لیمو تلخ @limoooootalkh Channel on Telegram

لیمو تلخ

@limoooootalkh


لیموشیرین وقتی تلخ میشه یجوری تلخ میشه ک آدم باورش نمیشه تا یکم قبل تر شیرین بوده
همینطور آدم ها هم.

ترم آخر دندانپزشکی🦷
مدرس کره ای🎐
مدرس بافتنی🧶
ناظر دقیق جزئیات زندگی
علاقمند به هنر🌻

هنر:
https://t.me/thelemonart
شعر:
https://t.me/ghafieoghalam

لیمو تلخ (Persian)

لیمو تلخ یک کانال تلگرامی جذاب و متنوع است که شیرینی و تلخی زندگی را در قالب مطالب هنری و ادبی با هم ترکیب کرده است. هر روز با محتوای جدید، این کانال شما را به دنیایی از زیبایی و احساسات عمیق دعوت می‌کند. اگر به هنر و شعر علاقه‌مند هستید، بدون شک لیمو تلخ گزینه‌ی بسیار مناسبی برای شماست. افرادی مانند ترم آخر دندانپزشکی، مدرسان کره ای، مدرسان بافتنی، ناظران جزئیات زندگی و علاقمندان به هنر در این کانال گرد هم آمده‌اند تا تجربیات، دیدگاه‌ها و آثار خود را به اشتراک بگذارند. برای عضویت در کانال هنری لیمو تلخ و دسترسی به محتواهای فوق‌العاده، به لینک زیر مراجعه کنید: https://t.me/thelemonart

لیمو تلخ

31 Jan, 15:42


امروز خیلی جمعه ست.
یک جمعه ی واقعی.

لیمو تلخ

31 Jan, 10:11


سکه ولنتاین دقیقا همینه که توی این عکسه، البته با قیمت یک سوم.
جزئیاتش تو عکس من مشخص نیست.

لیمو تلخ

31 Jan, 10:07


پک شماره یک

یک سکه ی ولنتاین + 2 گل قلبی + یک زوج آغوش + یک سبد قلبی + یک خرس کوچک + یک کارت پستال دست ساز با نامه ی دست نویس (این سوپرایزشه، عکس نمیذارم ازش) توی این پکه.

قیمت جدا جداش 248 میشه و میتونین تو کانال لمونآرت ببینین با جزئیات بیشتر ولی اگر بصورت پک تهیه کنید با ارسال رایگان با 200 میتونین ثبت سفارش کنید.

+رنگ بندی با خودتونه و میتونین تغییرش بدین.

+میدونین که هر لحظه ممکنه کد اخلاق بیاد و وارد پروسه دفاع بشم، زان رو تعداد زیادی نمیتونم سفارش بگیرم و محدوده.

@leemoonart

لیمو تلخ

31 Jan, 09:59


در ادامه ی استقبالتون از پک های شمع کریسمس و یلدا، میخام از پک اول ولنتاین رونمایی کنم.
پک دوم هنوز قالب هاش نرسیده 🙄

لیمو تلخ

30 Jan, 21:21


راستی
اینکه 7 سال از گواهینامم میگذره و هنوز رانندگی نمیکنم، هنوزم مثل قبل دلم رو میشکنونه.

لیمو تلخ

30 Jan, 21:13


یک.
دوره ی کار با روتاری ثبت نام کردم. اولین دوره ی آفیشالم در حیطه دندانپزشکی.

دو.
شنبه ها 1 تا 2 خیاطی داشتم و 2 تا 4 آشپزی.حالا خیاطی کلاسش رو انداخته 2 تا 3 و باز همه زندگی من بهم ریخت.

سه.
هنوز پالتو رو نشکافتم. وقت نکردم درواقع.
از طرفی میخوام حتما به مرحله پرو برسه شنبه ببرم نشون بدم و زودی تمومش کنم برم آشپزی.

چهار.
شنبه باید برم دانشگاه از اساتید، ادیت های پایان نامه رو بگیرم. کم کم دارم میترسم اگه این مرحله هم بگذره و کد نیاد.

پنج.
سه تا سفارش (شمع و بافتنی) در دست کار دارم اما از طرفی باید تا نهایتا دوشنبه آینده سفارش های پک ولنتاین رو ببندم چون تایم پستش هم طول میکشه.
دو تا از بیس های قلبیم هنوز نرسیده و اعصابم خورده میترسم دیر بشه.

شش.
هنوز چشم پزشکی نرفتم.

هفت.
زیرزمین واقعا شبیه آشیونه ی کولی هاست اما وقت نمیکنم تمیز کنم. درواقع هیچ کاری نمیکنم اما وقت هم ندارم.

هشت.
یادم باشه 15 ام باید برم دوز سوم واکسن گارداسیلم رو بزنم.

نه.
این روزا تقریبا هیچ اتفاق خوبی جز کشک شور، تو زندگیم جریان نداره البته که همون یدونه، تا ابد کافیه.

لیمو تلخ

29 Jan, 15:58


عکسش رو برای استاد فرستادم.
گفت : کامل بشکاف.

لیمو تلخ

29 Jan, 12:42


امروز یک قدم به دفاع نزدیک تر شدم. همه امضاها رو گرفتم.
با چه هزینه ای؟

گم کردن کیف مدارک شامل تمام کارتهای بانکی و کارت ملی و کارت دانشجویی و از همه مهم تر کارتی که کشک شور بهم داده بود و اونجا بود.

حدود 7 ساعت زمان گذاشتن در دانشکده

از دست دادن کلاس خیاطی

120 هزار تومن پرینت مجدد پایان نامه چون پرینتر خودم صبح آتیش گرفت
80 تومن اسنپ
50 تومن پرینت واحد ها و وارد کردن نمرات
200 تومن ناهار
60 تومن آبونمان؟!

اره دیگه اینجوریا.
دیگه فقط بشینیم به در نگاه کنیم تا کد اخلاق بیاد.

لیمو تلخ

29 Jan, 12:39


I graduated from life
But STILL not from university.

لیمو تلخ

29 Jan, 09:03


ایشالا آخرین ناهاری باشه که تو این لجنزار میخورم.

لیمو تلخ

29 Jan, 08:51


کدوماتون پایین چنل، سمت راست یدونه علامت کادو دارید؟
وال بزنین 😂

لیمو تلخ

29 Jan, 08:50


سرعت دخل و خرج من🤌

لیمو تلخ

29 Jan, 06:25


یکم دیگه این پروسه ی پایان نامه اذیتم کنه خودمم باید تو کیفم سیگار بذارم.

لیمو تلخ

29 Jan, 06:24


پاکت سیگار اسنپ ها توی اون کابینت های بالا و پایین ضبط هم خیلی اذیت و ناراحتم میکنه. غصه میخورم در واقع.

لیمو تلخ

29 Jan, 06:23


امروز میخواستم قبل از دانشگاه پایان نامم رو خونه پرینت بگیرم. به محض اینکه زدم توی برق و روشنش کردم یه سری صدای عجیب غریب کرد که من توجهی نکردم بهش.
بعد دکمه ی پرینت رو که زدم دیدم داره از پشتش جرقه میزنه و دود بلند میشه. نارنجی آتیش رو دیدم کاملا. حالا دقیقا پشت پرینتر هم پرده س.
اصلا نفهمیدم چجوری از برق کشیدمش بیرون و مامانمو صدا زدم...
هنوز قلبم تند تند میزنه.

لیمو تلخ

29 Jan, 06:21


نود درصد اسنپ هایی که به مقصد دانشگاه میگیرم، راننده خودش دانشجوی اونجا بوده. قلبم میشکنه.
همیشه ام میپرسن چی میخونی؟ یکی دوبار راستش رو گفتم بعد دیدم خیلی جو بدی شد، الان دیگه هر دفعه یه چیزی میگم برای تنوع.

لیمو تلخ

19 Jan, 09:10


-چرا آدم بزرگ ها باید کار کنند؟
+آدم بزرگ ها برای به دست آوردن پول کار می‌کنند، اما اگر کسی کار مورد علاقه اش را پیدا کند، فقط برای پول کار نمی‌کند.

لیمو تلخ

19 Jan, 09:09


بعد از من، خواهرام خیلی باهاش بدرفتاری کردن و یکم از هم ترکیده. امروز تو قفسه ی خواهر کوچیکه چشمم بهش خورد، برش داشتم و نگاهش کردم.
تصمیم گرفتم ببرمش صحافی، تر و تمیزش کنم و اگر روزی بچه ای داشتم، بهش هدیه بدمش، یادگاری از تنها کتابی که "با تمام وجود" میخواستمش.

لیمو تلخ

19 Jan, 09:07


وقتی من شش سالم بود، یه برنامه کودک بود که کتاب معرفی می‌کرد. یادمه یه روز یه کتابی نشون داد که توش به یه عالمه سوال جواب داده بود. نقاشی های داخلش هم خیلی خوشگل بود. اون موقع هنوز سواد نداشتم و خانومه گفت اسم این کتاب، "پاسخ به چراغ های من" عه.
بابام که سر کار اومد بهش گفتم تو رو خدا کتاب پاسخ به چراغ های منو برام بخر.
اون موقع ها هر وقت مریض میشدم (زیاد پیش میومد) و آمپول میزدم، جایزه میرفتیم از کتابفروشی بغل درمونگاه کتاب می‌خریدیم.
هی هر چی مریض شدم رفتیم و سراغ این کتاب رو گرفتیم و نداشتن.
تا اینکه یه روز بابام اومد خونه و این کتاب دستش بود. گفت اسمش بوده "پاسخ به چراهای من"!
کل کلاس اول ذوق داشتم با سواد بشم و بشینم اینو بخونم. یه عالمه کتاب قصه هم داشتم، اما این برام خیلی خاص و با کلاس بود.
با خوندن این کتاب، به کتاب های علمی علاقه مند شدم و بابام یه عالمه کتاب های بیشتر علمی کودک و نوجوان برام امانت آورد از مدرسه.
فکر میکنم این کتاب، بیس علمی منو ساخت و منو به درس خوندن علاقه مند کرد.
از طرفی تنها کتابی بود که واقعا از همه ی وجودم دنبالش بودم و به در و دیوار میزدم خودمو که پیداش کنم

لیمو تلخ

19 Jan, 07:23


نفرین آمون بر آموزش دانشکده.
نفرین آمون بر قسمت اداری.

لیمو تلخ

18 Jan, 18:02


احساس میکنم هیزم توی شومینه م و اگر منم خاموش و سرد بشم، دیگه جز تاریکی مطلق چیزی نمیمونه.

لیمو تلخ

18 Jan, 18:01


یه وقتایی خیلی خسته و اندوهگینم اما مجالی برای بروزش ندارم. خیلی وقتا.

لیمو تلخ

18 Jan, 11:19


حاضرم فرمول ماندگاری عطر اقاجونم رو به شنل بفروشم.

لیمو تلخ

18 Jan, 11:08


چند روز پیش مامانم اینا رفتن خونه ی اقاجونم، و اقاجونم از سر علاقه یکی از شدیدترین عطر مشهدی های موجودشو پیس پیس زده به اینا.
حالا اون روسری مامانم رو یک روز کامل گذاشتیم تو حیاط که بوش بپره و بعد گذاشتیم تو کشو.
امروز من یه شال برداشتم از اون کشو و آنچنان بویی میده که نگم.
امروز سر هر کلاسی رفتم همه صلوات فرستادن گفتن بوی گلاب محمدی میاد:)))

لیمو تلخ

18 Jan, 08:20


تا ابد، موم عسلی >>>

لیمو تلخ

18 Jan, 07:10


کوچولوهای خوش رنگ و لعابم

لیمو تلخ

18 Jan, 07:05


بعد مثلا فرض کن داشتی با یکی حرف میزدی می‌دیدی راه تنفسش بسته شده و داره میمیره. زنگ میزدی اورژانس، می‌فهمیدی نه بابا چیزیش نیس که، داشته می‌گفته خخخخخ.

لیمو تلخ

18 Jan, 07:04


بعد حالا قبل تر اون یه چیزی مد شده بود به اسم خخخخخخخخ.
بعد مردم نمیدونستن این فقط در حد نگارشیه، توی لفظ هم یهو میگفتن "خخخخخخخخ".
میگن توی اون برهه خراش حنجره خیلی شایع بوده.

لیمو تلخ

18 Jan, 07:02


داری میری؟
پَ نَ پَ، دارم میام.
ههههههه

لیمو تلخ

18 Jan, 07:00


شماها یادتون نمیاد اما یه زمانی بود که "پَ نَ پَ" مد شده بود و یه سری کتاب هایی چاپ میشد به اسم جوک های پَ نَ پَ.

لیمو تلخ

18 Jan, 03:48


من قبلا هم خیلی شنیده بودم که خودت رو با کسی مقایسه نکن، و بابتش انرژی میذاشتم تا این کار رو نکنم.
اما این چند سال اخیر که کلا فرمون رو دادم دست "من واقعی" درونم و دارم مسیر شخصی خودم رو میرم دیگه اصلا مقایسه معنایی نداره.
انگار آدم وقتی درگیر مقایسه ست که تو مسیریه که مال اون نیست، وگرنه هر وقت تو مسیر خودت باشی اینقدر حالت باهاش خوبه که اصلا نمیری چک کنی ببینی بقیه کجان و چیکار میکنن و تو کجایی، جلوتری یا عقب تر.
دیگه جلو یا عقب بودن معنایی نداره، کم یا زیاد معنی نداره، فقط حواست به خودته و همین قدمی که الان داری برمیداری.

لیمو تلخ

17 Jan, 17:46


اعتراف :
من صرفا با تکیه بر این قضیه که امتحانات پایان ترم عربی غیر حضوریه دارم ترم هارو پاس میکنم. الان ترم نه هستم اما حس میکنم سوادم در حد ترم سه باشه.

لیمو تلخ

17 Jan, 17:10


#داستانک

دست های مردد پسر، مدام من را با شمع اکلیلی بنفش بالا پایین می‌کرد. صدای قولنج کمرم از بسته شنیده می‌شد.بلاخره اکلیل های قرمزم چشمش را گرفت و من را به پیشخوان برد.
می‌دانستم که به مسلخ میروم. برای یک شمع، خریده شدن یعنی مرگ. ناراحت نبودم و نیستم. لطفی در زندگی درون یک تابوت مقوایی طلق دار دائما آویزان از مغازه ی تزئینات نیست. فقط میخواستم بدانم کجا تمام میشوم. تا اینکه من را از تابوت تلقی ام باز کرد و تا کمر توی خامه های کیک تک نفره ای فرو کرد.
دقایقی منتظر ماندیم تا دختری با موهای فر مشکی آمد و با ذوق دهانش را گرفت.
حالا اینجا ایستاده ام تا پسر فندک را روشن کند. احساس میکنم حرارت آتش به سرم نزدیک میشود. مرگ من شروع شده و به سختی از بین اشک های مذابم می بینم که رنگ رژ دختر همرنگ من است.پس برای این بود که از شمع اکلیلی بنفش، برده بودم! میسوزم و به لبخند دختر نگاه میکنم که هر لحظه بزرگتر می‌شود و به این فکر میکنم که سوختن برای عشق، نهایت رستگاری برای یک شمع است.

لیمو تلخ

14 Jan, 21:17


به صحنه ای که میخواستم رسیدم!
کیک و شمع و لباس تولدم رو خودم درست کردم.
هرچند کمی متفاوت شد در نهایت.

لیمو تلخ

14 Jan, 21:14


26 سالگی،برای من سال "ما را به سخت جانی خود این گمان نبود" بود.
درسم تموم شد و طبق محاسباتم باید دفاع هم میکردم اما اون رفت تو لیست هایلایت های 27 سالگی.
امسال یکم بیشتر تو پژوهش قد کشیدم،المپیاد رو برگزیده شدم،تو ایده های نوآورانه اول شدم،با مامانم سفر مجردی رفتیم دزفول،رئیس دانشگاه شخصا اومد دم در دانشکده بهم گل داد،اسمم رو جاهایی دیدم که فکرشم نمیکردم،توی دانشکده، توی دانشگاه،توی سایت ها...
یک ترم از هم ورودی هام دیرتر شد دفاعم،اما توی این فاصله ای که افتاد،چیزای زیادی یاد گرفتم.آشپزی و شمع یاد گرفتم،رزین یاد گرفتم، خیاطی رو ادامه دادم،قالب سازی یاد گرفتم،سنگ مصنوعی‌ یاد گرفتم،یکم خط نوشتن با نی رو تمرین کردم،دوباره کلاس نویسندگی نوشتم،دوره های آموزشیم رو یکم گسترش دادم،کلاس های کره ایم رو بزرگتر کردم،یک سریال فوق‌العاده دیدم، چندتا سفر تنها رفتم،به تراپی سلامی دوباره دادم و عربی رو با همه ی سختیش،تو برنامم نگه داشتم.
خیلی چیزها هم رها شد.پاپیه ماشه رفت،خط رو نشد ادامه بدم،حتی یک نت هم سنتور نزدم، آبرنگ رو نشد تو برنامم نگه دارم،کتاب خیلی کم خوندم
و غمگین ترین،سوت و کورترین و تنهاترین تولدم رو تجربه کردم

لیمو تلخ

14 Jan, 20:56


لیمویِ 🍋عزیزم
الگوی همیشگی من
خوشحالم از زمان کنکور تا الان که چند ترمی تا پایان درسم مونده میشناسمت و همیشه باعث بروز ذوقهایی که درونم بود و خودم خبر نداشتم ازشون شدی
تولدت مبارک دخترِ هنرمندِ خوش ذوقِ مهربون❤️🥰

لیمو تلخ

14 Jan, 20:56


من همیشه از مناسبت‌ها جا می‌مونم در جریانید دیگه؟😁
حالا تولد همای قشنگم بوده که من واقعا دیوونه همینم که خود خودشه😍همای عزیز تولدت مبارک.❤️

بعدیش هم مریم عزیزمه که این دختر اونقدر خفن و خوش قلب و مهربونه که خیلی خوشحالم باهاش آشنا شدم😌لباس‌های زیبایی هم ارائه میده بهمون تو ماهی. مریم گلی تولدت مبارک❤️

و اما در آخر لیموی عزیزم که تولدش برای من یادآور کلی حس خوبه که تو تولد لیمو جونمون برام اتفاق افتاده😍خانم لیموی هنرمند و مصداق بارز هر انگشت یک هنر تولدت مبارک❤️

لیمو تلخ

14 Jan, 20:55


لیمو با تلاش، خلاقیت، سلیقه و پشتکارش تو ذهنم نقش بسته. دختر هنرمند و قشنگ دی ماهی، تولدت مبارک🤍🎊🍋

لیمو تلخ

14 Jan, 20:55


تولدت مبارک لیموی قشنگ ِ نآب باغ زندگی ...

لیمو تلخ

14 Jan, 20:55


خانم لیموی نازنینم🍋
من نقاشی خط رو با شجاعتی که تو بهم دادی شروع کردم.
خیلی دوست دارم و تولدت مبارک🎂♥️

لیمو تلخ

14 Jan, 20:55


لیمو ؛
تو نمونه‌ی زندگی هنرمندانه‌ای برای من.
قشنگ، ظریف، با لطافت و عمیق🌱
تولدت مبارک♥️🩷

لیمو تلخ

14 Jan, 20:55


تولدتون مبارک خانم لیموی هنرمند و مهربون❤️🌻

لیمو تلخ

14 Jan, 18:34


میگه دیوونه شدی؟ فردا میریم یه کیک خوشگل می‌خریم. اصلا اونم نمیخای، یکی دیگه درست میکنی.
نمیدونن it's not about the cake.

لیمو تلخ

14 Jan, 18:28


اشکام داره همینجوری میریزه و دست خودم نیست.

لیمو تلخ

14 Jan, 18:27


خیلی خوشگل شده بود. و پر پف. و همونی که میخاستم. حتی فرصت نشد ازش عکس بگیرم.

لیمو تلخ

14 Jan, 18:26


خستگی هزاران سال موند به بدنم.

لیمو تلخ

14 Jan, 17:03


دست به کار بشیم 👩‍🍳

لیمو تلخ

14 Jan, 15:27


امروز با بچه های کلاس کره ای سطح A2، داستان غازی که تخم طلا میذاشت رو خوندیم. ذوق میکنم وقتی میبینم اینهمه پیشرفت کردن🩵

لیمو تلخ

14 Jan, 12:54


چیزای بی اهمیت نشونتون بدم؟

سال کنکور که میرفتم کتابخونه، گوشی نداشتم. واسه استراحت، یه کاغذ آچار میذاشتم و نقاشی میکشیدم:) یه پوشه ی گنده نقاشی جمع شده بود که فقط چندتاش رو یادگاری نگه داشتم.
اونم فک کنم دوازده سال و اینام بود، با لباس کوردی لیمویی :)

لیمو تلخ

14 Jan, 12:38


جمع کردن وسایلم تموم نمیشه و هی داره میزایه
تا فردا وسط اینام🫡

لیمو تلخ

14 Jan, 12:36


هیچ کجای این کره ی لاجوردی برای ما امن تر از دیگری نیست، حتی اگر آسمان چشم هم را ابری کرده باشیم.

لیمو تلخ

14 Jan, 12:34


قبلنا به تقلید از کتاب‌ چهل نامه ی کوتاه به همسرم، منم نامه های کوتاه می‌نوشتم.
امروز یک برگش رو پیدا کردم.
جالب بود:)

لیمو تلخ

14 Jan, 11:53


تمام شمع هایی که قبلا ساختم یه طرف، شمع هایی که دارم با قالب های خودم ساز میگیرم، شش طرف.

لیمو تلخ

04 Jan, 17:01


خیلی مثبت هجدهه. نمیدونم اصلا چجوری باید بنویسمش:))

لیمو تلخ

04 Jan, 11:31


اون مسئولی که کار من بهش گیره قراردادش تا اخر آذر بوده و فقط پرونده های تا اون موقع رو بررسی کرده
حالا من کی ثبت کردم؟ سه دی!
حالا میگم مسئول جدید کدوم گوریه؟ میگن قراردادش از یک بهمن شروع میشه :))

میگم ینی دی ماه این سِمَت کاملا خالیه؟ میخنده میگه بله دیگه :)))
رو آب بخندی الهی

لیمو تلخ

04 Jan, 11:28


میگم من باید تا آخر دی دفاع کنم. میگه چه عجله ایه تشریف داشته باشید ما میخایم بیشتر از حضورتون استفاده کنیم و برای دانشکده افتخار بیافرینید.

برو از حضور عمه ت استفاده کن به من چیکار داری:///

لیمو تلخ

04 Jan, 11:23


مرتیکه ی نمک، موقع رفتن برگشته میگه خانم دکتر به رزیدنتی فکر می‌کنید؟ ان شالله بازم تشریف بیارید همینجا.

من فقط به احداث دستشویی عمومی در دفتر تو فکر میکنم نفهم.

لیمو تلخ

04 Jan, 11:20


برگشتم خونه با چشمای باد کرده
مامانم میگه چی شد؟
میگم هیچی درست نشد فقط کلی گریه کردم.
دراومده میگه اشکال نداره مامان لاقل سبک شدی:)))

انگار رفتم پیش دوست صمیمیم درد و دل کردم گریه کردم مثلا. زن من رفتم جلوی یه عالمه آدم سیبیلو گریه کردم:/

لیمو تلخ

04 Jan, 09:22


تلخ و بی ثمر گذشت. As always.

لیمو تلخ

04 Jan, 07:05


یه عالمه دستمال برداشتم از خونه، چون دارم میرم دانشگاه و میدونم قراره کلی اشکم رو دربیارن.

لیمو تلخ

04 Jan, 06:58


اسنپ امروز

لیمو تلخ

04 Jan, 05:21


عجالتا امروز رو غصه بخورم ببینم فردا چه خبره.

لیمو تلخ

03 Jan, 09:12


به تازگی شروع کردم به خوندن کتاب سندبادنامه. تا اینجاش قشنگ بوده، اگه تا آخر نظرم همین موند، میام اینجا بصورت داستانی با نثر روان می‌نویسمش :)

لیمو تلخ

03 Jan, 08:19


کلاس جدید ثبت نام کردم و در نتیجه سرچ های جدید هم داریم 😌

لیمو تلخ

03 Jan, 08:17


حالا روند کنترل خرید من اینه که هر وقت حس میکنم دارم ولخرجی میکنم، زنگ میزنم به کشک شور و میگم منو سر عقل بیار که نخرم. بعد اونم مثلا کلی دلیل میاره که خب الان تو اینو نیاز نداری و نخر.
بعد من شروع میکنم با بغض میگم اخه خیلی دوستش دارمممم
بعد دیگه اونم میگه فدای سرت اصلا دوتا بخر:)))))

لیمو تلخ

03 Jan, 06:38


فرق قبل از بیست سالگی با بعدش اینه که، قبلش حس میکنی میدونی چی میخای و چی برات خوبه، همونو آرزو میکنی
بعدش اینجوریه که آرزوت فقط میشه در مسیر درست در جای درست در وقت درست بودن.

لیمو تلخ

02 Jan, 18:43


اخه پارچه هاش خیلی خوشگل بود🥲

لیمو تلخ

02 Jan, 18:42


درحالی‌که شونصد و چهل و هشت تا کار خیاطی نیمه تمام دارم، دوباره امروز مبلغ زیادی پارچه خریدم🥂

واقعا من صلاحیت خرید ندارم. بسیار مصرف گرا و بی اولویت.

لیمو تلخ

02 Jan, 17:56


دیگه اگه گیفت نامزدی و عروسی هم سفارش بگیرم، میشه گفت همه ی انواع گیفت هارو امتحان کردم😌

بدویین عروسی کنین ببینم🤨

لیمو تلخ

02 Jan, 17:51


این کوچولوها قراره لبخند بشن برن بشینن روی لب یک خانواده که به تازگی صاحب یه دختر کوچولوی ناز شدن🩵

موقع ضبط ویدیو برق رفته بود و نور کم بود اما هنوزم پر از قشنگی و حس خوبه برام🌱

لیمو تلخ

02 Jan, 16:12


۱۰ روز دیگه تا تولدم مونده. 😱 بهترین کادوهایی که می‌تونید بهم بدید تماشا و لایک کردن ویدیوهای یوتیوبمه و کامنت گذاشتن. (مشتاق انتقادهاتونم هستم.) در درجه اول هم که سابسکرایب کنید حتما. 🥺 خیلی خوشحال می‌شم بدونم از بین این ویدیوهای بلندی که گذاشتم کدومشون رو بیشتر از همه دوست داشتید. می‌تونید لینکش رو هم توی کانالتون برای بقیه بذارید. 🥹❤️

لیمو تلخ

02 Jan, 08:42


از دنیای فنقلی شمع...

لیمو تلخ

02 Jan, 07:49


داشتم از خواهرم زبان می‌پرسیدم. من انگلیسی کلمات رو میگفتم و اون میگفت چی میشه معنیش.
بعد رسیدم به "quiet"
دیدم میگه: میشه دست تو دماغ کردن!
گفتم ها؟ ینی چییییی. میشه ساکت!
میگه نه دیگه اینه ها، دستش تو دماغشه، یعنی دست تو دماغ کردن :))

لیمو تلخ

02 Jan, 07:39


از قلب من، به دستای شما 🌱

لیمو تلخ

02 Jan, 07:37


🥹🩵

لیمو تلخ

02 Jan, 07:35


از ادامه زحماتی که به دکتر لیموجان ماشآءاله هنرمند این چند ماه داده بودم

ماشآءاله همراهان هنرمند کم نیستین .. هزار ماشآءاله به همگیتون و الهی کسب و کار همگی پر خیر و برکت باشه ان‌شآءاله
🥹😇🕊🩵


#پیشنهاد #معرفی #هنر رزین و دفتر دستساز و شمع‌سازی و بافت
#روزنگار
سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳

@KpKBahar

لیمو تلخ

02 Jan, 07:35


صبح امروز ما با این شمع‌های خوشگل و با کیفیت لیمو بخیر شد 😍
گیفت میشن و با بسته‌های قشنگتون میان پیشتون🦌❄️🎄

لیمو تلخ

26 Dec, 18:32


امروز که از دانشگاه برمی‌گشتم، فکر میکردم دیگه امروز نمیتونه بیش از این قشنگ باشه.
تا اینکه یک خانم فوق مهربون، لطف کردن اینهمه راه اومدن و اینقدر لطف و محبت کردن بهم.
قشنگ ترین شبی که میتونین توی یک شهر کاملا ناآشنا ، تجربه کنید...
اینقدر ذوق کردم اصلا نمیدونم چی بگم...

میدونین که من چقدر کشته مرده ی چیزای دست سازم؟ و اون قاب ها و اون خطاطی دست‌سازه...
فعلا تا صبح میخام نگاهشون کنم و لبخند کش دااااار بزنم...

لیمو تلخ

26 Dec, 17:40


این کسی نیست که داره میره قطب،
کسیه که اردوگاهش در فضای بازه و آماده شده، منتظر نشسته که یکی از شما عزیزان که قراره بیاد دم اردوگاه رو ببینه، کیف کنه:))

لیمو تلخ

26 Dec, 17:06


امروز رو مهمون دانشگاه علوم پزشکی دزفول بودم واسه سخنرانی و جشنواره ی ایده های برتر.
تا قبلش فکر میکردم از علوم پزشکی بدم میاد الان فهمیدم از ادا بدم میومده.
چون بچه های اینجا اینقدر ساده و صمیمی بودن که توی همین چند ساعت پنج شش تا شماره جدید بینمون رد و بدل شد و موقع خداحافظی بغل های گرم داشتیم...
تف تو ادا بچه ها. تف.

لیمو تلخ

26 Dec, 01:40


متاسفانه تاریکه و فحش توی چشم هام و چشم غره های معروفم رو نمیتونم درست منتقل کنم.

لیمو تلخ

26 Dec, 01:37


از ساعت 11 شب، برنامه همینه تا الان

لیمو تلخ

26 Dec, 01:36


از لحظه ای که سوار این اتوبوس لعنتی شدم، صندلی تکی کنارم با صندلی دوتایی پشت سرم دارن یه بند به زبان لری حرف میزنن.
حالا چون نمیفهمم چی میگن باعث میشه تبدیل بشه به صدای پس زمینه، اما اخه مگه مردها هم میتونن اینهمه حرف بزنن؟
مرد حسابی تمام زندگیت رو تعریف کردی، رها کن دیگه اه.

لیمو تلخ

25 Dec, 20:59


خواهرم اون پستی که تو سایت بهشت زهرا، میشد گریه کن خرید رو دیده،
بعد میگه من میخام یه استارت آپ راه بندازم.
میگم چی؟
میگه اونایی که تو عروسی هاشون کسیو ندارن برقصه، میتونن منو استخدام کنن تا در جایگاه خانواده ی درجه ی یک، برم برقصم مجلس گرم بشه:))

لیمو تلخ

25 Dec, 20:52


صبا از همینجا بوس بهت
آخه ببینین چی سازونده ... 😭🩵

لیمو تلخ

25 Dec, 17:10


عرضم به حضورتون که،
من دارم می آیم دزفول:)
هم بیاین جاهای دیدنیشو بهم معرفی کنین، هم بگین پنجشنبه عصر چیکاره این اگه هستین که همو ببینیم 😌

لیمو تلخ

25 Dec, 14:25


مجموعه ی آموزشی لیمو رو حال کردید؟ 😎

لیمو تلخ

25 Dec, 14:20


خب اینم جغد همیشه خوابِ اتاقمممم..😁🦉

اینو خیلی وقت بود بافته بودم فقط اجزاش رو سرهم نکرده بودم و جالبه بدونین برای من جذاب ترین قسمت اتفاقا همین دوختن اجزای مختلف به بدنه ی اصلیه🥹
تازهههه بالاشو یجوری وصل کردم قابلیت تکون خوردن داررره دلتون بکشه 😂😌

تحت نظر مجموعه ی آموزشی لیموووخانم هنرمند🌱

لیمو تلخ

24 Dec, 05:52


من فن این هشتگ #سه_هزار_دانستنی_از_کنارش از کانال سارام.واقعا از هر دری سخنی اما کماکان جذاب.

لیمو تلخ

24 Dec, 05:51


حالا که این‌قدر به موس‌موس خندیدین، بذارین یه چیز مشابه براتون تعریف کنم. 😁

در زبان ژاپنی یه سری پس‌وند احترام وجود داره، که کاربردشون بسته به جنسیت شخص و مقامش پیشِ گوینده تعیین می‌شه.
از این بین، یه سری پس‌وند‌ها برای وقتیه که اون شخص رابطه صمیمی با گوینده داره، و هم‌تراز یا پایین‌تر از اونه. مثلا هم‌کلاسی مدرسه، یا خواهر برادر کوچیک‌تر. اگر اون شخص دختر باشه، پس‌وند «چان» می‌گیره. مثلا «سارا-چان». ولی اگر پسر باشه، پس‌وند کون می‌گیره. مثلا «کاکرو-کون».

دفعه بعدی که تصمیم گرفتین برای بچه‌های فامیل فوتبالیست‌ها رو به زبان اصلی پخش کنین، این رو یادتون باشه.😬

#سه_هزار_دانستنی_از_کنارش

لیمو تلخ

24 Dec, 05:43


دوره ی جدید میخام بسازم :
کراشت رو با فینگرفود جذب کن.

لیمو تلخ

24 Dec, 05:40


کشک شور من
تو فکر کنم معده نداری نه؟
من مستقیم وارد قلبت شدم:)

لیمو تلخ

24 Dec, 05:38


سخنان استاد :
راه ورود به قلب مردا، از معدشون رد میشه :))

لیمو تلخ

24 Dec, 05:25


امیدوارم رول ژامبون سوخاری و مینی پیتزا و رولت ژامبون ارزش خواب عزیزم رو داشته باشه.

لیمو تلخ

14 Nov, 17:45


پنجشنبه ها روزای جالبیه
دوتا کلاس تدریس کره ای دارم و بعد با فاصله ی یک ربع، کلاس عربی دارم.
قشنگ صدای چرخ دنده های مغزم رو میشنوم که داره از هم میپاچه.

لیمو تلخ

14 Nov, 11:17


سهم زبان پنجشنبه 🌱
سطح مبتدی تا متوسط

لیمو تلخ

14 Nov, 10:02


الهه ی کتلت هستم در یونان باستان🤌

لیمو تلخ

14 Nov, 07:40


مرو راهی که پایت را ببندند...

لیمو تلخ

13 Nov, 20:10


سطح پیگیریم >>

لیمو تلخ

13 Nov, 20:00


به بابام هم گفتم بره تو پرونده ی بچه های مدرسه نگاه کنه مامان بابای دندونپزشک پیدا کنه برام:))
بصورت مویرگی دارم در سطح شهر پخش میشم :))

لیمو تلخ

13 Nov, 19:59


تو رو خدا یادتون بمونه که مخترع گیفت پرسشنامه، من بودم:))

لیمو تلخ

13 Nov, 19:54


فهمیدم چیکار کنم.
بیست سی تا شمع دندونی آماده میکنم میزنم زیر بغلم میرم دانشگاه.
پرسشنامه رو بین رزیدنت ها پخش میکنم و برای تشکر نفری یدونه گیفت میدم

لیمو تلخ

13 Nov, 19:35


پرسشنامه م رو برای 25 نفر در پی وی فرستادم و التماس کردم که جواب بدن.
من فکر میکردم از آشناها آدم بخواد آسونه، اما اگه اینا اینقدر سخت بود، چجوری برم از غریبه ها بخوام😭

لیمو تلخ

13 Nov, 18:26


ماه جدید داره میاد و لیمو خانوم باز جیبشو خالی کرده و کلاس جدید ثبت نام کرده 🥂

لیمو تلخ

13 Nov, 07:07


سهم زبان چهارشنبه 🌱

لیمو تلخ

12 Nov, 20:27


‌ ‌ ‌‌‌ ‌
لیمو جونم من توی این همه سال بار‌ها همه چنل هایی که داشتم پاک کردم ولی همیشه یه چیزی در تو بوده که نتونستم لفت بدم، همیشه نشستم پای تک تک پیامات و با ذوق خوندمشون
از وقتی کلاس نهم بودپ تا الان که کنکوری هستم🥹❤️
خیلیی خوبی دختر، قدر خودتو بدون:)

لیمو تلخ

12 Nov, 19:45


خودم دوختمش🥹
تو باعث شدی برم خیاطی

لیمو تلخ

12 Nov, 19:02


بعد از مدتها، یکم خودم رو تحویل گرفتم امروز.

لیمو تلخ

12 Nov, 06:37


سهم زبان سه شنبه 🌱

لیمو تلخ

11 Nov, 19:50


یهو یادم نیارین سهم زبان امروز رو یادم رفته ها...

لیمو تلخ

11 Nov, 19:50


پست به خوبی و خوشی رسونده بود‌ش، چالشمون اما اون گل های زنبوری طبیعی خشک بود که تمامش پودر شده بود.
زان رو در سفارش های برون شهری، گل های ریز مصنوعی رو باید جایگزینشون کنم.
با ما همراه باشید.

لیمو تلخ

11 Nov, 14:10


داشتم شمع درست میکردم و استئاریک اسید هم روی اپن بود و خواهرم داشت انار دونه می‌کرد.
بعد از یک ربع دونه کردن، نمک زد و رفت نشست. منم داشتم وسایل رو از روی میزم جمع میکردم که خواهرم با اشاره به شیشه ی اسید گفت: این نمک نبود نه؟ چون من هر چی میخورم شور نیست...

هیچی دیگه همه رو ریخت. حالا کاری به اسیدی که خورد ندارم، دلم به حال اون دونه دونه هایی که با صبر و حوصله جدا کرده بود سوخت:))

لیمو تلخ

08 Nov, 21:27


امشب داشتم دنبال یه فایل توی سیومسیج تلگرام میگشتم و مجبور شدم برم حدودا دو سال قبل.
دیدم هفت هشت تا فایل اونجا دارم که متن و تفسیر مثنوی، هفت پیکر، تاریخ بلعمی، فیه ما فیه و اسرارنامه س.
زیرش نوشته بودم الان باید برم ارتو بخونم اما تابستون میام سراغتون!

آدم یه وقتا یاد‌ش میره چیا دوست داشته و این خیلی بده.

لیمو تلخ

08 Nov, 12:43


نصف لذت هر چیز، انتظاری است که برایش میکشی. ممکن است خیلی چیزها را به دست نیاوری، اما میتوانی از انتظار کشیدن برایشان لذت ببری...
می گویند آدم خوشبخت کسی است که انتظار هیچ چیزی را نمی کشد، چون در این صورت هرگز ناامید نمی شود. اما به نظر من انتظار نکشیدن بدتر از ناامید شدن است.

-آن شرلی در گرین گیبلز-

لیمو تلخ

08 Nov, 07:15


بعد با این ایدئولوژی های مثبت نگر، انتظار داریم سلامت روان هم داشته باشیم:))

لیمو تلخ

08 Nov, 07:13


مامان من این کارو میکنه ولی واسه اینه که اگه تصادف کردیم مردیم بقیه اومدن خونمون نگن وای چه زن کثیفی بوده😂💔

لیمو تلخ

08 Nov, 06:57


کتاب سفرم رو ببینید :)

لیمو تلخ

08 Nov, 05:33


مامان شما هم قبل سفر، خونه تکونی راه میندازه با توجیه اینکه اگه دزد اومد، نگه خونشون کثیف بود؟ یا فقط ما از این ایدئولوژی رنج می‌بریم؟

لیمو تلخ

07 Nov, 07:03


سهم زبان پنجشنبه 🌱

لیمو تلخ

06 Nov, 18:19


تلاش های شمعی امروز
امروز تصمیم گرفتم مناسب ترین باکس گل ممکن از نظرهزینه و در عین حال با حفظ زیبایی رو بسازم. نتیجه این شد.

لیمو تلخ

06 Nov, 16:58


یاد بگیر هر روز یه چیزی به خودت اضافه کنی، حتی در حد اینکه پرچم فلان کشور چجوریه؟ سازمان‌ملل چه زبان های رسمی ای داره؟ فلان کلمه تو انگلیسی ینی چی؟ فرق گل مینا و کوکب چیه؟
اصلا مهم نیست که چی، ولی هر روز یه چیزی اضافه کن به خودت.

لیمو تلخ

06 Nov, 16:52


بچه‌ها من تصمیم گرفتم مجددا سفارش عکاسی قبول کنم.
اگه مزون دارید، برای کالکشن لباس‌های پائیزه و زمستانتون و یا اگر خودتونید و یار، برای عاشقانه‌هاتون.
این‌ها چند نمونه از عکاسی‌ آخر من برای مزون غزاله است.
اگر دوست داشتید شرایط رو بدونید بهم پیام بدید.
@s_shirinfard
ممنون می‌شم فروارد کنید و کمکم کنید تا بعد از گذروندن روزهای سخت و طولانی، حالا مجددا از جام بلند بشم و عکاسی کنم.

لیمو تلخ

06 Nov, 12:40


لباس خریدن منو خوشحال می‌کرد. اما از وقتی خیاطی یاد گرفتم، پارچه خریدن بیشتر خوشحالم میکنه.
چون انگار مرحله به مرحله میری جلو. اول یه عالمه انتخاب داری تا طرح و رنگ دلخواه رو پیدا کنی. بعد هم میتونی اونجور که دلت میخاد درش بیاری
فقط مشکل اینه که اونجوری درنمیاد که اون فعلا موضوع بحث ما نیست 🫣

لیمو تلخ

06 Nov, 11:53


رنگها و طرح ها🩵

لیمو تلخ

06 Nov, 09:34


حالا این حرفارو ول کن. بریم کوکو شیرازی بپزیم.

لیمو تلخ

06 Nov, 09:34


ایرانی بودن واقعا تراژدیه.

لیمو تلخ

06 Nov, 09:33


ولی واقعا فک نکنم مردم هیچ کجای دنیا، مثل ما تن و بدنشون بلرزه که کی میخاد بشه رئیس جمهور آمریکا.

لیمو تلخ

06 Nov, 07:30


سهم زبان چهارشنبه 🌱

لیمو تلخ

05 Nov, 09:04


کمر بیزینس نوپام شکست

لیمو تلخ

05 Nov, 08:52


هزینه ی ارسال معمولی شد 100 تومن.
بزاق سگ تو سر تا پاشون کنن.

لیمو تلخ

05 Nov, 08:24


دارم میرم اولین گلدون شمعیم رو پست کنم ببینم چجوری میرسه در نهایت...
ویش می لاک

لیمو تلخ

05 Nov, 07:41


سهم زبان سه شنبه 🌱

لیمو تلخ

05 Nov, 07:40


بافتنی شبیه نور خورشید توی زمستونه. میری زیرش میشینی و حال میای...

لیمو تلخ

04 Nov, 07:31


سهم زبان دوشنبه 🌱

لیمو تلخ

03 Nov, 21:24


پیش به سوی اولین ها🩵

لیمو تلخ

03 Nov, 21:23


این اولین‌ها،
که گاهی نتیجه‌ی فوق‌العاده و گاهی هم نتایج خیلی بد و فاجعه‌باری در پی دارن،
همین اولین‌ها که توی یک خط توضیح می‌دیم که انجامشون دادیم، با همه‌ی کار‌های دیگه فرق دارن. پشت‌پرده‌‌ی این عکس و اغلب اولین‌ها بار‌ها جنگیدن با خودِ درون رو داره،
استفاده‌ی تمام و کمال از قدرت شجاعت و شهامت رو به همراه داره.
برای من اولین‌ها یعنی کنار گذاشتن ترس از شروع، جنگیدن با وحشت نشدن و نرسیدن و برای همینه که همیشه این اولین‌ها رو ستایش می‌کنم و به لیمو و تمام کسانی که آغازگر اولین‌ها هستن افتخار می‌کنم.

لیمو تلخ

03 Nov, 18:21


خوشمزه نبود زیاد:))

لیمو تلخ

03 Nov, 18:05


اولین کوکوی مرغی که پختیدم:)

لیمو تلخ

03 Nov, 07:39


Life's goal...

لیمو تلخ

03 Nov, 07:30


سهم زبان یکشنبه🌱

لیمو تلخ

02 Nov, 19:57


اینقدر متمرکز بود روی اینکه قیافه ش رو شبیه هدیه تهرانی کاریزماتیک کنه و با صدای اپراتورهای تلفن حرف بزنه، که سه چهار بار به آرنج گفت زانو.
خب مگه مجبوری زن:/

لیمو تلخ

02 Nov, 19:54


یه دختری هست که همیشه میره تو اون قسمتی که استاد حرکت میده مت اش رو پهن می‌کنه:/
ینی درستش اینه که استاد باشه، بقیه ردیف ها از بعد از استاد شروع ‌شه اما ایشون همیشه اونجاست.
بعد خیلی ام خودشو میگیره و یه ژست "وای من خیلی دست نیافتنی ام" یی داره و همش تو قیافه س. کلا یکبار هم ندیدم بخنده.
ینی حتی مثلا درجا زدن رو هم یجوری با ژست انجام میده انگار داره شنا سوئدی میره.
بعد یه کوچولو هم ریزه میزست و من هر وقت میخام در موردش غیبت کنم پیش مامان و عمم، جاکلیدی خطابش میکنم.


(بله، من، مامانم و عمم هم کلاسی هستیم)

بعد امروز وقتی وارد شدم دیدم عمم داره میخنده. گفتم چی شده؟ گفت امروز جاکلیدی قراره معلممون باشه:))

هیچی دیگه، وای که بدونین چه اداهایی...
بعد یه جیغ هایی میزد من نمیدونم این صدا اصلا چجوری از اون حجم، میتونست دربیاد.

خلاصه اخرش رفتم گفتم ببخشید دوشنبه استاد خودشون میان دیگه؟که گفت آره
به زبون نگفتم خداروشکر، اما مامان و عمم سوگند خوردن که توی چهرم با نستعلیق نوشته شده بود...

لیمو تلخ

02 Nov, 19:48


از آپدیت های پیلاتس هم بگم براتون؟

لیمو تلخ

02 Nov, 19:40


وقتی رسیدم خونه و داشتم تعریف میکردم، مامانم داشت اشک شوق می‌ریخت و بابام هم گفت باید زنگ بزنیم استان قدس رضوی تا نقاره هارو به صدا دربیارن :))

لیمو تلخ

02 Nov, 19:39


امروز تو کلاس آشپزی من اعلام کردم که پیاز دوست ندارم.
بعدش از اون نقطه به بعد، هر جا استاد میخواست پیاز رو به جایی اضافه کنه، من رو صدا میزد و می‌گفت تو باید بریزی.
فکر کنم این یک‌جور شکنجه محسوب بشه واقعا.
توجیهش هم این بود که وقتی خودت پیاز بریزی، میتونی بخوری. خیلی بنظر مسخره بود تا اینکه واقعا جواب داد و خودم اولین غذای پیاز دار در بیست سال اخیر زندگیم رو بدون مشکل خوردم.

لیمو تلخ

02 Nov, 07:18


سهم زبان شنبه 🌱

لیمو تلخ

01 Nov, 21:19


دچار پرحرفی عصبی شدم.

لیمو تلخ

25 Oct, 11:39


یکی از بچه های دوره ی جدید کره ای ( از صفر) کلاسش رو کنسل کرد و در نتیجه یک نفر جا داریم!
کلاس شنبه دوشنبه ها 6:30 تا 8 برگزار میشه، توی اسکایپ، و شهریه ی ده جلسه ش 400 هزارتومانه.
شروعش هم از دوشنبه ی آینده س.
اگر کسی خواست میتونه بپیونده:)

@leemoonart

لیمو تلخ

25 Oct, 08:24


تعداد بسیار کمی از روزها هست که از همون صبح که بیدار میشم، خوشحالم.
تعدادی از روزها هم هست که همون صبح که بیدار میشم، غمگینم.
اما بیشتر روزها اینجوریه که بیدار میشم و هم دلایل کافی دارم برای غمگین بودن، هم برای خوشحال بودن.
متاسفانه من غمگین بودن رو انتخاب می‌کنم.

لیمو تلخ

25 Oct, 08:06


Funkenzwanv svorstellung

خلسه ی آغازین تماشای آتش کمپ، در تاریکی شب.

| واژه نامه ی حزن های ناشناخته |

لیمو تلخ

24 Oct, 17:55


اگه آخرش حالمون خوب نشه چی ژوزه؟

لیمو تلخ

24 Oct, 06:44


Ozurie
اُزوری:
احساس سردرگمی میان زندگی ای که می‌خواهید و زندگی ای که دارید.

| واژه نامه ی حزن های ناشناخته |

لیمو تلخ

24 Oct, 06:29


سهم زبان پنجشنبه 🌱

لیمو تلخ

23 Oct, 20:47


اومدم با بک گراند تلاش های ناکامم در زمینه ی نوشتن این سرمشق، یه نکته ی شاید "بد نباشه بدونی" بگم.
ببین قلم، دوتا نوک داره. اون قسمت تیز که بلندتره و رو به بالاست رو بهش میگن سرِ وحشی. به اون قسمت تیز رو به پایین هم میگن اهلی.
و "زندگی"بیشترش با سر وحشی نوشته میشه:))

لیمو تلخ

23 Oct, 19:04


امشب بعد از یک عمر، در آبرنگ رو باز کردم:)

لیمو تلخ

23 Oct, 17:40


Trumspringa
ترومسپرینگا:
اشتیاق به رها کردن مسیر شغلی خود در پی داشتن یک زندگی ساده مثلاً نگهداری از مزرعه ای کوچک در زمینی در میانه جنگل، مراقبت از فانوس دریایی در یک جزیره مرجانی دورافتاده یا چوپانی کردن در کوه ها، که تنها نوعی مشغولیت ذهنی هیپنوتیزم کننده است که به افکارتان مجال میدهد قدری بیاساید و سپس بار دیگر به اتاقک کارتان در شهر بازگردد


| واژه نامه ی حزن های ناشناخته |

لیمو تلخ

23 Oct, 07:34


سهم زبان چهارشنبه 🌱

لیمو تلخ

23 Oct, 07:31


هرجا که حس میکنم شاید بیهوده بودم، به تمام عروسک هایی فکر میکنم که توی اتاق ها و روی میزهای شماست و وقتی می‌بینید، لبخند می‌زنید.
اینجوری میشه که بافتنی همیشه منو نجات میده، حتی اگر من نبافته باشم و کار دستای شما باشه...

لیمو تلخ

23 Oct, 06:04


به خدا که همینه :))

لیمو تلخ

22 Oct, 19:54


بیاین قبل خواب از کتاب‌ اقاجون، سعدی بخونیم!
بیت یا مصرع مورد علاقه تون از این صفحه رو برام بنویسید :)
مال خودم:

نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیب عیش بی همدم نباشد🪢

لیمو تلخ

22 Oct, 19:43


امشب هم دوباره یه شلوار دیگه روش پوشید:))

لیمو تلخ

22 Oct, 19:43


پدربزرگم یه ست گرم کن شیری رنگ داره
خیلی ام جذابه. بعد من هیچ وقت ندیدم این دوتا همزمان تنش باشه. امروز گفتم آقاجون خب شما که بلوز رو پوشیدی چرا شلوارشو نمیپوشی؟
یه دفعه ی پاچه ی شلوار گشاد و آبی راه راهش رو زد بالا دیدم شلوار گرمکن پاشه!
گفتم عه خب چرا روش شلوار پوشیدین؟
گفت مادر گفته میترسه فک میکنه روحه
مجبورم روش شلوار بپوشم که نترسه:)))

لیمو تلخ

22 Oct, 19:42


داشتم میگفتم مادر میشه دم بخوابم؟
گفت باشه ولی من 90 کیلوام و دو سه بار هم تو شب میرم دسشویی و توام تازه اومدی، عادت ندارم یه چیزی جلوم باشه ممکنه از روت رد شم:))

خیلی یواش پتو و بالشم رو به سمت ته، جا به جا کردم:))

لیمو تلخ

22 Oct, 19:37


مادربزرگم از لحظه ای که اومدم تا حالا بالای ده بار با بغض بهم گفته ماما خیلی کار خوبی کردی اومدی.
باعث میشه از خودم بدم بیاد که چرا زودتر اینکارو نکردم...

لیمو تلخ

22 Oct, 19:31


اومدم بالا پتو و بالش بردارم، میز خاک گرفته اما همه چیز همونجوریه که هفت سال پیش چیده بودم...
توی اون عکس پایین قاب عکس اقاجونم، دختر سمت راستی منم:)
عکس مال سال 95