اینکه چطور سرنوشت دنیا به سفر هابیت ها و نابود کردن حلقه بستگی دارد و چطور هابیت ها با شوخ طبعی و بامزگی خاص خودشان و به روش خودشان این سفر را پشت سر می گذارند و چطور دلهره کم کم در داستان گسترش می یابد۔ ترجمه ی رضا علیزاده عالی است و غرق شدن در دنیای تالکین، همان چیزی است که به آن نیاز دارم۔
این روزها بیشتر افکارم درباره ی دنیای اوست۔ به این فکر می کنم که موقع خلق یک دنیا به این بزرگی و شگفت انگیزی چه حسی داشته، و این که چقدر داستان ها خوبند۔ مخصوصا آن ها که در دنیاهای خیالی اتفاق می افتند۔ خیال۔ تصور۔
فکر می کنم می شود برای آنها که خیلی خیلی احساس افسردگی می کنند، خواندن ارباب حلقه ها را تجویز کرد۔ دیدن فیلم ها لذت بخش بود اما کتاب چیز دیگری است۔ همیشه فکر می کردم کتاب سختی است، چیزی شبیه صدسال تنهایی، پر از اسمهای سخت و شبیه هم و توضیح تاریخ و ۔۔۔ اما یک داستان فوق العاده است و خواندنش بی نهایت لذت بخش۔ حداقل تا اینجای کتاب اول که این طور بوده۔
بهترین چیز برای فکر کردن است۔حالا، وقتی فکرهای ترسناک و دوست نداشتنی می آیند،من خیلی آرام حواسم را جمع هابیتها می کنم ۔ هابیت ها و حلقه ای که پنهان کرده اند ۔ هابیتهای کوچک با پاهای بزرگشان و سفری بی نهایت خطرناک که آنها به طرزی معجزه آسا آن را با موفقیت به پایان می برند۔ انگار بودن این کتاب، اتفاق افتادن آن داستان ها و پیروز شدن روشنی بر تاریکی، فکر کردن به جزییاتش، فکر کردن به تالکین ، خالق این دنیا ، مرا قدرتمند می کند۔ نمی دانم چه طور وصفش کنم۔ شبیه پناه بردن به خیال و فرار از افکار خودم نیست۔ چیزی بیشتر از این است۔ لذتی است که برایم تازگی دارد۔