کتاب و حکمت @ketab_va_hekmat Channel on Telegram

کتاب و حکمت

@ketab_va_hekmat


@Mahmudreza_Mirahmadi
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
 ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند.

کتاب و حکمت (Persian)

با کانال تلگرام "کتاب و حکمت" همراه شوید و به دنیایی از دانش، فضیلت و آداب فرهنگی و اجتماعی دست پیدا کنید. این کانال توسط کاربر @Mahmudreza_Mirahmadi اداره می‌شود و محوریت اصلی آن، اشتراک دانستن داستان‌ها، حکایات، و نکات پرچمدار هنرمندان و فیلسوفان برجسته تاریخ است. اگر شما نیز به دنبال یادگیری و افزایش دانش در زمینه‌های مختلف هستید، این کانال برای شما بسیار مناسب است. از مقالات تحلیلی تا نقل قول‌های الهام‌بخش و متون کلاسیک، در اینجا چیزی برای همه یافت خواهید کرد. این کانال یک مکان ایده‌آل برای افرادی است که عاشق کتاب‌ها و حکمت‌های با ارزش هستند. پس همین حالا به کانال "کتاب و حکمت" بپیوندید تا از تمامی این محتواهای ارزشمند بهره‌مند شوید.

کتاب و حکمت

24 Nov, 17:30


مهتاب‌شبی گوشهٔ باغی و نسیمی
می در قدحی چنگ و ربابی و ندیمی

ساقی اگر آید به‌بر و جام بیارد
دل را چه گنه ار شکند عهد قدیمی

#دکتر_سدارنگانی
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

19 Nov, 21:53


تا یک نفس از حیات باقیست مرا
در سر هوس شراب و ساقیست مرا

کاری که من اختیار کردم این بود
باقی همه کار اتّفاقیست مرا

#ابوالفرج_رونی
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

19 Nov, 16:50


تعلیمات حضرت بودا در باب آزادی فکر و عقیده

      بودا فرموده: ما نباید آن‌چه را گفته‌اند به صرف این‌که گفته‌اند بپذیریم.
      ما نباید روایات و اخبار را محض برای آن‌که از قدیم‌الایّام رسیده بپذیریم.
      ما نباید نوشتهٔ دانشمندان را چون دانشمند بوده‌اند بی‌چون‌وچرا بپذیریم.
      ما نباید معانی و مطالب آشفته را به توهّم این‌که از عالم بالا به ما الهام شده بپذیریم و آن‌ها را صغریٰ و کبریٰ قرار داده، از آن نتیجه بگیریم.
      ما نباید به صرف تشابه خود را در پذیرفتن چیزی مجبور بدانیم.
      ما نباید گفته و نوشتهٔ استاد و پیر و مرشد را فقط به ملاحظهٔ این‌که گفته و نوشتهٔ استاد و پیر و مرشد است بپذیریم.
     
      ما فقط وقتی باید کلام و نوشته و تعلیماتی را بپذیریم که عقل و فهم و وجدان ما آن‌را مسلّم و محقّق تشخیص داده باشد. آن‌گاه می‌توانیم بر طبق آن عمل نماییم.
      بیچاره کسانی که معتقد و دلباختهٔ حرف‌هایی هستند که نه تنها گوش خودشان نشنیده بلکه گوش راوی از زبان راوی دیگر و راویان دیگر شنیده است و با هزار تغییر و تبدیل روایت شده است.


هر جوابی کآن ز گوش آید به‌دل
چشم گفت از من شنو آن‌را بهل

گوش دلّاله‌ست و چشم اهل وصال
چشم صاحب‌حال و گوش اصحابِ قال

#مولانا
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

19 Nov, 07:41


‍ بترس از من ای اهریمن که رقصم شعله‌ی خشم است
زده آتش به دامانت بترس این خار در چشم است

بترس از من ای اهریمن که در بندی به ابرویم
گره خورده به حلقومت کمند تار گیسویم

بترس ای دشمن میهن که خاکم بوی خون دارد
که فریاد بلند من نشانی از جنون دارد

@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

19 Nov, 05:53


... چون رسد وقت، دهد جان به دم تیشه‌ی خویش
           بیستون گرچه سپرداریِ فرهاد کند ...

#صائب
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

17 Nov, 21:31


‍ شهبانو تومیریس و سر بریدهٔ کوروش

       آثار هرودت مورّخ معروف یونانی که از ۴۸۴ تا ۴۲۸ پیش از میلاد مسیح می‌زیست و به «پدر تاریخ» ملقّب شده است حاوی یک سلسله اطّلاعات گرانبها دربارهٔ تاریخ ایران است. امّا در کتاب او گاهی داستان‌ها و افسانه‌هایی نیز ذکر شده است که حقیقت تاریخی آنها مسلّم نیست. از آن‌جمله است داستان جنگ کوروش با قوم مسگته Massgetae که شاید از اقوام زردپوست ساکن شمال‌غربی سرحدّات ایران بوده‌اند. هرودت نوشته است که کوروش از شهبانو تومیریس که ملکهٔ این قبایل بود خواستگاری کرد و قصدش آن بود که بوسیلهٔ این ازدواج قلمرو او را به کشور منظم کند. شهبانو که از قصد کوروش آگاه بود این دعوت را رد کرد و پاسخ داد که در پیِ بنده کردن قوم من نباش. کوروش در خشم شد و به سپاه خود فرمان داد تا پلی بر رود ارس که سرحدّ کشور مسگته بود بسازند و به‌تدبیر یک‌سوّم لشکریان مدافع ملکه را اسیر کرد که از آن‌جمله پسر تومیریس بود.
       تومیریس به کوروش پیغام فرستاد که «پسرم را بمن بازگردان و برگرد... و اگر چنین نکنی به خورشید سوگند می‌خورم که تو تشنهٔ خون را چندان خون بنوشانم که سیر شوی.» امّا کوروش باین پیغام اعتنایی نکرد و شاهزاده از روی نومیدی خود را کشت. سپس در جنگ مدهشی که روی داد سپاه ایران شکست یافت و کوروش کشته شد و شهبانو بر طبق سوگندی که یاد کرده بود سر بریدهٔ او را در طشت خون انداخت.
       صحّت تاریخی این داستان یا افسانه را نمی‌توان مسلّم شمرد امّا هیچ سند و مأخذ دیگری برای تحقیق و اثبات یا ردّ آن در دست نیست. به‌هرحال این افسانه در اروپا رواج یافت و خصوصاً در دورهٔ مسیحیت به آن توجّه بسیار شد. مؤمنان مسیحی می‌کوشیدند که در تواریخ پیش از مسیح نظایری برای سرگذشت او پیدا کنند و این‌گونه حوادث را به منزلهٔ نشانه و مقدّمهٔ ظهور عیسیٰ و سوانح زندگی او می‌شمردند و سرگذشت شهبانو تومیریس را به داستان حضرت مریم که پسرش به دست کافران مصلوب شد مقایسه می‌کردند و قسمت آخر داستان یعنی انتقام مادر را تمثیلی از آرزوی خود که انتقام کشیدن مریم از قاتلان عیسیٰ بود می‌شمردند و به این سبب داستان سرِ بریدهٔ کوروش را با لذّت می‌شنیدند و نقل می‌کردند و تا آنجا که اطّلاع داریم این داستان هرودت در چند کتاب دیگر نقل شده است که از آن‌جمله است کتاب «برزخ» (منظومهٔ ۱۲) اثر طبع دانته شاعر بزرگ ایتالیا.

       بر اثر همین عقیده و تمایل مذهبی بود که روبنس نقّاش زبردست اروپا در قرن هفدهم داستان شهبانو تومیریس و سرِ بریدهٔ کوروش را در پردهٔ بزرگ و معروف خود تصویر کرد.پتر پاول روبنس Peter Paul Rubens در سال ۱۵۷۷ میلادی (۹۸۵ ه ق) در وستفالی به دنیا آمد و در سال ۱۶۴۰ (۱۰۵۰ ه ق) درگذشت. این پرده که حدود سال ۱۶۲۳ (۱۰۳۳ ه ق) نقّاشی شده است، نمونه‌ای از شیوهٔ معروف به باروک Baroque است و آن شیوه‌ایست که در نیمهٔ دوّم قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم در اروپا رواج یافت و از خصوصیات آن تصویر حوادث تاریخی یا داستانی بر پرده‌های بزرگ و دقّت و کمال در جزئیات پرده و علاقه به رنگ‌ها و نقوش تزئینی است.
       نقًاش در این پرده چنانکه لازمهٔ شیوهٔ کار اوست چهره‌ها را بسیار نجیب‌تر و جامه‌ها را فاخرتر و صحنهٔ واقعه را آراسته‌تر از آنچه در حقیقت تاریخی ممکن است وجود داشته باشد نمایش داده است. چهرهٔ شهبانو تومیریس بسیار زیبا و متین و نجیبانه است و می‌توان گفت که نقّاش این چهره را بر طبق تصویری که از قیافهٔ حضرت مریم داشته نقش کرده است. جامه‌های بسیار فاخر ملکه و همراهان او هیچ تناسبی با لباس ملکهٔ مجعول یا موهومِ قومی نیمه‌وحشی که شش‌قرن پیش از میلاد مسیح می‌زیسته است ندارد. روبنس در اینجا به حقیقت تاریخی داستان نپرداخته و صحنه را مطابق زمان خود ساخته است.
       ظاهراً چهرهٔ دو پسر که دنبال لباس شهبانو را گرفته‌اند از روی صورت پسران خود نقّاش ترسیم شده و قیافهٔ بانوان درباری هم که پشتِ‌سر ملکه ایستاده‌اند معرّف چهرهٔ زن نخستین و بعضی از خویشان دیگر نقّاش است. در نقش قیافه‌ها و لباس‌های سرداران نیز از چهره و جامهٔ ترکان عثمانی استفاده شده است.
       رنگ‌های گوناگون و متانت چهره و حسن تنظیم نقوش در این تابلو نمایندهٔ کمال قدرت و توانایی خارق‌العادهٔ روبنس است که از بزرگترین استادان قرن هفدهم شمرده می‌شود.

@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

17 Nov, 13:47


وجد آن نبُوَد که خرقه را پاره کنی
وآن‌گه ز برای دوختن چاره کنی

وجد آن باشد که چون تو را دریابد
خود ترک وجود خویش یک‌باره کنی

#جمال_حاجی‌شروانی
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

17 Nov, 13:37


حال صوفی

      یکی می‌گفت: «و ما زارنی فی‌النوم الّا خیالکم» یعنی جز خیال تو در خواب کسی به دیدارم نیامد. صوفیی حال کرد. گفتند: حال چرا کردی؟ که خود ندانی وی چه می‌گوید.
      گفت: چرا ندانم؟ می‌گوید: «ما زاریم! راست می‌گوید که همه زاریم و درمانده‌ایم و در خطریم»

📚 کیمیای سعادت - غزالی
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

16 Nov, 19:45


با تب گفتم رنجه مکن بسیارش
از بهر خدای بگذر و بگذارش

تب گفت تو بر تنش ز من بیش ملرز
آخر ز تو من گرمترم در کارش

#مهستی_گنجوی
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

16 Nov, 19:45


آموزندگان

      «کارل یاسپرس» فیلسوف معاصر می‌گوید:
      سه دسته از مردمان برای من مفید بوده‌اند؛ آنان‌ که دوستم داشتند و آنان‌ که بدخواهم بودند و آنان‌ که نسبت به من بی‌اعتنا بودند.
      آن‌ها که دوستم داشتند به من محبّت آموختند، بدخواهانم حزم و احتیاط یادم دادند، و از آنان‌ که اعتنایی به من نداشتند غرور را یاد گرفتم.

@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

15 Nov, 20:05


نه زلف بنفشه را چنین تاب دهند
نه نرگس مست را چنین خواب دهند

بر خاک تو می‌گریم و دل می‌گرید
شمشاد و سمن را نه چنین آب دهند

#کیانوش_سنجری
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

15 Nov, 07:30


‍ هووو

"آبانیه"

هدیه‌ی میلاد زبان‌آورم
تاج سرم بال و پرم مادرم

چشم بر هم زده دیدم همه‌کشور در خون
کشتی کشته‌شماران زده لنگر در خون

کدخدا گاو جنون تاخته بر مرتع مرگ
ناخدا ناو ستم رانده شناور در خون

سوخته دور سر بهمنِ خونین اسفند
تیر بر خیمه‌ی "آبان" زده آذر در خون

بانک‌ها مشتعل از آتش شهرآشوبان
تانک‌ها جمله زره‌پوش و نفربر در خون

اختر بخت وطن کورتر از چشم فلک
راست چون باختران طالع خاور در خون

رود از خون جوانان جوانرود روان
شیر نیزار در آتش دل بندر در خون

بهبهان و جم و بوشهر سراپا زخمی
شهریار و کرج و ساوه سراسر در خون

اصفهان باز هم از یورش افغان به فغان
بال شیراز هم از آل مظفّر در خون

خودزنان جامه‌دران موی‌کنان مویه‌کنان
مام میهن ز سر انداخته مِعجر در خون

غرق خون خشک و تر و مرد و زن و پیر و جوان
کربلا گشته وطن اصغر و اکبر در خون

شاخ شمشاد شکسته سر سرو افکنده
قد و بالای سپیدار و صنوبر در خون

هرکجا می‌گذرم ژاله‌ی خونین بر گل
هرطرف می‌نگرم لاله‌ی پرپر در خون

جا به جا خون جگرگوشه‌ی مردم بر خاک
جو به جو هم جگر و هم جگرآور در خون

سنبل افشانده به گل سر بدرآورده ز تخم
کاکل افشانده و آغشته برادر در خون

رقص‌رقصان جگر آورده پدر در آتش
پای‌کوبان دل جزغاله‌ی مادر در خون

همچو خواهر دل مجروح برادر خونین
چون برادر جگر خسته‌ی خواهر در خون

آسیاب ستم از خون شهیدان گردان
آبش از سر بگذشته‌ست وطن؛ سر در خون

آفتابش لب بام و قمرش در عقرب
ناله سر کرده ز شب مرغ سحر پر در خون

جمع اضداد نگر عارف و عامی در بند
خیل افراد نگر جمع مکسّر در خون

خر دولت در گل، گاو حسن آبستن
تا کمر مملکت بی‌ در و پیکر در خون

قهرمانانه جنابت‌زده‌ی اجنبیان
غسل در حوضِ علی کرده مکرّر در خون

شش‌جهت لشکری از مور و ملخ گشته بسیج
راست دستِ کجِ فرماندهِ لشکر در خون

خیر اموات مغول شادی ارواح تتار
رو به اجساد شهیدان زده ساغر در خون

میخ اسلام فرورفته به تابوت وطن
ناخن سید اولاد پیمبر در خون

زده نعلین به خون از سر منبر یعنی
رفته یک‌مرتبه نُه‌پلّه‌ی منبر در خون

ماردوش و خورش از مغز جوانان پختن
اژدهایی سه‌سر آنک زده چنبر در خون

جغدِ جنگ آخته خنجر که سپروار افتد
نامه‌ی صلح ز منقار کبوتر در خون

بسکه از خون شهیدان قلم آغشتم، رفت
خامه و چامه و خون‌نامه و دفتر در خون

موج خون از سر ابیات بلند تو گذشت
لب فروبند هلا طبع سخنور در خون!

قصّه‌ی تلخ نگویند به این شیرینی
لب فروبند و مزن قند مکرّر در خون!

#سید‌حامد‌_احمدی یلدای ۹۸ @sokhanshahi

@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

11 Nov, 15:49


ساقی که رخش به آب و آتش ماند
می در قدحش در آب آتش راند

نه آتش می آب قدح نیست کند
نه آب قدح آتش می بنشاند

#جمال‌الدین_اشهری
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

11 Nov, 12:30


تعریف فلسفه!

      از برتراند راسل فیلسوف معاصر انگلیسی پرسیدند؛ فلسفه‌ی ماوراءالطبیعه چیست؟
      گفت: این فلسفه عبارت است از فنّی که بوسیله‌ی آن در اتاقی تاریک‌تر از قیر گربه‌ای سیاه‌تر از زغال را جستجو کنیم و حتّی آن‌را بیابیم و حال آن‌که گربه در واقع جای دیگری باشد.

@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

11 Nov, 08:30


قدمت موسیقی

      همان‌طور که «هانری بروی» انسان‌شناس معروف می‌گوید؛ آدمیزاد و فکرش هردو قدیمیست. درباره‌ی موسیقی باید توجّه داشت که از آغاز پدید آمدن بشر موسیقی نیز وجود داشته است. هم‌اکنون اقوام «بی‌گمه» که در آفریقا زیست می‌کنند و تمدّنشان نظیر تمدّن عصرِ حجر است در هنگام شکار کردن فیل و دیگر جانوران مجلسی فراهم می‌سازند و در آن‌جا به پایکوبی و دست‌افشانی که توام با آهنگ‌هاییست می‌پردازند.
      اخیراً در میان کشفیّات باستان‌شناسی آثاری از ظروف و مجسّمه‌ها و کاشی‌ها و آجرها بدست آمده است که روی آن‌ها نقش رقص دسته‌جمعی دیده می‌شود و قدمت برخی از این آثار به پنجهزار سال پیش می‌رسد.
      قطعه‌ی زیر ترجمه‌ی متنیست به خطّ میخی بابلی و نشانیست از قدمت موسیقی و تاریخ شناسایی آن در نزد بشر.
      این قطعه دارای آهنگ خاصّی بوده که بر ما معلوم نیست.

@Ketab_va_hekmat

      خداوندا! تویی که از سرنوشت کشورها آگاهی، تویی که از سوی طبیعت زورمند آفریده شده‌ای.
      ای انلیل!۱ سروری که به سرنوشت کشورها آگاه است تویی! تویی که از سوی طبیعت زورمند آفریده شده‌ای.
      باباانلیل! سرور کشورها!
      باباانلیل! خداوند سخنان حقّ و حقیقت!
      باباانلیل! تویی چوپان و نگاهبان «سرهای سیاه»!
      باباانلیل! قادری که آدمیزادگان را به خوی پاک واداری!
      باباانلیل! آنان را که پایداری می‌کنند آرام می‌سازی!
      گاو به‌خوا‌ب‌رفته را به مانند گوساله‌ای درهم می‌شکنی!
      انلیل خداوند زمین بزرگ!
      ای اربابی که نام بلندآوازه داری! ای دارنده‌ی زمین!
      ای اربابی که شیر و روغن را در «نوموز - آم»۲ فراوان می‌سازی!
      ای سروری که صلح می‌آوری و کشورها را پشتیبانی!
      جای آرام گرفتن و نیروی تو بزرگ است!

؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
۱ ؛ انلیل در زبان سومری معنی زمین را دارد. وی زنی بنام «تین‌لیل» داشت.
۲ ؛  Nomuz  - am

@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

09 Nov, 21:35


بیداریِ شب جان مرا گرچه بکاست
جز بیداری ز روی انصاف خطاست

ترسم که خیال تو شبی رنجه شود
عذر قدمش به سال‌ها نتوان خواست

#ابوالمعالی_نحاس
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

09 Nov, 20:15


رقّاصهٔ مورد علاقهٔ ناصرالدین‌شاه

      در زمان قاجار نوازندگان و رقصندگان را «عملهٔ طرب» می‌خواندند که در مراسم آشپزان میهمانی‌ها و عروسی‌ها شرکت می‌کردند.

      دستهٔ دیگر را «مطرب» می‌خواندند که مشهورترین آنها در دورهٔ ناصرالدین‌شاه «دستهٔ مؤمن کور» بود که خود و همسرش ضرب و دف می‌نواختند و دو دخترش یکی ارگِ دستی می‌نواخت و دیگری در رقص مهارت داشت.

      دیگر «سلطان‌خانم» که رقّاصهٔ مادر ناصرالدین‌شاه جهان‌خانم بود.


@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

09 Nov, 17:51


شب به شب مو سپید می‌کردم
شهر امّا سیاه‌پوشم بود
بارِ ناموسِ این و آن بودن
بیست‌ونه‌سال روی دوشم بود

بیست‌ونه‌سال نرخ وجدانم
برده‌ی روحِ تن‌فروشم بود
گرچه بختم بلند بود امّا
مثل موهام پشت گوشم بود

بیست‌ونه‌سال در هر آیینه
پیِ تصویری از خودم گشتم
بیست‌ونه زن به خانه‌ها رفتم
بیست‌ونه مردِ مست برگشتم!

بیست‌ونه‌سالگی میان دو کوه
درّه‌ای بودم از خودم خالی
خانه‌ای روی آب چشمانم
پر از انگیزه‌های پوشالی

بیست‌ونه‌سالگی به غیرِ خودم
همه‌ی شهر بی‌قرارم بود
زندگی مردِ چیز در دستی
ایستاده در انتظارم بود...

گرچه دنیا حلال‌زاده نبود
زندگی کردنم حرام نشد
بیست‌ونه بار خودکشی کردم
بیست‌ونه‌سالگی تمام نشد!

#شمیم_زمانی
@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

09 Nov, 17:30


‍ روسپی‌گری در فرهنگ عامّه

      تا سده‌ی چهارده خورشیدی اوضاع اجتماعی و فرهنگی ایران  به گونه‌ای بود که به زنانی که تنوّع‌طلبی جنسی داشتند، به عنوان دشنام و صفتی تحقیرآمیز، جنده (روسپی) اطلاق می‌شد. در همین‌زمان مردانی که تنوّع‌طلبی جنسی داشتند مطابق قانون مدنی ایران آزاد بودند چند زن داشته باشند. در خرده‌‌فرهنگ‌هایی هم که چندزنی مرسوم نبود، به‌عنوان دشنام به چونان مردانی از واژه‌های سبک‌تری همچون دخترباز استفاده می‌شد. یعنی در حالی‌که لفظ پسرباز هم وجود می‌دارد، همان خرده‌‌فرهنگ‌ها از واژه‌ی جنده برای زنان استفاده می‌کردند.
      صادق هدایت در داستان علویه خانم سرگذشت مقطعی از یک زن فاحشه را دست‌مایه‌ی اثر خود قرار داده‌ است. همچنین در آثار ایرج میرزا و در اشعار سعدی چنین رفتاری در محوریّت اثر واقع می‌گردد.
      لفظ جنده و روسپی در ادبیّات مردانه ایران دیده می‌شود امّا زنان ایرانی تا دهه‌ی ۱۳۷۰ خورشیدی از این واژگان در ادبیّات مکتوب خود استفاده نمی‌کردند تا این‌که در سال ۱۳۷۷ ساقی قهرمان شعری با عنوان «و جنده یعنی جان می‌بخشد به …» منتشر کرد که با نقدهای گوناگون مواجه شد.

      این چهره‌های معصوم از تارنمای دنیای زنان در عصر قاجار گردآوری شده، این چشم‌های زیبا و گاه خجالتی به‌عنوان روسپی‌های این سرزمین ثبت شده‌اند. دخترکانی که گناهشان این بود که در سرزمینی  زیستند که قضاوت کردن دیگران برای مردمانش کاری آسان و گاهی از روی سرگرمی و تفنّن بوده و هست.

@Ketab_va_hekmat

کتاب و حکمت

07 Nov, 19:50


در خانه شحنه خفته و دزدان به کوی و بام
ره دیولاخ و قافله بی‌ مقصد و مرام

گر عاقلی، چرا بَرَدت توسن هویٰ
ور مردمی، چگونه شدستی به‌ دیو رام

کس را نماند از تکِ این خنگ بادپای
پا در رکاب و سر به‌ تن و دست در لگام

در خانه گر که هیچ نداری شگفت نیست
کالات می‌برند و تو خوابیده‌ای مدام

دزد آن‌چه برده بازنیاورده هیچ‌گاه
هرگز به‌ اهرمن مده ایمان خویش وام

می‌کاهدت سپهر، چنین بی‌خبر مخسب
می‌سوزدت زمانه، بدین‌سان مباش خام

از کار جان چرا زنی ای تیره‌روز تن
در راه نان چرا نهی ای بی‌تمیز نام

از بهر صید خاطر ناآزمودگان
صیّاد روزگار به‌هر سو نهاده دام

بس سقف شد خراب و نگشت آسمان خراب
بس عمر شد تمام و نشد روز و شب تمام

منشین گرسنه کاین هوس خام پختن است
جوشیده سال‌ها و نپخته‌ست این طعام

بگشای گر که زنده‌دلی وقت پویه چشم
بردار گر که کارگری بهر کار گام

در تیرگی چو شب‌پره تا چند می‌پری
بشناس فرق روشنی ای دوست از ظلام

ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکن
خونابه می‌چکد همی از دست انتقام

فتویٰ دهی به‌ غصب حق پیرزن ولیک
بی‌روزه هیچ روز نباشی مهِ صیام

وقت سخن مترس و بگو آن‌چه گفتنی‌ست
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام

درد از طبیب خویش نهفتی، از آن سبب
این زخم کهنه دیر پذیرفت التیام

از بهر حفظ گله، شبان چون به‌ خواب رفت
سگ باید ای فقیه، نه آهوی خوش‌خرام

چاهت چراست جای، گرت میل برتری‌ست
حرصت چراست خواجه، اگر نیستی غلام

چندی ز بارگاه سلیمان برون مرو
تا دیو هیچ‌گه نفرستد تو را پیام

عمری‌ست رهنوردی و چون کودکان هنوز
آگه نه‌ای که چاه کدام است و ره کدام

پروین، شراب معرفت از جام علم نوش
ترسم که دیر گردد و خالی کنند جام

#پروین_اعتصامی
@Ketab_va_hekmat