حسین رزاق @hoseinrazzagh Channel on Telegram

حسین رزاق

@hoseinrazzagh


https://instagram.com/hoseinrazzagh

حسین رزاق (Persian)

حسین رزاق یک کانال تلگرام است که توسط کاربر با نام کاربری hoseinrazzagh اداره می‌شود. این کانال یک فضای اختصاصی برای تبادل اطلاعات، تجربیات و موارد دیگر در زمینه‌های مختلف ارائه می‌دهد. با دنبال کردن این کانال، شما به آخرین مطالب و موارد جذابی که توسط حسین رزاق به اشتراک گذاشته می‌شود دسترسی خواهید داشت. حسین رزاق یک فعال اجتماعی و تحلیل گر است که تجربیات و دیدگاه‌های ارزشمندی را با دنیای مجازی به اشتراک می‌گذارد. اگر به دنبال محتوای مفید و جذاب در زمینه‌های مختلف هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. برای اطلاعات بیشتر و دنبال کردن حسین رزاق در اینستاگرام، به https://instagram.com/hoseinrazzagh مراجعه کنید.

حسین رزاق

15 Nov, 11:49



📝از جسد تک‌تک مردم هم میترسند!

🔴خاکسپاری کیانوش سنجری
🖋️حسین رزاق



امروز از ۸:۴۵ صبح با چند تن از دوستان برای خاکسپاری ⁧#كيانوش_سنجرى⁩ به بهشت زهرا رفتیم اما نامش در میان اجساد غسالخانه نبود. حدس میزدیم که سریع و مخفی خاکش کرده‌اند. محوطه بسیار شلوغ بود و احوال‌پرسی عده زیادی از مردم با ما نشان از کثرت جمعیتی داشت که برای تشییع کیانوش آمده بودند.

‏پس از مدتی بی‌خبری از پیکر، بسمت قطعه ۲۵۰ حرکت کردیم شاید آنجا خبری باشد اما به محض حرکت، تازه تعدد ماموران امنیتی مشهود شد که گله به گله هم را خبر میکردند. اولین دستور از خودرویی با آرم «فراجا» صادر شد که تیم‌های پراکنده را صدا میکرد و با نشان دادن ما میخواست «همه بیایند»

‏لحظه به لحظه حلقه نیروهای امنیتی انتظامی، یگان ویژه و لباس شخصی‌های ماسک‌دار گسترده‌تر میشد که گویی کریدوری میساختند برای ممانعت از ورود ما به داخل قطعه. در همان فضای ملتهب یکی از دوستانمان هم غیب شد، اما بعد از ۲ ساعت خبر از دستگیری ساعتی و مشاعیتش تا سمت ماشینش بشرط خروج داد.

‏با نیشخند به مامورانی که چشم در چشم و قدم به قدم ما را می‌پاییدند و مدام در بیسیم و موبایل میپرسیدند «دستور چیست» دنبال مسیری برای ورود به قطعه ۲۵۰ از قطعات اطراف رفتیم اما از سر هر گوری که میگذشتیم دو مامور سر برمی‌آورد! چنان که انگار تمام قبرستان را مامور امنیتی کاشته‌اند!

‏ساعت ۱۰ شد که دوستان تازه رسیده‌ای خبر از انتشار تصویر خاکسپاری زودهنگام کیانوش را در سایتی امنیتی دادند! حدس ما درست بود. آنها حتی از جنازه تک تک این مردم هم با تمام رعب‌آفرینی‌ها‌ میترسند.
‏برای شکل نگرفتن تجمع از صبح بسیاری دیگر از مردم را هم بصورت ساعتی دستگیر کرده بودند.

‏آنها مثل همیشه خاکسپاری را سراسیمه انجام داده بودند تا مبادا یکی زیر تابوتِ این رعنای عاشق وطن فریاد مرگ بر دیکتاتور سر دهد و بنیان‌های سست‌شان بلرزد.
‏گرچه مدتهاست دیگر نیازی به هیچ فریادی نیست! همین خوف آنها حتی از جسد تک‌تک مردم بلندترین فریاد و اعتراف است به لخت بودن پادشاه!



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

13 Nov, 20:50


📝خاطرات زندان ۴

🔴 بعدازظهر سگی!
برای کیانوش سنجری

🖋️ حسین رزاق


یک بعداز ظهری از آن بعداز ظهرهای سگی اوین که دلت هوای ندیدن‌هایت را میکند، خمیده و دست بر جای تزریق کترولاک برای تسکین لاعلاج این گردن شکسته، داشتم از بهداری برمیگشتم که زیر هشت و جلوی کانتر افسر نگهبانی، دستی از پشت زد روی شانه‌ام و صدایی آشنا گفت "چطوری حسین رزاق"

روی که برگرداندم قامت رعنای کیانوش سنجری پیشم ایستاده بود و در آغوشم کشید. تازه از ۲۰۹ به بند عمومی منتقل شده بود تا وثیقه‌ای که بازپرس برایش تعیین کرده بود را جور کند.
اواسط جنبش «زن، زندگی، آزادی» که هر روز عده‌ای جدید از فعالان سیاسی را بازداشت میکردند.

ایستادم‌ تا سالن و اتاقش مشخص شود و با هم برویم بالا به بند. سالن ما پر بود و بعضی اتاق‌ها کف‌خواب هم داشتند. برای همین کیانوش را دادند سالن ۲ چون حضورش هم موقت بود و حکم قطعی نداشت. یاد چند سال قبل افتادم که دوستانی دنبال او میگشتند و خبر نداشتند کجاست! و بی‌خبر از بازداشتش در خانه امن منتقلش کرده بودند به بیمارستان و هرکه دستش میرسید دنبالش میگشت.

آن ۸۳ پله‌ لعنتی را که بالا می‌آمدیم از دوستانی پرسید که در بند عمومی بودند و من آمار هم‌بندی‌ها را دادم.
از کم و‌ کسری‌اش، از هوله و لباس زیر و گرم و ... پرسیدم و همان ابتدا از عدم تحویل داروهایش گفت! گفتم رابط بهداری را معرفی میکنم تا نسخه‌ات‌ را بگیرد اما داروهای اصلی‌ات که با من مشترک است را خودم برایت می‌آورم تا خواهش از این نانجیب‌ها کمتر بکنی.

دم اتاقش، معرفی‌اش کردم به هم‌‌اتاقی‌ها. مسئول سالن هم که پرسید آقا سیاسی هستند، جواب دادم از سابقون سیاسی!
بالاخره از سابقون بود و از همان ۷۸ و کوی دانشگاه طعم زندان و حبس و تبعید را بارها چشیده بود.
هوله و شامپو رساندم و رفت دوش بگیرد و بیاید تر تمیز و ترگل و خوش‌بو هم را بینیم.

صبح فردا که هواخوری باز شد او هم پشت پنجره اتاق صدایم کرد تا قدم بزنیم. گوش شنوا و شانه‌ای میخواست برای درد دل از یک زندگی پر فراز و نشیب و گوشه هواخوری، دوتایی روی یکی از معدود سکوها نشستیم و بساط و چای و سیگار و خاطرات راه افتاد و من گوش شدم و او زبان.

همان اول که به تک و تا بود مبادا با زیاده حرافی، آزارم دهد گفتم کیانوش، با من نه تعارف کن نه دریغ از گفتن. تصور هم نکن خیلی‌ها را که حسین میداند و چرا بگویم! پس از اول هرچه دل تنگت میخواهد بگو...
و شروع کرد از روز به روز زندگی‌اش، از همان بازداشت ۱۸ تیر ۷۸ تا پاییز ۴۰۱، از رفتن، از غربت، از غم وطن، از برگشت، از دوباره بازداشت و باز بازداشت و باز بازداشتش...

اما در آن به آنِ حرفهایش، غمی بزرگ توی صورتت میخورد که فریاد میزد اث عاشق این وطن است! وقتی وسط ینگه دنیا و در اوج جوانی و با کار و‌ درآمد و آینده‌ای خوب، ناگهان جنون وطن تو را به این ویران‌سرا می‌کشاند، یعنی فقط عاشقی!

یک عمر در حسرت وطنی زیسته بود که دوست داشت چنان که میخواهد باشد اما نبود!
حرفهای پر از بغضش که تمام شد پرسید "نمیپرسی چرا از وسط آمریکا برگشتم‌ ایران؟" گفتم چه پاسخی داری بزرگتر از این عشقت به وطن که همه عمر دنبال وطن شدنش بودی!

فردا که شد دوباره از هواخوری زد به پنجره اتاقمان. گفتم وایسا دوتا چی بریزم که گفت "نه، چای نمیخورم! آزادی‌ام‌ را خوانده‌اند. آمده‌ام تشکر و خدافظی!
و باز آغوش او و بدرقه‌اش تا زیر هشت و خدافظی همان جایی که سلام کرده بودیم...

سر شبی که مهدی خبر مرگ خودخواسته کیانوش ‌از بالای پل حافظ را داد، فقط سکوت کردم. اما با آه و افسوس‌های او داشتم به خودم تلنگر میزدم که چقدر بی‌عاطفه‌ای نسبت به مرگ دیگران که ناگهان پرتاب شدم به خاطرات آن روزهای اوین...
به واژه واژه از حرفهای کیانوش که سرریز از عشق وطن بود. از عشق ایران.

عشقی که کیانوش را، کیانوش‌ها را، همه ما را حاصلی جز آزار نبود و زندگی‌‌هایمان را پر از رنج کرد و همه چیزمان را ستاند.
هر روزمان را چنان به آتش کشید که هر دم در آرزوی مرگی چنین میانه‌ی میدان بگذرد و هیچ عزیز شده‌ای برای از دست دادن نداشته باشیم...

تا شاید به بهای این جان‌ها، این از دست دادن‌ها، این وطن‌ وطن شد، تا هیچ عشقی، هیچ پاره‌ی تنی، هیچ لحظه‌ای را به بیم از استبداد و هراس از سرکوب نگذراند و هیچ چشمی از ترس پر از اشک نشود...
در همین زندگی لعنتی که یک وطن برای عاشقی کردن‌هایمان به ما بدهکار است، یک وطن برای زندگی...




@hoseinrazzagh

حسین رزاق

13 Nov, 17:57


کیانوش سنجری روزنامه نگار امروز به زندگی خود پایان داد...


@hoseinrazzagh

حسین رزاق

05 Nov, 19:00


موانع و‌ راهکارهای گذار به دموکراسی در ایران

مهدی محمودیان

مردم ایران نگرانند که گذار به دموکراسی منجر به ناآرامی‌های گسترده،بی‌ثباتی، یا حتی جنگ داخلی شود. تجربه‌های تلخ کشورهای دیگر که در آن‌ها گذار به دموکراسی با بی‌ثباتی همراه بود،باعث ایجاد ترس و تردید در میان مردم نسبت به تغییرات بنیادین شده است.
در این مقاله سعی شده تا در کنار بررسی موانع گذار به دموکراسی راه‌حلهایی ممکن نیز ارائه شود.
B2n.ir/f98500

حسین رزاق

02 Nov, 21:21


#مقاومت_مدنی یعنی ایستادگی برابر تحقیر. یعنی مقاومت با تن خود برابر آنها که از آزادی فقط چهارچوب‌های بسته‌ای را در ساختارهای ایدئولوژیک خود میپسندند که مبادا به موهومات ذهن‌های افیون‌زده خدشه‌ای وارد کند.

‏امروز او فریاد میزد عصیان این جامعه را؛
‏که من زنم، زندگی‌ام، آزادی‌ام

‏⁧ #دختر_علوم_تحقیقات⁩



⁩@hoseinrazzagh

حسین رزاق

18 Oct, 12:39


یکسال پس از بقول آنها «حماسه طوفان الاقصی» هیچ از غزه باقی نمانده، جز مشتی خاک و خون و ویرانه و نابودی…


@hoseinrazzagh

حسین رزاق

15 Oct, 16:24


📝 دربند
#خاطرات_زندان ۳


🔴 فرقه ضاله بهایی!
▫️به بهانه بیماری آقا قدم




خبر آمده بود سه نفر بهایی را پس از مدتها بازداشت و بازجویی در ۲۰۹ به قرنطینه آورده‌اند. طبق روالی که پرونده‌بازها (زندانیان فاقد محکومیت قطعی) را به بند ۴ می‌آوردند، ما هم منتظر بودیم تا از راه برسند. جدای از رابطه خوبمان با بهایی جماعت، چه قبل از زندان که حتی بابت همین حمایت و ارتباط حکم هم گرفتیم چه در زندان که نزدیکترین دوستانشان ماها بودیم، شوخی همیشه من این بود که در آدم حسابی بودن فلانی همین بس که بهایی‌ست نه اهل دیانتی پر از نیرنگ و ریا!

عصر بود که بعداز یک جیم چند ساعته از دست افسر نگهبانها، داشتم به اتاق خودمان که ورودی‌اش از زیر هشت و کنار میز افسرنگهبانی بود برمی‌گشتم که با ۳ مرد مسن مواجه شدم. یکی از آنها آقای ظفر بود که قبل‌تر هم چند وقتی را با هم گذرانده بودیم و بعداز دو سکته ناقص بصورت موقت آزاد شده بود. با دو دیگر هم آشنا شدم؛ قدمیان و امینی!

رسم سیاسی‌ها این بود که دوستانِ زندانیان تازه وارد به استقبالشان میرفتند و آنها را به اتاق خود میبردند. اگر جا (تخت خالی) در اتاق داشتند از وکیل بند میخواستند اقامت آنها را در همان اتاق ثبت کند و اگر نه هم برایشان اتاق با تخت خالی پیدا میکردند و کسری‌های زندگی‌شان‌ را تامین و آنها را به اتاق جدید معرفی میکردند تا دیگر دوستان هوایشان‌ را داشته باشند.

وقت استقبال از آقای ظفر و قدمیان و امینی، آقا سپهر ضیایی هم که نزدیک یکسال با هم همسفره بودیم رسیده بود و دوتایی آنها را بردیم به اتاق ۱ سالن ۳ بند ۴ که قبل از جدا کردن من و دکتر مدنی و انتقال به اتاق آقا مصطفی تاجزاده، اتاق ما در بند عمومی بود. به دکتر مدنی هم که زحمت تدارک شام ما با تمام مشغله‌هایش بر عهده او بود خبر دادم برای مهمانان جدید هم غذا درست کند تا شام اول را با هم باشیم و بیشتر آشنا شویم.

اما آشنایی‌ای بود برای خودش!! سر شام که حرف از علت بازداشت و زندان آن سه شد ما مدام به پشت دست میزدیم که عجب مملکتی ساخته‌اند برایمان این بچه شیعه‌ها!!! اگر ته دلتان نخندید، که البته گریه دارد، علت بازداشت آقایان ظفر و قدمیان و امینی، تمهید شرایط کفن و دفن هم‌کیشان بهایی خودشان‌بود! آدمهایی که نه سیاسی بودند، نه اکت و کنش سیاسی در زندگی خود داشتند و گناهشان کار داوطلبانه برای خاکسپاری اقوام و خویشان خود بود!

بالاخره مملکت بچه شیعه‌هاست دیگر! هر مذهبی را خرق عادت بدانند، آنهم آیینی که ادعای ظهور پیش از موعد مهدی را دارد که هزار سال است اینها هر جمعه برای ظهورش دعای فرج میخوانند، از هستی ساقط میکنند! چه از تحصیل و دانشگاه باشد، چه از کار و زندگی. تازه اینها برایشان مکفی نبوده که حتی حق مردن را هم از آنها سلب کرده‌اند و کفن و دفنشان را همانجور که آنها می‌پسندند تدارک دیده‌اند نه به رسم و رسوم خود!

خلاصه که شما باور کنید یا نه؛ دهان حیرت از این ماجرا باز بماند و جل‌الخالق بگویید یا نه، نه در اصل ماجرای اهالی این آیین توفیری میکند نه در حکم ۵ سال حبسی که برای این سه نفر بریدند! گرچه سالهاست دهان حیرت از شیرین کاری‌های این قبیله‌ی حاکم باز مانده که شاید این فقره‌ی قوم‌ بهایی با تمام تحیر در پیش باقی ماجراها هیچ باشد!

تمام اینها که گفتم بکنار، اکثر دوستان بهایی در حبس نه فقط بهترین دوستان ما بودند که اکثر زندانیان سیاسی و غیر سیاسی از آنها به نیکی یاد میکردند که چقدر شریف و نجیب حبس خود را میکشند و از هر فرصتی برای دانش‌اندوزی خود، آموزش علم به دیگران یا کمک به هم‌بندیان بهره میگیرند. حتی خود زندانبان‌ها هم نمیتوانستند لال بمانند که بی‌آزار و بی حاشیه‌ترین زندانیان، بهایی‌ها هستند.

روز دادگاهم با ایمان افشاری وقتی درباره دفاع من از اهالی این آیین پرسید و گفت چرا از این بقول خودش «فرقه ضاله» حمایت کرده‌ام و من جواب دادم جز انسانیت از آنها و جز ظلم‌ از شما ندیده‌ام، عصبانی شد که آنها خودشان را به انسان‌نمایی میزنند تا برای مذهب الحادی خود تبلیغ کنند!
راستش را بخواهید حتی اگر حرفهای آن قاضی بی سواد و مقدس‌نمای متعصب هم درست باشد باز هم دنیا را همین ادای انسانیت‌ها جای بهتری میکند تا …




@hoseinrazzagh

حسین رزاق

09 Oct, 19:19


اینروزها هر بار صدایی از این دو بزرگ میشنوم
دلم هُرری میریزد…
من آزاد و آن دو، آزادگانی در بند؛
یکی تنها در اوین و‌ دیگری در دماوند!
های آنهایی که مدام دم از وفاق ملی‌ می‌زنید؛
آزاد کنید این دو نجیب را نانجیب‌ها…


#سعید_مدنی
#مصطفی_تاجزاده



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

08 Oct, 11:31


آیت‌الله خمینی:
وقتی که یک شخصی، یک سلطانی، یک قدرتمندی، پشتوانه ملت را ندارد، این است که وقتی می‌برندش، ملت شادی میکند که خوب شد رفت.


وقتی که سه مملکت، یعنی لشکر سه مملکت، ارتش سه مملکت دشمن، به ایران حمله کرد و همه چیز در معرض خطر بود، وقتی که رضا شاه را اطلاع دادند که بردن، مردم شادی میکردند! کأنه به مقدم اینها شادی میکردند که اینها ولو دشمن‌اند ولیکن بدتر از این نمیکنند.



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

05 Oct, 13:08


صداقت داشته باشید بگویید “برای جمهوری اسلامی” نگویید “برای ایران”



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

03 Oct, 10:18


«ما نمیتوانیم راجع به عزت مردم غزه و حزب‌الله و لبنان حرف بزنیم اما عزت مردم خودمان را زیر پا بگذاریم.»


این سخنان میرحسین موسوی پیش از ثبت‌نام او در انتخابات سال ۸۸ است. چند ماه بعد از این هشدارها، مردم ایران در کف خیابان‌ها سرکوب شدند و طی سال‌های بعد نیز بارها و بارها در پس هر اعتراض مردمی، سرکوب و کشتار و حبس و حصر و اعدام‌ها ادامه پیدا کرد و صاحب همین سخنان نزدیک ۵ هزار روز است که در حصر و زندان خانگی بسر میبرد. اما تنها چیزی که هرگز هیچ ارزشی برای جمهوری اسلامی نداشت عزت مردم ایران بود!
هیچوقت هیچ مسئولی پس‌از تمام وقایع تلخ و سخت حتی هیچ دلجویی هم از این مردم نکرد و هیچ عزای عمومی اعلام نشد! نه فقط پس از سرکوب‌ها که حتی بعداز هر بلای طبیعی هم امکانات درستی برای این مردم در نظر گرفته نشد اما سیل پول‌های این کشور از جیب همین مردم مدام به غزه و لبنان و محور مقاومت سرازیر شد و معنای «عزت» مشارکت در ماجراجوئی‌های آنها شد و حتی این مردم را وادار به مشارکت در عزا و خوشی آنها کردند. تا جائی که امروز سایه‌ی شوم جنگ بخاطر همین حمایت‌ها و ماجراجوئی‌های بی‌حاصل بر سر این سرزمین گسترده‌ شده است.



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

30 Sep, 17:52


ابوالفضل قدیانی؛ پایایی همیشگی در صف مردم ستم‌دیده
 
✍️علی رضا رجایی
دستگاه قضایی ایران و کارگزاران و ضابطانش هم‌چون بازوهای یک حکومت نظامی عمل می‌کنند. وقت و بی‌وقت با مستمسک قرار دادن پیکرهٔ نیمه‌جان و فرسوده‌ای به نام قانون، بر شهروندان هوار می‌شوند تا انتقام شکست‌های مهلکِ حاصل از بی‌خردی وبلند‌پروازی‌های بی‌سرانجامِ  یک سیاست افلیج و سترون را از آزاده‌ترین شهروندانی بگیرد که چشم‌اندازهای ناکام این چرخهٔ خودکامگی و تباهی را هشدار می‌دهند.
 
اکنون ابوالفضل قدیانی، سند موجّه تاریخ مبارزات آزادی‌خواهانهٔ ایران، به جرم ایستادن و پایاییِ همیشگی در صف مردم ستم‌دیده، طعمه خام‌اندیشانهٔ این حکوت شبه‌نظامی فرسوده شده‌است. آنها نمی‌دانند که قربانی، طعمه‌ای گلوگیر خواهدبود و حبس او بر درماندگی این تاریخی که دیگر به انتهای خود رسیده و زنجیرهای آن از هم گسسته، خواهدافزود.
  قدیانیِ ۸۰ساله را بیش از همه ساکِ سبکِ کوچک و همیشه آماده و انباشته از دارویی می‌شناسد که برای پشتیبانی از یک دورهٔ زندان بلندمدّت دیگر تجهیز شده‌است؛ این، همهٔ سهمی است که او از زندگی خواسته‌است -بی منّتی یا تمنّای خاصی از هرکس دگری. قدیانی هرباره که تهدید به حبس و زندان شده، آغوش گشوده و آن را غنیمتی شمرده تا در کنار یاران محبوسش، مسیری را که از ابتدای جوانی دنبال کرده به انجام رساند. آزادی‌خواه بزرگی که هرگز فریفتهٔ کاخ‌های برافراشته از رنج مظلومان و معدن‌کاران، و مقهور درشت‌گویی‌های خفّت‌بار جبّاران نشده و جز در صراط مستقیمِ رهاییِ مردم، راهی نپیموده‌است. او هرگز مبارزه را به تجارتی کاسب‌کارانه برای شهرت، و نمایشِ خودپرستانه‌‌ای انباشته از حنجره‌خراشیدن و فریادهای کور نیالوده و طرحی از یک چشم‌انداز درست، در پیوند با جنبش‌های متوالی و متراکم ایران ترسیم کرده‌است.
 
قدیانی را تن رنجور و محصور در حصار حبس بازگویه نمی‌کند. او اکنون بیش از هر زمانه دیگری با سرشت جان آزاد خویش تعریف می‌گردد.
ریشه در تاریکی زمین
استخوان‌های سنگ را از هم می‌گسلد
به غرور و صلابت آن تَسخَرزنان



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

30 Sep, 09:55


‏⁧#ابوالفضل_قدیانی⁩ دقایقی پیش در منزل خود بازداشت شد.


‏ج‌ا انتقام سخت ضرباتی که نمیفهمد چطور چپ و راست میخورد را از نجیب‌ترین انسان‌های ایران میگیرد.


@hoseinrazzagh

حسین رزاق

28 Sep, 12:22


قرار بود «وعده صادق» معادلات منطقه را تغییر دهد که تغییر داد.


@hoseinrazzagh

حسین رزاق

27 Sep, 14:00


خانه عنکبوت هم انقدر سست نیست که وجود حشرات تبلیغ علیه‌اش باشد!



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

27 Sep, 13:15


🔴 ۸ ماه حبس برای افشای ساس در اوین!

✍️‏ مهدی محمودیان

توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب و قاضی ایمان افشاری بطوری غیابی به اتهام فعالیت تبلیغ علیه نظام به ۸ ماه زندان، دو سال منع عضویت در احزاب و دسته‌جات، دو سال منع استفاده از تلفن هوشمند و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده‌ام.
تمام این مجازات صرفا بخاطر این است که در واکنش به دروغ ق.ق در مورد انقراض ساس در زندان نوشته بودم "به دروغ معتاد شده‌اند"
قاضی کینه‌ورز دادگاه صرفا به استناد همین یک جمله و همینطور اعتراف من در حضور بازپرس که گفته‌ام رفتارهای جمهوری اسلامی بهترین تبلیغ علیه نظام است این حکم رارونویسی و ابلاغ کرده است.
واقعا دروغ‌گو گفتن من در یک توییت و یا اعتراف من نزد بازپرس، تبلیغ علیه نظام است یادروغ‌گویی خبرگزاری رسمی قوه قضاییه درانکار بدیهیات و یا متن حکم صادرشده توسط قاضی بیسواد شعبه ۲۶؟
لازم است یادآوری کنم همانطور که قبلا گفته بودم با آنکه در دفتر شعبه ۲۶ حضور داشتم اما از حضور در نزد این قاضی بیسواد امتناع کردم لذا حکم غیابی صادر شد و با آنکه از حق واخواهی استفاده کردم اما بازهم در جلسه دادگاه دوم شرکت نکردم.


@hoseinrazzagh

حسین رزاق

22 Sep, 20:59


هر وقت مرثیه‌ سرائی‌هایتان با معدن و سنگ و نان و بابا برای ⁧#معدن_طبس⁩ تمام شد یادتان بیاید…



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

21 Sep, 11:07


اقتدار یعنی همین چند وقت پیش اسرائیل در قلب ایران کماندو بفرستد، چند عضو سپاه را بکشد و مجروح کند و کلی اسناد با خودش ببرد و نظام در حال تقویت فاطی کماندوها باشد تا در خیابان‌ها لچک سر دختران بکشند!


این ماجرای یک فیلم تخیلی نیست!

این حرفها را کارشناس امنیتی سپاه‌ گفته که خبر آن نیز با عنوان انفجار در تاسیسات سپاه اصفهان بدلیل نشت گاز در زمان وقوع اعلام شده بود و طبق اعلام سپاه دو نفر کشته و ۱۰ نفر مجروح نیز داشته است که در رسانه‌های وابسته به سپاه از کشته‌ها به عنوان «شهید نشت گاز» یاد شد!



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

19 Sep, 10:44


روی آغا محمدخان قجر سفید!



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

16 Sep, 17:44


حتی شهامت ندارد نام او را که یک پیرمرد نقاش است ته بن‌بست اختر به زبان بیاورد و میگوید آن‌یکی!


@hoseinrazzagh

حسین رزاق

15 Sep, 20:56


کسی باور کند یا نه؛ این وطن وطن خواهد شد، آزادِ آزاد.


@hoseinrazzagh

حسین رزاق

13 Sep, 21:26


دو سال پیش همین ساعات بود که خواب از سر پریده، همدیگر را در چراغ‌خانه یا گوشه‌ای از کوریدور یا جایی از اتاقی می‌یافتیم و میپرسیدیم چه میشود؟!
بیست و چند روز پیشتر بازداشت و برای اجرای حکم به اوین منتقل شده بودم و دیگر دوستان‌ هم از اردیبهشت به تناوب همین ماجرا را داشتند.
حالا جمع ما جمع بود اما اینبار پشت دیوارهای بلند حبس و جمع مردم هم جمع شده بود اما آنسوی دیوارها برای آزادی.
اینبار صد روز گذشت و خیابان در تسخیر مردم ماند، بنام زن، زندگی، آزادی.

#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی


@hoseinrazzagh

حسین رزاق

11 Sep, 19:59


📝 دربند
خاطرات زندان ۲


▫️دروغ برای آزادی!



فردای شب آتش‌سوزی زندان اوین، با علی نوری جلوی دریچه‌ی کوچک در هواخوری سیگار میکشیدیم که امیرسالار سریع آمد! از دیشب که یگان ویژه ریخته بود و از بالای بام چند اشک‌آور شلیک کرده بود در حیاط و بچه‌ها برای دفع و رفع عوارض اشک‌آور، آنجا آتش روشن کرده بودند تا جلوی خفگی خودمان و خصوصا افراد مسن را بگیرند، در هواخوری را باز نکرده بودند.

آخرین پک‌های ما به بهمن باریک‌های مشکی (سیگار محبوب زندان) بود که امیرسالار از پیچ کوریدور اتاق‌ها بسرعت پیچید و همینطور که سمت ما می‌آمد یکدستش را روی شانه‌اش خم کرد تا با ایما و اشاره به ما شکل دوربین فیلمبرداری را نشان دهد و با دست دیگرش هم پله‌ها را نشان داد که بفهماند اتفاقی در طبقه بالا دارد رخ میدهد. حدس ما درست بود و یک تیم فیلمبرداری وارد سالن شده بود!

دیشب هم که ما بعداز کلی کشمکش و وقایعی که میتوانست منجر به فاجعه شود از زور خستگی خوابیدیم، و التهاب آتش‌سوزی بند ۷ و سرکوب خونین بند ۸ هم خوابید و دنیا از دود آتشی که اوین و زندانیانی مظلوم را سوزاند خبر شد و خانواده‌ زندانیان با وصل تلفن‌های شبانه کمی از وحشتشان رفت، زندانبان‌ها با گوشی موبایل آمده بودند در سالن ۴ بند ۴ که آنموقع همه زندانیان مالی بودند و فیلمی مخفیانه از اتاق‌ها گرفته بودند و صداوسیما هم پخش کرده بود که آی مردم؛ ببینید اوضاع امن و امان است و این ضد انقلاب دروغ میگوید!

پله‌ها را دو تا یکی کردیم و با علی و امیرسالار بالا رفتیم و همان اولین صحنه با تیم فیلمبرداری صداوسیما روبرو شدیم که اینبار نه با موبایل که با دوربین و تجهیزات تهیه گزارش وارد سالن شده‌ بودند و داشتند به سمت اتاق‌های طبقه بالا میرفتند. جلوی اتاق ۸ بود که بهم رسیدیم اما از بیرون مشخص بود یکی از زندانیان هم از داخل اتاق جلوی ورود آنها را گرفته!

جعفر پناهی که با محمد رسول‌اف در آن اتاق زندانی بودند تا دوربین فیلمبرداری را دیده بود که دارد مخفیانه از او فیلم میگیرد، دویده بود جلوی در اتاق و شدیدا اعتراض کرده بود که به چه حقی از من فیلم گرفتید؟! تیم صداوسیما و همراهانشان از حفاظت و دیگر زندانبانان هم با پاچه‌خواری سعی داشتند او را آرام کنند و از دلش در بیاورند تا فیلمبردار هم یواشکی کارش را ادامه دهد.

راهی نمانده بود جز دعوا تا شلوغ شود و آنها بترسند و فرار کنند. داد اول را زدم و علی و سالار ادامه دادند و جو بهم ریخت اما وسط کشمکش متوجه شدم فیلمبردار در حال رکورد است. راهی نداشتم جز کشیدن دوربین و او هم از ترس آسیب به دوربین مجبور شد فرار کند. علی یقه رییس تیمشان‌ را از پشت گرفت و پرتش کرد و سالار هم چنان فریاد کشید “حق ندارید از ما فیلم بگیرید” که سالن ناگهان بهم ریخت و کل تیم مجبور شدند دو پا قرض بگیرند و در بروند.

وسط تمام دغدغه‌ها، خشم ما از وقاحت ج‌ا هم چند برابر شده بود که ما هنوز در تب و تاب فجایع شب قبلیم و نگران از آنچه بر سر دوستانمان در بندهای دیگر آمده و اتفاقاتی که برای مردمی که شبانه پشت درهای اوین آمدند افتاده، و اصلا تعداد کشته‌های شب قبل چند نفر است اما مجرم اصلی دنبال عادی‌سازی آتش‌سوزی است و بیخیال فاجعه‌ای که رخ داده و مستخدمینش را هم فرستاده برای نرمال‌سازی جنایت!

اما فردای آنروز دوباره تیم صداوسیما برای تمام کردن کار نیمه‌تمامشان آمد. ولی اینبار مخفیانه و بی سر و صدا! درهای سالن‌های امنیتی را بستند تا ما خبر نشویم و تیم خبری را به سالن ۴ بردند تا از سالن لاکچری زندانیان مالی فیلم بگیرند. با یکی از چهره‌های سرشناس و مشهور هم مصاحبه کردند تا او هم بفرموده دیالوگ‌ نهادهای امنیتی را بگوید و زندان را آرام جلوه دهد و خوراک تبلیغی برای نظام دروغگو تامین کند.

ما خبر ۲۰:۳۰ آنشب بود که متوجه شدیم آنها دوباره آمده‌اند و گزارشی که لازم بوده را گرفته‌اند و فلنگ را بسته‌اند. گرچه چهره آن فرد مشهور را شطرنجی کرده بودند اما وقتی دروغ‌های شاخدار نهادهای امنیتی را قرقره میکرد معلوم بود ذوق مرگ از معامله‌ایست که برای تخریب زندانیان سیاسی انجام داده! چند هفته هم بیشتر طول نکشید که مزد آن دروغگویی‌ها را گرفت و آزاد شد.




@hoseinrazzagh

حسین رزاق

02 Sep, 20:44


مصطفی تاج زاده، فعال سیاسی منتقد حکومت ایران که زندانیست در نامه‌ای سرگشاده از زندان اوین خطاب به رهبر ایران گفته سازمان اطلاعات سپاه به دستور خامنه‌ای پرونده تازه‌ای را علیه او ساخته و به جریان انداخته.

حسین رزاق، فعال سیاسی می‌گوید رفع هر مشکلی به تصمیم‌های شخص رهبر بستگی دارد


BBC NEWS فارسی (@bbcpersian)



@hoseinrazzagh

حسین رزاق

02 Sep, 09:07


‍ ‍ به نام خدا

📝📝📝جناب آقای خامنه‌ای

رهبر جمهوری اسلامی ایران

باسلام


پیرو دستور/تایید شما، سازمان موازی اطلاعات سپاه هفتمین پرونده را علیه اینجانب ساخته و به جریان انداخته است. برآن‌اساس آقای محمدجواد رستمی، بازپرس شعبه ۱ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۳۳ تهران، با ارسال نامه شماره  ۱۴۰۳۶۸۹۹۰۰۲۸۶۸۰۲۴ مورخ ۱۰/۰۶/۱۴۰۳ اینجانب را به اتهام "اجتماع و تبانی به منظور ارتکاب جرم علیه امنیت کشور" و "فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران" به دادگاه فراخوانده است.

جناب‌عالی آگاهید که من به روال سابق و در اعتراض به بی‌عدالتی حاکم بر دستگاه قضا، در دادگاه حاضر نمی‌شوم و از خود دفاع نمی‌کنم. بنابراین یکی از دو-سه قاضی مشهور و بدنام می‌تواند مرا به دو اتهام بالا به ۶ سال زندان جدید محکوم کند که ۵ سال آن قابلیت اجرایی‌شدن خواهد داشت.

سال ۹۲ که آقای روحانی رای آورد، ۶ سال زندانم به ۷ سال افزایش یافت. این‌بار ظاهراً قرار است ۵ سال زندانم به ۱۰ سال برسد.

مستحضرید تا همین لحظه و بدون احتساب حدود سه‌سال باقیمانده حبسم و بدون درنظرگرفتن محکومیت جدید احتمالی، من فقط به جرم انتقاد از شما که کشور را به وضعیت اسف‌بار کنونی کشانده‌اید، ۹ سال و ۲ ماه حبس کشیده‌ام.

تاآنجاکه می‌دانم طول مدت زندان مؤسسان حزب جمهوری اسلامی یعنی آقایان بهشتی، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، باهنر و خامنه‌ای به ۹ سال نرسید. کسانی‌که نزدیکترین یاران و شاگردان آیت‌الله خمینی بودند و هدف‌شان براندازی رژیم شاه بود. باوجوداین محمدرضا پهلوی را دیکتاتور می‌خوانید و خود را مبارز راه آزادی می‌نامید؟ سلطنت مطلقه شاه را فسادآفرین و ولایت مطلقه فقیه را رهایی‌بخش لقب می‌دهید؟

می‌دانم که در نشست‌های خصوصی می‌گویید ما اشتباه شاه را مرتکب نمی‌شویم. یعنی مجازات انتقاد از خطاهای ایران‌سوز و مردم‌گداز خود را ۱۲-۱۷ سال زندان تعیین می‌کنید (باتوجه به سن و سال من یعنی حبس ابد)، تا کسی جرأت نکند به نقد رفتار و گفتار رهبر و سپاهی بپردازد که قرار بود پاسدار انقلابی باشد که یکی از اصلی‌ترین شعارهایش آزادی بود، ولی به پلیس پرونده‌سازی تبدیل شده که سوژه‌هایش، آزادی‌خواهان این سرزمین‌اند.

اما آنچه نمی‌دانید این است که باوجود این‌همه بگیروببند، ترس مردم ریخته و نقد و بلکه اعتراض به رهبر، رایج‌ترین سکه جامعه شده است. متاسفم که نمی‌بینید با این پرونده‌سازی‌ها مردم را آگاه‌تر و خود را منزوی‌تر می‌کنید.

رهبر محترم!
حیات و ممات همه ما دست خداست. ظاهراً نظر مبارک این است که تا خامنه‌ای زنده است، تاجزاده باید در زندان بماند. اگر قضای الهی چنین مقدر کرده باشد، راضی‌ام و اعتراضی ندارم.

دعا می‌کنم اوین کفاره گناهان و خطاهایم باشد. برای شما نیز دعا می‌کنم خداوند مهربان توفیق توبه و جبران خطاها و جفاهایتان را بدهد، پیش از آنکه در دادگاه عدل الهی حاضر شویم.

می‌دانید که آنجا با دیگران برابر خواهید بود. مطلقاً قدرت ندارید و قدرت مطلقه هم ندارید و باید جواب‌گوی تک‌تک رفتار و گفتارتان باشید.

بنده کوچک خدا
#سیدمصطفی_تاجزاده
زندان اوین
۱۰شهریور ۱۴۰۳


🆔@MostafaTajzadeh