الماس‌های آگاهی @awareness_diamonds Channel on Telegram

الماس‌های آگاهی

@awareness_diamonds


الماس‌های آگاهی (Persian)

با عضویت در کانال تلگرام الماس‌های آگاهی، شما به دنیایی از دانش، اطلاعات و الهام بخشی وارد خواهید شد. این کانال منحصر به فرد با هدف ارائه مطالب مفید و آموزشی در زمینه های گوناگون ایجاد شده است. اگر به دنبال راهکارهایی برای افزایش آگاهی خود و بهبود زندگی خود هستید، این کانال برای شما مناسب است. الماس‌های آگاهی با ارائه مقالات، ویدیوها و پست های الهام بخش، به شما کمک می کند تا بهترین نسخه خود را کشف کنید و به زندگی موفقیت آمیزی دست پیدا کنید. از ترفندهای موفقیت و راهکارهای ساده برای بهبود کیفیت زندگی گرفته تا مواردی درباره روانشناسی و روش های کارآمد برای موفقیت، همه چیز در الماس‌های آگاهی پیدا می شود. پس دیر نکنید و همین الان به این کانال بپیوندید تا از سرزندگی بهتری برخوردار شوید.

الماس‌های آگاهی

03 Dec, 07:19


هشیار باش که شما اینجا نیستید تا فقط سرگرم شوید، و من با سرگرمی مخالف نیستم، به وقت خودش خوب است، ولی به چیزی بیشتر از سرگرمی نیاز است، فقط آن است که به اشراق و رهایی شما کمک می‌کند.

سرگرمی یک نیاز بسیار فروتر است، اشراق، معرفت و آگاهی یک نیاز والاتر است، اگر فقط از یک سرگرمی به یک سرگرمی دیگر بروید، توخالی باقی خواهی ماند، هرگز رشد نخواهی کرد، نابالغ باقی خواهی ماند.

تو باید گاهی به اعماق زندگی، به اعماق عشق، نور و خداوند بروی، گاهی اوقات باید در مراقبه و جاودانگی پرواز کنی تا طعم های والاتری از زندگی را بچشی، فقط این است که تو را بالغ خواهد کرد....


اوشو

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

30 Nov, 07:11


گاهی فقط در سکوت بنشین...
هیچ کاری انجام نمی‌دهی....
آرام بمان....
حتی یک ذکر هم نیست که ذهن را مختل کند
حتی نام خدا هم نیست
حتی یک وضعیت مخصوص یوگا هم نیست که در آن بنشینی
حتی مراقبه هم نیست...

فقط نشستن در سکوت در اتاقت یا در کنار درختی یا کنار رودخانه‌ای...
فقط بودن در آنجا....
فقط یک توده انرژی که جایی نمی‌رود....

و آن لمحات شروع می‌کنند به آمدن برای تو....
برای لحظه ای احساس می‌کنی که وجود نداری، و البته در این وجود نداشتن است که وجود داری
تو هستی، تماماً وجود داری و با این حال نیستی...

آگاه باش.... تو فقط وقتی وجود داری که نباشی

وقتی که همه چیز غایب باشد، آنگاه حضوری عظیم وجود دارد، وقتی نفس کاملاً از بین رفته باشد، آنگاه تو همان کُل هستی، همه چیز هستی، از یک سو ناپدید می‌شوی و از سوی دیگر برای نخستین بار پدیدار شده‌ای.

آگاه باش اشراق همچون مرگ است و همچون رستاخیز... هر دو با هم است و همزمان رخ می‌دهند. مرگ در اینجا رخ می‌دهد و رستاخیز بی‌درنگ آن را دنبال می‌کند. ولی تو باید آن را مزه کنی، باید آن را بچشی، این سخنان فقط واژگان نیست، نظریه نیست، تجربه های وجودین است...

اوشو

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

29 Nov, 10:03


زندگی یک قانون دارد

آن، به بخشنده ها میبخشد
و از گیرنده ها میگیرد

آنانکه در بیرون از خودشان پُر هستند
از گرسنگی درون در حال مردن اند...

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

29 Nov, 05:29


مردم هیچگاه تلاشی برای تغییر خودشان انجام نمی‌دهند، ولی با این حال مشتاق بهشت هستند. آنها غافلند، زیرا هر کجا که می‌روند جهنم را خلق می‌کنند، آنها خودشان جهنم هستند.

پس موضوع یافتن بهشت در جایی نیست. موضوع این است، تا وقتی که بهشت را پیشاپیش در خودت نداشته باشی آن را هیچ کجا نخواهی یافت.

یک داستان تمثیلی زیبا برایتان می‌گویم. مردی بلیط رفت و برگشت به بهشت و جهنم را برنده شده بود، از او پرسیده شد که دوست دارد اول به کدام مقصد برود؟ او پاسخ داد: اول می‌خواهم به جهنم بروم، پس ترتیب آن داده شد. وقتی به آنجا رسید یک منظره عظیم را در پیش چشمانش یافت.

یک تالار بزرگ را دید با میزهای طولانی که روی آنها پر از انواع و اقسام خوراک‌های لذیذ بود. مردم در اطراف میزها نشسته بودند، قاشق‌هایی پر از خوراک‌ها از بالای میز آویزان بود، ولی هیچکس چیزی نمی‌خورد.

مرد تعجب کرده بود. ولی وقتی از نزدیک نگاه کرد متوجه شد که مردم از نوعی فلج مفصل آرنج رنج می‌برند، آنان سعی می‌کردند که قاشق‌ها را به دهان ببرند ولی نمی‌توانستند. مرد با خود گفت:

پس جهنم چنین است... زندگی در جهانی پر از فراوانی و برکت، ولی رنجِ گرسنگی کشیدن در میان آن همه نعمت، و قادر نبودن به سیر کردن خود....

سپس مرد درخواست کرد تا به بهشت برود. در بهشت باز هم همان تالارها را دید با همان میزهای طولانی، با همان خوراک‌های خوشمزه و عالی.... وقتی دقت کرد دید که باز هم مردمی که دور میز نشسته اند دچار همان فلج مفصل آرنج هستند.

پس با صدای بلند فریاد زد؛ این بهشت است؟
ولی وقتی بیشتر دقت کرد دید که یک تفاوت جزئی وجود دارد که تمام تفاوت را شکل می‌دهد.

او دید که در بهشت همه همدیگر را تغذیه می‌کنند و قاشق به دهان دیگری می‌گذارند، آنان همانقدر قدر فلج بودند، ولی یکدیگر را تغذیه می‌کردند.

گذاشتن قاشق در دهان خودشان غیر ممکن بود ولی این امکان وجود داشت که دیگری را خوراک بدهند و دیگران نیز به او خوراک می‌دادند.

آری... این تنها تفاوت است. ولی این تفاوت در درون شکل میگیرد "مهربانی برخاسته است"

آگاه باش، تا وقتی که شهوات تو تبدیل به مهر نشده باشد هر کجا بروید جهنم خواهد بود. وقتی شهوات تو تبدیل به مهر شود در بهشت هستی و این تنها بهشت حقیقی است.


اوشو

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

28 Nov, 06:03


شهامت زندگی مخاطره آمیز_ قسمت اول

روایتی از سخنان اوشو درباره شیوه ی زندگی جاه طلبانه و احمقانه انسان....



برای کم کردن سرعت کلیپ، از قسمت تنظیمات وارد شده و سرعت آن را به شکل دلخواه کم کنید.

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

27 Nov, 07:15


سوال: اوشوی عزیز، مراقبت کردن  از دیگران در کجا تبدیل به مداخله می‌شود؟

پاسخ:
لحظه‌ای که ایدئولوژی و عقاید وارد شود علاقمندی به دیگران تبدیل به مداخله می‌شود. آنگاه عشق تلخ می‌شود، تقریباً نوعی نفرت می‌شود. حفاظت از دیگران تبدیل به زندان می‌شود. تفاوت را ایدئولوژی ایجاد می‌کند.

برای نمونه اگر یک مادر باشی، از فرزندت مراقبت می‌کنی، او به تو نیاز دارد، بدون تو نمی‌تواند زنده بماند، وجود تو الزامی است، به خوراک نیاز دارد، به عشق نیاز دارد، ولی او به ایدئولوژی تو و باورهای تو نیازی ندارد، او نیازی به آرمان‌های تو ندارد، به مسیحیت تو، به هندوییسم تو، به اسلام تو نیاز ندارد، او به متون مذهبی تو نیاز ندارد، فقط از آرمان‌ها، ایدئولوژی‌ها و اهداف پرهیز کن، آنگاه مراقبت کردن زیباست، معصومانه است، در غیر این صورت مراقبت حیله گرانه می‌شود.

لحظه‌ای که هر عقیده و آرمانی را وارد کنی، رابطه را مسموم می‌سازی، مراقبت کردن زیباست ولی وقتی این مراقبت آرمانی در خود داشته باشد آن وقت حیله‌گریست، آنگاه یک معامله و مشروط شده است.

و تمام عشق‌های ما حیله‌گرانه است، به همین دلیل است که دنیا این همه در رنج است و جهنم شده. چنین نیست که عشق و مراقبت وجود ندارد، وجود دارد، ولی بسیار حیله‌گرانه و خودخواهانه است.

مادر مراقبت می‌کند، پدر مراقبت می‌کند، شوهر مراقبت می‌کند، زن مراقبت می‌کند، برادر و خواهر همه مراقبت می‌کنند، مردم خیلی زیاد مراقبت می‌کنند، ولی با این حال دنیا یک جهنم شده است، مشکلی وجود دارد، چیزی در اساس به خطا رفته است، این اشکال در کجاست؟ مشکل اینجاست که مراقبت از دیگران شرطی شده است، "چنین کن..." _"چنان باش..."

آیا هرگز کسی را بدون قید و شرط دوست داشته‌ای؟ آیا هرگز کسی را همانگونه که هست دوست داشته‌ای؟ ‌آنگونه که نخواهی او را بهبود ببخشی، یا نخواهی او را تغییر بدهی؟ آیا او را کاملاً و تماماً پذیرفته‌ای؟ آنگاه می‌دانی که مراقبت یعنی چه، آنگاه تو از آن مراقبت ارضا خواهی شد و به دیگری نیز کمک خواهد شد

به یاد بسپار اگر در عشق و مراقبت‌های تو تجارتی وجود نداشته باشد، اگر در آن جاه طلبی نباشد، شخصی که مورد عشق و مراقبت تو قرار دارد برای همیشه عاشق تو خواهد بود.

ولی اگر در این مراقبت تو اهدافی وجود داشته باشد، آن وقت شخصی که از او مراقبت کرده‌ای هرگز قادر نخواهد بود تو را ببخشد.


اوشو

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

26 Nov, 08:55


روزی ابوبکر واسطی به تیمارستانی رفت و دیوانه ای را دید که های و هوی می کرد و نعره می زد و می رقصید.

گفت؛ با این بندهای گران که ‏بر پای تو نهاده اند، چه جای نشاط و پایکوبی است؟

گفت؛ ای غافل....! بند بر پای من است، نه بر دل من....

تذکره الاولیا_ عطار

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

23 Nov, 14:51


رژیم شما فقط چیزی که می‌خورید نیست...
چیزهایی که تماشا می‌کنید
چیزهایی که گوش می‌دهید
مطالبی که می‌خوانید
آدم‌هایی که با آنها معاشرت می‌کنید
و تمام چیزهایی که ذهن و روح‌تان را در معرضش قرار می‌دهید شامل رژیم‌تان می‌شود.


پس از آنچه که به طور حسی، جسمانی و روحانی وارد کالبد خود می‌کنید، آگاه باشید.


@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

23 Nov, 06:47


حسام الدین سراج

الماس‌های آگاهی

23 Nov, 06:46


                            
این کیست این
این کیست این...
این یوسف ثانی است این...

خضر است و الیاس این مگر
یا آب حیوانی است این

این باغ روحانی است این
یا بزم یزدانی است این

سرمه سپاهانی است این
یا نور سبحانی است این

آن جانِ جان افزاست این
یا جنت المأواست این

ساقی خوب ماست این
یا باده جانی است این

تنگ شکر را ماند این
سودای سر را ماند این

آن سیمبر را ماند این
شادی و آسانی است این...

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

21 Nov, 16:27


سوال:  اوشوی عزیز، آیا مراقبه می‌تواند شهوانی باشد؟

آری... و این تنها راه برای وجود مراقبه است. شهوت انرژیست، شهوت آتش است، شهوت زندگیست، ( در اینجا دقت بفرمایید که منظور اوشو از شهوت، شهوت جنسی نیست، فرق این دو بسیار است، در اینجا شهوت به معنی شوق و اشتیاق بسیار زیاد، تپش داشتن و حرارت و آتشین بودن است)

اگر مراقبه را همین طوری بدون هیچ شوق و شدت و آتش انجام دهی، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. اگر فقط به عنوان تشریفات نیایش می‌کنی و عشقی در قلبت بر نمی خیزد، این نیایش تو بی معنا و مسخره است.

اگر بدون شوق زیاد نزد خداوند نیایش کنی، هیچ اتصالی بین تو و خداوند وجود نخواهد داشت، فقط شهوت، تشنگی و گرسنگی می‌تواند آن پل ارتباطی باشد.

هرچه بیشتر تشنه باشی امکانات بیشتر خواهد بود. اگر تماماً تشنه باشی، اگر فقط تشنگی شده باشی، اگر تمامی وجودت توسط آن شوق زیاد تسخیر شده باشد، فقط آن وقت اتفاقی خواهد افتاد. در آن شدت... در لحظه شهوت ۱۰۰ درجه.

پس ولرم نباش... مردم یک زندگی ولرم را زندگی می‌کنند، آنان نه این هستند و نه آن.... پس میان حاله باقی می‌مانند، اگر بخواهی به ورای میان حالگی بروی، یک زندگی پر از شوق و آتش خلق کن...

اگر آواز می‌خوانی با شوق فراوان آواز بخوان، اگر عشق می‌ورزی با شور و شوق شدید عشق بورز، اگر نقاشی می‌کنی، با شوق فراوان نقاشی کن، اگر صحبت می‌کنی، با شوق فراوان صحبت کن، اگر میشنوی با شور فراوان بشنو، اگر مراقبه میکنی، با شدت و شوق بسیار مراقبه کن. 

اینگونه است که از همه سو شروع می‌کنی به وصل شدن به خداوند، در این موقعیت است که تو متصل می‌شوی....

پس آگاه باش که من کاملاً طرفدار احساسات آتشین هستم، هر کاری که می‌کنی انجام بده، ولی با شهوت و آتش بسیار در آن گم شو... خودت را در آن غرق کن و حل شو، و آن حل شدن همانا رستگاری تو خواهد شد.


اوشو

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

20 Nov, 09:21


اما ذهن می‌پندارد که این دیوانگیست... ذهن فکر می‌کند که ترک کردن امنیت ها و چیزهای قدیمی و شناخته شده منطقی نیست. ولی خداوند همیشه همان جدید است، برای همین است که ما نمی‌توانیم برای خداوند از فعل گذشته یا آینده استفاده کنیم.

نمی‌توانیم بگوییم "خدا بود" نمی‌توانیم بگوییم "خدا خواهد بود" قط می‌توانیم بگوییم "خدا هست" آری.... خدا همیشه تازه و باکره است و چنین خدایی در تو رسوخ و نفوذ کرده است. ولی تو احساسش نمیکنی....

به یاد بسپار، هر چیز جدید که وارد زندگیت شود پیامی از سوی خداوند است، اگر آن را بپذیری با دیانت هستی، اگر آن را رد کنی بی دیانت هستی.

انسان فقط باید قدری بیشتر آسوده باشد تا آن جدید را پذیرا شود، قدری گشوده باشد تا بگذارد که آن جدید وارد شود.

راه را برای ورود خداوند به وجودت باز کن، این تمام معنای نیایش یا مراقبه است. تو باز هستی، آری میگویی، میگویی وارد شو، منتظرت بودم، متشکرم که آمدی....

پس همیشه جدید را  با خوشی فراوان دریافت کن.... نترس.... به وراجی های ذهنت گوش نده....حتی اگر گاهی آن جدید تو را به وضعیتی غیر راحت هدایت کند، باز هم ارزشش را دارد.

حتی اگر آن جدید تو را به یک چاله هدایت کند، باز هم ارزشش را دارد. شاید آن جدید سبب مشکلاتی شود، برای همین است که تو می‌ترسی و دائم آن قدیمی را انتخاب می‌کنی، زیرا ابدآ مشکل ساز نیست، قدیمی همواره  یک پناهگاه امن و یک تسلی است،

اما آگاه باش که فقط آن جدید که عمیقاً و تماماً پذیرفته شده باشد می‌تواند تو را و زندگیت را دگرگون سازد...

اما یک‌ نکته را  یاد بسپار....
تو نمی‌توانی جدید را به اراده خودت و با تلاش های خودت وارد زندگیت کنی، جدید خودش می آید، آن  یک هدیه است که هر لحظه بر تو بارش دارد، تو یا میتوانی آن را باشهامت بپذیری، یا بخاطر ترسها و تعلقاتت رد کنی، اگر  آن را رد کنی یک سنگ باقی می‌مانی، بسته و بی‌جان.... اگر آن را بپذیری، یک گل خواهی شد، شروع می‌کنی به شکفته شدن، و در آن شکوفایی است که جشن و ضیافت وجود دارد.



اوشو

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

20 Nov, 09:17


شاید شما آن فراسو را از یاد برده باشید، ولی فراسو شما را فراموش نکرده است، شاید کودک مادرش را از یاد برده باشد، ولی مادر فرزندش را فراموش نکرده است، یک جزء شاید شروع به این فکر کند که من جدا و تنها هستم، ولی آن کل می‌داند که تو جدا نیستی.

برای همین است که آن جدید همواره وارد می‌شود، با اینکه به آن خوش آمد نمیگویید، هر روز صبح وارد میشود، هر غروب وارد می‌شود، هر لحظه به هزاران شکل وارد می‌شود، اگر چشمانی برای دیدن داشته باشی خواهی دید که پیوسته بر تو وارد می‌شود.

خداوند پیوسته به بارش بر تو ادامه می‌دهد، ولی تو در گذشته‌ات، در آینده ات، و در رویاهایت بسته شده ای، تقریباً در نوعی از قبر قرار داری، غیر حساس شده‌ای، به سبب ترسو بودنت حساسیت خود را از دست داده‌ای.

حساس بودن یعنی که آن جدید احساس شده است و هیجان آن جدید و اشتیاق برای تازگی و نو شدن و آن ماجراجویی در تو برخواهد خواست که نمی‌دانی به کجا می‌روی، شروع می‌کنی به حرکت به سوی آن بُعد ناشناخته زندگی....


اوشو

@awareness_diamonds

ادامه دارد....

الماس‌های آگاهی

20 Nov, 06:25


دنیا پر از ترسوهاست.... برای همین است که مردم از رشد کردن باز ایستاده اند. اگر ترسو باشی چگونه می‌توانی رشد کنی؟ با هر فرصت جدید تو بسته و بسته‌تر می‌شوی، پس می‌زنی و چشمانت را می‌بندی. پس چگونه می‌توانی رشد کنی؟

چگونه می‌توانی باشی؟ اینگونه تو فقط تظاهر می‌کنی که هستی، زندگی نمیکنی، فقط زنده ای و فقط به نوعی خودت را در زندگی می‌کشانی، و چون نمی‌توانی رشد کنی مجبور هستی رشد‌های جایگزین و کاذب پیدا کنی.

تو نمی‌توانی رشد کنی، ولی حساب بانکی تو می‌تواند رشد کند، این یک جایگزین است، این نیاز به شهامت ندارد، این کاملاً با ترسو بودنت همخوانی دارد.

حساب بانکی تو به رشد ادامه می‌دهد و تو احساس می‌کنی که خودت در حال رشد کردن هستی!! اینگونه محترم‌تر می‌شوی، نام و شهرت تو به رشد کردن ادامه می‌دهد و تو فکر می‌کنی که خودت در حال رشد کردن هستی؟ نه... تو فقط خودت را فریب می‌دهی....

نام تو، خودِ تو نیست، شهرتِ تو نیز خودت نیست، حساب بانکی تو وجودِ تو نیست. ولی اگر واقعاً به فکر وجود خودت باشی، شروع می‌کنی به لرزیدن، زیرا اگر بخواهی رشد کنی آن وقت باید تمام ترس‌هایت را رها کنی.

ما چگونه تازه می‌شویم؟ ما چگونه رشد می‌کنیم؟ به یاد بسپار، ما از وجود خودمان(به اراده و تلاش های بیرونی خودمان) تازه نمی‌شویم، تازگی و وجود از فراسو می‌آید، آن را خداوند بخوان. جدید بودن هددیه‌ای از سوی خداوند است، از فراسوست و متعلق به فراسوست....


اوشو

@awareness_diamonds

ادامه دارد...

الماس‌های آگاهی

19 Nov, 15:07


با دیگران سهیم شو، بخشنده باش.... اما چنان ببخش که گویی نبخشیده‌ای....
اگر بتوانی بدون فکر به اینکه بخشنده هستی ببخشی و فکر آن هدیه و دهنده و گیرنده را نکنی فضیلت تو بسیار خواهد بود....

اوشو

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

19 Nov, 05:23


مردمان هوشیار و مراقبه گون خیلی رقابتی نیستند. آنان از زندگی لذت میبرند. چه کسی به خودش زحمت میدهد که خانه ای بزرگتر از دیگری داشته باشد؟ چه کسی زحمت میکشد تا حساب بانکی بزرگتری داشته باشد؟ برای چه...؟

تو با زن یا با مرد خودت خوش هستی و همراه با زندگی در حال رقصیدن هستی. دیگر چه کسی میخواهد که ساعتها و ساعتها در بازار بنشیند، هر روز و هر روز، سال تا سال به این امید که یک حساب بانکی بزرگ داشته باشد و آنوقت بازنشسته شود و از زندگی لذت ببرد؟ آن روز هرگز نخواهد آمد، نمیتواند بیاید، زیرا تمام زندگی ات را با ریاضت و دویدنهای احمقانه طی کرده ای...

به یاد داشته باش.... مردمان تاجر مسلک مردمانی ریاضت کش هستند، آنان همه چیز را وقف پول کرده اند. انسانی که عشق را میشناسد و هیجان و شعف عشق را شناخته باشد، اهل رقابت نخواهد بود.

او خوشحال خواهد بود که بتواند نان روزانه خودش را به دست بیاورد. معنی دعای مسیح که میگوید "نان روزانه ی ما را به ما
بده.... همین است. این بیش از کافی است.

حالا مسیح به نظر یک احمق میرسد، او میبایست درخواست میکرد، “حساب بانکی بزرگتری به ما بده!" او فقط درخواست نان روزانه اش را دارد؟

انسان شادمان هرگز بیشتر از این درخواستی ندارد. آن شادمانی بسیار راضی کننده است. فقط انسانهای ارضاء نشده اهل رقابت هستند، زیرا آنان زندگی را در اکنون نمی بینند.


اوشو

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

18 Nov, 06:38


جامعه یک ذهن سرکوبگر در انسانها خلق کرده است، ذهنی که نگرشی منفی به زندگی دارد. ذهنیت ضد شادمانی....

جامعه بسیار با گرایش انسانها به سمت جنس مخالف مشکل دارد، جامعه با سکس مخالف است. چرا جامعه اینهمه با سکس مخالف است؟

زیرا اگر به مردم اجازه دهید که از عشقبازی با جنس مخالف و سکس لذت ببرند، نمی توانید آنان را به بردگان تبدیل کنید. غیرممکن است....

انسان شادمان را نمیتوان به بردگی کشاند. حقه در همین است. فقط افراد غمگین و سرکوب شده را میتوان به بردگی وادار کرد. انسان شاد فردی آزاده است، او نوعی استقلال از خودش دارد.

نمیتوانی مردمان شادمان را برای ارتش و جنگ به کار بگیری. غیرممکن است. چرا باید به جنگ برود؟ ولی اگر فردی قوای جنسی خودش را سرکوب کرده باشد آماده است به جنگ برود.

مشتاق رفتن به جنگ است، زیرا او در آفرینندگی و خلاقیت ناتوان است. اینک فقط یک کار میتواند بکند، میتواند نابود کند. تمام انرژیهایش که میتوانست در عشق و زیبایی شکوفا شود، مسموم و ویرانگر شده است.

پس آماده است به جنگ برود، نه تنها آماده است، بلکه شوق آن را هم دارد. او مشتاق کشتن است، میخواهد نابود کند.

در واقع، وقتی او انسانهای دیگر را میکشد، لذتی جایگزین از عمل دخول را پیدا میکند. این دخول میتوانست در یک رابطه عاشقانه باشد و زیبا میبود. وقتی در عشق وارد بدن یک زن میشوی این یک نکته است؛ امری روحانی و معنوی است.

ولی وقتی وضعیت عوضی میشود و تو با یک شمشیر، یک نیزه وارد بدن دیگری میشوی این زشت است، خشن است، نابود کننده است، ولی تو به دنبال یک جایگزین برای دخول هستی.

اگر جامعه به افراد آزادی کامل برای شادمانی بدهد، هیچکس ویرانگر نخواهد بود. مردمی که آزاد باشند و بتوانند به زیبایی عشق بورزند، هرگز ویرانگر نیستند. و مردمی که به زیبایی عشق میورزند و از زندگی لذت میبرند، اهل رقابت هم نیستند.


اوشو

توضیح برای مخاطبانی که با منظرگاهِ نگاه و اندیشه اوشو غریب هستند. 
این سخنان توجیح کننده و تاییدی برای شهوترانی و بی بند و باری نیست. آنچه اوشو از سکس و لذتِ هم آغوشی میگوید بسیار عمیقتر از آن چیزی است که در سطح ما میشناسیم و عموما نیز بر پایه شهوات و نفسانیات ماست. برعکس منظور اوشو آن پدیده ای است که تماما بر پایه عشقی است که بر مدار آگاهی و مراقبه گونگی میچرخد که در آن مالکیت و تسلط بر دیگری و کامجویی نیست. بلکه آن عشقبازی است که خودش آن را دیدار ملکوتی انرژی ها نامیده است، نه هوسبازی و شهوترانی....
برای آشنایی عمیقتر در این مورد مطالعه کتاب "سکس تا فرا آگاهی" از اشو را توصیه میکنم.

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

17 Nov, 18:31


فقط یک چیز می‌تواند مانع سیاستمداران از نابود کردن کل دنیا شود....

اوشو

@awareness_diamonds

الماس‌های آگاهی

15 Nov, 07:04


خودشناسی حقیقی فقط وقتی اتفاق می‌افتد که تمامی خانه‌ و زندگی شما پر از نور شود. یک شعله‌ی کوچک از نور کفایت نمی‌کند، تمام خانه( وجودت) نیاز به نور دارد تا تمام گوشه‌ها و پستوها پر از نور شود. وگرنه همیشه به دو بخشِ شکسته باقی می‌مانید.

آن بخش که پر از نور است تصمیم می‌گیرد که به هیچ ماری اجازه‌ی ورود به خانه را نخواهد داد؛ ولی در مورد آن گوشه‌های تاریک که مارها پیشاپیش آنجا زندگی می‌کنند چکار می‌تواند بکند؟

و دیر یا زود وقتی که مارها به سمت نور بیایند، فریاد خواهید زد که پیمان شما شکسته شده؛ آن پیمانی که بسته بودید که نگذارید هیچ ماری وارد خانه شود شکسته شده است.

وقتی قسم می‌خورید و عهد میبندید که دیگر عصبانی نخواهید شد، با آن بخش کوچک که در نور است قسم می‌خورید. توجهی به آن نُه بخش دیگر که هنوز در تاریکی هستند و در تاریکی غوطه‌ور هستند ندارید. جایی که حتی همین حالا خشم در حال دَم‌ شدن و آماده‌ شدن است.

تو بارها سکس را آزموده ای و بیهودگی اش را دیدی ای، پس پیمان میبندی که زندگی بدون سکس داشته باشی، ولی مراکز جنسی تو همگی در تاریکی غرقه هستند، هیچ اشعه‌ای از هوشمندی تو به آنها نرسیده است.

بنابراین در گوشه‌ای از سر خودت پیمان می‌بندی، ولی مراکز جنسی تو هیچ چیز از این پیمان نمی‌دانند؛ آنها به کار خودشان ادامه می‌دهند. سکس از آنجا برمی‌خیزد و هوشمندی تو را مغلوب می‌کند زیرا نُه برابر قوی‌تر است.

آنوقت گریه و زاری می‌کنی، و دوباره پیمان می‌بندی، ولی هرگز درک نمیکنی که قسم‌خوردن برای یک پیمان کاری بی‌فایده است. نکته واقعی این نیست که تو از آن بخش کوچک پیمان بسته‌ای، نکته واقعی در این است که تو این بخش کوچک را آنقدر بسط بدهی تا تمام وجودت آگاه شود. آنوقت نیازی به پیمان‌ بستن وجود ندارد.

برای همین است که به شما می‌گویم یوگا از هیچکس نمی‌خواهد که پیمان ببندند و قسّم بخورند. بجز مردمان جاهل و احمق هیچکس در دنیا اینگونه عهد و پیمان نمی‌بندد. این‌کار هیچ معنایی ندارد. موضوع واقعی چیزی دیگر است.

موضوع واقعی این است که اگر تمام وجود شما نورانی شود، آنوقت نیازی به پیمان‌بستن وجود ندارد. ولی ما به پیمان بستن ادامه می‌دهیم!

شما این پیمان‌ها را برعلیه چه کسی می‌بندید؟ شما این پیمان‌ها بر علیه آن بخش‌های تاریک وجود خودتان می‌بندید، و ابدا‌ً به آن بخش‌ها دسترسی ندارید! نمی‌تواند به آنجا راه پیدا کنید. تمام تصمیمات شما در گوشه‌ای از ذهن شما باقی می‌ماند. حتی تمام ذهن هم روشن نشده است.

  اوشو

@awareness_diamonds