💙سخنان اوشو💙 @oshowords Channel on Telegram

💙سخنان اوشو💙

@oshowords


💜سخنان ، کتابها و ویدیوهای اوشو💜
کانال دیگر : https://t.me/sufianehh

💙سخنان اوشو💙 (Persian)

💙سخنان اوشو💙nnاگر به دنبال یافتن انرژی مثبت، آرامش و ذهن آرام باشید، کانال تلگرام "💙سخنان اوشو💙" مناسب شماست. در این کانال، شما می‌توانید از سخنان الهام بخش و آموزنده‌ی اوشو، از کتابهای اوشو و از ویدیوهای مفیدی که مربوط به این استاد روحانی معاصر است، بهره‌مند شوید. با مطالعه و گوش دادن به محتوای این کانال، به راحتی می‌توانید به تغییرات مثبت در زندگی خود دست یابید

در کانال دیگر ما نیز می‌توانید محتوای مرتبط با اوشو را بیابید. برای دسترسی به این کانال فرعی، به لینک زیر مراجعه کنید: https://t.me/sufianehhnnپس اگر تمایل دارید به دنیای پرانرژی و مثبت اوشو وارد شوید، حتما این کانال را دنبال کنید و از محتواهای ارزشمند آن بهره مند شوید.

💙سخنان اوشو💙

09 Jan, 09:47


✳️ زندگی آگاهانه

زندگی مدرسه‌ای برای آموختن حقیقت هستی است. ولی این فقط وقتی ممکن است که تو هشیار باشی.

تو حتی وقتی که به‌نظر هشیار می‌آیی [یعنی حتی زمانی که الکل هم مصرف نکرده باشی] هشیار نیستی.

فقط خودت را تماشا کن: در خیابان راه می‌روی، با مردم صحبت می‌کنی، در بازار خرید می‌کنی…. به نظر آگاه هستی؛ اما چنین نیست.

وقتی که راه می‌روی تماشا کن:
آیا این یک روند مکانیکی است، درست مانند یک آدم‌آهنی، و یا یک روند آگاهانه است؟ و تعجب خواهی کرد که تفاوت این دو روند را بدانی. حالا سعی کن چند قدم را آگاهانه برداری تا تفاوت را ببینی ـــ وقتی آگاهانه قدم می‌زنی تمام بدن با جهانِ هستی تنظیم است و یک احساس آسودگی و زیبایی و خوشی در راه رفتن آگاهانه وجود دارد.

«آگاهی» تو را به جهانِ هستی پیوند می‌زند.
«ناآگاهی» تو را در خودت بسته نگه می‌دارد.


در ناآگاهی، تو هیچ اتصالی با جهان هستی نداری. اما در آگاهی، با تمامی هستی مرتبط هستی ـــ از کوچکترین تیغه‌ی علف تا بزرگترین ستارگان در فاصله‌ی میلیون‌ها سال نوری. انسان آگاه درست مانند تو است، ولی درونش نوری وجود دارد؛ و درون تو تاریکی است.

تو بدون اینکه بدانی کیستی، پیوسته کارهایی را انجام می‌دهی. وقتی صحبت می‌کنی، هشیار باش و تعجب خواهی کرد که وقتی در ناهشیاری صحبت کرده‌ای چقدر مشکل درست کرده‌ای، چقدر مشاجره و مبارزه خلق کرده‌ای ـــ فقط با حرف زدن! فقط فکر کن: اگر حرف نمی‌زدی و فردی ساکت بودی، ۹۹٪ از مشکلات تو وجود نداشتند. این دردسرها از حرف‌زدن ناآگاهانه‌ی تو سرچشمه گرفته‌اند!

چیزی می‌گویی و همسرت فوراً آن را سوءتفاهم می‌کند. و هیچ راهی برای توضیح‌دادن تو وجود ندارد، او روش خودش را برای تفسیر سخنان تو دارد. زنان و شوهران آهسته‌آهسته دیگر باهم حرف نمی‌زنند زیرا هر دو فهمیده‌اند که این حرف‌ها به مشاجره ختم می‌شود و در نهایت به گریه و زاری و پرتاب کردن اشیاء منزل!

چه دنیای عجیبی! یک گفتگو به جیغ و فریاد و پرتاب بالش‌ها ختم می‌شود! ولی دلیلش حرف زدن نیست، دلیلش حرف‌زدنِ ناآگاهانه است.

و در مورد سایر فعالیت‌ها هم همین صدق می‌کند. آنها رنج و درد بیشتری برایت می‌آورند، ولی تو بازهم همان کارها را دوباره و دوباره انجام می‌دهی. انسان ناآگاه محکوم است که بارها و بارها در همان چاله سقوط کند.

انسان آگاه هم اشتباه می‌کند،
ولی یک اشتباه، یک بار!

انسان آگاه حتی از اشتباه خود نیز درس می‌گیرد. او چیزی بسیار ارزشمند را آموخته است ـــ که این کار او اشتباه بود و آن را دوباره تکرار نخواهد کرد. و اینگونه آهسته‌آهسته تمام اشتباهات رها می‌شوند؛ زندگی یک رقص ساکت و شاد می‌گردد.


#اشو
📚«از مرگ به جاودانگی»
آخرین سخنان اشو در آمریکا: از دوم آگوست تا ۱۴ سپتامبر ۱۹۸۵
مترجم: م.خاتمی / اردیبهشت ۱۴۰۳ جلد سوم
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

07 Jan, 12:04


شما بیمار هستید؛ پزشک برای از بین بردن بیماری به شما دارو می‌دهد. وقتی که بیماری مداوا شد، آنوقت سلامت در شما برمی‌خیزد.

در واقع دارو هرگز سلامت را نمی‌آورد، فقط بیماری را از بین می‌برد.

سلامت را نمی‌توان با هیچ دارویی آورد؛ هیچ دارویی نیست که سلامت‌بخش باشد. سلامت، وجود درونی شماست ـــ زمانی که موانع کنار بروند، چشمه‌های زندگی شروع به جاری‌شدن می‌کنند؛ وقتی که سنگ‌ها برداشته شوند، چشمه شروع به جوشیدن و بالا‌آمدن می‌کند.

سلامت چیزی طبیعی است؛ هیچ دارویی نمی‌تواند آن را به شما بدهد. بیماری چیزی غیرطبیعی است. بیماری از بیرون وارد شما می‌شود؛ یک داروی بیرونی می‌تواند آن را نابود کند. سلامت هسته‌ی درونی شماست، خودِ شماست. وقتی بطور طبیعی خودتان باشید، سالم هستید.

انسان مذهبی دائما درگیر بیماری است، زیرا او در حال تظاهر به سلامتی است. در واقع او در حال سرکوبِ موانع سلامتی است. بنابراین در بیمارستان زندگی بستری است. اما یک سالک [یعنی کسی که در مسیر خودشناسی قدم گذاشته] به خانه بازگشته است ــ دیگر بستری نیست؛ سلامت او شروع کرده به جوانه‌زدن. چشمه‌ی زندگی او بخوبی جاری شده است.

هدف یک سالک خشن‌نبودن نیست، دروغ‌نگفتن نیست. هدف او سرکوب، دوری و نابودی چیزی نیست؛ هدف او کمک به چیزی است که پیشاپیش در وجودش جوشان و درخشان است. او می‌داند که برای رسیدن به سلامتی، نباید موانع را نادیده گرفت و آنها را سرکوب کرد؛ وقتی هشیاری و آگاهی در شخص توسعه پیدا می‌کند، موانع به خودیِ خود از بین می‌روند و سلامت که ذات حقیقی اوست آشکار می‌گردد.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۱/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

07 Jan, 12:02


من خودم را در دستان هستی رها کرده‌ام...

اگر هستی می‌تواند میلیون‌ها ستاره، میلیون‌ها سیاره، و میلیون‌ها منظومه را بگرداند، من که دیگر فقط یک انسان معمولی هستم، زندگی من را هم می‌تواند.


#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

06 Jan, 08:37


✳️ عشق والدین

و مادر و پدر می‌‌پندارند كه عشق دارند، ولی اگر عشق شرطی باشد، عشق نیست.

مادر و پدر می‌‌كوشند تا نوزاد را به مسیحی یا هندو متحول كنند.... این یك مسابقه‌سیاسی game of politics است كه با فرزند خودت بازی می‌كنی. تو ذهن او را شرطی می‌كنی. تو به او می‌گویی كه چه چیز درست است و چه چیز نادرست است. تو خودت هم نمی‌‌دانی!

تو ذهن او را در مورد اینكه خدا هست و یا نیست شرطی می‌‌كنی؛ تو خودت هنوز طلب نكرده‌‌ای! تو پیوسته انواع زباله‌های دانشت را به سر كودك می‌ریزی. قبل از اینكه او هشیار شود، همه‌ی این چیزها در او ریشه می‌‌گیرند. این‌‌ها در او تولید سردرگمی می‌كنند و روانش را پریشان می‌سازد. او تمام عمر، به سبب این"عشق" تو رنج خواهد كشید!

از ابتدا هم عشقی دركار نبوده است. كودك ناتوان بوده و تو از كمك‌‌كردن به او لذّت می‌بردی، زیرا وقتی تو به موجود ناتوانی یاری می‌دهی احساس بسیارخوبی خواهی داشت. و شخص ناتوان نیز به نوبه‌ی خود به تو این مفهوم را می‌‌دهد كه تو قوی هستی.

#اشو
📗راز فصل ۲۱
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

05 Jan, 15:47


اگر بخواهی هر چیزی را ترک کنی ،کاملا و تماماً‌ آنرا زندگی کن و نترس.
تا ژرفترین نقطه اش حرکت کن ،‌ تا درک کنی.در واقع فرد با ادراک کامل ، رها می شود . توسط تجربه کردن و پخته شدن ، نه توسط یک عهد و پیمان.

با یک ادراک ضمنی و خاموش درک کن که زندگی مدرسه ای است که باید از آن عبور کنی و عجله ای نداشته باش.
ـ
اگر هنوز احساس می کنی که یک آرزوی نهفته برای ثروت داری ، برو و پول انباشته کن و کارت را با آن تمام کن در واقع انباشتن پول بی معنی است ، پس اگر هوشمند باشی بزودی کارت با آن تمام می شود و اگر بقدر کافی هوشمند نباشی ، زمانِ بیشتر لازم داری و تجربه ، آن هوشمندی را به تو خواهد داد.

وقتی در یک رابطه بوده ای و ناکام شده ای ، ناکامی و جاذبه هر دو در تو هستند و رنج در همین است هنوز کارت با سکس تمام نشده است و عمیقاً برایت جذاب هم هست ، ولی همچنین ناکام هم هستی و حالا تو شروع به مبارزه می کنی ، اما با که ؟ اراده ی تو ، بر علیه نیروی جنسی خودت ! درست مانند اینکه دست چپ تو با دست راستت بجنگد! احمقانه است ، هرگز قادر نخواهی بود که پیروز شوی تنها وقتی که چیزی درک شد ، میتواند ترک شود بدون تلاشی از سوی اراده ی تو پس هرگز چیزی را صرفا با تصمیم ترک نکن و برای هیچ کاری از نیروی اراده استفاده نکن وگرنه دچار تضاد و رنج مجدد خواهی شد

تجربه تنها راه است ، راه دیگری وجود ندارد شاید زمان بسیار زیادی طول بکشد ، ولی هیچ کاری نمی توان کرد ، میانبر دیگری وجود ندارد انسان ناتوان است و باید توسط تجربه ، هوشمندی را کسب کند و هرآنچه را که کامل درک شود ، می توانی رها کنی بعد از آن دیگر علاقه ای به دنیای بیرون وجود ندارد و دیگر در هزار و یک جهت حرکت نمی کنی اینک دوست داری خودت را بشناسی و خواسته شناختِ خویش ، جای تمام خواسته های دیگر را می گیرد و سپس چیرگی کامل بر تمام حواس فرا می رسد.

#اوشو
📗یوگا ابتدا و انتها
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

03 Jan, 09:17


تو قادر نیستی زندگی را بطور روشنفکرانه درک کنی، زیرا از طریق روشنفکرانه امکان ندارد.

راهش فقط وجودین و با مراقبه است. تو با عقل و منطق از آن سر درنخواهی آورد؛ فقط می‌توانی بیشتر وارد مراقبه شوی و یک بُعد جدید از بینش را باز کنی.

و مراقبه چیست؟ مراقبه یعنی رفته‌رفته بی‌فکرشدن؛ بخواب نرفتن ـــ هشیارماندن و بااین‌حال بدون فکر ماندن. وقتی افکار ناپدید شوند، همه‌چیز روشن و شفاف است.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

03 Jan, 07:17


✳️ انضباط

انسان فهمیده نیاز به منضبط‌کردن خود ندارد. ادراک او همان انضباط اوست.

شما نیاز به انضباط دارید زیرا ادراک شما بقدر کافی نیست. مردم نزد من می‌آیند…. چند شب پیش مردی اینجا بود. او نامه‌ای نوشته بود که او می‌داند چه چیزی درست است ولی همیشه کارهایش نادرست هستند! او می‌داند چه چیزی اشتباه است، باز هم همان را انجام می‌دهد!

نوشته است: “پس اشو؛ چطور آن را تغییر بدهم؟”
حالا ‌اگر تو واقعاً می‌دانی که درست چیست، چگونه می‌توانی عمل اشتباه را انجام دهی؟ دانش تو باید دانش قرض‌گرفته‌شده باشد، نمی‌تواند مال خودت باشد.

اگر واقعاً بدانی که چه چیز غلط است، چگونه می‌توانی انجامش بدهی؟ غیرممکن است. اگر انجامش بدهی، فقط نشان می‌دهد که نفهمیده‌ای.

سقراط همیشه می‌گفت:
دانش فضیلت است.” اگر چیزی را بدانی، شروع به کار می‌کند. ولی آن دانش باید واقعی باشد، و منظورم از “واقعی” این است که باید مال خودت باشد، باید از زندگی خودت آمده باشد، باید حاصل تجربه‌ی خودت باشد. نباید وام گرفته‌شده باشد، نباید دانش کتابی و اکتسابی باشد، نباید از متون مذهبی گرفته شده باشد، نباید فقط اطلاعات باشد. باید تجربه‌ی خودت باشد که آن را اصالتاً زندگی کرده باشی. آنگاه نمی‌توانی برخلاف آن عمل کنی، راهی وجود ندارد.

چطور می‌توانی از میان دیواری عبور کنی اگر بدانی که آن یک دیوار است؟ از در وارد می‌شوی. هرگز نزد من نمی‌آیی و نمی‌گویی: “اشو، می‌دانم که در کجاست، ولی اول سعی می‌کنم از دیوار رد بشوم! همیشه سرم به آن می‌خورد و درد می‌گیرد! حالا چه کنم؟!” اگر بدانی که در کجاست، و بازهم سعی کنی که از دیوار وارد شوی، این فقط نشان می‌دهد که نمی‌دانی. شاید شنیده باشی، شاید دیگری به تو گفته باشد، ولی تو اعتماد نداری. عمل تو نشان می‌دهد که چه می‌دانی. عمل تو تنها شاهد دانش و فضیلت تو است، نه هیچ چیز دیگر.

بنابراین اگر ادراک وجود داشته باشد نیازی به انضباطِ تحمیلی نیست. «ادراک» انضباط خودش را می‌آورد ـــ ذاتی و درونی است.

پس دو نوع انضباط وجود دارد؛
همانطور که دو نوع دانش وجود دارد.
اگر دانش از بیرون بیاید، آنوقت باید انضباط را بر خودت تحمیل کنی. اما اگر دانش مانند چشمه‌ای از درون بجوشد و بالا بیاید، آنگاه نیازی به تحمیل هیچ انضباطی نیست. انضباط، خودش مانند سایه به دنبال خواهد آمد.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۱/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / شهریور ۱۴۰۲
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

01 Jan, 16:40


✳️ سرزنش گری

مردم همیشه آماده هستند تا دلایلی بیابند تا تو را سرزنش کنند.
تو را برای ساکت بودنت سرزنش می‌کنند.
اگر ساکت باشی تو را سرزنش می‌کنند:
“چرا ساکتی؟”
اگر زیاد حرف بزنی، تو را سرزنش می‌کنند:
“چرا زیاد حرف می‌زنی؟”
اگر خیلی کم سخن بگویی، تو را سرزنش می‌کنند:
“چرا اینقدر کم حرف می‌زنی؟”

هرکاری بکنی، تو را محکوم می‌کنند،
چرا؟!
زیرا نفس آنان با سرزنش تو رضایت پیدا می‌کند. هیچکس به نقص‌های خودش نگاه نمی‌کند و  همه قادر هستند تا اشتباهات دیگران را ببینند؛ نه فقط ببینند، بلکه تا حد ممکن آنها را بزرگنمایی کنند.

*مادر به سر دخترش در طبقه‌ی بالا فریاد می‌زند، “کارولین، اینهمه داد و فریاد را بس کن. چرا نمی‌تونی مثل برادرت تامی بازی کنی که صدایش در نمی‌آید؟”
کارولین پاسخ می‌دهد، “او نباید صدایش در بیاید! ما خانواده‌ی خودمان را بازی می‌کنیم. او پدر است و برای شام قدری دیر وارد شده، و من تو هستم!”

دیدن نقص‌های دیگران بسیار آسان است،
زیرا فرد می‌خواهد نقص‌های دیگران را ببیند. اگر نقصی وجود نداشته باشد، آنوقت اختراع می‌کند. نفس تو فقط می‌تواند با احساس برتری زنده بماند، پس تو از هرگونه نقص ممکن در دیگران استفاده می‌کنی تا احساس برتری کنی. سرزنش کردن دیگران چیزی نیست جز راهکار نفس برای احساس برتری
مراقب آن باش ...


دنیا همیشه راه‌هایی برای تحسین و راه‌هایی برای محکوم کردن پیدا می‌کند.
همیشه چنین بوده و خواهد بود.
آری،  گاهی قدری تحسین هم می‌کند؛
ولی فقط وقتی تو را تحسین می‌کند که تو به نفس آنان کمک می‌رسانی.
آنگاه تو را تحسین می‌کند.


برای نمونه، اگر به هندوها بگویی که دین آنان بزرگترین دین در دنیاست، تو را تحسین خواهند کرد.
چگونه می‌توانند مرا تحسین کنند؟
این غیرممکن است ...
زیرا من فقط حقیقت را بازگو می‌کنم:
که هیچ دینی بزرگتر از هیچ دین دیگری نیست؛ که تمام ادیان، تاکید می کنم تمام ادیان همان دام و تله‌ی کشیشان هستند.
شاید کشیش priest را شانکاراچاریا shankaracharya بخوانی، شاید کشیش را پاپ pope بخوانی، اهمیتی ندارد
تمام مذاهب در چنگال سیاست‌پیشگان هستند ...

#اشو
دامّا پادا / راه حق_جلد 6
برگردان: ‌محسن خاتمی
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

30 Dec, 09:06


* خانم مغرور و پُر افاده‌ای، یک طراح دکوراسیون داخلی را استخدام کرد تا خانه‌اش را تغییر دکور بدهد.
طراح سوال کرد: “خب، حالا بفرمایید چطور می‌خواهید باشد؟ مدرن خوبه؟”
خانم گفت: “من و مدرن؟ نه!”
- “فرانسوی چطوره؟”
- “فرانسوی؟ من کجا و خانه‌ی فرانسوی کجا؟ نه!”
- “پس شاید سبک ایتالیایی را دوست داشته باشید.”
- “خدا نکند!”
- “خب،‌ بانوی محترم دوست دارید طرح خانه از چه دوران تاریخی باشد؟”
- “ چه دوران تاریخی؟ من فقط می‌خواهم دوستانم وارد اینجا شوند، نگاهی بیندازند، و بمیرند؛ همین!”

اکثر مردم فقط برای این زندگی می‌کنند که دیگران را تحت‌تاثیر خود قرار دهند. آنان می‌باید در درونشان واقعاً‌ بسیار فقیر باشند، زیرا فقط کسانی که از عقده‌ی حقارت رنج می‌برند می‌خواهند دیگران را تحت‌تاثیر قرار دهند.

یک انسان غنی و والا هرگز خودش را با هیچکس دیگر مقایسه نمی‌کند. او می‌داند که غیرقابل ‌مقایسه است؛ نه‌تنها این، بلکه می‌داند که دیگران نیز مانند خودش غیرقابل‌ مقایسه هستند. او نه برتر از کسی است و نه فروتر از کسی.

#اشو
📚«دامّا پادا»
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

30 Dec, 09:04


اشراق (خودآگاهی) خیلی ساده درک این است که همه چیز‌همان طوری است که باید باشد.

این تعریف خودآگاهی است:
همه چیز همان طوری است
که باید باشد.

همه چیز کاملاً و مطلقاً کامل
است؛ همان طور که هست.

وقتی این را درک کردی
آن حس می‌آید و بعد ناگهان،
تو در خانه‌ای.

#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

28 Dec, 09:33


👌👌
✳️ آیا هشیار هستی یا فقط یک انباشتگی، یک وجود بدنی هستی؟!

ما پیشاپیش [توسط شیمی بدن] پیوسته کنترل شده‌ایم. و چون ما آگاه نیستیم، می‌توانیم رفتارهایی از پیش‌تعیین شده داشته باشیم. اگر هرگونه پاسخ و واکنش تو از پیش‌تعیین شده باشد، آنگاه معنی روح چیست؟

واکنش‌های شما می‌تواند توسط شیمی بدن تعیین شود. اگر به تو الکل داده شود، رفتارت متفاوت خواهد بود. شیمی بدنت تغییر کرده، پس رفتارت هم تغییر خواهد کرد.

زمانی،‌ تمرین نهایی تانترا این بود که ماده‌ی مست‌کننده را مصرف کنند و هشیار باقی بمانند. اگر شخص هشیار باقی ماند، در حالیکه همه چیز نشان می‌داد که او باید ناهشیار باشد، فقط آنوقت تانترا می‌گفت که این فرد به اشراق رسیده، در غیر اینصورت نه.

اگر شیمی بدن بتواند هشیاری تو را تغییر دهد، آنوقت معنی هشیاری چیست؟ اگر یک تزریق بتواند تو را ناهشیار کند، آنوقت معنی هشیاری چیست؟ آنگاه ماده‌ی مخدر شیمیایی در آن تزریق، قوی‌تر از خودِ هشیاری تو است. تانترا می‌گوید ممکن هست که به ورای هر مخدری بروی و هشیار باقی بمانی. مادّه محرک داده شده ولی پاسخی وجود ندارد.

سکس هم یک پدیده‌ی شیمیایی است. مقدار مشخصی از یک هورمون خاص، تولید میل جنسی می‌کند. و تو همان میل می‌شوی. شاید وقتی که شیمی بدنت به سطح نرمال خودش برسد توبه کنی، ولی این توبه بی‌معنی است. وقتی هورمون‌ها دوباره جمع شوند، ‌همانطور مثل سابق عمل خواهی کرد. پس تانترا همچنین با سکس نیز آزمایش کرده است. اگر در موقعیتی که کاملاً از نظر جنسی تحریک‌کننده است، میل جنسی نداشته باشی آنگاه آزاد هستی. شیمیِ بدن کاملاً‌ پشت‌سر نهاده شده؛ بدن وجود دارد، ولی اسیر و گرفتار بدن نیستی.


خشم نیز فقط شیمیایی است.
و قبل از پایان این قرن [قرن بیستم] بیوشیمیست‌ها خواهند توانست تو را ضدخشم و ضدسکس بسازند.
ولی در چنین موقعیتی تو یک بودا نخواهی بود. بودا از خشمگین‌شدن ناتوان نبود؛ قادر بود خشمگین شود، ولی تاثیر احساس خشم در او وجود نداشت.

اگر شیمی بدن تو کنترل شود، قادر نخواهی بود که خشمگین شوی. موقعیت شیمیایی که به تو احساس خشم می‌دهد وجود ندارد، پس تاثیر خشم وجود نخواهد داشت. یا اگر هورمون‌های جنسی از بدنت حذف شوند، ‌احساس و میل جنسی نخواهی داشت. ولی نکته واقعی این نیست که تو میل جنسی داری یا نداری؛ و یا خشمگین هستی یا نیستی. نکته واقعی این است که در موقعیتی که ناهشیاری تو ضرورت دارد، هشیار باشی.

چگونه در موقعیتی که فقط در ناآگاهی رخ می‌دهد، آگاه باشی؟!

هرگاه چنین موقعیتی وجود دارد، روی آن مراقبه کن. فرصت بزرگی به تو داده شده. اگر احساس حسادت می‌کنی، روی آن مراقبه کن. این لحظه‌ی درست است. شیمی بدنت در درون کار می‌کند. تو را ناهشیار می‌سازد، تو را وادار می‌سازد تا مانند یک دیوانه رفتار کنی. حالا، هشیار باش. بگذار حسادت آنجا باشد، آن را سرکوب نکن، ولی از آن هشیار باش: شاهد آن باش.

اگر خشم وجود دارد؛ شاهد آن باش؛ اگر سکس وجود دارد، شاهدش باش. بگذار هر اتفاقی در درونت می‌افتد رخ بدهد؛ و روی تمام آن موقعیت مراقبه کن. رفته‌رفته، هرچه هشیاری تو عمیق‌تر شود، امکان کمتری وجود دارد که رفتارت برایت از پیش‌تعین شده باشد. بنابراین آزاد خواهی شد.

موکشا Moksha، رهایی Freedom چیزی جز این نیست. فقط به این معنی است که هشیاری چنان آزاد است که اینک هیچ چیز نمی‌تواند آن را از پیش‌تعیین کند.

#اشو
📚«روانشناسی محرمانه»
از ۲۴ جولای ۱۹۷۰ تا ۲۱ اکتبر ۱۹۷۱
مترجم: ‌م.خاتمی/ بهار ۱۴۰۰
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

28 Dec, 08:24


هیچ دیدگاه فروتر نمی‌تواند با دیدگاه والاتر بجنگد .
نگرش فروتر محکوم به شکست است ــ امروز یا فردا و یا پس فردا.


این مبارزه فوقش بتواند شکست را به تعویق بیندازد، ولی نمی تواند از آن پرهیز کند . هرگاه دیدگاه والاتری وجود داشته باشد، فروتر باید که ازبین برود . باید تغییر کند، باید به پختگی بیشتر برسد .

#اوشو
📗یوگا: ابتدا و انتها
فصل نهم جلد هفتم:
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

27 Dec, 18:52


هر توقعی،
حتی توقعِ آرامش
بی‌قراری می‌آورد!

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

27 Dec, 17:13


من خودم را در دســتان
هستــی رهــا کـــرده‌‌ام

اگر هستی می‌تواند،
میلیون‌ها ستاره، میلیون‌ها
سیاره، و میلیون‌ها منظومه
را بگرداند، من که دیگر فقط
یک انسان معمولی هستم،
زندگی من را هم می‌تواند.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

26 Dec, 17:15


✳️رتبه‌بندی و درجات، وجود ندارند.

مردمانی هستند که نزد من می‌آیند و می‌گویند: “من پیشرفته هستم ولی هنوز نرسیده‌ام!” آنان می‌خواهند من نیز پیشرفته بودن آنان را تایید کنم! تا نشانه‌ای بدهم که چقدر پیشرفت داشته‌اند و در چه درجه‌ای هستند!

در واقع هیچ نوع رتبه‌بندی وجود ندارد. فقط دو نوع مردم وجود دارند ـــ روشن‌ضمیر و غیرروشن‌ضمیر. چیزی در این وسط نیست!

چنین نیست که تعدادی باشند که بین این دو قرار داشته باشند! یا زنده هستی و یا مُرده، وسط وجود ندارد! یا می‌دانی و یا نمی‌دانی؛ بین اینها چیزی وجود ندارد. درجات و رتبه‌ها وجود ندارند.

تمام رتبه‌بندی‌ها حقّه‌های نفْس هستند. نفْس می‌گوید:‌ ”بله، من هنوز به اشراق نرسیده‌ام، ولی خیلی پیشرفته هستم. فقط ۹۹ درجه! یک درجه بیشتر و به روشن‌ضمیری خواهم شد. خیلی عقب نیستم ـــ خیلی پیشرفته‌ام!” تمام این چیزهای بی‌معنی را دور بیندازید. اگر روشن‌ضمیر نیستی، فقط روشن‌ضمیر نیستی!

تمام روشن‌ضمیران مانند هم هستند و تمام ناروشن‌ضمیران هم مانند هم هستند. تفاوت درست در این است که تو خوابیده‌ای و دیگری در کنار تو کاملاً هشیار و بیدار نشسته است. این تنها تفاوت است.

اگر بیدار باشی، بیدار هستی. نمی‌توانی بگویی “من درست در وسط قرار دارم!” چنین حالتی وجود ندارد. اگر در خواب هستی، در خوابی؛ اگر بیدار هستی، بیداری.

و این تفاوتی کوچک ولی البته بسیار با اهمیت است. کسی که کاملاً‌ هشیار و بیدار نشسته و مردی که در کنار او خرناس می‌کشد ـــ هر دو انسان‌ هستند، همان موقعیت را دارند، ولی یکی در عمق تاریکی گم‌شده، خودش را از یاد برده؛ و دیگری زنده است و می‌درخشد و به شعله‌ی درونی خودش دست‌یافته.

اگر اتفاقی بیفتد، هر کدام به روشی متفاوت واکنش نشان می‌دهند. رفتار شخص بیدار حتماً‌ متفاوت خواهد بود: او نسبت به موقعیت پاسخ مناسب خواهد داد؛ خوب می‌داند که چه می‌کند. و اگر فرد خواب‌آلوده واکنش نشان دهد، واکنش او مکانیکی خواهد بود، او در ناآگاهیِ خودش نمی‌داند چه می‌کند.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۱/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / شهریور ۱۴۰۲
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

24 Dec, 15:40


✳️نیایش چیست؟

نیایش Prayer وضعیت شکرگزاری است.
نیایش سپاسگزاری است.
خداوند بسیار بخشیده است.
کمترین کاری که ما می‌توانیم بکنیم، شکرگزاری است.
نیایش آمادگی برای استقبال از خداوند است. آن میهمان خواهد آمد. او باید که بیاید.
پس خانه را با گل‌ها و شاخه‌های تازه تزیین کن. گردنبندی از گل‌ها بساز.
چراغ‌های بابرکت را آماده کن.
نیایش آمادگی برای استقبال از خداوند است.

کسی چه می‌داند که آن میهمان کِی خواهد آمد؟ هرگاه که آن میهمان بیاید، از هر راهی که بیاید، از هر دری که وارد شود
نیایش آمادگی برای ورود او است!
نیایش حالتی از استقبال است.
قربانی دعاهای تشریفاتی نباش.
بگذار نیایش خودانگیخته، مستقیم و برخواسته از قلب باشد؛
فقط آنوقت معنی دارد.
دعا باید از قلب برخیزد نه از کتب مقدس. دعای تشریفاتی فقط بَل‌بَل‌کردن و یاوه‌گویی babbling است.
کودک خردسال را دیده‌اید که برای نخستین شروع به بَل‌بَل‌کردن می کند.
بَل‌بَل‌کردن او چقدر شیرین است.
بعدها، وقتی به درستی شروع به صحبت می‌کند شاید هیچکس به او توجه نکند.
ولی بَل‌بَل‌کردن او چنان شیرین است که مادرش لذت می‌برد و همه را صدا می‌زند تا کودک را بشنوند. او هنوز هیچ چیز روشنی را نمی‌گوید. ولی وقتی شروع به صحبت می‌کند، هیچکس توجهی به او ندارد.

در ابتدا دعا کردن مانند بَل‌بَل‌کردن است.
و به یاد بسپار که آن دعا که بَل‌بَل‌کردن باشد به خداوند می‌رسد:
اگر که از قلب، خودانگیخته و مال خودت باشد.

نیایش تسلیمی اینگونه است.
عشق از آسمان است.
هیچ پاسخی از جهت دیگری نمی‌آید.
برای همین است که نیایش فردی که منتظر پاسخ می‌ماند بزودی متوقف می‌شود.
فقط منتظر پاسخ نمان:
پیشکش‌های خودت را تقدیم کن.

ملاحظه نکن که آیا او پاسخ خواهد داد یا نه، که آیا موضوع به او خواهد رسید یا نه، ابداً‌ نگران این چیزها نباش ...
حتی سعی نکن از دعایت استفاده کنی تا خدا را تغییر بدهی! فقط به این توجه کن که آیا دعاهایت عمیق‌تر می‌روند یا نه:
“آیا دعاهایم در اشکم‌هایم غرق می‌شوند؟
در سرور من غرقه هستند؟
آیا نشان لبخند من روی دعایم هست؟
آیا امضای روحم در پای دعایم هست؟
فقط به اینها توجه کن

و یک روز دعاهایت ناگهان به او می‌رسد. بل‌بل‌کردن تو شنیده شده است.
و در آن لحظه در درون معبد سکوت تو، آن کودک زاده می‌شود.
آن آگاهی معصومانه وارد می‌شود.
نخستین دیدار با سامادی رخ می‌دهد.
خواهد آمد، به یقین خواهد آمد.
بخاطر داشته باش:
آنچه برای یک نفر رخ بدهد
حق مادرزادی همه است
...

#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر” Maran Hey Jogi, Maran
برگردان محسن خاتمى
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

23 Dec, 13:01


فیلمی نایاب از اشو
موضوع: زیستن در لحظه‌ی حال

ترجمه و زیرنویس: Devakavido

💙سخنان اوشو💙

23 Dec, 12:59


زندگی بازی خورشید و سایه است.
بازی امید و ناامیدی
بازی شادی و غم
بازی حیات و مرگ است ...

پس هستی وجهی دو گانه دارد. تنشی میان دو قطب...

دانستن این نکته، فهم آن، تجربه اش،
به معنای دقیق کلمه:
رفتن به فراسوی همه چيز است.
عشق دستاورد واقعی ست ...
کلید این دستاورد حالت شاهد بودن است.
به کننده کار بدرود بگو ...
در حالت شهود و مشاهده زندگی کن.
این نمایش را تماشا کن.
در آن غرق نشو
در عوض در مشاهده غرق شو ...


آنگاه شادی و غم
تولد و مرگ
فقط یک بازی می شوند.
آنها تو را متأثر نمی کنند.
آنها نمی توانند تو را متأثر کنند.
همه ى خطاها و همه ى غفلت ها، حاصل هم ذات پنداری اند ...

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

22 Dec, 18:00


✳️ مادرِ هستی

هر نوزادی كه در رحم مادرش زندگی می‌كند شادمان است. او هيچ چيزی ندارد. او هیچ قصر و ثروتی در اختیار ندارد اما بی‌نهایت شاد است.

ما در دل مادرمان مزه‌ی چيزی را می‌چشيم كه هرگز نمی‌توانيم فراموشش كنيم. برای فراموش كردنش همه كار می‌كنيم اما آن از ياد نمی‌رود كه نمی‌رود. چنان ژرف در وجود ما نفوذ كرده كه زدودنش ناممكن است.

شادی‌های دوران جنينی را می‌توان دوباره بدست آورد. تو فقط بايد مثل يك كودك شوی و همه‌ی عالم را چون شكم مادرت ببینی.

اين همان چيزی است كه ديانت حقیقی قرار است در عمل انجام دهد. ديانت می‌خواهد به تو كمك كند جهان را مادر خود تصور کنی تا هيچ كشمكشی بين تو و او نباشد. تا تو بتوانی به جهان هستی اعتماد كنی و در باطن بدانی او مراقب توست. تا بدانی نبايد پيوسته نگران و در تشويش و تنش باشی، زيرا از همه چيز مراقبت می‌شود. آنگاه ناگهان، تمام وجودت را شادمانی فرا می‌گيرد.


مراقبه [ژرف‌نگری] به تو كمك می‌كند دوباره به دل جهان هستی بازافتی.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

21 Dec, 16:30


✳️ اشو عزیز، آیا ممکن است در مورد مسئولیت یک زن بعنوان یک مادر سخن بگویید؟

✳️ مادرشدن یکی از بزرگ‌ترین مسئولیت‌ها در دنیاست.
مردمان بسیاری در روی کاناپه‌ی روانکاوان قرار دارند، و مردمان بسیار زیاد دیگری در تیمارستان‌ها هستند و مردمان بسیار دیگری بیرون از تیمارستان‌ها هستند.

اگر عمیقاّ وارد روانپریشی انسان‌ها بشوی، همیشه مادر را خواهی یافت، زیرا زنان بسیاری وجود دارندکه مایل‌اند مادر بشوند ولی نمی‌دانندکه چگونه مادر شوند.

زمانی که رابطه بین مادر و فرزند به خطا رفت، تمام زندگی آن فرزند به خطا خواهد رفت، زیرا رابطه‌ با مادر نخستین رابطه با دنیا است:
نخستین ارتباط، هرچیز دیگر ادامه‌ی این رابطه خواهد بود. و اگر نخستین گام به خطا برداشته شود، آنگاه تمام زندگی به‌خطا خواهد رفت.

زن باید دانسته و آگاهانه مادر شود. مردها قدری در این مورد آزادتر هستند زیرا آنان نمی‌توانند مسئولیت مادرشدن را بپذیرند
زنان مسئولیت بیشتری دارند.
پس مادر بشو، ولی چنین فرض نکن که فقط با زن بودن، کافی است که مادر بشوی
این یک اشتباه بزرگ است.
مادر بودن یک هنر بزرگ  است؛ باید آن را بیاموزی. پس در مورد آن بیاموز!

چند نکته را مایلم به تو بگویم:
نخست، هرگز با فرزندت مانند کسی که مال خودت است رفتار نکن؛ هرگز او را تصاحب نکن
فرزند توسط تو به دنیا آمده است، ولی مال تو نیست. خداوند فقط از تو بعنوان یک وسیله، یک واسطه استفاده کرده است، ولی آن فرزند دارایی تو نیست
او را دوست بدار ولی هرگز فرزند را تصاحب نکن


اگر مادر شروع کند به مالک‌ شدن فرزند، زندگی نابود خواهد شد. آن فرزند شروع می‌کند به تبدیل شدن به یک زندانی
تو شخصیت او را نابود می‌کنی و او را به سطح یک شیئ تنزل می‌دهی
فقط یک شیئ را می‌توان مالک شد
یک شخص را هرگز

پس این نخستین درس است

برایش آماده شو. قبل از اینکه فرزند به دنیا بیاید، باید قادر باشی که از او بعنوان یک موجود مستقل استقبال کنی؛ بعنوان فردی که حقوق خودش را دارد و فقط فرزند تو نیست.

دومین نکته: با فرزندنت همانگونه رفتار کن که با یک شخص بزرگ‌سال رفتار می‌کنی. هرگز با کودک مانند یک کودک رفتار نکن. با احترامی عمیق با او رفتار کن
خداوند تو را انتخاب کرده است که میزبان باشی. خداوند بعنوان یک میهمان وجود تو را انتخاب کرده است.

کودک بسیار لطیف، ناتوان و شکننده است. احترام گذاشتن به کودک بسیار دشوار است. تحقیرکردن او بسیار آسان است
تحقیر و خوارشماری او بسیار آسان است زیرا که کودک ناتوان است و نمی‌تواند هیچ کاری بکند، نمی‌تواند انتقام بگیر و نمی تواند واکنش نشان دهد. با کودک مانند یک بزرگسال رفتار کن و محترمانه.

سومین نکته: به اخلاقیات گوش نده، به مذهب گوش نده، به فرهنگ گوش نده
به طبیعت گوش بده.
هرچیز که طبیعی باشد، خوب است. حتی اگر گاهی اوقات برایت بسیار ناراحت‌کننده و دشوار باشد. زیرا خود تو بر اساس طبیعت بار نیامده‌ای.
والدینت تو را با هنر واقعی، با عشق بزرگ نکرده‌اند. فقط یک امر تصادفی بوده است
همان اشتباهات را تکرار نکن
بسیاری اوقات احساس ناراحتی خواهی کرد. برای نمونه، کودک خردسال شروع می‌کند به بازی کردن با آلت تناسلی خود. تمایل معمولی مادر این است که کودک را از این کار بازبدارد، زیرا که به او آموخته شده که این کار بد است. حتی اگرهم احساس کند که اشکالی ندارد، وقتی شخص دیگری حضور داشته باشد، او قدری احساس شرمندگی خواهد کرد. شرمنده باش!
این مشکل تو است، این هیچ ربطی به کودک ندارد. احساس شرمندگی داشته باش. حتی اگر احترام خودت را در جامعه از دست بدهی، از دست بده، ولی هرگز مزاحم کودک نشو. بگذار طبیعت کار خودش را بکند
تو وجود داری که مراحل طبیعت را تسهیل کنی.
تو نباید که طبیعت را راهنمایی کنی!
تو فقط باید بعنوان یک دستیار حضور داشته باشی.

@oshowords

💙سخنان اوشو💙

20 Dec, 17:54


✳️ توکل

توكّل به سادگی یعنی اینكه تو در طبیعت خویش آسوده باشی. چه خدا باشد و چه نباشد، ربطی به توکل ندارد. این نكته باید درك شود.

هرگاه از واژه‌ی "توكّل " trust استفاده می‌كنی، همیشه می‌پرسی، "به كی؟"
گویی كه توكّل به مفعول object نیاز دارد.

نه، توكّل به مفعول نیاز ندارد. توكّل حالتی از وجود تو است و بستگی به مفعول ندارد. انسانی كه به خداوند باور ندارد نیز می‌تواند توكّل كند و انسانی كه خدا را باور دارد می‌تواند توكّل نداشته باشد.

توكّل نه عمل‌كردن است و نه عمل‌نكردن. توكّل می‌تواند عمل كند و توكّل می‌‌تواند عمل نكند. توكّل به‌‌سادگی یعنی همه چیز از قبل درست است؛ نیازی نیست تا مشتاق چیز دیگری باشی. الف نیازی ندارد تا ب شود. هرچه كه هستی، هستی، خوب است.

آسوده‌‌شدن در این مفهوم به معنی عمل نكردن نیست. زیرا شاید تو شخصی فعّال باشی، پس اگر با این نگرش آسوده باشی، فعّالیت زیادی آزاد خواهد شد. و یا شاید فردی‌ غیرفعّال باشی: اگر با آن آسوده باشی، انفعال بزرگی صورت می‌گیرد.

ولی این ربطی به تو ندارد. تو تصمیم نمی‌‌گیری كه عمل كنی یا عمل نكنی؛ تو فقط نسبت به هرآنچه كه هستی، باز و راحت خواهی بود. آنگاه هرچه روی دهد، روی می‌‌دهد.

تو بین عمل‌‌كردن و عمل‌نكردن آویزان شده‌ای و این‌‌ها دو روی یك سكّه هستند. این‌‌ها مخالف هم نیستند، بلكه مكمّل یكدیگر هستند. و تو به آویزان بودن بین این دو ادامه می‌دهی و بین این دو در تلاطم هستی، زیرا وقتی كاری انجام دهی، دیر یا زود خسته خواهی شد.

هر عملی خستگی می‌‌آورد آنگاه شخص شروع می‌‌كند به این امید كه چیزی از طریق عمل‌‌نكردن روی دهد. و اگر بی‌‌عمل باشی، دیر یا زود از آن كسل خواهی شد. هر بی‌‌عملی حوصله‌ی انسان را سر می‌برد و سپس به سوی عمل روی می‌آوری. تو هنوز توكّل را نشناخته‌ای.

توكّل به این معنی نیست كه همه چیز روبه‌‌راه خواهد بود. توكّل یعنی اینكه همه چیز پیشاپیش روبه‌‌راه هست. توكّل آینده نمی‌‌شناسد؛ توكل فقط حال را می‌‌شناسد. لحظه‌‌ای كه به آینده فكر كنی، دیگر توكل نداری.

لحظه‌‌ای كه شروع كنی به این فكر كه: "اگر بتوانم توكّل كنم، همه چیز درست خواهد شد"، ذهن تو فعّال خواهد بود و این توكّل نیست. تو فقط سعی داری هستی را دستكاری كنی، حالا توسط عمل‌‌نكردن، ولی دستكاری‌‌كردن manipulation هنوز باقی است.

عمل‌‌نكردن، توكّل‌‌كردن نیست. اگر چنین انگیزه‌‌ای باشد كه: "همه چیز باید برای من روبه‌‌راه باشد،" تو با گوشه‌ی چشم می‌پایی؛ هنوز توكّل را درك نكرده‌‌ای.

#اشو
#کتاب_راز
برگردان به فارسی: محسن خاتمی
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

20 Dec, 17:53


مردم همچون صفحه‌هایی زیبا و خالی به این دنیا می آیند و سپس همه چیز به آنان اضافه میشود.

هر آنچه که به تو اضافه
شده، تو نیستی،ولی تو با
آنها بسیار هویت میگیری

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

19 Dec, 07:47


تو فقط مالک آن چیزی هستی که ‌بتوانی آن را ببخشی.

تو فقط با بخشیدن است که یک مالک می‌شوی.

اگر نتوانی ببخشی، آنوقت صاحب نیستی، مالک و ارباب نیستی. آنوقت چیزی را که فکر می‌کنی داری، همان چیز مالکِ تو است. آنوقت توسط دارایی‌هایت تصاحب شده‌ای.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

18 Dec, 12:47


اطاعت بزرگ‌ترین گناه است.
به خرد خود گوش بسپار و اگر چیزی برایت درست به نظر می‌رسد انجامش بده.
بنابراین این عمل کردن بر اساس آگاهی و خرد تو خواهد بود_ نه دستوری از بیرون.

اگر خرد تو فرمان و دستوری را نادرست تشخیص داد، به هر قیمتی و با وجود هرگونه خطری بر خلاف آن عمل کن.

هیچ فرمان الهی بالاتر از خرد تو نیست.

#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

18 Dec, 12:34


از اين لحظه به بعد خودتان را علت زندگی و دنيای خود بدانيد. منظور از جويندگی همين است؛ پذيرفتن كل مسئوليت زندگی خود.

فلاكت علت بيرونی ندارد. علت آن درونی است، در حاليكه شما پيوسته مسئوليت را به عامل بيرونی نسبت می‌دهيد. عامل بيرونی فقط يك بهانه است. فلاكت از دنيای بيرون می‌آيد، اما دنيای بيرون آن را خلق نمی‌كند.

وقتی كسی به شما اهانت می‌كند، اهانت از بيرون می‌آيد،‌ اما خشم در درون شماست. خشم در نتيجه‌ی اهانت بوجود نيامده است و معلول اهانت نيست. اگر انرژی خشم در شما وجود نداشت، اهانت ناتوان و ناكار می‌ماند،‌ فقط از شما عبور می‌كرد و شما را آشفته نمی‌ساخت.

علت، بيرون از آگاهی انسان نيست. علت در درون شماست. شما علت زندگی خود هستيد. درك اين نكته، ‌درك يكی از اساسی‌ترين حقايق است. درك اين نكته، آغاز سفر تحول است.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

17 Dec, 12:32


✳️ سرزنش

مردم همیشه آماده هستند تا دلایلی بیابند تا تو را سرزنش کنند.
تو را برای ساکت بودنت سرزنش می‌کنند.
اگر ساکت باشی تو را سرزنش می‌کنند:
“چرا ساکتی؟”
اگر زیاد حرف بزنی، تو را سرزنش می‌کنند:
“چرا زیاد حرف می‌زنی؟”
اگر خیلی کم سخن بگویی، تو را سرزنش می‌کنند:
“چرا اینقدر کم حرف می‌زنی؟”

هرکاری بکنی، تو را محکوم می‌کنند، چرا؟!
زیرا نفس آنان با سرزنش تو رضایت پیدا می‌کند.
هیچکس به نقص‌های خودش نگاه نمی‌کند و  همه قادر هستند تا اشتباهات دیگران را ببینند؛ نه فقط ببینند، بلکه تا حد ممکن آنها را بزرگنمایی کنند.

*مادر به سر دخترش در طبقه‌ی بالا فریاد می‌زند، “کارولین، اینهمه داد و فریاد را بس کن. چرا نمی‌تونی مثل برادرت تامی بازی کنی که صدایش در نمی‌آید؟”
کارولین پاسخ می‌دهد، “او نباید صدایش در بیاید! ما خانواده‌ی خودمان را بازی می‌کنیم. او پدر است و برای شام قدری دیر وارد شده، و من تو هستم!”

دیدن نقص‌های دیگران بسیار آسان است،
زیرا فرد می‌خواهد نقص‌های دیگران را ببیند. اگر نقصی وجود نداشته باشد، آنوقت اختراع می‌کند. نفس تو فقط می‌تواند با احساس برتری زنده بماند، پس تو از هرگونه نقص ممکن در دیگران استفاده می‌کنی تا احساس برتری کنی. سرزنش کردن دیگران چیزی نیست جز راهکار نفس برای احساس برتری
مراقب آن باش ...


دنیا همیشه راه‌هایی برای تحسین و راه‌هایی برای محکوم کردن پیدا می‌کند.
همیشه چنین بوده و خواهد بود.
آری،  گاهی قدری تحسین هم می‌کند؛
ولی فقط وقتی تو را تحسین می‌کند که تو به نفس آنان کمک می‌رسانی.
آنگاه تو را تحسین می‌کند.

برای نمونه، اگر به هندوها بگویی که دین آنان بزرگترین دین در دنیاست، تو را تحسین خواهند کرد.
چگونه می‌توانند مرا تحسین کنند؟
این غیرممکن است ...
زیرا من فقط حقیقت را بازگو می‌کنم:
که هیچ دینی بزرگتر از هیچ دین دیگری نیست؛ که تمام ادیان، تاکید می کنم تمام ادیان همان دام و تله‌ی کشیشان هستند.
شاید کشیش priest را شانکاراچاریا shankaracharya بخوانی، شاید کشیش را پاپ pope بخوانی، اهمیتی ندارد
تمام مذاهب در چنگال سیاست‌پیشگان هستند ...

#اشو
📗دامّا پادا / راه حق_جلد 6
برگردان: ‌محسن خاتمی
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

06 Dec, 16:47



در روزگار کهن پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب بسیار زیبا داشت.
پادشاه برای خرید آن اسب پیشنهادی بسیار عالی داد،
اما پیر مرد از فروش اسبش امتناع میکرد.
روزی اسب پیر مرد فرار کرد و همه همسایگان به خانه اش آمدند و گفتند:
ای پیر مرد نادان اگر اسبت را به پادشاه فروخته بودی اکنون دچار این بدشانسی نمیشدی و پول خوبی هم به دست آورده بودی.
پیر مرد خندید و در جواب گفت:
از کجا میدانید که فرار اسب من از بدشانسی من است؟
همسایه ها با تعجب گفتند:
ای نادان معلوم است که این بدشانسی است.
اسب زیبا و گرانبهایت از دستت رفت.
اما پیر مرد لبخند زد و هیچ نگفت.
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی دیگر به خانه برگشت.
این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیر مرد آمدند و گفتند:
عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت.
پیر مرد بار دیگر گفت:
از کجا میدانید که این اتفاق از خوش شانسی من بوده یا بدشانسی ام؟

فردای آن روز پسر پیرمرد در حین رام کردن اسب های وحشی زمین خورد و پایش شکست و خانه نشین شد. همسایه ها بار دیگر آمدند و گفتند:
عجب بدشانس هستی ای مرد.
پیر مرد باز با لبخندی گفت:
از کجا میدانید این از خوشانسی ام بوده یا بدشانسی ام؟

چند روز بعد فرستادگان پادشاه برای سرباز گیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ با خود بردند به غیر از پسر کشاورز پیر که به خاطر پای شکسته اش از اعزام به جنگ معاف شد.
همسایه ها باز برای تبریک نزد پیر مرد آمدند و گفتند: عجب شانسی آورده ای یگانه پسرت از جنگ معاف شد. و پیر مرد دوباره گفت از کجا میدانید که......
.
.
همیشه گذشت زمان ثابت میکند که بسیاری از رویداد هایی را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود میپنداشتیم به صلاحمان بوده و آن مشکلات، نعمات و فرصت هایی بوده که زندگی به ما اهدا کرده است و در ظاهری تلخ خودشان را بر ما ظاهر ساخته اند.
مسیح میگوید:
برای آنانکه خدا را دوست میدارند، و بر طبق خواست و اراده او زندگی میکنند، همه ی اتفاقات در نهایت برای خیریت آنها در کار است.

📗الماسهای آگاهی
Osho💜
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

06 Dec, 08:57


با دقت با ذهن کار کن. ولی تو
باید از ذهن دور باشی، درگیر
آن نباشی.

وقتیکه چیزی می‌نویسی تو
آن قلم خود نویس نمی‌شوی،
با اینکه بدون آن نمی‌توانی بنویسی.

برای خوب نوشتن، یک قلم
خودنویسِ خوب بسیار مهم
است. اگر با انگشتانت بنویسی
کسی نمی‌تواند آن را بخواند،
حتی خودت هم نمی‌توانی
بخوانی.

ولی تو خودنویس نیستی،
خودنویس همان نویسنده
نیست بلکه فقط ابزار نوشتن
است.

ذهن، ارباب نیست بلکه فقط
ابزاری در دست ارباب است.

#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

05 Dec, 15:40


کسی را که در اندرون اندکی روشنایی نبود
پند بیرونش سود ندارد.

و هر که را در اندرون اندکی روشنایی بود،
روشنایی کلام عارفان از گوش او در آید تا اندر وی پیوندد.
نور سوی نور دود.

اگر خواهی که در زیر خاک نروی ،
در نور گریز که نور زیر خاک نرود.


#مجالس_سبعه
#مولانا
@sufianehh

💙سخنان اوشو💙

05 Dec, 14:16


✳️ اشو عزیز: مراقبت کردن از دیگران در کجا تبدیل به مداخله می‌شود؟

✳️ لحظه‌ای که ایدئولوژی و عقاید وارد شود علاقمندی به دیگران تبدیل به مداخله می‌شود.
آنگاه عشق تلخ می‌شود.
تقریباً نوعی نفرت می‌شود.
حفاظت از دیگران تبدیل به زندان می‌شود. تفاوت را ایدئولوژی ایجاد می‌کند.

برای نمونه اگر یک مادر باشی، از فرزندت مراقبت می‌کنی، او به تو نیاز دارد، بدون تو نمی‌تواند زنده بماند، وجود تو الزامی است، به خوراک نیاز دارد، به عشق نیاز دارد، ولی او به ایدئولوژی تو و باورهای تو نیازی ندارد.
او نیازی به آرمان‌های تو ندارد.
به مسیحیت تو، به هندوییسم تو،
به اسلام تو نیاز ندارد،
او به متون مذهبی تو نیاز ندارد،
فقط از آرمان‌ها، ایدئولوژی‌ها و اهداف پرهیز کن، آنگاه مراقبت کردن زیباست.
معصومانه است، در غیر این صورت مراقبت حیله گرانه می‌شود.

لحظه‌ای که هر عقیده و آرمانی را وارد کنی، رابطه را مسموم می‌سازی.
مراقبت کردن زیباست
ولی وقتی این مراقبت آرمانی در خود داشته باشد آن وقت حیله‌گریست.
آنگاه یک معامله و مشروط شده است.

و تمام عشق‌های ما حیله‌گرانه است.
به همین دلیل است که دنیا این همه در رنج است و جهنم شده.
چنین نیست که عشق و مراقبت وجود ندارد، وجود دارد، ولی بسیار حیله‌گرانه و خودخواهانه است.

مادر مراقبت می‌کند.
پدر مراقبت می‌کند.
شوهر مراقبت می‌کند.
زن مراقبت می‌کند.
برادر و خواهر همه مراقبت می‌کنند.
مردم خیلی زیاد مراقبت می‌کنند.
ولی با این حال دنیا یک جهنم شده است!
مشکلی وجود دارد.
چیزی در اساس به خطا رفته است،
این اشکال در کجاست؟
مشکل اینجاست که مراقبت از دیگران شرطی شده است.
چنین کن ... _ چنان باش ...

آیا هرگز کسی را بدون قید و شرط دوست داشته‌ای؟ آیا هرگز کسی را همانگونه که هست دوست داشته‌ای؟
آنگونه که نخواهی او را بهبود ببخشی، یا نخواهی او را تغییر بدهی؟
آیا او را کاملاً و تماماً پذیرفته‌ای؟

آنگاه می‌دانی که مراقبت یعنی چه
آنگاه تو از آن مراقبت ارضاء خواهی شد و به دیگری نیز کمک خواهد شد ...

به یاد بسپار:
اگر در عشق و مراقبت‌های تو تجارتی وجود نداشته باشد، اگر در آن جاه طلبی نباشد، شخصی که مورد عشق و مراقبت تو قرار دارد برای همیشه عاشق تو خواهد بود.

ولی اگر در این مراقبت تو اهدافی وجود داشته باشد، آن وقت شخصی که از او مراقبت کرده‌ای هرگز قادر نخواهد بود تو را ببخشد ...

#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

04 Dec, 08:00


✳️ اشو عزیز: چرا انسان خوشبخت نيست؟

هیچ حیوانی چنین ناشاد نیست.
هیچ پرنده ای چنین ناشاد نیست.
هیچ ماهی ای چنین ناشاد نیست
که انسان هست ...
چرا انسان این قدر ناشاد است؟
زیرا انسان در آرزوی خوشبختی است و پرندگان همین حالا خوشحال اند
درختان همین اینک شاد اند ...
انسان خوشبختی را آرزو می کند.
هیچگاه در اینک اینجا شاد نیست.
همیشه در آرزوی خوشبختی است
و همچنان از دستش می دهد.

خوشبختی اینجا است.
در تمام پیرامونت در حال روی دادن است. بگذار وارد درونت شود.
بخشی از هستی باش.
به آینده نرو
هستی هیچ گاه به آینده نمی رود

فقط ذهن می رود.
من این را مدیتیشن می نامم:
اینجا بودن
نرفتن به آینده
جاه طلب نباش
تمام آرزوی زندگی را بکش
خوشبختی را آرزو نکن
و بعد خوشحال خواهی بود
و هیچکس نمی تواند خوشی تو را نابود کند.
آنگاه ناشاد بودن برای تو غیر ممکن خواهد بود.
و بعد تو بی مرگ می شوی
و زندگی ابدی بر تو رخ می دهد ...
در واقع پیشاپیش رخ داده است
اما تو آگاه نیستی.
آنگاه خشنود می شوی.
بدون جاه طلبی، خشنود می شوی.
تو بی همتایی.
هر چیزی ، هر تجربه اوجی که برای دیگران ممکن است، برای تو نیز ممکن است.
اما آن در راهی بی همتا رخ می دهد.
برای بودا، برای عیسی، برای زرتشت
رخ داده است. و برای تو نیز رخ خواهد داد.
اما هرگز به همان شکل رخ نمیدهد.
مانند همان چیزی که برای زرتشت رخ داد برای تو رخ نمی دهد.
برای تو به شکلی بی همتا
و فردی رخ می دهد.
وقتی برای تو رخ بدهد کاملاً نو خواهد بود.
هسته درونی تجربه همان خواهد بود:
همان سرور
همان سکوت
همان روشن بینی
اما در پیرامون همه چیز متفاوت خواهد بود.

از هیچکس تقلید نکن.
تقلید بخشی از جاه طلبی است.
از بودا تقلید نکن
از عیسی تقلید نکن
سعی کن خودت باشی
البته سعی کردن نیز بیهوده است.
فقط خودت باش.
وقتی خودت هستی
به روی تمام امکانات گشوده ای.
وقتی خودت هستی
کل هستی به تو کمک می کند.
مبارزه نمی کنی.
وقتی مبارزه نمی کنی
این معنای اعتماد است.
وقتی مبارزه نمیکنی
هستی بر تو رخ میدهد.

اگر با هستی مبارزه کنی
صرفا خودت را نابود میکنی.
امکاناتت را
انرژی ات را
زندگی ات را
هستی ات را نابود میکنی ...

مبارزه نکن !
تسليم هستی شو.
خودت را همان طور که کل می خواهد باشی بپذیر. سعی نکن کسی دیگر باشی.
و روشن بینی هر لحظه میتواند رخ دهد.
در همین لحظه میتواند رخ دهد.
نیازی به صبر کردن نیست.

📗کیمیاگری نوین
#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

03 Dec, 06:46


✳️ ناسپاسی

خداوند بسیار بیشتر از آنچه که واقعا نیاز داری به تو داده است، بسیار بیش از آنچه استحقاق آن را داری. خداوند یک بارش پیوسته از نعمتها و هدایاست. تو آنها را کسب نکرده ای.

ولی به انسان نگاه کن....
حتی تشکر کردن از خداوند به نظر غیر ممکن میرسد.
ما پیوسته نزد خدا شکایت میکنیم.
پیوسته بیشتر میخواهیم.
تمام دعاهای شما چیزی جز درخواست برای بیشتر و بیشتر نیست.
آیا هرگز بدون اینکه چیزی از خدا بخواهی مستقیم یا غیر مستقیم دعا کرده ای؟
مستقیم یا غیر مستقیم تمام دعاهای شما درخواست کردن است. به نوعی طلبکاری از خداست.
و درخواست کردن دعا را مسموم میکند و آن را میکشد. آنگاه نمیتواند به خداوند برسد. فقط دعاهایی که بدون درخواست هستند بقدر کافی سبک هستند که به اوجها پرواز کنند.

آنان که خردمندند، همیشه سپاس و حمد به جای می آورند، حتی در لحظاتی که فکر نمیکنی که باید از خدا سپاسگزار باشی.
اگر بتوانی نعمات خداوند را ببینی، آنگاه هر چیز و همه چیز میتواند سبب جشن گرفتن تو باشد. اگر نتوانی ببینی، آنگاه همه چیز سبب شکایت است. نعمتها برتو بارش دارند و تو هرگز نمی بینی.

#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

02 Dec, 07:34


✳️ آزادی از...

وقتی تو در جستجوی"آزادی از" باشی، به دام دیگری خواهی افتاد.

برای مثال اگر بخواهی از جامعه‌ی رسمی آزاد شوی، در دام یك جامعه‌ی جایگزین دیگر خواهی افتاد. گرفتار هیپی یا ییپی یا چیز دیگری خواهی شد و بار دیگر در همان دام خواهی افتاد. اگر جامعه‌ی رسمی بخواهد تو موی بلند نداشته باشی، آنوقت در جمعیت هیپی‌‌ها از تو خواسته می‌شود تا موی بلند داشته باشی.

اگر موی بلند نداشته باشی به نظر عجیب‌‌وغریب خواهی آمد. مردم آنجا به تو خواهند خندید و فكر می‌كنند كه تو عوضی و احمق هستی و عصیان‌گر نیستی.

پس اگر تلاش كنی تا از یك بردگی آزاد شوی، محكوم هستی كه به اسارت دیگری گردن بنهی، زیرا عملكردهای درونی تو پیشاپیش طوری شرطی شده است كه برده باشی. می‌‌توانی ارباب‌‌ها را عوض كنی، همین.

یك مسیحی می‌تواند هندو شود، یك هندو می‌تواند یهودی شود، مهمّ ‌این نیست. تو فقط ارباب‌‌ها را تغییر می‌دهی، خودت همانی كه هستی می‌‌مانی.

نخست تو به کشیشان مسیحی وابسته بودی و اینك به كشیشان هندو وابسته می‌‌شوی، نخست به انجیل وابسته بودی و حالا به گیتا وابسته هستی، ولی وابستگی دادامه دارد.
آزادی‌ واقعی چنین نیست.
"آزادیِ‌‌از"، آزادیِ واقعی نیست.

#اوشو
برگردان به فارسی: محسن خاتمی
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

01 Dec, 07:45


فرد احمق بسته خواهد ماند.
او پویا نیست و راکد است.

احمق در دنیای خودش زندگی می‌کند؛ او نسبت به واقعیت بسته است. او در توهمات و رویاهای خودش زندگی می‌کند.

احمق فقط آن کسی نیست که جاهل باشد. احمق می‌تواند بسیار دانش‌آلوده باشد؛ بیشترِ اوقات چنین است.
او می‌تواند یک پاندیت (روحانی برهمایی)، یک کشیش و حتی یک پروفسور باشد. و آنوقت خطرناک‌تر است زیرا حرف‌هایش به نظر بامعنی می‌رسد؛ ولی در عمق وجودش جاهل است.

و به‌یاد داشته باش: یک احمق شاید شخصیت خاصی داشته باشد. برای احمق کار آسانی است که یک شخصیت مشخص خلق کند زیرا او لجباز است.
حماقت همیشه لجباز است.

و این لجاجت به خیلی از احمق‌ها کمک می‌کند که مورد احترام قرار بگیرند! آنان می‌توانند شخصیت‌های بزرگی از خود خلق کنند،‌ می‌توانند اخلاق‌گرایان و زاهدان بزرگی باشند که شما را تحت‌تاثیر قرار دهند.

به‌یاد بسپار: شخصیت ارزش زیادی ندارد. آنچه ارزشمند است معرفت و آگاهی است ــ نه وجدان، بلکه آگاهی.

وجدان توسط جامعه خلق شده.
هرچه احمق‌تر باشی، جامعه بیشتر قادر است تا یک وجدان در تو خلق کند. این به تو مفهومی می‌دهد که زندگی‌ات را چگونه باید زندگی کنی. تو را به روشی بسیار ظریف دستکاری می‌کند.

وجدان تو را هیپنوتیزم کرده و شرطی می‌سازد. و این شرطی‌شدگی چنان طولانی بوده که تو کاملاً فراموش کرده‌ای که اینها مفاهیم خودت نیستند.

برای نمونه:
اگر در یک خانواده‌ی گیاهخوار به دنیا آمده باشی، گیاهخوار خواهی بود. و تو فکر می‌کنی که کاملاً‌ گوشت‌خواری و غیره را ترک کرده‌ای؛ فکر می‌کنی که خیلی برتر از گوشت‌خوار‌ان هستی: “من یک گیاهخوار هستم!”
ولی اگر در یک خانواده‌ی گوشت‌خوار به‌دنیا آمده بودی، غیرگیاهخوار خواهی بود. بنابراین بستگی به شرطی‌شدگی‌ات دارد؛ و تو اینها را آگاهانه انتخاب نکرده‌ای. تو به دیگران اجازه می‌دهی که بر تو مسلط باشند و برایت تصمیم بگیرند.

انسان هوشمند عصیانگر است. او اجازه نمی‌دهد دیگران برایش تصمیم بگیرند؛ او این حق را برای خودش محفوظ نگه می‌دارد.

بنابراین، احمق‌ها به آسانی قدیس می‌شوند زیرا اجازه می‌دهند تا جامعه آنان را شرطی کند. دست‌کم در آن جامعه آنان بسیار مورد احترام هستند. برای دیگران شاید آنان دیوانه باشند، ‌ولی برای آن جامعه‌ی خاص که آنان را شرطی ساخته، قدیسان بزرگی خواهند بود.

چند روز پیش در بمبئی،‌ یک قدیس برهنه‌ی جین Jaina آمده بود. او کاملاً برهنه زندگی می‌کند. او به‌نظر پیروان فرقه‌ی جین یک قدیس بزرگ است: اما برای دیگران به‌نظر قدری دیوانه و خُل است. و اگر به صورت او نگاه کنی، به‌نظر ابله می‌آید، با اینکه در مورد کتاب‌های مذهبی بزرگ صحبت می‌کند. ولی صورت او فقط حماقت را نشان می‌دهد، هیچ نوری در آن نیست. بدنش [در اثر روزه‌گرفتن‌های طولانی] به‌نظر زشت می‌آید. اگر یک مسابقه باشد که در آن افراد در زشتی بدن‌ها با هم رقابت کنند، شاید او برنده شود! ولی برای پیروانش او بسیار بزرگ به‌نظر می‌رسد ــ که به ورای بدنش رفته است. ولی هرآنچه که او می‌کند فقط شکنجه‌دادن بدنش است.

اگر بدن را شکنجه کنی، زشت می‌شود. بدن هدیه‌ی جهانِ هستی است ــ آن را زیبا کن. بدن خانه‌ی تو است؛ باید در آن زندگی کنی ــ آن را زیبا کن.

ولی وقتی در یک نوع خاص از شرطی‌شدگی قرار داری، این [شکنجه‌دادنِ بدن] تمام دنیای توست. طوری فکر می‌کنی که دیگران به تو گفته‌اند. تا وقتی‌که بطور اتفاقی با مفاهیم تازه‌ای برخورد کنی….

* سارا پیردختری بود با چندین میلیون دلار دارایی و یک ماده‌ گربه‌ی شجره‌نامه‌دار، و مفاهیم بسیار ویکتوریایی در مورد سکس! درواقع، احساسات او در مورد سکس چنان بود که به مدت پنج سال به گربه‌اش اجازه نداده بود از ترس “آلوده‌شدن” از خانه بیرون برود! سارا تصمیم می‌گیرد که برای تعطیلات به هاوایی برود و به مستخدم خود چنین سفارش کرد: “مطمئن باش که گربه تحت هیچ شرایطی از خانه بیرون نرود.”
یک هفته پس از سفر سارا، مستخدم خانه تلگرافی از او دریافت می‌کند: “اوقات بسیار خوبی دارم. با بهترین مرد جوان در اینجا ملاقات کردم. بگذار گربه بیرون برود!”

مردم در حوضچه‌های کوچک ایدئولوژی‌های خودشان زندگی می‌کنند و بسیار نادر است که با چیزی تازه برخورد کنند که از لایه‌های ضخیم شرطی‌شدگی‌هایشان بیرون بزند و آنان را آگاه کند که با خودشان چه می‌کرده‌اند. اینها کسانی هستند که شما قرن‌هاست آنان را پرستیده و حرمت نهاده‌اید. و به سبب همین احترام و پرستش تمامی بشریت به فروترین درجه از هوشمندی افسار شده است.

انسان می‌تواند به اِوِرِستِ هوشمندی برسد، می‌تواند به قله‌های آگاهی پرواز کرده و به ورای ذهنِ جمعی عروج کند.

#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
تفسیر سخنان بودا
جلد نهم
مترجم: ‌م.خاتمی / بهار ۱۴۰۰
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

01 Dec, 07:45


اگر در پی امنیت و قطعیت باشی چشمانت بسته میشود،کمتر و کمتر حیرت می کنی و ظرفیت حیران شدن رااز دست میدهی و زندگی از کف تو خواهد رفت...

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

01 Dec, 07:45


*‌ مسیح حوصله‌اش سر رفته بود، پس نزد پدرش رفت و پرسید: “پدر، کاری بده که انجام دهم ـــ حوصله‌ام سر رفته!”
خدا گفت: “یک سوهان بردار و نوک کوه‌های هیمالیا را صاف کن.”
پس از هفت هزار سال مسیح برگشت و باز هم از خدا پرسید: “خب، حالا چکار کنم؟”
خدا یک قاشق به او داد و گفت که اقیانوس هند را خالی کند.
پس از هفت هزار سال مسیح دوباره برگشت و گفت: “انجام شد… و حالا چه؟”

خدا نگاهی به او کرد و گفت:
گوش بده، برو به زمین و مردم را متقاعد کن که همدیگر را دوست بدارند ـــ این کار تا ابد تو را مشغول نگه می‌دارد!

#اشو
📚«تائو»
مترجم: م.خاتمی / تیرماه ۱۴۰۳
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

28 Nov, 15:33


زمانی که تعلیم و تربیت این حقیقت را بپذیرد که هر انسان موجودی منحصر به فرد است و به هیچکس دیگر شبیه نیست، این آغاز انقلابی بزرگ خواهد بود.
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

28 Nov, 15:32


✳️ آرزوها

براستی که من حیرانم از اینکه چگونه این گنج در این مسکنت خانه کرده است.

شما فقیر هستید، گدا هستید.
چونکه همیشه در حال آرزو کردن هستید.
همیشه می خواهید که به شما بیشتر داده شود.
آرزو کردن، گدایی است.
و یک ذهن آرزومند، ذهن یک گداست.
ممکن است شما یک امپراطور باشید، اما هیچ تفاوتی نمی کند.
شما فقط یک گدایِ بزرگ می شوید. فقط همین.
یک گدای عظیم. فقط همین ...
اما شما پیوسته در حال تقاضایید.

مسیح میگوید این عجیب العجائب است:
چگونه این گنج عظیم، این وجودِ الهی، این الوهیتِ خدایی، در این مسکنت خانه کرده است؟

مردمِ مست، خواب، فقیر، در کل زندگی شان پیوسته در حالِ گدایی، در تقاضایِ چیزهای زشت، در حال جنگ بر سر چیزهای زشت، تحت آزار، بیماری و مریضی، و خدا آنرا معبد خودش ساخته است و خانۀ خود را در شما بنا کرده است!
مسیح میگوید:
این بهترین راز است: غیرممکن و غیرقابل تصور.
عجیب العجائب.
هیچ چیزی نمی تواند به ورای آن رَوَد.
این است غم و اندوهِ یک بودا، یک مسیح:
نگاه کردن به شما .
امپراطور هایی که ملکوت خدا را دارند،
در حال گدایی،
در حال تقاضای چیزهای بی ارزش،
در حال هدر دادن وقت، زندگی، انرژی و فرصت.

توجه کنید!
به آنچه انجام می داده اید، نگاه کنید.
بسیار احمقانه بنظر میرسد،
حتی قادر نخواهید بود باور کنید که شما این کار را می کرده اید.
کل ماجرا چرند و بی معنی بنظر می رسد!

#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

27 Nov, 11:42


شخصی که اعتماد می‌کند، در هستی آرام می‌گیرد.

شخصی که نمی‌تواند اعتماد کند، در تنش باقی می‌ماند؛ در دلواپسی و ترس.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

27 Nov, 11:17


✳️ درک

فهمیدن همانند آتش است
به کلی تو را می‌سوزاند
تویی که سر تا پا نفسانیت و ذهن محوری.
بُعدی تازه به وجودت می‌بخشد.

تبدیل به ابری می‌شوی که در آسمان در حال حرکت است. بال در می‌آوری.
هیچ تجربه‌ای را بدون یادگیری درس‌هایش، به راحتی از دست نده.
هر لحظه‌ای با ارزش است، درس‌هایش را یاد بگیر.
فردا به هنگام طلوع خورشید، تو همان فرد سابق نخواهی بود.
باید چیز جدیدی آموخته باشی.
بیست و چهار ساعت هر لحظه‌اش با ارزش است و باید بیاموزی.

بخاطر داشته باش:
منظورم از آموختن و یادگیری، دانستن بیشتر نیست بلکه فهمیدن بیشتر است. حتی شایدفردی بی‌سواد هم زیاد بفهمد. در حالی که ممکن است اکثر تحصیل کرده‌ها و به اصطلاح دانشگاهیان هیچ فهمی نداشته باشند.
متوجه فرق این دو مقوله می‌شوید؟ دانش از حافظه و ذهن نشات می‌گیرد. فهم از تجربه و هستی تو نشات می‌گیرد.

#اوشو
برگشت به منشا: سخنانی در باب ذن
فصل ۹: او عمیقا درکش نکرده
ترجمه:Devakavido
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

26 Nov, 11:48


📚

💙سخنان اوشو💙

26 Nov, 11:48


@oshowords

💙سخنان اوشو💙

26 Nov, 11:47


✳️اشو عزیز:
چگونه می‌توانم از شما تشکر کنم؟

با خنده...
این راه تشکر کردن از من است. بخندید ...
از من این گونه سپاسگزاری کنید.
من با جدی بودن مخالف هستم.
اگر نزد من می‌آیید، خندان بیایید.
حتی وقتی که جدی و خشک می‌آیید، من شما را می‌خندانم.

در نظر من خنده یک نیایش است.
صورت‌های جدی، چهره‌هایی بیمار هستند. هرگز با جدی بودن نزد خدا نروید.
با خنده و رقصان بروید.
و آنگاه دعاهای شما شنیده خواهد شد
و تشکر شما به مخاطب خواهد رسید.

همیشه به یاد بسپار هر چه عمیق‌تر بخندی، نیایش تو عمیق‌تر خواهد بود.
اگر بتوانی برقصی وارد معبد شده‌ای
به خداوند نزدیک شده‌ای.
آری ... رقصیدن و خندیدن
تنها راه رسیدن به الوهیت است ...


@oshowords

💙سخنان اوشو💙

25 Nov, 16:02


جستجوگر راستين، حدس نمی‌زند و به نتيجه گیری منطقی هم نمی‌پردازد

او فقط باز و پذيرا و آماده دريافت حقيقت است و صبر می کند و می‌داند كه اگر باز و پذيرا بماند حقیقت خودش را نمایان می کند.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

25 Nov, 16:01


✳️ احساس گناه

خطاهایت را با خود حمل نکن.
غم‌هایت را با خود حمل نکن.


بودا می‌گوید: تنها برو، فقط دو چیز را بخاطر داشته باش: خطاهایت را حمل نکن ــ یعنی گذشته‌ات را با خودت نبر.

حتی نیازی نیست که از گذشته‌ات توبه کنی. مردمان مذهبی همیشه به شما می‌گویند که “توبه کنید!” زیرا از طریق همین توبه‌کردن است که آنان احساس گناه به شما می‌دهند و وقتی احساس گناهکاربودن کنی، می‌توانند از تو بهره‌کشی کنند.

مرشد واقعی همیشه به تو احساس خوبی نسبت به خودت می‌دهد، نه احساس گناه؛ تا خودت را محترم بشماری و نه گناهکار.

ولی کشیشان با ایجاد احساس گناه در مردم ارتزاق می‌کنند. آنان مایل نیستند که تو خطاهایت را فراموش کنی؛ آنان می‌خواهند بارها و بارها تو را به یاد اشتباهات خودت بیندازند. آنان حتی گناه آدم و حوا را هم فراموش نکرده‌اند؛ آنان پیوسته شما را به یاد گناه اولیه‌ی آدم می‌اندازند! تو چنان گناهی را نکرده‌ای، ولی در زنجیره‌ای به‌دنیا آمده‌ای که نخستین زن و مرد گناه در آن کردند؛ و تو باید بار آن گناه را به دوش بکشی! باید حتی برای گناه آنان احساس گناه کنی، چه رسد به اشتباهات خودت!

کشیشان به این دلیل ساده قدرتمند مانده‌اند که شما را به گناهکارانی پر از احساس گناه تنزل داده‌اند.

خطاهایت را با خود حمل نکن.
احساس گناه نکن. گذشته را رها کن؛ دیگر وجود ندارد.

و: غم‌هایت را با خود حمل نکن.
یعنی: در مورد آینده فکر نکن، نگرانش نباش. در زمان حال زندگی کن.

تمام مراقبه یعنی همین:
زندگی در اکنون.


ذهن در گذشته و آینده زندگی می‌کند؛ و اگر بتوانی در زمان حال باشی، ذهن ناپدید می‌شود و سکوت حاکم می‌شود ــ سکوتی عمیق: سکوتی دست‌نخورده.

این را همچون یک واقعیت ببین: اینک و همینجا. اگر گذشته و آینده‌ای نباشد، آنگاه این لحظه چه زیبایی و چه وقاری دارد. آنگاه پرندگان می‌خوانند و صدای ترافیک و این سکوت زیبا…. و چیزی بین من و شما منتقل می‌شود. فقط در زمان حال است که می‌تواند منتقل شود.

تنها سفر کن
همچون پیلی در جنگل.


در زمان حال باش و تنها سفر کن ــ اگر نتوانی مرشدی پیدا کنی. ولی اگر بتوانی مرشدی بیابی، شادمانه با او برو. و از خطرات راه ایمن باش.

#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
تفسیر سخنان بودا
جلد نهم
مترجم: ‌م.خاتمی / بهار ۱۴۰۰
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

21 Nov, 06:56


ذهن بحث میکند و ‌
نتیجه نمیگیرد. در حالی‌ که
دل سکوت میکند، و به نتیجه
میرسد.

این حقیقت، یکی از اسرار
پیچیده‌ی زندگی است...

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

19 Nov, 09:43


خداوند شخص نيست، شايد بتوان او را انرژى ناميد. بدين مفهوم كه هيچ‌گونه وجه تمايزى براى افراد قائل نمى‌شود؛ هر آنچه در مورد هر فرد واقع مى‌گردد عادلانه است.

به عنوان مثال، درختى كه در كنار رودى قرار دارد، خوراك خود را از عبور جريان آب دريافت مى‌كند. درخت، گل و ميوه مى‌دهد، رشد مى‌كند و قوى مى‌شود. در حالى كه درختى كه به درون همان رود بيفتد، توسط جريان آب، از آنجا برده مى‌شود. در چنين وضعى رودخانه هيچ كدام از دو درخت را متفاوت نمى‌داند. نه در تغذيه‌ى درخت اول و نه در از بين بردن درخت دوم.

رودخانه فقط جريان دارد. رود جريانى از انرژى است، فرد نيست. اشتباهى كه هميشه مرتكب شده‌ايم، در نظر گرفتن خداوند به منزله‌ى شخص است. بدين ترتيب، تمامى تفكراتمان راجع به خداوند بر محور فرد بودن او دور خواهد زد.

مى‌گوييم خيلى مهربان است، مى‌گوييم خيلى بخشنده است، مى‌گوييم هميشه ما را مورد لطف قرار مى‌دهد. اينها توقعات و آرزوهاى ما هستند كه به خداوند نسبت مى‌دهيم.

گرچه مى‌توانيم توقعاتمان را به شخصى نسبت دهيم و در صورتى كه تحقق نيافتند، شخص را مسئول آنها بدانيم، اما نمى‌توانيم اين كار را با انرژى انجام دهيم. به اين ترتيب، زمانى كه با انرژى همچون فرد رفتار كنيم، از موضوع پرت شده‌ايم، زيرا در رؤياها غرق گشته‌ايم.

در برخورد با انرژى، نتايج به طور كلى متفاوت خواهد بود. به عنوان مثال، به دليل وجود نيروى جاذبه قادريد روى زمين راه برويد، اما نيروى جاذبه به مفهوم اجبار در راه رفتن نيست. به اشتباه تصور نكنيد که اگر راه نرويد، جاذبه وجود ندارد. و در صورتى كه به طرزى غلط گام برداريد، احتمال زمين خوردن و شكستگى پاهايتان وجود دارد. اين حادثه نيز به سبب نيروى جاذبه است؛ ولى نمى‌توانيد متعرض شخصى شويد، زيرا اصلاً شخصى براى سرزنش كردن وجود ندارد.

جاذبه، جريانى از انرژى است. اگر مى‌خواهيد با اين نيرو سر و كار داشته باشيد، مجبوريد قوانينش را رعايت كنيد. در حالى كه اين نيرو به هيچ وجه در رابطه با چگونگى رفتارش با شما فكرى نمى‌كند.

انرژى خداوند در مورد هيچ‌كس تمايز قائل نمى‌شود. خداوند در رابطه با چگونگى رفتارش با شما فكر نمى‌كند؛ او قوانين هميشگى خود را دارد و اين قوانين جاودان، معنویت هستند. معنویت به معنى قوانين رفتار اوست. در صورتى كه با تشخيص، ادراك و منطبق با او برخورد كنيد ــ نه به واسطه‌ى خودش، بلكه به جهت عملكرد خودتان ــ مورد لطف قرارتان مى‌دهد. اگر برخلاف اين قوانين حركت كنيد، نسبت به شما بى‌لطف مى‌شود. در واقع در چنين شرايطى خداوند خالى از لطف نيست، بلكه آنچه پيش مى‌آيد نتيجه‌ى عمل خودتان است.

بدين ترتيب، تصور خداوند به عنوان شخص، اشتباه خواهد بود و توقع داشتن از خداوند بى‌معنى مى‌شود. در صورتى كه بخواهيد انرژى الهى برايتان برکت و فيض داشته باشد، شما هم بايد فعاليتى انجام دهيد؛ از اين رو، دعا بدون فعاليت‌هاى معنوى مفهومى نخواهد داشت. عبادت بدونِ تعمق نيز بى‌معنى خواهد بود.

اين مطلب را به وضوح درك كنيد:
در دعا كردن، می‌خواهید بر خداوند تأثير بگذاريد؛ طلب مى‌كنيد، اصرار مى‌كنيد، متوقع هستيد، تقاضا مى‌كنيد...
به هنگام مراقبه، بر خودتان تأثير مى‌گذاريد.
به هنگام عبادت مى‌خواهيد بر خداوند تأثير كنيد؛ اما در تلاش معنوى (خودشناسی)، خودتان را تحت تأثير قرار مى‌دهيد.

كوشش براى ارتقاء معنوى، يعنى به صورتى خود را دگرگون كنيد كه با معنويات در تضاد نباشيد. زمانى كه رود جريان دارد، جريان، شما را از جا نمى‌كند. در عين حال، وقتى كه در ساحل باشيد، نه تنها آب رودخانه ريشه‌هايتان را از جا نمى‌كند بلكه باعث تقويت آنها مى‌گردد.

لحظه‌اى كه متوجه شويم خداوند شخص نيست، آگاهى ما از معنویت تغيير خواهد كرد.

📚«تانترا»
جلد ۲
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

18 Nov, 07:33


مراقبه شکنجه دادن خودت با
شیوه ها و تکنیکهای مختلف نیست.

مراقبه بازی کردن و بازیگوشی
است. هر زمان که احساس
آرامش میکنید و بدون تنش
هستید، با ایده مراقبه بازی کنید.

فقط ساکت باشید و در مرکز
خودتان باشید.و روزی اتفاقی
خواهد افتاد، اگر نیفتاد هم
خوب است.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

18 Nov, 07:33


@oshowords

💙سخنان اوشو💙

15 Nov, 10:13


✳️اشو عزیز:
تفاوت انسان دنیوی و انسان معنوی در چیست؟

✳️ پاسخ :

یکی از اصلی ترین تفاوتها این است که:
انسان دنیوی احتکارگر است.

این تفاوتی است که میان انسان و خدا وجود دارد. انسان دنیوی حتی اگر هم چیزی بدهد تنها برای پس گرفتن و بیشتر گرفتن میدهد
نه از روی بخششی بی قید و شرط
او همیشه به منفعت فکر میکند.
بخشیدن او نه از روی لذت، بلکه از روی نیازمندی اش است، انسان دنیوی انسانی است که از درون فقیر است. بخشش او معامله است، عشق نیست.
سهیم شدن نیست.
منظور از انسان دنیوی همین است ...

حال انسان معنوی کیست؟
انسانی که لذت بخشیدن را میشناسد
.
انسانی که بی هیچ دلیلی ارزانی میدارد و بدون هیچ تبعیضی میدهد
او نمیگوید:
من به تو میبخشم چون تو خوب هستی و به تو نمیبخشم چون بد هستی.
اگر فرق بگذاری آنگاه باز هم چیزی از تجارت و معامله وارد شده است.
خداوند به سادگی به گناهکار و قدیس میدهـد، بـه همه به طور یکسان میبخشد.
هنگامی که ابرهایش میبارند تنها بر انسانهای با فضیلت نمی بارند، هنگامی که خورشیدش طلوع میکند تنها برخوبان نمی تابد بلکه بر همه می تابد.

پس روحیه سهیم شدن را در خودت جذب کن.
بگذار این سبک زندگی تو باشد.
من این را نیایش میخوانم.
این معنویت و نیایش واقعی است.
توانایی بخشیدن بدون ایده پس گرفتن توانایی بخشیدن بی قید و شرط
توانایی دادن از روی پری و فراوانی ات
نه بخاطر محاسبه گری
چنین انسانی را انسانی معنوی میخوانم ...

#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

14 Nov, 09:29


زندگی ما چنین است، رویایی
از میلیون‌ها شکل، رویایی از میلیون‌ها نام و میلیون‌ها هویت، ما این می‌شویم و آن می‌گردیم، زاده می‌شویم، زندگی می‌کنیم،

عشق می‌ورزیم و هزار و یک
کار انجام می‌دهیم و میمیریم

و در واقع همه اینها فقط شکل است؛ شکل‌های تهی ،سایه‌های خالی. چیز واقعی، شعله زندگی است.

شعله سپید زندگی.
برای شناخت آن شعله شخص باید تمام شکل‌ها را از چشمانش بزداید، چشم‌ها باید کاملا پاک و خالی شوند.بنابراین تاکید ذن بر خالی شدن است،

اگرمیخواهی بدانی، خالی شو. اگر میخواهی بشناسی، هیچ‌ شو اگر می‌خواهی بشناسی در هیچی ناپدید شو .

تنها در آن هیچی است که
میتوانی شعله سپید زندگانی را ببینی، تمام شکل‌ها نابود شده.
درختان دیگر درخت نیستند،
انسان‌ها دیگر انسان نیستند و
پرندگان دیگر پرنده نیستند.

فقط یک زندگی هست،
یک زندگی بی نهایت.


ولی برای شناخت این زندگی
بی‌نهایت، شخص باید از زندگی در شکل‌ها دست بردارد...

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

12 Nov, 18:55


✳️ تناسخ
پرسش :
بودا در مورد زندگانی‌های دیگر و تناسخ صحبت می‌کند. این چگونه با واقعیت‌های علمی سازگار است؟ پس از مرگ چه باقی می‌ماند؟ تناسخ چیست؟

بخشی از پاسخ:
این موضوعی بسیار پیچیده است. برای درک آن باید بسیار ساکت و هشیار باشید، زیرا برخلاف تمام الگوهایی است که با آنها شرطی شده‌اید.

بدن شما یک کیسه‌ از پوست است. پوست شما محدوده‌ی شما را تعریف می‌کند؛ مشخص می‌کند که شما و دنیا کجا قرار دارید. پوست یک سرحد و علامت‌گذاری در اطراف شماست. پوست، شما را از دنیا محافظت می‌کند، شما را از دنیا جدا می‌کند و به شما اجازه می‌دهد روزنه‌هایی داشته باشید تا وارد دنیاشوید یا به دنیا اجازه می‌دهد که وارد شما شود. اگر پوست وجود نداشت، شما قادر به زندگی نبودید؛ مرزهای خود و تمام آنچه که در اطرافتان است را از دست می‌دادید. ولی شما پوست خود نیستید

و پوست پیوسته در تغییر است. درست مانند مار که پیوسته و بارها و بارها از پوست قدیم خودش بیرون می‌آید. شما نیز بارها و بارها از پوست خود بیرون می‌آیید. اگر از فیزیولوژیست‌ها بپرسید، خواهند گفت “اگر انسان قرار باشد هفتاد سال زندگی کند، آنوقت تقریباً‌ ده بار پوست خود را کاملاً عوض می‌کند.” ولی این روندی بسیار آهسته است، پس هرگز از آن آگاه نمی‌شوید. پوست به تغییر ادامه می‌دهد و شما بازهم فکر می‌کنید که این بدن همان بدن است. این همان بدن نیست، یک تسلسل مستمر از بدن است

وقتی در زهدان مادر بودی، روز اول فقط یک سلول کوچک بودی که با چشم معمولی دیده نمی‌شدی. در آن زمان این پوست تو بود، بدنت بود. سپس شروع به رشد کردی. پس از ۹ ماه متولد شدی ـــ آنوقت یک بدن کاملاً‌ متفاوت داشتی. اگر ناگهان با عکسی از خودت در اولین روز تولدت برخورد کنی، قادر نیستی تشخیص بدهی که این خودت هستی. بسیار تغییر کرده‌ای. ولی بازهم فکر می‌کنی که همان هستی! به نوعی همان هستی زیرا تو همان تسلسل و پیوستار هستی. و به نوعی همان نیستی زیرا پیوسته در تغییر بوده‌ای

نفْس ego نیز به نوعی درست مانند پوست است. پوست تو بدنت را در یک الگو، یک تعریف مشخص و یک محدوده نگه می‌دارد. نفْس نیز محتوای ذهن تو را در یک محدوده نگه می‌دارد. نفْس، یک پوست درونی است تا بدانی که تو در این دنیا کیستی؛ وگرنه گم خواهی شد ـــ نخواهی دانست که کی به کی است؛ چه کسی من است و چه کسی دیگری است

مفهومِ خود، من، نفْس یک تعریف به تو می‌دهد، یک تعریف کاربردی: تو را به وضوح از دیگران مجزا می‌کند. ولی آن هم یک پوست است، یک پوست بسیار لطیف، که تمام محتویات ذهن را در خود جا داده است ـــ خاطراتت، گذشته‌ات، خواسته‌هایت، نقشه‌هایت، آینده‌ات، عشق‌، نفرت، خشم، اندوه، شادمانی….. تمام اینها را در یک کیسه نگه می‌دارد. ولی تو این نفْس هم نیستی؛ زیرا این هم پیوسته در تغییر است و بیشتر از پوست بدنی در تغییر است؛ هرلحظه در تغییر است.

بودا از تمثیل شعله استفاده می‌کند.... آیا جنگلی را دیده‌اید که آتش گرفته باشد؟ اگر تماشا کرده باشید این پدیده را خواهید دید. درختی که در آتش می‌سوزد، آتش را به درخت دیگر می‌رساند. شعله هیچ مادّه‌ای از خود ندارد و فقط یک شعله است؛ انرژی خالص است، یک انرژی کوانتومی، مقدار خاصی از انرژی ـــ و از یک درخت به درخت دیگر می‌پرد و آن درخت دیگر هم آتش می‌گیرد

یا، می‌توانی مشعلی خاموش را به یک مشعل روشن نزدیک کنی؛‌ چه اتفاقی می‌افتد؟ شعله از مشعل روشن به مشعل خاموش می‌رسد. این یک جهش کوانتومی است، یک پَرِش است. شعله‌ی خالص به سمت مشعل دیگر می‌جهد و یک تسلسل دیگر را شروع می‌کند

یا، اگر یک رادیو را روشن کنید، ناگهان شروع می‌کنید به شنیدن امواج خاصی که از یک ایستگاه رادیویی پخش شده و به اینجا رسیده است. فقط نیاز به یک گیرنده هست. وقتی گیرنده‌ای وجود داشته باشد، امواجی که از لندن یا مسکو یا پکن منتشر شده را می‌توانید در اینجا دریافت کنید. هیچ ماده‌ای دریافت نشده، فقط امواجی که از پکن به اینجا جهش کرده…. فقط امواج، نه هیچ چیزِ ماده‌ای. نمی‌توانی آنها را در دست بگیری، نمی‌توانی آنها را ببینی، ولی وجود دارند و رادیو یا تلویزیون شما آنها را می‌گیرد

بودا می‌گوید وقتی شخصی بمیرد دوباره زاده می‌شود. او می‌گوید وقتی شخصی می‌میرد، تمام خواسته‌های انباشته‌شده‌، تمام خاطرات انباشته‌‌شده‌‌، تمام سانسکاراها، کارما‌های او درست مانند امواج انرژی به یک زهدان جدید می‌جهد. این یک جهش و پرش است. واژه‌ی دقیق آن در فیزیک وجود دارد: آن را “جهش کوانتومی” می‌گویند: “یک جهش از انرژی خالص بدون هیچگونه مادّه‌ای در آن.”

ادامه👇

💙سخنان اوشو💙

12 Nov, 18:55


ادامه👇

بودا نخستین فیزیکدان کوانتومی است. آلبرت اینشتن پس از بیست‌وپنج قرن او را دنبال کرد، ولی هر دو به یک زبان سخن می‌گویند. و من باز هم می‌گویم که بودا یک دانشمند است؛ زبان او همان زبان فیزیک معاصر است؛ او بیست‌وپنج قرن جلوتر از زمان خودش آمد.

وقتی شخصی می‌میرد، بدنش از بین می‌رود، بخش مادّی ناپدید می‌شود، ولی آن بخش غیرمادّی، یک ارتعاش است. و آن ارتعاش آزاد می‌شود، منتشر می‌شود. حالا، هر کجا که یک زهدان مناسب و آماده برای این ارتعاش وجود داشته باشد، وارد آن زهدان می‌شود. هیچ self “خود”ی وارد نمی‌شود، نیاز به هیچ‌ چیز مادّی نیست؛ این فقط یک فشار و یک انتقال انرژی است. یک خانه قابل زیستن نبوده، زندگی در آن بدن، دیگر امکان نداشته. ولی آن خواسته‌های قدیمی، آن شهوت برای زندگی ـــ واژه‌ی بودا “تانها” tanha است: شهوت برای زندگی ـــ آن خواسته‌ی شدید، زنده و سوزان است. بنابراین همان «خواسته» جهش را [به بدنی دیگر] انجام می‌دهد.

حالا به فیزیک معاصر گوش بدهید. آنان می‌گویند مادّه وجود ندارد. آیا این دیوار محکم را در پشت سر من می‌بینید؟ نمی‌توانید از میان آن عبور کنید؛ اگر سعی کنید آسیب خواهید دید. ولی فیزیک مدرن می‌گوید که این دیوار چیزی نیست، جسمی ندارد. این دیوار فقط انرژی خالص است که با چنان سرعت بالایی حرکت می‌کند که خودِ این حرکت این توهم و این دروغ را برای شما خلق می‌کند که در ظاهر یک دیوار محکم و مادّی است.

گاهی یک پنکه سقفی را دیده‌اید که با سرعت حرکت می‌کند: پرّه‌های آن دیده نمی‌شوند. فقط سه پرّه وجود دارد ولی چنان با سرعت حرکت می‌کنند که مانند یک دایره، یک صفحه به‌نظر می‌رسد؛ فاصله بین پرّه‌ها را نمی‌توانید ببینید.
حالا اگر سرعت چرخش این پرّ‌ه‌ها با شتاب چرخش الکترون‌ها ـــ که بسیار بالا است ـــ مساوی باشد، آنوقت می‌توانید روی آن پرّه‌های پنکه‌ی سقفی بنشینید و سقوط نخواهید کرد! می‌توانید مانند من که روی این صندلی نشسته‌ام آنجا بنشینید و حرکتی احساس نخواهید کرد، زیرا حرکت بسیار بسیار سریع است.

دقیقاً همین چیز در این صندلی و در زمین کف پای شما نیز اتفاق می‌افتد. این یک کف از سنگ مرمر نیست، این فقط ظاهرش است؛ بلکه ذرّات انرژی چنان سریع حرکت می‌کنند که همان چرخش آنان و سرعت آنها توهم مادّه را برای شما ایجاد می‌کند. مادّه وجود ندارد، فقط انرژی خالص وجود دارد. علم معاصر می‌گوید مادّه وجود ندارد، فقط انرژیِ غیرمادّی وجود دارد.

به‌این دلیل می‌گویم که بودا بسیار علمی سخن می‌گوید. او در مورد خدا صحبت نمی‌کند، ولی در مورد بی‌خودِی غیرمادّی صحبت می‌کند. درست همانطور که علم معاصر مفهوم مادّه را از فیزیک حذف کرده، بودا نیز مفهوم “خود” را از متافیزیک خودش حذف کرده است.

خود self و مادّه substance به هم مربوط هستند. باور اینکه این دیوار غیرمادّی است دشوار است و به‌همین ترتیب باور اینکه در شما یک خود وجود ندارد هم دشوار است.

حالا چند نکته دیگر که موضوع را روشن‌تر می‌کند: نمی‌گویم که شما دقیقاً آن را خواهید فهمید، ولی موضوع را روشن‌تر خواهد کرد:

تو راه می‌روی، در حال راه‌رفتن هستی؛ برای پیاده‌روی بامدادی رفته‌ای. خودِ این زبان که می‌گوید “در حال راه‌رفتن هستی،” مشکل‌زا است: در خود زبان ما مشکل ایجاد می‌کند. لحظه‌ای که بگویی شخصی در حال راه‌رفتن است، ما فرض می‌گیریم که کسی هست که راه می‌رود: راه‌رونده walker. سپس می‌پرسیم: اگر راه‌رونده‌ای وجود نداشته باشد، راه‌رفتن walking چگونه ممکن هست؟!

بودا می‌گوید راه‌رونده وجود ندارد، فقط راه‌رفتن هست. زندگی از «اشیاء» تشکلی نشده است. بودا می‌گوید زندگی از «وقایع» تشکیل شده. و این دقیقاً همان چیزی است که علم معاصر می‌گوید: فقط روند‌ها ــ وقایع ـــ وجود دارند و نه اشیاء.

حتی گفتن اینکه زندگی وجود دارد هم درست نیست. فقط هزاران هزار روندهای زنده وجود دارند. زندگی یک مفهوم است. چیزی چون زندگی وجود ندارد. این دوگانگی توسط زبان ایجاد شده.

تو راه می‌روی ـــ بودا می‌گوید فقط راه‌رفتن وجود دارد. تو فکر می‌کنی ـــ بودا می‌گوید فقط فکرکردن وجود دارد و نه فکرکننده.

فکرکننده فقط توسط زبان ایجاد شده. چون ما از زبانی استفاده می‌کنیم که ریشه در دوگانگی دارد، هر چیزی را به دو تا تقسیم می‌کند.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۱/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

12 Nov, 05:52


به‌یاد داشته باش که تو در بدن هستی، ولی بدن نیستی؛ بگذار این یک هشیاری مدام در تو باشد. تو در بدن زندگی می‌کنی، و بدن منزلگاهی زیباست.

بدن زیباست، بدن را باید زندگی کرد، بدن باید مورد عشق قرار بگیرد. بدن هدیه‌ای بزرگ از سوی جهانِ هستی است.

حتی برای یک لحظه‌ هم با بدن مخالف نباشید، و برای یک لحظه هم فکر نکنید که شما بدن هستید. شما بسیار بزرگتر هستید. از بدن بعنوان یک تخته‌پَرِش استفاده کنید؛ پرشی بسوی عمقِ آگاهی.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

11 Nov, 07:58


عاشق شو ور نه روزی
کارِ جهان سرآید
ناخوانده نقشِ مقصود
از کارگاهِ هستی


#حافظ
@sufianehh

💙سخنان اوشو💙

10 Nov, 06:33


✳️ مسافر ...

فکرِ داشتن یک زندگی پایدار در این ساحل ، ساحل زمان ، احمقانه است .

اگر قدری هوشمند باشی اگر قدری آگاه باشی و بتوانی ببینی که در اطرافت چه میگذرد .

تو روزی اینجا نبودی و روزی دیگر اینجا نخواهی بود‌. چگونه میتوانی در اینجا خانه‌ای بسازی؟

میتوانی در اینجا اقامت کنی، مانند کسی که شبی را در کارونسرا اقامت دارد، وقتی صبح شود، باید بروی .آری ... ،
میتوانی در اینجا خیمه‌ای برپا کنی ولی نمیتوانی یک خانه بسازی میتوانی پناهگاهی داشته باشی ولی نباید به آن‌ وابسته‌‌ شوی ، نباید آن را "مال من" بخوانی، لحظه‌ای که هر چیزی را “مال من" بخوانی ، در حماقت سقوط کرده‌ای..

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

09 Nov, 06:47


✳️چرا با دادن یک اسم یا یک نظریه به یک موجود، من احساس بهتری دارم؟

✳️پاسخ:
نفْس انسان همیشه وقتی به واقعیتی برمی‌خورد که نمی‌تواند آن را توضیح دهد، احساس حقارت می‌کند.

هرگاه یک نفْس انسانی با واقعیتی روبه‌رو می‌شود که نمی‌تواند نامی به آن بدهد و جهل خودش را تشخیص دهد، بسیار آزرده می‌شود. برای همین است که مردم روی چیزها برچسب می‌زنند. آنان علاقه‌ای به خود آن چیزها ندارند؛ بیشتر به برچسب‌زدن علاقه دارند.

وقتی به یک گُل برخورد می‌کنند و زیبایی آن را نمی‌بینند، عطر آن را نمی‌بویند، به ‌پیام آن نگاه نمی‌کنند؛ شروع می‌کنند به یافتن سابقه و تیره‌ی آن گیاه و اینکه نام آن چیست! گل در واقع نامی ندارد. اگر از آن گل سوال کنی؛ نمی‌تواند هیچ نامی به تو بدهد. کارت شناسایی ندارد، پاسپورت ندارد؛ هیچ هویتی ندارد. فقط وجود دارد؛ و تمام نام‌ها توسط انسان داده شده‌اند. و انسان پیوسته مشغول نام‌دادن است، از زمان گذشته تاکنون.

انسان هر کجا پا می‌گذارد، نخستین کاری که می‌کند نامگذاری و برچسب‌زدن است است. انسان این وسواس را دارد: لحظه‌ای که کسی را می‌بینی، سوال می‌کنی: “اسم شما چیست؟ دین شما چیست؟ اهل کدام کشور هستید؟”

ولی آیا تمام این چیزها برای شناخت کسی که روبروی تو ایستاده کمکی خواهد کرد؟

چه تفاوتی دارد که اسم او رابرت باشد یا رام یا رحیم؟ هیچ تفاوتی ندارد. ولی [برای طبقه‌بندی‌کردنِ او] آسان‌تر است ـــ اگر اسم کسی رحیم باشد، می‌دانی که او محمدی است. و اگر تو یک هندو باشی، حالا تضادی شروع می‌شود. حالا می‌توانی از این مرد دوری کنی: ارزشی ندارد:‌ خطرناک است. حالا می‌توانی مراقب بمانی: “او یک محمدی است: باید خنجری پنهان کرده باشد و شاید تو را بکشد!” یا اگر نام او رام باشد،‌ خیلی خوشحال می‌شوی: “پس او یک هندو است ــ و نه فقط یک هندو، باید مذهبی هم باشد، چون اسمش رام است!” حالا خوشوقت هستی؛ ناگهان مانعی وجود ندارد؛ مایلی با این مرد صحبت کنی؛ می‌خواهی کمی نزدیک‌تر شوی: آماده‌ای تا خودت را برای او باز کنی. با برچسب‌گذاری، دانستن اینکه او کیست، کمک می‌کند تا قدری در مورد واقعیتِ نامشخص، روشن‌تر شوی. ولی واقعیت نامشخص باقی می‌ماند.

* زمانی در سفر بودم و در کوپه‌ی من فقط یک مسافر دیگر بود. او پرسید که اسم من چیست. یک اسم به او دادم. سپس پس از چند دقیقه،‌ گفتم: “متاسفم؛ آن اسم من نبود.” اسمی دیگر به او دادم! حالا او خیلی مشکوک شده بود! من همان فرد بودم، ولی او خیلی مشکوک شد. وقتی مامور قطار آمد به او گفت که مایل است تا کوپه‌ی خودش را عوض کند! به او گفت: “این چه نوع مردی است؟ چند دقیقه قبل اسمش چیزی بود و حالا می‌گوید که متاسف است و اسمش چیز دیگری است! آیا دیوانه است؟ و خوابیدن در اینجا در وقت شب با این مرد خطرناک است!”
وقتی کوپه را ترک می‌کرد، به او گفتم: “متاسفم، همان اولی درست بود!”
او بدون اینکه چیزی بگوید فقط فرار کرد!

اسم‌ها، طبقه‌بندی‌ها، برچسب‌ها… ذهن با اینها بسیار خوشحال است. اگر کسی از تو بپرسد که “اسم تو چیست؟” و بگویی: “نمی‌دانم، چون بدون نام به دنیا آمدم،” اگر کسی از تو سوال کند که اهل کدام کشور هستی و بگویی: “نمی‌دانم، زیرا زمین یکی است [مرزبندی‌ها بی‌معنی هستند]،” آنوقت او احساس ناراحتی و نگرانی می‌کند......

شما نام‌گذاری می‌کنید زیرا به برچسب‌زدن و طبقه‌بندی کردن دیگران عادت کرده‌اید. نسبت به کاری که می‌کنید هشیار شوید تا آن عادت‌ها از بین بروند!

💜اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۴/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / بهمن ماه ۱۴۰۲
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

06 Nov, 13:22


اگر به نظرات دیگران متکی باشی بیچاره می‌شوی زیرا یک نفر ممکن است تو را یک قدیس بخواند و دیگری تو را یک گناهکار بخواند.

در دنیا ارزش‌ها و معیارهای متفاوتی وجود دارد، اخلاقیات متنوعی در دنیا وجود دارد.

شاید همسایه‌ات یک مسیحی باشد و تو یک جین باشی. حالا یک مسیحی با شراب خوردن هیچ مشکلی ندارد؛ در واقع، خودِ‌ مسیح دوست داشت شراب بنوشد. ولی یک جین نمی‌تواند متصور شود، حتی در خواب هم نمی‌تواند ببیند که ماهاویرا شراب بنوشد. این غیرممکن است،‌ حتی تصورش ناممکن است. ولی برای یک مسیحی بزرگترین معجزه‌ی مسیح این بود که آب را به شراب تبدیل کرد. اگر ماهاویرا در آن حوالی بود بی‌درنگ آن معجزه را برعکس می‌کرد و شراب را به آب تبدیل می‌کرد!

حالا اگر گاه‌گاهی قدری شراب بنوشی، آیا یک گناهکار هستی یا یک قدیس؟!

مردمان مختلف، چیزهای مختلفی می‌گویند.

در آشرام ماهاتما گاندی حتی نوشیدن چای ممنوع بود؛ چه رسد به شراب! چای، چای بیچاره، چای معصوم، ممنوع بود! و تمام راهبان بودایی در طول قرن‌ها همگی چای می‌نوشیدند. در واقع آنان فکر می‌کنند که نوشیدن چای به مراقبه کمک می‌کند و شاید ذره‌ای حقیقت در آن باشد زیرا چای تو را بیدار نگه می‌دارد.

و مراقبه‌ی بوداییان چنان است که میل به خوابیدن پیدا می‌کنی: ساعت‌ها نشستن در یک وضعیت!…. فقط آزمایش کن! پس از ده دقیقه شروع می‌کنی به چُرت‌زدن. پس از یک ساعت بیدارماندن غیرممکن است!

بنابراین چای کمک می‌کرد. در واقع، چای کشف بوداییان بود. یکی از بزرگترین مرشدان ذن، 'بودی‌دارما' چای را کشف کرد. این نام از یک صومعه گرفته شده: “تا” Ta، نام صومعه‌ای بود که بودی‌دارما در چین در آنجا زندگی می‌کرد.

آن صومعه بالای یک تپه قرار داشت که نام آن تپه “تا” بود. در زبان چینی “تا” را می‌توان به دو صورت تلفظ کرد: یا آن را “تا Ta” تلفظ می‌کنند و یا “چا Cha” ـــ برای همین در زبان هندی “چای Chai” خوانده می‌شود و در زبان ماراتی “چا Cha” و در زبان انگلیسی “تی Tea”. ولی بهرحال بودی‌دارما مرشد بزرگِ ذن چای را کشف کرد.

و در طول قرون در صومعه‌های کاتولیک شراب تولید می‌شد. شاید تعجب کنید که بهترین شراب‌ها توسط راهبان و راهبه‌های کاتولیک درست می‌شد. کهنه‌ترین شراب‌ها فقط در سرداب‌های صومعه‌های باستانی در اروپا وجود دارند: کهنه‌ترین و بهترین. تولید شراب در صومعه؟ این‌ها چه نوع صومعه‌هایی هستند؟! چه کسی تصمیم می‌گیرد؟

و مراقبه‌ی بودایی یعنی هشیار ماندن و چای موادی شیمیایی دارد که به بیدارماندن کمک می‌کند: نوعی محرک است.
حالا، یک روز شاید یک بودی‌دارمای دیگر بیاید و بگوید ‌”سیگارکشیدن خوب است،” زیرا تنباکو هم دارای نیکوتین است که یک محرک شیمیایی است. اگر چای بتواند به مراقبه کمک کند، تنباکو هم می‌تواند.
بنابراین سیگارکشیدن هنوز منتظر بودی‌دارما است تا ظاهر شود! آنوقت بیشتر قادر خواهید بود تا سیگار بکشید و احساس زهد و تقوا کنید! هرچه بیشتر سیگار بکشید، مقدس‌تر خواهید بود...!

و تصادفی نیست که شراب بخشی از خلاقیت در صومعه‌ها شد. زیرا مسیح می‌گوید، نیایش یعنی غرق شدن در خداوند.

طریقت مسیح عشق است؛
طریقت بودا مراقبه است؛
بنابراین بودا هرگز با شراب موافق نخواهد بود ولی با چای موافق خواهد بود. مسیح با شراب موافق بود زیرا شراب طعمی از گم‌شدنِ تمام می‌دهد، از غرق شدن، ‌از نفْس بیرون آمدن و فراموش کردن نفس و تمام نگرانی‌های آن. بنابراین شراب یک مزه و یک لمحه از ناشناخته به تو می‌دهد.

ولی چه کسی تصمیم می‌گیرد که کدام درست می‌گوید و کدام اشتباه؟ تمام این‌ها فقط نظرات و معیارهای دیگران هستند و تو در نبود آگاهی دائما با این نظریات و با این مسائل درگیر هستی.....

[هنر عمل کردن بر اساس وجود خودت را بیاموز. نگران انتقادها نباش و به تحسین‌های دیگران علاقمند نباش.]

#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
تفسیر سخنان بودا جلد دوم
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

06 Nov, 07:23


صداقت تو،
عشق تو،
شفقت تو،
این‌ها باید از وجود درونی تو بیایند، نه از آموزه‌ها و متون مقدس.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

05 Nov, 16:58


طریقت عشق به راهی ظریف منتهی می‌شود.

این لطیف‌ترین راه مانند یک گل است؛ راهی زنانه است ـــ دریافت‌کنندگی، حساسیت و بی‌عملی است؛ فقط بودن.

همانطور که غنچه در برابر خورشید باز می‌شود، سالک در برابر الوهیت باز می‌شود. در واقع گفتن همین هم درست نیست ــــ بلکه او اجازه می‌دهد تا الوهیت او را باز کند؛ مانع نمی‌شود؛ فقط همین.

در بامداد وقتی که خورشید طلوع می‌کند غنچه به خورشید اجازه می‌دهد تا او را باز کند. او هیچ مقاومتی ندارد. او فقط هست: آسوده و آماده ــ‌ اشعه‌های آفتاب وارد می‌شوند و در سکوت او را باز می‌کنند.

سالک نیز به الوهیت اجازه می‌دهد تا او را باز کند. او یک گل آفتابگردان است ـــ همیشه رو به خورشید دارد: همیشه آماده‌ی چرخیدن است، آماده متحول‌شدن است. او هیچ فکری ندارد که امور باید چگونه باشد.

دریافت‌کننده بشو، یک زهدان بشو. طریقت عشق، زنانه است. هر کسی که آن را دنبال کند، مرد یا زن، باید زنانه شود.
طریقتِ عشق تهاجمی نیست، یک جستار فعال نیست؛ طریقت عشق یک دریافت‌کنندگیِ منفعلانه است. سالک مانند یک زن صبر می‌کند؛ منتظر معشوق می‌ماند. او زهدانی است که از الوهیت باردار می‌شود.

#اشو
📚«انقلاب»
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

04 Nov, 17:17


به تاریکی نمی شود برچسب چسباند ،
زیرا وجود ندارد.
فقط باید چراغی بیاوری و نقاب را از چهره تاریکی برداری.

این در مورد فکرهایت نیز صدق می کند.
با آنها درگیر نشو .
تلاشی که برای رهایی از فکر ها می کنی،
خود از فکری نشأت می گیرد.

افکارت رابشناس ،
آنها را ببین ،
نسبت به آنها آگاه باش ،
آنگاه آنها بدون زحمت فروکش می کنند.


نظارت بر خود،
سرانجام به تخلیة نفس می انجامد،
و وقتی نفْس تخلیه شد، 
هستی در آن می گنجد‌.

💜اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

04 Nov, 05:08


این است معنی عشق :
آنچه ‌برخود نمی‌پسندی،
بر دیگران مپسند .


آنچه برای خود میخواهی،
برای دیگران هم بخواه ،آنچه
نمیخواهی برایت پیش آید
برای دیگران مخواه...


به‌ خویشتن بعنوان مركز
هستی بیندیش.در حقیقت،
دیگران‌ را "دیگران" نپندار ،


فقط تو وجود داری ،
و همین زندگی تو ،در دیگران
هم هست همین ترانه منتظر
است تا نواخته شود .

همین پافشاری برای رسیدن
به الوهیت ،در همه جا هست
"همین طلب، همین خواست ،
همین تپش قلب،و همین
جذبه در همه وجود دارد"

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

01 Nov, 19:29


✳️ مرشد عزیز!
چرا هیچکس دوست ندارد مورد انتقاد قرار بگیرد و بااین حال همه دوست دارند از دیگران انتقاد کنند؟

✳️ خلاصه‌ی پاسخ:
نفْس ego بسیار حساس و شکننده است و بسیار از انتقاد وحشت دارد. نفس به نظریات دیگران وابسته است؛ هیچ واقعیتی از خودش ندارد. نفس یک نهاد واقعی نیست، چیزی محکم و اساسی نیست ـــ فقط مجموعه‌ای از نظرات دیگران است.

کسی می‌گوید “تو زیبا هستی،” و تو آن را جمع می‌کنی. دیگری می‌گوید “تو باهوش هستی،” و این را هم جمع می‌کنی. و دیگری می‌گوید ”من هرگز شخصی به منحصربه‌فردی تو ندیده‌ام،” و تو این را هم جمع می‌کنی. و سپس یک روز شخصی می‌آید و می‌گوید “تو حالم را به هم می‌زنی!” حالا چگونه می‌توانی انتقاد را بپذیری؟ این برخلاف تصویری است که از خودت خلق کرده‌ای. پس انتقام می‌گیری: با چنگ و دندان می‌جنگی. سپس دیگری می‌آید و می‌گوید “تو زشت هستی،” و دیگری می‌گوید “چقدر احمق هستی!”

و میلیون‌ها انسان در دنیا هستند و همگی نظرات خودشان را دارند: سلیقه‌های خودشان را دارند. بنابراین، نفس تو یک لحاف چهل‌تکه می‌شود، یک پدیده‌ی بسیار متضاد.
یک بخش می‌گوید “تو باهوش هستی،” و بخش دیگر می‌گوید “ساکت شو! دهان گُنده‌ات را ببند! تو فقط یک احمق هستی و نه چیز دیگر!” بنابراین مردم در وضعیت گیجی به سر می‌برند. نمی‌دانند کیستند، آیا باهوش هستند یا ابله؟ زشت هستند یا زیبا؟ خوب هستند یا بد؟ قدیس هستند یا گناهکار؟

وقتی کسی که از تو انتقاد کند بسیار می‌ترسی زیرا او لحاف چهل‌تکه‌ی تو را به سطح می‌آورد. این انتقاد او نیست که تو با آن مخالف هستی؛ تو با این مخالف هستی که او مشکلاتت را به سطح آورده است، مشکلاتی که تو به نوعی در درونت آنها را سرکوب کرده‌ای.

او تو را از آن مشکلات باخبر می‌کند؛ و هیچکس مایل نیست از مشکلاتش باخبر شود؛ زیرا آنوقت مشکلات می‌خواهند حل شوند و این کاری بسیار پیچیده و طاقت‌فرسا است. حل کردن مشکلات نیاز به جرات و شهامت دارد.

بله هیچکس دوست ندارد مورد انتقاد قرار بگیرد. ولی طرف دیگر داستان این است که همه می‌خواهند از دیگران انتقاد کنند؛ زیرا این احساس خوبی به تو می‌دهد. اگر دیگران بد باشند، بطور نیابتی به تو احساس خوبی می‌دهد. اگر هر کسِ دیگر حقه‌باز و دورو و دروغگو و حیله‌گر باشد، تو احساس خوبی داری که تو آنقدرها هم بد نیستی و آنقدرها هم دروغگو نیستی! این مقایسه تو را آسوده می‌کند. به تو کمک می‌کند دروغگو بمانی، زیرا تصور تو این است که مردم بیشتر از تو دروغ می‌گویند.

هر روز صبح، وقتی روزنامه را می‌خوانی همیشه احساس خوبی به تو می‌دهد ـــ در دنیا اتفاقات بسیار زیادی افتاده، خیلی چیزهای زشت، خشونت‌ها و قتل و خودکشی و تجاوز و دزدی…. که در مقایسه با تمام این‌ها تو یک قدیس هستی!

برای همین است که همه دوست دارند انتقاد کنند. همه دوست دارند خطاهای دیگران را بزرگ‌نمایی کنند.

تو سعی می‌کنی تا حد ممکن خطای دیگران را بزرگ کنی؛ زیرا آنوقت در مقایسه، خطاهای تو قابل اغماض هستند! و خداوند مهربان است! تو فقط خطاهای کوچکی مرتکب شده‌ای؛ در مقایسه با دنیا که اینهمه گناهکار در آن وجود دارد!

نفْس انسان دوست ندارد که مورد انتقاد قرار بگیرد و می‌خواهد از همه انتقاد کند.

از راهکارهای نفس آگاه باش: چگونه خودش را تغذیه می‌کند: چگونه از خودش محافظت می‌کند. تا وقتی که کاملاً‌ از تمام ابزارهای فریبکارانه‌ی نفس آگاه نشوی، هرگز قادر نخواهی شد که از آن خلاص بشوی.

و
«خلاص‌شدن از نفس» ابتدای زندگیِ بادیانت است، شروع سلوک است. آنوقت دیگر نگران نخواهی بود که دیگران در موردت چه می‌گویند.

فقط به من نگاه کنید… تمام دنیا در مورد من چیزهایی می‌گویند. من حتی آنها را نمی‌خوانم. چه کسی اهمیت می‌دهد؟ اگر آنان از شایعات و پخش آن لذت می‌برند، بگذار خوش باشند؛ آنان چیز دیگری در زندگی ندارند که با آن خوش باشند. بگذار قدری تفریح کنند. اشکالی در آن نیست. آنان نمی‌توانند به من صدمه بزنند. می‌توانند بدن مرا از بین ببرند ولی نمی‌توانند به من صدمه بزنند. و من تصویری از خودم ندارم؛ آنان نمی‌توانند آن را هم نابود کنند. و من واکنش نشان نمی‌دهم، عمل می‌کنم. عمل من از خودم سرچشمه می‌گیرد؛ توسط دیگران تحریک نشده است. و من مردی آزاد هستم، آزادی هستم. بر اساس خودم عمل می‌کنم.

هنر عمل کردن بر اساس وجود خودت را بیاموز. نگران انتقادها نباش و به تحسین‌های دیگران علاقمند نباش. اگر دوست داری که توسط دیگران تحسین بشوی، ‌آنوقت نخواهی توانست در مورد انتقادها بی‌تفاوت بمانی. آزاد بمان.

تحسین و انتقاد: همه مثل هم هستند.
توفیق و شکست: همه مثل هم هستند.
این است قانون ازلی و پایدار.


#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
تفسیر سخنان بودا
جلد دوم
مترجم: ‌م.خاتمی / اَمردادماه ۱۴۰۰
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

01 Nov, 19:28


✳️ تلاش و تقلا

تمام تلاش‌ها و تقّلاهای انسان برای شدن(پول دار شدن_ مومن شدن_ موفق شدن_ بهتر شدن_ آرام شدن و....) را می‌توان همانقدر غیر ضروری خواند که رنگ‌ زدن گل‌سرخ را با رنگ قرمز...!

تلاش برای معنوی شدن به هر وسیله‌ای(یوگا_ نماز_ عبادت_ سفرهای زیارتی و معنوی و....)  یعنی گذاشتن پا برای یک مار...!
ابداً‌ نیازی نیست، غیرضروری است. سعی نکن برای مار پا بگذاری. فکر می‌کنی بسیار مهربان هستی، ولی آن مار را نابود می‌کنی، آن را خواهی کُشت. مار نیازی به پا ندارد.

انسان نمی‌تواند تلاش کند تا طبیعی باشد، زیرا  همین تلاش کردن غیر طبیعی است.

در طریق عشق، تلاش و تقلّا و تمرین برای چیزی وجود ندارد. نیاز به هیچ وضعیت یوگا، هیچ مراسم مذهبی نیست؛ بلکه فقط نیاز به یک قلب معصوم است که از تمام دانش‌ها (باورها و عقاید مورثی) و تمام مراسم وام گرفته شده سبکبار باشد.

دیدن این، یعنی توقفِ تلاش.
وقتی از هرگونه آرزو برای بودنِ فردی غیر از اینکه هستیم خالی شویم، پیشاپیش همانی هستیم که آرزو داشتیم. هرآنچه که مذاهب به دنبال آن بوده‌اند، پیشاپیش در فیض داده شده است.

فقط یک چیز مورد نیاز است، فیضی برای دیدن آن فیض. در طریق عشق، فرد فقط آسوده می‌شود. فیض دریافت می‌کند. از این تلاش نکردن یک شرافت عظیم برمی‌خیزد.

آرامش عظیم باکتا(طبیعی) جوینده و عاشق مخلص را فرامی گیرد. فرد تماماً زیبا می‌شود و چیزی از فراسو به درون او رسوخ می‌کند.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

31 Oct, 09:41


✳️ شغل

شغلت را مانند یک بازی در نظر بگیر و از آن لذت ببر. بنابراین هر چیزی میتواند یک چالش باشد- فقط به این دلیل که حتما باید کاری انجام شود به خودتان سخت نگیرید و با اکراه کار نکنید.
.
💠باید بدانید دو گزینه وجود دارد:

یا شغلی را پیدا کن که آنرا دوست داری یا هر شغلی را هر چه که باشد دوست داشته باش.

گزینه دوم بهترین انتخاب است زیرا پیدا کردن شغلی که همیشه دوست داشته باشی بسیار دشوار خواهد بود. شاید در ابتدا از آن خوشت بیاید، اما دیر یا زود از آن زده می‌شوی.

#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

31 Oct, 05:06


✳️ تعادل

هميشه اين قانون طلايی را در نظر داشته باشيد كه «تعادل را از كف ندهيد». وجود نامتعادل،‌ محكوم به زوال است. زندگی به اين وجود اجازه‌ی دوام نمی‌دهد.

هرچه متعادل‌تر باشيد،‌ موهبت‌های فراوان‌تری از زندگی دريافت می‌كنيد و هرچه تعادل در شما كمتر باشد، از اين موهبت‌ها بی‌بهره خواهيد ماند.

تنها تعادل است كه باقی می‌ماند و حفظ اين تعادل، از مشكل‌ترين كارهاست؛‌ زيرا به خرد بسياری نياز دارد.

لبخند می‌تواند برای هميشه بر لبان شما باقی بماند. در حالی كه خنده اين طور نيست و به همين دليل است كه بوداها هميشه در حال لبخندزدن هستند،‌ نه خنديدن. يك بودا خوب می‌داند چگونه تعادلش را حفظ كند.

عشق بورزيد، از اين عشق تغذيه شويد و ديگران را تغذيه كنيد. احساس شادی و سرور كنيد، ولی هشیاری‌تان را از كف ندهيد. در غير اينصورت، ‌دير يا زود شادی‌تان رو به زوال خواهد رفت...

هرگز بيش از اندازه به هم نزديك نشويد. هميشه اندكی فاصله ميان خود و ديگران باقی بگذاريد. هنر پايدار كردن رابطه‌ها،‌ در همين است.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

30 Oct, 14:01


✳️ انسان مذهبی منفی است؛
اما یک سالک مثبت است.

انسان مذهبی، دیگری را [تقلیدوار] دنبال کرده است و برای همیشه یک دنبال‌کننده باقی خواهد ماند؛ اما یک سالک وارد جریان زندگی شده است، وارد جریان رودخانه‌ی معرفت و آگاهی شده است. او نفْس خودش را انداخته است. اینک او دیگر یک دنباله‌رو بودا نیست، او در آستانه‌ی بوداشدن است. این نکته باید درک شود.

اگر سالک من باشید، معمولاً مردم می‌گویند که شما پیروان من هستید. اما با سالک‌شدن، شما در واقع بخشی از من شده‌اید، دیگر یک پیرو نیستید.

قبل از سالک شدن شاید یک پیرو بوده‌اید. سپس تصمیم گرفتید که پیروی‌کردن کافی نیست، حالا آماده هستید تا با من همراه باشید و هر کجا که من بروم با من بیایید. حالا دیگر یک پیرو و دنباله‌رو نیستید، بخشی از آن انرژی که من هستم هستید، با من یکی هستید.

مردم از من می‌پرسند “اگر ما سالک نشویم آیا به ما کمک نمی‌کنید؟” می‌گویم “من کمک خواهم کردم، این مشکلی نیست، ولی شما قادر به دریافت آن نیستید؛ زیرا شما پیوسته جدا خواهید ماند، همیشه در ساحل باقی خواهید ماند.”

رودخانه آماده است تا شما را به اقیانوس ببرد، دعوت پیشاپیش به شما داده شده، یک دعوت رسمی است، ولی شما در ساحل ایستاده‌اید. رودخانه چه می‌تواند بکند؟ رودخانه نمی‌تواند شما را از ساحل بقاپد! و این خوب نخواهد بود، حتی اگر ممکن هم بود! زیرا شما باید به میل خود وارد رودخانه شوید. فقط آنوقت آزادی وجود دارد.

اگر رودخانه شما را بقاپد، اگر من شما را با زور ببرم، به شما کمکی نخواهد شد. حتی می‌تواند شما را نابود کند، نمی‌تواند به شما آزادی بدهد. چگونه می‌تواند آن آزادی نهایی، موکشا moksha را به شما بدهد؟ از همان ابتدا یک زندان خواهد بود.

پس من شما را مانند سیلی که رودخانه را فراگرفته باشد نمی‌گیرم، من باید صبر کنم. شما باید نزد من بیایید، شما باید وارد رودخانه شوید، باید بخشی از این جریان رودخانه شوید.

#اشو
📚«آموزش فراسو» جلد ۱/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@oshwords

💙سخنان اوشو💙

27 Oct, 12:23


زندگی را دوست بدار،
نترس.
تو به این جهان تعلق داری؛
اینجا خانه‌ی تو است،
در اینجا بیگانه نیستی.
آسوده باش.


#اشو
📗انقلاب
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

27 Oct, 11:51


✳️اشو عزیز:
برای رهایی از بی حوصلگی چه باید کرد؟

✳️هشيار تر بشو.
مسئله تغييردادن موقعيت ها نيست، خودت را دگرگون كن، هشيارتر باش.
اگر هشيارتر باشی قادر خواهی بود كه ببينی هر لحظه تازه است، ولی برای اين، به يك انرژی بسيار عظيم، به انرژی آگاهی نياز است.


آن زن همان زن نيست، به ياد بسپار.
اين تو هستی كه در توهم به سر می بری.
به خانه برو و بارديگر به زنت نگاه كن،
او همان زن قبلی نيست.
هيچكس نمی تواند يكسان بماند.
فقط ظاهر است كه فريب می دهد.
اين درختان همان درختان ديروز نيستند.
چگونه می توانند باشند؟
برگ های زيادی افتاده اند، برگ های تازه روييده است.
به آن درخت بادام نگاه كنيد.
چند برگ تازه در آمده است؟
هر روز برگ های كهنه می ريزند و برگ های تازه ميرويند.
ولی شما اين مقدار هشيار نيستيد.

يا كه هيچ هشياری نداشته باش،
آنوقت احساس تكرار نخواهي كرد.
يا اينكه چنان هشيار باش كه در هر تكرار چيزی تازه ببينی. اينها دو راه برای بيرون زدن از بيحوصلگی هستند.
تغييردادن چيزهای بيرونی كمكی نخواهد كرد درست مانند عوض كردن همان اثاث است در درون اتاق،
بارها و بارها.
هركاری كه بكنی، هر طور هم كه آن ها را بچينی،
همان اثاث است.
زنان خانه داری هستند كه پيوسته در مورد اينكه لوازم خانه را كجا بگذارند و چگونه آنها را مرتب كنند فكر ميكنند.
ولی اين همان خانه است، همان اثاث است.
چقدر در اين فريب خواهی ماند؟

مردی وارد خانه اش شد و ديد دوستش مشغول بوسيدن زنش است. دوستش را به اتاق ديگر برد.
دوستش از ترس می لرزيد.
دوستی شان متزلزل خواهد شد.
شوهر به نظر عصبانی می آمد ولی نبود.
در را بست و از دوستش پرسيد:
" فقط يك چيز را به من بگو:
من مجبورم، ولی تو چرا او را می بوسيدی؟!
"من مجبورم ولی تو چرا او را می بوسيدی؟!"

رفته رفته همه چيز جا می افتد و تازگی ازبين می رود!
و شما هشياری زيادی نداريد، يا آن كيفيت از هشياری را كه بتواند تازگی را بارها و بارها پيدا كند.
براي ذهنی گنگ، همه چيز كهنه است.
برای ذهنی كاملاً زنده، هيچ چيز در اين دنيا كهنه نيست نمی تواند باشد. همه چيز پويا و در تغيير است.

هر انسان يك جريان دايم در تغيير است
همچون يك رودخانه
اشخاص چيزهای بی جان نيستند
چگونه می توانند تغيير نكنند؟
آيا خودت يكسان مانده ای؟
در اين فاصله كه صبح برای شنيدن من آمدی و وقتی به خانه رفتی، اتفاقات زيادی رخ داده است
برخی از افكار از ذهنت رفته اند و افكار ديگر وارد شده اند. بينش های تازه كسب كرده ای
نمی توانی همانطور كه آمده بودی، بروی
اين رودخانه پيوسته در جريان است
يكسان به نظر می رسد، ولی يكسان نيست.

هراکلیتوس پیر گفته است که نمی توانی
دوبار در یک رودخانه پا بگذاری
زیرا آن رودخانه هرگز مثل قبل نیست. یک چیز این است که تو خودت یکسان نمانده ای و نکته دیگر این است که آن رودخانه یکسان نمانده است.
ولی برای دیدن ،این انسان باید در اوج هشیار
به سر ببرد.
یا مانند یک بودا زندگی کن یا همچون يك
بوفالو، آنوقت بی حوصله نخواهی بود.
حالا انتخابش با خودت است.

@oshowords

💙سخنان اوشو💙

27 Oct, 11:48


کسی که با قصد و هدف زندگی میکند، پیوسته در پریشانی است.
کسی که انتظار و توقع دارد به ناگزیر آشفته و پریشان خواهد بود زیرا هستی از تو اطاعت نمیکند.
اما اگر بی قصد و بی هدف زندگی کنی اگر بی توقع باشی، به شکل معجزه آسایی رویاهایت محقق می شوند...

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

26 Oct, 06:30


یاد آوردن و ذکر خدا این است که تو خدا را در درختان، پرندگان و مردم و حیوانات ببینی.

هر کجا زندگی جاری است،
خدا را آن جا بجو، هرکجا هستی هست، خدا را در آنجا بیاب ، زیرا تنها خدا وجود دارد و نه هیچ چیز دیگر پس او را در هر کجا می‌توان یافت.

او را باید در همه جا یافت.خدا را همچون یک شخص نجو، در غیر این صورت در گمراهی‌ باقی می‌مانی.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

26 Oct, 06:25


با چشمانت
فقط نگاه کن
نه تفسیر.
نگاه کنی،
مسرور خواهی بود،
تفسیر کنی ،
در رنج خواهی بود.

#اوشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

24 Oct, 14:25


✳️ سوال: من به زنان دیگر بجز همسر خودم علاقمند می‌شوم. ولی وقتی همسرم به مردان دیگر علاقمند می‌شود بسیار حسود می‌شوم، در شعله‌های ترسناک می‌سوزم.

✳️پاسخ : مردان همیشه برای خودشان آزادی درست کرده اند، ولی زنان را محدود کرده‌اند. مردان زنان را در چهار دیواری خانه زندانی کرده و خودشان همیشه آزادی داشته‌اند. اما دیگر آن روزها گذشته است. حالا زن همانقدر مستقل است که تو هستی. و اگر نخواهی که در حسادت بسوزی فقط دو راه وجود دارد.

اول اینکه تو خودت از خواسته‌ها رها بشوی. وقتی که خواسته‌ای وجود نداشته باشد، حسادت باقی نمی‌ماند. و راه دیگر، اگر نمی‌خواهی از خواسته‌ها رها شوی، آنوقت دست‌‌کم همانقدر به دیگران امتیاز بده که خودت داری. این مقدار شهامت پیدا کن.

من مایلم شما از خواسته‌ها آزاد شوید. اگر یک زن را شناخته باشی، تمام زنان را شناخته‌ای.اگر یک مرد را شناخته باشی، تمام مردان را شناخته‌ای.
(در اینجا منظور از شناخت زن و مرد، شناخت کیفیت زنانگی و مردانگی است که شناختی درونی است و هیچ ربطی به فرم و جنسیت ظاهری ندارد) آنوقت تفاوت‌ها فقط در خطوط بیرونی(ظواهر) هستند و کسی که قادر نیست با شناخت یک زن تمام زنان را بشناسد، درک کن که او ناهشیارانه زندگی می‌کند.

حتی با شناخت و معاشرت با زنان بی‌شمار قادر به شناخت زن نخواهد بود.
او هرگز نخواهد شناخت. شناختن توسط هشیاری رخ می‌دهد و او ناهشیار است. او پیوسته دنبال زنان است، یکی را رها می‌کند تا به دنبال دیگری برود.

و البته که تو خواهی سوخت زیرا این نفْس مردانه ات را آزار می‌دهد. تو فکر می کنی که کاملاً خوب است که تو به زنان دیگر علاقمند شوی، مشکلی در این نیست، البته که اینها فقط حقه‌های نرینه‌ هستند! "زن باید فقط با یک مرد راضی باشد!” و آن مرد تو هستی! ولی تو...؟ چطور می‌توانی با یک زن راضی باشی؟ تو یک مرد هستی، برای مردان آزادی بیشتری باید وجود داشته باشد!

زن تو همانقدر آزادی و استقلال دارد که تو برای خودت می‌خواهی. و اگر ببینی که این درست نیست که زن تو به مردان دیگر علاقمند می‌شود، آنوقت علاقه‌ی تو به زنان دیگر هم درست نیست. و آنچه تو می‌خواهی زنت انجام بدهد، خودت باید اول انجامش بدهی..

این خواسته‌ها برای دنبال کردن زنان را رها کن. و من این را به تو می‌گویم، زنان به یقین مانند مردان هوسران نیستند. زنان یک احساس خاص برای تسلیم‌ شدن دارند و زنان یک وفاداری، یک مرام و یک اعتقاد خاص دارند.

عشق مرد سطحی است؛ عمق ندارد؛ فقط در سطح است. در زندگی مرد، عشق تنها چیز نیست، چیزهای بسیار دیگری وجود دارند. در عشق زن، عشق همه چیز است؛ تمام سایر چیزها در درون عشق وجود دارند. در زندگی مرد ابعاد بسیار دیگری وجود دارند؛ عشق یکی از آن ابعاد است.

در زندگی زن بُعد دیگری وجود ندارد، تمام عملکردها و ابعاد زندگیش در عشق شامل هستند.
مرد پریشان است، مرد بی‌ قرار است. شخصیت زن متعادل است، شخصیت مرد متعادل نیست.

دابوجی و همسرش برای زیارت رفته بودند. دابوجی عاشق کتاب است و همیشه کتاب‌هایی در اطراف خود نگه می‌دارد. آنان وارد یک معبد شدند. می‌باید معبد ویشوانات در کاشی بوده باشد.

دابوجی حتی وقتی در معبد ایستاده است مشغول کتاب‌ خواندن است. همسرش مشغول نیایش است. می‌توانید رنج این زن را درک کنید؟

زن با صدای بلند گفت، “ای خدای ویشوانات! این مقدار به من لطف بفرما، وقتی من مُردم، در زندگی بعدی مرا یک زن خلق نکن، بلکه یک کتاب خلق کن، تا دست‌ کم بتوانم تمام وقت با دابوجی باشم!”

دابوجی این را شنید. بی‌درنگ به سجده افتاد و با دست‌های به‌هم چسبیده گفت، “ای خدا... اگر دعای او را پذیرفتی، آنوقت او را یک کتاب راهنمای تلفن‌ها خلق کن تا بتوانم هر سال او را عوض کنم!”

ذهن مرد اینچنین است، فقط بی‌قرار است. این بی‌قراری را رها کن. قدری ساکن باش. قدری آرام بگیر. قدری زندگی را درک کن. تو پیشاپیش زندگی پس از زندگی دویده‌ای، به کجا رسیده‌ای؟ و چقدر بیشتر خواهی دوید؟ چقدر بیشتر خواهی خواست؟ حالا بایست! “آن گامی که متوقف می‌شود به آرامش می‌رسد....

💜اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

23 Oct, 16:12


اشوی محبوب! آیا می‌توانید رابطه بین «زندگیِ خودانگیخته با هشیاری» و «ذهن‌ِ شرطی‌شده» را شرح دهید؟ فرد چگونه می‌تواند مطمئن شود که چیزی جزء طبیعت اوست و شرطی‌شدگیِ ذهن نیست؟

پاسخ:
اگر تردید داری، شرطی‌شدگی است.
اگر تردیدی وجود ندارد، هشیاری است.

این یک معیار بسیار ساده است.

💜اشو
📚«از مرگ به جاودانگی»
مترجم: م.خاتمی / اردیبهشت ۱۴۰۳
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

22 Oct, 18:18


تو می‌توانی یک انسان اخلاقی، یک فرد خوب باشی؛ ولی با خوب‌بودن لزوماً نمی‌توانی انسان بادیانتی باشی.

انسان بادیانت [انسانی که به لحاظ درونی در حال رشد است] فقط نسبت به دیگران خوب نیست، فقط اخلاقی نیست ـــ بلکه شروع کرده به مراقبه‌گون‌زیستن.


تفاوت بین یک انسان خوب و یک انسان بادیانت این است که انسان خوب فقط توسط عقل زندگی می‌کند: فکر می‌کند، تامل می‌کند، سعی دارد با تفکر راه‌هایی پیدا کند و به این احساس می‌رسد که: “چون من وجود دارم، همچنانکه من حقِ وجود دارم، دیگران هم حق دارند که وجود داشته باشند؛ همانقدر که من دوست دارم آزاد باشم، دیگران نیز آزادی را دوست دارند.” این نظر عقلانی اوست. در مورد اینها فکر می‌کند. او انسان بادیانتی نیست؛ او فقط یک انسان بسیار هوشمند است، اما درکی از ناشناخته‌های زندگی ندارد. او فقط با شناخته‌ها در زندگی مرتبط است. ولی هنوز به فراسوی خوب و بد نرفته است.

یک 'برتراند راسل' انسان خوبی است،‌ انسانی اخلاقی است؛ ولی بادیانت نیست. هرآنچه را که به فکرش خوب می‌رسد، عمل می‌کند. ولی خوبی برای او بعنوان یک منطق و یک استنتاج آمده است ـــ نتیجه‌گیری تفکرات اوست.

اما انسان بادیانت نه‌تنها در اندیشه‌ی خوب است، بلکه با بودن در مرکزِ وجود، [با آگاهانه‌زیستن] او شروع به خوب‌بودن می‌کند؛ او شروع می‌کند به رشدکردن در مراقبه‌گون‌بودن.... و این فقط یک وضعیتِ خوب‌بودن نیست، اینطور نیست که فقط خوب باشی. آنوقت فقط توسط عقل خود حرکت نمی‌کنی، حالا شروع کرده‌ای تا توسط شهود خودت حرکت کنی.

اینک تو فقط یک سَر نیستی، به سمت قلب متمایل شده و در آن جهت حرکت می‌کنی.


#اﺷﻮ
📚«آموزش فراسو»
جلد ۱/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / مهر ۱۴۰۲
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

22 Oct, 11:50


به دنیا کمک کنید تا بهتر شود. دنیا را درست همانطور که یافتید ترک نکنید ـــ آن را قدری بهتر کنید، آن را قدری زیباتر کنید.

بگذارید ترانه‌های بیشتری باشد، جشن‌های بیشتری وجود داشته باشد؛ بگذارید جنگ‌های کمتری باشند، سیاستمدارانِ جنگ‌افروز کمتری وجود داشته باشند؛ بگذارید عشق بیشتر و نفرت کمتری در دنیا باشد.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

21 Oct, 12:42


هرگاه فرصتی يافتی بنشين
و هيچ كاری انجام نده.


حتی مراقبه نكن تا آرام، آرام در تو سكوت گسترش يابد، و تو را فرا گيرد.

آنگاه كه سكوت در جای‌ ،
جای وجود تو رخنه كند،

خواهی دانست كه كيستی و
زندگی برای چيست. و در اين
شناختن خدا را خواهی شناخت.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

21 Oct, 12:41


اگر چیزی در اطرافت تو را
آزار می‌دهد، دلیلش را در
درونت پیدا کن، دلیلش تو هستی،

تو ....
انتظاری داشته‌ای
خواسته‌ای داشته‌ای
یا شرطی گذاشته‌ای.

#اشو
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

20 Oct, 10:52


✳️اشو عزیز : با خشمی که نسبت به والدین‌ام دارم چه کنم؟ من دوران بسیار سختی را با مادرم داشته‌ام و از دست او بسیار ناراحت و خشمگین‌ام..!؟

✳️ هر کودکی از دست والدین‌اش خشمگین خواهد شد اگر بفهمد آنها ناآگاهانه و ناخودآگاه، چه بلایی بر سرش آورده‌اند!
آنها تمام تلاش‌هایشان از سر خیرخواهی برای فرزندشان بوده؛ نیت‌شان خوب بوده اما آگاهی و خرد در کار نبوده است ...

و نیت خوب در دست افراد ناآگاه به چیزی خطرناک بدل می‌شود ...

آنان نه تنها نتیجه‌ی مطلوب را بدست نمی‌آورند بلکه حتی ممکن است چیزی متضاد بیافرینند. بچه‌دار شدن آسان است ...
از عهده‌ی هر جانوری برمی‌آید.
اما پدر و مادر بودن، هنری است که باید آموخته شود،
و چه کسی باید آن را به والدین شما می‌آموخت؟!
خشم تو طبیعی است..
طبیعی اما بی‌فایده.
این خشم نه تنها کمکی به آنها نمی‌کند بلکه به خودت نیز آسیب می‌رساند.

گوتام بودا جمله شگفت‌انگیزی دارد:

وقتی از دست کسی خشمگین می‌شوید،
در واقع خودتان را به خاطر گناه دیگری، مجازات می‌کنید!


والدین شما توسط والدین خودشان شرطی شده بودند و شما هرگز نمی‌توانید مسبب اصلی این جریان را بیابید.
زیرا نسل اندر نسل منتقل شده تا به شما رسیده است.

والدین‌تان با شما درست همان کاری را کرده‌اند که بر سر خودشان آمده است.
آنها خودشان نیز قربانی بوده‌اند.
با دانستن این مطلب، دل‌تان برایشان می‌سوزد و دست‌کم می‌توانید خوشحال باشید شما همان کارها را تکرار نخواهید کرد... و این چرخه‌ی منحوس سرانجام بدست شما شکسته شده و به فرزندان‌تان منتقل نخواهد شد و بدین ترتیب خط پایانی بر این روند خواهید شد.

شما باید با حسی از ترحم و دلسوزی به آنها نگاه کنید. هر آن چه آنها کردند ناآگاهانه و غیر عمد بوده است.
کار دیگری از دست‌شان بر نمی‌آمده ... موجوداتی گرفتار بوده‌اند.
خودتان را جای والدین‌تان بگذارید.
آنها سخت کوشیدند و هر آن چه در توان داشتند انجام دادند.
اما آنها کوچک‌ترین دانشی نسبت به ساز و کارهای روان شناختی نداشته‌اند.


آنها به جای این که چگونه مادر و پدر بودن را بیاموزند، مسیحی یا مارکسیست بودن را آموخته‌اند یا این که چگونه خیاط، لوله‌کش یا فیلسوف باشند ...
همه این چیزها خوب است و مورد نیاز اما مهم‌ترین چیز از قلم افتاده است.
زمانی که کسی تصمیم می‌گیرد بچه‌دار شود مهم‌ترین آموزه برای او هنر پدر و مادر بودن است و گر نه، حیوانات نیز این کار را به خوبی و در حد کمال انجام می‌دهند.

پرندگان و حتی درختان نیز تولید مثل را خیلی خوب بلدند اما به دنیا آوردن فرزند یک چیز است و پدر و مادر بودن، چیزی کاملاً متفاوت.

این امر به آموزش بسیار نیاز دارد زیرا شوخی نیست.
شما دارید یک انسان خلق می‌کنید!
شما فقط با مبدل شدن به شخصی که من از آن سخن می‌گویم- می‌توانید به آنها کمک کنید. شخصی که ...

بیشتر خودآگاه؛
بیشتر هشیار و بیشتر عشق‌ورز است.

دیدن شما می‌تواند آنها را نیز دگرگون سازد. شاید دیدن تغییرات ناگهانی شما بتواند آنها را به فکر وادارد که «نکند ما در اشتباهیم»
راه دیگری وجود ندارد.
شما نمی‌توانید با دلیل و برهان آنها را متقاعد کنید. با بحث و جدل، هیچ ‌کس متحول نمی‌شود.

یگانه عامل تحول انسان‌ها، کاریزما است. مغناطیس است و جادویی که از شخصیت نوین شما برمی‌خیزد.
شما اکسیری می‌شوید که هر آن چه را لمس کند به طلا بدل می‌کند.

از این رو به جای اتلاف وقت و انرژی‌تان بر سر خشم و جنگیدن با گذشته‌ای که دیگر وجود ندارد تمام انرژی‌تان را صرف فردیت شگفت ‌انگیز خود کنید ...
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

19 Oct, 07:23


ذهن معادل زمان است
وآگاهی معادل ابدیت است.

ذهن از یک لحظه به لحظه
دیگر، و به صورت افقی حرکت میکند

درست مثل یک قطار که گذشته و آینده واگن‌های مختلف آن هستند.
آگاهی پدیده عمودی است از گذشته نمی‌آید و به آینده نیز ارتباطی ندارد.
در این لحظه ، آگاهی‌ بصورت
عمودی در ابدیت صعود می‌کند.


#اشو

ما ز بالاییم
و بالا می رویم

#مولانا
@oshowords

💙سخنان اوشو💙

18 Oct, 11:41


....

زندگی را دوست بدار، نترس. تو به این جهان تعلق داری؛ اینجا خانه‌ی تو است، در اینجا بیگانه نیستی. آسوده باش ـــ احساس غربت و گناه نکن و نترس.

آن خدای عهد عتیق را فراموش کن. آن خدا مرده است ــــ آن خدا همراه با کسانی که عهد عتیق را نوشتند مرده است؛ آن شکل از خدا ناپدید شده است.

اگر روند رشد انجیل را تماشا کنی تعجب خواهی کرد: نخست، خدا بسیار بی‌رحم است؛ خدای ابراهیم و موسی بسیار بی‌رحم است. این نخستین دیدگاه انسان از خدا است ـــ بسیار ابتدایی و بی‌رحم. او می‌گوید: “من خدای حسودی هستم، بسیار انتقام گیرنده هستم. اگر از من اطاعت نکنید در جهنم عذاب خواهید دید.”

یک خدای “منتقم”؟
خدا و انتقام‌گیری؟!
این هیچ ربطی به خداوند ندارد. این فکرِ همان مردمی است که این خدا را خلق کرده‌اند؛ این چیزی را در مورد مردمی نشان می‌دهد که چنین خدایی را آفریده بودند. آنان می‌بایست مردمانی بسیار انتقام‌گیر و بسیار خشمگین و تهاجمی بوده باشند. این یک مفهوم ابتدایی از خدا است.

سپس، آهسته‌آهسته خدا دیگر آنقدرها انتقام‌گیرنده نیست. فقط یک خدا می‌شود، خدای عادل ـــ نه انتقام گیرنده،‌ بلکه عادل. و تا زمانی که خدا به مسیح می‌رسد به عشق تبدیل می‌شود ـــ نه فقط عادل است، بلکه عاشق هست.

در انجیل، خدا از سه مرحله‌ بین عهد عتیق و عهد جدید عبور می‌کند: ابتدا انتقام‌گیرنده و خشن است. سپس عادل است و سپس عشق است و عاشق.

در آینده، یک بینش جدید از خداوند باید به آگاهی انسان نفوذ کند: خدای غیرشخصی؛ خدایی که یک فرد مانند انسان نیست. دنیا پر از الوهیت است، ولی خدایی وجود ندارد.


این مفهوم جدیدی است که من برای شما می‌آورم: دنیا پر از خداگونگی است، از کوه‌ها تا ستارگان، ولی یک خدای شخصی وجود ندارد. کسی نیست که شما را مجازات کند ـــ مفهوم مجازات ساخته‌ی کشیشان است تا از شما بهره‌کشی کنند، تا شما را بترسانند.

یادتان باشد؛ مکانیسم چنین هست:
اگر بخواهی از کسی بهره‌کشی کنی، او را بترسان؛ بگذار وحشت وارد روحش شود، بگذار از ترس بلرزد و اینگونه، او هرگز انسان آزادی نخواهد بود. وقتی که ترس وارد روحت شود، نمی‌توانی انسان آزادی باشی. آنگاه همیشه می‌ترسی کاری بکنی که می‌خواهی بکنی ولی برای آن مجازاتی وجود دارد. و سپس کارهایی می‌کنی که هرگز نمی‌خواهی بکنی، فقط برای اینکه پاداشی بگیری.

شنیده‌ام: شش دوست برای شکار رفته بودند. یکی از آنها باید تمام کارهای آشپزی را انجام می‌داد. او در اتاقک مخصوص می‌ماند، تمام کارهای مربوط به تهیه خوراک برای بقیه را انجام می‌داد و البته از تفریحات روزانه محروم بود. این تا زمانی ادامه داشت که یکی از افراد گروه در مورد خوراک شکایت می‌کرد. آنگاه کسی که شکایت کرده بود مجبور بود که وظیفه‌ی آشپزی را خودش انجام دهد

وقتی نوبت قرعه‌کشی رسید، هیجان زیادی وجود داشت که چه کسی چنین وظیفه‌ای را برعهده خواهد گرفت. سپس قرعه به نام جو افتاد. او دو روز تمام کار کرد و عرق ریخت. روز سوم فکر کرد که دارد دیوانه میشود. آن پنج نفر دیگر خوش بودند، شکار میکردند و تفریح میکردند و او در یک اتاقک کوچک و داغ محبوس بود. پس جو تصمیم گرفت که یک وضعیت اضطراری نیاز به یک راه حل فوری دارد. پس مقداری مدفوع حیوانات را در سوپ آن روز ریخت و خوب به‌هم زد تا کاملاً حل شد

آن شب روی میز شام سوپ پیاز قهوه‌ای بود. سام قاشقی از آن را خورد. همانطور که آن را به لبش زد و آن مایع بدمزه را چشید ناگهان گفت “خدای من! مزه‌ی مدفوع میدهد….” سپس ناگهان یادش آمد که جزای این حرفش چیست و ادامه دارد “…. مزه‌ی مدفوع می‌دهد ولی من خوشم آمد!”

این چیزی است که برای شما رخ می‌دهد: ترس از جهنم…. مزه‌ی مدفوع می‌دهد ولی می‌گویید: “خوشم آمد!”

شهامت داشته باش و تمام این چیزهای بی‌معنی را رها کن. جهنمی وجود ندارد؛ بهشتی وجود ندارد؛ تو بهشت و جهنم خودت را خلق می‌کنی. هیچکس وجود ندارد که تو را مجازات کند یا به تو پاداش بدهد. این افکار بچگانه در مورد خدا را فراموش کن ــــ که اگر بچه‌ی خوبی باشی، پدرت با اسباب‌بازی می‌آید، و اگر بد باشی، آنوقت از نهار یا شام محروم خواهی شد و در حمام زندانی می‌شوی و یا اتفاقی بدی برایت خواهد افتاد. تو آزاد هستی.

ولی من نمی‌گویم که تو نمی‌توانی برای خودت جهنم خلق کنی ـــ می‌توانی.

نکته‌ی اساسی باید درک شود؛ چه بخواهی بهشت خلق کنی و چه جهنم، در اساس یکی است.
عشق‌ بورز، شاد باش، جشن بگیر و بهشت را خواهی آفرید ــــ زیرا هرچه که هستی، اگر شاد و مسرور باشی، این خوشی و شادی خودت را سهیم خواهی شد. فقط آنچه را که هستی می‌توانی سهیم شوی ـــ وقتی سهیم شوی، به خودت بازمی‌گردد. این یک قانون است.

هرآنچه را که به سمت زندگی پرتاب کنی، به خودت بازمی‌گردد.👇


@oshowords

💙سخنان اوشو💙

18 Oct, 11:41


ادامه

هرآنچه را که به سمت زندگی پرتاب کنی، به خودت بازمی‌گردد ـــ هزاران برابر به تو برمی‌گردد. لبخند بزن و تمام جهانِ هستی به تو لبخند می‌زند. فریاد بزن و جهان‌ هستی بر سرت فریاد می‌زند! زیرا علّتِ ریشه‌ای، خودت هستی؛ تمام این روند را خودت خلق می‌کنی. چنین نیست که جهان هستی علاقمند باشد که تو را آزار دهد؛

جهان هستی بی‌طرف است؛ فقط بازتاب می‌کند، یک آینه است. در برابر آینه می‌توانی شکلک زشت درست کنی و چهره‌ای زشت در آینه می‌بینی. و می‌توانی لبخند بزنی و بازتاب، آن لبخند است.

و به‌یاد بسپار: پاداش و مجازات از بیرون نمی‌آیند: تو آنها را خلق می‌کنی؛ تو به آنها فرصت می‌دهی، تو زمینه‌ی وقوع آنها هستی.

تو موجودی آزاد هستی‌ ـــ ولی منظورم از آزاد بودن این نیست که تو بی‌مسئولیت هستی. در واقع، در آزادی، تو کاملاً مسئول هستی. هیچ خدایی مسئول تو نیست، خودت مسئول هستی.

اگر رنج می‌بری، یادت باشد که خودت باید آن را خلق کرده باشی. پیدا کن که چگونه آن را آفریده‌ای. و دلایلی خواهی یافت ـــ سعی کن دنبال دلایل آن باشی و آنها را خواهی یافت. اگر خوشبخت هستی، آن نیز همینطور: در درونت به دنبال دلایل خوشبختی خودت بگرد. و آنگاه بیشتر و بیشتر چنین موقعیت‌هایی را خلق می‌کنی که در آنها شادتر و خوشبخت‌تر باشی.

#اشو
📚«انقلاب»
تفسیر اشو از سروده‌های کبیر / از ۱۱ تا ۲۰ فوریه ۱۹۷۸
مترجم: م.خاتمی / تیرماه ۱۴۰۳
@oshowords