برای چشم‌هایت... @an_cheshmha Channel on Telegram

برای چشم‌هایت...

@an_cheshmha


«‏نگاه خود را ای دلدار عزیز در نگاه شما افکندم تا اندیشه‌ی خویش‌را در آن بخوانم‌. در چشمان بی‌اندازه لطیف، در چشمان سبزفام ِ شما که نشیمن‌گاه هوس است و از ماه الهام گرفته، غوطه‌ور بودم»

برای چشم‌هایت... (Persian)

با خوشحالی به شما کانال "برای چشم‌هایت..." یا با نام کاربری "an_cheshmha" را معرفی می‌کنیم. این کانال یک فضای زیبا و شگفت‌آور برای عاشقان زبان فارسی و ادبیات است. با عبارات زیبا و شعرهای دلنشین، کانال "برای چشم‌هایت..." شما را به دنیایی از زیبایی و عشق می‌برد. اگر علاقه‌مند به خواندن و شنیدن آثار ادبی و شعر هستید، این کانال بهترین انتخاب برای شماست. با عضویت در این کانال، شما به تجربه‌ای منحصر به فرد از زبان و ادبیات فارسی دست خواهید یافت. از بزرگان ادبیات تا نوآوران معاصر، این کانال همه را در خود جای داده است. برای تمامی علاقه‌مندان به زبان و ادبیات، "برای چشم‌هایت..." یک مقصد الهام‌بخش و آموزنده است. با پیوستن به این جامعه فرهنگی، شما نه تنها به زیبایی‌های ادبی دست پیدا خواهید کرد، بلکه با افرادی با انگیزه و با اندیشه نیز آشنا خواهید شد. بنابراین، اگر به دنبال یک تجربه متفاوت و شگفت‌انگیز در دنیای ادبیات هستید، حتما کانال "برای چشم‌هایت..." را از دست ندهید!

برای چشم‌هایت...

26 Jan, 20:45


جالبه مردم واقعا تو حیاطشون درخت لیمو دارند.

برای چشم‌هایت...

26 Jan, 18:05


آسیب‌هایی هستند که انسان هرگز شهامت بازگشتن به آن‌ها و مرور دوباره‌شان را ندارد. روحِ من سرشار از این آسیب‌هاست. سال‌هاست بدون تیمار رهایشان کرده‌ام.
حالا تو هم برایم زخمی هستی که تاابد باز می‌ماند. زخمی که شهامت بازگشتن به آن و تیمار کردنش را ندارم.

برای چشم‌هایت...

18 Jan, 18:36


محبت‌های کلامی را خیلی دوست ندارم. درواقع محبت‌های کلامی را دیگر باور ندارم.
دلم می‌خواهد علاقه و محبت آدم‌ها را در رفتارشان ببینم نه در کلمات؛ چرا که کلمات دیگر مانند گذشته اعتباری ندارند.

برای چشم‌هایت...

18 Jan, 17:45


«هر روز تو این مملکت مهمانی بود.»

برای چشم‌هایت...

15 Jan, 18:56


من هرگز در زمان جدایی، اهل جار و جنجال نبوده‌ام. هر آن‌چه دیده‌ام و شنیده‌ام را در قلبم دفن می‌کنم و در سکوت می‌روم.
نمی‌خواهم کسی رفتنم را ببیند، نمی‌خواهم کسی منصرفم کند و بگوید نرو؛ رفتن باید بی‌صدا و بدون امید بازگشت باشد، چرا که امید بازگشت انسان را می‌کشد.

برای چشم‌هایت...

13 Jan, 21:53


آخرین باری که در متن زندگی بودم را یادم نمی‌آید. سال‌هاست از بیرون فقط نظاره‌گرم؛ انگار نمی‌خواهم هیچ سهمی از آن داشته باشم و تنها می‌خواهم از دور تماشاگر این هرج‌و‌مرج باشم.

برای چشم‌هایت...

13 Jan, 17:53


می‌دانم که باید به زخم‌ فرصت التیام داد. می‌دانم که زمان، مرهم زخم‌هاست؛ اما بعضی زخم‌ها هستند که همیشه باز می‌‌مانند، نبودنت برایم از همان زخم‌هاست.

برای چشم‌هایت...

12 Jan, 21:21


در چنین شب‌هایی که تیم محبوبت شکست مفتضحانه می‌خوره، باید زنی باشه که دست نوازشی روی سرت بکشه وگرنه فایده زندگی چیه؟

برای چشم‌هایت...

08 Jan, 17:55


به یاد بیاور
وقتی که فلق، بیمناک
درهای قصر افسون‌شده‌اش را به روی خورشید می‌گشاید
وقتی که شب در خیال و اندیشناک
از پرده‌ی نقره‌گونش عبور می‌کند
سینه‌ات در آوای شوق می‌تپد
و سایه، تو را می‌خوانَد در رویای شیرین شامگاه
بشنو در اعماق بیشه صدایی که نجوا می‌کند: به یاد بیاور

به یاد بیاور
وقتی که سرنوشت، مرا برای ابد از تو دور می‌کند
وَ غم، تبعید و سال‌هایی که می‌گذرند
این قلب مأیوس را پژمرده می‌کنند
به عشق اندوهناک من فکر کن به وداع واپسین
که غیاب تو یا زمان در عشق هیچ است
و تپش‌های مدام سینه‌ام همیشه خواهد گفت: به یاد بیاور
به یاد بیاور

هنگامی که قلب مجروح‌ام در سرمای خاک خواهد خفت
و شاخه گلی تنها بر گورم
نرم نرمک در انزوایش خواهد شکفت
دیدار دیگری در کار نیست اما روح جاودان من
چون خواهری وفادار به تو بازخواهد گشت
بشنو در سیاهی شب صدایی که می‌نالد: به یاد بیاور

اَلفرد دو موسه
برگردان: بنفشه فریس‌آبادی

برای چشم‌هایت...

02 Jan, 18:17


می‌دانم که پایان‌ها همیشه غم‌انگیزند. می‌دانم که پذیرفتن پایان سخت و رنج‌آور است؛ اما چیزی که دشواری‌اش را برایم دوچندان می‌کند این است که همیشه احساس می‌کنم بار این دشواری، رنج و اندوهش تنها روی دوش من بوده. انگار دیگران تنها آمده‌اند تا چیزهایی را به غارت ببرند و من مانند کسی هستم که از درون به غارت رفته است.

برای چشم‌هایت...

01 Jan, 22:28


چون دود، در سیاهیِ شب، گم شد از نظر
خوابِ زِ سرپریده‌یِ ما را کسی ندید

پنهان زِ چشمِ غیر، به کنجی گریستیم
اشکِ به‌ رخ ‌دویده‌یِ ما را کسی ندید

اغیار، محوِ چاکِ گریبانِ او شدند
پیراهنِ دریده‌یِ ما را کسی ندید…

محمد قهرمان

برای چشم‌هایت...

01 Jan, 21:51


در گذشته شور جوانی اجازه می‌داد تا مسائل رو حل کنم. شوربختانه در حال حاضر این مسائل هستند که من رو حل می‌کنند.

برای چشم‌هایت...

01 Jan, 18:44


چقدر هم‌ذات‌پنداری می‌کنم با این بخش از رمان «کتاب اوهام» پل استر:

او روحی است که پوست و استخوان دارد، انسانی که دیگر انسان نیست. او هنوز در جهان زندگی می‌کند، اما جهان دیگر جای او نیست. او به قتل رسیده اما هیچکس آن‌قدر مهربان و باملاحظه نبوده که او را بکشد، او خیلی ساده حذف شده است.

برای چشم‌هایت...

28 Dec, 21:14


اعتراف، برهنگی‌ست، برهنگی کسل‌کننده است، چشم‌زننده است. آدمی که زیاد حرف می‌زند، آدمی‌ست که برهنه می‌شود. آدم‌ها که زیاد حرف می‌زنند زود از یاد می‌روند، خودشان اگر نروند، حرف‌هایشان از یاد می‌رود. برهنگی محض، یعنی زوال، با یک نوار نخ نازک زرد بر شانه یا مچ، یا گردن باریک، اندام شخص در یاد می‌ماند، مثل فتحه یا کسره زیر و روی حرف که صدا به حرف ساکن می‌دهد.

کورش اسدی
کوچه ابرهای گمشده

برای چشم‌هایت...

28 Dec, 21:08


همه‌اش می‌گوید حرف چرا نمی‌زنی. چه بگویم؟ نگاه فقط می‌کنم و از همین نگاه کردن، چیزهایی در مغزم ساخته می‌شود؛ چیزهایی که زبان ندارند، یک توده‌اند، یک توده فکرِ بی‌تصویر. مغزم، اگر فقط عکسش را می‌شد بردارم اگر می‌شد از فکرهایم عکس بگیرم.

کورش اسدی
کوچه ابرهای گمشده

برای چشم‌هایت...

28 Dec, 19:34


کورش اسدی تو یه قسمت از رمان کوچه ابرهای گمشده میگه:

کارون به مقداری فاصله از هر چیز باور پیدا کرده بود. دیگر دوست نداشت به چیز‌هایی که دوست‌شان داشت خیلی نزدیک شود. وگرنه وحشت حاصل از یکی‌شدن با واقعیت دخلش را می‌آورد. وحشت از دست دادن هم بود. هرچه را دوست داشته بود از دست داده بود. پس هرچیز و واقعیت هر چیز، هرچه بود، بهتر بود که در فاصله بماند. بعد در خالی فاصله‌‌ی باقی مانده می‌شد غرق شد در گوشه‌های خیالی آن رابطه.

واقعا چه کسی وحشت از نزدیک‌شدن رو درک می‌کنه؟ چه کسی این کلمات رو با گوشت و پوست و استخونش می‌فهمه؟ کی معنی فاصله گرفتن رو می‌فهمه؟

برای چشم‌هایت...

16 Dec, 21:30


تو زیبایی؛ مانند شکوفه‌ی گیلاس مدفون در برف، سرما زده، مرده. همچون سپیداری که شاخه‌هایش زیر انبوه برف شکسته است.
اندوه پنهان در صورتت، این‌گونه برایم زیبا و شگفت‌انگیز است.

برای چشم‌هایت...

11 Dec, 18:51


صمیمیت یعنی آن‌که کنارت نشسته، تعبیر درستی از سکوتت داشته باشد. غم‌انگیز است اما گاهی بین تو و کسی که در آغوشت خفته است هم دیواری قد علم کرده‌ که با هیچ گفتگویی فرو نمی‌ریزد.

برای چشم‌هایت...

05 Dec, 18:43


پیش‌تر گمان می‌کردم می‌توان از اندوه گریخت؛ اما هرکجا می‌رفتم، اندوه پیدایم می‌کرد. بعدها فهمیدم که از آن نمی‌توان گریخت. باید با آن‌ روبه‌رو شد. حتی گاهی باید در آغوشش گرفت و پذیرفت تنها سهمی که از جهان داری همین اندوه است‌.

برای چشم‌هایت...

01 Dec, 21:25


💙

برای چشم‌هایت...

28 Nov, 20:15


همیشه قدردان انسان‌هایی هستم که نحوه صحیح وداع رو بلدند. متاسفانه اکثر آدم‌ها آداب جدایی رو بلد نیستند و این موضوع باعث میشه وداع باهاشون بیشتر از این‌که غم‌انگیز باشه، ناامید کننده باشه.

برای چشم‌هایت...

27 Nov, 19:12


ساموئل بکت تو نمایشنامه‌ی در انتظار گودو میگه:
«دیگر هیچ چیزی برای بیان کردن وجود ندارد، هیچ چیزی که با آن بتوان بیان کرد، هیچ چیزی که از آن بتوان بیان کرد، هیچ قدرتی برای بیان کردن، هیچ میلی به بیان کردن، همراه با اجبار به بیان کردن.»

به‌نظرم امروز دقیقا داریم در چنین نقطه‌ای زندگی می‌کنیم. همه‌چیز جز سکوت بی‌معنیه.

برای چشم‌هایت...

27 Nov, 18:14


«زمین با زیبایی طعنه آمیزش کناره گرفته است.
تو نغمه‌ی مأنوست را از من به یادگار می‌بری.
من هیزم آتش توام، زجری ماندگار...
من مه و غباری هستم که میان سپیدارهاست،
آن سمت که هیچ آبی نمی‌خورد و شیبی ندارد.»

برای چشم‌هایت...

25 Nov, 19:54


تو مرا فریب دادی، می‌دانم که دیگری را هم فریب می‌دهی؛ اما چیزی که از آن غافل هستی این است که پیش از همه‌ی این‌ها درحال فریب دادن خودت هستی.

برای چشم‌هایت...

25 Nov, 19:29


برای شرکت در دوره‌های پرورش مار در آستین، به من پیام بدهید.

برای چشم‌هایت...

25 Nov, 13:52


🤡

برای چشم‌هایت...

07 Nov, 11:28


Funny you're the broken one but I'm the only one who needed saving
Cause when you never see the light it's hard to know which one of us is caving

برای چشم‌هایت...

05 Nov, 19:22


«تنِ زن، کامل‌ترین تعریف از هم‌نشینی فرم و محتواست.»

برای چشم‌هایت...

30 Oct, 19:49


می‌دانی غم‌انگیزترین بخش آسیب دیدن از آدم‌هایِ امنِ زندگی کجاست؟ آن‌جا که زخم‌هایت را حتی از کسانی که دوستشان داری پنهان می‌کنی تا مبادا روزی از همان نقطه، به تو آسیب برسانند‌.

برای چشم‌هایت...

27 Oct, 20:34


آگاهی از زمان تقریبی مرگ، شاید در نگاه اول غم‌انگیز و ناامید کننده باشه، اما به مرور زمان متوجه میشی این موهبتیه که نصیب هرکسی نمیشه.

برای چشم‌هایت...

27 Sep, 09:18


Αll I want
Is to one day come to know myself

برای چشم‌هایت...

25 Sep, 18:50


می‌دانی من آن‌قدر از دوست‌داشتن‌های گذشته آسیب دیده‌ام که دیگر از نزدیک شدن وحشت دارم.
حالا فقط از دور نظاره‌گرم و بی‌صدا دوست‌ می‌دارم.

برای چشم‌هایت...

23 Sep, 20:19


می‌دانم که باز نخواهی‌گشت. تو هرگز شجاعت قدم زدن روی آواری که برجای گذاشته‌ای را نخواهی داشت.

برای چشم‌هایت...

23 Sep, 20:12


بعد از فداکاری، منتظرِ مدالِ قهرمانی نباش عزیزم. سهم تو هرگز جز احساس حماقت نخواهد بود.

برای چشم‌هایت...

23 Sep, 20:04


آدم‌ها به تو نزدیک می‌شوند و بخش‌هایی از تورا که مورد علاقه‌شان هست برمی‌دارند. بعد تو می‌مانی و تکه‌هایی از خودت که دیگر با هم جور درنمی‌آیند. انگار یک‌ جای کار می‌لنگد.
حالا با ته‌مانده‌های خودت چکار می‌کنی؟

برای چشم‌هایت...

22 Sep, 19:29


آه عزیز کوچک و غمگینم؛ تو ترسیدی بخاطر تاریکی‌‌هایت رهایت کنم درحالی که من شیفته‌‌ و عاشق همان تاریکی‌های درونت بودم.

برای چشم‌هایت...

21 Sep, 18:20


انسان باید خودش رو لایق دوست‌داشته شدن بدونه. من فکر می‌کنم کسی که خودش رو لایق عشق، دوست‌داشتن و محبت آدم‌ها نمی‌دونه، درنهایت خیانت می‌کنه. چرا که به‌دنبال توجه و محبت دیگرانه و مدام این سوال رو از خودش می‌پرسه: چرا باید دوستم داشته باشن درحالی که من آدم دوست‌داشتنی‌ای نیستم.

برای چشم‌هایت...

21 Sep, 18:08


انسان گمان می‌کند توانایی مواجهه با هر چیزی را دارد؛ اما گاهی از پرسیدن پرسش ساده‌ای از خودش مانند: آیا او واقعا دوستم داشت هم طفره می‌رود.

برای چشم‌هایت...

19 Sep, 20:26


«به‌طرز وحشتناکی خونسرد و بی‌تفاوتم.
گویی روحم در برکه‌ای آرام، عمیق، زیبا، بی‌احساس و سردِ سکوت غل و زنجیر شده‌.» 

برای چشم‌هایت...

16 Sep, 18:18


دیگر به دنبال التیام زخم‌هایم نیستم. حالا خوب می‌دانم که زخم‌ها هرگز التیام پیدا نمی‌کنند.
زخم کهنه می‌شود، چند صباحی غبار عادت روی آن‌ می‌نشیند اما تا ابد باز می‌ماند و در لحظه‌‌ای که گمان می‌کنی مرهمی پیدا کرده‌ای یا شفا یافته‌ای، تو را از پا درمی‌آورد.

برای چشم‌هایت...

15 Sep, 20:53


تو زیبایی عزیزم اما متاسفم، قلب‌ِ من دیگر زیبایی‌ها را باور ندارد.

برای چشم‌هایت...

15 Sep, 18:25


بعضی‌چیزها را باید قبل از این‌که معنایشان را از دست بدهند، رها کرد.