یادها @yaadha Channel on Telegram

یادها

@yaadha


مانند هر مخاطبی، بخش هایی از تاریخ برایم جذاب است. در اینجا با سایر مخاطبان در میان می گذارم

یادها (Persian)

با عرض سلام و احترام به همه دوستان عزیز. اگر شما هم مانند من، بخش هایی از تاریخ را جذاب و جالب می‌دانید، به تازگی یک کانال جذاب در تلگرام راه اندازی شده است که بیشتر از هر چیزی به نگاه دقیق به تاریخ علاقه‌مند است. کانال یادها با هدف به اشتراک گذاری دانسته‌ها و تجربیات مختلف در زمینه تاریخ و فرهنگ به وجود آمده است. در این کانال، شما می‌توانید با سایر مخاطبان دیدگاه‌ها و دانسته‌های خود را به اشتراک بگذارید و از تجربیات دیگران نیز بهره‌مند شوید. اگر علاقه‌مند به کشف عمیق ترین اسرار تاریخ و فرهنگ هستید، حتما به کانال یادها بپیوندید و از محتوای ارزشمند آن بهره ببرید. همچنین، این کانال امکان برگزاری گفتگوها و نشست‌های متنوع را برای شما فراهم می‌آورد تا بتوانید از دیدگاه های متفاوت دیگر اعضا بهره مند شوید. بنابراین، از دست دادن فرصت عضویت در کانال یادها را تا آخرین لحظه پشیمانی نخواهید کرد. با ما همراه باشید و به دنیای جذاب تاریخ و فرهنگ دست کشیده و از این تجربه یاد ماندگاری داشته باشید.

یادها

22 Jan, 08:32


#سحابی

شورای انقلاب در پی اعتراضات دولت موقت در باره نحوه کار دادگاههای انقلاب و اعدامها، به بنده مأموریت داد که اولاً مسئله دادگاه ها و آراء صادر شده را تعقیب نمایم و ثانیاً شکایتهایی را که از درون زندان میرسید پیگیری نمایم.
در خرداد ماه ۵٨ به اتفاق آقای مبشری (وزیر دادگستری) نزد امام رفتیم و گفتیم عدالت و انصاف در فرهنگ اسلامی ما باید اصل باشد. کسانی را که دستگیر میکنند و میآورند، اگرچه جرائمی مرتکب شده اند ولی جرم همه یکسان نیست. پس مجازات همه هم نمیتواند به یک اندازه باشد. خوب است به تناسب به همه این ها رسیدگی شود. نه همه را میشود اعدام کرد و نه همه را باید آزاد کرد. بلکه مجازات باید به تناسب جرم باشد. این را هم مطرح کردیم که مسئله اعدام بیست و یک نفر از وابستگان رژیم گذشته تا چه اندازه ناراحتی و بدبینی ایجاد کرده است.
امام در یادداشت کوچکی که با خط خود نوشت و امضا نمود و من هنوز آن دستخط را حفظ کرده ام، یادآور شد:

اولاً مجازات اعدام تنها برای کسانی است که دست در خون مردم داشته اند یا خیانت و وطن فروشی آنان ثابت و مسلم شده باشد.
ثانیاً حکم اعدام که از طرف قاضی صادر میشود، مستقیماً نباید اجرا شود. بلکه این حکم باید به کمیته دیگری در مرکز یا قم ارجاع شود و اگر تأیید شد، اجرا شود.

یادها

22 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

٣ بهمن ۶۴

 سروصدای زیادی در رسانه‏های خارجی در مورد مواضع آیت‏الله خامنه‏ای در سفر آفریقا در خصوص حجاب زنان و مشروبات الکلی برپا شده است.

یادها

21 Jan, 20:26


#مخملباف

بعد از پیروزی کارتر در انتخابات آمریکا، یک روز بازجوها به بند ما آمدند و زندانیان را به سلولهای خالی صدا کردند و بدن هر یک از ما را چک کردند تا اگر جای شکنجه ای بر تن ما باقی مانده، قبل از حضور صلیب سرخ در زندان به مکان دیگری منتقل شویم. همه آن زندانیانی که این علامتها را داشتند سوار اتوبوس کردند و به جای دیگری بردند. روی بدن من به اندازه چهار کف دست علامت شکنجه باقی مانده بود. بهارلو بازجوی من صلاح ندید که مرا با بقیه همراه کند. گفت ترا به جای دیگری می فرستیم.
اما ناهماهنگی بین ساواك و شهربانی کار دستشان داد و من جا ماندم. قبل از اینکه من به جای دیگری فرستاده شوم، مامورین صلیب سرخ وارد بند ما شدند. آنها با تك تك زندانیان صحبت کردند. همه زندانیان از شکنجه هایی که بر آنها اعمال شده بود، سخن گفتند اما هیچ کدام برای اثبات حرف خود علامتی از شکنجه روی تن خود نداشتند.
همین که گروه صلیب سرخ به در سلول من رسيد، من به انگلیسی کلمه torture (شکنجه) را گفتم و علایم شکنجه های باقی مانده بر تنم را نشان دادم. مامورین صلیب سرخ كه يك مدرك واقعی و قابل استناد یافته بودند، دم سلول من مدتی طولانی مکث کردند و از جزییات شکنجه پرسیدند. من هم توسط مترجمی که یکی از زندانیان سیاسی خودمان بود جزییات شکنجه شدن خودم را توسط ساواک برایشان توضیح دادم.
بعد از رفتن صلیب سرخ بلندگوی زندان مرا به زیر هشت صدا کرد. رسولی در اتاق سرهنگ زمانی منتظرم بود. تا وارد شدم رسولی - که سعی میکرد خود را ظاهرا مثل يك دوست و رفیق نشان دهد - گفت: خیلی نامردی! با این کار خودت آبروی شاه مملکت را بردی! اگر مشکلی داشتی چرا به خود ما نگفتی؟!
گفتم مگر شما وقتی ما را شکنجه میکردید خبر نداشتید که آبروی مملکت را میبرید؟

یادها

21 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

در خلال جنگ جهانی اول آلمان ها عوامل خود را به میان ایلات و عشایر فرستادند و در آغاز امر هم توانستند در زمینه ایجاد جو ضدانگلیسی به موفقیتهایی دست یابند. لُرهای غرب مرکزی ایران نمایندگانی نزد کردها در کرمانشاه فرستادند و پیشنهاد کردند که با همکاری یکدیگر و در کنار عثمانی، آلمان و ناسیونالیست های ایران علیه روس و انگلستان وارد جنگ شوند. ایل قشقایی در فارس با انگلیسی ها به نبرد پرداخت و در یک نبرد بزرگ شکست سختی بر آنها وارد کرد این پیروزی موجب غرور ایرانیان شد.
اما به تدریج که پیروزی انگلیسی ها در جنگ جهانی قطعی شد، خوانین ایلات به قبول واقعیت ها تن در دادند و روابط سابق خود با انگلیسیها را پذیرفتند.
اما رویدادهای این مقطع نشان داد که ایلات و عشایر ایران از هر فرصتی برای بیرون ریختن انگلیسی های مورد تنفر، استفاده خواهند کرد.

یادها

21 Jan, 08:32


#سحابی

مهندس بازرگان در جلسات و همچنین در برنامه های هفتگی که در تلویزیون برگزار میکرد، مرتباً از رحمت و مهربانی و کنار گذاشتن خشونت صحبت می کرد. ولی در عمل هر روز تعدادی از وابستگان رژیم گذشته اعدام میشدند. این افراد لزوماً افرادی نبودند که در سرکوب مردم نقش داشتند. در دادگاههایی پشت درهای بسته و بدون هیچ ضابطه ی معین، کسانی که به هر دلیل پست و مقام دولتی در رژیم شاه داشتند یا افرادی که در شهرهای دور و نزدیک زمین های زیادی داشتند و یا خانها و اربابهایی که رعایا از آنان شکایت میکردند، محاکمه میشدند و بسیاری از آنها حتی بدون داشتن فرصت کافی برای دفاع، محکوم به مرگ می گردیدند.
اعضای دولت موقت و شخص مهندس بازرگان در این موارد بسیار معترض بودند و شکایت خود را با شورای انقلاب مطرح میکردند. درون شورا هم کسی موافق این اِعمال خشونت ها نبود. حتی بنی صدر هم بسیار معترض بود.
یک روز صبح در فروردین سال ۵۸ رادیو اعلام کرد که بیست و یک تن از وابستگان رژیم منفور پهلوی اعدام شدند! در میان آنها مهندس ریاضی، پرویز نیکخواه، محمود جعفریان، فرخ رو پارسا، آزمون و کسان دیگر بودند. این اعدامها باورنکردنی بود، زیرا این افراد اگرچه در آن زمان وزیر یا رئیس دانشگاه و یا روشنفکرانی بودند که به نفع رژیم شاه قلم میزدند، ولی در حد خائن و سرکوبگر و درخور اعدام نبودند. پس از انتشار این خبر ولوله ای برپا شد وسیل اعتراضات به راه افتاد. از همه بیشتر هم شخص مهندس بازرگان به شورای انقلاب می آمد، سر و صدا و اعتراض و شکایت مینمود.

یادها

21 Jan, 04:31


خاطرات هاشمی

٢ بهمن ۶٣

گروهی‌ ازهمکاران‌ آقای‌ [اسدالله‌] لاجوردی‌ آمدند و از تصمیم‌ عزل‌ ایشان‌ از دادستانی‌ انقلاب‌ تهران‌، ناراحت‌ بودند؛ گفتم‌ شورای‌ عالی‌ قضائی‌ می‌گوید که‌ ایشان‌ تمکین‌ به‌ قانون‌ و تصمیمات‌ شورا ندارد.

یادها

20 Jan, 20:28


#مخملباف

يك روز على سيدی که تردید داشت جزو مجاهدین بماند یا به ما بپیوندد، پیش من آمد و گفت: «مهدی بخارایی پسر خاله ام، هنگام شنیدن تردیدهای من، به یادم آورد که ما قبل از زندان برای همدردی با مردم از توی جوی آب پوست هندوانه پیدا میکردیم و میخوردیم.»
به شوخی به او گفتم: «حرفهای بی منطق الان تو برای همان پوست هندوانه ای است که قبلا میخورده ای! مرد حسابی! مگر مردم گوسفند یا الاغ بوده اند که از توی جوی آب پوست هندوانه بخورند؟! بعد هم، آنکه به مردم پشت کرده، سازمان مجاهدین خلق است که هنوز به قدرت نرسیده، راه استبداد را پیشه کرده.»
اما او تصمیم اش را گرفته بود و گفت: «حرفهای شما را قبول دارم، اما رویم نمیشود مهدی را تنها بگذارم. دلم نمی آید من سر يك سفره بنشینم و او سر يك سفره دیگر.»

یادها

20 Jan, 16:46


#ناسیونالیزم

مقاومت ایلات و عشایر تنها در برابر استقرار دولت مرکزی قوی نبود. آنان با هر نوع سلطه شدید خارجی نیز شدیداً مخالفت می ورزیدند.
مثلاً ایل شاهسون در آذربایجان مدام با مشروطه خواهان مخالفت کرده و در کنار محمد علی شاه بوده است. اما وقتی روس ها آذربایجان را اشغال کردند، شاهسونها شجاعانه و بی وقفه به نبرد و مبارزه با آنان ادامه دادند.
درست است که یکی از انگیزه های مخالفت شان با روس ها، همان مقاومت سنتی قبیله ها در برابر هر نیرویی - اعم از داخلی یا خارجی ـ که بخواهد بر مناطق تحت نفوذ ایل اعمال کنترل کند، بود. اما بیگانه ستیزی، ترس از خارجیان و نفرت مذهبی هم از عوامل مهم مخالفت با خارجیان به حساب می آمدند. سران ایل شاهسون سوگند خوردند که با «روس های ناپاک» تا حد توانایی شان بجنگند. آنها به تهران پیام فرستادند که دیگر سربازان مسلمان را به جنگ با ما نفرستید، ما نمیخواهیم برادران مسلمان خود را بکشیم هر چه میتوانید از قوای روسی به جنگ ما گسیل دارید! ما میدانیم و این سگ ها!

البته اغلب ناسیونالیستهای ایرانی گرایش ضد خارجی ایلات و عشایر را قبول ندارند و میگویند خوانین قبیله های واقع در محدوده نفوذ انگلیسی ها، برای از میدان به در کردن رقیب به حمایت بریتانیا متوسل می شوند. ناسیونالیستهای ایرانی رابطه نزدیک خانهای ایلات ایران با بریتانیا را خیانت قلمداد میکنند.

یادها

20 Jan, 08:36


#سحابی

عده ای بودند که با کینه توزی و انتقامجویی تحت عنوان انتقام خلق یا قهر انقلابی و این که مرگ ظالمان، سخت و بی امان، در تنور خشونت می دمیدند.
در میان بازجوها و افراد خشونت طلبِ درون زندانها - علاوه بر صحنه گردانی هادی غفاری و امثال ایشان - حضور افراد تندرو مجاهدین و چپهای افراطی و افراد انقلابی که خود را از پیروان خط شریعتی میدانستند (آن دسته ای که از آغاز وارد دستگاه حکومت شدند) هم به چشم میخورد. بیشتر آنان بر این کینه توزی ها پای فشاری میکردند. مجاهدین در روزنامه خود نوشته بودند بالاترین لذت یک انقلابی، آن روزی است که انتقام بگیرد.
این حرف ها در آن زمانی مطرح می شد که هنوز مخالفت آنان با نظام حکومتی جدی نبود و خود همکاری های اطلاعاتی با شورای انقلاب داشتند. شاید این گروههای انقلابی چپ گرا (چه آنان که از مجاهدین بودند و چه آنان که از حکومتیان گردیدند) الگوی خود را از انقلاب فرانسه و شوروی می گرفتند.
در آن روز برای آنان فضا، فضای حمام خون بود.

یادها

20 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

١ بهمن ۶٢

آمریکاییها روی‌ خطر ایران‌ برای‌ منافع‌ آمریکا، کار تبلیغاتی‌ می‌کنند؛ حتی‌ ناوگان‌ خود را در مدیترانه‌ ـ نزدیک‌ لبنان‌ ـ به‌ حال‌ آماده‌ باش‌ در آورده‌اند؛ به‌ عنوان‌ احتمال‌ حمله‌ هواپیماهای‌ انتحاری‌ ـ که‌ ادعا می‌کنند از طرف‌ ایران‌ تحریک‌ و تجهیز شده‌اند ـ شاید هم‌ مقدمه‌ و زمینه‌ سازی‌ برای‌ یک‌ حرکت‌ خشن‌ باشد.
در جلسه‌ شورای‌ اقتصاد شرکت‌ کردم‌. گزارش‌ پیشرفت‌ وضع‌ توزیع‌ کالا را دادند. گفتند که‌ توزیع‌ چای‌، تخم‌ مرغ‌، روغن‌ نباتی‌ و پنیر خوب‌ است‌.

یادها

19 Jan, 20:28


#مخملباف

در سالهای اول انقلاب، مجاهدین خلق سه بار اقدام به ترور من کردند. بار اول به در خانه ما در جاده ساوه در شهرک ولیعصر آمدند. وقتی همسرم در را به روی آنها باز کرد، دو جوان موتورسوار و مسلح را دید که با صورتهای بسته سراغ مرا میگرفتند. و چون در خانه نبودم، خطر از سرم رفع شد.
بار دوم به در خانه مادرم در شهرک دولت آباد در جنوب تهران رفتند و مرا (که روزهای تعطیل معمولا به آنجا میرفتم) نیافتند.
بار سوم زمانی که با موتور به سر کار می رفتم در چهارراه کالج مرا به رگبار گلوله بستند. اما گلوله های آنها به خطا رفت و من با موتور گریختم.

یادها

19 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

به عوض پروژه بی ثبات کننده حزب رستاخیز، مسیر بهتر و شناخته شده تری به سوی ثبات سیاسی وجود داشت: احیای نظام مشروطه.
گزینه ای که نه تنها دولتمردان کهنه کاری نظیر عَلَم طرفدار آن بودند، بلکه اکثر مخالفان حکومت نیز همین را میخواستند.
اما شاه تا اواخر سال ۱۳۵۷ - یعنی زمانی که دیگر برای کنترل بحران، خیلی دیر شده بود - از قبول این گزینه خودداری کرد.

یادها

19 Jan, 08:32


#سحابی

گفته میشد که در آغاز، قانونی در شورای انقلاب تصویب شده بود که برای هر متهم (از مسئولان رژیم سابق) حق دفاع پانزده ساعته ای را قائل میشد. ولی بعدها با جوسازی و اطلاعات درست یا غلطی که از درون زندان توسط بازجوهای تندرو و افراطی به امام می رسید و مدارکی که دلیل بر در خطر بودن جمهوری اسلامی ارائه میکردند، امام تحت تأثیر قرار گرفتند که به طول انجامیدن محاکمات، رژیم را در خطر می اندازد. و این مصوبه را به نحوی لغو کردند. ایشان نامه ای نوشتند با این مضمون که مجرمیت و جنایت با اتهام ساده فرق دارد و مجرم و خائن، حق دفاع پانزده ساعته را ندارد.

یادها

19 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

٣٠ دی ۶٢

آقایان‌ محسن‌ رضایی‌ و [علی‌] شمخانی‌ آمدند و راجع‌ به‌ عملیات‌ آینده‌ و کارهای‌ لبنان‌ مذاکره‌ کردیم‌. احتمال‌ عدم‌ هماهنگی‌ و عدم‌ همکاری‌ لازم‌ در عملیات‌ آینده‌ را می‌دهند. نصیحت‌ کردم‌ که‌ از طریق‌ همکاری‌ و گذشت‌، وحدت‌ ایجاد کنند و اعتماد و اطمینان‌ ارتشیها را جلب‌ نمایند.

یادها

18 Jan, 20:28


#مخملباف

معنی جستجوی حقیقت در دوران ما این بود که ببینیم از دوگانه مارکسیسم و مذهب، كدام يك درست است. برای زندانیان سیاسی آن زمان مثلا «ليبراليسم» يك فحش بود و معنی آزادی فردی را نمی داد و معنی غربزدگی را میداد. حقوق بشر نیز جایی در اندیشه هیچ یک از گروه های سیاسی و زندانیان سیاسی نداشت. «حقوق بشر» برای زندانیان سیاسی، فقط نام سازمان صلیب سرخ بود که با شکنجه ما زندانیان توسط ساواك مخالف بود.
نه مجاهدینِ مارکسیست شده به شریف واقفی ها حق ابراز عقیده میدادند، نه مجاهدینِ مسلمان ماندهْ حقِ ابراز عقیده به مخالفین خود.
سکولاریسم نیز اصلا مساله زندانیان سیاسی آن دوران نبود، چرا که ما در جامعه ایران تا همان زمان در سکولاریسم میزیستیم و قدرش را نمی دانستیم.
هیچکس فکر نمیکرد با انقلاب نه تنها به آزادی سیاسی نخواهیم رسید که آزادی نسبی فردی مردم ایران هم رفته رفته از دست می رود.

یادها

18 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

سرخودی های ایلات تأثیر مخرب مهمی بر ناسیونالیسم ایران گذاشت.
نخست اینکه تحت تاثیر راهزنی های ایلی، ایالات مالیاتهای خود را نمی پرداختند و دولت مرکزی با مشکلاتی مالی مواجه بود. مضافاً به اینکه مبالغی هم صرف مقابله با راهزنان می شد.
دوم اینکه با قطع ارتباط ایالت ها با تهران در اثر ناامنی، ناسیونالیسم محدود به تهران باقی ماند و از دامنه نفوذ و قدرت آن کاسته شد.
سوم، ناتوانی دولت مشروطه در استقرار امنیت داخلی این تردید را در ذهن بسیاری از ایرانیان برانگیخت که مبادا ایران هنوز آمادگی قبول دموکراسی لیبرالی را ندارد، و همین امر زمینه استقرار دیکتاتوری رضا شاهی شد.
چهارم، ناامنی کشور و ناتوانی دولت مرکزی در حفظ نظم، مداخله روس و انگلیس را گریزناپذیر جلوه می داد.

یادها

18 Jan, 13:48


#شرقی_غربی

پس از تأسیس حزب رستاخیز، رهبری بلامنازع سیاسی شاه، جنبه روحانی نیز یافت. پیشنهاد شد سپاه جدیدی تحت عنوان سپاه دین به فهرست در حال گسترش مفاد انقلاب شاه - ملت افزوده شود. تقویم اسلامی نیز تبدیل به تقویم شاهنشاهی شد. قرار شد سی و پنج سال حکومت شاه، به تاریخ ۲۵۰۰ ساله تأسیس امپراتوری هخامنشی اضافه شود.
و ایرانیان در سال ۱۳۵۵ شمسی ناگهان به سال ۲۵۳۵ پرتاب شدند.

یادها

18 Jan, 09:15


#سحابی

همیشه این بحثها مطرح بود که نهضت آزادی، مذهب را وارد سیاست نموده. جبهه ملی مخالف مذهبی کردن مبارزات بود. برای همین جبهه ملی، نهضت آزادی را به رسمیت نمیشناخت. حتی مهندس حسیبی و اللهیار صالح (که خود عقاید مذهبی داشتند) نیز با کار نهضت موافق نبودند. در آن زمان ما جزو جناح رادیکالهای نهضت بودیم و حتی شرکت در کنگره جبهه ملی را (در حالی که آنان ما را به رسمیت نمیشناختند) درست نمیدانستیم.
مهندس بازرگان، پدرم، مهندس منصور عطایی، آقای طالقانی و آقای نزیه به صفت شخصی از سوی جبهه ملی به شرکت در کنگره دعوت شدند. ما که هیئت اجرایی نهضت بودیم، برای مهندس بازرگان یادداشت میفرستادیم که شما باید در به رسمیت شناخته شدن نهضت آزادی اصرار بورزید، وگرنه باید کنگره را ترک نمایید. ولی آنان توجهی به این حرف نداشتند. پس از اتمام کنگره در جلسه شورای نهضت آزادی مهندس بازرگان توضیحاتی داد که تاکنون نشنیده بودیم.
بازرگان معمولاً از خدمت خود یا عیب دیگران سخنی به میان نمیآورد، ولی در آن جلسه - چون مورد اعتراض ما و مرحوم رحیم عطایی قرار گرفت و کار به اختلاف نظرهای شدید کشیده میشد - این سخن را بیان نمود. ایشان گفت رفتن من در شورای جبهه ملی این فایده را داشت که مانع پناه آوردن آنان به دربار شوم!
ماجرا از این قرار بود که شورای جبهه ملی برای تحصن در مجلس سنا رفته بودند و در آنجا در محاصره ساواک قرار گرفته و عملاً زندانی شدند و کسی هم نمی توانست به درون مجلس رفته و آنان را ملاقات نماید. آقای تقی زاده که در آن روز ریاست مجلس سنا را بر عهده داشت، از اینان پذیرایی نمود و انصافاً احترام گذاشت. ولی اعضای شورای جبهه بدون آن که برنامه ای برای روزهای بعد داشته باشند و دغدغه ای برای ادامه مبارزه، به بحث و گفتگو مشغول بودند. سپس دکتر سنجابی پیشنهاد کرد که به دربار رفته و آنجا متحصن شویم، زیرا تحصن در مجلس سنا، تحصن در قوه مقننه بود که مجلس سنا، بر دولت اعمال اثری بنماید و حال آنکه مفید واقع نشده. پس باید به دربار برویم. استدلال وی نیز این بود که مصدق نیز در سال ۱۳۲۸ به دربار رفت و متحصن شد.
این پیشنهاد دکتر سنجابی نزدیک به تصویب بود؛ مهندس بازرگان ادامه داد که من در آنجا وقت صحبت گرفتم و گفتم دربار حالا با دربار سال ۲۸ بسیار فرق دارد. دربار حالا درباری است که با یک کودتا در سال ۱۳۳۲ روی کار آمده است. شاه نیز آن روز اینقدر خیانت نکرده بود. در واقع شاه امروز اصل و سمبل بیگانه و ضدیت با ملت است. اگر دکتر مصدق زمانی به دربار رفت، چنین موقعیتی نبود.
پس از این صحبت ها، رفتن به دربار منتفی شد و دیگر حرفی از آن به میان نیامد.

یادها

18 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

٢٩ دی ۶١

در جلسه‌ علنی‌ شرکت‌ کردم‌. لایحه‌ طرح‌ احیاء و واگذاری‌ اراضی‌ مزروعی‌ که‌ در مجلس‌تصویب‌ شده‌ بود، از طرف‌ شورای‌ نگهبان‌ با اشکالات‌ فراوان‌ رد شده‌؛ البته‌ امام‌ دستور داده‌اند که‌ رد شود. امام‌ به‌ خود من‌ گفتند اگر شورای‌ نگهبان‌ هم‌ رد نکند، من‌ خودم‌ رد می‌کنم‌.
فاطی‌ و عفت‌ از مشهد آمده‌ بودند. از سفر راضی‌ بودند.
شب‌ فیلم‌ محاکمه‌ اتحادیه‌ کمونیستها را تماشا کردم‌؛ بد محاکمه‌ کرده‌اند؛ ضرر دارد.

یادها

17 Jan, 22:27


#مخملباف

يك بار یک جوان مذهبی پیش من آمد. او رابطه اش را تقریبا با واقعیت از دست داده بود و وقتی با آدمها حرف میزد، آنها را نمیدید. با چشمانی بی رنگ به آسمان خیره میشد و در وصف خدا حرف میزد و مدام نگران بود تا مبادا با مطالعه کتابی غیر از قرآن، از راه خدا منحرف شود. او روزنامه و کتاب نمی خواند و فقط قرآن میخواند و همیشه روزه بود و اضطراب اصلی اش انحراف از راه خدا بود.
سالها بعد وقتی انقلاب شد و از زندان آزاد شديم، يك بار او را نزدیک میدان خراسان دیدم. آن قدر غرق افکارش بود که مرا که از روبروی او می آمدم و با او سلام و احوالپرسی کردم، ندید و از کنارم عبور کرد.

یادها

17 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

قوام الملک شیرازی از حمایت بی دریغ بختیاری ها و ایل خمسه برخوردار بود. او در ضمن دوست انگلیسی ها هم بود. اما همین قوامِ پر قدرت و نفوذ، از سوی صولت الدوله (ایلخان مقتدر ایل بزرگ و ترک زبان قشقایی) به چالش کشیده میشد.
صولت الدوله به موقعیت صمصام السلطنه بختیاری هم غبطه میخورد. در همین زمان یکی از خوانین ایل قشقایی (رقیب صوالت الدوله) با ایلخان ایل خمسه عليه صولت الدوله متحد شد. صولت الدوله هم به عوض با بخشی از ایل بختیاری علیه خوانین آن متحد گردید. بقیه ماجرا بدین منوال بود: صولت الدوله ایل بویراحمدی را تشویق کرد تا به نیروهای قوام الملک حمله برند. آنان چنان کردند و پیروز هم شدند. اما بعد منطقه وسیعی را تاراج کردند و ناامن ساختند. صولت الدوله در شیراز نیز یک بلوای ضدیهود به راه انداخت تا به تهران (و انگلیسی ها) نشان دهد که قوام الملک قادر به اداره فارس نیست. حتی پای روحانیون بزرگ اصفهان هم به این صف بندی ها کشیده شد.
این ماجراها نشان می دهند که ایلات ایران نه تنها قادر به تشکیل جبهه متحد و یکپارچه ای نبودند، بلکه حتی در درون ایل هم وحدت وجود نداشت و دسته بندیهای متعدد، موجب تفرقه ایل میشد.

یادها

17 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

حزب رستاخیز ناشیانه از مفاهیمی مانند مبارزه و استثمار طبقاتی استفاده می کرد. مرور اسامی شخصیتهای کلیدی حزب، حضور پُر رنگ کمونیستهای سابق را نشان میدهد. کادرهای سیاسی حزب، در مؤسسه خاصی به نام «مرکز آموزش مربیان» تربیت میشدند که در آنجا پرویز نیکخواه، کورش لاشایی، فیروز فولادی، فیروز شیروانلو و عنایت الله رضا تدريس میکردند. این افراد در کنار محمود جعفریان و منوچهر آزمون هسته مرکزی کمونیست های سابقی بودند که در پستهای مهم در خدمت رژیم قرار داشتند.
لاشایی از مائوئیستهای سابق و دست پرورده محمد باهری (معاون وزیر دربار که خود نیز از اعضای سابق حزب توده به حساب می آمد) بود. خود باهری در سال ۱۳۵۵ دبیر کل حزب شد. در دهه ۱۳۵۰ لاشایی یکی از طراحان سیاست خارجی «نه شرقی، نه غربی» شد و بعداً به گروه ویژه ی حزب پیوست تا «فلسفه دیالکتیک جدیدی برای انقلاب شاه - ملت» تدوین کنند.
عنایت الله رضا از رهبران سابق حزب توده بود که از این حزب روی برگردانده و از تبعید خود در شوروی با مدرک دکترای فلسفه به ایران بازگشته بود. او پس از انتشار چندین کتاب در انتقاد از برداشتهای ایرانیان از مارکسیسم (به ویژه تلفیق آن با اسلام، توسط متفکرانی از قبیل شریعتی) به عضویت هیئت علمی دانشگاه پهلوی درآمد. دکتر رضا سپس یکی از نظریه پردازان حزب رستاخیز شد و مقالات متعددی در مجله تئوریک حزب با نام ایده های رستاخیز منتشر کرد.
این نکته نیز قابل توجه است که اصطلاح «رستاخیز» و مفهوم آخرالزمانیِ ضمنی آن، با فرهنگ سیاسی مارکسیستی ایران در دههٔ ۱۳۵۰ نیز پیوند داشت. به طور مثال سازمان مارکسیستی فدائیان خلق، معمولاً آغاز مبارزه مسلحانه چریکی در جنگل های سیاهکل را «رستاخیز سیاهکل» مینامید.

یادها

17 Jan, 08:31


#سحابی

آقای خمینی شخصاً اصرار داشت که دکتر کریم سنجابی عضو شورای انقلاب باشد. ولی ایشان در جلسات شورا اصلاً شرکت نکرد. در دولت موقت با اصرار مرحوم مطهری (و شاید خود امام) مهندس بازرگان وی را به سمت وزیر امور خارجه منصوب نمود. ولی در تیرماه همان سال ۱۳۵۸ از این مسئولیت استعفا داد و پس از آن هم مایل به همکاری با دولت نبود. علت این عدم تمایل به نظر بنده یکی حس رقابت با شخص مهندس بازرگان و دوم اقدامات دکتر یزدی و دکتر روحانی در سفارت ایران در آمریکا و شایعه پیدا کردن مدارکی بر علیه دوستان یا خانواده وی بود که موجب میشد همبستگی و صمیمیت وی با دولت موقت مخدوش شود. هنگامی که دکتر سنجابی وزیر امور خارجه دولت موقت شد صریحاً میگفت که ما بر سفارت ایران در آمریکا هیچ گونه اشرافی نداریم زیرا آنجا تحت امر آقای دکتر یزدی قرار دارد! این در حالی بود که روابط ایشان با امام خوب بود و از ناحیه او نیز تأیید میشد.
در زمانی که امام در پاریس بود، دکتر سنجابی (با وساطت مرحوم دکتر سامی) به نوفل لوشاتو رفت و با آقای خمینی دیداری کرد. امام هم در آن دیدار تأیید انقلاب اسلامی و شعائر اصلی آن را از دکتر سنجابی گرفت. نتیجه این اقدام هم همان بود که آقای مطهری اعلام کرد نظر امام بر حضور آقای سنجابی در شورای انقلاب است. دکتر سنجابی از پاریس به آمریکا رفت و مرحوم مهندس بازرگان فکر میکرد که دکتر سنجابی با این دیدار میخواست یک اعتباری از آقای خمینی بگیرد و در آمریکا بر اساس این اعتبار، گفتگو و مذاکراتی نماید. این عدم خوشبینی میان مهندس بازرگان و دکتر سنجابی یک طرفه نبود. در کمیته حقوق بشر که پیش از انقلاب تشکیل شده بود، دکتر سنجابی خود را سزاوار ریاست این کمیسیون میدانست، ولی مهندس بازرگان رأی اول را آورد. این امر موجب شد که دیگر در جلسات حقوق بشر شرکت نکرد.
در سالهای بعد از ۲۸ مرداد مدتی مخفی شد و پس از آن خانه نشین شد و به علاقمندان به جبهه ملی دانشجویان و کسانی که میخواستند مقاومت و مبارزه ای را علیه رژیم شاه پیگیری نمایند، رویی نشان نداد. در سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ که نسیم باز شدن فضای سیاسی با روی کار آمدن کندی در آمریکا وزیدن گرفت و شاه نیز برای دادن آزادیهای بیشتر تحت فشار قرار گرفت، دکتر سنجابی فعالیتهای تازه ای را شروع کرد و عضو شورای جبهه ملی گردید. مهندس بازرگان هم به او رأی داد و او مسئول تشکیلات جبهه ملی بود. بنابراین در شرایط بحرانی و خطرناک حضور پررنگی در مبارزات نداشت ولی در مواقعی که مبارزات قانونی امکان داشت، در عرصه عمل وارد میشد.

یادها

17 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

٢٨ دی ۶١

آقای‌ [عباس‌ واعظ] طبسی‌، عفت‌ را برای‌ شرکت‌ در مراسم‌ غبار روبی‌ دعوت‌ کردند. با فاطی‌ و خانم‌ مطهری‌ به‌ مشهد رفتند.

یادها

16 Jan, 22:32


چه هنرمندی بود دیوید لینچ. یادش گرامی.

https://m.youtube.com/watch?v=6wCfI2Czhjc

یادها

16 Jan, 20:28


#مخملباف

چندتن از زندانیان که سن و سال بالاتری داشتند به مشکل پروستات مبتلا بودند. بعضی از آنها سوزش ادرار داشتند و یک سره در حال توالت رفتن بودند. در زندان دارویی برای درمان پروستات آنها وجود نداشت.
یکی از پزشکان زندان یکبار گفت: خوردن گوجه فرنگی برای پیشگیری و شاید درمان پروستات خوب باشد.
از طرفی يك روز روزنامه کیهان مطلبی منتشر کرد در خواص خوردن روزانه گوجه فرنگی.
تعدادی از زندانیان پیشنهاد کردند که از پولی که ملاقاتیها میآورند، برای همه گوجه فرنگی خریده شود. در رای گیری زندان، خرید گوجه فرنگی به دلیل «تمایلات خرده بورژوازی» رای نیاورد. طرفداران این طرح استدلال کردند که چرا باید پول ما زندانیان صرف خرید بسته های سیگار شود که ضد سلامتی است و نوعی تمایل خرده بورژوازی است، اما برای گوجه فرنگی که بسیار ارزان تر از سیگار است و به نفع سلامتی همه ماست این همه مانع تراشی شود؟
اکثریت زندانیان نه تنها درخواست افزودن گوجه فرنگی را رد کردند، که از این به بعد آن گروه معترض را با نام جنبش گوجه فرنگی تحقیر و تمسخر می کردند.

یادها

16 Jan, 16:49


#ناسیونالیزم

صمصام السلطنه، رئیس ایل بختیاری در سال ۱۲۸۶ از اروپا به ایران بازگشت. محمدعلی شاه تصمیم گرفت (برای انتقام گرفتن از سردار اسعد، برادر او) با استفاده از حقوق پادشاهی خویش یکی از رقیبان دیرین صمصام السلطنه را به ایلخانی بختیاری ها برگزیند. و این حرکت به قدری ابلهانه بود که تصورش را هم نمی شود کرد.
صمصام السلطنه و سردار اسعد تصمیم گرفتند در کنار مشروطه خواهان قرار گیرند و به یاری قوای مشروطه خواه اعزامی از رشت، به تهران عزیمت نمایند. قوای بختیاری که به فرماندهی سردار اسعد وارد تهران شد، عامل مهمی در شکست محمدعلی شاه به حساب می آید.
شاهسونها و ترکمنها مخالف مشروطه و بختیاری ها هوادار آن بودند. افراد ایل بختیاری هم (مثل افراد ترکمن یا شاهسون) احساسات مشخصی نسبت به «ایران» نداشتند. اما ایل بختیاری در مجموع در کنار مشروطه خواهان قرار گرفت چون یکی از رؤسای آنان گرایش های آزادیخواهانه داشت و آن دیگری در سودای جاه طلبی های شخصی بود. سردار اسعد و صمصام السلطنه به دنبال فتح تهران هر یک به نوبت به نخست وزیری ایران نیز رسیدند. افراد مسلح ایل بختیاری در هیأت مجاهدان مشروطه در تهران پادگان ایجاد کردند. ایل بختیاری نه تنها اجازه قانونی جمع آوری مالیات در محدوده خود را کسب کرد، بلکه بخشی از درآمد مالیاتی ارتش نیز بدانان اختصاص یافت.

یادها

16 Jan, 14:32


#طنز

▪️ستون "چهل ستون" سید ابراهیم نبوی؛

♦️وارونگی.

🗞روزنامه عصر آزادگان، ۲۷ دی ۱۳۷۸؛

کانال دیروزنامه 👇
@baztr

یادها

16 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

اساسنامه حزب رستاخیز:

انقلاب شاه - ملت با الغاء رژیم ارباب و رعیتی و امحاء تمام مظاهر فئودالیسم و اعطاء حقوق سیاسی به زنان و تأمین حقوق حقه کارگران و پی ریزی یک نظام برومند اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و با استقرار مناسباتی مترقی و عدالت آمیز، عصر تازه ای در تاریخ وطن آغاز کرد.
در جامعه انقلابی ایران احترام به حیثیت انسانی جایگزین همه مظاهر و مسائل طبقاتی گشته.
در نظام انقلابیِ جامعه ایرانی، اساس استثمار فرد از فرد ریشه کن شده است.

یادها

16 Jan, 11:04


ابراهیم نبوی، مجری ششمین جشن خانه سینما
شهریور ۱۳۸۱

یادها

16 Jan, 09:31


#سحابی

از اواخر سال ۵۷ بحث انجام رفراندوم برای تعیین نظام سیاسی کشور در شورای انقلاب مطرح شد و پیرامون نحوه و محتوای آن بحثهای زیادی صورت گرفت. نظر مرحوم امام خمینی این بود که ایجاد جمهوری اسلامی به رأی گذاشته شود. این در حالی بود که محتوای جمهوری اسلامی مشخص نشده بود. مرحوم مهندس بازرگان جمهوری دموکراتیک اسلامی را مطرح کردند. امام خمینی با این نظر مهندس بازرگان مخالفت شدیدی کردند و اعلام داشتند که جمهوری اسلامی «نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم» باید به رأی گذاشته شود.
در طی قرون گذشته همواره روحانیت شیعه عقاید و سلوک مذهبی و اجتماعی مردم را شکل میدادند. در زمان انقلاب مشروطه اشخاص و نیروهایی غیر روحانی هم وارد فضای سیاسی جامعه شدند و آنها نیز عقاید و سلوک سیاسی - اجتماعی مردمان را جهت دادند. نقش همین روشنفکران غیر روحانی بود که از سالهای ۳۲ به بعد روحانیت را به صحنه اجتماعی – سیاسی کشید و در واقع روحانیت مبارز را تکوین بخشید. اکنون در جریان رفراندوم میخواستیم نقش این گونه غیر روحانیان را در اداره آینده کشور تعیین کنیم. تأکید و اصرار آقای خمینی بر «جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه بیش و نه کم» جایی برای این روشنفکران - حتی نواندیشان دینی - و مرجعیت آنها در افکار عمومی مردم و بالاخره اداره جامعه باقی نمی گذارد.
به نظر من آقای خمینی در آن موقع مخالف دموکراتیک کردن نظام آینده کشور نبود، بل خیال میکرد که دموکراسی در همان مفهوم جمهوری اسلامی مندرج و منطوی است. در حالی که بعد از وفات ایشان رهبران روحانی بعدی برداشتی خلاف دموکراسی از جمهوری اسلامی کردند و آن را پایه حاکمیت خود قرار دادند.

یادها

16 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

٢٧ دی ۶٢

صبح‌ زود به‌ مجلس‌ رفتم‌. گزارشها را خواندم‌. بیشتر راجع‌ به‌ کنفرانس‌ سران‌ کشورهای‌ اسلامی‌ ـ که‌ در مراکش‌ تشکیل‌ شده‌ و ما نرفته‌ایم‌ ـ مطالعه‌ کردم‌. مجموعا اکثریت‌ با مرتجعان‌ است‌ و احتمالا تصمیماتی‌ علیه‌ ما خواهند گرفت‌؛ اگر رفته‌ بودیم‌، بهتر بود.
سفرای‌ آفریقا و آسیایی‌مان‌ که‌ سمینار دارند، آمدند و برای‌ آنها راجع‌ به‌ رسالت‌ اسلامی‌ انقلاب‌ در خلاء فکری‌ موجود دنیا صحبت‌ کردم.

یادها

15 Jan, 08:32


#سحابی

اعتماد کاملی میان روحانیون طراز اول انقلاب (که شورای انقلاب را تشکیل دادند) و مرحوم طالقانی وجود نداشت. این بود که در ابتدا آقای طالقانی به شورا دعوت نشده بود.
دفتر آقای طالقانی (بعد از آزادی او از زندان) گویی مرکز انقلاب بود. بسیاری از مردم به آنجا مراجعه میکردند و خبر میگرفتند. حتی از کارگران اعتصابی شرکت نفت به آنجا می آمدند و با ایشان درباره وضعیت خود مشورت میکردند. دعوت به راهپیمایی تاسوعا نیز ابتدا از سوی مرحوم طالقانی مطرح شد که در فضای آن روز تصمیمی بسیار شجاعانه بود چرا که در شبهای اول محرم پلیس تیراندازی کرده و در محله ها و بخصوص سرچشمه تهران کشتارهایی صورت داده بود.
وقتی که در اواسط دی ماه ۵۷ از طرف شخص آقای خمینی، مرحوم طالقانی عضو و به عنوان رئیس شورای انقلاب تعیین شد، عده ای را عقیده بر این بود که برای کنترل فعالیتهای مستقل ایشان و مهار دفتر و بیت ایشان، به این سمت برگزیده شده است. بعضی افراد که خوشبین تر بودند نیز فکر میکردند وجود دو نهاد به موازات هم برای تصمیم گیری های مهم انقلاب صحیح نمیباشد و برای هماهنگی و پیشگیری از دودستگی، حضور مرحوم طالقانی را در شورای انقلاب ضروری میدانستند. به هر صورت بعد از مدتی که از تشکیل شورای انقلاب گذشته بود، خود روحانیون صلاح دیدند که حضور آقای طالقانی در شورا عملی شود.
اما درباره مدیریت دفتر آقای طالقانی هم بحث زیاد بود. در آن زمان که من در سفر بودم، گرداننده اصلی مرحوم احمد علی بابایی بود. ولی کم کم مریدان جدید آقای طالقانی و جوانانی که من نمیشناختم در آن جا فعال شده بودند. نصر الله اسماعیل زاده، آقای احمدزاده، بدیع زادگان و دیگران نیز بودند. چند بار آقای طالقانی به من گفت شماها بیایید و در دفتر فعال شوید و آن را اداره کنید. در آن روز منظور ایشان از شماها بنده، حبیبی و جعفری بود که بیشتر با هم کار میکردیم. شاید این پیشنهاد به خاطر آن بود که ایشان نگران بود که اداره دفتر از دست علی بابایی و افراد مورد اعتماد ممکن است خارج شده و افراد دیگری بر کارها و تصمیم گیریها سوار شوند که جدید بودند.
کم کم دفتر آقای طالقانی در احاطه مجاهدین و نیروهای چپ درآمده بود. بعضی اوقات افرادی از دفتر ایشان از اعتبار و شهرت ایشان سوء استفاده میکردند. مثلاً پایگاه آمریکایی ها در خیابان پاسداران به نام پایگاه خلیج بود. این پایگاه را از طرف دفتر آقای طالقانی تصرف کردند، ولی بسیاری اموال و اجناس گران قیمت آنجا بود که معلوم نشد به دست چه کسانی افتاد. مقداری اسلحه و موتورسیکلت نیز از پایگاه خلیج یا از اداره جغرافیای ارتش تصرف شده بود که حساب و کتابی نداشت. حتی گفته میشد که اسنادی از اداره جغرافیایی ارتش در اختیار فداییها قرار داده شده است. در همه جای دنیا اداره جغرافیایی ارتش از مراکز اسرار مملکتی است. مرزها و جاهای مهم استراتژیک در آنجا ثبت است و سند دارد؛ این امر در شورای انقلاب مطرح شده بود و حتی میخواستند برخی از افراد دفتر آقای طالقانی و حتی فرزند ایشان را دستگیر کنند. این در حالی بود که شخص آقای طالقانی یا علی بابایی و افراد مورد اعتماد، اصلاً از این حوادث خبر نداشتند. برای همین بود که این اواخر ایشان اصرار داشت که ماها یعنی آقایان حبیبی، سید مهدی جعفری و بنده برویم و در مدیریت دفتر فعال شویم. ما نیز در صدد بودیم، ولی کارها و گرفتاریهای دیگر فرصت نمیداد. تا آن که در ۱۹ شهریور سال ۱۳۵۸ ناگهان طالقانی از میان ما رفت و به لقاء پروردگارش شتافت و ما وجود او را از دست دادیم.

یادها

15 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

٢۶ دی ۶٢

آقای‌ [محمد کاظم‌ موسوی‌] بجنوردی‌ آمد و طرح‌ تدوین‌ دائره‌المعارف‌ اسلامی‌ را ارائه‌ کرد و از من‌ برای‌ راه‌ افتادن‌ آن‌ یاری‌ می‌خواست‌؛ بلند پروازانه‌، ولی‌ لازم‌ است‌. اطمینان‌ زیادی‌ لازم‌ دارد که‌ این‌ مسئولیت‌ را تحمل‌ کند.
آقای‌ طاهری‌ امام‌ جمعه‌ اصفهان‌ آمد و خبر از قانع‌ شدن‌ از توضیحات‌ وزیر معادن‌ درباره‌ عزل‌ رئیس‌ فولاد مبارکه‌ داد؛ قبلا اعتراض‌ کرده‌ بودند. راجع‌ به‌ توجه‌ مردم‌ اصفهان‌ به‌ جبهه‌ گفت‌ و از من‌ به‌ خاطر عدم‌ تسلیت‌ رسمی‌ در شهادت‌ فرزندش‌ در جبهه‌، گله‌ داشت‌.
اول‌ شب‌ [محفوظ علی‌ بیبا] نخست‌ وزیر [جمهوری‌ دموکراتیک‌ عربی‌] صحرا و هیأت‌ همراه‌ آمدند. گزارشی‌ از وضع‌ صحرا و جنگ‌ با مراکش‌ داد و من‌ توضیحاتی‌ خواستم‌. اطلاعات‌ خوبی‌ گرفتم‌.

یادها

14 Jan, 20:28


#مخملباف

مهدی کروبی مردی مهربان و عاطفی بود. یکی از معدود روحانیونی بود که هم با زندانیان مذهبی و هم با زندانیان چپی رابطهٔ دوستانه و محترمانه ای داشت. اوایل که به بند آمده بود، از شدت شکنجه تا ماهها میشلید. گفته میشد که این نهمین بارِ دستگیری اوست. علیرغم آنکه او با چپی ها دوست بود و ساعت ها با آنها قدم زنان حرف میزد، اما از وسواس دوست نداشت لباسِ خیس اش را روی بندی پهن کند که چپیها هم لباسشان را روی آن بند می انداختند تا خشک شود.
ساعت ده شب که وقت خاموشی بود و زندانیان در جایشان میخوابیدند، تازه سر و کله مهدی کروبی پیدا میشد و همه لباسهایش را که عمدتا سفید بود زیر شیر توالت میشست و آب میکشید و آنها را در کنار تخت من در هوا تکان میداد تا خشک شوند. گاهی آهسته با هم حرف می زدیم. من حدود يك سال در حالی که روی تختم خوابیده بودم کروبی را از زاویه زیر تخت در همین حالت خشک کردن لباسهای خیس اش می دیدم.

یادها

14 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

حتی با سقوط مصدق، بازگشت به وضعیت ما قبل نخست وزیری او دیگر امکان پذیر نبود. انقلاب اجتماعی ایران پردامنه تر از اینها بود. طبقه متوسط به صورت نیرویی مهیب درآمده بود. دولتهای بعد از مصدق دو راه بیشتر پیش روی خود نداشتند: یا با طبقه متوسط کنار آیند و یا به زور به کنترل آن بپردازند. و در هر دو حال، وضعیت ماقبل مصدق قابل اعاده و بازگشت نبود.
شاه روش توسل به زور را در پیش گرفت. رژیم او به یک دولت پلیسی تبدیل شد. شاه که با مخالفت طبقه متوسط رو به رو بود، تشکیلات عظیم پلیس مخفی (ساواک) را به راه انداخت.
اما یکی از مهمترین قواعد خاص نظام فئودالی ـ و البته مهم ترین آنها - این است که زمینداران با حکومت مطلقه یک فرد، مخالفند. زمینداران قدیمی از دیکتاتوری فردی شاه خشنود نبودند، اما راه دیگری هم نداشتند. اگر دیکتاتوری شاه (یا یک فرد راستگرای دیگر) نبود، دو راه بیشتر وجود نداشت: یا حکومت طبقه متوسط و یا حکومت کمونیستی. و در هر یک از این دو حالت اخیر به سلطه زمینداران و مالکان خاتمه داده خواهد شد.
وانگهی خود مالکان و زمینداران هم در روند دگرگون شدن بودند. اغلب آنان به طور ضمنی و آشکار به ارزشهای ملی تن در دادند. بیشتر آنها دیگر با طبقهٔ بازرگان خصومتی نداشتند بلکه خود نیز سرمایه شان را در این مسیر به کار انداخته بودند. و بنابراین دیگر در رویای روزهای خوش دوران فئودالی نبودند.

یادها

14 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

دقیقاً روشن نیست که فکر تشکیل حزب رستاخیز چگونه به ذهن شاه خطور کرد. این فکر از منابع متعددی سرچشمه میگرفت که همگی سعی در تثبیت و نهادینه کردن رژیم داشتند، ضمن آنکه میخواستند وابستگی آنرا به شخص شاه کمتر کنند. بیشتر ناظران دوره تکوین این فکر را بین سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۳ می دانند، یعنی زمانی که شاه از بیماری اش آگاه شده و در نتیجه مجبور بود به احتمال خروج خود از صحنه سیاسی ایران بیندیشد. یرواند آبراهامیان نخستین پژوهشگری بود که حزب رستاخیز را نتیجه همکاری فکری کمونیست های سابق و تکنوکرات های تحصیلکرده در مکتب مدرنیزاسیون آمریکایی برآورد کرد. از جمله این تکنوکراتها، غلامرضا افخمی بود. یکی از اعضای اتاق فکری متشکل از گروهی روشنفکر نسبتاً جوان که از دانشگاهها و سطوح میانی حکومت می آمدند.
خود افخمی مینویسد که بین سالهای ۵۲-۱۳۵۰ این اتاق فکر یک پیشنهاد اولیه را برای مدرنیزه کردن نظام سیاسی ایران مبتنی بر رساله دکترای او تهیه کرد. این پیشنهاد که عنوانش جنبش رستاخیز ملت ایران بود، با هدف دستیابی به پیوندی بین قدرت واقعی شاه و معضل چند پارگی فرهنگی و ضعف نهادهای سیاسی تنظیم شده بود. راه حل آنها عبارت بود از یک جنبش سیاسی وسیع و متکی بر اتفاق نظر (نه یک حزب واحد) که به تدریج مشارکت سیاسی را گسترش دهد، ضمن آنکه کنترل نیروهای مسلح، سیاست خارجی، نفت و امنیت ملی را در اختیار شاه باقی بگذارد.
افخمی به یاد میآورد که شاه این برنامه را مورد توجه قرار داد ولی نظرش آن بود که نمی توان در شرایط فعلی آن را به مرحله اجرا در آورد.

یادها

14 Jan, 08:32


#سحابی

مرحوم طالقانی نسبت به روحانیون خوشبین نبود و حتی به شورای انقلاب کم اعتنا بود و در جلسات آن به طور مرتب شرکت نمی کرد. پیش از انقلاب در زندان میان آقای طالقانی و روحانیون دیگر اختلافاتی به وجود آمده بود. این اختلافات بیشتر بر سر حمایت از مجاهدین بود. آقای طالقانی از مجاهدینی که مسلمان باقی مانده و تغییر ایدئولوژی سازمان را نپذیرفته بودند، حمایت میکرد، در حالی که آنان [سایر روحانیون] بدبین بودند. اختلافات دیگری هم بر سر مسائل انقلاب به لحاظ فکری داشتند. آن طوری که شنیده بودم هنگامی که مرحوم طالقانی تفسیر میگفت، این اواخر روحانیونِ دیگر یا شرکت نمی کردند و یا در صورت شرکت، اعتراض و ایراد وارد مینمودند. در زندان آیت الله منتظری با مرحوم طالقانی بیشتر نزدیک بود و از وی حمایت می کرد، در حالی که روحانیون دیگر با ایشان حالتی از مخالفت یا رقابت داشتند.
بسیاری از مسائلی که از همان روزهای اول در انقلاب پیدا شد میراث زندان بود. یعنی در زندان جوی درست شده بود که در ایجاد آن هم بازاریان و روحانیون هم مجاهدین نقش داشتند. تعدادی از اعضای رده بالا و رهبری مجاهدین در خصومت ورزی با روحانیون راه افراط در پیش گرفته بودند، به طوری که در تحلیل خود آنها را اپورتونیستهای راست مینامیدند و از میان زندانیان هم اگر کسی نسبت به روحانیون حسن ظن داشته یا با آنان روابط خوبی برقرار میکرد، از سوی آنان [مجاهدین] بایکوت میشد. یعنی با آن زندانی کار میشد و تبلیغ صورت میگرفت و اگر نمی پذیرفت، روابط خود را با وی قطع میکردند. مثلاً مرحوم رجایی در زندان اوین از سوی مجاهدین بایکوت شده بود. در حالی که وی از آغاز در رابطه با مجاهدین به زندان افتاده و شکنجه شده بود. پس از زندان نیز خود را جزو مجاهدین میدانست. من شخصاً با او صحبت کرده و از علایق او با خبر بودم. در حالی که رجوی او را بایکوت کرده بود.

یادها

14 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

٢۵ دی ۶۴

در [جلسه] شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم. درباره اجازه تأسیس مدارس توسط بخش خصوصی و یا گرفتن پول از شاگردان متمکّن بحث شد.
شب مهمان آقای [میرحسین موسوی] نخست‏ وزیر بودیم. درباره جنگ و بودجه بحث شد. چهار میلیارد تومان از محل استقراض از بانک برای مخارج جنگ اختصاص دادیم. دو ماه از چهار ماه عقب افتادگی فوق‏العاده عملیات نیروی زمینی را دادیم.

یادها

13 Jan, 20:40


#مخملباف

در بند سه، سلول بزرگی بود که حدود بیست نفر شب ها در آن میخوابیدند. نُه نفر سمت راست و نُه نفر سمت چپ سلول، دو نفر هم میانه سلول. من در سمت راست میخوابیدم. در کنار من يك جوان قمی میخوابید که چهره معصومی داشت و نامش علی بود. زیر پای او مرد قد بلندی میخوابید که ارتشی بود و به جرم خواندن کتاب سیاسی دستگیر شده بود و اکنون به عنوان تنها فروشنده فروشگاه زندان کار میکرد. در نیمه شبی از آن شبها، با صدای علی از خواب برخاستم. از غُر زدنهای او فهمیدم که آن زندانی ارتشی، دستش را در پاچه شلوار علی کرده و بارها او را نوازش کرده است. اعتراض های علی در خفا بر او اثری نکرده بود و حالا علی صدایش را برای کمک خواستن بلند کرده بود. با بیدار شدن من از خواب، آن ارتشی خودش را به خواب زد و پتو را روی سرش کشید. از علی موضوع را پرسیدم و او برایم جزییات ماجرا را توضیح داد. از او پرسیدم حرف هایت واقعی است یا دچار سوتفاهم شده ای؟ قسم خورد که واقعا چند شب است که این کار اتفاق می افتد. او اول فکر میکرده که شاید تماس دست آن مرد تصادفی است و عمدی در کارش نیست، اما آن مرد به این کارش ادامه میدهد. باز از علی پرسیدم آیا به خودش تذکر دادی که دست از این کار زشتش بردارد؟ علی گفت: بارها! اما دست برنمی دارد.
در ساواک هم به علی تعرض کرده بودند و او مینالید که رفتار این زندانی و رفتار ساواك با هم شبیه و چندش آور است. خشم و غمِ توامانِ معصومانه على، آتش به جان من زد. خواستم یقه آن مرد را بگیرم و حقش را همان لحظه کف دستش بگذارم، اما ساعت سه نیمه شب بود و زندانیان از خواب می پریدند و شوک میشدند. به علی گفتم تا ساعت شش صبح که وقت بیداری زندانیان است صبر میکنیم، بعد حساب او را کف دستش میگذاریم.
تا ساعت ۶ صبح خواب به چشم من و علی نیامد. مرد ارتشی هم خودش را به خواب زده بود. من هم از خشم به خودم میلرزیدم، اما خودم را کنترل کردم که قبل از بیداری زندانیان کاری انجام ندهم که باعث وحشت زندانیان در خواب شود.
همین که ساعت ۶ صبح شد و وقت بیداری زندانیان فرا رسید، یقه آن مرد متجاوز را با علی گرفتیم. از سر و صدایی که بپاخواست، پلیسها خبر شدند و خودشان را دوان دوان به ما رساندند و ما را از او جدا کردند.
خبر که در زندان پخش شد، زندانیان تصمیم گرفتند تا زمانی که او مدیر فروشگاه زندان است، دیگر از فروشگاه خرید نکنند. درخواست زندانیان از پلیس برای تغییر فروشنده زندان هم بی اثر ماند.
خرید نکردن از زندان بعد از سه روز، طاقت زندانیان سیگاری را طاق کرد. وقتی اعتصاب خرید از فروشگاه زندان (به دلیل نیاز زندانیان سیگاری) شکست، جرات پلیس بالا رفت و بلندگوی زندان نام مرا خواند تا به زیر هشت بروم. من کمی بی اعتنایی کردم اما ستار مرادی (وکیل بند) به دنبال من آمد و مرا با خودش به زیر هشت برد و به اتاق سرهنگ زمانی فرستاد.
سرهنگ زمانی با ورودم به اتاقش شروع به توهین و تحقیر من کرد و بعد پرسید بگو چی شده؟ آنچه را از علی شنیده بودم برایش گفتم. سرهنگ زمانی به جای ابراز همدردی گفت ترا میفرستم به زندان انفرادی پیش لاتهای گردن کلفتی که به دلیل تجاوز به زندان افتاده اند تا هر شب دسته جمعی به تو تجاوز کنند تا یاد بگیری دیگر در زندان شورش نکنی.
به او با خشم و نفرت نگاه کردم و گفتم آن وقت چند جنازه روی دستتان میماند. جنازه من و جنازه آنها. از حالا چند قبر آماده کنید. تا همین جا هم زیادی زنده مانده ام.
از اینکه دید تهدید او در من اثری نکرده، خودش را جمع کرد و گفت فعلاً ترا تنبیهی میفرستم کنار در توالت زندان، تا شب و روز صدا و بوی خوش دوستانت را بشنوی و تربیت شوی.
گفتم شما لابد خودتان با همین بوها و صداها تربیت شده اید که به این مقام رسیده اید!
سرهنگ زمانی گفت پر رویی نکن که مجبور شوم ترا بفرستم به زندان عادی.
بعد ستار مرادی را صدا کرد تا جای مرا عوض کنند و به کنار توالت زندان بفرستند. وکیل بند همراه من به بند آمد و جای مرا روی تختی که درست روبروی درِ توالت زندان واقع شده بود معین کرد. زندانیانی که قصد رفتن به توالت را داشتند، کنار تخت من صف میبستند.
روزهای اول همه لحظات به دشواری طی میشد، اما رفته رفته به این وضع هم عادت کردم. با خودم میگفتم هر چه سطح توقع از زندگی کم شود، زیستن آسان تر میشود.

یادها

13 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

رضاشاه در پیِ محکم کردن پایه های قدرت دیکتاتوری خویش، زمینداران را مستقیماً مورد حمله قرار داد. بسیاری از املاکشان را (که عمدتاً روستاهای بزرگی بودند) مصادره کرد. اما این به معنای حمله به ریشه های نظام زمینداری نبود، چون ریشه کن کردن آن نظام مستلزم انجام اصلاحات ارضی بود. در نتیجه به دنبال کناره گیری رضا شاه از سلطنت، املاک بزرگ بار دیگر به تصرف مالکان پیشین درآمد.

یادها

13 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

در اواسط دههٔ ۱۳۵۰ به فرمان شاه یک نظر سنجی ملی توسط گروه ویژه ای زیر نظر هوشنگ نهاوندی (رئیس دانشگاه تهران) انجام گرفت.
بر اساس این نظر سنجی، بیشتر ایرانیان قبول داشتند که معیارهای زندگیشان بهبود یافته. ولی با این وجود با تلخی از فساد «طبقۀ حاکمۀ جدید» از جمله خانواده سلطنتی یاد می کردند.
نارضایتی سیاسی به ویژه در میان نسل جوان تحصیلکرده که خواهان آزادی اندیشه و بیان بیشتر بودند، زیادتر به چشم میخورد.
شاه این گزارش را دید، ولی جدی نگرفت و آنرا همچون بسیاری گزارشهای مشابه، بایگانی نمود.

یادها

13 Jan, 10:32


پشت فرمان ماشین بودم. تختی یک کلاه شاپو سرش بود و بارانی تنش. زد به شیشه، شیشه را دادم پایین، کلاهش را درون ماشین گرفت و گفت برای زلزله‌زده‌هاست! من هم چنان از دیدنش هول کرده بودم که هر چه داخل جیب‌هایم بود ناخودآگاه ریختم درون کلاهش!


https://www.khabarvarzeshi.com/news/491568/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B5%D8%AD%D8%A8%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%82%DB%8C%D8%B5%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%DA%AF%D9%84%D8%B1-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D9%BE%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%B3-%D9%87%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%85

یادها

13 Jan, 08:32


#سحابی

در اولین جلسه که من [بعد از انقلاب] در شورای انقلاب حضور پیدا کردم، مرحوم مطهری و مرحوم بهشتی از من سؤال کردند که در شورای انقلاب خواهم ماند و یا در دولت فعالیت خواهم کرد؟ من هم نظر خود را مبنی بر عضویت در شورای انقلاب به آنها گفتم و آنها هم از نظر من استقبال کردند.
در آن جلسه - پیش از ورود مهندس بازرگان - من شاهد گفتگو و نارضایتی آقایان بهشتی و مطهری از سخنگو بودن آقای عباس امیرانتظام در دولت موقت بودم. علاوه بر آقایان روحانی، بعضی از دوستان خود ما همچون آقای مهندس معین فر و مهندس کتیرایی هم از حضور ایشان در دولت ناراضی بودند. من هم که از سابق آقای امیرانتظام را میشناختم، نسبت به حضور ایشان در دولت و سخنگویی شان معترض بودم. من معتقد بودم که سخنگوی دولت باید فردی نزدیکتر به مهندس بازرگان باشد. دکتر یزدی هم که بعد از گفتگوهای اولیه ما به جلسه شورای انقلاب وارد شد، نسبت به این انتخاب ناراضی بود.
پس از ورود مهندس بازرگان به جلسه نارضایتی اعضای شورای انقلاب با ایشان در میان گذاشته شد. مهندس بازرگان پس از شنیدن اعتراضات رو به من کرد و با حالت عصبانی به من گفت از تو دیگر انتظار نداشتم!

پس از گذشت چند جلسه متوجه شدم که شورای انقلاب فاقد هرگونه تشکیلات و سازماندهی است. آقای طالقانی که رئیس شورا بودند به طور نامنظم در جلسات شرکت میکرد و اعتنای چندانی به شورا نداشت. کارگردان اصلی جلسات آقای بهشتی بود که نایب رئیس شورا محسوب میشد. جلسات بدون ضبط و ثبت و تهیه صورت جلسه انجام میشد و به همین دلیل از هیچ یک از جلسات شورای انقلاب، صورت جلسه ای که اعضا آن را امضا کرده باشند وجود ندارد. فقط آقای دکتر شیبانی با تندنویسی، گفتگوها و بحث ها را مینوشت و انصافاً به صورت دقیق هم می نوشت.
سیستم اداره شورای انقلاب سیستم هیئتی بود. در ابتدا کمیسیون تخصصی هم نداشت. یکی از اولین بحثهایی که در شورای انقلاب مطرح شد مسئله ساختار شورای انقلاب بود که چندین بار از سوی من پیگیری شد ولی اعتنای چندانی به آن نمیشد.

یادها

12 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

محمدرضا شاه، در باب تاسیس حزب رستاخیز، ١٣۵۵:

تا به حال کسی با من در تدوین این هفده ماده انقلاب شریک نبوده و در مورد هر چه انجام شده، دستور از فرماندهی به پایین صادر شده است. ولی من که ابدی نیستم. و برای تأمین مطمئن آینده مملکت، سازمانهایی را باید داشته باشیم که ثمره انقلاب ایران، ثمره کارهایی را که در این چند سال انجام شده، نه فقط تثبیت و نگهداری کند، بلکه آنها را ریشه دار و عمیق تر انجام بدهد.

یادها

12 Jan, 08:32


#سحابی

من به هنگام وقوع انقلاب در ۲۲ بهمن در آمریکا بودم. به دنبال آن به فرانسه بازگشتم. و چون فرودگاه مهرآباد بسته بود، ما مجبور شدیم ۱۰ روز در فرانسه بمانیم. دوم اسفند ماه تلفنگرام آقای مهندس بازرگان مبنی بر سفر با اولین پرواز به ایران را از طریق سفارت ایران در پاریس دریافت کردم و لذا در روز چهارم اسفند با اولین هواپیما به تهران بازگشتم. پس از ورود به تهران، مرحوم بازرگان به من پیشنهاد کرد تا مسئولیت وزارت صنایع را عهده دار شوم.
من از پذیرش این پیشنهاد به دو دلیل خودداری کردم. دلیل اول آنکه من ۷ سال بود که در زندان بودم و لذا از مسائل مملکتی دور بودم، علاوه بر آنکه سابقه اداری زیادی هم نداشتم و به همین دلیل فکر میکردم که توانایی اداره وزارتخانه را ندارم. و از سوی دیگر چون من تازه از زندان بیرون آمده بودم، علاقه زیادی داشتم که درگیر امور اجرایی نشده و با مردم و گروهها و جمعیتهای سیاسی ارتباط برقرار کنم و همچنین به اوضاع نهضت (که در آن زمان همه اعضای برجسته اش درگیر کارهای اجرایی شده بودند) سروسامانی بدهم. به همین دلایل به مهندس بازرگان پاسخ دادم که شما من را از وزارت معاف کنید و به جای آن به فعالیت در نهضت آزادی خواهم پرداخت و یک فرد شایسته را هم برای پست وزارت صنایع معرفی خواهم کرد.
مهندس بازرگان دلایل مرا پذیرفت و من هم دکتر محمود احمدزاده را که در سالهای ۴۲-۴۰ عضو نهضت آزادی بود (ولی پس از آن ارتباط و فعالیتی نداشت) به ایشان پیشنهاد کردم. دکتر احمدزاده علاوه بر اینکه استاد دانشگاه بود، چندین سال هم در بخش معادن وزارت صنایع کار کرده بود و هم از لحاظ اجرایی و هم از نظر تئوریک فرد مناسبی به شمار می رفت. مهندس بازرگان هم با اینکه از ایشان شناخت زیادی نداشتند، با پیشنهاد من موافقت کردند. اتفاقاً در طول ۸ - ۹ ماهی که آقای احمدزاده در دولت حضور داشت، مهندس بازرگان از ایشان ناراضی بود و ایشان را فردی چپگرا و تندرو میدانست و چندین بار هم در مورد این معرفی به من اعتراض کرد.

یادها

11 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

اشرافیت زمیندار ایران با اشرافیت روس بیشتر احساس هویت مشترک داشت تا با ملت ایران. اشرافیت ایران هم (مثل نجبای فئودال روس) نتوانست قدرت استبدادی شاه را کنترل کند. بارها اتفاق می افتاد که ثروت عظیم یا قدرت زیاد یک اربابِ فئودال، حسادت و نگرانی شاه را بر می انگیخت و همین امر کافی بود تا اموال ارباب مصادره شود و او و خانواده اش به فقر و فلاکت بیفتند. برعکس، نظر مساعد ملوکانه گاه فردی از پایین ترین طبقه جامعه را تا سطح ارباب فئودال ارتقاء میداد. از این رو وضعیت طبقاتی چندان ثابت و دقیق نبود و قرارداد فئودالی میان پایین ترین رده فئودالی تا بالاترین مرتبه آن (که در سلسله مراتب نظام غرب نقش بدان مهمی را در تحول نهادهای سیاسی بازی کرد) در ایران بدان پایه اهمیت نداشت.
میراث تحرک اجتماعی، پیامدهای مهمی در تحول جامعه به سوی ناسیونالیسم داشت. اما این پیامدها را باید با توجه به شکست اشرافیت ایران در ایجاد روح جمعی بررسی نمود. اشرافیت زمیندار ایران در اوایل سده بیستم خود را متحد طبیعی خاندان سلطنتی قاجار میدانست، که زیر ضربه های ناسیونالیسم از پا در می آمد. درست همان طور که اشرافیت فئودال فرانسه متحد خاندان سلطنتی بوربون به شمار می رفت.

یادها

11 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

سخنرانی هویدا در کمیته مرکزی حزب ایران نوین، ۱۳۴۹:

راز موفقیت اجتماعی و اقتصادی ایران در این واقعیت نهفته است که به دنبال مکاتب بی پایه فکری نبود. انقلاب ما نه از شرق الهام پذیرفت نه از غرب، بلکه ملهم از سنن و آرمانهای انقلابی اعلیحضرت بود.

یادها

11 Jan, 10:19


فریدون شهبازیان آثار ماندگاری گذاشت و رفت.
یادش گرامی.

یادها

11 Jan, 08:32


#سحابی

وقتی در دهم دی ماه ۱۳۵۷ در نوفل لوشاتو خدمت آقای خمینی رسیدم تا اعتراض دوستان را مبنی بر عدم حضور آقای طالقانی در شورای انقلاب بیان کنم، به من گفتند که ترتیب عضویت و حتی ریاست ایشان در شورای انقلاب داده شده است.
بعدها شنیدم که جناحی در درون انقلاب که با شورای انقلاب رسماً کار نمیکند (یا اگر هم هست، مخفیانه و در رابطه با تعدادی از اعضای شورای انقلاب کار میکند) اثرات خود را در زمانهای خاص یا بزنگاههای مهم بروز و ظهور میدهد. یکی از مصادیق بروز حرکت این جریان در مسئله استقبال از امام هنگام ورود ایشان به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ بود.
در آن زمان من در ایران نبودم ولی از آقای تهرانچی که از طرف شورای انقلاب مدیر جریان استقبال بود، شنیدم. مهندس والی هم از مسئولین این کار بود. قرار بود آقای خمینی به پاویون دولتی وارد شود که عده ای به استقبال بروند و آقای طالقانی هم در آنجا صحبت کند و بعد اتومبیل در جای معینی منتظر باشد و امام را به بهشت زهرا برساند. آنان تعریف میکنند که ترتیب این برنامه داده شده بود، ولی با کمال تعجب دیدیم که آقای خمینی از راه دیگر و با اتومبیل دیگری رفته است. گویا ترتیب برنامه جدید را آقای رفیق دوست داده بود. ولکن ماشین را چه کسی آورده بود و با کجا هماهنگ کرده بود، همیشه برای ما سؤال بود.
در حقیقت این جریان نسبت به خود شورای انقلاب هم انحرافی عمل کردند، چرا که اعضای خود شورا ترتیب آن برنامه قبلی را داده بودند و خود روحانیون نیز اعضای آن بودند، ولی با وجود این، آن کار دیگر صورت گرفت. منظور آن است که از آن موقع حرکات حساب شده ای در درون انقلاب وجود داشت که اگر نگوییم خصومت، دست کم یک تمایز، یک تفکیک و جدایی را با نیروهای روشنفکری مذهبی، نهضتی و ما ترسیم میکرد و در واقع قدرت خود را به رخ میکشید.
برای ترتیب سازماندهی راهپیمایی تاسوعا و عاشورا هم چنین بود. از طرف شورای انقلاب کمیته ای برای این کار ترتیب داده شده بود و بنده هم عضو آن بودم و قرار بود که با بچه هایی که برای این کار آمادگی دارند کار کنم. تماس گرفتیم و قرار شد در منزل یکی از آنان که در چاله هرز واقع بود، جمع شویم. به منزل بزرگی وارد شدم که گوش تا گوش آن افرادی آماده و گیوه ورکشیده (که بیشتر بچه های بازار بودند) نشسته بودند. حاج مهدی عراقی هم آنها را سازمان میداد و تقسیم کار می کرد. ما میدیدیم که اینان همگی سازمان یافته اند و از قبل با آنها قرار گذاشته شده بود. از دانشجویان یا تیپ روشنفکر سیاسی در میان آنان نبود. ولیکن در آن روز تصور خصومت و جدایی با آنان نمیکردیم. این بود که دیدیم در روز تاسوعا و همچنین عاشورا از هر خیابان فرعی عده ای بسیار وارد خیابان انقلاب (شاهرضا) میشد و جمعیت بسیار انبوهی - همسو و همرنگ - گویی از همه مساجد و محله ها بسیج شده بودند. و با آنکه این راهپیمایی از چندین روز پیش از سوی آقای طالقانی اعلام شده بود، هم تغییر مسیر شرق به غرب آن و هم سازماندهی شرکت مساجد و محله ها را این طیف وابسته به روحانیون و بازار انجام داده بودند.
حقیقتاً این همبستگی که میان این طیف مؤتلفه و بازاری بود اثر خود را در بزنگاه ها و جاهایی که نیاز به سازماندهی و بسیج مردمی بود، نشان میداد. در حالی که روشنفکرها این گونه نبودند. در میان روشنفکرها هم فداکاری و ایثار و از خودگذشتگی زیاد میشد، ولی آنها باید خود به یک امری میرسیدند و در باره آن یقین پیدا میکردند. این گونه نبود که به دستور یک کمیته یا شورا بیایند به میدان. آنان حرف داشتند، بحث میکردند و دربست قبول نمیکردند. ولی در میان آن طیف دیگر، به محض اینکه دستوری میرسید، همگی پای کار می ایستادند و مایه می گذاشتند.

یادها

11 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

٢٢ دی ۶٢

ظهر آقای‌ محفوظی‌ نماینده‌ آقای‌ منتظری‌ در دانشگاه‌ تهران‌ آمد. از سفر به‌ آمریکا و آوردن‌ بیش‌ از صد استاد [به‌ کشور] گفت‌. لزوم‌ توجه‌ به‌ حزب‌اللهی‌ها و ندادن‌ مسئولیتهای‌ حساس‌ به‌ لیبرالها. و از اختلاف‌ نظر من‌ با جامعه‌ مدرسین‌ [حوزه‌ علمیه‌ قم‌] گله‌ داشت‌. گفتم‌ من‌ اختلافی‌ ندارم‌؛ خیال‌ است‌.
پدر پاسدار شهیدم‌ «شیخان‌» همراه‌ همسر و پدر زنش‌ آمدند؛ بر سر نگهداری‌ فرزند شهید، به‌ همین‌ زودی‌ اختلاف‌ پیدا کرده‌اند. این‌ مشکل‌ عمومی‌ شهدا است‌ که‌ معمولا بین‌ همسران‌ شهدا و خانواده‌ پدر شهدا اختلاف‌ می‌شود؛ بیشتر به‌ خاطر مسائل‌ مادی‌ و گاهی‌ معنوی‌ است‌.
مهندس‌ دافعیان‌ مدیر بنیاد جنگ‌ زدگان‌ آمد و از کمی‌ِ بودجه‌ گفت‌. طرحی‌ برای‌ کار دادن‌ به‌ آوارگان‌ به‌ جای‌ اداره‌ مجانی‌ ارائه‌ داد.
عصر [اعضای‌] ستاد تبلیغات‌ دهه‌ فجر آمدند و گزارشی‌ دادند؛ خشک‌ و تکراری‌ است‌.
آقای‌ [علی‌] آقامحمدی‌ [نماینده‌ همدان‌] آمد و از تضاد عملکرد بانک‌ مرکزی‌ در پیاده‌ کردن‌ قانون‌ با روح‌ قانون‌ شاکی‌ بود.

یادها

10 Jan, 20:27


#مخملباف

يك روز ساعت ده صبح منتظر بودم تا دوستی که با من قرار داشت، چایی اش را از حیاط بگیرد و برای گفتگو با من بیاید. او کمی دیر کرد و من از لب پنجره طبقه دوم به حیاط نگاه کردم تا او را بیابم. حیاط شلوغ بود و زندانیان دور سبد میوه و کتری چای جمع شده بودند.
ناگهان یکی از زندانیان چپی، سیلی محکمی توی گوش یک چپی دیگر زد. بلافاصله بیش از پنجاه نفر توی گوش بغل دستی خود زدند و با هم گلاویز شدند. خودم را به سرعت از طبقه دوم به حیاط زندان رساندم. چپی های گروه های مختلف به جان هم افتاده بودند و با قاشق هایی که دسته هایش تیز شده بود و شبیه چاقو شده بود، شکم همدیگر را می دریدند. من و تعدادی از مذهبیها برای جدا کردن آنها جلو رفتیم و با سر و صورت زخمی به عقب رانده شدیم. دقایقی بعد کف حیاط زندان پر از زخمی شده بود. پلیس در این دعوا هیچ دخالتی نکرد و آن را فقط نظاره کرد. بعد که جنگ مغلوبه شد، پلیسها با برانکارد وارد شدند و زخمی ها را یکی یکی با خود به بیمارستان بردند.
یکی از زندانیان که شاعر بود روی لبه حوض رفت و فریاد کشید "زندان خانه من است. بگذارید آسوده در خانه ام زندگی کنم".
فردای آن روز روزنامه ها نوشتند که طرفداران شاه و مخالفین آنها در زندانهای ضد امنیتی با هم زد و خورد کرده اند. این خبر دروغ بود.
ماجرا برمیگشت به حادثه ای که در روز قبل اتفاق افتاده بود. یکی از کسانی که در صف توالت ایستاده بود ناگهان میبیند که از زیر در یکی از توالت ها خون جاری است. در توالت را باز میکند و میبیند یکی زندانی رگ خود را زده. زندانیان دیگر خبر میشوند و زندانی رگ زده را به زیر هشت میبرند تا به بیمارستان برسانند. شایع شد که در یاداشتهایی که از زندانی خودکشی کرده باقی مانده، معلوم شده که او به خاطر رابطه جنسی ای که رهبر یکی از گروه های چپی با او داشته، دست به خودکشی زده است. خبر در چند دقیقه به همه زندان پخش شد و اختلافات ایدئولوژيك بين چپیها با مساله این اتهام مخلوط شد و به زد و خورد بین دو گروه از چپی ها منجر شد.
ما هیچ وقت از علت واقعی آن زد و خورد سر در نیاوردیم. اما این زد و خوردها نشانه های آشکاری بود بر آینده رابطه گروه های سیاسی با یکدیگر. براستی هم بسیاری از دعواهای بعد از انقلاب، از درون زندان سیاسی و از همین جور لحظات شکل گرفت. این گروهها که با شاه به شکل مسلحانه و خشونت آمیز مبارزه میکردند، برای حل اختلافات درونی خود نیز راهی جز زبان خشونت را نمیدانستند.
بعد از تسویه خونین درون سازمان مجاهدین خلق، مذهبی ها از چپیها جدا شدند. پس از این زد و خورد کمون چپیها هم از هم پاشید و حتی سفره غذای گروه های آنها هم از هم تفكيك شد. از این پس فدایی ها در یک اتاق، مائویستها در یک اتاق و توده ای ها در يك اتاق مجزای دیگر غذا می خوردند. حالا اگر از دور به مجموعه زندانیان نگاه میکردی جمع چل تکه ای را مشاهده میکردی.

یادها

10 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

ناسیونالیسمِ غرب هنگامی به صحنه آمد که طبقه متوسط پرقدرتی وجود داشت و میتوانست برای کسب قدرت سیاسی مبارزه کند. ناسیونالیسم، آموزه ای مناسب حال طبقه متوسط بود و هر جا این طبقه قوی بود، ناسیونالیسم هم به سرعت استقرار یافت. اگر می بینیم در غرب، کشورها به سرعت به صورت "ملت" در می آیند، بدان سبب است که قبل از پیدایش اندیشه ناسیونالیسم، طبقه ای هست که آنرا پذیرا شود.
در ایران جریان برعکس غرب بود. اکثریت عظیم مردم ایران آمادگی پذیرش ناسیونالیسم را نداشتند و فقط گروه کوچکی ناسیونالیسم، لیبرالیسم و دموکراسی را پذیرفتند.

یادها

10 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

فضای دهۀ ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۴ بیش از هر چیز مشحون از بدبینی نخبگان و بی تفاوتی توده ها بود که در تبدیل شدن نظام پارلمانی به یک مضحکه ریشه داشت. توصیفی هوشمندانه از فرهنگ سیاسی این دهه در سال ۱۳۴۲ توسط مارتین هرز دبیر سیاسی سفارت آمریکا در تهران به وزارت امور خارجه آمریکا ارسال شد. طبق این گزارش علیرغم مرحله آغازین موفق انقلاب سفید، رژیم شاه فاقد حمایت توده ای بود و از بحران عميق عدم اعتماد رنج می برد:

دلیل این را میتوان در همه جا مشاهده کرد. اعضای برجسته حزب ایران نوین که به طور خصوصی و در خلوت نظرشان را ابراز میکنند، می گویند که حزب آنان جریانی ساختگی و قلابی است. و هیچ حزب سیاسی نمیتواند تا آن زمان که دست قدرتمند شاه در روندهای تصمیم سازی در کار است، کاری مفید انجام دهد؛ حتی نمایندگان دستچین مجلس هم از «حمایت آمریکا» از رژیمی که تقلید مضحک دموکراسی می خوانند، شکوه دارند.


فهرستی که هرز از ناراضیان ارائه داد شامل «پرشورترین هواداران شاه» ، «قضات برجسته»، «افسران ارتش» و «مقامات وزارت خارجه» که با آمریکایی ها در تماس بودند نیز میشد:

این افراد جزو مخالفین شاه محسوب نمیشوند؛ بلکه افرادی وابسته به دستگاه سلطنتی اند که حتی علیرغم وفاداری شان به شاه، باز هم نارضایتی عمیقی نسبت به فقدان اعتقاد به آنچه انجام می دهند ابراز می کنند. نارضایتی ای که از شک و تردید در مورد اینکه آیا رژیم شاه باقی خواهد ماند یا نه، ناشی میشود.

او نتیجه می گیرد که رژیم شاه «یک دیکتاتوری بسیار منفور» است که نه تنها مخالفان آن «بلکه مهمتر از همه، هواداران آن نیز» چنین می اندیشند.

https://en.m.wikipedia.org/wiki/Martin_F._Herz

یادها

10 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

٢١ دی ۶١

به‌ خاطر برف‌ سنگین‌، مدرسه‌ بچه‌ها تعطیل‌ شد.
آقای‌ ناطق‌ نوری‌ وزیر کشور که‌ برای‌ پاسخ‌ سئوال‌ به‌ مجلس‌ آمده‌ بود با آقای‌ [محمد] غفاری‌ نماینده‌ سلماس‌ و آقای‌ [کامل‌] عابدین‌ زاده‌ نماینده‌ خوی‌ برخورد تلخ‌ داشتند. متأسفانه‌ چنین‌ برخوردهائی‌ بین‌ نمایندگان‌ و وزراء زیاد پیش‌ می‌آید.
اول‌ شب‌ ملاقاتی‌ داشتم‌ با علمای‌ قزوین‌ که‌ آقای‌ باریک‌ بین‌ امام‌ جمعه قزوین‌ و دبیر حزب‌ [جمهوری‌ اسلامی‌] در کنار آثار مثبت‌ و مهم‌، از اثر منفی‌ فرمان‌ اخیر امام‌ درباره‌ دادگاه‌های‌ انقلاب‌ و جسارت‌ ضد انقلاب‌ گفت‌.
آقای‌ صالح‌ خو نماینده‌ ایران‌ در صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ آمد و شرحی‌ از کارهایش‌ داد و اصرار داشت‌ که‌ مجلس‌ با زیاد شدن‌ سهم‌ ایران‌ موافقت‌ کند. در دوره‌ گذشته‌ موافقت‌ نکردیم‌. گفت‌ حدود سیصد میلیون‌ دلار سهم‌ داریم‌ و ما رئیس‌ گروه‌ هستیم‌ و کرسی‌ داریم‌. استفاده‌ سیاسی‌ می‌توانیم‌ بکنیم‌.
شب‌ بچه‌ها هم‌ در مجلس‌ ماندند.

یادها

09 Jan, 20:28


#مخملباف

مخالفت روحانیون درون زندان کار را به جدایی های بیشتر از چپی ها کشاند. گروهی اعلام کردند که اگر سفره غذا را کاملا از چپی ها جدا نکنیم، ما از جمع خارج میشویم. چند روحانی مشهور مثل آیت اله منتظری و آیت اله طالقانی و لاهوتی و رفسنجانی هم در زندان اوین فتوا دادند که چپیها نجس هستند و جدایی کامل صفوف ما از آنها واجب است. در نتیجه مجاهدین از ترس آنکه رهبری زندان از دستشان خارج شود و به دست روحانیون بیفتد، تسلیم شدند و اتاق غذاخوری مذهبیها و چپیها را کاملا مجزا کردند
آنها که نجس بودن چپیها را به عنوان مشرك قبول داشتند، آیه ای از سوره توبه را مثال میآوردند: انما المشركون نجس.
آنها که مخالف این فکر بودند بقیه آیه را مثال می آوردند و میگفتند این نجاست، پرهیز اقتصادی است، نه نجاستی مثل ادرار که پرهیز فیزیکی از آن واجب است. برای همین در بقیه آیه آمده است: و ان خِفْتُم عَيله، فَسُوفَ يُغنيكم اله من فضله. اگر از تنگنای اقتصادی می ترسید، خدا شما را به زودی بی نیاز میکند. اگر نجس و پاکی شرعی بود، خدا از تنگنای اقتصادی حرف نمی زد.
کم کم ماجرای نجس و پاکی شکل وسواس گونه ای به خود گرفت. بعضی از مذهبیهای افراطی با چپی ها دست نمی دادند و اگر دست میدادند، دست خود را آب میکشیدند. از طرف مجاهدین به هجو شایع شد که آقای لاهوتی هندوانه ای را که یک چپی قاچ کرده از او گرفته است، اما اول زیر شیر آب کشیده، بعد آن را خورده است.
همین طور شایع شد که عسگراولادی در زندان مشهد از کتری یک چپی چای گرفته اما برای آنکه آن چای نجس نباشد، استکان چایش را از زیر آب باريك شیر گذرانده طوری که چایش یخ نشود، اما به آب کُر وصل شده باشد. خلاصه کلام تا مدتها نجس و پاکی بازی مضحکی شده بود که مذهبی های روشنفکرتر واردش نشدند.

یادها

09 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

زورخانه مرکز سردمداران عوام الناس است. مرکزی برای جوانان چاقوکش و بیکاره ای که برای هر نوع عمل خشن و فاسد، آماده اجیر شدن هستند. سردسته های این جماعت چاقوکش و اوباش، معمولاً تعدادی از مراکز بدنام خود فروشی و قمارخانه را نیز در اختیار دارند. این رجالگان و سردسته گانشان برای دولتمردان و دست اندرکاران سیاسی هم کار میکنند. وقتی بناست تظاهرات عظیمی راه بیفتد، سردسته اوباش (علاوه بر افراد خود) تعدادی از کارگران غیرماهر را هم اجیر میکند. در سال های ۳۲ - ۱۳۳۰ ناظران صحنه سیاسی ایران دیده اند که این قبیل کارگران روزی به نفع کمونیست ها، روز دیگری به نفع سلطنت، و چند روز بعد هم به نفع مصدق و جبهه ملی تظاهرات میکرده اند.
اما نباید یک نکته را فراموش کرد (و همچون ناظران انگلیسی، به قضاوتی نادرست تن در داد) که تمامی جماعت تظاهر کننده ایرانی، اجیر نشده اند. مصدق و کمونیست ها هر دو هواداران و پشتیبانان زیادی در میان مردم داشتند که داوطلبانه به خیابانها می ریختند و با مخالفان به زد و خورد می پرداختند.
رجالگان چاقوکش و اوباش عمدتاً توسط راستگرایان و سلطنت طلبان اجیر می شدند. مردمی که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از حلبی آبادهای جنوب تهران به سمت مرکز تهران آمدند و از ارتشیان راستگرا و کودتاگر طرفدار شاه به نفع سرنگونی مصدق هواداری کردند، از طرف ملایان و چاقوکشان راهبری میشدند. هر چند کارگران غیر ماهر هم (مانند دهقانان) نسبت به سلطنت وفاداری مبهمی دارند، این وفاداری هنگامی به صورت عملی ابراز می شود که ملایان یا چاقوکشان آنها را بدین عمل تشویق کنند. و شاه برای حفظ حکومت خویش ناچار است به حمایت ملایان و چاقوکشان متکی باشد.
چاقوکشان و بخشی از ملایان را میتوان خرید، اما اگر در میان رهبران مذهبی نارضایتی اوج بگیرد، تهدیدی جدی را متوجه شاه می سازد. اگر اکثر رهبران مذهبی در مورد مسائل سیاسی احساس مسؤولیت کنند، چاقوکشان و اوباش جرأت راه اندازی تظاهرات علیه آنان را ندارند، ولو قیمت گزافی صرف اجیر کردن آنها بشود.

یادها

09 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

محمدرضا شاه، مأموریت برای وطنم، ۱۳۴۵:

اگر من به جای شاه مشروطه، یک دیکتاتور بودم، آنگاه وسوسه میشدم نظامی تک حزبی مستقر سازم. مانند هیتلر یا آنگونه که می توانید امروز در کشورهای کمونیستی ببینید.
اما من به عنوان شاه مشروطه می توانم فعالیت گستردۀ حزبی را - که از سلطه حاکمیت تک حزبی یا دولت تک حزبی آزاد باشد - تشویق کنم.

یادها

09 Jan, 08:32


#سحابی

آقای خمینی به استراتژی توده ای واقعاً معتقد بود. این نکته را از تأکیدی که ایشان بر روی تظاهرات میکرد میتوان دریافت. در گفتگویی که به هنگام حضور در پاریس با ایشان داشتم، این نکته بیش از پیش برای من روشن شد.
من به هنگام ملاقات با ایشان در پاریس، نگرانیهای خود را مطرح کردم. و از جمله گفتم جنبش مردم به هر صورت شکل گرفته و مقدار زیادی پیشرفت داشته است ولی از این نکته هم نباید غافل شد که ما مذهبی ها - در مقابل گروههای مارکسیست - فاقد تشکیلات هستیم و به همین لحاظ امکان آن وجود دارد که نیروهای رقیب، قدرت را قبضه کنند. آقای خمینی در پاسخ من گفتند شما نگران نباشید! در صورت بروز چنین اتفاقی، ما با برپایی یک تظاهرات و راهپیمایی جلوی کارهای آنها را خواهیم گرفت.
و چنانچه دیدیم جریان انقلاب هم با همین استراتژی به پیروزی رسید. ولی متأسفانه راهپیماییهای توده ای پس از انقلاب هم به صورت یک ابزار پیشبرد اهداف حاکمان درآمد که تاکنون (یعنی سه دهه بعد از پیروزی انقلاب) کشیده شد. و این سنت مترقی و خوبی نبود، زیرا که عقلانیت و تأمل در تصمیم گیریها را اسیر تظاهرات و هیجانات توده ها میکرد و هنوز هم می کند.

یادها

08 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

محمدرضاشاه، ١٣۵١:

تا چند سال قبل تنها هدف و آرزوی ما این بود که شبیه غرب شویم. حتی خود من نیز در اولین کتابم مأموریت برای وطنم بر همین ایده تأکید داشته ام.
اما اکنون علیرغم آنکه محاسن غرب را به رسمیت میشناسم، اما مایلم فقط اینگونه محاسن را اقتباس نموده، آنها را با اخلاقیات و خلق و خوی ایرانیان سازگار نمایم. زیرا ما باید نگرش فلسفی و معنوی خودمان را داشته باشیم.

یادها

08 Jan, 08:32


#سحابی

در مورد اندیشه های نوگرایانه، شهید مطهری صاحب نظر و پیشرو بود و خود به تفسیرهای نو، قرائتهای پویا و جدید ارج مینهاد. حتی تا قبل از سال ۵۴ از مجاهدین خیلی طرفداری می کرد.
روزی ایشان برای ملاقات آقای انواری به زندان آمده بود و بعد از آنکه آقای انواری به داخل زندان برگشت به سایر زندانیان گفت: آقای مطهری میگویند حالا دیگر نوبت این جوونهاست (با اشاره به مجاهدین) آنها حتی قرآن را دیگر بهتر از ما تفسیر میکنند و بسیار جلو افتاده اند.

در سال ۱۳۵۷ که از زندان آزاد شده بودم، آقای مطهری - که مدتی را هم به پاریس نزد امام رفته بود - برای دیدن ما آمد. در آنجا بحثهایی مطرح شد که متوجه تغییراتی در نظرات وی گردیدم. ایشان ارادت زیاد به آقای خمینی پیدا کرده بود و میگفت ما باید رهبری روحانیت را بپذیریم. او در مقابل خط مجاهدین و شریعتی که به اعتقاد او "منهائیون" و "التقاطيون" بودند، به تز رهبری روحانیت معتقد شده بود. ایشان کلمه منهائیون را خود ابداع کرده بود و منظورش این بود که مجاهدین و شریعتی میخواهند روحانیت را از اسلام منها کنند و این مسئله نگرانی زیادی در وی ایجاد میکرد.
به نظر میرسید آقای مطهری با آن همه دلسوزی و شیفتگی که نسبت به مجاهدین داشت، بعد از ضربه ۱۳۵۴ خیلی سرخورده و بدبین شده بود. از سویی دیگر اختلاف او با حسینیه ارشاد و شریعتی بالا گرفته بود. و دیگر در حرکتهای روشنفکری جریان قابل اعتمادی که بتواند به آن امید ببندد نمی یافت. همین امر موجب شده بود که با همه اختلاف نظرهایش با بسیاری از روحانیون، رهبری آنها را بپذیرد.
متأسفانه من در جریان اختلافات دکتر شریعتی و آقای مطهری نبودم و در این دوره به زندان شیراز منتقل شده و خیلی از اخبار دور بودم و لذا نمیتوانستم نقش مثبتی برای تخفیف این اختلافات داشته باشم و اطلاع درستی هم از کم و کیف این بحث ها به من نمیرسید. لکن در سال ۵۷ وقتی با آقای مطهری برخورد کردم، متوجه اثر آن اختلافات و تحول و تغییری که در خط مشی و دیدگاه وی گذاشته بود گردیدم. در آن زمان هم دیگر آنقدر کارها و گرفتاریها و مسائل مربوط به فضای انقلابی زیاد بود که دیگر فرصتی برای بحث و گفتگوی صمیمانه باقی نمی ماند.

یادها

08 Jan, 04:32


خاطرات هاشمی

١٩ دی ۶٣

شب‌، به‌ اتفاق‌ سران‌ سایر قوا به‌ منزل‌ آیت‌الله‌ منتظری‌ در قم‌ رفتیم‌. قرار شده‌ ماهی‌ یک‌ بار جلسه‌ داشته‌ باشیم‌؛ یکبار در قم‌ و یکبار تهران‌ برگزار شود. بیشتر به‌ انتقادات‌ ایشان‌ در مورد توزیع‌ کالا، قوه‌ قضائیه‌، حزب‌ [جمهوری‌ اسلامی‌]، صداوسیما و... گوش‌ دادیم‌.

یادها

07 Jan, 20:28


#مخملباف

یک روز عصر که مثل همیشه روزنامه وارد بند شد، خبر دستگیری "همکار حمید اشرف" چاپ شده بود و ماجرای حمله ما به پاسبان خیابان ایران هم در همان مطلب جا زده شده بود! از ماجرای دستگیری ما بیش از دو سال میگذشت. عملیات ما هیچ ربطی به حمید اشرف نداشت. اما از آنجا که حمید اشرف توانسته بود بارها از محاصره ساواکی ها بگریزد و به قهرمانی تبدیل شده بود، ساواك هر کسی را میگرفت به همکاری با او منتسب میکرد تا بگوید به این قهرمان جنگ چریکی ضربه ای زده است. انتشار این خبر حساسیت نسبت به مرا بالا برد و هر زندانبانی هم تاکنون نمی دانست من به چه دلیلی دستگیر شده ام، از ماجرای حمله من به پلیس باخبر شد.
مرا به انفرادی فرستادند. وارد محوطه انفرادی که شدم، بایستی لخت مادرزاد میشدم تا نگهبانان مرا بازرسی کنند که مبادا به همراه خود وسیله تیزی داشته باشم. من فقط لباس های رویی خودم را در آوردم و منتظر بازرسی ایستادم. افسر مسئول انفرادی از من خواست لباسهای زیرم را هم در آورم. من جواب رد دادم. به فرمان افسر، نگهبانها روی سرم ریختند و با مشت و لگد مرا به زمین انداختند و لباس زیر مرا به زور از تنم در آوردند و مرا به سلول انداختند.
دقایقی بعد افسر نگهبان انفرادی هم ماجرای مرا در روزنامه خواند. دستور داد مرا تنبیه کنند. من گوشه سلول انفرادی پر از بوی عفونت نشسته بودم که در سلول باز شد و دو نگهبان که فحش می دادند، وارد سلول شدند و دوباره مرا زیر مشت و لگد گرفتند. بعد به غل و زنجیر کشیدند و رفتند. چند روز با غل و زنجیر در انفرادی بودم و به کسانی فکر میکردم که در کتابهای تاریخی خوانده بودم که به غل و زنجیر کشیده بودند.

یادها

07 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

در قرن بیستم جریان دائم و شتاب گیرنده مهاجرت دهقانان ایرانی به تهران و سایر شهرهای بزرگ ادامه داشته. با این مهاجرت ها بذرهای دگرگونی اجتماعی و سیاسی پاشیده شده و چهره ایران تغییر یافت.
اغلب تازه واردان به شغلهای موقت و غیر تخصصی روی می آورند. عده ای به خدمتکاری در خانه ها یا پادوئی مغازه و کارگاه می پردازند. ذهنیت این افراد هنوز هم ذهنیت دهقانی است. این کارگران غیر ماهر در محله های مسکونی مهاجران و غیر بومی ها متمرکز می شوند، افق دیدشان نسبت به سابق بازتر میشود، اما نمیتوان ادعا کرد که از نظر سیاسی آگاه و صاحب بینش شده اند.
در روزهای بحرانی سالهای ۳۰ - ۱۳۲۹ یکی از صحنه های عادی، عبور اتوبوسهای حامل تظاهر کنندگان پر حرارت از مقابل کارگران غیر ماهری بود که حتی آنقدر کنجکاوی نداشتند تا سرشان را بلند کنند و به این جمعیت تظاهر کننده نگاهی بیندازند.
اما جالب اینکه کارگران غیر ماهر از نظر سیاسی بیش از کارگران ماهر و آموزش دیده ای که در کارخانه کار میکنند و در مرز رسیدن به آگاهی سیاسی هستند، نفوذ و تأثیر دارند. از این نفوذ هم به سود ناسیونالیسم و هم به زیان آن بهره گیری شده است. در واقع (به جز موارد استثنائی) کارگر غیر ماهر، فاقد هرگونه سمت گیری سیاسی است.
کارگران غیرماهر ایرانی تنها به هنگام کمبود نان و بلوای ناشی از آن به فعالیت سیاسی خود انگیخته کشیده میشدند. و چون این بلواها در هر دو رژیم استبدادی و مشروطیت روی میداده، می توان گفت کارگر غیرماهر در این بلواها نسبت به استبداد یا مشروطه جهت گیری خاص سیاسی نداشته است.

یادها

07 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

آیت الله خمینی، ٨ آبان ۵٧، نوفل لوشاتو:

کسی که یک مقداری آشنا باشد با منطق قرآن، می بیند که این قرآن است که وادار کرد پیغمبر اسلام را به اینکه با این سرمایه دارها دائماً در جنگ باشد...
جنگهایی که پیغمبر در زمان حیاتشان فرموده اند - بعد از اینکه اسباب جنگ فراهم شد برایشان - این جنگها همیشه با زورمندها بوده است...
و جنگهایی که واقع شده، بین مستضعفین بوده و این مردم طبقه سوم، این فقرا با این زورمندها و اینهایی که میخواستند حق فقرا را بخورند....
انبیای سابق هم هر کدامشان که ما از تاریخشان اطلاع داریم، یک اشخاصی بودند از طبقه سوم و از این فقرا و اینها قیام میکردند در مقابل سلاطینشان.


http://emam.com/posts/view/1019

یادها

07 Jan, 10:31


.
نقاشی کمتر دیده شده از بندر انزلی
بخشی از یک نقاشی بسیار بزرگ
سال 1895 میلادی
اثر Pavel Pyasetsky
از موزه ارمیتاژ
-
عمارت سمت راست تصویر، عمارت شمس العماره انزلی است.

@mollanasraddinx

یادها

03 Jan, 09:09


قسمت صد و بیست و چهارم یادداشت های امیراسدالله عَلَم
اردیبهشت ١٣۵۴
پاره نخست

«در مذاکرات صدام را مرد وارد و با حسن نیتی یافتم»

@yaadha

یادها

02 Jan, 20:28


#مخملباف

در زندان قصر با صفر قهرمانی همبند شدم. او حدود سی سال زندانی کشیده بود. صفرخان تنها کسی بود که زندان به او اجازه داده بود برای خودش دمبل ورزش داشته باشد. او نقش پدر بزرگ همه ما را داشت. موجودی بی نهایت مهربان و متواضع.
شهید زند یکی از افسران حزب توده که تا آن روز بیست سال زندانی کشیده بود نیز هم اتاقی صفرخان بود. شهید زند سمبل نظم بود. به شکل وسواس گونه ای همه کارهایش را از روی ساعت انجام میداد. او از روی ساعت میخوابید، از روی ساعت بر می خاست، از روی ساعت راه میرفت، از روی ساعت غذا میخورد و از روی ساعت با دوستانش حرف میزد.

یادها

02 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

تاریخ نگاران بر این عقیده اند که ساکنان کنونی ایران از اعقاب آریاییهای هند و اروپایی اند که ۳۵۰۰ سال پیش وارد خاک ایران شدند.
البته تاریخ نگاران غربی برآنند که طی این سالیان دراز در منطقه آمیزش نژادی در حد گسترده ای روی داده، ولی ناسیونالیست های ایرانی مدعی اند ایرانیان کنونی از نژاد خالص آریایی هستند.
به عنوان نمونه دکتر [محمود] افشار ناسیونالیست متفکر ایرانی ادعا نمیکرد که نژاد ایرانیان کنونی همان نژاد خالص آریایی است، اما میگفت آمیزش نژاد آریایی با ترک ها مغول ها و اعراب مهاجم ناچیز بوده است. این نگرش در ایران به شکل گسترده ای مورد قبول است.

یادها

02 Jan, 14:28


۱۳ دی ۱۳۸۰ #خاطره_هاشمی

اخوى محمد گفت، آقاى [محمد] عطريان[فر] در جلسه حزب كارگزاران، از قول آقاى [کمال] خرازى، [وزیر امورخارجه] نقل‌كرده‌كه در ملاقات با صدام، [رییس‌جمهور عراق]، وقتى‌كه به عراق به خاطر ميدان دادن به منافقان اعتراض‌كرده، صدام جواب داده که شما آقاى هاشمى‌شاهرودى را ریيس قوه قضایيه‌كرده‌ايد و اضافه‌كرده، او و همفكرانش در زندان عراق بوده‌اند و عراق در معامله‌اى با انگلستان، او را آزادكرده و به او اجازه خروج از عراق داده است.گفتم، بعيد است نكته مربوط به معامله با انگلستان، درست باشد. در رسانه‌هاى خارجى، اين‌گونه اهانت‌ها هم پخش مى‌شود.

یادها

02 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

در تاریخ نگاری بعد از انقلاب، چریکها اغلب متعصبيني مسحور خشونت و شهادت تصویر میشوند. این گونه تفسیرها نمی توانند جاذبه روشنفکری و تأثیر سیاسی استثنایی جنبش چریکی را توضیح دهند.
جنبش چریکی در حیطه ادبیات روشنفکری نیز دست کمی از میانگین های رایج در میان سایر شکل های اپوزیسیون نداشت. هر دو سازمان چریکی اصلی (فدائیان و مجاهدین) تلاش می کردند تحلیلی از شرایط اقتصادی - اجتماعی ایران و تأثیر انقلاب سفید و ماهیت انقلاب آینده ارائه کنند. جنبش چریکی همچنین اقدام به مطالعه نظریه و عمل انقلابی در آمریکای لاتین، الجزیره، فلسطین، چین و ویتنام می کرد.
در مجموع نظریه پردازان جنبش چریکی میکوشیدند ضرورت جنبش مسلحانه را هم بر مبنای تجربیات انقلابی جهان و هم بر اساس شرایط خاص ایران توجیه کنند.
نهایتاً اما میتوان گفت که دعوت جنبش چریکی به عمل (علاوه بر توجیه روشنفکرانه) جاذبه های اخلاقی، روانشناختی و حتی مذهبی بسیار قوی داشت. روشنفکران دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ ایران، خود را پیشتاز و قطب نمای سیاسی روشنفکری و اخلاقی ملت میدانستند. این ادعای گزاف نیاز به اثبات داشت. به ویژه که عملاً جنبشهای چپ گرا، ملی گرا و ضدامپریالیستی ایران بارها شکست خورده، ناکام مانده و با خشونت سرکوب شده بودند. بنابراین در دهه ۱۳۵۰، نسل جوان تری که از لحاظ سیاسی سرخورده بود، محک اصالت انقلابی را در «عمل» قاطع و گستاخانه میدید که رژیم را به عقب براند. از این رو، نظریه پردازان سازمان چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق هر دو، دست بردن به اسلحه را ضرورتی اخلاقی و نوعی «شهادت» می دیدند. بدین ترتیب مبارزه مسلحانه نه تنها دلیلی بر اصالت انقلابی بلکه به عنوان رهایی از شر «گناهان» اسلاف سیاسی شان بود که با بی عملی به اعتماد مردم خیانت کرده بودند.

یادها

02 Jan, 08:32


#سحابی

به خاطر دارم که یکی از روحانیون طراز اول و برجسته انقلاب را پس از بازگشت او از سفر پاریس ملاقات نمودم و از ایشان پرسیدم امام را چطور دیدید؟ ایشان گفت: «امام درست همانطور که ما فکر میکردیم معتقد به نفی سلطنت است.»
تعجب من از این بود که پیش از آن در جلسات مختلف من از این روحانی محترم حرفهای خوب و تحلیلهای منطقی زیادی شنیده بودم، ولی هرگز نشنیده بودم که حذف سلطنت را دنبال کند. لذا احساس بنده این بود که حال که امام پیش افتاده است، خیلیها به ویژه خیلی از روحانیون میخواهند بگویند که ما از آغاز در این خط بوده ایم.
مرحوم پدرم و مهندس بازرگان هم بعد از آزادی ما از زندان این شکایت را مطرح میکردند. مثلاً ایشان به طور معمول برای ایجاد هماهنگی با جبهه ملی و روحانیون جلساتی می گذاشتند. ولی متوجه میشدند که برخی روحانیون خوش فکر (با آنکه نیت خیر هم داشتند) نوعی رهبری طلبی و حفظ برتری را اعمال مینمودند، در حالی که پیش از این چنین تفکری نداشتند.

یادها

02 Jan, 04:32


پیام آیت الله خمینی به مناسبت حادثه طبس

‏بسم الله الرحمن الرحیم
 ‏
‌‏ملت رزمندۀ ایران، دخالت نظامی امریکا را شنیدید و عذرهای کارتر را نیز شنیدید.‌‎ ‌‏اینجانب که کراراً گفته ام کارتر برای وصول به ریاست جمهوری حاضر است به هر‌‎ ‌‏جنایتی دست بزند و دنیا را به آتش بکشد، شواهد آن یکی پس از دیگری ظاهر شده و‌‎ ‌‏می شود؛ و اشتباه کارتر در آن است که گمان می کند با دست زدن به این مانورهای‌‎ احمقانه می تواند ملت ایران را که برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز از‌‎ ‌‏هیچ فداکاری رویگردان نیست، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند.‌‎ ‌‏کارتر باز احساس نکرده با چه ملتی روبه روست و با چه مکتبی بازی می کند. ملت ما ملت‌‎ ‌‏خون و مکتب ما جهاد است. این شخص انساندوست!‌‎ برای رسیدن به چند سال‌‎ ‌‏ریاست و جنایت، جان گروهی را تباه کرد، که محتمل است برای کم جلوه دادن‌‎ ‌‏جنایتش، هشت نفر را اقرار کرده باشد، در صورتی که طبع واقعه شهادت می دهد که دهها‌‎ ‌‏نفر جان خود را در راه شهوات او از دست داده اند و دهها نفر هم در کویرلوت سرگردان‌‎ ‌‏و در معرض مرگند ادعای اینکه همۀ مسافران هواپیما را برده اند، مخالف گزارشاتی است‌‎ ‌‏که به ما داده اند. کارتر باید بداند که اگر این گروه به مرکز جاسوسی امریکا در تهران حمله‌‎ ‌‏کرده بودند اکنون از هیچ یک از آنها و از پنجاه نفرجاسوس محبوس در لانۀ جاسوسی‌‎ ‌‏خبری نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند.‏
‏کارتر باید بداند که حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمانان جهان‌‎ ‌‏در این امر بی تفاوت نیستند. کارتر باید بداند که حمله به ایران موجب قطع نفت از تمام‌‎ ‌‏دنیا خواهد شد و دنیا را بر ضد او بسیج می کند. کارتر باید بداند که این عمل احمقانۀ او در‌‎ ‌‏ملت امریکا چنان اثری خواهد گذاشت که طرفداران او را مخالفان او خواهد کرد. کارتر‌‎ ‌‏باید بداند که با این عمل بسیار ناشیانه حیثیت سیاسی خود را به صفر رساند و از ریاست‌‎ ‌‏جمهوری باید قطع امید کند. کارتر با این عمل خود ثابت کرد که قدرت تفکر را از دست‌‎ ‌‏داده و از ادارۀ یک کشور بزرگ مثل امریکا عاجز است. کارتر باید بداند که ملت 35‌‎ ‌‏میلیونی ما با مکتبی بزرگ شده اند که شهادت را سعادت و فخر می دانند و سروجان را‌‎ ‌‏فدای مکتب خود می کنند. و کارتر باید بداند که تمام ساز و برگهای مدرن جنگی که‌‎ ‌‏امریکا به ایران برای پایگاه خود در زمان شاه مخلوع داده است، اکنون موجود است و به‌‎ ‌‏دست ارتش بزرگ و سایر قوای انتظامی است و بلای جان اوست.‏
اکنون که شیطان بزرگ دست به کار احمقانه زده است، ملت شریف و رزمندۀ ما باید‌‎ ‌‏به امر خدای تبارک و تعالی با تمام توان خود و با اتکال به قدرت خدای متعال مهیا شود و‌‎ ‌‏آمادۀ نبرد با دشمنان خود گردد. نیروهای انتظامی، ارتش و ژاندارمری و سپاه پاسداران‌‎ ‌‏به حال آماده باش باشند، و سپاه بیست میلیونی که خود را مجهز نموده اند امروز برای‌‎ ‌‏فداکاری اسلام مهیا باشند که در موقع لزوم از کشور اسلامی خود دفاع کنند؛ و از این‌‎ ‌‏مانور احمقانه که به امر خدای قادر شکست خورد، هراسی به خود راه ندهند که حق با ما‌‎ ‌‏و خدا پشتیبان ملت مسلمان است. اینجانب به کارتر اخطار می کنم که اگر دست به امثال‌‎ ‌‏این کار ابلهانه بزند، کنترل این جوانان مسلمان و مبارز‌‎ و غیوری که نگهبان جاسوسان‌‎ جاسوسخانه هستند برای ما و دولت امکان ندارد و مسئول جان آنان، شخص اوست. و‌‎ ‌‏من اخیراً باید تذکر دهم که در قضایای کردستان که گروههای منحرف چپ و مخالف با‌‎ ‌‏اسلام به آشوبگری برخاسته اند، و در قضایای دانشگاهها که گروههای چپ امریکایی‏ ‌‏در آن مکانهای مقدس دست به آشوب زده اند، و آشوبگریهای دولت غیر قانونی عراق‌‎ ‌‏در مرزهای ایران با حملۀ کارتر و دخالت نظامی در ایران رابطۀ ملموسی دارد، و در این‌‎ ‌‏موقع حساس اگر این گروههای منحرف در دانشگاهها و یا خارج آنها دست به آشوب‌‎ ‌‏بزنند، ملت رابطۀ مستقیم سران آنان را با امریکای جهانخوار خواهد فهمید و تکلیف‌‎ ‌‏خود را با آنان روشن خواهد کرد و اغماض و عفو، راه مخالف سیاست اسلامی خواهد‌‎ ‌‏بود. و اینجانب به همۀ جوانان نصیحت می کنم که به ملت بپیوندند و از کشور خود دفاع‌‎ ‌‏کنند و مکتبهای انحرافی را کنار گذارند که وحدت صفوف به مصلحت همه است. از‌‎ ‌‏خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و قطع ید مفسدین و جباران را خواستارم.‌‎

والسلام علیکم و رحمة الله
‌‏روح الله الموسوی الخمینی

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c207_51257/%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D9%81%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85/%D8%AC%D9%84%D8%AF_12/%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D9%81%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_-_%D8%AC%D9%84%D8%AF_12

یادها

01 Jan, 20:26


#مخملباف

مجدداً به زندان کمیته مشترک برگردانده شدم. شب دوم ورودم به کمیته، مرا برای بازجویی بردند. این بار بازجوی من عوض شده بود و آرش از من بازجویی میکرد. وقتی چشم بند را از چشمم برداشتم، گفت: محسن! فکر نکردی اگر تو حرف نزنی، دیگری میآد و درباره تو حرف میزنه؟!
پرسیدم کی درباره من حرفی زده؟
گفت: من ترا آورده ام که از تو اطلاعات بگیرم، آن وقت تو میخواهی از من اطلاعات بگیری؟
من سکوت کردم. در اتاق بازجویی مرد تنومند سی و چند ساله ای کنار من و رو به آرش نشسته بود. آرش پای مرا نشان اش داد و گفت: به پای این بچه نگاه کن. او هم مثل تو اول حرف نزد. آن قدر او را زدیم، که سر از بیمارستان در آورد. وصله های روی پایش را ببین.
من مثل همه زندانیان جوراب به پا نداشتم و وصله پوست روی پای من (بر اثر جراحی) معلوم بود. پایم را پس کشیدم. آرش يك باره نعره کشید و از جایش برخاست و با صندلی به شانه های مرد کناری من کوبید و فریاد زد میخواهم ترا شوالیه کنم! مرد زیر ضربه ها فریاد میکشید و صدای شکستن استخوان ترقوه اش آمد و شروع کرد به لرزیدن و زد زیر گریه.
تلفن اتاق زنگ زد. آرش به مردی که ضجه میزد گفت: هیس! صدات در نیاد! من از بیرون تلفن دارم. تو بنویس تا تلفن من تموم شه.
مرد صدای گریه خود را کنترل کرد. آرش گوشی را برداشت و با لحنی بسیار مهربان با کسی که آن سوی تلفن بود شروع به صحبت کرد. به ساعت روی دیوار نگاه کردم، دوازده نیمه شب بود. آرش (که معلوم نبود با بچه اش صحبت میکند یا با معشوقه اش یا با زنش) با لحنی که بزرگترها با شخص کوچکی صحبت میکنند، گفت: دلبرم، هنوز نخوابیدی؟ من امشب کشیکم، دیر میآم، باشه خوشگلم؟ بعد نگاهی به مرد كتك خورده کرد و در گوشی تلفن گفت: عزیزم يك لحظه پشت خط باش. گوشی را قطع کرد و در حالی که فحش میداد، دوباره صندلی را به سر و شانه مرد کوبید و فریاد کشید: یا بنویس یا الان ترا شوالیه میکنم.
بعد دوباره مرد متهم که از درد زوزه میکشید را به سکوت فراخواند تا بتواند با تلفن صحبت کند. دوباره گوشی را برداشت و به نحوی که مهربان ترین پدر یا همسر دنیا با عزیزانش صحبت میکند، شروع به حرف زدنی طولانی کرد، در حالی که همچنان با چشم و ابرو و اشارات دست، مرد متهم را تهدید به شکنجه میکرد.
من در آن لحظه فکر کردم بازجوها شبها چگونه میتوانند در کنار عزیزان خود آرام و شاد باشند؟ در حالی که یا به یاد خشونت های امروز خود هستند و یا در حال نقشه کشیدن برای خشونت و شکنجه فردا.

یادها

01 Jan, 16:32


#ناسیونالیزم

به جز مورد استثنایی و تکان دهنده شاهنامه، عصر طلایی شعر و ادب ایران نه از ناسیونالیسم الهام میگیرد و نه چیزی به اندیشه های ناسیونالیستی اضافه میکند. شاعران بزرگ ایران چندان به سرزمین ملی توجه نداشتند. حتی فردوسی که شعرش مالامال از ستایش قوم ایرانی و نژاد ایرانی است، مشابه ناسیونالیسم امروزی نیست. شعر فردوسی به گفته پرفسور ادوارد براون:

اغلب پیروزمندانه، ظفر نمون و از سنخ امپریالیستی است. در حالی که این شعر، شعرِ میهنیِ ملتی مغلوب و بی یار و یاور است. ملتی که برای بقای زندگی معنوی خویش در زیر یوغ مهاجمان اجنبی تقلا می کند و می خواهد ملیت خود را به کمک خاطره های گذشته پرشکوه و امید به آینده ای بهتر حفظ کند. نظیر چنین شعری را بندرت میتوان در ادبیات عرب و ایران پیدا کرد.


دیدگاه شاعران بزرگ ایران، دیدگاه جهانی بود. آنان در جستجوی حقیقتی عام بودند. نقش این شاعران برای ناسیونالیسم ایرانی، مشابه نقش شیلر و گوته در ناسیونالیسم آلمانی است: ایرانیان به کشوری که این نوابغ ادبی را پرورش داده مباهات میکنند و آنگاه که زیر سلطه بیگانگان در رنج و عذابند، به شعر سعدی و حافظ پناه میبرند.

یادها

01 Jan, 12:32


#شرقی_غربی

نظریه پردازان جنبش چریکی (چه مسلمان و چه مارکسیست) بر این باور بودند که مبارزه مسلحانه تنها گزینه عملی ای بود که پس از سرکوب اعتراضات قانونی و مسالمت آمیز باقی مانده است. نظریه پردازان چریک ها اکثراً فعالان سابق جنبش دانشجویی بودند که در نکوهش «بی عملی» رهبران حزب توده و جبهه ملی در لحظات حساس درگیری با رژیم در سال های ۱۳۳۲ و ۱۳۴۲ توافق داشتند. آنچه جهان بینی نسل چریکها را متمایز میکرد تأکید آن بر مرکزیت «عمل» بود که به زعم آنها در یک نظام دیکتاتوری، ناگزیر معنایی جز مبارزه مسلحانه انقلابی نداشت. تعهد چریکها به عملگرایی قاطع (به جای مخالفت سیاسی و روشنفکرانه پراکنده) پیروان زیادی در میان جوانان انقلابی به ویژه دانش آموزان دبیرستانی و دانشجویان دانشگاه ها پیدا کرد. حتی پیشکسوت سختگیر مورخان ملی گرا فریدون آدمیت عملگرایی جنبش چریکی را عامل خروج مخالفان نظام از بن بست سیاسی دانست. او چنین می نویسد:

چپ گرایانی هستند که نبرد مسلحانه را در دشوارترین شرایط متصور علیه نظام دیکتاتوری شاه آغاز کرده اند، لاف نزده اند، و در صحنه عمل کردند. کشتند و کشته شدند. هراس مقاومت مسلحانه را آنان از دلها زدودند. در رزم و قابلیت رزم آرایی، هیچ جماعتی به پایه آنان نمی رسید: سازمان فدائیان خلق و سازمان مجاهدین خلق. گرچه دفتر اعمال بعدی شان از خطاها عاری نیست.

یادها

01 Jan, 08:32


#سحابی

در سال ۵۷ هنگامی که من از طریق تلویزیون تظاهرات عید فطر را دیدم، از یک سو بسیار هیجان زده شدم و از این حرکت گسترده مردمی به شدت به وجد آمدم، به طوری که ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد. و از سوی دیگر خارج شدن رهبری حرکت و نهضت از اختیار گروه های چریکی و ایفای نقش روحانیت را در بسیج توده های مردم مشاهده کردم.
روحانیت در حرکت آن روز مردم ایران نقش بسیار گسترده ای بازی کرد که برخورداری از شبکه گسترده مساجد و منابر یکی از عوامل آن بود. فضای آن روز و جو انقلابی هم طوری بود که بسیاری از کسانی هم که پیش از این در خط انقلاب نبودند، مایل بودند در آن شرایط جلو بیفتند و بیش از پیش مواضع ضد سلطنتی خود را آشکار کنند.

یادها

31 Dec, 12:32


#شرقی_غربی

رژیم شاه تلاش کرده بود وارد ائتلافی تلویحی با روحانيون ليبرال - محافظه کار (همچون مطهری) بر ضد مارکسیست ها، مسلمانانِ چپ گرا و روحانیون رادیکال بشود. مطهری به عنوان روشنفکر روحانی عرصه عمومی مردم، چهره ای پیشتاز شد، در دانشگاه تهران سمت استادی یافت، پی در پی سخنرانی میکرد، کتاب منتشر میکرد و در مطبوعات مقاله می نوشت. پایگاه اصلی او حسینیه ارشاد بود که در آنجا به ترویج «ایدئولوژی اسلامی» به عنوان بدیلی برای ایدئولوژی های مدرن به ویژه مارکسیسم همت گماشت. او خود اعلام کرد:


هدف و فکر بنده این است که این مؤسسه را به صورت یک مؤسسه تحقیقاتی و تبلیغاتی اسلامی در سطح بسیار عالی - که جوابگوی نیازهای فکری جامعه تکان خورده امروز باشد - در آورم. میخواهم این مؤسسه به صورتی درآید که به اصطلاح ایدئولوژی اسلامی را در مقابل ایدئولوژیهای دیگر جهان امروز به طور صحیح عرضه بدارد.

طی دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ نه تنها شیعیان انقلابی همچون شریعتی، بلکه روحانیونی مانند مطهری نیز پروژه تبدیل اسلام به «ایدئولوژی» را در سر می پروراندند. مطهری در آغاز معتقد بود روشنفکران تحصیلکرده مدرن نظیر شریعتی میتوانند  «پلی شوند که فرهنگ اسلامی و غربی را به هم وصل می کند» به شرطی که آنها تحت  «نظارت و کنترل دقیق» روحانیت قرار گیرند. بر این اساس او با دعوت از شریعتی برای ایراد سخنرانی در حسینیه ارشاد موافقت کرد.
ساواک نیز از منظری دیگر فعالیتهای حسینیه ارشاد (از جمله سخنرانی های شریعتی را) مفید میدانست. شریعتی برای اخذ مجوز جهت ایراد سخنرانی در حسینیه ارشاد، چندین ماه تحت بازجویی ساواک - از جمله مصاحبه با برنامه ریزان اصلی سیاسی آن نظیر پرویز ثابتی - قرار گرفت. او شرح مبسوطی از عقاید و همچنین برنامه های آینده خود را به روی کاغذ آورد. شریعتی در عین آنکه بر مخالفت خود با کمونیسم و حزب توده اصرار می ورزید، تعهد خود به سوسیالیسم و «الغاء تبعیض طبقاتی» را همسو با اصول انقلاب شاه - ملت معرفی می کرد. مقامات ساواک فریب نخوردند، اما به او اجازه دادند تا زمانی که مارکسیسم را به چالش می طلبد (و نه رژیم را) در حسینیه ارشاد سخنرانی کند.
شریعتی و ساواک وارد بازی خطرناک  «موش و گربه» شدند. هر یک میکوشید به دیگری کلک بزند و از دیگری سوء استفاده کند. شریعتی وانمود میکرد نگرش «انقلابی» شاه را پذیرفته است، تا بتواند تفسیر خود از تشیع را به حداکثر مخاطبان ممکن انتقال دهد. رژیم شاه نیز می کوشید از شریعتی به نفع خود استفاده کند، زیرا تشخیص داده بود که او برای ایجاد سردرگمی در میان روشنفکران و جنگ و دعوا در بین مخالفان نظام به ویژه مارکسیست ها و مذهبیون و همچنین در درون هر یک از آنها، شخص مناسبی است.
رفته رفته تا سال ۱۳۴۸، شریعتی تبدیل به سخنران ثابت حسینیه ارشاد شد و به سرعت از مطهری نیز که معروفترین سخنران آنجا بود پیشی گرفت.

یادها

31 Dec, 08:32


#سحابی

من نیز خود به نسبت فروکش کردن هیجان و شور و حال آن روزها درباره شتاب انقلابی مردم و تظاهرات حماسی مردم در خیابانها (که سالهای سال آرزوی آن را داشتم و علاقه خود را ابراز می نمودم) پس از سالهای اولیه پیروزی، تعدیل شدم و حرف مهندس را درک کردم که او چرا می خواست که جنبش شتاب کمتری داشته و سلطنت تدریجی حذف شود؛ در حقیقت او به فکر ساختن تدریجی جانشین خوبی برای سلطنت بود تا به حاکمیت انحصاری روحانیون نینجامد.
نهضت آزادی تا زمان اعلامیه ۶ شهریور با عنوان سنگر به سنگر پیشتاز و رادیکال بود و اعلامیه هایش حتی از گروههای دیگر جلوتر بود و برای نخستین بار با صراحت رفتن شاه را مطرح کرده بود. در این اعلامیه آمده بود که اکنون در ایران کار به جایی کشیده است که اختلاف بین یک نفر از سویی و ۳۵ میلیون نفر از سوی دیگر حل ناشدنی است و یکی از این دو طرف باید بروند. رفتن ۳۵ میلیون نفر محقق ناشدنی است و منطقی نیست بنابراین شاه باید برود کنار. بعد در اعلامیه سنگر به سنگر گفته شده بود که برای واژگونی رژیم سلطنتی باید مراحلی طی شود، مثلاً آن که نخست شاه استعفا بدهد، بعد شورای سلطنت تشکیل شود، بعد این شورا یک انتخابات آزاد دموکراتیک انجام دهد و یک حکومت ملی تشکیل شود و بعد این دولت ملی طی دو تا سه سال که کاملاً بر امور کشور مسلط شد، کار انتقال حاکمیت را از طریق رفراندوم انجام دهد.
علیه این اعلامیه (به خاطر فضای تندی که آن زمان حاکم بود) از طرف گروه ها و جنبشهای انقلابی و مبارز، جوسازی میشد و به آن اصطلاحاً اعلامیه گام به گام می گفتند که تداعی کننده سیاست گام به گام کیسینجر در خاورمیانه بود.
در حالی که بعدها که من این اعلامیه را به دقت مطالعه کردم، متوجه شدم که در آن دوران نهضت حرف تازه و شجاعانه ای میزد و حذف رژیم سلطنتی را طی یک پروسه درازتری پیشنهاد میکرد.

یادها

31 Dec, 04:31


خاطرات هاشمی

١١ دی ۶٢

در دفتر آقای‌ خامنه‌ای‌ با فرماندهان‌ نیروی‌ زمینی‌ و سپاه‌ جلسه‌ داشتیم‌. بحث‌ بر سر فرماندهی‌ عملیات‌ بود که‌ از مدتی‌ پیش‌ به‌ خاطر دوگانگی‌، ضررهایی‌ کرده‌ایم‌؛ اختلاف‌ نظر دارند. سرهنگ‌ صیاد شیرازی‌ معتقد است‌ ارتش‌ فرماندهی‌ جبهه‌ را داشته‌ باشد و سپاه‌ زیر فرمان‌ آنها عمل‌ کند؛ ولی‌ عملی‌ نیست‌. اکثریت‌ با سپاه‌ است‌. امام‌ هم‌ با تلخی‌ دستور رفع‌ اختلافات‌ را داده‌اند. طرحهایی‌ برای‌ رفع‌ اختلاف‌ آورده‌ بودند ولی‌ باز هم‌ همان‌ روح‌ قبلی‌ در کار بود. بالاخره‌ برگشتیم‌ به‌ همان‌ فرمول‌ قبلی‌ درباره‌ فرماندهی‌ عملیات‌ آینده‌: تقسیم‌ کار در دو قرارگاه‌ و دو قسمت‌ مجزا از یک‌ عملیات‌.

یادها

30 Dec, 21:34


#مخملباف

يك زندانی جوان و خوش هیکل در بند ۲ و ۳ بود به نام داود مجاز. او در زمستان لخت میگشت و در تابستان پالتو میپوشید. میگفتند بر اثر شکنجه دیوانه شده است. يك بار با دمبل به سر جواد منصوری کوبید و سر او را شکست.
یک روز که نوبت حمام بود، به زندانیان داروی نظافت دادند. داود مجاز وارد دوش حمام شد و کاسه داروی نظافت را سر کشید. زندانیان وقتی متوجه او شدند که دیگر دیر شده بود. داود مجاز را ماموران به بیمارستان بردند و او دیگر بازنگشت. مرگ او همه زندان را متاثر کرد.

یادها

30 Dec, 16:32


#ناسیونالیزم

روزنامه پرنفوذ حبل المتین در سالگرد مشروطیت نوشت: "سال گذشته در چنین روزی، ملت ایران از زیر بار استبداد شش هزار ساله بیرون آمد."
نخستین ناسیونالیستهای ایرانی، موجبی برای مباهات کردن به تاریخ گذشته نمیدیدند. اما با گذشت زمان و جذب اندیشه های غربی، دریافتند که تمدن جهان تا حد زیادی به تاریخ ایران مدیون است، گرچه تاریخ ایران برای ليبراليسم یا دموکراسی رهاوردی نداشته. امروزه دیگر کمتر ایرانی ای را میتوان یافت که تاریخ گذشته کشورش را محکوم کند.

یادها

30 Dec, 12:32


#شرقی_غربی

گزارش ساواک خراسان، ١٣۴٨:

به طوری که مکرراً به استحضار رسیده اگر وجود دکتر شریعتی برای عامل بیگانه و عناصر افراطی مفید است، برای ساواک و مملکت مفیدتر خواهد بود؛ مشروط بر اینکه خوب اداره شود.
این شخص دانشمند است، روحانیون افراطی را قبول ندارد و چپی ها روی این شخص حساب می کنند.
محدودیت برای دکتر شریعتی موجب میشود که نسبت به دستگاه و مملکت بی اعتقاد گردد. و چون طرفداران زیادی دارد، نتیجه مطلوبی نخواهد داشت؛ ولی اگر با برنامه و طرحی منظم اداره شود، با افکار نوی که دارد میتواند مؤثر واقع شود.

یادها

30 Dec, 08:31


#سحابی

من به دلیل علاقه ام به مهندس بازرگان و پدرم و مرحوم طالقانی، حاضر نمیشدم که جمع را رها کنم و همیشه خود را جزو نهضت [آزادی] میدانستم. ولی من نیز تعجب میکردم که مثلاً آقای نزیه که از سال ۴۱ ما را ترک کرده بود و حتی جلسات دادگاه را نمی آمد و با آقای صدر هم به عنوان وکیل دیگر همکاری نمیکرد، چگونه جزو شورای نهضت شده؟ یا شخصی به نام بهرامیان که مرتب با نهضت تماس میگرفت، از کجا آمده است و چه ماهیتی دارد؟

یادها

30 Dec, 04:35


خاطرات هاشمی

١٠ دی ۶١

در جلسه‌ علنی‌ چند لایحه‌ و طرح‌ تصویب‌ شد؛ منجمله‌ طرح‌ حمایت‌ از حرکتهای‌ اسلامی‌. ائمه‌ جمعه‌ و جماعات‌ِ مهمان‌ِ هفته‌ وحدت‌ به‌ مجلس‌ آمدند و برایشان‌ صحبت‌ کردم. سپس‌ به‌ امامت‌ من‌ نماز ظهر و عصر اقامه‌ شد. ناهار را حدود پانصد نفر مهمان‌ مجلس‌ بودند. تحت‌ تأثیر وضع‌ ساده‌ و صمیمی‌ مجلس‌ قرار گرفتند. یک‌ فلسطینی‌ و امام‌ جمعه‌ مسلمین‌ کانادا سخنرانیهای‌ گرمی‌ کردند.
شب‌ برای‌ سخنرانی‌ در سمینار فرماندهان‌ سپاه‌ به‌ باغ‌ شیان‌ رفتم‌. و جواب‌ سئوالاتشان‌ را هم‌ دادم‌. روضه‌ هم‌ خوانده‌ شد. آخرشب‌ به‌ خانه‌ آمدم‌. با بچه‌ها برنامه‌ [مسابقه‌] نام‌ها و نشانه‌ها را تماشا کردیم‌.

https://www.aparat.com/v/m361ls9

یادها

29 Dec, 20:40


#مخملباف

ماهی یکبار ماموران ما را به حیاط میفرستادند تا بندها و سلولها را بازرسی کنند. ماموران همه لباسها و دست نوشته های ما را بازرسی میکردند و هرچه را مشكوك تشخیص میدادند، با خود میبردند. یاداشتهایمان خلاصه ی تحقیقات ما بود و برایش زحمت فراوان جمعی کشیده بودیم. برای آنکه آنها را حفظ کنیم، مقداری لباس زیر را میشستیم و روی دیوار توالتها پهن میکردیم و نوشته های خود را زیر لباس های خیس میگذاشتیم. ماموران همه جا را میگشتند، اما رغبت نمیکردند به آن لباسهای خیس که روی دیوار توالت افتاده بود دست بزنند.

یادها

28 Dec, 16:32


#ناسیونالیزم

دولت مصدق - به رغم پشتوانه مردمی و گسترده اش - نتوانست دولت دموکراتیک و دارای ثبات سیاسی را در ایران مستقر سازد. مصدق - که دل مشغول مبارزه با اجنبی بود - برای مشکلات داخلی ایران اقدام سازنده ای به عمل نیاورد. سرنگونی او حاصل مستقیم این ناکامی اش بود. اما طرفدارانش سقوط او را صرفاً ناشی از توطئه مشترک آمریکا – انگلستان میدانند.

یادها

28 Dec, 12:32


#شرقی_غربی

روح الله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران:

شخصیت، گفتار و اعمال [علی] شریعتی، مجموعه ای از اضداد بود. که اگر کُنه آن وارسی نشود، هم میشود او را متجدد غرب گرا دانست و هم مسلمان سنت گرایش خواند. هم میشود در اثبات سُنی بــودنش دلیل آورد و هم در تعصب شیعی اش استدلال کرد. در کلامش ده ها دلیل بــر ضدیتش با روحانیت یافت میشد و ده ها دلیل به هواداریش از روحانیت.

یادها

28 Dec, 08:32


#سحابی

بسیاری از کارشناسان صدیق اذعان میکنند که تعدادی از برنامه های شاه از نظر اصولی به نفع ایران بود. مثلاً وقتی که قرارداد ۱۹۷۵ میان شاه و صدام حسین بسته شد، دو دولت امضا کردند، در دو مجلس نیز تصویب شد و به سازمان ملل رفت و بسیار در آن محکم کاری شد. این قرارداد خیلی به نفع ایران بود و خطی را به عنوان مرز تعیین کردند که قسمت پر عمق اروندرود بود. شرق این خط به ایران تعلق گرفت. ولی ما این را متوجه نمیشدیم.
مثال دیگر ساخت پایگاههای مستحکم نظامی بود. از دهه ۴۰ رژیم شاه در غرب کشور شروع به ایجاد استحکاماتی نمود. پایگاه وحدتی و پایگاه شاهرخی که در حقیقت شهری زیرزمینی است و فرودگاه آن نیز زیر زمین است. من خود در زمان جنگ پایگاه وحدتی دزفول را دیدم. هواپیماهای جت F14 از زیر زمین با سرعت تمام بیرون میآمد و به هوا میرفت. یا از بالا می آمد، چتری در پشت آن باز میشد و یک راست به زیرزمین میرفت. تشکیلات عظیمی بود. در آن روزها (یعنی حاکمیت مطلقه شاه) بیشتر دوستان و حتی خود من میگفتیم شاه خیانت میکند و میخواهد جنگ اصلی ما را که باید با اسرائیل باشد، به جنگ با اعراب تبدیل کند. باری، انقلاب شد و عراق به ایران حمله کرد. آن روز دانستیم که در اساسنامه حزب بعث "وحدت سرزمینهای عربی زبان" یک اصل شمرده شده است. سرزمینهای عربی زبان منظور همین مناطق عربی زبان بود که در ایران است، یعنی ایلام، گیلان غرب و خوزستان. پس عراق به طور ذاتی به ایران نظر داشت و میخواست قسمتی از ایران را ضمیمه خاک خود نماید. شاه این را فهمیده بود و در غرب استحکامات می ساخت، ولی ما به او ناسزا میگفتیم.

یادها

28 Dec, 04:32


خاطرات هاشمی

٨ دی ۶٣

شورای‌ سرپرستی‌ [صدا و سیما] جلسه‌ داشت‌. بحثی‌ درباره‌ کیفیت‌ برخورد با مخالفان‌ سیاسی‌ داشتیم‌؛ تمام‌ نشد. آقای‌ دعاگو به‌ عنوان‌ دبیر شورا برای‌ شش‌ ماه‌ دیگر انتخاب‌ شد. چند عبا به‌ اعضای‌ شورا هدیه‌ دادم‌. درباره‌ کیفیت‌ نمایش‌ خانمهای‌ غیر محجبه‌ در فیلمها بحث‌ شد. درباره‌ تشویق‌ مردم‌ به‌ شرکت‌ در نماز جمعه‌، صحبت‌ شد. اخیرا تعداد شرکت‌کنندگان‌ در نماز جمعه‌ها کمتر شده‌ است‌؛ ضرر سیاسی‌ عمده‌ای‌ دارد.
عصر، خانم‌ [شهید] مطهری‌ آمد. برای‌ پخش‌ بیشتر سخنرانی‌های‌ شهید مطهری‌ از رادیو و تهیه‌ محلی‌ برای‌ فروش‌ کتابهای‌ ایشان‌، کمک‌ خواست‌؛  [خانم‌ شهید مطهری‌] با عفت‌ به‌ ملاقات‌ خانم‌ مهدوی‌ کنی‌ در بیمارستان‌ قلب‌ رفتند.

یادها

27 Dec, 20:26


#مخملباف

در بند ما چند زندانی دکتر و دانشجوی پزشکی وجود داشت. یکی دکتر حبیب جریری بود که دکتر داروساز بود. او از توده ای های سابق بود و تحت تاثیر دکتر شریعتی، مسلمان شده بود. او از موارد استثنایی بود که از مارکسیسم به اسلام روی آورده بود، آن هم نه در زندان، که در بیرون از زندان. او مردی مهربان و پر انرژی بود که با صدای بلند حرف میزد. بعد از انقلاب به استانداری تهران رسید و در زمان جنگ ایران و عراق اسیر شد. سالها در زندان صدام بود. در همانجا به شهادت رسید اما دریغا که در زمان صلح هم اثری از او پیدا نشد.

https://tehran.navideshahed.com/fa/news/411793/%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8-%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%B1%DB%8C

یادها

27 Dec, 16:32


#ناسیونالیزم

رضاشاه کوشید ایران را به سبک غرب درآورد. آموزش و پرورش، صنعت، حمل و نقل، ارتباطات و ارتش بهبود چشمگیری یافتند. شهرها به سبک غرب درآمدند. بسیاری از سنت ها از جمله لباس پوشیدن سنتی متروک شد. از زنان کشف حجاب شد. در دوره پادشاهی او ایران یکپارچه و باثبات باقی ماند.
اما این به سبک غرب در آوردن ایران صرفا یک نمای ظاهری بود: غرب صنعتی بود و عقلانیت حکمرانی داشت. در این دوره کشاورزی که زیربنای مهم اقتصاد ایران بود، به فراموشی سپرده شد.
رضا شاه با تمامی توان خود میخواست ایران را به صورت یک دولت ملی به سبک کشورهای غربی درآورد اما در این رهگذر دست کم یک چیز را فراموش کرد و آن اینکه ایران را به ابزارهای یک دولت مستقل مردمی با بلوغ سیاسی مجهز نماید. دیکتاتوری رضاشاهی، مطلق بود. هر چند آموزش و پرورش رسمی پیشرفت چشمگیری پیدا کرده بوداما مردم از نظر آموزش سیاسی دچار پسرفت بودند. مطبوعات زیر کنترل و سانسور شدید قرار داشتند و آزادی بیان و اندیشه محدود بود. میراث شوم این غفلت، گریبانگیر ایران پس از سقوط وی شد.

یادها

27 Dec, 12:32


#شرقی_غربی

داریوش شایگان در سال ۱۳۵۵ مدیریت بنیاد مطالعه فرهنگها را که به منظور ارتقاء فهم متقابل و مبادله نقادانه میان فرهنگها و تمدنهای شرقی و غربی تأسیس شده بود، بر عهده گرفت. دیگر اعضای این مؤسسه عبارت بودند از: احسان نراقی و جمشید بهنام هر دو جامعه شناس، مدیر رادیو و تلویزیون ایران رضا قطبی و سیاستمدار دانش پژوه مجید رهنما.
در سال ۱۳۵۶ بنیاد فوق همایشی بین المللی برگزار کرد درباره این پرسش که «آیا تأثیر تفکر غربی می تواند گفتگوی واقعی تمدن ها را ممکن سازد یا نه؟»
شرکت کنندگان خارجی در این همایش علاوه بر کُربن و ایزوتسو، عبارت بودند از رژه گارودی، فیلسوف فرانسوی که در حال گذار از کمونیسم به اسلام بود و کریستین ژامبه، دانشجوی کربن و فیلسوف سابقاً مارکسیست دیگری که او هم درکی جدید از اسلام یافته بود.
جبهه بندی برگزار کنندگان ایرانی و خارجی این همایش نشانگر همگرایی روشنفکران سابقاً کمونیست و روشنفکران بومی گرا با هواداران اصالت ایرانی و تشیع باطنی بود. گزارشهای منتشر شده این همایش به نحوی برجسته اندیشه های کربن، شایگان و نراقی را که جملگی منتنقد مدرنیته غربی «پوچ انگار» بودند و مستقیماً به هایدگر ارجاع می دادند، منعکس می سازد.
در این زمان شایگان نیز - علیرغم تردیدهایش - بـه نحوی فعال به گفتمان ضد غرب «جهش یافته» پیوسته بود.

یادها

27 Dec, 08:32


#سحابی

به رغم فضای انقلابی، مهندس بازرگان چه به طور ضمنی و چه صریح و روشن در فکر ترمز انقلاب بود. ما نیز در فکر شتاب دادن به انقلاب بودیم.
پس از چند سال و پس از فرو کشیدن هیجانات اولیه انقلاب، ما هم به این رسیدیم که سخن مهندس بازرگان و دکتر سحابی درست بود. حتی دکتر پیمان که از مخالفان مهندس بازرگان بود، در سالهای ۶۱-۱۳۶۰ که بگیر و ببندهای شدیدی شروع شده و نه تنها مجاهدین، بلکه همه گروههای منتقد را سرکوب کردند، تحلیل کرد که علت این انحرافات که در انقلاب پیش آمد آن است که انقلاب زود به ثمر رسید و این به نظر من یعنی تأیید موضع بازرگان.
ما خود همیشه با مرحوم بازرگان بحث داشتیم و مخالف کندی حرکت بودیم. در حالی که ما خسارت بسیار بسیار زیادی را بر همه سرمایه های مملکت شاهد بودیم به خاطر این که تغییر رژیم به طور تدریجی یا روش سنگر به سنگر پیشنهادی نهضت آزادی صورت نگرفت. در حالی که اگر رژیم فروپاشی نمیشد و تحول و اصلاح تدریجی صورت میگرفت، این گونه نمیشد. مهندس بازرگان میگفت هیچ یک از ما در بیست و پنج سال گذشته بر مسند کار نبوده و برکنار بودیم، بنابراین وارد نیستیم. ما به ارتش تسلطی نداشتیم، به امور اقتصادی جاری نیز تسلط کافی نداشتیم. زمانی که من از زندان آزاد شدم جو انقلابی و جامعه چنان بود که میگفتند مهندس بازرگان و دکتر سحابی سازشکار هستند و میخواهند سلطنت را حفظ کنند. ولی آنها نیز اخلاقاً به این حرفها گوش نمیدادند و این شجاعت را داشتند که در مقابل این جو بایستند و علیرغم آن که همه میخواستند انقلاب تسریع شود، آنها در مهار انقلاب میکوشیدند. و این شجاعت به نظر من بالاتر از شجاعت مقابله در برابر یک جبار است. مهندس بازرگان به صراحت میگفت ما و شما انقلابیون (اعم از روحانی پیرو آقای خمینی یا مجاهدین یا نیروهای چپ انقلابی و روشنفکری) هیچکدام به امور مملکتی وارد نیستیم و تاکنون مسئولیت اداره امور جاری را نداشته ایم. و تازه ایشان از همه ما واردتر بود و سابقه داشت! ایشان میگفت ما باید کم کم وارد بشویم و نگذاریم کشور تخریب بشود. آن روز کسی معنی فروپاشی را درک نمیکرد. بعدها دانستیم که پس از این فروپاشی، هنوز که هنوز است نظام مدیریت در این کشور برقرار نشده است. یعنی رئیس اداره، کاره ای نیست. مدیریت دانشکده، کاره ای نیست. کارکنان و کارمندان (بسته به جو و اینکه کدام گروه قدرت بیشتر داشته باشد) جریانات را به پیش میبرند. یعنی نظام مدیریتی کشور پاشیده شده و هنوز برقرار نشده است.
هم اکنون در همین حکومتِ جناح راست، آیا این کسانی که بنادر نامرئی ورود کالای قاچاق را اداره میکنند از مدیریت و برنامه ریزی از بالا پیروی می کنند؟ و یا مثلاً آقای خامنه ای از کارهای آنان خبر دارد؟ من چنین باوری ندارم. اینان دولت در دولت اند. در حالی که چنین وضعی در زمان شاه نبود. در زمان شاه دست کم نظام متمرکز مدیریتی وجود داشت که منسجم بود.

یادها

27 Dec, 04:32


خاطرات هاشمی

٧ دی ۶٢

در دفتر آقای‌ رئیس‌ جمهور در جلسه‌ مشترک‌ شورای‌ عالی‌ قضایی‌ و شورای‌ نگهبان‌ شرکت‌ کردم‌. بر سر لایحه‌ تعزیرات‌ اختلاف‌ دارند. شورای‌ نگهبان‌ به‌ دلیل‌ عدم‌ امضای‌ سه‌ نفر از اعضای‌ شورای‌ عالی‌ قضایی‌، لایحه‌ را رد کرده‌ بود. من‌ اعتراض‌ را وارد ندانستم‌ و برای‌ اجرا ابلاغ‌ کردم‌؛ حالا که‌ معلوم‌ شده‌ آن‌ اعتراض‌ شورای‌ نگهبان‌ وارد نبوده‌، این‌ بار از لحاظ انطباق‌ با شرع‌ اشکال‌ دارند. در گذشته‌ به‌ خاطر آن‌ اشکال‌ خیالی‌، نظرشان‌ را در مهلت‌ مقرر اعلان‌ نکرده‌اند. قرارشد با کمک‌ امام‌، مطلب‌ حل‌ شود؛ حق‌ با شورای‌ عالی‌ قضایی‌ است‌.
اول‌ شب‌ آقای‌ جنتی‌ [رئیس‌ شورای‌ عالی‌ تبلیغات‌ اسلامی‌] برای‌ دیدن‌ مطالعات‌ من‌ درباره‌ قرآن‌ «کلید قرآن‌» آمد. به‌ ایشان‌ توضیحاتی‌ دادم‌. نمونه‌ای‌ گرفت‌ که‌ شورای‌ عالی‌ تبلیغات‌ [اسلامی‌] برای‌ تکمیل‌ آن‌ کار کند. اینها مجموعه‌ یادداشتهایی‌ است‌ که‌ در سه‌ سال‌ِ آخرین‌ دوره‌ زندان‌ در اوین‌ از قرآن‌ تهیه‌ کرده‌ام‌؛ هدف‌ از این‌ کار، تهیه‌ فرهنگ‌ کامل‌ موضوعات‌ مطرح‌ شده‌ در قرآن‌ می‌باشد که‌ جای‌ آن‌ خالی‌ است‌. بنا داشتم‌ پس‌ از آزادی‌، خودم‌ کار را برای‌ تنظیم‌ نهایی‌ ادامه‌ دهم‌، اما انقلاب‌ چنین‌ فرصتی‌ نداد. جمعی‌ از دانشجویان‌ در صداوسیما و نیز واحد تبلیغات‌ حزب‌، کار تفکیک‌ فیشها را انجام‌ داده‌اند و این‌ روزها مراجعه‌ مراکز نشر برای‌ استفاده‌ از آن‌ زیاد است.
شب‌، سران‌ سه‌ قوه‌ مهمان‌ من‌ بودند. چون‌ عفت‌ فردا مهمان‌ زنانه‌ دارد ـ خانواده‌ امام‌ و جمارانی‌ها ـ نمی‌رسید که‌ امروز هم‌ مهمان‌داری‌ کند، بنابراین‌ در مجلس‌ از آنها پذیرایی‌ کردم‌. درباره‌ زندانیان‌ تواب‌ بحث‌ کردیم‌. من‌ پیشنهاد کردم‌ که‌ آزاد شوند و بالاخره‌ تصویب‌ شد. قرار شد شورای‌ عالی‌ قضایی‌ گروهی‌ را مأمور رسیدگی‌ و تشخیص‌ توابها و تعیین‌ معیارها نماید.

یادها

26 Dec, 20:28


#مخملباف

زندگی مخفی، ارتباطات اجتماعی چریکها را ضعیف میکرد و آنها از درد و فرهنگ مردم فاصله میگرفتند. مساله قرارهای روزانه برای علامت سلامتی هم وقت زیادی از آنها میگرفت. در نتیجه از وقتی مخفی می شدند، نه فرصتی برای مطالعه داشتند و نه ارتباطی چون سابق با توده های مردم سلاحی که به کمرشان میبستند نیز به آنها غرور کاذب می داد.
و در یك فضای ذهنی غرق میشدند.

یادها

26 Dec, 16:48


#ناسیونالیزم

هنگامی که یکی از دو قدرت استعمارگر ایران (روسیه) دستخوش انقلاب شد و اعلام کرد قصد دارد قوای خود را از ایران خارج سازد، شور و شوق بی پایانی در میان ایرانیان پدید آمد. ایرانیانی که تمامی مشکلات خود را ناشی از مداخله بیگانگان میدانستند، انتظار داشتند (با رفتن روس ها) سلامت کشور معجزه آسا اعاده شود.
اما به زودی از توهم بیرون آمدند. در مناطقی که قوای عثمانی یا بریتانیا حضور نداشتند، هرج و مرج کامل حکمفرما بود. استانهای شمالی ایران (مازندران، خراسان، گیلان و آذربایجان) عملاً از کنترل دولت مرکزی خارج شده بودند و امور مالی دولت وضع بسیار نابسامانی داشت. حالا دیگر ملامت ها متوجه بریتانیا بود و دلیل عمده ناتوانی دولت مرکزی در اعاده نظم این بود که حکام محلی بیش از آنکه به فرمان دولت مرکزی ایران باشند، از انگلیسی ها دستور می گرفتند.
این همان لحظه ای بود که انگلستان پیمان سخاوتمندانه ای را به ایران پیشنهاد کرد: پیمان ۱۹۱۹، پیمان وثوق الدوله. به موجب این پیمان کارشناسان انگلیسی خدمات دولتی ایران را از نو سازماندهی میکردند و افسران انگلیسی عهده دار آموزش ارتش ایران می شدند. وامی به ایران پرداخت میشد و راه آهن و جاده هایی در سراسر ایران احداث میگردید.
این پیمان محصول فکر لرد کرزن بود. او و سایر دوستانش در ایران (از جمله سر پرسی سایکس) بر آن بودند که ایرانی ها پیمان را تلاشی در راه کمک به بهبود و سامان بخشی به کشور میشناسند و از آن قدردانی خواهند کرد. وقتی ایرانیان در واکنش به این پیمان رفتاری خصمانه نشان دادند، کرزن و سایکس حیرت کردند.
نمیتوان ایرانیان را ملامت کرد که چرا یک چنین موهبتی را سپاسگزار نبودند و آنرا نوعی سخاوت استعماری میدانستند.
این دومین بار بود که ناسیونالیستهای ایران با نشان دادن خشم توده ای، روند تاریخ کشورشان را تغییر میدادند.

یادها

26 Dec, 12:32


#شرقی_غربی

داریوش شایگان:

گفتن اینکه ما چنین بودیم و چنان هستیم و تفکر فلسفی ما اشراقی بوده است و غرب مهد شیطان است و تکنولوژی نیز بلای آسمانی است، نه حکمت اشراق را احیا میکند و نه ما را از چنگ تکنولوژی رها. جز اینکه موجب بروز تاریک اندیشی جدیدی باشد، دردی را درمان نخواهد کرد. بزرگترین خطری که ما را تهدید میکند همین پدیده نوظهور است که می توان تاریک اندیشی جدید نام نهاد. یعنی استغراق دوباره در نوعی جهل که خود را ذیحق میداند و حکیمانه. جهلی که ناشی از غم غربت است و غرب زدگی شرق مآبانه. فراموش می کنیم که تمدن غربی متنوع ترین، غنی ترین، پویاترین تمدن روی کره زمین است.
نمی توان با تعصب و سرودن شعارهایی چند به مبارزه طلبیدش. باز ما فراموش می کنیم که غربیان تیزبین ترین منتقدین تفکر خود بوده اند. آنها هستند که به ما شیوه پرسش کردن را آموختند و به ما یاد دادند که آنها را تنقید کنیم و چه بسا از تجارب تلخشان عبرت آموزیم.

یادها

26 Dec, 08:32


#سحابی

احمد علی بابایی از آن انسانهایی بود که با تمام وجود عاشق انقلاب بود و هر کاری میکرد، در خدمت انقلاب و در خدمت افرادی بود که به خاطر این مبارزات تبعید یا زندانی شده بودند. بسیاری از روحانیون که بعد از سالهای شصت خدمات او را پاس نداشته و حکم ارتداد او را صادر کردند و میخواستند با حیله او را به ایران بخوانند و سپس در اینجا وی را محاکمه و اعدام نمایند، در واقع به وی مدیون بودند. آقای صدر تعریف میکرد در طول مبارزات پیش از انقلاب که روحانیون به شهرهای دور افتاده تبعید شده بودند، علی بابایی هر چند وقت یک بار با چمدانی پر از پول به راه می افتاد، ابتدا به سقز و کرمانشاه میرفت و پس از آن به استانهای مرکزی و بافت و کرمان و بعد ایرانشهر به سیستان و زابل و بعد هم به طرف شمال خراسان و سمنان و دامغان و یا شهرهای دیگر می رفت و به وضع این تبعیدیان رسیدگی میکرد یا به خانواده های آنان برنج روغن و خواربار میرساند. در بسیای از این سفرها آقای صدر هم همراه وی بوده و شهادت میدهد. مرحوم علی بابایی در رودسر در کنار دریا باغچه ای داشت که در طول سال به نوبت در اختیار خانواده های این آقایان و یا آقایان دیگر که آزاد بودند قرار داشت تا استراحت یا تفریحی داشته باشند. البته این باغچه مفید هم از تندباد حادثه و مصادره و غارت مصون نماند.

یادها

25 Dec, 04:32


خاطرات هاشمی

۵ دی ۶٢

تا ساعت‌ هشت‌ صبح‌ مطالعه‌ کردم‌. کتابی‌ از یک‌ نویسنده‌ آلمانی‌ در خصوص‌ مظالم‌ اروپایی‌ها به‌ مردم‌ مستعمرات‌ در پانصد سال‌ گذشته‌ و جنایات‌ نژاد سفید پوست‌ اروپا نسبت‌ به‌ نژادهای‌ رنگین‌ پوست‌ سیاه‌ و سرخ‌ و زرد خواندم‌. برای‌ بحثهای‌ آینده‌ عدالت‌ اجتماعی‌ نماز جمعه‌ مفید است.
شب‌، شورای‌ عالی‌ دفاع‌ جلسه‌ داشت‌. خرید شش‌ [فروند] زیر دریایی‌ از آلمان‌ مطرح‌ بود که‌ در زمان‌ طاغوت‌ قرار داد بسته‌ بودند و در زمان‌ بنی‌صدر معلق‌ شده‌ و مذاکره‌ برای‌ احیای‌ آن‌ در جریان‌ است‌؛ آلمان‌ خسارت‌ می‌خواهد. قرار شد تعقیب‌ کنیم‌؛ ما باید خسارت‌ بگیریم‌. در خصوص‌ آمادگی‌ بیشتر در تنگه‌ هرمزهم‌ تاکید شد.

یادها

24 Dec, 20:28


#مخملباف

پیش از اعدام از حسین سلاحی از او پرسیدم حسین جان! اگر انقلاب پیروز شد، تکلیف این همه اختلاف بین مذهبیها و کمونیست ها چه می شود؟ او گفت چپی ها و مذهبی ها مینشینند و با هم گفتگو میکنند و همدیگر را قانع میکنند. اول بگذار شاه دیکتاتور و دست نشانده استعمار برود. میگفت مثلا برای خود من، امام حسین با چگوارا فرقی ندارند.
من چند بار برایش نهج البلاغه را خواندم و او بسیار به هیجان آمد. به ویژه از نامه علی به استاندارش عثمان ابن حنیف بسیار خوشش آمد. این نامه فرمان ساده زیستی علی به مسئولین حکومتی اش بود.
حسین سلاحی زنده نماند تا ببیند اختلافات خونین کمونیست ها و مذهبی ها حتی زودتر از پیروزی انقلاب شروع میشود. البته باوری که حسین سلاحی در مورد دوستی چپی ها و مذهبی ها داشت، بسیاری از ما هم در آن زمان داشتیم. در آن زمان درباره اینکه "مذهب اصل است یا مبارزه" سوالی مطرح نبود. وقتی قرار بود با چپی ها در مبارزه همسویی به وجود آید، مبارزه اصل بود و ایدئولوژی فرع. وقتی مجاهدین خلقِ کمونیست شده (مثل تقی شهرام و بهرام آرام و وحید افراخته) برای تحمیل ایدئولوژی خود دست به کشتار مذهبی ها زدند، دوباره ایدئولوژی اصل شد و مبارزه فرع.

یادها

24 Dec, 16:33


#ناسیونالیزم

جنگ جهانی اول از هر لحاظ به زیان ایرانیان تمام شد و فلاکت این کشور را چند برابر ساخت. دولت اعلام بیطرفی کرد، اما روسها، آذربایجان در مرز عثمانی را اشغال کردند و ایران خواهی نخواهی به صحنه نبرد روس و عثمانی تبدیل شد.
آلمان ها می کوشیدند ایران را به سمت خود بکشانند و در این زمینه تبلیغات وسیع و گسترده ای راه انداخته بودند. رهبری ناسیونالیسم لیبرال (که به شکل نه چندان منسجمی در حزب دموکرات شکل گرفته بود) قویاً طرفدار آلمان بود. هنگامی که دولت در تبعید مقر خود را در کرمانشاه (نزدیک مرز عثمانی) قرار داد، عده ای از ایرانیان به آنان پیوستند. روسها اما قسمت عمده خاک ایران را در کنترل خود داشتند و نیروی پلیس جنوب به فرماندهی سرپرسی سایکس انگلیسی مناطق جنوبی ایران را کنترل میکرد. دولت مرکزی راهی نداشت جز اینکه بیطرف باقی بماند.

یادها

24 Dec, 12:32


#شرقی_غربی

حمید عنایت:

پیکار با «غرب زدگی» به معنای فرهنگی آن - که در ظرف ده ساله اخیر [دهه های 40 و 50] هم میان روشنفکران و هم دولتیان شعار دهان پر کنی بوده - خود وسیله ای برای توجیه این قصور و مزید بر علت شده است. زیرا در مواردی به عذر آن، هرگونه کوششی را برای شناختن یا شناساندن غرب محکوم می کنند. ولی هیچ معلوم نیست که پیکار با غرب زدگی اصلاً به چه معنی است؟ تا زمانی که پاسخ این پرسش روشن نشده است، دست کم باید پذیرفت که اگر ما به راستی نفوذ معنوی غرب را خطری برای قومیت خود میشماریم، مهمترین شرط توفیق در مقابله با این نفوذ آن است که فرهنگ و تمدن غرب را درست بشناسیم. وگرنه با دشمنی ناشناخته سر جنگ داریم.

یادها

24 Dec, 08:33


#سحابی

مهندس بازرگان و پدرم (با آنکه خودشان در ماه رمضان ۱۳۵۷ و حتی قبل از راهپیمایی مردم در عید فطر، اعلامیه معروفی را منتشر کردند که در آن به صراحت گفته بودند یا شاه باید برود و یا همه ملت ایران کشته بدهند) طالب آرام کردن جنبش بودند. آقای نزیه هم، هم موضع آنها بود. اما جعفری، بنده، فریدون، بسته نگار و... طرفدار تز خمینی بودیم که نفی رژیم سلطنت را میکرد.
مهندس و پدرم می گفتند جنبش هم اینک خیلی تیز اوج گرفته و این تیزیِ اوج، متضمن خطرات و انحرافاتی ممکن است باشد. پس باید شتابش را کم کند و به دراز مدت تر بیندیشد.
مهندس بازرگان هنگامی که از پاریس برگشته بود، دیدگاهش نسبت به آقای خمینی مثبت نبود. یعنی از عنوان رهبر انقلاب او را تأیید میکرد، ولی از این جهت که میگفت ایشان خیلی مستبدالرأی است و به اصطلاح حرفْ حرف خودش است و حرف و مشورت دیگران را به هیچ وجه نمیپذیرد، دیدگاهش نسبت به ایشان مثبت نبود.
آقای خمینی هم در آن زمان جایگاهی داشت که کسی غیر از او نمی توانست داشته باشد. جوان ترها همه خمینی چی بودند و حاضر نبودند به آرام کردن جنبش و اندیشه های درازمدت فکر کنند.

یادها

24 Dec, 04:32


خاطرات هاشمی

۴ دی ۶۲

جلسه‌ علنی‌ داشتیم‌؛ هنوز طرح‌ خدمت‌ نظام‌ وظیفه‌ در دستور است‌. قسمتی‌ از جلسه‌ را به‌ آقای‌ [موسوی‌] خوئینی‌ها سپردم‌ و به‌ دفترم‌ آمدم‌. چون‌ روزنامه‌های‌ پاریس‌ به‌ دروغ‌ نوشته‌اند که‌ آقای‌ [موسوی‌] خوئینی‌ها برای‌ رهبری‌ تروریستهای‌ اسلامی‌ به‌ پاریس‌ رفته‌ است‌؛ مخصوصا اداره‌ مجلس‌ را به‌ ایشان‌ واگذار کردم‌ تا عملا دروغ‌ آنها ثابت‌ شود.
شیخ‌ راغب‌ حرب‌ از ائمه‌ جماعات‌ جنوب‌ لبنان‌ ـ که‌ دراشغال‌ اسرائیل‌ است‌ ـ آمد. اطلاعات‌ جامعی‌ از وضع‌ مردم‌ تحت‌ اشغال‌ و رفتار ارتش‌ اسرائیل‌ داد؛ گفت‌ اسرائیلیها به‌ زحمت‌ افتاده‌اند و در اسارت‌ مردم‌اند. مردم‌ با آنها رابطه‌ خصمانه‌ دارند. اجناس‌ اسرائیلی‌ را نمی‌خرند. زندانیهای‌ انصار که‌ حدود 5 هزار نفر بوده‌، آزاد شده‌اند. شبها اسرائیلیها برای‌ رفت‌ و آمد امنیت‌ ندارند. حدود 50 هزار نظامی‌ اسرائیلی‌ در لبنان‌ حضور دارند. کارهای‌ خدمات‌ غیر نظامی‌ به‌ عهده‌ خود دولت‌ و مردم‌ است‌.
برای‌ خطوط حرکت‌ از ما فکر می‌خواست‌ و مایل‌ بود روحانیت‌ لبنان‌ مستقیما با مسئولان‌ ایران‌ رابطه‌ داشته‌ باشند. گفتم‌ سیاست‌ مقاومت‌ اسلامی‌ لبنان‌، به‌ عهده‌ شورای‌ پنج‌ نفری‌ در بعلبک‌ است‌.
اول‌ شب‌ خبر دادند که‌ عراقیها به‌ مسجد سلیمان‌ موشک‌ زده‌اند و گروهی‌ شهید و گروهی‌ زخمی‌ و تعدادی‌ از اماکن‌ خراب‌ شده‌ است. جریان‌ را تا آخر شب‌ تعقیب‌ کردم‌. با سرهنگ‌ صیاد شیرازی‌ هم‌ برای‌ آماده‌ شدن‌ جهت‌ نوعی‌ عکس‌العمل‌ در بصره‌ صحبت‌ کردم‌. اگر مراکز صنعتی‌ آنجا را با توپ‌ بزنیم‌، جواب‌ مناسبی‌ است‌.

یادها

23 Dec, 20:27


#مخملباف

بیش از ۳۰۰ زندانی در بند ۲ و ۳ بودیم و فقط ۶ توالت داشتیم. صف توالت همیشه طولانی بود. عده ای کتاب به دست در صف توالت می ایستادند و تا نوبت شان بشود، یکی دو فصل از کتابی را میخواندند.
گاهی غذاها باعث اسهال همه زندانیان میشد. آن وقت همه زندانیان در صف توالت می ایستادند و وقتی نوبت به آنها میرسید، پس از بیرون آمدن از توالت، دوباره به ته صف میرفتند.
در یکی از روزهای اسهال عمومی همه دل پیچه و دل درد داشتند، اما زندانبانان گمان میکردند این نوعی اعتصاب است. سرهنگ زمانی رییس زندان، ستار مرادی وکیل بند را فرستاد تا بعد از خروج هر زندانی از توالت، گزارشی از راست یا دروغ بودن اسهال آن زندانی تهیه کند. ستار مرادی به زندانیان دستور میداد تا توالت را بعد از استفاده تمیز نکنند تا او بتواند صحت اسهال زندانیان را تایید کند. این دستور او وضعیت شرم آوری را برای زندانیان فراهم میکرد. زندانیان به دستور بی اعتنایی کرده، توالت را تمیز میکردند و بعد بیرون می آمدند. ستار مرادی هم گزارش تهیه میکرد که اسهال بهانه است و این یک توطئه ی جمعی است.

یادها

23 Dec, 16:32


#ناسیونالیزم

اقدامات شوستر چراغ امید را در دل ناسیونالیست های ایران روشن ساخت.  شوستر این گناه نابخشودنی را مرتکب شد که تقسیم ایران به مناطق نفوذ (موضوع قرار داد ۱۹۰۷) را نادیده گرفت. روس ها در ۱۹۱۱ طی اولتیماتومی خواهان اخراج او شدند و قوای خود را نیز پشتوانه اولتیماتوم قرار دادند. دولت در برابر اولتیماتوم تسلیم شد، و با رفتن شوستر بار دیگر ناسیونالیست ها سرخورده شدند.

یادها

23 Dec, 12:32


#شرقی_غربی

اولین کتاب مهم داریوش شایگان آسیا در برابر غرب تمدنهای آسیایی را با «ادیان بزرگی» که «جوهر بنیادین آنها را شکل می دهند» و «وعده رستگاری و رهایی میدهند» یکی میگیرد و آنها را در برابر تمدن غربی مدرن که با «پوچ انگاری» اخلاقی تعریف میشود، قرار می دهد.

یادها

23 Dec, 08:31


#سحابی

پس از آزادی با توجه به جو جامعه و شور و هیجانی که در میان مردم وجود داشت، فعالیت های سیاسی خود را از سر گرفتم، که این امر تا حدودی موجب دلسردی و رنجش همسرم شد. به ویژه آن که منزل ما به طور شبانه روز محل رفت و آمد و جلسات و درگیریهای مختلف شده بود.
همسرم در دوران سخت زندگی، مدتهای زیاد و سالهای طولانی از من دور بود و مشکلات خانواده را تنهایی بر دوش کشیده بود؛ دخترم هاله که در سال دوم دانشکده درس می خواند، در آن زمان به بهانه فعالیت برای اعتصابات، از دانشگاه اخراج شده بود و امیدی هم برای ورود به دانشگاه در آینده به چشم نمیخورد. از سوی دیگر در سن و سالی بود که هر روز در پی فعالیتی به بیرون و تظاهرات خیابانی میرفت و این نگرانی شدیدی برای خانواده بود. از آنجایی که من هم در زندان بودم و مستقیماً کمکی نمیکردم، همسرم با مشورت پدرم تصمیم گرفتند او را برای ادامه تحصیل به فرانسه بفرستند. این سفر هم (با همه مشکلاتی که داشت) بالاخره جور شد و او قبل از آزادی من به فرانسه رفته بود.
اما دو روز بعد از سفر او به فرانسه، آقای خمینی (به دنبال ماجرایی که در عراق و مرز کویت و موانع پلیسی که کشورهای عربی برایشان به وجود آوردند) به پاریس رفتند. هاله هم درس و دانشگاه را رها کرد و به منزل ایشان رفت و همانجا مشغول خدمات مختلف به دفتر ایشان شد. همه اینها بر نگرانیهای همسرم افزوده بود و فکر میکرد در این موارد من میتوانم مشکل گشا باشم. اما وقتی که آزاد شدم، آنقدر درگیر دید و بازدیدها و بحثها و مسائل انقلاب شدم که گویی همسر و خانواده ام را نمیدیدم.

یادها

23 Dec, 04:31


خاطرات هاشمی

٣ دی ۶٠

امروز تا بعدازظهر در خانه‌ ماندم‌. آقای‌ [محمد محمدی‌] ری‌شهری‌ پیش‌ ازظهر به‌ ملاقات‌ آمد و گزارشی‌ از توطئه‌ یکی‌ از شخصیتهای‌ منزوی‌ شده‌ [قاعدتاً منظور صادق قطب زاده است] و رابطه‌ او با آمریکا و پولهای‌ زیادی‌ که‌ دارد و رابطه‌اش‌ با بعضی‌ از علما و چیزهای‌ دیگر.
گروهی‌ از علما و ائمه‌ جمعه‌ و جماعت‌ اهل‌ سنت‌ از سیستان‌ و بلوچستان‌ به‌ ملاقاتم‌ آمدند و تقاضاهائی‌ داشتند؛ منجمله‌ رفع‌ فقر منطقه‌، منع‌ کارهای‌ افراطی‌ غیر قانونی‌، مدرسه‌ عالی‌ برای‌ طلاب‌ اهل‌ سنت‌، تعمیر مساجد، تدریس‌ فقه‌ حنفی‌ به‌ دانش‌ آموزان‌ سنی‌ و...که‌ خواسته‌هایشان‌ را عادلانه‌ یافتم‌.

یادها

22 Dec, 20:28


#مخملباف

مادربزرگم که از خبر دستگیری من دچار فلج عصبی شده بود، با شنیدن این خبر که میتواند به ملاقات من بیاید دوباره شوک شده بود و پایش راه افتاده بود و به همراه مادرم به در زندان آمده بود. یکی از افسران زندان، مادربزرگ مرا به زمین پرت کرده بود، چرا که مادربزرگم (که در صف ملاقاتی ها ایستاده بوده) بر اثر اینکه گوشش سنگین شده بود، حرف افسر را نشنیده بود.
مادربزرگ من زخمی به خانه برگشته بود، بی آنکه مرا ببیند. شنیدن این خبر برایم بسیار دردناک بود و تا مدت ها از فکرش بیرون نمیرفتم. جایگاه مادر بزرگم در قلب من بود. و اکنون قلبم آسیب دیده بود.

یادها

22 Dec, 16:32


#ناسیونالیزم

در سال ١٢٥٩ خورشیدی، بارون جولیوس فون رویتر از اتباع بریتانیا، امتیاز بهره برداری از منابع معدنی ایران را به دست آورد. دامنه امتیاز به قدری وسیع بود که اقتصاد و آینده کشور در گرو آن بود. یک سال بعد امتیاز مزبور ملغی شد، اما علت الغای امتیاز، قیام دسته جمعی ایرانیان نبود، بلکه مخالفت روسیه عامل الغای قرارداد شد. روسیه امضای این قرارداد را تهدیدی علیه منافع خود میدانست.
بعد از این تاریخ، امتیازهای کوچکتری داده شد. اما چون تعادل قوا را به نفع هیچ یک از دو دولت روس و انگلیس برهم نمی زدند، با آنها مخالفتی نشد.
واگذاری امتیاز تنباکو در ۱۲۶۹ به یک کمپانی انگلیسی، یکی از مهم ترین اقلام مصرف داخلی را در اختیار اجنبی میگذاشت. روسها سر به مخالفت برداشتند و با انجام مانورهایی سعی کردند مانع اعطای امتیاز بشوند و حتی بعد از اعطای امتیاز نیز به مخالفت خویش ادامه دادند. اما شرکت انگلیسی خیالش راحت بود چون ایران در صورتی می توانست قرارداد امتیاز را لغو کند که غرامت زیادی به شرکت بپردازد.
اما امتیاز ملغی شد. هر چند روس ها در این شکستِ رقیب، فعالانه سهیم بودند اما کمک آنان در الغای امتیاز چندان تعیین کننده نبود. نقش بزرگ را عامل جدیدی ایفا کرد، عاملی که تازه در صحنه سیاسی ایران ظاهر شده بود، ناصر الدین شاه و شرکت انگلیسی وجودش را حتی در خواب هم نمی توانستند تصور کنند. این عامل همانا افکار عمومی خشمناک و طغیان زده توده های مردم ایران بود.
نخستین واکنشهای مردمی، ناشی از غرور زخم خورده ملی نبود، بلکه احساسات جریحه دار شده مذهبی بود. مردم از آن نگران بودند که تنباکوی مصرفی آنان با دستهای ناپاک غیر مسلمانان شرکت آلوده شود. اما نیروهای ناسیونالیستی ایران - که حالت جنینی داشتند - فعالانه مشارکت کردند. و از این به بعد تاریخ ایران در روندی بی برگشت به سوی جاده تغییر گام برداشت.
شش سال پس از اعطای امتیاز، ناصرالدین شاه ترور شد.

یادها

22 Dec, 12:50


#شرقی_غربی

حلقه حسین نصر - هانری کربن به صورت غیر مستقیم توسط مقامات سیاسی کشور حمایت می شد. درک متافیزیکی ناتاریخی کربن از ایران، به ملی گرایی سلطنتی عمقی می بخشید که شدیداً به آن نیاز داشت. ایرانِ کربن بیشتر یک موضوع شناخت فلسفی بود، تا اقلیمی سیاسی و جغرافیایی. بنابراین فهم او از ایران را می توان فلسفی ترین و ایده آلیستی ترین نظام ایران شناسی در قرن بیستم دانست.
یکی از حامیان کربن، امیر عباس هویدا بود. نخست وزیری آشنا به زبان فرانسه که ادعای روشنفکری هم داشت و سیزده سال صدارت او (۱۳۵۶ - ۱۳۴۴) با اوج مدرنیته پهلوی مصادف بود.
روابط نصر با عالی ترین مقامات رژیم مستقیم تر بودند. شاه پس از آنکه او را به استادی و مدیریت دانشگاه تهران منصوب کرد، سرپرستی دانشگاه صنعتی آریامهر (معتبرترین مرکز آموزش عالی در ایران) را در سال ۱۳۵۱ به او سپرد. نصر معتقد است که شاه از دیدگاه و بصیرت او در مورد سازگار کردن دانش مدرن و معرفت سنتی در دانشگاه فنی مهم کشور حمایت می کرد. از آن گذشته نصر رئیس دفتر مخصوص فرح نیز بود و در سمت مشاور وی، او را به ارتقاء بیشتر فرهنگ سنتی تشویق میکرد. در ضمن توانست حمایت مستقیم فرح پهلوی را از انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران به دست آورد که در سال ۱۳۵۳ تأسیس شده بود تا «فضای واقعاً ایرانی برای مباحث فلسفی» فراهم سازد. کربن، مطهری و توشیهیکو ایزوتسو (یکی از پژوهشگران ژاپنیِ اسلام) به عنوان هسته مرکزی هیئت علمی انجمن به نصر پیوستند و تعدادی دانشجو را (که بعدها در جمهوری اسلامی به مقامات سیاسی و روشنفکری نائل شدند) آموزش دادند.
نصر همچنین مدعی است که در اواخر دههٔ ۱۳۵۰ روی پروژه نجات رژیم پهلوی و تبدیل آن به سلطنت اسلامی کار می کرد. ولی به هر حال با فرارسیدن انقلاب، ایران را ترک کرد. و ارتباط نزدیکش با نظام شاهنشاهی، بازگشتش به ایران را غیر ممکن ساخت.

یادها

22 Dec, 08:32


#سحابی

من در اردیبهشت ۱۳۵۱ به یازده سال زندان محکوم شدم. در اینجا بود که فکر کردم به کلی دارم زندگی سیاسی و محکومیت و محرومیتهایم را (که تا حدودی خودخواسته بود) به خانمم تحمیل میکنم و او باید یازده سال را با محرومیت و مشکلات بسیار تحمل کند. نامه ای تشکر آمیز از وفاداریهای ۱۸ ساله و معذرت از این که باید این زندانی طولانی را نیز به دوش بکشد نوشتم، که حق نمیدانم و ندارم که بیش از این از وفاداری او سوء استفاده کنم و با کمال تأثر و تأسف از او تقاضای جدایی و در واقع رهاسازی او از شر خودم کردم. و او با بزرگواری ای که انتظارش را نداشتم نامه را به من پس داد و گفت که همچنان ادامه می دهد.
زندان شیراز هم که شش سال طول کشید، با دردسر و مشکلات فراوان گذشت. او هر دو هفته با دو فرزندمان تمام شب را در اتوبوس تهران به شیراز میگذراند و صبح زود جلو درب زندان می آمد و پس از دو سه ساعت معطلی، به ملاقات پشت شیشه و یا تلفن تحت کنترل توفیق می یافتیم. ولی پس از یک ربع تلفن قطع میشد، تا این که با اقدامات ما از داخل زندان یک ربع ساعت دیگر تلفن را وصل و ملاقات را تمدید میکردند. معذلک در همان ملاقاتهای یک ربع تا نیم ساعتی هم اکثر سوالاتم از پشت شیشه مربوط به اوضاع سیاسی خارج از زندان بود و کمتر فکر او را میکردم که او هم با این راه دور و دراز و بی خوابی در راه، مسائل و مشکلاتی در خانه و خانواده دارد که باید از احوالش سؤال میکردم و اگر کاری نمیتوانستم بکنم، لااقل دلداریش میدادم. در این مدت من در نامه نگاری های زیر کنترل و سانسور پلیس و ساواک، همیشه صحبت از این میکردم که امیدوارم بعد از اتمام یازده سال زندان که امکان کار سیاسی برای من وجود نخواهد داشت، در کنار او بیشتر بگذرانم و جبران محرومیتها را بنمایم.

یادها

21 Dec, 20:27


#مخملباف

بعد از دادگاه ما را با همان مینی بوس بدون شیشه به زندان قصر باز گرداندند. من متهم ردیف اول بودم و به پنجسال زندان محکوم شدم. حسن که متهم ردیف دوم بود و جرمش از من کمتر بود، به دلیل آنکه سن اش بالای هجده سال بود به پانزده سال زندان محکوم شد. رضا که متهم ردیف سوم بود و جرمش همان دو کتاب بود و چیز دیگری از او لو نرفته بود، به هفت سال زندان محکوم شد.
ماه بعد، مراسم انتخاب وکیل و پرونده خوانی و مراسم دادگاه دوم به همان مضحکی دادگاه اول تکرار شد.
شانس آورده بودیم. اگر جرم حسن که پانزده سال بود، روز دادگاه با يك عمليات مسلحانه در بیرون مصادف شده بود، او را اعدام میکردند و میگفتند تروریستی که آن عمل مسلحانه را انجام داد، بلافاصله دستگیر شد و به سزای عمل خود رسید.
جرایم اکثریت زندانیان خواندن یا پخش اعلامیه، رد و بدل کردن کتاب ممنوعه و گوش کردن به رادیوهای بیگانه بود. اگر زندانی روحانی بود ای بسا منبر تندی رفته بود. تنها درصد کمی از زندانیان بودند که دست به عمل مسلحانه زده بودند. من و حسن از زمره آنها بودیم.

یادها

21 Dec, 17:00


#ناسیونالیزم

اگر عناصر سنتی بتوانند با موفقیت در برابر تجدد خواهان بایستند، استقرار ارزشهای لیبرالی به تعویق خواهد افتاد. ولی با رشد بیداری سیاسی، حداکثر کاری که دولت ها میتوانند بکنند، کُند کردن روند تجددخواهی است. جامعه به نقطه ای خواهد رسید که توده ها به جستجوی رهبری بر می آیند که ساختار کلی نخبگان سنتی حاکم را در هم ریزد.
این رهبر می تواند یک عوام فریب باشد و از ابزار ناسیونالیسم بهره بگیرد.
عناصر سنتی برای مهارکردن این جریان سه راه در پیش دارند: یا به زور متوسل شوند، یا آنها هم رهبری عوام فریب پیدا کنند تا توده ها را از پیوستن به جریان تجددخواهی بازدارد و یا ترکیبی از این دو روش را به کار بگیرند. در هر صورت، ساختار نخبگان در اثر پویای وضعیت پدید آمده در هم شکسته خواهد شد. اگر از عامل زور و وحشت استفاده شود، قدرت به تدریج از دست عناصر سنتی حکومت خارج می شود و در دستگاه های ترور و وحشت متمرکز میگردد. اگر به رهبر عوام فریب توسل جویند، رهبر عوام فریب و دار و دسته اش خود قدرت را قبضه خواهند کرد.

یادها

21 Dec, 12:31


#شرقی_غربی

مقاله داریوش شایگان درباره هانری کربن:

اگر آشتیانی نمیتوانست از سنت فلسفی خود فاصله بگیرد و بدان با نگاه منظم علمی از دور بنگرد، برای کربن اما چنین کاری بسیار طبیعی بود. عینیت، فاصله گرفتن، سنجش و تحلیل از ویژگی های ذاتی برخورد و نگاه تحلیلگر غربی است.

یادها

21 Dec, 08:32


#سحابی

احمد کروبی به من گفت: فلانی! تو نمیدانی با آن نامه ات چه کردی! وقتی که آن نامه در روزنامه منتشر شد (اشاره به نامه ای که لو رفت و ساواک در روزنامه های آن روز منتشر کرد) ما در درون زندان از جایی اطلاع نداشتیم.
در این زمان زندانیانی که در زندان قصر بودند (مثل آقای لاجوردی و آقای عسگراولادی) از خوشوقتی شکفتند. آنان وقتی که دیدند گروهی که اخیراً دستگیر شده اند، مذهبی هستند و با طالقانی رابطه داشته اند، گفتند که ما انگار آن آرمان و آرزویمان را گیر آورده ایم! و این اطلاع از هویت این گروه موجب شد که جامعه مذهبیِ سیاسی شده ایران اطمینان پیدا کرد به مسلمانی آنان. و هجومی از امکانات و کمکها به سوی سازمان سرازیر شد.
وقتی که به زندان شیراز منتقل شده بودم از مجاهدین شنیدم که میگفتند ما امروز آنقدر امکانات داریم که به فداییها هم کمک میدهیم. یعنی اینقدر مردم به اینها امید بسته بودند، طوری که انگار فرزندی که سالها منتظر تولدش بوده اند به دنیا آمده است. و آنها حاضر شده بودند همه امکاناتشان را در اختیارش بگذارند و از او حمایت کنند.
آن وقت در سال ۵۴ به این احساسات و اعتقادی که عملاً به قدرت سازمان مبدل شده بود، لگد زده شد و خراب گردید. آن هم به بدترین نحو ممکن.
به خاطر دارم در زندان شیراز همین آقای عمویی به من گفت: ما خود مارکسیست هستیم ولی از اینکه در سازمان مجاهدین عده ای مارکسیست شده اند، ما خوشحال نشده ایم. برای اینکه به شکلی غیردموکراتیک و با زور، سازمان را مارکسیست کرده اند.
لذا ماركسیستها هم خود به این ضربه اعتراض داشتند. حرف ما این بود که آن اعضای سازمان که مارکسیست شده بودند - اگر چه خود نیز فعالیتهایی داشتند و استعدادهایی را در اختیار سازمان گذاشته بودند - لکن این ظرفیتها در مقابل آن امکانات که همین مسلمانها یا اسلام انقلابی شده که موجبات اصلی قدرت و توان سازمان را فراهم مینمود [ناچیز بود]. لذا آقای تقی شهرام که از زندان ساری و تور امنیتی آنجا توانست فرار کند، شاهکار شخصی او نبود، شاهکار همه آن امکاناتی بود که در بیرون ایجاد شده بود.

یادها

21 Dec, 04:32


خاطرات هاشمی

١ دی ۶۴

بعد از نماز صبح به مجلس رفتم. وقت جلسه را نیم ساعت به جلو برده بودیم. جلسه علنی ساعت هشت‏ و ربع شروع شد. قبل از شروع دو تذکر از امام در مورد نطقهای پیش از دستور و دامن زدن به اختلافات در مورد رأی‏گیری برای دولت گفتم. ضمن سخنرانیِ آقای [ولی‏الله] زمانی (نماینده بابل) که تلخ و تند بود، جمعی از نمایندگان اعتراض کردند و جمعی از او حمایت نمودند. تریبون را از رادیو قطع کردم.  در تنفس، مسأله پرخاش آقایان [هادی] غفاری و [صادق] خلخالی به آقای محمد خامنه‏ای مطرح گردید.

یادها

20 Dec, 20:28


#مخملباف

با یک مینی بوسِ بدون شیشه، ما را به دادگاه نظامی بردند. دست راست هر کدام ما را با دستبند به دست چپ یک پاسبان وصل کرده بودند. یک مامور مسلح از پشت هر کدام ما با چند قدم فاصله می آمد تا اگر اقدام به فرار کردیم، ما را از پا بیندازد. در آن سوی میزِ دادگاه، يك دادستان، يك قاضی و دو نفر هیات منصفه بودند. همه آنها در لباس نظامی روبروی ما نشسته بودند. در این سو ما بودیم و وکیل ما و مامورانی که دستبند در دست، ما را مراقبت میکردند.
ابتدا دادستان کیفرخواستش را علیه ما خواند و هر یک از ما را متهم به همان جرایمی کرد که پیش از این وکیل تسخیری ما را به آنها متهم کرده بود. بعد نوبت به دفاع وکیل ما رسید. او گفت همه اتهامات دادستان را تایید میکنم، اما چنانچه مقدور است از دادگاه محترم تقاضای تخفیف در مجازات موکلین خودم را دارم. چرا که آنها از خانواده ای فقیر هستند و گول خورده اند.
دیگر نه وارد جزییات پرونده ما شد، نه علیه اتهامات دادستان استدلالی کرد. قاضی هم پایان جلسه را اعلام کرد و ما را از دادگاه بیرون بردند. کل مراسم دادگاه بیش از ده دقیقه طول نکشید. ما در راهروی بیرونِ دادگاه منتظر صدور حکم نشستیم. بعد از ما متهمان دیگری را با همان قاضی، همان دادستان و همان وکیل به دادگاه بردند و بعد از چند دقیقه بیرون فرستادند. انگار برای تعیین سرنوشت ما سری دوزی میکردند.
دست آخر وکیل پیش ما آمد و حکم دادگاه را اعلام کرد. من به اعدام محکوم شده بودم، اما چون صغر سن داشتم، به حداکثر مجازات نوجوانان که در آن زمان پنج سال بود، تخفیف یافت. دوباره به یاد آوردم که اگر پدرم در دعوای با مادرم يك سال شناسنامه ام را کوچک نگرفته بود، من الان به اعدام محکوم شده بودم و حکم این دادگاه حکم پایان زندگی من بود.

یادها

06 Dec, 20:41


قسمت صد و بیست و سوم یادداشت های امیراسدالله عَلَم
فروردین ١٣۵۴
پاره نهایی

«عرض کردم با این وصیت شاهنشاه و توصیه ای که درباره مداخله ارتش در کارها بعد از خودتان فرموده اید، فوری باید والاحضرت همایونی پس از تحصیلات متوسطه به دانشکده افسری بروند و افسر بشوند. این حرفهای بیهوده که غلام از زنها میشنوم که باید تربیت دموکراتیک غربی پیدا کنند و این حرفها، گو اینکه به ظاهر صحیح است و باید تظاهر به قبول و عمل آن بکنیم، یک پول سیاه ارزش ندارد.
فرمودند همین طور است. مطمئن باش همین طور هم خواهد شد»


@yaadha

یادها

06 Dec, 16:31


#فاشیسم

طبقات متوسط در مقابل جاذبه جنبشهای توده ای، به یک اندازه آسیب پذیر نیستند. طبقات متوسط سنتی بیش از طبقات متوسط جدید و طبقات متوسط پایین تر بیش از طبقات متوسط بالاتر آسیب پذیر هستند. عواملی چون زوال منزلت و پیوندهای سنتی، فرصتهای کمتر آنها در بازارهای نوظهور و بدتر شدن وضعیت اقتصادی بر اثر رشد روابط جدید، علت های این تفاوت هستند.

یادها

06 Dec, 12:32


#شرقی_غربی

جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران:

روشنفکران در این گیرودار دو دسته اند: قسمت اعظم آنها که با چرخ دستگاه حاکم می گردند و به گردش چنین نظمی کمک فکری می دهند و توجیه علمی اش میکنند. و دسته قلیلی از ایشان که برای یافتن مفری از این بن بست استعماری، در جستجوی راه حلی هستند.
دسته کثیر اول را که هر یک شاغل یکی از مشاغل روشنفکری هستند - اما به نفع گردش چرخ این حکومتها - مشمول حداقل روشنفکری می دانم. و دسته دوم را مشمول حداکثری آن.
امید نویسنده این دفتر آنکه روشنفکران ایرانی از قناعت به حداقل روشنفکری دست بشویند و روز به روز بیشتر به حداکثر آن بگرایند.

یادها

06 Dec, 08:32


#سحابی

در همان زمان خبر رسید که بچه های مجاهدین به نجف نزد آقای خمینی رفته و از آقای خمینی درخواست حمایت کرده اند. از تهران هم آقای مطهری و آقای هاشمی به وسیله نامه از ایشان خواسته بودند که از مجاهدین حمایت کنند.
در دیدار نمایندگان مجاهدین با آقای خمینی، آنها به ارائه تفسیر خود از قرآن در نزد ایشان پرداخته بودند و آقای خمینی هم تفسیر آنها از آیات قرآن را - که به عنوان مثال در سوره محمد(ص) اضل اعمالهم را به امپریالیسم تفسیر کرده بودند - مخالف تفاسیر سنتی دیده و به آنها سوءظن پیدا کرده بود و از آنها حمایت نکرد.
وقتی خبر عدم حمایت آقای خمینی از مجاهدین به قزل قلعه رسید، اعضای مجاهدین به شدت ناراحت شدند و به اصطلاح ترش کردند. زمردیان و ابریشمچی به شدت عصبانی و ناراحت بودند. بحثی میان آنها و آقای هاشمی در این مورد انجام گرفت و آقای هاشمی از آنان دلجویی کرد. و این نکته بسیار جالبی است که کسانی که بعدها نسبت به مجاهدین و مارکسیستها کینه و خصومت پیدا کردند، در آن زمان تا چه اندازه شیفته مجاهدین بودند.

یادها

06 Dec, 04:31


خاطرات هاشمی

١۶ آذر ۶٠

یکی‌ از مبارزان‌ روحانی‌ عراق‌ آمد و پیشنهاد می‌کرد که‌ من‌ دخالت‌ کنم‌ و اتحاد گروههای‌ مبارز عراق‌ را برای‌ رفع‌ اشکالات‌ بعد از شکست‌ صدام‌، فراهم‌ کنم‌.
امام‌ امروز اعلامیه‌ داده‌اند و دعوت‌ به‌ مراعات‌ قانون‌ وتنبیه‌ متخلفها نموده‌اند.

http://emam.com/posts/sahifehbydate/60/09/16/1

یادها

05 Dec, 20:37


#مخملباف

در سلولهای بند ۱ تا ۴ معمولا يك زندانی زیر بازجویی به صورت انفرادی نگهداری میشد، گرچه هر از چند گاهی به دلیل کمبود جا تا چهار زندانی را هم در سلولی که به اندازه يك نفر جا داشت می چپاندند.
اما سلولهای بند ۵ و ۶ بزرگ بودند و معمولا زندانیانی که بازجویی هایشان تمام شده بود یا منتظر ارسال به دادستانی بودند، آنجا نگهداری میشدند.
وقتی من وارد سلول شدم، کمی طول کشید تا چشمم به تاریکی عادت کند. کم کم حدود بیست زندانی را نشسته در گوشه های دیوار دیدم. برای نشستن من جا نبود آنها کمی فشرده تر نشستند تا جا برای من هم باز شد. پای تمام زندانیان بلا استثنا باندپیچی شده بود و معلوم بود همه از شدت شکنجه کارشان به بهداری کشیده است.
در میان این بیست نفر چند دانشجو هم بودند. جرم آنها بیشتر در حد خواندن اعلامیه و رد و بدل کردن کتابهای ممنوعه بود. تعدادی هم طلبه بودند که جرمشان در حد زدن حرفهای ممنوعه بر سر منبر بود. دو سه نفر هم بازاری بودند و جرمشان در حد كمك مالی به افراد و گروه های سیاسی بود. دو نفر هم از خارج از کشور بازگشته بودند و در فرودگاه دستگیر شده بودند و جرمشان فعالیت در کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور بود.
دکتر علی شریعتی هم در همان بند ما زندانی بود. یکی از بچه ها که از دستشویی میآمد، او را دیده بود.

یادها

05 Dec, 16:31


#فاشیسم

دهقانان فقیرتر اغلب جذب بیگانه ستیزی می شوند. آنها در برقراری پیوندهای جدید (به جای پیوندهای نابود شده توسط شهرنشینی) چندان موفق نیستند. کشاورزان ثروتمندتر بیشتر در جامعه شهری جذب می شوند.
مقایسه آمریکای قرن بیستم با آمریکای قرن نوزدهم این تغییر را نشان میدهد. در قرن نوزدهم، تقریباً همه کشاورزان به ناگزیر منزوی بودند، ولی بر اثر رواج گسترده خودرو، رادیو، تلفن، پست و غیره، کشاورزان مرفه توانستند در محیط فرهنگی مشابه شهرها زندگی کنند. اما این تغییرات بر کشاورزان فقیرتر به مراتب کمتر بوده است. با این تحولات، در مناطق روستایی نوعی ناهمخوانی بین سطح زندگی و نگرش اقشار مرفه و اقشار محروم به وجود میاید و کشاورزان فقیرتر و منزوی تر، در مقابل جاذبه عوامفریبان، آسیب پذیرتر می شوند.

یادها

05 Dec, 12:31


#شرقی_غربی

جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران:

[روشنفکری] یعنی از چاه و چاله خود و خانه خود و شهر و زبان خود و ولایت و مذهب خود درآمدن و جهان را به صورت واحد گسترده ای از بشریت دیدن. با مردم و زبانها و آداب گوناگون و فرهنگ ها و مذاهب مختلف.
یا به این معنی که هر وضع موجود را، قضای آسمانی نپنداشتن، بلکه درصدد توجیه علت ها و سبب های آن وضع برآمدن.
یا به این معنی که به جای تصور و خیالپردازیِ تنها درباره وضعی بهتر، جرئت اقدام برای ایجاد وضعی دیگر را در خود داشتن؛ و برای ساختن این وضعی دیگر با مقایسه تاریخی و اجتماعی، گز و مقیاسی هم در اختیار داشتن.
اگر بتوان تعبیر عام تری آورد باید گفت که دوره روشنفکر، دوره ای است که در آن آدمیزاد از عوامل طبیعی بریده و تنها مانده و سرنوشتش از سرنوشت آنها جدا شده و خود را در مقابل سرنوشت خود تنها و بی هیچ پشتیبانی آسمانی یا زمینی مییابد و مجبور است که بی هیچ انتظاری از خارج یا از عالم بالا، فقط به اتکای شخص خود عمل کند. مختار باشد. آزاد باشد. و مسئول.

یادها

05 Dec, 08:32


#سحابی

در بازجویی همه روابط خودم با مجاهدین را به رابطه دوستانه ای که از پیش وجود داشته منحصر کردم و اظهار داشتم که رابطه ما فقط در حد گفتگو و بحث های قرآنی و نهج البلاغه بوده است. بعد از آن درباره رابطه من با آقای هاشمی رفسنجانی سؤال کردند. آقای هاشمی را نیز چند روز قبل از من دستگیر کرده بودند. دلیل دستگیری ایشان هم همان نامه بود که از دوست ما در فرودگاه گرفته بودند. آقای هاشمی هم مسئولیت نامه را بر عهده نگرفته بود.
مرا بعد از اتمام بازجویی به بند معروف ۳۲۵ منتقل کردند. بند ۳۲۵، تازه ساز بود و هنوز در و دیوار آن خیس بود. سلولهای این بند بسیار کوچک و تاریک بود.
یکی دو روز پس از آن متوجه شدم که درِ بند باز شد و یک زندانی را به یکی از سلول ها بردند. زندانی مزبور که پس از چند لحظه متوجه شدیم آقای هاشمی است، خیلی سر و صدا می کرد و با صدای بلند فریاد میزد که به من میگویند تو با آقای خمینی رابطه داری به آقای خمینی نامه نوشتی! و به این وسیله میخواست ورود خویش را به سایرین اعلام کند. راهروی بند ۳۲۵ به قدری باریک بود که وقتی درِ سلول ها را باز میکردند، عرضِ در تمام راهرو را میگرفت و ارتباط دو طرف راهرو قطع می شد. هاشمی پس از چند دقیقه که از ورودش به سلول میگذشت، سر و صدا راه انداخت که میخواهم به دستشویی بروم. و چون دستشویی انتهای سالن بود و درِ سلول وی باز بود، به همین دلیل سرباز مأمور زندان او را نمیدید. آقای هاشمی از سوراخ درِ تمام سلولها داخل آن را به دقت نگاه میکرد، تا به سلول من رسید. و چون من را با ریش بلند دید، خیلی تعجب کرد. من به آقای هاشمی گفتم که درباره ایشان چه چیزهایی به بازجوها گفته ام و توضیح دادم که به بازجوها گفته ام که آقای هاشمی از جریانات هیچ اطلاعی ندارد و پس از دستگیری بچه های سازمان از او خواسته ام که اگر توانستی برای آنان کمک مالی جمع کرده و به خانم پوران بازرگان بدهد. و هیچ یک از آنان را هم نمیشناسد. هاشمی هم گفت خیلی خوب و رفت.
همان روز یا روز بعد از آن، ایشان را برای بازجویی بردند و او هم همان چیزهایی را که من گفته بودم برای بازجوها گفت. بعد از دو سه ساعت که او را به سلول بازگرداندند باز هم با داد و بیداد و صدای بلند گفت دیدید گفتم که من بیگناهم، عاقبت برایشان روشن شد که من حقیقت گو هستم! به این وسیله فهمیدم که بازجویی هاشمی به خیر گذشته است. بعد هم با همان ترتیب گذشته به جلوی سلول من آمد و از سوراخ در سلول به من گفت که من حرفهای تو را تکرار کرده ام.

یادها

05 Dec, 04:31


خاطرات هاشمی

١۵ آذر ۶٠

امروز شایع‌ کرده‌اند که‌ من‌ را به‌ گروگان‌ گرفته‌اند. دو سه‌ روز است‌ که‌ در منزل‌ مانده‌ام‌ و ظاهر نشده‌ام‌، ضدانقلاب‌ از این‌ فرصت‌ برای‌ شایعه‌ پراکنی‌ استفاده‌ کرده‌.

یادها

04 Dec, 20:28


#مخملباف

کنار تخت من جوان بیست و چند ساله ای را بستری کرده بودند که "موسی" نام داشت. وقتی دو پرستار جوان پایش را پانسمان میکردند، با چشم خود دیدم که به اندازه چند قاشق چرک سیاه از پای او خارج کردند. از آنجا که سبیل داشت، اول فکر کردم کمونیست است و به چریکهای فدایی وابسته است. اما وقتی دیدم روی تخت در حالت درازکش نماز میخواند، پیش خودم گفتم که او مسلمان است، شاید به مجاهدین خلق وابسته است و اِلا این اندازه او را نمیزدند. اما لب که باز کرد، دریافتم او يك آدم معمولی است که از بد حادثه دستگیر شده است.
موسی کشاورز ساده ای بود اهل سیاهکل. از آنجا که با پدرش در زندگی روزمره اختلاف پیدا کرده بود، به شهر آمده بود و در کارخانه چیت ری به کارگری مشغول شده بود. مدتی شب و روز کار کرده بود و از شهری که در آن کارگری میکرد، خبری نداشت. یک روز به توصيه يك کارگر تهرانی تشویق شده بود که روز جمعه به مرخصی برود و شهر تهران را به همراه او ببیند. با همان کارگر جلوی پارکی در نزدیکی دانشگاه تهران قرار گذاشته بود. موسی زودتر به سر قرار رسیده بود و دقایقی سر قرار منتظر دوستش مانده بود و توسط گشت ساواك مشكوك به نظر رسیده بود و بازداشت شده بود. علایم مشکوک بودن موسی از نظر گشت ساواك موارد زیر بود:

سبیل داشت.
کفش کتانی به پایش بود.
پیراهنش را روی شلوارش انداخته بود.
دقایقی سر قرار منتظر دوستش ایستاده بود.

گشت ساواک همان کنار خیابان او را مورد بازجویی قرار داده بود. از او پرسیده بودند شغلت چیست؟ موسی گفته بود کارگر کارخانه چیت ری. این علامت مشکوک دیگری برای ساواک بود. کارخانه چیت ری کارخانه ای بود که چندین چریک که برای خودسازی در آنجا کار میکردند، شناسایی و دستگیر شده بودند.
از او پرسیده بودند خانه ات کجاست؟ گفته بود اینجا خانه ای ندارم و در کنار دستگاه کارم میخوابم. پرسیده بودند اهل کجایی؟ گفته بود سیاهکل. واژه سیاهکل تیر خلاصی بود که موسی به سر خود شليك كرده بود.
این چند علامت برای ساواك شكی باقی نمیگذاشت كه او يك چريك مهم است. بلافاصله او را به کمیته مشترک رسانده، تا حد مرگ شکنجه کرده بودند.
اما موسی چریک نبود. چیزی هم برای اعتراف کردن نداشت. بعد از چندین روز شکنجه، عاقبت کار او به بیمارستان کشیده شده بود.
ما زندانیان سیاسی به خوبی میفهمیدیم که چه کسی واقعا چریک است و کتمان میکند و چه کسی يك فرد معمولی است که بی دلیل او را گرفته اند. موسی یک فرد معمولی بود. کلمه ای از سیاست سر در نمی آورد.
بعدها قاضی دادگاه نظامی (با آنکه در پرونده موسی حتی يك كلمه اعتراف پیدا نکرد) او را به جرم "کتمان اسرار" به سه سال زندان محکوم کرد. وقتی هم زندانش به پایان رسید او را تا زمان انقلاب در زندان نگهداشتند.

یادها

04 Dec, 16:31


#فاشیسم

افراط گرایی در میان کشاورزان با انزوای نسبی آنها از جامعه بزرگتر ارتباط دارد. محروم ماندن از ارتباط با مراکز قدرت و ارتباطات (بر اثر ظهور شهرها) باعث مخالفت کشاورزان با نمادهای تفوق شهر و تجلیل از گذشته روستایی می شود. در آلمان نازی اولی به یهودستیزی و دومی به سیاست قوم محورانه افراطی سوق یافت. تجلیل نازی ها از زندگی روستایی و خصومت آنها با یهودیان و سرمایه داری مالی، برای دهقانان آلمانی بسیار خوشایند بود. جمعیت روستایی همچون توده متراکمی پشت ملی گرایی احساساتی سازش ناپذیر ایستاد.

یادها

04 Dec, 08:32


#سحابی

من و آقای طاهر احمدزاده شروع به نوشتن نامه به دوستان خود در خارج از کشور کردیم که برای تحت فشار قرار دادن رژیم [برای پیشگیری از اعدام مجاهدین] دست به اقداماتی بزنند. با آقای هاشمی رفسنجانی هم در این باره صحبت کردم.
قبلاً هم با آقای هاشمی در رابطه با جمع آوری کمکهای مالی برای سازمان [مجاهدین] صحبت کرده بودم. من و آقای هاشمی از جمله اعضای هیأت امنای مدرسه رفاه بودیم. مدیر این مدرسه هم خانم پوران بازرگان، همسر مرحوم محمد حنیف نژاد بود و قرار بود که آقای هاشمی کمکهای مالی خود را از طریق خانم بازرگان به سازمان برساند.
به هر صورت آقای هاشمی هم نامه ای برای آقای خمینی نوشته بود و ضمن طرح مسائل فیمابین خودشان، مسأله دستگیری اعضای سازمان را هم مطرح کرده و از ایشان خواسته بود که از بچه ها و اعضای سازمان حمایت کنند.
نامه من خطاب به صادق قطب زاده و نامه آقای احمدزاده هم خطاب به کلیه دوستان خارج از کشور بود.
این سه نامه را به یکی از دوستان خودمان که عازم خارج از کشور بود دادیم. ایشان هم احتیاط کرده بود و (چون مسافرین را به شدت کنترل میکردند) نامه ها را به مادر خانم خود که خانم سالخورده ای بود، داده بود تا امکان لو رفتن آنها کمتر شود. ولی نامه ها در هنگام بازرسی چمدانهای مادر خانم دوست ما به دست ساواک افتاد و ایشان هم اعتراف کرد که نامه ها را از دامادم گرفته ام. دوست ما را در ۲۰ مهر ۱۳۵۰ دستگیر کردند و متعاقب آن برای دستگیری من به کارخانه آمدند و از آنجا مرا به زندان اوین بردند.

یادها

03 Dec, 20:28


#مخملباف

وقتی تیر خوردم، برای مداوا چهارده روز در بیمارستان بستری شدم و يك بار عمل جراحی شدم.
اما برای مداوای جای شکنجه ها صد روز در بیمارستان شهربانی بستری شدم و چهار بار به اتاق جراحی رفتم.

یادها

03 Dec, 16:31


#فاشیسم

در شرایط بحرانی، کشاورزان خُردتر و فقیرتر اغلب از افراط گرایان ـ نه احزاب مردم سالار - حمایت میکنند. علت این امر تا حدودی آن است که آنها فاقد سازمانها و رهبران جا افتاده هستند.
در حالی که نیمی از کشاورزان ثروتمند در ایالات متحده به یک یا چند سازمان کشاورزی تعلق دارند، فقط یک هشتم کشاورزان فقیر دارای چنین وابستگی و پیوندی هستند.

یادها

03 Dec, 12:33


#شرقی_غربی

سفر روس آل احمد نیز پرسش برانگیز و توام با خوداندیشی است و دیدار او را از مسکو، لنینگراد، باکو، تاشکند و عشق آباد شرح می دهد. این اثر - که از لحاظ ادبی نیز قابل توجه است - در انتقاد از شوروی و به خصوص جمهوری های مسلمان نشین آن نوشته شده، اما در مجموع از کتاب بازگشت از شوروی اثر آندره ژید که آل احمد به فارسی ترجمه کرده بود، خوش بینانه تر است.
یک سال بعد آل احمد به دعوت سمینار تابستانه دانشگاه هاروارد (که هر سال در آنجا برگزار میشد و هدف آن ارتقاء گفتگو میان آکادمیسین ها، ادبا و هنرمندن بین المللی بود) به آمریکا سفر کرد و دو ماه در آنجا اقامت داشت. در آنجا او خلاصه ای از غرب زدگی را به عنوان نقدی بر «استعمار نو» ارائه داد، کاری همانند آنچه روشنفکرانی از قبیل سارتر، فرانتس فانون و امه سزر انجام می دادند. او تأکید داشت که «غرب» عبارت بود از جهان اول صنعتی شده، شامل شوروی که از آن نیز به سبب آنکه جهان سوم را تحت سلطه قرار داده و استعمار کرده بود، انتقاد می کرد. نتیجه گیری آل احمد آن بود که باید برای ایجاد یک فرهنگ جهانی هماهنگ تر تلاش کنیم و نه حمایت از خودمختاری فرهنگهای  «بومی» :

در این باب زیاد بحث کرده اند که با ورود ماشین و «استانداردیزه» شدن دنیا، فرهنگ های ملی مضمحل خواهند شد و دنیا به سمت یک دستی و کنفورمیسم خواهد رفت. اما خیال من ازین بابت راحت است. به جای آنچه در مقابل هجوم ماشین از بین خواهد رفت، ما نیروی یک فرهنگ دنیایی خواهیم داشت، آمیخته از همۀ فرهنگهای ملی. و دیگر کسی نخواهد بود که در پیله یک ملیت پرستی اغراق آمیز، بشریت را به جمود قرون وسطائی بخواند.

یادها

03 Dec, 08:32


#سحابی

در اول شهریور ماه ۱۳۵۰ ساواک خانه های تیمی و اعضای سازمان را مورد هجوم قرار داد. ساواک به خانه ای که مرحوم سعید محسن، بهمن بازرگانی و محمود عسگری زاده و تعداد دیگری در آنجا بودند، حمله و آنان را دستگیر کرد. آن شب مرحوم محمد حنیف نژاد در منزل ما بود و ابتدا از قضیه باخبر نبود. وی پس از آن که خانه ما را ترک کرد مخفی شد و من دیگر محمد را ندیدم.
از آن پس تا زمان دستگیری رابط من با مرحوم حنیف نژاد، مرحوم [شهید] رجایی بود. رجایی که در سالهای ۴۰ - ۴۲ جزو اعضای نهضت بود، پس از دستگیری در سال ۴۲ با این که مدارک زیادی از وی به دست ساواک افتاده بود، مقاومت خوبی در زندان کرده بود و به همین دلیل هم شهرت خوبی به دست آورده بود. مرحوم رجایی در سال ۴۸ سفری به پاریس کرد و در آنجا به شدت تحت تأثیر ساده زیستی افراد نهضت به خصوص آقای حسن حبیبی قرار گرفته بود. پس از بازگشت از پاریس از طریق من با سازمان مرتبط شد و پس از دستگیری مرحوم محمد، رابط من با او و سازمان شد و اخبار و پیام های ما را به یکدیگر می رسانید.

یادها

03 Dec, 04:32


خاطرات هاشمی

١٣ آذر ۶٠

اول‌ شب‌ احمد آقا آمد و راجع‌ به‌ بیانیه‌ای‌ که‌ امام‌ می‌خواهند راجع‌ به‌ محکومیت‌ افراطکاریها و تجاوز از قوانین‌ بدهند، مشورت‌ کرد.

یادها

02 Dec, 20:27


#مخملباف

بیست و یک روز از روزی که از بیمارستان شهربانی به شکنجه گاه کمیته آورده شده بودم میگذشت و من از عفونت پاهایم رو به مرگ می رفتم. مرا از سلول بیرون کشیدند و به اتاق بازجویی بردند و روی زمین خواباندند. يك بازجوی تازه که نفهمیدم نامش چه بود و نقش آدم مهربانی را بازی میکرد به اتاق بازجویی آمد و با لحنی غمگین و بغض آلود گفت: "محسن جان! پسر عزیزم! آخر تو داری با حال و روز خودت چه میکنی؟! نمی بینی جلادهای اینجا رحم ندارند؟ به خدا من ترا که میبینم یاد پسر دلبند خودم میافتم که هم سن و سال توست و دلم برای تو کباب میشود. پسرم عزیزم! حرفهایت را بزن و این قدر خون به دل من نکن! آخر من هم آدم هستم و طاقت ندارم رنج ترا که مثل پسر من هستی ببینم". بعد عکس پسرش را از جیبش در آورد و به من نشان داد و گفت: "جان پسر من، جان من که عمویت هستم حرف بزن."
من مثل جنازه روی زمین افتاده بودم و لبهایم تکان نمی خورد.
بهارلو گفت: "خودش را به موش مردگی زده" بعد فریاد زد: "حسینی! شوك برقی بهش وصل کن تا به هوش بیاد"
حسینی آمد. با لرزه های شوك برقی بدنم رعشه گرفت اما حرفی از زبانم در نیامد. عضدی گفت: "براش نوشابه بیارین" بهارلو پرسید: "کوکا میخوای یا پپسی یا کانادا؟" بهارلو سه بطری خالی را از کشوی میزش بیرون آورد و رو به من گرفت و گفت: "میخوام اینارو فرو کنم توی [...] که اگه اون دفعه تیرخوردی، این دفعه [...] بخوری. کدومو میخوای فرو کنم؟"

اماله ی بطری تهدید مدام بازجوها بود. با من از تهدید پیش تر نرفت اما دو زندانی هجده ساله را بعدها دیدم که به پشت هر دو بطری فرو کرده بودند. یکی در سال ۵۳ و یکی در سال ۵۷. پشت دومی پاره شده بود و خونریزی داشت و برای پانسمان پشتش هر روز به بهداری کمیته می رفت.

یادها

02 Dec, 16:32


#فاشیسم

در آمریکای مرفه پس از جنگ جهانی دوم نیز تُجار کوچک (نه کارمندان) به حمایت از مک کارتیسم پرداختند. طبق مطالعه ای که درباره پایگاه اجتماعی مک کارتی در سال ۱۹۵۴ (اوج شهرت مک کارتی) انجام شد، کمتر از ۳۰ درصد از کارمندان در مقابل بیش از ۵۰ درصد از تجار کوچک از او طرفداری می کردند. جالب توجه است که تجار کوچک به مراتب بیش از کارمندانِ دارای تحصیلات مشابه از مک کارتی طرفداری کرده بودند. این بدین معناست که تفاوت آنها به شغل آنها مربوط می شود و ناشی از سطح پایین تر تحصیلات تجار کوچک نیست.

یادها

23 Nov, 17:02


آیت الله موسوی اردبیلی، اردیبهشت ١٣۶٩:

اگر دستگاه‌های دولتی برای اجرای حکم شرعی با منکرات مبارزه کنند اما فرهنگ مردم، فرهنگ منکرات باشد، نتیجه‌ی مطلوب حاصل نمی‌شود.
و چنین مسئله‌ای را ما طی ده سال گذشته شاهد بوده‌ایم.

https://wp.me/p2GDHh-8fL

یادها

23 Nov, 04:33


قسمت صد و بیست و دوم یادداشت های امیراسدالله عَلَم
فروردین ١٣۵۴
پاره نخست

«حقیقت این است که دوره آقایی آمریکا سپری شد...»


@yaadha

یادها

21 Nov, 20:28


#مخملباف

بین چهار تا هشت ساعت طول میکشد تا زندانیان هر سلول را به توالت ببرند. از طرفی زندانیان زیر شکنجه دچار عفونت ادراری و اسهال میشدند، پس چاره ای نمی ماند جز اینکه زیر پیراهنی خود را به جای توالت به کار ببرند و لیوان آبخوری خود را برای ادرار کردن به کار بگیرند. در پنج دقیقه فرصت دستشویی باید لیوانهای پلاستیکی پر ادرار را می شستیم و آب میکردیم و آن آب را در سلول مینوشیدیم و از لیوان خالی اش دوباره به جای توالت استفاده میکردیم.
زندانی دانشجو که دچار اسهال شدید بود، عذرخواهی کرد. ما همگی روی خودمان را به دیوار برگرداندیم و گوشهایمان را گرفتیم تا او با خجالت کمتری روی زیر پیراهنی اش دستشویی کند.
بوی بد سلول البته فقط از دستشویی کردن زندانیان بر روی زیر پیراهنیهایشان نبود. پتوهای سربازی که از شدت جذب چرك و خونِ جراحت پای زندانیان به مقوای خشك تبديل شده بود، علت دیگر بدبویی سلولها بود. پای زخمی زندانیان که پانسمانی بود هم بیش از اندازه بو میداد. از زیر پانسمان پاها، چرک و خون جراحت ها بیرون زده بود.
در سلول برای خوابیدن ما چهار زندانی جا نبود. در نتیجه با جمع کردن پاها در شکم خود، هرکدام جوری خود را كوچك كردیم که جا برای خواب همه فراهم شود. انگار هر کدام در یک چمدان کوچک خوابیده باشیم. اگر یک زندانی میخواست در خواب تکان بخورد، بدون تکان خوردن دیگری ممکن نبود.
هوای زندان سرد بود و یک پتوی سربازی نمیتوانست مرا از سرما محافظت کند. وقتی از شدت سرما، پتوی سربازی زندان را به روی سرم کشیدم تا گرمتر شوم، ابتدا از بوی تعفن آن حالت تهوع به من دست داد. اما از شدت ضعفی که در بدنم بود، به زودی به خواب رفتم، بی آنکه بدانم چنین شبی از معدود شبهای آسایش من در زندان کمیته است.

یادها

21 Nov, 16:33


#فاشیسم

جنبشهای توده ای در مرحله اولیه رشد خود باید عمدتاً بر مهارتهای تهییجی و تبلیغی رهبران و خلق ارزشهای آرمانی تکیه کنند. حال آنکه یک جنبش بالغ، احتمال بیشتری دارد که به سطحی از عقلانیت در قالب سازمانی اداری (با تأکید بر اثر بخشی عملیاتی، به جای جذابیت نمادی) دست یافته باشد. بر این اساس یک جنبش جوان تر برای روشنفکران جذاب تر است، زیرا نقشی مفیدتر و آبرومندانه تر برای آنها فراهم میکند.
رهبری و سازماندهی انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه را روشنفکران جوان برجسته ای به عهده داشتند که از طبقۀ متوسط برخاسته بودند. در فرایند تحکیم دولت شوروی، نیاز به چنین افرادی کاهش یافت و آنها به تدریج جای خود را به مدیران و سازمان دهندگان کم هیجان تر ولی کارآمدتر دادند. این چرخش به طور نمادین در تغییر رهبری از لنین به استالین دیده می شود.

یادها

21 Nov, 12:32


#شرقی_غربی

علی انصاری در پژوهشی پیرامون انقلاب سفید، نشان داده که شاه با مصادره آرمان های جناح چپ و جبهه ملی (با هدف جلوه کردن به مثابه قهرمان ملی گرایی و تثبیت مشروعیت) خود را به عنوان پادشاهی انقلابی معرفی کرد. انصاری سه ویژگی مهم انقلاب سفید را نام میبرد: نخست آنکه این انقلاب به عنوان اسطوره مشروعیت بخش به سلطنت از اوایل دهه ۱۳۴۰ عمل کرد؛ دوم آنکه شاه در مقام «سلطان - فیلسوف» مسئولیت انحصاری رهبری ایدئولوژیکی، هدایت و پیاده کردن انقلابش را به عهده گرفته و با وابسته کردن انحصاری حکومت به یک شخص، این نظام را از اساس متزلزل ساخت؛ سوم آنکه رونویسی شعارهای سوسیالیستی و ملی گرایانه، رژیم را بیشتر تضعیف کرد. زیرا به مارکسیست ها و ملی گرایان رادیکال مجوز داد تا ادعاهای مردمی و انقلابی بودن و همچنین ملی گرایانه شاه را صرفاً گرته برداری جعلی از پروژه های اصیل تر خویش قلمداد کنند.

http://tarikhirani.ir/fa/news/7595/%D8%A7%D8%B3%D8%B7%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D8%AA%D8%AB%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA

یادها

21 Nov, 08:33


#سحابی

من سه شب درباره محکمات و متشابهات در قرآن صحبت کردم. در آن بحث، با طرح این که از دیدگاه علمی متشابهات و محکمات به چه اطلاق میشود و ارتباط آن با آیات قرآن چیست، صحبت کردم. مرحوم طالقانی و مرحوم بازرگان از صحبت من استقبال کردند. ولی دکتر پیمان که در آن بند با ما بودند با بحث من مخالفت کرد. او معتقد بود نباید کوشش کرد معارف اسلامی را با علوم تطبیق داد، چرا که علوم متغیرند و با تغییر آنها معارف نیز تغییر خواهند کرد. ما هم در پاسخ اظهار داشتیم که تطبیق معارف و آیات با یک نقطه و یک موضع علم صورت نمیگیرد و ما سیر تحول علوم را مد نظر قرار می دهیم. لذا چون سیر علوم هم به طرف توحید و عرفان است، آن اتفاق نخواهد افتاد.

یادها

20 Nov, 20:28


#مخملباف

سربازِ بند، درِ سلول شماره هفت را باز کرد، چشمبند مرا برداشت و مرا از لای در به داخل سلول هل داد و رفت.
مدتی طول کشید تا چشمم به تاریکی عادت کند. آن وقت سایه سه زندانی دیگر را هم درون سلول دیدم. انگار خدا دنیا را به من داده است. دو هفته بود که جز با بازجوها و ماموران با دیگری هم کلام نشده بودم. از دیدار آنها ابراز خوشحالی کردم و نام آنها را پرسیدم. صدای فریاد نگهبان بند به گوشم رسید که میگفت: "از کدوم سلول صدا می آد؟ خفه شین..." یکی از زندانی ها با انگشت به بینی اش اشاره کرد که آهسته تر حرف بزنم. من آهسته نام آنها را پرسیدم.
یکی از آنها معلمی بود از آبادان. او همین که مرا دید، گریه اش گرفت. دلیل گریه اش این بود که من هم سن و هم نام فرزندش بودم. دیگری دانشجویی بود از تهران، چهره لاغر و تکیده ای داشت و به شدت مضطرب بود. سومی یک روحانی بود به نام هادی خامنه ای، برادر همان سید علی خامنه ای که من صبح های جمعه در هیاتی واقع در خیابان ایران، بعد از خواندن دعای ندبه، به سخنرانی اش گوش میدادم.
هادی خامنه ای بعد از آنکه نام مرا دانست، از علت دستگیری من پرسید. گفتم هنگام خلع سلاح پاسبان، در خیابان ایران دستگیر شده ام. پرسید برای چه میخواستی پاسبان را خلع سلاح کنی؟ گفتم برای آنکه شاهِ دیکتاتور و نوکر آمریکا را بکشم و ملت را نجات بدهم. چشمهای هادی خامنه ای از شنیدن این حرف های صریح من، برق زد. دوباره پرسید: "گفتی چند سال داری؟" گفتم ۱۷ سال. گفت: "شانس آورده ای! ترا اعدام نمیکنند. چون صِغَرِ سن داری. اگر ۱۸ ساله بودی، در دادگاه به اعدام محکوم میشدی."
با شنیدن این حرف، غم عجیبی دلم را گرفت. احساس کردم آرزوی شهادت من با شکست مواجه شد. در آن زمان کوچکترین شهید دوران چریکی مهدی رضایی بود که در بیست سالگی اعدام شده بود؛ و من نیت کرده بودم رکورد سنی شهادت را بشکنم!
بسیار فکر کردم تا راهی برای شهید شدن پیدا کنم. این فکر که من سالیان سال زندانی باشم و فرصت شهادت را از دست بدهم، مرا عمیقا ناامید و غمزده می کرد. همه کتابهایی که خوانده بودم و همه رنج هایی که در زندگی کارگری برده بودم، و همـه رویاهایی که به عنوان یک مبارز در ذهنم بافته بودم، مرا به سوی شهید شدن می خواند. میترسیدم زنده بمانم و يك آدم معمولی شوم.
به همسلولی هایم گفتم: "من ثابت میکنم ۱۸ ساله هستم، تا شهید شوم! ثابت میکنم که پدرم در دعوای با مادرم شناسنامه مرا كوچك گرفت تا به خیال خود مرا از ارث محروم کند و اکنون دارد مرا از شهادت محروم میکند."
هادی خامنه ای و دو زندانی دیگر از این حرف من شوك شدند و دقایقی سکوت کردند، اما من به حرف زدن ادامه دادم. خیال میکردم باید حتی آنهایی را که درون سلول زندانی اند، نسبت به ظلم دستگاه شاه بیشتر آگاه کنم و به آنها اهمیت شهید شدن در راه خدا را گوشزد کنم. آن قدر به حرف زدن ادامه دادم که هر سه نفر پتو را روی سرشان کشیدند و خود را به خواب زدند. اما من همچنان به حرف های انقلابی خود ادامه میدادم.
در یک لحظه هادی خامنه ای سرش را از زیر پتو بیرون آورد و با انگشتش به بینی اش اشاره کرد تا به من بفهماند که باید سکوت کنم. از خودم پرسیدم ما که در جامعه خاموش ایران از ترس سکوت نکرده بودیم، چرا بایستی در سلول و در کنار همرزمان خود سکوت کنیم؟ بعد این طور برداشت کردم که یکی از آن دو نفر باید مامور ساواك باشد و الّا دلیلی نداشت که هادی خامنه ای یواشکی و با انگشت اشاره به من بفهماند که باید سکوت کنم.

یادها

20 Nov, 16:32


#فاشیسم

روشنفکران کمونیست آمریکایی بیشتر به اقتدار ستیزی، تهییج، و حس تعلق به یک گروه نخبه، تمرکز داشتند. آنها در مقایسه با اعضای اتحادیه های کارگری، انزوای اجتماعی چشمگیری داشتند و عموماً قبل از پیوستن به حزب، به هیچ سازمان اجتماعی دیگری تعلق نداشتند.
رهبران کارگری که در تلاش برای پیشبرد منافع عینی اتحادیه ها بودند، انزوای حزب را مأیوس کننده می یافتند، حال آنکه روشنفکران تا حدی به همین دلیل به حزب پیوسته بودند که حزب تا این اندازه از نظام مستقر فاصله داشت.

یادها

20 Nov, 12:33


#شرقی_غربی

برنامه سال ۱۳۳۹ جامعه سوسیالیستها ایران را همسو با «رژیمهای بورژوا - ملی گرای جهان سوم» در مسیر توسعه اقتصادی، به سوی سوسیالیسمِ مستقل از تحميلات جنگ سرد، طبقه بندی می کرد:


ما آزادی، دموکراسی و احترام به ارزشهای انسانی را از میراث تمدن غربی و همچنین از سنن ملی و مذهبی خودمان اقتباس می کنیم. در عین حال اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای مشابه با آن به ما آموخته اند که در مورد امور سیاسی و اجتماعی طبق نقشه ای خاص و با نظم و ترتیب بیشتری عمل کنیم. این نه به معنای تبعیت از کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی، بلکه تنها راهی است که می شود از گسترش آن در یک کشور جلوگیری نمود.
دلیل اصلی شکست کمکهای زیادی که آمریکا به کشورهای در حال توسعه می کرد، تحمیل الگوی توسعه اجتماعی و اقتصادی غربی یا آمریکایی بر آنها بود. اما الگوی توسعه و رشد در کشور ما باید از هر دو اردوگاه شرق و غرب مستقل باشد. برای ایجاد این الگو باید آنچه را نیاز داریم هم از شرق بگیریم و هم از غرب، بدون آنکه از آنها تبعیت نماییم. بنابراین توسعه اجتماعی و اقتصادی نباید از هدف والاتر استقرار یک نظام اجتماعی عادلانه مستقل باشد. توسعۀ اقتصادی باید در نهایت بـه سوسیالیسم، و نه به سرمایه داری دولتی یا خصوصی بینجامد.

یادها

20 Nov, 08:32


#سحابی

در جریان بازگرداندن ما [از زندان برازجان] به تهران، اولاً هفده نفر از افسران حزب توده را هم با ما به تهران بازگرداندند و ثانیاً در بازگشت (برخلاف گذشته) با احترام با ما برخورد کردند.
دو اتوبوس برای انتقال در نظر گرفته بودند و برای هر نفر هم فقط یک سرباز معین کرده بودند و دستبند هم به دستهایمان نزدند. در شهرهایی که در مسیر قرار داشتند، اتوبوس توقف میکرد و ما پیاده میشدیم و به گشت و گذار می پرداختیم و نهار می خوردیم و یا چیزی میخریدیم. در کازرون پس از صرف نهار به محل توقف اتوبوس ها بازگشتیم و مشاهده کردیم که از سربازها خبری نیست و ما به سراغ سربازها رفتیم و پیداشان کردیم!
به هر صورت جریان بازگشت خیلی خوب بود. در تخت جمشید هم توقف کردیم. سروان حجازی (که همچون دفعه قبل، مسئول انتقال ما بود) خیلی با احترام با ما رفتار میکرد.
سه روز در راه بودیم تا به تهران رسیدیم و چون زندان قصر را تعمیر و رنگ آمیزی میکردند، ما را به زندان موقت منتقل کردند.

یادها

20 Nov, 04:33


خاطرات هاشمی

٣٠ آبان ۶٢

آقایان‌ [اسداله‌] لاجوردی‌ و رئیس‌ اطلاعات‌ سپاه‌ آمدند. اختلاف‌ شدیدی‌ دارند. اولا آقای‌ [اسداله‌] لاجوردی‌ [دادستان‌ انقلاب‌ تهران‌] خط توبه‌ گروهکها و ارشاد را قبول‌ ندارد و آن‌ را توطئه‌ آنها می‌داند، ولی‌ سپاه‌ روی‌ آن‌ حساب‌ و عمل‌ می‌کند. ثانیا عده‌ای‌ از متهمان‌ توبه‌ کرده‌ در دست‌ سپاه‌ را که‌ از آنها استفاده‌ می‌شود، می‌خواهد تحویل‌ بگیرد و اینها نمی‌خواهند تحویل‌ بدهند؛ به‌ خاطر ترس‌ از به‌ هم‌ خوردن‌ این‌ روش‌؛ بالاخره‌ قرار شد تحویل‌ بدهند.
سپس‌ دادستان‌ انقلاب‌ ارتش‌ و آقای‌ صادق‌ طباطبایی‌ آمدند. از نظرات‌ امام‌ هم‌ تأکید بر رسیدگی‌ سریع‌تر، پیغام‌ رسید. یک‌ قلم‌ 950 هزار دلار گم‌ است‌. دادستان‌ وثیقه‌ 15 میلیون‌ تومانی‌ خواسته‌ است‌. قرار شد تا فردا جوابی‌ از آلمان‌ بگیرد و بدهد. شب‌ به‌ خانه‌ آمدم‌. به‌ احمد آقا جریان‌ را گفتم‌ که‌ خدمت‌ امام‌ بگوید.

یادها

19 Nov, 20:27


#مخملباف

بعدها فهمیدم آخر شب همان روزی که من دستگیر شده ام، ماموران به خانه ما ریخته اند و مادر بی خبر مرا دستگیر کرده اند و برای گرفتن اطلاعاتی در مورد من و رفقایم، او را به زندان آورده اند. مادرم دربـاره فعالیت های من چیزی نمیدانست و فشار بازجویان بر او بی فایده بود. او را یک روز با توهین، تحقیر، ارعاب و مشت و لگد و کشیده شکنجه کرده بودند و بعد رهایش کرده اما تحت نظر گرفته بودند.

یادها

19 Nov, 16:32


#فاشیسم

هر چه روشنفکران از جامعه خود منزوی تر باشند، دیدگاه آنها رادیکال تر و موعودگرایانه تر میشود. انزوای اجتماعی روشنفکران، نه تنها به انزجار از کل ساختار جامعه می انجامد، بلکه باعث دوری آنها از دغدغه های روزمره مردم میشود. در این شرایط روشنفکران جذب جنبش هایی میشوند که خود این جنبشها منزوی از جامعه هستند، و به گرایشهای موعودگرایانه روشنفکران بیگانه شده، پروبال میدهند و زمینه را برای غرق شدن در مسائل انتزاعی نظریه پردازی (به جای ملاحظات عملی سیاست) هموار میسازند.

یادها

19 Nov, 12:46


#شرقی_غربی

پیشنهاد اصلاحات ارضی رادیکال، نخست از جانب حزب سوسیال دموکرات در خلال انقلاب مشروطیت مطرح شد. حزب توده نیز آن را در صدر برنامه اش گنجانده بود. زمانی که سقوط رضاشاه منجر به تقاضای گسترده مردم برای بازگرداندن زمینهایی که او غصب کرده بود (یا توزیع آنها بـیـن مـردم بی زمین) شد، اصلاحات ارضی تبدیل به دغدغه ای ملی گردید.
آنچه که معمولاً نادیده انگاشته می شود، اهمیت نخستین اصلاحات ارضی در ایران است که در سال ۱۳۲۵ توسط حکومت خودمختار آذربایجان به وقوع پیوست. حکومت فرقه دموکرات (که با حمایت ارتش سرخ به قدرت رسیده بود) در بازه زمانی یک سال، دست به اصلاحاتی زد که بعدتر سرمشق انقلاب سفید قرار گرفت. این اصلاحات علاوه بر رفرم ارضی، شامل اعطای حق رأی به زنان و ملی کردن جنگلها و معادن نیز میشدند. اهمیت اصلاحات ارضی آذربایجان بــه عنــوان الگویی برای سراسر ایران، هم در منابع معاصر آن و هم توسط حسن ارسنجانی (که به عنوان وزیر کشاورزی، مسئولیت انجام اصلاحات ارضی انقلاب سفید را برعهده داشت) مورد تاکید قرار گرفته است.
پیشنهاد حق رأی زنان و برابری حقوق شهروندان نیز نخست از طرف حزب دموکرات (در اواخر سده ۱۲۰۰) پیشنهاد و در اوایل سده ۱۳۰۰ توسط حزب توده احیاء شد.
پس از سال ۱۳۳۲ که حزب توده غیر قانونی بود، خواسته جریان چپ در مورد اصلاحات ارضی از طرف جامعۀ سوسیالیستها تکرار شد و بسط یافت. برنامه سال ۱۳۳۹ جامعه سوسیالیستها در واقع اصول پایه ای انقلاب سفید را مطرح کرده بود: اصلاحات ارضی با حمایت تعاونیهای روستایی؛ حقوق اجتماعی و سیاسی برابر برای زنان؛ ملّی کردن صنایع بزرگ و همچنین نفت و منابع ملی از قبیل جنگلها و آبها؛ حمایت اساسی از کارگران و دهقانان توسط دولت.
فکر تشکیل سپاه دانش (یکی از محورهای اصلی انقلاب سفید) اولین بار توسط ناصر پاکدامن، دانشجوی عضو جامعه سوسیالیستها پیشنهاد شده بود.

یادها

19 Nov, 08:32


#سحابی

با توجه به دوری راه و این که اعضای خانواده ما مجبور بودند مسافت زیادی را برای دیدار ما بپیمایند، تصمیم گرفتیم که محلی را در برازجان برای اقامت آنها در نظر بگیریم. و چون در آن شهر هتل و مسافرخانه ای وجود نداشت، لذا خانه ای را توسط مادر آقای محمد مهدی جعفری (که اهل بـرازجـان بـود) اجاره کردیم. آن خانه، خانه ای ساده و روستایی بود. خانواده هایمان که از تهران برای دیدار ما می آمدند، چند روزی را که در برازجان می ماندند، در آن خانه به سر می بردند. آنها در آن چند روز از صبح تا عصر در حیاط زندان نزد ما بودند و ما هم از آنها پذیرایی میکردیم و نهار هم به آنها میدادیم!
در این ملاقاتها، اخبار هم توسط آنها به ما منتقل میشد و از همین طریق بود که ما متوجه شدیم که تبعید ما به برازجان انعکاس جهانی پیدا کرده و رادیوها و خبرگزاری ها و شخصیت های جهانی همچون ژان پل سارتر و برتراند راسل و جمعی دیگر از اساتید، اعتراضیه هایی نوشته و از دولت ایران خواستار آزادی ما شده بودند.

یادها

19 Nov, 04:31


خاطرات هاشمی

٢٩ آبان ۶۶

آقاي‌ معيري گفت كه فرانسوي‌ها سند پرداخت سيصد ميليون دلار را به امضاي وزير خارجه خودشان رسانده‌اند، ولي تحويل ما نمي دهند و مي گويند بعد از آزادي گروگان‌ها مي‌پردازيم.
شب بستگان آمدند. از بيرون غذا خبر كرديم.

یادها

18 Nov, 20:28


#مخملباف

در بهداری با فشار دستِ سرباز، فهمیدم که برای نوبت پانسمان باید روی زمین بنشینم. کنار دیوار نشستم و آرام سرم را بالا بردم تا از لای شکاف چشم بند، محیط بهداری را بهتر ببینم. زندانیان زیادی در نوبت پانسمان روی زمین نشسته بودند. تا نوبت پانسمان به من برسد، يك ساعتی منتظر شدم. هرچه بیشتر این انتظار طول میکشید، من راضی تر بودم. این فرصتی بود برای فرار از بازجویی.
زندانیانی که برای پانسمان آمده بودند، اکثرا پاهایشان لهیده و عفونی شده بود. نوک سینه ها و آلت تناسلی بعضی از زندانیان را سوزانده بودند. دکتر بهداری چـرك زخمهای آنها را تمیز میکرد. بعد پودری را که میگفتند پنسیلین است، به روی زخم شکنجه شدگان میریخت و آن را با گازِ پانسمان می بست یا پماد زرد رنگی را به روی زخم ها می مالید. بعضی از شکنجه شدگان با پاهای پانسمانی وارد میشدند. معلـوم بـود کـه بعـد از پانسمان، دوبـاره بـه زیر شکنجه رفته اند.
تناقض غریبی بود! از طرفی زندانی را تا حد مرگ شکنجه میکردند تا از او اطلاعاتی برای دستگیری دیگران بگیرند و از طرفی دیگر زخم او را پانسمان میکردند تا سالم بماند. شعار بازجویان این بود: تا حد مرگ زندانی را شکنجه کن، اما نگذار بمیرد.
زندانیان نیز از شدت شکنجه آرزوی مرگ میکردند، اما وقتی فرصت بهداری پیش می آمد، آن را با جان و دل می پذیرفتند تا ساعتی از فشار شکنجه رهایی یابند.
وقتی نوبت به پانسمان من رسید، دکتر بهداری جای بخیه های شکم مرا که خونین بود بازدید کرد و گفت: "بخیه های شکمت بیشتر از داخل پاره شده. چرا حرفاتو نمیزنی که این قدر كتك نخوری؟!" بعد پانسمان روی بخیه ها را عوض کرد و آمپولی به شکمم زد و خودش چند بخیه دیگر به آنها اضافه کرد و مرا که دوباره نفسم بند آمده بود را تحویل سرباز داد تا به اتاق بازجویی برگرداند.

یادها

18 Nov, 16:33


#فاشیسم

برخی از روشنفکران در مورد قدرت کشور بسیار حساس اند و این احساس را از طریق پیوستن به جنبشهای ایستادگی ابراز می کنند. این تمایل سابقه ای طولانی در هر دو کشور آلمان و روسیه داشته است. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کشمکشی میان روشنفکران دارای گرایش غربی و روشنفکران دارای گرایش آلمانی یا روسی وجود داشت. گروه اول طرفدار الگوی فرانسه بودند و از گرایشهای دموکراتیک و سوسیالیستی حمایت میکردند. گروه دوم الگوی نظامی گرایانه و ملی گرایانه را مدنظر داشتند.

یادها

18 Nov, 13:06


#شرقی_غربی

محمدرضا شاه در دیدار رسمی از ایالات متحده، ١٩۴٩:

باید بکوشیم تا برای دهقانان و سایر طبقات محروم جامعه زندگی خوبی فراهم سازیم. در ایران اقلیت کوچکی از زندگی لوکسی برخوردارند، در حالی که اکثریت زیادی از تأمین مایحتاج اولیه خود مانده اند. گویی آن اقلیت کوچک نمی خواهند دیگران را به حساب آورند. مبارزه واقعی من باید بر ضد کسانی باشد که جلوی اصلاحات را میگیرند. من با سرمایه دارها یا با ثروت مخالف نیستم. بلکه با تمرکز سرمایه در نزد یک اقلیت که مانع استفاده بقیه از آن میشود، مخالفم. من مایل نیستم تعداد کمی سرمایه دار ثروتمنـد وجـود داشته باشد و در مقابل اکثریت ایرانیان در فقر و بدبختی به سر برند، یعنی ثروتمندان با نابود کردن دیگران خوشبخت شوند.

یادها

18 Nov, 08:32


#سحابی

در زندان برازجان گرایشات روشنفکری در میان من و سایر نهضتی های جوانتر در حال اوج گرفتن بود و بیشتر به مطالعه مجلات و مقالات روشنفکری می پرداختیم. من به مطالعه کتاب افضل الجهاد نوشته عمر اوزگان انقلابی الجزایری پرداختم و سپس به ترجمه آن اقدام کردم. این کتاب را مرحوم علی شریعتی هنگامی که در زندان قصر بودیم برایم آورده بود. در آن کتاب نقش اسلام در مبارزات مردم الجزایر از سوی اوزگان (که خود قبلاً مارکسیست بود و بعد مسلمان شده بود) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته بود. بخشی از این کتاب را من و دکتر [عباس] شیبانی در زندان برازجان ترجمه کردیم و بعد که به تهران منتقل شدیم، به بیرون فرستادیم و بعدها به خارج کشور فرستاده شد و آقای حسن حبیبی که در فرانسه بودند، ترجمه ما را اصلاح و تکمیل کرد و آن کتاب چاپ و منتشر شد.
علاوه بر آن کتاب دوزخیان روی زمین و سال پنجم انقلاب الجزایر را هم در زندان برازجان مطالعه کردم.

یادها

12 Nov, 16:33


#فاشیسم

همه طبقات اجتماعی در جنبشهای تمامیت خواهانه سهیم هستند. به ویژه اعضای (از نظر اجتماعی) بی ریشه و گسسته ی کلیه طبقات، در وهله اول و با بیشترین تعداد از این جنبشها حمایت میکنند. روشنفکران تک افتاده، اعضای حاشیه ای طبقه متوسط، کارگران منزوی صنعتی و کشاورزی گروه های اجتماعی عمده را در جنبشهای تمامیت خواهانه تشکیل می دهند.

یادها

12 Nov, 12:32


#شرقی_غربی

در سال ۱۳۲۳ حلقــه هـای کوچکی از دانشجویان دانشگاه تهران و دانش آموزان دبیرستانی دور هم جمع شدند تا نهضت خداپرستان سوسیالیست را تشکیل دهند. انتخاب واژه «خداپرست» به جای مسلمان، بر نوآوری ایدئولوژیکی تأکید داشت.
بنیانگذاران خداپرستان سوسیالیست پس از بحث و جدلهای تندی با اعضای حزب توده، برنامه سیاسی و اجتماعی آن حزب را پذیرفتند، ولی ماتریالیسم فلسفی آن را رد کردند. آنها معتقد بودند که اسلامِ روحانیتِ سنتی، به سوی باورهای خرافی و مناسک موهوم در غلتیده است. به باور آنها، این اسـلام - کـه قـویــاً توسط مارکسیست ها و سایر ماتریالیستهای مدرن به چالش گرفته شده بود - محکوم به فنا بود. برعکس اما، اسلام واقعی یک نظام اجتماعی - اقتصادی، سیاسی و اخلاقی کامل بود، یک «سوسیالیسم علمی» که نخست از جانب پیامبر اسلام تبلیغ شده بود.
از لحاظ فلسفی این اسلام واقعی «مکتبی میانه» بـود کـه بـه نحـوی منحصر به فرد میان ایده آلیسم و ماتریالیسم میانجی گری می کرد.
اسلام واقعی که هم مبارزه طبقاتی را میپذیرفت و هم اعتقاد به خداوند را، در عین حال هم نیازهای مادی و هم معنوی انسان را برآورده میساخت.
نهضت خداپرستان سوسیالیست (به احتمال زیاد تحت تأثیر نیروی سوم خلیل ملکی) معتقد بود که جایگاه ایران در «بلوک میانه» از کشورها بین بلوک سرمایه داری و کمونیستی است، که هر دوی آنها «دلالهای جهانی استعمارگران و استثمارگران» بودند.

یادها

12 Nov, 08:33


#سحابی

به هنگام وقوع حادثه ۱۵ خرداد ما در زندان بودیم. صبح روز پانزده خرداد از ابتدای صبح صدای تیراندازی می شنیدیم و ما که از همه جا بی خبر بودیم، خوشحال بودیم که قیام و انقلاب شروع شده است. از صبح تا عصر گروهی از زندانیان نماز میخواندند، برخی دعا و برخی هم زیارت عاشورا و دیگران هم سرود میخواندند. همگی حال عجیبی داشتیم. تا این که هنگام عصر مشاهده کردیم که یک بند پایین زندان را تخلیه کردند و تعداد زیادی را که در جریان حوادث آن روز دستگیر شده بودند به آنجا آوردند و لباس زندان به آنها پوشاندند و سرهایشان را هم تراشیدند.
در آن دوران چون از خارج از زندان اخبار دقیقی نداشتیم، ابعاد حادثه ۱۵ خرداد خیلی بزرگ در نظر ما جلوه گر میشد. شب ۲۲ خرداد من و دکتر شیبانی و مرحوم محمد حنیف نژاد و مرحوم مهندس بازرگان صحبت کردیم که مراسم شب هفتم شهدای ۱۵ خرداد را در زندان برگزار کنیم. به همین جهت پیشنهاد شد این مراسم در زندان از طرف افراد نهضت آزادی برگزار شود. اما از سوی اعضای جبهه ملی با این اقدام مخالفت شد. مرحوم دکتر صدیقی معتقد بودند که نباید جریان نهضت ملی را با روحانیت و مذهبی ها مخلوط کرد. مرحوم مهندس حسیبی هم که شخصاً فردی مذهبی بود، با مهندس بازرگان و دکتر سحابی بحث های مفصلی در مخالفت با این کار کرد.
به هر صورت شب جمعه ۲۲ خرداد مجلسی به همین مناسبت در حیاط زندان برگزار کردیم. در آن جلسه آقای مهندس بازرگان سخنرانی مفصلی کرد و از قیام پانزده خرداد و شهدای آن قیام تجلیل کرد. یکی از زندانیان عادی هم شعری در این رابطه سروده بود که برای حضار خواند. از سوی جبهه ملی چند تن از اعضای مذهبی آن مانند آقای محمد شانه چی و آقای حاج محمود مانیان در جلسه شرکت کردند، ولی مابقی اعضای جبهه اعم از سران و اعضای رده دوم و سوم آنها شرکت نکردند.

یادها

12 Nov, 06:17


خاطرات هاشمی

٢٢ آبان ۶۵

از مشهد اطلاع دادند که حکم جلب برای [سید حسین] قاضی زاده هاشمی نماینده [فریمان و] سرخس صادر شده است. به آقای موسوی اردبیلی گفتم دستور رسیدگی بدهند.

یادها

11 Nov, 20:28


#مخملباف

می پنداشتم دمی دیگر نفسم قطع میشود و روحم از بدنم خارج میشود و وارد بهشت برین میشوم و خدا و شهداء و پیامبران و ملائکه را دیدار خواهم کرد. چنان از این حالت سرمست بودم که هیچ لحظه ای از عمرم در قبل از این حادثه و بعد از این حادثه با آن برابری نمیکند.
از شیشه ماشین، آسمان خیابان را میدیدم. چشمم همه چیز را اسلوموشن میدید. درختان خیابان در چشمم کشیده می شدند و در هم میرفتند. آیه ای از قرآن را که بسیار دوست داشتم با صدای نیمه بلند خواندم. البته از شدت خونریزی صدایم کش می آمد: و لاتحسبن الذين قُتلوا في سبيل اله امواتا بل احياهم عند ربهم يرزقون.

پاسبانها با ترس آمیخته با غم به من نگاه میکردند. وقتی صدای قرآن خواندن مرا شنیدند، همه آنها متاثر شدند. آیه را برای آنها ترجمه کردم و گفتم من به زودی میمیرم و لحظه ای دیگر به بهشت میروم و خدا را ملاقات میکنم، اما شما در این دنیای بی ارزش باقی می مانید تا برای حکومت شاه نوکری کنید و مردم ایران را سرکوب کنید. خون تن من دست یکی از پاسبانها را رنگین کرد. او دستش را از من عقب کشید. گفتم من دلم برای شما میسوزد! شما فقرایی هستید که برای نجات خود به فقرای دیگر ظلم میکنید.
در تمام طول راه از کلانتری تا بیمارستان سینا صدای آژیر ماشین پلیس و گفتگوی بی سیم ها می آمد. بی سیم ساواك مدام از پلیسها میخواست مراقب من باشند تا نمیرم و یا با سیانور خودکشی نکنم. من در جواب آنها پوزخند میزدم و آیه قران و شعر میخواندم.

یادها

11 Nov, 16:32


#فاشیسم

شرکت کنندگان اولیه در جنبش نازی، از کلیه اقشار جامعه آلمان بودند:

شاهزاده های بی تاج و تخت، مالکان مقروض، کشاورزان یارانه گیر، کارخانه داران ورشکسته، مغازه داران و پیشه وران فقرزده، پزشکان بدون بیمار، وکلای بدون موکل، نویسندگان بدون خواننده، آموزگاران و کارگران و کارمندان بیکار.

ترکیب جنبش فاشیستی ایتالیا هم چنین بود. بیرق فاشیستی را در آغاز گروههای زیر دنبال میکردند:

سندیکالیست های انقلابی، آردیتی [کهنه سربازان] شجاع که نمیتوانستند جنگ را فراموش کنند، افسران خلع سلاح شده ناراضی که آینده ای جز فروشندگی نداشتند، سربازان، جوانان پر شر و شور، ولگردان و مجرمان حرفه ای، روشنفکران ثروتمندی که از کارگران هراس داشتند و روشنفکران تهیدست، و آمیخته ای از میهن پرستان کشاورز، صنعتگر و غیره .... از همۀ لایه های مختلف جامعه، از همه گروه های اجتماعی در این جمع حضور داشتند.

یادها

11 Nov, 13:00


#شرقی_غربی

بازرگان دست به نوشتن جزوه هایی زد که به نظرش اسلام را به «نحوی علمی» روزآمد می کرد. او رفتار اجتماعی بشر را برحسب خواص معنوی انرژی و ماده توجیه می کرد.
نوشته های طالقانی، کمتر عجیب و غریب و بیشتر تأثیر گذار بودند. اسلام و مالکیت الگویی شبه سوسیالیستی از «اقتصاد اسلامی» ارائـه می داد، که اصطلاحات مارکسیستی همچون سرمایه، مبارزه طبقاتی و وسایل تولید را به کار میبرد. تفسیر طالقانی از قرآن تحت تأثیر مارکسیسم قرار داشت و در آن وحی الهی به مثابۀ راهنمایی برای پیغمبر تفسیر میشد تا بتواند تاریخ جهان را در مسیری تکاملی به سوی جامعه بدون طبقه هدایت کند.
ورود طالقانی به عرصه روشنفکری آغازگر جریان فکری سیاسی مهمی بود که می کوشید در درون سنت شیعه بماند و در عین حال قرآن را به شکلی گزینشی و با تعمیم بخش هایی که برای او مطلوب بودند، تفسیر کند.

یادها

11 Nov, 08:49


#سحابی

مرحوم شبستری زاده که فردی بازاری و از علاقمندان به نهضت مقاومت و نهضت آزادی و از مقلدین آقای شریعتمداری بود، من و آقای احمد صدرحاج سیدجوادی و دکتر معظمی را به منزل خود دعوت کرد و اظهار داشت که فردی از قم به تهران آمده و میخواهد درباره جوابی که باید به نماینده شاه از سوی مراجع داده شود [در مورد اصلاحات شش گانه] با ما گفتگو کند. ما در منزل آقای شبستری زاده متوجه شدیم فرد مزبور، سید صادق شریعتمداری، برادر مرحوم آقای سید کاظم شریعتمداری است. آقای سید صادق شریعتمداری از همان دوران نهضت مقاومت تا حدودی در جریان مبارزات بود. ایشان در آن جلسه مطالب و اخبار مختلفی را از قم برای ما بازگو کرد. از جمله این مطلب را عنوان کرد که تاکنون همیشه از تهران برای حوزه قم کمک ارسال می شد و به ویژه مرحوم آقای سید احمد خوانساری (که در مسجد سید عزیزالله بازار تهران مجلس درس داشتند) به لحاظ ارتباط با بازاریها، وجوهات آنها را جمع آوری و برای مراجع قم ارسال می کردند، ولی حالا وضعیت برعکس شده است و از قم به تهران کمک می شود. نحوه بیان آقای شریعتمداری به گونه ای بود که منظور ایشان کمک از سوی آقای خمینی به حوزه ها و طلبه های تهران است. و سپس اظهار داشت که خوب، حالا ما چه کار کنیم؟
من منظور اصلی ایشان را درک نکردم و لذا گفتم مگر چه ایرادی دارد؟
مرحوم دکتر معظمی در پاسخ گفت الان یک مسابقه ای شروع شده است و آقای خمینی چون صریح و رک و پوست کنده و تند با قضایا برخورد میکنند، طبیعتاً مورد توجه بیشتری واقع شده و وجوهات بیشتری از جانب مردم به سوی او جاری میشود. دیگران هم اگر میخواهند از ایشان عقب نمانند، باید بیشتر و تندتر حرکت کنند.
آقای صادق شریعتمداری گفت آقای دکتر منظور مرا خوب فهمیدند.

یادها

11 Nov, 04:33


خاطرات هاشمی

٢١ آبان ۶٢

ساعت‌ یازده‌ خدمت‌ امام‌ رسیدم‌. راجع‌ به‌ جنگ‌ و مسائل‌ دیگر مذاکره‌ و مشورت‌ کردم‌. موافقت‌ کردند که‌ به‌ خاطر ترساندن‌ غرب‌ از ماجراجویی‌ در خلیج‌ فارس‌، و به‌ خاطرِ داشتن‌ امکانات‌ در صورت‌ درگیر شدن‌ در تنگه‌ هرمز و بسته‌ شدن‌ راه‌های‌ ورود و خروج‌ نیازمندی ها، اقدام‌ به‌ ایجاد روابط خوب‌ با شوروی‌ کنیم‌.

یادها

10 Nov, 20:28


#مخملباف

درون تاکسی، چهار نفر بودیم. من از درد مچاله شده بودم. مرد تنومند، حسن را روی من انداخته بود و چاقو را روی گردن او فشار میداد. راننده به سمت میدان ژاله گاز میداد. لحظه ای به خودم آمدم و تصمیم گرفتم حسن را که سلامت بود و میتوانست فرار کند، نجات دهم. دست راستم را دراز کردم و از پشت یقه ی راننده تاکسی را گرفتم و آن را دور دستم پیچاندم و تا مرز خفگی راننده تاکسی پیش رفتم و فریاد زدم: نگهدار! بذار رفیقم فرار کنه.
حسن تکانی خورد تا بگریزد. مرد تنومند چاقو را بالا برد و به گردن حسن فرو آورد. در لحظه ای با دست چپ چاقو را روی هوا گرفتم تا در گردن حسن فرو نرود. تیغه چاقو دو بند انگشتم را تا وسط قطع کرد. آن دو بند انگشت تا امروز هم بی حرکت مانده است. اما حسن از ضربه او جان سالم به در برد. حالا تیغه چاقو در دست من بود و دسته اش در دست مرد تنومند. خون بود که از دست من فواره میزد و صورت حسن و مرد را سرخ میکرد. تاکسی وسط چهارراه ایستاده بود و بوق میزد و راه بند آمده بود.
یک باره مرد تنومند به التماس افتاد: به من رحم کنید! مردم همگی دیدند که ما شما را آوردیم، اگر فرار کنید، ما بدبخت میشیم!
راننده تاکسی هم به گریه زد: رحم کنید! من زن و بچه دارم.

این عجیب ترین تقاضایی است که در عمرم با آن روبرو شده ام. دو مرد تنومند گریه و التماس میکردند تا ما اجازه دهیم آنها ما را به پلیس تحویل دهند! من از ضعف خونریزی و ضرباتی که بر سر و صورت و تنم فرود آمده بود در حال بیهوش شدن بودم. حسن بین من و مرد تنومندی که چاقو را بر گردن او گذاشته بود گیر افتاده بود.
راننده تاکسی ناگهان گاز داد و در پیچ بعدی، پشت میدان ژاله، خودش را به جلوی کلانتری رساند و روی ترمز زد و به داخل کلانتری دوید و فریاد زد: خرابکار! خرابکار گرفتیم! كمك! كمك!

در چند ثانیه تمام پلیسهای کلانتری که مسلح به کلت و مسلسل یوزی بودند، تاکسی را محاصره کردند و تفنگهای خود را به سمت من نشانه رفتند. مرد تنومند از ترس به داخل کلانتری گریخت. حسن هم که میتوانست قبل از آنکه پلیسها ماشین را محاصره کنند، گریخته باشد، در پیاده رو ایستاده بود و رو به پلیسها فریاد میزد تا مرا زودتر به بیمارستان برسانند تا مانع از مرگ من شود. حسن جوانمردی میکرد. میتوانست فرار کرده باشد. حقیقت این بود که او (چون من) حاضر بود با مرگ خودش راحت تر روبرو شود تا با مرگ دوستش. از پشت شیشه تاکسی دیدم که مرد تنومندی که ما را به کلانتری آورده بود از کلانتری بیرون آمد و حسن را با دست به پلیسها نشان داد و گفت او هم خرابکار است، دستگیرش کنین. چند پلیس که تا به حال فکر میکردند حسن هم از دستگیر کنندگان من است، با فریادِ مرد تنومند متوجه حسن شدند و او را دستگیر کردند و به داخل کلانتری بردند. یکی از ماموران درِ تاکسی را باز کرد و در حالی که با وحشت سلاح اش را رو به من گرفته بود، گفت: دستاتو بذار روی سرت و پیاده شو!
وقتی مرا غرق در خون دید، بیشتر وحشت کرد. چند پلیس دیگر به كمك او آمدند و چهار دست و پای مرا گرفتند و از تاکسی پیاده کردند و داخل کلانتری کف زمین خواباندند. صدای همه بیسیمها با هم میآمد. یکی از بیسیمها که مربوط به ساواك بود، دستور داد تا مرا فورا به بیمارستان سینا منتقل کنند.

از این لحظه به بعد خوشایندترین لحظات عمرم را گذراندم. سالها آرزوی شهادت در راه خدا را کرده بودم و اکنون خودم را در آستانه شهادت میدیدم.

یادها

10 Nov, 16:33


#فاشیسم

رژیم ها به وسیلۀ انقلابها سرنگون نمیشوند، مگر اینکه وفاداری نیروهای مسلح یا ارادۀ استفاده مؤثر از آنها را از دست بدهند.

یادها

10 Nov, 12:49


#شرقی_غربی

واکنشهای اولیه برخی از اسلامگرایان به جاذبه روشنفکری حزب توده، آمیزه ای از نگرانی و تعصب بود. جاذبه ناگهانی مارکسیسم، محرک اصلی سیاسی شدن مسلمانان شد. کانون اسلامی تهران در سال ۱۳۲۰ توسط محمود طالقانی (که همراه با مهدی بازرگان و یدالله سحابی از رهبران جنبش ملی گرای مذهبی دهه های ۴۰-۱۳۳۰ بودند) پایه گذاری شد. طالقانی بر این نظر بود که بزرگترین چالش در مقابل اسلام و مردم ایران، گسترش سریع اصول مارکسیستی و ماتریالیستی و شکل گیری حزب توده بود. طالقانی بر این باور بود که کاری را که حاکمان ایران نتوانسته بودند با زور و سرکوب ایده های مارکسیستی انجام دهند، او و یارانش میتوانند با طرح یک بدیل ایدئولوژیک اسلامی عملی کنند. دانشگاه تهران که آن زمان تنها نهاد مدرن آموزش عالی بود، جولانگاه اصلی این نبرد شد. به شهادت مهدی بازرگان گرایش به فعالیت سیاسی اسلامی در واکنش به تصرف دانشگاه تهران توسط مارکسیستها آغاز شد. بازرگان (یکی از اساتید دانشکده فنی و سپس رئیس آن در خلال دهه ۱۳۲۰) این وضعیت را چنین توصیف کرده است:

در آن روزها اداره یک دانشکده کار آسانی نبود. مبارزه علیه اعضای حزب توده از تمام مشکلات آموزشی، فنی، مدیریتی، مالی و انسانی سخت تر بود. حزب توده دانشگاه را تبدیل به دژ مستحکم خود کرده بود. ما از هر سو محاصره شده بودیم. از سوی دانشجویان، اساتید، کارمندان، دربانها. دانشجویان کمونیست باشگاه های دانشگاه را در اختیار گرفته بودند و نشستهای خود را در کلاس ها تشکیل می دادند. کارمندان و کارگران را مجبور به اعتصاب می کردند، و مدعی بودند حق دخالت در برنامه درسی را نیز دارند. این ایام حقیقتاً روزهای تیره و تاری بودند.

یادها

10 Nov, 08:34


#سحابی

نهضت روحانیت از پاییز سال ۴۱ آغاز شد. علت آن نیز اعتراض علما به آیین نامه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که در آن آیین نامه مسأله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان و سوگند به کتاب آسمانی به جای سوگند به قرآن گنجانده شده بود. در رأس آنان مراجع چهارگانه یعنی آقایان گلپایگانی، نجفی مرعشی، شریعتمداری و خمینی قرار داشتند، اما آقای خمینی به لحاظ این که داغ تر و تندتر از سایرین بودند، بیشتر مورد توجه قرار گرفتند.
در همین رابطه در شورای مرکزی نهضت آزادی پیرامون ورود روحانیت به صحنه سیاسی کشور بحث و گفتگو شد و سرانجام آقای مهندس بازرگان بحث را چنین جمع بندی کردند که با توجه به این که نفس این امر یعنی ورود و اظهار علاقه مراجع به مسائل سیاسی که امور کلان کشور و مردم است و مبارزه گسترده و فراگیر با رژیم، کار خوبی است و خواست و انتظار ما و دیگران هم از روحانیت همین بود، بایستی از این مسأله استقبال و آن را امر مبارکی تلقی کنیم، ولی باید به آقایان مراجع نزدیک شویم و با آنها تماس بگیریم و به آنها نظر خود را در این رابطه که خواسته های آنها ارتجاعی است بگوییم و از آنها بخواهیم که به مسائل اساسی تر همچون در نظر گرفتن احقاق حقوق ملت و احترام بر اجرای قانون اساسی تکیه کنند. در همین رابطه قرار شد که از طریق آقای طالقانی به قم رفته و با آقایان مراجع تماس بگیرند.
ملاقات با سه مرجع به راحتی انجام شد ولی ملاقات با آقای خمینی با دشواری روبرو شد. و ایشان در ابتدا وقت ملاقات ندادند. سرانجام خود ایشان به وسیله مرحوم علامه طباطبایی پیغام دادند که در منزل علامه طباطبایی قرار ملاقات گذاشته شود. مرحوم علامه طباطبایی هم از مهندس بازرگان و آقای طالقانی و دکتر سحابی دعوت کردند و آقای خمینی هم آمدند و پیرامون مسائل به گفتگو نشستند. البته من از جزئیات آن ملاقات مطلع نیستم ولی بعداً از پدرم شنیدم که میان آیت الله خمینی و آقای بازرگان مقداری برخورد پیش آمد. ظاهراً آقای خمینی به آقای بازرگان گفته بودند که به من نقشه ندهید! من خود بلدم!
اختلاف دیگر بر سر آن بوده که آقای بازرگان بر روی مقابله با استبداد تکیه داشتند ولی آقای خمینی بیشتر بر روی اعمال غیر اسلامی و خلاف شرع حکومت و لزوم مبارزه با آن تکیه میکردند.
به هر صورت ظاهراً آن جلسه خیلی تفاهم آمیز نبود. ولی در سطح پایین تر رابطه بهتر بود. به عنوان مثال من با مرحوم مطهری روابط خوبی داشتم، آقای سیدهادی خسروشاهی هم با ما در ارتباط نزدیک بود.

یادها

10 Nov, 04:32


خاطرات هاشمی

٢٠ آبان ۶۴

همراه با نمایندگان مجلس خبرگان خدمت امام رسیدیم. آقای مشکینی صحبت کرد و از نواقص کار حوزه علمیه قم، وجود طلاب ضد انقلاب و شیوع روحیه‏های غیر مخلصانه و... گفت. ولی امام گفتند که حوزه قوی است و نباید منفی بافی کرد. دفتر امام خبر را خیلی مختصر به رسانه‏ها دادند.
راجع به انتخاب آقای منتظری، آقای مشکینی با اشاره گفت و امام چیزی نگفتند و به خاطر جلوگیری از تحریک علما، به رسانه‏ها هم ندادیم.

یادها

09 Nov, 20:28


#مخملباف

ته کوچه به اندازه یک کامیون ماسه روی زمین ریخته بود. پای راست من که تیر خورده بود، روی زمین کشیده میشد. وقتی روی ماسه ها رسیدم، پایم فرو رفت. دیگر نای بیرون کشیدن آن را نداشتم. چند کارگر بنایی بیلهایشان را به دست گرفتند و به سوی من حمله کردند. یکی از آنها بیل اش را به سمت گردن من نشانه رفت. به شیوه کاراته بازان دست چپم را برای دفاع بالا آوردم، بیل به دست من خورد و از چوبش جدا شد، دست چپ من هم از ضربه بیل بی حس شد. همه آنچه از کاراته آموخته بودم تنها در خنثی کردن بیلی که گردنم را نشانه گرفته بود، به کار آمد. چند نفر از مردم بـه مـن سـنگ میزدند. يك نفر هم نگران بود و با دست اشاره میکرد که فرار کنم. من دیگر گیر افتاده بودم و جمعیت مرا محاصره کرده بود. برای آنها شروع به صحبت کردم. گفتم: "ای مردم! من برای مردن آماده ام و شهید خواهم شد. ما برای نجات شما مبارزه میکنیم. حکومت شاه دزد و فاسد و دیکتاتور است. کشور ما نفت دارد، مردم باید در رفاه زندگی کنند، اما فقیرند. ما تاریخ و فرهنگ دیرینه داریم. ما لایق آزادی هستیم. امام حسین امام ماست اما مردم ایران زیر دست یزید زندگی میکنند. در این کشور يك روزنامه آزاد وجود ندارد. در این کشور يك حزب آزاد وجود ندارد. بخشی از مردم گرسنه اند، اما شاه پول ملت را خرج تاجگذاری و جشنهای دو هزار و پانصد ساله اش میکند. در این کشور ما مصدق داشتیم، آمریکا در ۲۸ مرداد کودتا کرد و شاه وابسته را بر سر کار آورد و مصدق ملی را در حصر خانگی نگهداشت تا درگذشت."

چند نفر از کارگران تنومند مبل سازی با پیش گوشتی و چوب و چکش به جان من افتادند و مرا زخمی و دستگیر کردند و با خود به خیابان کشاندند. من همچنان از سخن گفتن بازنمی ماندم. عده ای جلوی یك تاکسی را گرفتند و مرا در صندلی عقب تاکسی انداختند و در را بستند. تمام تنم درد میکرد جای گلوله در کمر و شکمم می سوخت. گلویم خشك شده بود و از تشنگی و بیخونی، زبانم به دهانم می چسبید. در همان لحظه مردی تنومند که ورزشکار مینمود در حالی که چاقویی را روی گردن حسن گذاشته بود، او را به تاکسی هل داد. تازه معلومـم شـد کـه حسن هم توسط مردم دستگیر شده است. اطراف تاکسی از جمعیت پر بود. تاکسی بوق زد و خودش را از جمعیت بیرون کشید.

یادها

09 Nov, 16:33


#فاشیسم

شکست آلمان در جنگ جهانی اول، ناگهانی و غیر منتظره بود. در نتیجه و به گونه ای شدید، به احساس وحدت و یکپارچگی ملی لطمه وارد آمد. معاهده صلح ورسای، تحقیر ملی را تشدید کرد.
ایتالیا هم (با اینکه جزو کشورهای پیروز جنگ بود) متفقین با آن به مثابه یک قدرت درجه دوم رفتار کردند و تحقیر ملی ناشی از آن، به مشروعیت حکومت لطمه زد. در هر دو کشور، رژیم مردم سالار کنترل انحصاری خود را بر ابزارهای قهرآمیز از دست داد. جمهوری وایمار نمیتوانست اراده یا نیروی لازم را برای سرکوب فعالیت نازی ها (که فعالیت آنها به روشنی غیر قانونی بود و قتلهای سیاسی متعددی مرتکب شده بودند) بسیج کند. میانه روهای اکثریت پارلمان ایتالیا هم نمی توانستند در مقابل خشونت گسترده جوخه های فاشیستی مسلح شده از طرف نظامیان، مقاومت موثری کنند. برآورد میشود که در سالهای ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ فاشیستهای ایتالیا مسئول قتل بیش از هزار نفر بوده اند.

یادها

09 Nov, 12:32


#شرقی_غربی

در خلال دهه های منتهی به انقلاب، فعالان سیاسی مسلمان و مارکسیست عمومـاً رویکردی ابزار گرایانه به یکدیگر داشتند: هر دو طرف می کوشیدند آنچه را از لحاظ سیاسی در ایدئولوژی رقیب مناسب می دیدند، مصادره کننـد.
تـأثير عمیق مارکسیسم بر نواندیشی اسلامی، پس از انقلاب برجسته شد و به مبارزه ایدئولوژیک و سیاسی وسیعی برای «پاکسازی» نظام جدید از نفوذ مارکسیسم انجامید.

یادها

09 Nov, 08:32


#سحابی

در همان ایامی که ما درگیر مسایل خود بودیم، از سوی شاه مساله انقلاب شاه و مردم مطرح شد.
نهضت آزادی هم در این رابطه اعلامیه مفصلی که سیزده صفحه بود منتشر کرد و در آنجا رک و صریح یقه شاه را گرفت. آن اطلاعیه با این مضمون شروع شده بود که انقلاب شاه و ملت، خود انقلاب نادری است در میان انقلابهای جهان! چرا که برای اولین بار است که طبقه ظالم و ستمگر علیه خود و گذشته خودش انقلاب کرده است. و در ادامه هم ضمن بیان این که اصلاحات ارضی به وابستگی بیشتر ایران به خارج منتهی میشود و در نهایت تغییری در وضع زارعین حاصل نمی شود، ماهیت اصلاحات ارضی و باز شدن پای ساواک از طریق سپاه دانش به روستاها را مورد حمله قرار داده بود.
اما پیش از تکثیر آن (که بوسیله پلی کپی انجام میشد) سران و فعالین جبهه ملی و چند تن از سران نهضت آزادی دستگیر شدند.

یادها

09 Nov, 04:32


خاطرات هاشمی

١٩ آبان ۶٢

ساعت‌ هفت‌ صبح‌ در دفتر [آیت‌الله‌] آقای‌ خامنه‌ای‌ با حضور آقایان‌ محسن‌ رضایی‌ و رحیم‌ صفوی‌ جلسه‌ داشتیم‌ و درباره‌ آینده‌ جنگ‌ بحث‌ بود. طرحی‌ تصویب‌ شد و کیفیت‌ همکاری‌ ارتش‌ و سپاه‌ ـ که‌ اخیرا دچار مشکلی‌ شده‌ ـ مشخص‌ گردید. متأسفانه‌ اختلافات‌ فرماندهان‌ ارتش‌ و سپاه‌ در شیوه‌ جنگیدن‌، وقت‌ زیادی‌ از ما می‌گیرد و فرصتهایی‌ را ضایع‌ می‌کند.

یادها

08 Nov, 04:32


قسمت صد و بیست و یکم یادداشت های امیراسدالله عَلَم
اسفند ١٣۵٣
پاره نهایی

«مطلقاً سیستم دموکراسی غربی را ما نمی توانیم این جا پیاده کنیم»


@yaadha

یادها

07 Nov, 20:24


#مخملباف

پاسبان یقه مرا گرفت تا از گریختن مانع شود. با مشت به صورت او زدم. پاسبان نقش زمین شد. دوباره با پای لنگ شروع به فرار کردم. حسن و روح اله برای نجات من به کوچه دکتر سنگ بازگشتند. فریاد زدم: "من تیر خوردم! شما فرار کنید" آنها دوباره به کوچه پشتی پیچیدند و گریختند.
مردمی که صدای گلوله را شنیده بودند از خیابان ایران به کوچه دکتر سنگ ریختند. من که در حال فرار بودم - برای آنکه مردم بدانند ما دزد نیستیم و چریك سیاسی هستیم - فریاد زدم:
مرگ بر شاه! زنده باد مصدق! زنده باد انقلاب! ای مردم! ما برای نجات شما از دست شاه دیکتاتور و وابسته مبارزه میکنیم! ایران کشور ثروتمندی است، اما شما در فقر زندگی میکنید. میدانید چرا؟ برای آنکه حکومت شاه دزد و وابسته است.

عده ای از مردم به سراغ پاسبان رفتند تا او را به بیمارستان برسانند. بقیه که بیشترشان کارگران مبل سازیهای خیابان ایران بودند با چوب و چکش و اره در پی من شروع به دویدن کردند. با فریاد من که شعار می دادم و سر و صدای مردمی که در پی ما می دویدند، درِ خانه ها یکی یکی بـاز می شد و هر لحظه بر شمار جمعیت تعقیب کننده افزوده میشد. دویدن باعث میشد خون بیشتری از بدنم خارج شود و هر لحظه دچار خستگی و ضعف بیشتری میشدم. به هشتمین کوچه رسیدیم. ته کوچه خیابان خراسان بود، کمی آن سوتر میدان ژاله. آن وقت کسی چه میدانست این همان میدانی خواهد بود که همین مردم چهار سال و بیست و پنج روز بعد برای انقلاب علیه شاه در آن صدها کشته خواهند داد و نامش را به میدان هفده شهریور تغییر خواهند داد؟! هرچه بود اکنون همان مردم در دفاع از شاه، نوجوانی را که قیافه اش از سن اش هم کمتر بود و پانزده ساله مینمود و زخمی بود، محاصره کرده بودند و باز هم او را زخمی تر میکردند تا به ساواك تحویل دهند.
روح اله بـه خیابان پیچید و گریخت. بعدها دانستم که او کلاه گیس اش را برداشته و به جوی آب انداخته و در انبوه مردم گم شده است. حسن هم به خیابان گریخت. حالا تنها بودم و سرعت دویدنم آهسته شده بود. در اطرافم مردم زیادی میدویدند. جمعیتی حدود صد و پنجاه نفر. آنها که در پی من میدویدند فریاد میزدند: بانکو زدند! بگیرش!

یادها

07 Nov, 16:34


#فاشیسم

بحرانهای جنگی، به گرایشهای توده ای دامن میزنند، مردم را از جایگاه اجتماعی خود بر می کنند و آنها را در مقابل خطرها (واقعی یا خیالی) بی دفاع میسازند.
بالاترین خطر، شکست نظامی است زیرا در این صورت دولت و ساختارهای اجتماعی کوچکتر فرومی پاشند. خطر شکست نظامی، ممکن است به جای تضعیف، موجب تقویت اراده جمعی برای مقاومت شود. و این ممکن است شکلی از بسیج توده ای باشد.
این مسئله را که شکست آلمان در جنگ جهانی اول راه را برای بسیج توده ای فوق العاده هموار کرد، میتوان از شمار زیاد قتلهای سیاسی پس از ترک مخاصمه و شمار زیاد گروههای شبه نظامی خود جوشی دریافت که تا مدتها بعد از خلع سلاح آلمان تداوم یافتند و به نیروهای ضربت جنبش نازی در سالهای بعد تبدیل شدند.
به طور کلی بحرانهای جنگی با نابودی پایگاه های مادی نخبگان و غیر نخبگان (هر دو) به روشنی موجب ظهور توده ها میشوند.

یادها

07 Nov, 12:32


#شرقی_غربی

از اوایل قرن بیستم، معضل موضع گیری متفکران سوسیال دموکرات در برابر مذهب به طور کلی و به ویژه تشیّع آغاز شد. حزب توده نیز با همان معضل مواجه بود و با دقت میکوشید از درگیری انتقادی با اسلام احتراز کند. در واقع حزب توده بارها پیروی خود را از اسلام اعلام کرده و منکر تهمتهای بی دینی و کمونیسم (که برخلاف قانون محسوب میشدند) بود.
من باب نمونه، چندان از آغاز فعالیت حزب نگذشته بود که نشریه آن رهبر بی پرده پرسش زیر را مطرح کرد: «مذهب حزب توده چیست؟» و خود قاطعانه پاسخ داد: «حزب توده ایران، اسلام و شریعت برحق محمدی را تأیید میکند.»
در یکی دیگر از مقاله های رهبر تأکید شده بود که: «بیشتر اعضای حزب مسلمان اند، شریعت محمدی را دوست داشته، برای آن احترام خاصی قائل اند، و هرگز راه خود را از آن جدا نکرده و اعتقادی مخالف با آن را نخواهند پذیرفت.»
بنابراین در آغاز چنین به نظر می رسید که حزب از تعهد آشکار حلقه ارانی به ماتریالیسم عقب نشینی کرده باشد. با اینحال، موضع انتقادی این حزب در قبال مذهب، به تدریج در ادبیات حزبی و از جمله ترجمه آثار کلاسیک مارکسیستی و همچنین در حمایت آشکار آن از جدایی مذهب و سیاست آشکار شد.

یادها

07 Nov, 08:33


#سحابی

به هنگام انتخابات شورای مرکزی جبهه ملی، آقای [عباس] شیبانی که به عنوان عضو کمیته جبهه ملی در کنگره شرکت کرده بود، بدون مقدمه و بدون اطلاع رهبران نهضت که در کنگره حضور داشتند، بیانیه شدیداللحنی را که حاوی بدگویی به رهبران جبهه ملی بود قرائت می کند. در آن بیانیه گفته شده بود که وقتی قیام ملت شروع شود ما شما را محاکمه میکنیم!
مهندس بازرگان و دکتر سحابی و آقای طالقانی که در آنجا حضور داشتند، از لحن و محتوای بیانیه متعجب شده و به قول خودشان یخ میکنند. بعد از پیگیری، مشخص شد آن گروه از اعضای نهضت آزادی که به جناح نهضت مقاومتیها شهرت داشتند، مخفیانه جلسه ای تشکیل داده و برای این که ارتباط نهضت را با جبهه ملی قطع کنند و مانع ارتباط نهضت و جبهه شوند، این اطلاعیه را تهیه کرده اند. از جمله اعضای آن گروه آقای فروغی زاده و خواهرشان، بهروز راد و پرویز یعقوبی را میتوانم نام ببرم. این بیانیه در حالی در کنگره قرائت شد که طبق اطلاع، قرار شده بود که علاوه بر مهندس بازرگان، دکتر سحابی، نزیه، طالقانی، مهندس منصور عطایی و یکی دو نفر دیگر نیز در شورای جبهه ملی پذیرفته شوند. ولی با این عمل جو جلسه كاملاً عوض شد و دکتر صدیقی به دنبال این مسأله سخنرانی کرد و گفت که ما از قبل هم اعلام کرده بودیم که در تشکیلات نهضت آزادی عوامل نفوذی مخربی حاکم هستند. لذا موضوع عضویت نهضت آزادی در کنگره معلق ماند و اعلام شد تا زمانی که نهضت آزادی این عناصر را از داخل خود طرد نکند و از لحاظ تشکیلاتی منظم نشود به عضویت جبهه ملی پذیرفته نخواهد شد. البته با این وجود آقای مهندس بازرگان، حسن نزیه و مرحوم طالقانی به صورت فردی و غیر تشکیلاتی به عضویت شورا در آمدند و دکتر سحابی هم به عنوان عضو علی البدل شورا انتخاب شد.
در اثر پیگیری و اصرار آقای مهندس مرتضی مقدم یک کمیته رسیدگی به عضویت مرحوم آسایش و آقای احمد صدرحاج سیدجوادی و.... تشکیل شد و آنها پس از چند ماه رسیدگی، فروغی زاده و بهروز راد را از نهضت اخراج کردند.

یادها

07 Nov, 04:32


خاطرات هاشمی

١٧ آبان ۶١

شب‌ در دفتر رئیس‌ جمهور درباره‌ برنامه‌های‌ فرهنگی‌ صداوسیما و استفاده‌ از آنها برای‌ تحصیلات‌ عالیه‌ مذاکره‌ شد. قرار شد که‌ با دانشگاه‌ آزاد همکاری‌ شود. و تبلیغ‌ اسلام‌ از راه‌ القای‌ غیر مستقیم‌ شود.

یادها

06 Nov, 22:10


#مخملباف

با فریاد پلیس، همهمه از خیابان افتاد و در لحظه ای سکوت همه جا را فرا گرفت. روح اله که ناامید شده بود، سلاح را رها کرد و گریخت. حسن به خیال اینکه روح اله سلاح را گرفته، در پی او به کوچه دکتر سنگ پیچید. حالا من روبروی پلیس بودم و با ضربه های مشت با او در جنگ بودم. با فرار روح اله، پاسبان سلاح را از غلاف بیرون کشید و رو به قلب من گرفت. اگر یک ثانیه میگذشت، با شلیک او در جا میمردم. بی درنگ چاقو را به شکم او زدم و برای فرار روی پاهایم چرخیدم.
دو قدم از او دور نشده بودم که صدای شلیک گلوله آمد و من عبور گلوله را که از پشتم وارد بدنم شد و از شکمم خارج شد را حس کردم و شوک شدم. با ضربه گلوله به زمین خوردم. بلافاصله از جایم برخاستم و شروع به دویدن کردم، اما پای راستم می لنگید و به دنبالم کشیده میشد. به کوچه دکتر سنگ پیچیدم. برای آنکه روح اله و حسن را که در حال فرار بودند، از تیر خوردن خود مطلع کنم، فریاد زدم: "من تیر خوردم! شما فرار کنین!"
پاسبان گلوله هایش را یکی بعد از دیگری به سمت من شليك می کرد. صدای صفیر گلوله ها را از کنار گوشم می شنیدم. شروع به ویراژ دادن کردم تا پاسبان نتواند مرا هدف قرار دهد. دوستانم از ته کوچه دکتر سنگ هم پیچیده بودند و از تیررس پاسبان دور شده بودند، در نتیجه پاسبان همه گلوله هایش را به سوی من شليك كرد و شش گلوله ی کلت رولور او از کنار سر و گوش من رد شد و به در و دیوار نبش کوچه روبرو اصابت کرد. اگر پاسبان درست نشانه رفته بود، با هر کدام از آن گلوله ها که میتوانست سر یا قلب مرا مورد اصابت قرار دهد، کشته شده بودم.
پلیس که حالا به من رسیده بود، لوله سلاح اش را روی سر من گذاشت و درجا شليك كرد.
این لحظه با آنکه در عمل يك ثانیه بیشتر طول نکشید، اما برای من بسیار طولانی به نظر آمد. احساس کردم اکنون مغزم جلوی چشمم در هوا متلاشی میشود و به زمین خواهم افتاد.
اما سلاح پاسبان دیگر گلوله نداشت و من تنها صدای چکیدن پی در پی ماشه را از سلاح او میشنیدم.

یادها

06 Nov, 16:32


#فاشیسم

بیکاری طولانی - با از بین بردن پیوندهای اجتماعی - سبب آمادگی مردم برای جنبشهای توده ای میشود. مطالعاتی که در مورد بیکاران انجام شده است، نقش حیاتی شغل را در احساس سازگاری اجتماعی و روانی نشان داده است. محرومیت از شغل مداوم، بیش از هر چیز دیگری فرد را از جامعه خود جدا می کند. این امر در وهله اول معلول آن است که فرد از منشأ اصلی عزت نفس خود (در فرهنگی که افراد را عمدتاً براساس شغل آنها میسنجد) محروم میشود. پژوهش های متعددی آشکار ساخته است که ناتوانی در یافتن کار با احساس حقارت عمیقی همراه بوده است.

یادها

06 Nov, 12:32


#شرقی_غربی

شاهرخ مسکوب:

در آن سالها حزب توده، کشتگاه آرزوهای بسیاری از زحمتکشان و روشنفکران سرزمین بلادیده ما بود که از بیداد اجتماعی به جان آمده بودند و به جان میکوشیدند تا چرخ را برهم زنند و عالمی و آدمی دیگر بسازند.
[ما، اعضای حزب] در جنبشی پیشرو و همگانی یعنی نهضت چپ جهانی جای می گرفتیم و برای ما - مردمی ناتوان و نامراد - همراهی با چنین یارانی، تنها مایۀ اطمینان خاطر به درستی راهی که می رفتیم نبود، بلکه همچنین هویت تازه و خودخواسته ای بود که ستمدیدگان را قوی دست و محکومان را از حاکمان نیرومندتر می کرد. برای همین در نظر ما «انترناسیونالیسم» منافاتی با «ناسیونالیسم» نداشت هیچ، پشتیبان نیروبخش آن نیز بود. از برکت وجود چنین همبستگی بزرگی ملال ابتذال روزمره را از سر میگذراندیم و همدرد دلاوران جنگ های داخلی اسپانیا، زندگی خود را زنده میکردیم. رفیق و همراه «الوار، آراگون، پابلو نرودا و گارسیا لورکا» و مانند «تورز» فرزند خلق بودیم. راه پیمایی پایان ناپذیر کمونیستهای چین را با دلواپسی دنبال می کردیم و در راه ناهموار آرزوهای خود سر از پا نمی شناختیم؛
زحمتکشان برای زنده ماندن، و روشنفکران برای زیستن به آزادی.

یادها

06 Nov, 08:32


#سحابی

شهریور ۱۳۴۰ که پدر من و مهندس بازرگان هر دو در زندان بودند، روزی مهندس ریاضی به من گفت: «آقای سحابی! به بابات بگو من و تو معلمیم، سیاست به ما نمی آید. این سیاست پدر سوخته است. خود را از سیاست بکش کنار.»
این صحبت ها را ریاضی کرد و گذشت. ولی نکته جالب و شاید خنده دار آن بود که همین آقای ریاضی دو سال بعد یعنی در شهریور ۴۲ در انتخابات مجلس از سوی کنگره آزاد زنان و آزاد مردان نامزد شد و از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد و چون از قبل توافق شده بود، به ریاست مجلس نیز رسید. و کسی که به من میگفت سیاست پدر سوخته است، از آن سال تا پایان حیات رژیم پهلوی در سال ۵۷ رئیس مجلس باقی ماند.

یادها

06 Nov, 04:32


خاطرات هاشمی

١۶ آبان ۶٣

آقای‌ حبیبی‌ وزیر دادگستری‌ آمد و درباره‌ سازمان‌ جدید وزارت‌ دادگستری‌ گزارشی‌ داد؛ کم‌کم‌ دارد احساس‌ کم‌ اختیاری‌ می‌کند؛ تاکنون‌ راضی‌ بود.

یادها

03 Nov, 04:32


خاطرات هاشمی

١٣ آبان ۶٠

عصر خانم‌ امام‌ و دخترهایشان‌، مهمان‌ عفت‌ بودند. احوال‌ امام‌ را پرسیدم‌، گفتند دو روز قبل‌ فشارشان‌ بالا رفته‌ و قلبشان‌ ناراحت‌ شده‌، ولی‌ با رسیدن‌ و مراقبت‌، حالشان‌ خوب‌ شده‌.
وضع‌ امام‌ حساس‌ است‌، باید شدیدا مراقبت‌ شوند.

یادها

02 Nov, 20:29


#مخملباف

ما بسیاری از خیابانهای تهران را گشته بودیم تا پلیسی را بیابیم که به تنهایی در خیابان پست میدهد و خلع سلاح او راحت باشد. در آن زمان همه جا پلیس ها دو نفری و سه نفری پست میدادند.
دست آخر پلیس محافظ بانك خیابان ایران را تك نفری یافتیم. محل عملیات مشخص شد: تهران، خیابان ایران، سرکوچه دکتر سنگ.
همه کوچه پس کوچه های آن محل را گشتیم و کروکی محل را روی کاغذ پیاده کردیم. برای مسیر فرار، کوچه های پیچ در پیچی را تعیین کردیم تا چنانچه از پشت به سمت ما تیراندازی شد، هر لحظه به کوچه دیگری پیچیده باشیم.
حسن و روح اله همیشه موهایشان را از ته میزدند. برای تغییر قیافه آنها، دو کلاه گیس بلند شبیه موهای بلند هیپیها خریده بودیم تا هنگام عملیات بر سر بگذارند و هنگام فرار آن را از سر بردارند و تغییر قیافه بدهند و در بین مردم گم شوند. من هم کلاهی بر سر گذاشته بودم و قرار بود پس از عملیات آن را از سر بردارم.
مدتی هم به کوه میرفتیم و هر بار یکی از ما نقش پلیس را بازی میکرد و دو نفر دیگر با ضربه ی پایی به بیضه و ضربه ی مشتی به پشت سرش او را نیمه بیهوش میکردیم و سلاح فرضی اش را میگرفتیم و فرار میکردیم.

یادها

02 Nov, 16:32


#فاشیسم

گسست های عظیم معمولا در دوره اولیه صنعتی شدن رخ میدهند. در این زمان است که جنبشهای توده ای شکوفا می شوند. تعدیل گرایشهای توده ای به ایجاد تشکلهای اجتماعی جدید (به ویژه اتحادیه های کارگری) برای وساطت بین نیروی کار صنعتی و جامعۀ ملی بستگی دارد، اما این فرایندی زمان بر است.
در جوامع صنعتی نه تنها اتحادیه های کارگری شکل گرفته اند، بلکه افراد عادت به انضباط صنعتی و همچنین انتظارات متناسب با امکانات عینی را درونی ساخته اند. در جوامع در حال صنعتی شدن، عموماً فرصت کافی برای ایجاد این تغییرات وجود ندارد.
در نتیجه، آغاز صنعتی شدن احتمال زیادی دارد که به جنبشهای توده ای بینجامد.

یادها

02 Nov, 12:32


#شرقی_غربی

مقدمه آناتول فرانس که در سال ١٣٣١ در ترجمه فارسی کتاب پاشنه آهنین نوشته جک لندن منتشر گردید:

آینده از ماست. حکومت توانگران نابود خواهد شد. در اوج قدرت و توانایی آن نیز نشانه زوال و ویرانی را میتوان تشخیص داد. او نابود خواهد شد زیرا تمام رژیمهای طبقاتی به مرگ محکوم شده اند؛ سیستم کار مبتنی بر دستمزد از میان خواهد رفت، زیرا عادلانه نیست. این رژیم در حالی که از غرور و خودخواهی متورم شده است، در اوج قدرت خویش نابود خواهد شد. همان گونه که دورانهای بردگی و سرواژ پیش تر نابود شدند.

یادها

02 Nov, 08:32


#سحابی

در جریان رفراندم سال ۴۱، نهضت موضع گرفت. در میان اعضای نهضت، از همه پرحرارت تر مرحوم مهندس بازرگان بود که معقتد بود رفراندم حیله شاه است. ولذا نهضت در اولین اعلامیه ای که به این مناسبت صادر کرد نوشت: «ما در تاریخ بشریت سراغ نداریم که در یک زمان ستمگران علیه خود انقلاب کنند. در حالی که امروز در ایران ستمگر اصلی قیام کرده و میگوید ای وای! فئودال ستمگر با کشاورزان چنین کرده است!» در پایان آن اعلامیه هم آمده بود که دولت اراضی را از مالکین گرفته و به کشاورزان واگذار میکند، ولی چون کشاورزان قادر به اداره زمین خود نیستند، بنابراین اسیر دولت و
وابسته به دولت خواهند شد. در پایان اعلامیه هم این شعر را نوشته بودند:

شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
بدیدم عاقبت گرگم تو بودی


جبهه ملی هم در مقابل انقلاب سفید چنین موضعی داشت و با شعار «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» با آن برخورد کرد.
در آن دوران هم نهضتیها و هم افراد رادیکال، معتقد بودند که این اصلاحات ارضی، برنامه آمریکا است. شاهد هم برای این مدعا وجود داشت، چرا که در کره جنوبی و تایوان و فیلیپین هم همین برنامه اجرا شده بود.
در مورد امینی هم ما این را فهمیده بودیم که امینی هم به اتکای آمریکا این برنامه ها را به مورد اجرا گذاشته است و سیاست امینی همان سیاست آمریکاست. ولی در درون هیأت حاکمه، هم آدم سالم و هم فاسد و کثیف وجود داشت. امینی آدم فاسد و کثیفی نبود.

یادها

30 Oct, 17:37


در دهه های ۴۰ و ۵۰ امکانات رسانه ای به شکلی بسیار نامتقارن به سود حاکمیت توزیع شده بود. حاکمیت علاوه بر سانسور و کنترل کتب درسی، غیر درسی، مطبوعات و بنگاههای انتشاراتی، دارای انحصار بر رادیو تلویزیون نیز بود. این که اپوزیسیون شاه توانست در جلب افکار عمومی موفق باشد، جز با آمادگی بالای افکار عمومی برای پذیرش پیامها، ممکن نمیشد. پرسش مهم این است که آمادگی برای پذیرش پیامهای انقلابیون چگونه ایجاد شده بود؟
این نوشته با تمرکز بر موضوع سواد آموزی در دوره محمدرضا شاه، به دنبال پاسخی برای این پرسش است.
در ابتدا مروری بر تاریخچه ی مبارزه با بیسوادی خواهیم داشت. سپس با تحلیل گفتمان شاه، نقش خود او را در معقول و پذیرفتنی ساختن پیام اپوزیسیون برای توده های وسیع مردم خواهیم جست.

یادها

30 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

پژوهش های متعدد نشان می دهند که حزب توده (علیرغم بیان تند) نه در مسیر انقلابی، بلکه در جهت گسترش نفوذ سیاسی خویش در یک نظام مشروطه نیمه دموکراتیک فعالیت میکرد. رهبران حزب دریافته بودند که دست برندۀ آنها در عرصه سیاست باید بازی پارلمانتایستی باشد.
حزب در شرایط قانونی و نیمه قانونی رشد کرد و تأثیر فرهنگی و سیاسی خود را با پیوند زدن هسته ای کوچک از اعضاء به گروهی بسیار گسترده تر از هواداران، گسترش داد. روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی که از رژه حزب توده در اردیبهشت ۱۳۲۵ در تهران با حدود ۶۰,۰۰۰ نفر شرکت کننده ارائه داد برآورد کرد که حزب توده و متحدانش میتوانستند تا ۴۰ درصد آرای انتخاباتی را در یک انتخابات منصفانه به خود اختصاص دهند.
عضوگیری و نفوذ حزب (عليرغم شکست شاخه آذربایجان، درگیری داخلی و انشعاب سال ۱۳۲۷، و حتی تحت شرایط نیمه قانونی پس از ترور شاه در سال ۱۳۲۸) همچنان رشدی روزافزون داشت. ارزیابی ها درباره تعداد اعضای حزب توده از ۲۵,۰۰۰ تا ۱۰۰,۰۰۰ نفر است و اتحادیه های وابسته به حزب تا حدود ۳۰۰,۰۰۰ کارگر را بسیج کرده بودند. ایـــن سطح از حمایت مردمی برای یک حزب نیمه قانونی مخالف حکومت در آن زمان بی سابقه بود و هنوز هم رکوردی در ایران به شمار می آید.

یادها

30 Oct, 08:31


#سحابی

مرحوم مهندس بازرگان با اصلاحات ارضی که از سوی امینی آغاز شده بود، مخالف بود و معتقد بود که مسأله اصلی ایران، مسأله ارضی نیست، بلکه مسأله استبداد است. و تا این مسأله حل نشود، هیچ مشکل دیگری حل نخواهد شد.
ولی آقای طالقانی تا حدودی موافق بود. ما جوانها نیز همه موافق انجام اصلاحات ارضی بودیم.
در درون جبهه ملی هم وضع بدین شکل بود. اللهیار صالح، کشاورز صدر و نصرت الله امینی با اصلاحات ارضی مخالف بودند، ولی اعضای جوان و به ویژه افرادی که گرایش سوسیالیستی داشتند و از جمله خلیل ملکی، موافق اجرای آن بودند.
به هر صورت از سوی نهضت آزادی اصلاحات ارضی هیچگاه مورد مخالفت صریح قرار نگرفت و هیچ وقت به امینی از این نظر که چرا اصلاحات ارضی را انجام میدهد، ایراد گرفته نشد.

یادها

30 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

٩ آبان ۶٠

اول‌ِ شب‌ با کادر مرکزی‌ انجمن‌ حجتیه‌ قرار داشتیم‌. دیر آمدند، قرار عمل‌ نشد.
ستاد بسیج‌ اقتصادی‌ تصمیم‌ گرفته‌ دولت‌ خریدار انحصاری‌ برنج‌ از کشاورزان‌ باشد، ولی‌ تصمیم‌ خامی‌ است‌، نه‌ امکانات‌ انبار و حمل‌ و نقل‌ و نه‌ نیروی‌ انسانی‌ برای‌ خرید و توزیع‌ دارد و نه‌ فکری‌ برای‌ چندین‌ هزار کاسبی‌ که‌ بیکار می‌شوند، کرده‌اند. آقای‌ عسکراولادی‌ وزیر بازرگانی‌ مخالف‌ است‌. آقای‌ بهزاد نبوی به‌ همین‌ دلیل‌ نمی‌خواهد در کابینه‌ شرکت‌ کند. ناراحت‌است‌، فکر می‌کند این‌ بینش‌ مانع‌ تحول‌ در امر اصلاح‌ تجارت‌ و خلع‌ ید سرمایه‌داران‌ است‌.

یادها

29 Oct, 20:25


#مخملباف

من در روز سه شنبه بیست و سوم مرداد سال ١٣٥٣ صبح زود از خواب برخاستم تا همان نقشی را بازی کنم که شرایط محیطی - اجتماعی- تاریخی میهنم برایم تدارک دیده بود.
از خواب که برخاستم، مادر بزرگم در خانه ما بود. به خلاف هر روز که صبحانه نان خالی و چای شیرین میخوردم، آن روز - برای داشتن انرژی بیشتر - نان و کره و مربا خوردم. چاقوی كوچك پنجه بوکس داری را که برای دفاع شخصی بود در جیب گذاشتم و قبل از خروج از خانه، مادربزرگم را در آغوش کشیدم. او پرسید «مادر کجا میری مگه؟ چرا این طوری با من داری خداحافظی میکنی؟» گفتم «به سوی سرنوشت! کسی چه می داند، شاید من از در خانه بیرون رفتم و دیگر همدیگر را ندیدیم»
مادربزرگم ترسید. مرا قسم داد «ترا به سر بریده سیدالشهدا راستش را بگو، کجا داری میری ننه جان؟» گفتم «من چون عاشق شما هستم، شما را میبوسم که اگر به هر دلیلی نتونستم شما را در آغوش بگیرم، دلتنگ شما نشوم.»
مادربزرگم شروع کرد به دعا خواندن، و قبل از اینکه از خانه بیرون بیایم، دعایش را به من فوت کرد و مثل همیشه شعری را چاشنی حرفش کرد:

گر نگهدار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

بعد گفت «برو ننه جان، که هر کجا میری، دست حق به همراهت. میدونم که داری جای دوری میری اما به دلم برات شده که میری و برمی گردی. فقط زود بیا که من عمرم خیلی به دنیا نیست.»
مـن بـه مادربزرگم چیزی نگفته بودم اما او با احساس عارفانه یا مادرانه ای که داشت، انگار همه چیز را میدانست و حتی آینده مرا پیش بینی میکرد. با خودم گفتم تا چند ساعت دیگر یا خبر کشته شدن مـن بـه او خواهد رسید، یا خبر دستگیری من. شاید هم با سلاحی که از پلیس گرفته ام، به همین خانه بازگشتم. برای هر سه احتمال کاملا آماده بودم.
از خانه بیرون زدم و به سمت محل قرار با دوستانم برای شرکت در عملیات خلع سلاح پلیس راه افتادم و به سوی خیابان ایران رفتم.

یادها

29 Oct, 16:33


#فاشیسم

آنچه بیش از «میزان شهرنشینی» در ظهور گرایشهای توده ای نقش دارد «فرایند شهرنشینی» به ویژه آهنگ سریع تغییر در اندازه و ترکیب جمعیت است.
وقتی که فرایند شهرنشینی در مدت طولانی تحقق می یابد، فرصت بیشتری هست که تشکلهای اجتماعی جدیدی برای وساطت بین فرد و جامعه بزرگ به وجود آید. ولی وقتی که فرایند شهرنشینی در مراحل اولیه آن است، احتمال کمتری وجود دارد که سازگاری اجتماعی با شرایط زندگی شهری شکل گیرد و ظهور توده های شهری، محتمل تر است.

یادها

29 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

در مرداد ۱۳۲۳ فریدون کشاورز (نماینده حزب توده در مجلس) حق رأی زنان را به عنوان متمم لایحه اصلاح قانون انتخابات، پیشنهاد کرد. اما این متمم از لایحه حذف شد و خود آن لایحه نیز هرگز به رأی گذاشته نشد.
خواستِ حق رأی زنان، بعد از آنکه حکومت فرقه دموکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۴ آن را عملی کرد، وجهه بیشتری یافت. مجلهٔ روشنفکری سخن حق رأی زنان در آذربایجان را مثبت ارزیابی کرد و فاطمه سیاح آن را به برنامه ایجاد دموکراسی، پیوند زد. او چنین نوشت:

دولت باید تغییر اصلاحات ارضی را با توزیع عادلانه اراضی بین زارعین به مورد اجرا گذارد. این اقدام بایستی به همان سرعتی که اینک در آذربایجان شروع شده است، عملی گردد. حزب ما در سرلوحه برنامه خود تساوی حقوق و آزادی و ترقی زنان را ذکر نموده است و اگر واقعاً یک دموکراسی حقیقی در مملکت ما حکمفرما نشود، منظورهای ما برآورده و عملی نخواهد شد.

یادها

29 Oct, 08:32


#سحابی

نهضت آزادی در اجرای برنامه سیاست ضدفساد دکتر امینی با وی همکاری کرد. ولی این همکاری به این صورت نبود که در شورای نهضت آزادی تصویب شده باشد که از امینی دفاع کنیم و با وی همکاری کنیم. نه اعلامیه ای در این خصوص از سوی نهضت صادر شد و نه تصمیمی در این خصوص گرفته شده بود. همکاری اعضای نهضت به صورت فردی و غیر تشکیلاتی بود. به عنوان مثال آقای احمد صدر حاج سیدجوادی به عنوان دادستان تهران مشغول به کار شد. یا خود من که به عنوان کارشناس با دادگستری همکاری میکردم. هدف اعضای نهضت این بود که شاه و دستگاه را رسوا کنند. در آن دوران ما معتقد بودیم که اصلاحات امینی از لحاظ اقتصادی و مالی به نفع اقتصاد ملی است و ضمناً جریان مبارزه با فساد، به نفع افشاگری علیه رژیم شاه است. لذا همکاری در مبارزه با فساد با دولت امینی یک مشی آگاهانه بود که نهضت آزادی انتخاب کرد.
در آن زمان جبهه ملی در خصوص همکاری آقای حاج سیدجوادی با امینی به نهضت ایراد می گرفت. یکی دیگر از ایراداتی که از سوی جبهه ملی به نهضت وارد میشد حضور دکتر امینی در مجلس عقد خواهر مـن بـود. دليل حضور چند دقیقه ای امینی در مراسم این بود که آن مراسم در خانه پدر من برگزار می شد که در جوار منزل دکتر امینی قرار داشت و دکتر امینی به لحاظ همسایگی و احترامی که به پدر من میگذاشت به خانه ما رفت و آمد داشت و پدر من هم به همین لحاظ او را به مراسم مزبور دعوت کرده بود و او هم آمد و چند دقیقه نشست و رفت و این مسأله یک امر کاملاً شخصی و غیر سیاسی بود.
نهضت آزادی عدم مبارزه خود را با امینی پنهان نمی کرد ولی این عدم مبارزه به معنی همکاری عمیق سیاسی نبود. به همین دلیل است که می بینیم در میان اعضای کابینه و یا پست های کلیدی، هیچ یک از اعضای نهضت حضور نداشتند.

یادها

28 Oct, 20:26


#مخملباف

صبح های جمعه به جلسات دعای ندبه در هیات انصار الحسین میرفتم. در این جلسات یک هفته در میان خامنه ای و يك هفته در میان هاشمی رفسنجانی برای تعداد اندکی (که حداکثر بین بیست تا سی نفر بودند) سخن می گفتند. این جلسات هر هفته در خانه یکی از بازاریان سیاسی مشرب تشکیل میشد. ابتدا دعای ندبه خوانده می شد. بعد صبحانه، نان سنگک و پنیر تبریزی و چای شیرین صرف میشد و سپس نوبت به درس می رسید. هاشمی رفسنجانی امام شناسی درس میداد. او در هر جلسه درباره یکی از دوازده امام شیعه و مبارزاتش سخن میگفت. رفسنجانی در واقع سخنرانی نمیکرد، گویی با مخاطبینش حرف میزد. او پای تخته می ایستاد و سخنرانی اش را به کلاس درس تبدیل میکرد. خامنه ای درباره صلح امام حسن سخن میگفت. در این باره کتابی هم نوشته بود. نحوه صحبت او حتی برای جمعی کوچک در یک اتاق، حالت خطابه و سخنرانی را داشت. او بسیار شیک میپوشید و قبل و بعد از سخنرانی اش پیپ میکشید. گاهی از شریعتی سخنی به میان می آورد و مدافع سرسخت او بود. یک شریعتی میگفت و هزار شریعتی از دهانش میریخت. در آن روزها روی حدیثی بسیار تکیه داشت: افضل الجهاد، كلمه الحق عند امام الجائر. برترین جهاد، سخن حقـی اسـت که در برابر رهبر ظالمی گفته میشود.

یادها

28 Oct, 16:32


#فاشیسم

حس ناامنی در برابر تحولات، درمناطق روستایی به شکل احساس تهدید برای ارزشهای سنتی بروز می کند. واکنش معمول، خصلتی بسیار «بنیادگرایانه» دارد: حمله به نمادهای عقل گرایی که احساس می شده ارزشهای سنتی را «بر می اندازند».

یادها

28 Oct, 12:31


#شرقی_غربی

وقتی که برای نخستین بار حزب توده استقرار یافت، رهبر صوری آن (سیاستمدار و شاهزاده سالخورده و سوسیالیست قاجار، سلیمان میرزا اسکندری) با عضویت زنان در حزب مخالفت کرد. اما خیلی زود، زمانی که کنشگران زن چپگرا داخل و خارج حزب توده شروع به سازماندهی کردند، این وضعیت دگرگون شد.
در بهار سال ۱۳۲۲ گروهی اندک از زنان (که بیشتر جزو بستگان رهبران حزب مانند ایرج اسکندری و بزرگ علوی بودند) تشکیلات زنان را بنیان نهادند که وابسته اما به لحاظ سازمانی مستقل از حزب توده بود.
در همان سال حزب زنان نیز تشکیل شد که با حزب توده همسو بود.
سال ۱۳۲۲، سر آغاز شروع کارزار سیستماتیک چپ برای به دست آوردن حق رأی زنان بود. بحث های محتاطانه مربوط به حق رأی زنان قبلاً در نشریه هایی مانند زبان زنان مطرح شده بود اما زمانی که حزب توده و متحدانش این خواست را پیگیرانه دنبال کردند، این خواست در صف مقدم شعارهای سیاسی قرار گرفت.
دبیر حزب زنان، فاطمه سیاح سخنگوی این جنبش شد و آن را در مجامع و کنفرانسهای بین المللی در ترکیه و فرانسه نمایندگی کرد.
حزب توده در سال ۱۳۲۳ خواستهای زیر را مطرح کرد:
کوشش در توسعۀ حقوق اجتماعی و برقراری حقوق زنان شامل حق (انتخاب شدن و انتخاب کردن) در مجلس مقننه و انجمن های ایالتی و ولایتی
بهبودی اوضاع مادی و تأمین استقلال اقتصادی زنان
تأسیس و افزایش مؤسسات حمایت مادران و کودکان بی بضاعت
تساوی حقوق زوجین و تجدید نظر در قوانین زناشویی و طلاق

یادها

28 Oct, 08:31


#سحابی

قرار بود که شب ۳۰ تیر رهبران نهضت و جبهه ملی سر مزار شهدای ۳۰ تیر در ابن بابویه بروند. سه روز مانده به اجرای مراسم، مهندس بازرگان و پدر من و حسن نزیه و تعدادی از سران جبهه ملی از سوی رژیم دستگیر شدند، ولی آیت الله طالقانی دستگیر نشد. لذا از سوی تشکیلات نهضت دستور تشکیلاتی دادند که همه باید رأس موعد مقرر در محل نهضت آزادی حاضر شوند. رأس موعد مقرر همه در محل حاضر شدیم و به اتفاق مرحوم طالقانی و اعضای شورا و هیأت اجرایی و گروهی از جوانان دانشجو و جوانانی که از شهرستانها به تهران آمده بودند، به ابن بابویه رفتیم. پیش از رسیدن به ابن بابویه به نیروهای پلیس برخوردیم. به همین دلیل از ماشینها پیاده شدیم و در حالی که آقای طالقانی در جلو بودند و عکسهای دکتر مصدق و دکتر فاطمی هم در دست حاضرین بود به سمت ابن بابویه حرکت کردیم. در نزدیکی ابن بابویه پلیسها در دو طرف کوچه صف کشیده بودند و ما را به سمت کامیونهای پلیس بردند و همه را سوارکامیون کردند و به داخل شهر بازگرداندند. وقتی به شهربانی رسیدیم دیدیم که با اعضای شورا و فعالین جبهه ملی نیز همین برخورد را کرده اند. در مسیر انتقال از ابن بابویه به بازداشتگاه، در داخل کامیون با پیشنهاد مرحوم علی بابایی و مرحوم عباس رادنیا شعارهایی به صورت حمایت از دکتر مصدق و علیه کودتا سر داده بودیم و این امر موجب شد مردمی که در مسیر بودند از این واقعه مطلع شوند.
پس از انتقال به بازداشتگاه ابتدا ما را که حدود ۱۰۰ نفر میشدیم در یک اطاق ۵۰ - ۶۰ متری که فوق العاده گرم بود جای دادند. بعد از گذشت دو ساعت، یکی از مأمورین آمد و آقای طالقانی را صدا زد و به ایشان گفت که شما بفرمایید بالا، شما آزاد هستید. آقای طالقانی در پاسخ گفت اصلاً برای چی من را اینجا آورده اید که حالا میگویی آزادی؟ من نمی آیم! برو به اربابهایت بگو من تنها نمی آیم و باید من را با همه کسانی که به اینجا آورده اید آزاد کنید.
لذا ما و آقای طالقانی و سایرین را آن شب به بندِ یک منتقل کردند و همه زندانیان جبهه ملی و نهضت آزادی را در داخل آن جای دادند. فردای آن روز ۳۰ تیر بود و مطابق برنامه قرار بود که میتینگ جبهه ملی و نهضت آزادی در میدان جلالیه برگزار شود. به همین منظور عده ای در آن روز در میدان جلالیه گرد آمدند ولی پلیس و نیروهای امنیتی به مردم حمله ور شده و عده ای را دستگیر و به زندان منتقل کردند. در همان روز سی ام تیر که ما را به بند منتقل کرده بودند، در آن بند مراسم بزرگداشت شهدای سی تیر از سوی ما برگزار شد. در آن مراسم آقای فروهر، مرحوم طالقانی و چند نفر دیگر سخنرانی کردند. سخنران آخر مرحوم طالقانی بود که خیلی حاضرین را تحت تأثیر قرار داد، به ویژه دکتر غلامحسین صدیقی بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و خیلی نسبت به آقای طالقانی ابراز احساسات کرد.
این زندان موجب آشنایی بسیاری از افراد نهضت و جبهه و ایجاد رابطه و صمیمیت میان آنان شد.

یادها

28 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

٧ آبان ۶٣

دخترِ دکتر وحید دستجردی‌ آمد و از انحرافات‌ اخلاقی‌ در دانشگاه‌ها و انزوای‌ حزب‌الله‌ گفت‌.

یادها

27 Oct, 20:27


#مخملباف

چند روزی پای منبر فخرالدین حجازی رفتیم. او عادت داشت کلمات مشابه را به شکلی وسواس گونه ردیف کند، مدرن بودن او تنها در فرم به کار بردن کلمات بود، و نه بیشتر.
بعد پای منبر آقای لاهوتی در مسجد لرزاده میرفتیم. او مردی ساده، متواضع و انقلابی بود. همه حرفهایش به طور کنایی علیه رژیم بود. او بالای منبر سیگار هم میکشید. روح اله دوستم به سیگار کشیدن او ایراد داشت. یك روز بعد از پایان منبر، پیش او رفتیم و سیگار کشیدن او را نقد کردیم: «شما که از درد گرسنگان حرف میزنید، این روزی یک پاکت سیگار را هم نکشید و پولش را بدهید به فقرا.» تشکر کرد و گفت حق با شما جوانهاست.
اما دو روز بعد بالای منبر گفت: دو جوان به من اعتراض کردند که سیگار نکشم. من هم قبول کردم. اما صادقانه اعتراف میکنم که در این مورد ضعیفم و نمی توانم سیگار نکشم.

یادها

27 Oct, 16:32


#فاشیسم

گسستهای برجسته در اقتدار، زمینه را برای نخبگان تمامیت خواه فراهم میکند تا به نام مردم قدرت را در دست بگیرند.
گسستهای عمیق در همبستگی جمعی باعث ظهور توده ها میشود. دگرگونی جامعه روستایی / کشاورزی به جامعه شهری / صنعتی با مخاطرات زیادی در این زمینه همراه است، زیرا این دگرگونی - در بهترین حالت - به اختلال گسترده در روابط شمار زیادی از مردم میانجامد.

یادها

27 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

برنامه حزب توده که در سال ۱۳۲۱ اعلام شد عبارت بود از:

هشت ساعت کار روزانه
بیـمـه از کارافتادگی و بازنشستگی
خانه سازی با کمک یارانه برای کارگران
توزیع زمین های دولتی و سلطنتی میان دهقانان
خرید املاک بزرگ مالکان توسط حکومت و فروش آنها به دهقانان فاقد زمین به قیمت ارزان
استقرار مدارس روستایی و مراکز بهداشتی در روستا
حقوق سیاسی و دستمزد برابر برای زنان
حمایت حکومت از مادران و فرزندان نیازمند
امنیت شغلی
مزد بیشتر و مالیات کمتر برای کارمندان حقوق بگیر

یادها

27 Oct, 08:32


#سحابی

نهضت آزادی از دو نیروی متفاوت شکل گرفته بود. نیروی اول را اعضای نهضت مقاومت و نیروی دوم را اعضای انجمنهای اسلامی تشکیل میدهند. اعضای نهضت مقاومت، همچون مرحوم رحیم عطایی که برادر خانم من بود، گرچه شخصاً فردی مذهبی، مسلمان و نمازخوان بود، با این حال موافق سیاسی شدن مذهب و یا مذهبی شدن سیاست نبود. و اظهار میکرد که شما مذهب را به سیاست داخل نکنید. و در مقابل نیروهای انجمن اسلامی معتقد به سیاسی شدن مذهب بودند. این دوگانگی و اعتقاد متفاوت، ضعف هایی را در درون نهضت موجب شد. در جریان این بحث ها آقای طالقانی با این که یک فرد روحانی بود، با این حال میانه دو طرف را که پدر من در یک سوی آن و سایر آقایان در سوی دیگر قرار داشتند، گرفت.

یادها

27 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

۶ آبان ۶٢

شب‌، بچه‌ها مهمان‌ داشتند؛ خانواده‌ اخوی‌ مرحوم‌. مقداری‌ از وقت‌ را هم‌ با دیدن‌ فیلمی‌ از ویدئو صرف‌ کردم‌.
امروز عصر، نهضت‌ آزادی‌ اعلام‌ میتینگ‌ به‌ نام‌ «سمینار تأمین‌ آزادی‌ انتخابات‌» کرده‌ است‌. وزارت‌ کشور اجازه‌ نداده‌ و مردم‌ جمع‌ شده‌ و بساط آنها را به‌ هم‌ ریخته‌اند و نیروهای‌ پلیس‌ و کمیته‌ آنها را نجات‌ داده‌ و به‌ خانه‌هایشان‌ برده‌اند.

یادها

26 Oct, 20:26


#مخملباف

هر از چندی به مسافرخانه ای میرفتیم و با وسایل دستی ساده، اعلامیه هایی را که علیه رژیم نوشته بودیم، تکثیر میکردیم و در محله های مختلف به خانه های مردم میانداختیم. معمولا به مسافرخانه ای در خیابان ناصر خسرو میرفتیم و شب تا صبح اعلامیه چاپ میکردیم. شیوه چاپ اعلامیه بدین ترتیب بود كه یك بسته کاغذ A4 یک خمیر جوهر، يك استنسل و يك لوله استوانه ای شکل تهیه میکردیم و با همین وسایل ساده اعلامیه هایی را که خودمان نوشته بودیم چاپ میکردیم. مطالب اعلامیه ها اغلب درباره دزدی های رژیم شاه و شکنجه و اعدام مبارزین بود. برای پخش اعلامیه هایی که چاپ کرده بودیم، سوار اتوبوس دو طبقه میشدیم و اعلامیه ها را از لای پنجره طبقه دوم روی طاق اتوبوس میگذاشتیم و خودمان پیاده می شدیم. وقتی اتوبوس از ایستگاهی که ما در آن پیاده شده بودیم حرکت میکرد، باد اعلامیه ها را در خیابانها پخش میکرد. گاهی هم اعلامیه ها را به آدرسهایی که میدانستیم، پست میکردیم.

یادها

26 Oct, 16:32


#فاشیسم

در دولت مشروطه دائماً افراد بیشتری به طبقه حاکم می پیوندند و شمول دارندگان حق رای افزایش می یابد. قوانین ناعادلانه و نابرابر، آن قدر اصلاح میشوند تا سرانجام کل مردم به فرصتهای برابری برای ورود به حکومت و نمایندگی داشتن در آن دست یابند. این نظریه عملیاتی حرکت انگلیس به سوی مردم سالاری و همچنین نویسندگان اصلی قانون اساسی آمریکا بوده است. بدین شکل آنها حق رأی را برای در ابتدای امر به کل جمعیت گسترش ندادند.
در الگوی انقلاب، مردم با سرنگون کردن طبقة حاكم و لغو امتیازات و انحصاراتش به قدرت میرسند. این آموزه ای بود که اندیشمندان فرانسوی در قرن هجدهم مطرح کردند و ژاکوبن ها در انقلاب فرانسه به کار بستند.

یادها

26 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

وابسته نظامی بریتانیا در تهران، ١٣٢٢:

اخیراً یک دگرگونی قابل توجهی در احساسات مردم ایران به سوی اتحاد جماهیر شوروی دیده میشود. نظم و ترتیب کلی تحسین برانگیز قوای روس در ایران، رفتار خوب آنها با مردم، همدردی آشکار آنها با طبقات فرودست، رضایت اعلام شده آنها از نظام خودشان، روابط خوبی که ظاهراً میان افسران و سربازان وجود دارد و روحیه به وضوح متعالی روس ها پیشفرضهای ذهنی قبلی [ایرانیان] را نسبت به نظـام شوروى شديداً تحت تأثیر قرار داده است. علاقه ای توأم با همدردی روزافزون به اصول نظام شوروی دیده میشود.
به همان اندازه که روسیه برای توده ها کمتر ترسناک میشود، برای ثروتمندان وحشتناک تر می گردد. به نظر میرسد وضعیتی به وجود خواهد آمد که توده ها به روسیه نزدیک تر شوند و طبقات مرفه بیش از اکنون به بریتانیای کبیر وابسته به نظر برسند. در واقع، روسیه هم اکنون دارد به عنوان قهرمان محرومان محسوب میشود و رهبران ناراضیان به آن به مثابه حامی احتمالی انقلاب علیه طبقات حاکم کنونی مینگرند.

یادها

26 Oct, 08:32


#سحابی

در خرداد ماه سال ۴۰ روزی به دعوت مهندس بازرگان گروهی از اعضای انجمن اسلامی مهندسین در دفتر انجمن گرد هم جمع شدند. در آن جلسه مهندس بازرگان در خصوص تأسیس نهضت آزادی برای حاضرین توضیحاتی دادند. در آن جلسه مهندس بازرگان گفت نهضت آزادی حزبی است که اگر چه هنوز در مراحل اولیه است ولی قصد آن دارد تا به انتظار نیروهای مذهبی همچون شما جامه عمل بپوشاند. و گرچه در حال حاضر ترکیب آن یک دست مذهبی نیست و مسائلی نیز همچون موضوع عضویت افراد غیر مسلمان و... مطرح شده است ولی به هر صورت ما شما را دعوت به همکاری می کنیم. در آن جلسه مهندس بازرگان گفت که پاره ای مسائل همچون مسأله عضویت زنان و افراد غیر مسلمان در نهضت آزادی با اعتراض دکتر سحابی مواجه شده است و ایشان فعلاً خود را کنار کشیده اند و اگر سایر افراد مذهبی هم همکاری نکنند، بیم آن می رود که نهضت آزادی به یک جریان غیر مذهبی تبدیل شود.
ولی سخنان مهندس بازرگان در میان اعضای انجمن چندان مؤثر واقع نشد و از میان چهل پنجاه نفر حاضر در جلسه تنها مهندس حسن عرب زاده و من به عضویت نهضت آزادی در آمدیم و بقیه از این کار امتناع کردند. حتی آقای معین فر هم که خیلی پرحرارت بود بنا به دلایل و یا ملاحظاتی عضویت نهضت را نپذیرفت.
در درون نهضت در کنار پدر من و مهندس بازرگان و آقای طالقانی، رحیم عطایی نیز حضور داشت. آقای عطایی طرحی تهیه کرده بود تا نهضت یک جنبه متعادلی داشته باشد و نه مذهبی ها و نه غیر مذهبی ها حاکمیت مطلق پیدا نکنند و به همین منظور عده ای را نیز به برای عضویت در نهضت پیشنهاد کرده بود. در جریان تشکیل شورای مرکزی نهضت، من و مهندس عرب زاده نیز به پیشنهاد مرحوم عطایی به عضویت شورای مرکزی نهضت انتخاب شدیم.
بحثهای درونی نهضت آزادی از همان جلسات اولیه شورای مرکزی آغاز شد. از جمله آن بحثها، مسأله عضویت بانوان در درون نهضت بود. عضویت بانوان مورد قبول همگان بود ولی پدر من و آیت الله طالقانی اصرار داشتند که خانمها باید باحجاب باشند. منظور از حجاب هم نه لزوماً چادر بلکه مانتو و روسری بود. در مقابل آنها گروهی معتقد بودند که حجاب باید آزاد باشد. موضوع دیگر هم مسأله عضویت اشخاص غیر مذهبی و غیر مسلمان بود که بر روی این مسأله هم بحث زیادی صورت گرفت که در این میان با میانجیگری مرحوم طالقانی و چند تن دیگر مسأله تا حدودی حل شد.

یادها

25 Oct, 20:27


#مخملباف

وقتی از یافتن ارتباطی با مجاهدین - برای ملحق شدن به آنها - ناامید شدم، تصمیم گرفتم با دوستانم گروهی تشکیل دهیم و مبارزه مسلحانه مخفی را شروع کنیم. تئوری مبارزه مسلحانه مُد آن روزها بود. چگوارا در کوبا پیروز شده بود. گروه فیدل کاسترو و چگوارا هشتاد و چهار نفر بودند که با خلع سلاح یک پاسگاه، مسلح شده بودند و از طریق حمله به پاسگاه های دیگر و مسلح کردن کشاورزان کوبا، باتیستا دیکتاتور کوبا را در فرصت کوتاهی سرنگون کرده بودند. از سویی دیگر مبارزات پارلمانی دوران مصدق در ۲۸ مرداد شکست خورده بود. شورش مردم در پانزده خرداد سال ٤٢ سرکوب شده بود. آن گروهی از مردم که آگاهی سیاسی داشتند، از هر نوع مبارزه مسالمت آمیز یا پارلمانی مایوس شده بودند و فکر میکردند از دست خالی آنها در مقابل رژیمِ تا دندان مسلح، دیگر کاری بر نمی آید. تئوری مبارزه مسلحانه در چنین شرایط و چنین فضایی مطرح شد. مبارزه مسلحانه در پی آن بود که با ضربه زدن به رژیم، یاس حاکم بر مردم را برای مبارزه از بین ببرد.
من میخواستم در راه آزادی مردم ایران شهید شوم. با همین فلسفه با دو تن از نزديكترين دوستانم گروهی مخفی تشکیل دادیم. گروه ما ابتدا سه نفر بود: حسن لنگرودی، روح اله کفیلی و مـن. ما سه تن برای ادامه راه مبارزه برنامه ریزی کردیم. مرحله اول آمادگی بدنی بود. هر سه در کلاسهای جودو و کاراته ثبت نام کردیم و تا مراحل خوبی در آن کلاسها پیش رفتیم. مرحله دوم آمادگی نظامی بود. از طریق گوش دادن به رادیو عراق و رادیوی میهن پرستان راه و رسم ساختن مواد محترقه را یاد گرفتیم. همزمان بر آگاهی سیاسی خود می افزودیم. از طرق مختلف تمام جزوات و کتابهای سیاسی ممنوعه را می یافتیم و به شکل گروهی مطالعه میکردیم. کتابهایی که میخواندیم یکی قرآن بود، به ویژه سوره های انقلابی اش به همراه تفسیرهایی که مجاهدین خلق منتشر کرده بودند. مثل تفسیر سوره توبه، سوره انفال، سوره محمد. همین طور خطبه های انقلابی نهج البلاغه را، به ویژه نامه امام علی به استاندارش عثمان ابن حنیف و کتابهایی در مورد چگوارای کوبا، هوشی مینه ی ویتنام، جمیله بوپاشای الجزایر (زنی که توسط استعمار فرانسه بسیار شکنجه شده بود) و کتابی درباره انقلاب امام حسین از احمد رضایی و نیز دو کتاب از چریکهای فدایی خلق درباره عملیات مسلحانه چريك شهری که توسط خودشان در ایران انجام شده بود. اخبار مبارزه را هم از طریق رادیوی عراق و رادیوی میهن پرستان می شنیدیم. من موسيقى شور امیروف که از رادیو میهن پرستان پخش میشد را زیر لب زمزمه میکردم. شور امیروف آن روزها تبدیل به موزیک متن افکار من شده بود.

یادها

25 Oct, 16:32


#فاشیسم

تفاوتی اساسی ست بین گسترش شمول طبقه حاکم - مثل انگلیس - و سرنگونی طبقه حاکم - مانند فرانسه. در یک مورد حکومت باقی می ماند، ولی مسئول تر و پاسخ گوتر می شود؛ در مورد دیگر حکومت سرنگون و طبقه حاکم منحل می شود. هرچند به نظر میرسد که هدف هر دو شکل تحول یکی است (یعنی تحقق جامعه ای با نهادهای آزاد و حکومت مردمی) با هم بسیار تفاوت دارند و سرانجامِ آنها کاملاً متفاوت است.

یادها

25 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

محمدعلی فروغی، ١٣٢٠:

در مدت این ۳۵ سال کمتر وقتی بوده است که [شما، مردم ایران] از نعمت آزادی حقیقی، یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید. و چندین مرتبه حکومت ملی یعنی اساس مشروطیت شما مختل شده است. آیا فکر کرده اید که علت آن چیست؟ من برای شما توضیح میدهم.
علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را به درستی نمی دانستید و به وظایف آن قیام نمیکردید.

یادها

25 Oct, 08:32


#سحابی

جبهه ملی در تعقیب سیاست مسالمت جویانه خود، سعی داشت تا از یک سو علیه سلطنت و کنسرسیوم سخنی به میان نیاورد و از سوی دیگر نام مصدق را هم مطرح نکند تا بدین وسیله حساسیت رژیم را برنیانگیزد. این موضع جبهه ملی با روش جوانان عضو جبهه و به ویژه دانشجویان منطبق نبود. این مسأله در پاره ای موارد به صورت محسوسی به چشم میخورد. از جمله روزی که آقای اللهیار صالح به مجلس بیستم رفت، دانشجویان جبهه ملی برای حمایت از ایشان در مقابل مجلس گرد آمدند. ولی آقای اللهیار صالح پس از اتمام جلسه بدون توجه به دانشجویان از مجلس خارج شد و یکسره با ماشین به منزل خود رفت. دانشجویان و سایر هواداران جبهه ملی هم از آنجا به مقابل منزل ایشان که در یکی از خیابانهای مقابل دانشگاه تهران بود رفتند و در آنجا تجمع کردند. در آنجا آقای صالح (که من به دلیل پاکی و صداقت و شفافیت و در عین حال استقلال رأی و تأثیر ناپذیری از افراد یا جوانان، احترام زیادی برایش قائل هستم) بر روی بالکن منزل خودشان ظاهر شدند و ضمن تشکر از حاضرین، خطاب به آنها گفتند که بهتر است که شما بروید و به درسهای خود بپردازید. این برخورد آقای صالح در آن روز تأثیر خیلی بدی بر روی دانشجویان گذاشت.

یادها

24 Oct, 20:27


#مخملباف

در آن دوران شهدای مجاهدین با شهدای امام حسین در کربلا مقایسه می شدند. هادی خانیکی (که بعد از انقلاب معاون وزارت علوم و مشاور مطبوعاتی آقای خاتمی شد) نقل میکرد قبل از انقلاب، درون یك خانه نیمه مخفی برای گفتگو جمع شده بودیم. وقتی علی خامنه ای سلاح را بر کمر من دید و دانست که چریکی مبارزم، به وقت نماز حاضر نشد امام جماعت بایستد و گفت من کی باشم که امام جماعت مجاهدین شوم؟ و با اصرار مرا پیشنماز کرد.
رفسنجانی در کلاسهای امام شناسی که هر دو هفته يك بار روزهای جمعه در هیات انصار الحسين تشكيل می شد، از مجاهدین خلق به عظمت مجاهدین صدر اسلام و یاران پیامبر یاد میکرد و حتی به آنها كمـك مـالی میکرد.

یادها

24 Oct, 16:32


#فاشیسم

دوتوکویل:

از قدیم تفاوت اساسی بین رفتار طبقات حاکم در انگلیس و فرانسه وجود داشت. طبقه اشراف - در جایگاه پایه و اساس جامعه قرون وسطا - در انگلیس از خود توانایی خاصی برای ادغام با گروه های اجتماعی دیگر نشان داد، حال آنکه این طبقه در فرانسه تمایل داشت اتحاد خود را حفظ و از پاکی اصل و نسب خود محافظت کند. در اوایل قرون وسطا، کل اروپای غربی نظام اجتماعی مشابهی داشت. ولی زمانی در قرون وسطا (کسی نمی تواند بگوید دقیقاً چه زمانی) تغییری با پیامدهایی عظیم در جزایر بریتانیا و فقط در جزایر بریتانیا رخ داد: طبقه اشراف انگلیس به یک طبقه اشراف باز تبدیل شد، حال آنکه طبقه اشراف در اروپای قاره ای سرسختانه در حدود خشک یک کاست یا طبقه بسته باقی ماند.

یادها

24 Oct, 12:33


#شرقی_غربی

قهرمان نمایشنامه طنز آمیز جعفر خان از فرنگ برگشته پس از اقامتی کوتاه در پاریس، شخصیت ایرانی و قدرت تکلم به زبان فارسی را از دست می دهد. طرح اولیه این تیپ با نام آلافرانگا در ادبیات مدرنیستی عثمانی قرن نوزدهم ظاهر شده بود. آلافرانگا به تُرکهای شبه مدرنی با تقلید سطحی از شیوه های اروپایی اشاره داشت. در داستانهای کوتاه احمت مدحت در مقابل آلافرنگا و قطب متضادش آلاتورکا شخصیت سومی با ترکیبی «متوازن» از فرهنگهای اروپایی و عثمانیایی قرار داشت. مدحت (همچون کسروی و شادمان) بر این باور بود که «آنچه ما تمدن اروپایی می نامیم، هم دارای جنبه های مثبت است و هم جنبه های منفی.» او پیشنهاد می کرد: «عثمانیان باید جنبۀ خوب آن را که شامل صنایع و علوم مدرن، ابزار، فعالیتهای اقتصادی و سودمدار» میشود، اخذ کرده و در عین حال شخصیت و منش خود را - که در مذهب و زبان تجلی می یابد - حفظ کنند.
تیپ آلافرانگایی که نویسندۀ تُرک حسین رحمی خلق کرد، به فکلی شادمان نزدیک تر بود. داستانهای اوایل قرن بیستمِ رحمی، یک جامعه ترک در حال مدرنیزه شدن را تصویر میکردند که گرفتار سردرگمی اخلاقی و سرگردانی ارزشی شده بود. شخصیتهای آلافرانگای او «مسخره ترین کارها را انجام میدادند» چون گمان میبردند در یک جامعه تُرکی اروپایی شده (که در واقع وجود نداشت) زندگی میکنند. رحمی از مدحت نیز فراتر رفت تا نشان دهد تلاش های آلاتورکا در ایجاد توازن میان مدرنیته و سنت، هم بی فایده و هـم محکوم به شکست است. این الگوی عثمانیاییِ انتقاد از اروپا، توسط شادمان بازتولید شد.

یادها

24 Oct, 08:32


#سحابی

از جمله اقداماتی که پس از روی کار آمدن شریف امامی انجام گرفت، تجدید انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی بود. به همین لحاظ کشمکشهایی میان جبهه ملی دوم و وزارت کشور بر سر فعالیتهای انتخاباتی و برگزاری مراسم و تظاهرات در گرفت. اعضای شورای جبهه ملی به منظور مقابله با اقدامات دولت تصمیم گرفتند تا به عنوان اعتراض در مجلس سنا متحصن شوند. به همین منظور با سیدحسن تقی زاده که رئیس مجلس سنا بود تماس گرفتند و موافقت وی را برای این اقدام جلب کردند. این اقدام شورای جبهه ملی با مخالفت نیروهای جوان جبهه ملی و به ویژه دانشجویان که در این دوران بسیار فعال شده بودند، روبرو شد. در آن دوران خانم پروانه اسکندری (فروهر)، ابوالحسن بنی صدر، حسن حبیبی، بیژن جزنی و ..... از جمله دانشجویان فعال دانشگاه محسوب می شدند. ما و سایر اعضای سابق نهضت مقاومت هم نسبت به مهندس بازرگان اعتراض داشتیم که چرا در این تحصن شرکت کرده است. به نظر ما و دانشجویان، این تحصن یک اقدام سازشکارانه به شمار می رفت.
یک روز پس از شروع تحصن، نیروهای ساواک مجلس سنا را - که در آن هنگام تعطیل بود - محاصره کردند و متحصنین که تعداد آنها بیش از سی نفر بود عملاً به صورت زندانی رژیم در آمدند و ارتباط آنها با خارج از مجلس و حتی با خانواده هایشان قطع شد. لذا نیروهای دانشجویی و سایر نیروهای هوادار جبهه ملی - علی رغم آن که به اصل موضوع اعتراض داشتند - ولی با این وجود به تظاهرات و اعتراض علیه رژیم پرداختند. از جمله در دی ماه سال ۳۹، دانشجویان دانشگاه تهران به مدت سه شبانه روز در دانشگاه دست به تحصن زدند. پلیس هم دانشگاه را محاصره کرد و مردم هم هر روز به حمایت از دانشجویان در خیابانهای اطراف دانشگاه مجتمع می شدند. دانشجویان در این مدت به صورت مداوم در داخل دانشگاه به شعار دادن علیه رژیم پرداختند و این حرکت در تقویت روحیه مردم مؤثر واقع شد.
یکی از اتفاقاتی که در دوران تحصن رخ داد موضوع تغییر محل تحصن به دربار بود. به گفته مهندس بازرگان چند روز پس از تحصن در مجلس سنا، دکتر سنجابی در میان جمع بحثی را شروع کرد بدین مضمون که اقدام ما در تحصن در مجلس سنا به شکست انجامیده و مؤثر واقع نشده است، پس لازم است که اقدام دیگری انجام شود. سپس خود دکتر سنجابی پیشنهاد کرد که این مسأله به این دلیل است که تقی زاده در کشور مهره مؤثری نیست، بهتر است که ما از اینجا به دربار رفته و در آنجا متحصن شویم. پس از طرح موضوع، یکی دو نفر در مخالفت صحبت کردند ولی نتوانستند جو را عوض کنند. در اینجا مهندس بازرگان وقت صحبت گرفته و میگوید شما میدانید به دربار رفتن یعنی چه؟ یعنی پناه بردن به شاهی که توسط کودتا و با حمایت خارجی ها سرکار آمده است. دکتر سنجابی در پاسخ میگوید دکتر مصدق هم در سال ۱۳۲۸ در دربار تحصن کرد. بازرگان در پاسخ دکتر سنجابی میگوید که دربار سال ۲۸ با دربار سال ۳۹ خیلی فرق دارد و این قیاس مع الفارق است. در نتیجه ی صحبتهای مهندس بازرگان، سرانجام افراد متحصن از رفتن به دربار منصرف شدند.
مهندس بازرگان پس از خروج از تحصن و در پاسخ به انتقادات دکتر سحابی و آیت الله طالقانی به این که شما چرا در این تحصن شرکت کردید، ضمن این که میگفت من عضو شورا و مجبور به تبعیت از رأی اکثریت بودم، با نقل رویداد تحصن گفت که حضور من این حسن را هم داشت که از تحصن در دربار جلوگیری کردم.
به هر صورت پس از قریب یک ماه که از تحصن اعضای جبهه ملی میگذشت، مقارن با روز اول ماه مبارک رمضان، رژیم به متحصنین اجازه داد تا از مجلس سنا بدون هیچ دستاوردی خارج شوند. این موضوع سبب شد تا اعضای شورای جبهه ملی با اعتراض هواداران و به ویژه جوانان روبرو شدند. از جمله از سوی انجمن های اسلامی دانشجویا، ن انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی پزشکان و معلمان و سایر نیروهای مذهبی که گرایشات ملی و مصدقی داشتند به مهندس بازرگان دکتر سحابی و آیت الله طالقانی فشار آورده میشد که باید تشکیلات نوینی را پایه گذاری کنند و به اصطلاح از جبهه ملی جدا شوند. سرانجام همین فشارها موجب شد که از بهمن سال ۱۳۳۹، گفتگوهایی میان بازرگان طالقانی و دکتر سحابی شروع شود که تا اردیبهشت ۱۳۴۰ به طول انجامید و سرانجام به تأسیس نهضت آزادی ایران منجر شد.

یادها

24 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

٣ آبان ۶٠

ساعت‌ هشت‌ صبح‌ به‌ جلسه‌ علنی‌ رفتم‌. عده‌ای‌ نگران‌ معرفی‌ شدن‌ آقای‌ [محمد] غرضی‌ [برای نخست وزیری] بودند. در حال‌ تنفس‌ با آقای‌ خامنه‌ای‌ صحبت‌ کردم‌. قرار شد امروز نامه‌ [معرفی نخست وزیر] را به‌ مجلس‌ ننویسند، تا وضع‌ روشن‌تر شود. درست‌ نیست‌ که‌ پیشنهاد ایشان‌ دوباره‌ شکست‌ بخورد. موج‌ مخالفت‌ با آقای‌ غرضی‌ قوی‌ است‌.
ساعت‌ چهار بعد از ظهر در دفتر آقای‌ خامنه‌ای‌ درجلسه‌ شورای‌ مرکزی‌ حزب‌ شرکت‌ کردم‌. بحثها روی‌ نخست‌ وزیر شروع‌ شد. قرار شد آقای‌ دکتر [محسن‌] نوربخش‌ رئیس‌ بانک‌ مرکزی‌ مطرح‌ شود؛ چون‌ امام‌ گفته‌اند بهتر است‌ حزبی‌ [عضو حزب جمهوری اسلامی] نباشد که‌ تهمت‌ انحصارطلبی‌ وارد نشود.
سپس‌، در جلسه‌ای‌ با شرکت‌ آقایان‌ احمد آقا خمینی‌، [موسوی‌] اردبیلی‌، [عباس‌ واعظ] طبسی‌ و [سید علی‌] خامنه‌ای‌ شرکت‌ کردیم‌. با بحثهای‌ زیاد، قرارشد احمد آقا به‌ عرض‌ امام‌ برساند که‌ غیر ممکن‌ است‌ آقای‌ غرضی‌ رأی‌ بیاورد و بهتر است‌ آقای‌ مهندس‌ [میرحسین‌] موسوی‌ را معرفی‌ کنیم‌.

یادها

23 Oct, 20:25


#مخملباف

آخرین دستمزد من روزی هفت تومان بود و میشد با آن چهارده عدد نان سنگک خرید. خریدِ خانه و پول آب و برق و کرایه اتوبوس و خرید لباس و دوا و دکتر آن قدر میشد که پولی باقی نمی ماند که ظهرها برای خودم ناهار تهیه کنم. این بود که ظهرهـا يـك ريـال نـان بربری می خریدم و در حال راه رفتن آن را میخوردم که صاحب مغازه و آشنایان از آنچه میخورم با خبر نباشند. گاهی هم روزها روزه میگرفتم. غذای آن روزهای من بسیار ساده بود، بیش از همه نان و چای شیرین؛ یا نان و خرما؛ بعضی وقتها هم فقط نان و آب.
فقر خانوادگی، تلاش سخت در کارگری و شاگردی در مغازه ها باعث شده بود سختی زندگی طبقه کارگر را حس کنم. تجربه این فقر، به همراه مطالعه زیاد به ویژه مطالعه آثار شریعتی و ایمان مذهبی، از من یک چريك مبارز ساخت.

یادها

23 Oct, 16:34


#فاشیسم

گذار سریع از استبداد به مردم سالاری، معمولاً با گسستهای عمده در اقتدار همراه است؛ شکل گذار نوعاً انقلابی است؛ حاکمیت جدید از دل جنبش توده ای زاده می شود؛ عمر حکومت مردم سالارانه کوتاه است.
نمونه معروف عبارت است از: سرنگونی نظام گذشته در فرانسه‌‌؛ پیروزی ژاکوبنها؛ و سپس کودتای ۱۸ برومر.
ظهور حاکمیت عمومی در انگلیس چنین سرنوشتی نیافت. علت آن بود که حاکمیت عمومی از سنت مشروطه سر برآورد. پایه های اقتدار با مصالحه بین گروههای حاکم قدیم و طبقات رو به رشد، حفظ شد.

یادها

23 Oct, 12:33


#شرقی_غربی

فخرالدین شادمان:

فُکُلی در عهد ناصرالدین شاه هم بود و در کتاب ادیان و فلسفه های آسیای مرکزی تألیف گوبینو (سفیر مشهور فرانسه در دربار ایران) وصف یکی از ایشان در جَست. حسینقلی آقا جوانی است ایرانی که در مدرسه سن سیر [فرانسه] درس خوانده و دشمن عرب و عاشق دین زردشتی ست. معتقد است که باید لغات عربی اصل را از فارسی بیرون کرد و از خود زبانی میسازد عجیب و نامفهوم. باری، گوبینو در ذیل مطلب مذکور می نویسد که حسینقلی آقا فردی استثنایی نیست. همه ایرانیانی که از اروپا مراجعت کرده، حتی کسانی که در اروپا تربیت یافته اند، آنچه را از ما آموخته و یا خود دیده و سنجیده اند، به وضعی خاص و غریب فهمیده اند، که هیچ موافق روش ما نیست. عقاید ایشان تغییر کلی پذیرفته ولیکن هیچ در طریقۀ اروپایی سیر نکرده است.

یادها

23 Oct, 08:31


#سحابی

در جریان انتخابات دوره بیستم، اعضای نهضت مقاومت فعال شدند و گرچه کاندیدایی معرفی نکردند، ولی فعالیتهای زیادی پیرامون تشکیل جبهه ملی دوم صورت گرفت. از جمله این فعالیتها برگزاری مراسم سخنرانی در کلوپ جبهه ملی بود که در محله دروازه شمیران واقع شده بود و چون شماره آن خانه ۱۴۳ بود به خانه شماره ۱۴۳ مشهور شد. لذا بار دیگر نام جبهه ملی مطرح شد. رژیم هم که از سوی آمریکایی ها تحت فشار قرار داشت، مجبور شد تا از این گردهمایی ها ممانعت نکند. ولی از آن سو اوباش و چاقوکشهای خود به سردستگی شعبان بی مخ و طیب حاج رضایی را مأمور کرد تا به این مراسم هجوم آورده و آن را بر هم بزند.
برای مقابله با این تهاجم نیروهای ملی هم از فردی به نام عبدالله کُرمی که او هم از بزن بهادرهای به نام آن دوران و هوادار دکتر مصدق بود کمک گرفتند. عبدالله و یارانش هم به خوبی از عهده چاقوکشهای طیب و شعبان بی مخ برآمدند و لذا آنها هم پس از یکی دو بار درگیری دیگر مزاحم برگزاری مراسم نشدند.

یادها

23 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

٢ آبان ۶٠

در مجلس‌، بیشتر مسأله‌ نخست‌ وزیری‌ مطرح‌ است‌. آقای‌ خامنه‌ای‌، پس‌ از ملاقات‌ امام‌ و موافقت‌ حزب‌، تصمیم‌ گرفته‌اند آقای‌ [محمد] غرضی‌ را معرفی‌ کنند. ولی‌ موج‌ مخالفت‌ وسیع‌ است‌. سپاه‌، مجاهدین‌ انقلاب‌ اسلامی‌،[جامعه‌] مدرسین‌ [حوزه‌ علمیه‌] قم‌، متفرقه‌ها و عده‌ای‌ ازحزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ تماس‌ گرفتند و اظهار مخالفت‌ کردند.
اول‌ شب‌ بهزاد نبوی‌ و دوستانش‌ آمدند، برای‌ ابراز مخالفت‌ با نخست‌ وزیری‌ مهندس‌ [محمد] غرضی‌. گفتند: چون‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ در جلسه‌ هیأت‌ دولت‌ به‌ طور قاطع‌ اعلام‌ داشته‌اند، کسی‌ مخالفت‌ نکرده‌ و آقای‌ مهدوی‌ [کنی‌] بعداً گفته‌اند من‌ اصراری‌ به‌ کناره‌گیری‌ [از نخست وزیری] ندارم‌.
امروز عراق‌ به‌ آبادان‌ حمله‌ هوائی‌ کرده‌ و یکصد و پنجاه‌ خانه‌ را با بمباران‌ ویران‌ کرده‌ است‌؛ پدافند ما ضعیف‌ یا مقصر بوده‌ است‌.

یادها

22 Oct, 20:26


#مخملباف

در همین ایام با گروهی آشنا شدم که در تکیه جماران تمرین تئاتر مذهبی میکردند. نمایشنامه ای که آنها روی آن کار میکردند حجر بن عدی نام داشت. حجر بن عدی از یاران امام علی و از مخالفین صلح امام حسن بود. اما بعد از آنکه با امام حسن خصوصی ملاقات کرده بود، اعلام کرده بود حق با امام حسن است و با او برای صلح بیعت کرده بود. ولی بعد از چندی به دلیل مبارزه مسلحانه مخفی شهید شد. در واقع تـز نمایشنامه این بود که صلح امام حسن چیزی جز مبارزه مسلحانه مخفی نبوده است و امام حسن هم همان راه امام حسین را می رفته است.

یادها

22 Oct, 16:32


#فاشیسم

حکومت جایگزین، در جایی که دولت قبلی خصلتی مشروطه داشته، معمولاً خصلتی دموکراتیک می یابد. حال آنکه در جایی که دولت قبلی خصلتی استبدادی داشته باشد، حکومت جایگزین معمولاً خصلتی عوام گرایانه می یابد.
مردم سالاری شکل پایداری از حکومت است، حال آنکه عوام گرایی به راحتی جای خود را به اشکال جدیدی از استبداد میدهد.

یادها

22 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

فخرالدین شادمان:

در جواب کسی که بپرسد چرا فکلی بزرگترین خصم ایران است، میگویم به این علت که در هنگام حمله تمدن فرنگی به ایران، این دشمنِ خانگی، همدست بیگانه است. و به امید آنکه تمدن فرنگی ما را زودتر بگیرد، از خیانت به فکر و زبان و آداب و رسوم خوب ما روگردان نیست. اگر تمدن فرنگی را دفع نکنیم، ملت ایران از میان خواهد رفت.

یادها

22 Oct, 08:32


#سحابی

عباس شیبانی در سال ۳۵ دانشجوی پزشکی بود. در جریان حمله مشترک اسرائیل و فرانسه و انگلیس به مصر، عباس شیبانی از جمله چهره های فعال در برپایی تظاهرات دانشجویی به هواداری از مصر در ایران بود. در جریان یکی از این تظاهرات عباس شیبانی بر روی پلکان جلوی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران در مقابل جمعیت سخنرانی بسیار مؤثری کرد. در آن سخنرانی شیبانی به سیاستهای رژیم و دکتر اقبال (که رئیس دانشگاه تهران بود) حمله کرد و به همین دلیل هم ایشان را از تهران به مشهد تبعید کردند. در مشهد هم وی بیکار ننشست و با فعالین نهضت در مشهد یعنی مرحوم استاد شریعتی، علی شریعتی، طاهر احمدزاده، مرحوم آسایش و سایر فعالین نهضت مقاومت به همکاری پرداخت. به همین دلیل در جریان دستگیری اعضای نهضت مقاومت در سال ۱۳۳۶، عباس شیبانی هم دستگیر و به زندان قزل قلعه در تهران منتقل شد. پس از آن هم شیبانی در دانشگاه تهران بار دیگر فعالیت خود را از سر گرفت.
در جریان تشکیل جبهه ملی دوم، او به عضویت کمیته دانشگاه جبهه ملی درآمد. بعد از آن هم به نهضت آزادی پیوست و در زمره افراد فعال نهضت آزادی قرار داشت.
در سال ۱۳۳۹ دانشجویان میتینگی برگزار کردند. در ادامه میتینگ، دانشجویان به سوی مجلس به راه افتادند. در چهارراه قوام السلطنه (تقاطع خیابان جمهوری و سی تیر فعلی) پلیس جلوی تظاهر کنندگان را سد کرد. در آن هنگام شیبانی - که در جلوی تظاهر کنندگان حرکت میکرد - سیلی محکمی بر گونه یکی از افسران پلیس نواخت. عباس شیبانی از این گونه اقدامات چندین بار انجام داد.
تحصیل دکتر شیبانی در دانشگاه تا سال ۱۳۴۸ یعنی مدت ۱۵ سال به طول انجامید و دلیل آن هم این بود که ایشان در فاصله سال های ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۸ چندین بار دستگیر شد و به زندان رفت. آخرین بار آن در سال ۱۳۴۱ بود که به همراه سران نهضت آزادی دستگیر و به ۶ سال زندان محکوم شد. بعد از اتمام محکومیت، بار دیگر به دانشگاه برگشت و توانست دکترای خود را بگیرد.
ایشان از جمله کسانی بود که زندگی خود را وقف مبارزه کرده بود. حتی ازدواج ایشان هم در ارتباط با خط مبارزاتی بود: برادر خانم آقای شیبانی، شهید محمد مفیدی بود. محمد مفیدی عضو جریانی بود به نام حزب الله که در جریان مبارزه با رژیم، با تشکیلات سازمان مجاهدین خلق مرتبط شد و سرتیپ طاهری را ترور کردند. به دلیل ادغام جریان حزب الله در سازمان مجاهدین، شیبانی هم از طریق مفیدی با سازمان مرتبط شد و در همین رابطه در سال ۵۲ به زندان افتاد. در زندان از سازمان فاصله گرفت و معتقد بود که اینها سرانجام به مارکسیسم خواهند رسید و به همین دلیل به روحانیت گرایش پیدا کرد. بعد از انقلاب هم گرایش به روحانیت در وی باقی ماند، ولی این گرایش و تمایل از سر فرصت طلبی و منفعت طلبی نبود.

یادها

22 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

١ آبان ۶٢

در مجلس‌، پیش‌ از دستور درباره‌ جنایات‌ موشک‌ باران‌ صدامیان‌ به‌ شهرها و مردم‌ غیر نظامی‌ صحبت‌ کردم. ساعت‌ نه‌ و نیم‌، برای‌ تعقیب‌ کار جنگ‌ و شهرهای‌ آسیب‌ دیده‌ به‌ دفترم‌ آمدم‌. آقای‌ هادی‌ آمد و راجع‌ به‌ نشان‌ دادن‌  عکس‌العمل‌ در مقابل‌ شورویها ـ که‌ این‌ موشکها را در اختیار عراق‌ گذاشته‌اند ـ بحث‌ شد. تظاهرات‌ آرام‌ دانشجویان‌ دزفولی‌ در مقابل‌ سفارت‌ شوروی‌ را مطرح‌ کرد؛ وزارت‌ کشور هم‌ کسب‌ تکلیف‌ کرد.
آقای‌ طهماسبی‌ مخترع‌ تانک‌ کوچک‌ خودکار ـ که‌ با پیدا شدن‌ مواد منفجره‌ متحرک‌ در فاصله‌ دو کیلومتری‌ به‌ صورت‌ اتوماتیک‌ به‌ کار می‌افتد و به‌ طرف‌ آن‌ تیراندازی‌ می‌کند ـ از اصفهان‌ آمد. مشکلات‌ کارش‌ را گفت‌؛ برای‌ رفع‌ آن‌ اقدام‌ کردم‌. اختراع‌ خوبی‌ است‌. طلبه‌ای‌ است‌ که‌ با ذوق‌ خودش‌ عمل‌ کرده‌ است‌؛ حساس‌ و زود رنج‌ است‌ و مسئولان‌ ادارات‌، سخت‌ می‌توانند با او همکاری‌ کنند. بیشتر مخارجش‌ را از پولهای‌ جنگ‌ که‌ در اختیار مجلس‌ بوده‌، پرداخت‌ کرده‌ام‌. با [آقای‌ محسن‌ رفیق‌دوست‌] وزیر سپاه‌ صحبت‌ کردم‌ که‌ بیشتر توجه‌ کند.
ظهر در اخبار گفتند که‌ دو مقر فرماندهی‌ آمریکاییها و فرانسویها در بیروت‌ منفجر شده‌ و تعداد زیادی‌ از تفنگداران‌ آمریکا و فرانسه‌ کشته‌ و مجروح‌ شده‌اند. آمریکاییها، ایران‌ را متهم‌ به‌ دست‌ داشتن‌ در این‌ انفجار کرده‌اند و تهدید به‌ انتقام‌ نموده‌اند. قرار شد وزارت‌ امور خارجه‌ تکذیب‌ کند.

یادها

21 Oct, 20:28


#مخملباف

وقتی همه چیز سروسامان گرفته بود و کتابخانه ما رونق گرفته بود، یك شب وارد مسجد شدم و مثل همیشه به دوستانم سلام کردم. اما جواب سلام مرا ندادند و از من رو برگرداندند. فکر کردم دسته جمعی تصمیم گرفته اند سر به سرم بگذارند. نماز جماعت که تمام شد، باز سراغ تك تك آنها رفتم تا به عادت معمول دست بدهم و روبوسی کنم اما همه آنها باز از من رو برگرداندند. هیچکس حاضر نبود با من حرف بزند. حتی بازیگرانی که من در تئاتر آنها را کارگردانی میکردم، از من دوری میکردند و از من رو برمیگرداندند. دست آخر یکی از آنها که موذن مسجد بود و جعفرآقا نام داشت جلو آمد و گفت: «کلید کتابخانه را به من بده و دیگر پای نجس ات را در این مسجد مقدس نگذار» پرسیدم چرا؟ آیا کار بدی کرده ام و خودم نمیدانم؟ گفت: «تو کتاب های شریعتی کافر را آورده ای و در مسجد تبلیغ کفر میکنی.» گفتم کی گفته شریعتی کافر است؟ آیا خودت حرفهای او را شنیده ای یا کتابهای او را خوانده ای؟ او گفت: «تو هم مثل شریعتی نجسی و من دیگر نمی خواهم با تو حرف بزنم. فقط کلید کتابخانه را بده و گمشو.»
کلید را کف دست او گذاشتم و او بیدرنگ پشتش را به من کرد و رفت. انگار نه انگار که سالها دوست بوده ایم. انگار نه انگار کتابخانه را مـن و دوستم محمد راه انداخته بودیم و اینها کوچکترین کمکی در راه اندازی کتابخانه نکرده بودند. با یک کلام کتابخانه ای که من و دوستم راه انداخته بودیم را مصادره کردند و مرا از مسجد بیرون انداختند.
می خواست گریه کنم و با کسی درد دل کنم. به سراغ دوست دانشجویم رفتم که دکتر شریعتی را به من معرفی کرده بود. قصه را به او گفتم. او گفت: «اگر در این راه بمانی، این آخرین بایکوت عمر تو هم نخواهد بود». برای اولین بار بود که کلمه بایکوت را از زبان کسی می شنیدم. دوستم گفت: «تا این مردم ناآگاه به آگاهی برسند، هزاران بلای بدتر از این بر سر امثال ما خواهند آورد.» بعد خودش قصه کرد که چگونه او را هم از کتابخانه مسجد دیگری اخراج کرده بودند. از او خواستم که مواظب خودش باشد و دیگر به مسجد و کتابخانه ما نرود، چرا که موذن گفته بود برای دوستت هم خوابهایی دیده ایم.

یادها

21 Oct, 16:32


#فاشیسم

مردم سالاری کاملا با حاکمیت قانون سازگار است، به شرط آنکه جامعه خصلتی کثرت گرایانه داشته باشد. جامعه کثرت گرا از مردم سالاری حمایت میکند ولی جامعه توده ای از عوام گرایی. ساختار اجتماعی جامعة کثرت گرا، قدرت را به حوزه های خاصی محدود میکند و فرصتهایی برای به چالش کشیدن نحوه اعمال قدرت (از طریق تشریفات قانونی، آزادی بیان و... ) به وجود میآورد. جامعه توده ای استفاده از قدرت را محدود نمی سازد و حتی وقتی که محدودیت های رسمی برای قدرت وجود دارد، اثر بخشی این محدودیتها را (با فقدان گروه های مستقل برای محافظت از فرد و اقلیت در مقابل اعمال نفوذ و اجبار) از بین میبرد. عوام گرایی با کنش مستقیم شمار زیادی از مردم همراه است که اغلب به طفره از مجاری نهادی و تجاوز موردی به حریم خصوصی افراد می انجامد. مردم سالاری با کنش سیاسی از طریق قواعد نهادی و در نتیجه محدودیت هایی برای استفاده از قدرت همراه است.
تفاوت مردم سالاری با عوام گرایی در این نیست که چه کسی به قدرت دسترسی دارد (در هر دو حالت، حکومت نمایندگی وجود دارد) بلکه در شیوه دسترسی به قدرت است. در مردم سالاری شیوهٔ دسترسی به قدرت معمولاً با رویه های نهادی و انجمنهای میانی کنترل میشود حال آنکه در عوام گرایی شیوۀ دسترسی معمولاً مستقیم و کنترل نشده است.

یادها

21 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

فخرالدین شادمان معتقد بود دشمن واقعی ایران نه اروپاییان بلکه ایرانیانی هستند که می خواهند کشورشان را بر طبق دریافتهای غلط و کم عمقی که از اروپا دارند، تغییر دهند. واژه ای که او برای این قماش از ایرانیان جدید به کار میبرد فکلی است که از واژهٔ فرانسوی Faux-col به معنی «یقۀ برگردان» گرفته شده (که روی پیراهن گذاشته میشد تا بتوان به آن کراوات یا پاپیون وصل کرد) و در اینجا به ایرانیانی اطلاق میشود که ادعاهای سطحی آنان دربارۀ مدرنیته مربوط به لباس و ظاهر میشود. خطای اصلی فکلی عبارت بود از آنکه غرق در سطحی نگری فرهنگی است یعنی هم نمیتواند کاملاً اروپایی شود و هم فراموش کرده چگونه ایرانی باشد:

فکلی بدترین و پست ترین دشمن ملت ایران است. فکلی بی شرم نیمه زبانی است که کمی زبان فرنگی و از آن کمتر فارسـی یــاد گرفته و مدعی است که میتواند به زبانی که آن را نمی داند، تمدن فرنگستانی را که نمیشناسد، برای ما وصف کند.

فکلی شادمان الگوی «آدم غرب زده» آل احمد است. هر دوی آنها موجودات سردرگم و گمشده ای هستند، هم با فرهنگ ایران بیگانه اند و هم با فرهنگ اروپا و از این رو دچار بی اصالتی مکرر هستند. از آن گذشته فکلی همچون «آدم غرب زده» آل احمد، مردی زنانه است که نمیداند زن است یا مرد و این امر مثلاً از اشتیاق او به ازدواج با همسر اروپایی مشهود است. شادمان می گوید اینگونه مرد ایرانی «به جای زن گرفتن، شوهر کرده و زبان و سیاست مملکت و تربیت خود و فرزندان خویش را تابع هوی و هوس زنش ساخته است.»

یادها

21 Oct, 10:28


ورود قوای متفقین به ایران از پنج نقطه

نیویورک تایمز، بیست‌وششم اوت هزار و نهصد و چهل و یک

یادها

21 Oct, 08:32


#سحابی

هنگامی که در تابستان ۱۳۳۳ آزاد شدم، خانواده من، بزرگترهای فامیل، به خصوص عمه خانم و خاله ها آمدند و در گوش پدر ما زمزمه سر دادند که برای این که عزت دنبال این کارها نرود، باید زنش بدهی. و یا آن که او چون زن ندارد خود را مشغول این کارها میکند... در حالی که در آن زمان - برخلاف آن چه امروزه میگویند که جوانها در سنین جوانی نیازهای عاطفی و جسمی خاصی دارند و از این نظر تحت فشار قرار می گیرند - اصلاً در این حال و هوا نبودم. تمامی هوش و حواسم و احساسات و فکر و ذکرم در پی کارهای انجمن و روزنامه و خلاصه دین و سیاست بود و همه عشقم، انجمن اسلامی و مذهب و مكتب و.... حتی تنها که میشدم برای خودم در عالم رؤیا به این مسائل فکر میکردم و خود را در هیاهوی آن میدان تصور میکردم.
به هر حال اصرار خاله خانمهای فامیل بر پدرم اثر گذاشت و ایشان به نزدیکترین دوستش یعنی مهندس بازرگان در این باره سفارش نمود. مهندس بازرگان خواهرزاده خویش را معرفی کردند. اتفاقاً خواهرزاده مهندس بازرگان، خـواهــر دوست خودم یعنی رحیم عطایی بود که سوابق زیادی با او در نهضت مقاومت و مبارزات سیاسی داشتیم و خواهر ایشان را دیده بودم و به همین علت خیلی زود موافقت دو طرف صورت گرفت و مراسم عقدی به یادماندنی برپا شد و در اسفند ماه ۱۳۳۳ زرین خانم همسر من شد. ولی حدود یک سال همین طور نامزد بودیم و او را به خانه خود نبردم. درست یک ماه و نیم پس از عقد ازدواج، در فروردین ۱۳۳۴ برای بار دوم دستگیر شدم. لیکن این بار، بار سنگینی داشتم و مسئولیت من هم زیادتر شده بود. لذا این بار دوره زندان من ۷ ماه به طول انجامید و در واقع دوران اولیه ازدواج معروف به دوران نامزدی را در زندان و همه اش در انفرادی گذراندم.

یادها

21 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

٣٠ مهر ۶٠

اولین‌ دستور جلسه علنی مجلس، رأی‌ گیری‌ برای‌ نخست‌ وزیری‌ دکتر ولایتی‌ بود. رأی‌ نیاورد. از207 نفرحضار 74 نفر موافق‌ بودند، رد شد. مخالفان‌ خیلی‌ خوشحال‌ شدند. اما استقلال‌  رأی‌ مجلس‌ را نشان‌ داد و معلوم‌ شد که‌ مجلس‌ در اختیار حزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ نیست‌. آقای‌خامنه‌ای‌، آقای‌ محمدرضا بهشتی‌ را فورا فرستادند که‌ درباره‌ تصمیم‌ بعدی‌ مشورت‌ کنند. معلوم‌ شد تلفنی‌ با امام‌ هم‌ مشورت‌ کرده‌اند. قرار شد، بعدا تصمیم‌ بگیریم‌.
ظهر مهندس‌ [عزت‌الله‌] سحابی‌، [محمدمهدی‌] جعفری‌  و خانم‌ [اعظم‌] طالقانی‌آمدند و از اینکه‌ دیروز در فرودگاه‌ به‌ آنها اهانت‌ شده‌  و اتومبیلشان‌ را توقیف‌ کرده‌اند، شکایت‌ داشتند و تهدید به‌ استعفا کردند و گفتند در چنین‌ شرایطی‌ نمی‌توانند خوب‌ کار بکنند. آقای‌ زواره‌ای‌ هم‌ آمد و از نتیجه‌ رأی‌ ناراحت‌ بود.
بعدازظهر، گروهی‌ از سران‌ جنبش‌ امل‌ لبنان‌ آمدند و کمک‌ خواستند و ابراز همراهی‌ با انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ می‌کردند. چون‌ شیعه‌ هستند، طبیعی‌ترین‌ دوستان‌ مایند.

یادها

20 Oct, 21:13


#مخملباف

یکی از دانشجویان که عضو کتابخانه بود، تعدادی جزوه دکتر شریعتی را به کتابخانه هدیه کرد و به من توصیه کرد که اول خودم آنها را بخوانم. شب جزوه ها را به خانه بردم و شروع به خواندن اولین جزوه کردم. نام جزوه اول «پدر، مادر، ما متهمیم» بود. آن قدر جذب آن جزوه و جزوه های دیگر شریعتی شدم که تا آخرین جزوه را بدون وقفـه تـا سـه روز بعـد خواندم. انگار معجزه ای شده بود و یک صدای تازه وارد مغز من میشد.
آن دانشجو با من قرار گذاشت و یک روز با هم به حسینیه ارشاد رفتیم. قرار بود دکتر شریعتی ساعت چهار برای سخنرانی بیاید، اما تا ساعت هشت شب مردم منتظر ماندند و شریعتی نیامد. دوست دانشجویم گفت: «این شیوه اوست. همیشه دیر میآید تا آنها که واقعا مشتاق نیستند، بروند.» ساعت هشت که شد دکتر شریعتی پیدایش شد. به خلاف مسجد محل ما که مردم روی زمین مینشستند، در حسینیه ارشاد مردم روی مبل مینشستند. بیشتر شرکت کنندگان جوانان دانشجو یا افراد تحصیل کرده بودند. دکتر شریعتی کراوات زده بود و هنگام سخنرانی پشت سر هم سیگار میکشید. شریعتی آن روز درباره عین القضات سخنرانی کرد. میگفت عین القضات آنچه را حق میدانست، بیان میکرد و برای بیان حق، بی پروایی میکرد و میگفت اگر مرا بر دار کشند یا شمع آجین کنند، حسرت شنیدن يك آخ را بر دلشان خواهم گذاشت.
وقتی به خانه برمیگشتم، تمام راه به حرفهای او فکر میکردم. از هفته بعد جزوات دکتر شریعتی را به اعضای کتابخانه توصیه میکردم. دوستی که برایم کتابهای شریعتی را آورده بود، رفته رفته بقیه کتابها، جزوات و نوارهای سخنرانی او را هم آورد. شنیدن صدای شریعتی تاثیر دیگری داشت. صدای او پر از درد و زبان او پر از شعر بود. او با منطق شعر حرف میزد و من مغلوب زیبایی کلام او میشدم. البته فقط زیبایی کلام نبود، احساس دردمندی او هم مُسری بود. شنیدن سخن او به من احساس مسئولیت اجتماعی می داد. یک سره طرفدار شریعتی شدم، عاشق و بی قرار حرفهایش. از بس نوارهای او را گوش کردم و جزوه های او را خواندم، نحوه حرف زدن و استدلال من شبيه او شد.

یادها

20 Oct, 16:31


#فاشیسم

در گذار به حکومت مردم سالار، این مسئله مطرح است که آیا تشکلهای اجتماعی لازم برای حمایت هم زمان از اقتدار و آزادی وجود دارد یا خیر؟
هرگاه مردم سالاری بدون حفاظت کافی از اقتدار توسعه یابد، حاکمیت جدید در معرض جنبشهای توده ای قرار میگیرد که آن را نابود میکنند. همچنین هرگاه مردم سالاری بدون حفاظت کافی از آزادی توسعه یابد، افراد جامعه تحت سلطه نخبگان توده ای قرار میگیرند.
اگر فرایندهای مردم سالارانه با اقتدار پایدار و محدود همراه نباشد، این فرایندها به ظهور جنبشهای توده ای کمک میکنند که آزادی و خودِ مردم سالاری را نابود میکنند.

یادها

20 Oct, 12:31


#شرقی_غربی

فخرالدین شادمان تا حدی عقاید کسروی و کاظم زاده را در این باره که تمدن اروپا «بیمار و عمیقاً گرفتار مشکل» است، می پذیرفت. با اینحال از آنها نام نمی برد و بسیاری از پژوهندگان تاریخ روشنفکری ایران نیز او را طلایه دار گفتمان غرب زدگی محسوب کرده اند. کتاب شادمان با سبک و سیاقی که آل احمد بعدتر در آغاز کتاب غرب زدگی آن را تکرار کرد، شروع میشد:

امروزه ایرانیان با فاجعه ای روبه رو هستند که نظیر آن را هرگز ندیده اند. فاجعه ای که آنان را از بیخ و بن برخواهد کند و نام آنها را از صفحه تاریخ پاک خواهد کرد.
از عمر دراز ملت ایران، دوهزار و پانصد سالِ آن تاریخ مدون دارد. و در سراسر این دورانِ پر از فتح و شکست، دشمنی صعب به قدرت و بیرحمی تمدن فرنگی به ایران روی نکرده است. اقوامی که مملکت ما را میدان تاخت و تاز خود کرده اند، پس از آنکه دست خویش را به خون ما آلودند و آتش شهوت قتل و غارت را فرونشاندند، کم کم با فکر و تمدن ما آشنا گشتند و سرِ تسلیم فرود آوردند.
تـاریـخ هــر مـلـت مثل زندگی انسان است. عمرِ درازِ بی نشیب و فراز، و تاریخ چندین قرنه ی بی فتح و شکست، تصور پذیر نیست. ضعیف ملتی ست که به یک یا دو شکست از پا درآید. و ما از ملل بزرگی هستیم که چندین شکست بزرگ را یافته ایم.
ولیکن تمدن فرنگی دشمنی دیگر است و حربه ای دیگر دارد. و به عقیده من فتح تمدن فرنگی در ایران، آخرین شکست ما خواهد بود.

یادها

20 Oct, 08:32


#سحابی

ما در آن سالها با مرحوم مطهری مرتبط بودیم و من اخبار و تحولات و اقدامات نهضت مقاومت را برای ایشان میگفتم. یک روز من به آقای مطهری گفتم که این نهضت مقاومت، احتیاج به پشتیبانی و گسترش دارد و خوب است که شما و سایر روحانیونی که میشناسید مقداری به ما کمک کنید. آقای مطهری در پاسخ من گفت چنان که میدانید من اهل سیاست نیستم، ولی یک روحانی را که استعداد این امور را دارد و فرد بسیار خوبی است به شما معرفی میکنم.
فرد مورد نظرِ مرحوم مطهری، آقای بهشتی بود (که در آن موقع هنوز دکتر نبود). قراری با آقای بهشتی گذاشتم تا ایشان را در مسجد سپهسالار ببینم. آن زمان آقای بهشتی خیلی جوان بود. در مسجد سپهسالار ایشان را ملاقات کردم و درباره حمایت از نهضت مقاومت و لزوم همکاری و کمک به آن با ایشان صحبت کردم. آقای بهشتی میگفت که قصد من فعالیت در زمینه فرهنگی است و فعلاً تمام همّ خود را روی مدرسه دین و دانش در قم گذارده ام و الان قصد کار سیاسی ندارم. در جریان این ملاقات متوجه شدم که در دوران مصدق، بهشتی عضو جبهه ملی اصفهان و فعال بوده است.
مرحوم بهشتی بعدها به همراه مرحوم باهنر و آقای گلزاده غفوری از طریق آقای سیدرضا برقعی در زمینه برنامه ریزی تحصیلی در وزارت آموزش و پرورش مشغول به کار شدند و به تدوین کتابهای دینی مدارس پرداختند. در سالهای ۴۶ - ۱۳۴۲ که ما در زندان بودیم، ایشان جزوه هایی را که برای معلمین و محصلین آماده میکرد، برای ما به زندان میآورد و از ما میخواست با توجه به ایام فراغت در زندان، آنها را مطالعه و نظرات خودمان را منعکس کنیم. این کار مرحوم بهشتی و باهنر و برقعی کارهای ارزنده ای بود و آن کتابهای دینی در ایجاد اندیشه های اسلامی در میان بچه های مدارس مؤثر بود. بعد از آن هم که ایشان چندی را برای امامت جماعت مسجد هامبورگ به آلمان رفت، علاوه بر امامت جماعت مسجد هامبورگ، یک مرکز اسلامی هم تأسیس کرد که در جمع آوری و تشکل دانشجویان مسلمان و مبارز در اروپا بسیار مؤثر بود.

یادها

20 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

٢٩ مهر ۶٢

با زنگ‌ تلفن‌ آقای‌ محسن‌ رضایی‌ از جبهه‌، از خواب‌ بیدار شدم‌. از مرحله‌ دوم‌ عملیات‌ دیشب‌ که‌ پیشرفتهایی‌ داشته‌اند، مطالبی‌ برای‌ طرح‌ در نماز جمعه‌ گفت‌. تا ساعت‌ ده‌ ونیم‌ در خانه‌ برای‌ خطبه‌های‌ نماز جمعه‌ مطالعه‌ می‌کردم‌. یک‌ خطبه‌ را به‌ عملیات‌ والفجر 4 اختصاص‌ دادم.

یادها

19 Oct, 20:27


#مخملباف

وقتی به تهران برگشتم، دیگر مسجد به تنهایی مرا ارضاء نمیکرد. به دنبال کاری بودم کارستان. مسجدروها، یا کسبه محل بودند یا پیران و به آخر خط رسیده ها. همگی کم سواد و یا بیسواد. جوانها و نوجوانان به مسجد نمی آمدند، با اینکه پدر و مادرها بدشان نمیآمد که آنها را به مسجد بکشانند، امـا مسـجد برای نوجوانان و جوانان جاذبه ای نداشت. فکر راه انداختن کتابخانه ای به سرم زد. میخواستم برای آگاه کردن بچه ها و جوانها کاری بکنم. با محمد (دوست طلبه ام) که گهگاه به تهران می آمد، فکرهایمان را روی هم ریختیم و تصمیم گرفتیم یک کتابخانه راه بیندازیم. منطق مان این بود که اگر هر کسی برای ثبت نام یک کتاب بیاورد، به تعداد اعضاء كتاب خواهیم داشت. پیشبینی ما درست از آب در نیامد. آنها که برای ثبت نام می آمدند، کتابی نداشتند و حاضر هم نبودند به اندازه پول يك كتاب برای ثبت نام بپردازند. در نتیجه من و محمد دست به کار شدیم و به سراغ کتابفروشیها و کتابخانه ها رفتیم تا از آنها کتاب بگیریم. من حتی سراغ اشخاصی که فکر میکردم ممکن است کتابی در خانه داشته باشند هم رفتم. محمد دوستم به قم برگشت و به در حجره ها رفت و از هر حجره ای کتابی گرفت.
يك ماه بعد که کتابخانه را افتتاح کردیم حدود چهارصد کتاب و چهارصد عضو داشتیم. کتابخانه در بالاخانه ی مسجد نو شماره ۲ واقع شده بود که پیش از این بی استفاده مانده بود. نام کتابخانه را دانش گذاشتیم. کتابخانه پنج شنبه ها عصر و جمعه ها تمام طول روز باز بود. در کتابخانه دانش تمرین تئاتر را هم شروع کردیم.

یادها

19 Oct, 16:32


#فاشیسم

دوتوکویل:

در کشورهای اشرافی، مجموعه اشراف و ثروتمندان اجتماعاتی را تشکیل میدهند که جلوی سوء استفاده از قدرت مرکزی را میگیرند. در کشورهایی که چنین اجتماعاتی وجود ندارند، اگر افراد نتوانند جایگزینی برای آنها به وجود آورند، برای من هیچ سپری در مقابل تحقیر آمیزترین نوع استبداد قابل پیش بینی نیست. و یک ملت بزرگ ممکن است از طرف عده ای قلیل (یا حتی یک فرد) بدون ترس از عواقب، سرکوب شود.

یادها

19 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

قالب قانونی و فرهنگ سیاسی که میتوانست لیبرال باشد، به شکلی مقدماتی در انقلاب مشروطه مطرح شد. ولی ظرفیت نهادینه کردن تدریجی حکومت لیبرالی، از طریق چرخش سیاسی و روشنفکرانه دهه ۱۳۰۰ به سوی ملی گرایی آمرانه، سرکوب گردید. ایدئولوژی لیبرال نمی توانست در جوی فاقد روزنامه های آزاد، تحزب، حقوق شهروندی و انتخابات آزاد رشد کند. در ایران خواست این نهادها از طرف سوسیال دموکرات ها مطرح و عمدتاً توسط ملی گراها سرکوب شد.
دولتمردان روشنفکری چون حسن تقی زاده، محمد علی فروغی، علی اصغر حکمت، عیسی صدیق یا علی اکبر سیاسی کارنامه یا عملی که بتوان آن را «لیبرالی» خواند از خود به جای ننهادند. اخیراً یک گرایش سیاسی در پی آن است تا از این افراد به عنوان لیبرالهای پنهان و اسیر موانع فرهنـگ نـاليبرال سنتی ایران، اعاده حیثیت کند. یکی از پیشقراولان این ژانر، امیرعباس هویدا را «قلباً لیبرالی که در خدمت اربابی نالیبرال بود» معرفی می کند. این قبیل مدعیان گفته ها و نوشته های خارج از متن را سرهم میکنند تا به افرادی همچون هويدا، تقی زاده یا فروغی - که آگاهانه در خدمت پادشاهان خودکامه و سرکوبگر نظام مشروطه بودند - مقاصد لیبرالی نسبت دهند. یکی از مفسران مدعی است «امید و آرمان فروغی، خلق شرایطی مناسب برای تحقق اصول مدرن و لیبرال در ایران از طریق متمرکز کردن کوششهایش به منظور اصلاح دولت از بالا بود.» این مفسر سپس از سیر حکمت در اروپا که چاپ اول آن به سال ۱۳۱۶ بازمی گردد به عنوان سندی در دفاع از ارزشهای لیبرالی یاد می کند. این کتاب - که نخستین شرح مفصل تاریخ فکری اروپایی به زبان فارسی است - درواقع محافظه کاری عمیق فروغی را منعکس میکند که مونتسکیو را سرآمد فلاسفه سیاسی می شمارد. محافظه کاری فروغی به قدری شدید است که از هرگونه بحثی درباره فیلسوفان ماتریالیست قرن هجدهم اجتناب میورزد و آنها را خداناباوران میخواند.