گروه روانکاوی تداعی @tadaeigroup Channel on Telegram

گروه روانکاوی تداعی

@tadaeigroup


کلینیک:
https://tadaei.com/clinic

آموزش روانکاوی:
https://tadaei.com/training

مجله‌ روانکاوی
https://tadaei.com/magazine

ارتباط با ما:
[email protected]

گروه روانکاوی تداعی (Farsi)

با خوش آمدید به گروه روانکاوی تداعی! این کانال Telegram یک منبع بی نظیر برای همه علاقه‌مندان به روانکاوی است. از کلینیک و مطب تخصصی تا آموزش‌های حرفه‌ای و مجله‌ی تخصصی، همه چیز در اینجاست.

آیا شما به دنبال یک راهنمای معتبر و قابل اعتماد برای کار با مشکلات روانی خود هستید؟ یا شما علاقه‌مند به یادگیری تکنیک‌های روانکاوی برای کمک به دیگران هستید؟ با ورود به کانال تلگرام تداعی، شما به دنیای جذاب و الهام‌بخش روانکاوی خواهید پیوست.

تداعی یک گروه تخصصی است که ارائه دهنده خدمات روانکاوی حرفه‌ای و کیفیتی می‌باشد. با دسترسی به کلینیک با تجهیزات مدرن و تیم پزشکی مجرب، شما می‌توانید به بهترین راه‌حل برای مشکلات روانی خود دست پیدا کنید.

علاوه بر این، این کانال آموزش‌های روانکاوی با ارائه مطالب آموزنده و عمیق به شما کمک خواهد کرد تا به دانش و تکنیک‌های لازم برای کمک به خود و دیگران برسید. همچنین، مجله‌ی تخصصی آن به شما امکان مطالعه مقالات آموزنده و جدیدترین اخبار در زمینه روانکاوی را می‌دهد.

تازه‌ترین روش‌ها و تکنیک‌ها را با ما تجربه کنید و از این فرصت برای بهبود زندگی خود و دیگران استفاده کنید. برای اطلاعات بیشتر و ارتباط با ما، به تمامی لینک‌های زیر مراجعه کنید:nnکلینیک: https://tadaei.com/clinicnآموزش روانکاوی: https://tadaei.com/trainingnمجله‌ روانکاوی: https://tadaei.com/magazinennاگر سوال یا نیاز به راهنمایی دارید، با ایمیل [email protected] به ما اطلاع دهید. ما همیشه در خدمت شما هستیم. پیوسته با ما باشید و بهترین خدمات روانکاوی را تجربه کنید!

گروه روانکاوی تداعی

06 Jan, 16:03


ترحم به خود، که معمولاً یک حالت احساسی بیمارگونه تلقی می‌شود، تبدیل به یک اتفاق ضروری در تحلیل کسی می‌شود که دیگران توجه واقعی به او نکرده‌اند.

مایکل رابینز

گروه روانکاوی تداعی

05 Jan, 16:08


رویکردی بالینی به آسیب‌شناسی روانی نارسیسیزم

همانندسازی عامل مهمی در روابط اُبژه‌ای نارسی‌سیستیک است. ممکن است با درون‌فکنی یا با فرافکنی صورت گیرد. هنگامی که اُبژه به طور همه‌توان جذب می‌شود، خود به حدی با اُبژه‌ی جذب شده همانندسازی می‌کند که کل هویت مجزا یا هر مرزی بین خود و اُبژه انکار می‌شود.

در همانندسازی فرافکنانه، بخش‌هایی از خود به طور همه‌توان وارد یک اُبژه، مثلاً مادر، می‌شود تا ویژگی‌های خاصی را که به عنوان مطلوب و پسندیده تجربه می‌شوند، تصاحب کند و بنابراین ادعا می‌کند که اُبژه یا اُبژهٔ جزئی است. همانندسازی از طریق درون‌فکنی و فرافکنی معمولاً به طور همزمان اتفاق می‌افتد.

در روابط اُبژه‌ای نارسی‌سیستیک، دفاع‌ها در برابر هرگونه تشخیص جدایی بین خود و اُبژه نقش غالبی ایفا می‌کنند. آگاهی از جدایی منجر به احساس وابستگی به یک اُبژه و در نتیجه اضطراب می‌شود.

نویسنده: هربرت رزنفلد

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

04 Jan, 15:38


رویکردی بالینی به آسیب‌شناسی روانی نارسیسیزم

فروید در مورد نگرش روانکاوانه به روان‌نژندی‌های نارسی‌سیستیک بدبین بود. او احساس می‌کرد که افرادی که از این بیماری‌ها رنج می‌برند توانایی انتقال یا توانایی کافی برای انتقال ندارند. وی مقاومت این بیماران را دیواری سنگی دانست که نمی‌توان از آن گذشت و گفت آنها نه از روی دشمنی بلکه از روی بی‌تفاوتی از درمانگر روی می‌گردانند.

اکثر تحلیلگرانی که بیماران نارسی‌سیستیک را درمان کرده‌اند، با دیدگاه فروید مبنی بر اینکه هیچ انتقالی وجود ندارد، مخالف بودند. از آنجایی که انتقال وسیله اصلی هر بررسی تحلیلی است، برای درک نارسیسیزم ضروری به نظر می‌رسد که رفتار نارسی‌سیست در موقعیت انتقال تحلیلی به دقت مشاهده شود.

فرانتس کوهن عنوان کرد که تفاوت آشکار بین روان‌نژندی انتقال و روان‌نژندی نارسی‌سیستیک باید نادیده گرفته شود. او احساس می‌کرد که انتقال در روان‌نژندی نارسی‌سیستیک از نوع بدوی یا ابتدایی است - برای مثال، اغلب در تمایز بین سوژه و اُبژه دشواری‌های جدی وجود دارد - و او بر درون‌فکنی و فرافکنی تمایلات ویرانگر در دوره‌های دهانی و مقعدی در رابطه با تحلیلگر تأکید کرد.

استون انتقال‌هایی را توصیف کرد که «به معنای واقعی کلمه نارسی‌سیستیک» هستند، که در آن تحلیلگر با خود اشتباه گرفته می‌شود یا از همه جهات شبیه خود است: به نظر می‌رسد درمانگر و بیمار به طور متناوب بخشی از یکدیگر هستند. او هم بر مخرب بودن اولیه و هم بر نیاز به تجربه کردن تحلیلگر به عنوان فیگوری همه‌توان و خداگونه تاکید می‌کند و بیان می‌کند که در فانتزی بیمار درباره همه‌توانی تحلیلگر، احساس گناه در مورد پرخاشگری مخرب اولیه، نقش مهمی ایفا می‌کند.

به نظر می‌رسد که بسیاری از مشاهدات انجام شده توسط کوهن و استون، به تحقیقات من نزدیک است. من متوجه شدم که در توصیف آنها از انتقالات نارسی‌سیستیک، از اصطلاح نارسیسیزم اولیه و ثانویه استفاده نمی‌شود. در عوض ما با عباراتی مانند همه‌توان، اشتباه گرفتن خود و اُبژه‌ها، درون‌فکنی اُبژه‌ها، فرافکنی پرخاشگری به اُبژه‌ها، تقاضاهای سیری‌ناپذیر نسبت به اُبژه‌ها و ابطال مواجه می‌شویم.

استفاده از این اصطلاحات در توصیف بیماران نارسی‌سیستیک ارزشمند به نظر می‌رسد، اما به نظر من مهم و ضروری است که ماهیت ارتباط با اُبژه‌ها در نارسیسیزم و مکانیسم‌های دفاعی خاص مربوط به آنها را با وضوح بیشتری تعریف کنم. این ممکن است تناقضی در اصطلاح باشد، زیرا برای بسیاری از تحلیلگران، نارسیسیزم اولیه بر وضعیتی اُبژه‌زدوده دلالت دارد.

نویسنده: هربرت رزنفلد

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

02 Jan, 16:03


پرخاشگری در روانکاوی

ما می‌خواهیم از دامی که در توسلِ بیمار به ما پنهان‌شده و با اعتماد ترحم‌برانگیز همیشگی‌اش نمایان می‌شود اجتناب کنیم. چنین توسلی درون خود رازی را جای داده او به ما می‌گوید:

«مسئولیت این را بپذیر»، «مسئولیتِ رنجی که بر دوشم بسیار سنگینی می‌کند؛ اما می‌بینم که بیش‌ازحد راضی، خونسرد و آسوده هستی که شایستگی حمل آن را داشته باشی».

نویسنده: ژک لکان

مترجم: ارسلان رعیت و فاطمه امیری

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

01 Jan, 16:06


نظریه‌ٔ روابط اُبژه‌ایِ اختلالات شخصیت

بر اساس نظریه‌‌ٔ روابط اُبژه‌ای، افراد از دوران نوزادی، در ارتباط با دیگری‌های مهم زندگی، شروع به تشکیل «بازنمایی‌های ذهنی» از خود و سایر افراد می‌کنند. این بازنمایی‌های ذهنی از خود در نهایت منجر به چیزی می‌شود که عموماً با عنوان «خودپنداره» می‌شناسیم.

این بازنمایی‌ها به مثابه ابزاری برای سازماندهی دانش و فهم فرد در ارتباط با خود و دیگران عمل می‌کنند. اگرچه این بازنمایی‌ها غالباً مربوط به «افراد» است، لیک سنت روانکاوی تمایل دارد که به آنها با عنوان و مقام «اُبژه» اشاره ‌کند و بدین‌ترتیب تمایز بین دو نفر را برجسته کند. خود که ناظر است و شخص مورد مشاهده، اُبژه.

بنابراین، بازنمایی‌های ذهنی درونی شخص از خود و دیگری (خود و اُبژه) و بازنمایی آن‌ها از چگونگی کنار آمدن خود و دیگری در مجموع به عنوان روابط اُبژه‌ای درونی شناخته می‌شوند. این روابط اُبژه‌ای به‌مثابه آجرهایی هستند که بنای زندگی درونی فرد از جمله انگیزه‌ها و رفتار را می‌سازند.

اطلاعات ذخیره شده در روابط اُبژه‌ای درونی شامل لحن هیجانی و عاطفی آن روابط است. اگرچه ممکن است بسیاری از هیجان‌ها در زمینه یک رابطه‌ٔ خاص رخ دهند، اما به طور کلی یک لحن یا «عاطفه» غالب وجود دارد که منعکس‌کننده‌ٔ احساسی است که هر رابطه معمولاً با خود به همراه دارد.

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

31 Dec, 15:30


کار بالینی لکان

نخستین نکته‌ای که باید در کار بر لغزش زبانی روان‌پریش‌ها در نظر بگیریم آن است که این دسته افراد از اساس به میزان بسیار کمتری مرتکب این لغزش‌ها می‌شوند. بیمار روان‌نژند اغلب در طول یک جلسه چندین بار درگیر این امر می‌شود و غالباً بیش از آنچه ما در جلسه متوجه شده‌ایم هم انجام می‌دهد.

از سوی دیگر در روان‌پریش‌ها حتی وقتی با دقت گوش دهیم هم در می‌یابیم که مثلاً تنها یک لغزش در ماه وجود داشته، یا حتی کمتر از این. به نظر می‌رسد هیچ چیز پافشاری نمی‌کند، هیچ چیز نمی‌خواهد از جایی دیگر بیرون بجهد، در واقع به نظر می‌رسد چیزی برای غلبه بر پس‌رانش نمی‌کوشد.

نویسنده: بروس فینک

مترجم: خشایار داودی‌فر

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

30 Dec, 16:26


✳️ غلبه بر خلق مانیایی

احساساتی وجود دارد که -در شدت شادی یا فقدان آنها، ناامیدی یا حسادت- ما نمی‌توانیم خود را مستقیماً تجربه کنیم و بنابراین مقادیر عظیمی از انرژی روانی را صرف تبعید آن احساسات به نقاط دوردست ذهن خود می‌کنیم. متأسفانه، هیچ احساس تبعید شده‌ای هرگز نمی‌تواند به درستی برای همیشه ناپدید شود.

ممکن است چندین دهه پیش در جایی در نواحی دورافتاده نئوکورتکس مغز دفن شده باشد، اما اگر احساس نشده باشد، راهی پیدا خواهد کرد تا در نهایت خود را به منصه‌ی ظهور برساند. چنین احساسات مدفون شده‌ای در نهایت میزان مناسبی از ترس، وحشت، بی‌خوابی، درد معده، کمردرد، ناتوانی جنسی یا افسردگی را از خود ساطع می‌کنند تا در نهایت، گریه‌های غیرمستقیم ناخواسته‌ی آن‌ها مورد توجه قرار گیرد.

همه انکارهای عاطفی از قانون پولادین ذهن پیروی می‌کنند: «چیزی که به اندازه‌ی کافی به رسمیت شناخته نشده، تا زمانی که به قدر کافی احساس شود، سوگواری شود و مورد توجه قرار بگیرد، ما را آزار خواهد داد». آنچه ممکن است مانیای ما را آرام کند «عشق» است. عشق به طور گسترده به شکل نوعی مراقبت، صبر و کنجکاوی ملایم درک می‌شود. ما را نمی‌توان از حالات مانیایی خود بیرون کشید. ما را نمی‌توان به خاطر نداشتن بیش از حد خود شرمنده کرد.

ما باید نزدیک باشیم و با تخیل به آنها گوش دهیم. باید به ما برای تردیدهایمان زمان داد و با آنها همدردی کرد. نیازی نیست که ما به خاطر اعتیادمان مورد تمسخر قرار بگیریم، بلکه به خاطر ترس و ناامیدی که آنها را هدایت می‌کند، پذیرفته شویم. از طریق ملایم‌ترین نوع تشویق، ظاهری از شجاعت ظاهر می‌شود.

ممکن است هر از گاهی جرأت کنیم از دویدن با این سرعت دست برداریم، ممکن است از کار به عنوان عاملی برای حواس‌پرتی استفاده نکنیم، ممکن است برای خودمان فرصتی فراهم آوریم که در آن افکارمان ساکن شوند. هرچه بیشتر بتوانیم به خودمان اجازه دهیم که بدانیم چه کسی بوده‌ایم، در آرامش رشد خواهیم کرد. بیشتر می‌توانیم زندگی‌هایی را که در واقع داشته‌ایم احساس کنیم.

❇️ ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

29 Dec, 16:16


بارداری روانکاو

بیماران مرزی و سایکوتیک، به مراتب با سختی بیشتری با بارداری دوم من سازگار می‌شدند تا با نخستین بارداری‌ام. این مساله به مرور برای من و ایشان این‌گونه قابل توضیح شد که آنها ناهشیارانه با نخستین نوزاد همانندسازی کرده بودند.

گویی آنها نوعی مادری ضمنی و نمادین را از سمت من دریافت می‌کردند و در این حالت نوزاد دوم [در ذهن آنها] به صورت همشیر جا به جا شده بازنمایی می‌شد. آن دسته از بیماران مرزی، به شدت نارسیستیک و یا آنها که به نوعی دیگر عمیقا‌ آشفته‌اند می‌توانند از آماده شدن برای اضطراب‌های این دوران بسیار بهره ببرند.

علی‌الخصوص در طول مرحله پرستاری که درمانگر بنا بر نیازهای نوزاد لازم است برنامه اصلی خود را به شدت تغییر دهد و در دقایق آخر از بیماران بخواهد تا وقت ملاقاتشان را عوض کنند و یا گاه به گاه جلسات را پس از یک پیغام کوتاه و صریح لغو کند.

آنالیست باردار ممکن است وسوسه شود تا به مضطرب‌ترین بیماران (و نیز خودش) اطمینان دهد که شرایط بلافاصله پس از از سرگیری درمان «به حالت عادی بازخواهد گشت» اما چنین قول دادنی بالقوه همان‌قدر گمراه کننده است که به کودکی بگوییم با ورود نوزاد جدید او هیچ توجهی را از دست نخواهد داد.

نویسنده: نانسی‌ مک‌ویلیامز

مترجم: مریم وحیدمنش

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

28 Dec, 16:49


رویکردهای تکنیکی برای نفرت انتقالی در تحلیل بیماران مرزی

تنفر داشتن یعنی چنگ زدن به یک اُبژه‌ی درونی به شیوه‌ای نابخشودنی.

نویسنده: گلن گابارد

ترجمه: نسترن سیف

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

26 Dec, 15:40


✳️ پیوندهای ناآرام: کاوشی در دلبستگی اضطرابی

شاید انتظار داشته باشیم که طبیعی‌ترین واکنش به شنیدن این جمله از سوی فردی مهربان، صبور و جذاب که ما را دوست دارد – پس از اندکی بهت و حیرت – این باشد که حرف او را باور کنیم. اما در ساختار عاطفی ما، به ندرت چیزی به سادگی که باید باشد پیش می‌رود.

برای اینکه بتوانیم به صداقت کسی که به ما می‌گوید دوستمان دارد اعتماد کنیم – و فکر نکنیم که او در حال تمسخر ما است، ممکن است نظرش تغییر کند، با فرد دیگری در ارتباط باشد، قصد خیانت داشته باشد، یا حتی ممکن است از دنیا برود – باید در دوران اولیه زندگی ما اتفاقات زیادی به درستی پیش رفته باشد.

ممکن است این حالت را دلبستگی اضطرابی بنامیم، اما این اصطلاح شاید بیش از حد مؤدبانه باشد. با توجه به رفتارهایی که این نوع دلبستگی ایجاد می‌کند، شاید بهتر باشد آن را دلبستگی خصمانه بنامیم. در مواجهه با عشق، برخی از ما نیاز داریم به‌طور تهاجمی و انفجاری، هر لحظه آنچه به ما داده می‌شود را مورد آزمون قرار دهیم.

ممکن است احساس کنیم که هر بار شریکمان با دوستی بیرون می‌رود، صحنه‌ای از حسادت ایجاد کنیم، زیرا در اعماق وجودمان باور نداریم که او واقعاً می‌تواند هم ما و هم دیگران را دوست داشته باشد. اگر برای ما شام یا هدیه‌ای تهیه کند، ممکن است ناخودآگاه تصمیم بگیریم فضا را خراب کرده و بحرانی ایجاد کنیم – فقط برای اینکه نشان دهیم به‌سادگی فریب نمی‌خوریم.

در گذشتهٔ فردی با دلبستگی اضطرابی، تهدیدهای شدیدی علیه یکپارچگی عشق وجود داشته است که باعث شده هوشیاری دائمی تنها راه برای احساس امنیت باشد. برخلاف افراد با دلبستگی اجتنابی، افرادی با دلبستگی اضطرابی عشق را تجربه کرده‌اند، اما در کنار آن با خطرات جدی نیز مواجه شده‌اند:

تراژدی این است که افراد با دلبستگی اضطرابی، در تلاش مذبوحانه خود برای مطمئن شدن از ثبات یک رابطه، ممکن است –کاملاً بی‌دلیل– آن را از هم بپاشند. شریکی که در ابتدا قصد کاملی برای وفاداری دارد، ممکن است در نهایت پس از زیر سؤال بردن‌های مداوم، به این فکر بیفتد که آیا با شخص دیگری وضعیت بهتری نخواهد داشت. پس از بار صدمی که مورد تردید قرار می‌گیرد، شریک زندگی ممکن است در نهایت دلیلی واقعی برای تردید پیدا کند.

❇️ ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

25 Dec, 16:06


نارسیسیزم بدخیم و واپس‌روی گروه‌های بزرگ

اگر شدت اضطراب و احساسات پرخاشگرانه بیش از حد باشد، گروه ممکن است پارانوئید شود. به دیگر سخن گروه فردی پارانوئید را انتخاب می‌کند، یعنی کسی که برای مبارزه با یک گروه، یک وضعیت اجتماعی غیرقابل تحمل و یا چیزی در دنیای بیرونی که همه برای مبارزه با آن و نابود کردنش هم نظرند، دلیلی پیدا می‌کند. بنابراین گروه بزرگ در جست و جوی رهبر در نوسان است:

اول) رهبری نارسیسیست [که قابل ارزش‌زدایی است] با ویژگی غیر تهدیدکننده و ساده‌لوحانه که نوید انفعالی آرام‌بخش می‌دهد یا در غیر این صورت
دوم) رهبری پارانوئید و قدرتمند که [با فعال شدن بیش از حد پرخاشگری] گروه را در یک نگرش جنگی متحد می‌کند.

این امر همانطور که فروید شرح داد گروه بزرگ را به یک گروه کوچک «روانشناسی توده‌ای» تبدیل می‌کند.

نویسنده: اُتو کرن‌برگ

مترجم: مسعود جدیدی

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

24 Dec, 15:45


علیه فهمیدن

لکان می‌پرسد، «یک تحلیگر چه نیازی به یک گوش اضافی می‌تواند داشته باشد، وقتی که گاهی اوقات به نظر می‌رسد همان دو گوش هم بسیار زیاد است، زیرا او را بی‌درنگ به سمت سوءتفاهم بنیادی می‌برد که ناشی از رابطه با فهمیدن است؟

بارها به دانشجویانم گفته‌ام: «سعی نکنید بفهمید!» ... شاید یکی از گوش‌های شما به همان اندازه‌ای ناشنوا باشد که دیگری باید قوی باشد. و این همان گوشی است که باید برای گوش دادن به صداها و واج‌ها، کلمات، عبارات، و جملات، بدون فراموش کردن مکث‌ها، برش‌ها، نقطه‌ها، و موازی‌گرایی‌ها امانت دهید، زیرا در این چیزها است که می‌توان رونویسی کلمه به کلمه تهیه کرد، که بدون آن کشف و شهود تحلیلی هیچ مبنا یا هدفی ندارد».

گوش دادن به این‌ها است به ما اجازه می‌دهد تا ژوئیسانس روانکاوی‌شونده را مکان‌یابی کنیم و در نهایت، بر واقعیت، یعنی اقتصاد لیبیدویی آنها، تأثیر بگذاریم. اینکه فقط به معنا گوش دهیم، ما را در سطح خیال، یعنی سطح فهم محدود می‌کند؛ گوش دادن در سطح نمادین گوش دادن به چیزی است که گفتار را به بیراهه می‌برد.

چه در زمانی که فکری آنقدر آزاردهنده است که نمی‌توان آن را بیان کرد و غرق در سکوت می‌شویم، چه زمانی که آرزوها و دیدگاه‌های متعدد و گاه متضادی برای بیان همزمان با هم رقابت می‌کنند و نوعی صورت‌بندی سازشی ایجاد می‌کنیم، به ما کمک می‌کند تا به امر واقعی دسترسی پیدا کنیم، که فهمیدن آن چیزی بیش از یک پوشش و عقلانی‌سازی نیست.

نویسنده: بروس فینک

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

23 Dec, 15:51


درباره‌ی آغاز درمان

بیمارانی وجود دارند که از همان ساعات نخست به دقت آنچه قرار است مطرح کنند را آماده می‌سازند، ظاهرا به این دلیل که اطمینان حاصل کنند از زمانی که به درمان اختصاص داده‌اند استفاده بهتری می‌برند. در اینجا آنچه خود را در نقش اشتیاق پنهان می‌کند مقاومت است.

هرگونه آماده‌سازی از این نوع باید منع شود، چرا که تنها برای بر حذر ماندن از سر برآوردن افکار ناخوشایند اتخاذ می‌شود. بیمار هر چند خالصانه به نیات والای خود باور داشته باشد، مقاومت نقش خود را در این روش تعمدی آماده‌سازی باز کرده و اطمینان حاصل می‌کند که ارزشمندترین اطلاعات از گفت و شنود بگریزند.

روانکاو به زودی متوجه خواهد شد که بیمار هنوز روش‌های دیگری را ابداع می‌کند که به واسطه آن‌ها آنچه واجب است، از درمان پنهان می‌گردد. او ممکن است هر روز درباره‌ی درمان با یک دوست صمیمی صحبت کند، و همه افکاری که باید در حضور پزشک مطرح می‌شد را وارد بحث کند.

بنابراین درمان یک نشتی دارد که دقیقاً آنچه از همه ارزشمند‌تر است از آن عبور می‌کند. وقتی چنین اتفاقی بیفتد، باید، بدون تاخیر زیاد، به بیمار توصیه شود که با روانکاوی به عنوان مسئله‌ای میان خودش و پزشکش برخورد کرده و اطلاعات درباره‌ی آن را با هیچ شخص دیگری به اشتراک نگذارد، هر چقدر هم که آن فرد به او نزدیک باشد، یا کنجکاوی کند. در مراحل پایانی درمان بیمار معمولاً دچار وسوسه‌هایی از این نوع نمی‌شود.

نویسنده: زیگموند فروید

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

22 Dec, 18:36


آنچه که از ده سال رواندرمانی آموخته‌ام.

گاهی اوقات برای انتخاب کلمات کاملاً گیج می‌شوم. از پنجره به بیرون نگاه می‌کنم؛ خودم را به چیزی مشغول می‌کنم؛ با پوزش لبخند می‌زنم؛ در مورد آب و هوا حرف می‌زنم، یا از درمانگرم به دلیل چیزی که پوشیده است، تعریف می‌کنم. رنج‌آور است. او مؤدبانه سرش را تکان می‌دهد و آرام مرا زیر نظر می‌گیرد.

بعد از مدتی، مرا از بدبختی بیرون می‌آورد و می‌گوید: «در حال حاضر چه اتفاقی ]در دنیای شما] در حال افتادن است؟» این سئوالی است که ما اغلب از خودمان نمی‌پرسیم، بررسی لحظه حال، و به طرز شگفت‌آوری مفید است.

چند بار اول که او آن پرسش را پرسید، در مورد اتفاقی که در آن هفته رخ داده بود، یا طرح و برنامه‌های آینده صحبت کردم. وقتی این کار را می‌کردم، به آرامی حرف من را قطع می‌کرد و می‌گفت، «نه، همین الان. همین الان چه اتفاقی برای شما می‌افتد؟»

حقیقت این است، من اغلب نمی‌دانم، زیرا به آن فکر نمی‌کنم. اما وقتی که صادقانه صحبت می‌کنم، آنچه می‌گویم معمولاً مرا شگفت‌زده می‌کند. می‌گویم: «من واقعاً خیلی عصبانی هستم.» بهت‌زده هستم. پس از بیان آن، به عقب می‌رویم تا بفهمیم از چه چیزی خیلی عصبانی هستم.

نویسنده: هانا بوث

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

21 Dec, 16:11


درمان روانکاوانه تروما و شخصیت آنالیست

از رهگذر عطوفت و محبت است که بیمار این امکان را پیدا می‌کند که -به معنای دقیق کلمه- برای نخستین‌بار از بی‌مسئولیتی دوران کودکی لذت ببرد.

نویسنده: سلمان اختر

ترجمه: مریم وحیدمنش

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

19 Dec, 16:59


سازمان‌های پوست‌کلفت و پوست‌نازک

نگه داشتن نارسیسیست پوست‌کلفت در درمان دشوار است، در وقفه‌های فرآیند روانکاوی بی‌حرکت باقی می‌ماند، به تفسیرهایی که درباره‌ی نیاز و وابستگی هستند نیشخند می‌زند، پیش از طرد شدن طرد می‌کند، و مدعی یک برتری رسوخ ناپذیر است.

کل خود او با یک خود ویرانگر که تنها هدفش بقا از طریق غلبه بر زندگی و خلاقیت است، همانندسازی می‌شود. از دست دادن یک اُبژه‌ی بیرونی نه‌تنها این خود ویرانگر را بی‌حرکت می‌گذارد بلکه هرچه خود ویرانگر بیشتر تضعیف می‌شود بیشتر حس تهییج و پیروزی را برمی‌انگیزد. همچنین، دستاوردهای فردی باعث تقویت حس برتری و خودبزرگ‌پنداری می‌شود.

در مقابل، نارسیسیست پوست‌نازک آسیب‌پذیرتر است. از خودش خجالت می‌کشد، نسبت به طرد شدن حساس است، و دائماً خودش را پایین‌تر از بقیه می‌پندارد. دستاوردهای سر کار یا خانه به جای اینکه منبع قدرت باشند یک عنصر تثبیت‌کننده در شخصیت او هستند، به جای اینکه خود پیروز و مستکبر را تغذیه کنند عزت نفس را افزایش می‌دهند.

در نتیجه روزنفلد نسبت به تفسیر عناصر نارسیسیستیک ویرانگر در چنین بیماری هشدار می‌دهد. تفسیر هم می‌تواند مانع از تشکیل روابط اُبژه‌ی رضایت‌بخش شود و هم حس آسیب‌پذیر او نسبت به خود را خدشه‌دار کند. نارسیسیست پوست‌نازک در اصل «انکارکننده‌ی اُبژه» است، دائماً خودش را تحقیر می‌کند، به دنبال موافقت است و تفاوت را انکار می‌کند.

نویسنده: آنتونی بیتمن

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

18 Dec, 15:33


✳️ فرصتی برای بد بودن در روابط

عجیب به نظر می‌رسد که یکی از چیزهایی که ممکن است عمیقاً در یک رابطه آرزو کنیم، و به نوعی حتی به آن نیاز داشته باشیم، فرصتی برای «بد بودن» باشد. ما عشق را با مهربانی، رفتار خوب و ادب مرتبط می‌دانیم. هر چیزی کمتر از این می‌تواند شک و تردیدهای شدیدی را برانگیزد.

والدین خوب در برابر برخی رفتارهای دشوار فرزندان، با آرامش و ثبات رفتار می‌کنند؛ مثلاً وقتی کودک می‌گوید که نمی‌خواهد مادربزرگ را ببیند، یا می‌خواهد مدرسه را به آتش بکشد، یا از ته دل از برادر کوچکش متنفر است. در این مواقع، والدین بدون وحشت یا عصبانیت، خونسردی خود را حفظ می‌کنند. در این شرایط، آن‌ها نشان می‌دهند که تحمل لحظات دشوار و بی‌اعتمادی، بخش طبیعی و ضروری از عشق است.

عشق به معنای این نیست که همیشه کسی را همواره با قضاوت اخلاقی مواجه کنیم، بلکه به معنای توانایی تحمل چیزی کمتر از ایده‌آل در لحظاتی خاص است. هرچه در کودکی بیشتر مورد محبت و مهربانی قرار گرفته باشیم، در بزرگسالی کمتر به دنبال آن خواهیم بود. کودکی که مجبور بوده خیلی زود «خوب» باشد، همیشه سکوت کند و بیش از حد شیرین و «بزرگسال‌گونه» رفتار کند تا مبادا مراقب سخت‌گیر و شکننده‌اش را آزرده‌خاطر کند، در بزرگسالی با معضلی جدی روبرو می‌شود.

می‌توان گفت مسیر رسیدن به بلوغ واقعی باید از گذرگاه نابالغی عبور کند. برای رسیدن به مهربانی واقعی، باید در برخی مواقع به خیابان‌های فرعیِ خیال‌پردازی‌های خودخواهانه و بدخواهانه اجازه عبور بدهیم. در اینجا منظور از «خیال‌پردازی» افکار منفی است، نه رفتارهای عملی یا بدخواهانه. این پیشنهاد این است که هیچ‌کس نمی‌تواند به‌طور خودجوش گرم و مهربان باشد، اگر اجازه نداشته باشد گاهی خود را به شدت کلافه و خسته ببیند.

افرادی که هرگز نتوانسته‌اند بگویند که گاهی می‌خواهند رابطه را ترک کنند، بیشتر در معرض این خطر قرار دارند که روزی بی‌صدا چمدان‌هایشان را ببندند و واقعاً این کار را انجام دهند. کسانی که هیچ‌گاه اجازه نداشته‌اند به شکل‌های احمقانه، اغراق‌آمیز یا نادرست صحبت کنند، ممکن است روزی زیر فشار اطاعت کمر خم کنند و تعادل خود را از دست دهند. بزرگ‌ترین دفاع در برابر بدی واقعی این است که اجازه دهیم افکار مربوط به بدی در رابطه جریان یابند، بی‌آنکه فاجعه‌ای به دنبال داشته باشند.

❇️ ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

17 Dec, 15:36


تأویل رؤیا در روانکاوی معاصر | بخش دوم

از روانکاوان کلاینی شنیده‌ام که، هر تصادف رانندگی در رؤیا، مراوده با والدین را نشان می‌دهد، رفتن به تعطیلات، اگر برنامه‌ریزی شده باشد، به معنی حاملگی و اگر برنامه‌ریزی نشده باشد به معنی مرگ است. نمی‌خواهم این را بی‌ارزش جلوه دهم.

خواندن کتاب‌های کلاین می‌تواند هیجان‌انگیز باشد، و قوه‌ی پنداری‌مان را گسترش می‌دهد. با وجود این، چنین اعتمادی به استعاره‌ها، توجه به کنایه را تحت شعاع قرار می‌دهد. در مقابل، لکان، ما را وادار می‌کند تا این نمادهای جهانی را نپذیریم و همچنین در استفاده از یک رؤیا برای روانکاوی کردن در مورد «مراحل زندگی» زیاده‌روی نکنیم، کاری که اریکسن انجام داد.

در عوض لکان ما را متقاعد می‌کند تا به جای آن، با هر حرف و کلمه در خواب به مثابه «کتاب مقدس» برخورد کنیم. یک روانکاو لکانی معمولاً تفسیری ارائه نمی‌دهد، کاری که فروید گاهی اوقات انجام می‌داد. لکانی‌ها بر روی نقش فعالانه‌ی بیمار در تفسیر یک رؤیا تاکید می‌کنند.

نویسنده: دبورا آنا لوپ‌نیتز

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

16 Dec, 15:48


✳️ درک روانکاوی از اضطراب

مسئله‌ی اضطراب در روانکاوی بسیار اهمیت دارد. فروید در سخنرانی‌های مقدماتی در باب روانکاوی، میان دو نوع اضطراب تمایز قائل شد: «اضطراب واقع‌بینانه»، یعنی ترس از خطر واقعی، و آن‌چه او «اضطراب نوروتیک» نامید، که ناشی از تضادهای روانی درونی است. او همچنین گفت که اضطراب می‌تواند جایگزینی برای تقریباً هر احساسی باشد که خودش را در قالب اضطراب تغییر می‌دهد یا تخلیه می‌شود.

✳️ تعریف اضطراب

هر کس اضطراب را به حد معینی تجربه می‌کند. اضطراب، نسبت به منابع و توانایی‌های ما برای مقابله با عوامل استرس‌زا و تغییرات در محیط، بیش از حد بالا می‌رود، طاقت‌فرسا می‌شود و می‌تواند یکی از این سه واکنش را برانگیزد: مبارزه، گریز، یا خشک شدن.

✳️ نمودهای اضطراب

اضطراب در اشکال مختلفی ظاهر می‌شود، فکر کنید که وقتی «عصبی» یا «نگران» هستید، که واقعاً راه دیگری برای گفتن این است که اضطراب دارید، چه کاری انجام می‌دهید. برخی از افراد ناخن‌های خود را می‌جوند، یا قُلنج بند انگشت‌های خود را می‌شکنند. ما همگی روش‌هایی را برای دفاع در برابر احساس اضطراب یا کنار آمدن با آن برقرار کرده‌ایم، اما گاهی‌اوقات کافی نیستند و وقتی این اتفاق می‌افتد، اضطراب خودش را در آن‌چه که ما در روانکاوی علائم می‌نامیم بروز می‌دهد. چندین مثال در این‌جا ارائه شده‌اند:

1⃣ حملات عصبی

احتمالا قابل‌توجه‌ترین و صریح‌ترین جلوه‌ی اضطراب، وقتی است که دچار حمله‌ی عصبی می‌شوید – قلب شما شروع به تپیدن می‌کند، نمی‌توانید نفس بکشید، بدن شما عرق می‌کند، دستانتان می‌لرزند، افکاری در سر شما جریان پیدا می‌کنند، احساس می‌کنید که انگار حمله‌ی قلبی به شما دست داده است یا در حال مرگ هستید، و عمیقاً وحشت کرده‌اید.

2⃣ بی‌توجهی و دشواری تمرکز

جلوه‌ی دیگری از اضطراب، دشواری تمرکز و پایداری بر وظیفه در محل کار، مدرسه یا خانه است. ممکن است متوجه شوید که برای شروع یا پایان یک پروژه به زحمت افتاده‌اید یا به راحتی حواس‌پرت، بی‌انگیزه و ناتوان از سازمان‌دهی خودتان می‌شوید.

3⃣ مشکلات خواب

تقلا در به خواب رفتن و به خواب ادامه دادن، جلوه‌ی شایع دیگری از اضطراب است. ممکن است ببینید که در تخت دراز کشیده‌اید و در مورد جوانب گوناگون زندگی خود، مسئولیت‌هایی که دارید، ضرب‌العجل‌ها، مسائل مالی، مسائل عاطفی، مسائل خانوادگی، و هر چیزی که ممکن است دلیل نگرانی در آن لحظه باشد می‌اندیشید و نگران هستید.

4⃣ علائم و مشکلات جسمانی

گاهی‌اوقات، اضطراب در بدن به صورت مشکلات معده، بی‌قراری، مشکلات گوارشی، سردرد، خستگی و غیره جلوه‌گر می‌شود. در کودکان و نوجوانان، علاوه بر مشکلات جسمانی و فیزیکی، اضطراب ممکن است برای مثال خودش را در به عمل آوری رفتاری در خانه، دشواری در مدرسه یا مشکلات در تعاملات اجتماعی بروز دهد.

5⃣ سایر اختلالات اضطراب قابل تشخیص

برای برخی افراد، اضطراب می‌تواند به اندازه‌ی تریکوتیلومانیا (انگیزشی اجباری برای کندن موها، ابروها یا مژه‌ها)، اختلال هراس، فوبیا (ترس از اشیاء، حیوانات، افراد یا وضعیت‌های معین، معمولاً بسیار رایج و عادی در کودکان خردسال) یا اختلال وسواسی-اجباری شدید باشد، که تمام آن‌ها تلاش روان و بدن شما برای مقابله و متاسفانه ناموفق هستند.

❇️ ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

15 Dec, 16:58


گوش دادن تحلیلی به عنوان کارکرد نگهدارنده‌ی بخش‌های از هم گسسته‌ی بیمار

اندرو حدودا ۳۰ ساله است و به عنوان یک متخصص مستقل کار می‌کند. در اولین جلسه‌ی رواندرمانی، من واقعاً از دشواری او برای گفتن از خودش به دیگران متعجب شدم، او خیلی کم اما با تلاش زیاد صحبت می‌کرد. خود او هم این دشواری را مشکلی در نظر می‌گرفت که باید با آن روبرو شود.

در اولین جلسه ما، او به صراحت مشکل جدایی از خانواده‌اش، به ویژه مادرش را مطرح کرد. او خیلی کم راجع به تاریخچه‌اش با من صحبت کرد، اما همان مقدار کم مربوط به والدین بسیار ستیزه‌جو بود، پدری که به عنوان یک فرد ضعیف و کسی که تمایل به صحبت در مورد احساسات و تفکراتش را ندارد که همیشه در حال کار کردن است و مادری عبوس که همیشه از افسردگی رنج می‌برد، حتی بعد از تولد او.

اندرو به خاطر چندین مورد تهدید احساسی، که مهم‌ترین آن‌ها ترس از خودکشی مادرش بود احساس می‌کرد که به مادرش «زنجیر» شده‌ است، ماه‌های اول تحلیل سه جلسه در هفته بر روی کاناپه با «سکوت بسیار سنگین» و مشکل در شروع هر جلسه، مشخص می‌شد.

گریه‌ای آرام اغلب مانع صحبت کردن اندرو می‌شد. همان طور که زمان می‌گذشت، متوجه شدم که بعضی وقت‌ها درجه‌ی صدایش ضعیف می‌شود و من مجبور بودم به جلو خم شوم تا صدایش را بشنوم. این حرکت از روی غریزه‌ام برای بهتر شنیدن، کنجکاوی‌ام را برانگیخت.

بیشتر و بیشتر از دگر آوایی، طنین و لحن صدای بیمار متعجب می‌شدم، اما رسیدن به درک کامل و قابل اشتراک از آن جنبه‌ها برایم سخت بود، بنابراین فقط روی آن نکات ظریف و اینکه آن‌ها چه احساسی به من می‌دادند تمرکز کردم.

بعد از تقریباً یک سال، برایم روشن شد که در آن برهه‌ها جابه‌جایی نقش اتفاق افتاده بود، زمانی که بیمار داشت نقش «مادرش در حال دوری کردن از او» و من نقش «او که مجبور به دنبال کردن مادرش است»، مانند پسر یک مادر «دور و سرد» را بازی می‌کردیم. در واقع این یک وضعیت روانی بود که تاریخچه‌ی اندرو را با مادر افسرده‌اش مشخص می‌کرد.

نویسنده: جوزپه داگوستینو

مترجم: کیمیا منافی

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

14 Dec, 17:14


هیچ چیزی جز یک آرزو نمی‌تواند دستگاه ذهنی ما را فعال کند.

زیگموند فروید

گروه روانکاوی تداعی

12 Dec, 16:09


✳️ سوپرویژن تحلیلی و انواع آن

زمانی که تصمیم به تقسیم‌بندی مدل‌های تکنیکی و نظری سوپرویژن‌های روانکاوانه می‌گیریم، پیشاپیش خود را در خطر این قرار می‌دهیم که دچار دوپاره‌سازی یا ساده‌سازی شویم، حالی که در اصل تمام مدل‌های نظری و تکنیکی در روانکاوی همواره همپوشانی‌های بسیار عمیق و تفاوت‌های غالباً جزئی دارند.

1⃣ مدل بیمار-محور

مدل بیمار-محور، مدلی است که برآمده از نوع مواجهه‌ی فروید با بیمارانش است. با توجه به ابعادی که ذکر آن رفت، در مدل بیمار-محور سوپروایزر مقتدر است. او «می‌داند» که چه چیزی برای بیمار خاصی که به جلسه آورده شده است «خوب» است و چه تکنیکی برای کار با او «درست» کار می‌کند.در مواقع خاص ممکن است سوپروایزر از سوپروایزی بخواهد که برخی مسائل را در جلسات تحلیل شخصی خودش حل کند.

در این مدل توجه اندکی به دینامیک‌های جلسه سوپرویژن می‌شود و تجارب روانی روانکاوی که بیمارش را شرح می‌دهد در جلسه سوپرویژن بررسی نمی‌شوند و به جلسات تحلیل شخصی روانکاو ارجاع داده می‌شوند. سوپروایزر تلاش می‌کند تا انتقال متقابل خویش را تا جای ممکن از فرایند سوپروایزری دور نگه دارد و تلاش می‌کند تعارضاتی که در جلسه سوپرویژن پیش می‌آید را تا جای ممکن به یک همکاری بدون تعارض تبدیل کند. غالب مدل‌های سوپرویژن در رویکردهای کلاسیک روانکاوی مبتنی بر این مدل هستند.

2⃣ مدل سوپروایزی-محور

در این مدل، وضعیت روانشناختی سوپروایزی به همان نسبت وضعیت روانشناختی بیمار اهمیت دارد و مورد بررسی قرار می‌گیرد. در این مدل نیز سوپروایزر حضوری نسبتاً آبجکتیو دارد و همچنان سوپروایزر به مثابه داوری تجربه می‌شود که می‌داند چه نظریه و تکنیکی «خوب» است و چه چیزی در درمان «درست» کار می‌کند.

اما بر خلاف مدل بیمار-محور، در مدل سوپروایزی-محور، ذهن سوپروایزی در مرکز توجه فرایند سوپرویژن قرار می‌گیرد. در این مدل سوپروایزر در مقام آموزگار قرار نمی‌گیرد و فرایند سوپرویژن، ضرورتاً آموزشی نیست. در عوض، سوپروایزر روی مقاومت‌ها، اضطراب‌ها و نیازهای خوداُبژه‌ی سوپروایزی تمرکز می‌کند. غالب مدل‌های سوپرویژن در رویکردهای روانشناسی ایگو، روانشناسی خود و روابط اُبژه‌ای مبتنی بر این مدل هستند.

3⃣ مدل ماتریس سوپروایزری-محور

در این مدل، سوپروایزر نقشی فعال دارد. او ظرفیتی روانشناختی فراهم می‌آورد تا مضامین رابطه‌ی درمانی بین سوپروایزی و بیمارش و نیز سوپروایزی و سوپروایزر و ترکیب این تجارب در محیط سوپرویژن قابل تأمل و پردازش شوند. نقش او بیش از اینکه مربوط به دانش او باشد، مربوط به مشارکت او در فرایند تحلیل می‌شود.

تجارب روانکاو از جلسات با بیمارش، تجارب پردازش‌ناشده‌ی خود روانکاو و بیمار، رؤیاهای رؤیت نشده‌ی خود روانکاو و بیمارش در جلسه سوپرویژن می‌توانند پردازش شوند. در این بین، خود سوپروایزر نیز به عنوان یک شرکت‌کننده‌ی فعال چیزی به جلسات اضافه می‌کند. مشارکت سوپروایزر می‌تواند طیف بزرگی را شامل شود از جمله مهیا کردن عملکردهای خوداُبژه و دربرگیرندگی. این مدل رویکردی تجربه‌گرا به آموزش و یادگیری است. غالب مدل‌های سوپرویژن در رویکردهای ارتباطی مبتنی بر این مدل هستند.

❇️ تالیف و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

11 Dec, 16:02


تفسیر بیمار-محور و روانکاو-محور

تفاسیر روانکاو-محور بیش از حد باعث می‌شود بیمار احساس کند روانکاو سرگرم خودش است و نمی‌تواند بیمار و مشکلات او را مشاهده کند و به آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پاسخ دهد. علاوه بر این، گاهی اوقات این دیدگاه نسبت به روانکاو موجه است.

بیمار همیشه به دنبال اطلاعاتی درباره وضعیت ذهنی روانکاو است و روانکاو از هر شکل تفسیری که استفاده کند، سرنخ‌های کلامی و غیرکلامی اطلاعاتی را درباره او به بیمار می‌دهند.

بیمار می‌تواند از این اطلاعات استفاده کند تا ببیند آیا آنچه روانکاو می‌گوید با نحوه‌ای که خودش را ابراز می‌کند منطبق است یا نه و این امر در نظر بیمار درباره شخصیت و قابل اعتماد بودن او اهمیت دارد.

نویسنده: جان استاینر

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

10 Dec, 15:36


تثبیت به چه معناست؟

در روانکاوی، تثبیت به‌عنوان توضیحی برای این واقعیت به کار می‌رود که افراد روان‌نژند یا به طور کلی انسان‌ها تحت تأثیر تجربیات کودکی قرار دارند. این تأثیر اغلب به شکل وابستگی نهفته به روش‌های کهن ارضا یا اُبژه‌ها و روابط خاصی ظاهر می‌شود.

درمان روانکاوی نشان می‌دهد که تجربیات گذشته از یک سو و مقاومت فرد در برابر رهایی از این تجربیات از سوی دیگر، به شکلی مداوم بر او اثر می‌گذارند. مفهوم تثبیت، به خودی خود، توضیح ارائه نمی‌دهد اما ارزش توصیفی قابل توجهی دارد. به همین دلیل، فروید در تمام مراحل تکامل تفکر خود، از این مفهوم استفاده کرده است. او در نظریه‌پردازی اولیه خود، تثبیت را به‌عنوان وابستگی به تروما تعریف کرد.

با انتشار «سه مقاله در باب نظریه میل جنسی» (1905)، مفهوم تثبیت با نظریه لیبیدو پیوند خورد و به عنوان پایداری صفات جنسی کهن در انحرافات جنسی تعریف شد. تثبیت، علاوه بر اینکه بنیانی برای واپس‌رانی است، به‌عنوان اولین مرحله واپس‌رانی نیز در نظر گرفته می‌شود. این جریان لیبیدویی، به‌عنوان یک سیستم ناهشیار عمل کرده و به مقاومت در برابر رهایی از تجربیات گذشته کمک می‌کند.

همچنین، تثبیت نقاطی را فراهم می‌کند که در صورت وقوع واپس‌روی فرد به آن‌ها بازمی‌گردد؛ این بازگشت در روان‌نژندی‌ها، انحرافات و روان‌پریشی‌ها به شکل‌های مختلف دیده می‌شود. از دید فروید، تثبیت تحت تأثیر دو عامل است: عوامل تاریخی (مانند تروما و ساختار خانواده) و عوامل ساختاری (مانند شدت برخی مؤلفه‌های غریزی یا چسبندگی لیبیدو). این عوامل فرد را به دفاع از وضعیت لیبیدویی که تجربه کرده، وامی‌دارد.

اگرچه تثبیت در روانکاوی اغلب به کار می‌رود، اما تعریف دقیق آن همچنان چالش‌برانگیز است. فروید از این مفهوم هم به‌صورت توصیفی (مانند تثبیت یک خاطره) و هم به‌صورت لیبیدویی (مانند تثبیت به یک مرحله یا اُبژه خاص) استفاده کرده است. در کامل‌ترین بیان خود، او تثبیت را به واپس‌رانی اولیه پیوند می‌دهد و آن را لحظه‌ای می‌داند که ایده‌های خاصی در ناخودآگاه حک شده و به‌عنوان نمایندگان غریزه عمل می‌کنند.

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

09 Dec, 16:09


نگاهی بر درمان پاتولوژی نارسی‌سیستیک شدید

ممکن است بیماران در پوشش همکاری صادقانه، تلاش کنند درمانگر را به همدستی با برخی رفتارهای فریبنده اغوا کنند. بی‌تردید مقاومت در برابر چنین وسوسه‌هایی بسیار ضروری است. در این شرایط، مسئولیت درمانگر در قبال بیمار، ارزش‌های اخلاقی خویش و تعهداتش نسبت به جامعه ممکن است دچار تعارض شود.

در هر حال، هرگونه همدستی با رفتارهای ضداجتماعی، بهایی سنگین به دنبال دارد و می‌تواند درمان را با خطر شکست مواجه سازد. چه بسا در موقعیتی که امکان برقراری رابطه‌ای صادقانه و اخلاقی با بیمار فراهم نباشد، قطع درمان گزینه‌ای ارجح باشد. بر این اساس، حفظ ایمنی درمانگر نخستین شرطی است که ماندگاری درمان را تعیین می‌کند.

باید یادآور شد که روان‌درمانی روان‌کاوانه، جایگاه قهرمان‌پروری‌های افراطی نیست.

نویسنده: اُتو کرن‌برگ

ترجمه: مسعود جدیدی

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

08 Dec, 18:23


ناهشیار ما، به مرگ خویش باور ندارد؛ چنان رفتار می‌کند گویی که جاودان است.

زیگموند فروید؛ «تأملاتی در خور ایام جنگ و مرگ»

گروه روانکاوی تداعی

07 Dec, 15:38


مسئله همانندسازی فروید

به زبان لکانی پدرِ سخت‌گیر هم عامل اختگی است و هم خود از آن گریخته و ژوئیسانسش به هیچ قانونی جز خودش پایبند نیست. این پدر در حقیقت به‌مثابه یک پدرِ مرده عمل می‌کند، چرا که مرگ او باعث می‌شود پسرانش از طریق همانندسازی با او به قانونی مقید شوند که از این پس همواره تابع آن خواهند بود.

در آثار فروید، کارکرد هنجاری پدر به‌تدریج جای خود را به کارکردی بیماری‌زا می‌دهد، در حالی که مفهوم همانندسازی به‌طور فزاینده‌ای نقشی محوری در نظریه‌ی او پیدا می‌کند. اگر پدرِ «توتم و تابو» و «موسی و یکتاپرستی» را با پدرِ عقده‌ی ادیپ مقایسه کنید، درمی‌یابید که این پدر نه‌تنها تابع قانون نیست، بلکه از آن مستثنا شده و در جایگاهی بیرون از قانون قرار می‌گیرد.

نویسنده: راسل گریگ

مترجم: خشایار داودی‌فر

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

05 Dec, 16:10


چرا ما عاشق افرادی می‌شویم که هیچ علاقه‌ای به ما ندارند؟

تثبیت ما با موقعیت‌های نافرجام، نشانه‌ای از غفلت‌های اولیه در زندگی ماست. این نشانه‌ایست از اینکه ما در ارتباط‌های اولیه‌مان در دوران کودکی، از افراد مهم زندگی‌مان یاد گرفته‌ایم که هر مراقبتی را نثار ما می‌کنند با مقدار قابل‌توجهی از ظلم و تحقیر آمیخته است، تا جایی که امروزه نمی‌توانیم تصور کنیم که با عشقی صرفاً از سر مهربانی راضی شویم.

هنگامی که ما اعلام می‌کنیم که عشاق مهربان و سخاوتمند «غیرجذاب» و «کسل‌کننده» هستند یا «تایپ ما نیستند»، در واقع اعلام می‌کنیم که این افراد ظرفیت لازم برای رنج‌دادن ما به گونه‌ای که به‌قدر کفایت عذاب بکشیم تا احساس کنیم عاشق هستیم را ندارند.

این توهین نیست که بدانیم گاهی اوقات، در بخش‌های صمیمانه‌ی زندگی خود، در برابر نقش‌پذیری مانند یک غاز درمانده هستیم. و با این حال، مثل همیشه، با درک زندان خود است که فرصتی برای رهایی از آن داریم. ما مجبور نیستیم به طور مداوم پشت سر کسی که ارزش علاقه و عاطفه ما را ندارد بیافتیم.

ما آزاد هستیم که بلند شویم و به دنبال کسی بگردیم که بتواند در بزرگسالی عشق سخاوتمندانه و تقویت‌کننده‌ای را که باید از همان ابتدا دریافت می‌کردیم، به ما ارزانی کند.

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

04 Dec, 15:39


نويسندگان آفرینشگر و رویاپردازی

هرکسی که ذهن انسان را درک کرده باشد، می‌داند که برای یک انسان هیچ چیز سخت‌تر از منصرف شدن از کسب لذتی که یک بار قبلاً تجربه کرده نیست.

نویسنده: زیگموند فروید

مترجم: سروش میدانکی

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

03 Dec, 18:40


برای مشاهده پروفایل درمانگران و رزرو به این لینک مراجعه کنید.

سؤالی اگر دارید راحت باشید و از پشتیبان ما در تلگرام بپرسید.
@TadaeiSupport

گروه روانکاوی تداعی

23 Nov, 16:06


کسی که قادر به نفرت‌ورزی نباشد، عشق را نیز تجربه نخواهد کرد.


نویسنده: گلن گابارد
مترجم: نسترن سیف
انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

20 Nov, 15:25


✳️ اشتیاق ما برای اجتناب از عشق

ما تا زمانی که حقیقتی بسیار عجیب و ناخوشایند را درک نکنیم، در فهم ماهیت انسانی به‌واقع به جایی نخواهیم رسید: به نظر می‌رسد ما به همان اندازه که برای عشق تلاش می‌کنیم، برای اجتناب از آن نیز وقت می‌گذاریم. ما انرژی فراوانی را صرف گریز از امکان رابطه‌های موفقی می‌کنیم که در آن‌ها احتمال مهربانی متقابل، شناخت، عطوفت و صمیمیت وجود دارد. در عوض، خود را به وضعیت‌های گوناگون ناکام‌کننده‌ای پرتاب می‌کنیم که با انزوا، ناامیدی و فاصله مشخص می‌شوند.

میزان خلاقیتی که در طراحی استراتژی‌های اجتناب از عشق به خرج می‌دهیم، تحسین‌برانگیز است. فردی که صرفاً عاشق افراد متأهل می‌شود. فرد دیگری که به محض جدی شدن یک رابطه، سرد شده و راهی برای خروج می‌یابد. آن دیگری شور و اشتیاق خود را محدود به رهگذرانی می‌کند که هرگز با آن‌ها صحبت نخواهد کرد. دیگری در عشق به یک معشوق دبیرستانی خود غرق است و برای شصت سال آینده تمام کسانی را که ملاقات می‌کند رد می‌کند.

فردی دیگر به محض اینکه کسی را پیدا می‌کند که به او علاقه نشان می‌دهد، موفق می‌شود با پرخاشگری یا تغییرات خلقی او را از خود دور کند. دیگری رابطه‌هایش را با نگرانی‌های بی‌مورد دربارهٔ سلامت یا شغلش خراب می‌کند. فردی دیگر هر شریک وفاداری را که پیدا می‌کند، با خیانت رها می‌کند. این رفتارها ممکن است متنوع باشند، اما یک نکتهٔ مشترک همهٔ آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد.

دلیل اجتناب ما از عشق، به همان اندازه که اساسی است، از زوایایی، تحقیرآمیز، کلیشه‌ای و ملال‌آور به نظر می‌رسد. ما از عشق اجتناب می‌کنیم چون عشق در کودکی برای ما شکست خورده است. اکنون از عشق دوری می‌کنیم چون در گذشته، تجربه‌ای از آن داشته‌ایم که به شکلی غیرقابل تحمل برای ما آزاردهنده بوده و هنوز آن را نفهمیده‌ایم و در نتیجه نمی‌توانیم بر آن غلبه کنیم.

شاید والد یا مراقبی بوده که آسیب‌پذیری ما را نمی‌توانست تحمل کند؛ یا ما را تحقیر می‌کرد، یا رفتارش غیرقابل پیش‌بینی و ناپایدار بود، یا ما را ترک کرده، یا زندگی‌اش را از دست داده، یا ما را فریب داده، یا خواهر یا برادرمان را ترجیح داده، یا کاری کرده که احساس کنیم تنها موفقیت‌هایمان برایش اهمیت دارند، یا از موفقیت‌های ما تهدید شده، یا نمی‌توانست جنسیت، هوش، مهارت‌های ورزشی یا تردیدهای ما را تحمل کند.

ما دربارهٔ اشتیاق خود به عشق بسیار می‌دانیم، اما دربارهٔ هراس‌هایی که عشق برای بخش بزرگی از جمعیت ایجاد می‌کند به ندرت صحبت می‌کنیم. هنوز راه ساده‌ای نیافته‌ایم تا دربارهٔ ترس از اینکه کسی بخواهد ما را در آغوش بگیرد و به ما باور داشته باشد صحبت کنیم، به‌ویژه بعد از آنکه سال‌ها در تنهایی رنج برده‌ایم، بعد از آنکه کل شخصیت‌مان تحت فرمانی شکل گرفته که ما را با ناامیدی سازگار کرده است.

بعد از آنکه در مواجهه با خیانت‌های مکرر مجبور به کشتن اعتماد شده‌ایم، بعد از آنکه با ترکیبی از بی‌رحمی و عطوفت که نزدیک‌ترین افراد به ما ارائه داده‌اند، به شکلی تأسف‌بار دچار سردرگمی شده‌ایم. در موقعیت‌های اجتماعی، گویی به‌طور جادویی، همیشه به سمت کسانی که اهمیتی نمی‌دهند هدایت خواهیم شد. در لحظات حساس، خود را مشاجره‌جو یا خاموش، خودبیزار یا بی‌قرار خواهیم یافت.

این را نمی‌گوییم که خود را افسرده کنیم، بلکه می‌خواهیم خطری را آشکار کنیم که در غیر این صورت، صرفاً در بخش‌های ناهشیار ذهن باقی می‌ماند. دوران کودکی ما به شکلی غالب اما بی‌صدا به ما آموخته است که عشق امن نیست. اکنون برای ما ممکن است که درک کنیم تاکنون چه چیزی را جذب کرده‌ایم و اطمینان حاصل کنیم که از این پس —از طریق تأمل فراوان و شجاعت— بتوانیم به تدریج تنش، بیگانگی و زیبایی هراس‌آور عشق حقیقی را تحمل کنیم.

❇️ ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

19 Nov, 18:22


مفهوم رانۀ مرگ: چشم‌اندازی بالینی

برخی بیماران بی‌وقفه تحلیلگر را تحریک می‌کنند تا او را به تسلیم شدن در برابر واکنش انتقال متقابلیِ غیرقابل مهار بکشانند. تحلیلگر، گرفتار در این میدان پیچیده، کنش‌هایی متکی بر انتقال متقابل از خود نشان می‌دهد که گاه به بروز رفتارهایی منفی می‌انجامد. بیمار نیز به نوبهٔ خود، با تشدید واکنش‌های خودتخریب‌گرانه و تحریک‌آمیز، به این رفتارها پاسخ می‌دهد. اغلب این فرآیندها به درمانی نافرجام و پایان زودهنگام می‌انجامد، و درمانگر را در دریایی از احساس ناتوانی، سرخوردگی و گناه فرو می‌برد.

این بیماران نمایانگر اختلال‌های مرزی شدید و آنچه من به‌عنوان «سندروم نارسیستیک بدخیم» توصیف می‌کنم هستند؛ بیمارانی با وضعیت نارسیسیستی حاد، گرایش‌های پارانوئید، پرخاشگری‌های خودویرانگر یا خشونت علیه دیگران، و رفتارهای ضداجتماعی. این دسته از بیماران ممکن است فرایند درمان را به شکل نوعی لذت دردآور از خودتخریب‌گری تجربه کنند، چراکه دیگری را در معرض حملات ویرانگر و مرگبار خود قرار می‌دهند.

نویسنده: اُتو کرن‌برگ

ترجمه: خشايار داودی‌فر

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

18 Nov, 16:22


ویژگی‌های ساختار شخصیت سطح نوروتیک

افراد وسواسی در محدوده‌ی نوروتیک ممکن است بگویند که تشریفات تکراری آنها دیوانگی است، اما اگر از آنها غافل شوند، احساس اضطراب می‌کنند. افراد مرزی وسواسی و سایکوتیک صادقانه معتقدند که با عمل کردن به اجبارهای خود به شیوه‌ای اساسی محافظت می‎شوند و اغلب برای آنها دلیل‌تراشی‌های دقیقی ایجاد کرده‌اند.

یک بیمار در سطح نوروتیک با این فرض درمانگر موافق است که رفتارهای جبری تا حدی از نظر واقع‌بینانه غیر‌ضروری هستند، اما یک بیمار مرزی یا سایکوتیک ممکن است در خفا نگران این باشد که درمانگری که تشریفات را زیر سوال می‌برد، از نظر عقل سلیم یا آداب اخلاقی ناقص است.

یک زن نوروتیک با وسواس نظافت، از اقرار کردن به تعداد دفعات شستن ملحفه‌ها خجالت می‌کشد، در حالی که یک زن مرزی یا سایکوتیک احساس می‌کند که هرکسی که ملافه را کمتر به طور منظم می‌شوید، کثیف است.

نویسنده: نانسی مک‌ویلیامز

ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

16 Nov, 15:33


رویکردهای تکنیکی برای نفرت انتقالی در تحلیل بیماران مرزی

در کار خود با آقای اچ، اغلب به توصیه‌ای فکر می‌کردم که زمانی شنیده بودم در مورد اینکه هنگام مواجهه با خرس گریزلی عصبانی در بیابان چه باید کرد. بر اساس افسانه‌های صحرا، آدم نباید خرس را در حالت حمله‌ی متقابلی که برای بیرون راندن او طراحی شده است عصبانی کند و همچنین نباید از ترس از خرس فرار کند.

اگر آدم صرفاً سرجایش بایستد، خرس معمولاً تهدید حمله خود را رها می‌کند و به جای دیگری می‌رود. با اینکه من تا به حال این شانس را داشته‌ام که از هر موقعیتی که در آن مجبور باشم صحت آن توصیه را آزمایش کنم اجتناب ورزم، اما به نظرم می‌توان به مشکلات تکنیکی مدیریت نفرت انتقالی به روشی مشابه فکر کرد.

هم اینکه نباید تسلیم وسوسه‌ی حمله‌ی متقابل و هم [نباید] تسلیم میل به عقب‌نشینی و کناره‌گیری بدون درگیری شد. در عوض، شخص باید یک اُبژه‌ی بادوام باشد که موضع خود را حفظ کند و سعی کند آنچه را که در حال فرافکنی است در برگرفته و درک کند.

نویسنده: گلن گابارد

مترجم: نسترن سیف

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

13 Nov, 15:28


یک روز [وقتی به گذشته می‌نگرید]، با شگفتی به یاد خواهید آورد که سال‌های تقلا و مبارزه بهترین دوران شما بوده است.

زیگموند فروید

گروه روانکاوی تداعی

11 Nov, 16:28


✳️ مسیری حزن‌انگیز برای پیش‌بینی سرنوشت رابطه

راهی تیره و ترسناک برای پیش‌بینی آینده رابطه‌تان با یک فرد جدید این است که از او بپرسید در دوران کودکی‌اش چه اتفاقاتی افتاده است. اغلب، ما شاهد روایتی غم‌انگیز و تلخ هستیم که در آن شریک زندگی‌مان در نقش قربانی قرار گرفته است (همان‌طور که کودکان معمولاً چنین هستند).

برای مثال:
در سنین کم، والدین آن‌ها علیه شریک زندگی‌تان موضع گرفته‌اند و توجه خود را به یک خواهر یا برادر کوچکتر معطوف کرده‌اند. آن‌ها به درخواست‌های شریک زندگی‌تان برای جلب توجه ناشنوا شده‌اند و با رفتاری غیرقابل اعتماد با او برخورد کرده‌اند، سپس انکار کرده‌اند که چنین کرده‌اند و در نتیجه، حس واقعیت را در ذهن کودک بیچاره به هم ریخته‌اند.

در روزهای اول رابطه، احتمالاً ما نسبت به این داستان‌ها بسیار همدردی می‌کنیم. دل‌مان برای نسخه‌ی جوان‌تر شریک زندگی‌مان می‌سوزد، کسی که آرزو داشتیم او را محکم در آغوش بگیریم و به او اطمینان خاطر دهیم. با این حال، ممکن است مدت زمان زیادی—گاهی سه تا چهار سال—بگذرد تا چیزی نگران‌کننده‌تر به چشم بیاید، که اغلب قادر به تحلیل یا تفسیر آن نیستیم، چه رسد به جلوگیری از آن.

شریک زندگی‌مان ممکن است (به‌طور ناخودآگاه) همان الگوی پویا را که در کودکی تجربه کرده‌ است، در رابطه با ما بازسازی کند—اما با یک تفاوت کلیدی. این بار، آن‌ها در نقش مرتکب هستند و ما (ناخواسته) در نقش قربانی آن‌ها قرار می‌گیریم.

برای مثال:
شریک زندگی‌مان ممکن است به شکلی مرموز از ما سرد شود و به دوست یا همکارش وابستگی شدیدی پیدا کند. هنگامی که اعتراض می‌کنیم و عشق‌شان را دوباره می‌طلبیم، وانمود می‌کنند که ما خیال می‌کنیم که آن‌ها از ما فاصله گرفته‌اند یا غیرقابل اعتماد شده‌اند و این ما را در ابهام فرو می‌برد که چه چیزی در حال وقوع است.

چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ برای این وضعیت چنین توضیحی می‌توان داد: به نظر می‌رسد در جایی در اعماق ذهن‌ شریک زندگی‌مان، تنها دو موقعیت در یک رابطه وجود دارد که فرد می‌تواند اتخاذ کند: یا فرد مرتکب خطاست، یا قربانی. این دقیقاً همان چیزی است که کودکی آن‌ها به آن‌ها آموخته است. و از میان این دو انتخاب، به طور طبیعی، شریک زندگی‌مان تصمیم گرفته است همان موضع امنی را که روزی والدین‌شان داشته‌اند، اتخاذ کند: نقش مرتکب. و ما را در نقش قربانی خود قرار داده‌اند.

ما باید همان‌طور که آن‌ها رنج کشیدند، رنج بکشیم، زیرا تنها در این صورت است که آن‌ها در اعماق روان خود احساس می‌کنند که دوباره مورد آزار و اذیت قرار نخواهند گرفت. راه خروج از این احتمال وحشتناک، این است که آگاهی عمیقی نسبت به آن پیدا کنیم، این مسئله را در رابطه بازگو کنیم و به دنبال شواهد آن در خود و دیگری باشیم.

از همه مهم‌تر، وظیفه ما این است که به تدریج بفهمیم، برخلاف آنچه که کودکی ممکن است به ما آموخته باشد، در واقع یک جایگزین مرکزی و نجات‌بخش برای قربانی یا مرتکب بودن وجود دارد. نقشی که، به طرز غم‌انگیزی، هیچ‌کس در زمان شکل‌گیری ذهن کودک به او نشان نداده است، اما هدف حقیقی همه روابط عاشقانه اصیل است: نقش پرورش‌دهنده، کسی که التیام می‌بخشد، آرامش می‌دهد و مراقبت می‌کند، همان کسی که همه ما در جستجویش هستیم و در لحظات سلامت ذهنی، مشتاق آنیم که خودمان نیز چنین باشیم.

❇️ ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

10 Nov, 16:04


کار بالینی لکانی

بیمار روان‌نژند می‌خواهد روانکاو را متقاعد کند در حال تجربه کردن نوع خاصی از درام شخصی است که ممکن است روانکاو چندان آن را جدی نگیرد، حال آن که بیمار روان‌پریش بیشتر به صورت واقعی و با بی‌مبالاتی به جزئیاتی اشاره می‌کند که روانکاو را شوکه و نگران می‌کند.

برای بیمار روان‌پریش اینگونه به نظر می‌رسد که انگار همواره کلماتش برای بیان آنچه می‌خواهد بگوید کافی است. در حالی که بیمار روان‌نژند احساس می‌کند روانکاو نمی‌داند وضعیتش تا چه حد وحشتناک است، به نظر می‌رسد بیمار روان‌پریش اصلاً نمی‌داند وضعیتش برای روانکاو چگونه دیده می‌شود.

نویسنده: بروس فینک

مترجم: خشایار داودی‌فر

انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

09 Nov, 15:28


✳️ دلایلی که چرا افراد در برابر آغاز درمان مقاومت می‌کنند.

احساس عدم اطمینان در مورد آغاز درمان، احساسی متداول است. افراد اغلب نگرانی‌هایی در مورد این‌که فرایند درمان چگونه خواهد بود دارند، که برخی از آن‌ها به افسانه‌های اجتماعی مربوط هستند. در ادامه تلاشی برای شفاف‌سازی برخی از این ایده‌ها در مورد درمان می‌آید که اغلب فرد را از جستجوی کمک بازمی‌دارند.

1⃣ مشکلات من چندان هم بد نیستند.

اغلب اوقات افراد احساس می‌کنند که درمان باید به عنوان آخرین راه‌حل در نظر گرفته شود یا برای کسانی که مشکلات جدی دارند محفوظ بماند. در حالی که این طبیعتاً یک گزینه‌ی محتمل است، ایده‌ی دیگر این خواهد بود که طلب زودهنگام حمایت به فرد اجازه می‌دهد تا زودتر احساس بهتری داشته باشد و سریع‌تر پیشرفت کند. کوتاه سخن اینکه چرا صبر کنیم تا اوضاع واقعاً بد شود، وقتی می‌تواند بالقوه باعث مشکلات بیشتری شود؟

2⃣ من باید بتوانم مشکلاتم را خودم حل کنم.

درست همانطور که به دنبال مشاوره‌ی پزشکی برای مشکلی فیزیکی می‌روید، درمانگر از آموزش تخصصی برخوردار است تا به درک و بررسی مشکلات مربوط به حیات هیجانی شما کمک کند. حل مشکلات در درمان اغلب به مهارتی تبدیل می‌شود که می‌توانید فرابگیرید، و این مهارت به اطمینان و اعتماد به نفس بیشتر منجر خواهد شد.

3⃣ اگر درمان را شروع کنم، آیا برای همیشه ادامه خواهد یافت؟

نه! فراوانی و طول مدت درمان میان درمانگر و بیمار مورد بحث قرار می‌گیرد و در نهایت تصمیم با بیمار است. افراد از طیف گسترده‌ای از دوره‌های درمان، از مشاوره‌های بسیار کوتاه‌مدت تا درمان درازمدت‌تر یا روانکاوی، با توجه به فرد و اهداف و نیازهای آن‌ها، بهره‌مند می‌شوند.

4⃣ باید تمام افکار خصوصی خود را برای درمانگرم فاش کنم.

یکی از جنبه‌های مفید درمان این است که شما در مقام بیمار تصمیم می‌گیرید که چه چیزی را و به چه مقدار به اشتراک بگذارید. بسیار مشابه تعیین فرکانس و مدت‌زمان درمان، این شما هستید که نهایتاً سرعت درمان را تعیین می‌کنید، و درمانگر شما برای کمک به این فرایند به نحوی حضور دارد که احساس راحتی کنید. این تلاش مشترک موجب ایجاد یک رابطه‌ی درمانی اعتمادآور و یک نتیجه درمانی موفقیت‌آمیز می‌شود.

5⃣ احساس می‌کنم در معرض قضاوت قرار می‌گیرم.

مردم اغلب هنگام صحبت کردن در مورد احساساتشان احساس آسیب‌پذیری می‌کنند. آن‌ها نگران این هستند که درمانگر در مورد آن‌چه به اشتراک گذاشته می‌شود چه اندیشه یا احساسی دارد. با این حال، درمانگر شما آنجا نیست که شما را قضاوت کند، بلکه کنار شماست تا گوش دهد و دیدگاه منحصر به فردی را ارائه کند. اگر در مورد احساس قضاوت نگران هستید، صحبت در این‌باره با درمانگرتان مهم است، تا احساساتتان قابل درک باشد و دریافت کمکی را که سزاوارش هستید مختل نسازد.

6⃣ نگران هستم که درمانگرم به یک «عصای زیر بغل» تبدیل شود.

هدف از درمان این نیست که رابطه‌ی وابستگی بین بیمار و درمانگر برقرار شود. در واقع، قرار است رابطه‌ی درمانی بر اساس همکاری باشد. با گذشت زمان، مردم متوجه می‌شوند که روش‌های درک و احساس بهتر، که در درمان آموخته می‌شوند، به ابزارهایی بدل می‌گردند که فرد می‌تواند مستقل از درمانگر مورد استفاده قرار دهد. هنگامی که درمان به پایان می‌رسد، فرد باید احساس اطمینان کند که توانایی بیشتری برای مشارکت فعالانه در حیات هیجانی خود دارد.

7⃣ اگر در مورد چیزی صحبت کنم، مجبورم تغییرات خاصی را صورت دهم.

بین افکار و اعمال تفاوت وجود دارد. به عنوان مثال، برای مواجهه با مشکلات در رابطه به درمان بیایید. در میان گذاشتن احساسات‌تان درباره‌ی رابطه و پرداختن به آن، لزوماً به معنای این نیست که نسبت به رابطه دچار حس‌های «منفی» خواهید شد، بلکه در بیشتر اوقات موجب می‌شود که چشم‌انداز جدید و گزینه‌های دیگری در مورد رابطه بیابید که قبلاً به آنها واقف نبوده‌اید.

8⃣ نگران چیزی هستم که ممکن است در مورد خودم بفهمم.

در واقع، اغلب همان چیزی که کاملاً در مورد خودمان درک نمی‌کنیم، بیش از همه مانع شادی و موفقیت ما می‌شود. هشیاری به مردم اجازه می‌دهد تا کنترل بیشتری بر زندگی خود کسب کنند. به همین دلیل مهم است که به درمانگر خود اجازه دهید تا بداند که شما در مورد آنچه راجع به خودتان خواهید فهمید نگران هستید، به طوری که شما و درمانگرتان بتوانید با سرعتی که برای شما راحت‌تر است کار کنید.

9⃣ اگر در مورد شروع درمان مردد هستم، می‌تواند به این معنا باشد که به درد من نمی‌خورد؟

احساسات تردیدآمیز در مورد شروع درمان، متداول است. غرایزمان باعث دور ماندن ما از افکار و احساسات ناخوشایند می‌شوند. تردید در مورد شروع درمان ممکن است وجود چیزی بسیار مهم را نشان دهد که باید درباره‌ی خودمان درک کنیم. به همین دلیل، وقت گذاشتن برای بررسی این نگرانی‌ها توصیه می‌شود.

❇️ ترجمه: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

05 Nov, 15:53


✳️ اجبار به خوردن و رانه‌ی مرگ

خوردن، نوشیدن، وزن، رژیم غذایی و تغذیه به موضوعات غالب فرهنگ عمومی بدل شده‌اند و روان‌شناسی بار دیگر احترام دیرینه خود به عقل سلیم را با معرفی دسته‌ای نوین از مشکلات روانی برای پرداختن به این موضوعات نشان داده است؛ «اختلالات خوردن.» این اختلالات به اصطلاح خوردن- بی‌اشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و ترکیب این دو- مدت‌ها است که توسط روانکاوی به رسمیت شناخته شده‌اند و در واقع فروید یک قرن پیش این قبیل مسائل را در میان هیستریک‌هایی که درمان کرده بود متذکر شد.

به‌این‌ترتیب، به شکلی کلاسیک، آن‌ها سمپتوم هستند نه دسته‌بندی‌های بالینی و افزون بر آن، این امور سمپتوم‌های چشمگیرِ هیستری هستند. البته نه تنها سمپتوم‌هایی چشمگیر، زیرا فروید در سخنرانی‌های مقدماتی بر روانکاوی نوشته است:
«به دلایل مشخصی به نظر می‌رسد هیستریک‌ها باید استفراغ کنند و گویی علل تحریک‌کننده‌ای که درتاریخچه‌ی بالینی آن‌ها وجود دارد تنها بهانه‌هایی هستند (البته اگر وجود داشته باشند) که توسط این ضرورت درونی آن‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.»

اما موقعیت سوژگانی همواره رخ نمی‌دهد؛ هر فعالیتی که انجام می‌دهیم شامل سوژگانیت نیست و این دقیقاً همان چیزی است که در برخی علائم اصلی هیستری مدرن ظاهر می‌شود؛ خوردن اجباری یا استفراغ اجباری. استفاده از اصطلاح «اجباری» برای سخن گفتن از خوردن یا استفراغ کردن نشان می‌دهد که این تجربه به نوعی فراتر از تسلط سوژه است. برای مثال در مورد خوردن، اینطور نیست که فرد مورد نظر، چندان «بخواهد» که بخورد، بلکه این غیرقابل کنترل، مهار ناپذیر و غیر قابل توقف است.

✳️ رانه در برابر میل

بررسی اجبارهایی از این دست، همچون سایر سمپتوم‌ها مستلزم آن است که ما میان رانه و میل تمایز قائل شویم. فرض من این است که خوردن اجباری از عملکرد غیردیالکتیکی رانه‌ها سرچشمه می‌گیرد و همین امر دلالت بر دیالکتیک کوتاهِ میل دارد. اما باید دانست میل، عملکرد رانه‌ها را تقویت کرده به‌طوری که در اغلب موارد، سمپتومی مانند خوردن اجباری هرگز نمی‌تواند تماماً بر اساس رانه‌ها درک شود.

✳️ رانه‌ها: ساختن ...

همه‌ی رانه‌ها را می‌توان به طور بالقوه کشنده دید- یعنی هر رانه‌ای رانه‌ی مرگ است. آنان فرمانی را اجرا می‌کنند و هیچ حد و مرزی نمی‌شناسند. و تقریباً هر عملی که بی‌حد و مرز انجام شود-بدون وجود سازوکار نظارتی نمادینی که بگوید چه زمانی کافی است- دیر یا زود شما را نابود خواهد کرد. اگر سوپرایگو فرمان دهد «لذت ببرید!» این کار را بدون توجه به سلامت یا رفاه شما انجام خواهد داد. این فرمان یا امر ناب است، نه نوعی از خودتنظیمی و نه یک عامل اخلاقی که چیزی مطابق با «اعتدال در همه چیز» را طلب کند.

بخشی از تردستی که در عملکرد رانه وجود دارد این است که والدینمان را وادار کنیم چیزهایی از ما بخواهند. ما با والدین خود به گونه‌ای تعامل می‌کنیم که از ما بخواهند کاری انجام دهیم. روان‌نژند می‌کوشد تا میلش توسط دیگری فرمان داده شود، او فریاد می‌زند «به من بگو چه باید بخواهم!» میل روان‌نژند زمانی تأیید می‌گیرد-تصمیم گرفته می‌شود، مشروعیت می‌یابد- که توسط دیگری طلب شود، البته اگر بتواند دیگری را به آن وادار کند.

تأیید یا مهر تأیید دیگری تمام تردیدها پیرامون این که او باید چه بخواهد را برطرف می‌کند. از آنجایی که میل روان‌نژند به خودی خود میلی مشخص نیست، وی به دنبال آن است که دیگری را وادار کند از وی بخواهد کاری را انجام دهد که خود سوژه می‌خواهد، و اینگونه تمام مسئولیت موفقیت یا شکست بر عهده‌ی دیگری نهاده می‌شود (او مرا مجبور کرد آن کار را انجام دهم؛ در وضعیت چالشی این اولین دفاع کودک از خودش است).

بنابراین اگر آنچه فروید اجبار به تکرار نامیده به کوشش رانه‌ها برای سوژگانی ساختن تجارب تروماتیکِ ارضاء مرتبط باشد، این تمام ماجرا نیست. زیرا میل در رانه وجود دارد؛ آنجا دخیل است، در کار است، آنجا اجرا می‌شود و تحت تأثیرش قرار می‌گیرد. رانه‌ی ناب به ندرت یافت می‌شود. تقاضای دیگری برای فرمان دادن به میل سوژه روان‌نژند به کار گرفته می‌شود، تا آن را تقویت کرده، به اجرا و عمل درآورده و آن را محقق کند. به نظر می‌رسد این {میل} اغلب بدون چنین حمایتی اجرا نخواهد شد.

❇️ نویسنده: بروس فینک

❇️ ترجمه: خشایار داودی‌فر

❇️ انتشار: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

04 Nov, 18:29


شکستن و قطع کردن زودهنگام دفاع‌ها و عقب‌نشینی‌های بیمار توسط آنالیست می‌تواند او را بار دیگر دچار تروما کند.

درمان روانکاوانه‌ی تروما و شخصیت آنالیست |‌ سلمان اختر | مریم وحیدمنش
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

02 Nov, 15:31


موسی و یکتاپرستی یک سال پس از حمله هیتلر به اتریش منتشر شد. فروید مجبور شد به انگلستان فرار کند. کتابهای او جزو اولین کتابهایی بودند که به عنوان ثمره‌های «علم یهودی» در زمان تسلط نازی‌ها بر آلمان سوزانده شدند.

خود فروید تنها چند هفته پس از شروع جنگ جهانی دوم درگذشت، در زمانی که بدترین ترس او در مورد غیرمنطقی بودن نهفته در پشت نمای تمدن در حال تحقق بود. هرچند که مرگ فروید مانع از پذیرش و انتشار عقاید او نشد.

تعداد زیادی مکاتب فرویدی برای رشد روانکاوی در جهات مختلف پدید آمدند. در واقع، با وجود چالش‌های بی‌امان و اغلب تاثیرگذاری که تقریباً در برابر همه ایده‌های او وجود داشت، اما فروید به عنوان یکی از قدرتمندترین چهره‌های روشنفکر دوران مدرن باقی مانده است.

دوره «مفاهیم مقدماتی روانکاوی فروید» از مسیر واپسین اثر او «چکیده روانکاوی»، سفری است در هزارتوی حدود ۴۵ سال روان‌پژوهی فروید. این دوره از دستگاه روانی آغاز خواهد شد، با نظریه‌ی سکسوالیته و شکل‌گیری روان‌نژندی ادامه خواهد یافت و در نهایت به بررسی کار بالینی فرویدی ختم خواهد شد.

برای اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام لطفاً به پشتیبانی تداعی (@tadaeisupport) پیام ارسال کنید.

گروه روانکاوی تداعی

30 Oct, 15:54


✳️ چرا افراد به درمانگر خود دروغ می‌گویند؟

چرا کسی باید به درمانگر خود دروغ بگوید؟ این عمل کاملاً زیان‌بار است، شما برای درمان پول می‌پردازید، پس فایده‌اش چه خواهد بود اگر بخواهید دروغ بگویید؟ با این حال مطالعات نشان می‌دهند که بخش قابل توجهی از مراجعان در برخی موارد به درمانگران‌شان دروغ می‌گویند.

افراد معمولاً به ۴ دلیل درمان‌گر خود دروغ می‌گویند.

1⃣ شرم و ترس از قضاوت

شایع‌ترین دلیل این که چرا بیماران به درمانگر خود دروغ می‌گویند، همان دلیلی است که افراد به نزدیکان‌شان دروغ می‌گویند - شرم و ترس از قضاوت. دروغ می‌تواند در مورد مصرف مواد مخدر، روابط جنسی یا برخوردهای رمانتیکی که احساس بدی در مورد آن دارند و حتی افکار غیرمعمولی که در سرشان می‌گذرد، باشد.

2⃣ هیچ حقیقتی بدون اعتماد ابراز نمی‌شود.

«قاعده‌ی اساسی» درمان این است که «هر چه به ذهن‌تان می‌رسد بگویید». این کار بسیار سخت‌تر از آن چیزی‌ست که به نظر می‌رسد، به خصوص اگر شما سابقاً مورد خیانت واقع شده باشید و با اعتماد به افراد مشکل داشته باشید. ضروری است که اعتماد در اوایل درمان برقرار شود. شما باید احساس کنید که درمانگر به شما احترام می‌گذارد، و نسبت به انتقاد گشوده است. اغلب رابطه با درمانگر دارای بار عاطفی می‌گردد. در برخی موارد ممکن است احساس کنید که عاشق درمانگرتان هستید یا حتی از او نفرت دارید. ابراز علنی این احساسات شدید دشوار است.

3⃣ دروغ گفتن به خودتان

غالب اوقات ممکن است بیمار قصد داشته باشد که اعتماد کند، اما حاضر نیست حقیقت را در مورد خودش یا شخصی نزدیک به او بپذیرد. ما همگی با یک داستان یا «روایت» در مورد خودمان به درمان می‌آییم. با پیشرفت درمان، روایت شروع به تغییر می‌کند و ما شروع به دیدن چیزهای جدیدی در مورد خودمان و دیگران می‌کنیم که ممکن است نمی‌توانسته‌ایم یا نمی‌خواسته‌ایم ببینیم.

4⃣ وصل نکردن نقاط

برخی بیماران ممکن است نه به این خاطر که قصد گمراهی یا فریب دارند، بلکه بدین خاطر با درمانگر خود روراست نباشند که تروماهای گذشته را پردازش نکرده و از جهاتی که این تروماها بر رفتار آن‌ها تأثیر می‌گذارد بی‌اطلاع‌اند. من این را «وصل نکردن نقاط» می‌نامم.

✳️ اگر دروغ بگوییم درمان می‌تواند موثر باشد؟

همان‌طور که پیشتر بیان شد، حقیقت اغلب سیاه و سفید نیست. همیشه چیزهایی در زندگی ما وجود دارد که از آن‌ها بی‌خبر هستیم، و برخی از آن‌ها مهم‌تر از دیگری است. ممکن است چیزهایی وجود داشته باشد که بیش از حد شرم‌آور، خجالت‌بار یا اضطراب‌آور هستند که بتوان افشا کرد، حتی نزد خودتان –چه رسد به درمانگر.

اگر آگاه هستید که چیزی هست که فاش نمی‌کنید، بهتر است به درمانگر بگویید که موارد خاصی وجود دارد که نمی‌توانید در این زمان آشکار کنید. شما و درمانگر می‌توانید سعی کنید که بفهمید چرا صحبت در مورد چیزی این‌قدر دردناک یا دشوار است. در نهایت ممکن است متوجه شوید که می‌توانید اطلاعات را افشا کنید.

اگر متوجه شوید که چیزهای بیشتر و بیشتری را پنهان می‌کنید یا راجع به آن‌ها دروغ می‌گویید، در میان گذاشتن مسئله با درمانگرتان مهم است. در برخی موارد ممکن است بخواهید ارزیابی کنید که یک درمانگر مناسب است یا نه. اما در موارد دیگر، صرفاً مطرح کردن مسئله به شفاف‌سازی و رفع موانعی که از گشوده بودن شما جلوگیری می‌کنند کمک خواهد کرد.

❇️ ترجمه: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

28 Oct, 15:24


✳️ ماتم و ماخولیا

در سال 1917، فروید مقاله‌ای با عنوان ماتم و ماخولیا منتشر کرد. او در این مقاله میان دو شکل از احساس ناراحتی تمایز قائل شد. در مورد نخست، یعنی ماتم، ما از خسران رنج می‌بریم و آگاهانه به این امر واقف هستیم. سپس به دوره‌ای وارد می‌شویم که در آن همه‌چیز به نظر بی‌ارزش و خسته‌کننده است، و ما دائماً به شخص، یا بلندپروازی و امیدی که از دست داد‌ه‌ایم فکر می‌کنیم. اما عاقبت، ماتم پایان می‌یابد. ما متوجه می‌شویم که جهان، علی‌رغم غیاب چیزی عمیقاً خوب که زمانی می‌شناختیم، هنوز ارزش تحمل و کاوش را دارد.

حالت دوم غم، یعنی ماخولیا، به مراتب بی‌انتهاتر و مهار آن به مراتب دشوارتر است. در اینجا نیز ما از خسرانی رنج می‌بریم و جهان غم‌انگیز و دلسردکننده به نظر می‌رسد. مشکل این است که ما آگاهانه نسبت به آن‌چه از دست داده‌ایم هشیار نیستیم. به حساب آوردن این خسران برای ما بیش از حد دشوار است، شاید پیش از آن‌که ما وضعیت خود را به درستی درک کنیم به وقوع پیوسته است یا شاید بی‌حرمتی به تصویر خویشتن ما به نظر می‌رسد.

ممکن است فراموش کرده باشیم که چقدر دلمان برای کسی تنگ شده است؛ ممکن است عشق خود برای جاه‌طلبی‌ای که مجبور بوده‌ایم از آن چشم بپوشیم را سرکوب کنیم؛ ما نمی‌توانیم این اندیشه را تاب آوریم که یکی از والدین چقدر به ما صدمه زده است.

در چنین شرایطی، ما دیگر صرفاً غمگین نیستیم، بلکه کسل هستیم. ما نمی‌توانیم منبع  اندوه را مشخص نماییم و بنابراین همه چیز نومیدکننده و بدون معنا می‌گردد. ما افسرده شده‌ایم.

هدف درمان این است که سعی کنیم احساسات غم‌انگیز خود را با رخدادهای فراموش‌شده‌ای که جایی در گذشته آن‌ احساسات را راه انداخته‌اند، از نو یکپارچه کنیم. در حالی که درمانگر برای آسایش ما آن‌جاست، ممکن است برای کند و کاو در تراژدی‌هایی که تاکنون آن قدر عظیم بوده‌اند که ما قادر نبودیم احساسشان کنیم احساس شجاعت بیشتری داشته باشیم.

ما متوجه می‌شویم که از همه چیز غمگین نیستیم؛ بلکه صرفاً از چند چیز که مواجهه با آن‌ها غیر قابل تحمل می‌نمود غم‌زده‌ایم. درمانگر می‌داند که وقتی بتوانیم برای چیز مشخصی گریه کنیم، دیگر در مسیر بهبودی قرار گرفته‌ایم.

❇️ ترجمه: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

20 Oct, 16:24


«چکیده روانکاوی» آخرین اثر فروید که اندکی پس از مرگ وی در سال ۱۹۴۰ منتشر شد متنی است در جهت بررسی مفاهیم بنیادین آموزه‌های وی. این اثر را می‌توان مجموعه‌ای نظام‌مند از مهم‌ترین بخش نظریات وی در نظر گرفت که در طول سال‌ها پژوهش بدان‌ها دست یافته بود.

در این اثر، نخست دستگاه روان در نظریه‌ی فرویدی مورد بحث قرار می‌گیرد. فروید مدل ساختاری خود و کارگزارانش را معرفی کرده و به شرح این نکته می‌پردازد که اید، ایگو و سوپرایگو و تعامل آن‌ها چگونه اهدافی را در پی داشته و چگونه نتایجی خواهد داشت.

ضمیر ناآگاه و پدیده‌ی آگاهی نیز بخش مهمی از این متن را تشکیل می‌دهد.

فروید استدلال می‌کند که نیروی اید چگونه به سوی ارضاء گام برمی‌دارد و ایگو، تا چه اندازه شریک اید در دست یازیدن به آن ارضاء است.

سپس رانه‌ها، این نیروهای راز آلود مطرح خواهند گشت. فروید منشاء رانه‌ها را در بدن می‌یابد و این نیروها را علت غایی تمام فعالیت‌های بشر می‌داند.

رانه‌ی حیات، اروس، به دنبال برساختن پیوند و وحدت است و رانه‌های مرگ نیروهایی در جهت گسستن و بازگشت به حالت مُرده. این دو رانه در ترکیب با یکدیگر عمل می‌کنند و هر تغییری در تناسب این ترکیب نتایج ملموسی در پی خواهد داشت.

پس از بررسی رانه‌ها، فروید به کشف تاریخ‌ساز خود، یعنی سکسوالیته کودکانه باز می‌گردد و رشد عملکرد جنسی را مورد بررسی قرار می‌دهد. در این مسیر وی مفهوم پرورژن (انحراف) را به مثابه امری ابتدایی مطرح ساخته و نشان می‌دهد که امر جنسی چیزی متفاوت از امر تناسلی است.

همچنین ذکر بیانی نهایی برای عقده‌ی ادیپ، این مفهوم مرکزی در روانکاوی فروید گام دیگر او است.

در بخش‌های بعدی فروید کیفیات نظری، فرآیند نخستین و دومین تفکر و البته نظریه‌ی رویاها را بازبینی خواهد کرد. در اینجا ما شاهد آنیم که سال‌ها اندیشه‌ی فروید چگونه به نظریه‌ای به خوبی شرح داده شده بدل گشته‌اند و فروید این امور را در دل نمونه‌هایی قابل تأمل مطرح خواهد ساخت.

پس از سیر و سیاحتی در بخش نظری، وارد بخش عملی متن می‌شویم. در اینجا فروید از این نکته آغاز می‌کند که چگونه ایگو در روان‌نژندی و روان‌پریشی متفاوت بوده و همین امر کار بالینی را متفاوت خواهد ساخت. وی تداعی آزاد را به عنوان شیوه‌ی درمانی خویش برای روان‌نژندی تبیین کرده و نشان می‌دهد چگونه تفاوتی میان تداعی آزاد و اعترافات مربوط به سنت مسیحی یا گفتار روزمره وجود دارد. ظرایف تکنیکی این متن در آینده در خوانش رویکردهای مختلف روانکاوانه بسط خواهد یافت.

انتقال، مقاومت و واکنش درمانی منفی بخش‌های دیگر این بازبینی تکنیکی را شکل می‌دهند. فروید به خصوص به روانکاوان هشدار می‌دهد که چگونه امکان دارد پایشان لغزیده و در نقشی جز نقش خود فرو روند و به روانکاوان هشدار می‌دهد که این «از خود بیگانگی» در نظر بگیرند.

در نهایت فروید مروری بر وضعیت‌های «بهنجار» و «بیمارگون» روانی خواهد افکند و نشان خواهد داد که چگونه «پیشاتاریخ» سوژه در شکل‌گیری ساختار روانی وی نقش‌آفرینی خواهد کرد.

این اثر، که البته هیچ‌کس نمی‌داند اگر زمانی برای تکمیلش وجود داشت چگونه پیش می‌رفت به طرز جالبی می‌تواند مدخلی مناسب برای آغاز خوانش فروید باشد. همچنین ذکر این نکته اهمیت دارد که این کتاب را بایست همچون گزارشی از یافته‌های فروید دید نه اثری جدلی.

✳️ دوره «مفاهیم مقدماتی روانکاوی فروید» مبتنی بر همین واپسین اثر فروید برگزار خواهد شد.
برای اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام لطفاً به پشتیبانی تداعی (@tadaeisupport) پیام ارسال کنید.

گروه روانکاوی تداعی

17 Oct, 16:07


✳️ مکانیزم‌های دفاعی چه معنایی دارند؟

مکانیزم‌های دفاعی یا سازوکارهای دفاعی به فرآیندهایی گفته می‌شود که ذهن برای مدیریت اضطراب، تعارض‌های درونی و احساسات ناخوشایند از آن‌ها استفاده می‌کند. این سازوکارها معمولاً به صورت ناهشیار عمل می‌کنند و به فرد کمک می‌کنند تا از موقعیت‌هایی که موجب استرس یا تهدید می‌شوند، فاصله بگیرد یا آن‌ها را به گونه‌ای پردازش کند که تحمل‌پذیرتر شوند.

1⃣ انکار

ما اقرار نمی‌کنیم که مشکلی وجود دارد. به چیزهایی شبیه این فکر می‌کنیم: «من خیلی از نوشیدن الکل لذت می‌برم و گاهی اوقات به شدت حالم بد می‌شود. اما بیش از حد نمی‌نوشم». یا؛ «من پول زیادی خرج می‌کنم. اما نه بیشتر از سایر افراد. اما نمی‌شود گفت که از نظر مالی شخص مسئولیت‌پذیری نیستم». اگر افراد دیگر (بستگان، دوستان، شریک زندگی) سعی کنند ما را وادار سازند که اقرار کنیم مشکلی وجود دارد، تمایل داریم که واکنش بسیار بدی نشان دهیم.

2⃣ فرافکنی

فرافکنی عبارت است از به رسمیت شناختن یک احساس منفی، اما به جای این که ببینیم آن هیجان تاریک متعلق به خودمان است، آن احساس به کس دیگری داده (یا فرافکنی) می‌شود. این می‌تواند عجیب و پیچیده به نظر برسد، اما خیلی
اتفاق می‌افتد.

3⃣ معطوف کردن علیه خویشتن

ما به مکانیسم‌های دفاعی روی می‌آوریم تا از خودمان در برابر رنج روانی محافظت کنیم. بنابراین گفتن این که آسیب رساندن به خود -خشم یا بیزاری از خود- هم می‌تواند نوعی دفاع باشد متناقض به نظر می‌رسد. مسئله این است که چه چیزی را ترسناک‌تر می‌یابیم. ممکن است چیزهایی وجود داشته باشند که ما را از دوست نداشتن خودمان بسیار بیشتر می‌ترسانند.

4⃣ والایش

والایش عبارت است از تغییر جهت افکار یا هیجان‌های غیر قابل قبول به مجراهای «والاتر» و از نظر آرمانی سازنده‌تر. بسیاری از موسیقی‌دانان، تجارب منفی زندگی -اعتیاد به مواد مخدر، امراض اجتماعی، مشکلات خانوادگی و غیره- را به ترانه‌ها و اجراهای مردمی و پرآوازه تبدیل کرده‌اند، که نقش الهام‌بخشی را برای بسیاری از افراد ایفا می‌کنند.

5⃣ واپس‌روی

غالب اوقات، کودکی بهینه -لااقل در نگاه به عقب- دوران امنی به نظر می‌رسد. در کودکی، فرد از مسئولیت معاف بود. از او انتظار نمی‌رفت درک کند، تصمیمات دشوار بگیرد، باثبات باشد، و مشکلاتش را خوب توضیح بدهد. در واپس‌روی -به مثابه دفاع- فرد به شکلی بسیار مهم، کودکانه رفتار می‌کند. برای مثال ممکن است به جای این که تصمیم بگیرد؛ و مسئولیت عواقب آن را بپذیرد، این دست و آن دست کند.

6⃣ دلیل‌تراشی

دلیل‌تراشی، بهانه‌ی مناسب و هوشمندانه‌ای برای کنش‌هایمان (یا اتفاقی که برای ما می‌افتد) است. اما به دقت صورت می‌پذیرد تا به نتیجه‌ای برسیم که احساس می‌کنیم نیاز داریم: ما بی‌گناه، خوب و باارزش هستیم. یک نوع کلیدی از دلیل‌تراشی، عبارت است از تخریب چیزهایی که نداریم اما در خفا دوست داریم. بعد از عدم دریافت شغل، دلیل‌‌تراش دفاعی خواهد گفت: «شرکت کسل‌کننده‌ای بود» یا «به هر حال هرگز آن شغل را نمی‌خواستم».

7⃣ عقلانی‌سازی

عقلانی‌سازی مشابه با دلیل‌تراشی است؛ یعنی بی‌اعتنایی به چیزی بسیار دردناک و مهم با شروع مکالمه‌ای بسیار باورپذیر در ذهن خود در مورد چیزی تماماً متفاوت. حس ترسناک خسران، گناه، خیانت و خشم از قطع رابطه با شریک زندگی را می‌توان با تفکر درمورد تاریخ امپراطوری روم مؤخر یا برنامه‌ی حکومت برای بالا بردن نرخ بهره خنثی کرد.

8⃣ واکنش وارونه

واکنش وارونه عبارت است از انجام متضاد احساس‌های ابتدایی و غیر قابل قبول ما. می‌توانیم آن را «جبران افراطی» نیز بنامیم. برای مثال، کسی که علاقه‌ی قدرتمندی به سکس با نوجوانان دارد ممکن است به مذهبی با تأکید ویژه بر عدم روابط جنسی در میان جوانان ملحق شود. اغلب در کودکی مرتکب واکنش وارونه می‌شویم. وقتی از جذب شدن به یکی از همکلاسی‌ها خجالت می‌کشیم، به جای این که علاقه‌ی خود را تصدیق کنیم ممکن است نسبت به آنان بدجنس یا پرخاش‌گر باشیم.

9⃣ جابه‌جایی

جابجایی یعنی تغییر جهت میل (معمولاً پرخاش‌گرانه) به گیرنده‌ای جایگزین. عموماً چنین رخ می‌دهد که وقتی شخصی ناکام‌کننده برای ما به عنوان تهدید به نظر می‌رسد، ما با معطوف کردن احساسات‌مان نسبت به کسی/چیزی دیگر
که سرزنش کردنش آسان‌تر است واکنش نشان می‌دهیم.

❇️ ترجمه: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

12 Oct, 15:29


✳️ چهار توضیح برای خود‌ویرانگری

یکی از کنجکاوی‌برانگیزترین و مأیوس‌کننده‌ترین رفتارهای روان‌شناختی، تحت عنوان خود‌ویرانگری شناخته می‌شود. شخصی که دارای استعدادها و آینده‌ای روشن است، به‌طور ناهشیار و قدرتمندانه شروع به خراب کردن زندگی خود می‌کند. او شریکی را که عمیقاً به او وابسته است، از خود می‌راند یا فرصت‌های خود را در حوزه‌های حرفه‌ای و چالش‌برانگیز که می‌توانست در آن‌ها به‌خوبی ظاهر شود، نابود می‌سازد.

1️⃣ خودویرانگری به‌عنوان دفاعی در برابر همه‌توانی

در جریان رشد عادی، هر کودکی به مرحله‌ای عجیب و کنجکاوی‌برانگیز می‌رسد. آن‌ها تصور می‌کنند که چه می‌شود اگر تمام قدرت را در اختیار داشته باشند. در حالتی از هیجان دیوانه‌وار، خود را به‌عنوان حاکم مطلق دنیا تصور می‌کنند، کنترل همه چیز را در دست می‌گیرند، دشمنانشان را نابود می‌کنند. روان‌شناسان به ما می‌گویند که این رفتار کاملاً طبیعی و حتی بسیار سالم است. همه ما نیاز داریم فرصتی برای روبه‌رو شدن با خیال‌پردازی‌های خود درباره قدرت کامل و کنترل داشته باشیم. اما چگونگی پیشرفت این وضعیت بستگی به محیط اطراف دارد. اگر والدین از تعادل روحی و اعتماد به نفس کافی برخوردار باشند، قادر خواهند بود لحظات همه‌توانی کودک را با لبخندی خیرخواهانه مدیریت کنند. اما همه‌ی ما این شانس را نداشته‌ایم. ممکن است هرگز به ما اجازه داده نشده باشد که خودمحوری، پرخاشگری و سرافرازی درونی خود را که همگی به‌طور طبیعی در همه‌ی ما وجود دارند، ابراز کنیم. بزرگسالان اطرافمان ممکن است آن‌قدر از پتانسیل ما بترسند و خودشان احساس ناتوانی کنند. در نتیجه، ممکن است اکنون خود را بیش از حد ملایم و ترسو بیابیم. دائماً این تصور را داریم که حتی به یک مگس هم آسیب نمی‌زنیم. نمی‌خواهیم به هیچ شکلی خودنمایی کنیم. نمی‌توانیم تحمل کنیم که توجه‌ها به سوی ما جلب شود. هوش خود را نادیده می‌گیریم، فرصت‌های پیشرفت را رد می‌کنیم، لباس‌های تیره و ساده می‌پوشیم و خود را «خجالتی» می‌نامیم. به ما اجازه داده نشده تا تعادلی بالغانه میان نیروهای متضاد درونمان برقرار کنیم.

2️⃣ تنها شکست می‌تواند عشق را به ارمغان آورد.

توضیح دیگر برای خودویرانگری به والدینی مرتبط است که به‌طور نامحسوس پیامی گیج‌کننده ارسال می‌کنند: تنها در صورتی که شکست بخوری، دوست داشته خواهی شد. در حالی که در بیشتر خانواده‌ها، موفقیت‌ها جشن گرفته می‌شوند، در برخی دیگر، به‌نظر می‌رسد که عشق والدین فقط زمانی در دسترس است که فرد در حالت استیصال و بیچارگی، آسیب‌دیده و رنج‌کشیده باشد.
زمانی که بیمار یا مورد زورگویی قرار می‌گیریم، طرد یا تحت تعقیب هستیم، والدین سخت‌گیر و سرسخت ناگهان نرم می‌شوند. چه انگیزه‌ای قوی‌تر از این برای به‌هم ریختن زندگی‌مان وجود دارد، وقتی باور کنیم که ممکن است به این وسیله سرانجام عشقی را به‌دست آوریم که همیشه آرزویش را داشته‌ایم؟
ما فرصت‌های خود را نابود می‌کنیم، زیرا در سطحی عمیق، این فرصت‌ها اساساً فرصت به‌نظر نمی‌رسند، بلکه نویدبخش تنهایی‌اند.

3️⃣ جستجو برای خود حقیقی

در برخی دیگر از خانواده‌ها، پیام به شکلی متفاوت اما به همان اندازه ناامیدکننده منتقل می‌شود: تنها راه رسیدن به عشق از طریق موفقیت است. به‌طور غیرمستقیم به کودک گفته می‌شود: اگر در مسابقات پیروز شوی، جوایز مدرسه را به‌دست بیاوری و بعدها ترفیع‌ها و عناوین شغلی را کسب کنی، دوست داشته خواهی شد. ما تو را تا جایی که در چشم دیگران مهم باشی، دوست خواهیم داشت. برای مدتی طولانی ممکن است به این دستورات به‌طور وظیفه‌شناسانه عمل کنیم. اما در مقطعی، شاید زمانی که در آستانه پیروزی هستیم، لحظه‌ای از شورش ابتدایی به سراغمان می‌آید. بخشی از وجودمان که همیشه آرزوی آن را داشت که به‌خاطر «بودن» و نه «انجام دادن»، به‌خاطر خودمان و نه دستاوردهایمان، دوست داشته شود، علیه بخشی که در اطاعت و پیروی از خطوط تعیین‌شده بسیار موفق بوده، می‌شورد.

4️⃣ تمایل به ویرانگری دیگری

این رفتار را خودویرانگری می‌نامیم، اما ممکن است در پس این رفتار، تمایلی به آسیب زدن یا تخریب دیگری نهفته باشد: آن چهره والدینی که ما را به خاطر «بودنمان» دوست نداشت، و برای او مدال‌ها و موفقیت‌های ما مهم‌تر از خودِ آسیب‌پذیر و بی‌دفاعمان بود. با فروپاشی پایه‌ای که بر آن ایستاده‌ایم، در عمق وجود خود قصد داریم بی‌عدالتی اولیه‌ای را که بر ما تحمیل شده، جبران کنیم. وقتی فرصت‌های حرفه‌ای خود را نابود می‌کنیم، ممکن است به نظر برسد که قصد داریم به منافع خود آسیب بزنیم، اما در واقع ممکن است در حال تلاش برای ناراحت کردن کسی باشیم – حتی اگر فقط در تخیلاتمان – که سال‌ها پیش ما را در مسیری برای تأیید خارجی قرار داد و اکنون دیگر چیزی برای به رخ کشیدن به همسایگان نخواهد داشت.

❇️ ترجمه: گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

08 Oct, 15:55


نوجوانی که با خودش درگیر است و به نوعی بلوغ دست می‌یابد، در حال یادگیری آن است که به جای اینکه تحت سلطه بی‌ثباتی‌های خود قرار بگیرد، آن‌ها را در بر بگیرد و با آنان زندگی کند.

بهبود سازماندهی ذهنی و هیجانی او به تدریج آرامش بیشتری به او می‌دهد و انگیزه‌ی بیشتری در جهت قدردانی از جهان بیرون فراهم می‌کند. وی بیش از پیش قادر خواهد بود افراد و ایده‌ها را به عنوان اموری مستقل از خود که کمتر تحت تأثیر فرافکنی‌هایی از شخصیت خودش قرار می‌گیرند، ببیند.

او ممکن است یاد بگیرد که با شدتی کمتر امّا منطقی‌تر و بی‌طرفانه‌تر بحث کند و در صورتی که وضعیت چندان علیه خودش نباشد بهتر می‌تواند مزایای آن موضوع در حال بحث را در نظر بگیرد.

هر نوجوانی با سرعت مخصوص به خودش پیش می‌رود و در زمان خودش شروع به محدود ساختن بیشتر آزادی خویش در جهت عینی‌تر بودن در یادگیری و در روابطش می‌کند. اما به طور معمول چیزی که از آن می‌ترسد این است که زمانی برای رشد کردن نداشته باشد.

این متناقض به نظر می‌رسد که کسانی که میانسالان به خاطر اینکه در آغاز زندگی و دوران طلایی جوانی هستند {یعنی نوجوانان} به آن‌ها حسادت می‌ورزند، غالباً وسواسی پیرامون گذر زمان دارند، از فکر مرگ مسحور شده‌اند و بی صبرانه در تلاش برای کامیابی هستند که مبادا فردایی هرگز نرسد. عوامل متعددی وجود دارد که این وحشت از اتلاف وقت را توجیه و تشدید می‌کند.

پیرامون یادگیری شناخت خویش | Martha Harris | سحر صبور
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

06 Oct, 15:25


مفاهیم مقدماتی در روانکاوی فروید از مسیر واپسین اثر او «چکیده روانکاوی»

مدرس دوره: خشایار داودی‌فر (رواندرمانگر تحلیلی)

مدت زمان دوره: ۱۰ جلسه (۱۵ ساعت)

زمان: شنبه‌ها ساعت ۲۰:۳۰ تا ۲۲

شروع دوره: ۲۶ آبان ۱۴۰۳

هزینه دوره: ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان

نوع برگزاری جلسه: به صورت آنلاین (در گوگل‌میت)

مخاطبان دوره: رواندرمانگران، روانشناسان، مشاوران، روانپزشکان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی روانشناسی و مشاوره

اطلاعات تکمیلی:
https://tadaei.com/an-outline-of-psycho-analysis/

گروه روانکاوی تداعی

06 Oct, 15:25


https://tadaei.com/an-outline-of-psycho-analysis/

گروه روانکاوی تداعی

30 Sep, 15:09


بیمارانی وجود دارند که از همان ساعات نخست به دقت آنچه قرار است مطرح کنند را آماده می‌سازند، ظاهرا به این دلیل که اطمینان حاصل کنند از زمانی که به درمان اختصاص داده‌اند استفاده بهتری می‌برند.

در اینجا آنچه خود را در نقش اشتیاق پنهان می‌کند مقاومت است. هرگونه آماده‌سازی از این نوع باید منع شود، چرا که تنها برای بر حذر ماندن از سر برآوردن افکار ناخوشایند اتخاذ می‌شود.

درباره‌ی آغاز درمان | زیگموند فروید
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

29 Sep, 15:48


اصطلاح «عُقده» به یادآوری‌های احساسی عمیق و برجسته‌ای اطلاق می‌شود که ممکن است به طور جزئی یا کامل ناآگاهانه باقی بمانند. عُقده‌ها بر اساس روابط بین‌فردی دوران کودکی شکل می‌گیرند و می‌توانند به ساختاردهی به تمام سطوح روان، از جمله هیجانات، نگرش‌ها و رفتارهای سازگارانه کمک کنند.

استفاده عمومی از اصطلاح «عُقده» به گرمی پذیرفته شده است (مانند «داشتن عُقده‌ها» و غیره). در مقابل، روان‌کاوان به تدریج از این اصطلاح کنار کشیده‌اند، مگر در عبارات «عُقده اُدیپ» و «عُقده اختگی».

بیشتر نویسندگان از جمله فروید مدعی هستند که اصطلاح «عُقده» را باید به مکتب روانکاوی زوریخ (بروئر و یونگ) نسبت داد. اما در واقع، این اصطلاح به وضوح در مطالعاتی در باب هیستری (۱۸۹۵) یافت می‌شود، زمانی که بروئر نظرات ژانه در مورد هیستری را توضیح می‌دهد، یا هنگامی که وجود «ایده‌هایی که هم‌اکنون وجود دارند و فعال‌اند ولی هنوز ناآگاهانه‌اند» را مطرح می‌کند: «این تقریباً همیشه به مجموعه ایده‌ها، یادآوری‌های وقایع خارجی و زنجیره‌های تفکر شخص مربوط می‌شود. ممکن است گاهی اوقات هر یک از ایده‌های فردی که در چنین مجموعه‌ای از ایده‌ها گنجانده شده، به طور آگاهانه فکر شود و آنچه که از آگاهی دور است فقط ترکیب خاص آن‌ها باشد.»

عُقده به چه معناست؟ | لپلانش و پونتالیس
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

26 Sep, 15:45


فروید در خودکاوی‌هایش که با تفسیر رؤیاهایش پیش می‌رفت تلاش داشت تا نشانه‌های اولیهٔ بروز روان‌نژندی در خود را نیز پیدا کند. نظریهٔ ابتدایی فروید دربارهٔ هیستری یعنی نظریهٔ اغوا متکی بود بر تجربهٔ آزار جنسی در کودکی.

اما بعدتر با ادامهٔ مطالعهٔ موارد بالینی رفته‌رفته دربارهٔ واقعی بودنِ روایت‌های درمان‌جویان از صحنهٔ آزار یا اغوا دچار تردید شد. به این ترتیب، فروید پی برد که کودکان هم احساسات و افکاری دارند که خصلت جنسی دارند و نیز اینکه برای آنها فرق‌گذاری میان واقعیت و خیال (فانتزی) چندان آسان نیست.

در نامهٔ ۳ و ۴ اکتبر، اگرچه دربارهٔ ارتباط روان‌نژندی‌اش با آزار جنسی از سوی پدر نظرش را عوض می‌کند («پدرم در مورد خاص من نقش فعالی ایفا نمی‌کند») ولی همچنان در مورد روان‌نژندی خودش عاملی واقعی و نه فانتزیک را می‌جوید و تأکید می‌کند که «پدیدآورندهٔ اصلی» دایه‌اش بوده است و اگر بتواند از «خود صحنه‌ها» چیزی به چنگ آورد آن‌وقت شاید بشود «هیستری خود» را برطرف کند.

اما فروید نقش این «پدیدآورنده» را روشن نمی‌کند و با گفتن اینکه او «معلم من در مسائل جنسی» بوده است بر پیچیدگی موضوع می‌افزاید؛ آیا معنی این اشاره این است که دایه‌اش او را آزار جنسی داده است؟

از سوی دیگر، این دایه علاوه بر اینکه ظاهراً پدر را از اتهام انحراف می‌رهاند، برای مادر هم به گونهٔ دیگری سپر بلا می‌شود. می‌شود گفت که فروید دو مادر داشته است، مادر واقعی‌اش -که برهنگی‌اش را فقط به زبان لاتین می‌تواند بیان کند- و دایه‌اش که خاطره‌اش تداعی‌گر تجربه‌های جنسی آزارندهٔ متعدد است.

داشتن دو مادر به این شکل و سپس این بخت که مادرِ زشت‌رویِ «بد» زمانی که هنوز سه ساله هم نیست از زندگی‌اش اخراج می‌شود، به فروید این امکان را می‌دهد که دوپارگی مطمئنی را میان مادرهای درونیِ خوب و بد حفظ کند. گویی در ناهشیارِ فروید، دایه‌اش چهرهٔ اغواگرِ ریاکار است و مادر ابژهِ ناب برای میل گناه‌آلود.

خوانش نامه‌هایی از فروید | آرش فرزاد
متن کامل | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

24 Sep, 15:28


زبان شخص ثالث بین روانکاو و آنالیزان است.
شاید دقیق‌تر باشد که بگوییم زبان هم روانکاو و هم آنالیزان را دربرمی‌گیرد، بزرگتر از هر دوی آنهاست، نه یکی از آنهاست و نه هر دوی آنها باهم، به صورتی که کل زبانی را که با یکدیگر صحبت می‌کنند بدانند یا بر آن تسلط داشته باشند.

این زبان است که به آنالیزان اجازه می‌دهد تا سهم اصلی تجربیات، احساسات، و افکارش را به روانکاو بیان کند، و این زبان است که به روانکاو اجازه می‌دهد تا آنچه را که آنالیزان در حال انتقال آن است، دنبال کند.

یکی از طرفین ممکن است از کلمات و عبارات خاصی به گونه‌ای استفاده کند که طرف دیگر در ابتدا آنها را درک نکند، و هر یک مجبور باشند به فرهنگ لغات یا سایر تعاریف یا کاربردهای دیگر آن کلمات و عبارات مراجعه کند، تا دیگری بتواند معنای آنها را درک کند.

چه چیزی در رویکرد لکان به روانکاوی بسیار متفاوت است؟ | بروس فینک
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

23 Sep, 15:39


یک فرد بسیار جاه‌طلب، با وجود تمام موفقیت‌هایش همیشه ناراضی باقی می‌ماند، همان‌طور که یک کودکِ حریص هرگز سیر نمی‌شود.

دنیای بزرگسالی و سرچشمه‌های آن در کودکی | ملانی کلاین | آلاله آطاهریان
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

21 Sep, 18:30


بیایید به ۲۱ سپتامبر ۱۸۹۷ برگردیم، زمانی که فروید به ویلهلم فلیس اطلاع داد که
ایمانش را به «نوروتیکا» از دست داده است. او دریافته است «که هیچ نشانه‌ای
از واقعیت در ناهشیار وجود ندارد، به طوری که نمی‌توان بین حقیقت و فانتزی که
با عاطفه سرمایه‌گذاری روانی شده است، تمایز قائل شد».
شاید این روز، یکی از لحظات باشکوه در تاریخ روانکاوی باشد، روز تولد روانکاوی.

گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

21 Sep, 15:49


رابطه بیماران مرزی با هویت خود، از دو جهت با افراد روانپریش متفاوت است.
اولاً، احساس بی‌ثباتی و ناپیوستگی که افراد مرزی از آن رنج می‌برند‌، فاقد آن مقدار از ترس وجودی فرد اسکیزوفرن است. بیماران مرزی ممکن است دچار سردرگمی هویت شوند، اما می‌دانند که وجود دارند.
ثانیاً، افرادی که تمایلات روانپریش دارند، در مقایسه با بیماران مرزی احتمال کمتری دارد که به سؤالات مربوط به هویت خود و دیگران، با خصومت واکنش نشان دهند.
آن‌ها آنقدر نگران از دست دادن حس وجود داشتن ادامه‌دار خود هستند، که نمی‌توانند از تمرکز مصاحبه‌گر روی آن مشکل ناراحت شوند.

ویژگی‌های سازمان شخصیت مرزی | نانسی مک‌ویلیامز
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

19 Sep, 17:25


بیمارانی هستند که بی‌امان تحلیلگر را تحریک می‌کنند تا تحلیلگر تسلیم واکنش انتقال متقابلیِ غیرقابل کنترل شود. تحلیلگر با مانور دادن کنشی مبتنی بر انتقال متقابل، برخی رفتارهای منفی را نشان می‌دهد که بیمار به آن با تشدید بیشتر واکنش خودتخریب‌گرانۀ تحریک‌آمیزش پاسخ می‌دهد. اغلب این درمان‌ها به سرعت پایان می‌یابد و درمانگر را با احساس ناتوانی، سرخوردگی و احساس گناه مواجه می‌کند.

این بیماران نشان‌دهندۀ وضعیت مرزی شدید و آنچه را من به عنوان سندروم نارسیستیک بدخیم معرفی کردم هستند، یعنی بیمارانی با وضعیت نارسیسیتیک شدید، تمایلات پارانوئید، پرخاشگری خود ویران‌گر یا علیه دیگران و رفتار ضداجتماعی. این بیماران ممکن است از درمان به عنوان شکل لذت‌بخشی از خودتخریب‌گری استفاده کنند، زیرا دیگری را تحت حملات مرگبار خود قرار می‌دهند.

مفهوم رانۀ مرگ: چشم‌اندازی بالینی | اُتو کرن‌برگ | خشایار داودی‌فر
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

18 Sep, 15:32


انتقال متقابل و خودتخریبی ابتدایی بیمار

اگر فرض کنیم تحلیل و شخص تحلیل‌گر، صحنه‌‌ای هستند که روی آن و به کمک آن جنبه‌های تمایزنیافته و غیر یکپارچه‌ی ذهن بیمار به صورت همزیستی به نمایش در می‌آید، در این صورت وظیفه‌ی تحلیل‌گر این است که صبورانه چیزهایی را که در حال رخ دادن است بررسی کرده و بازتاب دهد و بیمار را به بیان کلامی آن ترغیب کند، در حالی که به صورت پنهان و ذهنی، عناصر مفقودی را که فقط تجربه‌ی همزمان خود او می‌تواند فراهم سازد، برای خودش منعکس سازد. چیزی که امروزه تحت عنوان حوزه‌ی بررسی درون‌ذهنی یا ساختار اجتماعی نامیده می‌شود شامل عناصر غیر یکپارچه و تمایزنیافته‌ای است که احتمالاً ذهن بیمار را در بر می‌گیرند.

سازمان ذهنی شخصیت‌های بدوی و پیامدهای درمانی آن | مایکل رابینز
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

17 Sep, 15:26


دانلود رایگان کتابچه‌ٔ «مقدمه‌ای بر سمینارهای اول و دوم»
نویسنده: ژک آلن میلر
مترجم: کیومرث ریحانی
انتشار در وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی

این کتابچهٔ الکترونیک مجموع ۳ مقاله با عنوان «An Introduction to Seminars I AND II» نوشته ژک آلن میلر است که در کتاب Reading Seminars I and II: Lacan’s Return to Freud منتشر شده و توسط کیومرث ریحانی ترجمه و در قالب PDF به صورت رایگان در بخش‌های کتاب‌های وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. کتابچهٔ حاضر صرفاً به صورت پی‌دی‌اف است و نسخه‌ی کاغذی ندارد.

گروه روانکاوی تداعی

15 Sep, 16:22


«اصطلاحاتی که ملانی کلاین برای نامگذاری اولین اُبژه‌ غریزی جزئی یا کامل در شکلی که در خیال‌پردازی‌های کودک شیرخوار ظاهر می‌شوند، به کار برد.»

صفات «خوب» و «بد» نه تنها به دلیل ماهیت ارضاء‌کننده یا ناکام‌کننده‌ی این اُبژه‌ها به آن‌ها نسبت داده می‌شود، بلکه همچنین به دلیل طرح‌واره‌های لیبیدویی یا تخریبی خود بر روی آن‌هاست. به گفته‌ی فروید اُبژه جزئی (پستان، آلت تناسلی) به یک اُبژه «خوب» و یک اُبژه «بد» تقسیم می‌شود و این تقسیم‌بندی، شیوه‌ی دفاعی اولیه‌ای در برابر اضطراب است.

سینه اولین اُبژه است که به این شکل تقسیم می‌شود. تمام اُبژه‌های جزئی دیگر (مانند آلت تناسلی، مدفوع، کودک و غیره) نیز به تقسیم مشابهی دچار می‌شوند. این مسئله همچنین درباره اُبژه کامل نیز صادق است، زمانی که کودک قادر به درک آن‌ها می‌شود. «سینه خوب چه درونی و چه بیرونی به نمونه‌ای برای تمام اُبژه‌های یاری‌رسان و لذت‌بخش تبدیل می‌شود، و سینه بد به نمونه‌ای برای تمام اُبژه‌های آزاردهنده و آزارگر بیرونی و درونی».

اُبژه خوب و اُبژه بد به چه معناست؟ | لپلانش و پونتالیس
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

14 Sep, 16:10


ما انسان‌ها همه، به اشکال مختلف، متخصصان «انکار» هستیم.

به‌طور گیج‌کننده‌ای، تشخیص برخی از اشکال انکار و مقابله با آنها بسیار دشوارتر از سایر اشکال آن است. گاهی اوقات، انکار نمودی ظاهری دارد: مثل فردی که آشکارا از فکر کردن یا صحبت کردن در مورد یک موضوع خاص طفره می‌رود یا برای مواجه نشدن با چنین مواردی به مواد مخدر یا الکل پناه می‌برد.

اما اشکال ظریف‌تری از انکار نیز وجود دارد و یکی از دشوار‌ترین انواع آن «اضطراب» است. ما معمولاً به اضطراب به مثابه ابزاری برای «فرار» فکر نمی‌کنیم. از آن‌جایی که چیزهای واقعی زیادی برای نگرانی وجود دارد، می‌توان فهمید که ممکن است در مواردی از اضطراب به شیوه‌ای بسیار خاص و بنابراین پرهزینه استفاده کنیم: ما دائماً نگران همه‌چیز هستیم تا خود را از فهمیدن و درک کردن و متعاقب آن از احساس اندوه در مورد چیز خاصی در تاریخچه‌ی زندگی‌مان دور کنیم. در اینجا اضطراب به جایگزینی علیه خودشناسی تبدیل شده است.

اضطراب به مثابه انکار | مدرسه زندگی
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

12 Sep, 16:23


انگیزاننده‌های اصلی پرخاشگری، منطق تکنیک تحلیلی را تعیین می‌کنند. به نظر می‌رسد که گفتگو به‌خودی‌خود مستلزم دست کشیدن از پرخاشگری است. پیش‌تر تأکید کرده‌ام که تحلیلگر از طریق گفتگو معالجه می‌کند و موارد جنون کاملاً جدی را درمان می‌نماید؛ بنابراین فروید چه فضیلتی را به گفتگو افزود؟ قانونی که در تحلیل به بیمار ارائه می‌گردد به او اجازه‌ی پیشروی در قصدیتی را می‌دهد که هیچ هدف دیگری ندارد به‌جز رها کردن او از رنج یا جهلی که از حد آن بی‌اطلاع است.

در یک بازه‌ی زمانی که طول آن بنا به صلاح‌دید تحلیلگر تعیین می‌گردد فقط به صحبت بیمار گوش سپرده می‌شود. مشخصاً، به‌زودی برای وی آشکار خواهد شد و فی‌الواقع محرز می‌گردد که تحلیلگر از پاسخ دادن در سطح مشاوره یا ارائه‌ی برنامه خودداری می‌کند. به نظر می‌رسد این قید مغایر باهدف دلخواه است و بنابراین می‌بایست باانگیزه‌های عمیقی توجیه شود.

بنابراین در پس نگرش تحلیلگری که آنجا روبروی بیمار نشسته چه چیزی نهفته است؟ دغدغه‌ی فراهم کردن گفتگو با مشارکت‌کننده‌ای که تا حد ممکن فاقد ویژگی‌های فردی است. ما خود را محو می‌کنیم و از فضایی که در آن علاقه، همدردی و واکنش‌هایی که گوینده خواهان یافتن آن‌ها در چهره‌ی مخاطبش است گذر می‌کنیم، از همه‌ی تظاهرات سلایق شخصی‌مان می‌پرهیزیم، هر آنچه ممکن است این موارد را فاش سازد پنهان می‌کنیم، از خودمان شخصیت‌زدایی کرده و می‌کوشیم برای او ایده‌آلِ دور از دسترسی را بازنمایی کنیم.

بدین ترتیب این‌طور نیست که ما صرفاً نوعی از بی‌تفاوتی را ابراز نماییم که بایستی درون خودمان ایجاد کنیم تا خود را برازنده‌ی تکلیف فهم سوژه‌مان کرده ‌باشیم و همچنین در تلاش نیستیم که مداخلات تعبیر‌ی‌مان در برابر این پس‌زمینه‌ی ایستا، کیفیت پیشگویانه‌ای را که باید داشته باشند به خود بگیرند.

ما می‌خواهیم از دامی که در توسلِ بیمار به ما پنهان‌شده و با اعتماد ترحم‌برانگیز همیشگی‌اش نمایان می‌شود اجتناب کنیم. چنین توسلی درون خود رازی را جای داده: او به ما می‌گوید «مسئولیت این را بپذیر»، «مسئولیتِ رنجی که بر دوشم بسیار سنگینی می‌کند؛ اما می‌بینم که بیش‌ازحد راضی، خونسرد و آسوده هستی که شایستگی حمل آن را داشته باشی».

پرخاشگری در روانکاوی | ژک لکان | ارسلان رعیت، فاطمه امیری
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی

گروه روانکاوی تداعی

11 Sep, 16:26


آنچه تکانه تکرار از ما می‌خواهد این است که توقف کنیم و سوگواری کنیم.

همانطور که باید هنگام مرگ کسی که دوستش داریم انجام دهیم، باید از فرار از رنج خود دست برداریم و به خودمان زمان دهیم تا آن را از زوایای مختلف، در نقاط مختلف شب و روز و در رابطه با حالات روحی متفاوت جذب کنیم.

پاداش انجام این کار دردناک، در نهایت تسلیم شدن ذهنمان خواهد بود. هنگامی که با غم‌های نخستین خود روبرو شویم و به آن‌ها اعتراف کنیم، به تدریج می‌توانیم از آنها و الگوهایی که به وجود آورده‌اند، دور شویم. آن بخش از وجودمان که تا زمانی که حقیقت آشکار نشود، آرام نمی‌گیرد، پس از آنکه به طور کامل سوگواری کرده و درک خود را حاصل کند، به ما اجازه می‌دهد تا مسیرهای جدید و کم‌هراس‌تری را در پیش گیریم.

چرا ما الگوهای ناخوشایند را بارها و بارها تکرار می‌کنیم؟ | مدرسه زندگی
لینک مقاله | گروه روانکاوی تداعی