در یوتیوب هم به گوشه کمک می‌کند و هم به کسانی که قصد دارند آن را ببینند.

🔗 لینک مستند «من ناطور دشتم»

@gooshe

Gooshe

11 Nov, 19:18


- اولین واکنش‌ها به دامن کوتاه #زنان در لیتوانیِ دوران شوروی، ۱۹۶۵

- پدران جوان در حرکتی ضدکلیشه‌های جنسیتی، ۱۹۶۹، لیتوانی در دوران شوروی

- First mini skirts come in fashion in Lithuania,1965
- Young Dads 1969, Vilnius, Lithuanian SSR
Photos: Marius Baranauskas
@gooshe

🔗 لینک گوشه در یوتیوب و مستندهایش درباره هنرمندان

Gooshe

09 Nov, 17:10


🎧 داستان صوتی: طرفین ذی‌نفع
نوشته: جی. دی. سلینجر
از مجموعه داستان هفته‌ای یه بار آدمو نمی‌‌کُشه
ترجمه: لیلا نصیری‌ها، امید نیک‌فرجام
اجرا: بهاره بستان‌دوست

این داستان از آثار اولیه سلینجر است که بعد از انتشار در نشریه‌های آمریکایی در کتابی به نام «سه داستان اولیه» منتشر شد. قصه مردی که در هراس دور ماندن و رفتن همسرش زندگی می‌کنه. اجرای بهاره بستان‌دوست از این داستان درواقع «نمایش صوتی» است بر اساس داستان.
درباره #سلینجر، عادت‌هایش، رفتارهایش و راز و رمزهایش اینجا در مستند تصویری/ پادکست تصویری گوشه؛ #هنر_با_گوشه ببینید...
@sedabaz
@gooshe

🔗 لینک مستند «من ناطور دشتم»

@gooshe

Gooshe

09 Nov, 05:11


قاضی: چرا کنار هیتلر ایستادید و بر پایه رأی او رأی دادید؟ چرا به قاضی تبدیل شده بودید طرفدار ظلم؟ چطور پشتیبان هیتلر بودید و قتل‌عام او را لاپوشانی می‌کردید و حالا می‌گویید خبر نداشتید، چه جنایت‌هایی مرتکب شده؟
وزیر دادگستری رایش سوم: اون روزها تبی آلمان رو فراگرفته بود؛ تب بی‌آبرویی و بی‌حرمتی و گرسنگی. ترس از امروز، ترس از فردا، ترس از خودمون، ترس از همسایه‌هامون. فقط با درک این شرایط، می‌تونین بفهمین هیتلر برای ما چه معنایی داشت. هیتلر به ما گفت: شیطان‌ها در میان ما هستند؛ کمونیست‌ها، آزادی‌‌خواه‌ها، یهودی‌ها، کولی‌ها. به ما گفت، با از بین رفتن اینهاست که بدبختی‌ و بیچارگی ما هم از بین می‌ره. و ما هم با او همدست شدیم تا اینکه روزی دیدیم وحشیگری و روندی که قرار بود موقت باشه، به سبک زندگی تبدیل شده. 
فیلم: محاکمه در نورنبرگ، استنلی کریمر، ۱۹۶۱؛ درباره #محاکمه برخی از قاضیان دوران آلمان نازی در دادگاه بین‌المللی در نورنبرگ که بر اساس نژاد، وضعیت سلامت یا دیدگاه سیاسی انسان‌ها رأی صادر می‌کردند و در بزرگ‌شدن و قدرتمندشدن هیتلر همکاری داشتند.
✍️#گوشه
@gooshe
🎬Judgment at Nuremberg, Stanley Kramer, 1961
🔗یوتیوب

Gooshe

07 Nov, 18:02


🎬 بخشی از تک‌گویی ویل‌ اسمیت در فیلم «شش درجه جدایی» (ساخته فِرد شپیسی) درباره #ناطور_دشت و توضیح ایده #سلینجر در بسط و نوشتن این رمان؛ این یکی از صحنه‌های معروف مربوط به سلینجر در سینماست.
این فیلم براساس نمایشنامه‌ای به همین نام در سال ۹۳ میلادی ساخته شده و این تک‌گویی (در اصل حدود شش‌دقیقه‌ است) یکی از صحنه‌های مشهورش است.
 
🔗 درباره جی. دی. سلینجر اینجا در مستند/پادکست تصویری گوشه؛ هنر با گوشه ببینید؛ مردی که هیچ تمایلی نداشت خودش و کتاب‌ها و داستان‌هایش ربطی به سینما پیدا کنند، ولی هر کاری کرد، نشد.

🔗 لینک مستند «من ناطور دشتم» 
@gooshe

Gooshe

06 Nov, 18:41


فِرِد مورلی، برای نشان‌دادن اینکه  «زندگی ادامه دارد» پس از بمباران سنگین #لندن به دست آلمان نازی در سال ۱۹۴۰، این عکس‌ها را طراحی کرد و ساخت.

- مرد شیر فروش از بین خرابه‌های بعد از بمباران لندن، راهش را باز می‌کند تا شیر را برساند، کارمندان پس از بمباران هوایی لندن از بین خرابه‌ها به محل کار می‌روند، زن روی خرابه‌ها چای می‌نوشد، پستچی صندوق نامه‌ها را خالی می‌کند و کتابدارها در #کتابخانه ویران، مشغولند.
📷 Fred Morley
@gooshe

🔗 لینک گوشه در یوتیوب و مستندهایش درباره هنرمندان

Gooshe

05 Nov, 19:35


در سرزمین گیلیاد، هر کسی با نظام مخالفت کند، در بیمارستان روانی بستری می‌شود. هرگونه سرکشی نارضایتی و طغیان یعنی فرد بیمار روانی‌ست و با روندی به اسم درمان، سرکوب می‌شود؛ بی‌توجهی به قوانین استبدادی گیلیاد، نپوشیدن لباس سرخ اسارت و حجاب گیلیاد و نپذیرفتن نامی غیر از نام خودت که برایت تعیین شده تا رَحِمِ دوپایی تسلیم بسازد، یعنی تو بیمار روانی هستی. نه به این معنی که تو به چیزی که انسانی و اخلاقی نمی‌دانی، اعتراض داری؛ باید در زنجیر کشیده شوی تا باورت را عوض کنی، در این لباس اسارت درآیی و سربه‌راه نظام سیاسی و خودکامگی ترسناکی به اسم دین شوی که می‌داند چطور تو را از گمراهی نجات دهد. می‌داند مسیر بهشت از کدام سو است و می‌داند که تو موجود بیمارِ نادانی هستی؛ افراد بیمارند که «بی‌منطق» یا «غیرعادی» می‌شوند.
فیلم: #سرگذشت_ندیمه، بر اساس رمان #مارگارت_اتوود، درباره شهری که زنان را به عنوان ندیمه برای فرزندآوری به اسارت گرفته و برای آنها اسم، لباس، حجاب، رفتار، آداب دینی و شرعی و حتی نوع غذاخوردن را تعیین می‌کند. «جون» به این نظام اعتراض دارد و برای درمان در بیمارستان روانی بستری شده.
✍️#گوشه
@gooshe
🔗گوشه در یوتیوب

Gooshe

04 Nov, 17:55


#کوئینسی_جونز (۲۰۲۴-۱۹۳۳) نوازنده، آهنگساز آمریکایی و یکی از تأثیرگذارترین تولیدکنندگان موسیقی در تاریخ بود؛ یکی از بهترین شاگردان #نادیا_بولانژه، معلم موسیقی در پاریس که سال‌‌ها شاگردیش را کرد و اخلاق و منش را در کنار موسیقی از او آموخت. به آمریکا برگشت و در همکاری با #مایکل_جکسون نقش بسیار مهمی در موفقیت حرفه‌ای او داشت. کوئینسی جونز به عنوان تولیدکننده برای آلبوم‌های معروف Off the Wall, Thriller و Bad کار کرد. 
او‌ از بولانژه یاد گرفته بود با ترکیب سبک‌های مختلف موسیقی، از جمله پاپ، سول و فانک، صدای منحصر به فردی برای مایکل جکسون خلق کند که باعث شد موفقیت‌های بی‌نظیری برای او به عنوان اولین خواننده پاپ آفریقایی-آمریکایی به دست آورد.

کوئینسی جونز نه تنها در تولید موسیقی، بلکه در نوشتن آهنگ‌ها و ایجاد فضایی خلاقانه برای مایکل جکسون هم تأثیرگذار بود. همکاری آنها باعث شد تا مایکل جکسون به «سلطان پاپ» معروف شود و هنر موسیقی را متحول کند.
درباره شاگردیش نزد نادیا بولانژه اینجا ببینید و نصیحتی که از معلمش به گوش گرفت و زندگی‌اش را متحول کرد.
✍️#گوشه

- Quincy Jones (1933-2024)
@gooshe

Gooshe

03 Nov, 17:49


ترانه: ناطور دشت
خواننده: سَمی واکر، ترانه‌سرا و خواننده سبک کانتری در آمریکا
سال ۱۹۷۵

روزهایی که رمان #ناطور_دشت، نوشته #سلینجر در بسیاری از کتابخانه‌ها، در مدرسه‌های آمریکا و خواندن و پیشنهادش در کلاس‌های درس ادبیات ممنوع شده بود.

🎼 Catcher in the Rye,1975
🎤 Sammy Walker, American Singer and Songwriter

📍درباره جی. دی. سلینجر، نویسنده آمریکایی با زندگی پر رمز و رازش 🔗اینجا در مستند/پادکست گوشه می‌توانید ببینید. 

🔗 لینک مستند «من ناطور دشتم»

🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و مستندهایش درباره یک هنر و یک هنرمند در اول هر ماه
@gooshe

Gooshe

02 Nov, 17:18


جی. دی. سَلینجر و ‌داریوش مهرجویی
✍️#گوشه

سَلینجر اجازه نمی‌داد براساس داستان‌‌هایش فیلمی ساخته شود، از داستانش برداشتی شود یا از شخصیت‌های داستانی‌اش در صنعت سینما استفاده شود.
محکم در برابر کارگردان‌هایی مثل الیا کازان، بیلی وایلدر، اسپیلبرگ و لئوناردو دی‌کاپریوی بازیگر با پیشنهادهای میلیون‌دلاری‌شان برای گرفتن اجازه اقتباس سینمایی از #ناطور_دشت ایستاد. جک نیکلسون، جری لوئیس و اُلیور استون هم نتوانستند از او برای ساخت نسخه سینمایی «ناطور دشت» بله بگیرند.
سلینجر اصرار داشت، ناطور دشت، به‌خصوص شخصیت هولدن، نه روی پرده سینما که باید در ذهن خوانندگان ساخته شود. در مورد همه شخصیت‌های داستان‌‌هایش این عقیده را داشت. برای همین بود که ۲۶سال پیش جلوی نمایش فیلم پری را در نیویورک گرفت.

#داریوش_مهرجویی می‌گفت، #پری را با اقتباس یا تصرف آزاد از داستان «فرنی و زویی» سلینجر ساخته، برداشتش از این داستان «ظریف و رقیق» و دور از محتوای کتاب بوده و فیلمنامه متفاوتی براساس آن نوشته ولی درواقع فیلم او خط به خط داستان #فرنی_و_زویی بود؛ پری، شده بود فرنی، داداشی، نقش زویی را داشت، اسد به جای سیمور خودکشی می‌کرد و صفا نقش برادر محبوب خانواده گلس، بادی را داشت؛ غرق در ادبیات و عرفان.
پری به جای فِرَنی باحجاب بود و چادر سیاه سرمی‌کرد، به مسجد و مکان‌‌های مذهبی می‌رفت، کتاب سبز «سلوک» (عرفان اسلامی) به جای «سلوک زائر» مسیحی در نسخه سلینجر او را منقلب می‌کرد و به جای عارف مسیحی روس و دعاخواندن کاتولیکی بی‌چشمداشت در داستان سلینجر، ذکر ابوسعید ابوالخیر زیر لب زمزمه می‌شد و سیر و سلوکی از عرفان اسلامی دیده می‌شد.
جای مهمانی و رقص و کباب پای قورباغه و مشروب و مارتینی در داستان سلینجر را هم مراسم مذهبی مولودی، اذان، کباب برگ و جوجه‌کباب و آش و دوغ گرفته بود.

وکیل‌های سلینجر به مرکز سینمایی لینکلن در نیویورک اخطار دادند که اجازه ندارند فیلم پری را در هیچ‌جای آمریکا حتی در جشنواره‌‌ای کوچک مربوط به سینمای ایران نمایش دهند.
به مهرجویی هم گفته شد، باید نسخه اصلی فیلم را بسوزاند. آنها می‌‌خواستند از پخش‌کننده شکایت کنند، اما چون ایران به قانون کپی‌رایت تعهدی نداشت، موضوع به جاهای باریک نرسید و فیلم فقط با ممنوعیت اکران خارج از ایران و ممنوعیت نمایش در جشنواره‌های خارجی روبه‌رو شد.
#سلینجر با وسواس، حساسیت و دقت، در هیچ شرایطی نمی‌خواست شخصیت داستان‌هایش در هیچ‌جای دنیا وارد فیلمی شوند.
از دید او داستان باید در ذهن‌ها تصویر شود و هرچه که روی پرده سینما از قصه‌ای بیاید، ترکیبی مخدوش و آلوده‌کننده و جعلی و دستکاری‌شده از شخصیت‌هایی‌ست که نویسنده سال‌ها برای خلق‌شان وقت گذاشته و خون دل خورده است.
به همین دلیل به الیا کازان بعد از ده‌ها پیغام بی‌پاسخ و رفت و آمد و نامه و تلاش برای جلب رضایت گفته بود: «به هیچ‌عنوان نمی‌توانی عمق اصالت شخصیت داستان مرا در هیچ فیلمی نشان دهی. پس خودت را خسته نکن و حتی تصورش را هم نکن که چهره هیچ بازیگر سینمایی به جای شخصیت‌های داستانی من در ذهن کسی نقش ببندد.» 

🔗 لینک فرسته بالا و قسمت‌هایی از فیلم پری که برداشت مستقیم از داستان فرنی و زویی است

🔗 در پادکست تصویری یازدهم گوشه، #هنر_با_گوشه درباره #سلینجر ببینید اینجا در مستندی به نام «من ناطور دشتم» و لطفا همانجا نظرتان را بنویسید.

🔗 لینک «من ناطور دشتم» در یوتیوب گوشه
@gooshe

© لطفا در صورت بازنشر، منبع یعنی گوشه را ذکر و تگ کنید.
@gooshe

Gooshe

02 Nov, 17:12


فیلم: #پری، ساخته #داریوش_مهرجویی، سال ۱۳۷۳ نشان‌دهنده بخش‌‌های خط به خط برداشت‌شده از کتاب «فرنی و زویی»؛ تقریبا تمام قسمت‌های داستان با تغییراتی کوچک (در جهت تفاوت نوع عرفان داستان سلینجر با عرفان اسلامی) در فیلم پری هست؛ در این فیلم از داستان «یک روز خوش برای موزماهی» نوشته سلینجر هم اقتباس شده و تقریبا همه عناصر داستان همان است؛ جز موزماهی که به ماهیِ عشق نور تبدیل شده و تفاوت در نحوه خودکشی سیمور و اسد و آب‌تنی سیمور با دختر در دریا که به قدم‌زدن اسد با دختر در کرانه آب تبدیل شده.

🔗 لینک متن، توضیح و جزییات در فرسته پایین

📍 می‌توانید درباره جی.دی. #سلینجر در قسمت یازدهم #پادکست_گوشه؛ #هنر_با_گوشه 🔗 اینجا در یوتیوب در مستندی مفصل ببینید.

🔗 لینک مستند «من ناطور دشتم» درباره سلینجر در یوتیوب گوشه

🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و مستندهایش درباره یک هنر، یک هنرمند

@gooshe

Gooshe

31 Oct, 17:00


#نقاشی: کارل بوم (چارلز بوم)، نقاش بلژیکی (۱۹۳۹-۱۸۵۸)
یک روز معمولی آفتابی...

🎨 Karel Boom (Charles Boom) 1858-1939
@gooshe

🔗 لینک گوشه در یوتیوب و مستندهایش درباره هنرمندان

🔗 لینک اینستاگرام گوشه

@gooshe

Gooshe

27 Oct, 18:15


در این آزمون یا تست بازیگری برای انتخاب #مارلون_براندو، خانم پشت دوربین از او می‌پرسد در چه نمایش‌هایی در نیویورک بازی کرده. موضوع این است که خود آن خانم که از براندو در دهه ۴۰ میلادی آزمون می‌گیرد، از او بهتر می‌داند که در چه کارهایی حضور داشته ولی می‌‌خواهد نحوه حرف‌زدن، به یادآوردن، فکر کردن و جواب دادن براندو را بسنجد.
گفته شده حالت چشم‌چرخاندن، نگاه‌های عمیق مارلون براندو موقع فکرکردن و لبخندهای فکورانه‌اش موقع به یادآوردن اسم نمایش‌ها بسیار مهم و تأثیرگذار بوده.
✍️#گوشه

🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و مستندهایش درباره یک هنر و یک هنرمند

@gooshe

Gooshe

26 Oct, 18:24


جنگ و سَلینجر

سایه شوم جنگ بر زندگی جی.دی. سلینجر از او آدم دیگری ساخت. تا قبل از جنگ، خوش و خرم و گرم و اهل معاشرت و رقص و شادنوشی بود. اما وقتی در اردوگاه کار اجباری داخائو در آلمان قدم گذاشت، فروپاشید. خودش گفته از آن روز که در لباس سرباز آمریکایی برای آزادسازی اسیران به این منطقه پا گذاشت، دیگر هیچ‌وقت بوی گوشت سوخته انسان از وجودش نرفت. سلینجر بعد از این تجربه از هم گسیخت؛ دچار اختلال اضطراب پس از حادثه (پی‌تی‌اس‌دی) شد. در بیمارستان روانی بستری شد و تا هشت‌ماه نتوانست یک کلمه بنویسد. بعد از آن هم تصمیم‌‌های عجیب می‌گرفت که بیشتر واکنش به ترس و اضطرابی درونی بود.

پیش از این تجربه، در نبرد نُرماندی دوستان و هم‌رزمانش جلوی چشمانش تکه‌پاره شده بودند. خمپاره از چند هم‌رزم نزدیکش فقط مشتی پوست و خون برجای گذاشته بود و دوست مجروحی از او خواسته بود به او شلیک کند تا درد نکشد.
همان زمان توان ایستادگی در برابر این حد از خشونت، کشتار، خونریزی و قتلِ مجاز به اسم جنگیدن را از دست داده بود، اما خودش را کشانده بود تا زندگی را تاب آورد، تا روزی که وارد آن اردوگاه با کوره‌‌های آدم‌سوزی شد.
سلینجر جوان اهل بگوبخند و تفریح از جنگ به بعد تمام شد. انسان وطن‌پرستی بود و تصور کرده بود باید در این جنگ از میهن دفاع کند، اما در دلِ این ظلمت و خشونت بود که حس کرد چقدر راحتند آنها که فرمان جنگ می‌دهند، تا این همه انسان برای آسودگی آن تعداد کم پشت میزهای قدرت، جان فدا کنند. از آن زمان دولت‌‌ها و نظام‌های جنگ‌طلب را در داستان‌‌هایش زیر فحش و ناسزا می‌‌گرفت؛ از هیتلر تا ارتش آمریکا، از موسولینی تا امپراطور ژاپن.

جنگ، #سلینجر را تشنه یافتن معصومیت کرد و به دام‌انداختن ‌حفظ و‌نگهبانی از معصومیت، دغدغه‌اش شد.
نوشته‌های او، داستان‌‌هایش و اولین و آخرین رمانش؛ #ناطور_دشت، از دل بی‌رحمی و شقاوت جنگ متولد شد.
این آدم‌ها که در صفا و آرامش زندگی می‌کردند، اعصابش را به بازی می‌گرفتند. چطور این‌ موجودات نمی‌فهمیدند، انسان‌ها به فرمان آنها تکه‌تکه و ناقص می‌شوند؟ چطور مقام‌های بلندمرتبه از تجربه تخریب‌کننده و از بین‌برنده جان و روان آدم‌‌هایی مثل او بی‌‌خبر بودند؟
بعد از همین تجربه بی‌رحمانه بود که به نویسنده جدی تلخِ تمام‌وقت تبدیل شد. باید می‌نوشت از این سیاهی و بیهودگی. باید از جنگ می‌نوشت و نشان می‌داد عمق این بی‌معنایی و سردرگمی و نومیدی در برابر دنیایی را که پس از جنگ در برابرش قرار گرفته بود.
پس از همین تجربه بود که نوشت: «کاش می‌شد از تمام دختران جهان عذرخواهی کنم که خمپاره‌ها بی‌سروصدا جان عشق‌شان را در جنگ‌ها گرفته‌اند.»
✍️#گوشه
@gooshe

🔗 لینک عکس‌های سلینجر در جنگ، جبهه و پشت جبهه که خیلی وقت‌ها به نوشتن می‌گذشت

🔗 لینک مستند «من ناطور دشتم» درباره سلینجر اینجا در کانال یوتیوب گوشه است؛ در قسمت یازدهم پادکست گوشه؛ هنر با گوشه.

🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و مستندهایش درباره هنر و هنرمندان

@gooshe

Gooshe

26 Oct, 18:19


جی.دی. سلینجر در جنگ جهانی دوم در سال‌های ابتدایی دهه ۱۹۴۰، هم در مقام سرباز و هم در بخش نیروی ضداطلاعاتی و امنیتی برای شناسایی نازی‌ها و بازجویی زندانیان آلمان نازی حضور داشت.
او در تمام مدت جنگ، در سنگر یا پشت جبهه یا در فرصت‌های کوتاه بین حمله‌ها می‌نوشت و می‌گفت، نوشتن تنها راه تاب‌آوردنش است در این جهان وحشی و پر از خون و خشونتی که برایشان ساخته‌اند.
#سلینجر در سال‌های جنگ به توصیه معلم نویسندگی‌اش، روی رمان #ناطور_دشت کار می‌کرد که بعد از جنگ منتشر شد و شهرت و محبوبیتش جهان را گرفت.

درباره #سلینجر در قسمت یازدهم #پادکست_گوشه؛ #هنر_با_گوشه ببینید و بشنوید اینجا در کانال یوتیوب گوشه و لطفا همانجا نظرتان را بنویسید.

🔗 لینک مستند/پادکست تصویری؛ من ناطور دشتم

🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و مستندهایش درباره هنر و هنرمندان

@gooshe

Gooshe

25 Oct, 16:50


یاشا هایفتز (۱۹۸۷-۱۹۰۱)، ویولن‌نواز آمریکایی- لیتوانیایی، یکی از اسطوره‌های موسیقی قرن بیستم بود که به خاطر مهارت، تکنیک و برداشت‌های حسی و فنی از موسیقی و سبک شخصی‌اش در نواختن #ویولن شهرت داشت.
 
ویدیو: یاشا هایفتز ملودی از Orfeo ed Euridice اثر کریستف ویلیبالد ریتر فون گلوک،‌ آهنگساز آلمانی را می‌نوازد؛ (با تنظیم و برداشت و تأویل خودش)
پیانو: امانوئل بِی

Video: Jascha Heifetz plays melodie from Orfeo ed Euridice by Christoph Willibald von Gluck
Piano: Emanuel Bay
@gooshe

🔗 لینک گوشه در یوتیوب و مستندهایش درباره هنر و هنرمندان

Gooshe

24 Oct, 16:16



جی. دی. سلینجر، نویسنده‌ای بود ایستاده بر قله آوازه و شهرت و شناخته‌شده در دنیا، اما بیزار از این حد محبوبیت.
دهه ۱۹۵۰، داستان‌هایش پشت‌سرهم در نیویورکر، مجله داستان‌دوستان و محبوب نویسندگان منتشر می‌شد، اولین و آخرین رمانش #ناطور_دشت به ده‌ها زبان ترجمه شده، پرفروش‌ترین کتاب آمریکا بود و نامش در مدرسه و کتابخانه و تلویزیون و نشست‌های روشنفکری بر سر زبان‌ها بود، ولی او اینها را نمی‌خواست.
او می‌‌خواست فقط بنویسد. تازه این شربت شیرین به جانش نشسته بود و می‌گفت، نوشتن، دین و مذهبش شده و آنقدر به آن باور دارد که نمی‌خواهد هیچ مانعی بر سر راهش باشد، به ویژه انتشار و توجه و استقبال مردم.

از سپیده‌دم به اتاقی می‌رفت دربسته بر فراز تپه‌ای دورافتاده در روستایی در نیوهمشایر و خودش را حبس می‌‌کرد؛ حتی زمانی که خبری مثل توپ در دنیا ترکیده بود: «سلینجر دیگر اثری منتشر نخواهد کرد.» 

فرزندانش گفته‌اند وقتی وارد آن اتاق می‌شد ممکن بود تا هشت‌ساعت بعد بیرون نیاید یا دوهفته بعد سر و کله‌اش پیدا شود که برای برداشتن آب یا خوراکی یا قدم‌زدنی کوتاه در باغ، ماشین‌تحریرش را ترک کرده بود.
با اینکه می‌گفت، قرار نیست چیزی منتشر کند اما همچنان روزانه و سر ساعت می‌نوشت و نوشته‌ها را در گاوصندوق اتاقش می‌گذاشت. بارها گفته بود، اینها بچه‌های من هستند و باید امنیت داشته باشند.

در اتاقش که هیچ اثری از چیزی شخصی مثل قاب عکس خانوادگی نداشت، تخت‌‌خوابی بود، یخچالی کوچک، میز تحریری پر از قلم و کاغذ و ماشین‌تحریری بسیار قدیمی بر آن در کنار قفسه‌ای نامنظم پر از کتاب و مجله و چراغ مطالعه. حمام و دستشویی جمع‌وجوری هم گوشه اتاق بود.
بعد از آنکه خانه‌ ویلایی‌اش در آتش سوخت، اتاق خصوصی کارش را دلبازتر ساخت و پنجره‌ای بزرگ رو به منظره باغ، تمام این دنیای خلاصه درون را پرنورتر می‌کرد و گربه‌هایش هم اجازه داشتند وارد شوند.
وقتی که از دنیا رفت و خانه‌اش برای فروش نمایش داده شد، مجسمه بودا و چند عودسوز و شمع هم در اتاقش بود. او در روش فردی زیستن هم ثابت می‌کرد، زندگی‌اش به چیزهای بیرونی و غیرضروری وابسته نیست.

#سلینجر نشان می‌‌داد، شبیه به شخصیت‌های داستان‌هایش زندگی می‌کند؛ مثل آنها از زندگی معمولی و روزمره مردم عقب‌نشینی کرده بود. مثل آنها از شهرت، رسانه‌ها، جامعه پرریخت‌وپاش و آدم‌های جعلی و قلابی و ظاهردوست فراری بود. مثل شخصیت‌های داستان‌هایش، سکوت، تنهایی، تفکر، در طبیعت غرق شدن و با خود بودن را به هر جمع و معاشرت و سرگرمی ترجیح می‌داد.

ولی مردم که نشان داده بودند، شخصیت‌های داستان‌هایش را خیلی دوست دارند و مدام می‌گفتند خودشان را در آنها می‌بینند، چنین نویسنده‌ای را نمی‌پذیرفتند که همان راه شخصیت‌های داستانی‌اش را در پیش گرفته. مردم می‌خواستند او مثل بقیه نوسنده‌ها، همه‌جا حلضر باشد، به سوال‌هایشان جواب دهد و به آنها توجه کند، نه خودش.
در حقیقت، مردم نشان می‌‌دادند که چقدر می‌ترسند، کسی شبیه‌شان نباشد.
✍️#گوشه

درباره #سلینجر، روش زندگی و رازهای برملاشده‌اش در #پادکست_گوشه؛ #هنر_با_گوشه، قسمت یازدهم، اینجا در کانال یوتیوب گوشه ببینید.

🔗 لینک مستند «من ناطور دشتم»

🔗 لینک عکس‌های بیشتر در فرسته بالا

@gooshe

Gooshe

24 Oct, 16:13


عکس‌ها:
- سلینجر از پشت سر در حال نوشتن با ماشین‌تحریر در اتاقش در سال ۱۹۹۳

- سلینجر در جبهه جنگ در سال ۱۹۴۴ در حال نوشتن با ماشین تحریر پیش از انتشار رمان #ناطور_دشت

- سلینجر در اتاقی لخت از هر شی شخصی (از معدود عکس‌های سلینجر در داخل خانه، وقتی اجازه نمی‌داد هیچ عکسی از او گرفته شود)

- سلینجر پشت حصارهای چوبی که دورتادور خانه‌اش ساخته بود تا کسی داخل را نبیند یا وارد محوطه نشود، در دهه ۶۰ میلادی (عکس پنهانی گرفته شده و #سلینجر در حال گردش پس از چندساعت نوشتن است)

- پنجره سلینجر و منظره پیش‌رو موقع نوشتن (مردم تشنه این بودند که تصویری از داخل خانه او ببینند)

- ماشین‌تحریر سلینجر که در موزه نگهداری می‌شود و فرزندانش می‌گفتند، از شدت کهنگی صدای وحشتناک و بلندی داشت

درباره #سلینجر، زندگی خصوصی، سلوک فردی و حریم شخصی‌اش در قسمت یازدهم مستند #پادکست_گوشه؛ #هنر_با_گوشه در اینجا در کانال یوتیوب گوشه ببینید و لطفا همانجا هم نظرتان را بنویسید.

نوشتن نظر و انتقاد و پیشنهاد شما زیر هر مستند/پادکست گوشه در یوتیوب هم به گوشه کمک می‌کند و هم به کسانی که قصد دارند آن را ببینند.

🔗 لینک مستند «من ناطور دشتم»

@gooshe

Gooshe

23 Oct, 16:35


جِی.دی. سلینجر در خانواده‌ای یهودی-مسیحی زاده شد. پدربزرگش خاخام بود و پدرش، تاجری باورمند. با این وجود او بعدها جذب تحقیق درباره دین‌های مختلف از اسلام تا طریقت‌های شرقی شد و به‌خصوص از آموزه‌های ذن، بودیسم و هندوئیسم تاثیر گرفت و از این‌ها در داستان‌هایش استفاده کرد.

سَلینجر، روزه‌‌های بلندمدت می‌گرفت، ساعت‌ها مراقبه می‌کرد و معتقد شده بود، در میان تمام مکتب‌ها و طریقت‌هایی که تمرین می‌کند، نوشتن، دین اوست ولی انتشار قصه‌‌هایش مانعی بر سر این دین‌داری.
فرزندانش گفته‌‌اند، او هر روز از صبح، بعد از اجرای آیین‌های روزانه‌اش تا هفت-هشت‌ ساعت بعد، خود را در اتاقش حبس می‌کرد و صدای دکمه‌های ماشین‌تحریرش را می‌شنیدند.
کسی اجازه نداشت وارد اتاق یا پناهگاه دربسته‌اش شود، چیزی از نوشته‌هایش را بخواند یا حتی درباره قصه‌ای که می‌‌نویسد، حرفی بزند، اما ممکن بود گاهی از سر شوق بیرون بپرد و بخشی از داستانی را که می‌‌نویسد برای بچه‌هایش بخواند. 
تجربه میدان جنگ، حضورش در عملیات خون‌بار نُرماندی و کارهای اطلاعاتی و امنیتی که برای شناسایی نازی‌ها انجام داده بود، بعدها در نوشتن، به‌کارش آمد.
هرچند که سرخوردگی و آسیب‌های روحی روانی جنگ هم همیشه با او باقی ماند، دچار اختلال اضطراب پس از سانحه (PTSD) بود، ولی توانسته بود حتی از همین اضطراب‌ها و تنش‌ها هم ایده بگیرد و شخصیت‌های داستانی خلق کند. 

زندگی سلینجر و رابطه‌اش با خانواده و دنیای شخصی که به شدت از حریمش نگهبانی می‌کرد، موضوع بحث‌ها و اظهار نظرهای ضد و نقیض زیادی بوده؛ از محدودیت‌هایی برای همسر و فرزندانش در درون خانه تا رابطه‌ها و نامه‌نگاری‌هایی که با دختران جوان داشت و برخوردهایی که با عکاس‌ها و خبرنگارها پیدا می‌کرد. 
در قسمت یازدهم مستند #پادکست_گوشه؛ #هنر_با_گوشه، اینجا در کانال یوتیوب گوشه، از زندگی و کارهای #سلینجر بیشتر گفته‌ایم با تمرکز بر کتاب‌ها، زندگی‌نامه و خاطراتی که درباره او منتشر شده و گفته‌های زن‌‌هایی که از رابطه پر رمز و راز خود با او پرده برداشته‌اند.

📍 لطفا اینجا در یوتیوب ببینید و همان‌جا نظرتان را بنویسید تا هم به گوشه کمک کرده باشید و هم به کسانی که می‌خواهند آن را ببینند. 

🔗 لینک مستند «من ناطور دشتم» در یوتیوب

🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و بقیه مستندهای گوشه درباره هنرمندان

@gooshe

Gooshe

22 Oct, 16:04


جِی.دی. سَلینجر با آن سلوک شخصی و روش زندگی فردی و اعتقادش به نوشتن، موضوع یازدهمین قسمت از #پادکست_گوشه، هنر با #گوشه است؛ نویسنده و خالق شخصیت هولدن کالفیلد و رمان #ناطور_دشت که بیش از ۶۰میلیون نسخه از آن در دنیا فروخته شد.
اینکه #سلینجر چه مسیری را طی کرد تا هولدن سرکش و یاغی آفریده شد. اینکه چقدر از خودش را در وجود این شخصیت داستانی گذاشت و چقدر زندگی‌اش را شبیه آرمان‌های هولدن ساخت، جامعه را کنار زد و به سیستم‌های تعریف‌شده زندگی و کار و معاشرت و جامعه، نه گفت، ولی منش شخصی‌اش از سوی مردم پذیرفته نشد.
مستند/پادکست‌های تصویری گوشه؛ هنر با گوشه اول هر ماه درباره یک هنر و یک هنرمند است. این ماه، یکم آبان ۱۴۰۳ درباره ادبیات و نویسنده‌ای‌ست که اعلام کرد تا ۵۰سال پس از مرگش کسی اجازه ندارد، اثری از او چاپ کند و به عکاسان و خبرنگاران اجازه نمی‌‌داد از او تصویر و خبری منتشر کنند.

اینجا در یوتیوب ببینید و لطفاً به دوستان اهل ادبیات و دوستداران سلینجر این مستند را معرفی کنید که برای ساختنش ماه‌ها پژوهش شده.

🔗 لینک «من ناطور دَشتم» در یوتیوب گوشه

🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و مستندهایش درباره هنر و هنرمندان
@gooshe

Gooshe

22 Oct, 05:07


من ناطورِ دَشتم
✍️#گوشه

پس از مدت‌ها، در دهه ۵۰ میلادی، نسل جوان آمریکا حرف دلش را از زبان شخصیتی داستانی شنید؛ نوجوانی سرکش و معصوم که از سُنت‌های پوسیده خانوادگی، ریا، دروغ، فریب رایج در جامعه، مذهب، آدم‌های جعلی و بیشترِ آنچه که از نسل گذشته به او رسیده بود، بی‌پرده و بی‌پروا شکایت می‌کرد.
با زبان و لحنی که رسمی نبود و از شدت سادگی و معمولی‌بودن به زبان دل بیشتر جوانان جهان تبدیل شد. اعتراض‌های نوجوانی که نمی‌خواست همرنگ بقیه باشد، نمی‌خواست بر بنیان نسل پدر و مادرش زندگی را بناکند و علیه جامعه‌ای پرشتاب بود که فرصتی برای زندگی و تفکر فردی نمی‌داد و هرچه زودتر، بزرگسالانی سربه‌راه و تربیت‌شده مطابق ارزش‌ها و معیارهای بازار عرضه و تقاضا می‌خواست.

هولدن در رمان «ناطور دشت» بیشتر اهالی این جامعه را از معلم تا دوستانش، از هنرمند تا دین‌خو، از جوان تا سالخورده، «جعلی» می‌دانست که امکان انتخابی شخصی به او نمی‌دادند و از او فرمان‌برداری و تقلید و تسلیم می‌خواستند. او از همه این سنت‌گراهای معمولیِ هم‌شکل و هم‌مسیر نومید شده بود و در جست‌وجوی زندگی بود که از شدت سادگی و بی‌پیرایگی برای دیگران بی‌معنی به نظر می‌رسید.

در یازدهمین پادکست گوشه؛ هنر با گوشه، درباره جی.دی.سَلینجر، نویسنده آمریکایی می‌بینید که هولدن سرکش را آفرید ولی بعد از این آفرینش پشیمان شد.
#هولدن نزدیک‌ترین رفیق و دوست سلینجر بود در درون خودش که در جنگ و افسردگی و فروپاشی روانی کمکش کرده بود تا دوام آورد. پسرک طغیان‌گر از درون سلینجر عاصی از جامعه و متنفر از شهرت و منزجر از آدم‌های جعلی بیرون آمده بود، اما مردم نشان دادند که فقط می‌توانند هولدن را در داستان درک کنند و بیرون از رمان، خود سَلینجر را که همان رویه هولدن را در زندگی در پیش گرفته بود، انسانی منزوی و مرموز و عجیب و کیمیایی و سودازده نام دادند که به شدت از حریم جهان درونی و بیرونی خود نگهبانی می‌کند.

در این مستند/پادکست از کتاب‌ها و خاطرات نزدیکان سلینجر استفاده شده که درباره رفتارها و عادت‌های عجیب او پشت حصارهای بسته خانه‌اش گفته‌اند و گرایش‌های مختلفش به مکتب‌های فکری و معنوی.
زندگی سلینجر، موضوع بحث‌ها و اظهار نظرهای ضد و نقیض زیادی بوده؛ نویسنده‌ای که از دوربین‌ها فراری بود و به گوشه خلوت خود خزید، دور از روش معمول زندگی بیشتر مردم، رابطه‌های عجیبی با دختران جوان داشت و فرزندانش برخلاف خودش راه دیگری را در پیش گرفتند که مورد پسند پدر نبود.
 
قسمت یازدهم #پادکست_گوشه؛ #هنر_با_گوشه که اول هر ماه درباره یک هنر و یک هنرمند است، اول آبان ۱۴۰۳ درباره ادبیات است و جِی.دی #سلینجر نویسنده‌ای که رازهای زیادی را در درون مرزهای خانه‌اش حفظ می‌کرد.

📌 لطفا اینجا در یوتیوب ببینید و همانجا نظرتان را بنویسید.

📌 نسخه شنیداری با کمی فاصله در پادگیرهای مختلف در دسترس خواهد بود.

🔗 لینک مستند/پادکست تصویری گوشه درباره ادبیات؛ «من ناطورِ دشتم»
@gooshe

Gooshe

21 Oct, 15:55


عادی‌سازی تحقیر زنان

در تاریخ #تئاتر، مردها به دلیل ممنوعیت حضور زنان در صحنه، نقش‌های زنانه را هم بازی می‌کردند. در تاریخ هنر #رقص و #باله هم همینطور؛ مردها لباس‌های تنگ و ترش زنانه و جوراب‌های چسبان می‌پوشیدند و صحنه‌های باله را با حرکت‌های تقلیدی از زنان می‌گرداندند. این‌ها شاید به حدود ۵۰۰سال پیش برگردد. در تاریخ تعزیه در ایران هم مردان زن‌پوشی کرده‌اند.
اما رفته‌رفته آنقدر این کار عبث و مضحک به نظر رسیده که زنان در جایگاه خودشان قرار گرفته‌اند. زن رقصنده باله برای حضور در اثری هنری روی صحنه‌ جنگیده و زنان بازیگر برای اجرایی در نمایشنامه‌‌ای از شکسپیر تا پای جان مبارزه کرده‌اند.

تحقیر زنان و استفاده از لباس‌های زنانه در سر و بر مردان به عنوان ابزاری برای سرکوب و کنترل، در تاریخ و فرهنگ‌های مختلف وجود داشته ولی معمولاً بین همان مردان هم کسانی بوده‌اند که تن نداده‌اند به این خفت و در این منش و رفتار چیزی دیده‌اند که به طبیعت و انسانیت و اخلاق ذره‌ای نزدیک نبوده.

فرهنگ همینطور ساخته شده در این کشورها؛ با زیربار نرفتن خیلی از همین مردانی که با پوشیدن لباسی زنانه و ادای زنان را درآوردن با خواسته نظام و حکومت‌ها یا تفکر و سنت پوسیده و خرافات و تعصب راه نیامده‌اند.

آن چیزی که مردها به سرمی‌کنند، غرق در ابتذالِ برنامه‌‌های مجوزدار میلیاردی به اسم طنز تا ادایی زنانه درآورند، آن چه که می‌پوشند و روی صحنه تئاتر حتی جلوی مسئولان قر می‌دهند، همان خط قرمزها و ابزار محدودکردن همکارشان است. همان که خانواده‌ها دوسال پیش جوانان‌شان را به خاطرش زیر خاک کردند؛ همان‌که برایش چشم‌ها نابینا شد و بدن‌ها پر از ساچمه.
آن چیزی که دور سر و صورت پر ریش و سبیل می‌بندند تا ادای محقرانه مادر و همسر را درآورند یا در قالب زنی در حراست دانشگاه، داروخانه یا پشت میزی اداری بازی کنند و آگهی بگیرند، همان دلیلی‌ست که صدها انسان به خاطرش آواره شده‌اند، ممنوع‌التصویر و ممنوع‌الکلام و ممنوع‌الوجودند و اجازه ندارند بدون داشتن آن در نقش خود، در نقش زن روی صحنه‌ای حضور پیدا کنند.

این وظیفه حکومت‌های دیکتاتوری‌ست که مردم را شبیه خودشان کنند؛ آنها می‌‌خواهند از ما موجوداتی مبتذلِ جعلی بی‌تفکر بسازند و این همان فرهنگی‌ست که برای نابودی‌اش نقشه می‌کشند.
فرهنگ این سرزمین فقط در تخت‌جمشید و جزیره‌های سه‌گانه و قالی و زعفران نیست. فرهنگ همین است که از روی عمد برای خنداندن با سرمایه‌هایی نامعلوم -به دست آنها که برای این عادی‌سازی پول می‌گیرند- جلوی چشم‌مان مثل فارس از مقابل خلیج روی نقشه‌های جهان نیست و نامریی می‌شود.
✍️#گوشه
@gooshe

🔗 لینک تصویرها در فرسته بالا

🔗 لینک گوشه در یوتیوب

🔗 لینک گوشه در اینستاگرام

Gooshe

21 Oct, 15:49


تصویرها: اوضاع زنان در رقص و باله و تئاتر، ۵۰۰ سال پیش و مردانی که لباس زنانه می‌پوشیدند.
زمانی که زنان اجازه نداشتند در نقش و پوشش خود روی صحنه بروند و مردان نقش آنها را بازی می‌کردند. و زمانی که زنان فقط می‌توانستند سرتاپا پوشیده روی صحنه‌ای حاضر شوند.
@gooshe

🔗 لینک متن مربوط به تصویرها در پایین

🔗 لینک گوشه در یوتیوب

🔗 لینک گوشه در اینستاگرام

Gooshe

20 Oct, 17:11


- اگه باید چیزی می‌گفتم که نگفتم یا کاری کردم که ناراحت شدی یا چیزی گفتم که بهت برخورده، در هر صورت ازت معذرت می‌‌خوام. معذرت‌‌خواهی برای من کار سختی نیست. باهام مثل بچه مدرسه‌ای‌ها برخورد نکن. فقط بهم بگو چی کار کردم که باهام اینطوری رفتار می‌کنی تا عذرخواهی کنم.

- ولی تو چیزی بهم نگفتی یا کاری نکردی که از دستت ناراحت بشم.

- خودمم همین فکر رو می‌کردم.

-  فقط دیگه ازت خوشم نمی‌یاد.

- ولی دیروز که ازم خوشت می‌اومد!

- آره!

فیلم: بنشی‌های اینیشرین،
نویسنده و کارگردان: مارتین مک‌دونا، ۲۰۲۲

Movie: The Banshees of Inisherin, Martin McDonagh, 2022
@gooshe
#مارتین_مک_دونا

🔗 لینک گوشه در یوتیوب و مستندها و پیشنهادهایش درباره هنر و هنرمندان

🔗 لینک گوشه در اینستاگرام

@gooshe

Gooshe

18 Oct, 16:13


«ما در وضعیتی به سر می‌بریم که آرنت و آدورنو و بسیاری از فیلسوفان در کابوس‌های نیمه‌شب خود هم نمی‌دیدند که چنین تهاجمی دهشتناکی به حوزه عمومی و هنر شکل  بگیرد و چنین ویرانی به جا بگذارد؛ روزگار ما شده منازعه ذائقه‌ها.
کانت می‌گوید، داوری مقدم بر احساس لذت زیبایی است، ولی در روزگار ما برعکس شده و هر چه بیشتر ادا دربیاوری که عمل هنری انجام می‌دهی، هنرمندتر به نظر می‌رسی. روزگار پر شده از سلبریتی جامعه‌شناس، سلبریتی هنرمند، سلبریتی فیلسوف؛ جهان سلبریتی‌وار... و نیرویی پدید آمده که با نام‌هایی مثل استارت‌آپ و چیزهایی از این قبیل به عنوان هنر و زیبایی‌شناسی، اداهای قلابی را به جامعه قالب می‌کند و نمادهای هویتی ما را نابود می‌کند، اما در مقابل این‌ها حیات اجتماعی روزمره اشکال خلاقانه پیچیده‌ای از مقاومت را نشان می‌دهد که جلوی این طبقه ایستاده.»

از سخنان #آرش_حیدری، جامعه‌شناس و پژوهشگر درباره منطق مقاومت و کنشگری هنرمندان در عرصه‌های اجتماعی؛ هنر به مثابه حرفه در دانشگاه علم و صنعت.
@gooshe
🔗 گوشه در یوتیوب

🔗 گوشه در اینستاگرام

Gooshe

16 Oct, 19:05


این قسمت از #پادکست_گوشه؛ #هنر_با_گوشه درباره هنر بدنی، زمینی و سرزمینی‌ست و به دلیل صحنه‌ها و نماهای بالای ۱۸سال باید در یوتیوب Sign in باشید تا اجازه دهد آن را ببینید.

درباره هنرمند کوبایی؛ #آنا_مندیتا، اینجا ببینید...

🔗 لینک مستند «بدن من، هنر من»

🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و پادکست/ مستندهایش درباره هنرمندان.

@gooshe

Gooshe

15 Oct, 16:26


🎬 بخشی از مستند «موج نو»
نویسنده، پژوهشگر و کارگردان: احمد طالبی‌نژاد
تهیه‌شده در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، سال ۱۳۹۵
گفت‌وگوکننده: اصغر فرهادی
در خانه #داریوش_مهرجویی و وحیده محمدی‌فر درباره سینمای مهرجویی
زمان: ۲۲ دقیقه

🔗 لینک مستند «موج نو» (بخش مربوط به مهرجوئی) در کانال یوتیوب گوشه
@gooshe

YouTube: @Gooshe
.

Gooshe

14 Oct, 16:49


🎧 #داریوش_مهرجویی به روایت فَریار جواهریان، معمار برجسته ایرانی و همسر سابق داریوش مهرجویی که طراح صحنه حدود ۱۰ فیلم او بوده. او از ۲۵ سال زندگی مشترک پرشور و پربار می‌گوید که به خلق چند فیلم‌ مهم مهرجویی پس از ۵۷ انجامید.

از مجموعه گفت‌وگوها به مناسبت ۸۰سالگی «داریوش مهرجویی» در پادکست ابدیت و یک‌ روز، شماره ۱۳۳، بخش اول گفت‌وگو با خانم جواهریان؛ ادامه گفت‌وگو در پایین⬇️
@gooshe

🔗 لینک یوتیوب گوشه

Gooshe

13 Oct, 16:05


#داریوش_مهرجویی، اجاره‌نشین‌ها را سال ۱۳۶۵ ساخت و با وجود سانسور فراوان، باز هم مخالفانی داشت که می‌خواستند به خود نارنجک ببندند و مهرجویی را بغل کنند؛ این دو سکانس از حذف‌شده‌های فیلم است؛ جایی که #حسین_سرشار گله می‌کند که مردم موسیقی را نمی‌فهمند و جایی که آریایی از یک اپرا روی تصویر مادر در حال نمازخواندن پخش می‌شود.
به گفته فَریار جواهریان، معمار و همسر سابق داریوش مهرجویی که در زندگی مشترک ۲۵ساله‌، طراح صحنه اجاره‌نشین‌ها و چند فیلم او بوده، ایده اجاره‌نشین‌ها تجربه خود در زندگی بوده، مساله‌ای که آنها با خانه دَروس پیدا کرده و در اثر حادثه‌ای بدون صاحبخانه مانده بودند: «خیلی‌ها می‌گفتند، این ساختمان در اجاره‌نشین‌ها نماد ایران است که فرو می‌ریزد یا این آدم‌ها نماد جامعه هستند و تخریب این خانه به دست مستاجر و مباشر نشان‌دهنده چپاول کشور است. اما داریوش دنبال چنین استعاره‌ها و سمبل‌هایی نبود. وقتی هنرمند کار اصیل می‌کند و دنبال ادا و کپی‌کردن از دیگران نیست، خیلی طبیعی‌ست که این تعبیرها در مورد اثرش شکل بگیرد. آثار هنری اصیل و واقعی همیشه لایه‌‌های مختلفی از تفسیر در خود دارند.»
@gooshe
لینک گوشه در یوتیوب

Gooshe

12 Oct, 17:03


یتیم‌های رومانیایی در یتیم‌خانه‌‌ها در بخارست و رهاشده در جاده و خیابان‌ها.

چائوشسکو، رئیس‌جمهور رومانی در سال ۱۹۶۷ با صدور «فرمان ۷۷۰»، پیشگیری از بارداری و سقط جنین را جرم سنگینی اعلام کرد که حبس ابد در پی داشت.

او سیاست افزایش جمعیت را در پیش گرفت اما نه تنها زنان باردار فراوانی به دلیل سقط جنین زیرزمینی و غیرمجاز جان‌شان را از دست دادند یا نازا شدند، بلکه کودکانی که به دنیا آمدند، به دلیل فقر و گرسنگی و بیماری و تنگدستی خانواده‌ها رهاشدند و سر از یتیم‌خانه‌ها درآوردند و با انواع مشکلات جسمی، سوتغذیه و گرسنگی بزرگ شدند.

عکس اول: #چائوشسکو در میان کودکانی که پس از فرمان او به دنیا آمدند. گفته می‌شود همین کودکان در جوانی به مخالفان او در #رومانی تبدیل شدند و علیه او برخاستند که به انقلاب ۱۹۸۹ و کشته‌شدن چائوشسکو، رئیس‌جمهور، ختم شد.
@gooshe

🔗 لینک‌ مستندها و پادکست‌های تصویری گوشه درباره هنر و هنرمندان در یوتیوب

🔗 لینک صفحه اینستاگرام گوشه
@gooshe