| نیلی | @star_nily Channel on Telegram

| نیلی |

@star_nily


از قصه‌ها *


زینبِ حسینی، نه بیشتر.
@Zeinab_S_Hosseini

| نیلی | (Persian)

نیلی یک کانال تلگرامی فارسی است که به اشتراک گذاری قصه‌ها و داستان‌های زینب حسینی می‌پردازد. با پیوستن به این کانال، شما می‌توانید از داستان‌های جذاب و الهام‌بخش زینب حسینی لذت ببرید. زینب حسینی یکی از نویسندگان معروف است که با آثار خود مخاطبان زیادی را جذب کرده است. با دنبال کردن کانال نیلی، شما به دنیای شگفت‌انگیز داستان‌های زینب حسینی خواهید پیوست و لحظات شگفت‌انگیزی را تجربه خواهید کرد. بنابراین، اگر به دنیای داستان‌های هیجان‌انگیز علاقه‌مند هستید، حتما از این کانال دیدن فرمایید!

| نیلی |

21 Nov, 11:41


اینقدر از خبر خونه خریدن مشکات و علیرضا خوشحالم که انگار خودمون خریدیم 🥹

| نیلی |

20 Nov, 15:06


وقت‌هایی که خونه‌ی صاحب‌خونه‌مون شلوغه و صدای بچه‌ها میاد رو دوست دارم. وسط خلوت و سکوت خونه، یهو یکی از دور می‌خنده. حس ناز و نرمیه

| نیلی |

20 Nov, 14:43


تمام روز منتظر این لحظه بودم؛
تموم شدن کارهام و ولو شدن رو تخت.

| نیلی |

19 Nov, 19:53


گرفتگی صدا که از جهت التهاب گلو باشه حالت بامزه‌ای داره
اما این گرفتگی که مستقیم به گرفتگی بینی مربوطه خیلی زشت و رومخه.
بنده گرفتار همین زشتی‌ام و چون حال ندارم تایپ کنم همه‌ی پیام‌هام رو با وویس جواب میدم. عالی🐥

| نیلی |

19 Nov, 08:49


یه خانومی نشسته تو اتوبوس و داره پشت هم ویدئو می‌بینه و صداش به حدی بلنده که تا سر اتوبوس شنیده میشه.
بهش میگم امکانش هست هندزفری بذارید یا با صدای کمتر گوش بدید؟ فقط بهم اخم کرد و روش رو اونور کرد. مردم واقعا عجیب‌غریب شدن.

| نیلی |

18 Nov, 22:09


وای بارونه 🥹

| نیلی |

18 Nov, 06:29


درحالی که دیروز فکر می‌کردم دارم بهتر میشم، امروز با علائم تازه‌ای از خواب بیدار شدم.
پس سلام بر مریضی و هزارکار عقب افتاده.

| نیلی |

16 Nov, 10:28


| از قصه‌ها*- آبان ۱۴۰۳ |

| نیلی |

16 Nov, 10:18


محمد برام سوپ پخته و دمنوش آویشن گذاشته.
پس امروز رو به آهستگی می‌گذرونم و سعی می‌کنم لباس‌های تو چمدون رو خالی کنم و بشورم و شاید هم کمی خونه رو مرتب کنم
فردا کارهام رو استارت می‌زنم. می‌دونم عقبم اما به آهستگی امروز نیاز دارم.

| نیلی |

12 Nov, 11:56


گاهی اوقات وسط بحث‌های جدی و ناراحتی زیاد به این فکر می‌کنم که هنوز هم دوستت دارم؟ به همون اندازه؟
و وقتی از جواب ذهنی‌م مطمئن میشم باز هم به بحث ادامه میدم.
چون حالا خیالم راحته که می‌تونم راحت از ناراحتی‌م حرف بزنم، به شیوه‌های گوناگون هم بزنم و همزمان خیلی بیشتر از همیشه دوستت داشته باشم.
اما بعدش که میگذره به این فکر می‌کنم که هنوز هم دوستم داری؟ به همون اندازه؟

| نیلی |

11 Nov, 21:18


یه بار جراح زانوم بهم گفت زانویی که شکستگی سنگین داره و عمل میشه هیچ وقت به حالت اولش برنمی‌گرده. اون لحظه واقعا غمگین شدم. فکر کردم تا ابد قراره تو اون شرایط اسف‌ناک بمونم. نموندم. خیلی روال شدم. حتی بعد از عمل دومم بهتر هم شدم.
اما یه دردی همیشه باهامه. موقع نشستن و بلند شدن همیشه حسش می‌کنم. دیگه بهش فکر نمیکنم. حتی خیلی روزها اون بخیه‌ی بیست‌سانتی روی زانوم رو هم نمی‌بینم.
اما دکترم راست می‌گفت.

| نیلی |

11 Nov, 21:10


امشب که داشتم زانوی چپم رو چرب می‌کردم یادم افتاد که چقدر برای سرپا شدنش تلاش کردم. چقدر گریه کردم و چقدر ناامید شدم.
به خاطر همین هربار بیشتر از حد روزانه و معمولش درد می‌گیره ناراحت میشم. ناراحت میشم و حس می‌کنم اونقدر که باید ازش مراقبت نکردم.