-تعلیقاتِ من- @talighaat_e_man Channel on Telegram

-تعلیقاتِ من-

@talighaat_e_man


من؛ هر روز

https://t.me/BiChatBot?start=sc-157227-UCHtivm
یا
https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MjMzNzc4NjIz

-تعلیقاتِ من- (Persian)

با علاقه‌مندی به خواندن نظرات دیگران و انتقادات سازنده، کانال "-تعلیقاتِ من-" یک فضای مناسب برای مطالعه و تبادل نظرات مختلف است. در این کانال، شما می‌توانید تعلیقات و نقدهای مختلف را بخوانید و با دیگر اعضای کانال درباره آن‌ها گفتگو کنید. اگر دوست دارید تجربیات دیگران را بشنوید و از انتقادات سازنده برای بهبود خودتان استفاده کنید، این کانال برای شماست

توسط کاربر "@talighaat_e_man" اداره می‌شود، او تمام تلاشش را برای ایجاد یک محیط متنوع و با ارزش جهت تبادل نظرات قرار داده است. اگر دوست دارید به جامعه افکار و دیدگاه‌های جدید بپیوندید، حتما به این کانال بپیوندید

به کانال "-تعلیقاتِ من-" بپیوندید و با خواندن نظرات و تعلیقات متنوع افراد، دیدگاه‌هایتان را گسترش دهید و از تجربیات دیگران بهره‌مند شوید. منتظر حضور شما در این کانال فعال و پر از انرژی هستیم!

-تعلیقاتِ من-

25 Jan, 14:23


اما دوستای خوبی دارم بچه‌ها. باورم ناید:)

-تعلیقاتِ من-

25 Jan, 14:11


یکی از رفیقام هر وقت پست غمگین می‌ذارم، اولین سوالش -در کمال تلاشش برای اینکه معلوم نشه برای چی داره می‌پرسه- اینه که حال دوست پسرم خوبه یا نه:)))))
بابا به خدا ما غیر از رابطه‌مونم زندگی داریم:))))

-تعلیقاتِ من-

25 Jan, 14:07


نه ناراحت بودم و نه متعجب و نه حتی خوشحال‌. رفتن بخشی از گذر زمانه؛ اما «تو بذار وقتی غروب شد برو».

-تعلیقاتِ من-

25 Jan, 14:05


چند روز پیش داشتم عکس‌های نود و چهار تا نود و نه رو می‌دیدم و این واقعیت که اکثر اون آدم‌ها دیگه حتی به قدر سلامی توی زندگیم نیستن، بی‌حسم کرد.

-تعلیقاتِ من-

24 Jan, 02:02


نمی‌دونم چطور بگم که باورپذیر باشه.

-تعلیقاتِ من-

19 Jan, 04:15


دیروز شهر زیبا بود و ما قبل از اینکه خورشید بره، توی خیابون بودیم.

-تعلیقاتِ من-

19 Jan, 04:11


خواهم که بر رویت.

-تعلیقاتِ من-

15 Jan, 08:53


انقدر غمگینم حس می‌کنم یه ضد آفتاب حالمو بهتر می‌کنه:)))

-تعلیقاتِ من-

15 Jan, 08:52


بچه‌ها ضد آفتاب استیکی چی می‌زنید؟ برای پوست خشک

-تعلیقاتِ من-

14 Jan, 09:55


یه خوکچه هندی می‌خوام یا هر حیوون خونگی‌ای که توی دست جا می‌شه، قابل پیش‌بینیه و هر چیزی می‌خوره.

-تعلیقاتِ من-

13 Jan, 16:20


روزی سه بار.

-تعلیقاتِ من-

13 Jan, 16:20


چون می‌تونم درک کنم، دلیل نمی‌شه بپذیرم.

-تعلیقاتِ من-

13 Jan, 14:59


من فکر می‌کنم آدمیزاد تا ابد باید بتونه از ناراحتیاش حرف بزنه؛ اما واقعا یه موقعایی نیاز دارم تکیه بدم و بقیه بفهمن منظورم چیه. میدونم کسی توی مغز من نیست؛ اما حواس جمع بودن پس چیه؟ چرا هی من یادآوری کنم مرزم کجاست و دیگران فراموش کنن؟ مراعات کردن پس چیه؟ مراعاتمو بکنید.

-تعلیقاتِ من-

12 Jan, 05:39


به خاطر تنفس ضعیف باد کردم. امروز هشت ماهه حامله‌ام.

-تعلیقاتِ من-

02 Jan, 23:20


همه آرزویم؛ اما.

-تعلیقاتِ من-

31 Dec, 03:58


: «اما تلنگر انگشت مضطربی بر روی شیشه باز برم گرداند».

-تعلیقاتِ من-

29 Dec, 11:10


داریم کار می‌کنیم؛ کاملا جدی، حرفه‌ای و خسته‌کننده. بعد یهو مدیر برمی‌گرده می‌گه: دختر منوچهر هادی چه سیاهه!
ما هیچ ما نگاه:)))

-تعلیقاتِ من-

26 Dec, 06:47


ضمیمه متن

-تعلیقاتِ من-

26 Dec, 06:45


#تعلیقهٔ بیست و چهارم
[در ذکر دستگاه ام آر آی و مغزی شبیه گردو]

۱/
توی دستگاه خوابیده بودم و بر خلاف اینکه تکنسین گفت چشم‌هات رو ببند و باز نکن، چشم‌هام رو چند لحظه‌ای باز کردم. صدای زیاد شبیه کوبیده شدن در اتاق می‌اومد. هما گفته بود به چیزهای مثبت فکر کن؛ اما من همه‌ش داشتم فکر می‌کردم اگر ممد زنگ نزده بود و من فکر نکرده بودم باید جواب ممد رو بدم، تا کی بیهوش می‌موندم؟ صدا توی سرم می‌پیچید و مثل تمام این چند ماه، دلم می‌خواست بشینم زمین و گریه کنم.
گفت:« برو سفر. نرو سرکار. یه هفته مرخصی بگیر».
این عبارت برای آدم‌های پولدار، دارای کارهای کم‌خطر، معلمین در فصل تابستان و نویسنده‌ها و غیره [حال ندارم ادامه بدم لیست رو] است. برای من؟ نه عزیزم. من همین که این هفته دو روز و هفته پیش یک روز و نیم نرفتم، کارام به اندازه یک ماه عقبه.
۲/
ماجرا اینه که تو فکر می‌کنی داری درست فکر می‌کنی؛ اما لزوما درست تو، درست دیگری نیست. این جمله رو شما می‌بینید و تاییدش می‌کنید؛ اما فردا که من رو ببینید، من می‌شم غلط. این دست روزگار نیست. این واقعیت جهان خارجیه که من هیچوقت سعی نکردم بهش دست بزنم. ترجیح دادم گفتارهای ماکیاولی بخونم و مطمئن باشم تئوری سیاست هنوز هم بر همون پایه است.
۳/
دو هفته‌ایه با یکی از همکارها صمیمی‌تر رفتار می‌کنم. پاسخ‌های جالبی به رفتار صمیمیم داده. مثلا اینکه به صورت رندوم دستش رو می ذاره روی شونه‌م و جلوم ساعت هفت و پنجاه دقیقه صبح، تلفنی با یکی از اعضای خانواده‌ش دعوا کرد و عصبی شد و داد زد و گریه‌ش گرفت. آدم‌ها صمیمیت رو بدون اینکه بگی درک می‌کنن. گرچه ترجیح من همیشه اینه که مثل اون بار که به مریم گفتم بیا با هم دوست باشیم، مستقیم بگمش. کاش این هفته که میاد، مریم رو ببینم.
۴/
من توی سال میلادی‌ای که گذشت بیشتر از دست دادم تا به دست بیارم. آدم‌ها، موقعیت‌های شغلی، پول، سلامت روان حدودی‌ای که به دست آورده بودم و چیزی که به دست آوردم، وزن بود. از هر زمانی در زندگیم چاق‌ترم. این رو به عنوان یک غم نمی‌گم، به عنوان واقعیتی می‌گم که توی آینه می‌بینم و نمی‌شناسمش.
۵/
هر کسی سختیای خودش رو داره؛ اما من فکر می‌کنم بعضیا سختیای بقیه رو هم دارن.
۶/
نیاز دارم با چند نفر از ناراحتیام حرف بزنم و نمی‌تونم. هربار دلم دوباره می‌شکنه که کی انقدر نازک شدم که نتونم حرفم رو بزنم؟ هربار پیش هما گریه‌م می‌گیره [کمتر پیش میاد گریه کنم.]، با نگرانی بیشتری می‌پرسه که دوباره که حالت بد نشد؟
۷/
می‌دونی؟ ممکن بود هیچوقت به هوش نیام. گرچه می‌دونم که مرگ به این راحتیا نیست؛ اما بیا یه دقیقه بهش نگاه کنیم. این اولین باریه که واقعا ترسیدم. باری که کتابخونه افتاد روم و از هوش رفتم، اون بار که تنها توی کلاس ۳۱۵ پنیک شدم یا وقتی روی تخت اورژانس چشم‌هام رفت، فکر نمی‌کردم من می‌میرم؛ اما این بار بهش فکر کردم. به یک رفتن بدون حاشیه. حس متفاوتی بود؛ در مواجهه باهاش نه خوشحالم، نه غمگینم، نه هیجان‌زده و نه منتظر. انگار بخشی از طبیعت ماجرا اینطور رفتنه؛ اما کاش وقتی می‌میرم، آسمان روشنتر باشه و هوا تمیز‌تر؛ مثلا بهار، خصوصا ظهر.
۸/
هانی گفت گردو شکن نداریم. خریدم. دیروز قسط‌هام رو دادم و همه خرید‌های مهم این ماهم رو انجام دادم و ته حسابم چندرغاز مونده که زنده بمونم. زندگی در دنیا جالبه. واقعا و حقیقتا مدام به دست میاری و از دست می‌دی. امیدوارم جای این چند ماه، زمستون خوبی منتظرمون باشه.

-تعلیقاتِ من-

25 Dec, 13:34


این چیزی از ارزش‌های من کم نمی‌کنه؛ اما از ارزش‌های تو، متاسفانه آره.

-تعلیقاتِ من-

24 Dec, 05:39


القصه، دوستی سپری شد.

-تعلیقاتِ من-

23 Dec, 17:10


الان سیر و ناراضیم؛ اما همین که سکته نکردم، خوشحال‌کننده است.

-تعلیقاتِ من-

23 Dec, 08:54


خلاصه اینکه گرسنمه. خیلی زیاد.

-تعلیقاتِ من-

23 Dec, 08:53


قارچ گریل شده می‌خوام با سالاد و فیله مرغ
ماکارونی با سویای زیاد و پیاز درشت
پلو مرغ مشهدی
سالاد مرغ
عدس پلو با خرما و ماست

-تعلیقاتِ من-

22 Dec, 12:40


من جایزه‌هامو گرفتم. باتشکر از حضرت زهرا، هانی، مفید و مدیران مربوطه

-تعلیقاتِ من-

21 Dec, 18:23


چون به اواخر دسامبر نزدیک می‌شیم، یادی کنیم از غم‌هایی که جا گذاشتیم.

-تعلیقاتِ من-

19 Dec, 05:55


سلام بچه‌ها
من دنبال کار می‌گردم. کارشناسی روانشناسی خوندم و ۳-۴ سالی هم هست که جسته گریخته تولید محتوای متنی می‌کنم. قبل‌ترش هم پشتیبان دوره‌های توسعه فردی بودم. یک سال اخیر رو هم برای یه نشر از تولید محتوای متنی تا نظارت و مدیریت محتوا و مسئول سایت و مدیریت پروژه کتاب‌ها تا کشیدن آب حوض :)) انجام دادم و خب ممنون می‌شم اگه کاری سراغ داشتید یا مهارت‌هام به دردتون می‌خورد خبرم کنید.
فروارد مزید امتنان است.😁

مسیر ارتباطی:
@baShab_bot

-تعلیقاتِ من-

17 Dec, 07:39


صدای بنده رو از بَعدِ طوفان می‌شنوید.
ضمنا من ریدم تو مدیریت این مملکت.

-تعلیقاتِ من-

13 Dec, 20:32


از خرید امشب راضیم‌. شببخیر.

-تعلیقاتِ من-

12 Dec, 13:15


امروز و فردا می‌تونید بیاین تو آدرسی که توی پوستر اومده و ببینمتون و حضوری خرید کنید🤍
برنده‌های خفنی هم حضور دارن. پیشنهاد می‌کنم سر بزنید🌟
اگر هم دورید به من پیغام بدید تا کارهای موجودم رو براتون بفرستم🤍
@Zeinab_S_Hosseini

-تعلیقاتِ من-

10 Dec, 17:14


دنبال یه جای مختلطم که بدون ادا بتونم ورزش کنم. کسی جایی می‌شناسه؟
ترجیحا سمت غرب یا مرکز شهر.

-تعلیقاتِ من-

10 Dec, 06:16


دوستان من با اینکه سلام سلامتی میاره کاری ندارم
سلام کردن نشانهٔ ادب شماست
شخصیت داشته باشید

-تعلیقاتِ من-

09 Dec, 15:11


بهترین مکان برای دیالوگ‌های ناراحت کننده کجاست؟

-تعلیقاتِ من-

08 Dec, 10:59


سارا گفت:« امروز خمینی‌ام. هیچ حس خاصی ندارم».

-تعلیقاتِ من-

07 Dec, 05:43


توی جامعهٔ مردسالار کمتر پیش میاد زن‌های حرفه‌ای بتونن جایگاه خودشونو داشته باشن؛ چون عموما مردهای نالایق ارجحن. مع‌الاسف.

-تعلیقاتِ من-

07 Dec, 05:41


دیدن خانم‌های حرفه‌ای توی لول‌های قابل قبول واقعا من رو خرسند می‌کنه.

-تعلیقاتِ من-

05 Dec, 17:09


اما ما توی حسرت یه عذرخواهی ساده اونقدر موندیم که...
نه بابا. هنوزم اگر ازمون عذرخواهی کنن، قبوله.

-تعلیقاتِ من-

05 Dec, 05:54


https://www.karzar.net/170237
من هنوزم گوشهٔ مغزم معتقدم یه روز مرگ این سیستم رو می‌بینم. امضا کنید.

-تعلیقاتِ من-

04 Dec, 15:49


هی گفتم این همه غصه برای یه خواب نیست
تا اینو پیدا کردم.

-تعلیقاتِ من-

04 Dec, 15:49


زنی با دامن بلند گل گلی گوشهٔ خیابان نمناک نشسته و نقاشی می کشد.
عاشقی پیشانی اش را می بوسد.

[خرسندی]

-تعلیقاتِ من-

03 Dec, 11:09


خیلی کار جالبی نیست؛ اما همچنان جالبه

-تعلیقاتِ من-

03 Dec, 10:22


البته این رو هم بگم امروز ما تنهاییم و شاید فکر کرده من اونی‌ام که می‌تونه باهام معاشرت کنه؛ اما دریغا زریاب، دریغا فرهنگ ایرانی:))))

-تعلیقاتِ من-

03 Dec, 09:52


شاید باورتون نشه؛ اما مدیرم به طرز عجیبی داره مداوم حرف می‌زنه
این در حالیه که روزهای دیگه همه‌ش می‌گه هیس:)))

-تعلیقاتِ من-

02 Dec, 05:19


مجددا.

-تعلیقاتِ من-

02 Dec, 05:17


از دیشب تا حالا به طرز اعجاب‌آوری با خودم بدم. از تو بعیده بقا. به خودت بیا. ما به آسونی زنده نموندیم.

-تعلیقاتِ من-

01 Dec, 06:19


من با هیشکی کاری ندارم؛ اما آدمای مرفهی که ادای سختی کشیدن در میارن، واقعا تو مخمن:/

-تعلیقاتِ من-

30 Nov, 20:22


به حضورت عادت کردم. شببخیر.

-تعلیقاتِ من-

30 Nov, 05:42


نمی‌دونم توی اون نیم ساعتی که بیشتر از هانی می‌خوابم، بهم چی می‌رسه؛ اما واقعا متوجه شدم بدون اون نیم‌ساعت من روز خوبی ندارم:)))

-تعلیقاتِ من-

28 Nov, 20:21


جمعهٔ سیاهِ نیلم رو از دست ندید:)
https://www.instagram.com/stories/nilam_accessory/3511511380519936319?utm_source=ig_story_item_share&igsh=MTJseDNtYTMwYmt0cQ==

-تعلیقاتِ من-

26 Nov, 11:13


امروز #دوباره_بشنویم

-تعلیقاتِ من-

26 Nov, 10:52


اما در کل من جای تو هم ناراحتم.

-تعلیقاتِ من-

26 Nov, 10:49


وقتی توی خانواده‌های منطقی بزرگ می‌شی، محیط بهت یاد می‌ده که غیر از دریافتی تو از ماجرا، یک «اتفاق افتاده» هست که بدون بار احساسیه؛ یعنی یه تک‌خطی از داستان هست که توش هیچ معنایی جز کلمات دخیل نیستن؛ مثلا وقتی کسی می‌میره، تو ناراحت می‌شی، گریه می‌کنی و احساس می‌کنی چیزی از تنت جدا شده، فکر می‌کنی که خدا این کار رو برای تنبیه تو انجام داده و منظور فلانی از اینکه بهت تسلیت می‌گه، اینه که تو آدم بدی هستی. «اتفاقِ افتاده»ی این ماجرا اینه که «یک نفر مرد». تمام. این جمله احساسات و ادراک تو رو می‌کشه تا بتونی واقعیت مستقل رو ببینی. من با خوبی و بدی این جریان کاری ندارم. #صحبت_من_البته_که_این_چیزها_نیست .
چیزی که می‌خوام ازش حرف بزنم، اینه که تو وقتی این فرایند «اتفاق افتاده» رو توی ذهنت داری، به راحتی می‌تونی احساسات خودت و دیگران رو در نظر نگیری و خود ماجرا رو تحلیل کنی. همین باعث می‌شه بعدا که از چرخهٔ محرومیت هیجانی خارج شدی، یه بار به جای خودت ناراحت شی، یه بار به جای طرف مقابل، یه بار برای خود پدیده‌ای که اتفاق افتاده.
اینا رو گفتم که چی بگم؟ اونو نمی‌تونم بگم؛ اما جا می‌خوره آدم.

-تعلیقاتِ من-

26 Nov, 10:39


سال نود و هشت که گروه‌درمانی رو شروع کردم، از جلسهٔ اول قرار شد که هر روز با خودمون تکرار کنیم که دریافت ما از واقعیت لزوما تمام ماجرا نیست و واقعیت هر فرد مختص اون آدمه. من این رو می‌دونم؛ اما هر بار که چیزی غیر از «اتفاقِ افتاده» رو می‌شنوم، جا می‌خورم.

-تعلیقاتِ من-

26 Nov, 10:34


اصن بحث قوی بودن و اینا نیست. مغز آدمیزاد تا یه جایی کشش داره. از یه جا به بعد مغز تکنیکالی تصمیم می‌گیره ارتباط تو رو با جهان بیرون قطع کنه که زنده بمونی.

-تعلیقاتِ من-

24 Nov, 06:33


اونقدر خوابم میاد که دارم به تصادف خیابونی برای از هوش رفتن فکر می‌کنم:)))

-تعلیقاتِ من-

23 Nov, 03:59


باید بپوشم و برم. نمی‌دونم چرا نمی‌رم.

-تعلیقاتِ من-

23 Nov, 03:58


اونی که رفت، شرایط خودشو نداشت؟:))

-تعلیقاتِ من-

22 Nov, 20:51


خلاصه اینکه هر کسی شرایط خودشو داره؛ اما کاش.

-تعلیقاتِ من-

22 Nov, 20:50


به علی گفتم مهم نیست اگر عزیزی این وسط خواست بره یا دیگه دوسمون نداشت.
گفت برا تویی که قبلا آدمایی بودن که واقعا دوستت داشتن، شاید.

-تعلیقاتِ من-

22 Nov, 20:22


امشب حافظ گفت بیا چیزی نگیم. رها کن؛ که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد.
پس اینطور جناب. باشه پس.

-تعلیقاتِ من-

21 Nov, 06:53


:«تا چایی ده تومنه، ازدواج کنین».

قطار مشهد-تهران

-تعلیقاتِ من-

20 Nov, 17:49


می‌دونی اینکه هیچ اشتیاقی به برگشتن ندارم، یعنی یه جای کار می‌لنگه.

-تعلیقاتِ من-

20 Nov, 17:18


القصه.

-تعلیقاتِ من-

20 Nov, 09:27


بدن من توی طبیعت تستسترون ترشح می‌کنه:))))

-تعلیقاتِ من-

20 Nov, 09:26


سه بار اومدم بگم «توی بار نشستن اصول داره. شما براش زیادی نایسی». بعد یادم اومد من هیچوقت به خونواده نگفتم چقد با وانت اینور اونور رفتم، سیس گنگم خوابید:)))

-تعلیقاتِ من-

20 Nov, 07:14


و همینطور اگر کاری رو انجام می‌دید، ماتحت دیگران رو سوراخ نکنید که آی ایها‌الناس من خیلی سختمه‌. نکن برادر من. نکن.

-تعلیقاتِ من-

20 Nov, 07:12


مجددا یادآوری می‌کنم اینکه یه نفر سرتون عربده نمی‌کشه، بهتون توهین نمی‌کنه یا در برخورد باهاتون پرخاش نداره، به این معنی نیست که نمی‌تونه.

-تعلیقاتِ من-

20 Nov, 04:47


حالا می‌فهمم چرا می‌گفت از خدا هر چی صلاحه رو بخواه نه اون چیزی که می‌خوای.

-تعلیقاتِ من-

19 Nov, 16:29


https://t.me/mane_soori/12787
آره می‌تانم.

-تعلیقاتِ من-

19 Nov, 14:42


بیشتر در حوزهٔ ادبیات و دنیا.
ممنونم.

-تعلیقاتِ من-

19 Nov, 14:41


من مردهٔ توضیح دادنم. ازم توضیح بخواید. مرسی. درس خوندم براش.

-تعلیقاتِ من-

19 Nov, 08:23


چه هوای دلگیری برای تنهایی هر کاری کردنه. کاش یکیو همینجوری با خودم میاوردم.

-تعلیقاتِ من-

19 Nov, 08:22


زخم که خوب می‌شه، تو چی؟

-تعلیقاتِ من-

19 Nov, 08:17


مرحبا غم.

-تعلیقاتِ من-

19 Nov, 08:17


من هنوز اینجا به اندازهٔ یه بیست و دو سالگی ساکتم.

-تعلیقاتِ من-

19 Nov, 07:32


تونستم بلیت بگیرم
قشنگ انگار لاتاری بردم
همینقدر خوشحال و راضی

-تعلیقاتِ من-

18 Nov, 20:57


:"nothing breaks like a heart".

-تعلیقاتِ من-

17 Nov, 20:23


-نمایش بعد از مرگ؛ برخاسته از خاکستر-

اسم یه قصه است که نوشته نشده.

-تعلیقاتِ من-

17 Nov, 18:05


همین یه ذره، قلبم رو داره فشار میده:/

-تعلیقاتِ من-

17 Nov, 18:04


من: اسمش براکیوسوره
نیکا: حالا من چی صداش کنم؟
من: تو بگو ممد
نیکا: فکر کنم جلوی خودش بگم ناراحت شه، منو بخوره.

[کمی بعد]
نیکا: ممد که گوشت نمی‌خوره راستی. همون ممد صداش می‌کنم.

-تعلیقاتِ من-

17 Nov, 16:04


مرسی اه:))))

-تعلیقاتِ من-

12 Nov, 06:49


طوری سرم درد می‌کنه انگار قراره بهش توجه کنم

-تعلیقاتِ من-

11 Nov, 16:23


یکم آب بخورم، بعدش فقط کار، کار، کار

-تعلیقاتِ من-

11 Nov, 16:21


تو آخرین اسمی بودی که توی گوشیم به چیزی غیر از اسمش سیو موند.

-تعلیقاتِ من-

11 Nov, 16:20


اما «هیچی» هم نبود. من دلم شکست و دقیقا یادم نیست خدا بهم نزدیک شد یا نه.

-تعلیقاتِ من-

11 Nov, 16:19


ازم پرسید این همه آسیبی که دیدی، چه تأثیری روت گذاشته؟ گفتم هیچی، به نفر بعدی هم لبخند می‌زنم؛ چون تقصیر اون نیست که من آسیب دیدم.

-تعلیقاتِ من-

10 Nov, 03:10


و خب من سال‌هاست از شکست نمی‌ترسم؛ چون حوله‌م کنار تشکه.
دوباره برمی‌گردم.

-تعلیقاتِ من-

10 Nov, 03:09


یه جایی تو چون نمی‌خوای چیزی خراب شه، چیزی نمی‌گی، یه جایی انقدر چیزها خرابن که سکوت می‌کنی. فرق این دو تا خیلیه پسر.

-تعلیقاتِ من-

09 Nov, 19:15


و خب کاش برم اتاق بغل یه نخ سیگار بکشم.

-تعلیقاتِ من-

09 Nov, 19:15


باید اجازه بدیم آدم‌ها انتخاب‌های متفاوتی داشته باشن؛ حتی اگر ما توی اون انتخاب‌ها نباشیم.

-تعلیقاتِ من-

06 Nov, 21:00


بیا:)))

-تعلیقاتِ من-

06 Nov, 20:52


«می‌برگزیده‌ام» رو مفید همین الان ساخت:)))

-تعلیقاتِ من-

06 Nov, 11:44


این زن تمام تلاشش رو می‌کنه هم همسر خوبی باشه، هم کارمند خوبی. گریه‌ام می‌گیره.

-تعلیقاتِ من-

04 Nov, 09:17


منو ظهر دعوت کردن، اومدم می‌بینم هیشکی نیست

-تعلیقاتِ من-

02 Nov, 20:19


من ساعت هفت و نیم می‌خواستم بخوابم.

-تعلیقاتِ من-

02 Nov, 20:17


برای امشب به جملات شر و ور ادمین کانال هیچ نیاز دارم.

-تعلیقاتِ من-

02 Nov, 04:22


دایناسورم رو دادم با خودش برد
رفته براش درخت مصنوعی خریده
چرا؟ چون گیاهخواره:))))

-تعلیقاتِ من-

01 Nov, 08:34


نفهمیدی که مهم‌تر از اونی که برات بنویسم. نفهمیدی.

-تعلیقاتِ من-

30 Oct, 07:56


گفت:« دیدی پیچید به راست و دیگه دیده نشد؟» من پشت شیشه‌های مات بغضم ترکید: از حالا تا دوازده سال قبل، تا دوازده‌سال بعد.

-تعلیقاتِ من-

30 Oct, 07:54


ما هم یه زمانی حواسمون بود بی‌ادبی نکنیم، جلوی بقیه گریه نکنیم که ناراحت نشن، سر کسی داد نزنیم، با غریبه‌ها مهربون باشیم و طوری زندگی کنیم که انگار هیچ‌وقت هیچ چیزی دردناک نبوده؛ اما حالا. ای بابا. کاش هنوز هم شلوار مدرسه پام بود.

-تعلیقاتِ من-

28 Oct, 18:12


عروچیک در لهجهٔ شیرازی به معنای عروس کوچک است.
عمو ایرج به نیلوفر می‌گفت.

-تعلیقاتِ من-

28 Oct, 18:11


عروچیک رفت. برنامه‌های ما از الان غصه‌های از پیش تعیین شده می‌شه.

-تعلیقاتِ من-

26 Oct, 09:07


هنوز مست خواب و چیزهای دیگه و ناباورم.

-تعلیقاتِ من-

23 Oct, 07:45


و همه با هم خندیدیم در حالیکه مطمئنیم فرقی نداره. اشک‌ها حتی به ظرف ما هم نگاه نمی‌کنن.

-تعلیقاتِ من-

23 Oct, 07:45


بهار گفت:« چشم‌هات بزرگه. حتما اشک‌هات بزرگ‌تر از ماهاست».

-تعلیقاتِ من-

23 Oct, 06:47


https://www.karzar.net/164438
«مردم» رو نباید فدا کرد. امضا کنید.

-تعلیقاتِ من-

22 Oct, 05:40


از جمله کارهایی که حتی صدمین بارش هم پر استرسه، ویدیو گرفتن برای اینجاست. انقدر که منتظرم یکی یه چیزی از توی کار دربیاره و پیرهن عثمون کنه.

-تعلیقاتِ من-

21 Oct, 15:18


:«تو نیستی، نام تو را تکرار خواهم کرد».

-تعلیقاتِ من-

18 Oct, 19:36


آراد ادبیات علامه قبول شد:)

-تعلیقاتِ من-

18 Oct, 11:05


مهم نیست به چی معتقدی. این رو به خاطر من ببین.

-تعلیقاتِ من-

18 Oct, 11:05


🎥 فیلم توقیف شده دانه ی انجیر معابد
🎭 ژانر: #خانوادگی ، #درام
📆 سال انتشار: ۱۴۰۳
👤 کارگردان: #محمد_رسول‌_اف
👥 بازیگران: سهیلا گلستانی ، میثاق زارع ، مهسا رستمی، ستاره ملکی ، رضا اخلاقی‌راد، نیوشا اخشی، شیوا اردویی، امینه مزروعی آرانی و ...
💬 خلاصه داستان:
داستان فیلم دانه انجیر معابد درباره یک قاضی تحقیق در دادگاه انقلاب تهران است که با گم‌ شدن مرموزانۀ اسلحه‌ اش در میانۀ شدت گرفتن اعتراض‌های سراسری درگیر پارانویا و سوظن حتی نسبت به همسر و دو دخترش می‌شود. ...

💥The.Seed.Of.The.Sacred.Fig.

📤کیفیت : 720p

-تعلیقاتِ من-

16 Oct, 19:22


اگه نرینید تو زبان فارسی با حرف زدن و تایپ کردنتون، ممنون می‌شم. قواعد زبان فارسی، آیه نازل شده نیست که عوض نشه؛ اما مکتوبش هست و منطقش هم هست. بهترش اگر باشه، نوشته می‌شه. نه اینکه به صورت جلسات غزلشعر آقایون دست به دست شه.

-تعلیقاتِ من-

15 Oct, 11:01


دوستان خوبی دارم بچه‌ها. قلبم.

-تعلیقاتِ من-

15 Oct, 09:55


دلم کره مربا با نون باگت می‌خواد و میل دارم یه راهی بهتر از پرخاش پیدا کنم برای این اتفاقات.

-تعلیقاتِ من-

13 Oct, 21:29


برای معده‌درد دیره. برو فردا بیا.

-تعلیقاتِ من-

12 Oct, 10:37


یه نیروی اجرایی هم می‌خوایم:))
توضیحات در پی‌وی:))

-تعلیقاتِ من-

12 Oct, 08:02


گرافیست نیمه‌حرفه‌ای حضوری کارثابت می‌خوایم.
به من پیام بدید
مرسی:))

-تعلیقاتِ من-

08 Oct, 08:50


امروز چشم‌های یونسم وقتی بعد از سه بار قرعه، باز هم اسم اون درومد.

-تعلیقاتِ من-

08 Oct, 08:07


هوای امروز؟ چرک کثافته.

-تعلیقاتِ من-

08 Oct, 07:36


جمله‌ای که این روزها مدام توی سرم تکرار می‌شه

-تعلیقاتِ من-

08 Oct, 07:35


ببین من دلیلی ندارم که بهت ثابت کنم؛ اما لطفا با خودت که تنها می‌شی، بهش فکر کن.

-تعلیقاتِ من-

02 Oct, 10:42


بدیش اینه می‌ترسم لاشیا بفهمن و نشانه‌ها رو از بین ببرن. اونجوری بد می‌شه

-تعلیقاتِ من-

02 Oct, 10:41


«نشانه‌شناسی آدم لاشی»
عنوانش رو عوض کردم

-تعلیقاتِ من-

02 Oct, 10:39


می‌خوام یه کتاب راهنما بنویسم که «چطور دختران و پسران لاشی را بشناسیم» و تجربیاتم از دیدن این همه آدم لاشی رو به اشتراک بذارم🤝

-تعلیقاتِ من-

01 Oct, 16:16


به جاش ممد یه عالمه آبنبات رنگی برامون خریده:)

-تعلیقاتِ من-

01 Oct, 16:10


بشینیم در حالیکه دارم میوه‌ها رو خرد می‌کنم، بهت بگم که من فکرشم نمی‌کردم؛ اما همینه دنیا. بعد تو گریه کنی، من بگم تو هنوز جوونی، خوشگلی، گریه نکن. بعد بخندی، بگی برا من خیارو پوست بگیر.