جنرالیست - محمد کهربی @be_a_generalist Channel on Telegram

جنرالیست - محمد کهربی

@be_a_generalist


کلاژ آنچه تجربه می‌کنم.


a person whose knowledge, aptitudes, and skills are applied to a field as a whole or to a variety of different fields (opposed to specialist).

جنرالیست - محمد کهربی (Persian)

آیا شما علاقه‌مند به دانستن و یادگیری درباره‌ی موضوعات متنوع هستید؟ به دنبال یک جایی هستید که می‌توانید از تجربیات و دانش گسترده‌ای استفاده کنید؟ اگر پاسخ شما بله است، کانال تلگرام 'جنرالیست - محمد کهربی' مناسب شماست. این کانال تلگرام به صورت کلاژی از هر آنچه محمد کهربی تجربه می‌کند تشکیل شده است. این جایی است که او همه‌ی دانش، توانایی‌ها و مهارت‌های خود را به تمامی زمینه‌ها یا موضوعات مختلف اعمال می‌کند، بر خلاف کارشناسانی که فقط در یک زمینه خاص تخصص دارند. در این کانال شما می‌توانید با تنوعی از موضوعات آشنا شوید و از دانش گسترده‌ی محمد کهربی بهره‌مند شوید. با عضویت در این کانال، فرصتی برای گسترش دانش و آگاهی خود در حوزه‌های مختلف خواهید داشت. پس حتما به کانال 'جنرالیست - محمد کهربی' بپیوندید و از این فرصت بی‌نظیر بهره‌مند شوید.

جنرالیست - محمد کهربی

05 Feb, 07:22


‍ «اهمیت #کهن‌الگو با زمان و ایدئولوژی تغییر می‌کند. در حال حاضر بحث‌ها و اختلافات بسیاری در مورد معنای مفهوم یونگی کهن‌الگو وجود دارد. من به توصیف #یونگ از کهن‌الگوها به عنوان مسیرهای کلی که توسط هر یک از ما به گونه‌ای متفاوت پر می‌شوند، ارجاع می‌دهم، «نمایش‌هایی که بدون از دست دادن الگوی اصلی خود، بسیار متفاوت هستند» (۱۹۵۴، CW 18، بند ۵۲۳). این اصطلاحی است که عموماً برای نشان دادن چیزی شناخته شده و تصدیق شده استفاده می‌شود و حتی بخشی از زبان عامیانه است. کهن‌الگو در ماهیت استعاری خود آشکار می‌شود. دوگانگی و ابهام در مفهوم کهن‌الگو با تمایز و پیچیدگی آن که در یک پیوستار پویا نوسان می‌کند، نهفته است. کهن‌الگو و پیامدهای روانشناختی آن به همراه نوشته‌های یونگ و دیگر تحلیلگران یونگی این دیدگاه را تأیید می‌کند.

یونگ خود در «جنبه‌های کلی روانشناسی خواب» در مورد این موضوع بحث‌برانگیز خاطرنشان کرد:

«کهن‌الگوها، تا آنجا که می‌توانیم آنها را مشاهده و توضیح دهیم، فقط از طریق توانایی خود در سازماندهی تصاویر و ایده‌ها تجلی می‌یابند، و این همیشه یک فرآیند #ناخودآگاه است که تا بعداً قابل تشخیص نیست. آنها با جذب موادی که منشأ آنها در دنیای پدیداری قابل مناقشه نیست، آشکار و روانی می‌شوند.»

من از کهن‌الگو «نه به عنوان چیزی تثبیت‌شده، بلکه به عنوان آنچه که انسان بودن و آنچه روان برای شفا و تمامیت نیاز دارد... با یک حوزه مشترک جمعی که ناخودآگاه است و می‌تواند بر گروه‌ها و فرآیندها تأثیر بگذارد» (Roesler، ۲۰۲۴، ص. ۲۴۵) استفاده می‌کنم.

کهن‌الگو از طریق نمادها، نقوش و موضوعاتی که تجربه‌های جهانی انسان را به تصویر می‌کشند، با طیف وسیعی از احساسات، از وجد تا مالیخولیا، ظاهر می‌شود. «می‌توانیم روانشناسی تحلیلی را به عنوان یک علم شاعرانه تعریف کنیم - که به یافتن، و حتی خلق، معنا می‌پردازد» (Roesler، ۲۰۲۴، ص. ۲۴۴). در درون کهن‌الگو، پارادوکس‌های اضداد، طیفی از امکانات مرتبط از طریق احساسات، افکار، عواطف و ایده‌ها وجود دارد. یونگ در «روانشناسی کهن‌الگوی کودک» در یکی از توصیفات متعدد خود از کهن‌الگو گفت: «حتی برای لحظه‌ای نباید تسلیم این توهم شویم که یک کهن‌الگو را می‌توان سرانجام توضیح داد و از آن خلاص شد... بیشترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که افسانه را به جلو ببریم و به آن لباسی مدرن بپوشانیم» (۱۹۶۸a، CW 9i، بند ۲۷۱).

یونگ برای افزودن به رویکرد کلاسیک به کهن‌الگو، تعریف و بحث آن، #آنیما را یک کهن‌الگو نامید. بنابراین، در اندیشه کلاسیک یونگی، #پوئلا نوعی از کهن‌الگوی آنیما، یا جنبه‌ی زنانه درون همه ماست. علاوه بر این، یونگ آنیما را روح نامید. او اظهار داشت: «در مرد، روح، یعنی نگرش درونی، در ناخودآگاه توسط افراد مشخص با ویژگی‌های مربوطه نشان داده می‌شود. چنین تصویری را «تصویر روح» می‌نامند. گاهی اوقات این تصاویر متعلق به چهره‌های کاملاً ناشناخته یا اساطیری هستند» (۱۹۷۱، CW 6، بند ۸۰۸). در اینجا آنیما به روان مردانه نسبت داده می‌شود، اما به‌روزرسانی این مفهوم منجر به تعریف کامل‌تری می‌شود. همانطور که یونگ در نامه‌ای به تاریخ ۸ ژوئن ۱۹۵۹ گفت، «دوجنسی آنیما ممکن است در خود آنیما ظاهر شود» (یونگ، ۱۹۷۶؛ هیلمن، ۱۹۸۵، ص. ۶۵). آنیما همچنین به عنوان «درونی... باکره، بسته، زایندة اما محفوظ... یک درونی بودنِ حرکتِ عمیق‌تر به پایین... او همچنین یک عامل بازتابنده با احساسات «تکان‌دهنده‌ی روح» توصیف شده است» (هیلمن، ۱۹۸۵، ص. ۲۳).

آنیما به عنوان فراهم‌کننده‌ی حس هستی توصیف می‌شود، و هنگامی که غایب و غیرقابل دسترس باشد، فرد خلاء و پوچی را احساس می‌کند، زیرا رابطه با بخش اساسی از خود در دسترس نیست. بدون رابطه با آنیما، آنها احساس از خود بیگانگی می‌کنند، همانطور که هیلمن اشاره کرد (۱۹۸۵، ص. ۱۰۵)، به دلیل از دست دادن مشارکت شخصی، نوعی تأمل و درون‌نگری درونی، بی‌اعتنایی و عدم باور به ارزش یا هدف خود. معنا ناپدید شده است. در اینجا یونگ پیشنهاد کرد که معنا را می‌توان با دسترسی به تصویر و تخیل احیا کرد (۱۹۶۸b، CW 13، بند ۷۵). احیای تصاویر منجر به دسترسی به نوعی خودتعریفی و سرزندگی می‌شود. هیلمن رویای یونگ از دختر و کبوتر را به ما یادآوری می‌کند، و در این، چگونه یونگ از طریق تخیل، خودِ خود شد (هیلمن، ۱۹۸۵، ص. ۱۱۳). این دختر می‌تواند نماینده‌ی پوئلا باشد. به این ترتیب، با دنبال کردن تصویر، او را با روح در قالب کبوتر مرتبط می‌یابیم. او به نظر شخصیتی مهم می‌رسد که ما را به جایی که نمی‌دانیم هدایت می‌کند، اما مظهر رمز و راز، امید و امکان است.


مترجم: محمد کهربی
— سوزان ای. شوارتز، دکترای روانکاوی یونگی، کاوش یونگی کهن‌الگوی پوئلا: دختری در حال شکوفایی، صص. ۴-۶


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

05 Feb, 07:19


«اگر بتوان مردم را آموزش داد تا جنبه‌ی فرومایه‌ی طبیعت خود را ببینند، می‌توان امید داشت که یاد بگیرند چگونه همنوعان خود را بهتر درک کنند و دوست بدارند. کمی ریاکاری کمتر و کمی تحمل بیشتر نسبت به خود، تنها می‌تواند نتایج خوبی در احترام به همسایه‌مان داشته باشد؛ زیرا همه ما بیش از حد مستعد آن هستیم که بی‌عدالتی و خشونت‌هایی را که بر طبیعت خود روا می‌داریم، به دیگران منتقل کنیم.»

— کارل یونگ



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

05 Feb, 07:18


می‌دانید، مردم واقعاً برای نوعی تبرک به روان‌درمانی مراجعه می‌کنند. نه لزوماً برای اصلاح آنچه آسیب دیده، بلکه برای تقدیس آنچه آسیب دیده است.

— جیمز هیلمن




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

02 Feb, 19:56


‍ ‌
برخی از ویژگی‌هایی را نشان می‌دهد که ممکن است از پدر شخصی‌مان تجربه کرده باشیم و بنابراین به بخش جدایی‌ناپذیر کمپلکس پدر منفی ما تبدیل شده باشد.

این نکته را در نظر داشته باشید که کمپلکس‌های پدر منفی ما ممکن است از آسیب‌های حل‌نشده پدرانمان، تأثیر جنگ‌ها بر آنها و تأثیر مدل روان‌شناختی مردسالارانه بر آنها نشأت گرفته باشد.

شاید روان پدر حول اندوه مادرش برای از دست دادن فرزندش شکل گرفته باشد و در نتیجه احساسات او را تحلیل برده باشد... شاید او را به گرداب افسردگی مادام‌العمر کشانده و بر پسران باقی‌مانده‌اش تا آخر عمر تأثیر گذاشته باشد، اگر در آن زمان به درمان خوب دسترسی نداشتند. شاید پدر ما مجبور شده باشد که به عنوان یک شخصیت پدری موقت، زمانی که کودک یا نوجوان بود، وارد عمل شود، و نیازها و خواسته‌های سرکوب‌شده کودکی‌اش در بزرگسالی دوباره زنده شده باشد و او را شاید غیرقابل اعتماد، بی‌مسئولیت و دمدمی مزاج رها کرده باشد.

چه کسی دقیقاً می‌داند چگونه/چه چیزی، نسبت‌ها و بخش‌های دقیق یک روان را شکل می‌دهد؟

سه کلمه برتر که کمپلکس پدر منفی شما را توصیف می‌کنند، کدامند؟ اکنون. معادل مثبت هر یک از آنها چیست؟ چگونه می‌توانید قطب مثبت ناکارآمدی‌هایی را که تجربه کرده‌اید، شکل دهید... و به نوعی خود را دوباره پدری کنید؟

باور من این نیست که هیچ انسانی با نیت ذاتی و مادرزادی برای آسیب رساندن به فرزندانش و اطرافیانش متولد می‌شود، اما زمانی که رنج روانی و سایر بیماری‌های روانی عملکرد روان ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند و درمان نمی‌شوند، می‌توانند اثرات مخربی در طول نسل‌ها داشته باشند.




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

01 Feb, 17:17


اما هدف علم شناخت واقعیت است. علم یک بازی ذهنی یا سرگرمی منطقی نیست. بنابراین، پراکسیولوژی تحقیقات خود را به مطالعه‌ی کنش در شرایط و پیش‌فرض‌هایی که در واقعیت داده شده‌اند محدود می‌کند. این علم کنش در شرایط تحقق‌نیافته و غیرقابل‌تحقق را تنها از دو منظر بررسی می‌کند. نخست، با وضعیت‌هایی سر و کار دارد که، اگرچه در جهان کنونی و گذشته واقعی نیستند، ممکن است در آینده به واقعیت تبدیل شوند. دوم، شرایط غیرواقعی و غیرقابل‌تحقق را مورد بررسی قرار می‌دهد اگر چنین تحقیقی برای درک رضایت‌بخش از آنچه در شرایط موجود در واقعیت در حال رخ دادن است، ضروری باشد.

با این حال، این ارجاع به تجربه، ماهیت پیشینی پراکسیولوژی و اقتصاد را تضعیف نمی‌کند. تجربه صرفاً کنجکاوی ما را به سمت مسائل معینی هدایت کرده و از مسائل دیگر منحرف می‌کند. تجربه به ما می‌گوید چه چیزی را باید کاوش کنیم، اما نمی‌گوید چگونه می‌توانیم در جستجوی دانش پیش برویم. علاوه بر این، این تفکر است نه تجربه که به ما می‌آموزد، و در چه مواردی لازم است شرایط فرضی غیرقابل‌تحقق را بررسی کنیم تا آنچه را که در دنیای واقعی در حال وقوع است درک کنیم.

ناراحتی ناشی از کار دارای ماهیت مقوله‌ای و پیشینی نیست. ما می‌توانیم بدون تناقض دنیایی را تصور کنیم که در آن کار باعث ناراحتی نمی‌شود، و می‌توانیم وضعیت حاکم در چنین دنیایی را ترسیم کنیم. اما دنیای واقعی با ناراحتی ناشی از کار مشروط شده است. تنها نظریه‌هایی که بر پایه‌ی این فرض که کار منبع ناراحتی است بنا شده‌اند، برای فهم آنچه در این دنیا در حال رخ دادن است، قابل کاربرد هستند.

تجربه می‌آموزد که ناراحتی ناشی از کار وجود دارد. اما این را به‌طور مستقیم آموزش نمی‌دهد. هیچ پدیده‌ای وجود ندارد که به عنوان ناراحتی ناشی از کار خود را معرفی کند. تنها داده‌های تجربی وجود دارند که بر اساس دانش پیشینی تفسیر می‌شوند، به این معنا که انسان‌ها فراغت—یعنی غیاب کار—را، در شرایط مساوی، به‌عنوان وضعیتی مطلوب‌تر نسبت به صرف انرژی برای کار در نظر می‌گیرند. ما می‌بینیم که انسان‌ها از مزایایی که می‌توانستند با کار بیشتر به دست آورند چشم‌پوشی می‌کنند—یعنی آن‌ها آماده‌اند برای دستیابی به فراغت، فداکاری کنند. از این واقعیت نتیجه می‌گیریم که فراغت به عنوان یک خیر ارزش‌گذاری می‌شود و کار به عنوان یک بار تلقی می‌شود. اما بدون بینش پراکسیولوژیکی پیشین، هرگز نمی‌توانستیم به این نتیجه برسیم.


میزس / کنش انسانی
ترجمه : محمد کهربی


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

01 Feb, 06:31


"اما قانون همیشه باید به مردم در مراقبت از منافع خود اعتماد کند، زیرا آنها معمولاً در موقعیت‌های محلی خود قادرند بهتر از قانونگذار در مورد آن قضاوت کنند."

آدام اسمیت


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

01 Feb, 06:30


"یک منبع اصلی مخالفت با اقتصاد آزاد دقیقاً این است که این کار را خیلی خوب انجام می‌دهد. به مردم آنچه را که می‌خواهند می‌دهد، به جای آنچه گروه خاصی فکر می‌کند که باید بخواهند."

— میلتون فریدمن


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

01 Feb, 06:29


‍ "سال‌ها قبل، در سال ۱۹۲۱، #یونگ استدلال می‌کرد که اشکال اولیه دانش مانند #طالع‌بینی و #کیمیاگری اساساً "روانشناسی #فرافکنی‌شده" بودند، در حالی که #اخترشناسی و #شیمی مدرن از فرآیند حذف #فرافکنی، یا (به قول خود یونگ) "کار روان‌شناختی‌زدایی علم #عینی" به وجود آمده‌اند (CW 6 §۱۲).⁸⁶

همانطور که ناکاجیما استدلال می‌کند، پارزیوال ولفگان دقیقاً در نقطه عطف بین فرافکنی توسط طالع‌بینان و کیمیاگران فلسفه طبیعی سنت‌های هرمسی و ارسطویی بر حرکات آسمانی و مواد شیمیایی، و حذف آن فرافکنی‌ها که آغازگر ظهور علم مدرن بود، قرار دارد - تغییری که یونگ در Mysterium Coniunctionis آن را به شرح زیر توصیف می‌کند:

"بنابراین قابل درک است که برای آن دسته از افرادی که علاقه خاصی به بررسی چیزهای طبیعی داشتند، دیدگاه جزم‌اندیشانه جهان با افزایش جذابیت lumen naturae، قدرت خود را از دست بدهد، اگرچه خود جزم مستقیماً مورد تردید قرار نگرفت. کیمیاگران جدی‌تر، اگر قرار باشد گفته‌هایشان را باور کنیم، افرادی مذهبی بودند که هیچ فکری برای انتقاد از حقیقت آشکارشده نداشتند. تا آنجا که من می‌توانم قضاوت کنم، در ادبیات کیمیاگری، هیچ حمله‌ای به جزم وجود ندارد. تنها چیزی از این نوع، تحقیر فلسفه ارسطویی تحت حمایت کلیسا به نفع نوافلاطونیسم هرمسی است.[⁸⁷] نه تنها استادان قدیمی از آموزه‌های کلیسایی انتقاد نمی‌کردند، بلکه برعکس، متقاعد شده بودند که اکتشافات آنها، واقعی یا خیالی، آموزه مطابقت چیزهای آسمانی و زمینی را غنی‌تر خواهد کرد، زیرا آنها تلاش می‌کردند ثابت کنند که "راز ایمان" در دنیای طبیعت منعکس شده است. آنها نمی‌توانستند حدس بزنند که اشتیاق آنها به تحقیق در طبیعت به اندازه آنچه که از حقیقت آشکارشده کاسته است، کم می‌کند، و علایق علمی آنها فقط زمانی می‌تواند برانگیخته شود که جذابیت جزم شروع به کاهش کند. و بنابراین، مانند رویاها، تصویر جبرانی تجدید پادشاه در ناخودآگاه آنها رشد کرد.' (CW 14 §۴۲۵)."

⁸⁶ ناکاجیما، "روانشناسی رنسانس قرن دوازدهم در پارزیوال ولفگان فون اشنباخ"، صفحه ۳۷.

⁸⁷ در این نقطه، یونگ در یک پاورقی به قطعه زیر از کتاب Speculativae philosophiae, gradus septem vel decem continens [فلسفه نظری، شامل هفت یا ده مرحله] اثر گرهارد دورن اشاره می‌کند: "هر کسی که می‌خواهد هنر شیمی را بیاموزد، باید فلسفه را مطالعه کند - البته نه نوع ارسطویی آن، بلکه آنچه حقیقت را می‌آموزد. شاگرد ارسطو ممکن است بگوید، "آیا ارسطو را دروغگو می‌نامید؟" من این کار را نمی‌کنم، اما او خودش این کار را می‌کند، زیرا کل آموزه او از ابهام تشکیل شده است که مؤثرترین پوشش برای دروغگویان است. از آنجا که او خودش افلاطون و بقیه را صرفاً برای جستجوی شهرت سرزنش کرد، هیچ ابزاری مناسب‌تر از آنچه در آن سرزنش‌ها استفاده کرد، یعنی ابهام، یافت نشد، که با آن نوشته‌های خود را در برابر حمله از یک طرف با ایجاد یک حیله در طرف دیگر، و بالعکس، محافظت می‌کند. این نوع سفسطه را می‌توان در تمام نوشته‌های او مشاهده کرد [...]" (Theatrum chemicum، جلد ۱، اورسل ۱۶۰۲، صفحات ۲۵۵-۳۱۰ [صفحه ۲۷۱]؛ ترجمه شده در فلسفه نظری گرهارد دورن [Magnum Opus Hermetic Sourceworks، شماره ۳۴]، ترجمه پل فرگوسن (کیلبرنی: Alchemy Website and Bookshop، ۲۰۰۸).


مترچم: محمد کهربی
~ پل بیشاپ، دکترا، یونگ و حماسه دگرگونی، جلد ۱: "پارزیوال" و جام به عنوان دگرگونی ولفگان فون اشنباخ، صفحات ۲۳۷-۲۳۹







🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

01 Feb, 06:26


"همانطور که یونگ در کتاب سرخ می‌گوید، "شما باید زندگی خود را زندگی کنید" (RB، ۳۱۹). این فرمان از فصلی در لیبر سکوندوس با عنوان "جهنم"، خلاصه موجزی از این موضوع ارائه می‌دهد که در جاهای دیگر کتاب سرخ نیز می‌توان آن را یافت. در "راه آنچه قرار است بیاید" که کتاب سرخ با آن آغاز می‌شود، یونگ نصیحت زیر را ارائه می‌دهد: "وای بر کسانی که از طریق مثال‌ها زندگی می‌کنند! زندگی با آنها نیست. اگر شما مطابق با یک مثال زندگی کنید، بنابراین زندگی آن مثال را زندگی می‌کنید، اما چه کسی باید زندگی شما را زندگی کند اگر نه خودتان؟ پس خودتان را زندگی کنید" (RB، ۱۲۵). در فصل ۲ از لیبر پریموس با عنوان "روح و خدا"، یونگ (در یک نقطه، با تکرار پاسکال) اعلام می‌کند:

"روح اعماق حتی به من آموخت که عمل و تصمیم خود را وابسته به رویاها بدانم. رویاها راه را برای زندگی هموار می‌کنند و آنها شما را بدون اینکه زبانشان را بفهمید، تعیین می‌کنند. انسان دوست دارد این زبان را بیاموزد، اما چه کسی می‌تواند آن را بیاموزد و یاد بدهد؟ دانش به تنهایی کافی نیست؛ دانشی از قلب وجود دارد که بینش عمیق‌تری می‌دهد. دانش قلب در هیچ کتابی نیست و در دهان هیچ معلمی یافت نمی‌شود، بلکه مانند دانه سبز از خاک تاریک از شما می‌روید.

دانش به روح این زمان تعلق دارد، اما این روح به هیچ وجه رویا را درک نمی‌کند، زیرا روح در هر جایی است که دانش علمی نیست. اما چگونه می‌توانم به دانش قلب دست یابم؟ شما فقط با زندگی کامل زندگی خود می‌توانید به این دانش دست یابید. شما زندگی خود را به طور کامل زندگی می‌کنید اگر آنچه را که هنوز هرگز زندگی نکرده‌اید، بلکه برای دیگران گذاشته‌اید که زندگی کنند یا فکر کنند، نیز زندگی کنید. خواهید گفت: "اما من نمی‌توانم همه آنچه را که دیگران زندگی می‌کنند یا فکر می‌کنند، زندگی یا فکر کنم." اما باید بگویید: "زندگی‌ای که هنوز می‌توانستم زندگی کنم، باید زندگی کنم، و افکاری که هنوز می‌توانستم فکر کنم، باید فکر کنم." (RB، ۱۳۳)"

~ پل بیشاپ، "یونگ و اسطوره جام مقدس: روانشناسی تحلیلی به عنوان شکل جدیدی از جستجو برای دگرگونی"، یونگ و حماسه دگرگونی، جلد ۱: "پارزیوال" و جام به عنوان دگرگونی ولفگانگ فون اشنباخ، صفحات ۲۶۹-۲۷۰




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

29 Jan, 20:53


بنابراین، پیام پارزیفال در مورد فرار از این جهان نیست، بلکه در مورد قرار دادن صحیح خودمان در آن است، اعتماد به حواسمان بدون اینکه اجازه دهیم فریب آنها را بخوریم. و همین پیام را می‌توان در فاوست، زرتشت و کتاب سرخ یافت، یعنی: هماهنگی قوای مختلف ما، از جمله عقل و حواس (به ویژه بینایی و لامسه، یا دست و چشم)، یا عقلانی و غیرمنطقی، یا در نهایت آگاهی و ناخودآگاه، پیش‌شرط رستگاری است. در واقع، به یک معنا، خود رستگاری است.

~ پروفسور پل بیشاپ، یونگ و حماسه دگرگونی، جلد 1: "پارزیفال" اثر ولفرام فون اشنباخ و جام مقدس به مثابه دگرگونی، صفحات 170-171




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

29 Jan, 07:48


"لازم است محدوده‌ی تازه‌ای برای فعالیت‌های دولت تعیین کنیم، محدوده‌ای که ضمن ایجاد فضای مناسب برای آزمون‌های عقلانی، آزادی فرد را به‌عنوان نیروی محرکه‌ی اصلی تمام فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی تضمین نماید."

— فریدریش هایک


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

28 Jan, 20:49


‍ یونگ بر خدا به عنوان یک واقعیت تجربی تأکید داشت تا موضوعی برای باور کلامی. این موضوع مهمی در مصاحبه‌های بعدی با یونگ است: در سال 1955، او به دیلی میل گفت که هر چیزی که آموخته بود، او را قدم به قدم به «باور تزلزل ناپذیر به وجود خدا» رسانده است، و او اعلام کرد: «من فقط به آنچه می‌دانم اعتقاد دارم. و این باور را از بین می‌برد. بنابراین من وجود او را بر اساس باور نمی‌پذیرم - من می‌دانم که او وجود دارد.»

و آن لحظه معروف در مصاحبه او در سال 1959 با جان فریمن برای برنامه تلویزیونی بی‌بی‌سی Face to Faith بود که این گفتگو رخ داد: «و آیا شما به خدا اعتقاد داشتید؟ اوه، بله. آیا شما اکنون به خدا اعتقاد دارید؟ اکنون؟ [مکث.] پاسخ دادن سخت است. من می‌دانم. من نیازی به باور ندارم. من می‌دانم.» (فریمن هرگز در این مورد بیشتر از یونگ سؤال نکرد.) در عین حال، در روایت سال‌های مدرسه یونگ در خاطرات، رؤیاها، تأملات، به ارجاعات مختلفی به «این گفتگوها با "دیگری"» به عنوان «عمیق‌ترین تجربیات او: از یک سو، مبارزه‌ای خونین، از سوی دیگر وجد عالی» (MDR، 65) برمی‌خوریم. به خدا به عنوان «آتش نابودکننده و فیض وصف ناپذیر» (MDR، 74) و به عنوان «یکی از مطمئن‌ترین و فوری‌ترین تجربیات» (MDR، 80). و به «جهان خدا» به عنوان «هر چیزی که فوق بشری است - نور خیره کننده، تاریکی پرتگاه [یعنی تاریکی دهشتناک]، بی‌تفاوتی سرد فضای بی‌نهایت و زمان، و عجیب و غریب بودن وهم‌آور دنیای غیرمنطقی تصادف»، و از این رو «چیزی جز "آرامش‌بخش"» (MDR، 91).



68. به کینگزلی، Catafalque، جلد 2، ص 475 مراجعه کنید. با استناد به ویلیام مک‌گوایر و آر. اف. سی. هال (ویراستاران)، C.G. Jung Speaking: Interviews and Encounters (پرینستون، نیوجرسی: انتشارات دانشگاه پرینستون، 1977)، صفحات 251 و 427-428.

69. مک‌گوایر و هال (ویراستاران)، C.G. Jung Speaking، ص 251.

70. مک‌گوایر و هال (ویراستاران)، C.G. Jung Speaking، صفحات 427-428.


مترجم: محمد کهربی
~ پروفسور پل بیشاپ، Jung and the Epic of Transformation، جلد 1: Wolfram von Eschenbach's "Parzival" and the Grail as Transformation، صفحات 226-227



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

28 Jan, 11:59


دوستان من، خردمندانه است که روح خویش را تغذیه و به آن رسیدگی کنید زیرا در غیر اینصورت در قلب خود هیولاهای بسیاری پرورش خواهید داد.


کارل یونگ
کتاب قرمز

عکس از کتابخانه و دفتر کار یونگ



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |۱۹۰۹

جنرالیست - محمد کهربی

26 Jan, 21:59


"سنت چیزی ایستا و ثابت نیست، بلکه حاصل فرآیندی از گزینش و انتخاب است که نه بر پایه‌ی عقل و منطق، بلکه بر اساس موفقیت و کارآمدی شکل می‌گیرد. سنت در طول زمان تغییر می‌کند، اما به ندرت می‌توان آن را به صورت عمدی و هدفمند تغییر داد. انتخاب فرهنگی یک روند منطقی نیست؛ یعنی توسط عقل هدایت نمی‌شود، بلکه خود موجب ایجاد و شکل‌گیری عقل می‌شود."

فریدریش آ. هایک


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

26 Jan, 10:11


‍ "انگیزه‌ی اصلی من برای نگارش این کتاب، کمبود منابع موجود در این زمینه است. با وجود اینکه مرگ نقشی محوری در زندگی و کار ما به‌عنوان تحلیلگران یونگی دارد، اما به‌طرز شگفت‌آوری در نوشته‌های مربوط به دیدگاه یونگ در مورد مرگ، نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با آن، و چگونگی آماده شدن برای آن، با کمبود مواجه هستیم. اگرچه پس از انتشار کتاب سرخ یونگ در سال ۲۰۰۹، آثار بیشتری در این باره منتشر شده است،¹ اما هنوز هم زمینه‌های بسیاری برای کاوش و تحقیق در این مورد وجود دارد. کارل گوستاو یونگ (۱۸۷۵-۱۹۶۱) خود نیز امیدوار بود که تحلیلگران در این حوزه به تحقیق و تفحص بپردازند. او در سال ۱۹۴۸، هنگام تأسیس مؤسسه‌ی C.G. یونگ در زوریخ، در سخنرانی خود به بررسی پدیده‌های قبل و بعد از مرگ تأکید کرد و آن را به‌دلیل نسبی‌سازی فضا و زمان بسیار مهم دانست. سونو شامداسانی، ویراستار کتاب سرخ، معتقد است که اگر یونگ شاهد بی‌توجهی مؤسسه به این موضوع بود، به‌شدت ناامید می‌شد.

¹ این امر احتمالاً به این دلیل است که کتاب سرخ پر از اشباح و موجوداتی است که "من" یونگ آنها را "مردگان" می‌نامد. این کتاب به سه بخش اصلی تقسیم می‌شود که هر سه بخش به نوعی به موضوع مرگ و مواجهه با مردگان می‌پردازند. اما دو بخش مهم‌تر در این زمینه، بخش دوم است که در آن از "من" یونگ خواسته می‌شود تا مردگان را "رها" کند، و بخش سوم که در آن فیلیمون هفت خطبه به مردگان می‌آموزد. این بخش که به Sermones نیز معروف است، در حقیقت اوج تجربیات ماوراءالطبیعه یونگ در ژانویه‌ی ۱۹۱۶ بود. در حالی که نگارش دو بخش اول سال‌ها به طول انجامید، Sermones تنها در سه شب نوشته شد. به گفته‌ی کریستین مایارد، استاد فرهنگ و ادبیات آلمانی، Sermones نخستین سنگ بنا و هسته‌ی اولیه‌ای است که کل روانشناسی یونگ بر آن بنا شده است. با توجه به این نکته، می‌توان گفت که مفهوم "مردگان" نقش اساسی و محوری در شکل‌گیری روانشناسی یونگ دارد.




ترجمه: محمد مهدی کهربی
~ لوئیس موریس، دکترا، تحلیلگر یونگی، رویارویی با مرگ، صفحات ۱-۲"



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

25 Jan, 13:38


"من دانش صحیح اما ناقص را بر وانمود کردن به دانشی دقیق که احتمالاً نادرست است، ترجیح می‌دهم، حتی اگر آن دانش صحیح اما ناقص، بسیاری از چیزها را نامشخص و غیرقابل پیش‌بینی باقی بگذارد."

فریدریش هایک

🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

25 Jan, 13:27


"حقوق فردی، موضوع رأی‌گیری عمومی نیست؛ اکثریت حق ندارد با رأی‌گیری، حقوق اقلیت را از بین ببرد؛ کارکرد سیاسی حقوق، دقیقاً محافظت از اقلیت‌ها در برابر ستم اکثریت است (و کوچک‌ترین اقلیت در جهان، فرد است)."

آین رند


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

23 Jan, 19:52


«مارکسیست‌ها معتقدند که قانون، خادم اقتصاد است و «قانون‌مداری بورژوازی» در نتیجه و به خاطر «روابط تولیدی بورژوازی» (منظور اقتصاد بازار) پدید می‌آید. این طرز تفکر چنان تأثیرگذار بوده است که حتی امروز نیز یادآوری این نکته ضروری است که حقیقت درست عکس آن است.

اقتصاد بازار به این دلیل شکل می‌گیرد که حاکمیت قانون، حقوق مالکیت و آزادی‌های قراردادی را تضمین می‌کند و افراد را وامی‌دارد تا در قبال بی‌صداقتی‌ها و تخلفات مالی خود پاسخگو باشند. این خود دلیل دیگری است برای مهاجرت افراد به مکان‌هایی که بتوانند از مزایای شهروندی بهره‌مند شوند. در جامعه‌ای که شهروندانش از حقوق خود برخوردارند، بازارها شکوفا می‌شوند و بازارها پیش‌شرط رفاه هستند.»

- راجر اسکروتن




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

23 Jan, 19:50


«خود را از دیگران نادان‌تر نمی‌دانم. من جستجوگری بوده‌ام و همچنان هستم، اما دیگر از ستاره‌ها و کتاب‌ها پرسشی ندارم. اکنون به آموزه‌هایی که خونم در گوشم زمزمه می‌کند، گوش می‌سپارم.»

هرمان هسه




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

23 Jan, 19:39


«مدافعان سوسیالیسم، خود را لیبرال می‌خوانند، حال آنکه در پی محو آزادی‌اند. دموکرات‌مآبانه سخن می‌گویند، اما سودای دیکتاتوری در سر می‌پرورانند. انقلابی‌نما هستند، اما در آرزوی حکومتی با قدرت بلامنازع.»

— لودویگ فون میزس




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

23 Jan, 19:28


یونگ: «داستان خود مانند اسطوره ققنوس است... وقتی انسان در راه رسیدن به خود است، طرف دیگر خود را خواهد دید و درگیری عظیمی رخ خواهد داد. این یک آتش‌سوزی، شعله‌ای خواهد بود که در آن می‌سوزد.»

~ سی. جی. یونگ، زرتشت نیچه: یادداشت‌های سمینار ارائه شده در 1934-1939 توسط سی. جی. یونگ، جلد 1، ص. 722




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

22 Jan, 07:50


«طبیعتاً و طبق انتظار، در حال حاضر دقیقاً نمی‌دانم که این موضوع چگونه اینجا پیش خواهد رفت، اما "بازی" احتمالاً کلمه کلیدی است، زیرا بازی و بازیگوشی، طبق تجربه من، جلوه‌های برجسته‌ای از اروس و تجلیات خلاقانه‌ای هستند که از آن ناشی می‌شوند.

و از آنجایی که این کتاب تا حدی دوباره بازیگوشانه خواهد بود، یک انحراف کوتاه در اینجا برای رد نظر بدبینانه فروید در مورد بازی به عنوان خیال‌پردازی ناشی از آرزوهای برآورده نشده دوران کودکی، ضروری است. آنتونی استور می‌نویسد:

"دیدگاه فروید در مورد خیال‌پردازی این است که اساساً گریزگرایانه است، رویگردانی از واقعیت به جای مقدمه‌ای برای تغییر واقعیت در جهت مطلوب، همانطور که من پیشنهاد می‌کنم. فروید معتقد بود که خیال‌پردازی از بازی ناشی می‌شود و هر دو فعالیت نه تنها به دوران کودکی مربوط می‌شوند، بلکه انکار واقعیت نیز هستند."¹

در عوض، استور اصرار دارد که دنیای تخیلی درونی بخشی از موهبت بیولوژیکی انسان است. من نمی‌توانم جز موافقت کنم، زیرا شخصاً نمی‌توانستم بدون بازی با هر کلمه، هر پاراگراف بنویسم.

در واقع، من فکر می‌کنم بازی در هر تلاش خلاقانه‌ای، از نوشتن گرفته تا هنر و رقص و موسیقی، شایع است. البته هنرمندان هر رشته‌ای وسوسه می‌شوند، و به درستی، که به کار خود جدیت، یعنی معنا ببخشند. همه اینها بسیار خوب است، اما وقتی نگرش بازیگوشانه نسبت به خلاقیت‌های خود را از دست بدهند، ممکن است خشک شوند و اگر نه اضطراب، خستگی و بی‌حوصلگی را تجربه کنند.

به طور خلاصه، من فکر می‌کنم بازی یک عنصر اساسی در یک زندگی معنادار و چیزی است که قبیله من، تحلیلگران یونگی، آن را فرآیند #فردیت می‌نامند. به طور خاص، من معتقدم که تمام فعالیت‌های هنری شامل بازی جدی است و شاید این کتاب تا حدی نمونه‌ای از آن باشد.

دوباره استور:

"اگر برخلاف فروید، فرض کنیم که یک دنیای تخیلی درونی بخشی از موهبت بیولوژیکی انسان است و موفقیت انسان به عنوان یک گونه به آن وابسته بوده است، می‌توانیم ببینیم که ما نباید صرفاً تلاش کنیم که خیال‌پردازی را با عقل جایگزین کنیم، همانطور که فروید می‌خواهد ما انجام دهیم. در عوض، باید از ظرفیت خود برای خیال‌پردازی برای ایجاد پل بین دنیای درونی تخیل و دنیای بیرونی استفاده کنیم. ... نژادی از انسانها که فاقد ظرفیت خیال‌پردازی باشند، نه تنها قادر به تصور دنیای بهتر از نظر مادی نخواهند بود، بلکه فاقد دین، موسیقی، ادبیات و نقاشی نیز خواهند بود.

همانطور که گویا نوشت:

خیال‌پردازی که توسط عقل رها شده است، هیولاهای غیرممکن تولید می‌کند. در اتحاد با او، او مادر هنرها و منشأ شگفتی‌های آنهاست."²»

¹ آنتونی استور، "گرسنگی تخیل"، در تنهایی، ص. 65.

² همان، صص. 66f.



ترجمه: محمد کهربی
~داریل شارپ، تحلیلگر یونگی، اروس: ملودی‌های عشق - یادداشت‌های یونگی بیشتر از زیرزمین، سه‌گانه گورکن، کتاب 3، صص. 7-8



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

22 Jan, 07:31


قیمت‌ها و سود، تنها چیزی است که بیشتر تولیدکنندگان برای برآوردنِ مؤثرترِ نیازهای مردمی که نمی‌شناسند، به آن نیاز دارند. آنها ابزاری برای جستجو هستند - درست همانطور که برای سرباز یا شکارچی، دریانورد یا خلبان، تلسکوپ، دامنه‌ی دید را گسترش می‌دهد.

فریدریش هایک




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

21 Jan, 12:34


ریشه همه بیماری‌های روانی، عدم تمایل به تجربه رنج مشروع است.

کارل یونگ

🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

21 Jan, 12:29


فردیت یافتن تنها به معنای آن نیست که انسان به معنای واقعی کلمه از حیوان متمایز شده و به انسانیت رسیده است، بلکه او باید تا حدودی الهی نیز بشود. در عمل، این بدان معناست که او بالغ می‌شود، مسئول وجود خود می‌شود و می‌داند که نه تنها به خدا وابسته است، بلکه خدا نیز به انسان وابسته است.

کارل گوستاو یونگ، انسان و سمبل‌هایش، صفحه ۴۰۸




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

20 Jan, 21:24


"نسخه‌ی اولیه‌ی این فصل در کنگره‌ی بین‌المللی IAAP در سال ۲۰۱۹ که در وین برگزار شد، ارائه گردید. برگزاری این کنگره در وین، دلیل مهمی برای گنجاندن بخش قابل توجهی از مطالب مربوط به فروید در این فصل بود. این فصل عمدتاً بر اساس "کتاب سرخ" یونگ نوشته شده است و در آن این ادعا مطرح می‌شود که تلاش یونگ برای یافتن روح خود، آن‌گونه که در این کتاب بیان می‌کند، در حقیقت همان "جستجوی جام مقدس" است. در حین نوشتن فصلی برای کتاب "کتاب سرخ یونگ برای زمانه‌ی ما: جستجوی روح در شرایط پست‌مدرن" به قلم موری استاین و توماس آرتز، تمام "کتاب سرخ" یونگ را مجدداً مطالعه کردم و در این مطالعه، به اسطوره‌ی پارسیفال که در متن کتاب نهفته بود، برخوردم. در "کتاب سرخ" اشارات متعددی به این اسطوره وجود دارد که با نماد تولد یونگ، یعنی برج اسد، مرتبط است. یونگ در جایی می‌گوید: "من به عهده گرفتم که اسطوره‌ی «خودم» را بشناسم" (شمیدسانی، ۲۰۰۹، صفحه ۱۵). این جمله نشان می‌دهد که او آگاهانه در پی یافتن این اسطوره بوده است، هرچند به نظر می‌رسد که ناخواسته به آن رسیده است، زیرا با وجود اشارات مکرر به اسطوره‌ی پارسیفال در کتاب، هیچ اذعانی از سوی یونگ مبنی بر اینکه این اسطوره، اسطوره‌ی شخصی او است، وجود ندارد.

از آنجایی که این فصل تا حد زیادی بر اساس محتوای "کتاب سرخ" نوشته شده است، بحث خود را با تجربه شخصی‌ام از این کتاب و رویدادهای منتهی به انتشار آن در سال ۲۰۰۹ آغاز می‌کنم. پیش از آن تاریخ، با برخی از مطالب "کتاب سرخ" از طریق کتاب "سی. جی. یونگ: کلمه و تصویر" اثر آنیلا یافه در سال ۱۹۷۹ آشنا بودم. این کتاب شامل برخی از متن‌ها و تصاویر "کتاب سرخ" بود. به خاطر می‌آورم که برای اولین بار در اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰ از دوستم، سونو شمیدسانی، درباره‌ی کار او بر روی "کتاب سرخ" شنیدم. در آن زمان، او به دلیل توافق‌نامه‌های محرمانه اجازه نداشت هیچ یک از مطالب کتاب را افشا کند. سرانجام، در آگوست ۲۰۰۹، سونو و مگی بارون یک سمینار خصوصی چند روزه را برای گروه کوچکی از افراد در کلیودن، خانه‌ای زیبا از اواسط قرن نوزدهم در شهرستان برکشایر انگلستان، برگزار کردند. این سمینار خصوصی پیش از مراسم رونمایی رسمی از "کتاب سرخ: لیبر نووس" در ۷ آگوست ۲۰۰۹ در موزه‌ی روبین در نیویورک برگزار شد. در این نمایشگاه، "کتاب‌های سیاه" یونگ که پیش‌درآمد "کتاب سرخ" بودند نیز به نمایش گذاشته شدند. پیش از سفر به نیویورک برای شرکت در مراسم رونمایی در سال ۲۰۰۹، موفق شدم دو نسخه از چاپ اول کتاب را تهیه کنم تا نقدی برای نشریه‌ی "اکونومیست" بنویسم که همزمان با تاریخ انتشار کتاب منتشر شود. ویراستار من در نشریه از کیفیت بالای آثار هنری یونگ شگفت‌زده شد و پرسید که آیا او تمام این کارها را خودش انجام داده است. این نقاشی‌ها نشان‌دهنده‌ی تأثیر تمدن‌های بومی مصر باستان، هند، مکزیک و تبت و همچنین هنرمند سمبولیست، اودیلون ردون، و نقاشی‌های دیواری و موزاییک‌های بیزانسی در راونا هستند."

1/2

جنرالیست - محمد کهربی

20 Jan, 21:24


"آن روزهای فراموش‌نشدنی در کنار سونو و اعضای خانواده‌ی یونگ و همچنین چهره‌های برجسته‌ای چون جیمز هیلمن، جورج ماکاری، فرانک مک‌میلان و بورلی زابریسکی که برای مراسم رونمایی از کتاب در نیویورک گرد هم آمده بودیم، یازده روز فعالیت بی‌وقفه و پرهیجان، به‌ویژه برای سونو را به همراه داشت، به‌طوری که بسیاری از ما نگران سلامتی او بودیم. این رویداد ویژه در سال ۲۰۱۰ با برگزاری نمایشگاهی از "کتاب‌های سرخ و سیاه" در کتابخانه‌ی کنگره در واشنگتن دنبال شد که در آن جیمز بیلینگتون، رئیس برجسته‌ی کتابخانه‌ی کنگره، نیز حضور داشت. بار دیگر، برخی از همان افرادی که در مراسم رونمایی در نیویورک شرکت کرده بودند، در این مراسم در واشنگتن نیز حضور یافتند. در این سفر، سفارت سوئیس در پایتخت آمریکا ضیافتی به افتخار ما در اقامتگاه سفیر برگزار کرد.

بلافاصله پس از مراسم رونمایی در نیویورک، مصاحبه‌ای با سونو برای "مجله‌ی روانشناسی تحلیلی" انجام دادم. در این مصاحبه، او درباره‌ی برخی از ویژگی‌های اصلی "کتاب سرخ" که یونگ از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۳۰ بر روی آن کار کرده بود، صحبت کرد. نکته‌ی مهم در مورد این اثر این است که یک مطالعه‌ی علمی نیست، بلکه یک کیهان‌شناسی خصوصی است که بنیان کار عمومی یونگ را تشکیل می‌دهد و در آن، او به بررسی پرسش‌های مختلف می‌پردازد. این پرسش‌ها عبارتند از: عدم امکان تطبیق علم غربی با آنچه علم از آن دست کشیده است؛ چگونه می‌توان تجربیات مذهبی را از روان‌پریشی متمایز کرد؛ و با تجربیات غیرمنطقی که تا این حد از عقلانیت دور هستند، چه باید کرد. به گفته‌ی من در سال ۲۰۱۰، "آنچه در متن یونگ جنبه‌ی نبوی دارد، تولد مجدد تصویر خدا و تصویر خدا است".

همانطور که شمیدسانی در مصاحبه ادامه می‌دهد، در "کتاب سرخ" نوعی بحران زبانی وجود دارد که از تنش بین تفکر هدفمند و غیرهدفمند ناشی می‌شود و متن کتاب بین این دو قطب در نوسان است. محتوای ادبی کتاب به گونه‌ای نوشته شده است که با "کمدی الهی" دانته و "زرتشت" نیچه قابل مقایسه باشد و شخصیت کلیدی فیلیمون به "دگردیسی‌ها"ی اووید و "فاوست" گوته مرتبط است."



ترجمه: محمد کهربی
- آن کیسمنت، روانکاو یونگی، "دگردیسی یونگ: زیگفرید به پارسیفال"، یونگ: مقدمه‌ای، صفحات ۱۷۱-۱۷۳


2/2





🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

20 Jan, 21:21


"در نظام آموزشی کنونی، تنها تا جایی به آموزش افراد می‌پردازیم که بتوانند نیازهای اولیه‌ی زندگی خود را تأمین کنند و تشکیل خانواده دهند. پس از آن، آموزش به کلی متوقف می‌شود، گویی که به کمال عقلانی و ذهنی رسیده‌اند. ... در نتیجه، خیل کثیری از زنان و مردان، تمام زندگی خود را در نادانی مطلق نسبت به مهم‌ترین امور سپری می‌کنند."

- کارل یونگ


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

20 Jan, 20:46


‍ "«وقف روح»، گنجینه‌ای ارزشمند از نوشته‌ها و نقاشی‌های منتشر نشده‌ی اِما یونگ، همسر و همکار کارل گوستاو یونگ، از دفترچه‌های یادداشت، مجموعه آثار و اسناد شخصی اوست.

اِما یونگ (۱۸۸۲-۱۹۵۵) که یار و همراه یکی از برجسته‌ترین متفکران قرن بیستم بود، بخش عمده‌ای از زندگی خلاق و شخصی خود را از دید عموم پنهان داشت. کتاب «وقف روح» با گردآوری مطالب منتشر نشده‌ی بایگانی خصوصی یونگ، صدای او را به عرصه‌ی ادبیات جنبش نخستین روانکاوی معرفی می‌کند و پرده از زندگی درونی پویا و شخصیتی تابناک برمی‌دارد که تا کنون تنها برای خانواده و شماری اندک از بیماران، شاگردان و دوستانش آشکار بود.

این مجموعه که با حواشی و توضیحات کامل همراه است، شامل یادداشت‌های روزانه، روایت رؤیاها، نقاشی‌ها، طرح‌ها و سخنرانی‌هاست. کتاب «وقف روح»، چهره‌ای نو از اِما یونگ به عنوان یکی از پیشگامان روانشناسی تحلیلی به تصویر می‌کشد و این احتمال را مطرح می‌کند که مفهوم «آنیموس» - یکی از مفاهیم محوری در آثار کارل گوستاو یونگ - از اِما یونگ سرچشمه گرفته باشد. همچنین، این کتاب تصویری گیرا از زنی پویا ارائه می‌دهد که در تلاش برای رها شدن از قید و بندهای محیط سنتی خود، با جسارت به چالش با هنجارهای اجتماعی پرداخت و نظام معنایی خاص خود را شکل داد.

کتاب «وقف روح» با مقالات مقدماتی که به تبیین سیر رشد شخصی، فکری و روانی اِما یونگ می‌پردازد، آثار خلاقانه‌ی این روح پر شور و نافرمان را در معرض دید مخاطبان گسترده‌تر قرار می‌دهد و دیدگاه‌های تازه‌ای درباره‌ی نقش زنان در تاریخ آغازین روانشناسی تحلیلی ارائه می‌کند."


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

19 Jan, 19:51


"ذات نهادهای سیاسی این است که همیشه بدی را در گروه مقابل ببینند، همانطور که فرد تمایل ریشه‌کنی‌ناپذیری دارد که هر چیزی را که در مورد خودش نمی‌داند و نمی‌خواهد بداند، با انداختن آن به گردن شخص دیگری، از خود دور کند."

- کارل یونگ





🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

19 Jan, 19:47


"اعمال کیمیاگری واقعی بودند، فقط این واقعیت فیزیکی نبود، بلکه روانی بود. کیمیاگری نمایش یک درام کیهانی و معنوی را در قالب آزمایشگاهی نشان می‌دهد. هدف کیمیاگری والا دو چیز بود: نجات روح انسان و رستگاری کیهان."

- کارل یونگ


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

19 Jan, 19:42


یونگ در فصل سوم بخش دوم کتاب سرخ با عنوان "یکی از فروتنان"، این مضمون را دنبال می‌کند، گویی که دستور زرتشت را در فصل "بازگشت به خانه" از بخش سوم کتاب "چنین گفت زرتشت" تکرار می‌کند، یعنی اینکه "انسان باید در کوهستان زندگی کند":

"ارتفاعات شما کوهستان شماست، که به شما و فقط به شما تعلق دارد. در آنجا شما فرد هستید و زندگی خودتان را زندگی می‌کنید. اگر زندگی خود را زندگی کنید، زندگی مشترک را زندگی نمی‌کنید، که همیشه ادامه دارد و هرگز پایان نمی‌یابد، زندگی تاریخ و بارها و محصولات غیرقابل انکار و همیشگی نژاد بشر. در آنجا شما بی‌نهایت هستی را زندگی می‌کنید، اما شدن را نه. شدن به ارتفاعات تعلق دارد و پر از عذاب است."

یونگ در "هدیه جادو" در بخش دوم کتاب سرخ، خوانندگانش را به خاطر "ضعف"، "شک" و "ترس"شان سرزنش می‌کند - "شما تحمل رفتن به راه خود را نخواهید داشت. [...] انگار که خودتان نیستید! چه کسی باید اعمال شما را انجام دهد؟ چه کسی باید فضایل و رذایل شما را حمل کند؟" - و این مضمون را به چهره مردگان ارتباط می‌دهد: "شما با زندگی خود به پایان نمی‌رسید، و مردگان شما را به طرز وحشتناکی محاصره خواهند کرد تا زندگی زندگی نکرده خود را زندگی کنید." در نهایت، در "آزمون‌ها"، نقش مردگان به طور مثبت‌تری توسط سایه مرده بیان می‌شود که با صدای بلند به یونگ می‌گوید: "می‌بینی - یا هنوز نمی‌بینی - که زندگان با زندگی تو چه می‌کنند. آنها آن را هدر می‌دهند. اما با من تو خودت را زندگی می‌کنی، زیرا من به تو تعلق دارم." با این حال - هنگامی که یونگ خورشید را در دریایی از خون و سوگواری می‌بیند و از سایه مرده می‌پرسد، "آیا قرار است این قربانی شادی باشد؟"، او به او می‌گوید: "شادی نباید ساخته شود یا جستجو شود؛ باید بیاید، اگر باید بیاید. [...] شادی را هرگز نمی‌توان آماده کرد، بلکه خود به خود وجود دارد یا وجود ندارد."

¹³³ مقایسه کنید با گفته پاسکال، دلایل خود را دارد که عقل از آنها چیزی نمی‌داند، در پاسکال، اندیشه‌ها، ترجمه A.J. کرایلسهایمر (هارموندزورث: پنگوئن، 1966)، §423-277 (صفحه 154)، رجوع کنید به این دل است که خدا را احساس می‌کند و نه عقل. این همان چیزی است که ایمان است. خدا محسوس به دل، نه به عقل، در اندیشه‌ها، §424-278 (صفحه 154).

¹³⁴ در "در راه خالق" (چنین گفت زرتشت I 17)، زرتشت مضمون آفرینش و ارتباط آن با رنج را که در "در جزایر سعادتمند" به آن باز خواهد گشت، پیش‌بینی می‌کند، همانطور که اعلام می‌کند:
آفرینش - این نجات بزرگ از رنج و تسکین زندگی است. اما برای ظهور خالق، خود رنج و دگرگونی بسیار لازم است.
آری، مرگ تلخ زیادی باید در زندگی شما باشد، ای خالقان! بنابراین شما مدافعان و توجیه‌گران همه فناپذیری هستید.
برای اینکه خود خالق کودک تازه متولد شده باشد، باید مایل باشد که حامل کودک نیز باشد و درد زایمان را تحمل کند. (چنین گفت زرتشت II 1)




- ترجمه: محمد کهربی
~ پل بیشاپ، Ph.D.، "یونگ و اسطوره جام مقدس: روانشناسی تحلیلی به عنوان شکلی جدید از تلاش برای دگرگونی"، یونگ و حماسه دگرگونی، جلد 1: "پارزیفال" ولفرام فون اشنباخ و جام مقدس به مثابه دگرگونی، صفحات 269-272


2/2




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

19 Jan, 19:42


نیچه در مقدمه کتاب "چنین گفت زرتشت" سعی می‌کند با روایت زندگی خود، آن را بازسازی کند، یا به قول یونگ در کتاب سرخ: "تو باید زندگی‌ات را زندگی کنی". این دستور که در فصل "جهنم" از بخش دوم کتاب سرخ آمده، خلاصه‌ای از مضمونی است که در جای جای این کتاب دیده می‌شود. یونگ در ابتدای کتاب سرخ، در فصل "راه آنچه در راه است"، این پند را می‌دهد: "وای بر کسانی که با تقلید از دیگران زندگی می‌کنند! زندگی با آن‌ها نیست. اگر مطابق الگویی زندگی کنی، در واقع زندگی آن الگو را زندگی می‌کنی، اما چه کسی باید زندگی تو را زندگی کند اگر خودت این کار را نکنی؟ پس خودتان زندگی‌تان را زندگی کنید."

یونگ در فصل دوم بخش اول کتاب سرخ با عنوان "روح و خدا"، با الهام از پاسکال می‌گوید:

"روح اعماق حتی به من آموخت که اعمال و تصمیماتم را وابسته به رویاهایم بدانم. رویاها راه را برای زندگی هموار می‌کنند و شما را بدون اینکه زبانشان را بفهمید، تعیین می‌کنند. آدم دوست دارد این زبان را یاد بگیرد، اما چه کسی می‌تواند آن را یاد بدهد و یاد بگیرد؟ دانش صرف کافی نیست؛ دانش قلب وجود دارد که بینش عمیق‌تری می‌دهد. دانش قلب در هیچ کتابی نیست و در دهان هیچ معلمی یافت نمی‌شود، بلکه مانند دانه سبز از زمین تاریک از درون شما می‌روید. دانش به روح این زمان تعلق دارد، اما این روح به هیچ وجه رویا را درک نمی‌کند، زیرا روح در هر جایی است که دانش آکادمیک نیست. اما چگونه می‌توانم به دانش قلب دست یابم؟ شما می‌توانید این دانش را تنها با زندگی کردن کامل زندگی‌تان به دست آورید. شما زندگی‌تان را به طور کامل زندگی می‌کنید اگر آن چیزی را که هرگز زندگی نکرده‌اید، بلکه برای زندگی یا فکر کردن به دیگران واگذار کرده‌اید، نیز زندگی کنید. شما خواهید گفت: "اما من نمی‌توانم هر چیزی را که دیگران زندگی می‌کنند یا فکر می‌کنند، زندگی کنم یا به آن فکر کنم." اما شما باید بگویید: "زندگی‌ای که می‌توانم هنوز زندگی کنم، باید زندگی کنم، و افکاری که می‌توانم هنوز فکر کنم، باید فکر کنم."

یونگ در فصل دهم بخش اول کتاب سرخ با عنوان "آموزش"، در بازتاب گفتگویش با الیاس و سالومه، به این مضمون اصالت وجودی باز می‌گردد:

"اذعان به اشتیاق خود کار کوچکی نیست. برای این کار، بسیاری باید تلاش ویژه‌ای برای صداقت به خرج دهند. بسیاری نمی‌خواهند بدانند اشتیاقشان کجاست، زیرا به نظر آنها غیرممکن یا بسیار ناراحت کننده است. و با این حال، اشتیاق راه زندگی است. اگر اشتیاق خود را تصدیق نکنید، پس از خودتان پیروی نمی‌کنید، بلکه به راه‌های بیگانه‌ای می‌روید که دیگران به شما نشان داده‌اند. بنابراین شما زندگی خود را زندگی نمی‌کنید، بلکه زندگی بیگانه‌ای را زندگی می‌کنید. اما چه کسی باید زندگی شما را زندگی کند اگر شما آن را زندگی نکنید؟ تبادل زندگی خود با زندگی بیگانه نه تنها احمقانه است، بلکه یک بازی ریاکارانه نیز هست، زیرا شما هرگز نمی‌توانید واقعاً زندگی دیگران را زندگی کنید، شما فقط می‌توانید تظاهر به انجام آن کنید، دیگری و خودتان را فریب دهید، زیرا شما فقط می‌توانید زندگی خودتان را زندگی کنید."

[...]

زندگی کردن خود یعنی: وظیفه خود بودن. هرگز نگو که زندگی کردن خود لذت‌بخش است. این لذت نخواهد بود بلکه رنجی طولانی خواهد بود، زیرا باید خالق خود شوید. اگر می‌خواهید خودتان را خلق کنید، پس با بهترین و بالاترین شروع نمی‌کنید، بلکه با بدترین و عمیق‌ترین شروع می‌کنید. بنابراین بگویید که تمایلی به زندگی کردن خود ندارید. به هم پیوستن جریان زندگی شادی نیست بلکه درد است، زیرا قدرت در برابر قدرت است، گناه است، و تقدس را در هم می‌شکند.

1/2

جنرالیست - محمد کهربی

18 Jan, 06:48


«برای یونگ، #هشیاری تحت تأثیر نمادها از طریق فرآیندی چند لایه قرار می‌گیرد. در فصل اول دیدیم که چگونه #کهن‌الگوها ادراکات و تجربیات را به صورت #کمپلکس‌ها سازماندهی می‌کنند و بدین ترتیب ساختارهای اساسی روان را می‌سازند. با ایجاد میدان‌هایی که ادراکات و تجربیات را جذب می‌کنند، کهن‌الگوها شبکه‌هایی از تداعی‌ها را می‌بافند که از طریق احساسات آنها قابل شناسایی هستند. آنها همچنین با اعمال تأثیر بر انرژی روانی ما، که تا حد زیادی تعیین‌کننده‌ی هویت ماست، در روان‌پویشی نقش دارند. به یاد داشته باشید که جنبه‌های مختلف شخصیت ما مجموعه‌هایی از انرژی روانی هستند.

اکنون می‌توانیم به بررسی واقعی نحوه‌ی وقوع همه اینها بپردازیم.⁹¹ هنگامی که تمایل به تجربه برخی از چیزها به روش خاصی (مشخصه فعالیت کهن‌الگوها) به برخی جنبه‌های زندگی روزمره متصل می‌شود، انرژی روانی جذب یا دفع می‌شود. همان‌طور که یونگ گفت، انرژی روانی با یک ارزش، یعنی چیزی که توجه و فعالیت ما را جذب یا دفع می‌کند، مرتبط می‌شود. اگر چیزی برای من ارزشمند باشد، تمایل خواهم داشت انرژی‌های خود را به سمت آن هدایت کنم. اگر این‌طور نباشد، این کار را نخواهم کرد.

ارزش‌ها بر ادراکات و رفتارها تأثیر می‌گذارند. علاوه بر این، یونگ صرفاً به دلیل تأثیر آنها به ارزش‌ها علاقه‌مند بود. او کمتر به اندازه‌گیری قدرت نسبی آنها نسبت به یکدیگر علاقه‌مند بود. از دیدگاه او، مهم این است که آیا یک ارزش وجود دارد یا خیر. هنگامی که انرژی ما بسیج می‌شود، متوجه می‌شویم. گاهی اوقات این را به عنوان یک فشار مبهم در جهت چیزی که به سختی می‌توانیم آن را تشخیص دهیم تجربه می‌کنیم. در مواقع دیگر، ارزش خود را به یک تصویر متصل می‌کند، در نتیجه خود را در حال تعقیب یا اجتناب از آن تصویر می‌یابیم. نکته مهم این است که اتفاقی برای ما در حال رخ دادن است. ما این تصاویر را #آگاهانه انتخاب نمی‌کنیم. این کار توسط کهن‌الگوها برای ما انجام می‌شود.

بنابراین، تصاویر نمادین نفوذ قانع‌کننده خود را از طریق توانایی بسیج انرژی روانی ما به دست می‌آورند. این امر تفاوت‌های شدت را در احساسات ما در تعاملات با افراد و وقایع زندگی روزمره توضیح می‌دهد. همچنین توضیح می‌دهد که چرا اغلب احساس می‌کنیم که به سختی می‌توانیم دلایل جذابیت‌ها و دافعه‌های عاطفی شدید خود را بیابیم.

این همان چیزی است که به نمادها قدرت می‌دهد. ارزش‌های ما در #ناخودآگاه سرچشمه می‌گیرند. مطمئناً می‌توانیم از قوه‌ی #هشیاری خود برای تأمل در مورد آنها، اصلاح آنها و محدود کردن نحوه بیان آنها استفاده کنیم. اما این اتفاق پس از احساس آنها رخ می‌دهد، نه قبل از آن. در ابتدا، آنها خود را به تصاویری متصل می‌کنند که سپس به عنوان نمادهایی برای هشیاری ما عمل می‌کنند. آنها انرژی‌های ما را به روش‌هایی بسیج می‌کنند که توجه ما را جذب یا دفع می‌کنند.

این جنبه‌ای حیاتی از #روانشناسی یونگ است. او گفت: "یک #نماد بهترین بیان ممکن برای محتوای ناخودآگاه است که ماهیت آن را فقط می‌توان حدس زد، زیرا هنوز ناشناخته است."⁹² "محتوای ناخودآگاه" در واقع بسیج انرژی روانی از طریق یک ارزش است. این چیزی نیست که ما آگاهانه آن را بسازیم. با این وجود، "دیدگاه نماد نشانه‌ای از مسیر رو به جلوی زندگی است که لیبیدو را به سمت هدفی هنوز دور فرا می‌خواند."⁹³ #نمادها ما را در زندگی هدایت می‌کنند. برای استفاده از یک استعاره مذهبی: ما ممکن است انتخاب کنیم که با آفرینش چه کنیم، اما ما خالق آن نیستیم.

با ایجاد تنش‌های خلاقانه بین آنچه واقعاً وجود دارد یا تصور می‌شود وجود دارد و پتانسیل‌های جدید، نمادها پویایی‌های همزمان را ایجاد می‌کنند. آنها ما را به سمت زندگی سوق می‌دهند. زمانی که کهن‌الگوها از طریق نمادهایی که انرژی ما را در جهت‌های جدید هدایت می‌کنند، گرادیان‌هایی ایجاد می‌کنند، پویایی‌های دیاکرونیک به بازی می‌آیند. ممکن است من در شغلم کاملاً خوشحال باشم تا زمانی که شغل بهتری پیدا شود. تنش بین آنچه دارم و آنچه می‌توانم داشته باشم، زندگی مرا به طور اجتناب‌ناپذیری در مسیر خود به جلو سوق می‌دهد. اما این به آسانی که به نظر می‌رسد نیست. یونگ کشف کرد که کهن‌الگوها دو قطبی هستند و دارای "جنبه مثبت، مطلوب، روشن که به سمت بالا اشاره می‌کند [و] جنبه‌ای تا حدی منفی و نامطلوب، تا حدی کتونی" هستند.⁹⁴ بنابراین، گرادیان‌هایی که کهن‌الگوها از طریق نمادها ایجاد می‌کنند، انرژی را یا به سمت تعقیبات روانشناختی پیچیده‌تر و توسعه‌یافته‌تر یا به سمت رفتارهای غریزی اغراق‌آمیز، قدرتمند و به طور کلی مخرب هدایت می‌کنند.


1/2

جنرالیست - محمد کهربی

18 Jan, 06:48


این ما را برای لحظه‌ای به بحث ما در مورد #عملکردفراتراز در فصل اول بازمی‌گرداند. یونگ این عملکرد را به عنوان پویایی کهن‌الگوهایی تعریف کرد که گرادیان‌ها انرژی را از عملکردهای پایین‌تر به عملکردهای بالاتر هدایت می‌کنند. ماهیت دو قطبی کهن‌الگوها است که امکان تکمیل یک جنبه از واقعیت را با جنبه دیگری فراهم می‌کند. یعنی اگر ما تمرکز هشیاری خود را صرفاً بر جنبه‌های بالاتر، معنوی‌تر عشق خود به ستم‌دیدگان متمرکز کنیم، قطب مخالف کهن‌الگو فعال خواهد شد تا ما را به یاد بیاورد که ممکن است جنبه دیگری از نوع‌دوستی ما وجود داشته باشد. ممکن است ما به ستم‌دیدگان نیاز داشته باشیم تا احساس معنویت کنیم. ممکن است ما در واقع حتی شرایطی را ایجاد کنیم که آنها ستم‌دیده شوند.

با این حال، هنگامی که ما دوگانگی بالقوه انگیزه‌های خود را تشخیص می‌دهیم، عملکرد فراتراز می‌تواند نمادهای متحدکننده‌ای تولید کند که عناصر متناقض متقابل معنویت ما را با هم ترکیب می‌کنند. بنابراین، آنها امکان تبدیل موقعیت‌های "یا-یا" به موقعیت‌های متقارن‌تر "هم-و-هم" را فراهم می‌کنند. بخشی اساسی از پویایی‌های دیاکرونیک #فردیت، نمادهای متحدکننده، تنش‌های مخالف را که توسط ناخودآگاه تولید می‌شوند برای متعادل کردن یک‌طرفه بودن هشیاری، دوباره متحد می‌کند.

دوگانگی کهن‌الگوها ما را از ابعاد ملموس وجود خود به قلمرو آنچه هنوز محقق نشده است سوق می‌دهد. برخلاف گذشته که در برابر بازیابی مقاومت می‌کند، یا آینده که فقط در #پیش‌بینی وجود دارد، حال حاضر که در نمادها با ما مواجه می‌شود، نوعی بیابان وحشی را که مرتون در شرح خود از پدران صحرا توصیف کرد، بازسازی می‌کند. همانطور که او اشاره کرد، ما تنها از طریق بینش، با دیدن فراتر از فرضیاتی که ادراکات ما را سازماندهی می‌کنند، از چنین تجربه‌ای جان سالم به در می‌بریم. به همین ترتیب، در رابطه با نمادها، ما باید فراتر از محتوای آنها ببینیم تا در پویایی‌های آنها شرکت کنیم. برای انجام این کار، باید تمایل خود را برای دانستن نتیجه دقیق مشارکت خود قربانی کنیم. ما باید با ناشناخته‌ها مواجه شویم. برای یونگ، این بدان معنا بود که باید با #سایه خود کنار بیاییم.»

⁹¹ برای یک "توضیح ریاضی"، به ضمیمه 4 مراجعه کنید.

⁹² "کهن‌الگوهای ناخودآگاه جمعی"، کهن‌الگوها و ناخودآگاه جمعی، CW 9i، پاراگراف 7، یادداشت 10.

⁹³ "انواع روانشناختی"، انواع روانشناختی، CW 6، پاراگراف 202.

⁹⁴ "پدیدارشناسی روح در افسانه‌ها"، کهن‌الگوها و ناخودآگاه جمعی، CW 9i، پاراگراف 413.



مترجم: محمد کهربی
~ جان آر. ون اینویک، دکترا، تحلیلگر یونگی، فصل 4: جنبه تاریک نمادها، کهن‌الگوها و جاذبه‌های عجیب: دنیای آشوبناک نمادها، صص 89-92


2/2


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

01 Jan, 15:37


باربارا هانا: «#یونگ مقاله خود - "نزدیک شدن به ناخودآگاه" - را برای کتاب انسان و نمادهایش به شیوه‌ای متفاوت از هر چیزی که سال‌ها نوشته بود، نوشت. او توسط دیمون خلاق خود به نوشتن آن مجبور نشده بود، بلکه آگاهانه از رویای خود پیروی می‌کرد. او خواب دیده بود که "به جای نشستن در اتاق مطالعه خود و صحبت با پزشکان و روانپزشکان بزرگی که از سراسر جهان به او مراجعه می‌کردند، در یک مکان عمومی ایستاده است و خطاب به جمعیتی از مردم صحبت می‌کند که با اشتیاق فراوان به او گوش می‌دهند و حرف‌های او را درک می‌کنند..."¹

توضیح #روانشناسی خود برای افرادی که چیزی در مورد آن نمی‌دانستند، مدت‌ها برای یونگ بسیار دشوار و ناخوشایند بود. به یاد دارم وقتی برای اولین بار به زوریخ آمدم، او به من گفت که مجبور است آن دسته از افرادی را که اطلاعات کمی در مورد روانشناسی او دارند یا اصلاً چیزی نمی‌دانند، ابتدا نزد دستیارانش بفرستد، زیرا دیگر صبر کافی برای آموزش الفبای این علم به آنها را ندارد. هنگامی که از او خواسته شد در طول جنگ سه سخنرانی برای ساکنان کوسناخت [سوئیس] (که چیزی از روانشناسی او نمی‌دانستند) ارائه دهد، او به من گفت که آماده‌سازی آنها برایش دشوارتر از تمام سخنرانی‌های دیگرش بود. با این حال، هنگامی که از رویای خود متوجه شد که "جمعیت زیادی" وجود دارند که می‌توانند روانشناسی او را درک کنند، هرگز تردید نکرد، بلکه با زحمت بی‌پایان سعی کرد اساسی‌ترین نکات آن را تا حد امکان ساده توضیح دهد.

تجربه هشتادمین سالگرد تولد او و نامه‌های فراوانی که از افراد ساده‌ای که کتاب‌های او را خوانده بودند یا او را در تلویزیون دیده و شنیده بودند، دریافت کرد، باید به او کمک کرده باشد، زیرا او کاملاً متقاعد شده بود که چنین افرادی هستند که می‌توانند روانشناسی او را ادامه دهند. در هر صورت، شکی نیست که او ماه‌های آخر عمر خود را صرف تلاش بی‌وقفه برای انجام این کار کرد. شاید به همین دلیل بود که پس از اوننس [مکانی در غرب سوئیس] به‌طور غیرمنتظره‌ای به او زندگی دوباره بخشیده شد. در هر صورت، اگر او در آن زمان، حدود نه ماه زودتر، می‌مرد، این مقاله پایانی هرگز نوشته نمی‌شد.

نگرانی عمیق یونگ در مورد آینده بشریت در سراسر مقاله مشهود است. او دائماً به خطری که ما در نابودی خودمان داریم و به ناتوانی تلاش‌های #آگاهانه ما برای جلوگیری از این فاجعه اشاره می‌کرد. در واقع، این مقاله را می‌توان آخرین درخواست او از انسان برای درک واقعیت #ناخودآگاه و بالاتر از همه جدی گرفتن #روح خود دانست، زیرا یونگ این را تنها امید خود می‌دانست. از آنجایی که کتاب انسان و نمادهایش تیراژ بسیار بالایی داشته و به چندین زبان ترجمه شده است، این مقاله مطمئناً توسط مخاطبان بسیار گسترده‌تری نسبت به هر چیز دیگری که او در پنج سال آخر عمر خود نوشته بود، خوانده شده است. در واقع، می‌توانیم امیدوار باشیم که به دست مردمی رسیده باشد که یونگ بیشترین امید را به آنها داشت: مردمی که کتاب‌های او را می‌خوانند و اجازه می‌دهند آنها زندگی‌شان را به‌طور خاموش تغییر دهند.»

¹ انسان و نمادهایش، صفحه ۱۰.




ترجمه: محمد کهربی

- باربارا هانا، تحلیلگر یونگی
یونگ: زندگی و کار او، صفحات ۳۴۴-



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

31 Dec, 20:39


‍ اجازه می‌خواهم با صراحت با شما سخن بگویم. دوسوگرایی احساسم نسبت به شما را انکار نمی‌کنم، اما مایلم با صداقت و بی‌تعارفی به این وضعیت بنگرم. اگر به گفته‌ی من شک دارید، خودتان متضرر می‌شوید. با این وجود، باید بگویم که این شیوه‌ی شما که با شاگردان خود همچون بیمارانتان رفتار می‌کنید، نادرست است. بدین طریق، یا فرزندانی مطیع و یا جوانانی گستاخ (مانند آدلر، اشتکل و تمام آن گروه وقیح که اکنون در وین جولان می‌دهند) تربیت می‌کنید. من آنقدر عینی هستم که بتوانم نیرنگ کوچک شما را ببینم. 1 شما دائماً در حال تجسس و یافتن رفتارهای نشانه‌ای در اطرافیانتان هستید و بدین ترتیب همگان را به سطح پسران و دخترانی شرمسار که به خطاهای خود معترف‌اند، تنزل می‌دهید. در این میان، شما همچون "پدری" بر فراز نشسته‌اید و از این موقعیت لذت می‌برید. هیچ‌کس به دلیل چاپلوسی، جرأت نمی‌کند از شما، که همچون پیامبری هستید، بپرسد که در برابر بیماری که تمایل به تحلیل تحلیلگر خود به جای خودش دارد، چه می‌گویید. مطمئناً از او می‌پرسید: "چه کسی دچار روان‌نژندی است؟"

می‌بینید، استاد عزیزم، تا زمانی که شما این حرف‌ها را می‌زنید، من به رفتارهای نشانه‌ای خودم اهمیتی نمی‌دهم. آنها در مقایسه با آن عیب بزرگ که در برادر فروید من وجود دارد، ناچیز هستند. من به هیچ وجه روان‌نژند نیستم - بزنم به تخته! من با رعایت تمام قوانین و با فروتنی کامل تحت تحلیل قرار گرفته‌ام و از آن بسیار سود برده‌ام. شما البته می‌دانید که یک بیمار با خود-تحلیلی تا کجا پیش می‌رود: از روان‌نژندی خود خارج نمی‌شود - درست مثل شما. اگر شما بتوانید خود را به طور کامل از عقده‌هایتان رها کنید و دست از نقش پدری برای شاگردانتان بردارید و به جای اینکه مدام نقاط ضعف آنها را هدف قرار دهید، برای تنوع نگاهی به نقاط ضعف خودتان بیندازید، آنگاه من راه خود را اصلاح می‌کنم و به یکباره دودلی در مورد شما را از بین می‌برم. آیا شما آنقدر روان‌نژندها را دوست دارید که همیشه با خودتان یکی باشید؟ اما شاید از روان‌نژندها متنفر باشید. در این صورت، چگونه می‌توانید انتظار داشته باشید که تلاش شما برای درمان بیماران با ملایمت و محبت، با احساسات تا حدودی متناقض همراه نباشد؟ آدلر و اشتکل فریب نیرنگ‌های شما را خوردند 2 و با گستاخی کودکانه واکنش نشان دادند. من همچنان در ملا عام از شما حمایت خواهم کرد و در عین حال دیدگاه‌های خودم را حفظ می‌کنم، اما در خلوت در نامه‌هایم به شما خواهم گفت که واقعاً در مورد شما چه فکر می‌کنم. من این روش را تنها روش شرافتمندانه می‌دانم.

بدون شک از این نشان عجیب دوستی خشمگین خواهید شد، اما در عین حال ممکن است برای شما مفید باشد.

با احترام،

ارادتمند شما،

یونگ


1 دست‌نویس: Truc (فرانسوی).

2 همانند شماره 1.


ترجمه: محمد مهدی کهربی
~نامه 338J، از C.G. یونگ به زیگموند فروید، 18 دسامبر 1912، نامه‌های فروید/یونگ، نسخه خلاصه شده توسط آلن مک گلاشان، صفحات 292-293



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

31 Dec, 10:02


‍ هنگامی که از من می‌پرسید که آیا مؤمن هستم، باید پاسخ دهم «نه». من به تجربه‌ی درونیِ خود وفادار هستم و به معنای پولسیِ آن، ایمان دارم. اما به تفسیرِ ذهنیِ خود که با توجه به همنوعانِ انسانی‌ام بسیار ناپسند به نظر می‌رسد، معتقد نیستم. من از این باور که من یا هر کسِ دیگری می‌تواند صاحبِ حقیقتِ مطلق باشد، «بیزارم». همانطور که گفتم، من این ناپسندیدگی را یک اشتباهِ روان‌شناختی، یک خودبزرگ‌بینیِ پنهان می‌دانم.

اگر تجربیاتِ درونی دارید، همواره در معرضِ این خطر هستید که با آنها یکی شوید و بپندارید که موردِ لطفِ ویژه‌ای قرار گرفته‌اید یا گونه‌ای خاص از انسان هستید که یک حسِ اضافی نسبت به دیگران دارید. من به خوبی می‌دانم که برای مردم چقدر دشوار است که از تجربیاتِ خود به اندازه‌ی کافی فاصله بگیرند تا تفاوتِ میانِ تجربه‌ی اصیل و آنچه از آن ساخته‌اند را ببینند.

زیرا اگر به تجربیاتِ خود چنانکه هست وفادار بمانند، به نتایجِ بسیار مهمی خواهند رسید که می‌تواند تفسیرِ آنها را به شدت متزلزل کند. بدیهی است که آنها می‌خواهند از این پیامدها اجتناب کنند و بنابراین روانشناسیِ انتقادیِ من مانند خاری در چشمِ آنهاست.

من همچنین می‌توانم تأیید کنم که تمامِ بیانیه‌های ایمانی را که برای مثال بوبر در ذهن دارد، به عنوانِ موضوعِ تحقیقِ روان‌شناختی در نظر می‌گیرم، زیرا آنها گفته‌هایِ ذهنیِ انسان در موردِ تجربیاتِ واقعی هستند که ماهیتِ حقیقیِ آنها به هیچ وجه توسطِ انسان قابلِ درک نیست.

این تجربیات حاویِ یک رازِ واقعی هستند، اما گفته‌هایِ بیان شده در موردِ آنها اینگونه نیستند. بنابراین برای برادر کلاوس یک رازِ واقعی باقی ماند که آن چهره‌ی ترسناکِ خدا واقعاً به چه معنا بود.



ترجمه: محمد کهربی
کارل گوستاو یونگ، نامه به برنهارد لانگ، ژوئن ۱۹۵۷، نامه‌های کارل گوستاو یونگ، جلد ۲ (۱۹۵۱-۱۹۶۱)، ص ۳۷۸



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

29 Dec, 15:36


یونگ: «از آنجا که چیزهای بی‌شماری خارج از محدوده درک انسان وجود دارد، ما دائماً از اصطلاحات #نمادین برای نمایش مفاهیمی استفاده می‌کنیم که نمی‌توانیم آنها را تعریف یا به‌طور کامل درک کنیم. این یکی از دلایلی است که همه ادیان از زبان یا تصاویر نمادین استفاده می‌کنند. اما این استفاده #آگاهانه از نمادها تنها یک جنبه از یک واقعیت روانی بسیار مهم است: انسان همچنین به‌طور #ناخودآگاه و خودبه‌خودی، در قالب #رویا، نماد تولید می‌کند.

درک این نکته آسان نیست. اما اگر بخواهیم درباره نحوه عملکرد ذهن انسان بیشتر بدانیم، باید این نکته را درک کنیم. انسان، همانطور که اگر لحظه‌ای تأمل کنیم متوجه می‌شویم، هرگز چیزی را به‌طور کامل درک نمی‌کند یا چیزی را به‌طور کامل نمی‌فهمد. او می‌تواند ببیند، بشنود، لمس کند و بچشد. اما اینکه چقدر می‌بیند، چقدر خوب می‌شنود، لمس او چه چیزی به او می‌گوید و چه چیزی را می‌چشد، به تعداد و کیفیت حواس او بستگی دارد. اینها ادراک او از دنیای اطرافش را محدود می‌کنند. او با استفاده از ابزارهای علمی می‌تواند تا حدی کمبودهای حواس خود را جبران کند. به‌عنوان مثال، او می‌تواند برد بینایی خود را با دوربین دوچشمی یا شنوایی خود را با تقویت الکتریکی افزایش دهد. اما پیچیده‌ترین دستگاه‌ها نمی‌توانند بیش از این کار کنند که اجسام دور یا کوچک را در محدوده دید او قرار دهند یا صداهای ضعیف را قابل شنیدن‌تر کنند. مهم نیست از چه ابزارهایی استفاده می‌کند، در نقطه‌ای به لبه قطعیت می‌رسد که #دانش آگاهانه نمی‌تواند از آن عبور کند.

علاوه بر این، جنبه‌های #ناخودآگاه درک ما از واقعیت وجود دارد. اولین مورد این واقعیت است که حتی زمانی که حواس ما به پدیده‌های واقعی، مناظر و صداها واکنش نشان می‌دهند، آنها به‌نوعی از قلمرو واقعیت به ذهن ترجمه می‌شوند. در درون ذهن، آنها به رویدادهای روانی تبدیل می‌شوند که ماهیت نهایی آنها غیرقابل شناخت است (زیرا روان نمی‌تواند جوهر روانی خود را بشناسد). بنابراین هر تجربه‌ای حاوی تعداد نامحدودی از عوامل ناشناخته است، به‌جز این واقعیت که هر شیء ملموس همیشه از جهاتی ناشناخته است، زیرا ما نمی‌توانیم ماهیت نهایی خود ماده را بشناسیم.»




ترجمه: محمد کهربی
- کارل گوستاو یونگ
"نزدیک شدن به ناخودآگاه"، انسان و نمادهایش، صفحات ۲۱-



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |۲۳

جنرالیست - محمد کهربی

28 Dec, 19:23


یونگ: "مذهب راستین بهترین درمان برای تمام رنج‌های روحی است. افسوس که امروزه القای هرگونه تصوری از مذهب راستین در مردم بسیار دشوار است. دریافته‌ام که اصطلاحات دینی، آنان را بیش از پیش می‌ترساند، از این رو همواره ناگزیرم تا ورای هرگونه سنت، از مسیر علم و تجربه بیمارانم را به سوی تصدیق حقایق معنوی هدایت کنم.

شما بر این باورید که اصلاحات دینی بسیاری از این حقایق را تضعیف کرده است، اما باید اضافه کنم که علم مدرن آنها را به مراتب بیشتر زیر و رو کرده است، آنچنان که در روان افراد تحصیل‌کرده امروزی تنها یک خلأ عظیم باقی مانده است.

این امر مرا بر آن داشته تا روانشناسی‌ای بنا کنم که دریچه‌ای دوباره به سوی تجربه‌های روحی بگشاید. کلیسای کاتولیک باید آنچه از دینداری اصیل گذشته برجای مانده را پاس بدارد؛ من در مقابل، مأموریت دارم تا در جهانی که همه چیز ناب از میان رفته، نقش پیشگامی را ایفا کنم."


ترجمه: محمد کهربی
~ سی. جی. یونگ، نامه به کشیش یوزف شاتاور، 20 فوریه 1933، نامه‌های سی. جی. یونگ، جلد 1: 1906-1950، ص. 118





🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

28 Dec, 19:04


"فردریش هایک آشکارا عبارت "عدالت اجتماعی" را به عنوان نمونه‌ای فریبنده از زبان جدید مردود شمرد که برای پیشبرد بی‌عدالتی در مقیاسی بزرگ، به نام عدالت به کار گرفته می‌شود."

— راجر اسکروتن
ترجمه: محمد کهربی




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

28 Dec, 18:44


"غالب مردم از درک فردیِ ذهن دیگری کاملاً عاجزند. این حقیقتاً هنری بی‌بدیل و نادر است و به راستی، ما را چندان به پیش نمی‌برد. حتی کسی که گمان می‌کنیم او را به بهترین وجه می‌شناسیم و خود نیز به ما اطمینان می‌دهد که او را سرتاپا درک کرده‌ایم، در ژرفای وجودش برای ما بیگانه است. او متفاوت است. نهایت کاری که از دستمان برمی‌آید و بهترین کار، این است که دست‌کم اندکی از این تفاوت او آگاه باشیم، به آن احترام بگذاریم و از حماقت نابخشودنیِ تلاش برای تفسیر آن بپرهیزیم."



ترجمه: محمد کهربی
~ سی. جی. یونگ، "فن تمایزگذاری میان نفس و چهره‌های ناخودآگاه"، دو رساله در باب روان‌شناسی تحلیلی، CW 7، § 363





🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

26 Dec, 19:09


‍ یونگ مقاله خود، "نزدیک شدن به ناخودآگاه"، را که برای کتاب "انسان و نمادهایش" نگاشته بود، به سبکی متفاوت از دیگر آثارش به رشته تحریر درآورد. انگیزه نوشتن این مقاله نه از الهامات درونی، بلکه از رویایی صادقه نشأت می‌گرفت. او در رویا دیده بود که به جای گفتگو با پزشکان و روانپزشکان برجسته در خلوت مطالعه‌اش، در مکانی عمومی برای جمعیتی مشتاق سخنرانی می‌کند و آنان با اشتیاق و درک کامل به سخنانش گوش فرا می‌دهند...¹

یونگ همواره از تبیین روانشناسی خویش برای مخاطبان ناآشنا ابا داشت و این کار را دشوار و طاقت‌فرسا می‌دانست. به یاد دارم هنگامی که برای نخستین بار به زوریخ آمدم، او شرح داد که به دلیل کمبود حوصله برای آموزش مفاهیم اولیه، این دسته از افراد را به دستیارانش ارجاع می‌دهد.

حتی وقتی از او خواسته شد تا در دوران جنگ برای ساکنان کوسناخت (که هیچ آشنایی با روانشناسی او نداشتند) سه سخنرانی ارائه دهد، آماده‌سازی این سخنرانی‌ها برایش از مجموع دیگر سخنرانی‌هایش دشوارتر بود. اما پس از آن رویا و دریافت اینکه "جمعیت کثیری" توان درک روانشناسی او را دارند، با اشتیاق و تلاش بی‌وقفه به تبیین مفاهیم بنیادین آن به زبانی ساده همت گماشت.

تجربه هشتادمین سالگرد تولدش و نامه‌های بیشماری که از مردم عادی (که کتاب‌هایش را خوانده یا او را در تلویزیون دیده بودند) دریافت کرد، در تقویت این باور مؤثر بود که این دسته از مردم توان ادامه دادن به روانشناسی او را دارند. او ماه‌های پایانی عمرش را وقف تحقق این هدف کرد. شاید همین امر سبب شد که پس از اوننس، به طور غیرمنتظره‌ای عمری دوباره یابد. اگر او نه ماه زودتر در اوننس درمی‌گذشت، این آخرین مقاله هرگز نوشته نمی‌شد.

نگرانی عمیق یونگ در مورد آینده بشریت در جای جای این مقاله هویداست. او بارها به خطر نابودی و ناتوانی تلاش‌های آگاهانه ما برای جلوگیری از این فاجعه اشاره کرده است. در واقع، این مقاله را می‌توان آخرین هشدار او به انسان برای درک واقعیت ناخودآگاه و مهم‌تر از همه، جدی گرفتن روح خویش دانست. یونگ این را تنها امید نجات بشریت می‌دانست.

از آنجایی که کتاب "انسان و نمادهایش" با استقبال گسترده‌ای مواجه شد و به زبان‌های مختلف ترجمه گردید، این مقاله توسط مخاطبان بسیار بیشتری نسبت به دیگر آثار پنج سال آخر عمرش خوانده شده است. به راستی می‌توان امیدوار بود که این مقاله به دست همان کسانی رسیده باشد که یونگ بیشترین امید را به آنان داشت: همان کسانی که کتاب‌هایش را می‌خوانند و اجازه می‌دهند تا این کتاب‌ها زندگی‌شان را به طور نامحسوس دگرگون کنند.

¹ انسان و نمادهایش، صفحه ۱۰.


ترجمه: محمد کهربی
~باربارا هانا، تحلیلگر یونگی، یونگ: زندگی و آثار او، صفحات 344-345

🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

26 Dec, 15:34


یونگ: «مردم نمی‌دانند که وقتی آنچه را که زندگی به آنها ارائه می‌دهد، نمی‌پذیرند، چه مقدار ریسک می‌کنند، سوالات و وظایفی که زندگی برایشان تعیین می‌کند. وقتی تصمیم می‌گیرند خود را از درد و رنجی که مدیون طبیعتشان هستند، در امان نگه دارند. با این کار، از پرداخت بدهی‌های زندگی خودداری می‌کنند و به همین دلیل، زندگی اغلب آنها را گمراه می‌کند.

اگر #سرنوشت خود را نپذیریم، نوع متفاوتی از رنج جای آن را می‌گیرد: یک #روان‌نژندی ایجاد می‌شود و من معتقدم که زندگی‌ای که باید زندگی کنیم به بدی روان‌نژندی نیست. اگر قرار است رنج بکشم، پس بگذارید از واقعیت من باشد. روان‌نژندی نفرین بسیار بزرگتری است! به‌طور کلی، روان‌نژندی جایگزینی برای فرار، تمایل ناخودآگاه به فریب دادن زندگی، برای اجتناب از چیزی است.

هیچ‌کس نمی‌تواند بیش از آنچه واقعاً هست زندگی کند. و همه ما از اضداد و گرایش‌های متضاد تشکیل شده‌ایم. پس از تفکر زیاد، به این نتیجه رسیده‌ام که بهتر است آنچه را که واقعاً هستیم زندگی کنیم و مشکلاتی را که در نتیجه آن ایجاد می‌شود بپذیریم - زیرا اجتناب بسیار بدتر است.

امروز می‌توانم بگویم: من به خودم وفادار بوده‌ام، به بهترین وجه دانش و وجدانم هر کاری از دستم بر می‌آمد انجام داده‌ام. اینکه درست بوده یا نه، نمی‌توانم بگویم.

رنج در هر صورت اجتناب‌ناپذیر بود. اما من می‌خواهم برای چیزهایی که واقعاً به من تعلق دارند رنج بکشم. یک عامل تعیین‌کننده برای من در انتخاب این مسیر این آگاهی بود که اگر به هدف و چالش‌های زندگی‌ام به‌طور کامل پاسخ ندهم، فرزندانم آنها را به ارث می‌برند، که علاوه بر مشکلات خودشان، باید بار زندگی نزیسته من را نیز به دوش بکشند.

من از باری که والدینم به من تحمیل کردند آگاه هستم. چنین باری را نمی‌توان به‌سادگی از بین برد. خودتان را با میراثی سنگین می‌بینید که باید آن را بپذیرید و مانند حلزونی که خانه‌اش را بر پشت خود حمل می‌کند، با خود حمل کنید. "باهوش" بودن و رفتار معقول برای گذراندن زندگی کافی نیست. ممکن است خود را از برخی مشکلات نجات دهید، اما در این روند خود را از زندگی خود جدا می‌کنید.

من #سرنوشت کسانی را که زندگی خود را زندگی نکرده‌اند دیده‌ام و به سادگی وحشتناک است. افرادی که سرنوشت خود را زندگی می‌کنند و آن را به بهترین وجه دانش و توانایی‌های خود انجام می‌دهند، دلیلی برای پشیمانی ندارند. به نوعی، ولتر حق داشت وقتی گفت که انسان فقط باید از "سورتو س ک ل'اون نا پا فِی" پشیمان باشد. بسیار مهم است که ما به‌عنوان انسان بدهی‌هایی را که بر عهده ماست بپذیریم. در پیری، این چیزهای شگفت‌انگیزی نیست که شاید از دیدن یا تجربه آنها غافل شده‌ایم که پشیمان خواهیم شد، بلکه لحظاتی است که اجازه داده‌ایم زندگی از کنار ما بگذرد.»



ترجمه: محمد کهربی

- کارل گوستاو یونگ
"پذیرش آنچه زندگی به من ارائه می‌دهد"
تأملاتی در زندگی و رویاهای کارل گوستاو یونگ اثر آنیلا جافه، فصل ۱





🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

24 Dec, 15:14


یونگ اولین کسی بود که آئین تحلیل آموزشی را معرفی کرد و تصریح کرد که هر تحلیل‌گر مشتاق باید ابتدا خود تحت تحلیل قرار گیرد. این موضوع به یکی از ویژگی‌های استاندارد در میان انبوه مکاتب روان‌درمانی در قرن بیستم تبدیل شده است. روان‌شناسی تحلیلی نیز مانند روانکاوی، به تدریج حول مؤسسات آموزشی سازماندهی شد. در مقابل، در کنار این مؤسسات، سازمان‌هایی نیز وجود داشتند که ترکیبی از اعضای غیرحرفه‌ای و حرفه‌ای به نام کلوب‌ها را شامل می‌شدند. این کلوب‌ها تا به امروز نیز وجود دارند.⁴ در حالی که شرایط عضویت در این کلوب‌ها متفاوت است، اما به‌طور کلی شامل این الزام است که اعضا باید مقداری تحلیل یونگی را تجربه کرده باشند. با توجه به تحولات تاریخی و اجتماعی که روان‌شناسی تحلیلی پشت سر گذاشته است، این اشتباه است که کلوب‌های امروزی را به هر نحوی با پیشینیان خود مقایسه کنیم. به حاشیه رانده شدن کلوب‌ها عامل مهمی در توسعه حرفه مدرن روان‌شناسی تحلیلی بوده است.

یکی از ویژگی‌های متمایز کار یونگ، تلاش او برای ارائه درک روان‌شناختی از فرآیندهای تحول شخصیت بود که به ادعای او زیربنای اعمال مذهبی، هرمسی، عرفانی و کیمیاگری بود. او این مفاهیم را در زمانی توسعه داد که چنین موضوعاتی توسط رویکرد پوزیتیویستی و رفتارگرایانه غالب در روان‌شناسی به‌طور کامل رد می‌شدند، یا توسط روانکاوی به چیزی جز آسیب‌شناسی روانی تقلیل می‌یافتند. برای بسیاری، توجه غیرتمسخرآمیز او به چنین موضوعاتی برای متهم کردن او به غیب‌گرایی کافی بود، اتهامی که او همواره آن را رد می‌کرد. در دهه پنجاه، هانری النبرگر در مورد منتقدان یونگ خاطرنشان کرد: "مخالفان یونگ او را متهم می‌کنند که نظام‌های قدیمی عرفانی یا تئوسوفی را تحت پوشش روان‌شناسی احیا کرده است."⁵ این اظهارات فقط از دیدگاه منفی بیان نمی‌شدند. بسیاری از طرفداران فلسفه جاویدان، هرمسی‌گری، عرفان، کیمیاگری و جادوگری به سرعت یونگ را به‌عنوان یکی از خود پذیرفتند و از نام او برای اعتبار بخشیدن و مشروعیت بخشیدن به ایده‌های خود استفاده کردند. از این رو حضور گسترده آثار روان‌شناسی یونگی در کتاب‌فروشی‌های غیبی، در میان طلسم‌ها، عودها، کریستال‌ها و موسیقی عصر جدید، قابل مشاهده است. تنها حوزه دانشگاهی که بیشترین تعامل را با آثار یونگ داشته است، مطالعات دینی است. گفته شده است که "هیچ روان‌شناس دینی به اندازه کارل گوستاو یونگ بر محققان معاصر ادیان تطبیقی تأثیر نگذاشته است."⁶

⁴ برای مروری بر برخی از این تحولات، به اندرو ساموئلز، ""یک کلوب یونگ کافی نیست": حرفه‌ای شدن روان‌شناسی تحلیلی ۱۹۱۳–۱۹۵۷ و پیامدهای آن برای امروز" مراجعه کنید. تاریخچه روان‌شناسی تحلیلی که بسیار مورد نیاز است، در حال حاضر توسط توماس کیرش در حال انجام است. در مورد سازمان روانکاوی، به گرهارد ویتنبرگر، "کمیته مخفی" زیگموند فروید: فرآیندهای نهادینه‌سازی در جنبش روانکاوی بین ۱۹۱۲ و ۱۹۲۷، و "روانکاوی شرکت" من مراجعه کنید.

⁵ النبرگر، "روان‌پزشکی سوئیس، (III)" صفحه ۱۵۱. مگر اینکه خلاف آن ذکر شده باشد، تمام ترجمه‌ها متعلق به خود من است.

⁶ مارتین ولف، روان‌شناسی دین: دیدگاه‌های کلاسیک و معاصر، صفحه ۴۱۱. ولف مروری مفید بر پذیرش روان‌شناسی دین یونگ ارائه می‌دهد.



ترجمه: محمد کهربی

- سونو شامدسانیا
"فرقه و انجمن"، داستان‌های فرقه‌ای، صفحات ۳-۴

🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

22 Dec, 14:19


#یونگ: «همانطور که ما تمایل داریم فرض کنیم جهان همانطور که ما آن را می‌بینیم است، ساده‌لوحانه فرض می‌کنیم که مردم همانطور که ما آنها را تصور می‌کنیم هستند. متأسفانه در این مورد اخیر، هیچ آزمایش علمی وجود ندارد که اختلاف بین ادراک و واقعیت را اثبات کند. اگرچه احتمال فریب بزرگ در اینجا بی‌نهایت بیشتر از ادراک ما از جهان فیزیکی است، اما ما همچنان به طور ساده‌لوحانه #روانشناسی خود را به همنوعان خود #فرافکنی می‌کنیم. به این ترتیب هر کس برای خود مجموعه‌ای از روابط کم و بیش خیالی را ایجاد می‌کند که اساساً بر اساس #فرافکنی است. در میان روان‌رنجورها حتی مواردی وجود دارد که فرافکنی‌های فانتزی تنها وسیله ارتباط انسانی را فراهم می‌کند. شخصی که من عمدتاً از طریق فرافکنی‌هایم او را درک می‌کنم، یک ایماگو یا به طور متناوب، حامل ایماگوها یا نمادها است.

تمام محتویات #ناخودآگاه ما دائماً به محیط اطرافمان فرافکنی می‌شود و تنها با تشخیص ویژگی‌های خاص اشیا به عنوان فرافکنی یا ایماگو است که می‌توانیم آنها را از ویژگی‌های واقعی اشیا متمایز کنیم. اما اگر ندانیم که یک ویژگی شیء یک فرافکنی است، نمی‌توانیم کار دیگری انجام دهیم جز اینکه ساده‌لوحانه متقاعد شویم که واقعاً به شیء تعلق دارد. تمام روابط انسانی مملو از این فرافکنی‌هاست. هر کسی که نمی‌تواند این را در زندگی شخصی خود ببیند، کافی است توجهش به روانشناسی مطبوعات در زمان جنگ جلب شود. با کمی اغراق، ما همیشه اشتباهات ناگفته خود را در حریف خود می‌بینیم. نمونه‌های عالی از این را می‌توان در تمام مشاجرات شخصی یافت. مگر اینکه از درجه غیرمعمولی از خودآگاهی برخوردار باشیم، هرگز فرافکنی‌های خود را نخواهیم دید، بلکه همیشه باید تسلیم آنها شویم، زیرا ذهن در حالت طبیعی خود وجود چنین فرافکنی‌هایی را پیش‌فرض می‌گیرد.

این یک چیز طبیعی و مسلم است که محتویات ناخودآگاه فرافکنی شوند. در یک فرد نسبتاً بدوی، این رابطه مشخصه با شیء را ایجاد می‌کند که لوی-برول به طور مناسبی آن را «هویت عرفانی» یا «مشارکت عرفانی» نامیده است.¹² بنابراین هر فرد عادی زمان ما، که فراتر از حد متوسط تاملی نمی‌کند، توسط یک سیستم کامل از فرافکنی‌ها به محیط خود وابسته است. تا زمانی که همه چیز خوب پیش برود، او کاملاً از شخصیت اجباری، یعنی «جادویی» یا «عرفانی» این روابط بی‌خبر است. اما اگر یک اختلال پارانوئید شروع شود، آنگاه این روابط ناخودآگاه به پیوندهای اجباری زیادی تبدیل می‌شوند که به طور معمول با همان ماده ناخودآگاه که محتوای این فرافکنی‌ها را در حالت عادی تشکیل می‌داد، آراسته می‌شوند. تا زمانی که لیبیدو بتواند از این فرافکنی‌ها به عنوان پل‌های مطبوع و راحت به جهان استفاده کند، زندگی را به شیوه‌ای مثبت کاهش می‌دهند.

اما به محض اینکه لیبیدو بخواهد راه دیگری را در پیش بگیرد و برای این منظور شروع به دویدن در امتداد پل‌های فرافکنی قبلی کند، آنها به عنوان بزرگترین موانعی که می‌توان تصور کرد عمل می‌کنند، زیرا آنها به طور موثر از هرگونه جدایی واقعی از شیء قبلی جلوگیری می‌کنند. سپس ما شاهد پدیده مشخصه فردی هستیم که سعی می‌کند تا حد امکان شیء قبلی را بی‌ارزش کند تا لیبیدوی خود را از آن جدا کند. اما از آنجایی که هویت قبلی به دلیل فرافکنی محتویات ذهنی است، جدایی کامل و نهایی تنها زمانی می‌تواند اتفاق بیفتد که ایماگویی که خود را در شیء منعکس می‌کند، همراه با معنایش، به سوژه بازگردانده شود. این بازگرداندن از طریق شناخت آگاهانه محتوای فرافکنی شده، یعنی با اذعان به «#ارزش نمادین» شیء به دست می‌آید.»

¹² چگونه بومیان فکر می‌کنند، ص ۱۲۹. جای تاسف است که لوی-برول این اصطلاح بسیار مناسب را از نسخه‌های بعدی کتاب‌های خود حذف کرد. احتمالاً او تسلیم حملات آن دسته از افراد احمقی شد که تصور می‌کنند «عرفانی» به معنای تصور بی‌معنی خودشان از آن است. [به نسخه اصلی مراجعه کنید، Les Fonctions mentales، ص ۱۴۰. - ویراستاران.]


ترجمه: محمد کهربی
~کارل گوستاو یونگ،
«جنبه‌های کلی روانشناسی رویا»، ساختار و پویایی روان، CW 8، پاراگراف ۵۰۷


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

21 Dec, 13:27


"در پاییز 1917، روان یونگ، جادوگر سیاه "ها" را وادار می‌کند تا مجموعه‌ای از رون‌های مرموز را که برایش فرستاده، بخواند و تفسیر کند. این نوشته‌ها که شامل هشت مجموعه از اشکال رون‌های حک شده هستند، یکی از دشوارترین بخش‌های این اثر برای ترجمه را تشکیل می‌دهند و مقایسه‌های سه‌گانه مداومی را بین رون‌ها، متن آلمانی و ترجمه انگلیسی می‌طلبیدند. در عین حال، می‌توان آنها را رمزی برای پیچیدگی‌های ترجمه کل اثر در نظر گرفت. ها در پاسخ به درخواست روان یونگ، وظیفه ترجمه رون‌ها را بر عهده می‌گیرد و آنها را کلمه به کلمه هجی می‌کند. گویی در یک دوره آموزشی فشرده برای رمزگشایی قرار داریم: او به روان یونگ درباره چگونگی مطابقت هر شکل با خورشید، یا یک سقف، یا یک گذرگاه شیب‌دار، یا حتی احساس فیزیکی فرد هنگام عبور از هر منحنی یا شکاف، راهنمایی می‌دهد. پیشرفت در این مسیر، عناصر را به هم مرتبط می‌کند، اما روایتی در کار نیست. هیچ معنای پنهانی وجود ندارد. دال در درون مدلول و معناشناسی در درون نحو نهفته است، در حالی که راهنما با وجود اشتیاق فراوان برای بیان چیزهای بیشتر، ناتوان است. خیلی قبل از مارشال مک‌لوهان، در اینجا نیز رسانه خود پیام است.

مربیگری صبورانه و هدفمند "ها" از روان یونگ، به جای توجه به معنای نشانه‌ها، به نوعی یوگا بر اساس اشکال رون‌ها شباهت دارد. در میان اینها یک مار، چوب‌هایی با سرهای کوچک و یک خورشید ظاهر می‌شود. نه رون‌های اسکاندیناوی-ژرمنی و نه هیروگلیف‌های مصری در اینجا کاربرد ندارند، بلکه نوع دیگری از زبان در اینجا به کار رفته است. این زبان پیش از این هرگز آموزش داده نشده بود، حتی در طول چهار سال اول آزمایش یونگ. اما اکنون فرامُدال و شبه تصویری است و یونگ آن را رونی می‌نامد.

جملات خود ها دشوار نیستند. دشواری در درک آنچه رخ می‌دهد نهفته است. در سراسر این بخش، اشتیاق ها برای درک معانی نهفته در این رون‌ها توسط بازدیدکنندگان احساس می‌شود. این معانی علاوه بر اینکه در خود نمادها ثبت شده‌اند، در میان گروهی کوچک از جادوگران - شامل خود ها و فیلیمون که "کا" به عنوان #روح ها و #سایه فیلیمون آنها را به هم متصل می‌کند - نیز وجود دارند. درک‌هایی که باید مدیریت کنیم، در قالب دسته‌بندی‌های ترکیبی قرار می‌گیرند: "کا" به عنوان سایه فیلیمون در تعاملاتش با ها، جادوگر سیاه، به طور مستقل عمل می‌کند. اما این امر به درک شخصیت فیلیمون کمک می‌کند. بنابراین ما در حال یادگیری چگونگی تفسیر شخصیت در مقابل یک زمینه روانی خاص هستیم که در این مورد همان شخصیت‌های درونی خود یونگ هستند که به عنوان عوامل واقعی برای او ظاهر می‌شوند - همانطور که الیاس پیش از این به او گفته بود که آنها "واقعی هستند، نه نماد" - و همچنین در یک کیهان که خود را در میان رأس‌های مخروط‌های جهان‌آفرین می‌گستراند، همانگونه که در این نمادها بیان شده است. در حالی که خود یونگ با این مسائل همگام است، اما برداشت‌های او از این نمایش یا برداشت اولیه‌اش از یک تبادل یا مواجهه با یک واقعیت گیج‌کننده، اغلب از توانایی اولیه او برای درک و جذب فراتر می‌رود.

یونگ در نامه‌هایی به تاریخ 13 سپتامبر و 10 اکتبر 1917 به سابینا اشپیلراین درباره اهمیت برخی از هیروگلیف‌ها در رویایی که او برایش فرستاده بود توضیحاتی می‌دهد و می‌گوید: "ما در مواجهه با هیروگلیف‌های شما با انگرام‌های فیلوژنتیک با ماهیت نمادین تاریخی سروکار داریم." او با اشاره به تحقیر کتاب "دگرگونی‌ها و نمادهای لیبیدو" توسط فرویدی‌ها، خود را "چسبیده به رون‌هایش" توصیف می‌کند و می‌گوید آنها را به کسانی که آنها را نمی‌فهمند تحویل نمی‌دهد.

در مواجهه با اعتراضات فرویدی‌ها به دیدگاه یونگ درباره این نمادهای میانجی، او به بهایی که برای چنین برداشتی پرداخته می‌شود اشاره می‌کند: این زخمی است که "خود فرد به خود وارد کرده" (یا عمیقاً آن را پذیرفته است). تامل ما درباره ترجمه در کتاب‌های سیاه به این خود قربانی می‌رسد، جایی که قصد حمل فداکارانه رنج خود به وظیفه و راز تبدیل می‌شود."


ترجمه: محمد کهربی
- مارتین لیپشر، جان پک و سونو شمیدسانی، "ترجمه رون‌های یونگ"، کتاب‌های سیاه سی. جی. یونگ، جلد 1


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

19 Dec, 17:41


‍ «لوکی یا هفائستوس با موهای قرمز شعله‌ور، معبدی را در دست دارد.» (کارل گوستاو یونگ، مجموعه آثار ۹i، بند ۶۸۲)

"کارل یونگ این مجسمه لوکی/هفائستوس را حدود سال ۱۹۲۰ ساخت. در اساطیر ژرمنی، لوکی یک شخصیت فریبکار با نقش دوگانه به عنوان یک قهرمان فرهنگی و فریبنده است. او همچنین مظهر نیروی غیرقابل پیش‌بینی طبیعت است و پایان جهان را رقم می‌زند. در سنت عامیانه، او با عنصر آتش مرتبط است. در اساطیر یونانی، هفائستوس خدای آتش و آهنگری است. او به عنوان قهرمان فرهنگی، فریبکار و جادوگر بزرگ مورد احترام است.

در خیال‌پردازی ۷ اکتبر ۱۹۱۷ که یونگ در کتاب سیاه ۷ (صفحه ۲) یادداشت کرد، با شخصیتی به نام «ها» مواجه شد. ها به عنوان یک جادوگر سیاه توصیف می‌شود که راز رونزها را می‌داند. در ۱۰ فوریه ۱۹۱۸، شخصیتی به نام «کا» در یک خیال‌پردازی خود را به عنوان روی دیگر ها معرفی می‌کند (کتاب سیاه ۷، صفحات ۳۸-۳۹). راز او جوهره همه جادوها، عشق است. بدن او از آهن سیاه و چشمانش از طلای ناب است. کا اعلام می‌کند که معبدی را به عنوان زندان و مقبره خدایان ساخته است. معبد به عنوان زندان و مقبره نشان می‌دهد که دگرگونی تصاویر خدا - از نظر روان‌شناختی بالاترین ارزش‌های فردی و جمعی - در دست یک خدای تاریک، در ناخودآگاه اتفاق می‌افتد.

شخصیت کا که راز او عشق است، همچنین یادآور اروس است که یونگ در پایان زندگی خود او را به عنوان «کیهان‌زا، خالق و پدر-مادر همه آگاهی‌های برتر» توصیف کرد (خاطرات ۲۰۱۹، صفحه ۴۱۳).

مجسمه چوبی لوکی/هفائستوس منعکس کننده نیاز یونگ به بیان روح خلاق است که زندگی او را تعیین کرد، بارها و بارها او را با مشکلات بزرگی روبرو کرد، اما در عین حال پشت خلاقیت و فداکاری خارق‌العاده او ایستاد. کار تجسم گامی به سوی عینیت بخشیدن به تجربیات درونی است. یونگ در خاطرات خود (صفحه ۲۲۴) اشاره کرد که «زیباشناسی» به تنهایی برای درک تجربیات درونی او کافی نیست و بنابراین احساس کرد که برای توسعه یک درک علمی ترغیب شده است. با این وجود، آثار بصری، که البته شامل کتاب سرخ نیز می‌شود، مهم بودند. با آنها «تحقق تعهد اخلاقی نسبت به تصاویر» حاصل شد (همان). زندگی یونگ و کار علمی او گواه تعهد بزرگ او به انجام این تعهد است."


ترجمه: محمد کهربی
~دنیز رودین، دستیار مدیر موزه

از نمایشگاه ویژه فعلی «کارل گوستاو یونگ - سفر به ناخودآگاه» در خانه کارل گوستاو یونگ در کوسناخت، سوئیس




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

18 Dec, 12:45


منتشر شد:

وقتی بدن سخن می‌گوید: کهن‌الگوها در بدن

مجموعه روانشناسی - ۹
روانشناسی تحلیلی - ۹

نوشتۀ مارا سیدلی
ترجمۀ محمدمهدی کهربی، زهرا جوانی

۱۷۲ صفحه
۲۱۰ هزار تومان



کتاب «وقتی بدن سخن میگوید مفاهیم و نظریه های یونگی را در مورد رشد نوزاد به کار میگیرد تا نشان دهد که چگونه تصاویر کهن الگویی شکل گرفته در اوایل زندگی میتوانند تأثیر دائمی بر روانشناسی فرد داشته باشند. این کتاب با بهره گیری از مشاهدات بالینی غنی ما را سیدولی»، نشان میدهد که چگونه اختلالات روان تنی در مراحل اولیه زندگی از طریق عواطف کنترل نشده سرچشمه میگیرند این اثر مفاهیم یونگ در مورد «خویشتن» و «کهن الگوها را به مفاهیم خویشتن اولیه که توسط فوردهام مفهوم سازی شده است پیوند میدهد و همچنین کار روانکاوان دیگری مانند بیون و کلاین را در بر می گیرد.


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

13 Nov, 08:51


سینما بیرون از سینما
پخش و تحلیل روانشناختی

فیلم: ربات وحشی

ساعت شروع برنامه: ۰۰ : ۱۴

هزینه: ۳۵۰ هزار تومان

ظرفیت:  ۲۵ نفر

پنجشنبه  / ۲۴ آبان

خلاصه داستان : در انیمیشن ربات وحشی پس از غرق شدن یک کشتی، ربات باهوشی به نام راز در جزیره ای خالی از سکنه سرگردان می شود. او برای زنده ماندن در این محیط طاقت فرسا، با حیوانات جزیره دوست می شود و از بچه غاز یتیمی مراقبت می کند.

💢
تسهیلگر:
محمد مهدی کهربی


🛑 ثبت نام از طریق وبسایت روان تحلیل:

www.ravantahlil.com



آدرس: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از میرداماد، روبرو ایستگاه مترو شریعتی، برج مینا، طبقه 3، واحد 2

📍@ravantahlil  | گروه آموزشی روان تحلیل 📚

جنرالیست - محمد کهربی

09 Nov, 17:51


چون یادی شد از علی رضا فتحی پور عزیز، سال‌ها پیش سال ۹۲، این اجرا رو، در روان تحلیل انجام داد.

علی دوست جانی من بودش، آنچنان رنج فقدان بزرگ زندگی من شدش، که هضم نمی‌شه. هنوز داغ رفتنش.

- محمد کهربی


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

30 Oct, 10:57


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

30 Oct, 10:15



اگر مستقیماً به بیان هیجاناتت بپردازی بدون اینکه باهاشون بنشینی، فرصت بزرگی رو از دست میدی تا ظرفیت سیستم عصبی‌ت رو برای نگهداری انرژی در خودش گسترش بدی. بیان احساسات این روزها موضوع داغی شده. اجازه دادن به بچه‌ها و خودمون برای بیان احساساتمون در تضاد بزرگی با برخی از نسل‌های قدیمی‌تره.

با این حال، اگه از احساس کردن هیجانات ناخوشایند صرف‌نظر کنیم و در تجربه کردن این هیجانات بهتر نشیم، بیانشون انفجاری‌تر خواهد بود. قبل از اینکه بلرزید، گریه کنید، یا داد بزنید، سعی کنید بررسی کنید چه حس‌هایی در این لحظه در بدنتون وجود داره و به نفس کشیدنتون ادامه بدید.

همزمان با تجربه احساس، انرژی و حس‌های بدنتون، نفس بکشید. کمی بیشتر باهاش بنشینید، کمی بیشتر حسش کنید و اون رو به عنوان بخشی از شیوه‌ی جهت گیریتون در این تجربه انسانی ادغام کنید.


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

28 Oct, 07:00


بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

سعدی


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

15 Oct, 11:07


دوره روانشناسی تحلیلی یونگ
قسمت اول: کلیدواژه‌های روانشناسی تحلیلی یونگ

حضوری و آنلاین
شروع : پنجشنبه‌ها از 26 مهر
تعداد جلسات : 8 (قسمت اول)
ساعت : 10 الی 13
مدرس: محمد کهربی


هزینه شرکت در کارگاه به صورت حضوری: ۴ میلیون تومان

هزینه شرکت در کارگاه به صورت آنلاین: ۳.۵ میلیون تومان

ثبت نام از طریق وب سایت روان تحلیل:

لینک ثبت نام

در صورت نیاز به اطلاعات بیشتر لطفا شماره های زیر تماس بگیرید:
09121795739

@BardiaBeh

جنرالیست - محمد کهربی

15 Oct, 11:07


سیلابس‌های قسمت اول دروه : کلیدواژه‌های روانکاوی یونگ

1. تاریخچه شخصی یونگ
خانواده و اجتماعی که یونگ در آن میزیست / سیری کوتاه در زندگی یونگ / شخصیت و زندگی خصوصی یونگ / دوران کودکی / تحصیلات / یونگ و فروید / بحران میان سالی / بازی خلاقانه / کشف کهن الگوها / ماندالا / برج بولینگن / حلقه مطالعاتی ایرانوس
2. آثار یونگ
کتاب قرمز / انسان و سمبل‌هایش / پاسخ به ایوب / تعبیر رویا / راز پیوند / روانشناسی و کیمیاگری / سمینار چنین گفت زرتشت نیچه / روح و زندگی / چهار صورت مثالی / آیون / راز پیوند
3. کشف روان
ساختار روان / ضمیر ناخودآگاه فردی و جمعی / ایگو / پرسونا / عقده / سایه / آرکتایپ / آنیما / آنیموس/ سلف
4. سفر روان
مراحل کهن الگویی تکوین / فرآیند فردیت / نوع و جنسیت / مناسک عبور / بحران میان سالی / کهن سالی / تخیل فعال / سنخ های روانی
5. رویاها و سمبل
چرا رویا میبینیم / اهمیت رویا / منشا رویا / رویاهای یونگ / تجزیه و تحلیل رویا
6. خصوصیات روانی و ارتباط
روانشناسی ضمیر ناخودآگاه / برونگرایی و درونگرایی / عملکرد چهارگانه / هشت نوع شخصیت روانی / عوامل تعیین کننده خصوصیات روانی / کارکرد احساس، شهود، تفکر و حس / تیپ های روانشناختی و مسیر رشد
7. علوم ماورایی و متافیزیک
عرفان گرایی / یی چینگ / کیمیاگری / موضوع شر / داستان ایوب / سفر بسوی خود، هندوئیسم، بودیسم، مسیحیت

جنرالیست - محمد کهربی

15 Oct, 10:58


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

15 Oct, 10:56


‍ ‌
وقتی مشغول هستیم، آیا واقعاً به حرف فرزندانمان گوش می‌دهیم؟ احتمالاً نه، زیرا اغلب در افکار خودمان غرقیم، در فهرست کارهایمان گم شده‌ایم و این زمانی است که توانایی ما برای گوش دادنِ واقعی کنار گذاشته می‌شود و خودمان را در حالی می‌یابیم که فقط نیمی از وجودمان به آنچه کودکمان می‌خواهد بگوید، توجه می‌کنیم.

وقتی این اتفاق می‌افتد، فرزندمان احساس نمی‌کند که حتی شانسی برای شنیده شدن داشته است.

بیشتر اوقات، ما فقط می‌خواهیم فرزندمان به آنچه ما می‌خواهیم انجام دهد گوش دهد - ما یک پاسخ سریع می‌خواهیم زیرا افکارمان آنقدر پر از کارهایی است که باید انجام دهیم که وقتی نوبت به گوش دادن واقعی به آنها می‌رسد، کم می‌آوریم و این منجر به رفتار منفی آنها می‌شود.

پس چطور می‌توانیم از فرزندمان انتظار داشته باشیم که واقعاً به ما گوش دهد، وقتی الگویی که به آنها می‌دهیم برعکس این است؟

والدین بودن خیلی سخت است، اما وقتی ذهن‌آگاهی را به یک تمرین روزانه تبدیل می‌کنیم، گام‌های کوچکی به سوی تغییر برمی‌داریم.

گوش دادن مستلزم تلاش آگاهانه است، به‌ویژه زمانی که به معنای ذهن‌آگاهی باشد، زیرا در "فضایی" که هنگام گوش دادن واقعی ایجاد می‌کنیم، فرزندمان را به عنوان عضوی ارزشمند از خانواده تأیید می‌کنیم. ما حق فرزندمان را برای شنیده شدن به جای احساس نادیده گرفته شدن، تأیید می‌کنیم. ما تأیید می‌کنیم که آنها مهم هستند.

وقتی واقعاً به حرف فرزندمان گوش می‌دهیم، در واقع تمرکز را از نیاز خودمان به دفاع از عقیده‌مان یا افکارمان درباره آنچه باید اتفاق بیفتد یا آنچه می‌خواهیم فرزندمان انجام دهد، دور می‌کنیم. در عوض، فضایی محبت‌آمیز ایجاد می‌کنیم که در آن تمرکز صرفاً بر گوش دادن و حضور داشتن است.

از این گذشته، آنچه آنها واقعاً می‌خواهند حضور ما و شنیده شدن است!

شنیده شدن، ارتباط است. شنیده شدن، اعتماد ایجاد می‌کند. شنیده شدن، شفقت را افزایش می‌دهد. شنیده شدن، تعارض را کاهش می‌دهد. شنیده شدن، سوءتفاهم‌ها را کم می‌کند. شنیده شدن، روابط را عمیق‌تر می‌کند.

شما چه زمانی برای گوش دادن به فرزندتان وقت می‌گذارید؟


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

11 Oct, 11:57


"شما اینجا نیستید فقط برای پر کردن فضا یا یک شخصیت پس‌زمینه در فیلم شخص دیگری باشید. در نظر بگیرید: اگر شما وجود نداشتید، هیچ چیز یکسان نمی‌شد. هر جایی که تا به حال بوده‌اید و هر کسی که با او صحبت کرده‌اید، بدون شما متفاوت می‌شد.

همه ما به هم متصل هستیم و همه ما تحت تأثیر تصمیمات و حتی وجود افرادی که اطراف ما هستند قرار می‌گیریم."

— دیوید نیون



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

11 Oct, 11:56


ایده‌های کارل یونگ اغلب حول محور رشد، تحول و جستجوی درک عمیق‌تر از خود می‌چرخید، که با عبارت "برای آنکه بهترها بیایند، باید از خوبی‌های فعلی گذشت" هم‌خوانی دارد. در روانشناسی یونگی، این مفهوم به ایده فردیت مربوط می‌شود - فرایندی که طی آن فرد خود واقعی خود را می‌شود و عناصر آگاهانه و ناخودآگاه روان خود را ادغام می‌کند.

### تفسیر یونگی

1. فرایند فردیت: مفهوم فردیت یونگ شامل حرکت فراتر از جنبه‌های "خوب" شخصیت (ماسک اجتماعی یا هویت اجتماعی که ما به جهان ارائه می‌دهیم) برای کشف و ادغام جنبه‌های عمیق‌تر و گاهی پنهان یا "بهتر" از خود است. این ممکن است نیاز به رها کردن ویژگی‌های قابل قبول اجتماعی یا راحت برای پذیرش یک هویت معتبرتر و پیچیده‌تر داشته باشد.

2. پذیرش سایه: یونگ معتقد بود که سایه، بخشی از ناخودآگاه که حاوی ضعف‌های سرکوب‌شده، خواسته‌ها و غرایز است، باید برای رسیدن به تمامیت روانشناختی به رسمیت شناخته شده و ادغام شود. تصویر خود "خوب" یا رفتار اجتماعی قابل قبول ممکن است نیاز به کنار گذاشتن برای مقابله و پذیرش این جنبه‌های تاریک‌تر و پنهان داشته باشد، که منجر به یک خود کامل‌تر و "بهتر" می‌شود.

3. تنش خلاق: یونگ اغلب در مورد ضرورت حفظ تعادل بین تضادها - مانند خوب و بد، آگاهانه و ناخودآگاه یا ثبات و تغییر - برای رسیدن به رشد بحث می‌کرد. برای ظهور چیزی "بهتر"، ممکن است نیاز به ایجاد فضای برای ناراحتی، تضاد یا عدم اطمینان داشته باشیم، و حالت راحت "خوب" را رها کنیم.

### مثال‌ها از ایده‌های یونگ

1. ترک کردن منطقه آسایش: در درمان یونگی، ممکن است فرد نیاز داشته باشد تا فراتر از رفتارها یا باورهای آشنا اما محدود (خوب) برای کاوش در لایه‌های عمیق‌تر روان خود حرکت کند، جایی که بینش‌ها و پتانسیل‌های جدید ("بهتر") می‌توانند یافت شوند. این می‌تواند به معنای مواجهه با ترس‌های درونی، خواسته‌ها یا تعارضات حل نشده باشد.

2. مرگ نمادین و تولد دوباره: یونگ بسیاری از تغییرات روانشناختی را به عنوان شامل مرگ نمادین نگرش‌ها یا روش‌های قدیمی بودن می‌دید، که راه را برای یک خود جدید و تکامل‌یافته‌تر باز می‌کند. قسمت‌های "خوب" شخصیت ممکن است نیاز به کنار گذاشتن یا تغییر برای اجازه ظهور یک خود یکپارچه‌تر داشته باشند، که منجر به تجدید شخصی می‌شود.

3. سفر قهرمان: ایده یونگ از آرکیپ قهرمان شامل سفر به یک جستجو است، ترک جهان آشنا و "خوب" برای یک سفر چالش‌انگیز که منجر به خودیابی و تحول می‌شود. قهرمان اغلب باید راحتی و امنیت را کنار بگذارد تا یک روش "بهتر" بودن را پیدا کند.

### تشبیه در اصطلاحات یونگی

1. کیمیاگری: یونگ اغلب از تمثیل کیمیاگری برای تحول شخصی استفاده می‌کرد. در کیمیاگری، فلز پایه (نمادین برای حالت "خوب") باید شکسته شده و از طریق فرآیندهای مختلف تصفیه شود تا طلا (حالت "بهتر") ایجاد شود. این تحول نیاز به رها کردن فرم موجود برای رسیدن به چیزی با ارزش‌تر دارد.

2. ریختن پوست: مانند مار که پوست خود را می‌ریزد، خود قدیمی باید کنار گذاشته شود تا خود جدید و معتبرتر ظاهر شود. خود "خوب" از بین می‌رود و ریختن نمادین فرایند دردناک اما ضروری تغییر برای رسیدن به حالت "بهتر" است.

در اندیشه یونگی، پذیرش این فلسفه شامل تمایل به مواجهه با ناراحتی، حرکت فراتر از دستاوردهای سطحی و غوطه‌ور شدن در عمق روان برای تحقق پتانسیل کامل خود است.



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

09 Oct, 13:25


❤️🧠

آیا می‌دانستید ضربان قلب شما در فعالیت مغزتان منعکس می‌شود؟

این ارتباط شگفت‌انگیز، پتانسیل برانگیخته‌ی ضربان قلب (HEP) نام دارد، جایی که امواج مغزی شما به هر ضربان قلب پاسخ می‌دهند، که از طریق الکتروانسفالوگرافی (EEG) تشخیص داده می‌شود. بیایید آن را تجزیه کنیم:

1. ضربان قلب: هر ضربان، سیگنال‌های الکتریکی تولید می‌کند که بر مغز شما تأثیر می‌گذارند.
2. پاسخ عصبی: مغز شما به این سیگنال‌ها واکنش نشان می‌دهد و HEP را ایجاد می‌کند - تغییری در الگوهای امواج مغزی که با ضربان قلب شما همزمان است.
3. تشخیص EEG: با استفاده از EEG، محققان می‌توانند این تغییرات در امواج مغزی را مشاهده کنند.

این نشان‌دهنده‌ی ارتباط قدرتمند بین قلب و مغز است و تأکید می‌کند که تعامل پیچیده‌ای بین سیستم‌های قلبی عروقی و عصبی ما وجود دارد.

🌐 ما واقعاً ترکیبی از بدن، ذهن و روح هستیم. قلب ما به غده‌ی صنوبری متصل است و یک میدان الکترومغناطیسی ایجاد می‌کند که ما را متحد می‌کند. 🌌💖

این در مورد ما به عنوان موجودات الکترومغناطیسی است. وقتی ذهن، نیت‌ها و قلب خود را آگاهانه متصل می‌کنیم، می‌توانیم هر چیزی را تجلی دهیم. ما قدرت خود را دست کم می‌گیریم.

سلول ماهیچه‌ی قلبی در حال ضربان ❤️🔬🧫


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

08 Oct, 14:33


‍ ‌
فردیت  به طور خودکار  به معنای  فردگرایی  نیست.  در  واقع،  این  فرایند،  ما  را  برای "ارتباط  آگاهانه‌تر"  با  دیگران  و  جهان  آماده  می‌کند.  ماری-لوئیز  فون  فرانتس  در  کتاب "فردیت  در  افسانه‌ها"، به  این  موضوع  اشاره  می‌کند.  دکتر  فون  فرانتس  همچنین  از  نیاز  مبرم  به  فردیت  در  جامعه‌ی  ما  صحبت  می‌کند:

«فرایند  کیمیاگری  که  نمایش  نمادین  فرایند  فردیت  است،  به  معنای  تقویت  و  تحکیم  شخصیت  فردی  است.  این  یعنی  از  یک  سو،  کمتر  با  گروه  همسان  بودن،  کمتر  در  گروه  محو  شدن  و  از  طریق "مشارکت  عرفانی"  با  آن  یکی  شدن،  و  استوارتر  و  مستقل‌تر  ایستادن  بر  روی  پای  خود.  و  در  عین  حال،  یعنی  ارتباط  آگاهانه‌تری  داشتن.  اگر  این  فرایند  دوگانه‌ی  تقویت  درونی  از  طریق  فردیت  و  ارتباط  بیرونی  با  اطرافیان،  به  طور  ناخودآگاه  اتفاق  بیفتد،  نتیجه‌ی  معکوس  خواهد  داد.  یعنی  افراد  از  نظر  ظاهری  سخت  و  انعطاف‌ناپذیر  می‌شوند  و  از  نظر  درونی،  مثل  یک  توت‌فرنگی  کپک‌زده!  یونگ  در  این  باره  از "انسان  توده‌ای  مدرن"  صحبت  می‌کند  و  می‌گوید  که  این  انباشته  شدن  وحشتناک  توده‌های  بی‌شکل  در  شهرهای  بزرگ،  نیازمند  حرکتی  جبرانی  در  کسانی  است  که  احساس  می‌کنند  باید  از  هم‌سطح  شدن  در  توده  محافظت  کنند.  و  اگر  آنها  راه  تقویت  درونی  را  پیدا  نکنند،  این  سخت  شدن  بیرونی  در  برابر  همنوعان  به  وجود  می‌آید.

نیاز  مبرم  زمانه‌ی  ما  که  در  آن،  تحت  فشار  ازدیاد  جمعیت  و  انباشته  شدن  توده‌ها  در  شهرها  له  شده‌ایم،  این  است  که  خود  را  جدا  کنیم  و  شخصیت‌هایمان  را  تقویت  کنیم.  افراد  ضعیف  که  نمی‌توانند  این  کار  را  به  طور  درونی  انجام  دهند  و  فرایند  فردیت  را  به  عنوان  یک  تثبیت  درونی  کیمیاگری  پیدا  نمی‌کنند،  در  عوض  در  بیرون  سخت  می‌شوند  و  ظاهری  کاذب،  برتر،  سخت،  بی‌ربط  و  تلخ  را  به  نمایش  می‌گذارند.

اگر  فرایند  فردیت  که  فرایند  اصلی  زندگی  درونی  است،  مسدود  شود،  طبیعتاً  تمام  فرایندهای  غریزی  ثانویه  نیز  مختل  می‌شوند.»


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

08 Oct, 14:31


‍ ‌
تربیت فرهنگی ما به ما می‌آموزد که برنامه‌ریزی کنیم و با تمام سرعت به سمت اهدافمان بدویم.  اما همین دویدن است که ما را از  ژرفای احساساتمان  دور می‌کند.

ماریون وودمن
اختلالات اضطرابی،  شایع‌ترین بیماری روانی در ایالات متحده است  و  تقریباً ۴۰ میلیون  نفر از  بزرگسالان و نوجوانان  را  دچار  خود  کرده است.

اضطراب  اغلب  به معنای  احساس پریشانی  در مواجهه با  عدم قطعیت  است،  یک  تجربه  آینده‌نگر  و  شدید  که  معمولاً  به طور  آشکار  بر  مشکلات  تمرکز  می‌کند  و  در عین حال،  ماهیت  آن  مشکل  را  بزرگ‌نمایی  می‌کند.

ما  در  عصری  متناقض  زندگی  می‌کنیم  که  از  یک سو،  همه چیز  را  تحت کنترل  دارد  و  از  سوی دیگر،  به شدت  غیرقابل پیش‌بینی  است.  شاید  همین  تناقض،  یکی  از  عوامل  همه‌گیری  اضطراب  در  دنیای  مدرن  باشد.  ما  دیگر  نمی‌توانیم  محیط  اطرافمان  را  مثل  گذشته  که  کمتر  به  پیشرفت‌های  مدرن  وابسته  بودیم،  کنترل  کنیم.

شاید  یکی  از  راه‌های  مقابله  با  اضطراب،  پذیرش  این  واقعیت  باشد  که  همیشه  با  مشکلاتی  روبرو  خواهیم  بود.  مشکلات،  بهای  زنده  بودن  هستند.  همچنین  باید  به یاد  داشته  باشیم  که  اضطراب  اغلب  ما  را  به  سمت  انجام  کاری  که  باید  انجام  دهیم،  هل  می‌دهد  و  در  واقع،  سایه‌های  تعلل  و  اعتماد  به نفس  پایین  ما  را  نشان  می‌دهد.

اما "اصول  زنانه"  رویکرد  متفاوتی  را  برمی‌گزیند.  این  رویکرد  به  فراز  و  فرودها  اعتماد  می‌کند  و  به  پریشانی  درونی  گوش  می‌سپارد،  پیش  از  آنکه  به  اضطراب  و  گاه  حتی  به  افسردگی  تبدیل  شود:

«وقت  گذاشتن،  کاری  بسیار  دشوار  است.  تربیت  فرهنگی  ما  به  ما  آموخته  است  که  برنامه‌ریزی  کنیم  و  با  تمام  سرعت  به  سمت  اهدافمان  بدویم.  اما  همین  دویدن  است  که  ما  را  از  ژرفای  احساساتمان  دور  می‌کند.

زنانگی  با  دنبال  کردن  احساس  درونی  خود  در  سکوت  روح،  با  رها  کردن  خود  و  اجازه  دادن  به  هدایت  شدن  از  درون  به  جای  یورش  به  سوی  آرمان‌های  آگاهانه،  به  تدریج -  و  بسیار  آهسته -  از  ستارگانی  که  در  تاریکی  می‌درخشند،  آگاه  می‌شود.  او  در  برابر  نظم  الهی  که  خود  جزئی  از  آن  است،  سکوت  می‌کند.

نقشه‌های "خود"  یا "ایگو"ی  او  که  می‌خواهند  او  را  از  احساساتش  جدا  کنند،  تسلیم  فرایندی  بزرگتر  می‌شوند.


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

08 Oct, 14:29


‍ ‌
آینشتاین گفت: "ما نمی‌توانیم مشکلات را با استفاده از همان نوع تفکری که برای ایجاد آن‌ها استفاده کردیم، حل کنیم."

وقتی صحبت از تفکر مداوم، افکار وسواس‌گونه و مزاحم می‌شود، این کلمات برای من بسیار صادقانه به نظر می‌رسند. همانطور که مدام در حال تفکر و چرخش ذهن هستیم، استفاده از ذهن برای رهایی بسیار سخت است. ما از همان "ماده" استفاده می‌کنیم که به گیر افتادن ما کمک می‌کند و امیدواریم که آن‌ها ما را به یک راه‌حل برسانند.

اما این کار نمی‌کند و ما اغلب دچار احساس گیجی و خستگی می‌شویم. اگر تا به حال مانند من، بی‌شماری بار، احساس کرده‌اید که در افکار خود گرفتار هستید، می‌دانید که من در مورد چه چیزی صحبت می‌کنم. وقتی ذهن گیر می‌کند، به جای اینکه افکار بیشتری به تجربه‌مان اضافه کنیم، زمان آن است که بدن ما کنترل را به دست بگیرد.

می‌بینید، بدن ما داستانی برای گفتن دارد که با داستانی که ذهن ما می‌گوید متفاوت است. ذهن ما معمولاً روی سطح می‌ماند، اما بدن ما احساس می‌کند و از طریق احساسات، خاطرات و تجربیات عمیق‌تر که حتی نمی‌توانیم آن‌ها را بیان کنیم، نفس می‌کشد. بدن ما سطحی از پیچیدگی را درک می‌کند که ذهن ما برای درک کامل آن مجهز نیست و می‌تواند وارد قلمروهایی شود که فراتر از تفکر منطقی هستند.

در آن قلمروهاست که شفای رخ می‌دهد.

اینگونه است که شروع به باز کردن درهای ذهنی و عاطفی می‌کنیم که قبلاً نمی‌توانستیم ببینیم و با انجام این کار، نه تنها ریشه‌های عمیق چالش‌های خود را حل می‌کنیم، بلکه به خود واقعی خود نیز نزدیک‌تر می‌شویم.

بار بعدی که در تفکر مداوم گیر کردید، به جای اینکه با این افکار درگیر شوید یا سعی کنید آن‌ها را تغییر دهید یا متوقف کنید، شما را دعوت می‌کنم تا توجه خود را از تفکر خود به تجربه کلی خود، از جمله موارد زیر تغییر دهید:

* احساسات بدن
* ضربان قلب
* تنفس
* تنش عضلانی
* وضعیت بدن
* سطح انرژی
* سطح راحتی

وقتی روی تصویر کامل فیزیولوژی خود تمرکز می‌کنید، چه اتفاقی می‌افتد؟ چه چیزی تغییر می‌کند؟ چه چیزی ثابت می‌ماند؟

به آنچه متوجه می‌شوید توجه کنید و تمرین کنید تا مغز خود را آموزش دهید که به جنبه‌های مهم دیگر تجربه‌تان توجه کند، نه فقط به افکار خود.



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

08 Oct, 14:23


‍ ‌
1. فردیت طبیعی: فرایند ناخودآگاه

طبق گفته ژاکوبی، فردیت طبیعی فرایندی از رشد و توسعه شخصی است که به طور خودجوش در طول زندگی یک فرد رخ می‌دهد. این یک سفر ناخودآگاه و غریزی است که تا حدودی در درون همه اتفاق می‌افتد و ما را به سمت تحقق خود واقعی (خود) بدون هیچ قصد عمدی یا راهنمایی خارجی سوق می‌دهد.

این فرایند در همه انسان‌ها ذاتی است و عمدتاً توسط رویدادهای طبیعی زندگی، تجربیات شخصی و دینامیک روانشناختی درونی که روان ناخودآگاه ما را در طول زمان شکل می‌دهند و تحت تأثیر قرار می‌دهند، اداره می‌شود. در حالی که فردیت طبیعی یک فرایند مداوم در طول زندگی است، اغلب در مراحل یا بحران‌های مهم زندگی، مانند نوجوانی، میان‌سالی یا در لحظات گذار عمیق رخ می‌دهد. رشد مبتنی بر بحران برای من بسیار جالب است.

2. فردیت مصنوعی: آگاهانه و تحلیلی

در مقابل، فردیت مصنوعی فرایندی است که آگاهانه توسط فرد انجام می‌شود، اغلب از طریق تحلیل، روانکاوی، کار درونی خلاق یا سایر اشکال بازتاب خودآگاهانه. این نوع فردیت هدفمندتر و ساختارمندتر است و امکان کاوش عمیق‌تر ناخودآگاه و رویکردی آگاهانه‌تر به توسعه شخصی را فراهم می‌کند.

فردیت مصنوعی به ویژه برای افرادی مفید است که از مبارزات روانشناختی درونی خود آگاه هستند و به دنبال مشارکت فعال با ناخودآگاه خود در یک محیط درمانی هستند.


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

جنرالیست - محمد کهربی

05 Oct, 08:39


سیلابس‌های قسمت اول دروه : کلیدواژه‌های روانکاوی یونگ

1. تاریخچه شخصی یونگ
خانواده و اجتماعی که یونگ در آن میزیست / سیری کوتاه در زندگی یونگ / شخصیت و زندگی خصوصی یونگ / دوران کودکی / تحصیلات / یونگ و فروید / بحران میان سالی / بازی خلاقانه / کشف کهن الگوها / ماندالا / برج بولینگن / حلقه مطالعاتی ایرانوس
2. آثار یونگ
کتاب قرمز / انسان و سمبل‌هایش / پاسخ به ایوب / تعبیر رویا / راز پیوند / روانشناسی و کیمیاگری / سمینار چنین گفت زرتشت نیچه / روح و زندگی / چهار صورت مثالی / آیون / راز پیوند
3. کشف روان
ساختار روان / ضمیر ناخودآگاه فردی و جمعی / ایگو / پرسونا / عقده / سایه / آرکتایپ / آنیما / آنیموس/ سلف
4. سفر روان
مراحل کهن الگویی تکوین / فرآیند فردیت / نوع و جنسیت / مناسک عبور / بحران میان سالی / کهن سالی / تخیل فعال / سنخ های روانی
5. رویاها و سمبل
چرا رویا میبینیم / اهمیت رویا / منشا رویا / رویاهای یونگ / تجزیه و تحلیل رویا
6. خصوصیات روانی و ارتباط
روانشناسی ضمیر ناخودآگاه / برونگرایی و درونگرایی / عملکرد چهارگانه / هشت نوع شخصیت روانی / عوامل تعیین کننده خصوصیات روانی / کارکرد احساس، شهود، تفکر و حس / تیپ های روانشناختی و مسیر رشد
7. علوم ماورایی و متافیزیک
عرفان گرایی / یی چینگ / کیمیاگری / موضوع شر / داستان ایوب / سفر بسوی خود، هندوئیسم، بودیسم، مسیحیت

1,531

subscribers

183

photos

26

videos