میگوید: «خوب، راستش نمیتونم بگم از زندگی لذت میبرم. نه! در واقع دارم تحملش میکنم. چرا که هنوز زندهام و نفس میکشم و مسئولیتهایی هم دارم. از همهٔ اینها به کنار، من کمی بیش از حد بدبینم. قاعدتاً باید به چیزی امیدوار باشیم. اما من هیچ امیدی به هیچ چیزی ندارم. البته یک آرزو دارم: دلم میخواهد هرچه راحتتر و بیدردسرتر بمیرم - مثل هر آدم دیگری. همین و بس. نیز دلم میخواهد هیچکس به خاطر من به علت وجود من، توی دردسر و توی رنج نیفتد . بله، مردن در آرامش. هان؟ اگر ممکن شود، از یک مرض عفونی واگیر مردن، یا سر به نیست کردن خود! این کار هنوز خیلی ساده است. اونی که در راه است و بعداً پیش میآید ، عیناً همون چیزی است که خواهد شد - گرچه بزرگتر و وسیعتر. آنچه بعداً میآید، چیزی نیست جز همان که الان در راه است! الان من خیلی خیلی دردناکتر و پرزحمتتر از یک سال قبل کار میکنم. سال بعد هم از امسال دشوارتر خواهد بود. موضوع اینه! »
او یک ماه بعد از این مصاحبه، یعنی اول جولای ۱۹۶۱، در فرانسه درگذشت.
دانلود فایل pdf مصاحبه
@gadaboutmitsl