مجاهد دین @rad_shobahat Channel on Telegram

مجاهد دین

@rad_shobahat


کتب و مقالات نوشته شده و ترجمه شدۀ «مجاهد دین» در پاسخ به شبهات وهابیت و غلاة معاصر

با مدیریت: مجاهد دین

@mojahed_din

آدرس سایت:
www.mojahed-din.blogspot.com

مجاهد دین (Persian)

مجاهد دین یک کانال تلگرامی است که تمرکز خود را بر روی کتب و مقالات نوشته شده و ترجمه شده در پاسخ به شبهات وهابیت و غلاة معاصر گذاشته است. این کانال توسط مجاهد دین اداره می‌شود و هدف آن ارائه اطلاعات و دیدگاه‌هایی منطبق با اصول و اهداف اسلامی است. اگر به دنبال مطالب علمی و موثق در این زمینه هستید، مجاهد دین یک منبع بسیار ارزشمند برای شما خواهد بود. برای دنبال کردن این کانال، می‌توانید به آدرس @mojahed_din مراجعه کنید. همچنین می‌توانید از وبسایت زیر نیز استفاده کنید: www.mojahed-din.blogspot.com

مجاهد دین

21 Nov, 09:54


👈چنانکه می‌بینید امام قرطبی روایتی را می‌آورد و به آن استناد می‌کند و عقیده‌اش را بر آن بنا می‌کند و معتقد به محتوای آن می‌شود و می‌گوید: مردی بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خودش را بر قبر رسول خدا انداخت و از پیامبر که در قبرش بود درخواست شفاعت و دعای مغفرت کرد. و اگر امام قرطبی مجرد عمل استعاذه و استغاثه استشفاع به مرده را شرک می‌دانست اگرچه هم برای آن مرده ربوبیت قائل نباشد، پس چنین روایتی را در تفسیرش نمی‌آورد و عقیده‌اش را بر آن بنا نمی‌کرد.
و این نشان می‌دهد که امام قرطبی نیز مجرد این اعمال را ذاتاً عبادت نمی‌داند که اگر برای غیر الله انجام شود پس آن غیر الله عبادت شده باشد، بلکه تنها در صورتی که آن غیر الله را دارای ربوبیت و إلهیت بداند، شرک می‌داند.
و چون شخص مسلمانی که شهادتین گفته است و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را بنده‌ای بیش نمی‌داند و شفاعت او را نیز بدون اذن الله نمی‌داند و پذیرش شفاعتش را بر الله واجب نمی‌داند، پس درخواست شفاعت از او نزد قبرش شرک نیست چنانکه امام قرطبی شرک ندانسته است، برخلاف شفاعت خواهی مشرکان قریش از بت‌هایشان که شرک اکبر در ربوبیت و عبادت بود؛ زیرا معتقد بودند بت‌هایشان بدون اذن الله نزد الله شفاعت نافذ می‌کنند و الله نیز بخاطر رغبت و رهبتی که به آنان دارد مجبور است شفاعت آنان را بپذیرد.

اکنون چگونه می‌شود که قرطبی چنین سخنانی گفته باشد اما جناب عاکف که ادعای پژوهشگری و کشف حقیقت و جمع بین اقوال علما را دارد از این سخنان قرطبی غافل شده باشد و به زور و بهتان به او نسبت بدهد که او معتقد بوده که مشرکان بت‌هایشان را رب و ناصر من دون الله نمی‌دانستند و برای بت‌هایشان هیچ گونه ربوبیتی قائل نبودند و الله را در ربوبیتش یکتا می‌دانستند و به توحید ربوبیت اقرار می‌کردند؟
آیا این دین، اینقدر بی کس شده است که هر جاهل و متعالمی ‌فاز روشنگری و پژوهشگری به خود بگیرد و اینگونه به جان آیات قرآن و به جان علما و مفسران اهل سنت بیوفتد و فهم ناقص و باطل خودش را به علما و مفسران نسبت بدهد و چنین وانمود کند که آنها نیز همانند او معنا و مفهوم عبادت را فهمیده‌اند؟!
آیا غیر از این است که اینها همانند پهلوان پنبه ابتدا به اوهام و اباطیلی معتقد شده‌اند سپس با سوء استفاده از بی اطلاعی خوانندگانشان و با سوء استفاده از شعار توحید و مبارزه با شرک و با گشتن میان اقوال متشابه و مجمل علما می‌خواهند اوهام و اباطیل خودشان را ثابت کنند؟

#مجاهد_دین
(8)

مجاهد دین

21 Nov, 09:54


آیا این سخن قرطبی که گفته است مشرکان معتقد بودند بت‌هایشان چنان قدرتی دارند که چیزی جلودار آن نیست و می‌توانند شخص را دیوانه کنند یا عقلش را مختل کنند یا بلایی بر سر او بیاورند، به این معنا نیست که مشرکان صفات ربوبیت و قدرت نفع رساندن و ضرر رساندن را برای بت‌هایشان و آلهه هایشان قائل بوده‌اند؟

🔹همچنین قرطبی رحمه الله می‌گوید که بت پرستان برای الله متعال در ملک و فرمان روایی‌اش شریک قائل بودند چنانکه می‌گوید: «(وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الملك) كما قال عبدة الأوثان». 🔸
🔸ترجمه: «{و او را در فرمانروای هیچ شریکی نیست} چنانکه بت‌پرستان گفتند».
🗒 تفسیر القرطبی، ج 13 ص 2.

👈مراد از ملک و فرمانروایی، ادارۀ امور جهان هستی است و این یکی از اصلی ترین و بزرگ ترین شرک تمام مشرکان است که معتقد هستند معبودان شان خالق و مالک اسباب نفع و ضرر هستند. و این سخن صریح قرطبی است که می‌گوید بت پرستان در ملک و فرمانروایی برای الله شریک قائل هستند.
پس چگونه می‌شود ادعای جناب عاکف را پذیرفت که می‌گوید قرطبی معتقد بوده که مشرکان به توحید ربوبیت اقرار کرده‌اند؟

🔹همچنین قرطبی رحمه الله می‌گوید مشرکان در اینکه فقط الله خالق باشد و الله آنان را خلق کرده باشد شک داشتند، و به اینکه می‌گفتند الله خالق آنان است یقین نداشتند و بلکه در شک بودند، چنانکه می‌گوید: «﴿بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ يَلۡعَبُونَ﴾ [الدخان: 9]" أَيْ لَيْسُوا عَلَى يَقِينٍ فِيمَا يُظْهِرُونَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَالْإِقْرَارِ فِي قَوْلِهِمْ: إِنَّ اللَّهَ خالقهم، وإنما يَقُولُونَهُ لِتَقْلِيدِ آبَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ عِلْمٍ فَهُمْ فِي شَكٍّ».
🔸ترجمه: «{بلکه آنان در شک هستند و بازی می‌کنند} یعنی نسبت به آنچه که از ایمان و اقرار اظهار می‌دارند در این سخنشان که الله خالقشان است، بر یقین قرار ندارند و تنها از روی تقلید از نیاکانشان آن را می‌گویند آن هم بدون علم، پس آنان در شک هستند».
🗒 تفسیر قرطبی، ج 16 صص 129-130.

👈 و این سخن قرطبی نیز به وضوح نشان می‌دهد که قرطبی معتقد بوده که مشرکان به توحید ربوبیت اقرار نداشتند و اگر هم در حین محاججه با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و برای فرار از استدلال‌های او، زباناً گفته باشند که الله خالق آنان است و یا فقط الله خالق است، پس فقط برای خلاص کردن خود از دست استدلال‌های عقلی و علمی ‌رسول خدا بوده است وگرنه به آنچه اقرار کردند، یقین و ایمان نداشتند و بلکه به آن شک داشتند.

🔹همچنین قرطبی در تفسیرش می‌گوید: «رَوَى أَبُو صَادِقٍ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ: قَدِمَ علينا أعرابي بعد ما دَفَنَّا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ، فَرَمَى بِنَفْسِهِ عَلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَحَثَا عَلَى رَأْسِهِ مِنْ تُرَابِهِ، فَقَالَ: قُلْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَمِعْنَا قَوْلَكَ، وَوَعَيْتَ عَنِ اللَّهِ فَوَعَيْنَا عَنْكَ، وَكَانَ فِيمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) الْآيَةَ، وَقَدْ ظَلَمْتُ نفسي وجئتك تَسْتَغْفِرُ لِي. فَنُودِيَ مِنَ الْقَبْرِ إِنَّهُ قَدْ غُفِرَ لَكَ».
🔸ترجمه: «ابو صادق از علی روایت کرده که گفت: سه روز بعد از آنکه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دفن کردیم، یک اعرابی (بادیه نشین) نزد ما آمد و خودش را بر روی قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم انداخت و خاک آن را بر روی سرش ریخت و گفت: ای رسول خدا تو گفتی و ما سخنت را شنیدیم، و از طرف خداوند به ما خبر دادی و ما نیز آموزش و اخبار تو را تحویل گرفتیم و از آن چیزهایی که بر تو نازل شد این بود: {اگر آنها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند...}. و به راستی که من به خودم ستم کرده‌ام و نزد تو آمده‌ام تا برایم استغفار کنی. پس ندایی از قبر آمد و گفت که: به تحقیق تو بخشیده شدی».
🗒 تفسیر قرطبی، ج 5 ص 255.
(7)

مجاهد دین

21 Nov, 09:41


💡ولی ما اینجا هستیم تا تلبیسات و جنایات این متعالم پهلوان پنبه دانشجوی دکتری را کشف کنیم و دست خیانت کارش را رو کنیم و ثابت کنیم که مدرک دانشگاهی سودی برایش ندارد و طالب حق بودن و به حق اصابت کردن، به داشتن مدرک نیست بلکه به داشتن قلب بیدار است. و حقیقت مذهب امام فخر رازی رحمه الله را بیان کنیم تا دیگر نتوانند خود را پشت چنین علمایی پنهان کنند و قول و عقیدۀ باطلشان را به آنان نسبت بدهند.
🔹 برای اینکه امام فخر رازی در جایی دیگر عقیده و دیگاه خودش را دربارۀ کیفیت شفاعتی که مشرکان دربارۀ بت‌هایشان اعتقاد داشتند را بیان می‌کند و می‌گوید: «إِنَّ الْقَوْمَ كَانُوا يَقُولُونَ فِي الْأَصْنَامِ أَنَّهَا شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ وَكَانُوا يَقُولُونَ أَنَّهَا تَشْفَعُ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ فِيهِ إِلَى إِذْنِ اللَّهِ، وَلِهَذَا السَّبَبِ رَدَّ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ ذَلِكَ بِقَوْلِهِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ [الْبَقَرَةِ: 255] فَهَذَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْقَوْمَ اعْتَقَدُوا أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى اللَّهِ إِجَابَةَ الْأَصْنَامِ فِي تِلْكَ الشَّفَاعَةِ، وَهَذَا نَوْعُ طَاعَةٍ، فَاللَّهُ تَعَالَى نَفَى تِلْكَ الطَّاعَةَ بِقَوْلِهِ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ».
🔸ترجمه: «آن قوم (مشرکان) دربارۀ اصنامشان می‌گفتند که آن‌ها شفیعان ما نزد الله هستند و می‌گفتند که آن‌ها نزد الله برای ما شفاعت می‌کنند بدون اینکه برای شفاعت کردنشان احتیاجی به اجازۀ الله داشته باشند و به همین خاطر خداوند متعال این عقیدۀ‌شان را با این فرموده‌اش رد کرد: {کیست که در نزد او شفاعت کند مگر با اجازه او؟} پس این دلالت دارد بر اینکه آن مشرکان معتقد بودند که بر خداوند واجب است که شفاعت آن اصنام را قبول کند و این نوعی اطاعت‌شدن و پذیرفته شدن است و خداوند این اطاعت‌شدن را با این فرموده‌اش نفی کرده است: {برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود}».
🗒 التفسیر مفاتیح الغیب، ج 27، ص، 504.

👈چنانکه می‌بینید فخر رازی با صراحت هرچه تمام‌تر می‌گوید که مشرکان معتقد بودند که بت‌هایشان در نزد الله شفاعت نافذ می‌کنند و خداوند مجبور است که شفاعت آنها در حق مشرکان را بپذیرد.
اکنون این سوال پیش می‌آید که آیا اعتقاد به چنین شفاعت عین شرک اکبر در ربوبیت نیست؟
مگر می‌شود که شفاعت کننده در نزد الله، ربوبیت نداشته باشد اما الله متعال مجبور باشد که شفاعت او را بپذیرد؟
آیا غیر از این است که طبق سخن امام فخر رازی، مشرکان معتقد بودند بت‌ها و إله‌هایشان بخاطر اینکه فرزندان الله و شریکان او در خلق و ملک و تدبیر هستند و الله به آنها رغبت و رهبت دارد و آنها اولیاء من الذل او هستند، برای همین مجبور است که شفاعت آنها را قبول کند و آنها می‌توانند بدون نیاز به اجازۀ الله در حق عبادت کنندگانشان شفاعت نافذ کنند؟
اکنون جناب عاکف چگونه می‌تواند پشت امام فخر رازی پنهان شود و بر او دروغ ببندد و بگوید فخر رازی نیز گفته که مشرکان قریش به توحید ربوبیت اقرار داشتند؟

اما جناب عاکف به امام فخر رازی دروغ بسته و چیزی که نگفته است را به او نسبت داده است و به اقوالی متشابه و مجمل و غیر صریح الدلاله از بعضی از علما استناد می‌کند و اوهام و خیالات و افکار باطل خودش را به زور بر آن اقوال سوار می‌کند، اما از اقوال تفصیلی و صریح و واضح همان علما رد می‌شود، سپس اسم خودش را نیز پژوهشگر واقعی گذاشته که به دنبال کشف حقیقت است!!!
(5)

مجاهد دین

21 Nov, 09:40


👈چنانکه معلوم است فخر رازی دارد می‌گوید که علما دربارۀ کیفیت اعتقاد مشرکان به شفاعت بت‌هایشان اختلاف کردند، و در این باره اقوالی را ذکر کرده‌اند.

👈و آنچه جناب صبغت الله عاکف از فخر رازی نقل کرده است، در واقع می‌شود قول چهارمی ‌که فخر رازی از علما نقل کرده است.

💡پس قول چهارم، در اصل قول و اعتقاد و دیدگاه و تفسیر خود فخر رازی از کیفیت اعتقاد مشرکان به شفاعت بت‌ها نیست، بلکه یکی از اقوالی است که بعضی از علما دربارۀ آن نوع شفاعت بیان داشته‌اند.
✔️ پس فخر رازی در قول چهارم، تنها قول آن دسته از علما یا منتسبان به علم را نقل کرده است، اما جناب صبغت الله عاکف که فاز پژوهشگری به خود گرفته است، پس و پیش سخنان او را قیچی و تقطیع کرده و چنین وانمود کرده که آن سخن، سخن و عقیده و دیدگاه خود فخر رازی است!

👈و در ادامه، فخر رازی اختلاف علما و اقوال آنان دربارۀ کیفیت اعتقاد مشرکان به شفاعت بت‌هایشان را در شش قول آورده است که من تمام آن را نقل می‌کنم.
🔹فخر رازی می‌گوید: «ثم اختلفوا في أنهم كيف قالوا في الأصنام : إنها شفعاؤنا عند الله ؟ وذكروا فيه أقوالا كثيرة :
فأحدها : أنهم اعتقدوا أن المتولي لكل إقليم من أقاليم العالم روح معين من أرواح عالم الأفلاك ، فعينوا لذلك الروح صنما معينا واشتغلوا بعبادة ذلك الصنم ، ومقصودهم عبادة ذلك الروح ، ثم اعتقدوا أن ذلك الروح يكون عبدا للإله الأعظم ومشتغلا بعبوديته .
وثانيها : أنهم كانوا يعبدون الكواكب وزعموا أن الكواكب هي التي لها أهلية عبودية الله تعالى ، ثم لما رأوا أن الكواكب تطلع وتغرب وضعوا لها أصناما معينة واشتغلوا بعبادتها ، ومقصودهم توجيه العبادة إلى الكواكب .
وثالثها : أنهم وضعوا طلسمات معينة على تلك الأصنام والأوثان ، ثم تقربوا إليها كما يفعله أصحاب الطلسمات .
ورابعها : أنهم وضعوا هذه الأصنام والأوثان على صور أنبيائهم وأكابرهم ، وزعموا أنهم متى اشتغلوا بعبادة هذه التماثيل ، فإن أولئك الأكابر تكون شفعاء لهم عند الله تعالى ، ونظيره في هذا الزمان اشتغال كثير من الخلق بتعظيم قبور الأكابر ، على اعتقاد أنهم إذا عظموا قبورهم فإنهم يكونون شفعاء لهم عند الله .
وخامسها : أنهم اعتقدوا أن الإله نور عظيم ، وأن الملائكة أنوار ، فوضعوا على صورة الإله الأكبر الصنم الأكبر ، وعلى صورة الملائكة صورا أخرى .
وسادسها : لعل القوم حلولية ، وجوزوا حلول الإله في بعض الأجسام العالية الشريفة».
🔸ترجمه: «سپس دربارۀ اینکه آنان چگونه دربارۀ بت‌ها گفتند که آن‌ها شفیعان ما نزد الله هستند، اختلاف کردند، و دربارۀ آن اقوال بسیاری ذکر کرده‌اند.
اولین آن: اینکه آنان معتقد بودند که هر اقلیمی ‌‌از اقالیم عالم را روح معینی از ارواح عالم افلاک در دست دارد و متوّلی آن است، پس برای آن روح، صنم معینی را تعیین کردند و به عبادت آن صنم مشغول شدند و مقصودشان عبادت آن روح بود، سپس معتقد شدند که آن روح بندۀ إله اعظم است و به عبودیت او مشغول می‌باشد.
و دوم: اینکه آنان ستارگان را عبادت می‌کردند و گمان می‌کردند که ستارگان همان‌هایی هستند که اهلیت عبادت‌کردن الله متعال را دارند، سپس هنگامی‌که دیدند ستارگان طلوع و غروب می‌کنند، پس برای آنان صنم و بت‌های معینی را قرار دادند و به عبادت آن‌ها مشغول شدند و مقصودشان، متوجه ساختن عبادت به سوی ستارگان بود.
و سوم: آنان طلسم‌های معینی بر آن اصنام و اوثان قرار دادند سپس به آن‌ها تقرب جستند، چنانکه اصحاب طلسمات اینگونه می‌کنند.
و چهارم: آنان این اصنام و اوثان را مطابق با صورت پیامبران و بزرگانشان درست کردند و گمان کردند که هرگاه به عبادت این مجسمه‌ها مشغول شوند، پس آن بزرگان نیز شفیعان آنان نزد الله متعال می‌شوند، و مشابه آن در این زمان، مشغول شدن بسیاری از مردم به تعظیم قبور بزرگان است با این اعتقاد که اگر قبور آنان را تعظیم کنند پس آنان نیز در مقابل شفیعان آنان نزد الله می‌شوند.
و پنجم: آنان معتقد بودند که إله، نور عظیمی‌‌است و ملائکه هم انواری هستند، پس بر طبق صورت إله اکبر، صنم اکبری درست کردند و بر صورت ملائکه هم صورت‌های دیگری.
و ششم: شاید آنان حلولیه بودند و حلول إله در بعضی از اجسام عالیه و شریفه را جایز دانسته باشند».
🗒تفسیر مفاتیح الغیب، ج 17 ص 227.

👈چنانکه دیدید، فخر رازی دارد دیدگاه‌های مختلف را ذکر می‌کند و دیدگاه چهارم دیدگاه خود فخر رازی نیست بلکه نقل قول از دیگران است، اما جناب عاکف آن را دیدگاه خود فخر رازی دانسته است و سپس چنین نتیجه گرفته که فخر رازی نیز معتقد بوده که مشرکان به توحید ربوبیت اقرار می‌کردند و مشرکان قریش بت‌هایشان را واسطه و شافع نزد الله‌ای که در قدرت خود مستقل است و خالق و رازق و مالک است می‌دانستند!
(4)

مجاهد دین

21 Nov, 08:54


راستی چند سال عمر میکنی که مدرک دکتری بگیری تا بعدا کاری به دست بیاوری و درآمدی دست و پا کنی؟ اگر هدف از دکتر شدن، خدمت علمی به خلق و کسب رضایت خداوند است، واقعا بدون مدرک دانشگاه نمی شود؟ نه واقعا بگو.

مدرک دکتری به چه دردت می خوره وقتی که در نقش پهلوان پنبه ظاهر می شوی و عقایدی را به علمایی چون طبری و رازی و قرطبی و... نسبت می دهی که از آن بری بودند و نتوانی اقوالشان را به درستی تحقیق کنی؟

نخست خوب فکر کن!

مجاهد دین

19 Nov, 09:54


ابو مسعود انصارى رضی الله عنه گوید: مردى به نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد، گفت: اى رسول خدا من نماز صبح را به تأخیر مى‌اندازم چون فلانى که براى ما امامت مى‌کند به قرائتش طول مى‌دهد، ابو مسعود گوید: هیچگاه پیامبر صلی الله علیه وسلم را ندیده بودم که تا این اندازه در موعظه‌اش عصبانى باشد، فرمود:
🔹«إن منكم منفرين، فأيكم ما صلى بالناس فليتجوز، فإن فيهم الضعيف والكبير وذا الحاجة» صحیح بخاری (702)
🔸 ترجمه: «اى مردم! بعضى از شما مردم را از دین به دور مى‌سازند، هریک از شما هر نمازى را که به امامت براى مردم مى‌خواند باید قرائت آن را کوتاه کند، چون در بین مردم افرادى هستند که پیر و ضعیفند، و عدّه‌اى هستند کار و عجله دارند».

🔹همچنین ابو هریره رضی الله عنه گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «إذا صلى أحدكم للناس، فليخفف، فإن منهم الضعيف والسقيم والكبير، وإذا صلى أحدكم لنفسه فليطول ما شاء». صحیح بخاری (703)
🔸ترجمه: «هرگاه شما امامت نماز را انجام دادید قرائت را کوتاه کنید چون در بین مردم افراد ضعیف و مریض و پیر وجود دارد، و هر وقت به تنهایى نماز خواندید هر قدر که آرزو دارید به آن طول بدهید».

@rad_shobahat

مجاهد دین

19 Nov, 09:21


حتی بهترین ذکر و دعای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و دیگر پیامبران نیز دربارۀ توحید ربوبیت است، بعد یک سری از وهابیان می‌گویند دعوت پیامبران به توحید ربوبیت نبوده و می‌گویند مشرکان نیز همین ذکر و دعای پیامبران (= وحده لا شریک له، له الملک و بیده الخیر وهو علی کل شیء قدیر) را می‌گفتند و به آن معتقد بودند!!

نزد وهابیان همین ذکر را ابوجهل و تمام مشرکان تاریخ همراه با پیامبران می‌گفته‌اند و در گفتن آن با پیامبران همصدا و برابر بوده‌اند!
خب اگر توحید ربوبیت محل نزاع پیامبران با اقوام مشرکشان نبوده باشد، پس دلیلی ندارد که بهترین ذکر و دعا آن هم در روز عرفه، اقرار کردن به توحید ربوبیت باشد! بلکه طبق فهم وهابیت باید بهترین ذکر و دعا، اقرار به توحید عبادت می‌بود!

کاش می‌فهمیدند که توحید عبادت بوجود نمی‌آید تا زمانی که توحید ربوبیت بوجود نیاید، و اینکه مشرکان قریش، توحید عبادت نداشتند به این خاطر بود که توحید ربوبیت نداشتند.

واقعا جای تأمل دارد.
@rad_shobahat

مجاهد دین

19 Nov, 09:03


▫️و هنگامی‌که روز جمعه چهارم شعبان شد، قاضی جلال الدین بعد از عصر در مدرسۀ عادلیه نشست و جماعتی از پیروان ابن تیمیه که در زندانِ شرع بودند را احضار نمود. و دربارۀ اسماعیل بن کثیر صاحب تاریخ، ادعا شد که او می‌گوید: تورات و انجیل دستکاری نشده‌اند و به همان حالتی هستند که نازل شده بودند. و مردم بر اینکه چنین سخنی گفته است شهادت دادند و این ادعا دربارۀ او ثابت گردید و در آن مجلس با شلّاق زدن تعزیر شد و اخراجش کردند و او را در بین مردم چرخاندند و سخنی که گفته بود را در بین مردم بانگ زدند تا بدانند که چه گفته است.
▫️سپس ابن قیم الجوزیه را احضار کردند و آنچه که در قدس شریف و در نابلس گفته بود را بر او ادعا کردند، اما ابن قیم انکار کرد، ولی دلیل و بیّنه دربارۀ آنچه گفته بود بر او اقامه شد، و به این شکل تادیب گردید و او را بر روی شتری حمل کردند (در بین مردم چرخاندند) سپس به زندان برگردانده شدند.
▫️و روز چهارشنبه که شد، ابن قیم الجوزیه به مجلس شمس الدین مالکی احضار گردید و خواستند گردنش را بزنند و ابن قیم جوابی نداشت جز اینکه گفت: قاضی حنبلی (= شمس الدین بن مسلم) حکم به نگه داشتن خونم و به اسلامم و قبول توبه‌ام نموده است. پس او را به زندان برگردادند تا اینکه قاضی حنبلی آمد و به آنچه که ابن قیم درباره‌اش گفته بود (اینکه او توبه‌اش را قبول کرده است) خبر داد. و بعد از آن ابن قیم را احضار کردند و تعزیر شد و با شلاق زده شد و او را سوار الاغی کرده و در شهر و صالحیه چرخاندند و به زندان برگردادند».

🔹و الذهبی رحمه الله در کتاب المعجم المختص بالمحدثين (ص 261) در ترجمۀ ابن قیم رحمه الله می‌گوید: «وَقَدْ حُبِسَ مُدَّةً وَأُوذِيَ لإِنْكَارِهِ شَدَّ الرَّحْلِ إِلَى قَبْرِ الْخَلِيلِ وَاللَّهُ يُصْلِحُهُ وَيُوَفِّقُهُ سَمِعَ مَعِي مِنْ جَمَاعَةٍ وَتَصَدَّرَ لِلاشْتِغَالِ وَنَشْرِ الْعِلْمِ وَلَكِنَّهُ مُعْجَبٌ بِرَأْيِهِ جَرِئٌ عَلَى الأُمُورِ. غَفَرَ اللَّهُ لَهُ».
🔸ترجمه: «ابن قیم مدتی زندانی شد و بخاطر انکار کردنش بر بستن بار سفر به سوی قبر ابراهیم خلیل اذیت داده شد، خداوند اصلاحش کند و توفیقش دهد. همراه من از جماعتی از علما (فقه و حدیث) شنید، و در اشتغال به علم و نشر علم در صدر قرار گرفت، منتها او به رأی خودش مغرور گشته و بر امور جری و بی‌باک است. خداوند او را ببخشد».

✔️ خلاصه اینکه: به همان شکل که زیارت‌کردن قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم برای ساکنان مدینه جایز است، پس برای مسافر نیز جایز است و می‌تواند بار سفرش را برای زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم و قبر دیگر انبیا و صالحان ببندد.

والله تعالی أعلی وأعلم وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین.
مجاهد دین 1399/2/24.

(2)

مجاهد دین

19 Nov, 09:03


🌈 بستن بار سفر برای زیارت پیامبر صلی الله علیه وسلم بین شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله و جمهور اهل سنّت و جماعت

🖊 نویسنده: مجاهد دین

🎈 قسمت: نهم

⭕️ آنچه که برای ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم رحمهما الله بخاطر حرام دانستن بستن بار سفر به سوی زیارت قبور انبیا و صالحان رخ داد

و لازم به ذکر است که آنچه ابن تیمیه دربارۀ حرام دانستن بستن بار سفر به سوی زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته بود، تنها محدود به بطن کتاب‌ها نبود، بلکه در عالم واقعیت و در عصر او با واکنش‌های بسیاری مواجه بود و بخاطر مخالفت‌هایش با جمهور توسط علما و قاضیان محاکمه و بازخواست و حتی زندانی می‌شد.

🔹تقي الدين الحصني شافعی مذهب رحمه الله (متوفی 829 هـ) دربارۀ وقایع و اتفاقاتی که برای ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم رحمهما الله به نسبت فتوای حرام دانستن بستن بار سفر به سوی زیارت قبور انبیا و صالحان رخ داد، در کتابش دفع الشبه عن الرسول (صص 213-214) می‌گوید: «وكان ابن تيمية ممن يعتقد ويفتي: بأن شد الرحال إلى قبور الأنبياء حرام، لا تقصر فيه الصلاة، ويصرح بقبر الخليل وقبر النبي صلى الله عليه وسلم. وجاء بريدي من مصر باعتقاله على ذلك فاعتقل. (ابن القيم وابن كثير وتعزيره لأجل اتباع ابن تيمية) وكان على هذا الاعتقاد تلميذه ابن قيم الجوزية الزرعي، وإسماعيل بن كثير الشركويني. فاتفق أن ابن قيم الجوزية سافر إلى القدس الشريف، ورقى على منبر في الحرم ووعظ، وقال في أثناء وعظه، بعد أن ذكر المسألة، وقال: ها أنا راجع، ولا أزور الخليل. ثم جاء إلى نابلس، وعمل له مجلس وعظ، وذكر المسألة بعينها حتى قال: فلا يزور قبر النبي صلى الله عليه وسلم. فقام إليه الناس وأرادوا قتله، فحماه منهم والي نابلس، وكتب أهل القدس وأهل نابلس إلى دمشق يعرفون صورة ما وقع منه، فطلبه القاضي المالكي، فتردد، وصعد إلى الصالحية إلى القاضي شمس الدين بن مسلم الحنبلي، وأسلم على يديه! فقبل توبته، وحكم بإسلامه، وحقن دمه، ولم يعزره لأجل ابن تيمية. ولما كان يوم الجمعة رابع شعبان، جلس القاضي جلال الدين بعد العصر بالمدرسة العادلية، وأحضر جماعة من جماعة ابن تيمية كانوا معتقلين في سجن الشرع، فادعى على إسماعيل بن كثير صاحب التاريخ أنه قال: إن التوراة والأنجيل ما بدلا، وأنهما بحالهما كما أنزلا، وشهدوا عليه بذلك، وثبت في وجهه، فعزر في المجلس بالدرة، وأخرج وطيف به، ونودي عليه بما قاله. ثم أحضر ابن قيم الجوزية، وادعي عليه بما قاله في القدس الشريف وفي نابلس، فأنكر، فقامت عليه البينة بما قاله. فأدب وحمل على جمل، ثم أعيدوا في السجن. ولما كان يوم الأربعاء أحضر ابن قيم الجوزية إلى مجلس شمس الدين المالكي، وأرادوا ضرب عنقه ، فما كان جوابه إلا أن قال: إن القاضي الحنبلي حكم بحقن دمي وبإسلامي وقبول توبتي. فأُعيد إلى الحبس إلى أن حضر الحنبلي فأخبر بما قاله، فأحضر وعُزر وضُرب بالدرة، وأُركب حماراً، وطيف به في البلد والصالحية، وردوه إلى الحبس».
🔸ترجمه: «ابن تیمیه جزو کسانی بود که معتقد بود و فتوا می‌داد به اینکه بستن بار سفر (شدّ رحال) به سوی قبور انبیا، حرام است و نماز در چنین سفری کوتاه خوانده نمی‌شود و (در میان قبور انبیا) به قبر ابراهیم خلیل و قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم تصریح می‌کرد. برای همین از (طرف حاکم در) مصر نامه آمد و دستور به زندانی کردن ابن تیمیه بخاطر آن سخنانش داده شد، و به این ترتیب ابن تیمیه زندانی شد.
▫️و شاگردش ابن قیم الجوزیه الزرعی و اسماعیل بن کثیر الشرکوینی نیز بر همان اعتقاد بودند. یک بار چنین اتفاق افتاد که ابن قیم الجوزیه به قدس شریف مسافرت کرد و در حرم بر بالای منبر مشغول نصیحت و وعظ شد و در اثنای وعظش، بعد از ذکر کردن آن مساله (= حرام بودن بستن بار سفر به سوی قبور انبیا) گفت: اکنون من بر می‌گردم و ابراهیم خلیل را زیارت نمی‌کنم. سپس به نابلس آمد و مجلس وعظی برایش تشکیل داده شد و آن مساله را عیناً در آنجا نیز ذکر کرد تا اینکه گفت: قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم زیارت کرده نمی‌شود. برای همین مردم به سمت او هجوم بردند و خواستند او را بکشند، و والی نابلس او را در برابر مردم حمایت کرد.
▫️و اهل قدس و اهل نابلس به دمشق نامه نوشتند و آنچه ابن قیم گفته بود را برای حاکم تعریف کردند. به این ترتیب قاضی مالکی او را احضار نمود و او را به صالحیه به قاضی شمس الدین بن مسلم حنبلی تحویل داد و ابن قیم بر روی دستان او اسلام آورد و قاضی توبه‌اش را قبول کرد و حکم به اسلامش و نگه داشتن خونش داد، و بخاطر اینکه شاگرد ابن تیمیه بود او را تعزیر ننمود.

(1)

مجاهد دین

18 Nov, 09:23


لا حول ولا قوة إلا بالله.
در موسم ریاض 2024 مکعبی به شکل کعبه شریفه ساختند و دور آن رقصیدند و یک نمایشگاه مد لباس ساختند که مدل ها دور مکعبی شبیه به کعبه شریفه طواف کردند و لباس هایشان را به نمایش گذاشتند.

توهین از این واضح تر به کعبه؟

در حکومت عربستان، تظاهرات برای حمایت از غزه را از لحاظ دینی بدعت و از لحاظ سیاسی، جُرم می دانند، و جشن گرفتن برای سالروز ولادت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را بدعت و حرام می دانند، اما جشن هالوین و موسم فسق و فجور و اشاعه فحشای موسم الریاض را مباح می دانند و با چنین هزینه های گزافی هر ساله آن را برگزار می کنند و برایش تبلیغ و دعوت می کنند!

و خداوند متعال دربارۀ شان می فرماید:
﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا١٦﴾ [الإسراء: 16]
«و هنگامی‌که بخواهیم دیاری را نابود کنیم، به مترفین (و سرکشان) آنجا فرمان (اطاعت) می‌دهیم، پس چون در آنجا به فسق (و فساد) بر خاستند، آنگاه وعدۀ (عذاب) بر آن‌ها محقق می‌گردد، پس آن‌ها را به کلی نابود گردانیم(16)»

@rad_shobahat

مجاهد دین

15 Nov, 14:16


🌈رجوع امام ذهبی رحمه الله به مذهب اشاعره

امام ذهبی رحمه الله اگرچه در اوایل بخاطر هم نشینی با ابن تیمیه رحمه الله، از او متاثر گشت و احیانا ممکن است بعضی اقوال از او یافت ‌شود که شبیه به اقوال و عقیدۀ ابن تیمیه باشد، ولی در نهایت امر:
✔️هم با ابن تیمیه در مسائل اصلی و فرعی مخالفت کرد چنانکه می‌گوید:«بل أَنا مُخَالف لَهُ فِي مسَائِل أَصْلِيَّة وفرعية»
✔️و هم خود شخصیت ابن تیمیه را نیز جرح و سرزنش کرد. اینجا را بخوانید: (1) (2) (3)
✔️و هم خودش نیز از بعضی از آن عقاید شبهه تجسیمی بازگشت و نهایتاً در مسائل اسماء و صفات بر مذهب اشاعره سخن گفت.

🔹برای مثال ذهبی در سیر أعلام النبلاء چنین می‌آورد: «أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيْلُ بنُ إِسْمَاعِيْلَ فِي كِتَابِهِ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بنُ تَمِيْمٍ اللَّبْلِيُّ ببَعْلَبَكَّ، أَخْبَرَنَا أَبُو رَوْحٍ بِهَرَاةَ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بنُ إِسْمَاعِيْلَ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ بنُ أَحْمَدَ المَلِيْحِيُّ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ الخَفَّافُ، حَدَّثَنَا أَبُو العَبَّاسِ السَّرَّاجُ إِمْلاَءً، قَالَ:
مَنْ لَمْ يُقِرَّ بِأَنَّ اللهَ - تَعَالَى - يَعْجَبُ، وَيَضْحَكُ، وَيَنْزِلُ كُلَّ لَيْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَيَقُوْلُ: (مَنْ يَسْأَلُنِي، فَأُعْطِيَهُ) ، فَهُوَ زِنْدِيْقٌ كَافِرٌ يُسْتَتَابُ، فَإِنْ تَابَ، وَإِلاَّ ضُرِبَتْ عُنُقه، وَلاَ يُصَلَّى عَلَيْهِ، وَلاَ يُدْفَنُ فِي مَقَابِرِ المُسْلِمِيْنَ.
قُلْتُ: لاَ يُكفَّرُ إِلَّا إِنْ عَلِمَ أَنَّ الرَّسُولَ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - قَالَهُ، فَإِنْ جَحَدَ بَعْدَ ذَلِكَ، فَهَذَا مُعَانِدٌ - نَسْأَلُ اللهَ الهُدَى - وَإِنِ اعْتَرَفَ إِنَّ هَذَا حَقٌّ، وَلَكِنْ لاَ أَخُوضُ فِي مَعَانِيهِ، فَقَدْ أَحسَنَ، وَإِنْ آمَنَ، وَأَوَّلَ ذَلِكَ كُلَّه، أَوْ تَأَوَّلَ بَعْضَهُ، فَهُوَ طَرِيْقَةٌ مَعْرُوْفَةٌ».
🔸ترجمه: «با سندش از ابوالعباس السراج آورده که گفته است: هرکس اقرار نکند که الله متعال تعجب می‌کند و می‌خندد و هر شب به آسمان دنیا نازل می‌شود و می‌گوید "کیست از من درخواست کند تا به او عطا کنم" پس او زندیق و کافر است و استتابه می‌شود، اگر توبه کرد که خوب است وگرنه گردنش زده می‌شود و بر او نماز خوانده نمی‌شود و در قبرستان مسلمانان دفن نمی‌شود.
می‌گویم (یعنی ذهبی می‌گوید) کافر نمی‌شود مگر اینکه بداند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنین گفته است و اگر بعد از آنکه دانست پیامبر چنین گفته است، آن را جحد و انکار کند پس چنین کسی معاند است - از خداوند هدایت را خواستاریم- و اما اگر اعتراف کند که این احادیث حق هستند و بگوید "در معنای آنها خوض نمی‌کنم و فرو نمی‌روم"، پس به تحقیق که کار نیکویی کرده است. و اگر به این احادیث ایمان آورد و سپس همۀ این احادیث و یا بعضی از آنها را تاویل کند، پس این نیز طریقه معروف و پسندیده‌ای است».

👈چنانکه می‌بینید ذهبی آب پاکی بر دستان مجسمه و شبهه مجسمه می‌ریزد و می‌گوید:
💡1- اولا انکار این نصوص از صفات متشابه خبری، همانند انکار علوم معلوم من الدین بالضروره و همانند انکار ذات الله متعال نیست که قبل از رسیدن حجت رسالیه نیز، منکر آن کافر باشد، بلکه این نصوص، خبری هستند و علم به آن تنها با حجت رسالیه دانسته می‌شود، پس اگر کسی قبل از اینکه حجّت رسالیه به او برسد چنین نصوص متشابهی که دربارۀ صفات الله متعال آمده است را انکار کند، کافر نمی‌شود.
2- و اگر بعد از اینکه دانست این نصوص حق است و از طرف خداوند و بوسیلۀ رسالت برای او آمده است و با این حال این نصوص را انکار و جحد و تکذیب کرد، پس در این صورت کافر می‌شود، و کفر او از نوع کفر عناد و تکذیب شریعت است.
3- و سپس ذهبی دو دیدگاه و مسلک اشاعره دربارۀ نصوص متشابه صفات را بیان می‌کند و می‌گوید: اگر این نصوص را حق دانست و به آن ایمان داشت و همانطور که آمده است آن را خواند و از آن رد شد، و معنای این نصوص را تفویض کرد پس کار نیکویی کرده است.
4- و اگر همه یا بعضی از این نصوص را تاویل کرد طوری که با تنزیه الله متعال از جسمانیت و لوازم آن در تضاد نباشد، پس این نیز مسلک و روشی معروف و پسندیده است و ایرادی بر او نیست.

و این دو مسلک و روش، همان مذهب اشاعره است و این ثابت می‌کند که امام ذهبیِ شافعی مذهب نیز در عقیده بر همان منهج و روش اشاعره قرار داشت و آن را تایید و نصرت می‌داد و همین، قول و عقیدۀ نهایی اوست.

#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

15 Nov, 13:01


🌈به آتش کشیدن مسجد شافعیه توسط اوباش حنابله در مرو

نظام‌الملک مسعود بن علی وزیر خوارزمشاه، شافعی مذهب و صالح و نیکوکار بود که ملاحده اسماعیلیه او را کشتند، او در مرو مسجدی برای شافعی‌ها ساخت که روبروی مسجد احناف بود. پیشوای حنابله اراذل و اوباش را جمع کرد و به مسجد شافعی‌ها حمله کردند و آن را به آتش کشیدند. خوارزم شاه از این ماجرا ناراحت شد و پیشوای حنابله و عوامل اغتشاش را احضار کرد و آنان را ملزم به پرداخت جریمه مالی سنگینی نمود

فِي هَذِهِ السَّنَةِ، فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ، وَثَبَ الْمَلَاحِدَةُ الْإِسْمَاعِيلِيَّةُ عَلَى نِظَامِ الْمُلْكِ مَسْعُودِ بْنِ عَلِيٍّ، وَزِيرِ خُوَارِزْمَ شَاهْ تُكُشَ، فَقَتَلُوهُ، وَكَانَ صَالِحًا كَثِيرَ الْخَيْرِ، حَسَنَ السِّيرَةِ، شَافِعِيَّ الْمَذْهَبِ، بَنَى لِلشَّافِعِيَّةِ بِمَرْوَ جَامِعًا مُشْرِفًا عَلَى جَامِعِ الْحَنَفِيَّةِ، فَتَعَصَّبَ شَيْخُ الْإِسْلَامِ [بِمَرْوَ] وَهُوَ مُقَدَّمُ الْحَنَابِلَةِ بِهَا، قَدِيمُ الرِّيَاسَةِ، وَجَمَعَ الْأَوْبَاشِ، فَأَحْرَقَهُ. فَأَنْفَذَ خُوَارِزْمُ شَاهْ فَأَحْضَرَ شَيْخَ الْإِسْلَامِ وَجَمَاعَةً مِمَّنْ سَعَى فِي ذَلِكَ، فَأَغْرَمَهُمْ مَالًا كَثِيرًا.
🗒 الکامل فی التاریخ ج 10 ص 172، حوادث 596 هجری قمری.

#فتنه_حنابله

مجاهد دین

15 Nov, 12:35


🌈حمله حنابله به بازار بغداد و کشتار مردم

در سال 469 هجری قمری ابو نصر قشيری که در مسیر رفتن به حج بود، وارد بغداد شد و در مدرسۀ نظامیه نشست و مردم را پند و اندرز داد، و همراه او، شیوخ دیگری نیز بودند و چون قشیری بر مذهب اشاعره سخن می‌گفت و اشاعره را نصرت می‌داد برای همین بین او و حنابله فتنه به پا شد و حنابله به بازار مدرسه نظامیه حمله کردند و عده‌ای را به قتل رساندند.

فِي هَذِهِ السَّنَةِ وَرَدَ بَغْدَاذَ أَبُو نَصْرِ ابْنُ الْأُسْتَاذِ أَبِي الْقَاسِمِ الْقُشَيْرِيُّ حَاجًّا وَجَلَسَ فِي الْمَدْرَسَةِ النِّظَامِيَّةِ يَعِظُ النَّاسَ، وَفِي رِبَاطِ شَيْخِ الشُّيُوخِ وَجَرَى لَهُ مَعَ الْحَنَابِلَةِ فِتَنٌ لِأَنَّهُ تَكَلَّمَ عَلَى مَذْهَبِ الْأَشْعَرِيِّ، وَنَصَرَهُ، وَكَثُرَ أَتْبَاعُهُ وَالْمُتَعَصِّبُونَ لَهُ، وَقَصَدَ خُصُومُهُ مِنَ الْحَنَابِلَةِ، وَمَنْ تَبِعَهُمْ، سُوقَ الْمَدْرَسَةِ النِّظَامِيَّةِ وَقَتَلُوا جَمَاعَةً.
🗒 الکامل فی التاریخ ج 8 ص 261، حوادث 469 هجری قمری

#فتنه_حنابله

مجاهد دین

15 Nov, 12:24


🌈 فتنه حنابله بخاطر بلند خواندن بسمه در نماز

در سال 447 هجری قمری در بغداد، میان حنابله و شافعی‌ها به خاطر مسائل دینی فتنه دیگری اتفاق افتاد. سردسته این فتنه‌جوئی ابوعلی فرا و ابن التمیمی دو تن از بزرگان حنبلی بودند. عده زیادی از هواداران این دو نیز وارد صحنه شده و با دیگر مسلمانان درگیر شدند. پیروان احمد بن حنبل با حمله به مساجد، از بلند خواندن بسم‌الله الرحمن الرحیم» در نمازها و قنوت در نماز صبح، جلوگیری می‌کردند.

گروهی از حنابله با حمله به مسجد باب الشعیر بغداد، امام جماعت آن را از بلند خواندن «بسم‌الله الرحمن الرحیم» منع کردند. امام جماعت مسجد قرآنی را از جیب درآورده و خطاب به پیروان احمد بن حنبل گفت: بسم‌الله الرحمن الرحیم را از قرآن پاک‌کنید تا ما نیز آن را نخوانیم.

«فِي هَذِهِ السَّنَةِ وَقَعَتِ الْفِتْنَةُ بَيْنَ الْفُقَهَاءِ الشَّافِعِيَّةِ وَالْحَنَابِلَةِ بِبَغْدَاذَ، وَمُقَدَّمُ الْحَنَابِلَةِ أَبُو يَعْلَى بْنُ الْفَرَّاءِ، وَابْنُ التَّمِيمِيِّ، وَتَبِعَهُمْ مِنَ الْعَامَّةِ الْجَمُّ الْغَفِيرُ، وَأَنْكَرُوا الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَمَنَعُوا مِنَ التَّرْجِيعِ فِي الْأَذَانِ، وَالْقُنُوتِ فِي الْفَجْرِ، وَوَصَلُوا إِلَى دِيوَانِ الْخَلِيفَةِ، وَلَمْ يَنْفَصِلْ حَالٌ، وَأَتَى الْحَنَابِلَةُ إِلَى مَسْجِدٍ بِبَابِ الشَّعِيرِ، فَنَهَوْا إِمَامَهُ عَنِ الْجَهْرِ بِالْبَسْمَلَةِ، فَأَخْرَجَ مُصْحَفًا وَقَالَ: أَزِيلُوهَا مِنَ الْمُصْحَفِ حَتَّى لَا أَتْلُوَهَا».
🗒 الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 129، حوادث 447 هجری قمری.

#فتنه_حنابله

مجاهد دین

15 Nov, 12:19


🌈فتنه حنابله دربارۀ تفسیر مقام محمود

در سال 317 هجری قمری میان پیروان ابوبکر مروزی حنبلی و سایر عامه به خاطر تفسیر آیه شریفه {عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا} فتنه‌ای عظیم در بغداد رخ داد، پیروان مروزی حنبلی در تفسیر آیه شریفه معتقد بودند خداوند در روز قیامت پیامبر گرامی اسلام را در کنار خود بر روی عرش می‌نشاند. سایر مسلمانان تفسیر پیروان احمد بن حنبل را نپذیرفته و آن را باعث تجسیم و نقص خداوند دانستند. اختلاف‌نظر در تفسیر آیه شریفه، سبب بروز فتنه و کشته شدن عده زیادی از مسلمانان توسط حنابله شد.

«وَفِيهَا وَقَعَتْ فِتْنَةٌ عَظِيمَةٌ بِبَغْدَاذَ بَيْنَ أَصْحَابِ أَبِي بَكْرٍ الْمَرْوَزِيِّ الْحَنْبَلِيِّ وَبَيْنَ غَيْرِهِمْ مِنَ الْعَامَّةِ، وَدَخَلَ كَثِيرٌ مِنَ الْجُنْدِ فِيهَا، وَسَبَبُ ذَلِكَ أَنَّ أَصْحَابَ الْمَرْوَزِيِّ قَالُوا فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى: {عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا} [الإسراء: 79] ، هُوَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُقْعِدُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَعَهُ عَلَى الْعَرْشِ، وَقَالَتِ الطَّائِفَةُ الْأُخْرَى: إِنَّمَا هُوَ الشَّفَاعَةُ، فَوَقَعَتِ الْفِتْنَةُ وَاقْتَتَلُوا، فَقُتِلَ بَيْنَهُمْ قَتْلَى كَثِيرَةٌ.».
🗒 ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج 6، ص 746، حوادث 317 هجری قمری

#فتنه_حنابله

مجاهد دین

15 Nov, 12:15


🌈فتنه حنابله در بغداد

در سال 323 هجری قمری حنابله در بغداد از توان و موقعیت ویژه‌ای برخوردار شده و با بهانه‌های واهی به حریم خصوصی مردم تجاوز می‌کردند. به خانه‌های مردم یورش برده، ظروف شراب را نابود می‌کردند. آوازه‌خوانان را کتک می‌زدند و آلات غنا را می‌شکستند. رفت‌وآمد با مردان با زنان و کودکان را در کوچه‌ها و بازارها زیر نظر داشتند. اگر مردی با زنی مشاهده می‌شد مورد بازخواست و پرس‌وجو قرار می‌گرفت و در صورت امتناع از پاسخگویی، شدیداً مورد ضرب و شتم قرارگرفته و بازداشت می‌شد علیه او شهادت به فحشا می‌دادند.

براثر رفتار خشن و خودسرانه حنابله، بغداد به هرج‌ومرج کشیده شده بود. رئیس پلیس بغداد برای برگرداندن آرامش و امنیت به شهر، تجمع دونفری حنابله را نیز ممنوع اعلام کرده و آنان را از بحث‌ها مذهبی بر حذر داشت.

اقدامات رئیس پلیس برای بازگرداندن آرامش به بغداد اثری نداشت زیرا حنابله از نابینایانی که غالباً در مساجد بودند، کمک می‌گرفتند و پیروان شافعی را با عصاهای خود تا حد مرگ می‌زدند.

از طرف راضی بالله خلیفه عباسی نامه شدیداللحنی در مذمت پیروان احمد بن حنبل و اعمال و اعتقادات آنان در بغداد منتشر شد که مضمون آن چنین بود: شما حنابله گمان می‌کنید صورت‌های قبیح و بدمنظرتان شبیه خداوند و قیافه‌های پست و زشتتان نظیر پروردگار است! و معتقدید خداوند عزوجل دست، انگشت و پا دارد.

نعلین او از طلاست و موهای سر او پرپشت است و از آسمان‌ها به زمین می‌آید. خداوند از آنچه که ظالمان و منکرین (حنابله) به او نسبت می‌دهند. پاک و منزه است. شما حنابله بزرگان و پیشوایان را مورد طعن و اهانت قرا داده و به پیروان و شیعیان آل محمد نسبت کفر و گمراهی می‌دهید و از مسلمانان می‌خواهید که از بدعت‌های آشکار شما در دین و از مذهب فاسد و رذلتان پیروی و تبعیت کنند درحالی‌که هیچ دلیل و شاهدی از قرآن بر تأیید آن ندارید. زیارت قبور پیشوایان دین را رد و انکار کرده و زائران را متهم به بدعت‌گذاری می‌کنید درحالی‌که خود، به زیارت قبر افرادی که هیچ ریشه و نسبی نداشته و به پیامبر انتساب ندارد، رفته و معجزات پیامبران و کرامات اولیا الله را به صاحب قبر نسبت داده و مردم را مأمور به زیارت آن می‌کنید.

خلیفه عباسی با منکر و پست خواندن افکار و عقاید پیروان احمد بن حنبل، سوگند یادکرده و حنابله را به ضرب‌وجرح، قتل‌عام، تبعید و آتش زدن منازل و محل کسب‌وکارشان تهدید کرد.

این ترجمه از من نیست.
#فتنه_حنابله

مجاهد دین

15 Nov, 12:12


ذِكْرُ فِتْنَةِ الْحَنَابِلَةِ بِبَغْدَاذَ
وَفِيهَا (323 هـ) عَظُمَ أَمْرُ الْحَنَابِلَةِ، وَقَوِيَتْ شَوْكَتُهُمْ، وَصَارُوا يَكْسِبُونَ مِنْ دُورِ الْقُوَّادِ وَالْعَامَّةِ، وَإِنْ وَجَدُوا نَبِيذًا أَرَاقُوهُ، وَإِنْ وَجَدُوا مُغَنِّيَةً ضَرَبُوهَا وَكَسَرُوا آلَةَ الْغِنَاءِ، وَاعْتَرَضُوا فِي الْبَيْعِ وَالشِّرَاءِ، وَمَشَى الرِّجَالُ مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ، فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ سَأَلُوهُ عَنِ الَّذِي مَعَهُ مَنْ هُوَ، فَأَخْبَرَهُمْ، وَإِلَّا ضَرَبُوهُ وَحَمَلُوهُ إِلَى صَاحِبِ الشُّرْطَةِ، وَشَهِدُوا عَلَيْهِ بِالْفَاحِشَةِ، فَأَرْهَجُوا بَغْدَاذَ.
فَرَكِبَ بَدْرٌ الْخَرْشَنِيُّ، وَهُوَ صَاحِبُ الشُّرْطَةِ، عَاشِرَ جُمَادَى الْآخِرَةِ وَنَادَى فِي جَانِبَيْ بَغْدَاذَ، فِي أَصْحَابِ أَبِي مُحَمَّدِ الْبَرْبَهَارِيِّ الْحَنَابِلَةِ، أَلَا يَجْتَمِعُ مِنْهُمُ اثْنَانِ وَلَا يَتَنَاظَرُوا فِي مَذْهَبِهِمْ، وَلَا يُصَلِّي مِنْهُمْ إِمَامٌ إِلَّا إِذَا جَهَرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ فِي صَلَاةِ الصُّبْحِ وَالْعِشَاءَيْنِ، فَلَمْ يُفِدْ فِيهِمْ، وَزَادَ شَرُّهُمْ وَفِتْنَتُهُمْ، وَاسْتَظْهَرُوا بِالْعُمْيَانِ الَّذِينَ كَانُوا يَأْوُونَ الْمَسَاجِدَ، وَكَانُوا إِذَا مَرَّ بِهِمْ شَافِعِيُّ الْمَذْهَبِ أَغْرَوْا بِهِ الْعُمْيَانَ، فَيَضْرِبُونَهُ بِعِصِيِّهِمْ، حَتَّى يَكَادَ يَمُوتُ.
فَخَرَجَ تَوْقِيعُ الرَّاضِي بِمَا يُقْرَأُ عَلَى الْحَنَابِلَةِ يُنْكِرُ عَلَيْهِمْ فِعْلَهُمْ، وَيُوَبِّخُهُمْ بِاعْتِقَادِ التَّشْبِيهِ وَغَيْرِهِ، فَمِنْهُ تَارَةً أَنَّكُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّ صُورَةَ وُجُوهِكُمُ الْقَبِيحَةِ السَّمِجَةِ عَلَى مِثَالِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَهَيْئَتَكُمُ الرَّذْلَةِ عَلَى هَيْئَتِهِ، وَتَذْكُرُونَ الْكَفَّ وَالْأَصَابِعَ وَالرِّجْلَيْنِ وَالنَّعْلَيْنِ الْمُذَهَّبَيْنِ، وَالشَّعْرَ الْقَطَطِ، وَالصُّعُودَ إِلَى السَّمَاءِ، وَالنُّزُولَ إِلَى الدُّنْيَا، تَبَارَكَ اللَّهُ عَمَّا يَقُولُ الظَّالِمُونَ وَالْجَاحِدُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا، ثُمَّ طَعْنُكُمْ عَلَى خِيَارِ الْأَئِمَّةِ، وَنِسْبَتُكُمْ شِيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - (إِلَى الْكُفْرِ وَالضَّلَالِ، ثُمَّ اسْتِدْعَاؤُكُمُ الْمُسْلِمِينَ إِلَى الدِّينِ بِالْبِدَعِ الظَّاهِرَةِ وَالْمَذَاهِبِ الْفَاجِرَةِ الَّتِي لَا يَشْهَدُ بِهَا الْقُرْآنُ، وَإِنْكَارُكُمْ زِيَارَةَ قُبُورِ الْأَئِمَّةِ، وَتَشْنِيعِكُمْ عَلَى زُوَّارِهَا بِالِابْتِدَاعِ) ، وَأَنْتُمْ مَعَ ذَلِكَ تَجْتَمِعُونَ عَلَى زِيَارَةِ قَبْرِ رَجُلٍ مِنَ الْعَوَامِّ لَيْسَ بِذِي شَرَفٍ وَلَا نَسَبٍ، (وَلَا سَبَبٍ) بِرَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَتَأْمُرُونَ بِزِيَارَتِهِ، وَتَدَّعُونَ لَهُ مُعْجِزَاتِ الْأَنْبِيَاءِ، وَكَرَامَاتِ الْأَوْلِيَاءِ، فَلَعَنَ اللَّهُ شَيْطَانًا زَيَّنَ لَكُمْ هَذِهِ الْمُنْكَرَاتِ، وَمَا أَغْوَاهُ.
وَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَمًا جَهْدًا إِلَيْهِ يَلْزَمُهُ الْوَفَاءُ بِهِ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْ مَذْمُومِ مَذْهَبِكُمْ وَمُعْوَجِّ طَرِيقَتِكُمْ لَيُوسِعَنَّكُمْ ضَرْبًا وَتَشْرِيدًا، وَقَتْلًا وَتَبْدِيدًا، وَلَيَسْتَعْمِلَنَّ السَّيْفَ فِي رِقَابِكُمْ، وَالنَّارَ فِي مَنَازِلِكُمْ وَمَحَالِّكُمْ.

🗒الکامل في التاریخ از ابن الأثیر (7/ 40-41)

مجاهد دین

15 Nov, 11:33


الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا﴾ [البقرة: 102]
«سلیمان کافر نشد، بلکه شیاطین کفر ورزیدند».

به همان شکل، احمد بن حنبل نیز کافر نشد، بلکه شیاطین منتسب به احمد بن حنبل کافر شدند. رحمت خدا بر فضلای حنابله مثل ابن جوزی و ابن عقیل و ابوالفضل التمیمی و... که در برابر فتنه گران و شیاطین منتسب به احمد بن حنبل ایستادند و حقیقت مذهب او را بیان کردند.

🔹ابن عساکر در تبیین کذب المفتری (1/164) از ابن شاهین روایت می‌کند که گفته است: «رجلان صالحان بُليا بأصحاب سوء، جعفر بن محمد، وأحمد بن حنبل».
🔸ترجمه: «دو نفر هستند که خودشان صالح هستند اما به داشتن اصحاب و یارانی بد مبتلا شدند، یکی جعفر بن محمد و دومی احمد بن حنبل».

از فتنه غلات حنابله برحذر باشید.
@rad_shobahat

مجاهد دین

15 Nov, 08:30


🌈 بررسی روایات کشته شدن فاطمه رضی الله عنها در کتب شیعه

مقدمه
کتاب اول: سلیم بن قیس هلالی
کتاب دوم: الأمالي شیخ صدوق
روایت اول
روایت دوم
کتاب سوم: اختصاص مفید
کتاب چهارم: احتجاج طبرسی
کتاب پنجم: کامل الزیارات قمی‌
بخش اول
بخش دوم
کتاب ششم: بحار الانوار مجلسی
کتاب هفتم: هدایة الکبری خصیبی
کتاب هشتم: دلائل الإمامة ابن جریر طبری
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم

@rad_shobahat

مجاهد دین

14 Nov, 11:32


علمای اشاعره به شهادت حنابله امثال قاضی ابوالفضل التمیمی و ذهبی و... مدافعان اسلام و سنت و حدیث هستند و کسی به مانند آنان شبهات اهل بدعت از رافضه و معتزله و جهمیه و کرامیه و مجسمه علیه سنت و حدیث را رد نکرده است، اما این جاهل وهابی می آید و اکاذیب و تلبیسات و دروغ های یکی از خودش جاهل تر را درباره اهل سنت اشاعره ترجمه می کند و اهل سنت اشاعره را نه تنها اهل بدعت می داند بلکه بعد از اقامه حجت تکفیرشان هم می کند!

به الله قسم به الله قسم، و باز هم می گویم به الله قسم، اینها اگر حقیقت مذهب اشعری را آنطور که هست و از روی کتاب خودشان می فهمیدند نه از روی دروغ هایی که مجسمه در کتاب هایشان به آنان نسبت داده اند، پس قطعا اشعری می شدند. اما چه کنیم که همانند یهود که حب گوساله پرستی در قلبشان فرو رفت، اینها نیز حب تجسیم در قلبشان فرو رفته و حاضر نیستند حقیقت مقوله تفویض و تاویل را بفهمند و قبول کنند.

مجاهد دین

14 Nov, 11:18


الإِمَامُ، العَلاَّمَةُ، أَوْحَدُ المُتَكَلِّمِيْن، مُقَدَّم الأُصُوْلِيين، القَاضِي، أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بنُ الطَّيِّب بنِ مُحَمَّدِ بنِ جَعْفَرِ بنِ قَاسِم البَصْرِيُّ، ثُمَّ البَغْدَادِيُّ، ابْنُ البَاقِلاَّنِيّ، صَاحِبُ التَّصَانِيْفِ، وَكَانَ يُضَرَبُ المَثَلُ بِفَهْمِهِ وَذَكَائِه. ... وَكَانَ ثِقَةً إِمَاماً بَارِعاً،... وَقَدْ ذكره القَاضِي عِيَاض فِي (طبقَات المَالِكِيَّة)، فَقَالَ: هُوَ المُلَقَّب بِسيف السُّنَّة، وَلسَان الأُمَّة، المُتَكَلِّمُ عَلَى لِسَانِ أَهْلِ الحَدِيْثِ وَطريق أَبِي الحَسَنِ، وَإِليه انْتَهَتْ رِئاسَةُ المَالِكِيَّة فِي وَقْتِهِ، وَكَانَ لَهُ بِجَامع البَصْرَة حَلَقَةٌ عَظِيْمَةٌ... وَعمل بَعْضُهُم فِي مَوْتِ القَاضِي:
انْظُرْ إِلَى جَبَلٍ تَمْشِي الرِّجَالُ بِهِ * وَانْظُرْ إِلَى القَبْرِ مَا يَحْوِي مِنَ الصَّلَفِ
وَانْظُرْ إِلَى صَارِمِ الإِسْلاَم مُنْغَمِداً * وَانْظُرْ إِلَى دُرَّةِ الإِسْلاَمِ فِي الصَّدَفِ.

سیر اعلام النبلاء (17/ 190-192)

مجاهد دین

14 Nov, 11:02


🌈امام باقلانی، امام اهل سنت و جماعت در زمان خودش

🔹ذهبی در ترجمۀ حافظ أبي ذر الهروی می‌گوید: «قال أبو الوليد الباجي في كتاب (اختصار فرق الفقهاء) من تأليفه، في ذكر القاضي ابن الباقلاني: لقد أخبرني الشيخ أبو ذر وكان يميل إلى مذهبه، فسألته: من أين لك هذا؟ قال: إني كنت ماشيا ببغداد مع الحافظ الدارقطني، فلقينا أبا بكر بن الطيب فالتزمه الشيخ أبو الحسن، وقبل وجهه وعينيه، فلما فارقناه، قلت له: من هذا الذي صنعت به ما لم أعتقد أنك تصنعه وأنت إمام وقتك؟ فقال: هذا إمام المسلمين، والذاب عن الدين، هذا القاضي أبو بكر محمد بن الطيب. قال أبو ذر: فمن ذلك الوقت تكررت إليه مع أبي، كل بلد دخلته من بلاد خراسان وغيرها لا يشار فيها إلى أحد من أهل السنة إلا من كان على مذهبه وطريقه. قلت: هو الذي كان ببغداد يناظر، عن السنة وطريقة الحديث بالجدل والبرهان، وبالحضرة رؤوس المعتزلة والرافضة والقدرية وألوان البدع، ولهم دولة وظهور بالدولة البويهية، وكان يرد على الكرامية، وينصر الحنابلة عليهم، وبينه وبين أهل الحديث عامر، وإن كانوا قد يختلفون في مسائل دقيقة، فلهذا عامله الدارقطني بالاحترام».

🔸ترجمه: «ابو الولید الباجی در کتابش اختصار فرق الفقهاء دربارۀ قاضی ابن الباقلانی می‌گوید: از شیخ ابوذر الهروی که به مذهب اشعری مایل بود پرسیدم چطور شد که به مذهب اشعری متمایل شدی؟ گفت: در بغداد همراه با حافظ ابوالحسن الدارقطنی قدم می‌زدم که با ابوبکر بن الطیب الباقلانی برخورد کردیم، و دیدم که دارقطنی، باقلانی را تحویل گرفت و صورت و پیشانی‌اش را بوسید. بعداً که از باقلانی جدا شدیم به دارقطنی گفتم این کی بود که با او چنین رفتار کردی در حالی که تو خودت در این وقت امام هستی. دار قطنی گفت: او امام مسلمانان و مدافع دین قاضی ابوبکر محمد بن الطیب باقلانی است. ابوذر الهروی می‌گوید: از آن زمان من و پدرم همیشه نزد باقلانی می‌رویم و به هر شهری از سرزمین خراسان و غیر آنجا که وارد شوم به هیچ کس به عنوان یکی از اهل سنت اشاره نمی‌شود مگر اینکه بر مذهب و طریقۀ باقلانی باشد.
می‌گویم: (یعنی ذهبی می گوید) باقلانی در بغداد و در حضور سران معتزله و رافضه و قدریه و دیگر مبتدعان که در دوران حکومت البوهویه، ظهور داشتند، با جدل و برهانش، در دفاع از سنت و طریقۀ حدیث مناظره می‌کرد، و او بر کرامیه رد می‌زد و حنابله را بر آنان یاری می‌داد و بین او و بین اهل حدیث روابط سازنده‌ای بود اگرچه هم در مسائل ریزی اختلاف داشتند؛ و برای همین دارقطنی اینگونه با احترام با باقلانی رفتار کرد».
🗒 سير أعلام النبلاء: 17/558.

🔹ذهبی در انتهای ترجمۀ قاضی باقلانی می‌گوید: «وَقَدْ أَمر شَيْخُ الحَنَابلَة أَبُو الفَضْلِ التَّمِيْمِيُّ مُنَادِياً يَقُوْلُ بَيْنَ يدِي جِنَازَتِهِ: هَذَا نَاصِرُ السُّنَّة وَالدّينِ، وَالذَّابُّ عَنِ الشَّرِيْعَة، هَذَا الَّذِي صَنَّفَ سَبْعِيْنَ أَلفَ وَرقَة. ثُمَّ كَانَ يَزُورُ قَبره كُلَّ جُمعة».

🔸ترجمه: «شیخ حنابله (در زمان خودش) ابوالفضل التمیمی، نفری را مأمور کرد که در برابر جنازۀ قاضی باقلانی با صدای بلند بگوید: این شخص ناصر سنّت و دین و مدافع شریعت است، همان کسی است که هفتاد هزار صفحه کتاب نوشته است. و ابوالفضل التمیمی خودش هر جمعه به زیارت قبر باقلانی می رفت».
🗒 سير أعلام النبلاء: (17/193)

مجاهد دین

14 Nov, 10:08


🔹 «وقال أبو مالك الأشجعي عن أبي حبيبة مولى طلحة قال دخلت على علي مع عمران بن طلحة بعد ما فرغ من أصحاب الجمل فرحب به وأدناه وقال إني لأرجو أن يجعلني الله وأباك من الذين قال الله (وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ) [الحجر: 47]».

🔸ترجمه: «ابو مالک الأشعجی از أبي حبیبه که مولی (برده و غلام و خدمتکار) طلحه بن ابی عبدالله رضی الله عنه بود روایت می کند که گفت: بعد از اینکه علی بن ابی طالب رضی الله عنه از جنگ با اصحاب جمل فارغ شد، من همراه با عمران پسر طلحه به نزد علی بن ابی طالب رضی الله عنه رفتیم. علی به عمران خوش آمد گفت و او را به خودش نزدیک گرداند و گفت: امیدوارم که خداوند من و پدرت را از کسانی قرار دهد که دربارۀ شان فرموده است: {هر گونه غلِّ [= حسد و کینه و دشمنی‌] را از سینه آنها برمی‌کنیم (و روحشان را پاک می‌سازیم)؛ در حالی که همه برابرند، و بر تختها روبه‌روی یکدیگر قرار دارند}».
🗒 تهذیب التهذیب از ابن حجر (5/20).

مجاهد دین

13 Nov, 10:02


🔹 رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «إِنَّ مَا أَتخَوَّفُ عَلَيكُم رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرآنَ حَتّى إِذَا رُئيت بهجتهُ عليه وكانَ رِدءًا للإِسلامِ، غيَّرهُ إِلى ما شاء اللَّهُ، فانسلخَ منه، ونبذهُ وراءَ ظهرهِ، وسعى على جاره بالسّيفِ، ورَمَاهُ بِالشِّركِ. قَالَ: قُلتُ: يا نَبِيَّ اللَّهِ، أَيُّهُمَا أَولَى بِالشِّرْكِ، الرَّامِي أَمِ الْمَرْمِيُّ؟ قَالَ: بَلِ الرَّامِي».
🔸ترجمه: «براستی آنچه که من را بیش از هر چیزی می‌ترساند، کسی است که مشغول مدارسه و قرائت قرآن می‌شود تا اينكه نور قرآن در سيمایش نمایان شده و یاری دهنده اسلام می‌شود؛ سپس اسلام و مفاهیم آن را تا هر آنچه که ارادۀ الله بر آن باشد، تغییر می‌دهد و از اسلامِ صحیح منحرف گشته و آن را به پُشت سر خود می‌اندازد و همسایه‌اش را با شمشیر خود مورد حمله قرار می‌دهد و او را به شرک متهم می‌کند. راوی می‌گوید: گفتم ای رسول خدا، کدام یک از آن دو مستحق‌تر به مشرک بودن هستند؟ شخص قاری قرآن و تهمت زننده، یا همسایۀ مورد تهمت قرار گرفته؟ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شخص تهمت زننده (یعنی قاری قرآن)».
🗒 الإحسان في تقريب صحيح ابن حبان، (ج: 1 ص: 282).

مجاهد دین

11 Nov, 12:26


🌈عدم اقرار مشرکان به توحید ربوبیت

🖊نویسنده: مجاهد دین

📖تعداد صفحات: 105

💡این مقاله، عرض و نقد مقالۀ جناب صبغت الله عاکف به نام «اقرار مشرکان به توحید ربوبیت» است.

مجاهد دین

11 Nov, 10:11


پس خوارج معاصر کلام ابن تیمیه را به شهادت خود ابن تیمیه رحمه الله، تحریف کرده‌اند و مقصد و هدف او را تغییر داده‌اند و بر او دروغ بسته‌اند، چراکه ابن تیمیه رحمه الله کیفیت شفاعت شرکی مشرکان را به تفصیل در ده‌ها قول دیگرش شرح و بسط داده است، اما خوارج معاصر به یک سخن مجمل او استناد می‌کنند تا چنین وانمود کنند که ابن تیمیه مجرد درخواست شفاعت از مردگان یا غایبان را اصل شرک و همسنخ با شفاعت شرکی مشرکان قرار داده است اگرچه هم آن شخص معتقد به شفاعت نافذ و بدون اذن آن مرده یا غایب نبوده باشد.

و نهایت آنچه که از کلام ابن تیمیه رحمه الله برداشت می‌شود، نامشروع بودن درخواست دعا و شفاعت غیر نافذ و به اذن الله، از مردگان و غایبان است نه شرک بودن آن، و این تنها اجتهاد اوست و جمهور علما مخالف او هستند. یعنی ابن تیمیه آن شفاعتی که درخواست آن از زنده و حاضر جایز است، همان شفاعت با همان کیفیت را از مرده و غایب نامشروع و بدعت می‌داند نه شرکی و کفری. و تنها شفاعتی را شرکی می‌داند که از جنس واسطه‌های بین پادشاهان و رعیت باشد و در ده‌ها قولش بر این مساله نص گذاشته است و اهمال نمودن آن اقوال و رد شدن از آنها و نابیناکردن خود از دیدن آن اقوال تنها بر جهل و خیانت و گمراهی و بی‌تقوایی و دوری صاحبش از منهج علمی دلالت دارد. و مسلماً درخواست چنین شفاعتی چه از زندگان و حاضران و چه از مردگان و غایبان همواره شرک است و شفاعت شرکی مشرکان از این جنس بود.

▫️پس مشرکان معتقد بودند که شافعانشان (که همان إله‌هایشان بودند) بدون اینکه نیاز باشد الله به آنها اجازۀ شفاعت کردن بدهد و بدون اینکه لازم باشد الله از شفاعت‌شونده راضی باشد، می‌توانند در حق پرستش کنندگانشان در نزد الله شفاعت نافذ انجام بدهد و در اراده و مشیت الله تاثیر بگذارند، چراکه معتقد بودند إله‌هایشان فرزندان و شریکان او در ملک و فرمانراویی هستند. و درخواست چنین شفاعتی از یک مخلوق شرک است، اما درخواست شفاعت و دعای خیر از یک مخلوق با این اعتقاد که شفاعت او نافذ نیست، شرک نیست حال آن مخلوق زنده باشد یا مرده، حاضر باشد یا غایب، هیچ تاثیری در شرک شدن آن ندارد. و به گمان ابن تیمیه درخواست چنین شفاعتی از مرده یا غایب، شرک نیست، و سنت هم نیست بلکه بدعت و نامشروع است، و به گمان جمهور علما نه شرک است و نه بدعت و نامشروع، و دلایل بسیاری بر مشروعیت آن دارند که در این مقال نمی‌گنجد.

وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين، وصلى الله وسلم على نبينا محمد علی وآله وصحبه اجمعین.

#مجاهد_دین
(8)

مجاهد دین

11 Nov, 10:11


🔸ترجمه: «شفیعانی که در نزد او شفاعت می‌کنند جز با اجازۀ او شفاعت نمی‌کنند، چنانکه می‌فرماید: {کیست که در نزد او جز به فرمان او شفاعت کند} [البقرة: 255]. و می‌فرماید: {و آنها جز برای کسی‌که (الله از او خشنود باشد و) بپسندد، شفاعت نمی‌کنند، و آنها از ترس او بیمناک‌ اند} [الأنبياء: 28]. و می‌فرماید: {(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که غیر از الله (معبود خود) می‌پندارید، (به فریاد) بخوانید، (آنها) هم‌وزن ذره‌ای در آسمان‌ها و در زمین مالک نیستند، و در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آنها یاور و پشتیبانی ندارد} [سبأ: 22].
پس روشن می‌گردد که تمام آن کسانی که بغیر از او خوانده می‌شوند نه فرمانراویی دارند و نه در فرمانراویی شریک هستند و نه ظهیر و یاوران خداوند هستند، و شفاعتشان نفعی نمی‌رساند مگر برای کسی که به او اجازه داده است. و این بر خلاف پادشاهان است برای اینکه شفاعت‌کننده در نزد آنان ممکن است که پادشاهیت داشته باشد، و یا ممکن است که با آنان در پادشاهی شریک باشد و یا ممکن است که یاور و معاون آنان بر پادشاهی‌شان باشد، و آنان در نزد پادشاهان بدون اجازۀ پادشاهان شفاعت می‌کنند، و پادشاه نیز شفاعت آنان را قبول می‌کند، یک بار بخاطر نیازی که به آنان (شافعان) دارد، و باری دیگر بخاطر خوف و ترسی که از آنان دارد، و باری دیگر بخاطر پاداش دادن به نیکی‌هایی که آنان (شافعان) به او (پادشاه) کرده‌اند، تا انعام کردن بر آنان باشد. حتی پادشاه، شفاعت فرزندش و همسرش را برای او (شفاعت‌شونده) قبول می‌کند، چون به همسر و فرزندش محتاج است چون اگر فرزندش و همسرش از او روی بگردانند بخاطر آن متضرر می‌شود. و شفاعت برده‌اش را قبول می‌کند و اگر شفاعتش را قبول نکند می‌ترسد که از او اطاعت نکند، یا در جهت ضرر رساندن به او تلاش کند.
و شفاعت بندگان نزد همدیگر همه‌اش از این جنس است و هیچ کسی شفاعت کسی دیگر را قبول نمی‌کند مگر بخاطر رغبت یا رهبتی که به او دارد، و خداوند متعال از کسی هیچ رجاء و امیدی ندارد و از کسی نمی‌ترسد و به کسی احتیاج ندارد بلکه او غنی و بی‌نیاز است. خداوند متعال می‌فرماید: {آگاه باشید، هر که در آسمان‌ها و هر که در زمین است، از آن الله است، و کسانی‌که غیر الله؛ شریکان را می‌خوانند، پیروی (از دلیلی) نمی‌کنند، آن‌ها تنها از گمان پیروی می‌کنند، و آن‌ها فقط دروغ می‌گویند(66) او کسی است که شب را برای شما قرار داد، تا در آن آرام بگیرید، و روز را روشن (قرار داد) بی‌گمان در این‌ها نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌شنوند(67) (مشرکان) گفتند: الله فرزندی برگزیده است او منزّه است، او بی‌نیاز است، آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن اوست، هیچ دلیلی نزد شما بر این (ادعا) نیست، آیا بر الله چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟!(68)} [يونس: 66-68]
و مشرکان شفیعانی از جنس چنین شفاعت‌هایی را می‌گرفتند، خداوند متعال می‌فرماید: {و غیر از الله چیزهای را می‌پرستند که نه به آن‌ها زیانی می‌‌رساند و نه سودشان می‌بخشد، و می‌گویند: این‌ها (= بت‌ها) شفیعان ما نزد الله هستند بگو: آیا الله را به چیزی که در آسمان‌ها و در زمین نمی‌داند، خبر می‌دهید؟! منزّه است او، و از آنچه با او شریک می‌سازند برتر است} [يونس: 18]
و مقصود اینجا این است که: هرکس وسائطی بین الله و بین خلقش ثابت کند به مانند وسائطی که بین پادشاهان و رعیت وجود دارد، پس او مشرک است، بلکه این دین مشرکانی که بندگان بت‌ها بودند است، مشرکان می‌گفتند: این‌ها مجسمه‌های پیامبران و صالحان است و آنها وسیله‌هایی هستند که با آنها به خداوند تقر‌ب می‌جویيم. و این از شرکی است که خداوند آن را بر نصاری انکار ورزیده است».
🗒 الواسطة بين الحق والخلق، ص 25 به بعد.

💡تذکر اول: می‌بینیم که در مسالۀ شفاعت، مقصود از "بدون اذن خداوند بودن شفاعت" در دلالات نصوص شریعت و اقوال اهل علم، به معنای اعتقاد ربوبی و استقلال شافع در تاثیر است، نه صرفاً اجازۀ بیان شفاعت به شفاعت‌گر توسط خداوند، لذا همین مفهوم در نصوص شریعت دربارۀ شفاعت مشرکین بیان شده -زیرا به ربوبیت شافعان معتقد بودند- و شفاعت شرکی آنان هیچ سنخیتی با باور جمهور مسلمان در تمام عصور -که خوارج معاصر آنها را قبوری می‌نامند- ندارد.

(6)

مجاهد دین

11 Nov, 10:11


💡تذکر دوم: خوارج معاصر در صدد اثبات توحید ربوبی مشرکین هستند، و معتقد به عدم وجود ارتباط و تلازم میان وقوع شرک در الوهیت و شرک در ربوبیت هستند؛ و اینکه وقوع شرک در الوهیت مستلزم اعتقاد ربوبی در معبود نیست در حالی که قرآن و سنت و اقوال اهل علم من جمله ابن تیمیه رحمه الله بر خلاف آنچه وهابیت و خوارج معاصر می‌گویند می‌باشد. چنانکه در نقل قول بالا ابن تیمیه به تفصیل کامل کیفیت شفاعت خواهی مشرکان در منافع دنیوی‌شان را تشریح نموده و گفته که آنها به شافعانی معتقد بودند که برای شفاعت کردن احتیاجی به اجازه و رضایت الله دربارۀ شفاعت شونده نداشتند و می‌گوید آنها شفیعانی از جنس واسطه‌های بین پادشاهان و رعیت ثابت می‌کردند: «من أثبت وسائط بين الله وبين خلقه كالوسائط التي تكون بين الملوك والرعية فهو مشرك؛ بل هذا دين المشركين عباد الأوثان».

💡تذکر سوم: نه تنها قدرت فهمیدن قرآن و سنت از خوارج سلب شده است بلکه حتی قدرت فهمیدن اقوال علما را نیز ندارند و اقوال علما را برعکس مرادی که داشته‌اند می‌فهمند و در غیر موضع خودشان به کار می‌برند،
🔹برای مثال ابن تیمیه رحمه الله در قاعدة عظيمة (1/121) می‌گوید: «‌لم يسنّ أحد من الأنبياء للخلق أن يطلبوا من الصالحين الموتى، والغائبين، والملائكة، دعاء، ولا شفاعة، بل هذا أصل الشرك، فإن المشركين إنما اتخذوهم شفعا».
🔸ترجمه: «هیچ‌ پیامبری برای مخلوقات، طلب از اموات صالح، غائبین و ملائکه را سنت ندانسته است. بلکه این اصل و اساس شرک است، برای اینکه همانا مشرکین آنها را شفاعت‌گران خویش قرار دادند».

👈سپس کانال رهروان خوارج از این قول مجمل ابن تیمیه چنین نتیجه گرفته است و می‌گوید: «توجه نمایید که چگونه ابن تیمیه رحمه‌الله مفهوم -شفاعت- را که میان بسیاری از مبتدعان مسلمان رایج است، اصل و اساس شرک تلقی نموده و آن ‌را هم‌سنخ با اعتقاد مشرکین در مسأله‌ی شفاعت معرفی کرد».

▫️به این قوم سفهاء الأحلام می‌گویم: کجا ابن تیمیه رحمه الله مجرد درخواست شفاعت از مردگان یا غایبان یا ملائکه را اگرچه شخص، شفاعت آنها را از جنس واسطه‌های بین پاداشاهان و رعیت ندانسته باشد، اصل شرک و همسنخ با اعتقاد مشرکین در مسألۀ شفاعت معرفی کرده است؟ چرا خوارج معاصر چشمانشان را از دیدن آن همه نصوص مفصل ابن تیمیه در شرح کیفیت شفاعت شرکی مشرکان کور ساخته‌اند و از آن اقوال حرفی به میان نمی‌آورند، اما در اینجا به سخن مجمل او استناد می‌کنند، در حالی که اولا خود ابن تیمیه رحمه الله و فهم او ملاک تشخیص حق از باطل نیست و دوما باید کلام مجمل او را به مفصل او بازگرداند و آن را در سیاق اصلی‌اش قرائت نمود،
🔹چنانکه شیخ الاسلام ابن تیمیه دربارۀ فهم کلام علما می‌گوید: «فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُفَسَّرَ كَلَامُ الْمُتَكَلِّمِ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ، وَيُؤْخَذَ كَلَامُه ‌هاهُنَا وَهَاهُنَا، وَتُعْرَفَ مَا عَادَتُهُ يَعْنِيهِ وَيُرِيدُهُ بِذَلِكَ اللَّفْظِ إِذَا تَكَلَّمَ بِهِ، وَتُعْرَفَ الْمَعَانِي الَّتِي عُرِفَ أَنَّهُ أَرَادَهَا فِي مَوْضِعٍ آخَرَ، فَإِذَا عُرِفَ عُرْفُهُ وَعَادَتُهُ فِي مَعَانِيهِ وَأَلْفَاظِهِ، كَانَ هَذَا مِمَّا يُسْتَعَانُ بِهِ عَلَى مَعْرِفَةِ مُرَادِهِ.وَأَمَّا إِذَا اسْتُعْمِلَ لَفْظُهُ فِي مَعْنًى لَمْ تَجْرِ عَادَتُهُ بِاسْتِعْمَالِهِ فِيهِ، وَتُرِكَ اسْتِعْمَالُهُ فِي الْمَعْنَى الَّذِي جَرَتْ عَادَتُهُ بِاسْتِعْمَالِهِ فِيهِ، وَحُمِلَ كَلَامُهُ عَلَى خِلَافِ الْمَعْنَى الَّذِي قَدْ عُرِفَ أَنَّهُ يُرِيدُهُ بِذَلِكَ اللَّفْظِ بِجَعْلِ كَلَامِهِ مُتَنَاقِضًا، وَتَرْكِ حَمْلِهِ عَلَى مَا يُنَاسِبُ سَائِرَ كَلَامِهِ، كَانَ ذَلِكَ تَحْرِيفًا لِكَلَامِهِ عَنْ مَوْضِعِهِ، وَتَبْدِيلًا لِمَقَاصِدِهِ وَكَذِبًا عَلَيْهِ».
🔸ترجمه: «پس واجب است که کلام گوینده بعضی‌اش با بعضی دیگرش تفسیر شود، و از قسمت‌های مختلف کلامش گرفته شود، و اگر در کلامش لفظی را به کار بُرد پس باید عادتش شناخته شود که چه معنایی را از آن لفظ اراده داشته است و معناهایی که دانسته شده که او در جاهای دیگر از آن لفظ آن معناها را اراده داشته است شناخته شود، پس اگر عرف و عادت او در معانی و الفاظش شناخته شد، این کار به معرفت مراد و خواستۀ او کمک می‌کند. و اما اگر لفظش را در معنایی به کار ببرد که در عادت او نبود که چنین معنایی را برای آن لفظ بکار ببرد، و بکار بردن آن لفظ را در معنایی که عادت او برای استعمال بر آن معنا جریان داشت، ترک کند، و کلامش را بر خلاف معنایی حمل کند که فهمیده شده که منظور او از آن لفظ همان معنا بوده است، پس در این صورت کلامش را متناقض ساخته و کلامش را بر آنچه که مناسب دیگر کلام‌هایش است حمل نکرده است، و چنین چیزی تحریف کلام گوینده از موضع خودش و تغییر مقاصد و اهداف او و دروغ بستن بر او می‌باشد».
🗒الجواب الصحيح لمن بدل دين المسيح، ج 4 ص 44.

(7)

مجاهد دین

11 Nov, 10:11


🔹شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه‌الله می‌گوید: «أنه يراد بذلك نفي الشفاعة التي يثبتها أهل الشرك ومن شابههم من أهل البدع: من أهل الكتاب والمسلمين الذين يظنون أن للخلق عند الله من القدر أن يشفعوا عنده بغير إذنه كما يشفع الناس بعضهم عند بعض فيقبل المشفوع إليه شفاعة شافع لحاجته إليه رغبة ورهبة وكما يعامل المخلوق المخلوق بالمعاوضة. فالمشركون كانوا يتخذون من دون الله شفعاء من الملائكة والأنبياء والصالحين ويصورون تماثيلهم فيستشفعون بها ويقولون: هؤلاء خواص الله فنحن نتوسل إلى الله بدعائهم وعبادتهم ليشفعوا لنا كما يتوسل إلى الملوك بخواصهم لكونهم أقرب إلى الملوك من غيرهم فيشفعون عند الملوك بغير إذن الملوك وقد يشفع أحدهم عند الملك فيما لا يختاره فيحتاج إلى إجابة شفاعته رغبة ورهبة. فأنكر الله هذه الشفاعة فقال تعالى: {من ذا الذي يشفع عنده إلا بإذنه}... فهذه الشفاعة التي أثبتها المشركون للملائكة والأنبياء والصالحين حتى صوروا تماثيلهم وقالوا: استشفاعنا بتماثيلهم استشفاع بهم وكذلك قصدوا قبورهم وقالوا: نحن نستشفع بهم بعد مماتهم ليشفعوا لنا إلى الله وصوروا تماثيلهم فعبدوهم كذلك وهذه الشفاعة أبطلها الله ورسوله وذم المشركين عليها وكفرهم بها»
🔸ترجمه: «منظورش از این آیات، نفی کردن آن نوع شفاعتی است که مشرکان و مبتدعان اثبات می‌کردند، مبتدعانی از اهل کتاب و از مسلمانان که گمان می‌کنند بعضی از مخلوقات در نزد خداوند از چنان قدر و منزلتی برخوردارند که می‌توانند بدون نیاز به اجازۀ خداوند شفاعت کنند، به همان شکلی که بعضی از مردم نزد بعضی دیگر شفاعت می‌کنند و آن کسی که نزدش شفاعت شده است مجبور است بخاطر احتیاجی که از روی رغبت و رهبت به شفاعت‌کننده دارد، شفاعتش را قبول کند.
▫️پس مشرکان شفیعانی من دون الله از ملائکه و پیامبران و صالحان اتخاذ می‌کردند و مجسمه‌های آنان را درست می‌کردند و از آنان درخواست شفاعت می‌کردند و می‌گفتند: اینها خواص الله هستند پس ما اینها را دعا و عبادت می‌کنیم تا برایمان شفاعت کنند و به خداوند نزدیک شویم، درست به همان شکلی که بوسیلۀ خواص پادشاهان به پادشاهان نزدیک می‌شویم. چون خواص پادشاهان به نسبت دیگران به پادشاهان نزدیک‌تر هستند و می‌توانند نزد پادشاهان بدون اجازۀ آنان شفاعت کنند. مثلاً یکی از خواص (و نزدیکان) پادشاه در نزد پادشاه دربارۀ چیزی که پادشاه نمی‌خواهد انجام بدهد شفاعت می‌کند، و آن پادشاه از روی رغبت و رهبتی که به خواصش دارد (یعنی به کارهایی که خواصش برای او انجام می‌دهد احتیاج دارد و از اینکه برایش کار نکند می‌ترسد) پس ناچار است که شفاعت خواصش را قبول کند. ▫️و خداوند چنین شفاعتی را انکار کرده است و می‌فرماید: {مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ} [البقرة: 255] {کیست که در نزد او جز با اجازۀ او شفاعت کند} ... پس این، آن شفاعتی است که مشرکان برای ملائکه و پیامبران و صالحین اثبات می‌کردند تا اینکه مجسمه‌های آنان را نیز ساختند و گفتند استشفاع ما به مجسمه‌هایشان همان استشفاع به آنان است، و همچنین قصد قبرهای آنان را کردند و گفتند: ما بعد از مرگشان به آنان استشفاع می‌کنیم تا نزد خداوند برایمان شفاعت کنند، و مجسمه‌های آنان را ساختند و به این شکل آنان را عبادت کردند، پس این چنین شفاعتی را خداوند و رسولش باطل ساخته‌اند و مشرکان را بخاطر اعتقاد به چنین شفاعتی سرزنش کرده و بخاطرش آنان را کافر دانسته‌اند».
🗒مجموع الفتاوی، ج 1 صص 149- 151.

💡تذکر: چیزی‌که ابن تیمیه رحمه ‌الله آن‌ را شفاعت شرکی می‌داند، شفاعتی است که بدون نیاز به اجازۀ الله متعال باشد، چنانچه فرمودند: «الذين يظنون أن للخلق عند الله من القدر أن يشفعوا عنده بغير إذنه كما يشفع الناس بعضهم عند بعض» و اگر قید "مرده یا غایب بودن شافع" (با فهمی ‌که خوارج معاصر دارند) فارقی میان شفاعت شرکی و غیر شرکی می‌بود، دیگر فرقی میان اعتقاد به وجود شافعی که می‌تواند به اذن الله شفاعت ‌کند با شافعی که می‌تواند بدون نیاز به اذن الله شفاعت کند وجود نمی‌داشت! و این ثمرۀ پشت‌کردن به قرآن و سنت و اقوال اهل علم، و تکیه‌نمودن بر فهم ناقص خود است که امروزه خوارج معاصر به آن مبتلا شده‌اند.

(4)

مجاهد دین

11 Nov, 10:11


🔹 در جایی دیگر شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه‌الله می‌گوید: «فهذه الشفاعة التي كان المشركون يثبتونها أبطلها القرآن في غير موضع، وهي كشفاعة المخلوق عند المخلوق بغير إذنه، فإن هذا الشافع شريك للمشفوع إليه، فإنه طلب منه ما لم يكن يريد أن يفعله، فيحتاج لقضاء حق الشفيع أن يفعله، فالشفيع بغير إذن المشفوع إليه شريك له، والله تعالى لا شريك له، ولهذا قال: {لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ} [البقرة: 255] فلو شفع أحد بغير إذنه شفاعة نافعة مقبولة كان شريكًا له، وهو سبحانه لا يشفع عنده أحد إلا بإذنه».
🔸ترجمه: «پس این شفاعتی که مشرکان آن را اثبات می‌کردند خداوند در جاهای مختلف قرآن آن را باطل کرده است، که مانند شفاعت یک مخلوق در نزد مخلوق دیگر است آن هم بدون اجازۀ او. چون در این حالت شافع (شفاعت‌کننده) شریک مشفوع الیه (کسی که نزدش شفاعت می‌کند) می‌شود. یعنی شافع از مشفوع الیه چیزی را می‌خواهد که مشفوع الیه دلش نمی‌خواهد انجام بدهد، اما برای برآورده کردن حق شفیع، مجبور است که خواستۀ او را انجام بدهد. پس شفیعی که بدون اجازۀ مشفوع الیه شفاعت کند، شریک او محسوب می‌شود، در حالی که خداوند متعال شریکی ندارد، و برای همین می‌فرماید: {آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن اوست. کیست که در نزد او جز با اجازۀ او شفاعت کند} [البقرة: 255]. پس اگر کسی بدون اجازۀ او شفاعتی نافع و مقبول کند، پس شریک اوتعالی شده است، و در نزد خداوند سبحان کسی جز با اجازۀ او شفاعت نمی‌کند».
🗒 قاعدة عظيمة في الفرق بين عبادات أهل الإسلام والإيمان وعبادات أهل الشرك والنفاق، ص 122.

💡تذکر: توجه نمایید که چگونه ابن تیمیه رحمه‌الله حقیقت شفاعت شرکی که مشرکان به آن معتقد بودند را تشریح می‌نماید و میان شفاعت شرکی با شفاعتی که به اذن الله باشد تفاوت قرار داده است. لذا می‌بینیم که تا به این‌جا هیچ‌گونه خبری از قید -مرده یا غایب بودن شفاعت کننده- (بر اساس باور خوارج معاصر) برای شرکی شدن شفاعت وجود نداشته و بلکه قرائنی در تغایر با آن وجود دارد که بدان متذکر شدیم. همچنین خبری از "در مقدور بودن بشر" و این قیود ناهنجار خوارج وجود ندارد.

🔹سپس شیخ الاسلام رحمه‌الله آیاتی را مبنی‌ بر این موضوع سرد نموده و در ادامه می‌فرمایند :« والشفعاء الذين يشفعون عنده: لا يشفعون إلا بإذنه كما قال: {من ذا الذي يشفع عنده إلا بإذنه} وقال تعالى: {ولا يشفعون إلا لمن ارتضى} وقال تعالى: {قل ادعوا الذين زعمتم من دون الله لا يملكون مثقال ذرة في السماوات ولا في الأرض وما لهم فيهما من شرك وما له منهم من ظهير} {ولا تنفع الشفاعة عنده إلا لمن أذن له} . فبين أن كل من دعي من دونه ليس له ملك ولا شرك في الملك ولا هو ظهير. وأن شفاعتهم لا تنفع إلا لمن أذن له. وهذا بخلاف الملوك فإن الشافع عندهم قد يكون له ملك وقد يكون شريكا لهم في الملك وقد يكون مظاهرا لهم معاونا لهم على ملكهم وهؤلاء يشفعون عند الملوك بغير إذن الملوك هم وغيرهم والملك يقبل شفاعتهم: تارة بحاجته إليهم وتارة لخوفه منهم وتارة لجزاء إحسانهم إليه ومكافأتهم ولإنعامهم عليه؛ حتى إنه يقبل شفاعة ولده وزوجته لذلك فإنه محتاج إلى الزوجة وإلى الولد؛ حتى لو أعرض عنه ولده وزوجته لتضرر بذلك ويقبل شفاعة مملوكه؛ فإذا لم يقبل شفاعته؛ يخاف أن لا يطيعه أو أن يسعى في ضرره. وشفاعة العباد بعضهم عند بعض: كلها من هذا الجنس. فلا يقبل أحد شفاعة أحد إلا لرغبة أو رهبة. والله تعالى: لا يرجو أحدا ولا يخافه ولا يحتاج إلى أحد بل هو الغني قال تعالى: {ألا إن لله من في السماوات ومن في الأرض وما يتبع الذين يدعون من دون الله شركاء إن يتبعون إلا الظن وإن هم إلا يخرصون} إلى قوله: {قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه هو الغني له ما في السماوات وما في الأرض} . والمشركون: يتخذون شفعاء من جنس ما يعهدونه من الشفاعة. قال تعالى: {ويعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله قل أتنبئون الله بما لا يعلم في السماوات ولا في الأرض سبحانه وتعالى عما يشركون} ... والمقصود هنا: أن من أثبت وسائط بين الله وبين خلقه كالوسائط التي تكون بين الملوك والرعية فهو مشرك؛ بل هذا دين المشركين عباد الأوثان كانوا يقولون: إنها تماثيل الأنبياء والصالحين وإنها وسائل يتقربون بها إلى الله؛ وهو من الشرك الذي أنكره الله على النصارى حيث قال: {اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أربابا من دون الله والمسيح ابن مريم وما أمروا إلا ليعبدوا إلها واحدا لا إله إلا هو سبحانه عما يشركون}».

(5)

مجاهد دین

11 Nov, 10:11


3️⃣نکتۀ سوم: برای وقوع شرک در "دعا"، اعتقاد به استقلال در تأثیر شرط است، زیرا مدار حکم شرک، صرف ربوبیت "دعای من دون الله" برای غیر الله متعال است، حال چه آن شخص امری که به ظاهر در مقدور بشر حی و حاضر است را از او طلب کرده باشد و چه امری غیر مقدور را. مانند مشرکین عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم که یکی از ده‌ها مواردی که از آلهۀ خویش مسألت داشتند، شفاعت و وساطت بدون اذن الله و نافذ بود، نه مجرد درخواست شفاعت از مخلوقی زنده یا مرده، یا حاضر یا غایب. چنانچه خداوند متعال از زبان آنان در قرآن کریم می‌فرمایند: ﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَـٰۤؤُلَاۤءِ شُفَعَـٰۤؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ﴾ [يونس ١٨]
زیرا اگر شخصی اعتقاد به استقلال در تاثیر نداشته باشد -با إذن خداوند-، و با این حال طلب شفاعت او شرک باشد -چنانکه خوارج معاصر شفاعت‌خواهی مشرکان عرب را اینگونه فهم کرده‌اند-، پس طلب او از شخص حی حاضر نیز باید شرک باشد، و چون در قرآن و سنت و اجماع، مناط شرکی بودن دعا، مرده یا غایب بودن دعاشونده و مناط عدم شرکی بودن دعا، زنده و حاضر بودن دعاشونده قرار داده نشده است؛ در نتیجه قید "من دون الله" یا "بدون اذن الله" که بر جنبۀ ربوبیت دعاشونده دلالت دارد، تنها قیدی است كه مناط حکم شرکی‌بودن دعا و طلب خواهد بود؛ نه قید مرده یا غایب بودن دعاشونده، یا در مقدور بشر بودن یا نبودن امری که از او طلب شده است.

زیرا اگر دعا و طلب از مرده یا غایب حتی با اعتقاد به "بإذن الله بودن و تحت مشیت الله بودن قدرت او" و اینکه او فقط یک سبب مقرر شده از طرف الله است، باز مناطی برای شرکی بودن طلب از او باشد، و طلب از او شامل حکم آیاتی که عبارت دعای من دون الله در آن آمده است شده باشد، مانند: ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ﴾ [الأعراف: 197] [فاطر: 13] [فاطر: 40] ، پس این مورد در طلب از "زنده" یا "حاضر" نیز حاصل بوده و شخص باید به موجب دعا و طلب از زنده یا حاضر نیز مشرک شود چراکه زنده و حاضر نیز شامل من دون الله می‌شود. پس طبق فهم وهابیت، قید "من دون الله" یا "بدون إذن الله" یا "مع الله" که در آیات آمده است حقیقتا لَغْوی است که هیچ تاثیری در اطلاق حکم شرک بر وی ندارد بلکه فقط قید مرده یا غایب بودن مؤثر است! که چنین قیدی در هیچ کجای قرآن و سنت و اجماع نیامده است. در حالی‌که ما می‌بینیم در نصوص شریعت، حکم عدم شرک و عدم کفر بودن، به دعا و ندا از مخلوق چه زنده و حاضر و چه غایب و مرده، در صورتی که با اعتقاد به "بإذن الله" بودن قدرت او باشد، تعلق گرفته است و چندی‌پیش به دو آیه اشاره کردیم (یکی: صحابه‌ای که در حال فرار از جنگ بودند و قدرت کمک کردن به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را نداشتند توسط رسول خدا به دعا و فریاد خوانده شدند، و دیگری: پرندگان مرده و غایب که بر روی کوه‌ها قرار داده شده بودند، از راه دور توسط ابراهیم علیه السلام دعا و ندا زده شدند و از اجساد خورد شده و مُردۀشان که از او غایب بودند طلب آمدن به نزد خود را نمود) و دانستیم که حکم شرک و کفر بودن دعا تنها به دعایی تعلق گرفته که دعاکننده اعتقاد به ربوبیت دعاشونده داشته باشد و آن دعا برای ربی غیر از الله متعال صرف شده باشد. و این مورد به تنهایی کاشف تلبیس مخالفین است.

(2)

مجاهد دین

11 Nov, 10:11


4️⃣نکتۀ چهارم: مبنای شفاعتی ‌که پذیرفته‌شدن آن توسط الله در قرآن کریم وجود دارد (یعنی مبنای پذیرفته‌شدن شفاعت‌ در حق شفاعت‌شونده از شفاعت‌کننده توسط الله)، ارتباطی به مکان و زمان (اخروی یا دنیوی بودن) شفاعت‌کردن ندارد، بلکه مبنای پذیرفته‌شدن آن، شروط و ضوابطی است که در قرآن کریم برای شفاعت کننده و شفاعت شونده بیان شده است مانند مومن بودن شفاعت کننده و شفاعت شونده. پس هرگاه این شروط و ضوابط در حق شفاعت‌کننده و شفاعت‌شونده وجود داشته باشد، آن شفاعت نزد الله پذیرفته می‌شود حال چه در دنیا رخ داده باشد چه در آخرت. و یکی از نمونه‌های آن "شفاعت عظمی" در آخرت می‌باشد و این نوع از شفاعت، با شفاعت‌های جایز و ثابت دیگر دنیوی و اخروی تفاوتی در مبنای پذیرفته شدنشان ندارد. اما مشرکان عموماً چون اعتقادی به معاد نداشتند برای همین از معبودات خویش تحت عنوان "شفاعت" تنها منافعی دنیوی را طلب می‌نمودند آن هم با این اعتقاد که معبوداتشان بدون اینکه نیازی به کسب اجازه برای شفاعت کردن در حق شفاعت شونده داشته باشند، بخاطر شراکتی که با الله در تدبیر جهان هستی دارند، می‌توانند در حق آنان شفاعت نافذ کنند برای همین خداوند متعال در آیات بسیاری بیان فرموده که شفاعتی که مشرکان به آن معتقد هستند به آنان نفعی نمی‌رساند و باعث مشرک شدنشان می‌گردد.
برای مثال خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٨٧﴾ [مريم: 87]
«آنها مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسی‌که نزد (الله) رحمان عهدی گرفته باشد».

🔹ابن القیم رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «فَإِنَّهُ سُبْحَانَهُ نفى الشَّفَاعَة الشركية الَّتِي كَانُوا يعتقدونها وأمثالهم من الْمُشْركين وَهِي شَفَاعَة الوسائط لَهُم عِنْد الله فِي جلب مَا يَنْفَعهُمْ وَدفع مَا يضرهم بذواتها وأنفسها بِدُونِ توقف ذَلِك على إِذن الله ومرضاته لمن شَاءَ أَن يشفع فِيهِ الشافع».
🔸ترجمه: «خداوند سبحان شفاعت شرکی که مشرکان و امثال آنان به آن معتقد بودند را نفی کرد و آن هم، شفاعت‌کردن واسطه‌ها برایشان در نزد الله برای جلب آنچه به نفعشان است و دفع آنچه به ضررشان است، آن هم با ذات خودشان و با نفس خودشان بدون اینکه متوقف بر اذن و اجازۀ خداوند و رضایت او برای کسی که شافع می‌خواهد درباره‌اش شفاعت کند باشد».

👈در نتیجه: تغییر معانیِ ضوابطی‌که برای پذیرفته‌شدن شفاعت‌خواهی، در قرآن و سنت و کلام اهل علم اثبات شده است مانند: قيد "بإذن الله" و متنوع و متفاوت و مغایر نشان‌دادن شفاعت‌خواهی مشرکان توسط خوارج معاصر به بهانۀ عدم اعتقاد آنان به معاد، در واقع مغالطۀ احمقان است. چراکه هدف از شفاعت، حصول نفع و دفع ضرر است، و مکان و زمان (دنیوی یا اخروی بودن) کسب نفع و دفع ضرر بوسیلۀ شفاعت، مناطی برای تمایز قائل شدن بین شفاعت توحیدی با شفاعت شرکی نیست، بلکه مناط آن، اعتقاد به بإذن الله بودن شفاعت یا بدون اذن الله بودن و نافذ بودن شفاعت است، و کسی که جزو عُقلا محسوب شود این را به ضرورت عقل و نقل درک می‌کند و کسی که غیر این را بگوید باید در عقل او شک نمود.

(3)

مجاهد دین

11 Nov, 10:10


🌈 نقض شبهۀ شفاعت‌خواهی مشرکین با وجود قید -بإذن‌الله-

مضمون شبهه: خوارج تکفیری با حذف نمودن قید "بإذن الله" می‌گویند: طلب هرنوع امری از اموات شرک است، و این شرط در شفاعت‌خواهی مشرکین موجود بود، و شرک رخ می‌دهد اگرچه شخص بصورت اخذ اسباب از اموات طلب نماید. و با اعتقاد به حصول آن با اذن خداوند، باز چنین طلبی شرک است.

در این مقام چند نکتۀ مختصر در نقض این شبهه‌ مطرح می‌کنم.

1️⃣نکتۀ اول- «دعا» در لغت عرب به معنای: مطلق ندا است. و ما برای تعامل با نصوص شریعت، به دلالات لغت عرب ملزم هستیم. لذا هرگونه ندایی از نظر شریعت "دعاء" اصطلاحی محسوب می‌شود، مگر اینکه دلیلی خاص از شریعت وارد شود تا عموم وارده در اطلاق "دعا" را مقید سازد. لذا -برای این‌ مطلب که مطلق ندا عبادت نیست بلکه تنها دعا از مخلوق با اعتقاد به ربوبیتش کفر و شرک است-، بیش از هر موضوع دیگری برایش از قرآن و سنت دلیل وجود دارد.
به عنوان مثال: دلایلی از قرآن برای اینکه صرف -دعا- برای غیر الله شرک و کفر نیست:
۱- ﴿وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ فِيٓ أُخۡرَىٰكُمۡ﴾ [آل عمران: 153] «پیامبر از پشت سرتان شما را فرا می‌خواند»
۲- ﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ﴾ [البقرة: 260] «فرمود: پس چهار پرنده را برگیر، آنگاه آنها را پیش خود قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر کوهی قسمتی از آن را بگذار، آنگاه آنها را فرا بخوان؛ شتابان به سوی تو می‌آیند».
٣- هر دلیلی که اثبات کند مطلق دعا، عبادت نیست و مطلق دعای غیر الله متعال مذموم نیست، پس به دلالت لزوم اثبات می‌کند که دعای غیر الله شرک و کفر نیست مگر اینکه با اعتقاد به ربوبیت دعاشونده باشد. پس صرف دعا برای غیر الله متعال شرک نبوده و ده‌ها آیه مبنی ‌بر این موضوع در قرآن کریم وجود دارد.
در نتیجه: هرگونه ندایی «دعا» محسوب می‌شود و اطلاقی که در دلالت این واژه وجود دارد حفظ شده و نصوص شریعت در این باب بر مبنای آن فهم می‌گردد. مگر اینکه شریعت حالت خاصی از ندا را استثنا نماید و آن حالت: «طلب از یک مخلوق، حال چه زنده باشد یا مرده و چه حاضر باشد یا غایب، با اعتقاد به ربوبیت او در هر امر کوچک و بزرگی است».
این حالت را قرآن، سنت و اجماع بیان نموده است؛ پس هنگامی که در شریعت "دعای من دون الله" اطلاق می‌گردد، تنها این حالت استثناء مراد است، لذا باقی افراد عام ضمن دلالت لفظ عام باقی می‌مانند و خارج از مفهوم عبادت و معنای دعای من دون الله هستند، تا زمانی‌که برای عبادت بودن آن دلیلی از قرآن؛ سنت و اجماع ارائه شود.

2️⃣نکتۀ دوم- شکی وجود ندارد که پیامبران الهی علیهم‌ السلام دارای معجزاتی هستند که نوع بشر بر آنها توانا نیست، زیرا قرار است آن معجزات برای اقوامشان اعجاز باشد تا به‌عنوان یکی از دلایل صدق ادعای نبوت تلقی گردد.
اما سؤال: آیا طلب امری که نبی بر آن توانا نیست از وی شرک است؟
قطعا خیر؛ با اینکه نوع بشر بر آن امر توان ندارد، لیکن: «طلب از شخصی که اعتقاد به ربوبیتش دارد» نیست. لذا چنین طلبی در عموم ادلۀ شرک وارد نمی‌شود.
اما اینجا دو مساله وجود دارد:
۱- نزد اهل‌ سنت و جماعت، امری که در آن -إذن- خداوند به شخص در امری خاص تعلق گرفته، نباید آن قدرت مانند یکی از اوصاف خداوند باشد، یعنی نمی‌توان گفت: فلانی به اذن خداوند هر صدایی را می‌شنود و به هر چیزی علم دارد. زیرا اهل سنت و جماعت خداوند را از دو چیز منزه می‌سازند:
اول: از نقائصی که سلب آن در شریعت وارد شده و نقائصی که با صفات کمال خداوند متعال در تضاد باشد.
دوم: از اینکه احدی در کمال خداوند با خداوند شریک باشد.
۲- مبنای این طلب، اعتقاد شخص به این مهم است که نبی "بإذن الله" و به عنوان یک سبب، قدرت انجام آن امر را داشته باشد؛ نه این‌که بگوییم: «طلب از هر شخص اگر حی و حاضر بود پس شرک نیست اما اگر مرده یا غایب بود پس شرک خواهد بود؛ اگرچه هم آن مرده یا غایب را فقط یک سبب بداند که "بإذن الله" قرار است چنین قدرتی داشته باشد».
زیرا چنین حالتی استثنای آن در نصوص شریعت وجود ندارد و ضمن مطلق دلالتی که در معنای "دعا" وجود دارد وارد می‌شود و صرف آن برای غیر الله متعال شرک نمی‌شود.

(1)

مجاهد دین

10 Nov, 16:34


⭕️ "مسیر ایمان" کانالی برای:

نشان دادن پشت پرده واقعی تمدن و فرهنگ پوشالی غرب
حمایت از مظلومان غزه و پوشش آخرین اخبار و تحولات جنگ فلسطین
معرفی الگوهای اصیل اسلامی
بررسی تاریخ اسلام و مهمترین رویدادهای تقویم اسلامی
بررسی و پاسخ به شبهات ملحدان و اسلام ستیزان
پرداختن به معجزات قرآن و احادیث پیامبر(ص)
بررسی و پاسخ به مسائل فقهی

لطفا به کانال ما بپیوندید و آنرا به خانواده, دوستان و آشنایان خود معرفی کنید:

https://t.me/masire_iman
https://t.me/masire_iman
https://t.me/masire_iman

مجاهد دین

10 Nov, 11:55


🔹 ابن تیمیه رحمه الله نیز می‌گوید: «وَمَا كَانَ كُفْرًا مِنْ الْأَعْمَالِ الظَّاهِرَةِ: كَالسُّجُودِ لِلْأَوْثَانِ وَسَبِّ الرَّسُولِ وَنَحْوِ ذَلِكَ فَإِنَّمَا ذَلِكَ لِكَوْنِهِ مُسْتَلْزِمًا لِكُفْرِ الْبَاطِنِ وَإِلَّا فَلَوْ قُدِّرَ أَنَّهُ سَجَدَ قُدَّامَ وَثَنٍ وَلَمْ يَقْصِدْ بِقَلْبِهِ السُّجُودَ لَهُ بَلْ قَصَدَ السُّجُودَ لِلَّهِ بِقَلْبِهِ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ كُفْرًا وَقَدْ يُبَاحُ ذَلِكَ إذَا كَانَ بَيْنَ مُشْرِكِينَ يَخَافُهُمْ عَلَى نَفْسِهِ فَيُوَافِقُهُمْ فِي الْفِعْلِ الظَّاهِرِ وَيَقْصِدُ بِقَلْبِهِ السُّجُودَ لِلَّهِ كَمَا ذُكِرَ أَنَّ بَعْضَ عُلَمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَعُلَمَاءِ أَهْلِ الْكِتَابِ فَعَلَ نَحْوَ ذَلِكَ مَعَ قَوْمٍ مِنْ الْمُشْرِكِينَ حَتَّى دَعَاهُمْ إلَى الْإِسْلَامِ فَأَسْلَمُوا عَلَى يَدَيْهِ وَلَمْ يُظْهِرْ مُنَافِرَتَهُمْ فِي أَوَّلِ الْأَمْرِ».
🔸ترجمه: «اعمالی ظاهری مانند سجود برای بت‌ها و دشنام دادن به پیامبر، و نحو آن که کفر هستند، همانا به این خاطر کفر هستند چون مستلزم کفر در باطن هستند وگرنه اگر چنین مقدّر آید که شخصی در جلوی بتی سجده کند و با قلبش قصد سجده برای آن بت را نکرده باشد بلکه با قلبش قصد سجده برای الله را کرده باشد، پس با آن سجده‌اش کافر نمی‌شود. و در صورتی که در بین مشرکان باشد و از جانش بترسد انجام چنین سجده‌ای مباح خواهد بود و به این شکل در ظاهر فعلش با آنها موافق خواهد بود اما با قلبش قصد سجده برای الله را می‌کند. چنانکه ذکر شده که بعضی از علمای مسلمین و علمای اهل کتاب و نحو آن همانند چنین سجده‌ای را با مشرکان انجام داده‌اند تا اینکه آنها را به اسلام دعوت کنند و بر دستان آنان اسلام آوردند و باعث نشد که مشرکان در همان ابتدای امر از آنها (و دعوت به اسلامشان) نفرت پیدا کنند و از دعوت آنها رویگردانی کنند».
🗒 مجموع الفتاوى، ج 14 ص 120.

مجاهد دین

09 Nov, 08:46


صلاح مهدوی سخنی از عالمی به نام احمد بن الحفید آورده که او از اشاعره نقل کرده که آنها گفته اند بت پرستان برای بت هایشان صفات إلهیت و ربوبیت قائل نبودند.

می گویم: این شخص یا اشعری نیست، و یا خودش نیز اشعری است.

حالت اول: اگر اشعری نباشد، پس سخن او درباره اشاعره قبول نیست زیرا اقوال علمای اشاعره موجود است که گفته اند مشرکان در ربوبیت و إلهیت مشرک بودند.

حالت دوم: اگر خودش نیز اشعری باشد، پس این بدتر خواهد شد، زیرا او در ادامه از یکی از علمای حنفی نقل کرده که گفته مشرکان وحدانیت الله را در ربوبیت و إلهیتش انکار می کردند. سپس خود این عالم به فرض اینکه یکی از علمای اشعری است همین قول را تایید کرده و گفته: ويؤيده قوله تعالی (فيسبوا الله عدواً بغير علم).

پس اگر اشعری باشد، چون با آنچه از اشاعره نقل کرده، مخالفت کرده است، نشان می دهد که آنچه از اشاعره نقل کرده است حقیقتا قول علمای اشاعره نیست زیرا خودش بعنوان یک عالم اشعری با آن قول مخالف بوده است.

و اگر هم اشعری نباشد، پس نشان می دهد شناخت درستی از اقوال اشاعره نداشته است. پس صلاح مهدوی چگونه به این شخص که مخالف عقیده اوست استناد کرده است؟

@rad_shobahat

مجاهد دین

08 Nov, 10:56


🔵 اولین واجب بر فرد مکلف چیست؟

🔹آیا أشاعرة ، تکفیری هستند و عوام مسلمین را کافر میدانند؟

🔹آیا ایمان تقلیدی، پذیرفته میشود؟

👈 رد بر افتراءاتی که از جانب برخی از نا آگاهان و منحرفان بر أهل سنت و جماعت أشعریة و ماتریدیة زده میشود.


🎙ماموستا بهروز عزیزی ( زبان کوردی )


📅 تاریخ : 15 / 04 / 1400 — 25 / ذوالقعدة / 1442

▪️کانال ( نشر العلم الشرعی )
@NashroAlelmAsharei
┈┉┉━━❋✺❋━━┉┉┈
@NashroAlelmAsharei
@MBehroozAziziDars
@tawasolkhelfist

مجاهد دین

07 Nov, 13:50


🌈 هداية الخوارج في تصحيح الكوارث (12)

🔅(پاسخی به خالد عزیزی در دروغ هایش بر ائمه)

🖊نویسنده: مجاهد دین

▫️تعداد صفحات: 54

💡خالد عزیزی در مقاله‌ای 12 صفحه‌ای به نام: «پاسخ به یک شبهه و دفاع از ائمه» منتشر كرده و گفته است که آنچه از ائمۀ اهل سنت در حین زیارت قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و قبور اولیاء نقل شده است، فقط توسل به جاه آنان بوده است نه درخواست از خود صاحب قبر در کنار قبرش. و خالد عزیزی در این مقاله‌اش سعی کرده که در اقوال علمای اهل سنت چنین تدلیس و تلبیس کند که آنها از خود صاحب قبر درخواست هیچ چیزی ولو یک دعای خیر را هم نکرده‌اند، بلکه فقط به جاه صاحب قبر متوسل شده‌اند و نیز می‌گوید همین توسل به جاه نیز نزد اهل سنت حرام است! و ما این ادعای او را در این مقاله نقد و بررسی کرده‌ایم تا حقیقت برای خوانندگان واضح بشود. و ثابت کرده‌ام که خالد عزیزی بر علمای اهل سنت دروغ بسته است و نیز ملزم می‌شود که آنها را کافر و مشرک بنامند چنانکه بسیاری از وهابیان از تقیه و جهلی که امثال خالد عزیزی در آن هستند بیرون آمده‌اند و به عقیدۀ‌شان عمل می‌کنند و آشکارا این علما را کافر و مشرک می‌نامند.

@rad_shobahat

مجاهد دین

07 Nov, 08:02


🔹چنانکه امام الذهبی می‌گوید: «وكذلك القول في سجود المسلم لقبر النبي صلى الله عليه وسلم على سبيل التعظيم والتبجيل: لا يكفر به اصلاً بل يكون عاصياً، فليعرَّفْ أن هذا منهی عنه، وكذلك الصلاة إلى القبر».
🔸ترجمه: «سجده‌کردن شخص مسلمان برای قبر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر سبیل تعظیم و گرامی‌داشتنش نیز همینطور است، و اصلاً با آن کافر نمی‌شود، بلکه تنها گناهکار می‌شود، و به او یاد داده می‌شود که از چنین سجدۀ تکریمی ‌‌نهی شده است و خواندن نماز به سمت قبر نیز همینطور است».
🗒 معجم الشيوخ، ج: 1 ص: 73.

✔️ پس اگر سجده‌شونده، إله‌های باطل تاریخ مانند خورشید و ماه و نحو اینها و صنم و وثن آنها باشد، چون این إله‌ها در پندار معتقدینشان، همانند الله صفات و خصائص إلهی و ربوبی دارند و آنها را فرزندان و شریکان الله در ملک و خلق و تدبیر امور می‌دانند، پس حکم سجده برای آنها کفر و شرک به الله و عبادت آنها محسوب می‌شود. پس ضابط حکم نمودن ما به کفر بودن ظاهر عمل سجدۀ او، بتی است که برایش سجده کرده است و ما آن را دیده‌ایم. چون وقتی در جلوی بت سجده می‌کند، بت نیز برای ما قابل رؤیت است و در نتیجه وصفی ظاهر و منضبط خواهد بود.
✔️ و اگر سجده‌شونده، عادتاً إله نباشد و به عنوان إله گرفته نشده باشد، مانند پدر و مادر، پس حکم سجده برای او، با اینکه حرام است اما کفر نیست، چون در این حالت «سجده‌شونده» که پدر یا مادر است، وصفی ظاهر و منضبط است و ما او را هنگام سجده‌کردنِ سجده‌کننده برای او می‌بینیم و می‌دانیم که پدر یا مادر إله و بت نیستند تا اینکه آن را ضابطی برای کفر بودن سجده برای آنها قرار بدهیم. در نتیجه دقیقاً ظاهر همان سجده‌ای که برای بت یا برای الله انجام می‌شود اگر برای پدر و مادر انجام شود، کفر نخواهد بود. اما اگر پدر و مادر را نیز به همانند بت، و به همانند الله، دارای ربوبیّت و إلهیت دانست، در این صورت سجده برای پدر و مادر نیز شرک و عبادت غیر الله محسوب می‌شود.


اکنون شما بگویید، شخصی چون خالد عزیزی، مشکل گیرایی دارد و کندذهن است و اهلیت خطاب علمی را ندارد و در چیزی که تخصصش نیست وارد شده است، و یا نه، عناد و لجاجت و جحد دارد و از قصد نمی‌خواهد بفهمد؟

#مجاهد_دین
@rad_shobahat

(4)

مجاهد دین

07 Nov, 08:01


👈پس اگر العز بن عبدالسلام، اعتقاد به ربوبیّت را ضابط عبادت شدن سجده، قرار نداده باشد و سپس العمیری بگوید: "العز بن عبدالسلام و القرافی را یافتم که تا آن زمان اعتقاد به ربوبیّت را در عبادت و شرک معتبر نمی‌دانسته‌اند" به این ارشمیدس می‌گوییم که اشتباه یافته‌ای و اشتباه فهمیده‌ای! برای اینکه العز بن عبدالسلام، آن نهایت خضوع و تذللی که تو آن را در مفهوم عبادت و شرک معتبر می‌دانی را نیز معتبر ندانسته و ضابط عبادت شدن سجده قرار نداده است و در داخل کلامش نیز به آن تصریح کرده است، و گفته است که انسان تذللی بیشتر از آن تذللی که برای الله در عبادت انجام می‌دهد را برای پدر و مادر انجام می‌دهد اما به اجماع کافر نمی‌شود.

▫️پس نهایت خضوع و تذلل برای معبود، همانند اعتقاد به ربوبیّت معبود، وصفی غیر ظاهر و غیر منضبط است و مکانش داخل قلب است و چون شخص مسلمان در شریعت اسلام به وصفی ظاهر و منضبط حکم می‌کند نه به آنچه که در قلب وجود دارد، برای همین نهایت خضوع و تذلل برای تحریر مفهوم عبادت معتبر نمی‌باشد.

و العز بن عبدالسلام نیز دربارۀ ضابطی ظاهر و آشکار که سبب و علتی برای حکم نمودن بر عمل سجده باشد صحبت کرده و دنبال چنین ضابطی می‌گشته است تا حکم ظاهر مشترک سجده برای بت و سجده برای پدر و مادر را بر آن ضابط مناط نماید.
و القرافی نیز به همانند او دربارۀ ضابط و مناط حکم سجود صحبت کرده و می‌گوید که سجده برای بت بر وجه تذلل و تعظیم، حال چه به نهایت خود رسیده باشد و چه اندک باشد، کفر است، اما همان سجده را اگر بر وجه تذلل و تعظیم، با همان کیفیت و غایت و نهایت و اندکی که برای بت انجام داده بود و کفر بود، اگر برای پدر و مادر انجام بدهد کفر نخواهد بود.

👈 پس آنها دربارۀ وصفی ظاهر و منضبط می‌گشتند تا حکم سجده برای بت و سجده برای غیر بت، مثل پدر و مادر را بر آن وصف، معلق نمایند که چنانکه مشاهده کردیم این دو عالم، نه خصوصیات فعل (= سجود) و نه نهایت خضوع و تذلل فاعل (= سجده‌کننده)، را چنین وصف ظاهر و منضبطی نداستند.

✔️پس دقت کنید که آنها (یعنی عز بن عبدالسلام و القرافی) سجده برای بت را شرک و کفر می‌دانستند، اما نه بخاطر خصوصیات ظاهری فعل سجده، و نه بخاطر نهایت خضوع و تذلل سجده کننده. زیرا اگر سجده ذاتا عملی عبادی بود و انجام آن برای غیر الله در هر حال شرک می‌بود (چنانکه وهابیان و از جمله خالد عزیزی چنین ادعا می‌کنند) پس باید انجام آن برای پدر و مادر نیز شرک می‌بود درحالی که شرک و کفر نیست. و ابن حجر هیتمی رحمه الله آمد و گفت سجده برای بت با سجده برای غیر بت فرق دارد و مناط کفر نه در فعل سجده است و نه در فاعل سجده است، بلکه در مفعول له و کسی که برایش سجده انجام می‌شود است، به این شکل که اگر سجده شونده از کسانی بود که برایش ربوبیت قائل بودند و بت و إله مشرکان بود، مثل اللات و العزی و خورشید و ماه و... پس سجده برای آن شرک است، اما اگر هیچ کس در هیچ زمان و مکانی و نزد هیچ قومی، برای سجده شونده ربوبیت قائل نبود و او را إله و رب و شریک الله نمی‌دانست، مثلا موجودی مانند پدر و مادر، پس سجده برای او شرک و عبادت او نیست. و این یعنی دقیقا دارد قید اعتقاد به ربوبیت سجده شونده را بیان می‌کند که خالد عزیزی دوست ندارد آن را بفهمد!

👈توضیح آن اینکه ما سه عنصر را همراه با هم می‌بینیم، یک: فعل سجده، دو: سجده‌کننده، و سه: سجده‌شونده. چراکه فعل سجده، بدون سجده‌کننده و سجده‌شونده اصلاً معنا و مفهومی پیدا نمی‌کند، پس برای حکم نمودن بر سجده، نباید سجده‌کننده و سجده‌شونده را نادیده گرفت. و وصف ظاهر و منضبط برای حکم نمودن بر عمل سجده، در سجده‌شونده که مقصد نهایی است و فعل برای او توسط فاعل انجام شده است وجود دارد، نه در سجده‌کننده که فاعل است و نه در سجده که فعل است. پس:
اگر سجده‌شونده الله باشد، سجده، عبادت الله محسوب می‌شود.
و اگر سجده‌شونده، بت و إله‌های باطل مشرکان در طول تاریخ باشد، مانند اللات و العزی و بودا و خورشید و آتش و صلیب و...، عبادت بت و شرک به الله محسوب می‌شود؛ چراکه شرط إله و بت محسوب شدن یک موجود، رب پنداشتن او و اعتقاد به وجود خصائص ربوبیت در اوست.
و اگر سجده‌شونده بت و إله نباشد، مانند پدر و مادر و انبیا و اولیا و مشايخ چه در زمان حیاتشان و چه بعد از وفات و در کنار قبرشان، پس سجدۀ تکریم محسوب می‌شود که در شریعت اسلام حرام است اما کفر و شرک و عبادت غیر الله نیست.

(3)

مجاهد دین

07 Nov, 07:29


به زودی ان شاء الله ردی بر مقاله پر از تلبیس و تقویل و خیانت علمی، جناب عاکف نوشته و منتشر می‌کنم تا بدانید که اینها از قصد نمی‌خواهند حقیقت را بفهمند بلکه فقط برای به کرسی نشاندن سخن خودشان تلاش می‌کنند.
اما قبل از آن جوابی دندان شکن به این خالد عزیزی می‌دهم تا باری دیگر خودش را پشت شخصی چون ابن حجر هیتمی‌ رحمه الله پنهان نکند.

چنانکه کاملا واضح است و می‌بینید: خالد عزیزی می‌گوید جماعتی هستند که می‌گویند عملی مانند سجده اگر برای غیر الله انجام شود، شرک نخواهد بود مگر اینکه سجده شونده را خدا بداند و برایش ربوبیت قائل باشد.

سپس در رد آنها به ابن حجر هیتمی‌ استناد می‌کند ومی‌گوید ابن حجر هیتمی‌ نیز گفته که انجام عبادتی صریح مثل سجده برای غیر الله در هر حال شرک است بدون وجود این اعتقاد ربوبی!

سپس سخن ابن حجر را نقل می‌کند که در آن سخن ابن حجر، کاملا واضح بین سجده برای موجودی مثل بت و صنم و خورشید که درباره اش اعتقاد به ربوبیت وجود دارد، وموجودی مثل پدر که درباره اش اعتقاد به ربوبیت وجود ندارد، تفاوت قرار می‌دهد

یعنی گیرایی یک نفر باید چقدر کم باشد که این تفاوت آشکاری که ابن حجر گفته است را نبیند؟

(1)

مجاهد دین

05 Nov, 18:07


👈طبق کلام امام طبری، مشرکان به نافع و ضار و خالق و رازق و محیی و ممیت بودن غیر الله نیز معتقد بودند و خداوند این اوصاف را در تعریف إله آورده است، و سپس خداوند از مشرکان درخواست برهان بر صدق ادعایشان می‌کند. و اگر مشرکان به چنین صفاتی برای بت‌هایشان معتقد نبودند پس محال است که خداوند از مشرکان درخواست برهان برای چیزی بکند که مشرکان به آن معتقد نبوده باشند، چون در این صورت نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌آمدند و می‌گفتند: ای محمد ما که چنین صفاتی برای بت‌هایمان قائل نیستیم پس چرا الله از ما برهان و دلیل بر چیزی می‌خواهد که ما هرگز برای بت‌هایمان چنین صفات و خصائصی قائل نبوده‌ایم و در حالی که ما توحید ربوبیت داریم؟

6️⃣🔹 همچنین طبری رحمه الله در تفسیر: ﴿فَلَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ﴾ که دربارۀ مشرکان قریش نازل شده است می‌گوید مشرکان به ربوبیت الله اقرار نکردند: «فلبئس منزل من تكبر على الله ولم يقرّ بربوبيته، ويصدّق بوحدانيته جهنم».
🔸ترجمه: «پس جهنم چه بد منزلی است برای کسی که بر خداوند تکبر ورزد و به ربوبیتش اقرار نکند و وحدانیتش را تصدیق نکند».
🗒 تفسیر طبری، ج 17 ص 196.

7️⃣🔹همچنین طبری رحمه الله می‌گوید مشرکان رزق و روزی را علاوه بر نزد الله، از نزد بت هایشان نیز می خواستند: «يقول جلّ ثناؤه: إن أوثانكم التي تعبدونها، لا تقدر أن ترزقكم شيئا (فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ) يقول: فالتمسوا عند الله الرزق لا من عند أوثانكم».
🔸ترجمه: «خداوند که بزرگ است ثنای او می‌فرماید: بت‌هایی که عبادتش می‌کنید نمی‌توانند شما را رزق و روزی بدهند (پس روزی را نزد الله طلب کنید) می‌فرماید: رزق را از نزد الله بجویید نه از نزد بت‌هایتان».
🗒 تفسیر طبری، ج 20 ص 20

👈و اگر مشرکان رزق و روزی را علاوه بر نزد الله، از نزد بت‌هایشان هم نمی‌خواستند، پس خداوند به آنان ایراد نمی‌گرفت و نمی‌گفت که روزی را فقط از نزد الله طلب کنید. پس این آیه نشان می‌دهد که مشرکان در ادعایشان که روزی را فقط الله می‌دهد کاذب و دروغگو بودند و به آنچه که زباناً اعتراف می‌کرند در عمل با آن مخالفت می‌کردند.

8️⃣🔹 همچنین طبری رحمه الله می‌گوید مشرکان معتقد بودند بت هایشان نفع و ضرر می رسانند: «يقول تعالى ذكره: مثل الذين اتخذوا الآلهة والأوثان من دون الله أولياء يرجون نَصْرها ونفعها عند حاجتهم إليها في ضعف احتيالهم، وقبح رواياتهم، وسوء اخيارهم لأنفسهم، (كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ) في ضعفها، وقلة احتيالها لنفسها».
🔸ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: مَثَل کسانی که آلهه و اوثانی غیر از الله را به اولیائی گرفته‌اند و از آنان امید نصرت رساندن و نفع رساندن به هنگام حاجاتشان را دارند، بخاطر سست‌بودن چاره‌اندیشی‌شان و زشت‌بودن باورشان و بی‌ارزش بودن آنچه برای خود برگزیده‌اند، {همچون عنکبوت است} در ضعیف بودنش و کم‌بودن چاره‌اندیشی برای خودش».
🗒 تفسیر طبری، ج 20 ص 38.

9️⃣🔹 همچنین طبری رحمه الله در تفسیر: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ﴾ می‌گوید مشرکان با قرار دادن فرزند برای الله، در واقع ربوبیت الله متعال را جحد و انکار کرده‌اند: «يقول تعالى ذكره: (إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي) إلى الحق ودينه الإسلام، والإقرار بوحدانيته، فيوفقه له (مَنْ هُوَ كَاذِبٌ) مفتر على الله، يتقول عليه الباطل، ويضيف إليه ما ليس من صفته، ويزعم أن له ولدا افتراء عليه، كفار لنعمه، جحودا لربوبيته».
🔸ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: {الله هدایت نمی‌کند} به سوی حق و دین اسلامش و اقرار به وحدانیتش و توفیقش به آن، {آن کسی را که دروغ گوست} بر خداوند افترا می‌بندد و سخن باطل بر او می‌بندد، و چیزی به او اضافه می‌نماید که از صفت او نیست، گمان می‌کند که او فرزند دارد که افترا بر اوتعالی و کفران نعمتش و جحد و انکار ربوبیتش است».
🗒 تفسیر الطبری، ج 21 ص 252.

👈 چنانکه می‌بینیم، طبری این آیه را دلیلی می‌داند بر اینکه مشرکان با قرار دادن فرزند برای الله، در واقع ربوبیت الله متعال را جحد و انکار کرده‌اند.

(2)
@rad_shobahat

مجاهد دین

05 Nov, 18:07


🔟🔹 همچنین طبری رحمه الله می‌گوید مشرکان در ربوبیت مشرک بودند : «فقل يا محمد لهؤلاء المشركين بربهم من قومك الجاحدين نعمنا عندهم: ادعوا أيها القوم الذين زعمتم أنهم لله شريك من دونه، فسلوهم أن يفعلوا بكم بعض أفعالنا بالذين وصفنا أمرهم من إنعام أو إياس، فإن لم يقدروا على ذلك فاعلموا أنكم مبطلون؛ لأن الشركة في الربوبية لا تصلح ولا تجوز، ثم وصف الذين يدعون من دون الله فقال: إنهم لا يملكون مثقال ذرة في السماوات ولا في الأرض من خير ولا شر ولا ضر ولا نفع، فكيف يكون إلهًا من كان كذلك».
🔸ترجمه: «ای محمد به آن مشرکان به پروردگارشان از قومت که نعمت‌های ما را که نزدشان است انکار می‌کنند {بگو: بخوانید}، ای قوم، {کسانی غیر از او را که گمان می‌کنید} آن‌ها شریک الله هستند، پس از آنان بخواهید که کاری با شما بکنند که ما با کسانی که آنان را وصف کردیم، کرده‌ایم مثل نعمت بخشیدن یا ناامید ساختن، پس اگر بر چنین کاری ناتوان بودند پس بدانید که آن‌ها باطل هستند، برای اینکه شرک در ربوبیت درست نیست و جایز نمی‌باشد. سپس کسانی که بجای الله آنان را می‌خوانند وصف می‌کند و می‌فرماید: {آن‌ها هم وزن ذره‌ای} از خیر و شر و نفع و ضرر {را در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند}، پس چگونه کسی که اینگونه است می‌تواند إله باشد».
🗒 تفسیر طبری، ج 20 ص 394.

👈بر حسب سخن طبری، مشرکان در ربوبیت مشرک بودند و چنین اعتقادی که مشرکان داشتند را شرک در ربوبیت می‌داند، پس چگونه گفته می‌شود مشرکان در ربوبیت مشرک نبودند و برای بت‌هایشان ربوبیت قائل نبوند؟

#مجاهد_دین
(3)
@rad_shobahat

مجاهد دین

05 Nov, 18:07


🌈 خلاصه ای از اقوال امام ابن جریر الطبری رحمه الله (متوفی 310 هجری) درباره شرک مشرکان در ربوبیت

1️⃣ 🔹امام مفسرین طبری رحمه الله در تفسیر آیه ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥﴾ [ص: 5] «آیا (محمد همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ بی‌گمان این چیز بسیار عجیبی است».
می‌گوید که مشرکان معتقد نبودند که الله به تنهایی بتواند نیاز های همه بندگانش را بدهد و دعای همه بندگانش را بشنود. طبری می گوید: «وقوله (أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا) يقول: وقال هؤلاء الكافرون الذين قالوا: محمد ساحر كذاب: أجعل محمد المعبودات كلها واحدا، يسمع دعاءنا جميعنا، ويعلم عبادة كل عابد عبدَه منا (إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ): أي إن هذا لشيء عجيب. كما حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة (أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ) قال: عجب المشركون أن دُعوا إلى الله وحده، وقالوا: يسمع لحاجاتنا جميعا إله واحد! ما سمعنا بهذا في الملة الآخرة».
🔸ترجمه: «آن کافرانی که می‌گفتند محمد ساحر و کذاب است می‌گویند: آیا همۀ إله‌ها را یک إله قرار داده که دعای همه ما را می‌شنود و عبادت همۀ ما را وقتی که عبادتش کند می‌داند؟ بی‌گمان این چیز عجیبی است. چنانکه بشر برایمان تعریف کرد از یزید از سعید از قتاده که دربارۀ آیه: {آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟} گفت: مشرکان تعجب کردند از اینکه به سوی الله یکتا دعوت شدند و گفتند: نیازهای همۀ ما را یک إله می‌شنود؟ چنین چیزی را در ملت دیگری نشنیده بودیم!».
🗒 تفسیر طبری (متوفى: 310هـ)، ج 1 ص 149. ناشر: مؤسسة الرسالة، چاپ اول 1420 هـ. محقق: أحمد محمد شاكر.

👈طبق فهم امام طبری از این آیه، و روایتی که قتاده آورده است، مشرکان إله را ذاتی می‌دانستند که باید دعاها و نیازها را بشنود و متوجه عبادت عبادت کنندگانش بشود، اما چون الله را عاجز می‌دانستند و معتقد بودند به تنهایی نمی‌تواند چنین کاری بکند، لذا برای او شریکانی قرار داده و به إله‌های دیگری معتقد بودند.

2️⃣ 🔹 و طبری رحمه الله در تعریف إله می‌گوید: «وأن الإله هو الذي يقدر على ما يشاء ولا يقدر عليه شيء».
🔸ترجمه: «و إله کسی است که بر آنچه که می‌خواهد قادر باشد و چیزی بر او قادر نباشد».
🗒 تفسیر طبری، ج 18 ص 537.

3️⃣🔹 امام طبری رحمه الله در جایی دیگر در تعریف معبود می‌گوید: «وإنما العابد يعبد ما يعبده لاجتلاب نفع منه أو لدفع ضر منه عن نفسه».
🔸ترجمه: «و عابد آنچه که عبادتش می‌کند را تنها به این خاطر عبادت می‌کند تا از او (معبود) نفعی به دست آورد یا ضرری را از او دفع کند».
🗒 تفسیر طبری، ج 13 ص 319.

4️⃣🔹 و بعضی از مشرکان عرب علم به اینکه الله خالق و رازقشان باشد نداشتند، چنانکه امام طبری در تفسیر آیه: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّه‌اندادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢﴾ [البقرة: 22] «بنا براین برای الله همتایانی قرار ندهید، در حالی‌که می‌دانید» از مجاهد نقل کرده که گفته است: «وأحسب أن الذي دعا مجاهدا إلى هذا التأويل وإضافة ذلك إلى أنه خطاب لأهل التوراة والإنجيل دون غيرهم الظن منه بالعرب أنها لم تكن تعلم أن الله خالقها ورازقها بجحودها وحدانية ربها وإشراكها معه في العبادة غيره».
🔸ترجمه: «و به نظرم چیزی که باعث شده که مجاهد به سوی چنین تاویلی برود و بگوید این آیه خطاب به اهل تورات و انجیل است نه غیر آنان، گمانش به عرب بود به اینکه آنان نمی‌دانستند که الله خالق و رازقشان است، چون وحدانیت پروردگارشان را جحد و انکار می‌کردند و در عبادتش غیر او را شریک می‌کردند».
🗒 تفسیر الطبری، ج 1 ص 371.

5️⃣🔹 طبری رحمه الله دربارۀ اینکه مشرکان آلهه شان را نافع و ضار و خالق و میراننده و زنده کننده می‌دانستند، می‌گوید: «يقول تعالى ذكره: أتخذ هؤلاء المشركون من دون الله آلهة تنفع وتضرّ، وتخلق وتحيي وتميت، قل يا محمد لهم: هاتوا برهانكم، يعني حجتكم يقول: هاتوا إن كنتم تزعمون أنكم محقون في قيلكم ذلك حجة ودليلا على صدقكم».
🔸ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: آیا آن مشرکان بجای الله، آلهه‌ای گرفته‌اند که نفع و ضرر می‌رسانند و خلق می‌کنند و زنده می‌کنند و می‌میرانند؟ ای محمد به آنان بگو: دلیل‌تان را بیاورید، یعنی حجّت‌تان را بیاورید. می‌فرماید: اگر گمان می‌کنید که شماها در گفته‌هایتان [اینکه آن آلهه تان نفع و ضرر می‌رسانند و خلق می‌کنند و می‌میرانند و زنده می‌کنند) بر حق هستید، پس حجّت و دلیلی بر راست‌گویی‌تان بیاورید».
🗒 تفسیر الطبری، ج 18 ص 426.

(1)
@rad_shobahat

مجاهد دین

04 Nov, 09:53


🌈هداية الخوارج في تصحیح الکوارث. قسمت نهم:
(ترویج بدعت "إعذار به جهل در أصل دین" توسط خالد عزیزی)

🖊نویسنده: مجاهد دین

📖 تعداد صفحات: 14

💡چکیده: خالد عزیزی با بدعت إعذار به جهل در اصل دین وارد میدان شده و مفهوم عبادت را به گونه‌ای برایش تعریف کرده‌اند تا چیزی که عبادت نیست را عبادت بداند و سپس چون شهامت عمل کردن به عقیده‌اش و مشرک نامیدن علمای اهل سنت که طبق عقایدش مرتکب شرک اکبر شده‌اند را ندارد، خودش را پشت إعذار به جهل قائم می‌کند و لطف کرده و برای امامان و علمای بزرگ اهل سنت، عذر به جهل آن هم در اصل دین می‌آورد!
در واقع لُبِّ کلام او این است که اشکالی ندارد اگر جمهور امامان و علمای بزرگ اهل سنت را جاهل به اصل دین و مرتکب شرک اکبر بدانیم، منتها فقط اسم مشرک را بر روی آنان نگذاریم و تکفیرشان نکنیم! و حاشا از جمهور علمای اهل سنت که مرتکب شرک اکبر شده باشند یا اصل دین را نشاخته باشند.

مجاهد دین

03 Nov, 20:30


🔹 در المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك از ابن الجوزی (8/329) چنین آمده است: «وفيها... أَخْبَرَنَا مُحَمَّد بن ناصر الحافظ قال: أخبرنا المبارك بْن عَبْد الْجَبَّارِ قَالَ: أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِيم بْن عُمَر البرمكي قَالَ: أَنْبَأَنَا أَبُو الحسين بْن عَبْد اللَّه بْن إِبْرَاهِيم الزَّيْنبيّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّد بن خلف بن المرزبان قال: حدثني أحمد بْن زهير قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيّ بْن البربري قَالَ: حَدَّثَنِي أبي- وَكَانَ أول من سكن طرسوس حين بْناها أَبُو سليم، وَكَانَ شيخا قديما- قَالَ: كَانَ يغازينا من الشام ثلاثة أخوة فرسان شجعان، وكانوا لا يخالطون العسكر، وكانوا يسيرون وحدهم، وينزلون كذلك، فإذا رأوا العدو لم يقاتلوا مَا كفوا، فغزوا مرة، فلقيهم الطاغية في جمع كثير، فقاتلوا المسلمين فقتلوا وأسروا، فَقَالَ بعضهم لبعض: قَدْ ترون مَا نزل بالمسلمين، وقد وجب علينا أن نبذل أنفسنا ونقاتل فتقدموا، وقالوا لمن بقي من المسلمين: كونوا وراء ظهورنا وخلوا بيننا وبين القتال نكفيكم إن شاء الله تعالى. فقاتلوا فقهروا الروم، فَقَالَ ملك الروم لمن معه من البطارقة: من جاءني برجل من هؤلاء قدمته وبطرقته. فألقت الروم أنفسها عليهم فأخذوهم أسرى، لم يصب رجل منهم كلم، فَقَالَ ملك الروم: لا غنيمة ولا فتح أعظم من أخذ هؤلاء. فرحل بهم حَتَّى نزل بهم القسطنطينية، فعرض عليهم النصرانية وَقَالَ: إني أجعل فيكم الملك وأزواجكم بْناتي. فأبوا عليه ونادوا: يا محمداه، فَقَالَ الملك: مَا يقولون؟ قالوا: يدعون نبيهم، فَقَالَ لهم: إن أنتم أجبتموني وإلا أغليت قدورا ثلاثة أفيها الزيت، حَتَّى إذا بلغت أناها ألقيت كل واحد منهم فِي قدر. فأبوا، فأمر بثلاث قدور فنصبت، ثُمَّ صب فِيهَا الزيت، ثُمَّ أمر أن يوقد تحتها ثلاثة أيام يعرضون في كل يوم عَلَى تلك القدور، ويدعوهم إِلَى النصرانية، وإلى أن يزوجهم بْناته، ويجعل الملك فيهم، فيأبون أن يجيبوه، وأقاموا عَلَى الإسلام، فنادى الأكبر، ودعاه إلى دينه فأبى، فناشده وَقَالَ: إني ملقيك فِي هَذِهِ القدر. فأبى فألقاه فِي قدر منها، فما هو إلا أن سقط فِيهَا، فارتفعت عظامه تلوح، ثُمَّ فعل بالثاني مثل ذلك فلما رأى‌ صبرهم على ما فعل‌ بهم، وحفظهم لدينهم، ندم الملك وقال: فعلت هذا بقوم لم أر أشجع منهم، فأمر بالصغير فأدني منه فجعل يفتنه عن دينه بكل أمر فيأبى، فقام إليه علج من أعلاجه فقال: أيها الملك ما تجعل لي إن أنا فتنته؟ قال: أ بطرقك، قال: قد رضيت، قال: فبما ذا تفتنه؟ قال: قد علم الملك أن العرب أسرع شي‌ء إلى النساء، وقد علمت الروم أنه ليس فيهم امرأة أجمل من ابنتي فلانة، فادفعه إليّ حتى أخليه معها، فإنّها ستفتنه، قال: فضرب الملك بينه وبين العلج أجلا أربعين يوما، ودفعه إليه، فجاء به فأدخله مع ابنته، وأخبرها بالذي ضمن للملك، وبالأجل الّذي ضربه بينه وبينه، فقالت: له: دعه، فقد كفيتك أمره، فأقام معها نهاره صائما، وليله قائما، لا يفتر من العمل، حتى مضى أكبر الأجل، فسأل الملك العلج: ما حال الرجل؟ فرجع إلى ابنته فقال لها: ما صنعت؟ قالت: ما صنعت شيئا هذا رجل فقد إخوته في هذه البلدة، فأخاف أن يكون امتناعه من أجل أخويه، كلما رأى آثارهما، ولكن استزد الملك في الأجل، وانقلني وإياه إلى بلد غير هذا البلد الّذي قتل فيه أخواه، فسأل العلج الملك فزاده في الأجل، أياما، وأذن له في خروجهما، فأخرجهما إلى قرية أخرى، فمكث على ذلك أياما صائم النهار، قائم الليل، حتى إذا بقي من الأجل أيام قالت له الجارية ليلة من الليالي: يا هذا، إني أراك تقدس ربا عظيما، وإني قد دخلت معك في دينك، وتركت دين آبائي فلم يثق بذلك منها، حتى أعادت عليه مرارا، فقال لها: فكيف الحيلة في الهرب والنجاة مما نحن فيه؟ فقالت له: أنا أحتال لك وجاءته بدواب وقالت له: قم بنا نهرب إلى بلادك، فركبا، فكانا يسيران الليل ويكمنان النهار، وطلبا فخفيا، فبينما هما يسيران ذات ليلة سمع وقع حوافر خيل، فقالت له الجارية: أيها الرجل، ادع ربك الّذي صدقته وآمنت به أن يخصلنا من عدونا، فإذا هو بأخويه ومعهما ملائكة رسل إليه، فسلّم عليهما وسألهما عن حالهما، فقالا له: ما كانت إلا الغطسة التي رأيت حتى خرجنا في الفردوس، وإن اللَّه أرسلنا إليك لنشهد تزويجك بهذه الفتاة. فزوّجوه إياها ورجعوا، وخرج إلى بلاد الشام، فأقام معها، وكانا مشهورين بذلك، معروفين بالشام في الزمن الأول. وقد قيل فيهما من الشعر ما أنسيته غير هذا البيت: ستعطي الصادقين بفضل صدق‌ * * * نجاة في الحياة وفي الممات‌».

مجاهد دین

03 Nov, 20:30


🔸ترجمه: «در این سال (یعنی سال 170 هـ)، حافظ محمد بن ناصر به ما خبر داد گفت: المبارک بن عبدالجبار به ما خبر داد گفت: ابراهیم عمر البرمکی به ما خبر داد گفت: ابو الحسین بن عبدالله بن ابراهیم الزینی به ما خبر داد گفت: بن خلف بن المرزبان برایمان تعریف کرد گفت: احمد بن زید برایم تعریف کرد گفت: علی بن البربری برایم تعریف کرد گفت: پدرم – که آنگاه ابومسلم شهر طرطوس را بنا کرد جزو اولین کسانی بود که در آن در شهر سکوت نمود و شیخی مسن بود- برایم تعریف کرد گفت: سه برادر شجاج و مبارز از اهل شام بودند که با ما به جنگ و غزا می‌آمدند، و آنها وارد لشکر نمی‌شدند و با سربازان اختلاط نمی‌کردند و تنهایی رفت و آمد می‌کردند و می‌نشستند، و وقتی که با دشمن مواجهه می‌شدند نیز فقط به قدر کفایت نمی‌جنگیدند. و یک بار به جنگ با یک طاغی که لشکر بسیاری داشت رفتند و مسلمانان جنگیدند و کشته شدند و اسیر شدند. آن سه برابر به همدیگر گفتند: می‌بینید که چه اتفاقی افتاده است، پس ما باید جان‌هایمان را فدا کنیم و بجنگیم. پس جلو رفتند و به کسانی که باقی مانده بودند گفتند پشت سر ما باشید و بین جنگ و بین ما را خلوت کنید که ان شاء الله تعالی ما شما را کفایت می‌کنیم. و جنگیدند و رومیان را از پای در آوردند. پادشاه روم به فرماندهان همراهش گفت: هرکس از سربازان، آن سه نفر را برایم بیاورد او را به خود نزدیک کرده و مقام و منزلت به او می‌دهم. رومیان نیز آن سه نفر را محاصره کرده و اسیر کردند. پادشاه روم گفت: برای من غنیمت و فتحی بزرگتر از این وجود ندارد که دین این سه نفر را از آنان بگیرم. بدین ترتیب آنها را با خود به قسطنطینیه که مردمش نصرانی بودند بُرد. پادشاه روم به آنها گفت: من شما را پادشاه می‌کنم و دخترانم را به ازدواجتان در‌می‌آورم، اما آنها خودداری کردند و فریاد زدند: "محمداه". پادشاه گفت: اینها چه می‌گویند؟ گفتند: پیامبرشان را صدا می‌زنند. پادشاه به آنها گفت: یا درخواست من را قبول می‌کنید یا سه دیگ بزرگ پر از روغن را می‌جوشانم و شما را در آن دیگ‌ها می‌اندازم. پس سه دیگ آوردند و در آن روغن ریختند سپس دستور داد که به مدت سه روز آتش در زیر آن دیگ‌ها روشن کنند و هر روز آنها را به کنار آن دیگ‌ها بُرده و آنها را به دین نصرانیت و ازدواج کردن با دختران پادشاه و دادن پادشاهی به آنان دعوت بدهند، اما آنها از پذیرفتن چنین پیشنهادی خودداری می‌کردند و بر ماندن بر اسلام‌شان پافشاری می‌کردند. سپس از میان آن سه برادر آن که بزرگتر بود را صدا زد و او را به دینش دعوت کرد و او خودداری کرد. به او گفت: من تو را در این دیگ می‌اندازم. اما او از پذیرفتن خواسته‌اش خودداری کرد. و پادشاه او را در دیگ پر از روغن جوشان انداخت و همینکه در آن انداخته شد چنان سوخت که استخوان‌هایش بالا آمد، و با نفر دوم نیز این کار را کرد. وقتی که پادشاه دید آنها بر بلاهایی که بر سرشان می‌آورد صبر می‌گیرند و دینشان را حفظ می‌کنند، پشیمان شد و گفت: این کارها را با کسانی کردم که از آنان شجاع‌تر ندیده‌ام. سپس سراغ برادر سوم و کوچکتر رفت و با هر روشی که می‌توانست سعی کرد تا او را از دینش برگرداند اما او خودداری می‌کرد. یکی از فرماندهان پادشاه بلند شد و گفت: ای پادشاه اگر من او را از دینش برگردانم به من چه می‌دهی؟ گفت تو را به مقام بطریق (مقامی تشریفاتی و مخصوص نجیب زادگان و فرماندهان نظامی روم) می‌رسانم. گفت: راضی هستم. پادشاه گفت: چگونه او را دچار فتنه می‌کنی و از دینش بر می‌گردانی؟ گفت: ای پادشاه چنانکه می‌دانی عرب‌ها تمایل زیادی به زنان دارند و می‌دانی که رومیان دختری زیباتر از دختر من ندارند، پس او را به من بده تا دخترم را به خلوتش بفرستم و مطمئنم به زودی او را به فتنه خواهد انداخت. پادشاه چهل روز به فرمانده مهلت داد و آن برادر سوم را به فرمانده تحویل داد. و آن فرمانده پیشنهاد بطریق شدن و مهلت چهل روزه‌اش را برای دخترش تعریف کرد و دخترش گفت: او را به من بسپار که خواسته‌ات را به انجام می‌رسانم. دخترک روزها را در حالی آن برادر، روزه بود و شب‌ها را درحالی که ایستاده مشغول نماز بود با او گذراند، تا اینکه بیشتر روزهای آن مهلت چهل روزه گذشت. آن فرمانده به نزد دخترش آمد و گفت: چه کردی؟ گفت: هیچ کاری نتوانستم بکنم، این مرد برادرانش را در این شهر از دست داده است و پیوسته آنها را به یاد می‌آورد و می‌ترسم خودداری کردنش بخاطر برادرانش باشد و می‌خواهم از پادشاه مهلت بیشتری بگیری و من و او را به شهر دیگری غیر از این شهری که برادرانش در آن کشته شده‌اند منتقل کنید. فرمانده از پادشاه درخواست افزایش مهلت را کرد و پادشاه چند روز دیگر به او مهلت داد و نیز به آن دو اجازۀ خارج شدن از شهر را داد، و به شهر دیگری رفتند. و آن برادر همچنان روزها را روزه می‌گرفت و شب‌ها را نماز می‌خواند تا اینکه جز چند روزی از آن مهلت، باقی نمانده بود.

مجاهد دین

03 Nov, 20:30


آن دختر شبی از شب‌ها به او گفت: من چنین می‌بینم که تو پروردگار عظیمی را تقدیس می‌کنی و من نیز به دین تو وارد می‌شوم و دین پدرانم را ترک می‌کنم. اما او به سخنان آن دختر اعتماد نکرد، تا اینکه آن دختر چندین بار سخنانش را تکرار کرد. آن برادر به آن دختر گفت: چگونه می‌توان از اینجا فرار کرد و از وضعی که در آن هستیم نجات پیدا کنیم؟ گفت: من مشکل را حل می‌کنم، و چهارپایی برایش آورد و گفت: بیا با این به شهر خودت فرار کنیم. و بر چهارپا سوار شدند و شب‌ها را حرکت می‌کردند و روزها را پنهان می‌شدند. سربازان پادشاه نیز به دنبال آن دو می‌گشتند و آنها پنهان می‌شدند و یکی از شب‌ها که داشتند می‌رفتند صدای پای اسب‌ها را شنیدند. دختر گفت: ای مرد، پروردگاری که تصدیقش می‌کنی و به او ایمان آورده‌ای را بخوان تا ما را از دست دشمنمان نجات دهد. وقتی که اسب ها نزدیک شدند متوجه شد که آنها، دو برادرش هستند و فرشتگانی نیز همراهشان هستند. او به دو برادرش سلام کرد و از حال آنها سوال کرد. برادرانش گفتند: همینکه وارد دیگ روغن جوشان شدیم، بلافاصله در بهشت فردوس اعلی نیز از آن دیگ بیرون آمدیم و خداوند ما را فرستاده که شاهد ازدواج تو با این دختر باشیم. پس آن دختر را به ازدواج برادرش در آوردند و برگشتند. و به این شکل آن دو به سرزمین شام وارد شدند و در آنجا زندگی کردند و بخاطر این ماجرا در نزد مردم شام مشهور و معروف بودند و شعری درباره‌شان گفته شده بود که من فقط این یک بیتش را یادم مانده است: {ستعطي الصادقين بفضل صدق‌ * * * نجاة في الحياة و في الممات‌} یعنی: صادقان بخاطر صداقتی که داشتند، هم در زندگی دنیا و هم در زندگی پس از مرگ نجات خواهند یافت».

ترجمه از مجاهد دین

بارالهی ما را نیز از صادقان و از نجات یافتگان در زندگی دنیا و زندگی پس از مرگ قرار بده. آمین.

مجاهد دین

03 Nov, 18:43


▫️مالک می‌گوید: آن برده رفت تا اینکه به مسجد رسید و وارد مسجد شد و پاهایش را راست کرد و دو رکعت نماز خواند، سپس سرش را به سوی آسمان برگرداند و گفت: بارالهی و سرورم، رازی که بین من و بین تو بود را برای مردمان فاش ساختی و مرا در آن رسوا ساختی، پس با این حال اکنون چگونه زندگی کردن برایم قابل تحمل باشد؛ در حالی که بر آنچه که بین من و بین تو بود، شخص دیگری واقف گشته است، بر تو قسم می‌خورم که همین الآن، همین الآن روح مرا بگیری. سپس سجده کرد و به او نزدیک شدم و مدتی منتظر ماندم اما سرش را بلند نکرد، او را تکان دادم، دیدم که مرده است. مالک می‌گوید: پس دست‌ها و پاهایش را راست کردم و دیدم که بر صورتش لبخند نشسته است و سیاهی صورتش برداشته شده بود و صورتش همانند ماه می‌درخشید.
▫️در همین حال بودم که جوانی از درِ مسجد وارد شد و گفت: السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته، خداوند پاداش ما را دربارۀ برادرمان بزرگ گرداند، این کفن را بگیرید و او را در آن کفن کنید. و دو لباس به من داد که همانند آن را ندیده بودم. سپس آن جوان بیرون رفت و ما او را در آن لباس‌ها کفن کردیم. مالک می‌گوید: از آن زمان تا به امروز مردم بوسیلۀ قبر او درخواست باران می‌کنند و حاجت‌هایشان را طلب می‌کنند».
🗒 حلية الأولياء وطبقات الأصفياء از أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهاني (المتوفى: 430هـ) ج 10 ص 173.

ترجمه: مجاهد دین

بارالهی ما را نیز همراه میمون بن الأسود و مالک بن دینار حشر فرما و از کسانی قرار بده که دوستشان داری و دوستت دارند. آمین

مجاهد دین

03 Nov, 18:41


🌈 كرامت ميمون بن الأسود رحمه الله

▫️ابو الأزهر ضمرة بن حمزة بن هلال المقدسي در کتابش به ما خبر داد، و محمد بن ابراهیم بن احمد از او برایمان تعریف کرد، گفت: پدرم از عبید الله بن سعید الهاشمی ‌البصری برایم تعریف کرد که گفت: عبدالله بن ادریس از مالک بن دینار برای ما تعریف کرد که گفت: در بصره بارش باران از ما بند آمد و هر روز برای نماز استسقا بیرون می‌رفتیم اما اثری از اجابت نمی‌دیدیم.
▫️یک بار من و عطاء السلیمی ‌و ثابت البنانی و یحیی البکاء و محمد بن واسع و أبو محمد السختیانی و حبیب ابومحمد الفارسی و حسان بن أبي سنان و عتبة الغلام و صالح المری بیرون رفتیم تا اینکه به مصلّای بصره رسیدیم و کودکان نیز از مکتب‌هایشان بیرون آمدند و نماز استسقا خواندیم اما اثری از اجابت دعا ندیدیم. نصف روز گذشت و مردم بازگشتند و من و ثابت البنانی در مصلّی باقی ماندیم.
▫️هنگامی‌که هوا تاریک شد سیاه پوستی آمد که صورتی زیبا و ساق‌هایی باریک و شکمی ‌بزرگ داشت و دو مئزر از جنس پشم (لباسی که بین ناف و زانو را می‌پوشاند) بر تن او بود، تمام آنچه بر تن او بود دو درهم (سکه کوچک نقره) هم نمی‌ارزید. آن سیاه پوست نزد آب آمد و وضو گرفت سپس به محراب نزدیک شد و دو رکعت نماز کوتاه خواند که قیام و رکوع و سجودش برابر بود، سپس سرش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت: ای سرورم، تا به کی بندگانت هی بیایند و برگردند آن هم برای آنچه که چیزی از ملک تو را کم نمی‌کند، آیا آنچه نزد توست تمام شده است؟ آیا خزائن قدرت تو از بین رفته است؟ سرورم تو را به محبتی که برای من داری قسم می‌دهم که بارانت را همین الآن همین الآن بر ما ببارانی.
▫️مالک بن دینار می‌گوید: هنوز سخنانش تمام نشده بود که ابرهای سیاه در آسمان پیدا شد و بارانی همانند سرازیر شدن آب از دهانۀ مشک بارید و وقتی که از مصلّی بیرون آمدیم آب تا زانوهای ما بالا آمده بود. مالک بن دینار می‌گوید: من و ثابت از آن سیاه‌پوست شگفت‌زده مانده بودیم.
▫️سپس آن سیاه‌پوست برگشت و ما به دنبال او رفتیم. مالک می‌گوید: جلوی او را گرفتم و به او گفتم: ای سیاه‌پوست آیا از آنچه گفتی خجالت نمی‌کشی؟ گفت: مگر چه گفته‌ام؟ مالک گفت: اینکه به خدا گفتی: بخاطر محبتی که برای من داری! از کجا دانستی که تو را دوست دارد؟ آن سیاه‌پوست گفت: از چیزهایی که نمی‌دانی دور شو ای کسی که از او به خودت مشغول شده‌ای، من کجا بودم آن هنگام که مرا به توحید و به معرفت خودش اختصاص داد؟ آیا فکر می‌کنی که جز بخاطر مقدار محبتش برای من و مقدار محبتم برای او، مرا به چنین چیزی اختصاص داده است؟ مالک می‌گوید: سپس شروع به دویدن به سمت خانه‌اش کرد. به او گفتم: خداوند تو را رحمت کند با ما نرم باش. گفت: من برده و مملوک، و در اطاعت مالک کوچکم هستم.
▫️مالک می‌گوید: ما از دور او را دنبال می‌کردیم تا اینکه وارد ساختمان برده فروشان شد و با اینکه نصفی از شب گذشته بود اما نصف دیگر آن خیلی بر ما گذشت، هنگامی‌که صبح بیدار شدیم به نزد برده فروش رفتم و به او گفتم: تو غلامی ‌داری، آیا آن را برای خدمت به من می‌فروشی؟ گفت: آری من صد غلام دارم که همۀ‌شان برای خدمت کردن هستند. مالک می‌گوید: برده‌ها یک به یک از جلوی من بیرون می‌آمدند و من می‌گفتم: یکی دیگر است، تا اینکه نود غلام از جلوی من بیرون آمدند. برده فروش گفت: دیگر برده‌ای نزد من باقی نمانده است. هنگامی‌که ناامید شده بودیم و می‌خواستیم بیرون برویم، من وارد حجرۀ خرابه‌ای شدم که در پشت ساختمان بود و آن بردۀ سیاه‌پوست در آنجا خوابیده بود و آن زمان، وقت خواب نیمروزی بود. گفتم: همین است سوگند به خدای کعبه همین است. پس نزد برده فروش برگشتم و به او گفتم: این سیاه‌پوست را به من بفروش. او به من گفت: ای ابو یحیی، این غلامی ‌بدشگون است که چیزی از دستش بر نمی‌آید، کارش فقط این شده که شب‌ها را گریه می‌کند و روزها را روزه می‌گیرد و می‌خوابد. به او گفتم: من بخاطر همینش او را می‌خواهم. راوی می‌گوید: برده فروش او را صدا زد و در حالی که خواب آلود بود آمد و برده فروش به من گفت: هر عیبی که دارد را اکنون نگاه کن و مرا از مسئولیت هرگونه عیبی که دارد بیرون بیاور، و سپس به هر قیمتی که خواستی او را ببر. مالک بن دینار می‌گوید: پس او را به بیست دینار خریدم و گفتم: اسم او چیست؟ برده‌فروش گفت: میمون (= یعنی فرخنده و با میمنت)
▫️مالک می‌گوید: دستش را گرفتم و با او به منزل برگشتم و در حالی که داشت با من حرکت می‌کرد، گفت: ای مولای کوچک من، چرا مرا خریدی در حالی که به درد خدمت مردمان نمی‌خورم. مالک می‌گوید: به او گفتم: ای حبیب من، من تو را خریده‌ام تا ما تو را خدمت کنیم و بر روی سرمان بگذاریم. برده گفت: برای چه؟ گفتم: مگر تو همان همراه دیروز ما در مصلّی نیستی؟ گفت: مگر تو و دوستت بر آنچه در مصلی گفتم اطلاع یافتید؟ گفت: من همان کسی هستم که به سخنت اعتراض کردم.

مجاهد دین

02 Nov, 19:57


اگر مذهب اشاعره هیچ حسن دیگری نمی‌داشت جز اینکه در داخل خودش به فرقه‌های متعددی تبدیل نشده است، پس همین برای برتری اش بر بقیه مذاهب فکری و عقیدتی، کافی است. برای اینکه خصلت تمامی مذاهب اهل بدعت منتسب به اسلام، در همین تفرق و اختلاف درونی شان است.

برای مثال پیروان ابن عبدالوهاب به ده ها فرقه تبدیل شدند و همگی‌شان ادعا می‌کنند که پیرو ابن عبدالوهاب هستند و در عین حال همگی‌شان نیز همدیگر را تبدیع و حتی تکفیر می‌کنند.

#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

02 Nov, 13:19


پس مقابل اقرار و تصدیقی که از اصل ایمان است، کفر به خداوند و به آنچه فرموده است و ترک تصدیقش قرار دارد. و مقابل ایمانی که از عمل است نه از اقرار، کفر قرار دارد اما نه کفر به خداوند که شخص را از ملت منتقل می‌گرداند، بلکه کفری است که عمل را ضایع می‌سازد چون عمل از ایمان است. و این نوع ایمان آن ایمانی نیست که همان اقرار به خداوند است. پس کسی که ایمانی که همان اقرار به خداوند است را ترک کند، کافری است که استتابه داده می‌شود و کسی که ایمانی که عمل است را ترک کند مانند زکات و حج و روزه، یا خودداری کردن از نوشیدن خمر یا انجام زنا را ترک کند، پس از چنین کسی بعضی از ایمان زایل گشته است و نه نزد ما و نزد کسی از اهل سنّت و اهل بدعت که می‌گویند ایمان تصدیق و عمل است، بغیر از خوارج، واجب نیست که استتابه داده شود. پس به همان شکل طبق سخن ما: کافر از جهت تضییع نمودن عمل، واجب نیست که استتابه داده شود و حدود از او زایل نمی‌گردد همانطوری که با زایل شدن ایمانی که از عمل است استتابه داده نمی‌شود. و حدود از او زایل نمی‌شود؛ برای اینکه اصل ایمان از او زایل نشده است.
پس به همان شکل با اثبات اسم کفر بر او (کفری که) در مقابل عمل است، استتابه‌اش و ازالۀ حدود و احکام از او بر ما واجب نمی‌باشد، برای اینکه اصل کفری را انجام نداده است که همان جحد و انکار کردن خداوند و یا آنچه که فرموده است می‌باشد.
می‌گویند: مادام که علم به خداوند ایمان است و جهل به او کفر است، پس علم به فرایض ایمان است و جهل به آن قبل از نزول آن کفر نیست و بعد از نزول آن توسط کسی که آن را ندانسته است هم کفر نیست برای اینکه اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم در ابتدای برانگیخته شدن پیامبر صلی الله علیه وسلم به سویشان، به خداوند اقرار کردند و در آن موقع آنان، فرایضی که بر آنان فرض بود را نمی‌دانستند و جهلشان به آن کفر نبود. سپس خداوند این فرایض را بر آنان نازل کرد پس اقرارشان به آن فرایض و برپاداشتن آن‌ها ایمان بود، و تنها کسی که آن را جحد کند، بخاطر تکذیب خبر خداوند، کافر می‌شود و اگر خبر آن از طرف خداوند نیاید بخاطر جهلش به آن کافر نمی‌شود و بعد از آمدن خبر، کسی که خبرِ آن را از مسلمانان نشنیده باشد بخاطر جهلش به آن کافر نمی‌شود. و جهل به خداوند در هر حال کفر است، چه قبل از خبر و چه بعد از خبر.
می‌گویند: و از اینجاست که می‌گوییم: ترک تصدیق‌نمودن خداوند کفر به اوست و ترک کردن فرایض همراه با تصدیق خداوند به اینکه آن فرایض را واجب کرده است، کفر است اما نه کفر به خداوند، بلکه فقط کفر از جهت ترک حق می‌باشد مانند اینکه یکی بگوید: حق و نعمت من را کفران کردی، منظورش این است که حقم را ضایع ساختی و شکر نعمتم را ضایع ساختی.
می‌گویند: و ما در این باره از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم و تابعین پیروی می‌کنیم آنگاه که برای کفر فروعی پایین‌تر از اصل آن قرار داده‌اند که صاحبش را از ملت اسلام خارج نمی‌گرداند، همانطور که برای ایمان از جهت عمل فرعی برای اصل آن ثابت کرده‌اند که ترک کردن آن، شخص را از ملت اسلام منتقل نمی‌گرداند، از جمله سخن ابن عباس دربارۀ این فرمودۀ خداوند است: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٤٤﴾ [المائدة: 44]. «و هر کس به احکامی‌که الله نازل کرده است حکم نکند؛ کافر است». یحیی بن یحیی از سفیان بن عینه از هشام ابن حجیر از طاوس از ابن عباس روایت کرده که درباره این آیه گفت: منظور آن کفری نیست که به سوی آن می‌روند».

@rad_shobahat
(4)

مجاهد دین

02 Nov, 13:19


قَالُوا: وَأَمَّا قَوْلُ مَنِ احْتَجَّ عَلَيْنَا فَزَعَمَ أَنَّا إِذَا سَمَيْنَاهُ كَافِرًا لَزِمَنَا أَنْ نَحْكُمَ عَلَيْهِ بِحُكْمِ الْكَافِرِينَ بِاللَّهِ فَنَسْتَتِيبُهُ وَنُبْطِلُ الْحُدُودَ عَنْهُ لِأَنَّهُ إِذَا كَفَرَ فَقَدْ زَالَتْ عَنْهُ أَحْكَامُ الْمُؤْمِنِينَ وَحُدُودِهِمْ وَفِي ذَلِكَ إِسْقَاطُ الْحُدُودِ وَأَحْكَامِ الْمُؤْمِنِينَ عَنْ كُلِّ مَنْ أَتَى كَبِيرَةً فَإِنَّا لَمْ نَذْهَبُ فِي ذَلِكَ إِلَى حَيْثُ ذَهَبُوا، وَلَكِنَّا نَقُولُ: لِلْإِيمَانِ أَصْلٌ وَفَرْعٌ، وَضِدُّ الْإِيمَانِ الْكُفْرُ فِي كُلِّ مَعْنًى فَأَصْلُ الْإِيمَانِ الْإِقْرَارُ وَالتَّصْدِيقُ وَفَرْعُهُ إِكْمَالُ الْعَمَلِ بِالْقَلْبِ وَالْبَدَنِ، فَضِدُّ الْإِقْرَارِ وَالتَّصْدِيقِ الَّذِي هُوَ أَصْلُ الْإِيمَانِ الْكُفْرُ بِاللَّهِ وَبِمَا قَالَ وَتَرْكُ التَّصْدِيقِ بِهِ وَلَهُ، وَضِدُّ الْإِيمَانِ الَّذِي هُوَ عَمَلٌ وَلَيْسَ هُوَ إِقْرَارٌ كُفْرٌ لَيْسَ بِكُفْرٍ بِاللَّهِ يَنْقُلُ عَنِ الْمِلَّةِ، وَلَكِنْ كُفْرٌ يُضَيِّعُ الْعَمَلَ كَمَا كَانَ الْعَمَلُ إِيمَانًا، وَلَيْسَ هُوَ الْإِيمَانُ الَّذِي هُوَ إِقْرَارٌ بِاللَّهِ فَكَمَا كَانَ مَنْ تَرَكَ الْإِيمَانَ الَّذِي هُوَ إِقْرَارٌ بِاللَّهِ كَافِرًا يُسْتَتَابُ وَمَنْ تَرَكَ الْإِيمَانَ الَّذِي هُوَ عَمَلٌ مِثْلُ الزَّكَاةِ وَالْحَجِّ وَالصَّوْمِ أَوْ تَرَكَ الْوَرَعَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَالزِّنَا فَقَدْ زَالَ عَنْهُ بَعْضُ الْإِيمَانِ، وَلَا يَجِبُ أَنْ يُسْتَتَابَ عِنْدَنَا وَلَا عِنْدَ مَنْ خَالَفَنَا مِنْ أَهْلِ السُّنَّةِ وَأَهْلِ الْبِدَعِ مِمَّنْ قَالَ: إِنَّ الْإِيمَانَ تَصْدِيقٌ وَعَمَلٌ إِلَّا الْخَوَارِجَ وَحْدَهَا فَكَذَلِكَ لَا يَجِبُ بِقَوْلِنَا كَافِرٌ مِنْ جِهَةِ تَضْيِيعِ الْعَمَلِ أَنْ يُسْتَتَابَ، وَلَا يَزُولُ عَنْهُ الْحُدُودُ وَكَمَا لَمْ يَكُنْ بِزَوَالِ الْإِيمَانِ الَّذِي هُوَ عَمَلٌ اسْتِتَابِتُهُ، وَلَا إِزَالَةُ الْحُدُودِ عَنْهُ إِذْ لَمْ يَزُلْ أَصْلُ الْإِيمَانِ عَنْهُ، فَكَذَلِكَ لَا يَجِبُ عَلَيْنَا اسْتِتَابَتُهُ وإِزَالَةُ الْحُدُودِ وَالْأَحْكَامِ عَنْهُ بِإِثْبَاتِنَا لَهُ اسْمَ الْكُفْرِ مِنْ قِبَلِ الْعَمَلِ إِذْ لَمْ يَأْتِ بِأَصْلِ الْكُفْرِ الَّذِي هُوَ جَحَدٌ بِاللَّهِ، أَوْ بِمَا قَالَ قَالُوا: وَلَمَّا كَانَ الْعِلْمُ بِاللَّهِ إِيمَانًا، وَالْجَهْلُ بِهِ كُفْرًا، وَكَانَ الْعَمَلُ بِالْفَرَائِضِ إِيمَانًا، وَالْجَهْلُ بِهَا قَبْلَ نُزُولِهَا لَيْسَ بِكُفْرٍ وَبَعْدَ نُزُولِهَا مَنْ لَمْ يَعْمَلْهَا لَيْسَ بِكُفْرٍ لِأَنَّ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ أَقَرُّوا بِاللَّهِ فِي أَوَّلِ مَا بَعَثَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَيْهِمْ، وَلَمْ يَعْمَلُوا الْفَرَائِضَ الَّتِي افْتُرِضَتْ عَلَيْهِمْ بَعْدَ ذَلِكَ فَلَمْ يَكُنْ جَهْلُهُمْ ذَلِكَ كُفْرًا، ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ هَذِهِ الْفَرَائِضَ فَكَانَ إقْرَارُهُمْ بِهَا وَالْقِيَامُ بِهَا إِيمَانًا، وَإِنَّمَا يَكْفُرُ مَنْ جَحَدَهَا لِتَكْذِيبِهِ خَبَرَ اللَّهِ، وَلَوْ لَمْ يَأْتِ خَبَرٌ مِنَ اللَّهِ مَا كَانَ بِجَهْلِهَا كَافِرًا، وَبَعْدَ مَجِئِ الْخَبَرِ مَنْ لَمْ يَسْمَعْ بِالْخَبَرِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، لَمْ يَكُنْ بِجَهْلِهَا كَافِرًا، وَالْجَهْلُ بِاللَّهِ فِي كُلِّ حَالٍ كُفْرٌ قَبْلَ الْخَبَرِ وَبَعْدَ الْخَبَرِ قَالُوا: فَمِنْ ثَمَّ قُلْنَا: إنَّ تَرْكَ التَّصْدِيقِ بِاللَّهِ كُفْرٌ بِهِ، وَإنَّ تَرْكَ الْفَرَائِضِ مَعَ تَصْدِيقِ اللَّهِ أَنَّهُ أَوْجَبَهَا كُفْرٌ لَيْسَ بِكُفْرٍ بِاللَّهِ إِنَّمَا هُوَ كُفْرٌ مِنْ جِهَةِ تَرْكِ الْحَقِّ كَمَا يَقُولُ الْقَائِلُ: كَفَرْتَنِي حَقِّي وَنِعْمَتِي، يُرِيدُ ضَيَّعْتَ حَقِّي، وَضَيَّعْتَ شُكْرَ نِعْمَتِي، قَالُوا: وَلَنَا فِي هَذَا قُدْوَةٌ بِمَنْ رَوَى عَنْهُمْ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَالتَّابِعِينَ إِذْ جَعَلُوا لِلْكُفْرِ فُرُوعًا دُونَ أَصْلِهِ، لَا تَنْقُلُ صَاحِبَهُ عَنْ مِلَّةِ الْإِسْلَامِ كَمَا ثَبَتُوا لِلْإِيمَانِ مِنْ جِهَةِ الْعَمَلِ فَرَعًا لِلْأَصْلِ لَا يَنْقُلُ تَرْكُهُ عَنْ مِلَّةِ الْإِسْلَامِ مِنْ ذَلِكَ قَوْلُ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ: {وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ} [المائدة: 44] 569 - حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى، ثنا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ، عَنْ هِشَامٍ يَعْنِي ابْنَ حُجَيْرٍ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ،: " {وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ} [المائدة:

(2)

مجاهد دین

02 Nov, 13:19


44] لَيْسَ بِالْكُفْرِ الَّذِي يَذْهَبُونَ إِلَيْهِ "
🗒تعظيم قدر الصلاة از محمد بن نصر المروزی، ج 2 صص 506-521. و ابن تیمیه در مجموع الفتاوی ج 7 ص 323 به بعد، آن را نقل کرده است.

🔸ترجمه: «مبحث فرق بین اسلام و ایمان. ابو عبد الله محمد بن نصر المروزی می‌گوید: اصحاب ما در تفسیر سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم که می‌فرماید: «زناکار هنگامی‌که زنا می‌کند مومن نیست» اختلاف کرده‌اند. گروهی از آنان می‌گویند: همانا منظور پیامبر صلی الله علیه وسلم ازالۀ اسم ایمان از او بدون بیرون کردنش از اسلام بوده است و اسم اسلام از او زایل نمی‌شود و بین ایمان و اسلام فرق گذاشته‌اند... (سپس می‌گوید):
سخن گروه دوم دربارۀ مغایرت ایمان. ابو عبد الله المروزی می‌گوید: و گروه دیگر از اصحاب حدیث هم همانند سخن گروه اول را می‌گویند، جز اینکه آنان چنین شخصی را بخاطر خارج شدنش از ملت‌های کفر و بخاطر اقرارش به خداوند و به آنچه فرموده است مسلمان می‌نامند، اما مومن ننامیده‌اند و (این گروه) گمان می‌کنند که: با اینکه مسلمان نامیده می‌شود، اما کافر است ولی نه کافر به خداوند، بلکه کافر از طریق عمل. و می‌گویند: کفری است که او را از ملت منتقل نمی‌گرداند. و می‌گویند: محال است که پیامبر صلی الله علیه وسلم بگوید: «زناکار هنگام زنا مومن نیست»، و کفر که ضد ایمان است پس اسم ایمان از او زایل می‌شود جز اینکه اسم کفر برای او لازم می‌باشد برای اینکه کفر ضد ایمان است اما کفر دو نوع است،
یک: کفری که جحد و انکار خداوند و آنچه که فرموده است می‌باشد و ضد این نوع کفر، اقرار کردن به خداوند و تصدیق او و آنچه فرموده است می‌باشد.
و کفر دوم کفر عملی است که (این نوع کفر) ضد ایمان عملی است. آیا ندیده‌ای که از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده که گفته است: «ایمان ندارد کسی که همسایه‌اش از بدی‌هایش در امان نباشد».
می‌گویند: پس اگر ایمان نیاورده باشد پس کافر است و جز این هم جایز نمی‌باشد، جز اینکه نوع کفرش، کفر از جهت عمل است برای اینکه از جهل عمل ایمان نیاورده است، چون آنچه که بر او فرض است را ضایع نمی‌سازد و مرتکب کبائر نمی‌شود مگر از جهت ترسیدن او، و فقط خوف و ترسش بخاطر کم شدن تعظیمش برای الله و وعیدش کم شده است.
پس ترک کرده است از ایمان، تعظیمی‌ را که از آن خوف و پرهیز کردنِ از خوف صادر می‌شود. برای همین پیامبر صلی الله علیه وسلم سوگند خورده که ایمان ندارد در صورتی که همسایه‌اش از بدی‌اش در امان نباشد.
▫️همچنین جماعتی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده‌اند که فرموده است: «جنگیدن با مسلمان کفر است»
▫️و فرموده است: «اگر مسلمانی به برادرش بگوید ای کافر و چنین نباشد پس کفر به خودش بر می‌گردد» اینجا پیامبر صلی الله علیه وسلم او را بخاطر جنگیدن با برادرش، و در اینکه به او بگوید: ای کافر، کافر نامیده است و این کلمه پایین‌تر از زنا و دزدی و شرب خمر است.
می‌گویند: و اما سخن کسی که بر ما احتجاح می‌کند و گمان می‌کند که چون ما او را کافر نامیده‌ایم پس لازم است که بر او همانند کسانی که به خداوند کافر شده‌اند حکم کنیم، و او را استتابه دهیم و حدود را از او برداریم به این خاطر که هرگاه کافر شود پس احکام مومنان و حدودشان هم از او زایل می‌شود. پس در چنین چیزی اسقاط شدن حدود و احکام مومنان از هر کسی که مرتکب کبیره‌ای شود وجود دارد، پس ما به مذهبی که آنان رفته‌اند نمی‌رویم بلکه می‌گوییم: برای ایمان اصل و فرع وجود دارد، و ضد ایمان کفر است. پس اصل ایمان اقرار و تصدیق است و فرع آن اکمال عمل با قلب و بدن است.

(3)

مجاهد دین

02 Nov, 13:19


🌈 کفر حقیقی و کفر عملی

🔹امام محمد بن نصر المروزی (متوفی 294 هجری) می‌گوید:
مَبْحَثُ الْفَرْقِ بَيْنَ الْإِسْلَامِ وَالْإِيمَانِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: اخْتَلَفَ أَصْحَابُنَا فِي تَفْسِيرِ قَوْلِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَهُوَ مُؤْمِنٌ» فَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ: إِنَّمَا أَرَادَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِزَالَةَ اسْمِ الْإِيمَانِ عَنْهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُخْرِجَهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَلَا يُزِيلُ عَنْهُ اسْمَهُ وَفَرَّقُوا بَيْنَ الْإِيمَانِ وَالْإِسْلَامِ...
در ادامه می‌گوید: قَوْلُ طَائِفَةٍ ثَانِيَةٍ فِي مُغَايَرَةِ الْإِيمَانِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: وَقَالَتْ طَائِفَةٌ أُخْرَى أَيْضًا مِنْ أَصْحَابِ الْحَدِيثِ بِمِثْلِ مَقَالَةِ هَؤُلَاءِ، إِلَّا أَنَّهُمْ سَمَّوْهُ مُسْلِمًا لِخُرُوجِهِ مِنْ مِلَلِ الْكُفْرِ، وَلِإِقْرَارِهِ بِاللَّهِ وَبِمَا قَالَ، وَلَمْ يُسَمُّوهُ مُؤْمِنًا وَزَعَمُوا أَنَّهُ مَعَ تَسْمِيَتِهِمْ إِيَّاهُ بِالْإِسْلَامِ كَافِرٌ لَا كَافِرٌ بِاللَّهِ، وَلَكِنْ كَافِرٌ مِنْ طَرِيقِ الْعَمَلِ، وَقَالُوا: كُفْرٌ لَا يَنْقُلُهُ عَنِ الْمِلَّةِ، وَقَالُوا: مُحَالٌ أَنْ يَقُولَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَهُوَ مُؤْمِنٌ» وَالْكُفْرُ ضِدُّ الْإِيمَانِ فَيُزِيلُ عَنْهُ اسْمَ الْإِيمَانِ إِلَّا وَاسْمُ الْكُفْرِ لَازِمٌ لَهُ لِأَنَّ الْكُفْرَ ضِدُّ الْإِيمَانِ إِلَّا أَنَّ الْكُفْرَ كُفْرَانِ: كُفْرٌ هُوَ جَحْدٌ بِاللَّهِ وَبِمَا قَالَ فَذَلِكَ ضِدُّهُ الْإِقْرَارُ بِاللَّهِ وَالتَّصْدِيقُ بِهِ وَبِمَا قَالَ، وَكُفْرٌ هُوَ عَمَلٌ ضِدُّ الْإِيمَانِ الَّذِي هُوَ عَمَلٌ، أَلَا تَرَى مَا رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «لَا يُؤْمِنُ مَنْ لَا يَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ» قَالُوا: فَإِذَا لَمْ يُؤْمِنْ فَقَدْ كَفَرَ، وَلَا يَجُوزُ غَيْرُ ذَلِكَ إِلَّا أَنَّهُ كُفْرٌ مِنْ جِهَةِ الْعَمَلِ إِذْ لَمْ يُؤْمِنْ مِنْ جِهَةِ الْعَمَلِ، لِأَنَّهُ لَا يُضَيِّعُ الْمُفْتَرَضَ عَلَيْهِ، وَيَرْكَبُ الْكَبَائِرَ إِلَّا مِنْ خَوْفِهِ، وَإِنَّمَا يَقِلُّ خَوْفُهُ مِنْ قِلَّةِ تَعْظِيمِهِ لِلَّهِ، وَوَعِيدِهِ فَقَدْ تَرَكَ مِنَ الْإِيمَانِ التَّعْظِيمَ الَّذِي صَدَرَ عَنْهُ الْخَوْفُ وَالْوَرَعُ عَنِ الْخَوْفِ فَأَقْسَمَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ: «لَا يُؤْمِنُ إِذَا لَمْ يَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ» ثُمَّ قَدْ رَوَى جَمَاعَةٌ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «قِتَالُ الْمُسْلِمِ كُفْرٌ» وَأَنَّهُ قَالَ: " إِذَا قَالَ الْمُسْلِمُ لِأَخِيهِ يَا كَافِرُ وَلَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ فَقَدْ بَاءَ بِالْكُفْرِ، فَقَدْ سَمَّاهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِقِتَالِهِ أَخَاهُ كَافِرًا، وَبِقَوْلِهِ لَهُ: يَا كَافِرُ كَافِرًا وَهَذِهِ الْكَلِمَةُ دُونَ الزِّنَا وَالسَّرِقَةِ وَشُرْبِ الْخَمْرِ.
(1)

مجاهد دین

02 Nov, 09:16


﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا١٢﴾ [الطلاق: 12]

«الله (همان) کسی است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین (نیز) همانند آن‌ها را (آفرید) و فرمان (الله) پیوسته در میان آن‌ها نازل می‌شود تا بدانید که الله بر هرچیز تواناست، و آن که علم الله بر همه چیز احاطه دارد».

این یک تصویر فرضی است و میشه گفت زمین به شکل پلکانی، هفت طبقه است.
یاجوج و ماجوج هم در زمین دوم هستند.
بر روی هر یک از این زمین ها نیز مخلوقاتی زندگی می کنند.
شکل کلی زمین و آسمان ها گنبدی شکل است.
با توجه به منحنی بودن آسمان، (که اثبات گنبدی بودنش را هنگام تشکیل رنگین کمان می بینیم) تابش و بازتاب نور خورشید و ماه به تمام هفت زمین می رسد.

مجاهد دین

31 Oct, 12:10


صد شکر که مجاهد دین هستیم *** در رأس اموریم ولی گم هستیم
اهل بدعت چون گورخرانی رمیده *** می‌گریزند از ما که چون شیر هستیم
مؤمنیم به خدای والای بی‌همتا** به دور از هرگونه بدعت و شرک هستیم
در نصوص متشابه صفات همچون سلف *** اهل تفویض معنا و کیف هستیم
در خدمت اسلام و قرآن و سنّت *** بر مذهب امام اشعری هستیم
آری به لطف خدا چندین سال است *** شمشیری برّان بر شبهات خوارج هستیم

#مجاهد_دین

مجاهد دین

30 Oct, 19:55


صد شکر که مجاهد دین هستیم
در رأس اموریم ولی گم هستیم

اهل بدعت همچون حمر مستنفره
می‌گریزند ز مایی که چون قسوره هستیم

مجاهد دین

28 Oct, 19:13


دوستان عزیز، این نوع درک و فهم وهابیت از توحید ربوبیت را موضوعی کم ارزش ندانید و ساده ازش رد نشید
خوب دقت کنید ببینید فهم وهابیان از توحید ربوبیت چگونه است.

آخر این چه فهم سقط و سفیهانه ای است که می گوید یک نفر کاملا به توحید ربوبیت ایمان دارد اما در عین حال مشکل گشا و رازق و ناصرش را شخصی دیگر می داند!!!

چگونه می شود حل مشکلاتت را از شخصی غیر از الله بخواهی و از شخصی غیر از الله رزق و روزی بخواهی و از شخصی غیر از الله نصرت و یاری بخواهی و امیدت به شخصی غیر از الله باشد و با چنین اعتقادی، همچنان در توحید ربوبیت ایمانت کامل باشد ؟؟؟؟
آخر مگر ربوبیت چیزی غیر از اینهاست؟
مگر صفات ربوبیت چیزی غیر از مشکل گشا بودن و رازق و ناصر بودن است؟

چگونه ممکن است شخصی معتقد باشد که مشکل گشا و رازق و ناصرش شخصی غیر از الله باشد اما به یکتا بودن الله در ربوبیتش نیز ایمان کامل داشته باشد ؟

آخر ای وهابی نادان، مگر ربوبیت چیزی غیر از اینهاست؟ چرا اینگونه خودت را مضحکه خاص و عام می کنید؟

ببینید وضع امت اسلامی به چه روزی افتاده که چنین جهال ضال و مضلی برای ما توحید را آموزش می دهند !!! واقعا باید به حال چنین کسانی افسوس خورد چون نمیدانند و نمیدانند که نمیدانند.

#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

27 Oct, 14:33


کتاب السنة و کتاب مسائل کرمانی و کتاب اجماعی که کرمانی نقل کرده است این سه کتاب همگی از کتاب مسائل حرب کرمانی گرفته شده‌اند که فاقد سند است و نمی‌توان اثبات کرد که این کتاب برای حرب کرمانی باشد.

کتاب السنه را عادل آل حمدان به این اسم گذاشته است و خود این شخص این کتاب را تحقیق کرده و در صفحه 22-23 می‌گوید: سندی برای این کتاب پیدا نکرده‌ام!

کتاب مسائل حرب الکرمانی را نیز فایز حابس برای رسیدن به درجه دکترایش تحقیق و دراسه کرده و در صفحه 145-149 گفته است که ناسخ مخطوطه آن مجهول است و سند مخطوطه نیز مفقود است! در نتیجه این کتاب نیز سندی ندارد.

کتاب اجماع السلف في الاعتقاد کما حکاه الإمام حرب الکرمانی نیز اصلا تالیف حرب کرمانی نیست بلکه تالیف اسعد بن فتحی الزعتری (معاصر) است و خود این شخص در صفحه 11-12 گفته که این تالیفش یک کار تحقیقی است که برگرفته از کتاب مسائل حرب است و در بالا توضیح دادیم که کتاب مسائل حرب نیز بدون سند است.

و با این حال این کتاب بی‌سند، مهمترین منبع اعتقادی وهابیت و مجسمه شده است!

@rad_shobahat

مجاهد دین

27 Oct, 14:26


صلاح مهدوی شخصی را در نظر گرفته که کاملاً به توحید ربوبیت ایمان دارد، سپس دربارۀ او می‌گوید که آن شخص معتقد است که مشکل گشا و رازق و ناصرش صاحب قبری است و امیدش به صاحب آن قبر است!

خب، چنین کسی چطور کاملاً به توحید ربوبیت ایمان داشته است؟؟؟ مگر اعتقاد به مشکل گشا بودن و رازق و ناصر بودن من دون الله، شرک در ربوبیت نیست؟؟؟


مشرکان عرب چنین اعتقادی دربارۀ إله‌هایشان داشتند اما وهابیان اصرار دارند که آنها کاملاً به توحید ربوبیت ایمان داشتند!

درک وهابیت از توحید و شرک، همینقدر داغان است!

@rad_shobahat

مجاهد دین

27 Oct, 14:17


خوارج، اهل اسلام را می‌کشند و کافران را رها کرده‌اند...

مجاهد دین

27 Oct, 13:50


واقعا نمی‌دانیم که به این نادانی وهابیان دربارۀ مفهوم توحید و شرک و دربارۀ سببیت و ربوبیت، بخندیم یا گریه کنیم!!!

وهابیان یک لجنه و انجمی ‌درست کرده‌اند به اسم: «اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء = لجنۀ دائمی‌ برای مباحث علمی ‌و فتوا». سپس از این لجنه سوال شده است که اگر در انتهای مثلاً یک نامه، برای گیرندۀ نامه، عبارت: «بردوام باشید» نوشته شود، حکمش چیست؟ و در پاسخ گفته‌اند: کراهت دارد، چون بردوام بودن برای خداوند است و مخلوق دوام پیدا نمی‌کند.

خب اگر کراهت دارد پس چرا لجنۀشان را «اللجنة الدائمة» نامیده‌اند؟ آیا لجنۀ آنها مخلوق نیست؟

وقتی می‌گوییم وهابیان توحید را نفهمیده‌اند، منظورمان چنین فتواهای افراطی از آنان است.

وهابیان به بهانۀ دفاع از توحید و تحذیر از شرک، اوصافی که فکر می‌کنند فقط برای الله متعال است و گاهاً از آن به «لا یقدر علیه إلا الله» یاد می‌کنند، نسبت دادن این اوصاف از باب سببیت به مخلوق را شرک می‌دانند. در حالی که چنین نسبت دادنی هیچ ربطی به شرک ندارد چون مخلوق در اتصافش به آن صفت، قائم به ذات خودش و مستقل از الله نیست بلکه فقط یک سبب است که الله آن را مقدر کرده است.

@rad_shobahat

مجاهد دین

27 Oct, 13:46


🔹 «حدثني أبو النجيب عبد الغفار بن عبد الواحد الأرموي ، مذاكرة قال : سمعت الحسن بن علي المقرئ ، يقول : سمعت أبا الحسين بن فارس اللغوي ، يقول : سمعت الأستاذ ابن العميد يقول : « ما كنت أظن أن في الدنيا حلاوة ألذ من الرئاسة والوزارة التي أنا فيها حتى شاهدت مذاكرة سليمان بن أحمد الطبراني وأبي بكر الجعابي بحضرتي فكان الطبراني يغلب الجعابي بكثرة حفظه وكان الجعابي يغلب الطبراني بفطنته وذكاء أهل بغداد حتى ارتفعت أصواتها ولا يكاد أحدهما يغلب صاحبه فقال الجعابي : عندي حديث ليس في الدنيا إلا عندي فقال : هاته فقال : نا أبو خليفة نا سليمان بن أيوب وحدث بالحديث فقال الطبراني : أنا سليمان بن أيوب ومني سمع أبو خليفة فاسمع مني حتى يعلو إسنادك فإنك تروي عن أبي خليفة عني فخجل الجعابي وغلبه الطبراني ، قال ابن العميد : فوددت في مكاني أن الوزارة والرئاسة ليتها لم تكن لي وكنت الطبراني ، وفرحت مثل الفرح الذي فرح به الطبراني لأجل الحديث أو كما قال».

🔸ترجمه: «ابو النجیب عبدالغفار بن عبدالواحد الأرموی می‌گوید: شنیدم الحسن بن علی المقرئ می‌گفت: شنیدم ابا الحسین بن فارس اللغوی می‌گفت: شنیدم استاد ابن العمید می‌گفت: گمان نمی‌کردم که در دنیا حلاوتی لذت بخش‌تر از ریاست و وزارتی که من آن را دارم، وجود داشته باشد، تا اینکه گفت‌وگوی سلیمان بن احمد الطبرانی و ابوبکر الجعابی را در نزد خودم دیدم. الطبرانی با کثرت حفظیاتش بر الجعابی غلبه می‌یافت و الجعابی نیز با فطانت و زیرکی‌اش که خصوصیت اهل بغداد بود بر الطبرانی غلبه می‌یافت، تا اینکه صدایشان بلند شد و هیچ یک بر دیگری غلبه نمی‌یافت. الجعابی گفت: من حدیثی دارم که در کل دنیا غیر از من کسی آن حدیث را ندارد. الطبرانی گفت: آن را بیار. الجعابی گفت: از ابوخلیفه از سلیمان بن ایوب... و به این شکل حدیث را آورد. الطبرانی گفت: سلیمان بن ایوب خود من است و ابوخلیفه از من شنیده است، پس بیا و از خود من آن حدیث را بشنو تا إسنادت بالا رود؛ چون تو داری حدیث من را از طریق ابوخلیفه از خود من روایت می‌کنی. و به این شکل الجعابی خجالت زده شد و الطبرانی بر او غلبه یافت. ابن العمید می‌گوید: آرزو کردم که ای کاش وزارت و ریاست را نمی‌داشتم اما به جای الطبرانی می‌بودم و به خاطر این علم حدیث همانند خوشحالی‌ای که الطبرانی خوشحال شد را تجربه می‌کردم».

🗒 الجامع لأخلاق الراوي وآداب السامع از خطیب البغدادي (ج 5 ص 119).

مجاهد دین

27 Oct, 13:19


گفتگوی بین وهابی و ملحد:

وهابی: چرا به خدای من ایمان نمیاری؟

ملحد: خدای تو کیه تا بهش ایمان بیارم؟!

وهابی: همونیه که صورتش مانند انسانه و بر عرش و بر روی صندلی اش که جیرجیر میکنه نشسته و شبانه روز با ذاتش بصورت حقیقی بین آسمان دنیا و عرش در رفت و آمده.

ملحد: خب خدایت قبل از اینکه جهان هستی و عرش و فرش و بالا و پایین و راست و چپش رو خلق کنه کجا بود؟

وهابی: جهان هستی و مکان آن مخلوق خدای من نیست بلکه ظاهراً از ازل وجود داشته و معلوم نیست کی خلقش کرده، چون من نمیتونم خدایم رو بدون مکان تصور کنم و خدای من بدون این مکان، عدم و هیچ خواهد شد. منتها فرقه ای گمراه منتسب به اسلام به نام اشاعره وجود داره که به خدای بی مکان و بی شریک اعتقاد دارن و میگن خدایشان جهان هستی و مکان آن را خلق کرده و خدایشان وجود داشت و چیزی غیر از او نبود و سپس جهان هستی رو خلق کرد و خدایشان اکنون بر همان حالتی است که قبل از خلق کردن مکان جهان هستی بود. و مبادا به حرف آنان گوش دهی چون گمراهت میکنند.

ملحد: پس تو‌ مشرک و بت پرست هستی چون خدای تو نمیتونه از مکان جهان هستی صلب وجود کنه تا در وجودش یکتا بشه. و مکان رو نیز همانند خدایت واجب الوجود دانستی پس خدای تو یکتا نیست و شریک داره ... بیا یه بوس بده بهم ... فکر کردم مسلمانی.

وهابی: در شک و حیرت فرو رفت و ریشش را تراشید و ملحد شد.

ملحد: به سخنی که وهابی از اشاعره نقل کرد به درستی فکر کرد و سپس به خدای یکتایی که خالق جهان هستی است و در ذات و صفاتش قائم به خودش است و برای بودنش، از مکان جهان هستی بی نیاز است و اصلاً به داشتن مکان توصیف نمی شود ایمان آورد.

#پژواک_معکوس

مجاهد دین

27 Oct, 12:17


تصور کن که یک وهابی در سپاه پادشاه صالح (طالوت) می‌بود و سپس آن وهابی متوجه می‌شد که در مقدمۀ سپاه، تابوتی قرار دارد که در آن آثار باقی مانده از موسی و هارون علیهما السلام مانند عصا و لباس و اینها وجود دارد و مردم معتقد اند که به سبب این تابوت بر دشمن پیروز می‌شوند.
شکی نیست که آن وهابی فریاد می‌کشید و می‌گفت: چنین کاری شرک است و این مردمان، دارند تابوتی چوبی می‌پرستند و از آن طلب نصرت می‌کنند.
و چه بسا به سپاه جالوت می‌پیوست تا با آن قبوری‌های مشرک بجنگد!

#خزعبلات_وهابیه
@rad_shobahat

مجاهد دین

27 Oct, 12:12


🔹ابوزرعه الرازی (متوفی 264 هـ) می‌گوید: «فمن نسب الواصفين ربّهم تبارك وتعالی بما وصف به نفسه في كتابه، وعلی لسان نبيه صلی الله عليه وآله وسلم من غير تمثيل ولا تشبيه إلی التّشبيه؛ فهو معطّلٍ، نافٍ».
👈من نیز می‌گویم: وكذلك من نسب الواصفين ربّهم تبارك وتعالی بما وصف به نفسه في كتابه، وعلی لسان نبيه صلی الله عليه وآله وسلم من غير تمثيل ولا تشبيه إلی الجهمية المعطلة؛ فهو مجسم مشبه.

🔹در اعتقاد أهل السنة للالکائی (1/147) به علي بن المديني (متوفی 234 هـ) منسوب است که گفته است: «من قال: فلانٌ مشبّهٌ، علمنا أنّه جهميٌّ».
👈من نیز می‌گویم: وكذلك من قال: فلانٌ معطلٌ، علمنا أنه مجسم.

🔹در بیان تلبيس الجهمية (1/200) به جریر بن عبدالحمید منسوب است که گفته است: «كلام الجهمية أوله عسل وآخره سُم وإنما يحاولون أن يقولوا: ليس في السّماء إله».
👈من نیز می‌گویم: وكذلك كلام المجسمة أوله عسل وآخره سم وإنما يحاولون أن يقولوا: الله بذاته في السماء».

🔹و در الإبانة الکبری (2276) از یحیی بن سعيد القطان وعبدالرحمن بن مهدی روایت است که گفته‌اند: «الجهمية تدور أن ليس في السّماء شيء».
👈من نیز می‌گویم: وكذلك المجسمة تدور أن الله بذاته في السماء.

و لازم به ذکر است که سخن هیچ کس بخاطر اینکه سخن اوست، حجت نیست، بلکه فقط قرآن و سنت حجت است.

#مجاهد_دین
@rad_shobahat
(2)

مجاهد دین

27 Oct, 12:12


🌈 جهمیه و مجسمه، دو گوش الاغ
[ئەگەر کەرن بەرامبەرن ئەگەر ئێسترن سەربەسەرن]

▫️مجسمه، هر کس با رأی آنها مخالف باشد را یک راست به جهمی‌بودن ملقب می‌کنند و بعضی از اقوال منسوب به بعضی از علما را مصادره به مطلوب می‌کنند، و برای اینکه گویندگان این اقوال خودشان مجسمه نباشند پس باید طبیعتا نقطۀ مقابل آنچه در مذمت جهمیه گفته‌اند را نیز در مذمت مجسمه بگویند تا اینکه خودشان متهم به تجسیم نشوند و مجسمه آنها را از خودشان ندانند و اقوال آنان را مصادره به مطلوب نکنند، و اگر گویندگان آن اقوال نقطه مقابل سخن خودشان را برای مذمت مجسمه نپذیریند پس خودشان از مجسمه خواهند بود ولا کرامة. و صحت یا عدم صحت انتساب اقوال پایین به گویندگانشان را نمی‌دانم و موضوع این مقاله نیز بررسی صحت انتساب این اقوال نیست، بلکه موضوع آن، درک نقطۀ مقابل مفهوم سخن آنان و تطبیق آن بر مجسمه است و اینکه تطبیق دادن آن بر مجسمه بسیار آسان است. چون اگر جهمیه، مبتدع اند، مجسمه نیز مبتدع هستند. و هدف این است که مجسمه، این گونه اقوال منقول از بعضی علما را مصادره به مطلوب نکنند؛ چراکه علی أی حال افتادن از هرطرف بام، خطرناک است، حال چه از طرف مجسمه بیوفتد و چه از طرف جهمیه فرقی نمی‌کند.

برای مثال:
🔹ابویعلی الفراء (متوفی 526 هـ) در کتابش الاعتقاد (ص 31) می‌گوید: «وإن تأوّلها علی مقتضی اللغة وعلی المجاز فهو جهمي».
👈من نیز می‌گویم: وكذلك إن أثبتها علی مقتضی الحس وعلی كیفية، فهو مجسم.

🔹و البربهاری (متوفی 329 هـ) در شرح السنة (42) می‌گوید: «ولا تفسّر من هذا بهواك، فإنّ الأيمان بهذا واجب، فمن فسّر شيئًا من هذا بهواه وردّه فهو جهميٌّ».
👈و من نیز می‌گویم: وكذلك من فسّر شيئًا من هذا بحسّه وشبّهه فهو مجسّم.

🔹و در شرح السنة (141) می‌گوید: «وإن سمعت الرّجل يقول: فلان مشبّه وفلان يتکلّم في التّشبيه؛ فاعلم أنّه جهمي».
👈و من نیز می‌گویم: وكذلك إن سمعت الرّجل يقول: فلان معطلة وفلان يتكلم في التعطيل، فاعلم أنّه مجسم.

🔹در السنة لعبدالله بن احمد (50) به یزید بن هارون (متوفی 206 هـ) منسوب است که گفته است: «من زعم أنّ الرّحمن علی العرش استوی علی خلاف ما يقرُّ في قلوب العامة فهو جهمي».
👈و من نیز می‌گویم: وكذلك من زعم أنّ الرّحمن علی العرش استوی علی خلاف ما يقرُّ في قلوب العامة فهو مجسم. به همین راحتی!

چون چه کسی گفته که آنچه در فطرت و قلوب عامه وجود دارد، تجسیم و اعتقاد به قرار گرفتن حسی ذات الله متعال در مکان مخلوق عرش است؟ بلکه ما نیز می‌گوییم قلوب عامه بر تنزیه الله متعال از مشابهت با مخلوقات است.

🔹ابن بطه (متوفی 387 هـ) در الإبانة می‌گوید: «والجهميُّ الخبيثُ ينفي الصِّفات عن الله ويزعم أنّه يُريد بذلك أن ينفي عن الله التّشبيه بخلقه، والجهميّ الذي يُشبّه الله بخلقِهِ؛ لأنّه يزعم أنَّ الله عز وجل كان ولا علم وكان ولا قدرة وكان ولا عزّة وكان ولا سلطان وكان ولا اسم حتی خلق لنفسه اسماً وهذه كلّها صفات المخلوقين».
👈و من نیز می‌گویم: وكذلك المجسم الخبيث الوثني يثبت الجوارح لله ويزعم أنه يريد بذلك إثبات وجوده، والمجسم الذي يعطل الله و يُشبّهه بخلقِهِ؛ لأنّه يزعم أنَّ الله عز وجل جسم متحيز في مكان غير مخلوق وأثبت المكان لله شریکاً في قدمه وأزليته وأنكر أن الله هو الأول الذي ليس قبله شیء، وأثبت لله المكان والحيز والجهة والأعضاء و الجوارح والترکيب وهذه کلّها صفات المخلوقين.

🔹و ابن بطه در الابانه به احمد بن حنبل نسبت داده که گفته است: «من قال إن الله تعالی خلق آدم علی صورة آدم فهو جهمي، وأيّ صورة کانت لآدم قبل أن يخلقه».
👈من نیز می‌گویم: وكذلك من قال إن الله تعالی خلق آدم علی صورة الله فهو مجسم، لأن الله ليس کمثله شیء.

🔹و ابن خزیمه در کتابش التوحید (1/159) دربارۀ آیه {بل يداه مبسوطتان} می‌گوید: «أراد عزّ ذكره باليدين اليدين لا النّعمتين كما ادعت الجهمية المعطلة».
👈من نیز می‌گویم: أراد عزّ ذكره باليدين صفة الید لا ید الجارحة كما ادعت المجسمة الوثنية.

🔹و در (1/193) می‌گوید: «الجهمية المعطلة جاهلون بالتشبيه».
👈من نیز می‌گویم: المجسمة المشبهة قائلون بالتشبيه.

🔹در ابطال التاویلات (1/46) به احمد بن حنبل نسبت داده شده که گفته است: «أمّا الجهمية فإنهم يسمّون أهل السنة، المشبهة، وكذب الجهمية أعداء الله بل هم أولی بالتشبيه».
👈من نیز می‌گویم: «وكذلك المجسمة يسمون أهل السنة، المعطلة، وکذب المجسمة أعداء الله، بل هم أولی بالتعطيل».

🔹حرب الکرمانی (متوفی 280 هـ) در المسائل (ص 366) می‌گوید: «أما الجهمية فإنهم يسمون أهل السنة مشبهة».
👈می‌گویم: وكذلك المجسمة يسمون أهل السنة معطلة.

🔹در ذم الکلام (1177) به قتيبة بن سعید منسوب است که گفته است: «إذا قال الرجل: المشبهة؛ فاحذره؛ فإنه يری رأی جهم».
👈می‌گویم: وكذلك إذا قال الرجل: معطلة؛ فأحذره فإنه يری رأی المقاتل.

(1)

مجاهد دین

27 Oct, 11:24


🌈 مجموعه مقالات مجاهد دین (جلد دوم)

🖊 نویسنده: مجاهد دین

📖 تعداد صفحات: 634

💾 فرمت: pdf

تاریخ و نوبت انتشار: اول 1401/1/1

مجاهد دین

27 Oct, 11:24


🌈 مجموعه مقالات مجاهد دین (جلد اول)

🖊 نویسنده: مجاهد دین

📖 تعداد صفحات: 593

💾 فرمت: pdf

تاریخ و نوبت انتشار: اول (دیجیتال) 20 بهمن 1398 ه. ش – ١٣ جمادي الثانيه ١٤٤١ ه. ق


💡 مقالاتی که در این جلد آمده است، مقالاتی هستند که بعد از رجوعم از عقیدۀ وهابیت به عقیدۀ اهل سنت، در کانال تلگرامی‌ام در حین رد و نقد کانال‌های وهابی نوشته‌ام. و ان شاء الله تا زمانی که زنده باشم و بنویسم، مقالاتی که خواهم نوشت را ضمن این مجموعه مقالات در جلدهای بعدی منتشر خواهم کرد.

@rad_shobahat

مجاهد دین

25 Oct, 14:23


صلاح مهدوی در این کتابش، همان چیزهایی را گفته که سلطان عمیری در کتابش تحقیق الافاده بتحریر مفهوم العباده، گفته است، که بر این کتاب عمیری، ردیه ای مفصل و کامل نوشتم همراه با ماموستا برزان ملکی، و می توانید رد بر عمیری را در کتاب «تصحیح مفهوم عبادت» بخوانید.

همچنین صلاح مهدوی در آن کتابش به بعضی از علمای اهل سنت استناد کرده و خودش را پشت آنها پنهان کرده است، که من قبلا در سلسله مقالات:
«ردودی کوتاه و منطقی بر صلاح الدین مهدوی»
و مقاله: «رد بر صلاح وهابی در مساله حکم سجده برای بت و غیر بت (1) (2)»
و مقاله: «آنگاه که صلاح مهدوی تحدی می کند»
و مقاله: «استعاذه به مخلوق و قید ربوبیت» به تمام آن شبهاتش پاسخ دادم و توضیح دادم که این شخص به اقوالی مجمل از بعضی از علما استناد می کند و از همان علما، اقوال دیگری نقل شده است که نزد صلاح مهدوی همان شرک و قبرپرستی است!

برای همین گمان نکنید که صلاح مهدوی چیز جدیدی گفته است، و از تمام شبهاتش قبل از اینکه کتابش را منتشر کند اطلاع داشتیم و شبهاتش را نقد و رد کرده بودیم. اما تا به حال صلاح مهدوی به هیچ یک از پاسخ های ما به پاسخ هایش، پاسخ نداده است.

#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

25 Oct, 14:00


اگرچه هم عالم و دانا باشی و خدمتی مفید انجام داده باشی، اما اگر دچار تکبر شوی و بگویی من چنین کردم و من ردیه نوشتم و من پشت آن بدعت را شکستم و من بودم که بساط فلان فکر را جمع کردم، و من بودم که از فلان حق دفاع کردم و من بودم که در طول تاریخ برای اولین بار چنین و چنان کردم، و من بودم که من بودم، و من بودم که خیلی مهم بودم و من بودم که شما را آگاه کردم و اگر من نبودم شما نبودید و... و به این شکل پیوسته من من کنی و خودت برای خودت نوشابه باز کنی، پس حال به هم زن تر از این وجود ندارد.
الله متعال می فرماید: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ} «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بذل و بخشش های خود را با منّت و آزار، پوچ و باطل نسازید» [بقره: ۲۶۴]

اگر اجر و پاداش صدقه دادنت، بخاطر منت گذاشتن بر صدقه گیرنده و اینکه آن چندرغاز صدقه ات را هی به روش بیاری، باطل گردد، پس به همان شکل اجر و پاداش نصرت دادن دین الله متعال و یاد دادن آن به دیگران نیز درصورتی که با منت گذاشتن بر آنان و اذیت کردن دیگران و من من کردن همراه باشد، باطل می گردد.
و مصیبت وقتی بزرگ تر می شود که فعالیتت حاوی طوماری از القاب گذاری های زشت و تمسخر و تحقیر و توهین باشد و سپس بخاطر چنین شطحیات و طامات و یاوه گویی هایی منت بگذاری و بگویی من بودم که چنین و چنان کردم!

این را گفتم چون خودم بیش از شش سال است این کانال را دارم و صدها مقاله مختلف در موضوعات مختلف منتشر کردم ولی هیچ وقت داخل کانال نگفتم که من بودم چنین و چنان کردم و تازه همیشه دعا می کنم که خداوند این فعالیت ناچیزم را نیز بپذیرد و دچار غرور و تکبر نشوم و تا مبادا اجر و پاداش فعالیتم باطل گردد.

ان شا الله که آداب دعوت و تبلیغ را بهتر و بیشتر از قبل رعایت کنیم و رسالت ابلاغ را به نحو احسن انجام دهیم و از ورع و تقوای کاذب و تصنعی نیز دور باشیم که این روش نیز برای نفوذ در قلب مردم، کارساز نخواهد بود.

#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

24 Oct, 19:04


​صلاح مهدوی می‌گوید در تعریف عبادت، نباید اعتقاد به ربوبیت عبادت شونده را شرط قرار داد و می‌گوید چون علما از عبادت با عبارت: نهایة الذل والخضوع یاد کرده اند پس همین تعریف، تعریف کامل و جامع و مانع از عبادت است و هرکس قید ربوبیت را اضافه کند اشتباه کرده است!

بسیار خب این چالش را برای صلاح مهدوی برگزار می‌کنیم:

اگر صرفا نهایت ذل و خضوع برای یک نفر، برابر با عبادت کردن او باشد: پس به ما بگو آیا این رفتار صحابه با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که در روایت زیر آمده است نهایت ذل و خضوع است یا خیر.

🔹در صحیح بخاری به روایت مِسْوَرِ بن مَخْرَمَه و مروان رضی الله عنهما، در طی حدیثی طولانی در جریان صلح حدیبیه، مغیره بن شعبه رضی الله عنه قبل از اسلام آوردنش، رفتار صحابه با پیامبر صلی الله علیه وسلم را اینگونه توصیف کرده است:
«إن عروة جعل يرمق أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم بعينيه، قال: فوالله ما تنخم رسول الله صلى الله عليه وسلم [ص:195] نخامة إلا وقعت في كف رجل منهم، فدلك بها وجهه وجلده، وإذا أمرهم ابتدروا أمره، وإذا توضأ كادوا يقتتلون على وضوئه، وإذا تكلم خفضوا أصواتهم عنده، وما يحدون إليه النظر تعظيما له، فرجع عروة إلى أصحابه، فقال: أي قوم، والله لقد وفدت على الملوك، ووفدت على قيصر، وكسرى، والنجاشي، والله إن رأيت ملكا قط يعظمه أصحابه ما يعظم أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم محمدا، والله إن تنخم نخامة إلا وقعت في كف رجل منهم، فدلك بها وجهه وجلده، وإذا أمرهم ابتدروا أمره، وإذا توضأ كادوا يقتتلون على وضوئه، وإذا تكلم خفضوا أصواتهم عنده، وما يحدون إليه النظر تعظيما له».
🔸ترجمه: «عروه، دو چشمی‌‌به اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وسلم نظر دوخته بود. بخدا سوگند، هر بار که رسول خدا صلى الله علیه وسلم آب دهان می‌انداخت، یکی از یارانش، آن را با کف دست می‌گرفت و به صورت و بدن خود می‌مالید. و هرگاه، به آن‌ها دستوری می‌داد، بی‌درنگ، اطاعت می‌کردند و هر وقت، وضو می‌گرفت، بخاطر آب وضویش، نزدیک بود با یکدیگر درگیر شوند. و هنگام سخن گفتن، صدایشان را پایین می‌آوردند. و بخاطر تعظیم پیامبر صلى الله علیه وسلم، هنگام نگاه كردن، به او خیره نمی‌شدند. زمانی كه عروه نزد دوستانش برگشت، گفت: ای مردم! سوگند به خدا، من نزد پادشاهان مختلف، قیصر، کسری و نجاشی رفته‌ام. ولی هرگز ندیده‌ام که یارانشان به آن‌ها احترامی‌‌بگذارند كه ياران محمد صلى الله عليه وسلم به او می‌گذارند. بخدا سوگند که هرگاه، آب دهان می‌انداخت، یکی از یارانش آن را با کف دست می‌گرفت و به صورت و بدن خود، می‌مالید. و هر وقت، به آن‌ها دستوری می‌داد، بلا فاصله اطاعت می‌کردند. و هرگاه، وضو می‌گرفت، برای دست‌یابی به آب وضویش، نزدیک بود با یکدیگر درگیر شوند و هنگامی‌‌که در حضور ایشان سخن می‌گفتند، صدایشان را پایین می‌آوردند. و بخاطر تعظیم وی، هنگام نگاه کردن، به او خیره نمی‌شدند».
🗒 صحیح بخاری (2731).

👈اکنون سوال این است: این نوع رفتار صحابه رضی الله عنهم با پیامبر صلی الله علیه وسلم، اینکه آب دهانش را به سر و صورت خود بمالند و بر سر آب وضویش نزدیک باشد که با هم درگیر شوند و از فرط تعظیم هنگام صحبت‌کردن با ایشان، رو در رو به چشمانش نگاه نکنند و صدایشان را بالاتر از صدای ایشان نکنند، و هربار که به کاری امر می‌شدند بلافاصله اطاعت امر کنند، آیا نهایت ذل و خضوع است یا خیر.

▫️اگر نهایت ذل و خضوع است (که قطعا است) پس طبق تعریفی که از عبادت دارید، باید صحابه را عبادت کننده پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بدانید.

▫️و اگر ادعا می‌کنید که آن نوع رفتار صحابه با پیامبر نهایت ذل و خضوع نیست، پس نتیجه می‌گیریم که معیار و ضابطه نهایت ذل و خضوع، کاملا عشقی و دل بخواهی است و هرکس بنا به هواء و هوس خودش حد خاصی را نهایت ذل و خضوع قرار می‌دهد که با حدی که دیگری قرار داده است تفاوت دارد، و به این شکل یک عمل نزد یک وهابی، عبادت است زیرا به نهایت ذل و خضوع رسیده است و همان عمل نزد یک وهابی دیگر عبادت نیست زیرا به نهایت ذل و خضوع نرسیده است! و همین برای باطل بودن تعریف وهابیت از عبادت کفایت می‌کند.

👈اما اگر در تعریف عبادت قید ربوبیت را وارد کنیم، پس هرگونه ذل و خضوعی اگرچه در کمترین حد خود باشد، اگر برای الله یا برای موجودی که اعتقاد به الوهیت و ربوبیتش است، انجام شود، قطعا عبادت آن موجود محسوب می شود.

و من قبلا بطور مفصل تعاریف ناقص وهابیت از عبادت را نقد کرده‌ام و تعریف کامل و جامع و مانع عبادت را طبق قرآن و سنت آورده‌ام، که در این کتاب آمده است پیشنهاد می‌کنم حتما آن را بخوانید:
تحقیق اعتقاد به ربوبیت بعنوان شرط عبودیت
#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

24 Oct, 18:42


👈این روایت نیز دلالت بر درخواست دعا و شفاعت بوسیلۀ پیامبر دارد، و مقریزی این روایات را بدون اینکه رد کند، در کتابش نقل کرده است و در واقع این روایات را برای ترسیم عقیده‌اش و آموزش دادن عقیده به خوانندگان کتابش آورده است.
واین روایات نزد وهابیان و شخص صلاح مهدوی، عین شرک و قبرپرستی است، پس صلاح مهدوی با چه رویی پشت مقریزی سنگر گرفته است؟

⭕️اما آنجا که مقریزی در تجرید التوحید صفحه 8 گفته است: «وقوم يزورونهم يدعون بهم، فهؤلاء هم المشركون في الألوهيّة والمحبّة؛ «دستۀ دوم آنها را زیارت می‌کنند و بوسیلۀ آنها دعا می‌کنند، پس اینها در الوهیت و محبت مشرک هستند».

👈ما به این خاطر می‌گوییم که این کتابش تحریف شده و این سخن نمی‌تواند برای مقریزی باشد، چون در این سخنش دسته‌ای از زائران را ذکر کرده که بوسیله مردگان دعا می‌کنند: «يدعون بهم». و اگر درخواست دعا بوسیلۀ مردگان شرک در الوهیت و محبت باشد، پس اولین مشرک در الوهیت و محبت، خود مقریزی خواهد بود زیرا بوسیلۀ جاه پیامبر و آل و اصحابش از خداوند درخواست مغفرت کرده است!

🔹چنانکه در رسائلش (ص 251) می‌گوید: «قال مؤلفه: تم ذلك علی يد جامعه ومنشئه أحمد بن عبد القادر بن محمد المقريزي الشافعي غفر الله ذنبه وستر عيبه بجاه سيدنا محمد وآله وصحبه والحمد لله وحده، تم».
🔸ترجمه: مؤلف این رساله می‌گوید: نوشتن این رساله به دست جمع آوری کننده و نویسنده‌اش احمد بن عبد القادر بن محمد المقریزی الشافعی به پایان رسید. خداوند بخاطر جایگاه و مکانت سرورمان محمد و آل و اصحابش، گناه او (= المقریزی) را ببخشد و عیبش را بپوشاند. و سپاس تنها برای خداوند یکتا. پایان».

💡برای همین است که می‌گوییم، این کتاب با عقیدۀ مقریزی در دیگر کتاب هایش تضاد 180 درجه دارد، و ادبیات این کتاب بسیار شبیه به ادبیات وهابیان است.

و اگر وهابیان از جمله صلاح مهدوی ادعا می‌کنند که این کتاب تحریف نشده است، پس به جواز درخواست دعا و استغفار و شفاعت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در نزد قبرش، که در کتابش: «إسماع الامتاع» آمده است چه پاسخی می‌دهند؟

و اگر کتاب تجرید التوحید و این سخنش که گفته: «وقوم يزورونهم يدعون بهم، فهؤلاء هم المشركون في الألوهيّة والمحبّة» تحریف نشده است، پس چرا خود مقریزی در رسائلش (ص 251) بوسیلۀ جاه محمد و اصحابش به درگاه خداوند دعای مغفرت کرده است؟

👈و صلاح مهدوی هرگز و هرگز نمی‌تواند این تناقضات را حل کند، و سنگر گرفتنش پشت مقریزی رحمه الله، نشان از سفاهت او دارد و بهتر است او را نیز به جرگه علمای مشرکین پیوند دهد، چنانکه قبلا علمایی مانند سبکی و ابن الحاج و ابن حجر هیتمی ‌و رملی را دقیقا بخاطر سخنانی شبیه همین سخنانی که مقریزی گفته است، به شرک و قبرپرستی متهم کرد و عقیده آنان را شرکی دانست.

#مجاهد_دین
@rad_shobahat
(2)

مجاهد دین

24 Oct, 18:42


▫️صلاح مهدوی در کتاب تجرید التوحید مقریزی رحمه الله، تنها به این دو بندش کار دارد و پشت آن سنگر گرفته است:
1- «ولا ريب أن توحيد الربوبية لم ينكره المشركون، بل أقرّوا بأنه سبحانه وحده خالقهم، وخالق السموات والأرض، والقائم بمصالح العالم كله، وإنما أنكروا توحيد الإلهيّة والمحبّة».
🗒 تجرید التوحید، ص 7.

2- «والنّاس في هذا الباب - أعني: زيارة القبور - على ثلاثة أقسام: قوم يزورون الموتى فيدعون لهم. وهذه هي الزّيارة الشرعيّة.
وقوم يزورونهم يدعون بهم، فهؤلاء هم المشركون في الألوهيّة والمحبّة.
وقوم يزورونهم فيدعونهم أنفسهم وقد قال النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم: "اللهم لا تجعل قبري وثنا يعبد"، وهؤلاء هم المشركون في الربوبيّة».
🗒 تجرید التوحید، ص 8.

👈و اگر ما می‌گوییم کتاب تجرید التوحید مقریزی رحمه الله تحریف شده است بخاطر مطالب دیگر مقریزی در دیگر کتاب هایش است چون در آن کتاب‌ها سخنانی گفته که نزد صلاح مهدوی شرک و قبرپرستی است.

🔹چنانکه مقریزی در کتاب دیگرش «إسماع الامتاع» در ج 14 ص 608 بابی دارد به عنوان:
«ذكر ما جاء في زيارة قبر النبي صلى اللَّه عليه وسلم وما ظهر من قبره، مما هو من أعلام نبوته [وفضيلة من زاره، وسلم عليه، وكيف يسلم ويدعو]».
🔸ترجمه: «ذکر آنچه که دربارۀ زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است و آنچه از نشانه‌های نبوتش که از قبرش آشکار است و فضیلت کسی که او را زیارت کند و اینکه چگونه به او سلام کند و دعا کند».

👈و در این باب، روایت مشهور محمد بن حرب هلالی را می‌آورد که او نزد قبر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نشسته بود و آن اعرابی را دیده بود که نزد قبر پیامبر آمد و از او درخواست شفاعت کرد. روایت چنین است:
🔹وقد روي من طريق، محمد بن حرب الهلالي قال: دخلت المدينة فأتيت قبر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم [فزرته، وجلست بحذائه] فجاء أعرابي فزاره ثم قال: يا خير المرسلين إن اللَّه عز وجلّ أنزل عليك كتابا صادقا، قال فيه: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً. وإني جئتك مستغفرا إلى ربي من ذنوبي مستشفعا بك...».
🔸ترجمه: «از طریق محمد بن حرب الهلالی روایت شده که گفت: وارد مدینه شدم و نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم رفتم و ایشان را زیارت کردم و سپس مقابل آن نشستم تا اینکه یک اعرابی آمد و پیامبر صلی الله علیه وسلم را زیارت کرد و گفت: ای بهترین پیامبران، بی گمان خدای عزوجل کتاب راستی را بر تو نازل کرده است که در آن فرموده است: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾ [النساء: 64] {و اگر آن‌ها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند، نزد تو می‌آمدند، و از الله طلب آمرزش می‌کردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش می‌کرد، بی‌گمان الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند}. و من نزد تو آمده ام و بوسیلۀ شفیع قرار دادن تو به سوی پروردگارم از گناهانم استغفار می‌کنم».

👈و طبق این روایت، کاملا معلوم است که آن اعرابی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بعد از وفاتش را نزد قبرش صدا زده و خطاب قرار داده و از او درخواست استغفار به نزد الله متعال کرده است. و این عمل نزد صلاح مهدوی عین شرک اکبر و قبرپرستی است.

👈همچنین در همان باب، روایت گفتگوی مالک بن انس با خلیفه وقت ابوجعفر را آورده که در آن روایت چنین آمده است:
🔹«فاستكان له أبو جعفر وقال: يا أبا عبد اللَّه! أستقبل القبلة وأدعو أم أستقبل رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم؟ فقال: ولم تصرف وجهك عنه وهو وسيلتك ووسيلة أبيك آدم عليه السلام إلى اللَّه تعالى يوم القيامة؟ بل استقبله، واستشفع به، فيشفع لك عند اللَّه تعالى.
قال اللَّه تبارك وتعالى: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً».
🔸ترجمه: «و جعفر در برابر سخن او آرام شد و گفت: ای ابا عبد الله! آیا رو به قبله کنم و دعا کنم، یا رو به رسول خدا صلی الله علیه وسلم کنم؟ گفت: برای چه صورتت را از او برمی‌گردانی در حالی که او وسیلۀ تو و وسیلۀ پدرت آدم علیه السلام به سوی الله متعال در روز قیامت است؟ بلکه به او رو کن و بوسیلۀ او درخواست شفاعت کن؛ چراکه برایت نزد الله متعال شفاعت می‌کند. خدای تبارک و تعالی فرموده است: {و اگر آن‌ها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند، نزد تو می‌آمدند، و از الله طلب آمرزش می‌کردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش می‌کرد، بی‌گمان الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند}».

(1)

مجاهد دین

24 Oct, 17:43


و این دو کتاب مطالبی دربارۀ تجسیم دارد که حتی انسان از خواندنش نیز می‌ترسد حال چه رسد به اینکه آن را عقیدۀ اهل سنت و جماعت بداند، مثلا در نقض علی المریسی (1/458) می‌گوید که الله متعال اگر بخواهد بر پشت پشه‌ای نیز قرار می‌گیرد! «ولو قد شاء لاستقر على ظهر بعوضة»! سبحانه وتعالی عما یصفون.

و از تناقضاتی که در تقابل 180 درجه با یکدیگر قرار دارند و در کتاب «النقض علی المریسی» وجود دارد و بر این دلالت می‌کند که این کتاب دستخوش تحریف شده است این است که:
🔹 در (ج 1 ص 561) اين عبارت آمده است: «قيل لَهُ: لَا نسلم، مُطلق المفعولات مخلوقة»؛ «یعنی ابوسعید الدارمی ‌گفته است که نمی‌پذیریم که مطلق مفعولات مخلوق باشند».

🔹سپس در صفحۀ بعد (ج 1 ص 562) این سخنش را نقض کرده و چنین آمده است: «والمفعولات كلها مخلوقة لا شك فيه»؛ «یعنی الدارمی ‌گفته است که شکی نیست که مفعولات همۀشان مخلوق هستند».

اکنون مفعولات مطلقا مخلوق نیستند یا همۀ‌شان مخلوق هستند؟
آیا این دلیلی آشکار و واضح نیست بر اینکه محتویات این کتاب دستخوش تحریف شده است؟

▫️و ما نگفته‌ایم که غیر ممکن است دارمی این دو کتاب را نوشته باشد، بلکه می‌گوییم اگرچه هم نسبت این دو کتاب به او ثابت باشد، اما بخاطر وضعیت سند این دو کتاب و بخاطر محتویات متناقض و عقاید تجسیمی‌اش، نمی‌توان به تمام آنچه در این کتاب آمده است اعتماد کرد و آن را سخنان خود دارمی دانست، و ما داریم برای دارمی عذر می‌آوریم تا دامنش را از آلوده بودن به محتویات این کتاب پاک کرده باشیم! وگرنه اگر محتوای این دو کتاب بطور کامل برای او باشد پس کرامت و حرمتی برای دارمی رحمه الله نمی‌ماند.

🔹حتی الذهبی نیز در العلو للعلي الغفار (ص 214) می‌گوید که کتاب الدارمی ‌بیانگر مذهب سلف نیست بلکه در اثبات صفات مبالغه کرده است: «وفي كتابه بحوث عجيبة مع المريسي يبالغ فيها في الإثبات ، والسكوت عنها أشبه بمذهب السلف في القديم والحديث».
🔸ترجمه: «در کتاب الدارمی ‌بحث‌های عجیبی با المریسی وجود دارد که در آنها در اثبات صفات مبالغه کرده است در حالی که چه در نزد علمای قدیم چه در نزد علمای جدید، سکوت‌کردن از آن امور به مذهب سلف شبیه‌تر است».

صلاح مهدوی، تو که ذهبی را قبول داری، ذهبی با چه زبانی بگوید که سخنان دارمی در این کتاب شبیه مذهب سلف نیست؟

آیا دین محمد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بدون دو کتاب دارمی ‌ناقص است و دو کتاب دارمی‌که در سندشان سه راوی مجهول وجود دارد، دین محمد را تکمیل کرد؟ در این کتاب چه چیز جدیدی (بغیر از تجسیم) وجود دارد که مجسمه تا این حد دیوانه وار از این دو کتاب دفاع می‌کنند و حاضر هستند بر ضعف شدید سند این دو کتاب چشم بپوشند؟

#مجاهد_دین
@rad_shobahat
(2)

مجاهد دین

24 Oct, 17:43


▫️صلاح مهدوی می‌گوید هیچ کس حق ندارد بگوید نسبت کتاب‌های الرد علی الجهمیة و الرد علی بشر المریسی به ابوسعید دارمی ‌(متوفی 280 هـ) ثابت نیست. و می‌گوید چون بعضی علما از روی دست همدیگر و به نقل از یکدیگر گفته اند این دو کتاب مال دارمی ‌است پس کافی است و دیگر کسی حق ندارد در این باره تحقیق کند!
👈و حکم این دو کتاب، همانند حکم احادیث نقل شده از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هستند و اگر یک حدیث که سندش ضعیف یا موضوع است را نه فقط پنج شش عالم، بلکه صدها عالم و حتی اگر تمام علما نیز در کتاب‌هایشان نقل کنند، باز آن حدیث ضعیف و موضوع است و نسبت آن حدیث به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ثابت نمی‌شود.

🔹 از عبدالله بن المبارک روایت است که گفته است: «الإسناد من الدين ولولا الإسناد لقال من شاء ما شاء»؛ یعنی: «سند و سلسله رجال روایات، جزو دین است و اگر این اسناد نمی‌بود پس هرکس هرچه که می‌خواست را می‌گفت».

▫️و اولین کسی که کتاب الرد علی المریسی را برای اولین بار با سندش نقل کرده است، ابواسماعیل هروی (متوفی 481 هـ) است. یعنی به مدت حداقل 200 سال از این کتاب هیچ نام و نشانی نبوده! و شخصی چون هروی که خودش از مجسمه است بعد از 200 سال این کتاب که پر از تجسیم و اسرائیلیات و مطالب مخالف با عقیده اهل سنت است را نقل کرده است، و در سندی که هروی با آن، از کتاب دارمی نقل کرده است شخصی به نام الصرام وجود دارد که مجهول الحال است.

👈و نسخه هایی از این دو کتاب دارمی که به دست ما رسیده است در سند هر دویشان، سه راوی مجهول الحال وجود دارد.
در سند کتاب «النقض علی المریسي» این راویان مجهول الحال وجود دارد: 1-أبو سعيد، عبد الرحمن بن محمد بن أحمد بن الأحنف 2- أبو بكر بن محمد بن أبي الفضل بن محمد بن الحسين المزكي 3- أبو عبد الله محمد بن إبراهيم الصرام

و در سند کتاب «الرد علی الجهمية» این راویان مجهول الحال وجود دارد: 1- أم الصبح ضوء النساء بنت أبي الفتح عبد الرزاق بن محمد بن سهل الشرابي 2- أبي أبو محمد محمد بن أحمد بن محمد بن الفضل 3- أبو عبد الله محمد بن إسحاق بن إبراهيم القرشي.


▫️این وضعیت دو کتاب دارمی رحمه الله است که در پایین ترین درجه از ارزش و اعتبار قرار دارد، اما صلاح مهدوی حاضر است قسم به طلاقش هم بخورد که این دو کتاب با تمام محتوایشان تماما منتسب به دارمی ر است! و این چیزی جز جنون و تعصب و دیوانگی و خروج از جاده عقل و انصاف نیست.
و بعضی از علما اصلاً کتاب دارمی ‌را ندیده بودند بلکه فقط به نقل از علمای قبل از خودشان گفته‌اند که این کتاب‌ها منتسب به دارمی است. همین و بس. درست به مانند راویان احادیث که آنها با آوردن سلسله رجال هر روایت، مسئولیت را از دوش خود برداشته و آن را به محققان واگذار کرده تا با بررسی سند آن روایات از درستی یا عدم درستی انتساب آن روایات به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مطمئن شوند.
و بعضی از علما نیز آن کتاب را دیده‌اند و با سندشان آن را نقل کرده‌اند و توضیح دادیم که سندی که این علما، آن دو کتاب دارمی را نقل کرده‌اند، در آن سه راوی مجهول الحال وجود دارد. پس تکلیف روشن است و طبق ضعف اسناد این دو کتاب، نمی‌توان ثبوت این دو کتاب و محتوای آن به دارمی را قطعی دانست و هرکس خلاف این را بگوید واقعا دیوانه است و اهلیت بحث علمی را ندارد، بلکه به بستری شدن در تیمارستان و معالجه مغزش، محتاج تر است.

▫️اما اول و آخر سخن صلاح مهدوی این است که چون بعضی از علما به نقل از یکدیگر و حتی بدون تحقیق گفته‌اند که این دو کتاب برای دارمی‌ است، پس هیچ کس حق ندارد سند این دو کتاب را بررسی کند! آیا این شخص دیوانه نیست؟
متاسفانه اخباری‌های حاطب اللیل امثال فرقه کرامیه و پیروانشان مثل صلاح مهدوی، اعتقادی به اسناد روایات و بررسی آن ندارند و آنچه برایشان مهم است فقط جمع آوری اقوالی است که در تایید عقایدشان باشد. و به این شکل دو کتاب دارمی ‌که در سندشان سه راوی مجهول وجود دارد را قطعی الثبوت می‌دانند. ای خواننده گرامی، کتابی که تا حداقل 200 سال هیچ نام و نشانی از آن نبوده، و در نسخه‌ای که از این دو کتاب منتشر شده است نیز حداقل 3 راوی مجهول الحال وجود دارد، آیا این امکان و احتمال وجود ندارد که محتوایش تحریف و جعل شده باشد؟ مخصوصا با توجه به شناختی که از مجسمه و فرقه کرامیه داریم که به شهادت علما، آنها حدیث جعل می‌کردند.
🔹چنانکه ابن کثیر در البداية والنهاية (11/20) می‌گوید: «محمد بن كرّام الَّذِي تُنْسَبُ إِلَيْهِ الْفِرْقَةُ الْكَرَّامِيَّةُ. وَقَدْ نُسِبَ إليه جواز وضع الأحاديث على الرسول وَأَصْحَابِهِ وَغَيْرِهِمْ».
🔸ترجمه: «محمد بن کرام کسی است که فرقۀ کرامیه به او منسوب است و به او نسبت داده شده که جعل کردن احادیث بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و اصحابش و غیر آنان را جایز می‌دانست».

(1)

مجاهد دین

24 Oct, 08:00


تلگرام دیروز کل کانال های فارسی زبان مناصر داعش رو حذف کرد، ولی کانال حدادیان خارج شده از داعش رو باقی گذاشت.

احتمالا سیاست تلگرام بر این است که از داعش بدتر، یعنی حدادی ها را باقی بگذارد و آنها را بولد نماید چراکه تاریخ مصرف داعش به پایان رسیده است.

@rad_shobahat

مجاهد دین

23 Oct, 15:17


و نیز از شذوذات و گمراهی‌هایش این است که ادعا می‌کند که تا قبل از آمدن وهابیت، توحید میان امت اسلام منقرض گشته بود، همان گونه که دایناسورها نسلشان منقرض شده است و این خود دری بزرگ را به روی تکفیر امت محمدی باز می‌کند.
امیدوارم که اکنون مردم عزیز ما متوجه این نقشۀ شوم شده باشند، که اینان قصدشان خدمت به اهل سنت و دفاع از اهل سنت نیست؛ بلکه قصد آنها زنده‌کردن عقاید خوارج با پنهان‌شدن پشت شعار توحید می‌باشد،
👈👈👈و صلاح صراحتاً در فایل‌های صوتی‌اش؛ علمایی مانند ابن حجر هیتمی و سبکی و نووی و ابن قدامه و الرملی و... را نام می‌برند و آنها را امام می‌نامد و خود را پشت اعتبار این علما پنهان می‌کند در حالی که ما نیز یک کلمۀ اضافه بر سخنان این علما را نگفته‌ایم اما توسط صلاح و همفکرانش قبرپرست نامیده می‌شویم اما صلاح با تلبیس و تدلیس این علما را امام می‌نامد تا بتواند در میان قشر کم‌اطلاع اهل سنت نفوذ کند.
در نهایت می‌گویم که این شخص، انسانی مبتدع، گمراه، جاهل، دروغگو، متکبر و متعصب می‌باشد، که قصد او تنها تخریب اهل سنت و ایجاد تفرقه و فتنه‌گری بوده، و مشغول تربیت نسل جدید داعش است و عقاید خوارجانه و باطل خود را تبلیغ می‌کند، هرچند که این عقاید، مخالف اجماع امت بوده باشد.
از الله تعالی خواستارم که بیش از پیش او را رسوا کند، تا ناآگاهانی که از او تقلید می‌کنند به ماهیت و حقیقت این شخص آگاهتر شوند.
♦️ نتایج فعالیت این شخص: قبل از اینکه این شخص در فضای مجازی ظهور کند، وهابیت در فضای مجازی به شدت رسوای علمی شده بود، و مردم رفته رفته از فریفته‌شدن به عقاید وهابیت و توحید پوشالین خوارج آگاه شده بودند، اما این اوضاع به مذاق وهابیت خوش نیامد و این بی ادب زبان دراز را به فضای مجازی آوردند تا با پنهان شدن پشت اعتبار علمای اهل سنت و امام نامیدن آنها، با عقاید همان امامان مخالفت کند و اهل سنت و پیروان همان علمایی که صلاح به دروغ آنها را امام می‌نامد، متهم به کفر و شرک کند و به این شکل شروع به فتنه گری در بین اهل سنت کرده است و در کانالش مشغول اهانت و بی‌احترامی به علما و ماموستایان اهل سنت کرده است.
و با اینکه الحمد لله اهل سنت در اتحاد و یکپارچگی به سر می‌برد اما وهابیت تحمل این اتحاد را ندارد و امثال این نفهم متعالم را مزدور کرده تا باورهای مجسمه و کرامیه و خوارج را به نام اهل سنت و اهل حدیث تبلیغ کنند و مخالفانشان را تبدیع کرده و گمراه بنامند تا آتش فتنه و اختلاف و تفرقه را در بین اهل سنت شعله‌ور سازند.
و الحمد لله اهل سنت ایران به لطف ماموستایانش در این لحظه در قوی‌ترین حالت خود به سر می‌برند و جوانان و مردمان ما به دینشان بیشتر از گذشته چنگ زده‌اند و دیگر فریب شعارهای پوشالی وهابیت را نمی‌خورند.
👈👈البته این را نیز بگویم که بنده اقوال علما در مورد مجسمه و خوارج و وهابیت و کرامیه را در کانال خود قرار داده و قرار خواهم داد و امیدوارم که این اقوال را همۀ اقشار مردم، بخوانند، تا با حقیقت دعوت این افراد آگاه شوند.
بنابراین بنده با دوراندیشی، این اقوال علما دربارۀ حقیقت اعتقادات این افراد را نشر کرده‌ام تا کسی فریب آنها را نخورد. و این شخص در کانالش برای اینکه چهرۀ حقیقی‌اش فاش نشود خودش را پشت اعتبار علمایی پنهان می‌کند و آنها را به دروغ امام خود می‌نامد که طبق اعتقادات او، همان علما کافر و مشرک و قبوری و جهمی و مبتدع و... محسوب می‌شوند! و در حقیقت فقط بازنشر کنندۀ عقاید وهابیت از نوع مدخلی است و در نتیجه فعالیت‌های او کسانی مانند داعش تربیت می‌شوند که إعذار به جهل مدخلی‌ها را نمی‌پذیرند و به تکفیر علما و بزرگان امت می‌پردازند.
شما را به الله قسم می‌دهم، آیا این فرد، قصد و نیت نیکی را دارد یا قصد شوم؟!!!
آیا این شخص قصد متحد کردن اهل سنت را دارد یا درست کردن اختلاف بین آنها؟
آیا در ادعایی که گفته صادق است یا کاذب؟
آیا او سزاوارتر به تهمت‌هایی نیست که به مخالفانش می‌زند؟
نهایتا می‌گویم إسقاط شخصیت صلاح واجبی شرعی است و غیبت او به نیت آگاهی دادن در موردش جایز می‌باشد، تا همگان از او و عقاید باطلش بر حذر باشند.
اللهم هل بلغت اللهم فاشهد
مجاهد دین #پژواک_معکوس
۱۴۰۰/۱۰/۶
https://t.me/rad_shobahat

(2)

مجاهد دین

23 Oct, 15:17


💢 توضیحاتی مهم در مورد صلاح مهدوی و عقیده ای که به آن دعوت می کند:

♦️ بنده مدت‌هاست که به این نتیجه رسیده‌ام که این شخص گمراه و بی‌ادب را باید قاطعانه سر جای خود نشاند، و دیگر اهل سنت نیز الحمد لله با بنده در رد این فرد موافق هستند، از جمله جناب ماموستا بهروز...
متاسفانه بعضی برادران، با خطاب قرار دادن صلاح به عنوان ماموستا و ...، ناخواسته به این جاهل متعالم، هویت بخشیده‌اند، غافل از اینکه این شخص، اجازه‌ای ندارد و چنانکه مشهور گشته است و همشریان او نیز به خوبی در جریان هستند که از طرف یکی از ماموستایان، اجازه‌ای صوری و مصلحتی برای او داده شد تا فقط و فقط کاروبار دادگاهی‌اش در دادگاه روحانیت انجام شود و به نوعی کمک‌حالی برای پروندۀ او باشد، وگرنه فاقد صلاحیت علمی است و این شخص اصلا کارش شعله ور کردن اختلافات بوده و در غیر از این مجال تخصص دیگری ندارد...

در مورد صلاح مهدوی بیان موارد زیر را لازم می‌دانم؛
فقرۀ اول: شخصیت و صفات شخصی صلاح
فقرۀ دوم: عقیده‌ای که او به آن دعوت می‌کند.

⚡️این شخص با توان هرچه بیشتر و با متوسل شدن به انواع اسباب غیر شرعی، قصد شعله ور کردن اختلافات بین اهل سنت را دارد، اما الحمد لله نگذاشته‌ایم که حتی یک وجب نیز در رسیدن به اهداف خود پیش برود.
بنده در مورد شخصیت و صفات شخصی او باید بگویم که انسانی متکبر، دروغگو، متعصب، جاهل و ... می‌باشد.
برای مثال بعد از آنکه این شخص، دو کتاب که نسبت آن به امام دارمی ثابت نیست را با قاطعیت به ایشان نسبت داد و ماموستا بهروز عزیزی در چند فایل تصویری و من نیز در یک مقاله، دلایل عدم ثبوت تأليف اين دو كتاب توسط امام دارمى را بیان نمودیم، باز این شخص بر این افتضاح علمی خود اصرار کرد، در حالی که خود می‌دانست که حتی نسبت دادن یک قولِ چند کلمه‌ای نیز بدون صحت سند آن به گوینده‌اش، جایز نیست؛ حال چه رسد به نسبت دادن دو کتاب به امام دارمى که در سند آن یک لشکر راوی مجهول دارد! و این خود دلیل قاطعی بر جهل مرکب این شخص به علوم حدیثی دارد...
و متاسفانه بعد از ظهور وهابیت، هر روز کتابی مانند قارچ بیرون می‌آورند و آن را جعل می‌کنند و به عالمی از علمای گذشته نسبت می‌دهند و هنگام بررسی صحت انتساب آنها، متوجه می‌شویم که سند آنها مشکل دارد و یا محتوای آن کتاب‌ها تحریف شده است، مانند کتاب «حقيقة السنة والبدعة» که به دروغ به سیوطی نسبت داده‌اند و کتاب «زيارة القبور الشرعية والشرکية» که به دروغ به برکوی نسبت داده‌اند و محتوایشان کپی شده از کتب علمای دیگر مانند ابن تیمیه و ابن قیم است هرچند که وهابیت با ابن تیمیه و ابن قیم نیز مخالفت هستند! و در خوب‌ترین حالتش، سرقت علمی محسوب می‌شوند و در شأن آن علما که خودشان ده‌ها تالیف گرانسنگ دارند نیست که بیایند و 90 درصد کتابی را از روی کتب ابن تیمیه و ابن قیم مو به مو بنویسند و آن سخنان را به ابن تیمیه و ابن قیم هم نسبت ندهند بلکه به خودشان نسبت بدهند!
یا صحت انتساب کتاب به آن عالم ثابت است اما وهابیان آن را به أشکال مختلف تحریف کرده و به آن کم و زیاد کرده اند، مانند کتاب (تجرید التوحید المفید) از امام مقریزی که وهابیت آن را تحریف کرده است، و با دلایل مختلف ثابت کرده‌ایم که این کتاب توسط وهابیت تحریف گشته و با عقاید مقریزی در تضاد کامل قرار دارد.
و مخالفت با اجماع علما از سوی صلاح، دلیلی قاطع بر تکبر او می‌باشد، زیرا او جرأت و تواضع برگشت به اجماع علما را ندارد...
و نیز مخالفین خود را فورا و بدون وقفه، جهمی و مبتدع و احمق و ناآگاه و جاهل می‌خواند....
و نیز این موارد، دلیلی قاطع بر دروغگو بودن این شخص می‌باشد، آنجا که ادعا می‌کند او مخالف با عقیدۀ داعش است، در حالی که جز در مسالۀ إعذار به جهل، هیچ تفاوتی با داعش ندارد و همانند آنها به جمهور علمای اهل سنت در تمام قرن‌ها تهمت کفر و شرک می‌زند، با این تفاوت که داعش تقیه‌ای ندارد و مرتکب کفر و شرک را کافر و مشرک می‌نامد، اما صلاح مهدوی در تقیه است و با اینکه اهل سنت و علمایش را جاهل به توحید و مرتکب کفر و شرک می‌داند اما آنها را کافر و مشرک نمی‌نامد و بلکه با تلبیس آنها را حتی امام خود نیز می‌خواند! در نتیجه این خود دلیلی قاطع بر این است که این شخص، همان عقیدۀ داعش را دارد و ادعای مخالفت با داعش را شعار و سپری برای نشر عقاید باطل و خوارجانۀ خود قرار داده است.

♦️ اما گمراهی‌هایش و نيز مخالفتش با عقیدۀ اهل سنت و جماعت آنجا آشکار می‌شود که برای شرک، تعریفی را ارائه می‌دهد که در طول تاریخ اسلام هیچ کدام از علمای اهل سنت را نمی‌یابی که اینگونه تعریفی را ارائه داده باشد، و من از او تحدی می‌کنم 👈که یک عالم اهل سنت را پیدا کند که شرک در دعا را آنگونه که او تعریف کرده، تعریف کرده باشد و یا تعریف عبادت را آنگونه که او تعریف کرده، تعریف کرده باشد...

#پژواک_معکوس
(1)

مجاهد دین

23 Oct, 15:07


💥 شناخت ماهیت و حقیقت دعوت صلاح مهدوی و همفکرانش💥

💢👈از حدود بیست سال پیش که ندای توحید خوارج و شرک نامیدن اسباب در میان مسلمانان به عموم و در دیار محبوب ما بالأخص سر داده شد.
به سبب این دعوت نامبارک ضمیر بعضی از مسلمانان، مقداری متأثر از شعار توحید پوشالین آنان شد و به بهانۀ شرک بودن واسطه و اسباب، از اسباب تقرب به پروردگار خود دور شدند.
و قلب‌های خود را به تکفیر و تبدیع موحدان گره زدند.

و الحمد لله مفاسد این دعوت نامبارک را جز در بعضی مناطق محدود از دیار محبوبمان نمی‌بینیم.

اما در مقابل این گمراهان دعوت‌کننده به توحید خوارج، همیشه افرادی هستند که به اصلاح فطرت‌ها برخیزند، و به دور از شهرت و مقام، مردمانی که بر این بدعت خوارج اصرار دارند را به راه راست دعوت ‌کنند:
﴿وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ﴾ [هود: 29]

همانا آنها وارثان انبیا هستند و به سبب آن‌ها نور و هدایت در میان مردم منتشر می‌شود
با حجت‌های قاطع و مستند شده با آیات قرآن و احادیث و اقوال جمهور علما و امامان اسلام.
و تفاسیری متفق علیه از آیات مبارک قرآن
و تصحیح معانی کلماتی که وهابیت با مظلوم‌نمایی آن را تحریف نموده
و برملا کردن چهرۀ حقیقی دعوت خوارجانۀ آنان که بر روی خودشان برچسب یاوران توحید زده‌اند!
حال آنکه کم سن و سال و تازه ‌به دوران رسیده هستند و از راسخان در دین نیستند.
و با فهم اشتباهشان به جنگ با آیات صریح قرآن و احادیث صحیح پیامبر صلی الله علیه و سلم آمده‌اند.

واقعا اینان با چه دلیلی اینگونه با تمام توان مسلمانانی که شهادتین می‌گویند و جز الله را رب و مالک و نافع و ضار حقیقی و بالاستقلال نمی‌دانند، متهم به شرک و فریادخواهی از غیرالله می‌کنند و می‌خواهند مسلمانانی که توحیدشان با یقین ثابت شده است را با هر ظن و گمانی از دایرۀ توحید خارج کنند، و در مقابل با تمام توان، توحید ربوبیت و اسماء و صفات را برای مشرکان صدر اسلام که الله متعال آنها را مشرک نامیده است ثابت ‌کنند؟

آنان طبقاتی دارند:
عده‌ای از وهابیان با توهم اصلاح افراط موجود در بعضی از تکفیری‌های وهابی مانند داعش، در منجلاب تشکیک فرو رفتند.

عده‌ای دیگر که، به همانند داعش شهامت عمل به عقیده‌شان و تکفیر علمای اهل سنت مانند نووی و ابن قدامه و... را نداشتند، به سمت فرقۀ باطل عاذریه میل پیدا کردند و از اعوان و انصار دسته‌ی اول شدند.

عده‌ای دیگر از سر جهل به مفهوم و معنای دعوت باطل آن‌ها و به سبب جهل به دین و حسن ظن نسبت به آن‌ها طوطی‌وار کلامشان را تکرار می‌کنند.

عده‌ای دیگر نیز همچنان درحال مشاهده صراع حق با این دو دسته‌ هستند و هنوز منتظر پیروزی یکی بر دیگری هستند تا به دسته‌ی پیروز بپیوندند.


اما الله متعال همیشه عده‌ای را برای حفظ دین خود از میان مسلمانان برمی‌گزیند تا دعوت واقعی اسلام را به گوش مردمان برسانند.
دعوتی که در آن انحراف خوارج از مفهوم عبادت، که شعار توحید سر می‌دهند و می‌گویند باید تنها و تنها از الله متعال کمک خواست اما بخاطر جهلشان، اخذ اسباب را شرک و عبادت غیر الله می‌نامند، را تصحیح کنند.


خوانندۀ گرامی!
جرم خوارج که خود را موحد و مسلمانان را مشرک می‌نامند این است که:
مسلمانان را بخاطر اخذ اسباب شرعی به این متهم می‌کنند که معتقد به یکتابودن الله که آنها را خلق کرده و رزق می‌دهد، نیستند!
و جرمشان این است که اخذ هرگونه واسطه و سبب و وسیله‌ای را برابر با اتخاذ شریکی برای الله می‌دانند و با جهل مرکبشان آنان را مشرک می‌نامند! و بر مسلمانان افترا می‌بندند که آنها عبادت‌ها را همه و همه برای تنها معبود برحق قرار نداده‌اند!

خوانندۀ گرامی!
هر انسانی روز قیامت خود به تنهایی در محضر پروردگارش حضور می‌یابد، و هیچ مدافعی آنجا ندارد.
پس شایسته است که در آیات واضح قرآن تدبر کرده و احادیث صحیح پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم را قانون قرار داده تا همانند خوارج سفهاء الأحلام و حدثاء الأسنان نشود که قرآن می‌خوانند اما از حنجرۀشان پایین‌تر نمی‌رود و آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است را بر مسلمانان تطبیق می‌دهند و به نام توحید به جنگ با مسلمانان موحد می‌روند، و به این شکل فکر می‌کنند که بهترین اعمال را انجام می‌دهند اما از خسارتمند ترین مردمان می‌شوند.
به قرآن و سنت چنگ بزنید و فریب خوارجی که شعارشان توحید است اما از فهم توحید بیگانه هستند را نخورید که می‌خواهند توحید صحیح را از شما بگیرند و به جای آن جنس تقلبی را تحویلتان دهند.

👈البته این اصلا به معنای تکفیر خوارج نیست بلکه بنده با این کوتاه سخن خواستم تا مفاد دعوت اینان را توضیحی دهم تا مردم از آن بر حذر باشند.

باشد که این سخنان مایه‌ بیداری و خیر شوند.

#پژواک_معکوس

@rad_shobahat

مجاهد دین

23 Oct, 14:57


صلاح مهدوی، کتابی منتشر می‌کند و در آن اشاعره را گمراه و مبتدع دانسته و وعده دوزخ به آنها می‌دهد، سپس می‌گوید من قصدم تفرقه نیست و دوست ندارم اهل سنت به خود مشغول باشند!

دو حالت دارد، یا اشاعره را از اهل سنت می‌داند و تفرقه میان اهل سنت اشاعره، و وهابیتش را ناپسند می‌داند و دوست ندارد این اهل سنت به خود مشغول باشند، که در این حالت عملش خلاف قولش است؛ چراکه او دارد اصل و اساس اهل سنت که اشاعره هستند را تبدیع می‌کند و به آنها وعده دوزخ می‌دهد.

حالت دیگر اینکه اشاعره را از اهل سنت نمی‌داند، پس در این حالت صلاح مهدوی آدمی غالی و تندرو و تکفیری است که سبب تفرقه شده است.

این جوجه فاخته در خانه اهل سنت لانه کرده و صاحب خانه را هم بیرون کرده و هنوز دو قورت و نیمشم باقیه!

#مجاهد_دین

مجاهد دین

19 Oct, 11:08


🔹رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد خوارج می‌فرماید: ‏«‏سَيَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ أَحْدَاثُ الْأَسْنَانِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ يَقُولُونَ مِنْ خَيْرِ قَوْلِ الْبَرِيَّةِ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنْ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنْ الرَّمِيَّةِ فَإِذَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ فَإِنَّ فِي قَتْلِهِمْ أَجْرًا لِمَنْ قَتَلَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ‏»‏
🔸ترجمه: «‏در آخر کار دنیا، گروهی جوان نادان ظهور می‌كنند. سخنان بهترين آفریدۀ الله را می‌گويند، قرآن می‌خوانند اما از گلوی آنها پایین‌تر نمی‌رود. همان‌گونه كه تير از كمان بيرون می‌رود، آنها هم از دین خارج می‌شوند. هرگاه اين گروه را ديديد، با آنها بجنگيد. كشتن آنها، در روز رستاخیز نزد پروردگار موجب اجر و پاداش است».‏
🗒صحيح الجامع: (‏3/213).‏

@rad_shobahat

مجاهد دین

19 Oct, 09:37


این یحیی سنوار است، مجاهدی که تا آخرین رمقش مبارزه کرد و تسلیم نشد. با اینکه زانویش و آرنجش شکسته اما تا آخرین قطره خونش به مبارزه ادامه داد و چوبی که در دست داشت را به سمت کوادکوپتری که از او فیلم می گیرد پرتاب می کند، و همین ویدیو بهترین گواه بر شجاعت مجاهد فی سبیل الله یحیی سنوار شد. اسرائیل او را اینگونه معرفی می کرد که او در تونل و زیرزمین مخفی شده و دیگران را به کشتن می دهد و منافقان نیز می گفتند او جاسوس اسرائیل است. اما یحیی سنوار تک و تنها در خط مقدم مبارزه و در قلب دشمن بود و تا آخرین رمقش مبارزه کرد و به این شکل دشمنانش را رسوا و شرمنده کرد و اسرائیل با انتشار این ویدیو، ضرر بسیار بزرگی کرد زیرا او را در نهایت شجاعت و دلیری به تمام جهان معرفی کرد.

#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

19 Oct, 08:27


​سکانس جاودانه قهرمان «یحیی السنوار»

عبدالحمید بیات:
آن‌طور که دشمن گفته و تصاویر نشان می‌دهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما یحیی سنوار این‌گونه بوده:
پیرمرد، تنها بود و بی‌کس و البته شجاع و نترس. جوان‌های دشمن محاصره‌اش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد.
فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پله‌ها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بی‌رمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک این‌ها را عقب راند.

شکستگی استخوان‌ها و خون‌ریزی‌، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این #مرد_تسلیم_ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهره‌اش را با چفیه‌ای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.

تک‌تیرانداز دشمن به پیشانی‌اش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خون‌ریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته.
در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند.
یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایَ‌ش به شهادت رسیده است.

فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونل‌ها نیست. بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.

عجب دکوراسیون عجیبی برای پایان‌بندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا...حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانه‌ای از خوشحالی در آن‌ها نیست؛ چهره‌های‌شان بهت‌زده است.

ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیم‌هایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیم‌ها، گلستان است و خوشا به حال اینان.

همیشه، خورشید در سپیده‌دم خود، از میان خون برمی‌خیزد. آنان که سرخی شفق را می‌بینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.

شهید یحیی سنوار: صلح و مذاکره در کار نیست، یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد؛ والسلام.

#منقول
@rad_shobahat

مجاهد دین

19 Oct, 08:20


وقتی ما تاریخ دیوبند را مطالعه می کنیم که این علما چقدر در مقابل کفار و استعمار جهاد و مبارزه کردند؟ و چقدر از این علما شهید شدند؟!
و به تاریخ این علما افتخار می کنیم.
بعد صد سال تو تاریخ می نویسند مدعی دیوبند در بلوچستان چقدر حرفهای خلاف مدرسه و منهج دیوبند زده است و یک مسلمان شرم می کند اینها را به عنوان دیوبند معرفی بکند.
البته با این رویه شاید مردم، دیوبند را به همین بشناسند: يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ

مثل الان در بلوچستان داعیانی پیدا شدند حرف های وهابی های تکفیری را می زنند و مردم بلوچستان همین حرف ها را به عنوان حرف های دیوبند تلقی می کنند. غافل از این که طبق این حرفها بسیاری از مشایخ دیوبند مشرک و قبوری هستند.

مجاهد دین

19 Oct, 07:21


این ویدیو تحت عنوان رقص و پایکوبی یهودیان و وهابیان بخاطر کشته شدن یحیی سنوار پخش شده است.

به راستی که این وهابیان آن یک جرعه شرفی که داشتند را نیز در ماجرای فلسطین از دست دادند.

﴿وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾ [البقرة: 120]
«و هرگز یهود و نصاری از تو خشنود نخواهند شد، تا اینکه از آیین آنان، پیروی کنی».

#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

18 Oct, 19:36


مگر غیر از این است که یکی از اهداف نازل شدن قرآن و یکی از آموزه‌های آن، ایستادن و جهاد و قتال کردن در برابر کفار محارب متجاوز جنایتکار است؟

آیا عجیب و شگفت انگیز نیست که خوارج حدادی و داعشی، این هدف و غایت مهم را فراموش کرده و نه تنها در برابر رژیم اسراییل کافر و محارب و جنایت کار نایستادند و نمی‌ایستند، بلکه از کشته شدن مجاهدانی که به دست آن کافران کشته می‌شوند نیز خوشحال می‌شوند!

تصور کنید خداوند متعال در قرآن و در آیات مختلف فرموده و این مضمون را بیان کرده که ای مسلمانان در برابر ظالم و متجاوز و کافر محارب بایستید و بجنگید و مقاومت کنید و بکشید و کشته شوید و دین اسلام را نصرت دهید.
اما خوارج داعشی و حدادی اصل پیام خدا رو رها کرده و انگار نه انگار خدا در قرآن چنین چیزی از آنها خواسته است، و گیر داده‌‌اند به اینکه آیا این پیام خدا (که گفته با کافران محارب بجنگید و...) مخلوق است یا غیر مخلوق؟ و اینکه اگر کسی این پیام خدا رو تلفظ کند تلفظش مخلوق است یا مخلوق نیست؟ و بر سر این موضوع تمام مسلمانان به جز خودشان را کافر و مرتد می‌دانند!

شما را به خدا قسم آیا از کسی که چنین درک و شعوری از قرآن دارد، گمراه تر و ابله تر وجود دارد؟ اگر اینها خوارج نباشند پس خوارجی که ده ها حدیث در توصیف حالشان آمده است کجا هستند؟ مگر خوارج از نسل دایناسورها هستند که منقرض شده باشند؟

به راستی که با پوست و گوشت و استخوانم درک کرده‌ام که چرا خوارج قرآن می‌خوانند اما از حنجره‌شان پایین تر نمی‌رود.


#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

18 Oct, 14:18


این زندیق به حرف خودش عمل نکرده و کسی که مرتدش می داند (یعنی شک کننده در مرتد بودن قائل به خلق قرآن) را برادر نامیده است!

اگر چنین کسی را مرتد می دانی پس چرا برادرش می دانی و اگر برادرش می دانی چرا مرتدش می دانی؟

البته به نظر می رسد که لغزش زبانی باشد! وگرنه در حقیقت امر، زندیق میراولی، محمد بهرامی و آن دوست دیگرش که 99% با او هم عقیده هستند را بخاطر اینکه آنها در ارتداد کسی که قائل به مخلوق بودن قرآن است شک داشته اند، بخاطر همین مساله ساده، اکنون آنها را مرتد و جهمی و از سگ و خوک نجس تر می داند و العیاذ بالله خدای این برادران جهمی اش یعنی خدای محمد بهرامی را نیز العیاذ بالله از سگ و خوک پست تر می داند!

این زندیق خرفت احمق کله خر و به غایت خبیث چنین عقیده بوگندویی دارد و فکر می کنند عقیده اش از آسمان نازل شده و بهتر از او وجود ندارد. تف بر خودت و عقیده خبیثت. لعنت الله بر تو و هر آنکس که مثل تو است. که بخاطر چنین مسائل ساده ای، کسانی که 99% با تو موافق هستند را هم تکفیر کرده و مرتد میدانی.

و شک نداشته باشید این زندیق به زودی احمد بن حنبل را نیز بخاطر رد کردن دو تا از قرائات متواتر قرآن تکفیر خواهد کرد.

مجاهد دین

17 Oct, 20:50


یا الله یهود اسراییل ، جنایت هایشان بیش از حد شده است و فرماندهان مسلمانان را یکی پس از دیگری با قتل و ترور، حذف می کنند
یا الله پس چرا فرماندهان آنان سالم می مانند، چرا سربازی از سربازانت را مقدر نمی کنی که نتانیاهو را به درک واصل کند؟ چرا کشتن آنان طول می کشد و جنایت هایشان را انجام می دهند اما فرماندهان و سربازان اسلام که برای دفاع از دین تو با یهود می جنگند راحت حذف می شوند؟ یا الله نصرت تو مگر با مومنان نیست؟ مگر اینان بندگان تو و مجاهدان راه تو و مشغول جهاد با بدترین کافران نیستند؟ خدایا چرا عذابی آسمانی بر آنان نازل نمی کنی؟ چرا حمله ای قلبی برایشان نمی فرستی؟ چرا خللی در صفوفشان ایجاد نمی کنی چرا نصرتت را نمی رسانی؟ یا الله توان بندگان مسلمانت همین قدر است و زورشان به تسلیحات نظامی آنان نمی رسد، اگر به یاریشان نرسی و امداد غیبی ات را نفرستی پس بر روی زمین چه کسی باقی خواهد ماند که از دینت و از بیت المقدس دفاع کند. یا الله چرا دشمنان دینت عزت داشته باشند و مسلمانان ذلیل و ناتوان و تحت فشار؟ یا الله در نزد تو فقط یک کن فیکون است یا الله عجایب قدرتت را به کافران نشان بده یا الله مگر غیر از این است که دعای مظلومان را اجابت می کنی یا الله مسلمانان مظلوم واقع شده اند و مستضعف هستند یا الله به دادشان برس. 😢

مجاهد دین

17 Oct, 20:34


خبر شهادت شیخ مجاهد یحیی سنوار پخش شده است و هنوز تایید رسمی نشده است.
اگر این خبر راست باشد پس شهادت مبارکش باد و خوشا به حالش که در مقدس ترین مکان و به دست بدترین دشمن خدا و در میدان نبرد، به شهادت رسید و به راستی که از بهترین شهیدان است.
و کسانی که بخاطر شهادت این مردان خدا خوشحالی کردند را به خاطر بسپارید و هرگز به آنان اعتماد نکنید.

#مجاهد_دین
@rad_shobaht

مجاهد دین

17 Oct, 10:22


دقت کردید که خوارج و مجسمه و منظومه وهابیت و خز خیل های داعشی و حدادی، همواره تو سری خور استدلالات اهل سنت اشاعره بودند و همواره اهل سنت اشاعره در جایگاه حمله با استدلالت قوی و حجت های قرآنی و نقلی و عقلی بر فرق سر پوک آنان بوده اند ، و در مقابل آنان فقط مشغول خود زنی و سیاه نمایی و آی ننه من غریبم و فحاشی و تکفیر کردن و تهمت زدن و فرار کردن هستند؟
#مجاهد_دین
@rad_shobahat

مجاهد دین

17 Oct, 10:11


🌺در قرآن آمده است: ﴿إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا﴾ [التوبة: 40]
🌸«به یار خود می‌گفت: اندوهگین مباش، یقیناً الله با ماست».

که اشاره به سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ابوبکر رضی الله عنه دارد آنگاه که در غار بودند و به ابوبکر گفت:
🔹«ما ظنك باثنين اللّه ثالثهما». (بخاری 4386)
🔸ترجمه: «دربارۀ دو نفر که الله سومین آنان باشد چه گمانی داری؟».

🌺همچنین خداوند می فرماید: ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى٤٦﴾ [طه: 46]
🌸«بی‌شک من با شما (موسی و هارون) هستم، می‌شنوم و می‌بینم».

ظاهر این نصوص، حلول الله با ذاتش در بین بندگانش بر روی زمین و اختلاطش با آنان را نشان می‌دهد. و چنین عقیده ای کفر است.
و وهابیان مجسمه از جمله خالد عزیزی باید معتقد باشند که طبق ظاهر این نصوص، الله با ذاتش در بین بندگانش حلول دارد.
اگر حلول ذات الله و معیتش با بندگانش -که ظاهر صریح این نصوص است- را رد و تاویل کردند، پس آنها را به کفر متهم کرده و می گوییم: پناه بر خدا یعنی الله متعال از بیان شفاف و صریح مقصودش عاجز بود و نتوانست مقصودش را به شیوه ای آسان و روشن برساند و سخنانی گفته که ظاهرش کفر است؟

مجاهد دین

17 Oct, 10:02


🔹در صحیح مسلم (2569) آمده است:
«إن الله يقول يوم القيامة: يا ابن آدم مرضت فلم تعدني قال يا رب كيف أعودك وأنت رب العالمين قال أما علمت أن عبدي فلانا مرض فلم تعده أما علمت أنك لو عدته لوجدتني عنده».
🔸ترجمه: «الله عزّوجلّ در قیامت می‌گوید: ای فرزند آدم! مریض شدم ولی تو مرا عیادت نکردی. عرض می‌کند: ای پروردگار من! چگونه می‌توانم تو را عیادت کنم در حالی که تو رب العالمین هستی؟ الله تعالی می‌فرماید: آیا ندانستی که فلان بنده من مریض شد ولی تو او را عیادت نکردی، آیا ندانستی که اگر او را عیادت می‌کردی مرا آنجا می‌یافتی».

▫️طبق این حدیث، الیعاذ بالله، خداوند صفت مریض شدن دارد و با ذاتش همراه بیماران است. و مجسمه، مانند خالد عزیزی که عدم اعتقاد ظاهر این نص را کفر می دانند، باید معتقد باشند که الله متعال مریض می شود و با ذاتش نزد مریضان است.

و اگر صفت مریض شدن و حلول و معیت ذاتی را کفر دانستند و ظاهر این نص را تاویل کردند، پس آنها را به کفر متهم کرده و می گوییم: یعنی خدا از بیان شفاف و صریح مقصودش عاجز بود و نتوانست مقصودش را به شیوه ای آسان و روشن برساند و سخنانی گفته که ظاهرش کفر است؟

فبهت الذی کفر
@rad_shobahat

مجاهد دین

17 Oct, 09:20


🔹4- ظاهر این فرمودۀ الله متعال در حدیث قدسی دیگر: «وَإِنْ أَتَانِي يَمْشِي أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً».
🔸ترجمه: «اگر با قدم زدن به سوی من آید، من دوان دوان به سوی او می‌آیم».
🗒صحيح البخاري، كتاب التوحيد، باب قول الله تعالى: (ويحذركم الله نفسه)، رقم (6970).

👈ظاهر این نص، نسبت دادن دویدن و تاختن به سوی بنده به الله متعال است، چون حقیقت هروله در زبان عرب همین است و اعتقاد به این ظاهر، جایز نیست؛ برای همین علمای حدیث ظاهر این حدیث را به معنایی که لایق به الله متعال باشد تأویل نموده‌اند.
🔹و از چیزهایی که در تأویل این حدیث گفته شده است آنچه است که ابوالقاسم البغوی در شرح السنه از بعضی از اهل علم نقل کرده است که گفته‌اند: «إن معناه: إذا تقرب إلي العبد بطاعتي واتباع أمري، تتسارع إليه مغفرتي ورحمتي».
🔸ترجمه: «معنایش این است که اگر بنده با اطاعت‌کردن از من و پیروی‌کردن از امر من، به من تقرب جوید، من نیز با مغفرتم و رحمتم به سوی او می‌شتابم».
🗒شرح السنة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط ومحمد زهير الشاويش، ط. المكتب الإسلامي، دمشق ـ بيروت، الطبعة.2، (1403هـ/1983م): 5/26.

👈پس اگر ظواهر امثال این نصوص شرعی را بگیریم، پس دربارۀ الله متعال به چیزهایی معتقد شده‌ایم که اعتقاد به آن در حق الله متعال جایز نیست، همانند اضافه نمودن نسیان و معیت ذاتی و بیماری و هروله به خداوند سبحان.

👈و اگر کسی بگوید: تمسّک به ظاهر: ﴿إِنَّا نَسِينَٰكُمۡۖ﴾ و ظاهر: ﴿مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُم﴾ و ظاهر: (مَرِضْتُ فَلَمْ تَعُدْنِي) و ظاهر: (أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً) از اصول کفر است، پس سخنش در نهایت درستی قرار دارد و برای ما جایز نیست که این گوینده را متهم کنیم به اینکه او در نصوص وحی طعن وارد کرده و مردم را از عمل به آن متنفر نموده است، چنانکه این اتهامات را سلفیان حنابله به علمای اشاعره‌ای که گفتند "تمسک به بعضی از ظواهر، از اصول کفر است"، زده‌اند.

✔️پس همانا مراد علمای اشاعره از آن سخنشان، در واقع ظواهر نصوصی اینچنین بوده است، و نه اینکه قصدشان این باشد که عمل به نصوص وحی منجر به گمراهی و کفر شود، چنانکه بعضی از سلفیانی که اشاعره را نقد کرده‌اند چنین تهمتی را به آنان بسته‌اند.

(5)

1,466

subscribers

908

photos

255

videos