آقای بیژن اشتری در این پست سادهلوحی سانسورچیهای حکومت سابق و ساواک را که تنها به تعدادی واژه مثل پرولتاریا و دیالکتیک و طبقه و تعدادی نام مثل مارکس و لنین حساس بودند، بهعنوان شاهدی بر وجود آزادی بیان در آن زمان ذکر میکنند. با همین شیوۀ استدلال میتوان گفت امروز هم جمهوری اسلامی برای مثال در فیلمها تنها به تماس جسمی آشکار زن و مرد حساس است و ما منظور کارگردان را در مییابیم که الان در این صحنه تحت تأثیر قرار گرفتهاند و قرار است همدیگر را بغل کنند!
اتفاقاً یکی از پیامدهای بسیار فراگیر سانسور و محدودیت یک طرز فکر اعتبار یافتن آن طرز فکر است - بهویژه نزد افراد کم سنوسال. فرد تصور میکند حتماً گنجی رهاییبخش و رویایی آنجا هست که مراجع اقتدار جامعه از قبیل دولت، مذهب و خانواده میخواهند از او پنهانش کنند. نوجوانی که تازه از محیط بستۀ خانوادههای آن زمان جدا میشد و ناخودآگاه نسبت به این مراجع گارد داشت ناگهان خود را درون محافل همین شاعران و روشنفکران مییافت که به قول آقای اشتری مثلاً به جای «انقلاب مارکسیستی» میگفتند «آفتاب» یا در محافل دانشگاهی که به جای «سوسیالیسم» میگفتند «جامعهگرایی» و البته همه میدانستند معادل این واژهها چیست.
بهتر نبود همه آزاد بودند همان واژههای انقلاب و سوسیالیسم و مارکسیسم و دیالکتیک را آزادانه بر زبان بیاورند و بنویسند؟ بهتر نبود کتابهای مارکس و انگلس و لنین در همان انتشاراتیهای رسمی آشکارا منتشر میشدند و هر کس میخواست میتوانست برود و از کتابفروشیها بخرد و بخواند تا دیگر نیاز به اصطلاحات بدلی جزوۀ درسی مرحوم آریانپور نباشد؟ آنوقت بالاخره لابهلای دعواها و رقابتهای فکری معمول میان خود روشنفکران تعدادی ریمون آرونِ¹ ایرانی هم پیدا میشدند که چند تا از این کتابها را بگذارند جلوی خودشان و نقد کنند یا چند تا متن انتقادی را از همان اروپا ترجمه کنند و بیاورند. کاری که تازه از دهۀ شصت شروع به انجام دادنش کردند.
اینکه در فرانسه این اتفاق افتاد ولی در ایران نیفتاد دلیلش چه بود؟ ما نژاد پستتر بودیم؟ خیر، دلیلش این بود که در آنجا هنوز حدی از آزادی را پاس میداشتند، ولی در ایران شاه «عجله» داشت که با پول نفت و اقتصاد دستوری و خرید صنایع سنگین از شوروی «تمدن بزرگ» درست کند. اتفاقاً چون کسی را نداشتیم که مارکسیسم و سوسیالیسم را درست نقد کند کسی را هم نداشتیم که همین توهمات را درست نقد کند که در نتیجه هنوز پس از پنجاه سال عدۀ زیادی فکر میکنند با آن شیوه قرار بود ژاپن و کره خاورمیانه شویم که جیمی کارتر آمد و نگذاشت.
پانویس:
۱. البته ریمون آرون خودش ایرادات ناروایی از بازار آزاد و از هایک میگرفت که موضوع بحث اینجا نیست. فقط چون در ایران بسیار رایج است که بگویند ما ژان پل سارتر داشتیم ولی ریمون آرون نداشتیم او را نام بردم. خود این حرف هم - که فکر میکنم منشأ آن مرحوم جواد طباطبایی باشد - زیاد دقیق نیست، چون به طور مشخص میان پژوهشگران و استادان ادبیات و تاریخ افراد با گرایش ناسیونالیستی کم نبودند.