صُراحی @soraahee Channel on Telegram

صُراحی

@soraahee


صُـراحـی نام نوعی جام شراب قدیمی است🍷

این‌جا یومیه‌ی یک وکیلِ عدلیه‌یِ شیرازی است که در سنه‌ی ۳۵ زندگانی‌اش، دهُمین سال وکالت را سپری می‌کند ⚖️


@Sorahi_bot
امکان پاسخگویی چتی، به سوالات حقوقی را ندارم🌱

صُراحی (Arabic)

مرحبًا بكم في قناة صُراحي على تطبيق تيليجرام! هل تبحث عن مكان للتعبير عن أفكارك بحرية ومشاركتها مع مجتمع متفتح ومتفهم؟ إذا كانت الإجابة نعم، فإن قناة صُراحي هي المكان المثالي لك. تأسست هذه القناة لتوفير بيئة آمنة ومحترمة للجميع، حيث يمكنك التحدث عن مواضيع تهمك دون خوف من الحكم أو التحيز. سواء كنت تريد مناقشة قضايا اجتماعية، تبادل الخبرات أو حتى الاستماع إلى آراء الآخرين، فإن قناة صُراحي هي المكان المناسب لك. انضم اليوم للقناة وكن جزءًا من هذا المجتمع المتنوع والمثير للفكر!

صُراحی

27 Jan, 05:45


زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد
نیلوفر کاشت 🌧

صُراحی

26 Jan, 20:37


مغز عزیزم!
لطفاً وا بده. من دیگه تحمل فکر کردن به هیچ چیز ‌و هیچ کس رو ندارم⁦ ⁦⊙_◎

صُراحی

26 Jan, 18:32


مغزم در حال متلاشی شدنه به توان ۲🫠

صُراحی

26 Jan, 18:29


شیفته‌ی انسان‌های صادقم!

صُراحی

26 Jan, 18:28


ولی خب رژیم گرفتم. نقطه امید 🥹

صُراحی

26 Jan, 18:27


خدایا من را نجات بده🙏🏼

صُراحی

26 Jan, 18:25


مغزم چند روزه در حال متلاشی شدنه...🤯

صُراحی

26 Jan, 17:27


اگر مردی بی‌پروا براتون خرج می‌کنه؛ نگید وااااااااااای عاشقمه و دوستم داره. این‌قدر غیرمعمول دست به جیب شدن عادی نیست.
مکالمه امروز من با یه خانم همین بود. می‌گفت: اوایل کیف می‌کردم الان میگم یه روانی هست که با این کارها من رو در بند کشیده!

صُراحی

26 Jan, 17:17


پیرمرد هفتاد ساله اینقدر عاقل بوده که زمان انتقال ملکش به همسر، مبایعه نامه نوشته. مبلغ نوشته. چک رد و بدل کرده. شهود آورده و... چقدررررر خوشم آمد و چقدررررر با این کار الان همسرش مورد حمایت هست👏

صُراحی

26 Jan, 05:37


خانم بانک‌دار عزیزم میلادتون فرخنده و همایون، عمرتون با عزت❤️

صُراحی

25 Jan, 17:05


وای هنوز یاد حرف‌هاش که می‌افتم روانی میشم. شانس آورد پرتش نکردم بیرون 🙌🏻
خود عزیزم لطفاً با احمق‌ها بحث نکن چون منفعت آنها در نفهمیدن است 🤦🏻‍♀
جهت حفظ روحیه شما و خودم صحبت‌هاش رو نمی‌گم اما بدونید کیش و مات شد.

صُراحی

25 Jan, 16:26


امروز یه آقایی می‌گفت در حال حاضرِ ایران هیچ ستمی به هیچ خانمی نمیشه و برعکس مردها هستند که مظلوم و مورد ستم هستند :)
اصرار کردیم حالا یه کم استثنا قائل شو. گفتنِ مطلقی به این صراحت یه کم ترسناکه! قبول نکرد :))

صُراحی

25 Jan, 10:48


کاش حداقل سلام کرده بود. بعد معلوم نیست چه حرف‌هایی!!

صُراحی

25 Jan, 10:34


😑😑😑

صُراحی

25 Jan, 09:41


خسته، کوفته، نالان و داغان هستم 😐

صُراحی

24 Jan, 16:19


روغن آبرسان مو و روغن کرچک خریدم. خاصیت روغن کرچک رو ضد موخوره و پرپشت کننده ابرو و مژه نوشته بودند. خانمه یه نگاهی کرد و گفت: میخوای پرواز کنی؟ :)

صُراحی

24 Jan, 16:10


خانم صراحی این وضع زندگی کردن نیست. خودت رو جمع و جور کن😏

بچه‌ها! ببخشید جواب پیام‌هاتون رو ندادم🌹🙌🏻

صُراحی

24 Jan, 09:09


مادر موکل: من فقط پسرمو می‌خوااااام!
من: مگه پسرت دست منه؟!

+ پسرش با عروس آشتی کرده...

صُراحی

24 Jan, 09:08


خوشحالی امروز بعد از گذراندن یک ماه سخت و هفته‌ای سخت‌تر:
۱ـ وارد رژیم شدم☺️
۲ـ مرتب کردن اتاق
۳ـ انجام کارهای عقب افتاده
۴ـ رسیدگی به خودم

صُراحی

23 Jan, 18:36


متاسفانه دوباره من رو در ۵۰ تا گروه دیگه عضو کردند😑😑

صُراحی

23 Jan, 17:02


یه پسر کوچولو، شاید ۹ ساله حدوداً وویس داده که با یه خانم توی رابطه‌ هستم. مغزم درد گرفت. گفتم به شما هم بگم با هم مغزدرد بگیریم🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀

صُراحی

23 Jan, 13:14


مـــــی خور
که شیـخ و حـافظ و مُفتی و محتسب
چون نیــــک بنگری
همــــــــــه تزویر می‌کنند ........

صُراحی

23 Jan, 12:34


من برای تک تک این تکنیک‌ها مقاله خوندم و ویدیو دیدم. امیدوارم به کار بگیرید و نتیجه‌ش رو ببینید. خودم زیاد درگیر نشخوار ذهنی شدم و با چشمای خودمم دیدم خیلی از اطرافیانم نشخوار ذهنی بال و پرشون رو چید و فرصت تجربه‌های شگفت انگیز رو ازشون گرفت.

https://youtu.be/ehEBKS-J3XI?si=CEfva-BN7Oq5u80K

صُراحی

22 Jan, 19:29


مــا نـــگوییم بد و مــیل به ناحــق نکنیم
جامه‌ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

حافظ

صُراحی

22 Jan, 18:08


دادگستری شیراز منتظره یکی عطسه کنه تا این بشه وضعیت ما!
+ کاش امروز یه عکس گرفته بودم که ببینید وضعیت از این اسفناک‌تر بود😢

صُراحی

22 Jan, 18:04


امروز این دوستم می‌گفت: خدا خیرت بده. برات دعا می‌کنم. این جمله وسط همه‌ی تلاطم‌های فکری مثل یه نور بود🥹
چون چندبار توی دادخواست اشتباهی اسم دومش رو نوشتم؛ بهش گفتم بیا اسمت رو برات عوض کنم. خسته نشدی از این دو اسمه بودن؟ خوشحال شد😁

صُراحی

22 Jan, 17:45


این هفته‌ای که گذشت رو هفته‌ی نابودی سلامت روان نام‌گذاری می‌کنم...

صُراحی

21 Jan, 17:54


به عشق ایمان دارم. به انرژیِ درستکاری اعتقاد دارم. به گشایش امید و استمرار و نیتِ خوب در امور معتقدم. شما چی ؟!

صُراحی

21 Jan, 10:14


حالا «فقط یه سوال» چیه؟!
ـ من چطوری میتونم طلاق بگیرم؟
ـ یه زمین خریدم چنان و چنین شده؛ چطوری حقم رو بگیرم؟
ـ خانم خیانت کرده؛ چطوری می‌تونم ثابت کنم و پیش برم؟
ـ میتونم سند یه ملک رو باطل کنم یا نه؟
و...

صُراحی

18 Jan, 20:42


باید زن‌ها به جنگ می رفتند
رئیس جمهور می‌شدند
یا سازمان‌های زیرزمینی تشکیل می‌دادند
چه دنیای لطیفی می‌شد
هر روز صبح
هواپیماهای جنگی
گل‌های سرخ روی سر کودکان می‌ریختند
کشورها
مرزهایشان را بهم تعارف می‌زدند

و مردها
هر شب توطئه می‌چیدند
که به دست کدام سرباز زنده شوند

#ناشناس #بی‌خوابی

صُراحی

18 Jan, 16:59


گاهی اوقات زور می‌زنی تا خودت رو زنده نگه داری!

صُراحی

18 Jan, 15:44


خسته و کوفته با کلی فکر از راه رسیدم و می‌بینم خواهرم گل نرگس گذاشته روی میزم 🥹
یکی از هزاران دلیل برای ادامه‌ی زندگی 🫶🏼🌼

صُراحی

18 Jan, 08:52


چند وقت پیش یکی از قضات داستان یکی از پرونده‌های عجیبش رو برام تعریف کرد. می‌گفت: دختر خانمی از یه اکانت ناشناس شکایت کرده که مزاحمم میشه و این اکانت ادعا می‌کنه که متعلق به یه جن هست به نام جنیفر! جنیفر ازش می‌خواست که کارهای نامعقول و خلاف شرع و قانون انجام بده و الا براش اتفاقات بدی می‌افته! مثلاً می‌خواد با فلان آقا وارد رابطه‌ی جنسی بشه🤦🏻‍♀
می‌گفت: جنیفر از همه چیز خبر داره. حتی اگر آب می‌خورم می‌دونه با چند بار بردن لیوانِ آب به سمت دهانم بوده! از ریزترین و جزیی‌ترین امورم خبر داره. شب و روزم شده ترس و ترس و ترس!
یه خانم دیگه همراه خانمِ جن‌زده بوده که قاضی ازش می‌پرسه ایشون کیه؟! میگه: دختر برادرمه. من همه‌ی خانواده‌ام رو از دست دادم و فقط همین برادر رو دارم و به دخترش مثل چشم‌هام اعتماد دارم. قاضی دخترِ برادر رو از اتاق خارج می‌کنه و بهش می‌گه وقتی رفتی خونه جنیفر باید بتونه مثل همیشه از محتوای مکالمه‌ی ما بهت بگه. حق نداری به دختر برادرت هم چیزی بگی!
زمان می‌گذره و جنیفر چیزی نمیگه چون در واقع در اتاق حضور نداشته! بله جنیفر همون دختر برادر بوده که بخاطر سهم الارث عمه‌ی خودش این نقشه رو کشیده تا از این طریق بهش فشار بیاره و مجبورش کنه بخاطر وجود مدارک ممنوعه، سهم خودش از ملک مرحوم پدر رو به ثمن بخس واگذار کنه...
بله دوستان دنیا همینقدر بی‌رحم شده که حتی به خواهرِ تنهای خودت هم ممکنه بخاطر پول رحم نکنی..‌.🙂

صُراحی

18 Jan, 05:11


ساقی! مـــی عارفانه‌ات کو؟
جان! داروی جاودانه‌ات کو؟

شب را به امیـــد صبح کردیم
صبح است، می شبانه‌ات کو؟

حزین لاهیجی

صُراحی

17 Jan, 16:26


یه مشکل دیگه که هست و من فکر می‌کنم پزشکان عزیز بیشتر درگیرش هستند اینه که آشنایان هر دفعه یه کاغذ می‌گیرند دست‌شون و میان که این برای فلان دوستمون هست. بخون و راهنمایی‌اش کن :/
آخه عزیز من با این یه برگ کاغذ چطوری راهنمایی‌اش کنم. اسرار مراجع رو چطوری به تو بگم. سوالاتم رو کی جواب میده. اصلأ یه دفتر زدم که اونجا محل کارم باشه نه اینکه خانه به دوش باشم 😮‍💨🤦🏻‍♀

صُراحی

17 Jan, 16:21


جانا سخن از زبان ما میگویی 🥲❤️‍🩹

https://t.me/Soraahee/12221

صُراحی

17 Jan, 15:53


نمی‌تونم تصور کنم چطوری میشه بری دایرکت یه نفر که کاملاً غربیه است؛ مسئله حقوقی‌ات رو مطرح کنی. بعد از اینکه طرف نیم ساعت وقت رایگان برای تو نگذاشته که راهنمایی‌ات کنه؛ شاکی و ناراحت باشی!

صُراحی

17 Jan, 14:54


سلام 🌹
بر 🌹
خانم وکیل 🌹


😂😉

صُراحی

17 Jan, 11:36


با یه خدافظی خودت رو خوشبخت کن

صُراحی

17 Jan, 11:36


یکسال و نیم با دوست پسر تو رابطه بودم ۶ ماه راجع به ازدواج حرف می‌زدیم و الان میگه چون خانواده ی تو شهرستان هستن خانواده م شدیداً مخالفن و من نظر خانواده ام برام مهمه😢😢 آخه خودش بحث ازدواج رو وسط کشید من اصلا به ازدواج فک نمی‌کردم الان نمیدونم چکار کنم

صُراحی

17 Jan, 11:00


شکستن گوشی😂

صُراحی

17 Jan, 11:00


دوستان بیاین ی نظری بدین درباره اینکه چجوری این گوشی لعنتی رو بذاریم کنار و درس بخونیم آزمون کانون هم کمتر از یکسال دیگه است

چیکار کنیم این اعتیاد رو نسبت به گوشی کم کنیم

صُراحی

17 Jan, 10:54


درود به همه
میدونم اینجا چنل پزشکی نیس
دکتر رفتم و جواب نگرفتم درواقع بهم گف با شامپو بچه بشور کفایت میکنه ولی درست نشد
خواستم بدونم کسی بین تون هس شوره پلک و مژه درمان شده باشه؟؟چی مصرف کرده🤕

صُراحی

17 Jan, 09:25


آسمون امروز رو از تابلوهای یه نقاش دزدیدن⛅️

صُراحی

17 Jan, 07:45


فردوسی بزرگ:


تــرا آشتـی بهتر آید ز جنگ
فراخی مکن بر دل خویش تنگ

صُراحی

16 Jan, 18:14


صراحی 🍷

صُراحی

16 Jan, 17:28


سال‌ها‌ی سال تنـه‍ا بودم. بسیار بسیار بسیار تنـه‍ا! تنهایِ تنهایِ تنها! در تنهایی رنگ‌ها چیزی شبیه خاکستری است یا آبی خیلی ملایم که به سپیدی می‌ماند یا اگر دقیق‌تر بگویم تنهایی یک سپیدی خالص است که هر آن به رنگی آمیخته می‌شود.
تنهایی اگر موسیقی باشد تک‌نوازی پیانو یا ویلونِ تنهای شادمهر است. ملایم، آرام و بی‌انتهــــــــا!
تنهایی همچون لباسی است گشاد که دلت را راضی نمی‌کند یا همچون رویاهای صادقه‌ که معلوم نیست کجای دنیاست! تنهایی تناقضی وحشتناک از هست و نیست، است.
تنهایی لبریز است از حرف‌های بر لب خشکیده، رویاهای دور و درازِ بافته شده و کام‌های در گلو مانده.
در تنهایی زمان به شکل دیگری سپری می‌شود. تلفیقی از ثقل و هپروت!
در تنهایی فال حافظ، جانت را به لب می‌رساند ولی معنایش متجلی نمی‌شود. زیبایی و احساس عقیم می‌ماند...
امــا تنهایی پر شکوه و پر شوکت است. از زوال عرف و آلودگی اندیشه رهایی یافته و بر مسند‌ی بزرگ، قدیس‌وار تکیه زده است به انتظار...
به انتظار یاری که به گفته‌ی فروغ مثل هیچ‌کس نیست.
یاری که با او شعر حافظ جان بگیرد. رنگ‌ها جلوه‌گری کنند. پرنده‌ها خوش صداتر بخوانند. تار شهناز، شعر نظامی و آواز شجریان معنای دیگری بیابد. طعم‌ها عوض شوند. گوش‌ها چیز دیگری بشنوند و چشم‌ها بر جهان دیگری گشوده شوند.
و اندوه! اندوهی که نیشتر بر جان می‌زند. می‌سوزاند و می‌سازد. اندوهی که مجال ندارد و با صبر گام بر می‌دارد...

+ دل‌نوشته‌ای که آمد و ماند.

صُراحی

05 Jan, 18:09


صُراحی 🍷

صُراحی

05 Jan, 18:03


صُراحی 🍷🤍

صُراحی

05 Jan, 14:10


الله اکبر.

صُراحی

05 Jan, 09:21


تازه می‌گفت: خوب شد کاغذوو رو ننداختم دور چون همش پیش خودم می‌گفتم این که به درد نمی‌خوره 🤣

صُراحی

05 Jan, 09:19


دوستم یه اشتباهی کرده که خیلی مشخص بوده این کار اشتباهه اما خب دیگه، به گذشته نمیشه برگشت.
در همین راستا کمکش کردم و براش تشکیل پرونده دادم. امروز وقت رسیدگی بود. اول که فکر می‌کرد همین امروز پولش رو می‌ریزند به حسابش و این در حالیست که بعد از گرفتن حکم قطعی، تازه باید کفش آهنی پا کنی و بری برای اجرای حکم🦿
هوا سرد بود و توی ماشین نشسته بودیم تا دادگاه باز بشه. یهو گفتم: چقدر پیامک‌هاتون کم بود. گفت: نه من فقط اونهایی که فکر کردم لازمه پرینت گرفتم🙄

سیامک‌انصاری‌وارررر گوشی‌اش رو گرفتم و شروع کردم به خوندن. میگم من که گفتم همه رو پرینت بگیر. میگه: پیش خودم گفتم فقط همون قسمت هایی که پول ریختم مهمه. کاش حداقل به خودت گفته بودم 🫠

گفتم: اشکال نداره. حالا گوشی‌ات رو می‌بریم داخل به قاضی نشون میدیم یادت باشه همیشه همه‌ی مدارکت رو به وکیل بده. خودش می‌دونه چی مهمه و چی بی اهمیت!
خلاصه وارد جلسه شدیم. توی جلسه، یه کم احساساتی شد و گریه کرد. دفاع کردم و یه سری چالش پیش آمد.
اومدیم بیرون بهش دلداری دادم که خودت رو ناراحت نکن. منتظر بمونیم ببینیم قاضی چه تصمیمی می‌گیره. ای کاش این قضیه رو به یکی دو نفر گفته بودی که شاهد داشته باشیم و... یهو گفت: آره من خجالت کشیدم به بقیه بگم. اون متنی هم که تابستون برام نوشتی، یادته؟ ازش امضا گرفتم اما چه فایده هرکاری کردم اثر انگشت نزد. دست به سرم کرد و رفت.
بلند گفتم: چیییییییییییییییییییی؟! امضا ازش گرفتیییییی؟! چرا به من نگفتییییی ؟!

گفت: خب انگشت نزد بعداً میگه الکی امضا کردم 😵‍💫
اینجای کار می‌خواستم سر خودم رو به دیوار پیش رو بکوبم. دست نوشته رو همراه خودش نیاورده بود. هیچی دیگه با سلام و صلوات دعوی رو مسترد کردم که دوباره طرح کنم چون براش کلی خسارت نوشته بودم 🫤

صُراحی

05 Jan, 08:42


کلاهبرداران روی نیازها، آرزوها و رویاهای شما سرمایه‌گذاری می‌کنند. از زندگی خودتان به کسی چیزی نگویید ...👋🏼

صُراحی

05 Jan, 07:16


در سوگ عزیزی به سوگ عزیزی دیگر نشستیم.
جناب آقای صفری از بهترین همکاران ما بود.
متواضع و شریف و متعهد بود.
در حین انجام وظایف وکالتی با سلاح گرم توسط طرف مقابل موکلش مجروح شد و به واسطه همان جراحت، پس از چندین ماه تحمل رنج در بیمارستان جان به جان آفرین تسلیم کرد.
در بیمارستان هرگاه از مسئولین کسی به ملاقاتش آمد، با وجودی که تکلم برایش سخت بود، امنیت وکلا را مطالبه کرد؛ هرگز از خودش و برای خودش نگفت.
وکیل مدافعی بود، بی دفاع
روحش شاد
+متن از همکاران

صُراحی

04 Jan, 18:10


باید یه کلاس آموزشی قوی با عنوان «نحوه‌ی شروع رابطه، چگونگی آغاز کلام، آداب مربوطه و از چه الفاظ و کلماتی استفاده کنیم» رو برای مردان سرزمینمان بذاریم 🌚
شهریه چقدر باشه؟!

صُراحی

04 Jan, 17:40


هیعـــــی 🚶🏻‍♀
حالا گوشی قسطی از کجا بخرم بهتره؟!

صُراحی

04 Jan, 17:17


دیدید گفتم هیچوقت ناامید نباشیم؟! بفرمائید. درهای خوشبختی به‌روی من باز شد☺️😌

صُراحی

04 Jan, 15:42


پول می‌گیرم و با شرکت‌های آرایشی برای تبلیغ ریمل قرارداد می‌بندم 😌
ریملم فعلاً کالیستا بنفش هست بچه‌ها 💜

صُراحی

04 Jan, 15:36


در میکده دوش زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست
گفتم ز چه در میکده جا کردی؟ گفت:
از میکده هم به سوی حق راهی هست

شیخ بهایی

صُراحی

04 Jan, 13:14


ادمین پیج خیالات هم اینجا هستند و من چقدر پیج‌شون رو دوست دارم. قبل از پیج کاری‌ام با اینستاگرام شخصی‌ام دنبالشون می‌کردم.
خیالـات در ایسنتاگرام 🤍
خیالـات در تلگرام

صُراحی

04 Jan, 10:22


واقعا نمی‌دونی یا خودت رو به ندونستن می‌زنی ؟!

صُراحی

04 Jan, 07:21


امروز فرفری و بداخلاقم
خدا بخیر کنه ☺️

صُراحی

03 Jan, 15:49


قبل از دوران کرونا یه کیس دیگر اینطوری داشتم. آقایی نگران و پر از استرس چندین بار به دفتر مراجعه کرد تا مشکلش حل شد. داستان اینطوری بود که: خانمِ متأهلی با هماهنگی همسرش، خودش رو در مسیر این آقا قرار داده بود و پس از ایجاد رفاقت، با پنهان‌کردن زندگی متاهلی و به بهانه‌ی تشکر بابت کاری که آقا به واسطه‌ی شغلش براش انجام داده؛ خیلی سریع ایشون رو به منزل دعوت کرده بود!
آقای داستان ما که وجهه شغلی و اجتماعی خیلی خوبی هم داشت؛ نتونسته بود مقاومت کنه. غافل از اینکه دوربین‌هایی در حال ضبط واقعه است. خلاصه اینکه اون سال با هزار زحمت، تلاش و صحبت یک میلیارد به شوهر اون زن پرداخت کرد تا از شکایت کیفری منصرف بشه چون اصلا دوست نداشت هیچ پرونده‌ای با این موضوع علیه‌اش باز بشه...

+ آقا متأهل بود.

صُراحی

03 Jan, 13:00


مردی تماس گرفته که از شدتِ خستگی روحی و جفایی که بهش شده؛ توان صحبت نداره. مدام می‌گه: «بد کلاهی سرم رفت. من آدمِ شکست‌های این مدلی نبودم».
به آرامش دعوتش می‌کنم و ازش می‌خوام که جریان رو برام توضیح بده تا بتونم کمکش کنم. میگه: من مغازه‌دار هستم. مدتی پیش خانمی به عنوان مشتری به مغازه‌ام رفت و آمد کرد. به من گفت از همسرم جدا شدم و دوتا بچه‌هام رو بزرگ می‌کنم. رفته‌رفته توجه‌ام بیشتر بهش جلب شد. البته اینکه تنها بود. زیبا بود و سعی می‌کرد بهم نزدیک بشه هم بی‌تاثیر نبود. منم وسوسه شدم. بهش نزدیک شدم و دو سال با این خانم در ارتباط بودم. خرج خودش و بچه‌هاش رو پرداخت می‌کردم. اجاره خونه‌اش رو می‌دادم. با همه‌ی بهانه‌هاش که زمان خواستگاری و ازدواج رو به تأخیر می‌انداخت کنار آمدم تا اینکه یهو همه چیز رو بر هم زد!
هرچی رفتم دنبالش هیچی که هیچی! تا یکی از نزدیکانش که متوجه حضور من شده بود؛ بهم گفت این زن شوهرداره! فقط مدتی شوهرش رفته زندان و از عدم حضورش داره سواستفاده می‌کنه. مثل تو چند نفر دیگه هم هستند. دنیا داره دور سرم می‌چرخه! باورم نمیشه. من در چه افکاری غرق بودم و چی به سرم آمد. توی همین مدت بیش از ۴۰۰ میلیون خرج کردم. تنها فکری که به سرم زده برای اینکه سکته نکنم اینه که پولهام رو ازش پس بگیرم.
سوالات مربوطه رو می‌پرسم و راهنمایی‌اش می‌کنم. احتمالات رو توضیح میدم و مکالمه‌ی ما با حیرت من و حیرانی اون آقا به پایان می‌رسه...

صُراحی

03 Jan, 11:16


کانال‌های یومیه‌نویسی حقوقی که می‌شناسم که ادمین‌ها یا وکیل هستند یا کارآموز وکالت:

آقای وکیل، دنیا، مریم، زهرا و نجمه عزیزم که بزودی یکی از بهترین‌ها میشه🤍
و می‌یونگ ، hala، وکیل‌الرعایا، راحله ، وحیده
لطفاً اگر شخص دیگری هم هستند؛ بفرمایند تا لیست آپدیت بشه

صُراحی

02 Jan, 19:59


آرزو می‌کنم لبـــــخند، ســــلامتی، شـــــادی و عشـــــق سهمِ بزرگِ قلب‌های همه‌مون باشه ❤️

صُراحی

29 Dec, 17:53


⚠️ هر وقت سندی امضا می‌کنید؛ همون موقع ازش عکس یا کپی تهیه کنید.
اگر بعداً متنی به دست‌نوشته‌ی شما اضافه شد؛ می‌تونید راحت‌تر از خودتون دفاع کنید. الان توی دست‌نوشته‌ی یکی از مراجعینم دست بردند. جملاتی اضافه کردند و ایشون در خطر پرداخت ۸ میلیارد تومان پوله ....

صُراحی

29 Dec, 17:12


ممبرهای من اینقدر روحیه‌ی حساسی دارند که هر وقت پست می‌ذارم چندتاشون میرن ⊙⁠.⁠☉⁩
ما رو دور ننداز :)

صُراحی

29 Dec, 15:34


درسته که این موضوع برای من مثل شما جالبه اما غیرقابل باور نیست. سکس بخش مهمی از زندگی زناشویی است. اصلاً همین موضوع باعث تفاوت رابطه‌ی زوجین با بقیه‌ی روابط میشه اما اینکه همه چیز حتی آینده‌ی فرزندان خودت رو بخاطر لذت شبانه‌ات زیر پا بذاری؛ غیرقابل توجیه و حتی غیر قابل گذشته!

صُراحی

29 Dec, 12:06


خانم به همسرش خیانت کرده اونم چند بار! چندین مشکل لاینحل و عجیب دیگه هم داره اما فقط چون توی سکس خیلی کاربلده(!) مرد راضی به طلاق نمیشه یا مرتب دودل میشه!
این‌ها رو یه نفر که خیلی زیاد بهش نزدیکه به من گفته...!

صُراحی

29 Dec, 11:32


امروز به یه خانمی که دچار افسردگی بود گفتم: در گذشته زندگی نکن. افسردگی حاصل زندگی در گذشته است. گذشته مثل یک اقیانوس بی پایانه که شنا کردن در اون هیچ حاصلی جز غرق شدن نداره...
گفت: صبر کن؛ صبر کن! می‌خوام این جمله‌ات رو یادداشت کنم🖌

صُراحی

29 Dec, 11:21


خیلـــــــــــــی ببخشید اما به معنای واقعی کلمه پاره شدم تا یه سند رو امضا کردند🫠

صُراحی

28 Dec, 18:37


منم بازی :))

صُراحی

28 Dec, 17:38


چون خیلی دوستش دارم 🤍

صُراحی

28 Dec, 17:38


چرا یکیتون آیدیمو نمیزاره چنلش بنویسه
داداشم هکتاری فالو شه🦦

صُراحی

28 Dec, 12:01


باغ بی‌برگی
روز و شب تنهاست...

صُراحی

28 Dec, 10:01


شاید باور نکنید ولی دارم با احمد شاه قرارداد می‌بندم :)))

صُراحی

28 Dec, 07:16


صبح شنبه به خیر

این پست در اینستاگرام
عکس از فرزانه عزیزم

صُراحی

27 Dec, 19:03


الـــا یـا ایـهــا الســاقـی ادرکـاســـاً و نـاولـهـا
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

- ای ساقی جام می را در میان حاضران بگردان و شرابش را به ما بده/ در ابتدا عاشق شدن آسان بنظر می‌آمد و سپس مشکلات از پی هم آمد ...
- مصرع اول را حافظ از یزید تضمین کرده!
- می‌تونید تفال حسابش کنید 🕊

صُراحی

27 Dec, 16:43


صُراحی pinned «بانوان محترم لطفاً زیر این پست، توی یک پیام خودتون رو معرفی، یه توضیح کوتاه در مورد شغل خانگی‌تون بدید و لینک پیج‌تون( تلگرام یا اینستاگرام) رو بذارید 🙋🏻‍♀ مثلاً: شیدا هستم. براتون لباس‌های خوشگل میارم. تخفیف دوره‌ای هم دارم. اجناسم با کیفیت هست. اینم لینک…»

صُراحی

27 Dec, 16:38


بانوان محترم لطفاً زیر این پست، توی یک پیام خودتون رو معرفی، یه توضیح کوتاه در مورد شغل خانگی‌تون بدید و لینک پیج‌تون( تلگرام یا اینستاگرام) رو بذارید 🙋🏻‍♀

مثلاً: شیدا هستم. براتون لباس‌های خوشگل میارم. تخفیف دوره‌ای هم دارم. اجناسم با کیفیت هست. اینم لینک پیجمه 👗👚

مــه‍ربـانـی مـــانــا ❤️

#حمایت‌اززنان

صُراحی

27 Dec, 15:54


نمی‌دونم چطور به موکل حالی کنم اینقدر به من نگه که طرف مقابلش دعا گرفته یا می‌ره می‌گیره 🫠🤦🏻‍♀

صُراحی

27 Dec, 13:22


البته هر کسی هم توانایی رهایی نداره...

صُراحی

27 Dec, 13:20


فکر می‌کنم رهــــا کردن و بخشش یه جور قدرته! وقتی رها می‌کنی و می‌بخشی در واقع داری ذهن و افکار خودت رو از اون همه درگیری نجات میدی؛ اجازه میدی نفس بکشه و به بقیه‌ی زندگی‌اش برسه...!

صُراحی

27 Dec, 10:40


🤣👌

صُراحی

27 Dec, 06:33


این‌هایی که می‌نویسم خطاب به خودمه:

◀️ هدف‌گذاری کن.
◀️ بنویس که باید چکار کنی؛ چون نوشتن خیلییییی مهمه!

◀️ به خودت زمان بده. بین پله‌ی اول تا دهم، بیستم و... فاصله‌ی زمانی وجود داره!
◀️ خودت رو با هیچکس مقایسه نکن. مقایسه توهین به تلاش‌ها و شخصیتت خودته!

◀️ آگاه باش که بازم سختی می‌کشی. ممکنه دلت بشکنه. قضاوت بشی. به در بسته بخوری و... این‌ها قسمتی از مسیر توست و به معنای «نشدن» نیست.
◀️ به هیچکس چیزی نگو عزیزم. در سکوت تلاش کن!

صُراحی

18 Nov, 04:32


امروز برای ناهار لازانیا دارم و این دلیل خوبیه برای طاقت آوردن تا سه و نیم عصر 😌

صُراحی

17 Nov, 17:21


یه پرونده تأمین خواسته( توقیف اموال)هم برداشتم که از فکر کردن به روند‌اش تنم می‌لرزه!
وقتی دادگاه همکاری نمی‌کنه و به صورت خودکار برای طرف پیامک می‌ره و اجرای احکام هم خارج از نوبت کار انجام نمی‌ده. پس ماهیت تامین خواسته چیه :/

صُراحی

17 Nov, 17:12


خب دیگه بحث روابط نامشروع بسه! خودمم واقعاً از یادآوری‌شون اذیت میشم. کلی توی دنیا عشق و وفاداری داشتیم و داریم.
دیروز عصر توی دفتر یه عروس داماد پزشک درصدد مهاجرت داشتیم. برای مشاوره قبل از ازدواج 👰🏻‍♀🤵🏻‍♂🎊

صُراحی

17 Nov, 16:36


حالا امشب توی دفتر بحث عشق، دوست داشتن و خیانت مطرح بود. اینکه عشق وجود داره یا نه؟! دوست داشتن چیه؟!
خیانت بین زن‌ها بیشتره یا مردها؟!
چی میشه که کار به خیانت کشیده میشه و دست آخر به بحث زیبای لیلی و مجنون و خسرو شیرین هم کشیده شد :)

صُراحی

17 Nov, 16:34


پارسال دختری ۲۰ ساله برای مشاوره اومد. گفت: مادرم با یه مرد متأهل رابطه داره. هیچ‌کس چیزی نمی‌دونه به جز من! منم نتونستم طاقت بیارم. رفتم همه چیز رو به مادرم گفتم و تاکید داشت که بهش گفتم تو اول طلاق بگیر بعد برو با اون آقا چون اینطوری داری همه چیز رو خراب می‌کنی.
می‌گفت: پدرم بسیاررررر حساس و غیرتی هست اگر چیزی بفهمه معلوم نیست چه اتفاقی رخ بده...!
فکر می‌کنید مادر ترسیده بود؟! خیرررررر! دختر رو بسته به انواع و اقسام داروهای اعصاب و روان. بهش گفتم: چه دارویی میخوری؟! برو به یه دکتر دیگه نشون بده. گفت: نمی‌دونم چیه! مادرم خودش از دکتر برام می‌گیره. همش هم خوابم. وقتی بیدار میشم؛ خونه نمی‌مونم. یهو از صبح تا عصر میرم بیرون که هیچ‌چیز و هیچکس رو نبینم!
البته که فهمیدن این قضیه و تلاش برای حل مشکل، سکوت، و ترس‌اش از فهمیدن پدر هم توی روحیه‌اش اثر منفی زیادی گذاشته بود اما مادر مثل سابق دوستی‌اش رو حفظ کرده بود‌.

صُراحی

17 Nov, 16:20


پیامک‌های رد و بدل شده رو برام آوردن! توی پیامک‌ها آقا و خانمِ در حال رابطه با اسم مستعارِ «خوک» از همسرهاشون گفتند. مثلاً نوشته: خوک الان اینجاست. نمی‌تونم پیام بدم!

+بله هر دو نفر متاهل هستند.

صُراحی

17 Nov, 08:57


امروز یکی از آقایون همکار می‌گفت: طرف مقابل پرونده‌ام که یه خانمه هی بهم میگه «عزیزم»! بهش گفتم خانوم من زن دارم الان هم کنارم نشسته. به من نگو عزیزم!
گفته چرا عزیزم؟ بعد از چند روز هم تماس گرفته که مطمئنی زن داری؟ من برات یه دختر خوب سراغ دارم. بهت نمیاد متأهل باشی عزیزم :))
+بخاطر سازش با هم در تماس بودند...

صُراحی

16 Nov, 18:21


مرسی از مستانه عزیزم ❤️

صُراحی

16 Nov, 17:45


دلش بس تنگ می‌بینم مگر ساغر نمی‌گیرد؟
حافظ

صُراحی

16 Nov, 17:23


موکل امروزم از ترسِ ازدواجِ مجدد همسرش، اومده که مهریه‌اش رو مطالبه کنه. شااااید حضرت آقا به خودش بیاد و بخاطر حفظ آبرو و آینده‌ی بچه‌ها از ارتباط با اون زن که سابقاً متاهل هم بوده؛ دست برداره... 😒

صُراحی

16 Nov, 16:01


۴ بار اخطار دادم که شکایت کیفری می‌کنم. بعد از طرح شکایت، با وجود تداوم مزاحمت‌ها بیان کردم: پیام ندید. از شما شکایت کردم و رضایت نمی‌دم. با تمسخر و عادی گرفتن قضیه و البته با وجود ارسال پیامک از سمت کلانتری باز به کارش ادامه داده!
تماس گرفتم و کلی سر و صدا کردم. اول پیام معذرت خواهی فرستاده و بعد بازم ادامه داده انگار نه انگار چیزی شده.
شکایت جهت سازش در شورای حل اختلاف ثبت شده و اون موقع به این و اون تماس گرفته که رضایتش رو برام بگیرید. نمی‌خوام سابقه برام بشه.
دوشنبه این هفته جلسه‌ی دوم شوراست و هنوز داره پیام میده...
بخدا دیوانه گرفتار شدم 😐
+ بله! می‌دونه وکیلم! هیچ صنمی هم هیچوقت با هم نداشتیم...

صُراحی

16 Nov, 08:52


ساعت ۷:۱۵ دقیقه‌ی صبحِ شنبه، توی کمربندی رانندگی می‌کردم که یه دختر خانم ضمن دعوا با یه آقا پسری خودش رو به قصد خودکشی انداخت جلوی ماشین!
هرچند دچار استرس شدم اما بخیر گذشت😪

صُراحی

14 Nov, 18:36


اگر روحیه حساسی دارید؛ مطالعه نکنید!

اولین پرونده‌‌ای که به عنوان وکیل تسخیری، وکالت کردم رو هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم. بیش از ۲ سال میشه که پرونده‌ی تسخیری نداشتم و نمی‌دونم روند ارجاع پرونده‌ی تسخیری الان چطور هست. اون موقع معمولاً خود دادگاه شماره‌مون رو به موکل می‌داد که اگر لازم باشه زودتر با هم صحبت کنیم.
یه روز گوشی‌ام زنگ خورد و یه دختر‌بچه گفت: دادگاه به من گفته که شما وکیلم هستید. دعوتش کردم تا برای شنیدن ماجرا و صحبت‌هاش توی دفتر هم رو ببینیم.
عصر همون روز مادری پیر و دختر بچه‌ای ریزجثه توی دفترم نشسته بودند.
هر دو به هم نگاه می‌کردند و نمی‌دونستند چی بگن! مادر با شرم می‌گفت: «بخاطر نداری و بدبختی این اتفاق افتاده» و درست صحبت نمی‌کرد تا بفهمم چی شده!
دخترک که حدوداً ۱۳-۱۴ ساله بود شروع کرد به صحبت: «من رو توی خونه گرفتند. مامورها ریختن توی خونه! هنوز هیچ کاری نکرده بودیم. داشتم لباسم رو در می آوردم...».
این جمله رو که گفت؛ متوجه قضیه شدم و از مادرش خواستم تا اتاق رو ترک کنه. مادر که بیرون رفت؛ دختر در اولین جمله و خیلی راحت گفت: «ببینید. من اُپن هستم...!».
با شنیدن این جمله، اونم با این صراحت و راحتی ماتم برد! دچار خجالت شدم و خودم تعجب و شگفتی رو در همه‌ی وجود خودم لمس کردم. ادامه داد که: «من با یه نفر کار می‌کردم. بیشتر پول برای اون بود. وقتی وارد خونه شدم؛ هنوز چند دقیقه نگذشته بود که مأمورها اومدن و همه‌مون رو بردند. داداشم اگر متوجه بشه؛ من رو می‌کشه...».
پرسیدم: مادرت که ظاهراً همه چیز رو می‌دونه؟ خیلی آروم پاسخ داد که اون از همه چیز خبر داره. از مقدار پولی که بخاطر این کار می‌گرفت سوال کردم. دقیق یادم نیست چه مبلغی گفت ولی خیلییییی کم و ناچیز بود که باز باعث تعجب بیشتر من شد. مادرش دوباره آمد داخل و گفت: «کمک‌مون کنید. بخدا بخاطر نداری این اتفاق افتاده». بهشون گفتم بذارید پرونده رو بخونم و دوباره میگم که تشریف بیارید دفتر.
پرونده از این حکایت داشت که یه منزل مشکوک شناسایی و پس از اخذ دستورات قضایی وارد منزل شده و تعدادی زن و مرد و البته موکل من رو گرفته بودند. هر کس سرنوشت کوتاه خودش رو توی اظهارات اولیه گفته بود. مثلاً یکی از آقایون گفته بود: «دوستم فریبم داد که یه امشب رو بریم اونجا و الا من اهل این چیزها نبودم» یا دیگری با دست خط خودش نوشته بود: «من شهرستانی هستم. توی ترمینال که بودم با یه خانمی آشنا شدم. وسوسه‌ام کرد که می‌تونه من رو ببره به اون خونه‌. بخدا آقای قاضی من آبرو دارم. زن دارم. تو رو خدا نذار آبروم بره. نذار زنم بفهمه. من پشیمونم».
وقتی پرونده رو با سردرد بستم و تحویل دادم؛ دادیار شعبه که مشخص بود بخاطر سن و سال موکلم اذیت شده با افسوس گفت: «خانم وکیل به این دختر خانم کمک کن...».
مرتبه‌ی دوم دیدار ما توی دفتر، با حضور موکل و خواهرش بود. خواهر با سختی و ناچاری صحبت می‌کرد: «پدرمون سالهاست فوت شده. درسته از نظر مالی ضعیف هستیم اما من دارم کار می‌کنم. برادرمم بخاطر ما ازدواج نکرده؛ خرج‌مون رو می‌ده. دیروز رفته بالای دیوار حیاط خودش رو انداخته پایین که یعنی خودکشی کنه. سرش رو ببینید. باد کرده! تو رو خدا بهش بگید درس بخونه. مدرسه رو شروع کنه. دوست‌های بدش رو بذاره کنار! از وقتی که گرفتن‌اش خواب بد می‌بینه. دچار وحشت شده. البته تا دیدن دختربچه است باهاش بد رفتار نکردند. خواهرم توی حموم قایم میشه. یکی از مأمورها به روی خودش نمیاره اما مأمور بعدی میاد بهش میگه لباس بپوش و بیا بیرون! برادرم نمی‌دونه این کارها رو می‌کنه. من خودم هرچقدر پول بخواد بهش میدم...».
خلاصه با ایما و اشاره‌های خواهر رفتم روی منبر و کلی نصحیتش کردم که درس‌ات رو بخون و از این راه بیا بیرون...!
پرونده‌ی این خانم نهایتاً توی دادگاه اطفال مورد رسیدگی قرار گرفت. قاضی کلی باهاش صحبت کرد. البته از ابزار ترس هم به خوبی استفاده شد. دخترک به ۱۰۰ هزار تومان جزای نقدی محکوم شد و چند نفری که باعث و بانی این کار بودند همه بین ۳ تا ۵ سال حبس گرفتند.
حکمش که ابلاغ شد. باز با خواهرش اومد دفترم. این دفعه آروم و خوشحال بود. بابت عدم تجدیدنظر‌خواهی ازشون امضا گرفتم و دوباره با ایما و اشاره‌های خواهرش رفتم روی منبر و شروع کردم به نصیحت کردن! بهش گفتم این جریمه نقدی فقط و فقط بخاطر سن و سالت بود و الا حتماً زندانی‌ات می‌کردند. اگر دفعه دیگه کاری کنی؛ هیچ‌کس نمی‌تونه کمکت کنه. خانم و آقای فلانی هم حبس گرفتند. سر تکان داد و قرار شد مدرسه رو دوباره شروع کنه.

پرونده مختومه شد. یه روز غمگین و مغموم از یه سری اتفاقات توی دفتر نشسته بودم که خانم منشی گفت یه نفر آمده شما رو ببینه. خواهر بود. یه صندوق پرتقال رو با سختی برام آورده بود. گفت محصول درخت خونه‌مون هست. هر سال دو تا صندوق میوه می‌ده. مادرم گفته حتماً یکی‌اش رو برای شما بیاریم...🥲

صُراحی

14 Nov, 16:56


از مهربونی تک‌تک تون ممنونم ❤️🥲

صُراحی

14 Nov, 12:08


بچه‌ها! در مورد معده درد عصبی اطلاعات و تجربیات خودتون رو بهم بگید لطفاً 🥲🙏🏼

صُراحی

14 Nov, 04:16


آخــرِ هفته‌ی خودم رو با امضا اسناد و توافقات مربوط به طلاق آغــاز می‌کنم...

صُراحی

13 Nov, 16:54


چقدر خوبه که خاطراتم رو می‌نویسم. این متن رو خوندم و همه چیز برام زنده شد. علی‌الخصوص سلام با صلابت و لبخند زیبای دخترخانم 🫱🏼‍🫲🏼

صُراحی

13 Nov, 16:50


دیشب توی کانال مستانه، از رابطه لانگ دیستنس( از راه دور) صحبت شد و من یاد یکی از مراجعانم افتادم که یک ساعت تمام توی دفترم اشک ریخت و داستان زندگی اش را تعریف کرد.
قضیه از این قرار بود که در اوج یکی از بحران‌های روحی زندگیش، یکی از نزدیکان تماس می‌گیره و می‌گه آقا پسری که توی یکی کشورهای اروپایی زندگی می‌کنه دنبال همسری از ایران هست و چه کسی بهتر از شما ؟!
این خانم اول قبول نمی‌کنه و میگه الان توان پذیرش هیچ شرایط جدیدی رو ندارم چه برسه به ازدواج!! اما با اصرار اطرافیان قبول می‌کنه که با هم آشنا بشن. این رابطه به صورت اینترنتی و تلفنی، با هدف ازدواج و برای شناخت بیشتر ادامه پیدا می‌کنه.
تعریف می‌کرد که در طول این رابطه این‌قدر توی همه چیز با هم تفاهم داشتیم و همه چیز خووووب بود که به خانواده‌ام می‌گفتم مگر میشه خدا دونفر رو این‌قدرررر نزدیک به هم آفریده باشه؟! مگر میشه دونفر اینقدر مثل هم فکر کنند و تفاهم داشته باشند؟!
تا اینکه این شناخت همینطوری ادامه پیدا می‌کنه و با هم ازدواج می‌کنند. با ورود آقا پسر به ایران به‌هم نزدیک‌تر میشن و دختر خانم تمام رویاهاش بر باد می‌ره. تازه متوجه میشه که این آقا مدام در حال تظاهر بوده و هیچ شباهتی با اون یار دل‌انگیزی که از راهِ دور شناخته؛ نداره! توان تصمیم‌گیری نداره. شخصیت ضعیفی داره. از نظر روحی دچار افسردگی هست و...
دختر خانم چکار می‌کنه؟! پا پس نمی‌کشه و برای زندگی‌اش تلاش می‌کنه؟! مادرانه و همسرانه در کنار مردی که حالا توی شناسنامه باهاش نسبت داره ؛ می‌ایسته و تلاش می‌کنه کمکش کنه. اما مگر میشه مردی که از بدو رشد و تربیت آسیب دیده را تغییر داد ؟!
اون خانم اشک می‌ریخت و می‌گفت همسرم اولین مردی بود که با اون وارد رابطه شدم شاید اگر با مردان بیشتری ارتباط داشتم می‌فهمیدم همه پشت گوشی و لپ‌تاپ قشنگ حرف می‌زنند و به دلت راه میان! می‌گفت همه بهم میگن چرا تو؟! ای کاش این اتفاق برای تویی که این همه خوبی و بد کسی را نخواستی نیفتاده بود(خوبی و اخلاقیات در وجودش موج می‌زد).
پدرش که مرد سن و سال‌دار و روشنفکری بنظر می‌رسید هم همراهش بود. زمانی که دخترش می‌گفت «ای کاش قبل از این ماجرا با جنس مذکر بیشتر آشنا شده بودم تا شاید دروغ های همسرم را متوجه می‌شدم» دست‌های دخترش را مهربانانه فشار می‌داد و در حالی که اشک می‌ریخت؛ صحبت‌هاش را با سر تایید می‌کرد.

+ هنوز چهره‌اش توی خاطرم هست. وقتی وارد دفترم شد؛ با صلابت لبخند زد. چشمهاش لبریز از صداقت و یک‌رنگی بود. یک دختر قوی! امیدوارم الان زندگی‌اش لبریز از شادی و آرامش باشه🌟

صُراحی

13 Nov, 09:57


Photo by me🍂

صُراحی

13 Nov, 09:35


جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن!

بیدل

صُراحی

10 Nov, 17:45


بسیار دوست‌ات دارم
فراوان دوست‌ات دارم

و می‌دانم که در تبعیدگاه زندگی می‌کنم
و تو در تبعیدگاهی دیگر
و بین من و تو

باد است و ابر
رعد است و برق
آتش است و برف

و می‌دانم که رسیدن به چشمان‌ات خیالی بیش نیست
و این را می‌دانم که رسیدن به تو
خودکشی‌ست

ولی شادمانم می‌کند که خود را
برای تو تکه‌‌تکه کنم ای بانوی گران‌بها
و اگر اختیارم دهند

عشق‌ات را دوباره تکرار خواهم کرد❤️


نزار قبانی🕊

صُراحی

10 Nov, 16:36


با همه وجودم احساس میکنم که از ۱۵۰ سال پیش هم عقب‌تریم. دلیل محکم دارم اما ترجیح میدم سکوت کنم 🚶🏻‍♀

صُراحی

10 Nov, 16:30


امروز توی دفتر بین کارآموزها در خصوص حقوق زنان بحث بود. چیزهایی که شنیدم رو میگم.
- کاش حداقل زنان حق حضانت بچه‌هاشون رو داشتند تا بخاطر یه بچه اینقدر زجر نکشن!
-فقط تا ۷ سالگی که بچه نیاز به مراقبت زیاد داره حضانت رو دادند به مادر...
- ما چرا نباید بتونیم از کشور خارج بشیم؟
- اگر بتونی که بچه رو هم بر می‌داری و می‌بری!
- نه! خروج من از کشور چه ربطی به بچه داره؟ از هم جداست.
- فکر کنید من یه دختر ۳۰ ساله هستم. کار می‌کنم و... اما برای ازدواج باید اجازه بگیرم.
- مهریه رو هم اگر محدود کنند فقط بخاطر حق ثبتی هست که می‌خوان بگیرند! باید به فکر تعهدات جانبی بود.
- ای بابا چرا باید مهریه نداشته باشیم وقتی باهاش میتونیم خودمون رو نجات بدیم یا حضانت بچه رو بگیریم!
- تازه برای تفاضل دیه هم میشه ازش کمک گرفت.
من در سکوت می‌شنیدم و به این فکر می‌کردم که چرا باید دغدغه‌ی فکری ما این امور باشه و افسردگی بر من چیره شد :(

صُراحی

10 Nov, 16:20


قتل سهیلا قدیری، مثل هزاران نمونه قبلی نشون داد که در جامعه‌ی ما وحشی‌گری و خشونت نسبت به زنان،ربطی به شغل و مدرک تحصیلی نداره!

صُراحی

10 Nov, 08:22


همینطور که منتظر شروع وقت رسیدگی‌ام بودم؛ خانم کنار دستم که دخترش توی جلسه‌ی طلاق بود؛ شروع کرد به صحبت کردن. مصداقِ «کارم از گریه گذشته است به آن می‌خندم» خیلی از مطالب رو با خنده تعریف می‌کرد.
گفت: دامادم با هزار نفر رابطه داره. یکی دوتا نیستن که! یه گوشی مخفی پیدا کردیم که کلی اسم و شماره توش هست! دخترم زیگل تناسلی هم گرفته! معلوم شده که مادر پسره یه کارت بانکی بهش داده و ماهیانه مبالغ بالا واریز می‌کرده تا پسرش بره دنبال خوشگذارونی چون خودشون از اول می‌دونستند اینطوریه! دامادمم رفته پیش یکی از اقوام‌مون گفته من تنوع طلب هستم. نمی‌تونم کاریش کنم!
در همین حین درب اتاق قاضی باز شد و دخترش با عجله رفت سمت آسانسور و داماد هم با التماس پشت سرش راه می‌رفت...
پ.ن. نمی‌دونم چرا با اینکه خیلی از این زندگی‌ها رو می‌بینم و می‌شنوم اما هیچ‌وقت برام عادی نمی‌شه!!

صُراحی

10 Nov, 08:05


توی مشاوره‌ها اگر بگم «نگران نباشید» یعنی واقعاً تا حدی زیادی جای نگرانی نیست و این جمله رو به صورت روتین استفاده نمی‌کنم. حالا دیروز یه مشاوره داشتم که خانمه لبریز از نگرانی و ناراحتی بود. جوری نگاهم میکرد که هر آن منتظر بود بهش یه جمله امیدوار کننده بگم. بنظرم مسیر قضایی‌اش رو می‌تونست بهتر شروع کنه و خب هر کاری کردم نتونستم بهش بگم نگران نباشید!

صُراحی

10 Nov, 07:38


ساعت ۵ عصر ۲۰ آبان ماه ۱۳۰۹ کانون وکلا دادگستری با پیشنهاد مرحوم پیرنیا و موافقت مرحوم علی‌اکبر خان داور در ایران تأسیس شد.

صُراحی

10 Nov, 05:29


بعد از سپری کردن استرس یه جلسه‌ی نیمه‌سخت😋

صُراحی

09 Nov, 16:31


آقای موکلم میگه: خواهر! یکی رو می‌شناختم که رفت آخرین مدل لکسوس خرید اما حتی نتونست سوارش بشه. قبل از استفاده سکته کرد و مُرد!
پرسیدم شغلش چی بود؟ گفت: مال مردم‌خوری، دزدی، حروم خوری...!
بازم خوبه یکی رو دیدیم که نتونست از خوردن مال مردم کیف کنه :)

صُراحی

09 Nov, 15:00


:(

صُراحی

09 Nov, 10:06


مشاور حقوقی یه شرکت هستم و تمام ظهرهای شنبه و دوشنبه این موقع‌ها که همه گرسنه هستند؛ یکی از پرسنل چنان بوی غذایی راه می‌اندازه که نگو، نشو و نپرس 🫠

صُراحی

08 Nov, 16:50


که هنوز من نبودم که تــو در دلـــــم نشستی...

صُراحی

08 Nov, 07:41


یه آرزوی خیلی بزرگ دیگه هم دارم که در عین بزرگ بودن دور از دسترس نیست! الهی که به اون هم برسم

صُراحی

08 Nov, 07:35


یکی از آرزوهام این هست که یه روزی بتونم از کسب و کارهای زنان خانه‌دار، حمایت درست و حسابی بکنم!

صُراحی

07 Nov, 18:52


دست از طلب ندارم تا کام من برآید 🤍

صُراحی

07 Nov, 18:47


رطل گران ما را بس!

صُراحی

07 Nov, 16:46


هنر واقعا پناه آدمی هست و هنرمندان آدم‌های خاص
ممنون ❤️❤️❤️

صُراحی

07 Nov, 14:07


حال‌شون بهتره 🤍

صُراحی

07 Nov, 14:00


پرنده زیبایی که برام فال حافظ گرفت 🕊💛

صُراحی

07 Nov, 07:18


🤍🕊

صُراحی

07 Nov, 06:07


سلام بر حضرت حافظ

صُراحی

06 Nov, 17:41


ناخودآگاه توی ذهنم میاد کدامیک از طرف مقابل پرونده‌هام ممکنه بهم حمله کنند!

صُراحی

06 Nov, 16:26


خدایا خانم کریمی خوب بشن🙏🏼
چقدر تو دلم غم نشست...

صُراحی

06 Nov, 16:22


بنده خدا خیلی آروم هستند و اصلا پرونده خطرناک کار نمی‌کردند 😢
امیدوارم سلامتی براشون باشه

صُراحی

02 Nov, 16:42


آقایی که با همسرش به یه مشکل اساسی و لاینحل خورده بهم می‌گه: وقتی دیدمش و با هم صحبت کردیم؛ برای زندگی من رو به چیزی قسم داد که خیلی برام مقدس هست. منم تحت تاثیر قرار گرفتم و با هم ازدواج کردیم! الان هم نمی‌تونم درست تصمیم بگیرم...
نمی‌دونم چرا اصلاً نتونستم درکش کنم.

صُراحی

02 Nov, 14:36


لطفاً به دوستمون کمک کنید

صُراحی

02 Nov, 14:35


بچه ها من به کمکتون نیاز دارم 🫶

آیا برای بیزنس آنلاینتون تبلیغات کردین؟
یا چنلی رو میشناسین که بازدهی خوبی داشته باشه؟
و یا تاثیرگذارترین شخصی که داخل تلگرام دنبال می‌کنید کیه؟

صُراحی

02 Nov, 09:48


شنبه 🌲🌿💚

صُراحی

01 Nov, 16:52


چندین سال پیش خانم پزشک متخصصی برای طلاق توافقی مراجعه کرد. توی شیراز غریب بود و طلاق پیش رو طلاق از همسر دومش بود. می‌گفت: هیــــچکس از این ازدواج خبر نداره و چندسال پنهانی زندگی کردم. همسرمم ۲۰ سال از من کوچیکتره!».

از همسر اولش یه پسر داشت که تقریباً هم‌سن همسر دوم به حساب می‌آمد و داستان زندگی‌اش رو اینطوری تعریف کرد:« توی سن پایین ازدواج کردم.‌ چیزی از ازدواج نمی‌فهمیدم. وقتی توی زندگی اولم به مشکل خوردم روی آوردم به درس خوندن. اشک و آه و ناله داشتم اما درس می‌خوندم تا مشکلات رو فراموش کنم. در واقع درس شد پناه من در برابر مشکلات زیاد تا اینکه تونستم پزشک بشم و از اون زندگی نجات پیدا کنم».
در کنار همسر دومش دقیقاً مثل مادر و پسر بودند و اصرار اصلی برای طلاق از جانب آقا بود. یه بار تماس گرفته بود که تو رو خدا برای من شوهر پیدا کنید. من تنها نمی‌تونم زندگی کنم! من و همکارم با تعجب به هم نگاه می‌کردیم ... .
خلاصه ایام اینکه چند وقت پیش آگهی ترحیم خانم دکتر رو توی اینستاگرام دیدم. باور نمی‌کردم و چندین بار متن رو خوندم. خودشون بودند و بسیاررررر متأثر شدم 😢

#وکیل

صُراحی

01 Nov, 16:03


یه نفر آمده خواستگاری! اگر یه کم صبر کنی؛ خودت رو هم کلا از ازدواج پشیمون می‌کنم 😁

صُراحی

01 Nov, 15:06


خوش آمدید دوستان 🙋🏻‍♀
من مریمم ۳۴ سالمه، مجرد و شیرازی 🩷🪁

صُراحی

01 Nov, 11:31


بـــــــعد از مدت‌های طویل برای من دوستان جدید به ارمغان بیاورید 🎈

صُراحی

01 Nov, 10:47


یه آقایی تماس گرفته و بسیار استرس داره! میگه من برای دوستم تماس گرفتم در حالی که دوستی وجود نداره و موضوع خودشه.
میگه: دوستم با یه خانم مطلقه رابطه داشته. الان جدا شدند می‌ترسه که باردار باشه باید چکار کنه؟
بهش میگم: بهتر این هست که باهاشون صحبت کنند تا از این قضیه مطمئن بشن. چون حاملگی برای خانم بار روانی بیشتری داره.
میگه: میترسه دروغ بگه و بعداً بیاد ادعایی داشته باشه. توی یه فیلم دیده که اینطوری شده.
براش جوانب کیفری و حقوقی موضوع رو باز میکنم و بهش اطمینان میدم که اجبار در ازدواج نداریم! چند بار این رو می‌پرسه و من چند بار با تاکید میگم که کسی نمی‌تونه شما رو برای ازدواج مجبور کنه حتی اگر فرزندی وجود داشته باشه و وظایف قانونی پدر در قبال فرزند رو بهش میگم.
دوباره میگه چکار کنم بفهمم حامله است یا نه؟! میگم هیچ راه قانونی وجود نداره و بارداری چیزی نیست که مخفی بشه. خودش رو توی ظاهر نشون میده!
دوباره میگه: آخه خانم چاق هست و شکم و پهلو داره. من متوجه نمیشم. حالا با این‌هایی که گفتم بنظر شما باردار نیست؟
از اینکه این سوال رو از من می‌پرسه؛ خنده‌ام می‌گیره اما خودم رو کنترل می‌کنم چون بسیار استرس داره و متوجه سوالش نیست. در ادامه چون احساس کردم تمام این‌ها زاییده خیالش هست بهش گفتم اصولاً یک زن تمایلی نداره که بچه‌ی یه غریبه رو نگه داره. چون براش بار اجتماعی و روانی زیادی داره. مگر اینکه اون مرد خیلی ثروتمند باشه که شما می‌فرمایید نیست. پس تا ۹۹٪ نگران نباشید.
انگار دلش پیش اون یک درصد جا موند چون باز با دلهره گوشی رو قطع کرد 🤰🏻

#وکیل

صُراحی

01 Nov, 09:37


ممنون از همه‌ی عزیزان ❤️🙏🏼

صُراحی

01 Nov, 06:42


دوستان عزیزی که روانشناسی یا روانپزشکی خواندند ممنون میشم کمک کنند🫱🏼‍🫲🏼
- آیا اختلال دو قطبی در دسته‌بندی جنون قرار می‌گیره ؟!
ـ آیا قابل درمان است؟!

صُراحی

01 Nov, 05:22


صراحی 🍷

صُراحی

01 Nov, 05:20


صراحی 🍷

صُراحی

31 Oct, 20:32


دلتنگی
پیراهن نیست
که عوضش کنی
و حالت خوب شود.
دلتنگی
گاهی پوستِ تنِ آدمی است...!

🪽معصومه صابر

صُراحی

31 Oct, 20:00


پایان سلسله عکس و ویویدهای مزرعه کدو
خبرنگار اعزامی واحد خبر، رررررم :)))

صُراحی

31 Oct, 19:56


https://www.instagram.com/elahe.taba.pmu?igsh=ajRleGxwNzlqcDBy

سوزانای درونم رو حمایت و معرفی کنید ❤️

صُراحی

31 Oct, 18:10


https://t.me/Soraahee/10254

مریم جون در‌ جواب اون دوستمون که پرسیدن چه جوری مهاجرت مینویسم با اجازت.

آلمان یک نوع ویزا داره به اسم اوسبیلدونگ توش هم به صورت عملی هم تئوری آموزش میدن و تو طول دوره(حدودا ۲-۳ ساله) حقوق و مزایا(طبیعتا مناسب کارآموزی) شامل حال فرد میشه.
هم درس میخونه هم کار میکنه.
زبان بلد باشن میتونن از ایران اقدام کنن و کارفرما پیدا کنن و ویزا بگیرن.

حقوق عملا تو سیستم اونجا به درد نمیخوره و کاملا متفاوته.
ولی یه دلیل خیلی محکمه که فرد به این رشته علاقه داشته و میشه به راحتی چه کارفرما چه سفارت رو متقاعد کرد و کارهارو پیش برد.

برای خیلی رشته ها این نوع ویزا وجود داره ولی من خودم برای دستیار وکیل و یا کارشناس مالیاتی اقدام میکنم.

و درآخر ممنونم بابت پاسخ خانم وکیل عزیزم🩷

صُراحی

31 Oct, 18:07


اصولاً حقوق خواندن مبنای مهاجرت نیست. شما وقتی مهاجرت کردید باید در یک دانشگاه معتبر درس بخونید اما شاخه‌های بین المللی، خواندن زبان، کار در سازمان های بین المللی مثل اداره اتباع و امور خارجه و از این قبیل کمک تون می‌کنه.
داشتن پروانه وکالت از کانون وکلای دادگستری کمک کننده است و نکته مهم اگر قصد مهاجرت دارید حتماً به عضویت اتحادیه بین‌المللی وکلا یعنی IBA در بیاید.

صُراحی

31 Oct, 18:04


این رو تو ناشناس صراحی دیدم.
اومدم بگم دختر عمه من با فوق ليسانس حقوق تجاری و چند سال سابقه کار تو زمینه حقوق قرارداد های بین‌المللی، به آلمان مهاجرت کرد.

صُراحی

31 Oct, 17:03


یه خانمی توی واستاپ پیام داده که خانم وکیل من پول مشاوره ندارم. اون وقت عکس پروفایلش حکایت از رنگ و مش گران، آرایش دایم، ژل لب، بوتاکس و چندتا چیز دیگه است. یعنی برای همه‌ی اونها پول داری فقط ۳۰۰ـ۴۰۰ هزار تومن پول مشاوره نداری؟

صُراحی

30 Oct, 10:08


امروز یه نفر بخاطر رسیدن به یکی از اهدافم بهم گفت: خوش‌به‌حالت!
می‌خواستم بهش بگم عزیزم پشتِ این خوش‌به‌حالت که تو میگی چند سال خستگی و پارگی واقعی از سر من گذشته :))

صُراحی

30 Oct, 06:41


می خور که هزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چـو رفتی رفتی

#خیام

صُراحی

29 Oct, 16:26


خانمی که وقت مشاوره داشته؛ تماس می‌گیره. انگاری با خودش درگیر هست.‌ می‌پرسم مشکلی دارید؟! میگه: دارم بچه شیر میدم.
اصرار می‌کنم که بچه‌ات رو شیر بده و بعد تماس بگیر اما چون استرس خیلی زیادی داره؛ قبول نمیکنه.
داستان زندگی‌اش رو اینطوری تعریف می‌کنه که:«سه ساله ازدواج کردم و یه پسر ۴ ماهه دارم. همسرم پاش رو کرده توی یه کفش که برو طلاق بگیر من تو رو نمی‌خوام! خودت هم باید اقدام کنی. کتکم هم زده. وسایلم رو از منزل می‌بره کم‌کم ...».
چندتا سوال کوتاه و همیشگی از زندگی‌اش می‌پرسم و نهایتاً می‌رسم به اینکه چرا به اختلاف خوردید؟!
همینطور که صدای بچه میاد پاسخ میده: «همسرم میگه از زندگی متاهلی خسته شدم. از تو هم خسته شدم. از زندگی‌ام برو بیرون! مادرش گفته از من طلاق بگیره! من اینجا غریب هستم. خانواده‌ام دور هستند. گاهی خرجی بچه‌ام رو از پدرم می‌گیرم. همسرم میگه بچه رو ازت می‌گیرم. طلاقت میدم.هیچی بهت نمی‌دم».
با توجه به شرایطی که داره و کامل اینجا ننوشتم؛ پیشنهاد می‌کنم مهریه‌اش رو مطالبه کنه. با حیرت می‌پرسه:« یعنی می‌تونم مهریه بگیرم؟!» و در ادامه بهش اطمینان میدم که پدر نمی‌تونه مادر رو از نوزاد ۴ ماهه جدا کنه و به هیچ‌وجه دل‌نگران نباشه.
وقتی می‌خواد گوشی رو قطع کنه انگار دل خودم راضی نباشه؛ اجازه اتمام مکالمه رو نمی‌دم و باز براش مطالب رو تکرار می‌کنم. پیشنهاد می‌کنم بره شهر خودشون و از همون جا اقدام کنه. انگار دلش آروم‌تر میشه....

گوشی رو قطع کرد و رفت دنبال جنگ با زندگی اما دل من از شنیدن قصه‌اش و حجم تنهایی‌اش، تکه‌تکه شد 💔

صُراحی

29 Oct, 09:25


هوای امروز ☁️

صُراحی

28 Oct, 15:55


صراحی 🍷🕊

صُراحی

28 Oct, 15:51


عصر پاییزی کسل و رخوت انگیزی هست. از دردِ جسمی و درد بدترِ فکری لَم دادم توی یکی از صندلی‌های دفتر و هی فکر پشت فکر میاد سراغم! کسی نیست و سکوت بر فضا حاکم شده. گوشی‌ام زنگ می‌خوره و تک‌نوازیِ تار در دستگاه ابوعطا شروع به شکستن سکوت دفتر و حباب‌های خیالم می‌کنه. دلم می‌خواد به این قطعه‌ی موسیقی گوش بدم اما می‌دونم موکلم چرا تماس گرفته!
- الو بفرمایید!
موکل پیرم با طمانینه سلام و احوالپرسی می‌کنه و با تردید می‌پرسه راسته؟! میگم: آره چند دقیقه پیش حکم قصاص نفس‌اش برام ابلاغ شد.
با شادی میگه: تبریک میگم. خداراشکر. از زحماتتون ممنونم شما خیلی زحمت کشیدید... .
دوباره با وجود اینکه همه‌ی افکارم مغشوش و آشفته شده؛ یادم میاد که تأکید کنم حتماً مهریه‌ی دخترتون رو برای تفاضل دیه مطالبه کنید. برادرش با خوشی از اون طرف میگه: اگر لازم شد؛ ماشین زیر پام رو می‌فروشم.
لبخند تلخی می‌زنم. گوشی رو قطع می‌کنم و دوباره در خودم فرو میرم. هوا اونقدر سرد نیست که نیاز به وسیله گرمایشی باشه اما من سردم شده! از دورویی آدم‌ها، از دروغ‌ها ‌و نیرنگ‌ها، از مثلاً زرنگ بازی‌ها! هوا وحشتناک سرد هست و دلم می‌خواد تا ساعت‌ها در خودم فرو برم و کسی کاری بهم نداشته باشه... .

صُراحی

28 Oct, 13:49



صُراحی

28 Oct, 10:44


جهت فرو ریختن دیواره رحم 🤯

صُراحی

28 Oct, 10:19


ناهار ندارم. حالا ساعت سه و نیم ناهار چی بخورم 😑

صُراحی

28 Oct, 10:19


وسط همـــــــــــــه‌ی بدبختی‌ها نمی‌دونم این پی‌ام‌اس رو کجای دلم بذارم. 😢

صُراحی

28 Oct, 08:54


وقتی تصمیم به چالش و حذف قند مصنوعی می‌گیری! به غیر از این دو تا شیرینی دیگه هم بهم دادند 🙈

صُراحی

28 Oct, 08:09


شیرینی تولد کوروش رو هم خوردیم که یادم رفت عکس بگیرم☺️

صُراحی

28 Oct, 05:12


هفت آبانه دیگه😍❤️

صُراحی

28 Oct, 05:10


هرچی شعر و قرآن بلد بودند؛ برام خوندند. قرآن با صــــــوت البته ☺️
طفل معصوم‌هایی که پدر و مادرشون فوت شدند 🕊

صُراحی

28 Oct, 04:50


ذهنم قابلیت این رو داره که هرکس سربه‌سرم بذاره رو دو شقه کنه اما جسمم خسته، نالان و مظلوم نشسته😑

صُراحی

28 Oct, 03:50


سوال افسرده‌کننده اول صبح:
من چرا چاق شدم و من چرا رژیم نمی‌گیرم ؟!
توام با پی‌ام‌اس وحشتناک 😞

صُراحی

27 Oct, 17:39


کیک زیبای امشب 🎂