گونتر گراس وقتی سال ۱۹۸۶ برای اولین بار به بمبئی سفر کرد دچار شوکی عمیق شد. این شوک ناشی از وجوه متناقض این شهر بود. زیبایی مسحورکننده در عین زشتی کابوسوار، همنشینی فقر عمیق و حیرتآور و ثروتهای کلان و بادآورده، نفوذ عمیق مدرنیته در عین سلطهی ترسناک سنت! بمبئی او را بهتزده کرده بود و به قول خودش در برابر این شهر زبانش بند آمده بود. نمیتوانست در قالبهای مألوف از این شهر بنویسد. حاصل این حیرتزدگی شد سفرنامهای به نام زبانت را نشان بده که مانند خود بمبئی ملغمهای بود از عناصر ناهمساز. کتاب مجموعهای بود از شعر و نثروارههای کوتاه و طرحهایی که گراس از بمبئی کشیده بود و این ساختار یادآور فیلم تازهی پایال کاپادیا، همهی آنچه نور میپنداریم، هم هست. فیلم که با نماهایی طولانی از شهر آغاز میشود بیش از هر چیز ادای دینیست به بمبئی که هم میزبان و بستر عشق شخصیتهایش هست و هم مزاحم و مخرب آن. فیلم بر بستر دو عشق پیش میرود. عشق سنتی پرابِها به شوهری که به او تحمیل شده و حالا مدتهاست خود را در آلمان پنهان کرده و عشق مدرن آنو به پسری مسلمان که ساختار کاستی جامعهی هند آنرا ممنوع میپندارد. پرابِها و آنو دو روی یک سکهاند؛ هر دو قربانی سنتاند اما یکی به این قربانی بودن تن داده و انتظار و انفعال پیشه کرده و دیگری در جدال با آنست. با اینهمه تا سایهی سنگین بمبئی بر سر آنهاست نمیتوان از جبرِ شهر خلاص شد. باید دل به دریا زد و از زیر این سایهی سنگین گریخت. در این گریز است که در فضایی مارکِزوار پرابِها تردیدهایش را کنار میگذارد و به تسلی و تصمیم میرسد و آنو هم وجهی تازه از عشق را درمییابد و تجربه میکند. موسیقی درخشان فیلم که به کلی با فضای هندی بیگانه است در کنار عناصر نامتناظر دیگر کیفیتی کولاژگون به فیلم میدهد که مانند اثر گونتر گراس ملهم از ناسازوارگیِ سرشتیِ بمبئی است!
✍🏻 علیرضا اکبری
▫️ All We Imagine as Light | Directed by: Payal Kapadia | 2024
@moroor_gar
https://shorturl.at/6f5kz