راهیانه/مهدی سلیمانیه @raahiane Channel on Telegram

راهیانه/مهدی سلیمانیه

@raahiane


می‌نویسم.. چون زمزمه‌هایی در "راه"ی که نامش را زندگی گذاشته‌اند.

برخی سیاه‌مشق‌ها (کتابها): طلبه زیستن (نگاه معاصر)|پل تا جزیره|پرنده و آتش|گنجور: قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها (آرما)|هالبواکس و حافظه جمعی (حکمت) و ...

راه ارتباطی:
[email protected]

راهیانه (Persian)

راهیانه یک کانال تلگرامی است که به عنوان یک فضای ادبی و هنری برای نویسندگان و علاقمندان به ادبیات شروع به فعالیت کرده است. این کانال با شعار 'می‌نویسم.. چون زمزمه‌هایی در راهی که زندگی است. گاه با خودم، گاه از جنس ادای دین به مردمانم.' مخاطبان خود را به خود جذب می‌کند و فضایی منحصر به فرد برای اشتراک گذاری آثار ادبی و نوشته‌های شخصی فراهم می‌کند.

در این کانال، شما می‌توانید با نوشته‌هایی از آثار معروفی همچون 'طلبه زیستن'، 'پل تا جزیره'، 'پرنده و آتش'، 'گنجور: قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها'، 'هالبواکس و حافظه جمعی' و غیره آشنا شوید. همچنین، می‌توانید شعرها، داستان‌ها و نوشته‌های خود را نیز در این کانال به اشتراک بگذارید و از بازخورد سازنده اعضای دیگر بهره‌مند شوید.

اگر به دنبال یک فضای ادبی و خلاقانه برای اشتراک گذاری نوشته‌ها و آثار خود هستید، راهیانه کانالی مناسب برای شماست. پیوستن به این کانال باعث ارتقای سطح ادبیاتی و نویسندگی شما خواهد شد و امکان آشنایی با انواع آثار معروف را نیز برایتان فراهم خواهد کرد. بنابراین، همین حالا به کانال تلگرامی راهیانه بپیوندید و شروع به اشتراک گذاری خلاقانه نوشته‌های خود کنید.

راهیانه/مهدی سلیمانیه

03 Jan, 16:52


ندای عشق تو، دیشب، در اندرون دادند
فضای سینه‌ی حافظ، هنوز، پر ز صداست

#حافظ_عجیب/#بارانی

راهیانه/مهدی سلیمانیه

03 Jan, 04:51


▫️دوازدهمین نشست از مجموعه نشست‌های جنسیت و نابرابری:
جنسیت و روان
نابرابری در اتاق درمان


🎤زهرا اصل سلیمانی_کاندیدای دکتری روانشناسی بالینی_
امیرعلی علی‌محمدی_درمانگر تحلیلی_
فرشید مرادیان_رواندرمانگر پویشی_تجربه‌ای_

📆دوشنبه ۱۷ دی ۰۳
۱۷ تا ۱۹

▫️این نشست به صورت گفت‌وگوی جمعی، حضوری و رایگان است.

📍میدان توحید،خیابان نصرت غربی، پلاک ۵۶، طبقه اول، موسسه رحمان

@rahmaninstitute

راهیانه/مهدی سلیمانیه

02 Jan, 05:19


"آخوندهای مصدقی" تیپ عجیبی از دینداران حوزوی بودند که در دوره‌ای خاص از تاریخ معاصر ایران، ظهور کردند. حوزویانی که دغدغه آزادی و مبارزه با هر نوع استبداد را داشتند. در تداوم ارمان‌های آزادی‌خواهانه مشروطه. و هم‌زمان، مخالف استعماری که پشتیبان غالب قدرت‌های استبدادی بود. تیپی محدود و اقلیت از حوزویان که برایش دنیا و ترقی و رفاه مردمان عین دین بود و محمد مصدق برایش نماد این آرمان‌ها. تیپی که با انقلاب ایران به طور کلی محو شد.

در سوی دیگر زمین، در امریکای جنوبی هم عالمان مسیحی بودند که دین را نه ابزار سرکوب، که نردبان رهایی مردمان مستضف دیدند. در کنار مردمان‌شان و در برابر استبداد و حامی‌اش، استعمار ایستادند و برای رفاه مردمان‌شان هزینه دادند: الهیات رهایی‌بخش.

در زبان فارسی، هر دوی این دو نوع غریب از دینداران اقلیت را کمتر می‌شناسیم. من در این متن که به تازگی منتشر شد و از نتایج پژوهش پسادکتری‌ام در دانشگاه زوریخ سوییس بود، تلاش کرده‌ام تا تصویری دقیق‌تر از این دو، شباهت‌ها و تفاوت‌هایشان و سرنوشت متفاوت‌شان ارائه دهم.

لینک دانلود اصل مقاله

مهدی سلیمانیه/راهیانه
@raahiane

#سیاه_مشق

راهیانه/مهدی سلیمانیه

01 Jan, 15:10


خشم‌سازی
(روایت روزی عادی در فضایی غیرعادی)

صحنه اول:
- "دایی! دااایی! مامان! بزن در رو دایی دم دره!"
شب یلداست. خواهرزاده‌هایم با ذوق روی بالکن آمده‌اند و بالا و پایین می‌پرند. خواهرم در پارکینگ را می‌زند که با ماشین بروم داخل. تا راهنما می‌زنم ماشین پلیس بین من و در پارکینگ می‌ایستد. اشاره می‌کند شیشه را پایین بده:
- مدارک.
با تعجب می‌گویم:
- چیزی شده؟
- ماشین توقیف داره.
یک بار دیگر، ماشین را برای همین حجاب اجباری به پارکینگ برده‌بودند. چند وقت بعد دوباره پیامکش آمد.
حرف و استدلال جواب نمی‌دهد. سه نفرند. گروهبان پیاده می‌شود و با خشم می‌گوید:
- پرروبازی درمیاری؟ بهت می‌گم. بشین داخل!
به بالکن نگاه می‌کنم‌. یوسف و عارف با تعجب نگاه می‌کنند. یکی‌شان مادرشان را صدا می‌کند. دست تکان می‌دهم:
- دایی زود میام.

رسید را می‌گیرم. جعبه‌ی شیرینی را برمی‌دارم و باز می‌کنم و سمت پیرمرد نگهبان پارکینگ می‌گیرم:
- پدرجان! یلدات مبارک!
از کنار گروهبان می‌گذرم. سرباز کنارش سرش را پایین انداخته. از پارکینگ بیرون می‌زنم.
- آقا یه دقه وایسا!
همان سرباز جوان است.
- آقا حلال کن! به خدا از ما هم می‌خوان. میگن روزی فلان‌تا باید بیارین پارکینگ، وگرنه...
دستم را می‌گیرم سمتش:
- میدونم. تقصیر تو نیس. یکی دیگه ما رو به جون هم انداخته. یه عده‌ هم شدن آدم ظلم.. یلدات مبارک!
***
صحنه دوم:
زن چادری که پشت میز "ترخیص" نشسته، لب‌هایش را به صورت عجیب و غیرعادی ژل تزریق کرده‌. شدید آرایش کرده. همه را "پسر" صدا می‌کند. زبان تندی دارد:
- واسه من پر رو بازی درمیاری پسر؟! اصن کامپیوتر خرابه!
ده، دوازده‌نفری که دور میزند پسر موتورسوار را سرزنش می‌کنند:
- بس کن اسکل دیگه! بگو غلط کردم بریم دنبال کارمون!
زن بلند می‌شود:
- اصن کیبورد خرابه. برین بعدن بیاین!

***
صحنه سوم:
پلیس بعلاوه ده شلوغ است. اتاق ترخیص خودرو از همه شلوغ‌تر. دور تا دور اتاق، پیر و جوان نشسته‌اند.
شصت ساله مردی با لهجه‌ی جنوبی، با همسر و پسر جوانش هم نشسته‌اند. به وضوح عصبی است. اما می‌خندد. بلند بلند می‌خواند:
- فردا که بهار آید، آزاد و رها هستیم! آقا یادته؟
خانم‌ش لب می‌گزد.
- چیه؟ جرمه؟ شعر نخونم؟
دختر متصدی اسم دیگری می‌خواند. مرد میانسال و آرام است.
- آقا شما باید بری پلیس امنیت.
- کجا؟! پلیس امنیت؟!
- بله. سگ‌گردانی میره اول اونجا.
با تعجب و صدای بلند می‌گوید:
- پلیس امنیت واسه سگ؟! یعنی من با اون سگ کوچیک امنیت مملکت رو به خطر انداختم؟!
زیر لب ناسزا می‌گوید و بیرون می‌رود.

متصدی رمز میپرسد و کارت می‌کشد.

مرد جنوبی با تعجب گوشی‌اش را سمتم می‌گیرد:
- آقا این چنده؟ صد و بیست تومن دیگه؟
عدد کسر از حساب است.
- نه عزیز. یک میلیون و دویست.
شوک می‌شود‌. ته پیام نوشته: موجودی: ۶۵ هزار تومان.
- خانم چه میگه؟! یه میلیون و دویست تومن؟! چه خبره؟ من انقد خلافی ندارم! اصن به شما چه زن من می‌پوشه یا نمی‌پوشه (...).

شروع به فحش دادن می‌کند. زنش هر چه می‌کند آرام نمی‌شود. می‌برتش بیرون. اما صدای فحش دادنش می‌آید.

متصدی رمز میپرسد و کارت می‌کشد.

دختر جوان خوش‌پوشی که روسری‌اش روی شانه‌اش افتاده دارد با متصدی بحث می‌کند:
- خانم می‌گم رفتم پارکینگ، میگن پیام نیومده! من که بیکار نیستم هی برم هی بیام!

متصدی رمز میپرسد و کارت می‌کشد.

مرا صدا می‌کند:
- آقا چرا اومدی اینجا؟! شما هم باید بری پلیس امنیت اول. بعدم دو هفته این دفعه باید بخوابه..
***
این داستان زخم‌هایی است که هر روز می‌خوریم. کارخانه‌ی تحقیر. خط تولید ِ کینه.

ما، عادت نمی‌کنیم.

@raahiane
#از_رنجی_که_میبریم

راهیانه/مهدی سلیمانیه

01 Jan, 05:24


در این چهار کارگاه، که به معنای واقعی "کارگاه" خواهد بود. پس از چند جلسه آموزش همراه با تمرین، شرکت‌کنندگان با استفاده از همان تکنیکی که آموزش دیدند با همراهی مدرس به صورت یک اردوی نیم‌روزه به میدان خواهند رفت؛ سپس کارهای عملی‌شان را ارائه می‌دهند که به صورت جمعی بررسی و اصلاح خواهد شد.

برای اطلاعات بیشتد و ثبت نام به لینک زیر در تلگرام پیام دهید

@Sepanta_academy



در پست‌های بعدی اطلاعات بیشتری منتشر خواهد شد




آکادمی علوم اجتماعی سپنتا

https://t.me/sepantasocialscience

راهیانه/مهدی سلیمانیه

26 Dec, 16:33


ملاقات، پس از مرگ

با برخی از آدم‌ها، پس از مرگ‌شان آشنا شده‌ام. از معاصرین. منظورم از معاصرین، کسانی هستند که چندان از زمان مرگ‌شان نگذشته‌است. کمتر از صد سال. نام این آشنایی را «ملاقات پس از مرگ» گذاشته‌ام. کسانی مانند علی شریعتی، هدی صابر، محمود طالقانی، میرزا حسن رشدیه یا جلال آل احمد از این ملاقات‌ها بوده‌اند.

ملاقات‌های پس از مرگ، ملاقات‌هایی خاص هستند. آن آدم دیگر نیست. تو پس از نبودن‌اش، با نشانه‌هایی که از خود به جای گذاشته، با او آشنا می‌شوی. نشانه‌هایی که گاه کلمات او هستند. نوشته‌ها. گاه، آدم‌هایی که با او نسبتی داشته‌اند و میراثی از او برده‌اند. فرزندی، همسری، دوستانی.. نشانه‌ای که گاه روایت‌هاست: روایت‌هایی از بودن در جایی، نهاد ساختنی، واکنشی در موقعیتی، ... . نشانه‌هایی که گاه زندگی‌نامه‌هاست.

این‌طور است که تو، در ملاقاتی پس از مرگ، تبدیل به یک کارآگاه می‌شوی. کارآگاهی در مواجهه با یک معما. معمایی که تنها از خلال نشانه‌ها، آرام آرام و در مه، روشن‌تر می‌شود. چهره‌هایی که از آن آدم، گاه با هم در تناقض‌اند. روایت‌هایی که همدیگر را تکذیب یا تکمیل می‌کنند. گاه نشانه‌هایی پیدا می‌شوند که تمام درک پیشین‌ات از آن آدم را به چالش می‌کشند یا بعدی جدید از او را به رویت آشکار می‌کنند. گاه نشانه‌ها مدت‌ها گم می‌شوند و نیستند. برای سال‌ها، خبری از هیچ نشانه‌ی جدیدی نیست. ملاقات، فراموش می‌شود. اما ناگهان، پس از سال‌ها، در لحظه‌ای ناگهان ملاقاتی دیگر با پیدا شدن نشانه‌ای دیگر رخ می‌دهد. گاه نشانه‌ها و روایت‌ها و متن‌ها همانند، اما در این ملاقات پس از مرگ، ماییم که آرام آرام تغییر کرده‌ایم و شکل ملاقات و معنایش را عوض می‌کنیم.

ملاقات‌های پس از مرگ، ملاقات‌های سحرانگیزی هستند. ملاقات‌هایی معمایی. ملاقات‌هایی ناتمام.

@raahiane|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|راهیانه
#شبح

راهیانه/مهدی سلیمانیه

25 Dec, 14:59


بنر بزرگی که الف مرکزی الله، نماد جمهوری اسلامی به یک موشک بدل شده.

#دیدن
آذر ۰۳. میدلن فاطمی

راهیانه/مهدی سلیمانیه

25 Dec, 14:58


مغازه‌ای که پیشتر، سال‌ها پوشش‌های زنان محجبه را می‌فروخت و در ماه‌های اخیر به فروشگاه لوازم موبایل تغییر کاربری داد. برای روز زن، روی یک کاغذ، تبریک نوشته و نصب کرده.

#دیدن
میدان انقلاب. دی ۰۳

راهیانه/مهدی سلیمانیه

25 Dec, 14:54


فضایی که در آن تصویر شیعه به عنوان گروهی اقلیت، مظلوم و تحت ستم دوباره بازگشته‌است. تصویر و تفسیری برای ایجاد توان تسلی.

#دیدن
تهران.دی ۰۳.حوالی میدان انقلاب

راهیانه/مهدی سلیمانیه

25 Dec, 06:57


"طبیعی" نیست

طبیعی نیست که ما در شهرهایمان، از گازهای سمی مسموم شویم. طبیعی نیست که حتی شهرهای کوچک‌مان به اتاق‌های گاز تبدیل شوند. طبیعی نیست که صبح تا شب جان بکنیم و طعم ذره‌ای ارامش را نچشیم. طبیعی نیست که زن باشیم و صبح تا شب در خیابان و دانشگاه و اداره تحقیر شویم. طبیعی نیست که اکثریت جامعه کمرشان زیز فشار خرد شود و حضرات و فرزندانشان اینجا و آنجا، پشت شعارها، مشغول عشق و حال باشند. طبیعی نیست روی منابع نفت و گاز نشسته باشیم و باز برق و گازمان قطع شود. هیچکدام از این‌ها "طبیعی" نیست.

اما کار حضرات طبیعی نشان دادن تمام اینهاست. طببعی جلوه دادنش برای ما، برای اقلیت طرفدارشان: ناترازی است. همه جا همین است. همه جا فساد هست. در امریکا هم نرخ مشارکت در انتخابات همین است. در اروپا هم گاز قطع میشود. زنان همه جا تحت فشارند. فقر همه جا هست.

نه. این‌ها طبیعی نیست. این‌ دوزخ را شمایان ساخته‌اید. این دوزخ طبیعی نیست. ما به دوزخ‌تان، عادت نمی‌کنیم. حتی وقتی بیفتیم، انگشت‌هایمان به سمت شماست. اینها طبیعی نیست.

@raahiane
#از_رنجی_که_میبریم

راهیانه/مهدی سلیمانیه

24 Dec, 08:37


فاطمه کریمخان:
«شوک درمانی؟سازمان تبلیغات را تعطیل کنید، بودجه‌ی فرهنگی نهادهای نظامی را ببرید، شوراهای عالی غیر و فراقانونی را تعطیل کنید، اداره‌های سانسور را تعطیل کنید، اوقاف را دولتی کنید، بنیادها را ملی کنید، از استانه‌ها مالیات بگیرید، بعد بیایید در مورد واقعی کردن قیمت بنزین حرف بزنیم.»
.

راهیانه/مهدی سلیمانیه

22 Dec, 11:05


آدم‌های خوب، جامعه‌ی خوب؟
(به بهانه‌ی حرف‌های جدید پزشکیان و زخمی قدیمی)

«خودتان را اصلاح کنید تا ممکلت‌تان اصلاح شود». این بیلبورد بزرگ را نزدیک میدان توحید، سال‌هاست که می‌بینم. و هر بار به این فکر می‌کنم که چقدر توصیف درستی از داستان یک خطای تاریخی پر هزینه بود. چند روز پیش هم رییس‌جمهور جدید، شبیه همین ایده را تکرار کرده: با «افراد» بیسواد و ریاکار نمی‌توان به جایی رسید.

شاید در نگاه اول ایده‌ی درستی به نظر باشد: اگر فرد فرد اعضای یک جامعه، اخلاقی باشند، جامعه هم اخلاقی می‌شود. اگر فرد فرد اعضای یک جامعه اهل کار باشند، جامعه‌ای کارآفرین درست می‌شود. اگر... مگر اینطور نیست؟ مگر جامعه، چیزی فراتر از فرد فرد اعضای آن جامعه است؟

این نگاه جزء نگر، که تغییر در فرد را مقدمه‌ی تغییر در کل جامعه می‌داند، یکی از دلایل وضعیت فاجعه‌بار امروز ماست. اینکه «خودسازی، مقدمه‌ی جامعه‌سازی است». جامعه، چیزی فراتر از جمع افراد است. جامعه را ساختارهایش می‌سازند. ساختار، یک «کلیت» است. کلیتی فراتر از فرد فرد اعضا. و از قضا، مسوولیت یک حکومت و یا نخبگان یک جامعه، فکر کردن به آن «ساختار»های کلی فراتر از افراد است.

ساختار یعنی چه؟ ساختار به زبان ساده یعنی «قواعد بازی». چه بسا بازیگران یک بازی که خودخواه، سودمحور یا فردگرا باشند. اما همین خودخواه‌های سودمحور فردگرا، وقتی در یک بازی با «قواعد» دیگرخواهانه‌ و جمع‌گرایانه و اخلاقی قرار می‌گیرند، متفاوت عمل می‌کنند. مثل یک تیم فوتبال، که برخی بازیکنانش، به لحاظ روانی تک‌رو و خودخواه هستند، اما می‌دانند که به هزار و یک دلیل اگر در زمین بازی، بازی تیم را خراب کنند، تنبیه می‌شوند. و بالعکس، اگر توانایی‌شان را - بر خلاف روحیه و خواست فردی‌شان- در خدمت تیم قرار دهند، تشویق می‌شوند. برد و باخت تیم هم طبق قاعده‌ی بازی مال همه است.

این نگاه ِ «خودمان را اصلاح کنیم تا جامعه‌مان اصلاح شود»، ساختارها را به صورتی ساده‌انگارانه نادیده گرفت. اصلاً نظام جدید از همان ابتدا، درکی از «کلیت» و «ساختار» نداشت. فکر می‌کرد مسأله «دیو» بودن ِ آن یکی و «فرشته» بودن این یکی است. دیو را می‌بریم و فرشته را می‌آوریم. روی خودمان هم کار می‌کنیم تا فرشته شویم. جمعی از فرشتگان! حتی جامعه هم چندان درکی از ساختار نداشت. از برنامه‌های کلی. از نقشه‌ی کلان.

هر چقدر گذشت، با روی کار آمدن و مسلط شدن فقها، این نگاه ِ جزء‌محور و فردنگر تقویت شد: فقه، به ماهیت خود، جزء‌نگر است. فقه، درکی از از کلیت ارائه نمی‌دهد. ماهیت فقه، جزء‌نگری بوده‌است. فقها هم عادت و مهارت درک کلیت و ساختار نداشته‌اند. محصول چنین نوع درکی، در کنار عوامل فراوان دیگر، حکومتی است که «برنامه‌ی کلان» (نه به معنای روی کاغذش، به معنای یک پروژه واقعی مستمر) نداشت و ندارد.

بماند که پس از آن سال‌های اولیه، همان معدود «افراد» مهذب و خودساخته هم یا فاسد شد‌ه‌اند، یا طرد و یا در بهترین حالت، سردرگم و بیچاره. همین است درس جامعه‌شناسی: ساختارها، قواعد بازی، از آدم‌ها مهم‌ترند. ساختارها هستند که حتی افراد ِ خوش‌نیت و پاک را به هیولا تبدیل می‌کنند.

چه درس ِ بزرگ ِ پرهزینه‌ای بود.

راهیانه|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|@raahiane
#جامعه|#از_رنجی_که_میبریم|#جامعه

راهیانه/مهدی سلیمانیه

21 Dec, 17:58


کارگران کار می‌کردند. حوالی میدان ولیعصر. این تابلوها را پشت سر هم نصب کرده‌بودند.
و چقدر توصیف دقیقی از شرایط بازار کار ما.
"کارگران مشغول کارند" را ترجمه کرده‌است:
men at work.
ذهنی که کارگر را "مرد" می‌فهمد و تجسم می‌کند. و بازار کار کوچک‌شده و نحیفی که حضرات باقی گذاشته‌اند، مگر واقعا جز این است: با نرخ اشتغال کمتر از ۱۳ درصدی زنان.. آن‌هم به چه استثمار...
***
- باورت نمی‌شه مهدی! هم‌سن نرگس بود! ۲۵، ۲۶ ساله‌ای! از شیراز که نشستیم توی اتوبوس ماهشهر، دیدیم راننده زن‌ه! عالی رانندگی کرد. شوهرش اولش نشسته‌بود. خوابش میومد.به شوهرش گفت بره بخوابه. رفت. خودش می‌رفت پلیس راه و ساعت می‌زد و می‌اومد. رانندگی عالی. مسلط. "

مادرم راست می‌گفت. نه، ذهن‌های ما به این تصویر عادت ندارد. به زنانی که می‌توانند.

@raahiane/ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه

#دیدن/#جامعه/#زنان/#ستم

راهیانه/مهدی سلیمانیه

17 Dec, 21:36


🎧فایل صوتی پنل گفت‌وگو رویکرد و روش

🎙احمد شکرچی
مهدی سلیمانیه
افسانه کامران

🔖به مناسبت هفته پژوهش
📍موسسه رحمان
📆۲۵ آذر۰۳
@rahmaninstitute

راهیانه/مهدی سلیمانیه

17 Dec, 06:09


درحالی‌که تا همین چند سال پیش، حتی یک زن و دختر هم اجازه‌ی ورود به استادیوم نداشت و زنان و دختران بسیاری در حسرت نشستن روی سکوهای استادیوم بودند، امروز در رخدادی بی‌سابقه، چهل هزار زن و دختر، از سنین مختلف، با تیپ‌های گوناگون، برخی با حجاب و برخی بدون حجاب، در ورزشگاه نقش جهان اصفهان به‌ تماشای فوتبال تیم‌های محبوب‌شان نشستند. اما دریغ که در رسانه‌ی عمومی حتی یک تصویر از این اجتماع باشکوه زنانه نشان داده نشد.

مسابقه‌ی امروز، تصویری است از وضعیتی که در آنیم: جامعه‌ای که با سرعت نور در حال تغییر است و گفتار رسمی، که تصور می‌کند با پنهان‌کردن و انکار واقعیت می‌تواند آن را از بین ببرد؛ غافل از آن‌که واقعیت جامعه همانی است که روی سکوها و در کف خیابان می‌گذرد.
جامعه‌ای که نشان داده است در فهم و هضم و هماهنگی با تغییرات، فرسنگ‌ها جلوتر از نهادهای رسمی است و مواجهه‌ی به‌مراتب بالغانه‌تر و عاقلانه‌تری دارد.

ما در ایرانِ پسامهسا هستیم. و امروز، صفحه‌ای دیگر و مهم از تاریخ این ایرانِ جدید ورق خورد.

@mohsenhesammazaheri

راهیانه/مهدی سلیمانیه

16 Dec, 17:04


بیانیه جمعی از جامعه‌شناسان ایران در اعتراض به مصوبه‌ی عفاف و حجاب

جمعی از جامعه‌شناسان ایران در اعتراض به مصوبه‌ی عفاف و حجاب در مجلس بیانیه‌ای صادر کردند.

به گزارش دریافتی انصاف نیوز، متن این بیانیه در پی می‌آید:

تصویب شبه قانون «حمایت از خانواده با ترویج عفاف و حجاب» که برخلاف اصول اولیه فلسفه قانون گذاری است با محتوای مجرم‌پنداری جامعه و تجویز خشونت نسبت به‌ شهر‌وندان از سوی نهاد قانونگذاری که قرار بوده خانه ملت باشد، موجب شگفتی و اعتراض جامعه مدنی و اندیشمندان حوزه‌های مختلف شده است.

ما جمعی از جامعه‌شناسان ایران، ضمن تصریح نکات زیر، قاطعانه خواستار ابطال و لغو این فرمان و پایان دادن به استمرار تبعیض و مزاحمت نسبت به خانواده‌های این سرزمین به‌ویژه زنان جامعه؛ در پوشش قانون هستیم.

۱- قانون باید بر سازنده یا پشتیبان هنجارهای معقول و رشد دهنده جامعه باشد و هر مصوبه‌ای که موجب تشدید ناهنجاری باشد، فاقد اعتبار قانونی است.

۲- این مصوبه به طور آشکار، بیانگر مداخله‌ حکومت و دولت در زیست فردی و حقوق شهروندی ایرانیان بوده و حقوق انسانی آنان به‌ویژه زنان را دچار محدودیت، ناامنی و تبعیض می‌سازد.

۳- برونداد اجرای این مصوبه؛ عادی سازی خشونت، ناامنی زیستی، نابرابری، رویکرد امنیتی و کنترل‌گری شهروندان به‌ویژه زنان ایران است.

۴- موجب آزار روانی دین باوران و اعتراض و خشم آنان بخاطر استفاده‌ی ابزاری و سیاسی از حجاب است.

۵- این قبیل مصوبات تحت پوشش قانون، موجب تنزل سرمایه اجتماعی و تضعیف انسجام اجتماعی و وحدت ملی است که پیامدهای امنیتی خطرناکی نیز خواهد داشت.

۶- تشدید کننده‌ی اعتراضات سرکوب شده پیشین در قالب آشفتگی و از هم پاشیدگی اجتماعی همراه با خشونت است.

۷- موجب ترویج قطبی سازی و نفرت در بطن جامعه و تشدید بحران‌های اجتماعی- سیاسی و گسست اجتماعی است.

بیستم آذر ۱۴۰۳

امضاکنندگان به ترتیب الفبا:

پرویز اجلالی، آرش احدی مطلق، شیرین احمدنیا، امیر اراوند، اسماعیل آزادی، محمدکریم آسایش، معصومه اشتیاقی، ریحانه اصلانزاده، شهرام اقبال زاده، حسن امیدوار، نرگس ایمانی، عمادالدین باقی، احمد بخارایی، سمیه بیابانی، فهیمه بهرامی، زهرا پلمه، احمد جعفری، انسیه جلالوند، حسن چاوشیان، لیلی حاجی آقایی، محدثه حاجی حیدری، حمیرا حاجی محمد کاظمی، حسین حجت پناه، الهام حسینقلی زاده، عبدالعلی حسینیون، گیتی خزاعی، سید مجید خلیلی امین، نازنین دلنواز، محترم رحمانی، نرگس رحمانی، محسن رضوی نیا، پرنیا رضی پور، پیام روشنفکر، سیمین زمانی، زهره سروشفر، حسام سلامت، مهدی سلیمانیه، علی سمیعی، ژاله شادی طلب، ثریا شارقی، مرجان شجاعی، عالیه شکربیگی، مینا شیروانی ناغانی، الناز شیری، سید هاشم صاحبداد، حسن صارمی، ریحانه صارمی، وحید صدر فضلایی، مهران صولتی، سحر طالبی، رضا طالشیان جلودارزاده، مرضیه فتحی، اسماعیل فکوری، ساناز قربانی، حسین عبدالهی، زهره عزیز آبادی، امیر عظیمی، فاطمه علمدار، محمد علی پور، رضا علیزاده، مهناز علیزاده، عزیزاله علیزاده، مریم غلامی، مرتضی قلبی، نعمت اله کاظمی فرامرزی، فاطمه کبیرنتاج، علیرضا کرمانی، امین کنزی، لیلا کریمی، ندا گل بهاری، پوریا گل محمدی، رحیم محمدی، شایان محمدی، مریم محمدی، بی‌تا مدنی، میترا معدنی، سعید معیدفر، علی ملک پور، امید منصوری، فاطمه موسوی میرک، فاطمه موسوی ویایه، هاشم موسوی، سمیه مومنی، بیدا میرحسینی، سید مجتبی میرهمایونی، ندا میلانی، مهرداد ناظری، زمینه نژاد اصغری، الهام نظری، فریبا نظری، فهیمه نظری، علی اصغر نظری، عباس نعیمی جورشری، علی نوری، حمیدرضا نوری فرد، زهرا وکیل، محبوبه سادات هدی، مجید یونسیان.

https://ensafnews.com/566494
@ensafnews

راهیانه/مهدی سلیمانیه

12 Dec, 20:08


راهیانه/مهدی سلیمانیه pinned «قدرت ِ جمعی ِ خیال (درباره کنسرت عجیب ِ "فرضی" پرستو احمدی) خیال، چیز ِ قدرتمندی است. به خصوص که جمعی باشد. دختری، در وسط یک بیابان، با حاضرانی خیالی، می‌خواند. در کاروانسرایی خالی. با مخاطبینی خیالی. می‌نویسد: "بیا خیال کنیم". دعوتی به خیالی جمعی. و چه…»

راهیانه/مهدی سلیمانیه

12 Dec, 20:05


قدرت ِ جمعی ِ خیال
(درباره کنسرت عجیب ِ "فرضی" پرستو احمدی)

خیال، چیز ِ قدرتمندی است. به خصوص که جمعی باشد.

دختری، در وسط یک بیابان، با حاضرانی خیالی، می‌خواند. در کاروانسرایی خالی. با مخاطبینی خیالی. می‌نویسد: "بیا خیال کنیم". دعوتی به خیالی جمعی. و چه بسیار ذهن‌ها که چشم‌هایشان را می‌بندند، و در آن سیاهی شب، با صدای او، "هم‌خیال" می‌شوند. جایی که برای دعوت به این خیال جمعی انتخاب کرده هم خیال‌برانگیز است: شبِ کاروانسرا. جایی که زمانی، رونقی داشته. نشاطی. آمد و شد و کاروان‌هایی. حالا اما، جایگاه خیال است. خیال آنچه دیگر نیست. و خیال آنچه می‌تواند باشد.

پرستو احمدی، یک وصله‌ی ناجور نیست. یک پدیده‌ی غریب و فرنگی و نچسب نیست. چیزی آشناست. در جایی آشنا می‌خواند: یک کاروانسرا. از شاعرانی آشنا. از زبان مردمان آشنای جایی که آمده: ترانه‌ی مازندرانی. ترانه‌هایی آشنا: مرا ببوس، از خون جوانان وطنِ مشروطه، ... هیچ چیزش غریبه نیست. از ماست. مثل ماست. در یک تداوم. در ادامه‌ی گذشته. در همان مسیر. اما رو به جلو. از جنس فردا.

آرزوهای جامعه، دارد آرام آرام صدا پیدا می‌کند. دارد شکل پیدا می‌کند. دارد اسم پیدا می‌کند. دارد دیده می‌شود. دارد در خیابان راه می‌رود. دارد بیان می‌یابد. دارد موسیقی و عکس و داستان و فیلم می‌شود‌. دارد به دنیا می‌آید.

چشم‌های بسته‌ی جامعه‌ای که خیال می‌کند، دارد چیزهایی می‌آفریند. جامعه، دارد علیرغم تمام "نباید"ها، خودش را به دنیا می‌آورد.

خوب نگاه کن: فردا، دارد در دل شب، زاده می‌شود.

#روشنا/#پرستو_احمدی
@raahiane/ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه/راهیانه

راهیانه/مهدی سلیمانیه

12 Dec, 13:00


🔍به مناسب هفته پژوهش و فناوری

رویداد سه روزه «از روش تا تغییر»

روز اول: رویکرد و روش

🔖کارگاه:
کوثر کریمی‌پور

🔖پنل گفت‌وگو:
مهدی سلیمانیه
احمد شکرچی
افسانه کامران

🔖کنفرانس:
ارائه پژوهش‌های مرتبط علوم اجتماعی


🔖حضور در بخش پنل و کنفرانس برای عموم آزاد و رایگان است.

🔻ثبت نام کارگاه و راه ارتباطی از طریق تلگرام: 09360464376

📍میدان توحید، خیابان نصرت غربی، پلاک ۵۶، واحد ۱، موسسه رحمان
📆۲۷،۲۶،۲۵ آذر
@rahmaninstitute

راهیانه/مهدی سلیمانیه

11 Dec, 18:42


مغلطه‌ی «کمربند»

- «مثل ماجرای «کمربند». مگه کمربند ایمنی ماشینا با زور و قانون جا نیفتاد؟»
بارها این جمله را از افرادی که مدافع استفاده از زور در حوزه فرهنگ هستند، شنیده‌ام. آن‌ها که در مورد حجاب، از قانون و جریمه و حبس و تعزیر دفاع می‌کنند. این مثال پرکاربرد و محبوب، از منظر اجتماعی،‌ نمونه‌ی یک «مغلطه» است. من اسمش را «مغطله‌ی کمربند» می‌گذارم. اینجا توضیح می‌دهم که چرا این مثال، برای دفاع از اجبارهایی این چنین در حوزه فرهنگ نادرست است:

۱- موافق عرف، مخالف عرف
: عرف پیش از اعمال قانون و جریمه‌ی کمربند نبستن، پذیرفته‌بود که «ایمنی» سرنشین خودرو، یک ارزش است. ارزشی که به سلامتی جسمی پیوند خورده. در این مثال، جریمه و قانون، نه در برابر عرف، که همسو با آن بود. مسأله در نبستنن کمربند ایمنی، بد دانستن سلامتی و ایمنی نبود. مسأله، عدم رعایت عملی چیزی بود که عرف، آن را به عنوان ارزش به رسمیت شناخته‌بود.

اما در مورد پوشش اختیاری، مسأله دقیقاً برعکس است: حتی نتایج پیمایش‌های رسمی (مثل آخرین موج پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان) نشان می‌دهد که اکثریت کسانی که خود مقید به رعایت حجاب شرعی‌اند، مخالف اجبار حکومتی حجاب‌اند.

مسأله در مورد کمربند، باور عمومی نبود. مسأله فاصله‌ی میان چیزی بود که «نگرش» نامیده می‌شود با چیزی که «گرایش» و سپس «کنش» می‌خوانیمش. فاصله ذهن و عمل. جریمه در مورد کمربند، تنها این فاصله را پر کرد: آدمها به کاری که خودشان درست می‌دانستند، عمل کردند. اما در مورد پوشش اختیاری، اقلیتی بهره‌مند از قدرت،‌ با جریمه و زور و بگیر و ببند می‌خواهد چیزی را که در نگرش جامعه، خلاف عرف است و درست نمی‌داند، به جامعه حقنه کند.

مقایسه میان این دو، مقایسه امر موافق عرف و امر مخالف عرف است.

۲- سادگی و پیچیدگی
: بستن کمربند ایمنی، تقریباً برای همه‌ی اقشار جامعه، تقریباً معنایی یکسان داشت. معناهای فرهنگی متعدد و فراوانی برای بستن یا نبستن کمربند ایمنی در کار نبود.

اما پوشش، تقریباً درغالب جوامع، یکی از پدیده‌های پیچیده‌‌ی فرهنگی بوده‌است. پیچیده و متأثر از جنسیت، قومیت، سن، مذهب، اقلیم، تاریخ، طبقه اقتصادی، منزلت اجتماعی، ذائقه‌ی هنری، سبک زندگی و ده‌ها متغیر پیچیده‌ی اجتماعی و فرهنگی. در ایران، این پیچیدگی ِ ماجرای پوشش، با دخالت مستقیم حکومت‌ها، حداقل از پهلوی اول و سپس حاکمان پساانقلابی، پیچیده‌تر هم شده‌است.

مقایسه‌ی این‌ دو، مقایسه امر بسیار ساده و امر بسیار پیچیده است.

۳- صاحبان خرد و استدلال
: در مورد کمربند، نه تنها عرف، که خردمند و صاحب استدلالی در جامعه از مضرات بستن کمربند و حتی جریمه برای عدم اجرای آن دفاع نمی‌کرد. اما در مورد اجبار به پوشش، بسیاری عقلا و خردمندان از منظرهای مختلف اجتماعی،‌فرهنگی، دینی و سیاسی در مورد مضرات این اجبار و تحمیل سخن گفته‌اند. کافی است به بیانیه‌های متعدد انجمن‌های علمی و فرهنگی و هنری و اجتماعی در هفته‌های اخیر در مخالفت با قانون‌نمای ضد انسانی جدید مراجعه شود.

مقایسه این دو، مقایسه امر مورد اجماع نخبگان و امر مخالف تشخیص (حداقل) بخش قابل توجه یا اکثریت نخبگان یک جامعه است.

از این موارد برای نشان دادن نادرستی «مغلطه‌ی کمربند» فراوان‌اند. دوستانی که از این مثال برای دفاع از اجبار جامعه به آنچه نمی‌پسندد دفاع می‌کنند، بهتر است به دنبال مشروعیت‌بخشی ِ عقلانی به چنین اجبار و تحمیل غیرانسانی نباشند. مسأله به وضوح، اعمال زور اقلیت بر اکثریت است. به همین زشتی. اعمال زوری که بذر کینه می‌کارد.

راهیانه|@raahiane|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه
#عرف|#عرف‌_ستیزی|#جامعه|#از_رنجی_که_میبریم

راهیانه/مهدی سلیمانیه

10 Dec, 18:45


▫️به مناسب هفته پژوهش و فناوری

موسسه رحمان، بنیاد توسعه و کارآفرینی زنان و جوانان، گروه روش‌شناسی و روش تحقیق انجمن جامعه‌شناسی ایران و انجمن علمی دانشجویی سیاستگذاری اجتماعی دانشگاه تهران، برگزار می‌کند:

از روش تا تغییر


این رویداد در سه روز و در قالب کارگاه، پنل گفت‌وگو و ارائه برخی پژوهش‌های علوم اجتماعی برگزار می‌شود.

📍میدان توحید، خیابان نصرت غربی، پلاک ۵۶، واحد ۱، موسسه رحمان
📆زمان:۲۵،۲۶،۲۷ آذر
▫️حضور در بخش پنل و کنفرانس برای عموم آزاد و رایگان است.

▫️ثبت نام کارگاه و راه ارتباطی از طریق تلگرام: 09360464376
@rahmaninstitute

راهیانه/مهدی سلیمانیه

09 Dec, 18:23


دزدیدنِ زندگی

ذهن‌هایی که درگیر است. ذره ذره. فشار اقتصادی. نمی‌شودها و دیر می‌شودها و حسرت‌ها و سراب‌ آرزوهای کوچک که هر چه می‌دوی، نمی‌رسی. دیروزهای زخمی‌. غم‌های بزرگ ِ خودت و دیگری‌های دور و نزدیک دیده و ندیده‌ات. دنیای به هم ریخته و دیوانه‌های بر سر کار آمده و دیکتاتورهای مسلط و مستبدین سقوط کرده. و هزار هزار هزار کار نکرده. بله. همه هست.

اما صبح است. پاییز است. برف می‌آید. کوتاه. خیلی کوتاه. مثل خود زنده‌گی. بین این همه رنج و ماجرا و نشدن و بلا و فکر و چیدن و به هم ریختن، باید که بگریزی. دیوانگی کنی. لحظه را برداری و بدوی. ... برمی‌داریم. به جلو می‌گریزیم. می‌دویم. می‌نشینیم جایی که نباید بودیم. روی بالکنی. و نه گرمای چای و شکلات داغ را، که زنده‌گی را، لحظه را، سر می‌کشیم. علیرغم همه چیز.

"بیا زندگی را بدزدیم
و آن را میان دو دیدار
قسمت کنیم."
(سهراب)

#گفتگوهای_تنهایی/#یار/#زنده‌گی

راهیانه/مهدی سلیمانیه

08 Dec, 11:39


‌لحظهٔ فروافتادن خودکامه شیرین است، به‌ویژه هنگامی که گمان می‌کرده که با وجود سرکوب خواست مردم به نقطهٔ امن و ثبات رسیده اما آنچه که در نهایت مهم است #همزیستی مسالمت‌آمیز مردم یک کشور بر مبنای #دموکراسی و #آزادی، بر بستر تکثر و صلح و دوستی با دیگر کشورهاست.

تاریخ به ما می‌گوید نسبت به افتادن‌های اینگونه، به پشتوانهٔ سلاح، با ترکیب‌ نیروهای نامتجانسی با پیشینهٔ بنیادگرایی دینی و به‌دور از گفتمان دموکراتیک و آزادی‌خواه و با کمک دست‌های پشت پردۀ کشورهای توسعه‌طلب منطقه باید محتاط بود.

دیکتاتورها می‌افتند اما مهم‌تر این است که دیکتاتوری را برانداخت. برانداختن مستبد، آسان‌تر از برانداختن #استبداد است. برای همین نخست باید ریشه و سرشت هرگونه دیکتاتوری خوش‌خیم یا بدخیم را در ذهن خود خشکاند. در دیکتاتوری خیر و ثبات پایداری وجود ندارد. دموکراسی فقط به دولت نظم نمی‌دهد بلکه شیوهٔ زیست جمعی‌ست و برای جا افتادن آن نیاز به تمرین، گفت‌وگو، شناخت پیشینه و تاریخ خود و بررسی تجربهٔ سایر کشورها است. شاید دیکتاتور بیفتد، اما دیکتاتوری می‌تواند به شیوهٔ دیگری بازتولید شود؛ کامیابی این است که خودکامه و #خودکامگی با هم برانداخته شوند.

مبارزهٔ بزرگ در ایستادن و پافشاری بر ارزش‌هایی است که یک جامعه را متحد و متکثر کند. در غرب آسیا چندان نشانی از این گفتمان را نمی‌بینم اما در ایران این گفتمان جاری است.

بر مبنای یادداشتی از #مجتبی_نجفی

#ملت_همبسته #وحدت_در_کثرت
@Jaryaann

راهیانه/مهدی سلیمانیه

08 Dec, 08:48


شیما وزوایی:
«[سوریه] تو شبیه به شب هستی. آن شبی که حاکم ستمگر سقوط می‌کند و انقلاب پیروز می‌شود‌.

نگرانی‌هایتان را یکی دو روز نگه دارید. بگذارید درهای گشوده‌ی زندان‌ها را در شبی سیاه، تا خود صبح نگاه کنند و آواز بخوانند.»
.

راهیانه/مهدی سلیمانیه

06 Dec, 18:16


زمینِ سوخته‌ی استبداد

سال‌ها از سرکوب خونین اعتراضات مردمی مسالمت‌آمیز اولیه در سوریه توسط بشار اسد می‌گذرد. حاکم مستبد و جنایتکاری که به قیمت جان صدها هزار تن از مردمش هم حکومت را رها نکرد. کشورش را چند پاره و نابود کرد. سوریه را به میدان بازی چندین و چند کشور خارجی بدل کرد و پای داعش و القاعده و بقیه را به کشورش باز کرد. مردم سوریه، این کشور مهد تمدن، به خاک سیاه نشستند تا شاید اسد و خانواده و باند مافیایی‌اش در قدرت بمانند. مردمانی بی‌پناه که سرنوشت‌شان، بازیچه‌ی دست استعمار اروپایی و امریکایی و استبداد منطقه‌ای شد.

صحنه‌ها و خبرهای جنایت‌های او در برابر مردمش و بلایی که بر سر سوریه آورد را هیچ‌گاه فراموش نکردم. زخمی بر حافظه که هرگز مرهم نمی‌یابد. چرا که سوریه، دیگر آن سوریه نخواهد شد. هیچ مصلحتی، ارزش آفریدن این فاجعه را نداشت.

حالا که به سرعت برق و باد، قلمروی باقیمانده‌ی قدرتش ذوب می‌شود، عاقبت ِ اعمال قدرت پوشالی استبداد اقلیت بر اکثریت را می‌شود دید. سرزمینی سوخته، مردمانی پراکنده، حافظه‌هایی سرشار از کینه و جامعه‌ای که کمرش خرد شده‌.

این متن، پایان‌بندی ندارد. به مانند سرنوشت میلیون‌ها آواره و قربانی این جنگ بی‌معنای بی‌پایان..

@raahiane
#از_رنجی_که_میبریم

راهیانه/مهدی سلیمانیه

06 Dec, 08:40


باز نشر :
❇️ روابط عمومی شبکه کمک
🆔 https://t.me/KomakNetwork

دانشجو و فعالیت اجتماعی داوطلبانه

بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان با همکاری انجمن‌های علمی دانشجویی دانشگاه‌های تهران، علامه طباطبایی و خوارزمی و مؤسسه پژوهشی رحمان برگزار می‌کند

همراه با اجراهای هنری و فرهنگی گروه‌های دانشجویی داوطلب

شنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۳ | 🕒۱۵ تا ۱۸
سالن اجتماعات مؤسسه خیریه رعد
شهرك غرب فاز ۲ خيابان هرمزان
خيابان پيروزان جنوبي شماره ۷۴

لینک گوگل مپ

@foundationed

راهیانه

18 Nov, 11:09


▫️دهمین نشست از سلسله نشست‌های جنسیت و نابرابری:
جنسیت و بدن

نقد و بررسی فیلم کاناپه

اثر کیانوش عیاری

▫️با حضور:
کیانوش عیاری، نویسنده و کارگردان
کامبیز نوروزی، حقوقدان و کارشناس رسانه

📆جمعه ۲ آذر ۰۳
ساعت ۱۶
🔹این نشست حضوری و ظرفیت آن محدود است. جهت ثبت نام و اطلاع از شرایط آن به اینستاگرام یا تلگرام موسسه رحمان پیام دهید.
@rahman_inst
@rahmaninstitute

راهیانه

17 Nov, 15:58


کاهی‌های آشنا

در بسیاری خانه‌ها هنوز هم هستند. بی‌آنکه خوانده شوند. اما هستند. معلوم نیست چرا. لابلای کتاب‌های گوشه‌ی اتاق‌ها، ناگهان پیدایشان می‌شود. بین کتاب‌های جدید، با جلدهای رنگی. کتاب‌های ِ کاهی ِ نازکی که کاغذهایشان بوی عجیبی می‌دهد. زرد شده‌اند. جلدهایشان معمولاً ساده است. با عنوان‌هایی درشت: «فاطمه، فاطمه است»، «آری، این چنین بود برادر»، «علی تنهاست»، «پدر! مادر! ما متهمیم»، «حسن و محبوبه»، ...

گاهی هم سر از بساط کتابفروش‌های دستفروش انقلاب درمی‌آورند. لابلای کتاب‌های ممنوعه. کنار کتاب‌های هدایت. آن‌سوتر از کتاب‌های «مأموریت برای وطنم» محمدرضا پهلوی و «خاطرات فرح»..

اما باز هم دور انداخته نمی‌شوند. هستند. این کاهی‌های نازک آشنا، از بچگی‌های خیلی از ما آنجا بوده‌اند. خانه‌های آشنایان هم. در بهبهان و گوشه‌ی خانه‌ی دایی که سال‌هاست کسی چندان کتاب نمی‌خواند تا در قفسه‌های آهنی سوراخ‌سوراخ آشنای کتابخانه‌ی پدر آن دوست در فسا. اصلاً تصویر ما از کتابخانه‌های قدیمی، با همین کتابچه‌های نازک کاهی ساده از شریعتی (و گاه برخی از هم‌نسلانش) پیوند خورده. انتظار دیدنشان را داریم.

کمتر کسی است که آن‌ها را بردارد و بخواند. سال‌هاست که این کتابچه‌طورهای نازک سی، چهل صفحه‌ای کاهی زرد رنگ شریعتی نوشت را دست کسی که بخواندشان، ندیدم. آن معدود و اندک شریعتی‌خوان‌های امروز هم اگر احیاناً بخواهند سراغ متن شریعتی بروند، مجموعه آثارهای جلد سیاه با آن علامت «لا»ی آشنا حسینیه ارشاد را می‌خوانند. انگار این کتابچه‌طورهای تک سخنرانی و تک‌متن کاهی، دیگر برای خواندن نیستند. برای چیز دیگری آنجا هنوز مانده‌اند.

انگار مانده‌اند تا آخرین نشانه‌های دورانی باشند که انگار قرن‌ها از آن گذشته است. انگار مانده‌اند تا با سماجتی غریب، حتی با جلدهایشان، با بوی عجیب کاغذهای زردشان، با آن تیترهای بزرگ اغراق‌شده، چیزی را به یادمان بیاورند. بی‌خواندن. فقط با دیدن. نشانه‌هایی که این بار نه محتوایشان، که فرم‌شان دارد را با ما حرف می‌زند. تکه‌های انفجاری با تیراژ میلیونی که در تمام خانه‌های این سرزمین پراکنده‌شده‌اند، به دیوارهایمان خورده‌اند، از گذر زمان چون جای گلوله‌های جنگ بر دیوارهای خرمشهر، همچنان مانده‌اند تا چیزی بگویند.

این کتابچه‌های کاهی نازک ساکت ِ سمج، چشم در چشم ما، از جان خسته‌ی ما چه می‌خواهند؟ چرا نمی‌گذارند فراموش کنیم؟ چرا رهایمان نمی‌کنند؟

راهیانه|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|@raahiane
#حافظه|#شبح|#علی_شریعتی

راهیانه

16 Nov, 19:37


❇️ شبکه کمک با همکاری حامیان جامعه مدنی و موسسه رحمان برگزار می‌کند:
نشست «صلح، کارکردها، پیامدها»

🔹محورهای نشست: مفهوم صلح و کارکردهای آن؛ صلح و عدالت، صلح و همزیستی اجتماعی

🎙سخنرانان:
دکتر حسن عشایری
دکتر فرشاد مومنی
دکتر زهرا افتخارزاده
دکتر مهدی سلیمانیه

🔹زمان: سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۶ الی ۱۹
🔹محل برگزاری: سندیکای شرکتهای ساختمانی ایران؛ خیابان طالقانی، جنب سینما فلسطین، خیابان شهید برادران مظفر، پلاک ۸۶

راهیانه

13 Nov, 03:32


نشست روایت کودکی‌های خاموش

گفتگو درباره آموزش کودکان کار مهاجر

همراه با اجرای تئاتر شورایی غَمدرون از گروه دانش‌آموزی انجمن پویش

و با سخنرانی:

قاسم حسنی: عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از کودکان کار،
"روایت‌های ناشنیدۀ کودکان کار مهاجر"

دکتر مروئه وامقی: رئیس مرکز تحقیقات مدیریت رفاه اجتماعی و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم بهزیستی،
"آموزش و کودکان کار مهاجر در ایران"

دکتر محمود مقدسی: پژوهشگر فلسفه و روانشناسی،
"بی‌صدا نماندن"

زمان: پنج‌شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۰ الی ۱۳
مکان: تهران، خیابان انقلاب، خیابان خاقانی، پلاک ۷۹، ستاد توان‌افزایی سمن‌های شهر تهران

🆔@pooyeshngo

راهیانه

10 Nov, 16:08


ما، خیال می‌کِشیم
(درباره همراهی با سه نوجوان افغانستانی در موزه هنرهای معاصر و نمایشگاه «چشم در چشم»)


آدمیزادی که در سیل گیر افتاده، در فراز و نشیب موج، فقط لحظه‌هایی هست که ناگهان سرش را از آب می‌تواند بیرون بیاورد، فرصتی کوتاه برای نفس کشیدن دارد. برای هوا. چه کسی قدر همان یک نفس را بیش از او می‌داند؟
+++
با فرزندان همکارمان (سرایدار افغانستانی عزیز ساختمان) آمده‌ایم موزه هنرهای معاصر. ماه‌هاست که می‌خواستم با هم به اینجا بیاییم. دختر، با نقاشی، معجزه می‌کند. نقاشی‌هایش، غریبند. پر از ایده. و در اجرا، چنان حرفه‌ای که در می‌مانم. آن برادر دیگر، حدود ۱۵ ساله، دو جا کار می‌کند: صبح جایی و عصر، جایی. و برادر کوچکتر، خلاق و مؤدب، خوشبختانه مدرسه می‌رود.

هر از گاهی، از موهبت ِ شهروند ِ ایرانی بودن‌م، استفاده می‌کنم و جایی می‌رویم: گاهی کاخ سعدآباد، گاهی موزه، گاهی سینما.. کاری که آن‌ها به تنهایی نمی‌توانند بکنند. چون حق انسان‌بودن‌شان را دزدیده‌اند. به خیال خودم، حس می‌کنم این‌طور، به رانت کارت ملی من، به یک هزارم از حق ضایع‌شده‌شان رسیده‌اند.
+++
عنوان نمایشگاه، «چشم در چشم» است. موضوعش، نقاشی صورت (پرتره‌های) آدمیزاد. آن هم در زمینه فرهنگی که صورت کشیدن و تصویر آدمیزاد، تا همین صد سال پیش، حرام و ممنوع بوده‌است. خود موضوع نمایشگاه، برای رادیکال بودنش بس است. چهره! آن هم در زمینه‌ای که آدمیزاد، برای مهم شدن‌اش، دارد سخت می‌جنگد.

و بی‌نظیر! از آن معدود وقت‌های نفس. از آن وقت‌ها که تغییر را به چشم می‌بینی. جلو رفتن را. بازپس‌گیری حق حیات اجتماعی را. انتظار کشیدن در صف جلوی موزه، خودش بهترین حال است: صف فرهنگ. جایی که هنوز هم علیرغم هر چه فشار، می‌بینی که جامعه خودش، روی پای خودش، «به دنبال هنر» است.

قیمت ۲۵ هزار تومانی بلیط موزه، باز هم خبر خوبی است. سریع در ذهنت پل میزنی که قیمت‌های ۵۰ یورو به بالای موزه‌های اروپا و با خودت می‌گویی: چه عجب که این یکی را هنوز آزادسازی نکرده‌اند! بازدیدکننده‌ها غالبا جوان‌اند. زیر سی سال. و غالباً دختر. و غالب قریب به اتفاق، بی‌توجه به حجاب اجباری. آن دو خانم چادری ِ کنترل‌گر مسوول حجاب اجباری، دم در موزه، کاملاً معلوم است که درمانده‌اند: انبوه عرف، از کارشان انداخته. آن یکی روسری «توری» پوشیده. آن دیگری کلاه سویی‌شرت را سر کرده. آن بعدی روسری‌اش روی شانه‌اش.. و بعد از در ورودی، تازه همان‌ها نشانه‌های اجبار هم کنار گذاشته‌ می‌شوند.

در شلوغی و همهمه‌ی موزه، نوشته‌های توضیح آثار، روان و دقیق‌اند. و آثار، هیجان‌انگیز: از جلیل ضیاء‌پور تا ون‌گوگ، از سالواتور دالی تا بهمن و اردشیر محصص و کمال‌الملک در کنار هم..

و چهره‌های زنان به عنوان سوژه‌های نقاشی، با دخترانی سرشار از زندگی که به اجبار نه گفته‌اند و با تابلوها - گرچه در مدرسه به جای هزار مفهوم بی‌کاربرد و بی‌معنا، از هیچکدام از آن‌ها نخوانده باشند- عکس می‌گیرند. و هم‌زمان، صدای ضعیف زنی که در این میانه، «خانومم حجابت رو سرت کن»ش میان همهمه و بی‌تفاوتی عرف و جامعه گم می‌شود.
+++
لحظه‌هایی هم هست که در سیل بلا، سرمان را اینجا بالا می‌آوریم. لحظه‌هایی که جایزه‌ی مقاومت‌مان را نسل به نسل، همین‌جا می‌گیریم و سرشار می‌شویم. مثل این یکساعت همراهی با این سه نوجوان افغانستانی، در چنین نمایشگاه غریبی.. مثل آن لحظه که دخترک دم در موزه، وقت خروج نگاهم می‌کند و می‌گوید: «من از اون نقاشی‌هایی که عین عکس کشیدن خوشم نمیاد. من میخام خیالی بکشم. خیال ِ چیزی که نیست.»

آری عزیز دل، ما خیال می‌کنیم. ما خیال می‌کشیم. خیالِ چیزی که نیست. خیال ِ چیزی که دیر یا زود، خواهد بود.

راهیانه|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|@raahiane
#روشنا|#دیدن|#افغانستان_عزیز|#ما|#هنر

راهیانه

07 Nov, 11:53


کاردوی (کارگاه+اردو) باغ نگارستان

ویژهٔ دانشجویان ورودی ۱۴۰۳

▫️با حضور دکتر مهدی سلیمانیه
▫️و با حضور تعدادی از دانشجویان و فارغ التحصیلان رشته

📆شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳

🕗از ساعت ۹ الی ۱۵

📍لوکیشن برگزاری: باغ نگارستان

🔺توجه بفرمایید که حضور در این کاردو، ویژهٔ دانشجویان ورودی رشتهٔ سیاست‌گذاری اجتماعی در سال ۱۴۰۳ می‌باشد.

@socialplanning_ut

راهیانه

06 Nov, 18:25


♦️دانشگاهِ مضطرب♦️
(درباره‌ زیستِ پر فشار دانشجویان علوم انسانی)

دغدغه‌های یک دانشجوی علوم انسانی با کیفیت در دانشگاه‌ چیست؟ او مدام نگران است. نگران آمدن‌ها. نگران رفتن‌ها. نگران باقی ماندن‌ها. نگران ِ از دست دادن‌ها.

نگرانِ کسانی که از مسیرها و با ملاک‌های غیرعلمی به عنوان استاد وارد دانشگاه می‌شوند. نگران از دست رفتن ِاساتید با کیفیت دلسوزی که به دلایل غیرعلمی مدام در معرض اخراج‌اند. ترس‌خورده از پست گرفتن و مدیر گروه و رییس دانشکده شدن آن مدرس دانشگاهی که نفس‌های به شماره افتاده‌ی فضای دانشجویی را بیشتر بگیرد.

خاطرات مهم یک دانشجوی علوم انسانی اهل مطالعه و دغدغه‌دار چیست؟ نامه جمع‌کردن‌ها برای آزاد شدن این همکلاسی، اخراج نشدن آن همکلاسی، درس اختصاص دادن به این استادِ با کیفیت اما در معرض طرد...

با دو دانشجوی فعال علوم‌اجتماعی حرف می‌زنم. هر دو اهل مطالعه و سال آخر. چندین سال دبیر انجمن‌های علمی دو دانشگاه مطرح تهران بوده‌اند. از تجربه‌هایشان در این چند سال می‌گویند. مدام اضطراب. مدام جنگیدن. برای بدیهیات. برای حقوق اولیه.

این داستانِ روزمره‌ی دانشجویان با کیفیت علوم انسانی است: زیستن زیر فشار. در حسرت. در امید ِ از دست ندادن اساتید و بقای معدود کلاس‌های با کیفیت‌. در حسرت ِ اساتید اخراجی و طرد شده‌ی دیروز.

این شرایط عادی نیست. چطور می‌توان در چنین شرایطی، بر خواندن و نوشتن و ارتقای کیفیت آموزشی متمرکز ماند؟ علوم انسانی ایران، دهه‌هاست که مضطرب است. از چنین زیست ِ سرشار از اضطراب مداومی، نسل در نسل، چه انتظاری می‌توان داشت؟ چرا افسرده و بی‌انگیزه نشوند؟ چرا نروند؟

#از_رنجی_که_میبریم/#دانشگاه
@raahiane/راهیانه/ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه

راهیانه

06 Nov, 17:34


نام‌ت
رگینه‌ی زنده‌گی‌ست
گواهِ گرمِ حیات
سرودِ بلندِ برخاستن..

#بارانی/#یار

راهیانه

03 Nov, 10:45


خفگی و عصیان
(برای جامعه‌ای که به جانش آورده‌اند)

احساس خفگی. هر روز. هر شب. هر لحظه. همه‌جا. هیچ منفذی را باز نمی‌گذارند. می‌جورند و می‌بندند. به خصوص که زن باشی. در خیابان، به چوب ِ باید و بگیر و ببند. در ماشین، به زور جریمه و خواباندن ماشین. دیوارهای شهر، با شعارها و چهره‌های «خودشان» پر شده‌اند. اداره و دانشگاه و ایستگاه مترو کمین‌گاه تحقیراند. حالا حتی با «رادیو مترو» و بلندگوهایش، اختیار شنیدن‌ت را هم نداری. با شعار و سخنرانی، از خالی ِ گوش‌هایت هم نمی‌گذرند.

اقلیت ِ در قدرت، جامعه را دارند خفه می‌کنند. به خصوص که زن باشی. کسی که احساس خفگی کند، آرام نمی‌گیرد. دست‌های خفه‌کننده را پس می‌زند. جایی شریعتی گفته بود: «اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم، همان‌جایی که بیست و دو سال پیش، «آذر» مان، در آتش بیداد سوخت». به خود آتش زدن، منطقی نیست. اما عصیان، باید و مصلحت و هیس نمی‌شناسد. می‌سوزد و می‌سوزاند.

این همه خفگی، عاصی می‌کند. شهروند عاصی، همیشه آرام نمی‌ماند. آدمیزاد، زنده است. زنده، بی‌تکان، خفه نمی‌شود. دست و پا می‌زند. عصیان می‌کند. عصیان، آن آخرین «نه»ی بلندی است که هیچ چون و چرا و چگونه و «منطقی باش» نمی‌پذیرد.

آدمیزاد موجودی است که به جان می‌آید. به جان‌مان آورده‌اید. به خصوص که زن باشی.

@raahiane|مهدی سلیمانیه|راهیانه
#عرف_ستیزی|#از_رنجی_که_میبریم

راهیانه

30 Oct, 14:12


🔺انجمن علمی سیاست‌گذاری اجتماعی برگزار می‌کند:

🔹نشست نقد فیلم:

《بلوط پیر 》

🔸با حضور دکتر مهدی سلیمانیه پژوهشگر جامعه‌شناسی، عباس نصراللهی منتقد سینما

▪️زمان: شنبه ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۳
▫️ساعت: ۱۶:۰۰
▫️مکان: دانشکده‌ی علوم اجتماعی تهران، سالن مطهری

📍حضور برای عموم آزاد است.

📌همراه با اکران فیلم.

چنانچه قصد شرکت در این برنامه را دارید، جهت شرکت در برنامه نام و نام‌خانوادگی خود را به @socialpolicy_ut ارسال کنید.

@socialplanning_ut

راهیانه

30 Oct, 14:12


معرفی فیلم بلوط پیر:

فیلم The Old Oak جدیدترین و به احتمال زیاد آخرین فیلم کن لوچ، کارگردان سینما و تلویزیون اهل انگلستان است.
این فیلم برنده دو نخل طلای جشنواره فیلم کن شد که به سیاست‌های مهاجرتی بیگانه هراسانه دولت فعلی بریتانیا می‌تازد.
فیلمبرداری آن در می ۲۰۲۲ آغاز شد و در طول شش هفته انجام شد. مکان‌های فیلمبرداری در کانتی دورام شامل مورتون، هوردن و ایزینگتون بودند.
این فیلم در بخش اصلی جشنواره فیلم کن ۲۰۲۳ در ۲۶ مه ۲۰۲۳ نمایش داده شده است.

@socialplanning_ut

راهیانه

30 Oct, 12:23


این فایل، متن طرح ۱۰ماده‌ای است با عنوان «طرح تقویت نظام آموزش‌وپرورش» که اخیراً در مرکز پژوهش‌های مجلس طراحی و از سوی برخی نمایندگان به مجلس ارائه شده است.

هستۀ اصلی این طرح که گویا وزیر آموزش‌وپرورش نیز بر تصویب و اجرای هرچه سریعتر آن تأکید دارد، این است که دولت نمی‌تواند [و نباید] منابع بیشتری صرف آموزش عمومی کند، پس وزارتخانه باید به‌دنبال تنوع‌بخشی به منابع خود باشد. لذا باید یک «معاونت اقتصادی» در وزارتخانه تأسیس شود و سازمان‌ها و مراکز زیرمجموعۀ وزارتخانه از جمله مدارس به‌عنوان واحدهای اقتصادی در نظر گرفته شوند و «درآمدآفرین» باشند؛ یعنی وزارت آموزش‌وپرورش به‌طور رسمی و جدی‌تر وارد بنگاه‌داری شود. همزمان باید مدارس براساس مجموعه‌ای از شاخص‌ها؛ از جمله میزان درآمدآفرینی آنها، رتبه‌بندی شوند و منابع عمومی هم به نفع مدارس با رتبۀ بالاتر توزیع شود. این رویکرد، رسمیت‌دادن و تشدید مسیر ضداجتماعی، مخرّب، و پرفسادی است که از اواسط دهۀ ۸۰ در آموزش عمومی شروع شد و در دهۀ ۹۰ ادامه یافت.
@omidi_reza

راهیانه

29 Oct, 15:01


موسسه رحمان با همکاری کارگروه جنسیت و سکسوالیته انجمن انسان‌شناسی ایران:

نهمین نشست از سلسله نشست‌های جنسیت و نابرابری:
جنسیت و بدن

در بندِ بدن

سخنرانان:
خشایار داوودی‌فر
روانشناس بالینی و مترجم

مرضیه مددی دارستانی
انسان‌شناس

هادی صمدی
اخلاق‌پژوه و مدرس فلسفه

عکس پوستر:
آلفرد یعقوب‌زاده

@rahmaninstitute

راهیانه

28 Oct, 08:53


کمی گوش کن!
(درباره ضعف جامعه‌شناسان در مهارت شنیدن)

صحنه‌ی اول:
چهل دقیقه سخنرانی کرده. قرار بر بیست دقیقه بوده. حالا نوبت پرسش و پاسخ است. یکی از حاضرین، سؤالش را در کمتر از دو دقیقه می‌پرسد. جامعه‌شناس ما، حدود ده دقیقه‌ی دیگر پاسخ می‌دهد. با هر پرسش کوتاهی از حاضرین، همین پاسخ‌های طولانی تکرار می‌شوند. هیچ «نمی‌دانم» و «این مورد برایم تازه است» و «باید به این پرسش‌تان بیشتر فکر کنم»ی هم در کار نیست.

صحنه دوم:
با جامعه‌شناس محترم تماس گرفته تا مشکلی شخصی را با او در میان بگذارد. نیاز به راهنمایی دارد. در کمتر از سه دقیقه سؤالش را می‌پرسد. پاسخ جامعه‌شناس ما شروع می‌شود: حدود چهل دقیقه، بی‌سکوت و بی‌پرسش، پشت تلفن حرف می‌زند. این‌طرف، سکوت. آن‌طرف، فوران کلام و دانایی و اطلاعات. نه پرسشی طرح می‌کند تا ببیند مسأله را درست فهمیده؟ نه سؤالی مطرح می‌کند که احساس طرف گفتگو را از این همه حرف بداند. نه نیازی احساس می‌کند که از تجربه‌های سؤال‌کننده آگاه شود. هیچ!

صحنه‌ی سوم:
به مؤسسه‌ای روانشناختی رفته‌ام. فیلمی را نمایش داده‌اند. سخنرانان در نقدش صحبت کرده‌اند. حالا وقت گفت و شنود با حضار است. پرسش‌ها از سه سخنران روانشناس آغاز می‌شود. معمولاً پس از هر پرسش حاضرین، سخنرانان از موضع ندانستن، دو سه سؤال می‌پرسند تا سؤال را دقیق‌تر بفهمند. پاسخ‌هایشان کوتاه است. گاهی در یک یا دو دقیقه. پایان ِ غالب پاسخ‌ها باز است: برای فکر کردن جمعی. شاید چون روانشناس، مهارت ِ شنیدن را مدام تمرین می‌کند. کتاب و پژوهش برای روانشناس، گام اول است. ماجرا تازه پس از خواندن است: هر آدمیزاد، یک جهان تازه است. متفاوت از آنچه تا کنون روانشناس می‌دانسته‌. یک کشف جدید. یک معادله‌ی تازه‌ی بی‌جواب پیچیده.

غالب ما جامعه‌شناس‌ها، پر از حرفیم. سکوت را بلد نیستیم. پرسیدن را یاد نگرفته‌ایم. از گفت و شنود، فقط اولی را خوب می‌دانیم: در شنیدن، عجول و بی‌صبریم. انگار همه چیز را در کله‌هایمان داریم. تکلیف هر سؤالی از قبل برایمان معلوم است. موضع‌هایمان مشخص‌اند. «نمی‌دانم» و «به این مسأله فکر نکرده بودم» برایمان غریبه است. یک «دانای کل ِ بی‌نیاز از سکوت»ایم. دهان‌های بزرگ، با گوش‌های کوچک.


جامعه‌شناسی، دانش ِ کشف جهان انسان‌هاست. بی‌سکوت، بی‌پرسش، بی احساس ِ نمی‌دانم، کشفی نیست. از این‌ گفتن‌های همیشه بی‌پایان در ما جامعه‌شناس‌ها خسته‌ام. باور کنیم که «ما نمی‌دانیم». کاش کمی سکوت کنیم. کاش کمی بشنویم.

قبل‌تر درباره «معجزه‌ی شنیدن»:
مرجع
آغوش‌های رنج
درود بر ناامیدی

راهیانه|@raahiane|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه
#نقد_خویشتن|#جامعه‌شناسی

راهیانه

26 Oct, 09:08


🔺نسخه‌ی الکترونیک ویژه‌نامه‌ی سیاست‌گذاری اجتماعی و مهاجران افغان به صاحب‌امتیازی انجمن علمی سیاست‌گذاری اجتماعی دانشگاه تهران منتشر شد.

با یادداشت‌ها و گفتگوهایی از:

آرش نصر اصفهانی
صبا قدیمی
لیلا عزیزی
مریم رحیمی
محمدحسن کریمیان
سارا طاهری
رجاء محمدی

▪️با تشکر از: دکتر پویا علاءالدینی، علی فهیمی


▫️سردبیر نشریه: لیلا منتظری‌مقدم
▫️مدیر مسئول: عباس نجاتی

#نشریه_برنا

@socialplanning_ut

راهیانه

25 Oct, 17:36


ما، پاره‌های یک تن‌ایم. تنها نمی‌مانیم.

https://www.karzar.net/164438

راهیانه

25 Oct, 08:22


ویترین‌ها، سخن می‌گویند. بلندگوها هم. حتی دیوارها حرف می‌زنند.

وقتی کتاب‌های ممنوعه‌ی دیروز، از بساط دستفروش‌ها و ممنوعه‌فروش‌های نمور، به ویترین‌ها برگشته‌‌اند، وقتی در خیابان، علیرغم تمام بگیر و ببندها پوشش‌ها به عرف و خواست جامعه نزدیکتر شده، وقتی صداهای تا دیروز ممنوعه‌ی آن خواننده‌ی محبوب و همه‌آشنا، از ضبط ماشین و کنج خانه، در فضای عمومی بام‌لند و کافه‌های انقلاب و رستوران‌های شهرهای کوچک شنیده می‌شود، عرف (بخوانیم جامعه) قدرتِ خودش را نشان می‌دهد.

نشانه‌های پیروزیِ آشنای جامعه. با صبر. به تدریج‌. به پیگیری. و البته، به هزار هزار خون جگر و عمرهای رفته..

یاد من کن!

تصویر: ویترین کتابفروشی در انقلاب با کتاب‌های صادق هدایت

@raahiane
#دیدن|#عرف|#روشنا|#عرف_ستیزی

راهیانه

25 Oct, 07:57


بی‌چیزشدگان ِ بی‌صدا، بهره‌مندان صدادار

- «آقا! بده نصفه رو دیگه. واللا بقیه‌اش میمونه».
و کارت بانکی‌اش را در هوا به سمت شاگرد نانوایی می‌گیرد. شاگرد نانوایی به شاطر که دارد خمیر می‌گیرد نگاه می‌کند. شاطر با کلافگی می‌گوید:
- «داداش چرا نمی‌فهمی؟ نمیشه! اون نصفه رو دیگه نمی‌برن. سرد می‌شه میمونه.»
پسر جوان و خوش‌تیپ که راننده وانت پیکان سفید است، کمی سکوت می‌کند. دوباره اما اصرار می‌کند:
- «آخه نصفش میمونه. راه نداره؟»
جواب منفی بعد را که می‌شنود، زیر لب چیزی می‌گوید و با قدم‌های تند به سمت وانت‌اش می‌رود. زنی جلو نشسته. گازش را می‌گیرد و دور می‌شود.
من می‌مانم حیران و عذاب وجدان و فلان.

مادر پشت تلفن می‌گوید:
- «امروز رسیدم شیراز. خونه گرفتیم. قشنگه. حیاط داره. به بیمارستانی که خاله‌ت باید بره هم نزدیکه. ولی یه چیز عجیبی‌ه اینجا. باورت نمی‌شه. رفتم نون بگیرم، می‌بینم مردم «یک چهارم» نون می‌خرن! باورت می‌شه؟ اسم محله‌شون حسینی‌ه. هم ایرانی‌ها، هم افغان(ستان)ی‌ها.»
باورم می‌شود..

در همین وضعیت، در همین «نداشتن»، آن فامیل بازنشسته فلان وزارت یا آن یکی فلان نهاد خاص حکومت، پشت سر هم باغ و باغچه می‌خرند و منتظر سنددار شدن آن یکی زمین‌شان هستند که بسازند و بفروشند. همه هم طرفدار حضرات و پای ثابت فحش به معترض و منتقد و پای ثابت مراسم‌ها. و بین نماز و نهار، بحث درباره نظام سلطه و ظلم‌ قدرت‌های جهانی.

تازه نیست. ایده‌ها بهانه‌اند. حرف‌ها، چیزی را قایم می‌کنند. آن گروه کوچک از مستضعفین ِ دیروز و بهره‌مندشدگان امروز، باید که در این سیل بلا، از کاخ بهره‌مندی‌هایشان به هر قیمت دفاع کنند.

مساله همچنان این است: دارا و ندار‌. بی‌چیزشدگان، باید که به هر قیمت، بی‌صدا شوند.

راهیانه|@raahiane
#از_رنجی_که_میبریم

راهیانه

22 Oct, 15:38



منتشر شد
«تشیع، همبستگی و مخاطره هویت‌گرایی»
ادوار اجتماعی فعالیت‌های خیریهٔ نهاد دین
آرمان ذاکری

یافته‌های این اثر نشان می‌دهد علمای شیعه تاکنون نتوانسته‌اند متناسب با مسائل اجتماعی روز جامعه، نظامِ فکری و نیرویِ اجتماعی خود را به‌گونه‌ای بازسازی کنند که بتوانند در حوزه‌هایی مانند فقر و بیکاری و اعتیاد و روسپی‌گری نقشی ویژه ایفا کنند. در شرایط اضطرار اقتصادی ناشی از ترکیب سیاست‌های نولیبرال با تحریم‌های اقتصادی و ناکارآمدی‌های دولت‌ها در ایران، علما هیچ گفتار یا سازمان منسجمی برای مواجهه با این وضعیت ندارند. به همین دلیل در چند دههٔ گذشته مدام از مسائل اجتماعی و اقتصادی عامهٔ مردم فاصله گرفته‌اند و بخشی از مشروعیت خود را از دست داده‌اند.
… مطالعهٔ فعالیت‌های خیریهٔ مراجع تقلید شیعه در سدهٔ گذشته نشان می‌دهد این فعالیت‌ها از ابتدای دههٔ هفتاد، با پیدا شدن جهت‌گیری هویت‌گرایانه، دچار دگردیسی مهمی شده است…. نهاد دین اکنون در موقعیتی است که می‌بایست میان دو جنس همبستگیِ متضاد انتهاب کند: هویت‌گرا شدن یا اجتماعی شدن؟

▫️بخشی از کتاب

راهیانه

21 Oct, 21:23


راهیانه pinned «شگفتی در بن‌بست (درباره‌ی رویش‌هایی که دیده نمی‌شوند) «یعنی اینجاس؟» از خودم می‌پرسم. نقشه روی صفحه گوشی همین‌جا را نشان می‌دهد. آدرس را چک می‌کنم: آن هم همین‌جاست! یک کوچه‌ی بن‌بست ِ کوچک، دقیقاً سر چهار راه ولیعصر. کل‌ش کوچه ده متر نیست. شاید هزار بار…»

راهیانه

21 Oct, 19:17


شگفتی در بن‌بست
(درباره‌ی رویش‌هایی که دیده نمی‌شوند)

«یعنی اینجاس؟» از خودم می‌پرسم. نقشه روی صفحه گوشی همین‌جا را نشان می‌دهد. آدرس را چک می‌کنم: آن هم همین‌جاست! یک کوچه‌ی بن‌بست ِ کوچک، دقیقاً سر چهار راه ولیعصر. کل‌ش کوچه ده متر نیست. شاید هزار بار از جلوی این بن‌بست رد شده‌ام. اما هیچ‌وقت ندیدم‌ش. قرار است جلسه‌ی نمایش فیلمی باشد و بعدش نقدش. عمارتی به اسم «روبرو». ته همین بن‌بست! چند قدم دیگر می‌روم. درجه‌دار نیروی انتظامی به دیوار تکیه داده و سیگار می‌کشد. شب است و بن‌بست تاریک. کنارش دری کوچک و باز هست. با خودم می‌گویم: «اینه یعنی؟! نه بابا..» سرم را ناامیدانه داخل می‌برم: مگر ممکن است؟ حیاطی بزرگ جلوی رویم است. ساختمانی زیبا، امضادار، بازسازی‌شده، صدای آب حوض. و نخلی بزرگ در وسط حیاط.

کلی جوان در حیاط نشسته‌اند و ایستاده‌اند و حرف می‌زنند و سیگار می‌کشند و می‌خندند. طبقه‌ی بالایی هم هست. با تردید و تعجب از پله‌ها بالا می‌روم: جای سوزن انداختن نیست. حرف است و گپ و گفت و صدای خنده و رفت و شور و آمد. از آن بالا ساختمان عزیز تئاتر شهر معلوم است.

پله‌ها را برمی‌گردم. توی حیاط، رویم را که برمی‌گردانم، چشمم به ردیف بنرهای دیوار می‌خورد: هفت هشت بنر در مورد کنسرت‌های موسیقی که همه همین‌جا برگزار شده‌اند. فکر می‌کنم برنامه‌های امسال‌شان است. نزدیک‌تر می‌شوم و می‌خوانم: همه مال همین پاییز است. و همه همین مهرماه! این‌همه برنامه موسیقی ؟! این همه نمایش؟! فقط در یک ماه؟! در یک کافه/خانه ته بن‌بست؟ این همه زنده‌گی و ساختن و خلق و جنب و جوش؟ علیرغم تمام فشارها و نگذاشتن‌ها و سنگ‌اندازی‌ها؟ تا ۱۲ شب، در همان کافه‌ی ته بن‌بست، از ستم‌های رفته بر زنان می‌گوییم و با نرگس، می‌شنویم. از هنر که راه نفس باز می‌کند. و خیال، که زنجیرها را از پا باز می‌کند.

بله. این ایران امروز است. سرزمینی که انتهای کوچه‌های به ظاهر آشنای بن‌بستش، خبرهای رویش فراوان‌اند. علیرغم خواست و قدرتِ حضرات. بذرها دارند از منفذهای صخره‌ی سخت، جوانه می‌زنند. فصل رویش‌هاست.

راهیانه|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|@raahiane
#روشنا|#نهادهای_مستقل_فرهنگی|#نوزایی_از_پایین

راهیانه

21 Oct, 09:44


صدای همایش قدرت جامعه/ روز دوم/ پنل دوم/ فراموشی

راهیانه

21 Oct, 09:43


صدای همایش قدرت جامعه/ روز دوم/ پنل اول/ نابرابری/

راهیانه

21 Oct, 09:43


صدای مربوط به نمایش فیلم مطالعات فرهنگی، فضا و مقاومت؛ و حلقه ی گلشیری

راهیانه

21 Oct, 09:42


صدای رویداد بازجامعه شدن

راهیانه

20 Oct, 09:06


امروز در دانشکده علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران، به دعوت انجمن علمی دانشجویی سیاستگذاری اجتماعی، به بهانه‌ی نمایش فیلم سینمایی «بلوط پیر» (The Old Oak) ساخته کِن لوچ، بحثی را در مورد نسبت ما و وضعیت مهاجرین افغانستانی ارائه می‌دهم.

عنوان بحثم «ما و مهاجرین تحت ستم: ابزار علوم اجتماعی» خواهد بود.

در این بحث که امیدوارم با حضور دوستان عزیز افغانستانی‌مان همراه باشد، به امکان‌ها و توانایی‌هایی اشاره می‌کنم که می‌توانند بذرهای تغییر وضعیت اجتماعی مهاجرین افغانستانی در ایران باشد.

تغییر وضعیتی که یکی دیگر از از گام‌های جامعه‌ی ایران برای ادامه حرکتش به سمت رشد و پختگی و نیرومندشدن هر چه بیشتر است.

@raahiane|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه

راهیانه

19 Oct, 17:02


.
به جای گران کردن #بنزین و #نان و دارو در گام اول یارانه های همه نهادهای شبه فرهنگی و مذهبی را قطع کنید.


@A_pajhohi

راهیانه

19 Oct, 10:59


🖍 با رای هیئت عمومی دیوان عدالت اداری لزوم درج نام استاد راهنما به‌عنوان نویسندهٔ مسئول مقاله ابطال شد:

دیوان عدالت اداری: اصل بر عدم صلاحیت استاد راهنما برای نویسنده‌ مسئول بودن در مقاله است.

در بخشی از رای هیئت عمومی آمده است:

«مقاله علمی مستخرج از رساله، اثر حقوقی مستقلی است که پدیدآورنده آن دانشجو است و وی مالک فکری آن محسوب می‌شود و استاد راهنما صرفاً وظیفه نظارت بر آن را برعهده دارد.»

🔮 t.me/nutqiyyat

راهیانه

17 Oct, 11:26


🔺انجمن علمی سیاست‌گذاری اجتماعی برگزار می‌کند:

🔹نشست نقد فیلم:

بلوط پیر

🔸با حضور دکتر مهدی سلیمانیه پژوهشگر جامعه‌شناسی، عباس نصراللهی منتقد سینما

▪️زمان: ۲۹مهرماه ۱۴۰۳
▫️ساعت: ۱۶:۳۰
▫️مکان: دانشکده‌ی علوم اجتماعی تهران، سالن شریعتی

📍حضور برای عموم آزاد است.

📌همراه با اکران فیلم.

چنانچه قصد شرکت در این برنامه را دارید، جهت شرکت در برنامه نام و نام‌خانوادگی خود را به @socialpolicy_ut ارسال کنید.

@socialplanning_ut

راهیانه

16 Oct, 18:34


از هایدا تا کلانا
(نشانه‌های رشد یک جامعه‌)

پانزده سال قبل، پیدا کردن غذایی سریع اما «سالم» در مغازه‌ها، کاری تقریباً غیرممکن بود. ساندویچ‌های پر از سس و کالباس و سوسیس‌ها و غذاهای چرب تنها غذاهای قابل دسترسی بودند. نوشیدنی‌ها هم به نوشابه‌ها و آبمیوه‌ها و در بهترین حالت دوغ و آب محدود می‌شد.

اما حالا، وضعیت فرق می‌کند: سالادها، ساندویچ‌های آماده‌ی نان و پنیر و گردو و حمص و کره مربا و نان و پنیر و سبزی فراوان یافت می‌شوند. حالا به جای «هایدا»ی پر از سس مایونز و کالباس، «کلانا»یی هست که سالم‌تر است و جایش را در سبک زندگی طبقه متوسط باز کرده‌است. بر خلاف گذشته، هر شیر و ماست و مایونز و پنیری، نوع کم‌چرب و نیم‌چرب هم در بازار دارد. کم‌کم نوشیدنی‌های کمی سالم‌تر یا مفیدتر هم سر و کله‌شان پیدا شد: تخم شربتی‌ها و خاکشیرها و شربت گلاب‌ها از دل سنت پیدایشان شد و بسته‌بندی شیک شدند و در قفسه‌ها پیدایشان شد و بازار پیدا کردند.

این تغییر، این توجه به سلامتی، چه اهمیتی دارد؟ از چه تغییری خبر می‌دهد؟

غذا مهم است! غذا یکی از معرف‌های تغییرات اجتماعی است. جامعه‌ای که به غذایش، به سلامتی‌اش و به بدنش بیشتر و بیشتر اهمیت می‌دهد، در حال مدرن شدن است: آدمیزادی که مهم می‌شود. بدنش، عمرش، سلامتی‌اش. این تازه در شرایطی‌ست که کمرش زیر بار فشار اقتصادی خرد شده‌است. اما باز هم دارد خودش را با چنگ و دندان حفظ می‌کند.

این تغییرات آنقدر آرام‌اند، آنقدر در اعماق اتفاق می‌افتند، آنقدر بی‌صدا هستند که توجه را به خودشان جلب نمی‌کنند. اما دانشجوی جامعه‌شناسی معنی این تغییرات به ظاهر ساده را می‌فهمد. چیزی آن درون و پایین، در اعماق تغییر کرده‌است.

پیشتر هم نوشته‌ام: در اعماق جامعه‌ی ایران، با تمام رنج‌هایش، با تمام ستمی که بر آن رفته، نوزایی و تولد و رشدی عمیق در بسیاری ویژگی‌هایش اتفاق افتاده‌است. نشانه‌هایش فراوان‌اند. مثل سالم‌تر شدن خوراکش.

@raahiane|راهیانه|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه
#روشنا|#نوزایی_از_پایین|#جامعه|#شبح

راهیانه

15 Oct, 21:45


ناگهان، رستم؟

تلویزیون را روشن می‌کنم. سریالی جدید درباره جنگ هشت‌ساله است. روی دیوار سنگر پارچه‌نوشته‌ای است: برای خاک وطن، خون می‌دهیم. فیلم پر است از آدم‌های سیبیلو. داش مشتی.

شهر پر شده از بنرهای شهرداری با مضمون وطن‌دوستی و ایران‌دوستی: "همه برای عزت ایران". از میدان "جهاد" رد می‌شوم: کل یک ساختمان را بنری عظیم با تصویر رستم ِ شاهنامه زده‌اند که: رسیده به ما تیغ رستم کنون!

روزها و سال‌ها و دهه‌هاست که در کتاب‌های درسی بچه‌ها اما چندان خبری از رستم و شاهنامه نیست. روز کوروش جاده‌های به سمت پاسارگاد را می‌بندند مبادا جمعیت بیش از حد به بازدیدش برود. در صدا و سیمایشان یک سریال جذاب درباره ایرانیت و شاهنامه نیست. در منابر وعظ و فضاهای رسمی و اداره و سخنرانی مقامات و حضرات، "ایرانی" بودن و رستم و سهراب و تهمینه و اسفندیار هیچ کجا نبوده.

به ناگهان، ایرانیت اما ظاهر می‌شود: در فیلم‌هایی که میسازند، در تبلیغات شهری، ... چرا؟ چون جامعه را به وجد می‌آورد. آن خطابه‌های دیگر، برای بسیاری بخش‌های جامعه جذابیت که ندارد هیچ، دافعه آورده.

همنوایی با جامعه، تنها به وقت اضطرار.

@raahiane

#دیدن/#عرف_ستیزی/#حافظه

راهیانه

15 Oct, 10:37


مجموعه درس‌گفتارهای پیرامون مفهوم "نهاد" در جامعه‌شناسی


مدرس: مهدی سلیمانیه
به صورت آنلاین، حضوری و آفلاین
آکادمی شمسه
لینک ثبت‌نام و اطلاعات بیشتر:
https://academyshamseh.com/product/institution/