کتاب و نگاه @masoudqorbani7 Channel on Telegram

کتاب و نگاه

@masoudqorbani7


کتاب بخوانیم، اگر شده روزی یک سطر ...
گه گداری کتاب می‌خوانم، گزینه‌یی از آن و شاید چند خطی درباره‌ی خوانش‌هایم را در این‌جا می‌نویسم؛ البته به احساس ...
@M_QK58

کتاب و نگاه (Persian)

کتاب و نگاه یک کانال تلگرامی است که توسط کاربر masoudqorbani7 اداره می شود. در این کانال ما در مورد کتاب‌ها و خواندن آنها صحبت می کنیم. اگر شما هم دوست دارید کتاب بخوانید و به اشتراک گذاری تجربیات خوانشی خودتان با دیگران، این کانال مکانی عالی برای شماست. در اینجا شما می توانید بررسی ها، پیشنهادات و بررسی های ما از کتاب ها را ببینید. همچنین، شما می توانید در مورد خوانش های خود و تأثیر آنها بر شخصیت و دیدگاه خودتان صحبت کنید. nبا عضویت در کتاب و نگاه، هم اکنون از آخرین مطالب و مشارکت کنندگان این کانال مطلع شوید و با جامعه ای از علاقه مندان به کتاب در ارتباط باشید. اگر علاقه مند به گسترش دایره خواندن و به اشتراک گذاری تجربیات خودتان هستید، ما به شما پیوستن به این کانال را پیشنهاد می کنیم. اینجا به احساس و اندیشه های شما احترام می گذاریم و شما را به اشتراک گذاری آنها تشویق می کنیم. بپیوندید و با ما همراه باشید در سفری به دنیای جذاب کتابخوانی.

کتاب و نگاه

08 Jan, 23:17


🔅همراه با پرسشی سرنوشت ساز!

مسعود قربانی

#اگر_پزشک_نمی‌شدم ، کتابی است متفاوت.
اثرِ #سید_رضا_ابوتراب ازآن نظر که زندگی وسوآلات پیرامونی‌اش را ازدریچه‌یی تازه والبته کمی نامتعارف می‌کاود؛ صفت متفاوت بودن واقعابرازنده‌ی آن است! 

روشن است که سوآلِ اگر پزشک نمی‌شدم...می‌تواند برای هرشغل و وضعیتی به کار آیدواز آن کتابی نوشته شود؛ولی بی هیچ تردیدی اگر رضاابوتراب پزشک نمی‌شد ومهم‌تر ازآن مغزواعصاب راتخصص خود برنمی‌گزید، این کتاب یااصلا نوشته نمی‌شد، یابه کل فرمی تازه می‌یافت. به زبان نویسنده:

«برای صدمین باربا صدای بلند می‌گویم من اگر پزشک نمی‌شدم، آدمی بودم متفاوت با آن‌چه الان هستم».ص122

آن‌چه کتابِ ابوتراب را نسبت به دیگرکتاب‌هایی ازاین دست، که پرسش‌های زندگی راباخاطرات وزندگی نویسنده،گره می‌زنند متمایزمی‌کند، همین نگاه به هستی ازمنظر سیستم‌های پیچیده‌ی مغز و ژنتیک است. در این نوعِ نگاه، ساده‌ترین اتفاقات زندگی که می‌توانست برای خیلی، نهایتادر حدِ روایتی خوش‌خوان باقی بماند، به مقوله‌یی جهت تامل درپرسش‌های بنیادین زندگی تبدیل می‌شود وخواننده رابه آنی همراه با خاطره‌یی نمکین به نقطه‌ی آغازین هستی خویش ودوران تک سلولی بودنش وسپس آن‌چه تکامل به سرش آورده می‌برد واین چنین عینکی تازه به چشمش می‌زند و طوری دیگر به هستی نگریستن را نیز به تجاربش می‌افزاید.

باآن‌که جستارهای نویسنده قراراست حول سوآلِ نام کتاب بگردد؛ولی درحین خواندن کتاب می‌بینیم که نویسنده قلمِ ناآرام خویش را بی‌آن‌که باری اضافه برنوشتارش باشد؛ به هرسوکه ذهنْ یاری‌اش می‌کرده، می‌بَرَد واتفاقا همین سَرَک کشیدن‌های گه‌وبی‌گاه اوست که موضوعات بعضا خشک و علمی رادر حلاوتی خوش‌خوان می‌غلطاند وخواننده را پای سخنش می‌نشاند.
چراکه به گفته‌ی نویسنده؛
«پزشک شدن من فقط بهانه‌یی است کوچک برای گفتن داستان‌هایی بزرگ».ص11

این‌گونه است که در پزشک نشو، داستان چگونگی قبولی نویسنده در کنکور پزشکی برخلاف نظر آقابابا(پدربزرگ نویسنده)که می‌خواست رضا نجار شود! رامی‌خوانیم درهمان حال قبولی شگفت‌انگیز دانش‌آموزِمتوسط مدرسه وتغییرات ناگهانی که یک دفعه کرد را نیز از منظرهای مختلف روانشناسی، کَلَک‌های تکاملی وژنتیکی وتاثیر هورمون‌‌های نوجوانی دراین اتفاقِ بزرگ راهم ازسر می‌گذرانیم!

🔅همان‌گونه که اشاره شد، قوت قلم ابوتراب به پرداخت‌های دقیق درداستان‌های تودرتویی است که می‌گوید،بی‌‌آن‌که خواننده‌اش آزاری ببیند.

مثلا در بخش آقابابا باآن‌که حول همان سوآلِ کتاب، به پدربزرگ عالمش با آن خلق و خویِ خاصش می‌رسد؛ولی غافل از داستان مراد و مرید بازی و نقدهایی که به این مقوله است نمی‌شود.

پدر بزرگ، شاگرد و مرید کم نداشت اما  قصه به این‌جا ختم نمی‌شود؛
ابوتراب همین مفهوم مرادبازی را می‌گیرد وبا سیر ساختار مغز آدمی می‌سنجد:

«برای این آدم‌ها فرقی نمی‌کند مرادشان عارفی باخدااست، یا دانشمندی بی‌خدا،یا گنده‌لات محله‌ی برو بیا.
آن‌ها فقط دنبال کسی هستندکه مغزشان را سیم‌کشی کند.. می‌خواهند کسی راپیداکنند که به جایشان فکر کندوحرف بزند وعمل کند..این‌کار برای مغز توجیه اقتصادی دارد. به خصوص وقتی قرارباشد فکر کردن بیست درصداز کل انرژی مصرفی بدن وکل چیزهایی که می‌خوریم رابسوزاند..پس عجیب نیست که بسیاری ازمغزها دلشان می‌خواهد بخشی اززحمت فکرکردن را به گردن آدم‌ها ومغزهای دیگری بیاندازندکه خودشان راعقل کل می‌دانند؛ همان چیزی که مریدهااز مرادهایشان می‌خواهند».ص32

آیاآدمی به هنگام تولد لوحی سپید است یابا نقشه‌ی راهی باستانیْ که میلیون‌ها سال پیش از راهِ تکامل و ژن‌ها به او رسیده پا به عرصه‌ی وجودنهاده است؟

نویسنده دربخش سیاه یا سپید، از خود همین سوآل را دارد!
درهمین مسیر، به هرپاسخی که می‌رسدبا مثال‌هایی ازاجتماع وتاریخ درردِّ جواب‌هایش نمونه‌هایی می‌بیند؛

هنرنویسنده درجای‌جای کتاب چنین است! اوبا پاسخ‌های موجود برای گِره‌های وجودی چنان همدلی وهمنوایی می‌کندکه گویی،جواب قطعی رابه کف آورده! اما درهمان لحظه‌ی آخر است که پاسخی متفاوت ازمنظری دیگر را رو می‌کند وبه کل هرچه رج‌رج بافته بوده رابه آنی پاره می‌نماید!

دراین مقوله نیزبعد ازکلی حرکت درمسیرسیاه یا سپید بودن لوحِ بشری! درنهایت محیط راو انتظارات جامعه رادررفتارهای انسانی پررنگ می‌یابد وبرمی‌کشد  بی‌آن‌که تخفیفی به سیم‌کشی مغزِ شرقی‌اش بدهد!

تسبیح مادربزرگ ومنش مامان بدری ازآن بخش‌های لطیف کتاب است که اگرنویسنده خوبی‌ها وزیبایی‌های رفتاری مادربزرگش با آن طنزویژه‌اش رانیآورد؛اهمیت شانس ازمیلیاردها سال پیش ونقش حیاتی آن دروضع کنونی ما به درستی درک نمی‌شود.

این کتاب راازدست ندهید!

«..اگرمسخره‌ام نمی‌کنید،بگذارید ادعاکنم اگرپدری،حتایک بار، ناخن پای دخترش رالاک زده باشد،به خصوص ناخن انگشت کوچکش را، هرگزنمی‌تواندخودش را بکشد..»ص10

@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

08 Jan, 23:16


#پیشنهاد_مطالعه:



#اگر_پزشک_نمی‌شدم
نویسنده: #سید_رضا_ابوتراب
انتشارات: #کرگدن
۱۴۲صفحه


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

16 Dec, 20:51


🔅خیره بر ردِّ کبوتر!

مسعود قربانی

آن‌گونه که #صدیق_قطبی به درستی دریافته، «کبوتری از بام ما پرکشیده و صحن خانه‌ٔ وجود ما هر روز سوت و کورتر می‌شود»(ص۲۶۹) گویی همه، خانه‌ای را که چندی پیش در آن به آسودگی دَم می‌زدیم و بی‌هیچ چون و چرایی، زیر سقفش آرمیده بودیم، به امیدِ هوسیِ تازه، گم کردیم و در فراموشیِ راه، پل‌های پشتِ سر را خراب کردیم و حیرت‌زده، به نقطه‌ای موهوم خیره مانده‌ایم!

حالا چشمان‌مان به ردِّ بال‌های آن کبوترِ پَرکشیده، خیره مانده است! و در هوای آن‌ روزهایِ خوبِ پُر از حضورِ ایمان، هرچه تقلا می‌کنیم، ره به جایی نمی‌بریم.
انگار خانه، خانه‌ٔ تازه‌‌ای است و ما، مایی دیگر!

هر چه سعی می‌کنیم نقشِ اوی درگذشته و آن خانه‌ٔ گمشده را بازی کنیم، نمی‌شود که نمی‌شود!

هوا، هوای تازه‌ای است و آن راه، دیگر مقصود را نشان‌گر نیست! چاره‌‌ای باید:

🔅به گمانم، #به_روایت_درخت، می‌تواند گِرِهی از آن همه گوریدگی بگشاید.
#صدیق_قطبی با آگاهی از آن حال و خانه‌ٔ خراب، سعی کرده در فضایی تازه، نسیمی نو از معنا و ایمان را در وجودِ خسته‌ٔ انسانِ امروز بدمد و با مدد گرفتن از متون قدسی و عرفانی‌ با خوانشی جدید برای این‌ روزگار خالی‌شده از معنا، آذوقه‌ای مهیا کند.

#به_روایت_درخت را باید ذره‌ذره خواند و خود را بدان سپرد و درخت‌وار، صبورانه و با اعتماد، از نفْسِ وجود و میوه‌های پُر معنایش بهره برد.

«به درخت نگاه کن، در آن بپیچ و به تماشا بمان؛ درخت پذیراست. هیچ چیز سکوت درخت را بر هم نمی‌زند. هیچ‌چیز در شنوایی او خللی ایجاد نمی‌کند. صولت سرما برگ‌هایش را می‌ریزد، اما امیدش را نه. جلوه‌هایش را می‌دزدد، اما ایمانش را نه..»(ص۷۹)

🔅نویسنده در هجده فصلی که حکایتش همچنان باقی است، سلوکی را می‌آغازد که پایانی برای آن قابل تصور نیست.
چونان رهروی که مقصدش، همان راه است؛ به آهستگی در پیِ آواز حقیقت گام بر می‌دارد و پله‌پله نور و معنا می‌طلبد.

کمی مزه‌مزه کنیم: 

🔅با آمدنم بهرِ چه بود، به تکمیل کار آفرینش خداوند فکر می‌کند و «هر کوششی برای حاکمیت صلح در جهان[را] نوعی مشارکت عاشقانه باخدا»(ص۱۶) می‌داند.

او می‌خواهد که خود را چراغ بینیم و چراغ خود برافروزیم.

وقتی از انسان و دشواری وظیفه‌اش می‌گوید؛ سوال از خویشتن را فراموش نمی‌کند:

«من در برابر زیبایی چه وظیفه‌‌ای دارم؟ در برابر رنج؟ دربرابر فقر؟ در برابر خونی که به زمین ریخته می‌شود؟ در برابر چشمی که از گریستن باز نمی‌ایستد؟ در برابر دوست داشتن؟»(ص۳۷)

«دل جُستن گرامی‌تر ازحج رفتن است وطوافِ دل، پُربهاتر از طواف کعبه.»(ص۱۱۹)

🔅خداوندا! بوسعید را از بوسعید برهان(ص۱۳۴)
اما اگر همه‌ٔ بت‌ها را شکستی و بتِ خود را ندیدی، همچنان ابتدای راهی؛
«تنها راهِ فرارِ از خود، آمیختن باچیزی است... با چیزی که کهنگی نمی‌پذیرد...»(ص۴۵)
درخت می‌خواهد که تپیدن را در اطرافت بیابی!
این تنها راه است.
معنای زندگی در جاری بودن است و همه چشم شدن!
بنگر که در زندگی تا چه اندازه در جهان پیرامون نور افکنده‌ای.

«ارزش ما بسته به چیزی است که در این هستی می‌بینیم؛ بسته به چشم‌های ما است و اصلا ما چیزی جز ظرفیت دیدن نیستیم»(ص۵۶)

دیدن یعنی آرمیدن و سکوت!

این‌گونه، گشودگی را در خویش فرا می‌خوانیم و با تمام افق‌های باز نسبتی خونی برقرار می‌کنیم(ص۶۰)

دوستی در این کوچه مسکن دارد؛ دوستی‌ای با چنین معنا:
«تو هستی! وجود تو ضروری است»(ص۱۶۹)

🔅در این مسیر راز را خواهیم داشت و انسان که خود و خدایش، هر دو رازند!
ریشه‌های ایمان در همین راز نهفته است، رازی حیرت‌انگیز که خاموشی با آن هم‌نواست.

ایمان، آغشته شدن به زوایای روشن وجود است و دویدن درپی یک زمزمه،
«ایمان، امیدورزیدنی سرسختانه و از رونرفتنی است به محبت جاودان و پیوسته‌ٔ خدا، آن هم در متن جهانی که انگار به احوال آدمی بی‌اعتنا است»(ص۲۸۵)

«در ایمان امید هست، اعتماد و وثوق هست، دعا و طلب هست و یاد؛ یادی که معطر می‌کند و اعتلا می‌بخشد»(ص۲۷۸)

باید که از آن دویدن خسته نشویم و نگذاریم آتش این طلب به خاکستر نشیند.

«می‌پرسد: خدا کدام سو است؟ و پاسخ می‌شنود: آن‌سو که جستجو است. خدا نه یک مفهوم، بلکه یک کشش است. او را در جذبه‌های جان‌مندی که در خویش تجربه می‌کنی، می‌یابی. در لبخند آزادانه‌ٔ گل‌ها و نگاهِ مطمئن و ژرفاژرف نوزادان»(ص۲۶۵)

«سودِ حقیقی از آنِ کسی است که به قصد باختن پا به بازار خدا می‌نهد!»(ص۴۱۶)

«خدای مه‌زده! تو را می‌خواهیم برای آن‌که عشق اعتبار پیدا کند.
برای آن‌که چراغِ امیدمان به پت‌پت نیفتد. 
فقط می‌خواهم که شوق جستن‌ات را در دلم فزون نگاه داری.
تا دمِ مرگ.
تا آن‌لحظه‌ٔ شیب‌دار بیهوشی.
می‌خواهم همچنان چشم‌هایم به دنبال تو بگردند.
مهم نیست که آن‌ لحظه‌ٔ پایانی پیدایت کنم یا نه.
مهم آن است که از شوق تو خالی نباشم.»(ص۴۶۹)

@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

16 Dec, 20:44


#پیشنهاد_مطالعه:


#به_روایت_درخت
جستارهایی در ایمان و معنویت

نویسنده: #صدیق_قطبی
انتشارات: #اریش
۵۳۲صفحه


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

29 Nov, 13:17


🔅دائو و ذن در نگاه آلن واتس

مسعود قربانی

بی‌گمان از حکمت و اندیشه‌های شرقی بسیار شنیده و خوانده‌ایم؛
این‌که خاستگاه و سرچشمه‌هایش، سیرِ شکل‌گیری و داستانِ تطورش، نوع  نگاه و تلقیِ آن از هستی و آموزه‌ها و تمرین‌های عملی‌اش و... از کجا و چگونه بدین‌جا رسید، همه و همه  موضوع و بهانه‌هایی بوده برای سیاه کردنِ اوراق و نوشتن در این وادیِ بی‌انتها!

اما آن‌جا که فیلسوف و الهی‌دانی غربی، که دَم زدنْ در هر دو دنیای غرب و شرق را به غایت در زندگی خویش تجربه دارد، در قامت معلمی کارکشته به توضیح #حکمت_شرقی می‌نشیند و با عینک غرب به شرق می‌نگرد؛ در این‌جا شاید با قصه‌یی تر و تازه و متفاوت‌تر از روایت‌های دیگران مواجه باشیم؛
آن‌چنان که #آلن_واتس سعی داشته با نوشته‌هایش چنین کند و شاید همین روش، راز ماندگاری و اهمیت کتاب‌های او باشد!

#آلن_واتس در کتاب #حکمت_شرقی که در واقع خود دو کتاب است و به همت #علی_گلزاریان و #سعید_اسفندیاری_مطلق ترجمه‌اش را داریم؛ به #تائو و #ذن جداگانه می‌پردازد و در نوشتاری موجز و البته کابردی، مهمترین مفاهیم این دو آیین را، آن‌چنان که اشاره شد از منظر خویش به شرح و توضیح می‌نشیند:

🔅تلاش برای گفتن از تائو، شبیه خوردن دهان خویش است! یعنی تعریف ناپذیر است؛ اما به قول کودکی، دائو، از «آن‌چیزی که پسِ همه‌ی چیزها است»(ص12) می‌گوید و به راه و نیز طبیعت، طبیعتِ خودِ واقعی شخص، نظر دارد.
در این راه «با زیستنی نزدیک به طبیعت، فرد حکمت عدم دخالت در مسیر زندگی را می‌فهمد و فلسفه‌ی رها کردن چیزها به حال خودش را درک می‌کند...حکمتی که به ما می‌گوید سر راه خودمان قرار نگیریم».(ص17)

ذن را هم نمی‌شود آموزش داد، ذن را باید زیست!
جایی که از کشف دوباره‌ی زندگی می‌گوید و با دگرگون کردن آگاهی و بیداری، بیداری نسبت به وحدت یا یگانگی زندگی از تو می‌خواهد، با تکیه بر تجارب خویش، زندگی را همانطور که هست در لحظه‌ی حال تجربه کنی...

آلن واتس می‌گوید: «نگرش آنان [شرقی‌ها] در مورد رابطه‌ی جان و بدن و ذهن و ماده کاملا با ما متفاوت است»(ص92)

او می‌گوید ما عادت داریم دغدغه‌های معنوی را چیزی جداگانه و از جایی دیگر بدانیم و فارغ از روزمره تفسیرش کنیم؛ در حالی که در شرق و ذن «تمرکز بر رایج‌ترین جنبه‌های زندگی روزمره قرار دارد».(ص 92) ما از این دریچه ارباب هستی نیستیم. 

ما در امتداد دنیا و دنیا در امتداد ما است؛
چیزی جدای از این مسیر وجود ندارد.
حکمت شرقی می‌گوید اگر راهی به آرامش وجود دارد، از این مسیر می‌گذرد.

🔅در نگاه نویسنده مشکل ما از فلسفه و مکاتبی ناشی می‌شود که نسبت به خودمان و طبیعت بی‌اعتمادمان کرده است.

«ما آموزه‌ی گناه نخستین را به ارث برده‌ایم که به ما هشدار می‌دهد خیلی دوستانه نباشیم و نسبت به طبیعتِ انسانیِ خود بسیار محتاط عمل کنیم».(ص22)
اما «تائوئیسم کل جهان طبیعی را عمل تائو می‌داند، فرایندی که درک عقلانی را به چالش می‌کشد»(ص26)

آن‌ها می‌خواهند با درک و فهم وو وِی که همان "زور نزدن" و چنگ نیانداختن به طبیعت است، تزو ــ جان یا "خود به خودی" بودن و طبیعی بودن‌مان را یادآور شوند.
آن‌گونه که نفس کشیدن و سیستم عصبی‌مان، این موضوع را هرآن نشان‌مان می‌دهند ولی نمی‌بینیم! 

هستی با در کنار هم دیدن اضدادش معنا و قابلیت فهم پیدا می‌کند. یانگ (نر) و یین(ماده) ، مثبت و منفی، بله و خیر، روشنایی و تاریکی... این‌ها همه در کنار هم یعنی جهان! 

تائو می‌گوید به جای تحت فشار قرار دادن فرایند طبیعت، هماهنگی ماهرانه با زندگی را بیآموز و در این راه از حس شوخ‌طبعیت مدد بگیر و قدرتِ ضعف را فراموش نکن!

آب را به خاطر آور که با ضعفش که حتا چاقویی هم آن را دو نیم می‌کند؛ چگونه سنگ‌های سخت و سُلبِ دره‌ّها را می‌بُرَد و شکل می‌دهد و از حرکت نمی‌ایستد

با جو دو در مسیر حرکتت، تعادل را بیآموز و مقاومت کردن با قدرت را چونان گربه‌یی درک کن.
لی، یا الگوهای طبیعت  را به جای نشانه‌ها و کلمات مبنای فهمت از هستی بدان و باور کن: «راز زندگی مشکلی نیست که باید حل شود، بلکه حقیقتی است که باید تجربه شود».(ص84)

در ذن با سادگی شگفت‌انگیزی مواجهیم. گفتگوی رودرروی میان استاد و شاگرد (سانذن)، آموزشی است مبنایی در این مکتبِ مبناگریز!

در ذن، نخواهید، تا به دست آورید و کاملا این‌جا بودن را بی هیچ احساس گناهی تجربه کنید...

ارزش فضا را درک کنید و بدانید:

«فضا تنها "هیچ مطلق" نیست، بلکه قطب دیگر چیزها است».(ص133)

«ذن دارای رویکردی کاملا تجربی و متکی بر مشاهده است و به ما اجازه می‌دهد تا از شر باورها و تمام وابستگی‌ها به کلمات و ایده‎‌ها رهایی یابیم».(ص162)

این کتاب را باید به دقت خواند!


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

29 Nov, 13:16


#پیشنهاد_مطالعه:


#حکمت_شرقی
تائو و ذن

نویسنده: #آلن_واتس

ترجمه:
#علی_گلزاریان
#سعید_اسفندیاری_مطلق

#نشر_نگاه_معاصر

۱۶۴صفحه


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

20 Nov, 11:54


معرفی چند کتاب خوب

به مناسبت هفته‌ی کتاب چند کتاب خوب به شما دوستان عزیزم معرفی می‌کنم. بدون تردید تأثیرگذارترین کتاب‌هایی که من خوانده‌ام، شاه‌کارهای بزرگی مانند شاه‌نامه‌ی فردوسی، کلیات سعدی، منطق الطیر، مثنوی معنوی، کلیات شمس، مقالات شمس، دیوان حافظ، کمدی الهی دانته، ایلیاد و ادیسه، مهابهاراتا، گیتا، دائو د جینگ، هملت، بینوایان، جنگ و صلح، برادران کارامازوف و نظایر آنها هستند. از اینها که بگذریم، چند کتاب زیر هم عالی هستند:

۱) هفت عادت مردمان مؤثر، از استفان کاوی، ترجمه‌ی محمدرضا آل یاسین

۲) انسان در جستجوی معنا، از ویکتور فرانکل، ترجمه‌ی حمزه گنجی.

۳) هنر شناخت مردم، از خانم و آقای تیگر‌. ترجمه‌ی محمد گذرآبادی.

۴) ملکی دیگر، ملکوتی دیگر، از اکهارت تله، ترجمه‌ی سیامک عاقلی.

۵) کتاب شادی، از دوگلاس آبرامز، ترجمه‌ی شهره میرعمادی.

۶) روان‌شناسی شادی، از ساموئل فرانکلین، ترجمه‌ی علی‌رضا سهرابی و فرامرز سهرابی.

۷) شادمانی درونی، از مارتین سلیگمن، ترجمه‌ی مصطفی تبریزی.

۸) پیام گم‌گشته، از مارلو مورگان، ترجمه‌ی فرناز فرود.

۹) اثر مرکب، از دارن هاردی، ترجمه‌ی لطیف احمدپور و میلاد حیدری.

۱۰) روان‌شناسی رنج، از آرتور آنو، ترجمه‌ی زهرا ادهمی.

ایرج شهبازی
۳۰ آبان‌ماه ۱۴۰۳

کتاب و نگاه

16 Nov, 02:43


🔅آموختن از معلم اول روشنفکری
 

مسعود قربانی

درست است که #مرد_چهل_سکه‌یی (اِکویی) #ولتر اثری است مربوط به قرن هجده میلادی و بذر نوشتارش در زمین اروپا و فرانسه‌ی سیصد سال پیش پاشیده شده، ولی انگاری آن مسائل و چالش‌ها همچنان پابرجا و نیاز به پرداختی بیش از این دارد؛ خاصه در این سوی عالم و سرزمین پدری ما!

#احسان_دستغیب به درستی این کتابِ رمان‌گونه‌ی نه‌چندان شناخته‌شده را انتخاب کرده است؛
گویی نوعِ حکم‌رانیِ تمایت‌خواه، نظام ناکارآمد اقتصادی و مالیاتی، فقرگسترده، رانتِ روحانیون و کشیشان، فسادِ نظام‌مند، طبقه‌ی متمول غیرپاسخگو و مالیات‌نده‌! و... فرانسه‌ی آن‌روزگار برایش بعدِ نزدیک به سیصدسال همچنان آشنااست! 

او در پیشگفتار کتاب با وصفِ حال آن‌روزگار فرانسه، زمینه‌ی شکل‌گیری چنین کتابی از سوی ولتر را نشان می‌دهد و اینکه چرا روشنفکر و فیلسوفی در قد و قامت او، ضرورت نگارش داستانی که در واقع بن‌مایه‌اشْ اقتصاد سیاسی است، حس کرده و چنین ژانری را برگزیده، واکاوی و شرح می‌دهد. 

دستغیب می‌نویسد:
«ولتر در این اثر بر این نکته تاکید می‌کند ...که فقر و تهیدستی مالی، چگونه فرصت آموختن، مطالعه و داشتن ذهن آزاد برای اندیشیدن و تبلور یک ذهن پرسشگر را از انسان می‌گیرد. این کتاب با پیش‌کشیدن تناقضات، قوانین تبعیض‌آمیز و ناکارآمد، مقررات مالیاتی و سوءمدیریت حاکمیت...آن‌ها را به باد انتقاد و تمسخر می‌گیرد...»(ص29)

در این کتاب ولتر شجاعت و ظرافت را درهم می‌آمیزد و نقد کشیشان، روحانیان و خشک مغزانی که جامعه را در نادانی و جهل نگاه داشته‌اند را فراموش نمی‌کند...  

🔅#محسن_رنانی هم در یادداشتی بر این اثر، ولتر را همچنان معلم اول روشنفکری می‌بیند که با نوشته‌هایش تسهیل‌گرِ راه توسعه شد.

در نگاه او تلاش‌های امثال ولتر بود که منولوگِ علمی عصر تاریکی را به دیالوگِ علمی روزگار کنون تبدیل کرد.

رنانی تمایز علم عصر مدرن با ماقبل مدرن را در زنده و پویا بودن آن می‌داند و «دستآورد نهایی عصر نوزایش [را در] نهادینه شدن دیالوگ و گفتگوی روشمند در عرصه‌ی علم تجربی مدرن»(ص37) می‌بیند. 

او با اشاره به کتاب‌هایی چون مرد چهل اِکویی که فرم و داستانش سوار بر گفتگو و دیالوگ است و این‌چنین سنتی نیکو را در جوامع خویش پایه‌گذاری کرده‌اند می‌نویسد: « ما نیازمند شکل‌گیری مهارت گفتگو یا هم‌شنوی (دیالوگ) در جامعه و در بستر واقعی زندگی هستیم. این همان کاری است که ماموریت روشنفکران است».(ص38)

از دید او فداکاری و کار بزرگ ولتر آن بود که اندیشه‌ی نقادانه و تمرین گفتگوی خردورزانه را از محافل علمی به محافل اجتماعی کشاند و غیر مستقیم به آموزش دیالوگ در میان مردم پرداخت و بی‌آن‌که بخواهد لافِ فیلسوفی زند، ساده و عامیانه از واژه‌ها ،چونان هیزمی،  برای سوزاندن باورهای فرسوده و فاسدشان مدد گرفت.

🔅مرد چهل اکویی حکایت کسی است که با این درآمد اندک (چهل سکه در سال) حال و روز اقتصادی‌اش را به پرسش می‌نشیند و در گفتگویی‌هایی که با افراد مختلف می‌کند، هر بار به جنبه‌یی از اوضاعش و علل موقعیتِ فلاکت‌بارش می‌رسد.

مهندسی با محاسبه‌ی عددیِ زندگی‌اش، وجهی تلخ از روزگارِ مصیبت‌بارش را بر او آشکار می‌سازد (چهل سکه درآمد ناچیز سالانه، بیست سکه مالیات دارد!)

او هنگام ورود به صومعه‌یی مجلل، با ساختمان‌های زیبا و سربه فلک کشیده، که راهبانش با پای برهنه روزگار می‌گذراندند! نه تنها خوراکی نصیب نمی‌برد که متوجه می‌شود گروهی هستند که بی‌آن‌که کاری کنند، سالیانه صدهزار لیر درآمد دارند و از دست‌رنج دیگران بدون پرداخت مالیاتی می‌خورند و به موعظه‌شان می‌پردازند!

«به هر حال این صدقه‎ها که از محصول زمین آمده است، قبلا مالیاتشان [توسط کارگران] و خراج‌شان گرفته شده، دیگر که نبایستی برای بار دوم عوارضی بر آن [به ما راهبان] بسته شود!».(ص77)  
 
اما مردچهل‌سکه‌یی که حالا می‌اندیشد، با پرسش‌هایی سترگ دست و پنجه نرم می‌کند و به اصلاح این نظام پر از تبعیض فکر می‌کند:

«مثالِ انگلستانِ [پیشرفته] و بسیاری از دولت‌های دیگر برهانی است آشکار از لزوم انجام این اصلاحات.
اگر امروز انگلستان به جای چهل هزار ملوان، چهل هزار روحانی داشت چه می‌کرد؟»(ص106)

مرد چهل اکویی وقتی به خرج‌ها و هزینه‌هایی که فرانسه در دیگر کشورها چون ایتالیا با بیهودگی تمام می‌کند،  پی می‌برد فریاد بر می‌آورد که 
«چه ملتی می‌شدند فرانسوی‌ها اگر می‌خواستند و می‌فهمیدند».(ص116)

«باشد که تمامی مردم فرانسه کتاب‌های خوب بخوانند»(ص127)

چه فراوانند مردان چهل سکه‌یی، که صدایی ندارند!

@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

16 Nov, 02:43


#پیشنهاد_مطالعه


#مرد_چهل_سکه‌یی
مرد چهل اِکویی

نویسنده: #ولتر

مترجم: #احسان_دستغیب
با یادداشتی از ؛ #محسن_رنانی

#نشر_نگاه_معاصر
۱۶۶صفحه


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

06 Nov, 11:11


🔅درباره‌ی گواهی! 

مسعودقربانی

با آن‌که از #گواهی به عنوان یکی از منابع معرفت نام برده شده است؛
پرداخت جدی به آن ازسوی متفکران،بسیار متاخر وقدمتی بیش ازبیست سال واندی ندارد!

جالب‌تر آن‌که، مقوله‌یی بانام گواهی چنان ذهن وضمیر و روزمره‌ی آدمیان را دربرگرفته که نمی‌توان آن‌را نفی وانکارش کرد!

بی‌هیچ بزرگ‌نمایی وبدون آن‌که بخواهیم تیغِ نقد رابر مفهوم گواهیِ‌های مردم، کُند کنیم؛ این مقوله ازپربسآمدترین منابعِ تفکرِ خیلِ آدمیان بوده و همه‌ی ما ناخودآگاه بیشترِ بودِ اندیشگری و شناختاریِ خودرا از گواهی‌ها می‌گیریم.

🔅شاید #جستارهایی_در_باب_گواهی از اولین کارهای جدیِ فلسفی درخصوص این منبع ازتفکر درایران باشد.

این کتاب باچهار مقاله‌ی ممتاز و تازه ازمتفکران مطرح این حوزه، توسط #ایمان_عباس‌نژاد و #امید_کشمیری در #نشر_نگاه_معاصر ترجمه ومنتشر شده وتلاش دارد؛ راهی باشدبرای پرداختن بیشتربه معرفت‌شناسی گواهی درکنار دیگر منابع معرفتی.

🔅درمقاله‌ی نخست، با نام گواهی، اکتساب معرفت از رهگذر دیگران،
که دراین‌جا بیشتر بدان می‌پردازیم،
#جنیفر_لکی باپرداخت نسبتا جامعی به مفهوم گواهی مارا با تعاریف وکلیدواژه‌های این منبع معرفتی آشنامی‌سازد. 

اودرهمان ابتدا از اهمیت گواهی می‌گوید وتاکید می‌کند

«تقریبا همه‌ی چیزهایی که می‌دانیم به نوعی به گواهی دیگران وابسته است».(ص14)

اما سوآل‌ها، بعداز طرح همین گذاره آغاز می‌شوند: 

«مثلاآیا اتکای موجه مابه گواهیْ بنیادین و اساسی است یا در نهایت قابل تقلیل است به ادراک حسّی، حافظه یا عقل؟..آیا معرفتِ مبتنی برگواهی، ضرورتا ازطریق انتقال [معرفت] از گوینده به شنونده به دست می‌آید؟ آیا گواهی به خودی خود می‌تواند ویژگی‌های معرفتی تولید کند؟»(ص15) 

نویسنده باتاکید براین نکته که در معرفت‌شناسی گواهی، توجه و تمرکزِ محوری، برسرشت گواهی به ما هو گواهی نیست؛
گواهی رادر ارتباط نزدیکی با مفهوم منتقل کردن اطلاعات می‌بیند.

در این تعریفْ  گوینده‌یی است که به وسیله‌ی سخن گفتن یا ایما و اشاره و...ارتباطی ایجاد می‌کند؛ و دراین مسیر هدفش انتقال اطلاعات(P) است؛ یا به گونه‌یی این فعل ازسوی شنونده تلقی شود که منتقل کننده،(p) است.

جنیفرلکی دونگاه رادر معرفت‌شناسی گواهی ازهم تمیز می‌دهد و به شرح می‌نشیند:

ناتقلیل‌گرایی، تقلیل‌گرایی

در ناتقلیل‌گرایی، گواهی منبع پایه‌یی توجیه است و از نظر معرفتی همتراز ادراک حسی، حافظه، استنتاج و امثالهم است.(ص19)

اما درتقلیل‌گرایی، گواهیِ گویندگان زمانی موجه خواهد بود که علاوه برنبود نقض،دلایل ایجابی مبتنی بر چیزی غیر از گواهی رانیز همراه دارد. 

پس ازبیان و شرح مبسوط این دو وجه، نویسنده نقدهایی که برهر دو موضع طرح شده رانیز به بررسی می‌نشیند ونهایتا در دیدگاه بینافردی که توجه وتمرکز به رابطه‌ی بینافردی است، معرفت‌شناسی گواهی را ازاین منظر نیزمورد تحلیل قرار می‌دهد وپرده از دو راهی پیش روی قائلان به این دیدگاه برمی‌دارد!

درپایان مقاله آن‌چه به نظرمی‌رسد نظرنویسنده را درخصوص معرفت مبتنی برگواهی تامین می‌کند، چنین است:

«به ازای هرگوینده‌یی به نام A و هر شنونده‌یی به نام B، B بر اساس گواهیA در خصوص p، به p معرفت پیدا می‌کند؛ تنها اگر(1) گفته‌ی A  درخصوص `p قابل اعتماد یا درغیر این‌صورت صدق‌آفرین باشد؛ (2) B حقیقتا بر اساس محتوای گفته‌ی A در خصوص p، به p باور پیداکند، و (3) B برای باور به pهیچ ناقض نقض نشده‌یی نداشته باشد».(ص45)

🔅در مقاله‌ی آخرین مباحث درباره‌ی معرفت گواهی بنیان نویسنده جان گرِکو به شرح و بسط بیشترمباحث مربوط به معرفت‌شناسی گواهی می‌پردارد و آن‌چه درخصوص روبه‌روی دو دیدگاه تقلیل‌گرایانه و ناتقلیل‌گرایان مطرح است را با مثال‌های کاربردی نشان ونقاط قوت وضعف هریک رابه خواننده نشان می‌دهد؛
معرفت گواهی‌بنیان و منحصر به فرد بودآن، گواهی و انتقال معرفت و وثاقت گواهی(وثاقت گوینده، وثاقت شنونده، وثاقت و نقش‌های اجتماعی)که ازمباحث نوظوهر دراین حوزه است را مبسوط به تحلیل می‌نشیند و دست بالای محیط و نقش‌های اجتماعی افراد درتبادل گواهی را می‌بیند ومورد تاکید قرار می‌دهد.

درمقاله‌ی سوم معرفت مبتنی بر گواهی و نظریه‌ی انتقال، جنیفرلکی، این‌بار جزئی‌تر به معرفت‌شناسی گواهی ورود می‌کند وبا پرداختن و اندیشیدن بر مفهوم کلیدی انتقال وجوه مختلف آن را درنسبت با معرفتِ گواهی‌بنیان می‌سنجد ونهایتا به این نتیجه می‌رسدکه

«معرفت ضرورتا ازطریق گواهی منتقل نمی‌شود؛ بلکه گواهی می‌تواند معرفت تولید کند.. بنابراین گواهی ازجهتی مهم با حافظه فرق دارد زیراگواهی می‌تواند تولیدکننده و زایا باشد درحالی که حافظه صرفا نگهدارنده است».(ص115)

ونهایتا درمقاله‌ی آخرین، دردفاع ازگواهی اخلاقی، اسلیوا، استدلال می‌کند که میان گواهی اخلاقی با گواهی در سایر حوزه‌ها تفاوت معناداری وجود ندارد.
@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

06 Nov, 11:11


#پیشنهاد_مطالعه

#جستارهایی_در_باب_گواهی
مجموعه مقالات

ترجمه:
#ایمان_عباس‌نژاد
#امید_کشمیری

#نشر_نگاه_معاصر


@MasoudQorbani

کتاب و نگاه

18 Oct, 09:44


🔅ضرورتِ دمیدن در صلح!

مسعود قربانی

در زمانه‌یی که از زمین و زمان فریاد جنگ و خون و انتقام می‌آید و شعارِ بزنی، می‌زنم! همه‌جا فراگیر شده است؛ دردمندی به نام #نعمت_اله_فاضلی همه‌ی همَّش را بر صلح گذاشته و با قبول و خرید هر خرده‌یی که بر او بَرَند!  خود و بیست اندیشمند دیگر را حول مفهوم #صلح_ایرانی گرد آورده، تا این مهم را از ویترین شیک و زیبا و دهانْ پُرکنش بیرون کشد و در عرصه‌ی واقعیت و جامعه، خاصه ایران، ببیند و کارکردش را بسنجد.


البته که فاضلی عقیده بر صلح دارد و به مثابه‌ی امید بدان می‌نگرد و در همان حین، یکی از جدی‌ترین الزاماتِ حالِ حاضرِ ایرانِ امروز را پرداخت به صلح می‌داند و در آن هیچ شک نمی‌ورزد؛ ولی او می‌خواهد به صلح، اندیش‌ورزانه و از پنجره‌های گوناگون نیز نگریسته شود؛
از این‌رو از متخصصان هر حوزه می‌خواهد، روایتِ صلحِ خود را از دریچه‌ی سیاست هم بتابانند و دری به نام صلح فرهنگی هم بگشایند و صلح اجتماعی را روزنی بیایند و در انتها صلح از منظر اقتصاد را نیز بکاوند.


🔅نعمت‌الله فاضلی خود در دیباچه‌ی کتاب که عنوان صلح به مثابه‌ی امید گرفته، با تاکید بر واهی نبودن صلح، بر ایستادگی درآن و از ضرورتش می‌گوید و آن‌را امیدی راستین و اتوپیای واقعی می‌خواند.

او صلح‌اندیشی را نیازی برای همه می‌بیند و البته خود اذعان دارد که متقاعد کردن خیلِ مردم به آن دشوار است:

آن‌جایی که جهان چنان در اذهان به تباهی نشسته و دیگر کاری از کسی بر نمی‌آید؛ صلح اندیشی چه حاصل؟

یا اویی که صلح و صلح‌اندیشی را نقابی ایدئولوژیک می‌بیند و فریبی در دست سیاستمداران و لفظی دهان‌پر کن برای تبلیغاتشان... دیگرْ برای او، پرداخت به آن یعنی چه؟

یا آن زیست‌شناس و عصب‌شناسی که اثبات می‌کنند، آدمی به سرشتْ شرور و خشونت‌ورز است، دیگر تقلای صلح برای اینان، به چه معنااست؟

در کنار این همه انکار، ایران با وخامت اوضاعش، کار را برای اغنای مردمانش به صلح بسیار دشوار کرده است:

«در فضایی که جامعه‌ی ما با چالش‌های ساختاری بزرگ زیست‌محیطی، تبعیض، فقرِ فراگیر، فساد، خشونت و محدودیت‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی درگیر است، بسیاری راه برون‌شد از وضعیت را نه در صلح و نه در اندیشه‌ورزی، بل در عمل و اقدام متهورانه جستجو می‌کنند...»(ص16) حالا فاضلی دم از صلح و آن هم ایرانی‌اش می‌زند

او در همان شروع می‌گوید که در این مباحث دنبال دفتری شاعرانه و ادیبانه در ستایش صلح نباشیم!

کتاب دانشگاهی مرسوم با نظریات و نقد تئوری‌های علمی هم اینجا به آن صورت قابل یافت نیست؛ و در پی اثبات تاریخیْ، صلح‌طلبانه از ایران و ایرانی هم نمی‌باشد...

این کتاب در پیِ «اندیشه‌هایی درباره‌ی چیستی، چرایی و چالش‌ها و چگونگی تحقق و ارتقای صلح در ایران است».(ص20) و جمعی از اندیشمندان و محققان، ایده‌هایشان را برای گسترش صلح و کاهش خشونت در ایران قلمی کرده‌اند. ایشان می‌خواهند:

افق فکری جامعه‌ی ایران را به صلح حساس‌تر کنند...

«صلح ایرانی، چشم‌انداز و افقی فکری است که می‌کوشد از سویی جامعه‌ی ایرانی را از منظر ناصلح مساله‌مند سازد و افقی بگشاید، که تنش‌ها، تعارض‌ها و تضادهای خشونت‌زا را رویت‌پذیر سازد و از سویی دیگر راهبردهایی برای مواجهه‌ی فعال و خلاقانه و سازنده برای تحقق صلح در ایران ارائه دهد».(ص21)

🔅نویسنده‌ی دیباچه، چنان به صلح ایمان دارد که لازم می‌داند همه‌ی رشته‌های دانش درگیرِ صلح و اندیشه‌ورزی در خصوص آن شوند؛ او مشکل را نشنیدن صدای صلح ، خاصه از سوی کسانی که نقش تعیین‌کننده در جامعه دارند، می‌داند.

او می‌گوید برخی صلح را با انفعال اشتباه گرفته‌اند و این خود یکی از موانع همه‌گیر شدن و نشنیدن و بی‌ثمر ماندن فعالیت صلح‌طلبان است.
از دیدِ او راهی که برای شکستن این نوعِ نگاه است؛ ترسیم تصویر آینده‌یی همراه با صلح است. فاضلی از زبان لیکاف و جانسون، در مقابله با گزاره‌ی "بحث، جنگ است" می‌نویسد:

«تلاش کنید فرهنگی را تجسم نمایید که در آن بحث، پیوندی با جنگ ندارد؛ جایی که کسی برنده یا بازنده نیست؛ جایی که حمله کردن یا دفاع کردن، تصرف کردن یا از دست‌دادن، مفهومی ندارد. فرهنگی را تصور کنید که به بحث به‌مانند یک رقص می‌نگرد، شرکت‌کنندگان رقصنده‌اند و هدف از بحث کردن، رقصیدنی موزون است که از نظر زیبایی‌شناختی خوشایند باشد. در چنین فرهنگی نگرش [و تجربه‌ی] مردم نسبت به بحث‌ها متفاوت است...»(ص28) 

نعمت‌الله فاضلی ناظر به دیدگاه‌های نویسندگان کتاب از صلح به مثابه‌ی فرهنگ می‌گوید و معتقد است...

ادامه در لینک زیر

https://tinyurl.com/29v82r6y


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

18 Oct, 09:32


#پیشنهاد_مطالعه:


#صلح_ایرانی
در جستجوی مسیرهای صلح در ایرانٍ امروز

به کوشش: #نعمت‌اله_فاضلی
انتشارات: #همرخ
۵۲۵ صفحه


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

13 Sep, 19:30


خشونت و نظم‌های اجتماعی (چهارچوب مفهومی برای تفسیر تاریخ ثبت شده بشر)

نويسندگان: وینگاست، والیس، داگلاس سی. نورث
مترجم: جعفر خیرخواهان، رضا مجیدزاده
نشر روزنه ۱۴۰۱

این کتاب، ضمن ارائه چهارچوبی مفهومی برای درک دو نوع نظم اجتماعی دسترسی محدود و دسترسی باز، به این پرسش بسیار مهم پاسخ می‌دهد که چرا جوامع دسترسی باز از لحاظ سیاسی و اقتصادی توسعه یافته‌تر هستند و معدود کشورهایی موفق به گذار بین این دو نوع جامعه شده‌اند.

کنترل خشونت در جوامع بشری به شیوه‌های گوناگون انجام می شود و نویسندگان کتاب معتقدند رفتار اقتصادی و سیاسی در ارتباط نزدیک با هم هستند و بیشتر جوامع، که آنها حکومت‌های طبیعی می‌نامند با دستکاری و دخالت سیاست در اقتصاد و خلق رانت برای فرادستان، خشونت را محدود می‌کنند.
این رانت‌ها اگرچه خشونت از سوی افراد قدرتمند را محدود می‌کند در عین‌حال مانع توسعه اقتصادی و سیاسی هم می‌شود.
برعکس در جوامع مدرن دسترسی باز، سازمان‌های اقتصادی و سیاسی ایجاد می‌شود که رقابت سیاسی و اقتصادی (تخریب خلاق) را تقویت می‌کنند و نتیجه آن نوآوری، رونق و شکوفایی هرچه بیشتر است.
#پیشنهادمطالعه

کتاب و نگاه

08 Sep, 20:59


🔅مولانا و آزادی
 
مسعود قربانی
 
#مهدی_کمپانی_زارع در مقدمه‌ی کوتاه ولی پر و پیمانی که بر کتاب #آزادی_و_آزادگی_به_روایت_مولانا آورده، پس از اشاره به تاریخ درازآهنگ آزادی در جامعه‌ی بشری و برکشیدنِ نگاه #آیزا_برلین که آزادی منفی را در عدم دخالت دیگری در انجام فعالیت‌هایِ ارادی، و آزادی مثبت را امکان فعالیت‌های ارادی بر اساس اراده‌ی آزاد می‌دانست؛

با نشان دادن تفاوت این دو مفهوم در واژگانِ "آزادی از ..."(که در آن فرد به دنبال این است، کسی مانع فعالیت‌هایش نشود)  و "آزادی در/برای" (که به معنای صاحب اختیار و ارباب خود بودن است)

به موانع آزادی که یکی دیگران با استبدادشان و دوم، خودْ با بیماری‌های ذهنی‌مان هستیم، می‌پردازد و سپس از رواقیون و بودائیان و صوفیه، که آزادی راستین را در یافتن عدم تعلق و قناعت و نخواستن درونی می‌دیدند، می‌گوید.

تعادل و هماهنگی بین آزادی‌های بیرونی و درونی، آرمانی است که خیل مکاتب و اندیشمندان پیِ آن بوده‌اند و به نظر می‎رسد تاکنون آن‎چه نمود بیشتری یافته، سنگینی کفِ آزادی‌های سلبی و عدم پرداخت سهمِ آزادی‌های ایجابی است! 

🔅او با چنین ترسیمی از موقعیت، سراغ مولانا می‌رود و از زبان او انسانی را می‌خواهد که «از یک سو، موانع آزادی را شناسایی کند و کنار بگذارد و از سوی دیگر، خود را به عنوان فرد انسانی بر اساس اصولی برآمده از عقل کل و خدا، تحقق بخشد... شاید در یک کلام بتوان گفت:

از منظر مولانا هرگونه آزادی بیرونی (سیاسی، اجتماعی و...) در نسبتی مستقیم با آزادی/آزادگی‌های درونی است. او صراحتا می‌گوید کسی که درونِ خوشی دارد و اسیر بی‌شمار قیود و بندهای درونی نیست، بر دیگران نیز سخت نمی‌گیرد و باکسی سر جنگ ندارد ...»(ص11)

🔅در دشمنان آزادی و زندان‌های زندگی، مولانایی را داریم که از آدمی و گرفتاری‌هایش با خودِ دروغینش می‌گوید و اولین گام را شناخت و رهایی از آن می‌بیند.

در این دید، تنها راه رهایی مهارِ این موانعِ بزرگ آزادی است.

این موانع از نگاه مولانا جلوه‌هایی دارند:

میل به نمایش که در آن می‌خواهیم به خیلِ مشتاقان و شیفتگان‌مان بیافزاییم، یک از آن‌ها است.

«هشدار مولانا این است که اگر دیدید کسی در مقام بزرگداشت‌تان حتا بوسه برای پای‌‌تان زد، بدانید قرار است بادتان کند تا به زودی پوست‌تان را جدا کند».(ص22)

ترس که در نگاه مولانا باعث می‌شود انسان نتواند از آزادی خود بهره جوید و در راه به دست آوردن مطلوبات خود گام بگذارد.(ص26)

جبرباوری که در باور مولانا انسانِ اسیر جبر و سرنوشتِ محتوم، پذیرفتنی نیست.

حرص و طمع که انسانِ پابندِ آن، آزادی‌اش را در نهایت قربانیش خواهد کرد؛
مولانا می‌خواهد که آدمی بر حرص پای گذارد و "امام جمله آزادگان" شود.

آرزو، که شمس می‌گفت: «آزادی در بی‌آرزویی است».(ص38) مگر آن‌‌جا که تعالی یافته و به جهان بی‌کران عشق و حسن معشوق پرتابش کند.

شهرت که از منظر علمای اخلاق از حبّ مال خطرناکتر و در نگاه مولانا از "زنجیرآهنین" نیز آدمی را گرفتارتر می‌کند و تبعاتی چون سوء استفاده و دروغ‌گفتن را در پی خواهد داشت.

تفسیرها که انسان را چنان در چنگ خود می‌گیرد که حقیقت گم کردهْ، سال‌ها در موهومات می‌گرداندش!

مولانا می‌گفت:

« در بدترین موقعیت‌ها نیز به قدرت تفسیرخود توجه داشته باشید و بدانید اگر تفسیرتان را تغییر دهید رنج‌هایتان کاهش می‌یابد»(ص48)

کمال‌گرایی مرضی «که در حوزه‌ی اختلال‌شان، چیزها را سیاه و سفید و صفر و صد می‌بینند و اصولا رشد طیفی و تدریجی برایشان معنایی ندارد».(ص49)

این آخرین مانع آزادی در نگاه مولوی است؛ که از دیدِ نویسنده، تکرار و پافشاری زیاد مولانا بر تعبیر "اندک اندک" نشانِ ماهیتِ تدریجی جهان در منظومه‌ی فکری‌اش و طرد آن منظر کمال‌گرایی دارد.

🔅در بخش آزادی در عرصه‌ی اجتماع و سیاست نویسنده توجه ما را به نامه‌های فراوان مولانا به کارگزاران حکومتی جلب می‌کند و نگاه ویژه‌ی او به طبقات فرودست و احترامی که برای زنان قائل بود.

کمپانی‌زارع با اشاره به نمونه‌های فراوان فعال بودن مولانا در این عرصه، برای مثال به شجاعت تحسین‌برانگیزش در زمان حمله‌ی بایجو و محاصره‌ی قونیه اشاره می‌کند.

نیز مثنوی و داستان‌های فراوانش را یادآور می‌شود که مهم‌ترین انتقادات مولانا به اهل قدرت، در آن قالب بوده، که مردم زمانه آن اشارات را به درستی درک می‌کردند...

🔅اما در آخرین فصل، عوامل آزادی‌بخش در نگاه مولانا آگاهی، مسوولیت‌پذیری، رهایی از خودپرستی و انانیت، تعلیم و تربیت، خویشتن‎داری و عشق را مبسوط نویسنده شرح می‌دهد...

مولانا «خود نمونه‌یی عالی از کسانی بود که رهایی از بندهای درونی و اسارت‌های پنهان، روابط بیرونش را با دیگران خوش کرده بود:

در کف ندارم سنگ من، با کس ندارم جنگ من
 
با کس نگیرم تنگ من، زیرا خوشم چون گلسِتان
(ص11)


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

08 Sep, 20:59


#پیشنهاد_مطالعه:


#آزادی_و_آزادگی_به_روایت_مولانا
نویسنده:
#مهدی_کمپانی_زارع

#نشر_نگاه_معاصر

۸۸صفحه


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

31 Aug, 10:48


نسخه شنیداری

🔅قدمی چند با ایران کجاست ایرانی کیست ...

مسعود قربانی 

🔅کتاب #ایران_کجاست_ایرانی_کیست ، از آن جهت بسیاراهمیت دارد که نه فقط بخواهد به شرح حال بیماریْ! به نام ایران بپردازد و از عللِ وضعِ کنونش بگوید، و یک مشت رویدادِ تاریخی و در کنارش تحلیلی از آن‌را برایمان بشمارد، و حتا نسخه‌یی هم برایش بنویسد! که در نگاه من این کتاب از معدود نوشتارهای تحقیقی است که منظر و راهی را پیش‌رویمان قرار می‌دهد که انگار برای رهایی و رفتن به سوی بهبودی ایران، چاره‌یی جز این مسیر و فهمِ نگاهش نیست! 

مهندس
#سیدمحمد_بهشتی و همکارانش #الناز_نجفی و #بهنام_ابوترابیان گویی واژه واژه‌ی کتابشان را با پختگی تمام، از درازنایِ تاریخ پر فراز و نشیب این دیار یافته باشند؛ فانوس به دست برایمان از ایرانی که شاید خیلی هم با آن آشنا نیستیم می‌گویند و تاکید دارند برای هر حرکتی، چه خُرد و چه کلان، چه ملی و چه حتا فردی! تا پاسخ و موضِع خود را در قبال کجایی و کیستیِ ایران و ایرانی ندانیم به بیراهه رفته‌ایم،
آن‌گونه که دراین هفتاد ساله کژ حرکت کرده‌ایم! 

به نظرم با کتاب ایران کجاست، ایرانی کیست؟ می‌شود چراغ و راهنمایی را یافت که با آن، هر عملِ برنامه نویسان کلانِ این کشور را ابتدا در نورِ این فانوس تاباند و سپس، بعد از یافتِ lاحیانا روشنایی، کار را شروع کرد.
 
باید دانست که ازاین منظر نه فرهنگ، که با چتر فرهنگ، همه‌ی ابعاد حرکتی یک کشور را توان راهبری است؛ و لازم است با چنین دیدی به صنعت، کشاورزی، اقتصاد، محیط زیست، اجتماع، فنآوری و...  وهمه‌ی حوزه‌های برنامه‌ریزی کشور نگریسته و سپس مورد سنجه قرار گیرد و پس از آن قدم‌های بعدی برداشته شود. 

بی هیچ بزرگ‌نمایی این کتاب، با وسواسی که در گزینش واژه‌ها، همراه با تصاویر زیبایی که در جهت شناخت مفاهیم تازه‌‌اش داشته است، با پرداخت بیشتر، پتانسیل لازم برای تدریس در مراکز آموزشی و دانشگاهی، به عنوان یک الزام و واحدی درسی، برای تمامی رشته‌ها را دارد و ای بسا نیاز آموزش و پرورش این کشور اتفاقا به چنین نگاه‌هایی برای آموزش فرزندان‌مان است و می‌بایست با ساده‌سازی از همان اوان، کودکان‌مان را با کجایی ایران و کیستی خویش از دریچه‌ی کتاب‌هایی اینچنین آشنا سازیم... 

این البته منافی نقد و بررسی جدی کتاب نیست، آن‌گونه که تاکنون در خیلی جمع‌ها و جلسات به این کتاب پرداخته شده و نویسندگان آن خصوصا جناب بهشتی به شرح و احیانا باز کردن برخی گره‌های کتاب همت گماشتند؛
ولی به نظرم باز جای بررسی بیشتر کتاب هست؛ خاصه آن‌که همچنان دو جلد از این پروژه‌ی تحقیقی باقی است و این کتاب جلد نخست این حرکتِ پربرکت است:


🔅#سیدمحمد_بهشتی در همان مقدمه پنجره‌یی که با آن فرهنگ، اساسِ سیر و تحقیقشان بوده است را می‌گشاید و نشان می‌دهد زیرْنقش فرهنگ  که امری است تاریخی و به تدریج تکوین یافته، چگونه دریافت ما از جهان و تصرف ما در جهان را هدایت می‌کند.

در این دید، فرهنگ، اکوسیستمی همچون طبیعت دارد و «صاحب‌خانه‌ی وجود جامعه است»(ص22) و در واقع کیستی هر جامعه‌یی مترادف با فرهنگ آن جامعه خواهد بود

وقتی منظر و زمینِ تحلیل، فرهنگ شد،...

ادامه نوشته در ویرگول



لینک کانال گفتار و اندیشه

@goftar_andisheh

لینک جلسه‌ی بررسی کتاب در حلقه دیدگاه نو
https://t.me/Didgahenochannel/859



@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

31 Aug, 09:51


#پیشنهاد_مطالعه:


#ایران_کجاست_ایرانی_کیست

نویسندگان:
#سیدمحمد_بهشتی
#الناز_نجفی
#بهنام_ابوترابیان


انتشارات: #روزنه

۵۷۳صفحه

@MasoudQorbani7
در ویرگول

کتاب و نگاه

13 Aug, 20:23


🔅تمرین حضور خداوند

مسعود قربانی 

برای پدرم و خدایش که در این نزدیکی است...


🔅#نیکولاس_هرمان در کتاب #تمرین_حضور_خداوند به ما می‌آموزد:
معبود آن‌چنان نزدیک است که نیازی نیست راهی پر پیچ و خم و کاری عجیب انجام دهیم تا به ملاقاتش رسیم!
او همین‌جا است.

«لازم نیست کارهای سترگ انجام دهیم. من به عشق خداوند املت کوچکم را در ماهیتابه بر می‌گردانم.
پس از آن، چنان‌چه کاری نداشته باشم پیشانی بر خاک می‌نهم و خداوند خویش را می‌ستایم که توفیق انجام این‌کار را به من داده است.
سپس خشنودتر از پادشاهی برمی‌خیزم.
آن‌دم که هیچ کاری از دستم بر نمی‌آید، همین که به عشق خداوند کاهی از زمین بر می‌گیرم، بسنده است.»


نیکولاس هرمان یا همان #برادر_لورنس، فقر و بیماری و طاعون را چشیده، جنگ را دیده، و با پایی لنگ که یادگار پیکارهایش بود، راهی صومعه‌یی می‌شود.
او شاید هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد نوعِ زیستِ ساده‌ی آشپزی در دِیر، که چیزی عجیب نداشت، حتا ساده‌تر از ساده بود! روزی الگویی باشد، تا از طریق آن خیلی‌ها بخواهند رهرویش شوند و آموزه‌هایش را بیآموزند! 

🔅سادگی و مراقبه‌یی که شاید نامش را بتوان تمرینِ رفاقت!  گذاشت،
که در آن می‌آموزیم در کوچک‌ترین حرکات و سکنات، کسی دیگر را نه تنها در مقام ناظر، که همراه و دوست‎‌دار خود ببینیم؛ مشیِ کلی و راهِ اصلی برادر لورنس بود.
 
شگردی عجیب و غریب در کار نیست؛
انتظار اشراق و دیدارِ ملکوت و فنای فی‌اله برای برادر لورنس واژه‌های ناآشنایی‌اند!
تنها رفیقی دارد که با هر دم و بازدم، او را همراه خود می‌بیند و در این مسیر، خویشتن را نیز به دستانش سپرده است!

عادت گفتگو برای او عادتی مقدس است.
«چنان‌چه می‌خواهیم در این زندگانی از صلحی بهشتی مسرور باشیم، باید خویشتن را به گفتگوی صمیمانه، فروتنانه و محبت‌آمیز با وی عادت دهیم»(ص131)

🔅مکان، زمان، حالی خاص، وردی عجیب... هیچ چیز نیاز نیست.
در اوج ناامیدی و درماندگی و یا به هنگام خیره ماندن بر درختی بی‌بر، که می‌فهمی چندی دیگر از این خشک، جوانه‌یی برون خواهد آمد؛ اگرهمراه را حتا یک آن! به یادآری، کافی است تا اولین گام برای ورود به دنیای حضورِ خداوند را برداشته باشی! این اولین قدم تو است...
حالا تنها نیاز است قدم برداشتن را از یاد نبری؛
برادر لورنس با نوعِ زیستش تنها تداوم در راه‌پیمایی  را می‌آموزد و بر دو عنصر تاکید می‌کند: دلیری و اراده.

🔅نیایش، ابزار او است.
«نیایش برادر لورنس چیزی جز احساس حضور خداوند نبود»(ص81)
در مشی او، پایمردی در دوستی، با نمودِ نیایش و اعتماد به خداوند، خود را نشان می‌دهد.
وقتی چنین شد، رنج نه تنها واهمه‌زا نیست که خود نیازی است تا با تاب‌آوری‌اش، اثبات دوستی معبود شود!
«عشق، رنج را نوشین می‌کند».(ص130)

در مراقبه و تمرین او، آن‌چه با چشمان فیزیکی دیده می‌شود اشباحی غیرواقعی‌اند که چونان صحنه‌های تئاتر و نمایش، فقط از روبه‌رویش می‌گذرند؛ اما حقیقت، از ایمان بر می‌خیزد و با چشمانِ روح، دیده و در آرزویش تاب رنج‌های زندگی آورده می‌شود.
 
آن‌چه در رفتارش بیش از هر چیز نمود داشت فروتنی و آرامشی یگانه بود که با وجود تحقیر و رنج فراوانی که بر او وارد می‌شد، همچون کوه مرتفعی که طوفان‌ها را در سینه نگه می‌داشت؛ «در یک‌پارچگی ثابت ذهنی و آرامشی تغییرناپذیر»(ص36) او را از گزندها حفظ می‌کرد. 

🔅«او بر آن شد که محبت خداوند را هدف جملگی اعمالش قرار دهد»(ص68)

«خلوص محبتش آن‌چنان عظیم بود که آرزو داشت، چنان‌چه میّسر می‌بود، خداوند نظاره‌گر اعمالی نباشد که از برای وی به جا می‌آورد؛
تا بتواند آن‌ها را صرفا از برای مجد او و فارغ از هرگونه استردادی به سود خویش به جای آورد...

عادت داشت از سر صمیمیت و اُنسی عادی بگوید:

"پروردگارا! بسی فرآوان است! برایم بسی فرآوان است!

استدعا می‌کنم که چنین تسلی‌ها و عنایاتی را، به سوی گناه‌کاران و کسانی که اصلا به تو معرفت ندارند گسیل داری، تا آن‌ها را شیفته‌ی خدمت خویش سازی...»(
ص48)

«قلب باید از جملگی چیزها تهی گردد. خداوند فقط صاحب قلب خواهد بود».(ص106)

@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

13 Aug, 20:23


#پیشنهاد_مطالعه:


#تمرین_حضور_خداوند
#نیکولاس_هرمان
#برادر_لورنس_رستاخیز
ترجمه: #حمیده_قمری

#نشر_نگاه_معاصر
۱۶۶صفحه


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

06 Aug, 22:22


🔅گامی در این سپهر رنگ به رنگ

مسعود قربانی

بسیار شنیده‌ایم که تاریخ و فرهنگ این خاک، در دلِ خود، فراوان مروارید رخشان، پنهان دارد و تنها با پشتکاری و دمی نوآوری, می‌توان آن گوهرها را بیرون کشید و به زبان امروزیان نشان‌شان داد!

بی‌گمان چنین است!
ولی آن‌چه می‌ماند همان تلاش و تکان، برای آشکارسازی آن پنهان‌ها است...

تاریخی چنین سرشار، که هزاران رویدادِ پندآموز و گفتنی همراه دارد؛ ابزارهای امروز را اگر با خود داشته باشد، چه‌ها که از او بر نخواهد آمد!

فیلم و سینما، انیمیشن و بازی‌های کامپیوتری، نقاشی و هنرهای تجسمی، معماری و کتاب و رمان و... ابزارهای در دست ما هستند در این وقتِ تنهایی تاریخ و فرهنگ‌مان؛

باید که آفرینش‌گرانه به کارشان گیریم،
آن‌چنان که #شیرین_فرهی با رمان #این_سپهر_رنگ_به_رنگ ، تلاشی ستودنی در این راه کرده است.

🔅فرهی رویدادی تاریخی از دوران ایرانِ هخامنشی، که خیلی اگر باشد، چند صفحه‌یی از کتاب‌های تاریخی را با زبانی خشک در بر می‌گرفت، در پیکر داستانی خواندنی و ماندنی به نوشتار درآورده و بی‌آن‌که در دام متن‌های زرد و عامه‌پسند بیافتد، با گیرایی تمام خواننده را تا پایان، پای روایتِ به نسبت بلندش، می‌نشاند.

مهم‌ترین ویژگی رمان این سپهر رنگ به رنگ، باورپذیری و فضاسازی خلاقانه توسط نویسنده است که از همان ابتدایِ رودروریی با نوشتار، بی‌هیچ آزار و غریبگی، خواننده را به هزاره‌های قبل می‌برد و با پیش‌آمدهای تلخ و شیرینش همراه می‌سازد.

🔅رویداد تاریخیِ سرنوشتِ جانشینان داریوش دوم و درگیری پرفراز و نشیبِ پسرانش، ارشک (اردشیر) و کوروش کوچک و قدرت‌نمایی پروشات، شهبانوی زیرکِ داریوش و مادر این دو، یکی از محورهای داستان است که در کنار قصه‌ی کانونی دیگر، از زندگی مردی عامی و روستایی به نام پادرا و گرهی که با پادشاهی و کاخِ هخامنشیان می‌خورد؛ جذابیتی پرکشش را برای رمان به همراه می‌آورد.
این کشش با استفاده‌ی به جا و دقیق از عناصری چون طنزی فاخر، تصویرسازی قابل فهم از محیط داستان، عشق و نفرت و تبعات انسانی آن و... قوام یافته است.

🔅سوای درون‌مایه‌ی گیرای داستان، که روایتی تاریخی را هدف دارد؛
در کناره‌های آن، با بسیاری داده‌های فرهنگی و اجتماعی، رسوم و آیین‌های ایرانی، شگردهای جنگی و مبارزاتی، دیوان‌سالاری و خراج‌های مالیاتی، جغرافیای سیاسی هخامنشی، خدایان و نیایش‌های‌شان، جادوگری و خرافه‌های مرسوم، مسیرهای ارتباطیِ چون راه شاهی و کارکرد کاروان‌سراها و داروهای گیاهی، و حتا گاه نوع معماریِ آن‌روزگار و وجود گرمابه در ارگ‌ها و نحوه‌ی ساخت صابون و صنایع دستی آن دوران که درجاهایی با نوعِ نقش و طراحی فرش‌های آن عصر، که توسط مردمانِ دیارمان بافته می‌شده، آشنا می‌شویم؛

ولی از همه جالب‌تر فراوانی نام‌های آدم‌ها است!

به هنگام خواندن داستان، این نام‌های زیبا و بعضا عجیبِ کهن است که بیش از هر چیز خود را به خواننده بار می‌کند و حتا می‌تواند برای او ایده‌ساز هم باشد!
رادبه، راتین، ماهانداد، لاله‌زار، هیرسا، دلآرام، کیهان‌دخت، ساتیار، شاوگ، شارویه، نشواد، نردا، سپیتام، آریاسپ و... از جمله‌ی این نام‌ها هستند.

🔅جدای از این، با آن‌که روحِ رقابت در جانشینی و قدرت، پرخاشگری راناگزیر می‌کند و در صحنه‌های مختلفی از داستان، عریانیِ خشونت، آشکارا روایت می‌شود؛  ولی به نظرم به دلیل برجسته بودن نقش زنان در داستان و نقش محوری ایشان و شاید وجود خود نویسنده، بر صلح و نرمی ونازکی، پافشاری می‌شود:

«داریوش نفسی از سر راحتی خیال کشید. گویی سوگند پسر باری از دوشش برداشت. با صدایی قوی‌تر از پیش ادامه داد:" جنگ زنِ زشت‌رویی است که فرزندانی پلید می‌زاید. جنگ پرخاشگری و درشت‌خویی می‌آفریند و پرخاشگری و درشت‌خویی انگیزه‌ی جنگی دیگر می‌شود. یکی، پدیدآورنده‌ی دیگری است و تا یکی باشد از دیگری رهایی نیست! تنها دوستی، گذشت و بخشایش می‌تواند با پلیدیِ آن همآورد شود..."»(ص102)

🔅راستی و پیمان را قدر نهادن و دروغ و کژی و پیمان‌شکنی را نکوهیدن، ازنمونه‌هایی است که بی‌شمار در این روایت بر آن انگشت تاکید گذاشته می‌شود.
 
کوتاهی زندگی را از یاد نبردن و به شادی زیستن و به یاد داشتن این اصل که «هرکس خنده را از این سرزمین ببرد، جفا بیند»(ص467) از نکات قابل توجه داستان است: 

«پدرت می‌گفت: پلیدی همه‌جا هست و اندیشه‌ی بد، گفتار نا روا و کردار ناشایست آن‌را می‌پروراند و توانمندش می‌کند. زندگی هم‌چون رودی روان است و نگرانی هم مانند بدی، بندی می‌شود که آب رود را از رفتن باز می‌دارد. آبی که یک جا بماند می‌گندد... زندگی کن...
به دیگران یاری برسان، چون این‌گونه به خودت یاری رسانده‌یی...کار کن، هرکاری، تا اندوه را فراموش کنی و شاد شوی. با خنده و شادی و نیک‌خواهی بر تاریکی‌ها و بدی‌ها و اهریمنان پیروز شو... دیگران را شاد کن تا خودت هم شاد شوی...»(
ص513)


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

06 Aug, 22:22


#پیشنهاد_مطالعه:

#این_سپهر_رنگ_به_رنگ
نویسنده: #شیرین_فرهی
#نشر_نی
۵۳۲صفحه

#رمان

@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

29 Jul, 11:00


🔅مرد کامل آن است که بی‌نیازی و مال او را به تکبر و نخوت نکشاند و در فقر و نیازمندی، ضعف و زبونی نشان ندهد و مصیبت‌ها او را از جای نبرند و از حوادث ایام غافل ننشیند و به هر کاری دست می‌زند، عاقبت آن‌را از نظر دور ندارد.

آداب و حِکَم ، مستخرج از جاودان خرد ساسانی یا نامه‌ی هوشنگ


🔅شاه گفت:
نیکو گفتید، ولی کسی که مروت را از هر سو در خود جمع کرده و شرف و بزرگی را فراهم آورده، باید از تسلط بر دیگران چشم پوشد هرچند توانا و قادر باشد. و رساتر از آن این است که سخنان زننده‌ی فقرا را تحمل کند و نسبت به مردمی که به خواری افتاده‌اند بردبار باشد و در هنگام قدرت و توانایی به عفو و بخشایش گراید.

مجلس شاه بهمن

🔅به مال و خواسته‌یی که به دست شما نرسیده هرگز افسوس مخورید، زیرا مال مانند پرنده‌یی است که پیوسته از جایی به جایی نقل مکان کند؛ هنگامی که به کسی روی آورد با شتاب آید و چون از کسی روی برتاب نیز با شتاب رود.

مواعظ آذرباد

🔅اگر گویند: دین خدا چیست؟

گویم: دین خدا نیکی‌ها است؛ نیکی اندیشه، نیکی گفتار و نیکی کردار.

اگر گویند: اندیشه نیک کدام است؟

گویم: اندیشه‌ی نیک اندیشه معتدل است و گفتار نیک راستی است و کردار نیک رادی و بخشندگی است..‌.

آداب بزرجمهر

🔅گفتند:
چگونه است که این‌سان در مطالعه‌ی کتب سر فرود کرده‌اید، که مردم همه‌ی آرای شما را از آن‌ها می‌دانند و تدبیر شما را به آن‌ها منسوب می‌دارند؟

گفت:
این بدان سبب است که ما دانش را برای فخر فروشی نمی‌خواهیم، بلکه برای آن می‌خواهیم که از آن بهره‌مند شویم...

کتاب المسائل منسوب به خسرو انوشیروان

🔅بر خردمند است که خطای در رای و لغزش در علم و غفلت در امور را به هیچ روی کوچک نشمرد،
زیرا که چون امری را کوچک و بی‌اهمیت شمرند، به زودی چیزهای کوچک بر هم گرد آیند و دیری نپاید که خورد، کلان شود.
و همین خطاهای کوچک رخنه‌هایی هستند که در اثر غفلت و بی‌توجهی به وجود آیند و اگر ترمیم نشوند ویرانی‌هایی به بار خواهند آورد که اصلاح آن‌ها خارج از توانایی باشد.

و ما هرگز چیزی را ندیدیم که نابودی آن از رخنه‌ی کوچک و بی‌مقداری شروع نشده باشد.

و دیده‌ایم که سلطنتی را دشمنی حقیر از پای درآورده و سلامت تن را دردی ناچیز از میان برده.

و دیده‌ایم که رودهای خروشان از جویبارهای بسیار کوچک و ناچیز به وجود آمده‌اند.

الادب الصغیر ، ترجمه‌یی از ابن‌مقفع

@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

29 Jul, 11:00


🔅در ادب و اخلاق ایرانیان

مسعود قربانی

این‌که بدانیم سرچشمه‌ی داشته‌های ادبی و فرهنگی‌مان به هزاره‌های خیلی دورِ این دیار می‌رسد و اگر اکنون براستوانه‌های فرهنگی خویش، با افتخار تکیه می‌زنیم! منشای از آن قرن‌های دورِ ایرن دارد؛ نه به دلیل مدِ این‌روزها که ایران‌پرستی و ملی‌گرایی را شمشیر و مسلکی سیاسی برای کوبیدن بر سر دیگر نگاه‌ها کرده‌اند! که نیازی است فوری و فوتی در مواجهه‌ی فوج حمله به ادب و اخلاقِ ایرانی، که خود خواسته و ناخواسته، به نفی خویش می‌پردازیم و همگی، چه بیگانه و چه خودی در همبستگیی نانوشته، گویی خسته‌تر از ایران نیافته باشیم، به هر زمان و بهانه‌یی که بشود به او می‌تازیم و بر او نه می‌آوریم!

انگار سعدی شیرین سخن، دانه‌یی در زمینی پانصدساله بوده و تنها با آبیاری آن‌چند سال هجوم اعراب، گلستان و بوستان و غزلیاتِ نغزش را برایمان آورده است! یا تنها فردوسی است که خدای‌نامه‌ها و شاهنامه‌ها و سینه‌ی دهقان‌ها را شکافته و شاهکارش را آفریده!

🔅ما نیاز داریم تا سرِ رشته را فراموش نکنیم.
ما نیاز به تکرارِ و یادآوری سرمنشاء فرهنگی خویش داریم تا هم اگر نقدی هست، بدانیم به کجاهای این رودِ گاه خروشان و گه ساکن و لختی خشک!  کنیم و اگر هم دست‌آوردی است، که فراوانند، اصل را از یاد نبریم!

🔅روانشاد دکتر #محمد_محمدی_ملایری در کتابی کم حجم اما پرمایه به نام #ادب_و_اخلاق_در_ایران_پیش_از_اسلام ،  بیش از پنجاه سال پیش، سعی کرده ما را با آن آبشخورهای فرهنگی، موجز و کاربردی، آشنا سازد.

محمدی ملایری که تالیف مجموعه شش جلدی و مرجع تاریخ و فرهنگ ایران را در کارنامه دارد؛ در این اثر با محوریت کتاب‌های ترجمه شده از ایران پیش اسلام به عربی، پژوهش خوش‌خوانش را برای علاقمندان سامان داده است؛ او می‌خواسته بداند«ایرانیان پیش از اسلام در زمینه‌های تربیتی و اخلاقی چه مطالبی را به جوانان و نوآموزان خود می‌آموختند»(ص2)

او کتابش را با کلیاتی راجع به انتقال آثار ساسانی به دوران اسلامی و شرح مختصری درباره‌ی ادب و اخلاق در ایران ساسانی آغاز می‌کند و با بررسی اجمالی هفت نمونه از آن نوشتارها، تحقیقش را پیش می‌برد.

🔅نویسنده تاکید دارد با آن‌که نزدیک به سه قرن زبان فارسی از دیوان‌ها و مکاتبات رسمی کنار گذاشته شده بود، ولی آن‌چنان قوتی داشت که در میان عامه‌ی مردم زنده‌تر از هر زمان در جریان بوده و این خود مهم‌ترین دلیل انتقال مفاهیم اخلاقی ایرانیان به بعد از آن تاراج بوده است.

از دیگر موارد، عدم تقسیم اراضی توسط خلفایی چون عمر بین اشغال‌گران بوده، چراکه نسبت به جنگ و جدل فاتحان بر سر املاک تقریبا به یقین رسیده بود؛
همین امر باعث حفظ نظام مالیاتی ساسانی و انتقال همان سیستم مالی به دستگاه خلفا شده که نتیجه‌اش باقی ماندن ایرانیان در بیشتر مسندهای دفتری و در کنار آن سعی در حفظ اخلاق و اشاعه‌ی فرهنگ ایرانی از طریق ترجمه‌ی متون خویش به عربی شده است و در واقع آداب‌الفرس نمودی برآمده از چنین روند تاریخی است.

نویسنده سعی کرده شمه‌یی از متونی که پندگونه و اندرزوار، حاویِ نکات اخلاقی، در آن سال‌های ایران بوده است را با زبانی روان و امروزی ترجمه کند و این‌گونه نشان دهد که چگونه داشته‌های اکنون‌مان بی وجود چنین متونی از اساس ناتوان می‌بود:

🔅یکی از این هفت اثر کتابی است منسوب به هوشنگ، با عنوان جاودان خرد که آداب و دستورالعمل‌های زندگی روزانه و روابط اجتماعی را مورد توجه قرار داده است؛

دوم قطعه‌یی منسوب به بهمن، در مجلسی که گفتگویی دسته جمعی در جریان است و به موضوعات تربیتی و اخلاقی پرداخته می‌شود؛

سوم ترجمه‌یی است از بخشی از اندرزنامه آذرباد مارسپندان، که مشتمل است از نصیحتی از آذرباد به پسرش زردشت و وصیتی که هنگام مرگ با موضوع حکمت و پند و موعظه داشته است؛

چهارم تکه‌یی است از رساله‌یی با عنوان آداب بزرجمهر که در آن نویسنده نتایجش از زندگی را بر می‌شمارد؛

پنجم و ششم قطعاتی منسوب به خسرو انوشیروان  که سخنان حکمت آمیز انوشیروان را در برگرفته است و احتمال می‌رود بخشی از آن پاسخ‌های او باشد به بقراط که سوآل‌های پادشاه روم را از انوشیروان پرسیده است!

و نهایتا، هفتم کتابی است از ترجمه‌ی ابن‌مقفع (روزبه)   با عنوان الادب الصغیر با موضوع ادب و اخلاق و تربیت...

در اینجا تنها از هر بخش، تکه‌یی آورده می‌شود؛
ولی به نظرم این کتاب ظرفیت نگاه روزانه را دارد و می‌توان از دو سو از آن توشه برداشت:
هم در گفتارهایش تامل کرد و هم سرچشمه‌ی داشته‌هایمان را فراموش نکرد!

خود بخوانیدش و به دوستانتان هم هدیه دهید
:👇


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

29 Jul, 10:59


#پیشنهاد_مطالعه:

#ادب_و_اخلاق_در_ایران_پیش_از_اسلام

نویسنده: #محمد_محمدی_ملایری

انتشارات #توس
۱۲۶صفحه


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

23 Jul, 14:47


🔅نو شدنی نو!

مسعود قربانی

معمولا آن‌چه از عرفان و آموزه‌های معنوی برای ما گفته می‌شود؛ با انگشت تاکید بر خویش و خودشناسی، نظر به درون آدمی و دنیای شگرفش دارد و از ما می‌خواهند با آگاهی از آن، نوعی دیگر از خود و هستی را تجربه کنیم.

بی‌شک تاثیر این آموزه‌ها غیرقابل انکار است و آن دیدِ تازه، که با تمرین‌های عملی کامل می‌شود، به شرط سخت‌کوشی، دنیای درون و بیرون فرد را دگرگون خواهد کرد.

اما نشان دادن اثرگذاری این تغییر در مواجهه‌ی با مشکلات ملموس امروز دنیا، موضوعی است که کمتر بدان پرداخته شده است.

در کتاب #نو_شدن به نویسندگی #اکنات_ایسواران ، با همان حجم کمش، درافتادن انسانِ معنوی و اخلاقی را با چالش‌‌های دنیای مدرن و برکاتش را برای او می‌بینیم.

نویسنده با برکشیدن آدمیانی معمولی، اما در مسیر دگرگونی خویش، به ما نشان می‌دهد که همین گمنامان چگونه می‌توانند دنیای اکنون را از آشفتگی بیشتر برهانند.

🔅خوب زیستن با همه‌ی ابهامی که در آن است، تنها ابزار ایسواران برای تغییر دنیا است.
نویسنده که بسیار تحت نفوذ مادربزرگ خویش است، به توصیه او بزرگی نام‌ها را به کناری می‌نهد و فانوس به دست دنبال آدم‌های کوچک ولی موثر در خانواده و دوستان و همکاران و محیط زیست می‌گردد، تا نشان دهد که اینان چه تغییرات بزرگی با تغییر خود و این جمع‌های کوچک ایجاد می‌کنند.

آن‌چنان‌که ماهاتما گاندی هم به او نشان می‌دهد تنها راه دگرگونی، دگرگونی فردی است:

«برآنم که اگر یک فرد به مراتب بالای روحی برسد، همه‌ی جهان با او صعود می‌کند و اگر فردی سقوط کند، همه‌ی جهان را به سقوط کشانده است
.»(ص24)

با آموزه‌های معنوی است که به هستی یک‌پارچه و جزئی دیدن خویش از یک کل می‌رسی و اگر واقعا چنین تجربه‌یی را از سرگذرانده باشی، و همه‌ی آدمیان را خواهران و برادرانت، خویشان و همسایگانت ببینی، «به این یگانگی و وحدت پی می‌بری [آن‌گاه] در می‌یابی که در استفاده‌ی خردمندانه از پولت، وقتت، انرژی‌ات و امکاناتت در جهت خدمت به همگان، منبعی پایان‌ناپذیر از شادمانی نهفته است.»(ص25)

از منظر نویسنده، مانند مایستراکهارت، خدای را باید در درون خویش یافت و با شکیبایی و چونان هندیان با مدد گرفتن از اقیانوس شکیبایی یعنی  همان خدا، دست به صید و مهارِ خشم خویش زد!

ایسواران به ما می‌آموزد که چگونه برای آزادی درون باید از سرعت ذهن کاست و آن‌را به یک سکون و سکوتِ نیروبخش رساند،
در آن‌زمان است که بانظر به زندگی، چونان یک اثر هنری، دیگر هرجا که دلت بخواهد ذهنت را می‌توانی پارک کنی! «مثلا در زمین شکیبایی یا شفقت یا عشق»(ص36)

همانند کوپرنیک که به ما نشان داد زمین مرکز جهان نیست، تو نیز باید بدانی مرکز عالم نیستی! فراموشی این اصل، علت عمده‌ی مشکلات بشری است؛ وقتی خود وخانواده و ملت خویش را مرکز هستی دیدی، می‌کوشی دیگران بر مدار تو بگردند و به طاعتت بپردازند و این‌چنین شروع تمامی نزاع‌ها را کلید می‌زنی!
اما اگر گاندی وار به جای چهار فرزند، چهارصد میلیون فرزند را دیدی، دیگر خشونت چه معنایی خواهد داشت؟

🔅نویسنده می‌گوید، کودک‌ شو! و به فرزندت توجهی عام داشته باش! زیرا این مهمترین راه دگرگونی در نسل‌ها است! «اگر نیازهای عمیق و پایه‌یی ما ــ یعنی نیاز به دریافتِ توجه عاشقانه و نیاز به برخورداری از وقت فراوان برای فکر کردن و فهمیدن و رشد کردن ــ به هنگام کودکی برآورده نشوند، غالبا در بزرگسالی به شیوه‌های نامطلوب‌تری برای برآورده ساختن‌شان روی می‌آوریم»(ص61)

او معتقد است، آدمی اگر در کودکی عشق سرشار پدر و مادر را تجربه کند؛ خواه ناخواه دهش، از ستون‌های وجودیش خواهد شد و با بی‌نیازی، دیگر طمعی به دیگران و از همه مهم‌تر مادرهستی، یعنی زمین نخواهد داشت!
اینان با این انباشت از عشق و بی‌نیازی «دیگر نیازی به بهره‌کشی از محیط‌زیست در خود نمی‌بینند»(ص62)

🔅مراقبه و تمرین‌های معنوی آرام آرام از وحدت زندگی در وجود انسان رونمایی می‌کند و یکی بودن مسیرِ تمامی اجزای عالم را در او متبلور می‌سازد.
آن‌گاه تو و دیگری و درخت و خورشید، هریک باری در جهتی نخواهید بود.
تو نیز چون درخت دهش را مبنای جنبشت می‌بینی و با فهم ضرباهنگ عالم و کوک خود با آن، نه بر او، که با او همراه می‌شوی!

آن‎‌گونه که برای درخت هر روز، کریسمس است و با عشقی بی‌شرط هر لحظه به دیگران خوشآمد می‌گوید؛ تو نیز با فهم زبان درخت به او و هستی خوشآمد بگو و عشقت را به او نشان بده!

«ابراز عشق به درختان یعنی سخن گفتن به زبان آن‌ها: کاشتن درخت، مراقبت کردن از آن، تقویتش، هرس کردنش، حمایت از آن...»(ص73)

چون: «هیچ چیز بر روی زمین به ما تعلق ندارد تا نابودش کنیم»(ص76)

@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

23 Jul, 14:29


#پیشنهاد_مطالعه

#نو_شدن
کتاب کوچک شهامت و امیدواری

نویسنده: #اکنات_ایسواران
مترجم: #شهرام_نقش_تبریزی

#نشر_شور
۱۰۱صفحه

@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

15 Jun, 03:55


🔅سعدی انسان‌گرا

مسعودقربانی

به گمانم در بین سطور کتابِ #انسان‌گرایی_در_سعدی، آن‌چه بیش از هر چیز خود را به خواننده‌اش نمایان می‌سازد؛ دریغی است که #عباس_میلانی و #مریم_میرزاده با وجود سعدی و اندیشه‌هایش، بر وضع حال و اکنون‌مان خورده‌اند!

انگاری اینان وقتی به قامت سعدی صدها سال پیش می‌نگرند و پیشرو بودنش را نه فقط نسبت به روزگارِ شهر و مُلکش، که ازدنیا و مدعیان تجدد می‌بینند؛ افسوس‌شان چند برابر می‌شود.

می‌بینند که دویست سال زودتر از جرقه‌های نوزایی در غرب، این‌گوشه‌ی عالم، فردی بی هیچ های و هویی! دانه‌هایی که حالا به پایه‌های اومانیسم معروف شده‌اند را در زمین فرهنگ این دیار می‌کاشته و شاید به امید تنومند شدن‌شان بر آن آبیاری و ذوق می‌کرده است...

اما دریغ از روزگار! که «سعدی اوج و انتهای عصر نوزایش سقط شده‌ی ایران بود»(ص۱۱۵)

آن‌روزی که کشیش معتدلی! به نام سپولویدا بومیان امریکا را چون مسیحی نبودند، با سود بردن از مفهوم بردگان طبیعی ارسطو، پست‌تر از انسان و بالاتر از بهائم، ولی سزاوار بردگی می‌دانست(ص۳۸) و کشتار  عثمانی‌ها و مسلمانان را در تعارض با انسان‌گرایی متجدد نمی‌دید؛ سعدی ما گفته بود:
بنی آدم اعضای یکدیگرند..

و بر خلاف آن میانه‌رو! حتا در میدان جنگ هم کشتن انسان را روا نمی‌دانست:
چو بر دشمنی باشدت دسترس
مرنجانش کو را همین غصه بس

عدو زنده سرگشته پیرامنت
به از خون او کشته در گردنت...(ص۳۹) 

🔅حالا  میلانی و میرزاده به بازخوانی دوباره‌ی سعدی از دریچه‌های مختلف، از جمله انسان‌گرایی او اصرار دارند، تا هم ریشه‌های اصیل فرهنگ خود را بشناسیم و هم اگر قصدی در خیز برداشتن به سوی تغییر داریم؛ بدانیم بی‌شناخت از این داشته‌ها حرکتمان ابتر و بی‌خاصیت خواهد بود؛
آن‌چنان که قبل‌تر خیلی‌ها چون دشتی و کسروی و طبری
و‌... بی‌راهه را گز کرده بودند!

در نگاه نویسندگان کتاب، انسانی که نه یک‌پارچه تبه‌کار است و نه فرشته‌خو، و اتفاقا همین، پایه‌ و اساسِ انسان‌گرایی هم هست، مساله‌ی اصلی سعدی است.
ایشان این‌گونه وهمراه با چنین انسانی به وجوه مختلف انسان‌گرایی این شاعر و اندیشمند بلندآوازه می‌پردازند:
وعظِ سعدی را برای اویی که فراری از واعظان ریاکار بود؛ چونان سرآمدان نوزایی در غرب، پاسکال و نیچه، از نوع گفت و شنید و نظر به لایه‌های تودرتوی آدمیان می‌بینند که بارفت وآمدهای پی‌درپی درسخن، هربار پوسته‌یی تازه از پیاز آدمی برمی‌دارد و وجهی نو ازانسان را رونمایی می‌کند واین‌گونه آدمی را به اندیشیدن درخویش و احوالش و رواداری ترغیب می‌کند

ازنگاه نویسندگان، رمان به عنوان ابزاری که انسان خاکی را همآن‌گونه که هست، برجسته می‌دارد ونمودی است از انسان‌گرایی؛ با آن‌که ازسوی سعدی هیچ‌گاه ادعایی در پایه‌ریزی‌اش نبوده؛ ولی ساخت و بافت و روایتش، دیدگاه فردگرایانه و شخصی راوی‌اش.. ژرفا و سادگی زبانش، طنز حاضر در روایتش وسرانجام بافت چند زبانی کلیاتش ازبرجسته‌ترین زمینه سازان رمان فارسی است(ص۴۵)

سعدی فرزند زمانه‌ی زن‌ستیز خویش است وخود کم دراین فضا سخن نرانده؛
اما باز می‌بینیم نگاه او به زن بسیار نوین و فراتر ازآن روزگار بوده است:
کمکی که زن برای مرد است، یار موافق و دوست بودن زن، باور سعدی به برابری زن با مرد، فقط ابزار جنسی ندیدن زن، ستودن حکمت و حاکمیت زن و...همه نشات گرفته از دیدِ انسان‌گرایانه‌ی سعدی است که «ارج زنان را گاه به سان انسان ــ و انسانی برابر با مرد ــ می‌شناخت».(ص۷۵)

انسان سعدی، مقوایی و تک ساحتی و ترش‌رو نیست.«همه چیز این انسان، از نیازهای طبیعی تا دشنام‌های روزانه‌اش می‌تواند مایه‌ی ادب باشد و مایه‌ی خنده»(ص۸۶) و سعدی با بی‌پروایی سراغ همه چیز این انسان می‌رود تا واقعیت وجودی اورا بی‌لکنت عیان نماید. اگر هزلیات و طنز سعدی به مذاق برخی (و به قول میلانی فوکولی‌ها) خوش نمی‌آید؛ علت آن است که ایشان هنوز بی‌واسطه به خود رجوع نکرده‌اند!

درنگاه سعدی آدمی بخشی از این گستره‌ی طبیعت است و زیبایی و رنج منحصر به او نیست واگر نیچه با دیدن چارپایی پیر و فرتوت عقلش به زوال می‌رود؛ خری که پشتش ریش شده است هم سعدی رابه زاری می‌کشاند!

موسیقی صورتی از زیبایی است و در نگاه سعدی آن‌که با موسیقی می‌ستیزد انسان نیست(ص۸۹) از منظر میلانی و میرزاده«سعدی مفهوم عشق را ازدو سو دمکراتیک کرد. عاشقی را حق هرانسان شمرد(ص۹۳) و زیبایی راانسانی، عرفی و نسبی می‌دید و عشق را هم در همه‌ی حالش طبیعی وحق هر انسان می‌دانست.(ص۹۸)

اما در سیاست سعدی همچنان جلودار است. او پادشاه رابه سبب رفتاری ناشایست وانسان نپنداشتن زیردستانش نکوهش می‌کند؛ خودکامگی‌شان را به نقدمی‌کشدو شگفت‌آور آن‌که الگوی خیرخواهی‌اش پادشاهان ایران باستان است ودر تمام باب اول «هیچ مفهوم سیاسی رابه مدد آیات قرآنی توجیه نمی‌کند»(ص۱۴۰)
گویی نوعی جدایی دین و سیاست را مراعات کرده...
@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

15 Jun, 03:53


#پیشنهاد_مطالعه:


#انسان‌گرایی_در_سعدی
نویسندگان:
#عباس_میلانی
#مریم_میرزاده
انتشارات: #زمستان
۱۶۰صفحه


@MasoudQorbani7

کتاب و نگاه

31 May, 19:54


🔅قدمی در ایران، برلبه‌ی تیغ!

مسعود قربانی

به گمانم کتابی به نام #ایران_بر_لبه‌ی_تیغ ، صرف نظر از محتوای آن، همان عنوانش، چنان برای تشویش‌هایمان آشنا است که ناخودآگاه هر علاقمند به سرنوشت کشور و نگران از آن‌چه بر سر ایران می‌آید و خواهد آمد را به سویش می‌کشاند و کنجکاو است تا بداند #محمد_فاضلی با انتخاب چنین نامی، چه در سر می‌پرورانده است؟

فاضلی که مشی‌اش آن‌چنان که خود شرح داده، در مسیر روشنفکران میانه یا جامعه‌شناس ــ بروکرات ره می‌پیماید؛ نه با آن روشنفکران منتقد و تنها در بند آرمان‌هایشان و بی‌تعهد به دولت هم مسیر است و نه با درس‌خوانده‌هایی که بی‌قید به آرمانی در خدمت قدرت سیاسی‌اند؛ او خود بر لبه‌ی تیغ راه می‌رود...

روشنفکران میانه، کسانی‌اند که جامعه‌شناسی را تجربی و مشارکت‌جو می‌خواهند و اگر ببینند می‌توانند قدمی در مسیر ایده‌هایشان بردارند، ابایی از ورود به ساخت دولت نمی‌کنند و عدم محبوبیت و پذیرش انگ و برچسب‌های مختلف را به جان می‌خرند، تا به زعم خویش، شاید بتوانند کژیی را به سوی راستی کشانند! راهی که اینچنین دردهایشان را عمیق و موقعیتی بغرنج برایشان می‌سازد...

فاضلی نویسنده‌یی است که آشکارا افول سرمایه‌ی اجتماعی کشورش را می‌بیند و چاره‌یی جز تقلا و تلاش برای ترمیم آن نمی‌یابد؛ او یک فریاد بیشتر ندارد گفتگوی فراگیر و ائتلاف اجتماعی برای اصلاح!

فاضلی می‌داند که شاید فریادهایش برای اصلاح، خام‌اندیشیِ بیش نباشد و هیچ‌ وقت حاکمان و دولت‌ها گوش‌شنوایی برایش نداشته باشند؛ ولی بیم از خشونتی که در کمین کشور است و فروپاشیی که نامحتمل نیست؛ فراتر از خوش‌بینی و ساده‌اندیشی, او را همچنان به اندیشه‌ی اصلاح می‌کشاند.

از سویی دیگر خود کتاب هم به شکلی بر روی تیغ حرکت می‌کند! کتاب، شکل یافته از بیست و نه مقاله است در سه بخش، که متاثر از وقایع کشور طی نزدیک به ده سال نگاشته شده است.
انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس، کرونا و... دست‌مایه‌های مقالات هستند و همین عصری بودن و متناسب با وقایع روز نویسی، امکان افتادن کتاب به ورطه‌ی ژورنالیسم و تاریخ مصرفی کوتاه مدت داشتن را پیش می‌آورد.

🔅اما به نظرم آن‌چنان که خود فاضلی در قامت روشنفکر میانه سعی دارد نقشش را به درستی ایفا کند، در مقام نویسنده‌ی این مقالات هم به گونه‌یی قلم زده، تا هسته‌یی متشکل از دردها و احیانا درمان‌های این ملک را به ظرافت وهنرمندی، بین پوسته‌ی وقایع روز قرار دهد...

🔅خواندن کتاب فاضلی برای هر کسی که سودای حکم‌رانی و به دست گرفتن عنان دولت و مسوولیتی را دارد، خاصه امروز که دوباره بازاری به نام انتخابات ریاست‌جمهوری راه افتاده، حتما پر از فایده خواهد بود؛

کمترینش البته آگاهی از بدخیمی اوضاع است!

ادامه نوشتار

https://is.gd/uYBE2L

@MasoudQorbani7

لینک نشست کانال گفتار و اندیشه در خصوص معرفی و بررسی کتاب با حضور نویسنده

https://t.me/Goftar_Andisheh/662

کتاب و نگاه

31 May, 19:53


#پیشنهاد_مطالعه:

#ایران_بر_لبه‌ی_تیغ
نویسنده #محمد_فاضلی
انتشارات: #روزنه
۳۵۷ صفحه

@MasoudQorbani7