تفحص خویش @selfinquiry Channel on Telegram

تفحص خویش

@selfinquiry


آدرس صفحه اینستاگرام:

| instagram.com/direct.path

تفحص خویش (Persian)

با عشق و احترام از تمامی دوستان عزیز دعوت می‌شود تا به کانال تلگرامی فوق العاده تفحص خویش ملحق شوند. این کانال با هدف ارائه محتوای مفید و آموزشی در زمینه خودشناسی و روانشناسی تشکیل شده است. با عضویت در این کانال می‌توانید از مقالات، ویدیوها و پادکست‌های متنوعی درباره راهکارها و روش‌های بهترین برای بررسی و تحلیل خودتان بهره‌مند شوید. تفحص خویش برای افرادی است که علاقه‌مندند به روندی معنوی و جذاب از خودشان پیش بروند و در مسیری عمیق‌تر به شناخت خود بپردازند. جهت دسترسی به محتواهای بیشتر می‌توانید صفحه اینستاگرام مرتبط با این کانال را نیز دنبال کنید: instagram.com/direct.path

تفحص خویش

28 Jan, 07:21


“That is the joy of Being,” I said. “You can only feel it when you get out of your head. Being must be felt. It can’t be thought. The ego doesn’t know about it because thought is what it consists of. The ring was really in your head as a thought that you confused with the sense of I Am. You thought the I Am or a part of it was in the ring.

“Whatever the ego seeks and gets attached to are substitutes for the Being that it cannot feel. You can value and care for things, but whenever you get attached to them, you will know it’s the ego. And you are never really attached to a thing but to a thought that has ‘I,’ ‘me,’ or ‘mine’ in it. Whenever you completely accept a loss, you go beyond ego, and who you are, the I Am which is consciousness itself, emerges.”

She said, “Now I understand something Jesus said that never made much sense to me before: ‘If someone takes your shirt, let him have your coat as well.’”

“That’s right,” I said. “It doesn’t mean you should never lock your door. All it means is that sometimes letting things go is an act of far greater power than defending or hanging on.”

In the last few weeks of her life as her body became weaker, she became more and more radiant, as if light were shining through her. She gave many of her possessions away, some to the woman she thought had stolen the ring, and with each thing she gave away, her joy deepened. When her mother called me to let me know she had passed away, she also mentioned that after her death they found her ring in the medicine cabinet in the bathroom. Did the woman return the ring, or had it been there all the time? Nobody will ever know. One thing we do know: Life will give you whatever experience is most helpful for the evolution of your consciousness. How do you now this is the experience you need? Because this is the experience you are having at this moment.

Is it wrong then to be proud of one’s possessions or to feel resentful toward people to have more than you? Not at all. That sense of pride, of needing to stand out, the apparent enhancement of one’s self through “more than” and diminishment through “less than” is neither right nor wrong – it is the ego. The ego isn’t wrong; it’s just unconscious. When you observe the ego in yourself, you are beginning to go beyond it. Don’t take the ego too seriously. When you detect egoic behavior in yourself, smile. At times you may even laugh. How could humanity have been taken in by this for so long? Above all, know that the ego isn’t personal. It isn’t who you are. If you consider the ego to be your personal problem, that’s just more ego.
#EckhartTolle

تفحص خویش

28 Jan, 07:21


انگشتر گمشده (قسمت پایانی)
...... هنوز هم می‌توانم آن را احساس کنم، چیزی آرام اما بسیار زنده."
به او گفتم: «این همان شادی وجود است. تنها زمانی می‌توانی آن را حس کنی که از ذهن خارج شده باشی. وجود یا هستی را باید احساس کرد؛ نمی‌توان آن را با فکر فهمید. ایگو یا من ذهنی از آن بی‌خبر است، چون خودش از فکر ساخته شده است. حلقه درواقع به‌عنوان یک فکر در ذهن تو وجود داشت، و تو با آن هم‌هویت ‌شده بودی و از آن هویت می‌گرفتی.

هر چیزی که ایگو به دنبال آن است و به آن وابسته شده و از آن هویت بگیرد، جایگزینی برای وجود یا هستی‌ای می‌شود که نمی‌تواند آن را حس کند. می‌توانی به اشیا ارزش بدهی و به آن‌ها اهمیت بدهی، اما هر زمان که به چیزی وابسته شدی، بدان که این ایگو است. و تو هیچ‌گاه واقعاً به یک شیء وابسته نیستی، بلکه به فکری که در آن "من" یا "مال من" وجود دارد، وابسته‌ می‌شوی. هر زمان که به‌طور کامل از دست رفتن یا فقدانی را بپذیری، از ایگو فراتر می‌روی و آنچه هستی، یعنی "من هستم" که همان آگاهی است، آشکار می‌گردد.

در اینجا او گفت: «حالا چیزی که حضرت عیسی گفته بود و تا الان برایم بی‌معنی بود را می‌فهمم: "اگر کسی پیراهنت را برد، ردایت را نیز به او بده."
گفتم: «درست است. اما این بدان معنا هم نیست که هرگز نباید در خانه‌ات را قفل کنی. بلکه به این معناست که گاهی رها کردن چیزها قدرتی بسیار بیشتر از دفاع کردن یا چسبیدن به آنها دارد.»

در هفته‌های پایانی زندگی‌اش، بااینکه بدنش ضعیف‌تر می‌شد، هرروز بیشتر و بیشتر نورانی می‌شد، گویی نوری از درونش می‌درخشید. بسیاری از وسایلش را بخشید، حتی برخی را به همان زنی داد که فکر می‌کرد حلقه را دزدیده است، و با هر چیزی که می‌بخشید، شادی‌اش عمیق‌تر می‌شد. وقتی مادرش با من تماس گرفت تا خبر فوت او را بدهد،. به من گفت که بعد از مرگش حلقه‌ را در قفسه داروها در دستشویی پیدا کرده‌اند. اینکه آن زن حلقه را برگردانده بود یا از ابتدا همان‌جا بود را هیچ‌کس هرگز نخواهد فهمید. اما یک چیز را می‌دانیم: "زندگی دقیقاً همان تجربه‌ای را به ما می‌دهد که برای رشد آگاهی‌مان مفید است. حالا از کجا بدانیم که این تجربه همان چیزی است که به آن نیاز داریم؟ ازآنجاکه این همان تجربه‌ای است که در حال حاضر با آن روبه‌رو شده‌ایم."

آیا داشتن غرور نسبت به اموال خود یا احساس حسادت نسبت به کسانی که بیشتر از تو دارند، اشتباه است؟ به‌هیچ‌وجه. این حس غرور، این نیاز به متمایز بودن، این تصور که با "بیشتر داشتن" ارزشمندتر و با "کمتر داشتن" حقیرتر می‌شوید، نه درست است و نه غلط - این همان فرایند "ایگو یا منِ ذهنی" است.
منِ ذهنی اشتباه نیست؛ فقط ناآگاه است. وقتی ایگو را در خودتان مشاهده می‌کنید، در حال فراتر رفتن از آن هستید. ایگو را زیاد جدی نگیرید. وقتی رفتارهای ذهنی را در خودتان می‌بینید، لبخند بزنید. گاهی حتی به آن بخندید. چطور بشریت این همه مدت فریب آن را خورده است؟ نکته مهم در اینجاست که شما باید بدانید که ایگو یا منِ ذهنی شما نیستید. اگر منِ ذهنی یا ایگو را مشکل شخصی خودتان بدانید، این خودش باز به معنیِ منِ ذهنی بیشتر است.
#اکهارت تُله – از کتاب زمینی نو

تفحص خویش

27 Jan, 09:10


When I was seeing people as a counselor and spiritual teacher, I would visit a woman twice a week whose body was riddled with cancer. She was a schoolteacher in her mid­forties and had been given no more than a few

months to live by her doctors. Sometimes a few words were spoken during those visits, but mostly we would sit together in silence, and as we did, she had her first glimpses of the stillness within herself that she never knew existed during her busy life as a schoolteacher.

One day, however, I arrived to find her in a state of great distress and anger. “What happened” I asked. Her diamond ring, of great monetary as well as sentimental value, had disappeared, and she said she was sure it had been stolen by the woman who came to look after her for a few hours every day. She said she didn’t understand how anybody could be so callous and heartless as to do this to her. She asked me whether she should confront the woman or whether it would be better to call the police immediately. I said I couldn’t tell her what to do, but asked her to find out how important a rig or anything else was at this point in hr life. “You don’t understand,” she said. “This was my grandmother’s ring. I used to wear it every day until I got ill and my hands became too swollen. It’s more than just a ring to me. How can I not b upset?”
The quickness of her response and the anger and defensiveness in her voice were indications that she had not yet become present enough to look within and to disentangle her reaction from the event and observe them both. Her anger and defensiveness were signs that the ego was still speaking through her. I said, “I am going to ask you a few questions, but instead of answering them now, see if you can find the answers within you. I will pause briefly after each question. When an answer comes, it may not necessarily come in the form of words.” She said she was ready to listen. I asked: “Do you realize that you will have to let go of the ring at some point, perhaps quite soon? How much more time do you need before you will be ready to let go of it? Will you become less when you let go of it? Has who you are become diminished by the loss?” There were a few minutes of silence after the last question.

When she started speaking again, there was a smile on her face, and she seemed at peace. “The last question made me realize something important. First I went to my mind for an answer and my mind said, ‘Yes, of course you have been diminished.’ Then I asked myself the question again, ‘Has who I am become diminished?’ This time I tried to feel rather than think the answer. And suddenly I could feel my I Am­ness. I have never felt that before. If I can feel the I Am so strongly, then who I am hasn’t been diminished at all. I can still feel it now, something peaceful but very alive.”
#EckhartTolle

تفحص خویش

27 Jan, 09:10


انگشتر گمشده (قسمت اول)
وقتی به‌عنوان مشاور و معلم معنوی با مردم کار می‌کردم، هفته‌ای دو بار به دیدن زنی می‌رفتم که سرطان پیشرفته داشت. او معلم مدرسه‌ای در میانه‌ی دهه چهل زندگی‌اش بود و پزشکان به او گفته بودند که بیشتر از چند ماه زنده نخواهد ماند. گاهی در طول این دیدارها چند کلمه بین ما ردوبدل می‌شد، اما اغلب اوقات در سکوت کنار هم می‌نشستیم، و در همین سکوت بود که او برای اولین بار بارقه‌هایی از سکون درون را تجربه کرد، آرامش و سکونی که در زندگی پرمشغله‌اش به‌عنوان معلم هرگز حس نکرده بود.
بااین‌حال یک روز که به دیدنش رفتم، دیدم به‌شدت ناراحت و خشمگین است. پرسیدم: «چه شده؟» گفت حلقه الماسش که هم ارزش مادی و هم ارزش معنوی زیادی برایش دارد، ناپدیدشده است. او اطمینان داشت که زن پرستاری که هرروز چند ساعت از او مراقبت می‌کند، حلقه را دزدیده است. می‌گفت: «نمی‌فهمم چطور کسی می‌تواند این‌قدر بی‌رحم باشد و چنین کاری با منی که در این شرایط هستم بکند.» از من پرسید که آیا بهتر است با آن زن روبه‌رو شود یا مستقیماً به پلیس زنگ بزند. به او گفتم که من نمی‌توانم به او بگویم چه‌کار کند، اما از او خواستم ببیند که در این مقطع از زندگی‌اش این حلقه یا هر چیز دیگری چقدر برایش مهم است و اهمیت دارد.
او گفت: «شما نمی‌فهمید، این حلقه متعلق به مادربزرگم بود. هرروز آن را به انگشتم می‌انداختم تا زمانی که بیمار شدم و دست‌هایم ورم کردند. این برای من بیشتر از یک حلقه است. چطور می‌توانم ناراحت نباشم؟»
سرعت پاسخ او و خشم و حالت دفاعی‌ای که در صدایش بود، نشان می‌داد که او هنوز به ‌اندازه کافی حضور پیدا نکرده بود تا به درونش بنگرد و واکنشش را از آن رویداد جدا کند و هر دو را مشاهده نماید. خشم و حالت تدافعی او نشانه‌هایی بودند که نشان می‌دادند که نفس (ایگو) هنوز از طریق او صحبت می‌کند.
من گفتم: «می‌خواهم چند سؤال از شما بپرسم، اما به‌جای اینکه همین حالا به آنها جواب بدهید، ببینید آیا می‌توانید پاسخ‌ها را درون خودتان پیدا کنید. بعد از هر سؤال کمی مکث می‌کنم. وقتی جواب می‌آید، لزوماً به شکل کلمات نخواهد بود.»
او گفت آماده شنیدن است. پرسیدم:
"آیا متوجه هستید که درنهایت، شاید خیلی زود، باید انگشتر را رها کنید؟
چقدر زمان دیگر نیاز دارید تا آماده رها کردن آن شوید؟
آیا با رها کردن آن، حقیر و بی‌ارزش می‌شوید؟
آیا با از دست دادن انگشتر، چیزی از وجود شما کم میشود؟"
بعد از آخرین سؤال، چند دقیقه سکوت برقرار شد.
وقتی دوباره شروع به صحبت کرد، لبخندی بر لبانش بود و آرام به نظر می‌رسید. گفت: «سؤال آخر باعث شد چیز مهمی را بفهمم. ابتدا برای یافتن پاسخ به ذهنم رجوع کردم و ذهنم گفت: "بله، البته که چیزی از من کم شده." سپس دوباره از خودم پرسیدم: "آیا از آنی که من هستم چیزی کم شده؟" این بار سعی کردم به جای فکر کردن، پاسخ را احساس کنم. و ناگهان توانستم "وجود یا هست بودنم" را احساس کنم. من هرگز آن را قبلاً احساس نکرده بودم. اگر میتوانم "هستی ام" را این‌قدر قوی احساس کنم، پس آنچه من هستم اصلاً کاهش نیافته است. من هنوز هم می‌توانم آن را احساس کنم، چیزی آرام اما بسیار زنده.»
(ادامه دارد)

#اکهارت تُله – از متن کتاب زمینی نو

تفحص خویش

26 Jan, 07:55


متخصصان صنعت تبلیغات به‌خوبی می‌دانند که برای فروش چیزهایی که مردم واقعاً به آن‌ها نیاز ندارند، باید آن‌ها را متقاعد کنند که این چیزها چیزی به تصویر آن‌ها از خودشان یا تصویری که دیگران از آن‌ها دارند، اضافه می‌کند؛ به‌عبارت‌دیگر، چیزی به حس هویت آن‌ها می‌افزاید. آن‌ها این کار را، برای مثال، با گفتن این جمله انجام می‌دهند که با استفاده از این محصول، شما از جمع متمایز خواهید شد و درنتیجه، بیشتر خودِ واقعیتان خواهید بود. یا ممکن است در ذهن شما ارتباطی بین محصول و یک شخص مشهور، یا یک فرد جوان، جذاب یا شاد ایجاد کنند.
فرض ناگفته این است که با خرید این محصول، از طریق نوعی عمل جادویی تملک، شما شبیه آن‌ها می‌شوید، یا بهتر بگوییم، شبیه تصویر سطحی و ظاهری آن‌ها. بنابراین در بسیاری از موارد، شما یک محصول نمی‌خرید، بلکه یک "تقویت‌کننده هویت" خریداری می‌کنید. برندهای معروف عمدتاً هویت‌های جمعی‌ای هستند که شما به آنها می‌پیوندید.
این برندها گران هستند و بنابراین "خاص" محسوب می‌شوند. اگر همه می‌توانستند آن‌ها را بخرند، ارزش روانی‌شان از بین می‌رفت و تنها ارزش مادی‌شان باقی می‌ماند، که این هم فقط بخش کوچکی از چیزی است که شما برایش پرداخت کرده‌اید.
آنچه به‌اصطلاح جامعه مصرفی را زنده نگه داشته، این واقعیت است که تلاش برای یافتن خود از طریق چیزها هرگز جواب نمی‌دهد و ایگو فقط بصورت کوتاه‌مدت رضایت پیدا می‌کند پس درنتیجه شما مجبور می‌شوید تا مدام به دنبال چیزهای بیشتر بگردید، به خرید کردن ادامه می‌دهید و به مصرف کردن ادامه می‌دهید.
هم‌هویت‌شدگی ایگو با چیزها باعث دلبستگی به آنها می‌شود، و همین امر به ‌نوبه‌ی خود جامعه‌ی مصرف‌گرا و ساختارهای اقتصادی‌ای را ایجاد می‌کند که تنها معیار پیشرفت در آن‌ها همیشه «بیشتر داشتن» است. این تلاش بی‌وقفه برای «بیشتر داشتن»، برای رشد بی‌پایان، یک اختلال و یک بیماری است.
#اکهارت تُله – از کتاب زمینی نو

The people in the advertising industry know very well that in order to sell things that people don’t really need, they must convince them that those things will add something to how they see themselves or are seen by others; in other words, add something to their sense of self. They do this, for example, by telling you that you will stand out from the crowd by using this product and so by implication be more fully yourself. Or they may create an association in your mind between the product and a famous person, or a youthful, attractive, or happy­looking person. Even pictures of old or deceased celebrities in their prime work well for that purpose. The unspoken assumption is that by buying this product, through some magical act of appropriation, you become like them, or rather the surface image of them. And so in many cases you are not buying a product but an “identity enhancer.” Designer labels are primarily collective identities that you buy into. They are expensive and therefore “exclusive.” If everybody could buy them, they would lose their psychological value and all you would be left with would be their material value, which likely amounts to a fraction of what you paid.
Paradoxically, what keeps the so­called consumer society going is the fact that trying to find yourself through things doesn’t work: The ego satisfaction is short­lived and so you keep looking for more, keep buying, keep consuming.
Ego­ identification with things creates attachment to things, obsession with things, which in turn creates our consumer society and economic structures where the only measure of progress is always more. The unchecked striving for more, for endless growth, is a dysfunction and a disease.
#EckhartTolle

تفحص خویش

25 Jan, 15:19


در ارتباط با مطلب قبل از اکهارت درنظر بگیرید.

تفحص خویش

25 Jan, 14:21


پیشنهاد میکنم عزیزانی که مشتاق هستند از مطالب کانال ارزشمند «من کیستم؟» نیز استفاده کنند.

تفحص خویش

25 Jan, 07:54


بخش بزرگی از زندگی بسیاری از افراد با اشتغال ذهنی وسواسگونه به اشیاء سپری می‌شود. به همین دلیل است که یکی از بیماری‌های زمانه‌ی ما غرق شدن در اشیای بیشمار است. هنگامی‌که شما دیگر قادر نیستید تا «زندگی» که اصل و اساس شماست را حس کنید آنگاه به‌احتمال‌زیاد غرق در عینیات بیرونی می‌شوید. به‌عنوان یک تمرین معنوی پیشنهاد می‌کنم رابطه خودتان را با دنیای اشیاء—به ویژه چیزهایی که با عبارت «مال من» مشخص میشوند—از طریق عمل مشاهده‌گری موردبررسی قرار دهید.
باید هشیار و صادق باشید تا مثلاً دریابید آیا حس ارزشمندی شما به چیزهایی که مالک آنها هستید گره خورده است یا نه؟

آیا بعضی اشیا حس ظریفی از اهمیت یا برتری به شما می‌دهند؟

آیا نداشتن بعضی چیزها باعث می‌شود تا در برابر دیگرانی که بیشتر از شما دارند، احساس حقارت کنید؟

آیا برای اینکه پیش دیگران و درنتیجه پیش خودتان، احساس بهتری داشته باشید، گاهی اوقات چیزهایی که دارید را به رخ می‌کشید یا در موردشان صحبت می‌کنید؟

آیا وقتی می‌بینید کسی چیزی بیشتر از شما دارد، یا وقتی چیزی که برایتان خیلی باارزش بوده را از دست می‌دهید، احساس حسادت، خشم یا حقارت می‌کنید و فکر می‌کنید ارزش شما کم شده؟
#اکهارت تُله

A large part of many people’s lives is consumed by an obsessive preoccupation with things. This is why one of the ills of our times is object proliferation. When you can no feel the life that you are, you are likely to fill up your life with things. As a spiritual practice, I suggest that you investigate your relationship with the world of things through self­observation, and in particular, things that are designated with the word “my.” You need to be alert and honest to find out, for example, whether your sense of self­worth is bound up with things you possess. Do certain things induce a subtle feeling of importance or superiority? Does the lack of them make you feel inferior to others who have more than you? Do you casually mention things you own or show them off to increase your sense of worth in someone else’s eyes and through them in your own? Do you feel resentful or angry and somehow diminished in your sense of self when someone else has more than you or when you lose a prized possession?
#EckhartTolle

تفحص خویش

24 Jan, 09:14


بدان که این تعینات گوناگون و موجوداتِ از حد و نهایت افزون، جز ظهور "یک نور" نیست و همان نور غیب است که خویش را به هر رنگ و هر صورت جلوه‌گر ساخته، جمال و کمال خود را ظاهر می‌نماید.

«ای جهان را کرده پیدا از الست
وی شده ظاهر به نقش هر چه هست

گر نبودی نور ذاتت جلوه‌گر
زین من و ماها کجا بودی اثر؟»
فانی


از کتاب جوگ باسشت – تفسیر و ترجمه میر ابوالقاسم فندرسکی (حکیم، دانشمند و فیلسوف عصر صفویه) – تصحیح دکتر فتح‌الله مجتبایی
نام اصلی کتاب Yoga Vasistha یا یوگا واسیشتا است و از کتب معنوی هندو


«جهان جمله فروغِ نورِ حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان»
شیخ محمود شبستری

*شرح عکس: "آب" اصل و اساسِ تمامِ فرمهایِ گوناگونِ درونِ عکس است.

تفحص خویش

23 Jan, 04:55


🍃بدون هویت شخصی ، تو کیستی؟

#آدیا شانتی
با صدای نیروانا🦋

تفحص خویش

23 Jan, 04:55


سپاسگزارم از محبت و حضور دوست عزیزی که مطلب قبل از آدیاشانتی را به فارسی خواندند و به همه ما هدیه دادند.🙏🌸

تفحص خویش

22 Jan, 07:51


در ارتباط با پست قبل درنظر بگیرید:

آیا هیچ تجربه‌ای از رنج خواهی داشت اگر به یک فکر یا خاطره رجوع نکنی؟
#روپرت اسپایرا

آن شخصی که آن را خودت می‌پنداری است که رنج می‌کشد، نه تو.
#نیسارگاداتا

اگر مطلقا هیچ فکری نداشته باشی، آنگاه این فکر کننده کجا خواهد بود؟
جیدو #کریشنامورتی

بدون رجوع به یک فکر، تصویر یا احساس تو چیستی؟
#آدیاشانتی

تو کیستی اگر مطلقا درباره خودت فکر نکنی؟
#آدیاشانتی

*مدتی مراقبه‌گون روی این جملات تعمق کنید.



If you don't refer to a thought or memory, do you have any experience of suffering?
#RUPERT SPIRA

It is the person you imagine yourself to be that suffers, not you.
#Nisargadatta

If you have no thoughts at all, where is the thinker?
Jiddu #Krishnamurti

What are you without referring to a single thought, image, or emotion?
#Adyashanti

Who are you if you don’t think about yourself at all?
#Adyashanti

تفحص خویش

21 Jan, 08:59


بدون هویت شخصی، تو کیستی؟ - #آدیاشانتی

این مطلب مراقبه‌ای است که باید بارها و بارها به آن رجوع کرد.

تفحص خویش

20 Jan, 19:10


#مولانا

تفحص خویش

20 Jan, 07:23


The highest truth is to delete, not to add. To get rid of the things you believe in now. So empty yourself out totally and completely. All of your ideas, your feelings, all have to be emptied out of you. When you become totally and completely empty there is nothing you have to do to fill it up again. Emptiness is realization. Emptiness is Brahman. Emptiness is the Self. Emptiness is your real nature.
#Robert Adams


"Anything that you respond to is a product of your mind. It is your mind that becomes angry. It is your mind that becomes stubborn. It is your mind that wants to get even. It is your mind that is hurt. But if you subdue your mind, tell me, where is the anger? Where is the depression? Where is the response to conditions? There isn't any. When the mind is subdued there is only eternal peace and that peace is the Self, consciousness.
#Robert Adams

تفحص خویش

20 Jan, 07:22


بالاترین حقیقت این است که حذف کنید و نه اضافه. از چیزهایی که اکنون به آن‌ها باور دارید رها شوید. خودتان را تماما و کاملاً خالی کنید. تمام باورها و احساساتتان باید از شما خالی شوند. هنگامی که کاملاً و تماما خالی شدید آنگاه دیگر نیازی نیست تا دوباره چیزی را پر کنید. خالی بودن همان ادراک حقیقت است. خالی بودن همان برهمن (حقیقت متعال) است. خالی بودن همان خویش است. خالی بودن همان ذات حقیقی توست.
#رابرت_آدامز


«هر چیزی که به آن واکنش نشان می‌دهید محصول ذهن شماست. این ذهن شماست که خشمگین می‌شود. این ذهن شماست که سرکشی می‌کند. این ذهن شماست که می‌خواهد تلافی کند. این ذهن شماست که آسیب می‌بیند. اما اگر ذهن خود را تحت کنترل درآورید، به من بگویید که آنگاه خشم کجاست؟ افسردگی کجاست؟ واکنش به شرایط کجاست؟ هیچ واکنشی وجود ندارد. هنگامی که ذهن آرام می‌گیرد آنگاه فقط صلح ابدی است که وجود دارد و آن صلح همان خویش است، همان آگاهی است.
#رابرت_آدامز

تفحص خویش

18 Jan, 08:16


Everything in this world, in this universe is in a state of flux. The entire appearance of the universe is not a solid. It is energy, pure energy. Energy appears like people, like animals, like trees, like mountains, like birds, energy appears as the universe. But this energy takes shape in accordance with your thinking. You are the one who moulds this energy into the shape that you desire. You are always in control. The mind appears very strong. The mind controls most people on this earth. The mind accepts the thought, the thought becomes a reality eventually. Thoughts are things. The mind is like the earth, it grows things.
A farmer has two seeds, one seed is nightshade and one seed is corn. The nightshade is a deadly poison. Compare the seeds to your thoughts. Compare the earth to the mind. The farmer plants both seeds, is the earth going to say to the nightshade, "I do not wish to grow you because you're poison?" It will grow the nightshade in the same abundance as it grows the corn. And if you do not dig up the nightshade the roots will become deeper, they will spread out. The plants will become stronger and grow in abundance.
If you inadvertently planted nightshade as a farmer and you've realized what you've done and you wish to grow more corn then you can immediately get a shovel and dig it up. But if you wait for months or years the roots would have spread all over. And you'll need a bulldozer to dig up the poison, the plant.
And so it is with our thoughts and our lives. We allow ourselves to think certain thoughts about person, place and thing. And these thoughts are like seeds. They are planted in sort of our subconscious mind. Eventually our world becomes a product of this mind.
So, the world that you are experiencing and each one of us is experiencing the world differently, is a creation of the mind that you have allowed to do want it wants to. You have not stopped the mind you have allowed it to do what it wants. Consequently it has controlled you completely and it's brought into your life, into your personal world, the world that exists for you today.
How do you get out of this? Again you inquire to yourself, "To whom does this mind come? To whom does this experience come? To whom does this life come?" Realizing that this experience is not you. You are not the person with problems. You are not the person with disease. You are not the person with lack or limitation of any kind. You are not the person who suffers. You are not the person who is experiencing anything. You are not a person.
#Robert Adams
Excerpt from: Satsang

تفحص خویش

18 Jan, 08:16


همه چیز در این دنیا، در این کیهان، در حال تغییر و دگرگونی است. کل ظاهر کیهان یک چیز ثابت و جامد نیست؛ بلکه انرژی است، انرژی محض. این انرژی به شکل انسان‌ها، حیوانات، درختان، کوه‌ها، پرندگان و کیهان خودش را نشان میدهد. از طرفی هم این انرژی مطابق با افکار شما شکل می‌گیرد. شما کسی هستید که این انرژی را به شکلی که می‌خواهید قالب می‌دهید. شما همیشه کنترل دارید.

ذهن بسیار قوی به نظر می‌رسد.این ذهن است که بیشتر مردم را کنترل می‌کند. ذهن یک فکر را می‌پذیرد و آن فکر به‌تدریج به واقعیت تبدیل می‌شود. افکار همان عینیات و تجسمات هستند. ذهن مانند زمین است، او هر چیزی را پرورش میدهد.

یک کشاورز دو نوع دانه دارد: یکی از آنها دانه یک گیاه سمی است و دیگری دانه ذرت است. گیاه سمی به‌طور کشنده‌ای زهرآلود است. دانه‌ها را می‌توان با افکار مقایسه کرد و زمین را با ذهن.
کشاورز هر دو دانه را می‌کارد.
آیا زمین به دانه سمی می‌گوید: «من نمی‌خواهم تو را پرورش دهم چون تو سمی هستی؟» خیر، زمین همان‌قدر که ذرت را می‌پروراند، گیاه سمی را نیز پرورش می‌دهد.

اگر گیاه سمی را نکنید، ریشه‌هایش عمیق‌تر می‌شود، گسترده‌تر می‌شود و به‌طور فراوان رشد می‌کند و چند برابر میشود. اگر به‌طور ناخودآگاه دانه سمی کاشته باشید و به یکباره متوجه شوید که چه کرده‌اید، آرزو میکنید که ای کاش ذرت بیشتری کاشته بودید پس بی‌درنگ بیل را برداشته همه‌ی آنها را خارج میکنید. اما اگر ماه‌ها یا سال‌ها صبر کنید و هیچ کاری نکنید ریشه‌ها همه جا گسترده می‌شوند و برای کندن آن شاید به بولدوزر نیاز داشته باشید.

در مورد افکار و زندگی ما نیز ماجرا به همین صورت است. ما به خود اجازه می‌دهیم که به افکار خاصی درباره اشخاص، مکان‌ها یا چیزها فکر کنیم. این افکار مثل دانه‌ها هستند که در ذهن ناخودآگاه ما کاشته می‌شوند و سرانجام دنیای ما محصول این ذهن می‌شود.

بنابراین دنیایی که شما تجربه می‌کنید - و هر کدام از ما دنیا را به شکل متفاوتی تجربه می‌کنیم - ساخته ذهن شماست که به آن اجازه داده‌اید هر کاری که می‌خواهد انجام دهد. شما ذهن را متوقف نکرده‌اید بلکه به آن اجازه داده‌اید تا کنترل کامل بر شما داشته باشد. نتیجه این است که ذهن شما، جهانی که امروز برای شما وجود دارد، وارد زندگی شخصی‌تان کرده است.

چگونه می‌توانید از این وضعیت بیرون بیایید؟ مجدداً از خودتان بپرسید: «این ذهن برای چه کسی است؟ این تجربه برای کیست؟ این زندگی برای کیست؟» و درک کنید که شما این تجربه نیستید.

شما شخصی با این مشکلات نیستید. شما فردی با این مریضی خاص نیستید. شما فردی با این محدودیت و نواقص نیستید. شما کسی نیستید که رنج میبرید. شما شخصی نیستید که چیزی را تجربه کند. شما اصلاً شخص نیستید.

کم کم این را متوجه میشوید و شروع به تسلیم تمام وجودتان، تمام باورهایتان، کل زندگیتان و همه چیزی میکنید. هر آنچه هستید و بودید را تسلیم کنید. رهایش کنید و اجازه ندهید تا ذهن دوباره شما را کنترل کند. در واقعیت هیچ ذهنی وجود ندارد، کارمایی در کار نیست، تناسخی وجود ندارد. هیچ کدام از اینها حقیقتاً وجود ندارند. امّا مجدداً بارها و بارها باید متذکر شوم اگر فکر میکنید که این جسم هستید اگر باور دارید که این افکار هستید، پس همه‌ی اینها وجود دارند و ظهور پیدا میکنند. از این رویا بیدار شوید و اجازه ندهید این رویایِ توهم بیش از این بر شما فرمانروایی کند. شما ورای آن هستید فراتر از اینها هستید. ذات حقیقی شما «آگاهی محض» است.
#رابرت_آدامز

تفحص خویش

17 Jan, 08:09


هیچ‌چیزی بیرون از خودتان نمی‌تواند برای شما مشکلی ایجاد کند. شما خودتان امواجی را در ذهنتان ایجاد می‌کنید. اگر ذهن را همان‌گونه که هست رها کنید آرام می‌گیرد.
شونریو #سوزوکی


"Nothing outside yourself can cause you any trouble. You yourself make the waves in your mind. If you leave your mind as it is, it will become calm."
-Shunryu #Suzuki-

تفحص خویش

16 Jan, 07:52


آنانی که ثروت حقیقی خویش یعنی همان شور و سرور تابناک وجود و آرامش عمیق و تزلزل‌ناپذیری که به همراه آن است را پیدا نکرده‌اند حقیقتاً گدا هستند هرچند اگر ثروت مادی فراوانی داشته باشند. آنها مدام در بیرون به دنبال پاره‌های لذت و رضایت در جهت تأیید، امنیت یا عشق می‌گردند و این در حالی است که گنجی در درون دارند که نه تنها شامل تمام این موارد می‌شود، بلکه بسیار بزرگ‌تر از هر آن چیزی است که این دنیا بتواند به آنها ارائه دهد.
واژه «روشن‌شدگی» تصویر دستاوردی فوق بشری را به ذهن متبادر می‌کند و ایگو یا نفس نیز دوست دارد تا این تصویر را به همین صورت حفظ کند اما روشن‌شدگی صرفاً حالت طبیعی شما در احساس یگانگی با هستی است. این حالتی از پیوستگی با چیزی غیرقابل‌اندازه‌گیری و فناناپذیر است، چیزی که به‌طور متناقض‌نمایی، هم خود شما هستید و هم درعین‌حال بسیار فراتر از شماست. روشن‌شدگی یافتن ماهیت حقیقی خودت در فراسوی نام و شکل است. ناتوانی در احساس این ارتباط باعث ایجاد توهم جدایی از خود و دنیای اطراف می‌شود. سپس شما خود را، آگاهانه یا ناخودآگاه، به‌عنوان یک جزء مجزا درک می‌کنید و بعدازآن ترس ظهور کرده و این تضاد در درون و بیرون تبدیل به یک هنجار یا روال عادی زندگی می‌شود.
#اکهارت تُله – از کتاب نیروی حال


Those who have not found their true wealth, which is the radiant joy of Being and the deep, unshakable peace that comes with it, are beggars, even if they have great material wealth. They are looking outside for scraps of pleasure or fulfillment, for validation, security, or love, while they have a treasure within that not only includes all those things but is infinitely greater than anything the world can offer.
The word enlightenment conjures up the idea of some super-human accomplishment, and the ego likes to keep it that way, but it is simply your natural state of felt oneness with Being. It is a state of connectedness with something immeasurable and indestructible, something that, almost paradoxically, is essentially you and yet is much greater than you. It is finding your true nature beyond name and form. The inability to feel this connectedness gives rise to the illusion of separation, from yourself and from the world around you. You then perceive yourself, consciously or unconsciously, as an isolated fragment. Fear arises, and conflict within and without becomes the norm.
#Eckhart Tolle – The Power of Now

تفحص خویش

14 Jan, 06:20


راز نهفته در متون معنوی - #اکهارت تُله

تفحص خویش

12 Jan, 08:09


Q: What is meditation and what are its uses?
M: As long as you are a beginner certain formalized meditations, or prayers may be good for you. But for a seeker for reality there is only one meditation — the rigorous refusal to harbor thoughts. To be free from thoughts is itself meditation.
Q: How is it done?
M: You begin by letting thoughts flow and watching them. The very observation slows down the mind till it stops altogether. Once the mind is quiet, keep it quiet. Don’t get bored with peace, be in it, go deeper into it.

Q: I heard of holding on to one thought in order to keep other thoughts away. But how to keep all thoughts away? The very idea is also a thought.
M: Experiment anew, don’t go by past experience. Watch your thoughts and watch yourself watching the thoughts. The state of freedom from all thoughts will happen suddenly and by the bliss of it you shall recognize it.
#Nisargadatta Maharaj- I AM THAT

تفحص خویش

12 Jan, 08:09


پرسشگر: مراقبه چیست و چه کاربردی دارد؟

ماهاراج: تا زمانی که مبتدی هستید، مراقبه‌های رسمی خاص یا عبادات ممکن است برای شما مفید باشد. اما برای جوینده حقیقت فقط یک مراقبه وجود دارد - امتناع سختگیرانه از پروراندن افکار. رهایی از افکار خودش مراقبه است.

پرسشگر: چگونه انجام می‌شود؟

م: شما با اجازه دادن به جریان افکار و تماشای آنها شروع می‌کنید. همین عمل مشاهده کردن، ذهن را کند می‌کند تا کاملاً متوقف شود. وقتی ذهن آرام شد، آن را آرام نگه دارید. از آرامشش خسته نشوید، در آن باشید، به ژرفای آن فرو روید.

پرسشگر: من شنیده‌ام که برای دور کردن سایر افکار، باید فقط یک فکر را در ذهن نگه داشت؛ اما چگونه می‌شود تمام افکار را دور کرد؟ همین باور نیز یک فکر است.

م: دوباره امتحان کنید، به تجربیات گذشته تکیه نکنید. افکارتان را مشاهده کنید و خودتان را ببینید که در حال مشاهده‌ی افکار هستید. وضعیت رهایی از تمام افکار به طور ناگهانی اتفاق می‌افتد و با برکتی که با خودش به همراه دارد، شما آن راتشخیص میدهید.

#نیسارگاداتا ماهاراج

تفحص خویش

11 Jan, 07:23


دربارهٔ "توجه"
برگرفته از کتاب «تفکر زائد»
صفحات ۸۴ الیٰ ۸۶
محمدجعفر مصفا

@MossaffaDotCom

تفحص خویش

11 Jan, 07:23


خوانش متن پست قبل
راوی: نیما

دربارهٔ "توجه"
برگرفته از کتاب «تفکر زائد»
صفحات ۸۴ الیٰ ۸۶
محمدجعفر مصفا

@MossaffaDotCom

تفحص خویش

08 Jan, 08:56


مشاهده‌گری - #سانی شارما

تفحص خویش

06 Jan, 08:36


توضیح ساده‌ای بر تفحص ِ"من کیستم؟" - #سانی شارما

تفحص خویش

04 Jan, 09:04


تفحص خویش - سانی شارما

مطالب را در امتداد هم درنظر بگیرید.

چیزی که دريافت میکنید را در تجربه خودتان مورد بررسی قرار دهید و با آن بمانید.

تفحص خویش

02 Jan, 08:18


تفحص خویش - #آدیاشانتی

ادراکی بر ماهیت حقیقی خویش – به نقل از خود این ویدئو: این مراقبه می‌تواند فرصتی باشد برای سرگشتگان.

پیشنهاد می‌شود در جای‌جای این ویدئو آن را متوقف کرده و روی مطالبی که گفته می‌شود تعمق کنید و آن را در تجربه خودتان موردبررسی قرار دهید.

تفحص خویش

01 Jan, 08:09


این چه چیزی است که مشغول تجربه کردن است؟ - #روپرت اسپایرا


صداهایی میشنوم و از آنها آگاهم و آنها را شناسایی میکنم.
چیزهایی میبینم و از آنها آگاهم و آنها را شناسایی میکنم.
متوجه افکار و احساساتم هستم از آنها آگاهم و آنها را شناسایی میکنم.
متوجه بدنم هستم از آن آگاهم و آن را شناسایی میکنم.
من افکار و احساسات و صداها و دیدنیها و .... نیستم.

من چیزی هستم که از آنها آگاهم و آنها را شناسایی میکنم.

من کیستم؟

یکبار دیگر به این مطلب رجوع کنید.

تفحص خویش

31 Dec, 07:26


مراقبه ساده‌تر از اون چیزیه که فکر میکنی - #مینگیور رینپوشه

تفحص خویش

30 Dec, 07:49


آگاهی - #مینگیور رینپوشه
#Mingyur Rinpoche

تفحص خویش

28 Dec, 08:11


مدیتیشن چیست؟

چراغ‌قوه‌ای را در نظر بگیرید که مدت‌ها روی چیزهایی بیهوده متمرکز باقی مانده است. آن‌قدر روی آنها متمرکز شده که بعد از مدتی حقیقت خودش که چراغ‌قوه بودن است را فراموش کرده و صرفاً خودش را همان چیزهای بیهوده می‌پندارد.

برای اینکه چراغ‌قوه از یکی پنداشتن خودش با آن چیزها رهایی پیدا کند و از این چسبندگی شدید به آنها نجات پیدا کند یکی از راه‌ها این است که کانون تمرکز نورش بر آن چیزهای بیهوده را تغییر دهد. مثلاً اینبار آن را به سمت چیزهای دیگری میاورد مثلاً به سمت یک گل، یک لیوان، یک پنجره و .....

با این تغییر کانون تمرکز، چراغ‌قوه از یکی پنداشتن خودش با آن چیزهای بیهوده و درنتیجه رنج کشیدن به‌واسطه‌ی این یکی پنداری نجات پیدا میکند.

حالا در پرتو این رهایی، چراغ‌قوه از پتانسیل بیشتری برای ادراک حقیقت خودش برخوردار است.

درست به همین ترتیب در مراقبه‌هایی که کانون تمرکز توجه را از افکار به سمت دیگری (ذکر، تنفس، صدا و ...) هدایت می‌کنند نیز موضوع همین است.

سؤال: با توجه به تمثیل بالا علت شکل‌گیری یک من ذهنی یا یک شخص چیست؟

تفحص خویش

25 Dec, 08:03


تمرین معنوی روزانه - #اکهارت تُله

این ویدئو را در ارتباط با پست قبل درنظر بگیرید

تفحص خویش

23 Dec, 07:44


رهایی از ذهن
با توجه به آموزه‌های اکهارت تُله

تفحص خویش

21 Dec, 08:14


این اوست که در تمامی عالم،
در تمام حالات هستی،
و در تمام فرم‌ها وجود دارد.

تمام نام‌ها، نام اوست.
تمام شکل‌ها، شکل اوست.
تمام صفات و حالات هستی حقیقتاً از آنِ اوست.

اگر کسی به دنبال آن جاودانِ لایزال است مفید است که آن را در هرکسی و هر چیزی جستجو کند.
جستجوی حقیقت، وظیفه انسان است تا بتواند به‌سوی ابدیت پیش رود.

تو خودت همان خویشِ آشکار و مبرهنی. جستجوها و یافتنها تمامشان درون خودت است.
#آناندامایی ما

In the whole universe, in all states of being, in all forms is He. All Names are His names. All shapes His shapes, all qualities and all modes of existence are truly His.
If one is to attain the Eternal, it is helpful to look for that in everyone and everything. The search after Truth is man's duty so that he may advance towards Immortality.
You are yourself the self-evident atma: seeking and finding is all in you.
#Anandamayi Ma

تفحص خویش

19 Dec, 12:24


رهایی از من-شخص (ایگو)

توضیحی پیرامون سؤالات مطرح شده در خصوص چهار تمرین اخیر

تمرین "کات"

تمرین "فقط بودن"

تمرین "جارو زدن"

سکوت



همچنین متنی که به آن اشاره شده بود

#مسیرمستقیم

تفحص خویش

17 Dec, 07:57


سکوت.

سکوت کن.

آنچنان سکوتی که سکوت‌کننده هم در آن محو شده و فقط سکوت باقی بماند.

سکوت کن.

سکوت.


#مسیرمستقیم

تفحص خویش

16 Dec, 08:04


«جارو بزن»

ی جارو بردار و هرچی تو ذهنته جارو بزن و از "همه‌چیز" خالی شو.
دقت کن "از همه‌چیز"

از همه‌چیز خالیِ خالیِ خالیِ خالیِ خالیِ خالیِ خالی شو.

هر فکر و احساس و حالتی که اومد پیش از اینکه خودی نشون بده، جاروش کن.
در طی مدت این مراقبه از تمامِ خودت بیا بیرون تمام خودت یعنی تمام افکار، احساسات، خاطرات، تصاویر، گذشته، ترس‌ها، شکست‌ها، استرس‌ها، غم‌ها، از همه‌چیز.
همه‌چیز درواقع یعنی همه‌چیز.
از این منی که خودت رو اون میدونی خارج شو، تماماً و کاملاً.

آخه به همین راحت... جارو بزن
آخه من الان تو این شرای... جارو بزن
باور میکنید که من ... جارو بزن
آخه کی میتونه تو این وضعی..... جارو بزن
من تو زندگیم از گذشته یک چیزهایی رو.... جارو بزن
تو زمان کودکی.... جارو بزن
الان واقعا نمیت... جارو بزن
تمام سرمایه ام تو بور... جارو بزن
آخه تو این کشور.... جارو بزن
عشقم یعنی کسی که با تمام وج.... جارو بزن
همسرم بهم خ... جارو بزن
بچم الان چند ساله که ... جارو بزن
این بیماری داره منو... جارو بزن
من توی مراقبه عمیق ... جارو بزن
چند وقت پیش بود که تجربه .... جارو بزن
رامانا میگه که .... جارو بزن
بنظرم نادوگانگ... جارو بزن
چاکرای ... جارو بزن
کندالین... جارو بزن
خب این تمرین رو هم انجام دادم اما در نهای..... جارو بزن
وای من همش یادم میره باید جارو بزنم ..... جارو بزن
من.... جارو بزن
.....


در نهایت وقتی بعد از مدتی که اینو تمرین کردی و آرام گرفتی
از همه چیز حتی از خودِ جارو زننده هم خالی شو.

این تمرین را روزانه انجام بده.

دقت کن که اون بالا چی نوشته شده بود: از "همه چیز" خالی شو، همه چیز.
درواقع در طی این مراقبه اصلا نباش.

دوباره این ابیات از شیخ محمود #شبستری رو مرور کن:
«وجود تو همه خار است و خاشاک
برون انداز از خود جمله را پاک

برو تو خانه‌یِ دل را "فرو روب"
مهیا کن مقام و جای محبوب

چو تو بیرون شدی او اندر آید
به تو بی تو جمال خود نماید»

#مسیرمستقیم

تفحص خویش

14 Dec, 08:00


"تمرینِ فقط بودن"

هرچیزی که به "فقط بودن" اضافه میشه رو در بیار از خودت

اسمت
فامیلیت
جنسیتت
مشکل جسمیت
عشقت
پدرت
مادرت
فرزندت
ملیتتت
اعتقاداتت
زبانی که با اون حرف میزنی
خاطراتت
گذشته
آینده
حال
هر ایده ای که درباره هرچیز و هر کسی داری
حتی درباره همین متن
درباره رامانا ماهارشی
روپرت اسپایرا
کریشنامورتی
مولانا
عرفان
خدا
تمام اساتید
وحدت
تفحص خویش

از هرچییییییییییییزی خارج شو

"فقط باش"
همین
"فقط باش"

از همه چیز بیا بیرون اجازه نده هیچ چیزی درونت باشه
تماماً از خودت و ماجراهای خودت بیا بیرون

"فقط باش"

از همه ماجراهات به کل بیا بیرون
بدهی ها
ورشکستگی
تنهایی

اینها همه به این "من" وصل هستند
"من" که حذف بشه همه اینها فرو میریزند
فکر کن تو عکسی که اینجا گذاشتم اون "من" حذف بشه دیگه اون مشکلها نمیتونن به چیزی آویزون باشن
وقتی "من" حذف بشه همه باهم یهو فرو میریزن و محو میشن

از همه چیز بیا بیرون
اونقدر از همه چیز بیا بیرون که دیگه چیزی اون تو نمونه
هیچی

خالیِ خالیِ خالیِ خالیِ خالی

"نیست شو تا هستی‌ات از پی رسد
تا تو هستی، هست در تو کی رسد؟"

بمیر قبل از اینکه میرانده شوی

"مرده شو تا مخرج الحی الصمد
زنده‌ای زین مرده بیرون آورد"

همه‌ی چیزهای عالم همین "فقط بودن" هستند و وقتی متوجهی "فقط بودن" میشی اونوقت میفهمی که تو با همه چیز و همه کس یکی هستی و همه چیز فقط "هست"

در انتها فراموش نکنید که "شما" نمیتونید با تلاش به حضور دست پیدا کنید شما فقط باید از "من ذهنی یا ایگو یا نفس" یا بهتر بگم از خودتون خلاص بشید چرا که تو "خود" حجاب خودی. این حجاب که برداشته بشه آن نوری که پیشاپیش حضور داشته خودبخودی خواهد درخشید.
راز تمام آموزه ها همینه:

«هیچ کس را تا نگردد او فنا
نیست ره در بارگاه کبریا»

حقیقتِ اصیلِ من در پسِ این هیاهویِ شخص، پیشاپیش حی و حاضر است.

#مسیرمستقیم

تفحص خویش

13 Dec, 07:49


«کات»

گاهی که فرصتی پیدا کردیم جایی بنشینیم یا دراز بکشیم و حداقل در مدت زمان کوتاهی که این تمرین را انجام میدهیم کاملاً و تماماً از درون این نقشِ علی بودن، مریم بودن، سحر بودن، امیر بودن و ... خارج شویم. مثل کارگردانی که وسط نمایش ناگهان دستور «کات» میدهد.

"کات. استُپ. قطعش کن. خسته نباشی."

از این نقش با تمام جزئیاتش بیرون بیاییم. یعنی هیچ نقشی ازجمله نقش پدر بودن، مادر بودن، همسر بودن، قربانی بودن، عاشق بودن، معشوق بودن، بدبخت بودن، خوشبخت بودن، معنوی بودن، پزشک بودن، هنرمند بودن، کارگر بودن و ... باقی نماند.
هیچ نقشی. هیچ.

در طی این تمرین از تمام گذشته، خاطرات، تصاویر، افکار، احساسات، باورها، نگرانی‌ها و هرچیزی که متعلق به این نقش است خارج شو، از هر آنچه هست و نیست خارج شو.

آنقدر خارج شو تا دیگر چیزی اینجا باقی نماند.

"حتی برای یک ثانیه هم شده، نباش"

عیناً و دقیقاً همچون بازیگری که روی صحنه ناگهان از کارگردان دستور «کات» میگیرد و بلافاصله تمام نقش را "رها" میکند.

بلافاصله تمامش را رها کن.

تمرینش کن.

«کات»

#مسیرمستقیم

تفحص خویش

13 Dec, 07:48


در ارتباط با پست قبل👇

تفحص خویش

12 Dec, 08:33


ذهنت را ساکن و آرام کن. همین کافی است. همینکه ذهن ساکن شد، نیروی خویش تجربه خواهد شد. امواج «خویش» همه جا را فراگرفته است. اگر ذهن در آرامش باشد آن‌ها تجربه خواهند شد.
باگوان #راماناماهارشی

"حقیقت فرد در غیبت آن چیزی است که خودش را آن می‌پندارد."
وو #شین

"حضور تو در غیبت توست."
ژان کلاین

"شادی، غیبتِ شخص است."
#روپرت_اسپایرا

"تو ز تو لا شو، وصال اینست و بس"
#عطار

"هر آن کو خالی از خود چون خلأ شد
انا الحق اندر او صوت و صدا شد"
#شبستری

Keep your mind still. That is enough. When the mind becomes still, the power of the Self will be experienced. The waves of the Self are pervading everywhere. If the mind is in peace, one begins to experience them.
#RamanaMaharshi

What one really is, is what one is in the absence of the who that one thinks one is.
#WuHsin

“Happiness is absence of person “
#RupertSpira

تفحص خویش

11 Dec, 08:01


آنجا که "من" نباشد، تو آزاد و رهایی.
آنجا که "من" باشد تو در بندی.
آشتاواکرا گیتا


"آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای
وان نفسی که بیخودی دی* چو بهار آیدت"
#مولانا

*دی = دی ماه – زمستان

تفحص خویش

10 Dec, 08:35


هدف از تمرینات ذهن آگاهی - شرحی بر ویدئوی “بازگشت به آرامش”

تفحص خویش

09 Dec, 07:40


We do not need to search in order to find our True Being. We already are it. And the mind which searches for it is the very reason we cannot find it.
#Nisargadatta Maharaj

"The peace you want is already in you, you just can't feel it because the mind is making too much noise"
#Eckhart Tolle

The quieter you become, the more you hear.
#RamDass

“You say you want to get rid of the noise, but you and the noise go together. You have to be you without 'you' and all noise will stop.
#Mooji

There is really nothing you have to do to become self-realized, only to get yourself out of the way.
#Robert Adams

تفحص خویش

09 Dec, 07:40


ما برایِ یافتنِ وجودِ حقیقیِ خودمان نیاز به جستجو نداریم. ما هم‌اکنون همانیم؛ و این ذهنی که در جستجوی آن است دلیل اصلی پیدا نکردنش است.
#نیسارگاداتا ماهاراج

آن آرامشی که به دنبالشی هم‌اکنون درون خودت وجود دارد. به خاطر سروصدای ذهن است که نمی‌توانی احساسش کنی.
#اکهارت_تله

هرچه ساکت‌تر باشی، بیشتر می‌شنوی.
رام داس

"از درون خویش این آوازها
منع کن تا کشف گردد رازها"
#مولانا

میگویی که می‌خواهم از این سروصداها خلاص شوم (سروصدای ذهن)
اما تو و این سروصداها با هم هستید.
تو باید بدونِ «تو» شوی و آنگاه تمام این سروصداها متوقف می‌شوند.
#موجی


واقعاً نیاز نیست تا برای ادراک خویش کاری انجام بدی، فقط از سر راه برو کنار.
#رابرت آدامز

تفحص خویش

07 Dec, 08:10


چطور زمانی که در احساسات و عواطف شدید گرفتارشده‌ایم به وضعیت آرامش بازگردیم.

تمرین بازگشتن به آرامش – آماندا لورنس

مطالبی که در این ویدئو ارائه می‌شود منطبق با موضوع آگاهی از بدن در ذهن‌آگاهی است. همینطور در جهت هدف اصلی مراقبه که قطع ارتباط با جریان افکار شرطی شده است عمل میکند.

اصولا توجه به بدن ابزار مناسبی برای ایجاد وقفه در جریان افکار است. (مثل تمرین تنفس – ادراک کالبد درون – توجه به حرکات بدن و همین تمرین)

مهارت پیدا کردن در این تمرین میتواند سودمند باشد.

تفحص خویش

05 Dec, 08:08


#مولانا

تفحص خویش

04 Dec, 07:49


پیشنهاد میشود جهت ادراک هرچه عمیقتر مطلب قبل از مولانا این ویدئوی بسیار مهم را با دقت ببینید .

شاهدخت کاشی - سوامی #سارواپریاناندا

تفحص خویش

03 Dec, 07:36


همه‌ی آرزوها، مهرها، محبت‌ها و شفقت‌ها که مردم نسبت به انواع چیزها دارند یعنی به پدر، مادر دوستان، آسمان‌ها، زمین‌ها، باغ‌ها، ایوان‌ها، علم‌ها، عمل‌ها، طعام‌ها و شراب‌ها، در حقیقت آرزوی حق است و آن چیزها جمله نقاب است. چون از این عالم بگذرند و آن شاه را به این نقاب‌ها ببینند بدانند که آن همه، نقاب و روپوش بوده است. مطلوبشان در حقیقت آن یک چیز بوده است. آن زمان همه مشکل‌ها حل می‌شود و همۀ سؤال‌ها و اشکال‌هایی که در دل داشتند جواب داده می‌شود و روشن می‌گردد.
#مولانا – فیه ما فیه

برگرفته از کتاب درآمدی بر تصوف – ویلیام چیتیک


*شرحی بر متن فوق‌العاده و حیرت‌انگیز بالا:

تمام عشق‌ها عشق به اوست و تمام خواستن‌ها خواستنِ اوست. اما مادام که عاشقان موضوع حقیقی عشق را درنیافته‌اند عشق در پسِ حجاب‌هایِ فریبنده پنهان می‌شود.
موضوع را در تمثیل موج و اقیانوس بررسی می‌کنیم.
موجی عاشق موج دیگری می‌شود.
آیا در حقیقت آن موج عاشق چیزی جز اقیانوس شده است؟ نه. او مات و متحیر همان اقیانوس شده است اما گمان می‌کند که در لباس موج، عاشق موجی دیگر شده است اما در حقیقت هیچ‌ چیزی جز اقیانوس وجود ندارد.
صادقانه می‌توان این‌طور گفت که او در حقیقت عاشق خودش شده است.
اگر موج اول عمیقاً خودش را بررسی می‌کرد و از این حجاب و نقاب موج بودن فراتر می‌رفت خودش را نیز همان اقیانوس می‌دید و این حس ناقص بودن و ناکافی بودن برای جستجوی بیشتر از بین می‌رفت آنگاه همچنان عاشق می‌شد اما در عمق و از ماجراهای سطح رها میشد. او به این ادراک میرسید که:

"بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی"

شریک زندگی‌ات، پدرت، مادرت، گربه‌ای که در خیابان نوازشش می‌کنی، سفری که در انتظارشی، چیزهایی که به دنبالشان هستی چیزی جز اقیانوس نیستند.
تو خودت همانی، آرام بگیر.

در انتها ختم می‌کنم به این نقل قول نورانی از باگوان #راماناماهارشی عزیز:

پرسشگر: آیا آن کسی که خویش را درک کرد حس "من" را از دست میدهد؟
ماهارشی: کاملا
پرسشگر: پس درنتیجه فرقی بین من و شما و آن مرد آنجا و خدمتکار من وجود ندارد. آیا همه یکسان هستند؟
ماهارشی: همه یکسان هستند از جمله آن میمونها.
پرسشگر: اما میمونها که آدم نیستند.آیا آنها متفاوت نیستند؟
ماهارشی: آنها دقیقا با آدمها یکی هستند.همه در آگاهی‌ای یگانه، یکسان هستند.

#مسیرمستقیم

تفحص خویش

02 Dec, 09:22


پنجره را می‌توان به‌عنوان روزنه‌ای در دیوار در نظر گرفت که به دلیل «نبود دیوار» هوا و نور را فراهم می‌کند. درست به همین طریق از تمام مفاهیم ذهنی، تصورات و تلاش‌های ظنّی* خالی شو. نبود همین موانع است که اجازه می‌دهد تا حقیقت به سرعت وارد شود.
#نیسارگاداتا ماهاراج


*تلاش و کوشش‌هایی که ریشه در تصورات ذهنی یا مفروضات انسان دارند.

A window could be thought of as an aperture in a wall that provides air and light, due to the 'lack of wall'. Be empty of all mental content, of imaginings and all presumed effort, and the very absence of obstacles will allow reality to rush in. ~ Nisargadatta Maharaj

تفحص خویش

01 Dec, 07:22


مراقبه با روپرت اسپایرا
رهایی از تجربه - #روپرت_اسپایرا

دوستان عزیز دقت کنند که این ویدئوی مهم، "مراقبه" است، مراقبه هم امری است که جهت ادراک عمیق نیاز است تا چندین بار تکرار شود.

تفحص خویش

26 Nov, 06:50


دوستان و همراهان عزیز

درصورتیکه تمایل دارید تا این کانال به روند خودش ادامه دهد عشق و انرژی شما لازمه‌ی تداوم آن است.
از آنجاییکه این کانال و صفحه اینستاگرام هیچگونه تبلیغاتی انجام نمیدهند و در نتیجه هیچ منبع درآمدی ندارند درصورتیکه تمایل دارید تا این فعالیت ادامه داشته باشد و این شعله همچنان درخشان باقی بماند میتوانید از طریق شماره کارتهای زیر از آن حمایت کنید.

6362141123588478

5022291536938325

6219861947884242

6219861024932047

نیما پارسی


همچنین دوستانی که ساکن خارج از ایران هستند و مایل به حمایت از این کانال هستند می‌توانند جهت دریافت اطلاعات پرداخت به این ای دی پیام بفرستند.
@nimandoart

تفحص خویش

25 Nov, 08:15


تسلیم آنچه که هست باش - #اکهارت تُله

جهت ادراک عمیق پیشنهاد میشود که همچون کاری مهم زمان مشخصی را برای دیدن این ویدئو کنار بگذارید و بر آن تعمقی ژرف داشته باشید.

تفحص خویش

24 Nov, 07:16


"Boredom, anger, sadness, or fear are not "yours", not personal. They are conditions of the human mind. They come and go.
Nothing that comes and goes is you.
"I am bored." Who knows this?
"I am angry, sad, afraid." Who knows this?
You are the knowing, not the condition that is known."
#Eckhart Tolle

"How easy it is to remember the truth and thus return home:
I am not my thoughts, emotions, sense perceptions, and experiences.
I am not the content of my life.
I am Life.
I am the space in which all things happen.
I am consciousness.
I am the Now.
I Am"
#Eckhart Tolle

"You are the Sky.
the clouds are what happens, what comes and goes."
#Eckhart Tolle

تفحص خویش

24 Nov, 07:16


بی‌حوصلگی، خشم، غم، یا ترس مال شما نیستند، آن‌ها متعلق به شما نیستند. آن‌ها حالات یا وضعیتهای ذهن بشری هستند. می‌آیند و می‌روند. تو آن چیزی که می‌آید و می‌رود نیستی.
بطور مثال به جملات زیر دقت کن:
"حوصله‌ام سر رفته"
- چه کسی از این آگاه است؟
یا
"من عصبانی، غمگین و نگرانم" –
چه کسی این‌ها را شناسایی میکند؟

تو آن «شناخت یا آگاهی» هستی و نه وضعیتهایی که شناخته می‌شوند.
#اکهارت تُله

"تو آسمانی.
و ابرها چیزهایی هستند که اتفاق میفتند، همان‌هایی که می‌آیند و می‌روند."
#اکهارت تُله

"چه ساده است یادآوری حقیقت و درنتیجه بازگشت به خانه، این حقیقت که:
من افکارم، احساساتم، ادراکات حسی و تجربیاتم نیستم.
من محتوای زندگی‌ام نیستم.
من خودِ زندگی‌ام.
من فضایی هستم که همه‌چیز در آن اتفاق میفتد.
من آگاهی‌ام. من همان لحظه حالم.
من هستم.
#اکهارت تُله

تفحص خویش

23 Nov, 07:53


مراقبه‌یِ سکون - #اکهارت تُله

تفحص خویش

21 Nov, 07:49


When you drop all your ideas, fantasies, and projections about who you are and what freedom is and remain completely empty, this is freedom. #Mooji

Just as the sun cannot be seen in a densely clouded sky, so one’s own Self cannot be seen in a mind-sky which is darkened by a dense cloud of thoughts.
#RamanaMaharshi

تفحص خویش

21 Nov, 07:49


هنگامی‌که تمام باورها، خیالات و تصورات خودت درباره اینکه چه کسی هستی و رهایی چیست را کنار بگذاری و کاملاً خالی بمانی آنگاه همین رهایی است.
#موجی

همان‌طور که خورشید در آسمانی پوشیده از ابرهای متراکم دیده نمی‌شود، خویش حقیقی فرد نیز در ذهنی که با ابرهایِ انبوهِ افکار تاریک گشته، قابل‌دیدن نیست.
#راماناماهارشی

——————————————————-


سؤالی در خصوص متن‌های بالا:

مجموع باورها، خیالات و تصورات در متن اول و انبوه افکار متراکم در متن دوم چه چیزی را شکل می‌دهند؟

جواب: من-شخص یا من ذهنی. یعنی همان چیزی که تو گمان میکنی هم‌اکنون همان هستی یعنی همین علی – مریم – امیر.

حالا سؤال دیگر: در نبود افکار این شخص که خودش مجموعه‌ای از افکار و تصاویر است کجا می‌رود؟

سؤال مهم دیگر: در نبود این افکار یا در نبود این شخص، تو همچنان هستی.

آن چیزی که در نبود این شخص همچنان هست چیست؟

مطلقاً به سؤال جواب ذهنی ندهید بلکه تعمق کنید و در عمقش فرو روید.

#مسیرمستقیم

تفحص خویش

20 Nov, 07:49


خسته‌ام، واقعاً دیگه نمیکشم.
حالم از خودم، از اطرافیانم از همه چی به هم میخوره.
اینهمه تو این سالها مطالب معنوی خوندم هیچ فایده‌ای نداشت.
حالِ الانمو ببین.
به کجا رسیدم؟
چی شدم؟
تو سرم پر مزخرفات فلسفی و معنویه که همینها هم حالم رو داره بدتر میکنه.
خسته شدم دیگه.
دارم از درون منفجر میشم.
دوست دارم بخوابم، بخوابم و هزار سال دیگه پاشم.
دیگه نمیتونم خودمو، ذهنمو این حالمو تحمل کنم.

موج دوم درحالیکه به حرفهای دوستش گوش میداد به موج اول گفت:
خب تحمل نکن.

موج اول: یعنی چی؟

موج دوم: خودتو تحمل نکن. همین. خودتو رها کن. این خودِ غیرقابل‌تحمل رو پرت کن بیرون.
برای یک لحظه هم شده تمام ماجراهای موج بودن رو تماماً رها کن.
خالی شو.
خالیِ خالیِ خالی
اصلاً یک پیشنهاد دارم. همین‌الان چشماتو ببیند و با خودت بگو: میخوام برای یک لحظه هم که شده همه چیو رها کنم. کاملاً و تماماً از این نقشِ موج بودن خارج بشم و دیگه این نباشم.
بیا بیرون ازش.

چطوری آخه؟

فقط بیا بیرون ازش. همین حالا.
تمام داستانهاشو رها کن. تمامشو. تمام اتفاقات قدیم، سختیها، دردها، سرخوردگیها، ناامیدی‌ها، از تمامشون بیا بیرون.
اونقدر بیا از همه چیز بیرون که دیگه هیچ تصویری نباشه.
نیاز نیست تمام تصویرها رو یکی‌یکی خارج کنی چون تمام تصویرها به تو وصلند.
فقط یهو نباش، همین.

همین که تو نباشی همه‌یِ اون فکرها، احساسات و تصویرهای ریزودرشتی که بهت آویزون هستند یهو فرومی‌ریزند و محو میشن.
یهو نباش.
نباش.
خالیِ خالیِ خالی
سکوت
سکوتی عمیق
و موج اول ناگهان نبود.

و اقیانوس...

#مسیرمستقیم

تفحص خویش

19 Nov, 07:46


"As you get yourself out of the way, the same power that appears to grow the grass, that causes the flowers to bloom, that grows oranges on orange trees, will take care of you. You have nothing to fear."
#Robert Adams

“When you get out of the driver’s seat, you find that life can drive itself, that actually life has always been driving itself. When you get out of the driver’s seat, it can drive itself so much easier—it can flow in ways you never imagined. Life becomes almost magical. The illusion of the “me” is no longer in the way. Life begins to flow, and you never know where it will take you.”
#Adyashanti

"You didn't create your body, nor are you able to control the body's functions. An intelligence greater than the human mind is at work. It is the same intelligence that sustains all of nature."
#Eckhart Tolle

تفحص خویش

19 Nov, 07:46


همینکه تو خودتو از سر راه برداری، همون قدرتی که باعث رشد چمن میشه، همونی که باعث شکوفه زدن گلها میشه، همونکه باعث به وجود اومدن پرتقال روی درخت پرتقال میشه از تو هم مراقبت میکنه، پس از هیچی نترس.
#رابرت آدامز

وقتی از صندلی راننده کنار بری متوجه میشی که زندگی خودش میتونه پیش بره و البته (مهم‌تر از همه) متوجه میشی که از اول هم این زندگی بوده که همیشه مشغولِ پیش بردنِ خودش بوده. وقتی از صندلی راننده کنار بری زندگی میتونه خودشو خیلی راحت‌تر پیش ببره، زندگی در مسیرهایی جریان پیدا می‌کنه که تو حتی تصورشو هم نمی‌کردی، و اونوقته که زندگی حقیقتاً حیرت‌انگیز می‌شه و این توهم «من» دیگه در مسیر وجود نداره. زندگی جریان پیدا میکنه و هرگز نمیدونی که قراره تو رو به کجا ببره.
#آدیاشانتی


تو نه بدنتو خلق کردی و نه قادر به کنترلِ عملکرد بدنت هستی.
یک آگاهیِ بزرگ‌تر از ذهنِ انسانه که داره همه چیو پیش می‌بره.
این همون آگاهی و شعوریه که تمام طبیعتو پایدار نگه داشته.
#اکهارت تُله

تفحص خویش

18 Nov, 09:42


-خب من دارم مدام تلاش میکنم تا بتونم روی خودم کار کنم

+مشکل همینه، مشکل همین چیزیه که داره تلاش میکنه و روی خودش کار میکنه. "شخص" مطلقا به آگاهی نمیرسه. این جمله مثل اینه که شما یک عینک آفتابی بسیار تیره و تار و پر از خط و خش به چشمتون باشه و بگید خب من دارم رو خط و خش هاش کار میکنم تا شاید صاف بشن یا قشنگتر بشه و شفاف تر بشه.

عزیز جان فقط عینکو بردار.

همین.

تمام ماجرا همین عینکه.

شخص مطلقا به آگاهی نمیرسه، آگاهی یعنی نبودِ شخص.

به همین وضوحِ بیتِ زیر:

«هیچ کس را تا نگردد او فنا
نیست ره در بارگاه کبریا»
#مولانا


#مسیرمستقیم

تفحص خویش

17 Nov, 06:53


رهایی، محو آن چیزی است که در جستجوی رهایی است.
#آدیاشانتی

Freedom is the disappearance of that which is searching for freedom. #Adyashanti

تفحص خویش

16 Nov, 07:25


مشکل با افکاری که پدید می‌آیند نیست بلکه مشکل چسبیدن به آن افکار است. مشکل اینجاست که شما به آنها انرژی می‌دهید، به آنها قدرت می‌دهید. آنها به‌خودی‌خود قدرتی ندارند بلکه این شما هستید که به آنها قدرت می‌بخشید. آنها به‌خودی‌خود نمی‌توانند به شما آسیب بزنند. این شما هستید که به آنها قدرت می‌دهید تا شما را کنترل کنند، شما با توجه کردن به آن‌ها و ترسیدن یا واکنش نشان دادن به آن‌ها، به آن‌ها قدرت می‌دهید؛ و درست همین‌جاست که تمام مشکلات شروع می‌شوند.
#رابرت_آدامز

"The problem is not with the thoughts that arise but with your holding on to those thoughts. Giving them energy, giving them power. For only you can give them power. They have no power on their own. They cannot hurt you by themselves. Only you give them power by allowing the thoughts to control you, by looking at the thoughts and fearing or reacting to them. That's where all the trouble begins."
#RobertAdams

تفحص خویش

14 Nov, 07:52


مشاهده‌گرِ خاموشِ افکار و رفتارت باش. تو در پسِ این فکرکننده قرار داری. تو آن سکون و آرامشی هستی که در زیر این هیاهوی ذهن است. تو آن عشق و شادی‌ای هستی که در زیر رنج نهفته است.
#اکهارت تُله

“Be the silent watcher of your thoughts and behavior. You are beneath the thinker. You are the stillness beneath the mental noise. You are the love and joy beneath the pain.”
#Eckharttolle

تفحص خویش

13 Nov, 08:08


تفحص خویش pinned «فکرکننده و فکر آیا رابطه‌ای بین فکرکننده و افکارش وجود دارد یا تنها افکار هستند که وجود دارند و نه فکرکننده؟ اگر افکاری وجود نداشته باشند در این صورت فکر کننده‌ای هم وجود ندارد. زمانی که افکاری در شما وجود دارد آیا فکر کننده‌ای هم آنجا هست؟ با درک ناپایداری…»

تفحص خویش

13 Nov, 08:08


فکرکننده و فکر

آیا رابطه‌ای بین فکرکننده و افکارش وجود دارد یا تنها افکار هستند که وجود دارند و نه فکرکننده؟

اگر افکاری وجود نداشته باشند در این صورت فکر کننده‌ای هم وجود ندارد. زمانی که افکاری در شما وجود دارد آیا فکر کننده‌ای هم آنجا هست؟

با درک ناپایداری افکار متوجه می‌شویم که این افکار هستند که فکر کننده‌ای را به وجود میاورند که به خودش اعتبار، دوام و پایداری می‌بخشد. پس این افکار هستند که فکرکننده را به وجود میاورند، بعدازاین مرحله، فکرکننده خود را به‌عنوان موجودیتی پایدار که جدا از افکارِ همیشه در تغییر است به رسمیت می‌شناسد؛ بنابراین این فکراست که فکرکننده را می‌آفریند و فکرکننده از هیچ راه دیگری موجودیتی پیدا نکرده است. فکرکننده افکار را به وجود نمی‌آورد زیرا اگر افکاری وجود نداشته باشند فکر کننده‌ای هم وجود نخواهد داشت.
فکرکننده خودش را از منبعش یعنی افکار جدا می‌سازد و سعی در به وجود آوردن یک رابطه دارد، رابطه بین چیزی که به‌اصطلاح آن را دائمی می‌داند یعنی فکرکننده- که افکار آن را به وجود آورده‌اند- و چیزی که ناپایدار و گذراست یعنی افکار؛ و ما میدانیم که جفتشان ناپایدار و غیرحقیقی‌اند.

یک فکر را تا انتهایش دنبال کن. به‌طور کامل و همه‌جانبه بررسی‌اش کن، احساسش کن و با خودت کشف کن که چه اتفاقی در حال روی دادن است. متوجه این نکته خواهی شد که هرگز هیچ فکر کننده‌ای نبوده زیرا زمانی که اندیشیدن متوقف شود، هیچ فکر کننده‌ای وجود نخواهد داشت. ما این‌گونه برداشت می‌کنیم که دو حالت وجود دارد فکرکننده و فکر. این دو حالت، خیالی، جعلی و غیرواقعی‌اند. تنها افکار هستند که وجود دارند و مجموعه این افکار، «من» یعنی این فکرکننده را به وجود میاورند.

جیدو #کریشنامورتی

The Thinker and Thought

Is there any relationship between the thinker and his thought, or is there only thought and not a thinker? If there are no thoughts there is no thinker. When you have thoughts, is there a thinker? Perceiving the impermanency of thoughts, thought itself creates the thinker who gives himself permanency; so thought creates the thinker; then the thinker establishes himself as a permanent entity apart from thoughts which are always in a state of flux. So, thought creates the thinker and not the other way about. The thinker does not create thought, for if there are no thoughts, there is no thinker. The thinker separates himself from his parent and tries to establish a relationship, a relationship between the so-called permanent, which is the thinker created by thought, and the impermanent or transient, which is thought. So, both are really transient.

Pursue a thought completely to its very end. Think it out fully, feel it out and discover for yourself what happens. You will find that there is no thinker at all. For, when thought ceases, the thinker is not. We think there are two states, as the thinker and the thought. These two states are fictitious, unreal. There is only thought, and the bundle of thought creates the 'me', the thinker.

- J. #Krishnamurti

تفحص خویش

12 Nov, 07:27


رهایی از دانستگی - #کریشنامورتی

ذهن ما با افکاری هزاران ساله اِشغال شده است.

افکار از جنس ماده هستند. هر آن چیزی که افکار ایجاد می‌کنند ازجمله خدا از نوع ماده است.

هیچ قداستی در آنچه فکر ایجاد می‌کند وجود ندارد.

ما تبدیل به انسان‌هایی دست‌دوم شده‌ایم.


*نکته‌ای در خصوص ترجمه این ویدئو:
دوستان عزیز لغاتی که کریشنامورتی در سخنرانی‌ها استفاده می‌کند با چیزی که ما پیش‌تر با آن آشنا هستیم کمی متفاوت است ازجمله مهم‌ترین موضوعات، استفاده از واژه مغز (brain) به‌جای چیزی که ما آن را به‌عنوان ذهن (mind) می‌شناسیم است و همچنین کریشنامورتی واژه «ذهن» را برای «آن چیزی که از محتویات مغز آگاه است» به کار می‌برد یعنی چیزی که ما به آن «آگاهی یا هشیاری» میگوییم. پس به‌طور اختصار باید این‌طور در نظر بگیریم که در بیان کریشنامورتی:
مغز= ذهن
ذهن= آگاهی، هشیاری
ولی درهرصورت برای اینکه درک مطلب بهتر صورت بگیرد تمام این تغییرات در ترجمه اعمال شده است تا خواننده دچار تناقض نگردد. فقط نیاز بود که این توضیحات داده شود.

تفحص خویش

11 Nov, 07:51


فکر این مرکز را ساخته است - جیدو #کریشنامورتی

تفحص خویش

10 Nov, 07:43


(ادامه از قبل)

(در پاسخ به سؤال قبل) ابتدا بیایید ببینیم که آگاهی انسانی به چه چیزی تبدیل شده است؛ زیرا آگاهی ما همان چیزی است که ما هستیم. آنچه فکر می‌کنید، آنچه احساس می‌کنید، ترس‌ها، لذت‌ها، نگرانی‌ها و ناامنی‌ها، غم‌ها، افسردگی‌ها، عشق، درد، اندوه و ترس از مرگ، همه محتوای آگاهی شما هستند؛ آن‌ها همان چیزی‌اند که شما را به‌عنوان یک انسان شکل می‌دهند. تا زمانیکه این محتوا را درک نکنیم و در صورت امکان از آن فراتر نرویم، نخواهیم توانست به‌طور جدی، بنیادی و اساسی، برای ایجاد تحولی در این آگاهی عمل کنیم.
برای یافتن آنچه که عمل درست است، باید محتوای آگاهی خود را درک کنیم. اگر آگاهی انسان سردرگم، نامطمئن، تحت فشار و از یک حالت به حالتی دیگر رانده شده باشد، او بیشتر و بیشتر سردرگم، نامطمئن و ناامن می‌شود؛ و از آن سردرگمی نمی‌تواند درست عمل کند. بنابراین، او به دیگری وابسته می‌شود، همان‌طور که انسان‌ها هزاران سال چنین کرده‌اند. مهم‌ترین کار این است که در درون خود نظم ایجاد کنیم؛ از آن نظم درونی، نظم بیرونی به‌وجود می‌آید. ما همیشه به دنبال نظم بیرونی هستیم. ما می‌خواهیم نظم در جهان از طریق دولت‌های قدرتمند یا دیکتاتوری‌های تمامیت‌خواه برقرار شود. ما همه می‌خواهیم تحت فشار قرار بگیریم تا درست رفتار کنیم.
پس برای کسانی که جدی هستند و با این بحران هولناک مواجه‌اند، بسیار ضروری است که خودمان بفهمیم آگاهی‌مان چیست و آن آگاهی را از محتوایش آزاد کنیم.
#کریشنامورتی

(ادامه دارد)

So, first of all, let us look at what the human consciousness has become; because our consciousness is what we are. What you think, what you feel, your fears, your pleasures, your anxieties and insecurity, your unhappiness, depressions, love, pain, sorrow and the ultimate fear of death are the content of your consciousness; they are what you are they are what makes you, the human being. Unless we understand that content and go beyond it if it is possible we shall not be able to act seriously, fundamentally, basically, to bring about a transformation, a mutation, in this consciousness.

To find out what right action is we must understand the content of our consciousness. If one`s consciousness is confused, uncertain, pressurized, driven from one corner to another, from one state to another, then one becomes more and more confused, uncertain, and insecure; from that confusion one cannot act. So one depends on somebody else which man has done for thousands of years. It is of primary importance to bring about order in ourselves; from that inward order there will be outward order. We are always seeking outward order. We want order in the world established through strong governments, or through totalitarian dictatorships. We all want to be pressurized to behave rightly; remove that pressure and we become rather what we are in the present India. So it becomes more and more urgent on the part of those who are serious, who are facing this terrible crisis, to find out for ourselves what our consciousness is and to free that consciousness of its content.
Jiddu #Krishnamurti

تفحص خویش

09 Nov, 07:32


The whole world is arming, spending incredible amounts of money to destroy human beings, whether they live in America, Europe, or Russia, or here. It is taking a disastrous course which cannot possibly be solved by politicians. We cannot rely on them; nor on the scientists they are helping to build up the military technology, competing each against another. Nor can we rely on the so-called religions; they have become merely verbal, repetitive, absolutely without any meaning. They have become superstitions, following mere tradition, whether of five thousand years or two thousand years. So we cannot rely on the politicians who are throughout the world seeking to maintain their position, their power, their status; nor can we rely on the scientists, who each year, or perhaps each week, are inventing new forms of destruction. Nor can we look to any religion to solve this human chaos.
What is a human being to do?

تفحص خویش

09 Nov, 07:32


کل دنیا به سمت تسلیحاتی شدن می‌رود و همه‌روزه مبالغ هنگفتی برای نابودی انسان‌ها خرج می‌شود، خواه در آمریکا باشد، خواه اروپا، روسیه یا اینجا (هند). این مسیری ویرانگر است که سیاستمداران قادر به حل آن نیستند. نه می‌توانیم به آن‌ها اعتماد کنیم؛ و نه به دانشمندانی که با توسعه فناوری‌های نظامی به این روند کمک می‌کنند و با هم رقابت دارند. همچنین دیگر نمی‌توانیم به مذاهب هم تکیه کنیم؛ آن‌ها فقط به تکرار یک سری الفاظ بی‌معنا تبدیل شده‌اند، به خرافات و دنباله‌روی از سنت‌ها، چه پنج‌هزارساله باشند و چه دوهزارساله. پس نه می‌توانیم به سیاستمدارانی که در سراسر دنیا به دنبال حفظ جایگاه، قدرت و موقعیت خود هستند، اعتماد کنیم؛ نه می‌توانیم به دانشمندانی که هرسال یا شاید هر هفته شکل جدیدی از ویرانی را ابداع می‌کنند، دل ببندیم و نه می‌توانیم از هیچ مذهبی انتظار حل این آشفتگی انسانی را داشته باشیم.
پس انسان باید چه کند؟
(ادامه دارد)

#کریشنامورتی – از کتاب شعله حضور

(این کتاب توسط زنده‌یاد محمدجعفر مصفا به فارسی ترجمه شده است. البته در متن - احتمالاً برای گرفتن مجوز- واژه مذهب به شبه مذهب تغییر داده شده است.)

تفحص خویش

08 Nov, 08:21


باگوان #راماناماهارشی به خانم بیت‌من چنین فرمودند:
یک وضعیت ثابت وجود دارد؛ وضعیت‌های خواب، رؤیا دیدن و بیداری فقط تحرکاتی روی آن وضعیت ثابت هستند. آن‌ها مانند تصاویر متحرکی روی پرده سینما هستند.
همه به همان خوبی که تصاویر را می‌بینند، پرده نمایش را نیز می‌بینند اما از آن غافلند و فقط به تصاویر چسبیده‌اند. درحالی‌که فرد به اشراق رسیده (Jnani) فقط پرده نمایش را در نظر می‌گیرد و نه تصاویر را. تصاویر قطعاً بر روی پرده نمایش حرکت می‌کنند اما بر آن تأثیر نمی‌گذارند. خود پرده نمایش هیچ حرکتی نمی‌کند بلکه ثابت باقی می‌ماند.
مشابه همین مثال، فردی است که با قطار سفر می‌کند و فکر می‌کند که اوست که حرکت می‌کند. در حقیقت او فقط نشسته است و در صندلی‌اش استراحت می‌کند و این قطار است که به‌سرعت حرکت می‌کند. اما بااین‌حال او حرکت قطار را به خودش می‌گیرد زیرا او خودش را با بدنش یکی پنداشته و این چنین می‌گوید: «اکنون یک ایستگاه را طی کردم، حالا ایستگاه بعدی و حالا دیگری و غیره.» اندکی توجه، نشان خواهد داد که: او بی‌حرکت نشسته است و این ایستگاه‌ها هستند که از پیش او می‌گذرند. اما این مانع نمی‌شود تا او نگوید که تمام راه را خودش سفر کرده درست مانند اینکه تمام مسیر را خودش سپری کرده باشد.
فرد به اشراق رسیده (Jnani) کاملاً آگاه است که وضعیت حقیقیِ «بودن»، ثابت و بی‌تغییر باقی می‌ماند و تمام آن فعالیت‌ها در اطراف آن ادامه پیدا می‌کنند. ماهیت او تغییر نمی‌کند و وضعیتش کمترین تأثیری هم نمی‌پذیرد. او با بی‌تفاوتی به همه‌چیز می‌نگرد و خودش مسرور و سعادتمند باقی می‌ماند.
وضعیت او وضعیت حقیقی و همچنین وضعیت اصلی و فطریِ «بودن» است. زمانی که انسان یک‌بار به آن برسد در آنجا ثابت می‌شود. یک‌بار که در آنجا مستقر شود همیشه در آنجا مستقر خواهد بود. بنابراین آن وضعیتی که در روزهای سکونت در غار "پاتالا لینگا" (محل سکونت قبلی باگوان) چیره شده بود همچنان بی‌وقفه ادامه دارد ، فقط با این تفاوت که بدن در آنجا بی‌حرکت بود اما اکنون فعال است.
تفاوتی در رفتار ظاهری فرد به اشراق رسیده (Jnani) و کسی که از خویش حقیقی‌اش غافل است (ajnani) وجود ندارد. تفاوت فقط در زاویه دید آن‌هاست. فرد غافل، خودش را با نفس یا ایگو یکی می‌پندارد و فعالیت‌های ایگو را با خویش اشتباه می‌گیرد درحالی‌که نفسِ فردِ به اشراق رسیده از بین رفته و او خودش را محدود به این بدن یا آن بدن، این رویداد یا آن رویداد یا چیزهایی از این قبیل نمی‌داند. در بی‌عملی ظاهری، عمل وجود دارد و همچنین در عملِ ظاهری، بی‌عملی وجود دارد.

تفحص خویش

08 Nov, 08:21


Bhagavan Sri Ramana Maharshi said to Lady Bateman:
There is a fixed state; sleep, dream and waking states are mere movements in it. They are like pictures moving on the screen in a cinema show.
Everyone sees the screen as well as the pictures but ignores the screen and takes in the pictures alone. The Jnani (Self-realized) however considers only the screen and not the pictures. The pictures certainly move on the screen yet do not affect it. The screen itself does not move but remains stationary.
Similarly, a person travels in a train and thinks that he moves. Really speaking he sits and reposes in his, and it is the train which is steaming fast. He however superimposes the motion of the train on himself because he has seat identified himself with the body. He says, “I have passed one station - now another - yet another - and so on”. A little consideration will show that he sits unmoved and the stations run past him. But that does not prevent him from saying that he has traveled all the way as if he exerted himself to move every foot of the way.
The Jnani (Self-realized) is fully aware that the true state of Being remains fixed and stationary and that all actions go on around him. His nature does not change and his state is not affected in the least. He looks on everything with unconcern and remains blissful himself.
His is the true state and also the primal and natural state of being. When once the man reaches it he gets fixed there. Fixed once, fixed ever he will be. Therefore that state which prevailed in the days of Pathala Linga Cellar (Bhagwan Sri Ramana’s State before Sri Ramanasramam came into existence) continues uninterrupted, with only this difference that the body remained there immobile but is now active.
There is no difference between a Jnani (Self-realized) and an ajnani (one who is ignorant of one’s real Self) in their conduct. The difference lies only in their angles of vision. The ignorant man identifies himself with the ego and mistakes its activities for those of the Self, whereas the ego of the Jnani (Self-realized) has been lost and he does not limit himself to this body or that, this event or that, and so on. There is action in seeming inaction, and also inaction in seeming action.
Talk—607

تفحص خویش

07 Nov, 07:10


تمامش ساخته‌ی ذهن است، یک فیلم بی‌پایان ، حتی گاهی یک رؤیای وحشتناک. طنز بزرگ ماجرا در اینجاست که گمان می‌رود که یک "تویی" در اینجا وجود دارد که می‌تواند رؤیا را تغییر دهد؛ درحالی‌که این "تو" صرفاً خیالی درون این رؤیاست که فقط این‌گونه به نظر می‌رسد که دارد کارهایی انجام می‌دهد. نسبت به این رؤیا هشیار باش. به‌جای اینکه غرق در رؤیا باشی، به "آنی" بنگر که خود به این رؤیا می‌نگرد. عقب بکش، آرام بگیر، رها باش.
#آدیاشانتی

It’s all a creation of mind, an endless movie, even sometimes a terrible dream. The great irony is thinking that some ‘you’ has the actual power to change the dream; that ‘you’ also being a figment in the dream appearing to do things. Be aware of the dream. Look at That looking at the dream, Instead of being submerged by it. Pull back, ease up and relax.
#Adyashanti

تفحص خویش

05 Nov, 07:49


Rangan was soon steeped in troubles again: his wife was sick, his daughters were not married, he had lost his job and he could not pay the mortgage for his house. Bhagavan Sri Ramana said, “Come and stay with me.” This time, Bhagavan was very stern, because Rangan kept complaining. “Bhagavan, you are answering other’s questions, but you are not even talking to me. How friendly we have been! I am lamenting over my problems, but you do not even show the slightest compassion to me.” This was Rangan’s constant grouse.
Bhagavan Sri #Ramana remained like a rock. For nearly a month or two, day and night, this continued. Rangan’s constant lamentations were met by Bhagavan’s stoic silence.

One summer night, Rangan could not bear it anymore.

He fell at Bhagavan Sri Ramana’s feet and cried,
“I am not going to let go. You have to answer me.
I am suffering! Help! You do not even look at my face! Please!”
Bhagavan Sri Ramana helped him to his feet and pointed to the sky. In Tiruvannamalai, on clear, summer nights, the stars shine brightly like diamonds strewn all over the sky. Bhagavan Sri Ramana proceeded to give him a deep insight through the following dialogue:
Bhagavan Sri Ramana:
“Look up, see the smallest star there in our universe.
The sun is a large star, and compared to it, our earth is very small.
However, compared to that small star there,
our sun is very small.
Do you understand?”
Rangan: “Yes,

Bhagavan Sri Ramana.“So, when compared to that star,
if even the sun is so small,
how small is the earth?”
“It is very small, Bhagavan.”

“When compared to that star, how big is Asia?”
“It is even smaller, Bhagavan.”

“When compared to that star, what is India like?”

“Bhagavan, it is like a tiny dot.”

“When compared to that star, how small is Arunachala?”

“It is a very tiny dot, Bhagavan.”

“When compared to that star, how about Ramanasramam?

“It is an even tinier dot, Bhagavan.”

“Compared to that star what are you?”
This proved to be an eye opener for Rangan.

“All the time you think about you,
the tiniest spot.”
Bhagavan Sri Ramana concluded.

This immediately opened the floodgates of Rangan’s Heart;
he prostrated before Bhagavan Sri Ramana and wept profusely.

With Bhagavan’s grace, he had the ecstasy of enlightenment.

~ From Ramana Periya Puranam book

تفحص خویش

05 Nov, 07:49


رنگان که همکلاسی و دوست دوران کودکی باگوان بود خیلی زود دوباره گرفتار مشکلاتی شد: زنش بیمار بود، دخترش ازدواج نکرده بود، شغلش را ازدست‌داده بود و نمی‌توانست کرایه‌خانه‌اش را بدهد.
باگوان سری #رامانا به او گفتند: بیا و اینجا با من بمان. این بار باگوان خیلی به او سخت گرفتند چون رنگان فردی بود که مدام ناله و شکایت می‌کرد.
"باگوان شما به سؤال‌های دیگران جواب می‌دهید اما حتی با من حرف هم نمی‌زنید. این رسم رفاقت نیست. من اینجا دارم برای مشکلاتم ضجه می‌زنم اما شما کوچک‌ترین شفقتی نثار من نمی‌کنید." این‌ها شکایت‌های همیشگی رنگان بود.
باگوان مثل یک صخره باقی می‌ماند (جوابی به او نمی‌داد). نزدیک یک یا دو ماه شبانه‌روز این ماجرا ادامه داشت. گریه و زاری دائمی رنگان با سکوتی خونسردانه از طرف باگوان همراه بود.
یکی از شب‌های تابستان رنگان دیگر نتوانست تحمل کند. به‌پای باگوان افتاد و گریه کرد: "من شما را رها نمی‌کنم، باید جواب مرا بدهید. من دارم رنج می‌کشم، کمکم کنید، شما حتی به صورت من هم نگاه نمی‌کنید."
باگوان به او کمک کردند تا بلند شود و به آسمان اشاره کردند. در شهر تیرووانامالای در آسمان صاف شب‌های تابستان، ستارگان مثل الماس در همه جای آسمان می‌درخشیدند. باگوان شروع کردند تا از طریق گفتگوی زیر بینشی ژرف به او بدهند:
باگوان: بالا را نگاه کن، آن کوچک‌ترین ستاره در جهان ما را ببین. حالا خورشید را درنظر بگیر، خورشید ستاره بزرگی است و در قیاس با آن کره زمین بسیار بسیار کوچک است. بااین‌حال در قیاس با آن ستاره کوچک که در آنجاست خورشید ما خیلی خیلی کوچک است.
متوجه ای؟
رنگان: بله
باگوان: خب حالا اگر در قیاس با آن ستاره، خورشید این‌قدر کوچک باشد پس ببین زمین در برابر آن چقدر کوچک خواهد بود.
"خیلی کوچک است باگوان"
حالا قاره آسیا در قیاس با آن ستاره چه اندازه است؟
-آن حتی خیلی کوچک‌تر است باگوان
در قیاس با آن ستاره، هند چقدر است؟
-یک نقطه ناچیز است باگوان
کوه اروناچالا در قیاس با آن چه اندازه است؟
-آن نقطه‌ای کوچک‌تر است
در قیاس با آن ستاره، محل سکونت ما یعنی رامانا آشرام چقدر است؟
-آن حتی نقطه‌ای به‌مراتب کوچک‌تر است
در قیاس با آن ستاره تو چیستی؟
......

این جمله چشم رنگان را گشود.

"تو مدام درباره خودت یعنی این کوچک‌ترین ذره فکر می‌کنی."
باگوان کلام را خاتمه دادند.

این سخنان بلافاصله دریچه قلب رنگان را باز کردند او در پیشگاه باگوان سری رامانا ماهارشی به خاک افتاد و شدیداً گریه کرد. با فیض باگوان او به وجد روشن‌شدگی رسید.

تفحص خویش

03 Nov, 07:59


پرسشگر: حدود دو سال پیش شما در متنی به این موضوع اشاره‌ کرده بودید که ظالم و مظلوم چیزی جز آگاهی نیستند. می‌خواستم بدونم چطور ظالم میتونه در خدمت آگاهی باشه؟
با توجه به اتفاقاتی که دور و بر خودم میبینم ( من ساکن ایران هستم) این حرف شما با هیچ منطقی برای من سازگار نیست. در صورت امکان دوست دارم نظرتون رو بدونم.

جواب: اول‌ازهمه اینکه ما باید این گزینه رو پیش از هر چیزی مدنظر قرار بدیم که قرار نیست رویدادهای عالم با منطق ما سازگار و هماهنگ باشند. چون منطق ذهنی ما سازوکاری بسیار محدود دارد و امری است محدود به داده‌هایی که پیش از آن در آن قرارگرفته است. فرد تا زمانی که محدود و منحصر به این شخص باشد نگاه او به عالم نیز محدود و منحصر به داده‌های همان شخص محدود است.

برای درک بهتر این موضوع یک جریان حیاتی را در نظر بگیرید. هنگامی‌که این جریان از پتانسیل لازم برای دگرگونی برخوردار گردد دو عامل محرک، این پتانسیل را به حرکت و جنبش درمیاورند.
اولی عامل فشار از بیرون و دومی عامل اشتیاق از درون.
به این مثال دقت کنید:
در میلیون‌ها سال پیش در اقیانوس‌ها شرایط زیست به‌گونه‌ای بود که بعضی از آبزیان به دلیل شرایط سخت – چه نبود غذا و چه شکار زیاد – اشتیاقی برای ترک آب و آمدن به خشکی درونشان شکل گرفت.
همین تغییر، ساختار جهان زیستی را دگرگون کرد. در این مثال درست زمانی که آن تعداد از موجودات که از پتانسیل لازم برای تغیر برخوردار شده بودند در معرض فشار عامل محرک بیرونی – گرسنگی یا ترس از مرگ- قرار گرفتند هم‌زمان اشتیاقی از درون برای ترک آب درونشان شکل می‌گرفت.
آن عامل محرک به همراه عاملِ اشتیاقِ شدید شدت گرفت و آنها را با فشار به بیرون از آب راند. درحالی‌که اگر این دو عامل نبودند احتمالاً در حال حاضر هیچ‌کدام از ما نیز وجود نمی‌داشتیم.
پس تمام این فرایند، حرکتی به سمت یک شکوفایی عظیم بود.
یعنی عامل فشار از بیرون و عامل اشتیاق از درون هم‌زمان و همسو باهم عمل کردند تا آن پتانسیل نهفته محقق گردد. و هر دو در خدمت یک موضوع بودند: دگرگونی.
اما ازآنجاکه ذهن قادر نیست تا کلیت یک تصویر را ببینید از زاویه‌ای محدود به بخشی از تصویر نگاه کرده و همان‌ها را نام‌گذاری کرده و از همان‌ها مفاهیمی برای خودش می‌سازد.
اما دقت کنید که آن اشتیاق درون و آن عامل فشار بیرون چیزهایی ذهنی نیستند بلکه از نیروهای هدایتگر هستی هستند. اتفاق‌ها به‌خودی‌خود میفتند اما این ذهن محدود است که برای پردازش خودش مدام آنها را تعبیر و تفسیر می‌کند.
البته دقت کنید که این تعبیر و تفسیرها نیز جزو فرایند لازم همان ذهن محدود است تا جایی که باز هم "اشتیاق درون" میل به فرا رفتن از ذهن محدود پیدا می‌کند.

حالا با توجه به آنچه گفته شد یک‌بار دیگر به همان متن رجوع کنید.

تفحص خویش

02 Nov, 08:00


چه چیزی بین دو فکر وجود دارد؟
تو نمی‌توانی هم‌زمان به دو فکر، فکر کنی. امتحانش کن و می‌بینی که عملی نیست. یکی از فکرها باید متوقف شود تا فکر دوم شروع شود.
"چه چیزی بین توقف یک فکر و شروع فکر بعدی وجود دارد؟"

"تو"

تو آنجا هستی.
اما منظور از «تو» این شخص نیست.
منظور آن خالیِ عظیم است، زهدان و سرچشمه‌یِ عالمِ هستی.
به آن خویشِ بی‌انتها و تغییرناپذیرت بیدار شو."
#موجی

In between two thoughts, what is there?
You cannot think two thoughts at the same time.
Try it and see. It cannot be done.
One has to stop before another one starts.
In between the stop of one thought and the start of another,
What is there?
You are there!
But this you is not a person.
It is the great emptiness, the womb and source of the universe.
Awaken to your timeless and immutable Self.
#Mooji

تفحص خویش

31 Oct, 07:46



*در ارتباط با مطالب قبل


"افکار می‌آیند و می‌روند،
احساسات می‌آیند و می‌روند،
ببین که آن چیست که باقی می‌ماند"

#راماناماهارشی

*به‌جای توجه مدام به افکار، توجه را به فضای بین افکار آورده و خودتان را به‌عنوان آن فضا شناسایی کنید. توجه را از افکار به پس‌زمینه‌ی افکار که حقیقت شماست بیاورید.
در این تصویر حقیقت شما آن پس‌زمینه سفید است که افکار از درون آن بیرون آمده، شناسایی‌شده و محو می‌شوند. حقیقت شما این فضای خالی است نه افکاری که بی‌وقفه برمی‌خیزند.خودتان را درست شناسایی کنید.

تفحص خویش

29 Oct, 08:03


شناسایی حقیقی و تمرین مشاهده‌گری - #مسیرمستقیم

تفحص خویش

28 Oct, 09:59


ضمن سپاس از دوستان خردمند و عزیزی که به این پست پاسخ دادند، مطلب امروز و چند پست بعد در راستای شرح همین موضوع است. 🙏🌸

تفحص خویش

28 Oct, 08:08


Where the first thought has left and the other is not arisen, that is Consciousness, that is Freedom, that is your own place, your own abode. You are always there, you see.

Shift attention, change the gestalt. Don't look at the figure, look at the background! If I put a big blackboard the size of a wall here and mark it with a white point and ask you, "What do you see?" Ninety-nine percent of you will not see the blackboard! (Laughs) You will say, "I see a little white spot." Such a big blackboard and its not seen, and only a little white spot, which is almost invisible is seen! Why? Because this is the fixed pattern of the mind. To look at the figure , not the blackboard, to look at the cloud , not at the sky; to look at the thought and not Consciousness.

That's all the teaching is. Always look to Consciousness. Always look to Consciousness and know this is what you are! This is your own place, your own abode, Stay Here. No one can touch you. Who can enter Here where you are? Even your mind cannot enter.
#Papaji


Q: Our real being is all the time with us, you say. How is it that we do not notice it?
M: Yes, you are always the Supreme. But your attention is fixed on thing...s, physical or mental. When your attention is off a thing and not yet fixed on another, in the interval you are pure being. When through the practice of discrimination and detachment (viveka-vairagya), you lose sight of sensory and mental states, pure being emerges as the natural state.
Q: How does one bring to an end this sense of separateness?
M: By focussing the mind on 'I am', on the sense of being, 'I am so-and-so' dissolves; "I am a witness only" remains and that too submerges in 'I am all'. Then the all becomes the One and the One -- yourself, not to be separate from me. Abandon the idea of a separate 'I' and the question of 'whose experience?' will not arise.
I AM THAT – #Nisargadatta Maharaj


You have two thoughts.
Thought number one appears, and disappears.
Thought number two appears and disappears.
But at no time is there the disappearance of Awareness.
So, what exists, or what is present between the two thoughts?
Q: “Awareness.”

So from the point of view of thought, how long does that gap between two thoughts last?

Q: “Thought knows nothing of it.”

Thought knows nothing of it, because all objects can only appear in thought. So thought cannot know anything about the gap in between thoughts; and therefore it says it is non-existent. But if it was non-existent, then there would be no connection between the thoughts. There would be no continuity to experience.

So, the duration between two thoughts doesn’t take place in time. Time is only in thought. So from thought’s point of view, the duration between two thoughts is non-existent; there is no time there, there is nothing there.
#RupertSpira

تفحص خویش

28 Oct, 08:08


"وقفه‌ای از بی‌فکری در بین دو فکر وجود دارد. آن وقفه، خویش (آتمن) است. آن همان آگاهی محض است."
جوگ باسشت


"جایی که فکر اول تمام شده و فکر بعدی هنوز برنخاسته آن «آگاهی» است، آن رهایی است، آن جایگاه تو است، منزلگاه توست. تو همیشه آنجایی.
توجه‌ات را تغییر بده، مسیرِ تمرکزِ توجه‌ات را تغییر بده. به شکل نگاه نکن، به پس‌زمینه نگاه کن. اگر من یک ‌تخته‌سیاه بزرگ اندازه یک دیوار اینجا بگذارم و یک نقطه سفید روی آن بکشم و از شما بپرسم که چه می‌بینید؟ نود و نه درصد شما تخته‌سیاه را نمی‌بینید! و میگویید: "من یک نقطه سفید می‌بینم."
میبینید، تخته‌سیاه به این بزرگی دیده نمی‌شود اما یک نقطه سفید که تقریباً هم نامریی است دیده می‌شود. چرا؟
چون این الگوی ثابت ذهن است.
ذهن به نقش و فرم نگاه میکند و نه به تخته‌سیاه،
به ابرها نگاه میکند نه به آسمان،
به افکار نگاه میکند و نه به آگاهی.
تمام تعالیم درباره همین است. همیشه به آگاهی نگاه کن. همیشه به آگاهی نگاه کن و بدان که آگاهی همان چیزی است که تو هستی. منزلگاه و جایگاه تو همین‌جاست، همین‌جا بمان. در اینجا کسی نمی‌تواند تو را متأثر کند. چه کسی می‌تواند وارد اینجایی که تو هستی بشود؟ حتی ذهنت هم نمی‌تواند واردش شود."
#پاپاجی


"سؤال: شما می‌گویید وجود حقیقی ما همیشه با ماست. چطور است که متوجه آن نمی‌شویم؟
ماهاراج: بله شما همیشه آن متعالی هستید؛ اما توجه شما متمرکز بر چیزهای فیزیکی یا ذهنی است. هنگامی‌که توجه شما از چیزی کنار می‌رود و هنوز روی چیز دیگری متمرکز نشده است در آن وقفه، شما وجود یا بودن محض هستید. هنگامی‌که از طریق تمرین تفکیک حقیقی از غیرحقیقی (Viveka) و رهایی از وابستگی‌ها (vairagya) دیدگاه خود نسبت به وضعیت‌های حسی و ذهنی را از دست بدهید آنگاه وجود یا بودن محض به‌عنوان وضعیت طبیعی ظاهر می‌شود.
پرسشگر: فرد چطور به این حس جدایی پایان بدهد؟
نیسارگاداتا ماهاراج: با متمرکز کردن ذهن روی «من هستم»، با تمرکز و تعمق بر حسِ بودن، «من چنین و چنانم» از بین می‌رود و «من فقط شاهد هستم» باقی می‌ماند و همان هم در «من همه هستم» ادغام می‌شود آنگاه همه به یک‌ تبدیل شده و آن واحد یعنی خویش شما جدا از من نیست. این باور «من» مجزا را رها کن."
#نیسارگاداتا ماهاراج


"شما دو فکر دارید.
فکر شماره یک پدیدارشده و ناپدید می‌شود.
فکر شماره دو پدیدارشده و ناپدید می‌شود.
ولی آیا در هیچ زمانی آگاهی ناپدید می‌شود؟
پس چه چیزی بین این دو فکر وجود دارد و حاضر است؟!
- آگاهی

از دیدگاه فکر، این وقفه‌یِ زمانیِ بینِ دو فکر چه مدت دوام میاورد؟
- فکر اصلاً چیزی دراین‌باره نمی‌داند.

فکر هیچ‌چیز دراین‌باره نمی‌داند، زیرا فقط چیزها هستند که می‌توانند در افکار ظاهر شوند و ازآنجایی‌که فکر نمی‌تواند چیزی در مورد فاصله‌ی بین افکار بداند، وجود آن را نفی می‌کند. درصورتی‌که اگر وجود نداشت، ارتباطی بین افکار و همچنین استمرار تجربه وجود نمی‌داشت.

بنابراین فاصله‌ی بین دو فکر در زمان رخ نمی‌دهد. زمان فقط در فکر موجود است. ازاین‌رو از دیدگاه فکر، فاصله‌ای بین دو فکر وجود ندارد. آنجا نه زمان وجود دارد و نه هیچ‌چیزی."
#روپرت_اسپایرا

تفحص خویش

27 Oct, 06:45


در این تصویر چه مبینید؟

تفحص خویش

26 Oct, 08:28


تفحص خویش pinned «هر چیزی که ظاهر می‌شود باید درون چیزی یا بر روی چیزی ظاهر شود. امکان ندارد که یک فیلم بدون صفحه‌نمایش وجود داشته باشد. امکان ندارد که کلماتِ یک رمان بدون یک ورق سفید وجود داشته باشند. امکان ندارد که ابری بدون آسمان وجود داشته باشد. امکان ندارد که افکار بدونِ...…»

تفحص خویش

26 Oct, 08:28


Whatever appears must appear IN something or ON something. It is not possible to have a movie without a screen. It’s not possible to have the words of a novel without a white page. It’s not possible to have a cloud without a sky. It’s not possible to have a thought without …
… without what? [Silence]
Moreover, if we are seeing the movie, we are by definition experiencing the screen. If we are reading a novel, we are by definition experiencing the page. If we are seeing the clouds, we are experiencing the sky. Therefore, if we are experiencing our thoughts (and each of us is experiencing our thoughts) we must, by definition, be experiencing whatever it is they appear In.
What is that? [Silence]
And just as the screen is not made out of the movie, the white paper is not made out the words of the novel, the sky is not made out of clouds, so whatever it is in which our thoughts appear is not itself made of thoughts.
Just as a screen is free of the limited qualities of the movie, just as the white page is free of the limited qualities of the story in the novel, just as the sky is free of the limited qualities of the clouds that appear in it, so whatever it is in which our thoughts appear ... is itself free of the limitations of thought …, and is, as such, unlimited.
Furthermore, the only substance present in the limited movie is the unlimited screen, the only substance present in the limited words is the unlimited paper, the only substance present in the limited clouds is the unlimited sky.
As such, the screen is said to be the Reality of the movie, the paper the Reality of the words, the sky the Reality of the clouds; that which is Real in them. The movie, the words, the clouds, are a temporary appearance of their ever-present Reality.
Likewise, the only substance present in limited thought is this unlimited something in which it appears. This unlimited something in which the limited thought appears is its Reality.
In relation to thought, this unlimited something is called Consciousness. It is Present and Knowing.
A limited thought is a temporary appearance of this unlimited Consciousness. In other words, thought is not made of thought; it is made of Consciousness.
Ice is not made out of ice, it is made out of water. The ice is a temporary name and form of the ever-present water. The water is its Reality. When ice ceases to be ice, all that is lost is a temporary name and form, but the Realty of the ice, the water, is not lost. It remains present and available, ready to assume the next name and form.

So, when a thought disappears, its Reality (Consciousness) doesn’t disappear. It simply loses a temporary name and form and remains available, ready to assume the name and form of the next appearance.
#RupertSpira

تفحص خویش

26 Oct, 08:28


هر چیزی که ظاهر می‌شود باید درون چیزی یا بر روی چیزی ظاهر شود.
امکان ندارد که یک فیلم بدون صفحه‌نمایش وجود داشته باشد.
امکان ندارد که کلماتِ یک رمان بدون یک ورق سفید وجود داشته باشند.
امکان ندارد که ابری بدون آسمان وجود داشته باشد.
امکان ندارد که افکار بدونِ... وجود داشته باشند.
بدونِ چی؟

علاوه بر این اگر ما مشغول دیدن یک فیلم باشیم درواقع داریم صفحه‌نمایش را تجربه می‌کنیم. اگر مشغول خواندن یک رمان باشیم درواقع داریم ورق سفید را تجربه می‌کنیم.
اگر ابرها را می‌بینیم، آسمان را تجربه می‌کنیم؛
بنابراین اگر افکارمان را تجربه می‌کنیم (که همه آن‌ها را تجربه کرده‌ایم) باید آن چیزی که آن‌ها بر روی آن ظاهر می‌شوند را تجربه کنیم.
آن چیست؟
و همان‌طور که صفحه‌نمایش از فیلم ساخته نشده،
ورق سفید از کلمات رمان ساخته نشده
و آسمان از ابرها ساخته نشده
پس هر چیزی که فکرها بر روی آن ظاهر می‌شوند نیز از افکار ساخته نشده است.
همان‌طور که صفحه‌نمایش از کیفیات محدودِ فیلم رها است،
همان‌طور که ورق سفید از کیفیات محدودِ داستانِ رمان رها است
و همان‌طور که آسمان از کیفیت‌های محدودِ ابرهایی که بر روی آن ظاهر می‌شوند رها است
به همین ترتیب هر چیزی که افکار بر روی آن ظاهر می‌شوند نیز رها از محدودیت افکار است و بنابراین نامحدود است.
علاوه بر این تنها عنصر اصلی موجود در فیلمِ محدود، صفحه‌نمایشِ نامحدود است.
تنها عنصر اصلی موجود در کلماتِ محدود، صفحه‌ی نامحدود است
و تنها عنصر اصلی موجود در ابرهای محدود، آسمانِ نامحدود است.
همین‌طور گفته می‌شود که صفحه‌نمایش، اصالت فیلم است، کاغذ، حقیقت و اصالت کلمات است و آسمان، حقیقت ابرها.
فیلم، کلمات و ابرها، ظهوری موقت از حقیقتِ همیشه حاضرشان هستند.
به همین ترتیب تنها عنصر و جوهر اصلیِ موجود در افکارِ محدود، آن چیز نامحدودی است که افکار در آن ظاهر می‌شوند. این چیزِ نامحدود که افکارِ محدود بر روی آن ظاهر می‌شوند، حقیقت و اصالت آن است.
در رابطه با افکار، به این چیزِ نامحدود، آگاهی میگویند. آن حاضر و آگاه است.
یک فکرِ محدود، یک ظهور موقت از آن آگاهیِ نامحدود است. به‌عبارت‌دیگر، فکر از فکر ساخته نمی‌شود، فکر از آگاهی ساخته می‌شود.
یخ از یخ ساخته نمی‌شود بلکه از آب ساخته می‌شود. یخ اسم و فرمی موقت از آب همیشه حاضر است. آب اصالت یخ است. زمانی که یخ از یخ بودنش متوقف می‌شود تمام چیزی که از دست می‌دهد اسم و فرم موقتی‌اش است اما حقیقت و اصالت یخ یعنی آب از بین نمی‌رود. آن حاضر و موجود باقی می‌ماند تا اسم و فرم بعدی را به خود بگیرد.
بنابراین زمانی که یک فکر محو می‌شود ماهیتش یعنی آگاهی از بین نمی‌رود بلکه فقط یک اسم و فرم موقت را از دست می‌دهد و در دسترس باقی می‌ماند، آماده است تا اسم و فرم ظاهر بعدی‌اش را بگیرد.

#روپرت اسپایرا

تفحص خویش

24 Oct, 08:04


هر آنچه هست، دارای وجود است، دارای ذات الهی است، دارای درجه‌ای از آگاهی است. حتی یک سنگ هم از آگاهی ابتدایی برخوردار است. در غیر این صورت نمی‌توانست وجود داشته باشد و اتم‌ها و مولکول‌هایش پراکنده می‌شدند. همه‌چیز زنده است. خورشید، زمین، گیاهان، حیوانات، انسان‌ها. همه‌چیز تجلی آگاهی در مراتب مختلف است، آگاهی‌ای که در قالب فرم تجلی ‌یافته.
جهان هنگامی پدیدار می‌شود که آگاهی، شکل و فرم به خودش بگیرد. فرمهای فکری و فرمهای مادی.
به میلیون‌ها فرمِ زندگی که فقط روی این سیاره وجود دارند نگاه کن. در دریا، روی خشکی، در هوا، و هرکدام از این فرم‌های زندگی میلیون‌ها بار تکثیر می‌شوند.
چرا چنین اتفاقی میفتد؟
آیا کسی یا چیزی مشغول بازی کردن است؟ بازی با فرم‌ها
این همان چیزی است که روشن‌بینان باستانی هند از خودشان می‌پرسیدند.
آن‌ها دنیا را به‌عنوان لی‌لا می‌دیدند، نوعی بازی الهی که خدا به آن مشغول است. در این بازی، فرم‌های زندگیِ فردی خیلی مهم نیستند. در دریا اکثر فرم‌های زندگی پس از تولد بیشتر از چند دقیقه دوام نمی‌آورند. این فرم انسانی نیز به همان صورت به‌سرعت تبدیل به خاک خواهد شد. طوری از بین خواهد رفت که گویی هرگز وجود نداشته است.
آیا این غم‌انگیز یا بی‌رحمانه است؟
فقط زمانی که شما برای هر فرم هویتی مستقل و جدا بسازید و فراموش کنید که آگاهیِ درونِ آن فرم، ذات الهی است که خودش را در قالب فرم متجلی کرده است، آنگاه برایتان غم‌انگیز خواهد بود. اما تا زمانی که ذات الهی خودتان را به‌عنوان آگاهی خالص درک نکنید حقیقتاً از آن بی‌خبر خواهید بود.
#اکهارت تُله


Everything that exists has Being, has God-essence, has some degree of consciousness. Even a stone has rudimentary consciousness; otherwise, it would not be, and its atoms and molecules would disperse. Everything is alive. The sun, the earth, plants, animals, humans — all are expressions of consciousness in varying degrees, consciousness manifesting as form.

The world arises when consciousness takes on shapes and forms, thought forms and material forms. Look at the millions of life forms on this planet alone. In the sea, on land, in the air — and then each life form is replicated millions of times. To what end? Is someone or something playing a game, a game with form? This is what the ancient seers of India asked themselves.

They saw the world as lila, a kind of divine game that God is playing. The individual life forms are obviously not very important in this game. In the sea, most life forms don't survive for more than a few minutes after being born. The human form turns to dust pretty quickly too, and when it is gone it is as if it had never been. Is that tragic or cruel? Only if you create a separate identity for each form, if you forget that its consciousness is Godessence expressing itself in form. But you don't truly know that until you realize your own God-essence as pure consciousness.

#Eckhart Tolle

تفحص خویش

22 Oct, 08:09


هیاهو و بازگشت - #اکهارت تُله

*ادراک عمیق این ویدئوی بسیار مهم میتواند دگرگون کننده باشد.

این ویدئو را مرتبط با پست قبل درنظر بگیرید.

تفحص خویش

21 Oct, 07:06


این ویدئو، فیلم نادری از نیویورک در ۱۱۰ سال پیش است.

این آدمها و ماجراهایشان الان کجا هستند؟

تمام آن دغدغه ها، ترسها، شادیها، هیجانها، نگرانیها، رنجها و غصه ها حالا کجا هستند؟

تفحص خویش

19 Oct, 08:19


هنگامی‌که از هویتت، از این شخص آزاد و رها بشوی دیگر چیزی برای یادگرفتن باقی نمی‌ماند.
مثل این است که نیرویی دیگر، یک حضوری عظیم در این بدن جریان پیدا می‌کند و عجیب هم به نظر نمی‌رسد.
هرچه تو کمتر باشی، بیشتر هستی. عجب پارادوکسی!!
تویِ بدونِ تو، تویِ حقیقی هستی.
توی بدون شخص همان وجه و صورت خدایی.
#موجی

"زیرِ دیوارِ وجودِ تو، توی گنج گهر
گنج ظاهر شود ار تو ز میان برخیزی"
#مولانا


When you are free of your identity and your person, nothing more needs to be learned. It's like another power, a great presence, flowing through this body and it doesn't seem strange. The less there is of you, the more you are. What a paradox! You without you are the real You. You without your person are the face of God.
#Mooji

تفحص خویش

17 Oct, 08:42


"Only if that first person (the ego) in the form ‘I am the body’ exists, will the second and third persons also exist...”
'Ulladhu Narpadhu'. verse 14

“If there is no ‘I’-thought, no other thing will
exist…”
‘Sri Arunachala Ashtakam’, verse 7,

If the ‘I’-thought – the root of all thoughts – is prevented from rising,
all other thoughts will also be prevented.
If a man wants to cut down the millions of
leaves and hundreds of branches of a tree, is it not enough if he cuts down the trunk? Similarly, a man who is trying to destroy all the millions and millions of thoughts will
have succeeded in doing so if he destroys the ‘I’-thought, their root.
Bhagavan Sri #Ramana Maharshi

تفحص خویش

17 Oct, 08:42


"فقط هنگامی‌که اول‌شخص (ایگو) در فرم" من این بدن هستم" وجود داشته باشد، دوم‌شخص و سوم‌شخص هم وجود خواهند داشت."

"اگر من-فکر وجود نداشته باشد هیچ‌چیز دیگری وجود نخواهد داشت."

"اگر از برخاستن من-فکر -که ریشه تمام افکار است- جلوگیری شود از به وجود آمدن سایر افکار نیز جلوگیری خواهد شد."

"آیا بهتر نیست که فرد به‌جای قطع میلیون‌ها برگ و صدها شاخه‌ی یک درخت، تنه‌ی آن را قطع کند؟ به همین ترتیب موفقیت فردی که تلاش می‌کند تا میلیون‌ها میلیون فکر را نابود کند در این است که من-فکر یعنی ریشه‌ی آن‌ها را نابود کند."
باگوان #رامانا ماهارشی

"تنها آنان كه جرئت نيستي و ترك تعلق را دارند می‌توانند جرئت ورود به ساحت ربوبی را داشته باشند"
#مایستر اکهارت

"هيچ كس را تا نگردد او فنا / نيست ره در بارگاه كبريا"
#مولانا

*"نیست شو تا هستی‌ات از پی رسد
تا تو هستی، هست در تو کی رسد؟"
#عطار

تفحص خویش

16 Oct, 08:11


هیچ آدابی و ترتیبی مجو - #روپرت_اسپایرا

تفحص خویش

14 Oct, 16:01


تفحص خویش pinned an audio file

تفحص خویش

14 Oct, 15:59


"نیایش"

محبوب من
میگفتم‌ من عاشقت هستم، نه!
حالا میگویم
عاشق تویی و نه ما

محبوب من
کیست که تو را تنها برای خودت بخواهد؟

_حانیه معزی
@sofiasananda

تفحص خویش

14 Oct, 08:12


"هرچیزی که از آن آگاه باشم، آن نیستم"
سوامی #سارواپریاناندا

تفحص خویش

13 Oct, 08:34


پرسشگر: باگوان، من مارتین هستم. به اینجا آمدم تا از شما یاد بگیرم که چطور می‌توان بدون رنج و بدبختی زندگی کرد. چطور چنین چیزی ممکن است؟ من کی از تمام این رنج‌ها رها خواهم شد؟
باگوان #رامانا ماهارشی: هنگامی‌که متوجه شوی که هیچ مارتینی اصلاً وجود ندارند.

مارتین: متوجه نمی‌شوم ممکن است بیشتر توضیح دهید؟
رامانا ماهارشی: شما خودتان را فردی به نام مارتین تصور می‌کنید که مشغول زندگی کردن است؛ اما در حقیقت فقط زندگی است که وجود دارد، فقط آگاهی است که وجود دارد، فقط خویش است که وجود دارد و چیزی بیرون یا جدا از آن اصلاً وجود ندارد.

Questioner: "I am Martin. I came here to learn from you how to live without any misery. How is that possible? When will I be free from all suffering?"
#Ramana Maharshi : "When you realize that Martin do not exist."
Martin: "I don't understand. Can you elaborate, please?"
Ramana Maharshi: "You imagine yourself to be an individual entity named Martin who is living life. In reality, there is only Life itself, only Consciousness, only the Self, and nothing is outside or apart from that.

تفحص خویش

12 Oct, 07:52


به‌جای اینکه افکار و احساساتتان باشید، آن آگاهی پشت آن‌ها باشید."
#اکهارت تُله

*دقت کن که چیزی درونت از این افکار و احساسات و عواطف آگاه است. چه چیزی از غمگین بودنت آگاه است؟ چه چیزی از شاد بودنت آگاه است؟ تو «آن» هستی و نه خودِ غم یا خودِ شادی. با «آن» بمان. آن چیزی که از احساسات و عواطفت آگاه است همان است که هم‌اکنون خود به خودی نفس می‌کشد، همان است که خود به خودی تقسیم سلولی انجام می‌دهد و خود به خودی در قلب می‌تپد. همان است که می‌بیند و همان است که می‌شنود. تو همانی. این همان چیزی است که از وجود افکار و احساسات و ادراکات آگاه هست. در مثال صفحه‌نمایش و محتوای آن، همان صفحه‌نمایش است که ثابت و بی‌تغییر است، همان چیزی است که از تجربه‌ها آگاه است. تو همانی. خودت را صرفاً با محتوای زندگی‌ات اشتباه نگیر. تو خیلی بزرگ‌تر از این شخص و ماجراهایش هستی.

تفحص خویش

10 Oct, 18:20


تمرکزِ توجه - شرحی بر دو مطلب قبل

#مسیرمستقیم

مطلب مرتبط:

مرگ ایگو

تفحص خویش

09 Oct, 07:57


تمام آنچه نیاز است این است که تمرکزِ توجه‌مان را از محتوایِ تجربه آزاد کنیم و آنگاه وجودمان خودبه‌خود خواهد درخشید.

#روپرت_اسپایرا

تفحص خویش

07 Oct, 08:39


مرگ ایگو – چطور افکار را بی‌هیچ تلاشی حذف کنید

*اگر شما مدتی است که با این کانال آشنا هستید احتمالاً همین مطلب را به طرق دیگر بارها در ویدیوها یا متن‌ها دیده‌اید و خوانده‌اید اما شنیدن این مطلب در بیان جوانی که عمیقاً متوجه این موضوع شده شیرینی دیگری داشت.
تکنیکی که ارائه می‌شود را می‌توانید به‌طور مرتب با چیزهای گوناگونی که در طول روز با آنها روبه‌رو می‌شوید انجام دهید به‌طور مثال

در راه رفتن: چه چیزی از حسی که با برخورد پا با زمین ایجاد می‌شود آگاه است و آن را شناسایی می‌کند؟ چه چیزی از تکانه‌های دو دست هنگام راه رفتن آگاه است؟

در حین فکر کردن یا احساس کردن: چه چیزی از این افکار آگاه است، چه چیزی از این حس – هر حسی که باشد ازجمله ترس، هیجان، غم... – آگاه است؟

حین غذا خوردن: چه چیزی از طعم این غذا آگاه است؟

و ...

تفحص خویش

06 Oct, 08:20


این افکار و احساسات هستند که اولویت‌هایی دارند، انتخاب می‌کنند، دوست دارند و دوست ندارند، جستجو می‌کنند و مقاومت می‌کنند، ستایش می‌کنند و سرزنش می‌کنند، امید دارند و ناامید می‌شوند، قضاوت می‌کنند و محکوم می‌کنند، اما خود واقعی ما –آگاهی- یعنی آنی که از این افکار و احساسات آگاه است و آنها را شناسایی می‌کند، در پیش‌داوری‌های آنها شریک نیست. آگاهی به تمام انسان‌ها و چیزها یکسان می‌نگرد، آن‌گونه که خورشید به همه‌چیز به‌طور مساوی می‌تابد.
#روپرت_اسپایرا


Thoughts and feelings have preferences, make choices, like and dislike, seek and resist, praise and blame, hope and despair, judge and condemn, but our Self, Awareness, that which knows them, does not share their prejudices. Awareness looks on all people and things alike, as the sun shines on all objects equally.
RupertSpira#

تفحص خویش

05 Oct, 07:15


خالی شو

تا زمانی که موج باشی درگیر ماجرای موج بودنی
اما هنگامی‌که موج با خالی شدن از خودش، با مرگِ بر موج بودنش، متوجه‌یِ حقیقت خودش که «آب بودنِ محض» است شد آنگاه وقتی به هر سو نگاه کند دیگر آن حباب‌ها و امواجِ گوناگون را نمی‌بیند. او چشمِ‌حقیقت‌بین پیدا کرده و در تمامِ اقیانوس به هر سو که نگاه می‌کند دیگر کثرتی نمی‌بیند و این «آب» است که در همه‌جا می‌بیند و اینجاست که متوجه می‌شود:
«که یکی هست و هیچ نیست جز او»

پس ازآنچه فکر می‌کنی هستی خالی شو تا به آنچه حقیقتاً هستی زنده شوی.
از تمامِ خودت خالی شو، از هرچه درباره خودت میدانی و خودت را آن می‌پنداری خالی شو.
تو آن چیزی که فکر می‌کنی هستی، نیستی.
از تمامِ آنچه فکر می‌کنی هستی خالی شو.
در این خالی شدن نیاز به ترس و نگرانی نیست. تمام ترس‌ها و نگرانی‌ها مربوط به آن چیزی است که باید از آن خالی شوی.
در صورت خالی شدن دیگر چیزی اینجا نیست تا ترس و نگرانی شامل حالش شود.
ترس و غم و افسردگی و نگرانی اثرات جانبی این موج، یعنی این شخصِ توهمی است.
چون شخصی در اینجا نباشد ترس و غم و نگرانی دیگر هیچ مفهوم و کارکردی ندارند.
خالی شو.
آن‌قدر از تمام چیزهایی که خودت را آن‌ها می‌پنداری خالی شو تا دیگر چیزی برای خالی شدن باقی نماند.
تو این ماجراهایِ زندگی‌ات نیستی.
روی این سؤالات تعمق کن:

در خالی بودنِ محض تو چیستی؟
این چیزی که اکنون، از آن شخصی که گمان می‌کرد هست تماماً خالی‌شده، چیست؟
این تویِ تماماً خالی‌شده از «همه‌چیز»، چیستی؟

مطلقاً هیچ جوابی نده
فقط باش
در این سکوتِ خالی بودنِ محض، بمان و هرچه بیشتر به عمق آن فروبرو.

خالیِ خالیِ خالیِ خا ...

#مسیرمستقیم