«انسانِ بهراستی و عمیقاً دینی... احساس میکند که نیایشگزاری او کار خودش، دستاورد خودش نیست؛ احساس میکند که دعای او از قلب خودش سریان پیدا نمیکند بلکه از بالا فرومیبارد، و از غِنا و سرشاریِ قدرت خدا سرچشمه میگیرد. او بهصورتِ فطری احساس میکند که نمیتوانسته نیایش کند مگر آنکه خدا خود آن اندیشهها و احساسها را در قلبش نهاده باشد و کلمات و سوز و گدازهای دعا را بر لبانش جاری کرده باشد. محرّک رازآلودی که او را به دعا میراند مکاشفۀ خداوند است، خدایی که در ژرفاهای جان او حضور دارد و دستاندرکار است... توماس اَکمپیس چنین نیایش میکند: «تو ابتدا مرا برمیانگیزی که بجویمت.»... آرنت میگوید: «دعا از خدا میآید، و به سوی خدا میرود.»... اسپرجن هم، چنین دعا میکند: «تنها دعایی که از خدا میآید بهسوی خدا بالا میرود.»
اشتیاق شورمندانهای که در نیایش جریان پیدا میکند از تنگنای قلب انسان نمیجوشد بلکه جوششی است از عشق ازلی خداوند به اینکه انسان را بهسوی خود بالا بکشد، به سوی خود جذب کند. فقط در ظاهر چنین مینُماید که فریاد استمداد و یاریجوییِ انسان، در خلأیی نامتناهی طنینانداز میشود، فقط در ظاهر چنین مینُماید که اجابت آن فرانمیرسد. در حقیقت، اجابت از پیش در دلِ دعا نهفته است. هر جا دعا صدای خود را به سوی خدا بلند کند، خدا در آنجا حاضر است... «تو مرا نمیجُستی، اگر پیش از آن مرا نیافته بودی»_این کلام خداوند است با پاسکال.
ساوُنارولا نیز این پیامِ آرامشبخش را، زمانی که در حبسِ پرمشقتِ خود در خطر از دست دادن ایمانش به دعا بود، دریافت کرد. «امید» الهی با شکوه سرشاری بر او ظاهر شد و گفت: «به من بگو چه کسی از زمین قلب تو را بهسوی خدا بالا کشیده است؟ چه کسی تو را بهسوی دعا راهنمایی کرده است؟... آیا پروردگار، که در همهچیز در کار است، نبود؟ و اگر او پیوسته چنین عطایایی به تو میبخشد، پس چرا اندوه میپرسد: کجاست نیایشهای تو؟!»
«نیایش، عملی الهی در روح است»، این را گیرگنسون مینویسد. «بهواسطۀ دعا خداوند وارد روح میشود، آن را از قدرت خویش برخوردار میکند و بر طبق ارادهاش به آن شکل میدهد_این، واپسین و عمیقترین معنای نیایش است.»...
این راز همیشه از تودۀ مردم پنهان میماند. مردم روشنبین و بافراست در برابر این اعجاز معماگونه تبسم میکنند. اما دینداران، در لحظههای بزرگِ تجربههای معنویشان این راز عمیق را درک میکنند که، این انسانِ تهیدست و درمانده نیست که نیایش میکند، بلکه خدای نامتناهی است که او را ظرف خویش برای حمل گنجینههای آسمانی، برگزیده است.»
(نیایش: پژوهشی در تاریخ و روانشناسی دین، فریدریش هایلر، ترجمه شهابالدین عباسی، نشر نی، ۱۳۹۳، صص۲۲۰_۲۲۳)
.