سروش دباغ @soroushdabbagh_official Channel on Telegram

سروش دباغ

@soroushdabbagh_official


سروش دباغ (Persian)

سروش دباغ یک هنرمند و استاد موسیقی است که با استفاده از تلگرام ارتباط برقرار می کند. اگر به علاقه‌‌مندان به موسیقی، هنر و فرهنگ علاقه‌مندید، کانال تلگرام سروش دباغ @soroushdabbagh_official یک منبع بسیار خوب برای شما خواهد بود. در این کانال، شما می‌توانید از جدیدترین اخبار، تصاویر، ویدیوها و محتواهای دیگر مربوط به سروش دباغ با خبر شوید. بیایید به جهان هنری سروش دباغ به صورت نزدیک‌تر نگاهی بیندازیم و از هنر و استعداد فراوان این هنرمند لذت ببریم.

سروش دباغ

27 Dec, 17:28


.

دو یار زیرک و از بادۀ کهن دو منی
فراغتی و کتابی و گوشۀ چمنی

مخاطبان متعددی طی سه ماه گذشته، از سر لطف، چند و چون دسترسی به کتابهایم و خواندن شان را سراغ گرفته اند. چنانکه 5-4 ماه پیش نوشتم؛ با عنایت به اینکه بیش از 7 سال است آثارم مجال انتشار در داخل کشور را ندارند، به لطف و با هماهنگی ناشران، فایل پی دی اف تمامِ 30 جلد کتاب منتشر شده ام طی 20 سال اخیر، از « آئین در آیینه» و « سکوت و معنا» و « درسگفتارهایی در فلسفۀ اخلاق» گرفته تا « از خیام تا یالوم»، « سرشاری خوشۀ زیست» و « راه طی نشده»، در کانال تلگرامی ام قرار گرفته و قابل دانلود کردن اند.

دوستان و عزیزان علاقه مند، همچنین دانشجویان ساکن داخل و خارج کشور که از طریق ایمیل، تلگرام و واتس اپ، کتابهای نگارنده را که به کار تحقیقات و پایان نامه هایشان می آید، سراغ گرفته و پرس و جو کرده اند، می توانند از طریق کانال تلگرامی، کتابها را تهیه کنند و در مطالعه بگیرند.

اگر تدبیر موافق تقدیر افت، کتاب جدیدم " در کشاکش رنج و معنا" در دیماه جاری سر برمی آورد و پیش چشم مخاطبان قرار می گیرد.

افزون بر این، به شرط حیات، " در بوستان بوسعید" که صورت منقح و به آب ویرایش شسته شده ی درسگفتار 28 جلسه ای ام با محوریت کتاب خواندنی " چشیدن طعم وقت" بوسعید ابی الخیر که 2 سال پیش برگزار شد، تا پایان بهار سال آینده منتشر میشود و متولد می گردد...


https://www.instagram.com/p/DEFxKkrp2oJ/?igsh=MWxzNjNnZnhvdjd0dg==

سروش دباغ

26 Dec, 18:19


.

اخیرا به لطف و همت « باشگاه ادبیات» و مدیر فرهنگ دوست و کاردان آن، امیر عزتیِ عزیز، فایل های پی دی افِ 30 کتاب منتشر شده از نگارنده طی 20 سال اخیر، از « آئین در آئینه» و « سکوت و معنا» و « امر اخلاقی، امر متعالی» گرفته تا « از خیام تا یالوم»، « سرشاری خوشۀ زیست» و « راه طی نشده» در سایت و کانال تلگرامیِ «باشگاه ادبیات» قرار گرفته است.

دوستان و عزیزانی که مایلند با  تمام آثار نگارنده آشنا شوند و  آنها را در مطالعه بگیرند، اکنون می توانند کتابها را از طریق کانال تلگرامی و سایت « باشگاه ادبیات» و همچنین کانال تلگرامی من  دانلود کنند.

بیش از 7 سال است کتابهایم مجال و مجوز انتشار در داخل کشور را ندارند.  همچنین سالهاست تجدید چاپ  آثارم  از جمله کتاب های تخصصیِ فلسفیِ « عام و خاص در اخلاق»، « درسگفتارهایی در فلسفۀ اخلاق»، « زبان و تصویر جهان» و « ترجمه و شرح رساله منطقی- فلسفی» که متقاضیان متعددی داشته و دارد، به محاق رفته است.  امیدوارم، حال که خوشبختانه مجال انتشار مجازی آنها فراهم گشته، به دست علاقه مندان برسد و بکارشان بیاید.

امیدوارم روزی فرا رسد که آثار هیچ نویسنده ای به تیغ  تیزِ سانسور گرفتار نشود. حق انتشار کتاب، از جمله حقوق شهروندیِ بنیادین است که سوگمندانه سالیانی متمادی است  از  شماری از هموطنان اهل قلم و فرهنگ این دیار، توسط کارگزارانِ ناکاربلدِ « وزارت فرهنگ و ارشاد» دریغ شده و نقض گشته است. « چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند»...

به سهم خویش، از عزیزان فرهنگ دوست و فرهنگ شناسی چون امیر عزتی که مجدانه و صادقانه می کوشند  سابۀ سردِ سانسور را پس بزنند و در روزگار پر تلاطم کنونی، مجال دسترسی فارسی زبانان به آثار اهل قلم را فراهم کنند و فرهنگ کتاب خوانی را بدون چشمداشت رونق بخشند و در غنا بخشیدن به فرهنگ این مرز و بوم نقشی در خور ایفا کنند،صمیمانه سپاسگزارم و دستشان را به گرمی می فشارم:

براین رواق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند



👆👆👆👆👆

https://www.instagram.com/p/C-53igHyh1C/?igsh=MWVoZ3d0N3drdHJ3ZA==

سروش دباغ

26 Dec, 18:19


آبی دریای بیكران
طرحواره‌ای از عرفان مدرن
سروش دباغ
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/abiy-dariaye-bikran/

سروش دباغ

26 Dec, 18:19


از خیام تا یالوم
سلوک معنوی در روزگار کنونی
سروش دباغ
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/az-khayyam-ta-yalum/

سروش دباغ

26 Dec, 18:19


از سهروردی تا سپهری
جستارهای ده گانه تطبیقی میان زیست‌جهان سپهری و برخی از سالکان سنتی و سالکان مدرن
سروش دباغ
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/from-sohrevardi-to-sepehri/

سروش دباغ

26 Dec, 18:19


چشمان یك عبور
روایتی از سپهری پژوهی سروش دباغ
مهرداد مهرجو، سروش دباغ
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/cheshmane-yek-obur/

سروش دباغ

26 Dec, 18:19


راه طی نشده
تاملاتی در سیاست، دیانت و اجتماع
سروش دباغ
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/rahe-teinashideh/

سروش دباغ

26 Dec, 18:19


رد آبی روایت
سروش دباغ
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/radde-abiye-revayat/

سروش دباغ

26 Dec, 18:18


زمین فقه و آسمان اخلاق
سروش دباغ
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/zamine-asemane/

سروش دباغ

26 Dec, 18:18


سرشاری خوشۀ زیست
سلوك رواقی در اینجا و اكنون
سروش دباغ
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/sarshariye-khusheye-zist/

سروش دباغ

08 Dec, 23:01


✍️فرهاد مشکور
🔸سکوت، راهی برای کاستن ملال و مواجهه با هستی

در درسگفتار «بایزید و بوالحسن» به تلاش دکتر سروش دباغ به بحث پیرامون
سکوت در فلسفه مارتین هایدگر پرداختم، که نه صرفاً غیاب زبان، بلکه پلی است به‌سوی ارتباطی ژرف‌تر با هستی و راهی برای رهایی از ملال و بیگانگی.

1. سکوت به‌عنوان شرط اصیل سخن گفتن

هایدگر بر این باور است که سخن گفتن تنها زمانی معنا می‌یابد که سکوت پیش‌شرط آن باشد. او در “هستی و زمان” توضیح می‌دهد که زبان، اگر از سکوت تغذیه نشود، به سطحی‌ترین شکل خود یعنی “گفتار روزمره” (Gerede) فروکاسته می‌شود. سکوت به ما امکان می‌دهد تا به معنای واقعی کلمات گوش بسپاریم و فراتر از ظواهر، به جوهر آنچه گفته می‌شود، دست یابیم.

۲. سکوت و امکان مواجهه با حقیقت

برای هایدگر، حقیقت نه به معنای انباشت اطلاعات، بلکه “آشکارگی” (Aletheia) است؛ وضعیتی که در آن، هستی خود را بر انسان می‌نمایاند. زبان روزمره، با کلیشه‌ها و پیش‌داوری‌هایش، اغلب پرده‌ای بر حقیقت می‌افکند، اما سکوت می‌تواند این پرده را کنار بزند. سکوت نوعی گشودگی است؛ پذیرش خاموشی که انسان را به تجربه‌ای اصیل‌تر از هستی رهنمون می‌سازد


۳. سکوت به‌عنوان وجهی از اصالت

هایدگر سکوت را راهی برای بازگشت به اصالت (Eigentlichkeit) می‌داند. اصالت به معنای زندگی در مواجهه‌ای مستقیم با هستی است، نه در دل هیاهوی روزمره. سخن بی‌معنای روزمره، انسان را درگیر ملال و بیگانگی می‌کند، اما سکوت این امکان را فراهم می‌کند که انسان به خود بازگردد و به عمق هستی خویش بیندیشد.


۴. سکوت در شنیدن و دیالوگ

هایدگر در مقاله “راهی به سوی زبان” تأکید می‌کند که شنیدن واقعی، بدون سکوت ممکن نیست. او سکوت را پیش‌شرط شنیدن می‌داند. در این دیدگاه، سکوت حالتی فعال است، جایی که فرد نه تنها به سخن دیگران گوش می‌سپارد، بلکه به آنچه که از دل هستی آشکار می‌شود نیز گوش فرامی‌دهد.


۵. سکوت به‌عنوان تجربه شاعرانه از زبان

شعر برای هایدگر، تجربه‌ای است که در آن زبان از مرزهای عادی خود فراتر می‌رود و هستی را آشکار می‌کند. اما این آشکارگی تنها زمانی ممکن است که مخاطب بتواند در سکوت به شعر گوش فرا دهد. سکوت در اینجا نه غیاب کلام، بلکه حالتی از آمادگی برای فهم عمیق‌تر است.

سروش دباغ

08 Dec, 22:39


✍️فرهاد مشکور
🔸سکوت، راهی برای کاستن ملال و مواجهه با هستی

در درسگفتار «بایزید و بوالحسن» به تلاش دکتر سروش دباغ به بحث پیرامون
سکوت در فلسفه مارتین هایدگر پرداختم، که نه صرفاً غیاب زبان، بلکه پلی است به‌سوی ارتباطی ژرف‌تر با هستی و راهی برای رهایی از ملال و بیگانگی.

سروش دباغ

08 Dec, 20:13


" بایزید و بوالحسن"


جلسه  سیز دهم



کلاب جامعه باز

آذر ماه ۱۴۰۳




دکتر #سروش_دباغ




@SoroushDabbagh_official




🔻🔻🔻

سروش دباغ

08 Dec, 01:12


درسگفتار درباره یونگ و فروم‌| جلسه دهم

با حضور:
دکتر سروش دباغ

Dec 8, 02:00  PM EST
یکشنبه ۱۸ اذرماه ، ساعت ۲۲:۳۰

برای ورود به جلسه لطفا از لینک زیر استفاده کنید:

https://www.youtube.com/channel/UChEJTURDqHrYBAWt0MUs2EA

#حلقه_دیدگاه_نو

@didgahenochannel

سروش دباغ

07 Dec, 20:25


.

بخشی از تحلیل یکی از فرماندهان سپاه درباره تحولات منطقه را که کمتر از یک ماه پیش در رسانه رسمی ( صدا و سیما) پخش شده را بشنویم...

آنقدر که به عقل ناقص من می رسد، امثال ایشان با چنین تحلیل های فضایی که با زمین سفت واقعیت فرسنگ ها فاصله دارد ، در دنیایی موازی زندگی می کنند...!!

خدا کند زعمای قوم و تصمیم گیران امور کلان کشور و مملکت، اینچنین رهزن و متوهمانه و آرزو اندیشانه و رویا فروشانه به تحولات منطقه ای ننگرند و " منافع ملی" و " خیر عمومی" و کاستن از حجم درد و رنج شهروندان را هم در محاسبات و مناسبات و تحلیل های خود در نظر بگیرند و لحاظ کنند.


https://www.instagram.com/reel/DDSjfA0yATn/?igsh=cjJpaXhtc2t2Nzdu

سروش دباغ

07 Dec, 19:20


https://youtu.be/3Di7EbuRbD0

سروش دباغ

05 Dec, 19:23


.
جستار " سلوک انحصاری، سلوک همه گانی: نقدی بر کتاب « روایت سروش از سهراب»"، به قلم فرهاد مشکور دیروز در سایت « زیتون» منتشر شد. علاقه مندان می توانند نسخۀ کامل آنرا از طریق سایت و یا کانال تلگرامی ام بخوانند. این مقالۀ خواندنی در کتاب « در کشاکش رنج و معنا» که در آستانۀ انتشارست، گنجانده شده. فقراتی از آن به این قرار زیرست:

« سروش دباغ سلوک اگزیستانسیال را به‌مثابه مواجهه‌ای «افقی» تعریف می‌کند؛ جستجویی که در آن حقیقت به مثابه امری ِمتعین، عینی و مطلق کنار نهاده‌شده و جای خود را به روایتی گشوده، تعاملی، و درعین ِحال اقناعی از زیست داده‌است. این نگاه، دلالتی به «ضرورت بازگشت» به امر ِمتعالی ندارد. اگرچه برخی ممکن است ترک سلوک عمودی را به معنای ازدست‌دادن حقیقتی بزرگ بدانند، اما این دیدگاه با نگاهی اقناعی قابل بازبینی است. ترک این افق، نه از سر فقر وجودی، بلکه به دلیل دگرگونی روایت انسان از حقیقت است. آنکه در مسیری عمودی گام‌ برداشته و سپس به افق سلوک افقی روی‌ آورده، نه‌تنها از تجربه امر ِقدسی محروم نیست، بلکه روایت حقیقت او با شکل‌گیری دوباره ارزش‌ها و معانی، صرفا در افقی دیگر بازتعریف شده‌است.

حقیقت، چنانکه ایده‌ی گشودگی سروش دباغ نشان‌می‌دهد، نسبتی ناگسستنی با روایت‌های در حال تغییر دارد؛ روایتی که خود، معنای زیستن را می‌سازد...

از نظر دباغ «سالک مدرن» کسی است که به مسلمات هستی می‌پردازد. به روایت یالوم چهار مسلم هستی عبارتند از: مرگ، تنهایی، آزادی، و معنا. در تلقی دباغ سالک مدرن را می‌توان کسی دانست که در مواجهه با مسلمات هستی، نه صرفاً به دنبال فرار یا تسلیم است، بلکه می‌کوشد از دل این مواجهه، نوعی معنای اصیل را برای خود بیافریند. در تحلیل یالوم می‌شود دید که این مسلمات در عین تهدیدآمیز بودن، ظرفیت‌هایی برای رشد و بلوغ معنوی فراهم می‌کنند. مرگ دیگر نه ‌تنها پایان زندگی نیست، بلکه عاملی برای شفاف‌سازی اولویت‌های زندگی به‌شمارمی‌رود؛ آزادی را نه صرفاً چالش، بلکه فرصتی برای خلق خویشتن می‌توان‌پنداشت.

یالوم، با الهام از هایدگر، مرگ را یکی از برجسته‌ترین واقعیت‌های هستی معرفی می‌کند که آگاهی به آن، فرد را وامی‌دارد از زیستن ِغیر ِاصیل دوری کند. به تعبیر هایدگر، زندگی اصیل در گرو آگاهی به «بودن-بسوی-مرگ» است؛ یعنی انسان وقتی به مرگ خود آگاه‌شود، هر لحظه زندگی را فرصتی برای تحقق خویشتن می‌بیند. در همین راستا، دباغ اشاره می‌کند که سالک مدرن مرگ را نه‌تنها پایان نمی‌بیند، بلکه همچون آینه‌ای برای بازاندیشی در مسیر زیستن بکار می گیرد.

به‌عنوان‌مثال، سروش دباغ در مقاله‌ی «زیر و زبر شدنِ اگزیستانسیلِ تولستوی» با بررسی رمان «مرگ ایوان ایلیچ» نشان‌می‌دهد که آگاهی به مرگ چگونه زندگی فردی که پیشتر در روزمرگی و پوچی غرق بوده‌است را به سمت بازآفرینی معنایی سوق‌می‌دهد. ایوان ایلیچ در لحظات پایانی خود، معنای زندگی را در دل مرگ کشف می‌کند و با پذیرش آن به آرامش دست‌می‌یابد.

تنهایی، دومین مُسَلَّم هستی، از دید یالوم نتیجه جدایی وجودی انسان از جهان و دیگران است. این تنهایی، که درعین حال عمیق‌ترین تجربه انسان است، می‌تواند او را به ترس یا به تأمل بر خویشتن سوق‌دهد. رولو مِی می‌نویسد: «تنهایی همان فضایی است که انسان در آن به بازتعریف خود می‌پردازد». در جهان مدرن، نمونه‌های این تنهایی در آثار ادبی نیز برجسته است. به عنوان نمونه، در رمان «بیگانه» اثر آلبر کامو، شخصیت اصلی، “مورسو”، با تنهایی وجودی خود روبروست. او در مواجهه با مرگ و طرد اجتماعی، به نوعی آگاهی پوچ‌گرایانه دست‌می‌یابد که به او اجازه‌می‌دهد مسئولیت زندگی خود را به‌گونه‌ای جدید بپذیرد. در رساله‌ی «از خیام تا یالوم» که سروش دباغ به تفصیل به بررسی مسئله‌ی تنهایی پرداخته، وضعیت انسان در مواجهه با هستی و پیامدهایش به نیکی تصویر شده‌اند و به درشتی می‌توان تمایز انواع تنهایی، دلایل و ریشه‌هایش و نهایتاً پذیرش و عبورش را پیش چشم آورد.»



https://www.instagram.com/p/DDNMQfNSEh1/?igsh=MWswNmFjbDA5ZHA0

سروش دباغ

05 Dec, 17:57


▶️ فایل صوتی

درسگفتار درباره یونگ و فروم‌| جلسه نهم

با حضور:
دکتر سروش دباغ

Dec 1, 02:00  PM EST
یکشنبه ۱۱ آذرماه ، ساعت ۲۲:۳۰

#حلقه_دیدگاه_نو


@didgahenochannel

سروش دباغ

05 Dec, 17:57


درسگفتار درباره یونگ و فروم‌| جلسه نهم

با حضور:
دکتر سروش دباغ

Dec 1, 02:00  PM EST
یکشنبه ۱۱ اذرماه ، ساعت ۲۲:۳۰

برای ورود به جلسه لطفا از لینک زیر استفاده کنید:

https://www.clubhouse.com/invite/QK7fpQggdkpDY0EORbYGq6DX45z9sYXVEK0:w5pvq3gsHIk6lfF1cjGvJogUQTdljn4pyQRJOEwDlaE

#حلقه_دیدگاه_نو

@didgahenochannel

سروش دباغ

04 Dec, 22:12


.

« تَنَت به نازِ طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد
سلامتِ همه آفاق در سلامتِ توست
به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد »

و :

« آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش ».

# میرحسین موسوی


https://www.instagram.com/p/DDKvtx9Sey6/?igsh=MXdrbTY2MjBnZnlv

سروش دباغ

04 Dec, 21:14


https://www.zeitoons.com/115586

سروش دباغ

04 Dec, 21:13


✍️فرهاد مشکور
🔸سلوک انحصاری، سلوک همگانی

…از منظر «صدق ِاقناعی-روایی» که حقیقت را به عنوان امری وابسته به انسجام، پذیرش، و اثربخشی در گفتمان بشری تعیین و تعریف می‌کند، جمع میان سلوک افقی و عمودی با نگاهی سکولار، فرا-دینی و فرا-الهیاتی ممکن می‌شود، زیرا هر دو می‌توانند در چارچوب روایت‌های مقبول خود جایگاهی معتبر کسب کنند. اما این جمع، چنانکه سروش دباغ نیز نشان می‌دهد، تنها زمانی معنا می‌یابد که فرد بتواند در مواجهه با تغییرات روایت‌هایش به‌گونه‌ای بایستد که نه به یکپارچگی زبانی حقیقت، بلکه به تناسب تجربه وجودی‌اش باورمند باشد.
با این حال، همزمانی کامل این دو سلوک در یک نقطه مشترک ممکن نیست. چرا که هر یک از این دو مسیر، افقی خاص از حقیقت را بازنمایی می‌کنند که از حیث رویکرد به «واقعیت»، بازی زبانی متفاوتی دارند. آنکه در افق عمودی حرکت می‌کند، روایتش بر مبنای مواجهه با امر ِقدسی بنا شده‌است، در حالی که حرکت افقی، زبانی انسانی‌تر، تجربی‌تر و سکولارتر را می‌طلبد که به کار انسان مدرن در روزگار راززدایی‌شده‌ کنونی می‌آید.
پروژه «سلوک فلسفی-اگزیستانسیل در روزگار کنونی» که به همت سروش دباغ پیش‌برده‌شده، در این چارچوب امری سکولار محسوب می‌گردد. این پروژه در پی ارائه روایتی از زیست-جهان فرهنگی انسان معاصر است که در آن ضرورت‌های وجودی انسان به‌جای ارجاع به امر ِمتعالی، بر اساس تجربه‌های درونی و مواجهات انسانی قابل تبیین باشد. این روایت در افقی بسیار گسترده‌تر نسبت با دیگر اندیشه‌هایی عرفان‌پژوهانه قرارمی‌گیرد که حتی در بازخوانی‌های عقلانی خود از ایمان، همچنان بر ضرورت امر ِقدسی و رابطه‌ی عمودی تأکید می‌ورزند...

سروش دباغ

04 Dec, 18:10


🔻نیایش و نجوای معنوی

از دیدگاه اسپینوزا و سپهری دربارۀ متون مقدس و فقه که درگذریم، به بحث نیایش سپهری و اسپینوزا می‌رسیم. مونتنی می‌گوید: «فلسفه‌‌ورزی به معنای یادگیری چگونه مردن است» و «چرا از آخرین روز زندگی‌ات می‌هراسی؟ بیش از روزهای دیگر در مرگت سهیم نیست. آخرین گام خستگی نمی‌آورد. تنها خستگی را آشکار می‌کند».
قریب به این دو سخنِ مونتنی را در مکتوباتِ اسپینوزا می‌یابیم؛ سخنانی که از جنس «نیایش حکیمانه»‌ است و قرابتی با آرای رواقیون دارد. در این نوع نیایش فرد خواسته و نیایش خود را در هستی روانه می‌کند و عنایت دارد که رابطۀ علّی و ضروری میان نیایش‌کردن و تحققِ آن وجود ندارد. گویی فرد به ورای امید و ناامیدی رسیده، «فارغ از امید» می‌زید و نوعی طمأنینه را نصیب می‌برد. ورای شکر و شکایت رفتن، از مقوّمات این نوع نیایش است. به تعبیر حافظ:
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفۀ هستی رقم نخواهد ماند
با دقت در سروده‌های سپهری می‌توانیم دریابیم که او از «نیایش‌ مخاطبه‌‌محور»، «نیایش عرفانی»، «نیایش معنوی» و «نیایش حکیمانه» بهره برده است. در نیایش مخاطبه‌محور، به تعبیر بوبر رابطۀ من - تویی با خداوند محوریت دارد؛ بدین معنا که نیایش‌کننده بر این باور است که خداوند سخن او را می‌شنود و برخی از نیایش‌هایش برآورده می‌شود. سپهری می‌گوید:
«تهی بود و نسیمی، سیاهی بود و ستاره‌ای
هستی بود و زمزمه‌ای
لب بود و نیایشی
«من» بود و «تو»یی
نماز و محرابی»
در این شعر نیایش مخاطبه‌محور موج می‌زند و سپهری با خدای خود به گفت‌وگو نشسته است. او در جای دیگری می‌گوید:
«تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن
و بگو ماهی‌ها، حوضشان بی‌آب است
باد می‌رفت به سروقت چنار
من به سروقتِ خدا می‌رفتم»
در این شعر نیز نوعی تخاطب موج می‌زند. در نیایش عرفانی، تخاطب به کنار می‌رود و جای خود را به سکوت و تماشا و خاموشی می‌دهد. به تعبیر سپهری:
«آنی بود، درها وا شده بود
برگی نه، شاخی نه، باغ فنا پیدا شده بود
مرغان مکان خاموش، این خاموش، آن خاموش، خاموشی گویا شده بود»
گویی سالک مفارقتی بین خود و ساحت قدسی نمی‌بیند و خاموشی را بهترین ترجمان احوال خود می‌داند. مواجهۀ مولانا با ساحت قدسیِ «بی‌رنگ و بی‌نشان» و نیروانای از جنس انقطاع و خاموشی در بودیسم، مصادیق دیگری از نیایش عرفانی‌اند. «والا نت خاموشی»، «نیایش بی‌رنگ» ، «آرامش‌ نامیرا» و «هستۀ پنهان تماشا»، تعابیر دیگری در سلوک سهراب‌اند که از نیایش عرفانیِ او پرده برمی‌گیرند:
«ما بی‌تاب و نیایش بی‌رنگ
از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد درخورد نیوشیدن تو
ما هسته پنهان تماشاییم
[…] زخمه کن از آرامش نامیرا، ما را بنواز
باشد که تهی گردیم، آکنده شویم از والا نت خاموشی»
از نیایش مخاطبه‌محور و نیایش عرفانی که درگذریم، نوبت به نیایش معنوی در زیست‌جهان سهراب می‌رسد. در نیایش معنوی سخن بر سر خاموش‌شدن هیاهوها و قیل‌وقال‌های درونی، اطفای تموجات ذهنی و «چشیدن طعم وقت»، زندگی‌کردن در اینجا و اکنون و نصیب‌بردن آرامش ژرف، خودکاوی و خودپالایی، از پیش خود راه افتادن و به پیش خود رسیدن است.
سپهری می‌گوید:
«پشت دانایی اردو بزنیم
[…] ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار، از پشه، از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم»
و
«گاه زخمی که به پا داشته‌ام
زیروبم‌های زمین را به من آموخته است
گاه در بستر بیماری من حجم گل چند برابر شده است
و فزون‌تر شده است قطر نارنج، شعاع فانوس»
سهراب در پی اردوزدن پشت دانایی و مزه‌مزه‌کردنِ «رهایی از دانستگی» و پروخالی‌کردن ریه از ابدیت و گشودگیِ نسبت به تمامِ جنبندگانِ بر روی کرۀ خاکی است. افزون بر این، زخمی که در پا رخنه می‌کند، زیروبم زمین را نشان می‌دهد و به یاد می‌آورد و بر میزان «توجه آگاهی» و ارتباط بی‌واسطه و ژرفِ با بدن می‌افزاید. همچنان ‌که در بستر بیماری، نگاه من و تو به گل تغییر می‌کند و از منظری بدان می‌نگریم و چیزهایی در آن می‌بینیم که در حالت متعارف نمی‌بینیم. این سخنان از جنس نیایش معنوی و در زمرۀ نجواهای سالک مدرن‌ است.

📕 از خیام تا یالوم
نویسنده: سروش دباغ

https://t.me/philosophy_thinking

سروش دباغ

04 Dec, 16:57


🔻گفتگوی گفتمان ها

#گفتمان_انقلاب
#گفتمان_روشنفکری

با حضور :

#بیژن_عبدالکریمی
#سروش_دباغ
#احمد_بخارایی
#مهدی_نوربخش
#محمدعلی_محمدی_قره_قانی

۷ آذر ماه ۱۴۰۳

کانال تلگرام بیژن عبدالکریمی :
@bijanabdolkarimi

کانال تلگرام صدای فردا :
@sedayeefardaa

سروش دباغ

03 Dec, 14:57


🔻خیام و معنای زندگی

می‌توان سویۀ ایجابیِ تفکر خیام را با تفکیک میانِ «خوشحالی» و «خرسندی» تبیین کرد. توضیح آنکه، خوشحالی منشأ بیرونیِ پررنگی دارد و با اتفاقاتی که در زندگی فرد رخ می‌دهد، در تناسب است و درمی‌رسد؛ مثلاً کسی ارتقای شغلی پیدا می‌کند، یا درآمدش بیشتر می‌شود، یا منزل و ماشینش را نو می‌کند، یا در رستوران غذایی لذیذ می‌خورد، یا خواهرش ازدواج می‌کند، یا تیم فوتبال موردعلاقه‌اش در فلان تورنمنت قهرمان می‌شود، یا بهمانی در محفلی از خوش‌پوشی او تعریف می‌کند، یا صاحب فرزند می‌شود، همه قوام‌بخشِ «خوشحالی»‌اند و به تعبیر کیر که گارد در «فقرات فلسفی»، متعلق به «مرحله حسّانی». خوشحالی‌ها مدت‌زمانِ مشخصی دارند و پس از چند صباحی به محاق می‌روند و احیاناً جای خود را به ملال می‌دهند. در مقام تمثیل، خوشحالی‌ها به‌سان امواجی‌اند که در نزدیکی‌های ساحل می‌وزند؛ قیل‌وقال و سروصدا و شدت دارند، درعین‌حال زود فرومی‌نشینند و به کف روی آب تبدیل می‌شوند و از بین می‌روند. سپهری از تعبیر «دل‌خوشی» برای این نوع خوشحالی‌‌ها استفاده می‌کند؛ دلخوشی‌هایی که در جای خود لذت‌بخش‌اند و زندگیِ روزمره از آن‌ها آکنده است:
«زندگی یعنی: یک سار پرید
 از چه دلتنگ شدی؟ دلخوشی‌‌ها کم نیست: مثلاً این خورشید
 کودک پس فردا،
کفتر آن هفته
[...] و هنوز نان گندم خوب است
 و هنوز آب می‌ریزد پایین، اسب‌ها می‌نوشند»[1]
از سوی دیگر، «خرسندی» به‌سان امواجی است که در بستر اقیانوس می‌وزند؛ ژرفا و عمق دارند، بدون قیل‌وقال. خرسندی‌ای که با رضایت باطن درمی‌رسد و به‌سان چشمه‌ای که می‌جوشد و گل سرخی که می‌شکفد، از درون سر برمی‌آورد،[2]‌‌ «نحوه‌ای از بودن»[3] و شیوه‌ای از زیستن است و با مهارت و ممارست و ورزیدن عجین می‌گردد و در روانِ[4] فرد جا خوش می‌کند.[5]
 افزون بر این، می‌توان با وام‌کردن مفهومِ «غرقگی»[6] به روایت چیکسنت میهای،[7] روان‌پژوه مشهور معاصر، «شادیِ» ژرف خیامی را تبیین کرد.[8] غرقه‌شدن آمیزه‌ای است از چالش، مهارت و دانش؛ وزنه‌برداری را در نظر بگیرید که وزنۀ 180کیلویی را بالای سر برده. روشن است که مهارت و دانش و استعداد وزنه‌بردار در انجام این مهم مدخلیت داشته است. حال اگر از او خواسته شود که وزنه 160کیلویی را بالای سر ببرد، هرچند می‌تواند از پسِ آن بر آید، از انجام آن دچار ملال[9] می‌شود؛ چراکه سخت‌تر از این کار را پیش‌تر انجام داده و اشتغال به آن او را درگیر نمی کند و متضمنِ چالشی نیست؛ از سوی دیگر، اگر از وزنه‌بردار
خواسته شود وزنه 300کیلویی را بالای سر ببرد، این کار، متضمنِ چالش فوق طاقت او است و برایش اضطراب بسیاری را رقم می‌زند و مانع از آن می‌شود که وزنه‌بردار در کار خود شکوفایی را تجربه کند، بلکه ناتوانی‌اش را برجسته می‌کند؛ اما اگر مشغولِ وزنۀ 200کیلویی شود، غرقگی را تجربه کرده؛ چراکه برای انجام این کار، هم مهارت و دانشِ مکفی دارد، هم با چالشی مواجه شده که می‌تواند پنجه در پنجه آن افکند و پیش رود.
بر همین سیاق است نویسنده‌ای که غرقگیِ در نوشتن یک مقاله یا رمان را تجربه می‌کند، ماه‌ها مشغول نگارش آن است و زیر و زبرِ کار را می‌چشد و در فرایند نوشتن با چالش‌های متعددی دست‌وپنجه نرم می‌کند، چالش‌هایی که از جنس عرق‌ریزی روح است و نویسنده را به این‌سو و آن‌سو می‌کشاند و زیر و زبر می‌کند.
مصداق «تعرف الاشیاء باضدادها» تفکیک میان «مشغول بودن» و «دل‌مشغولی» و «غرقگی» می‌تواند مسئله را روشن‌تر می‌کند. کثیری از ما در طول شبانه‌روز، مشغول‌بودن را تجربه می‌کنیم. کارمند بانکی که از صبح تا بعدازظهر به مراجعان پاسخ می‌دهد، مشغول کار خود است، هرچند از این کار چندان لذت نبرد. همچنین است پلیسی که در کار سامان‌بخشیدن به عبورومرور ماشین‌‌ها در یک خیابان شلوغ است یا کارمند اداره پست که به کار روزانه و وظایف محوله می‌پردازد؛ «دل‌مشغولی» پس از آن درمی‌رسد. کسی که به گل‌وگیاه علاقه دارد و ساعاتی را در جوار گل‌وگیاه و درخت حیاط منزل سپری می‌کند و با علاقه به نظارۀ آن‌ها می‌نشنید. یا کسی که با ذوق و علاقه مشغول خواندن رمانی است، گذر زمان را حس نمی‌کند و دل‌مشغول و دل‌دادۀ این امور است.

📕 از خیام تا یالوم
نویسنده: سروش دباغ

https://t.me/philosophy_thinking

سروش دباغ

02 Dec, 18:32


دکتر سروش دباغ
دکتر مصطفی دانشگر


" و باز هم حجاب تحمیلی" :


https://www.clubhouse.com/room/xljWo2Wj?utm_medium=ch_room_pxr&utm_campaign=Ab1g-7tvwTiLTPCqgX7fcQ-1535662&chs=wgNIq4oQnn%3AONKzR3QnAlSr5Tu1gq9fez2qEPUQgtUjn8r3XxZs5e0

سروش دباغ

01 Dec, 19:04


" بایزید و بوالحسن"


جلسه  دوازدهم



کلاب جامعه باز

آذر ماه ۱۴۰۳




دکتر #سروش_دباغ




@SoroushDabbagh_official




🔻🔻🔻

سروش دباغ

01 Dec, 16:59


https://www.dinonline.com/44103/%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D8%BA-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B4%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF/

سروش دباغ

01 Dec, 02:21


درسگفتار درباره یونگ و فروم‌| جلسه نهم

با حضور:
دکتر سروش دباغ

Dec 1, 02:00  PM EST
یکشنبه ۱۱ اذرماه ، ساعت ۲۲:۳۰

برای ورود به جلسه لطفا از لینک زیر استفاده کنید:

https://www.clubhouse.com/invite/QK7fpQggdkpDY0EORbYGq6DX45z9sYXVEK0:w5pvq3gsHIk6lfF1cjGvJogUQTdljn4pyQRJOEwDlaE

#حلقه_دیدگاه_نو

@didgahenochannel

سروش دباغ

30 Nov, 23:12


https://ketabnak.com/book/132574/%DA%86%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D8%B9%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%BE%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D8%BA

سروش دباغ

29 Nov, 18:11


.

مادر نازنینم، فرا رسیدن سالروز تولدت را صمیمانه تبریک می گویم. کاش بودم و از نزدیک خجسته باش می گفتم و شما را می بوسیدم و می بوییدم. بیست و شش سال پیش، بر پیشانیِ رساله دکتری داروسازیِ خود نوشتم: « تقدیم به مادر نازنینم؛ به گلی که همه زحمت من بر دوش اوست و همه رحمت او هدیه به من». اکنون که این سطور را می نویسم، نیز بر آن سرم و همان جمله را زیر لب زمزمه می کنم، که: «حقه مهر بدان نام و نشان است که بود».

جانِ جهان را سخت شاکرم که مادری مهربان، دلسوز، صمیمی، فرشته خو، شوخ طبع و با عزت نفس بالا به من عطا کرده و بخشیده، مادری که به رغم تلاطم های بسیار و سختی های روزگار و دوری از فرزندان، خم به ابرو نیاورده و « با دل خونین لب خندان» آورده و با خدای خویش سخن می گوید و با خود زمزمه می کند: « تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/ که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند».

سالها پیش، کتاب " سکوت و معنا" را به مادر و پدرم، به نخستین معلمانی که شناختم تقدیم کردم؛ که مادرم سالها دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان های تهران بود و مدیر مدرسه.

از قضای روزگار، پس از طوفانی که چهارده- پانزده سال پیش در فضای زندگی ما وزید و آسمان سیاست را غبار آلود کرد، زان پس، ساکن این سوی کره خاکی گشته ام.

هر چند، در این دوران چند باری میزبان مادر عزیزم در کانادا بوده و از آن دوران خاطرات خوشی داریم؛ اما در این سالیان، بیشتر اوقات را فرسنگها دور از او بسر برده و هر از گاهی دلتنگی و دوری گلویم را فشرده؛ که « نصیب من همین باشد که پنهان مهر او ورزم».

به لطف تکنولوژی، خوشبختانه، صدای گرم و با انرژی او را مکرر می شنوم و اوقاتم خوش می شود. هر از گاهی هم که دلم برایش سخت تنگ می شود، به عکس های مادر نگاه می کنم و خاطرات خوش دوران کودکی و نوجوانی و ابتدای جوانی را فرا یاد می آورم. در این اوقات، لبخندی بر لبانم نقش می بندد و در دل او را می ستایم و تحسین می کنم که چطور از پسِ پسر شیطون و بازیگوش خود، به رغم اینهمه مشغله بر می آمده...

مادر عزیزم، تولدت مبارک! می دانی که چقدر دوستت دارم و تا چه میزان دلم برایت تنگ شده است. امیدوارم تقدیر موافقِ تدبیر من شود و روزی روزگاری ، شما را دوباره از نزدیک ببینم. نیک می دانم بادهای ناموافقِ بسیاری در کارند و می وزند؛ در عین حال ناامید نیستم؛ که به امید زنده ام و به ادامه دادن، ادامه می دهم.

مرا از دعای خیر خود فراموش مکن.

عکس متعلق به هفت سال پیش در تورنتوست.


https://www.instagram.com/p/DC9wAf2SnTB/?igsh=bjg0ZWtqcGF3c2pv

سروش دباغ

28 Nov, 19:11


🔺️دوستانی پرسیدند چند کتاب خوب معرفی کنم. کتاب های زیر را بیشتر از همه دوست دارم و توصیه می کنم با دقت بخوانید.

کتاب های زیر را بخوانیم؛

در باب زندگی 👇
۱. در باب حکمت زندگی از آرتور شوپنهاور
۲. سرشاری خوشه ی زیست از سروش دباغ
۳. انسان در جستجوی معنا از ویکتور فرانکل
۴. خیره به خورشید نگریستن از اروین یالوم
۵. عمر دوباره از مصطفی ملکیان
۶. انسان در جستجوی خویشتن از رولو می
۷. پنج اقلیم حضور از داریوش شایگان

در باب سیاست و حقوق و اجتماع👇
۸. تاریخ اندیش های سیاسی در قرن ۲۰ از حسین بشیریه
۹. رساله الهی سیاسی از اسپینوزا
۱۰. نامه ای در باب تساهل از جان لاک
۱۱. هومو ساکر از جورجو آگامبن
۱۲. شکوه جان آدمی از مصطفی ملکیان
۱۳. فلسفه ی حقوق از ناصر کاتوزیان

کتاب های دیگر👇
۱۴. تاریخ فلسفه از برتراند راسل(برای آموختن فلسفه)
۱۵. چنین گفت زرتشت از فردریش نیچه
۱۶. مسئله ی مدرسه از دکتر نعمت الله فاضلی( برای آموزش و پرورش )
۱۷. ذهن و زبان حافظ از بهاء الدین خرمشاهی
۱۸. این کیمیای هستی از محمد رضا شفیعی کدکنی ( درباره حافظ)
۱۹. از خیام تا یالوم از سروش دباغ
۲۰. جهان هولوگرافیک از مایکل تالبوت
۲۱. ما ایرانیان از دکتر مقصود فراستخواه
۲۲. راه طی نشده از سروش دباغ ( درباب زن زندگی آزادی)

رمان👇
۲۳برادران کارامازوف از داستایوفسکی
۲۴. وقتی نیچه گریست از اروین یالوم
۲۵. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد از اوریانا فالاچی
۲۶. مرگ ایوان ایلیچ از تولستوی
۲۷.طاعون از آلبر کامو
۲۸.درمان شوپنهاور از اروین یالوم
۲۹. سیذارتا از هرمان هسه
۳۰. بیچارگان از داستایوفسکی

✍️حسین جمالی پور

https://t.me/philosophy_thinking

سروش دباغ

28 Nov, 17:55


.

« هنگامی که اساطیر فرو می پاشند، در شعر است که الوهیت، ملجا و پناه، و چه بسا منزلگاهی نو می جوید.»

نقل قولِ فوق را که متعلق به سن ژان پرس، شاعر برجستۀ فرانسوی و برندۀ جایزۀ نوبل ادبی است، از مقالۀ خواندنیِ « لجظه ای در واحه»، نوشتۀ داریوش شایگان نقل کردم که توسط گلی ترقی به فارسی برگردانده و در کتاب « در جستجوی فضاهای گمشدۀ» داریوش شایگان گنجانده شده است.

خرسندم که در سفر دور و درازِ « طرحواره ای از عرفان مدرن/ سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی »، پس از پرداختن به مفهوم «رنج» و تفکیک انحاء آن به روایت خود، چنانکه در جستار بلندِ « داستایفسکی؛ سالک مدرن رنج اندیش» آمده و روایت گشته، به سراغ ستون دیگری آمده و چند صباحی است بدان مشغولم و می اندیشم. « وقت» و « زمان» که از مهیب ترین مقولاتِ فلسفی و اگزیستانسیل است و نسبت آن با « تجربۀ ملال»، دلمشغولیِ فکری اخیر نگارنده است. پیشتر در مصاحبۀ « ابن الوقت باش ای رفیق» که در کتاب « از خیام تا یالوم» منتشر شده، با عنایت به میراث حکمی- ادبی گذشته و برخی آثار سینمایی»، بین « زمانی که در ما می گذرد» و « زمانی که بر ما می گذرد»، تفکیک نموده و مفهوم « آهستگی» را برجسته کرده ام. زملنی که بر ما می گذرد، عینی است و سویۀ بین الذهانیِ پررنگی دارد؛ حال آنکه زمانی که در ما می گذرد، سویۀ سابجکتو قوی ای دارد. مثلا، کاری که مارسل پروست در رمانِ تحسین شدۀ « در جستجوی زمان از دست رفته» انجام داده، از جنس واکاویِ ژرف و روایت کردنِ « زمانی ست که در» قهرمان داستان می گذرد.

در ادامۀ این سفر اگزیستانسیل، بنا دارم با وام کردن مفهوم زمان از هایدگر، زمانی که بر خلاف نگرۀ کانتی، از سنخ « صور پیشینیِ شهود» نیست؛ بلکه از جنس « زمانیدن» است و با اگزیستانس انسان ( بر خلاف سایر موجودات) گره خورده و زاده شده و عجین گشته؛ در دو سطح به مقولۀ زمان/ وقت و تجربۀ ملال بپردازم. سخنان حکمیِ سالکان سنتیِ ای نظیر با یزید و بوالحسن خرقانی و بوسعید ابی الخیر در آثار " نوشته بر دریا" و " دفتر روشنایی» و " چشیدن طعم وقت" دربارۀ « وقت» و « حقیقت»، در این میان دستمایه های گرانسنگ و نیکویی اند و بارقه های در خور درنگی دارند.

اافزون بر این، از سطح بنیادین زمان و زمانیدن که با اگزیستانس ما گره خورده که در گذریم؛ در سطح دیگر، میتوان از مقولات و مفاهیمی نظیر «توجه آگاهی»، « فرا روی»»، « خرسندی» .... سخن گفت و سراغ گرفت که بر « زمانی که در ما می گذرد» موثرند و به قدر وسع پس زننده‌ ی تجربه ملال سالک مدرن در روزگار پر تب و تاب کنونی.

اگرموافق تدبیر من شود تقدیر، صورت منقح این سلوک اگزیستانسیل و تاملات و تتبعات ام،  در قالب جستاری تا اواخر بهمن ماه منتشر می شود و  پیش روی مخاطبان قرار می گیرد. « تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند»...                                                        
چنانکه از ویراستار محترم اخیرا شنیدم، کتابِ « در کشاکش رنج و معنا» در مرحلۀ ویرایش نهایی و صفحه آرایی است. امیدوارم تا آخر  آذرماه یا حداکثر اوایل دیماه سر برآورد و  متولد گردد.


https://www.instagram.com/p/DC7IbfnPxkh/?igsh=MTl5MGsyaXB0M28ydQ==

سروش دباغ

27 Nov, 22:50


✍️فرهاد مشکور
🔸سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

بخشی از مقاله‌ی در دست انتشار سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی که نقدی است بر کتاب‌ ارزشمند آقای امید با عنوان «روایت سروش از سهراب» :


سروش دباغ با پروژه‌ی فلسفی-حکمی-اگزیستانسیل خود کوشیده‌است مفهوم ِ«سلوک» را از انحصارهای ِسنتی و ذات‌گرایانه خارج‌گرداند و آن را در بستری مدرن، سکولار و انسانی بازتعریف‌کند. این حرکت درعین‌ِحال‌که پاسخی راهگشا به سنت‌های عرفانی-فلسفی کلاسیک است، تلاش دارد معنای «سلوک» را به زندگی انسان مدرن پیونددهد. بررسی بخش‌های مختلف در این مقاله تلاش دارد تا نشان دهد که این فرآیند ذات‌زدایی و انحصارزدایی چگونه با بهره‌گیری بادقت و پرهیزگارانه از مفاهیمی چون جسم، ذهن، روان و روح، بازآفرینی واژگان کلیدی، و تقابل ِمیان ِمتافیزیک‌های کلاسیک و معاصر به‌پیش‌می‌رود.

ذات‌زدایی از «سلوک»

نویسنده‌ی «روایت سروش از سهراب» به تقسیم‌بندی ِملکیان از ساحات ِوجود ِانسانی اشاره‌می‌کند؛ اما دباغ، برخلاف این نگاه تجزیه‌گرایانه، سلوک را نه‌به‌مثابه‌ی حرکتی از ساحت «روح» یا «جسم»، بلکه در کلیتی سیال و مرتبط با تجربه‌ی انسانی بازمی‌شناسد و بازمی‌شناساند. ازاین‌منظر، سلوک، دیگر، منحصر به عرفای ِمتافیزیک‌اندیش یا پارسایان ِاخلاق‌مدار نیست، بلکه حرکتی است که هر انسان، حتی در روزگار راززدایی‌شده‌ی مدرن، می‌تواند آن را تجربه‌کند. این تغییر ِنگاه، «سلوک» را از جایگاه ویژه و نخبه‌گرایانه‌اش جدا کرده و به معنای یک مسیر فردی و انسانی درمی‌آورد که در آن، معنا نه براساس ذات از پیش‌تعیین‌شده‌ای، بلکه براساس انتخاب‌ها و تلاش‌های انسان ساخته‌می‌شود.

سروش دباغ

27 Nov, 18:27


در عین با حال نظام سیاسیِ سوسیال- دمکراسی که با میراث عصر روشنگری بر سر مهر است، به تفکیک قوا، ساز و کار دموکراتیک و حقوق اقلیت ها عمیقا احترام می گذارد و با اندیشه های چپ نو گره خورده و حاملان و قائلانی چون آدورنو و لوکاچ دارد، همداستانم و آنرا در روزگار کنونی موجه تر، انسانی تر و اخلاقی تر می انگارم. این عبور و گذار، به شرحی که در زیر می آید، به چهار دلیل در زیست-جهان ام رخ داده است.

اول، عنایت جدی به پدیدۀ تلخ « استعمار». نیمۀ اول دهۀ نود شمسی، روزگاری که در دانشگاه تورنتو مشغول تدریس و تحقیق بودم، کتاب « شرق شناسیِ» ادوارد سعید را خواندم و در کلاس استادی که این کتاب را تدریس می کرد، شرکت کردم. بصیرت های سعید برایم تامل برانگیز بود. این مهم که برای سالیان متمادی و قرونی چند، ما شرقی ها، « دیگریِ» غرب بوده و نمادی از « عقب ماندگی» و کم مایگی وکم هوشی و ناتوانی، توجهم را بیش از گذشته به ساز و کار استعمار جلب کرد. در ادبیاتِ موسوم به « پسا-استعمارگرایی»، این مواجهه به نیکی واکاوی شده است. طی سده های اخیر و در روزگاری نه چندان دور، کشورهای انگلستان، اسپانیا، فرانسه، پرتغال.. استعمارگر بودند و کشورهایی چون هند، مکزیک، الجزایر، مراکش…رسما مستعمرۀ کشورهای یادشده بودند.سوگمندانه، پدیدۀ استعمار که سویه های انسانی و اخلاقی دل آزاری دارد، به سده های پیشین منحصر نمی شود. رفتار دولت های کانادا و امریکا با ساکنان بومیِ سرخپوست این دو سرزمین در سده های نوزدهم و بیستم، مصداق تلخِ دیگری از روابط و مناسبات استعماری است. در کانادا، از اواخر سدۀ نوزدهم تا نیمۀ دوم سدۀ بیستم، پدیده ای رخ داد که برخی از محققان از آن به « نسل کشی فرهنگی» تعبیر کرده اند؛ گرفتن بچه های بومی به ضرب و زور از والدین و اسکان دادن آنها در سرزمینی دور از محیط امن خانواده برای فراموش کردن فرهنگ بومی و یاد گرفتن زبان و فرهنگ انگلیسی و فرانسوی. این امر به دلالت و هدایت دولت و توسط نهاد کلیسا برای دهه ها انجام می شد. پیدا شدن برخی گورهای دسته جمعی طی دهه ها و سالیان اخیر، از ابعاد این فاجعۀ شوم بیشتر پرده برگرفته و اسباب شرمندگی وجدان های بیدار را فراهم کرده و به معنای لویناسی، «احساس گناه ناشی از نجات یافتن» را در آنها برانگیخته است . بچه هایی که به اجبار از خانه جدا می شدند و درفضایی مثل سربازخانه بسر می بردند و روزگار را سپری می کردند؛ یا بر اثر بیماری یا هنگام فرار و به امید واهی پیوستن به خانواده های خود، جان می باختند و راهی سینۀ قبرستان می شدند. متاسفانه، آثار و نتایج این جنایت همچنان برپاست و نسل های بعدی، با این «ترومای بین نسلی» دست و پنجه نرم می کنند و نیازمند بازیابیِ سلامت روانِ از دست رفتۀ خود توسط روان پژوهان و روان درمانگران اند. شبیه همین ماجرای تلخ بر بومیان آمریکا رفته است.افزون بر این، قصۀ پرغصۀ سرزمین فلسطین و آنچه بر ساکنان مظلوم این دیار طی هفتاد و پنج سال گذشته رفته، مصداقی دیگر از پدیدۀ استعمار است. از نقش کشور انگلستان، پس از پایان جنگ جهانی دوم، در پیدایی دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ که بگذریم؛ دیدۀ خطاپوش کشورهای امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان… در برابرِ جنایات دولت و ارتش اسرائیل در حقّ مردمان بی پناه فلسطین، حقیقتا دل آزار و ناامید کننده است. آخرین فقره از این قصۀ سوزناکِ درازدامن، جنگ اخیر غزه است و کشتار حدودا ۱۸ هزار فلسطینی و همراهی کشورهای یاد شده با دولت اسرائیل. می توان رفتار گروه حماس در مواجهۀ با افراد و شهروندان غیر نظامی اسرائیلی، اعمّ از گروگان گیری و کشتار را محکوم کرد؛ می توان سیاست های ناکارآمد، غیر واقع بینانه و رهزن جمهوری اسلامی دربارۀ اسرائیل را نقد جدی کرد. در عین حال، کشتار بی امان فلسطینی ها توسط دولت اسرائیل را آشکارا و صریح محکوم کرد. متاسفانه، دولت های غربیِ صحنه گردان عرصۀ سیاست جهانی، سکوت معناداری در این باب کردند و بر ظلم عیانِ جاری صحه نهادند؛ همچنانکه در جنگ سی و سه روزۀ هفده سال پیشِ اسرائیل و لبنان چنین کردند. تلخکامانه، نسل کشی ای که توسط ارتش نازی در حق یهودیان در جنگ جهانی دوم در « آشویتس» رخ داد، اکنون به نحوی دیگر در حال رخ دادن است؛ آن ایام یهودیانِ ساکن اروپا قربانی بودند و اکنون فلسطینیان ساکن خاورمیانه. آن دوران، از یهودیان « انسان زدایی»[۱۶] می شد و امروز از فلسطینیان انسان زدایی می شود. قاعدتا، هر بلایی هم می توان بر سر موجوداتی آورد که از درجه انسانیت ساقط شده اند.»

سروش دباغ

27 Nov, 18:22


.

فقراتی از مقالۀ « چگونه سوسیال دموکرات شدم»، که سال گذشته انتشار یافت و در کتاب « راه طی نشده» ام گنجانده شد:

« در دهه های هفتاد و هشتاد شمسیِ سدۀ پیشین، سخت دلبستۀ آموزه های مکتب لیبرالیسم و نظام حکمرانیِ لیبرال دموکراسی بودم. نقاط قوت و رهگشایی در آن می دیدم که در مکاتب رقیب، آنها را نمی یافتم. خواندنِ آثار متفکران و فیلسوفان لیبرالی نظیر جان لاک، جان استوارت میل، کارل پوپر، آیزایا برلین… و دفاع تمام قد اخلاقی و انسانی آنها از «حقوق طبیعی»، «حقوق اقلیت ها»، «جامعۀ باز»، « آزادی منفی/ آزادی مثبت»، « جامعۀ مدنی».. و پس زدنِ «توتالیتاریسم»، « دیکتاتوری اکثریت» و … مِهر آموزه های لیبرالی را در دلم نشانده بود؛ آموزه هایی که دائر مدارِ مدنیت و پاسداشت آزادی های فردی، اجتماعی و سیاسی بود و محکوم کردنِ دشمنان متنوع و گوناگونش. نفس کشیدن در فضای سنت فلسفۀ تحلیلی و غوطه خوردن در آراء فیلسوفان اخلاق، دین و سیاستِ آنگلوساکسون در ایام تحصیل در انگلستان هم البته در این امر تاثیر گذار بود.

افزون بر این ، دو امر دیگر در این میان نقش جدی ایفا می کرد. اول، زیستن درذیل نظام ولایت مطلقۀ فقیه مستقرّ که به بهانه های گوناگون آزادی های اجتماعی و سیاسی را نقض می کرد و هر چه پیشتر می آمد، رکن جمهوریت را بیشتر به محاق می برد و حقوق شهروندی را به نحو نظام مند پایمال می کرد. نحلۀ روشنفکری دینی/ نواندیشی دینیِ متاخر با محوریت « حلقه کیان» نیز که در آن روزگار در پی بدست دادن قرائتی لیبرال از اسلام بود و در اندیشۀ جمع میان دینداری و جهان جدید، و لیبرالیسم را « مکتب حق مداری» می شناخت و می شناساند و از« مبانی تئوریک لیبرالیسم» و « رهایی از یقین و یقین به رهایی» سراغ می گرفت و سخن می گفت؛ در یک فرایند دیالکتیکی، جهتِ نقد مبانیِ انسان شناختی و معرفت شناختیِ حکومت دینیِ موجود، آموزه های لیبرالی را بر کشید و برجسته کرد و در این مسیر، کامیاب بود و کثیری را با خود همداستان کرد.

دوم، فروپاشی نظام سیاسیِ اتحاد جماهیر شوروی سابق که بر گردۀ آموزه های چپ گرایانۀ مارکسیستیِ منسلخ از آزادی های فردی بنا شده و بالا رفته بود. در آن روزگار، انقلاب روسیۀ لنینی، سر از توتالیتاریسمِ دهشتناک و رعب افکن استالینی، استبداد چینیِ مائویی و نسل کشیِ خمرهای سرخِ کامبوجی در آورده بود و آموزه های مارکسیستی- سوسیالیستی را که در سودای برقراری برابری و عدالت در سدۀ نوزدهم سر برآورده بودتا میزان قابل توجهی بدنام کرده و اندیشه های چپ کلاسیک را به محاق برده بود.

از ابتدای دهۀ نود شمسی، رفته رفته ترَک هایی در این نگاه پدیدار شد و طی قریب به ده سال از آن گذار کردم، به نحوی که در حال حاضر، خود را یک سوسیال-دموکرات می دانم و به رغم اینکه همچنان به ارزشهای « عصر روشنگری»، با محوریت «آزادی» و « اصل غایت بودنِ انسان» به معنای کانتی عمیقا باور دارم و پایبندم؛
👇👇👇


https://www.instagram.com/p/DC4mUqwSsjH/?igsh=MWw0YmR1cTNqeWZycQ==

سروش دباغ

27 Nov, 17:48


✍️فرهاد مشکور
🔸درسگفتار یونگ و فروم
📚دکتر سروش دباغ

اندیشه‌ی یونگ و فروم، همچون جریانی زلال، در بستر روان‌کاوی و فلسفه، به درون ژرف‌ترین لایه‌های روان و جامعه می‌خزد. اندیشه‌هایی که از ریشه‌های روان‌کاوی یونگ آغاز، و به تاملات اجتماعی و روانی فروم ختم می‌شوند. آنجا که دکتر دباغ به تحلیل اصل «جهت‌گیری‌های بارور» در اندیشه فروم می‌پردازد، تصویری از پیوند میان فرد و جامعه سالم را ترسیم می‌کند، جامعه‌ای که همچنان در سرزمین ما رؤیایی دست‌نیافتنی است.

در طی بحث،‌ متاسفانه اعضای یک سازمان/ تشکیلات به طرزی هدایت شده و با سازماندهی قبلی به این نشست مجازی حمله کردند و با توهین و تهدید و ارهاب و هتاکی زخمی بر پیکر جا‌نهای آزاده زدند.
زخمی کهنه، که بیش از یک قرن است بر پیکر اهل اندیشه نقش‌ می‌زند.

اندک سرمایه‌های ملی-میهنی همچون دکتر دباغ، ستاره‌هایی در این آسمان تاریک‌اند؛ کسانی که بر مدار اندیشه‌های سخت‌فهم و بنیادین، همچون چراغی در مسیر تاریکی، روشنایی می‌پراکنند.

آیا نباید بجای توهین و سرکوب، و تلاش برای خاموش کردن این شعله‌های فروزان، از چنین گنجینه‌هایی پاسداری کرد؟

سروش دباغ

27 Nov, 05:13


▶️ فایل صوتی

درسگفتار درباره یونگ و فروم‌| جلسه هشتم

با حضور:
دکتر سروش دباغ

Nov 24, 02:00  PM EST
یکشنبه ۴ آذرماه ، ساعت ۲۲:۳۰

#حلقه_دیدگاه_نو


@didgahenochannel

سروش دباغ

27 Nov, 05:12


درسگفتار درباره یونگ و فروم‌| جلسه هشتم

با حضور:
دکتر سروش دباغ

Nov 24, 02:00  PM EST
یکشنبه ٤ اذرماه ماه ، ساعت ۲۲:۳۰

برای ورود به جلسه لطفا از لینک زیر استفاده کنید:

https://www.clubhouse.com/invite/wgAS126yG1rbqV5qlW4bBRznERVTDYr2Ge:8rmWqW17rljd3EnE574c3fJlT3fAC-afVLwoBz-xlYc

#حلقه_دیدگاه_نو

@didgahenochannel

سروش دباغ

26 Nov, 16:12


تولستوی پس از نگارش دو اثر گرانسگ خود، «جنگ و صلح» و «آناکارنینا»، دچار بی‌معنایی شد و در ادامه «اعتراف» را نوشت. به رغم برخورداری‌ها و دستاوردهای چشمگیر، بی‌معنایی تولستوی را در کام کشیده بود. اعتراف کردن یکی از سنت‌های شناخته شدۀ مسیحیت است. ژاک روسو، فیلسوف مشهور فرانسوی، «اعترافات» را که از جنس زندگی نامۀ خودنوشت است، نگاشته است.

ویتگنشتاین، اثر دورانساز «تحقیقات فلسفی» خود را با نقل قولی از «اعترافاتِ» آگوستین قدیس آغاز می‌کند. این سنت در میان ایرانیان رایج نبوده، و اهالی قلم کمتر در مقام بر آفتاب افکندنِ احوال اگزیستانسیل و پرده بر گرفتن ازما فی الضمیرخود بر آمده‌اند. در عین حال، می‌توان آثاری در این ژانر را در مکتوبات متقدمان و متاخران سراغ گرفت. «المُنقِذ مِنَ الضّلالِ» ابو حامد غزّالی، «سنگی بر گوریِ» جلال آل احمد، «هبوط در کویر» و «گفت‌و‌گو‌های تنهاییِ» علی شریعتی و «روزها در راه» شاهرخ مسکوب از این دست‌اند.

برخی از محققان و روان‌پژوهان، سه‌گانۀ «شغل»، «پیشه/دلمشغولی» و «ندای درون» را از یکدیگر تفکیک کرده‌اند. طبق این سه‌گانه، می‌توان کار به مثابۀ شغل، کار به مثابۀ پیشه/دلمشغولی و کار به مثابه ندای درون را از یکدیگر تفکیک کرد. شغل برای کسب درآمد در زندگی است، عموم آدمیان به آن مشغول‌اند و از آن گریز و گزیری نیست. کار به مثابۀ دلمشغولی/ پیشه، با شکل‌گیری هویتِ فرد و ابراز آن در تناسب است. در این موقعیت، فرد کار را به عنوان هویت شخصیِ خود می‌‌شناسد، خرسند است و برخوردار از رضایت باطن؛ خود را این‌گونه می‌شناسد و به دیگران می‌شناساند.

ندای درون اما از جنس ایجاد تغییر در جهان، به قدر وسع است. این که تا حدّ امکان، با کارَک‌های خود چیزی به جهان بیفزایی. تامس مور در اثر خواندنیِ «کار همچون زندگی» دربارۀ ندای درون می‌گوید:

«ندای درون، احساس ژرفی است حاکی از اینکه هستی شما در کاری که می‌کنید به طور کامل درگیر است. احساس می‌کنید با انجام این کار خاص، با وضع جاری سازگار می‌شوید. احساس رضایت و کمال می‌کنید؛ شما را متمایز می‌سازد و به شما طمأنینۀ لازم را می‌بخشد.»

سخنان نغز مولانا در «فیه ما فیه»، همپوشانیِ در خور درنگی با یافتن ندای درون خود در چند صباحی که بر روی کرۀ خاکی زندگی می‌کنی، دارد:

«در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی باک نیست و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی، هیچ نکرده باشی. همچنانکه پادشاهی تو را به ده فرستاد برای کاری معین، تو رفتی و صد کار دیگر گزاردی؛ چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی چنان است که هیچ نگزاردی. پس آدمی در این عالم برای کاری آمده‌است و مقصود آن است، چون آن نمی‌گزارد، پس هیچ نکرده باشد.»

سروش دباغ

26 Nov, 16:12


.
فقراتی از جستار بلند « زیر و زبر شدن اگزیستانسیلِ تولستوی» که سال گذشته انتشار یافت و در کتابِ در استانۀ انتشار « در کشاکشِ رنج و معنا» گنجانده شده :

«تولستوی تعبیر «معنای زندگی» را در «اعترافِ» خود در سال 1878 به کار برده؛ در مکتوبات فلسفۀ سدۀ بیستم نیز این تعبیر در «رساله منطقی-فلسفیِ» ویتگنشتاین در سال 1918 بکار رفته است. در زبان فارسی، احتمالاً این تعبیر نخستین بار در شعر «تولدی دیگرِ» فروغ فرخزاد استفاده شده است. معنای زندگی برای تولستوی به محاق رفته بود و پوچی عمیقی در زندگی خود احساس می‌کرد. با خود می‌گفت حتی اگر در ایالت سامارا شش هزار دِسیاتین زمین و سیصد رأس اسب داشته باشم و یا حتی اگر از گوگول، پوشکین، شکسپیر، مولیر و همۀ نویسندگان جهان هم مشهورتر شوم، خُب که چه؟ این پرسش «خُب که چه؟» اگر برای هر دستاوردی در زندگی مطرح شود، پوچی زیستن را برای انسان آشکار می‌کند. زندگی برای تولستوی از حرکت ایستاده بود. می‌توانست نفس بکشد و بخورد و بیاشامد ولی اثری از زندگی نبود. در نظر تولستوی، اگر ساحره‌ای پدیدار می‌شد و به او پیشنهاد می‌کرد آرزوهایش را برآورده سازد، نمی‌دانست به او چه بگوید. در لحظات بی‌خبری، آرزوهایی در سر داشت ولی آنگاه که هشیار بود زندگی را فریبی بیش نمی‌دانست. حتی آرزوی دانستن حقیقت را هم نداشت، چرا که فکر می‌کرد حقیقت همان بی‌معنایی زندگی‌ست. زندگی برایش خسته‌کننده و ملال انگیز شده بود؛ گویی با خود زمزمه می‌کرد: «که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش».

تولستوی نمی‌خواست خودش را بکُشد، هرچند می‌ترسید که مبادا کاری دست خود بدهد. او می‌نویسد ریسمانی را که در اتاق‌اش بوده، بیرون برده بود تا مبادا خود را دار بزند و به زندگی خود پایان دهد. همچنین با تفنگ به شکار نمی‌رفت تا مبادا وسوسۀ شلیک به خود را در سر بپرورد. تولستوی نمی‌دانست چه می‌خواهد و به دلیل ترس از زندگی کناره گرفته بود، ولی در همان حال امیدی هم به آن داشت؛ حالتی غریب و متناقض! با ترفندهایی می‌کوشید به زندگی خود پایان ندهد. در نظر او، زندگی شوخی تلخ و غم انگیزی بود که کسی با آوردنش به این دنیا، با او انجام داده بود.

به روایتِ تولستوی میانسال، فلسفۀ وجودی پرنده پرواز کردن است و فلسفۀ زندگی بز و خرگوش و گرگ، خوردن و خوابیدن و زاد و ولد کردن. اما فلسفۀ وجودی انسان چیست؟ برای چه زنده است و زندگی‌اش چه معنایی دارد؟ به نزد او، اگر امکان پذیر باشد، انسان نیز باید زندگی معنادار بیافریند؛ زندگی معنادار برای همه و نه تنها برای خود...

👇👇👇

https://www.instagram.com/p/DC1zj_pOZVc/?igsh=MThrOXc5M3Jrb3BuMg==

سروش دباغ

25 Nov, 20:20


.

فقراتی از گفتگوی با سعید دهقانی تجت عنوانِ« ابن الوقت باش ای رفیق» که دو سال و نیم قبل منتشر شد؛ گنجانده شده در کتاب « از خیام تا یالوم»:

« می‌توان میان زمانی که «بر ما می‌گذرد» و زمانی که «در ما می‌گذرد» فرق نهاد. مارسل پروست در رمان «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» دست به کار شگفت‌انگیزی می‌زند. او تجربه سال‌های درازی از عمر یک نفر را به شکل مجموعه‌ای از خاطره‌ها روایت می‌کند. زمانی که در قهرمان اصلی داستان می‌گذرد را به قلم می‌آورد و آن را مهمتر از زمانی که بر او می‌گذرد روایت می‌کند. گویی ما با انسانی طرف هستیم از جنس گذشته‌ای بسیار پیچیده. پروست اهمیت زمانی که در ما می‌گذرد را به خوبی فهمیده بود. البته هنرمندان دیگری نیز بوده‌اند که مفهوم زمانی که در ما می‌گذرد را به همین خوبی نشان داده‌اند. فیلم «آینه» شاهکارِ کم‌مانند آندری تارکوفسکی را ببینید. چنین آثاری به ما کمک می‌کنند تا خوانش و فهم تک‌بعدی از زمان نداشته باشیم. زمان فقط آن قراردادی نیست که همه بر سرش توافق نظر دارند. زمان می‌تواند کاملا درونی و سوبجکتیو باشد.
در عرفان و حکمت کهن اسلامی نیز «وقت» یک مفهوم خشک و بی‌انعطاف نبوده است. عارفان مسلمان از جمله ابوسعید ابوالخیر و مولانا وقت یا همان زمان را در دو ساحت می‌فهمیدند. ساحت بیرونی که برای مثال روز و شب شدن مصداقی از آن بوده، و ساحت درونی که هر شخص به اقتضای حال خود آن را می‌گذارنده .

چگونه هنر، برای مثال هنرِ سینما انسان را به آهستگی فرا می‌خواند؟

بیش از هر چیز فُرم یک اثر هنری است که محتوای آن را پدید می‌آورد. مثلا واژه‌گزینی سهراب سپهری در اشعارش، مستقیما ما را به آهستگی دعوت نمی‌کند اما چینش واژه‌ها در شعر او، ترسیم‌گر یک فضای همبسته است که شجر و حجر دارای آگاهی هستند. سهراب به شکلی غیرمستقیم آدم را دعوت می‌کند به چیزهای دور و برش از زاویه‌ای دیگر نگاه کند. هر چیز ساده‌ای ممکن است بُعد دیگری نیز داشته باشد. مثلا پشت‌بام در شعر او می‌شود بامی که «جای کبوترهایی‌ست که به فواره هوش بشری می‌نگرند.» اجسام، نباتات و همه چیز در شعر او بعدی دیگر دارند که می‌توان آن را فهمید. به شرط اینکه بِکر با همه چیز مواجه شویم و نه با نگاهِ تاریخی. نگاه تاریخی به دنیا یعنی استفاده از تجربه‌ها و اندوخته‌ها به شکلی سرعت‌زده و شتابان. اما اگر بِکر با محیط پیرامونمان برخورد کنیم، تازه متوجه می‌شویم که چقدر همه چیز را شتاب‌زده و بی‌دقت از سر گذرانده‌ایم. در این شرایط است که آهستگی ارزش می‌یابد. در هنرهای تجسمی، موسیقی و سینما نیز می‌توانید مصادیق مشابهی پیدا کنید. البته با توجه به اینکه تخصص من روان‌درمان‌گری است از این منظر نیز پرسش را پاسخ می‌دهم.

توجه‌آگاهی یا Mindfullness رهیافتی برای حضور پویا در زمان است. بسیاری از اضطراب‌ها به دلیل سیال بودن ذهن است، ممکن است شما که در حال انجام این گفت‌وگو هستید همزمان ذهنتان به خاطره‌ای مربوط به ده سال پیش پرتاب شود. ممکن است توجهتان معطوف به آینده باشد. بسیاری از اضطراب‌ها به دلیل حاضر نبودن در زمان است. یکی از راهکارهایی که متخصصان علوم شناختی برای کسب توجه‌آگاهی یا حضور در زمان، یا به تعبیری که در این گفت‌وگو به کار رفت «ابن الوقت» بودن، فیلم‌درمانی است. برخی از آثار سینمایی ویژگی‌هایی دارند که انسان شتاب‌زده و مضطرب امروزی را درمان می‌کنند. یکی از فیلم‌های مهم تاریخ سینمای شوروی یعنی فیلم «استاکر» اثر آندره تارکوفسکی را مثال می‌زنم. اشاره کردم که فُرم اثر هنری باید دارای ویژگی‌هایی باشد که مخاطب را قانع کند تا از سرعت‌زدگی دست بکشد و طعم وقت را مزه مزه کند. در این فیلم نیز پیش از همه چیز فُرم و ساختار این کار را می‌کند. برداشت‌های بلند و دوربین آرام تارکوفسکی چشم تماشگر را خیره به چیزهایی نگه می‌دارد که برای همه آشنا هستند. مثلا در جایی از فیلم، راهنمایی که همراه آن نویسنده و دانشمند است در منطقه‌ای متروکه به یک سگ زل می‌زند. موسیقی متن فیلم در اینجا همانند یک کاتالیزور واکنش‌های عاطفی مخاطب را غنا می‌بخشد، چنانکه مخاطب ممکن است با خودش بگوید این سگ حتما یک هاله‌ای راز دارد یا قرار است اتفاق خارق‌العاده‌ای بیفتد. این در حالی است که در ادامه آن سکانس هیچ اتفاقی نمی‌افتد. کلید جادوی تارکوفسکی در این است که او مخاطب را با آهستگی زمان جادو کرده است. او می‌گوید بیا و ببین، همه چیز یک رویِ دیگر نیز دارد، به شرط اینکه شتاب‌زده عمل نکنی. تماشاگر هم از این آهستگی تذوق و التذاذ کافی را می‌برد.»



https://www.instagram.com/p/DCzrMghyVE4/?igsh=MTdoNnpnMjg2NnVjYw==

سروش دباغ

24 Nov, 22:04


" بایزید و بوالحسن"


جلسه  یازدهم



کلاب جامعه باز

آذر ماه ۱۴۰۳




دکتر #سروش_دباغ




@SoroushDabbagh_official




🔻🔻🔻

سروش دباغ

24 Nov, 15:58


https://www.zeitoons.com/115573

سروش دباغ

24 Nov, 15:58


درسگفتار درباره یونگ و فروم‌| جلسه هشتم

با حضور:
دکتر سروش دباغ

Nov 24, 02:00  PM EST
یکشنبه ٤ اذرماه ماه ، ساعت ۲۲:۳۰

برای ورود به جلسه لطفا از لینک زیر استفاده کنید:

https://www.clubhouse.com/invite/wgAS126yG1rbqV5qlW4bBRznERVTDYr2Ge:8rmWqW17rljd3EnE574c3fJlT3fAC-afVLwoBz-xlYc

#حلقه_دیدگاه_نو

@didgahenochannel

سروش دباغ

24 Nov, 15:43


✍️فرهاد مشکور
🔸جایگاه خرد از فلسفه تا حکمت

تفکیک میان مفاهیم فلسفی لازمه درک دقیق‌تر از تمام پدیده‌هاست.

به مناسبت روز جهانی فلسفه فرصتی دست داد تا درکنار استاد عزیزم، فیلسوف اگزیستانسیال معاصر، دکتر سروش دباغ، از آموزه‌ها و بیانات ایشان بهره‌مند شوم و همچنین به رسم شاگردی، بخشی از آنچه آموخته‌ام را حضور ایشان در بیان آورم.

سروش دباغ

23 Nov, 22:13


✍️فرهاد مشکور
🔸گزارش تحلیلی

اتاق «جایگاه خرد از فلسفه تا حکمت» سخنرانی‌است اندیشمندانه به ژرفای معنای عقل و حکمت، جایی که دو روایت‌گر توانا، دکتر مصطفی دانشگر و دکتر سروش دباغ، از دو منظر متفاوت و مکمل، پرده از ابعاد گوناگون معنای خرد و رابطه‌اش با حکمت و فلسفه برمی‌دارند.

در این نشست، دکتر دباغ با کاوشی در عقل نظری و عملی، به بررسی نقش عقل در تفسیر حقیقت و شک، و تأثیر آن بر زیست روزمره و تحلیل‌های فلسفی می‌پردازد. او عقل را همچنانکه ابزاری برای شناخت می‌شمارد، اورا راهی برای عبور از مرزهای یقین و شک می‌بیند. از تئوری صدقش پرده بر‌می‌گیرد و با تمایز عقل خرورزانه و استدلال‌گر بحث را دنبال می‌کند.

از سوی دیگر، دکتر دانشگر با نگاهی تاریخی و کلامی، نقش عقل در الهیات اسلامی را بررسی می‌کند؛ از جدال‌های کلامی میان اشاعره و معتزله گرفته تا مفاهیم پیچیده‌ای چون “حُسن و قُبح عقلی” و “حکمت در پرتو وحی”. او پرسش‌هایی بنیادین را مطرح می‌کند: آیا عقل می‌تواند مستقل از ایمان به حقایق متافیزیکی دست یابد؟ و جایگاه آن در مواجهه با نهاد دین چیست؟

https://www.clubhouse.com/room/PAjbloVQ?utm_medium=ch_room_pxr

سروش دباغ

23 Nov, 20:44


.

در میان خبرهای هولناک و تلخ و تکان دهنده ای که طی 13 ماه گذشته شنیده و خوانده ایم؛ خبری که اخیرا منتشر شد؛ مرهمی بر وجدان جمعی آزرده و زخم خورده و پاشان و پریشان ما نهاد؛ هر چند تحققِ آن خیلی بعید است:


« دیوان کیفری بین‌المللی (دادگاه لاهه) حکم بازداشت نخست وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو و گالانت وزیر دفاع سابق آن را به اتهام ارتکاب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت از جمله استفاده از گرسنگی به عنوان سلاحی علیه مردم غزه صادر کرد.»


https://www.instagram.com/reel/DCuh_RYScG7/?igsh=Z3QyamRsb3I1ajhm

سروش دباغ

23 Nov, 18:40


فقراتی از مصاحبهٔ مهرداد مهرجو با سروش دباغ که در کتاب «چشمان یک عبور» گنجانده شده است:
پرسش مهرجو:
۱. چنان که می‌دانید در هرمنتیک جدید تأکید بر آنست که به متن اجازۀ سخن گفتن دهید. می‌توان این عبارت را چنین ساده کرد که بار کردن ایدئولوژی‌ها یا هر گونه مفروضات ذهنی به متن خطاست. شاید در اینجا ذکر تمثیلی بد نباشد. فرض کنید نوازند‌ه‌ای در دستگاه شور می‌نوازد. طبیعتا خواننده نیز باید متناسب با ساز نوازنده آواز خود را ارائه دهد و اگر نه آن اجرا هماهنگ پیش نخواهد رفت. پرسشم این است که بنظر خودتان تا چه میزان در هماهنگ خواندن با ساز سپهری موفق بوده‌اید؟

پاسخ دباغ:
سلام جناب مهرجوی عزیز. ابتدا سپاسگزاری می‌کنم بابت فراهم آوردن مجالی برای گفتگوی انتقادی پیرامون سپهری‌پژوهی‌های بنده که طی 12 تا 15سال گذشته منتشر شده‌اند. همچنین از جد و جهدهای شما سپاسگزارم که دو مطلب بلند محققانه دربارۀ کارک«طرحواره‌ای از عرفان مدرن»  و کتاب از «سهرودی تا سپهری»  بنده نگاشته‌اید. دربارۀ پرسش اول اینگونه آغاز می‌کنم که از منظر روش‌شناختی به نظریۀ مرگ مولف  رولان بارت قائلم. مایلم تعبیر به متن اجازۀ سخن گفتن دهید را از این منظر توضیح دهم. می‌شود متون چندلایه  را که در زمرۀ اشیاء هنری ‌اند، به انحاء گوناگون خواند؛ بی‌آنکه مراد مولف را پیش چشم داشت یا ممکن باشد به آن رسید. البته این به معنای دلبخواهی تفسیر کردن متن که می تواند یک نقاشی یا فیلم یا شعر یا موسیقی باشد، نیست و فرایند خود را دارد. تصور می‌کنم آوازی را که گفتید می‌توان اینگونه با ساز نوازنده تنظیم کرد. بسته به اینکه چه کسی متن را می‌خواند، از چه منظری به آن نظر می‌کند و چه شواهدی را عرضه می‌کند، راه برای تفاسیر گوناگون باز است. مبنای این کار به لحاظ هرمنتیکی و نقد ادبی موضع رولان بارت است. اگر بخواهم موضع خود را با کمک گرفتن از آرای گادامر باید بگویم او از تلاش برای هم‌افق شدن با متن می‌گوید. ما می‌کوشیم با افق متنهماهنگ و آشنا باشیم و «قصۀ گیسویی» را که در گوش تاریخ مانده است، بشنویم.  با این توضیحات من کوشیده‌ام با ساز سپهری بلحاظ روش‌شناختی هماهنگ بخوانم. با توجه به انس سی‌ساله‌ای نیز که با سهراب داشته‌ام، می‌توانم بگویم هم من هشت کتاب را می‌خوانم و هم هشت کتاب مرا و باتوجه به مطالعۀ جدی آثار دیگر سپهری‌پژوهان و نیز مکتوبات سهراب به قدر وسع کوشیده‌ام روایتم از سهراب او با جهان او هماهنگ باشد. چنین است که برای تبیین جهان‌بینی سپهری مفاهیمی را همسو با «طرحواره‌ای از عرفان مدرن» برساخته‌ام.»

https://t.me/BedilDelavi

سروش دباغ

23 Nov, 17:27


https://www.clubhouse.com/room/EDJTny3zWougw2g7:wYwsU2AnWecJJQ3yn4mpkNVcJuaQ7oc_h1lHzRhLFwc?utm_medium=ch_instant_invite&utm_campaign=KKRElfb6ljFCn-EEuA87sQ-1522641&chs=qg3IoN1oG%3AwEGCOnTnUCASkO_9ZEIE-7XBGGEKPmJh5UvLARWJFko

سروش دباغ

23 Nov, 03:53


🟡گروه درمانی
🟡🟡موضوع:
افسردگی

✔️⚪️دکتر حسین عبداللهی ثانی: روان پزشک
✔️⚪️دکتر سروش دباغ: روان درمانگر

@kanoonnegareshno
001 416-879-7357

✔️⚪️شروع چهارشنبه هشتم ژانویه 2025

✔️⚪️هشت جلسه

((ظرفیت فقط ده نفر))


⭕️⭕️چنانچه تحت پوسش بیمه‌ی تکمیلی, برای خدمات ((سایکوتراپی)) هستید،می‌توانید هزینه‌ی این ((دوره‌ی گروه درمانی)) را از بیمه تان، Claim کنید. برای این منظور به شما رسید داده می شود.

سروش دباغ

22 Nov, 21:52


🔻هایدگر، سلوک اگزیستانسیل، «آشکارگیِ هستی» و «صدقِ اقناعی- روایی»
سروش دباغ

✔️ هر چند در دهه هفتاد شمسی آثاری چند درباره فلسفه مارتین هایدگر، فیلسوف بلند آوازه قرن بیستمی خوانده بودم؛ اما آشنایی جدّی من با او از بیبست و دو سال پیش آغاز شد، روزگاری که برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه عازم انگلستان شدم. به رغم اینکه درس و مشق فلسفی‌ام در آن سالیان در سنت فلسفه تحلیلی رقم خورد و به قدر وسع در آن فضا می‌خواندم و می‌آموختم و مشغول نگارش رساله دکتری بودم؛ اما از بخت بلندم، دانشگاه واریک(Warwick) از معدود دپارتمانهای فلسفه در انگلستان بود که فلسفه قاره‌ای نیز در آن رونق داشت. از این‌رو، در آن ایام فرصت را مغتنم شمرده و در کلاسهای «پدیدار شناسیِ هوسرل»، «هستی و زمانِ» هایدگر، «تبار شناسی اخلاقِ» نیچه و… شرکت می‌کردم، از اساتید مجرب و کار آزموده می‌آموختم و انبان ذهنِ خود را از نگره‌های این سنت فلسفی نیز می‌آکندم. اکنون که به پسِ پشت می‌نگرم، می‌بینم اولین جرقه‌های عبور از دوگانه فلسفه تحلیلی/ فلسفه قاره‌ای که روزگاری چه در اروپا و چه در میان ما سویه‌های سیاسی-اجتماعیِ پررنگی داشت، و گشودگیِ جدّی نسبت به آثار فلاسفه هر دو طایفه، از همان دوران در ضمیرم شعله ور شد...
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دین‌آنلاین
https://www.dinonline.com/44071/


🆔 @dinonline

سروش دباغ

22 Nov, 21:52


هایدگر در «سرآغاز کار هنری»، به درستی از «آشکارگیِ هستی در زبان» یاد می‌کند؛ آشکارگی ای که در ژانر شعر بروز و ظهور ژرف و اصیلی می‌یابد. وام کردنِ مفهوم «از وجه ابدی» توسط ویتگنشتاین جوان و تفکیک میان «نگریستن به پدیده‌ها از میانه» و «نگریستن به پدیده‌ها از وجه ابدی» برای صورت‌بندیِ امر هنری و چند و چون تجربه هنری، با بارقه‌های هایدگر در این باب همسوست.

گویی از این حیث، می‌توان قرابت تأمل برانگیزی میان آراء ویتگنشتاین متقدم و هایدگر متأخر سراغ گرفت. این آشکارگی هستی که با سخن مشهور «زبان خانه وجود استِ» هایدگر سازوار است؛ «تفکر بازنمودی» را که حقیقت و معرفت را از جنس بازنمایی جهان خارج در زبان می‌بیند، نقد می‌کند و پس می زند. می‌توان «نظریه تصویریِ معنا» ی ویتگنشتاین در «رساله منطقی- فلسفی» را مصداقی از «تفکر بازنمودی» انگاشت که حقیقت و صدق گزاره‌ها را در مطابقت و رابطه تطابقیِ میان تصویر منطقیِ گزاره و جهان خارج سراغ می‌گیرد...

همچون ویتگنشتاین متأخر که با برجسته کردن «صدق زائد بودن»، از «صدق مطابقتی» عدول می‌کند و بر استدلالهای فرگه در نقد «نظریه صدق مطابقت»، از منظری دیگر صحه می‌نهد و صدق را به «اقناعِ» کاربران زبان در بازی‌های زبانی متعدد گره می زند؛ نگارنده نیز در سلوکِ فلسفی- اگزیستانسیلِ خود، در ایستار کنونی، «صدق اقناعی- روایی» را برگرفته و «صدق مطابقتی» را فرو نهاده است؛ صدقی که بیش از هر چیز با اقناع و قدرت اقناعی گره خورده و تخته بند زمان و مکان است؛ صدقی که انسان را «حیوان قصه گو» به‌حساب می‌آورد و روایت گری را مهمترین خصلتِ موجود دوپا می‌انگارد. ادله موضع فلسفیِ کنونی خود را که از سویی متضمنِ عدول از صدق مطابقتی و برگرفتن صدقِ اقناعی- روایی است و از سویی دیگر با نسبیت گراییِ معرفتی بر سر مهر نیست و آنرا ناموجه می‌انگارد، در سخنرانیِ «صدق به “روایتِ” فرگه و ویتگنشتاین متأخر» که هفت ماه پیش در «حلقه دیدگاه نو» ارائه شد، آورده‌ام....

آدمیزاد معجون غریبی است. هر چند در حوزه سیاست و اجتماع و سلوک سیاسی- اجتماعی، در هوای آموزه‌های ایمانوئل کانت، دیوید رأس و یورگن هابرماس دم می‌زنم و سخت دلبسته ارزش‌های «عصر روشنگری» هستم، ارزش‌هایی که عمیقاً در ذهن و روانم نشسته و خانه کرده، بر قلم و زبانم جاری گشته و از من شهروندِ سوسیال- دموکراتِ «گذارطلبی» ساخته؛ اما در حوزه اندیشه و پیش بردنِ کارکِ فکریِ و «سلوک اگزیستانسیل» خود، زیست-جهانم، طنینِ ویتگنشتاینی- هایدگریِ پررنگی دارد."

سروش دباغ

22 Nov, 21:44


.

نوشتار " سلوک اگزیستانسیل، « آشکارگیِ هستی» و صدق « اقناعی- روایی» امروز در سایت « دین انلاین» منتشر شد. دوستان علاقه مند می توانند نسخه کامل آنرا در سایت و یا کانال تلگرامی من بخوانند. فقراتی از این مقاله به قرار زیر است:

" هر چند در دهه هفتاد شمسی آثاری چند درباره فلسفه مارتین هایدگر، فیلسوف بلند آوازه قرن بیستمی خوانده بودم؛ اما آشنایی جدّی من با او از بیبست و دو سال پیش آغاز شد، روزگاری که برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه عازم انگلستان شدم. به رغم اینکه درس و مشق فلسفی‌ام در آن سالیان در سنت فلسفه تحلیلی رقم خورد و به قدر وسع در آن فضا می‌خواندم و می‌آموختم و مشغول نگارش رساله دکتری بودم؛ اما از بخت بلندم، دانشگاه واریک از معدود دپارتمانهای فلسفه در انگلستان بود که فلسفه قاره‌ای نیز در آن رونق داشت. از این‌رو، در آن ایام فرصت را مغتنم شمرده و در کلاسهای «پدیدار شناسیِ هوسرل»، «هستی و زمانِ» هایدگر، «تبار شناسی اخلاقِ» نیچه و… شرکت می‌کردم، از اساتید مجرب و کار آزموده می‌آموختم و انبان ذهنِ خود را از نگره‌های این سنت فلسفی نیز می‌آکندم.

اکنون که به پسِ پشت می‌نگرم، می‌بینم اولین جرقه‌های عبور از دوگانه فلسفه تحلیلی/ فلسفه قاره‌ای که روزگاری چه در اروپا و چه در میان ما سویه‌های سیاسی-اجتماعیِ پررنگی داشت، و گشودگیِ جدّی نسبت به آثار فلاسفه هر دو طایفه، از همان دوران در ضمیرم شعله ور شد....

هر چه در این سالیان پیشتر آمده‌ام و سلوک فکریِ خود با محوریت «طرحواره ای از عرفان مدرن/ سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی» را پی گرفته و بسط داده‌ام؛ قرابت کارک خود با آراء هایدگر، خصوصاً هایدگر متأخر را بیشتر یافته‌ام.

در این میان، مفاهیم «شبانی وجود» و «تفکر شاعرانه» هایدگر متأخر را که آشکارا طنین غیر متافیزیکی دارند و «وجود پژوهانه[9]» اند تا «موجود پژوهانه»؛ به مثابه ابزاری برای بازخوانی انتقادیِ میراث ستبرعرفانی و استفاده از امکانات و ظرفیت‌های مفهومی و تاریخی‌اش و بازآفرینی آن در افقِ اینجا و اکنون، به قدر وسع بکار بسته‌ام.

بر این باورم که لازمه منطقیِ پذیرش آراء فلسفیِ هایدگر، همداستان شدن با نگاه و کنش سیاسی او نیست. سلوک سیاسی هایدگر در ایامی که رئیس دانشگاه فرایبورگ بود، همچنین همراهی اولیه او با هیتلر و حزب نازی و رگه‌هایی از یهودستیزی در برخی از مکتوباتش، ابداً قابل دفاع نیست و کاش نبود. در عین حال، می‌توان نظیر یاسپرس، با هیتلر و فاشیسمِ ویرانگر سربرآورده در آن روزگار آلمان آشکارا مخالفت ورزید و مفتون «دستهای جذابِ» پیشوا نشد، احیاناً هزینه آنرا هم پرداخت؛ در عین حال کند و کاو فلسفی و اگزیستانسیل وجود پژوهانه و غیر متافیزیکی خود را پی گ فت؛ چنانکه یاسپرس در اثر خواندنی " کوره راه خرد" چنین کرده است.

👇👇👇

https://www.instagram.com/p/DCsGmqQStcH/?igsh=MWlobHN0ZWpsc2cxYw==

سروش دباغ

21 Nov, 12:09


📚درسگفتارهای یونگ و فروم
✍️دکتر سروش دباغ

فقراتی از پرسش پیرامون علت قطع ارتباط با واقعیت و علل معرفتی آن:

با نظر به تئوری فروم در جهت بخشی
The fram of orientation
و با توجه به اینکه از منظر فروم انسان فاقد غرایز تثبیت شده است اما در عین حال خود‌آگاه هم هست، این بی ثباتی میتواند منجر به سخت شدن فراید جستجوی معنا شود، و توسعاً به قطع ارتباط فرد با حقیقت بی‌انجامد.

با نظر داشت فرضیات هایدگری- ویتگنشتاینی برای فرایند معرفت‌بخشی اساسا چگونه ممکن است از خطر انقطاع از واقعیت در عرصه فردی جلوگیری کرد؟

سروش دباغ

21 Nov, 00:38


▶️ فایل صوتی

درسگفتار درباره یونگ و فروم‌| جلسه هفتم

با حضور:
دکتر سروش دباغ

Nov 17, 02:00  PM EST
یکشنبه ۲۷ آبانماه ، ساعت ۲۲:۳۰

#حلقه_دیدگاه_نو


@didgahenochannel

سروش دباغ

21 Nov, 00:37


درسگفتار درباره یونگ و فروم‌| جلسه هفتم

با حضور:
دکتر سروش دباغ

Nov 17, 02:00  PM EST
یکشنبه ۲۷ آبان ماه ، ساعت ۲۲:۳۰

برای ورود به جلسه لطفا از لینک زیر استفاده کنید:

https://www.clubhouse.com/invite/zg8SE5Dyq0v18yL37GYyEerW4akKFp6AjdR:7MInDeYP_JHuuATxPm_czul1Lo4KtSgxxBu9u35Vhco

#حلقه_دیدگاه_نو

@didgahenochannel

سروش دباغ

20 Nov, 15:04


.

« در زبان ما به زیبایی و ظرافت دو وجه تنها بودن در نظر گرفته شده: از لغت انزوا برای بیان درد تنها بودن و از لغت خلوت برای بیان شکوه تنها بودن استفاده می شود.»

پل تیلیش

فقرۀ فوق را از کتاب خواندنی « هر بار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند»؛ نوشتۀ دانیل مارتین کلاین که توسط حسین یعقوبی به فارسی برگردانده شده، نقل کردم.

با تیلیش همداستانم که می توان و باید وجوه مختلف « تنها بودن» را از یکدیگر تفکیک کرد و باز شناخت. آنچه تیلیش از آن «به شکوه تنها بودن» تعبیر می کند و با solitude در می رسد، به زبانِ « سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، عبارست از « تنهایی مخملین»؛ تنهایی ای که آرامش و آرمیدگی را به سمت فرد می کوچاند.

افزون بر این، « بیان درد تنها بودن» که با loneliness عجین می گردد؛ به نزد من از جنس « تنهایی اگزیستانسیل» و « تنهایی تلخ» است.

آدمیزاد معجون غریبی است؛ « شگفت آورترینم من، جمع اضدادم». نفسی تند و ملول و مغموم است و با « تنهایی تلخ» و « تنهایی اگزیستانسیل» و غرابت و مهابت هستی دست و پنجه نرم می کند؛ نفسی زین احوال برون است و خنکای « تنهایی مخلمین» را مزه مزه می کند و آرمیدگی و « غفلت پاک» را می چشد و خرسند و خوشوقت است....


https://www.instagram.com/p/DCmPi6MOiCy/?igsh=MWhtdGFjd2p0bTEzeQ==

سروش دباغ

19 Nov, 12:37


https://www.youtube.com/watch?v=BGKyiUdY80k

سروش دباغ

18 Nov, 21:51


.

« همیشه زندگی فرصتی دوباره میدهد و تولدی دیگر را برای من و تو رقم می زند؛ مجالی که در آن میتوان هوای تازه را مزه مزه کرد، طلوع خورشید را تماشا کرد، گَرد ملال را از سر و صورت خود روبید و از حجم تجارب نا زیسته کاست. آن فرصت، فرداست..»

« مهم این است که من و تو چگونه نقش خود را در سراچۀ هستی بازی ‌کنیم؛ نغمۀ خود را چه سان بخوانیم و به چه نحوی صحنه را ترک کنیم. ما بسان مسافرانی هستیم که به داخلِ قطار زندگی پرتاب شده‌ و ایام را سپری می کنیم. هر یک از ما، «روایت گرِ» روزها، ماه‌ها و سالهایی ست که در قطار زیسته، زیر و زبر گشته، واگن‌های گوناگون قطار را تجربه کرده و نقشی یکتایی از خود بر جای نهاده است. هر از گاهی، یکی از مسافران، بلیطی را که هنگام پرتاب شدن به قطار دریافت کرده، پس می‌دهد و از قطار زندگی پیاده می‌شود. قطار خم به ابرو نمی‌آورد و بی تفاوت، بسانِ برفی که سر باز ایستادن ندارد، پیش می‌رود و پیش می‌رود.»

نقل از دفترچۀ « زمزمه های مخملین»

نگاشتۀ سروش دباغ


https://www.instagram.com/p/DCh0chiSqDp/?igsh=MTk4bnBhZWI1a3BhaQ==

سروش دباغ

17 Nov, 21:49


⭕️⭕️جلسه‌ی حضوری در کانون نگرش نو

💠
موضوع:
“داستایفسکی، رنج و معنا"

توسط:
⚪️⚪️دکتر حسین عبداللهی ثانی٫ (روان پزشک و روان درمانگر)

⚪️⚪️دکتر سروش دباغ٫ (دکترای فلسفه و روان درمانگر)

💠تاریخ:
شنبه بیست و یکم دسامبر
2024
💠ساعت:
3:00 _ 5:00 pm
⚪️⚪️ورودی سالن 10$
ادرس:
World On Yonge
7191 Yonge St.
Unit 706
تلفن:
416-879-7357

@kanoonnegareshno

سروش دباغ

17 Nov, 21:23


ویتگنشتاین،امر هنری و نگریستن از وجه سرمدی

سروش دباغ
مرتضی عابدینی فرد
@theopensociety

سروش دباغ

17 Nov, 20:28


" بایزید و بوالحسن"


جلسه  دهم



کلاب جامعه باز

آبان ماه ۱۴۰۳




دکتر #سروش_دباغ




@SoroushDabbagh_official




🔻🔻🔻

سروش دباغ

17 Nov, 17:19


https://t.me/theopensociety?livestream=14d09901c473244026

سروش دباغ

17 Nov, 15:02


در این نگاه تازه، رنجِ امحاناپذیر رهگشا، شکلی دیگر از روشنایی است، و سالک مدرن، همان کسی است که در تاریکی به‌دنبال افقی در کار پویای حقیقت و آشکارگی‌است تا از مرحله‌ی «پیشا تأمل» برون آید و به منزل «پذیرش عمیق» دررسد.

لینک نشست:

https://www.clubhouse.com/room/xkaQ38rL?utm_medium=ch_room_pxr

سروش دباغ

17 Nov, 14:59


.

فرهاد مشکور

🔸گزارشی تحلیلی از آیین معرفی مقاله‌ی «داستایوفسکی، سالک مدرن رنج‌اندیش» به قلم دکتر سروش دباغ

نشست بررسی مقاله‌ی «داستایوفسکی، سالک مدرن رنج‌اندیش» به قلم دکتر سروش دباغ، که در کلاب “آزاد راه انقلاب” برگزار گردید، صحنه‌ای بود از تقاطع فلسفه، ادبیات و الهیات؛ جایی که سلوک اگزیستانسیال، رنج و جستجوی معنا در پرتو نگاه فیلسوف معاصر ایرانی و بازخوانی‌انتقادی وی از نویسنده روس، مورد واکاوی قرار گرفت. این نشست، در عین حال که به بررسی مقاله‌ی دباغ می‌پرداخت، فضایی فراهم کرد که بتوان عمق رنج انسانی را در آیینه‌ی تاریخ، هنر و دین بازخوانی کرد.

طرح فلسفی: سلوک رنج و حقیقت

فرهاد مشکور، با نگاهی فلسفی و تحلیلی، به شرح بنیادهای معرفتی و روانشناختی مهرازِ مقاله پرداخت. او مقاله‌ی دباغ را بخشی از پروژه‌ای بزرگ‌تر دانست که «سلوک اگزیستانسیالیستی در روزگار کنونی» را روایت می‌کند. مشکور، با تحلیل ایستار دباغ، نویسنده‌ای که روح انسان مدرن را در تنگنای شک و ایمان کاویده، رنج را محور حقیقت دانست. او این اندیشه را به شبکه‌‌ی گسترده مفاهیم اگزیستانسیالیستی ‌طرح شده در این پروژه پیوند زد، جایی که انسان، نه در یقین، که در آستانه‌ی شک و تردید معنا را می‌یابد. او از مفاهیم مندرج در مقاله گزارشی به دست داد؛ از رنج امحاپذیر و ناپذیر و تفکیکش از درد. از رنج رهزن و رهگشا و متافور توپ. از ایمان و شک و از تفاوت خریندی و خوشحالی. مشکور، چنانکه سهراب سپهری می‌گفت «زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود»، به توضیحِ تعبیر دباغ از رنج به‌مثابه سکوی پرتاب انسان به سوی معنایی ژرف‌تر و رهایی از عاداتِ رهزن در روایت نویسنده پرداخت.

ادب‌پژوهی: تطور معنا در آیینه تاریخ

کیارش آرامش، با نگاهی ادب‌پژوهانه، سخن از تحول معانی در بستر تاریخ به میان آورد. او تأکید کرد که بازآفرینی معنا، به بسترهای تاریخی و فرهنگی پیوسته می‌ماند و این پیوستار گسستنی نیست. آرامش با الهام از مقاله‌ی دباغ، عطار و مولانا را به میان آورد و نشان داد که چگونه این دو سالکان، هر یک در مواجهه با شرور، به روایت‌هایی متفاوت از رنج و معنا دست یافتند.

او رنج حاصل از عواطف پیچیده‌ای همچون عشق ممنوعه را در ادبیات فارسی واکاوید و «داش‌آکل» هدایت را به‌عنوان شاهدی از این نوع ادراک تاریخی طرح کرد. به تعبیر آرامش، عشق و رنج، همچون دو روی سکه‌ای یکسان، از جوهره‌ای یگانه برمی‌خیزند و نهایتا به بازتعریف پیوند انسان با خویش و دیگری می‌انجامند.


الهیات رنج: عدالت و ظهور در آیینه شر

مصطفی دانشگر، دین‌پژوه معاصر، با تکیه بر روایت دباغ از مفتش اعظم و ظهور مسیح در  برادران کارامازوف، پنجره‌ای نو به بحث گشود. او با رویکردی الهیاتی و فلسفی، به مسئله‌ی ظهور و عدالت پرداخت و این موضوع را در تقاطع ادیان ابراهیمی، خاصه اسلام شیعی بررسید. دانشگر، با بهره‌گیری از مفاهیم مقاله، رنج و شر را نه صرفاً مسئله‌ای فلسفی، بلکه گره‌گاهی الهیاتی بازخواند، که در بطن آن، مسئله‌ی عدالت الهی و ظهور معنا می‌یابد. به‌گفته‌ی او، داستایوفسکی در قالب مسیحیت، و اندیشه‌ی اسلامی در قالب انتظار، هر دو پاسخی به بحران انسان در مواجهه با شر ارائه داده‌اند و از منظر او مقاله موفق شده است تا نور حقیقت را بر این آستانه بی‌افکند.

رنج به‌مثابه حقیقت

این نشست، فراتر از یک بررسی موضوعی در چند
حوزه‌ی متفاوت بود.این نشست رنج و حقیقت را در بسترهای گوناگون به پرسش گرفت. اگرچه رویکردها متنوع بود، اما نخ تسبیح همه‌ی سخنان، فهم عمیق‌تر از موقعیت انسان در مواجهه با رنج، شر، و معنای زندگی بود.

مشکور با بیانی فلسفی، رنج را نه صرفاً تجربه‌ای تلخ، بلکه لازمه‌ی وجود انسانی دانست، آن‌چنان‌که سهراب سپهری نیز می‌گفت: «چرا گرفته دلت؟ مثل آنکه تنهایی. چه قدر هم تنها…»؛ رنج، نه از آن رو که ما را جدا می‌کند، بلکه چون ما را به خویش و دیگران بازمی‌گرداند، حیاتی است. آرامش، در امتداد این نگاه، نشان داد که چگونه انسان در طول تاریخ، از عشق و رنج روایت‌هایی ساخته که هر یک انعکاس وضعیت او در زمانه‌ی خویش‌اند. و دانشگر، با نگاهی الهیاتی، از پیوند رنج و امید سخن گفت؛ اینکه چگونه در انتظار ظهور یا بازگشت مسیح، انسان رنج خود را به‌مثابه آزمونی برای عدالت و معنا بازمی‌خواند.

مقاله‌ی دباغ و مباحث نشست، همگی گواه آن بود که رنج، چه در قالب فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم، چه در آیینه‌ی ادب و چه در چارچوب الهیات، نه چیزی برای گریز، بلکه افقی برای تأمل و بازتعریف انسان است.

داستایوفسکی، سالک مدرن رنج‌اندیش، همچون آینه‌ای، انسان معاصر را به تأملی عمیق‌تر درباره‌ی خود، جهان معناجویی و معنا بخشی فرا می‌خواند.

و شاید این همان است که سپهری می‌گوید: «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.»




https://www.instagram.com/p/DCegIl5u2i6/?igsh=MW9jcjc1bWhtMzZ4MA==

سروش دباغ

16 Nov, 15:02


به روایت ایوان، اسقف اعظم در ادامه به مسیح می‌گوید: «تو همه اختیاراتِ خودت را به پاپ تفویض کرده‌ای و اکنون همهٔ قدرت در دست پاپ است و هیچ نیازی بدان نبود که تو به اینجا بیایی و باعث ناراحتی ما شوی.»

طنزِ تلخی در این مونولوگ موج می‌زند. مفتّش اعظم به مسیح می‌گوید تو تمام اختیاراتت را به پاپ تفویض کردی. برای چه دوباره آمدی؟ با آمدنت جای ما را تنگ کرده، منزلت و معیشت و منافع ما را مختل کرده و به خطر انداخته‌ای. سپس مسیح را تهدید می‌کند که اگر بمانی، ترا فردا نظیر سایر مرتدان خواهم سوزاند. در روایتِ تکان‌دهندهٔ داستایفسکی از قول ایوان، مسیح تماماً ساکت است و نظاره گر.

نهایتاً مفتّش اعظم، پس از مونولوگی طولانی خاموش می‌شود. او «در انتظار پاسخ زندانی {مسیح} می‌ماند. این سکوت برای او بسی دردناک است. او مشاهده کرده بود که زندانی به سخنان او گوش می‌دهد و در عین حال با نگاه نافذ و ملایمی به او می‌نگرد بدون اینکه بخواهد به او پاسخی بدهد. پیرمرد مایل بود که زندانی به او چیزی بگوید حتی اگر سخنان او تلخ و دشوار باشد. اما ناگهان زندانی به آرامی نزدیک پیرمرد می‌شود و لبان بی خون او را می‌بوسد. این است تنها جواب او! پیرمرد به لرزه می‌افتد… به طرف در پیش می‌رود، آن را باز می‌کند و به زندانی روی آورده می‌گوید: برو و دیگر باز نگرد هرگز! زندانی غرق در تاریکی شهر می‌شود و ناپدید می‌گردد.» روایتِ ایوان از آنچه میان اسقف اعظم و مسیح می‌گذرد، تراژیک و عافیت سوز است و رنج امحاء ناپذیر ناشی از مواجههٔ با شرور و استیصالی را که در فضا موج می‌زند، به تصویر می‌کشد. حتی مسیح هم نمی‌تواند مانع از مرتد سوزی شود و از حجم رنجِ بی امان مردمان بکاهد. مسیح دین و آئینی آورده، حال کسانی به اسم او و تحت لوای آموزه‌هایش، نهاد رسمی دیانت را تأسیس کرده، بر صدر نشسته، خیمه و خرگاهی فراهم کرده، منافع معیشتی و موقعیّتیِ بسیار می‌برند، خلایق را آزار و اذیت می‌کنند؛ اکنون خدا را هم بنده نیستند، وقعی به حضور مسیح نمی‌نهند و حتی او را به سوزاندن تهدید می‌کنند. مسیح هم نمی‌تواند نقطهٔ پایانی بر این رنج عیان و عریان بگذارد... می‌توان روایت تکان دهندهٔ داستایفسکی را اینگونه فهمید که رنج ناشی از مواجههٔ با شرور انسانی تمامی ندارد و به انحاء گوناگون در می‌رسد. شرّی که اینجا اسقف اعظم از طریق مرتد سوزی ایجاد می‌کند؛ یادآور سنّت سیئهٔ انکیزیسیونی است که جوردانو برونو و امثال او را در آتش جهالت و منفعت خود سوزاند و خاکستر کرد. طنز تلخ ماجرا این است که مسیح هم نمی‌تواند از این بلیّهٔ عام و شرّ مجسم جلوگیری کند و زورش به اسقف اعظم نمی‌رسد. از اینرو، رفتن را بر ماندن ترجیح می‌دهد و در تاریکی شب ناپدید می‌شود. اسقف هم به کار و بار محنت زای خود ادامه می‌دهد؛ کار و باری که رنج امحاءناپذیرِ ناشی از مواجههٔ با شرورِ انسانی را به تصویر می‌کشد. »

سروش دباغ

16 Nov, 15:02


.

فقراتی از مقالۀ « داستایفسکی؛ سالک مدرنِ رنج اندیش» که چند هفته قبل انتشار یافت و در کتاب « در کشاکش رنج و معنا» گنجانده شده:

« دورهٔ قرون وسطی است؛ انکیزیسیون (تفتیش عقاید) بر صدر نشسته و مرتدها را به دلالت اسقف بزرگ می‌سوزانند. در همین حال و احوال است که مسیح ظهور می‌کند و پس از سیزده قرن سر بر می‌آورد. در این فقرات درخشانِ رمان، داستایفسکی از منظر الاهیاتی-اگزیستانسیل رنج انسان را به نیکی به تصویر می‌کشد. مسیح ظهور کرده و افرادی به گرد او جمع می‌شوند. مسیح با لبخندی مشحون از مهر از میان جمعیت عبور می‌کند. مردم گِرد او جمع می‌شوند و از او می‌خواهند که مریضان را بسان گذشته شفا دهد. مسیح خود را معرفی نمی‌کند، اما همهٔ شواهد گواهی می‌دهد که او ظهور کرده است. ولوله‌ای در میان مردم افتاده که مسیح آمده است. با حضور او در میان جمعیتی که تابوتی را مشایعت می‌کنند و گفتن آهستهٔ چیزی، ناگهان دختر از میان تابوت برمی‌خیزد و می‌نشیند. جمعیت منقلب شده، فریاد می‌کشد و می‌گرید.

در همین هنگام است که مفتّش اعظم از جلوی کلیسا عبور می‌کند. پیرمردی نود ساله که امروز لباس مجللِ اسقفی خود را به تن ندارد؛ لباس را دیروز هنگام سوزانیدنِ مرتدان به تن کرده بود. او از دور همه چیز را به دقت می‌بیند و چهره در هم می‌کشد. به سربازان و نگهبانان دستور می‌دهد که مسیح را دستگیر کنند و به زندان ببرند. قدرت او آنقدر زیاد است و مردمان چنان از او حساب می‌برند که راه را برای پیش رفتن سربازان باز می‌کنند. نگهبانان مسیح را دستگیر کرده، در حجرهٔ تنگی در ساختمان کلیسا حبس می‌کنند.

شب هنگام است که مفتّش بزرگ درِ زندان را می‌گشاید در حالی که چراغی به دست دارد. لحظه‌ای در آستانهٔ در می‌ایستد. با دقت به صورت زندانی نگاه می‌کند. به او می‌گوید: «این تو هستی؟ خودت هستی؟» و پاسخی نمی‌شنود. مسیح ساکت است. اسقف ادامه می‌دهد: «پاسخ نده! خاموش شو! گذشته از این تو چه می‌توانی بگویی؟ خوب می‌دانم تو چه خواهی گفت؟ اما تو حق نداری بر آن چه که تاکنون گفته‌ای چیزی بیفزایی. چرا برای مزاحمت ما آمده‌ای؟ تو برای اذیت کردن ما آمده‌ای و خودت خوب می‌دانی. اما هیچ می‌دانی فردا چه خواهد شد؟ من نمی‌دانم تو که هستی و میل ندارم بدانم. نمی‌دانم آیا خودت هستی یا اینکه شبح توست؟ لیکن فردا تو را محکوم خواهم کرد و مانند منفورترین مرتدی تو را خواهم سوزانید و همین مردمی که امروز پاهای تو را می‌بوسیدند فردا به یک اشاره من خود هیزم به آتش خواهند ریخت! هیچ میدانی؟."

مسیح ساکت است و مفتّش اعظم را نگاه می‌کند. ..
👇👇👇

https://www.instagram.com/p/DCb7fJrOg5j/?igsh=MXhlMGI0aXd3cmxyZw==

سروش دباغ

15 Nov, 15:38


آیین معرفی مقاله‌ی
«داستایوفسکی، سالک مدرن رنج‌اندیش»
به قلم
✍️دکتر سروش دباغ

همانطور که مستحضرید، آخرین مقاله از سری نوشتارهای پروژه‌ی بزرگ «سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»
-که به تلاش فیلسوف معاصر، دکتر سروش دباغ در جریان است
-منتشر گردید.

آیین معرفی و بررسی این مقاله‌ی تاثیرگذار، کارآمد و مهم امشب در کلاب هاووس:


https://www.clubhouse.com/invite/JJ7H0wA7Z6vbZQgyJVY1o3Kr8L24ILyGY55:QTlBwt_ctkef4ZdA5bacn_p-iIPDITf_49s7VDzwLDw

سروش دباغ

14 Nov, 18:16


.

فقراتی از مقالۀ " یونگ، سپهری و « روحی که در جهت تازه اشیاء جاریست» "؛ منتشر شده در کتاب « از سهروردی تا سپهری»:

« در میان‌سالی است که سهراب، تشخص و تفرّد خود را در شاعری پیدا کرد و شکفته شد و بوی خودش را داد و نقش خود را بر صحیفه شعر معاصر زد. می‌توان اثر «صدای پای آب» را تولدی دوم برای سهراب دانست. این اثر در سال سروده شده، زمانی است که سهراب سی و شش ساله است. «مسافر» نیز در همان دورانِ «میان‌سالی» به معنای یونگی متولد شد. در نظام یونگی، سی و پنج تا پنجاه سالگی مهم‌ترین دوران برای بروز و ظهور «فردیت» است. دو اثری که سهراب می‌سراید و در پی آن دفتر «حجم سبز»، نام سهراب را جاودان کرده است. تولد دوباره سپهری با سرایش «صدای پای آب» در سی و شش سالگی آغاز می‌شود و با سرایشِ «مسافر» در سی و هشت سالگی ادامه می‌یابد....

دوران کودکی سپهری متفاوت با دوران کودکی یونگ بوده؛ از روان نژندی رنج نبرده و روابط صمیمانه‌ای با اعضای خانواده داشته؛ طریقه‌ای که یونگ داشته و در رؤیا در اتاق زیرشیروانی و پیکره چوبین ساخته شده‌اش به سرمی‌برده، در زندگی سهراب دیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد مطابق با نظام یونگی، سهراب در میانِ تیپ‌های هشت‌گانه، شخصیتِ «درون‌گرای شهودی» داشته؛ شخصیتی شاعر و نقاشی خلّاق که کفه درون‌گرایی‌اش پررنگ‌تر بوده است. سهراب در باب دوران کودکی خود می‌گوید:

«من کاشی‌ام.اما در قم متولد شده‌ام. شناسنامه‌ام درست نیست. مادرم می‌داند که روز چهاردهم مهر (6 اکتبر) به دنیا آمده‌ام. درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را می‌شنیده‌است. در قم زیاد نمانده‌ایم. به گلپایگان و خوانسار رفته‌ایم. بعد به سرزمین پدری. من کودکی رنگینی داشته‌ام. دوران خردسالی من در محاصره ترس و شیفتگی بود. میان جهش‌های پاک و قصه‌های ترسناک نوسان داشت».

در ادامه می‌گوید:

«با عموها و اجداد پدری در یک خانه زندگی می‌کردیم. و خانه بزرگ بود. باغ بود و همه‌جور درخت داشت. برای یاد گرفتن، وسعت خوبی بود. زمین را بیل می‌زدیم. چیز می‌کاشتیم. پیوند می‌زدیم. هرَس می‌کردیم. در این خانه پدرها و عموها خشت می‌زدند. بنّایی می‌کردند. به ریخته‌گری و لحیم‌کاری می‌پرداختند. چرخ خیاطی و دوچرخه تعمیر می‌کردند. تار می‌ساختند. به کفاشی دست می‌زدند. در عکاسی ذوق خود می‌آزمودند. قاب منبّت درست می‌کردند... به پوست درخت دست کشیدم. در آب روان دست و رو شستم. در باد روان شدم. چه شوری برای تماشا داشتم. اگر یک روز طلوع و غروب
غروب آفتاب را نمی‌دیدم گناهکار بودم. هوای تاریک و روشن مرا اهل مراقبه بارآورد. تماشای مجهول را به من آموخت.»


سهراب در این روایت، هم دوران کودکی پر شر و شورش را بیان می‌کند و هم انسی را که با طبیعت دارد، به تصویر می‌کشد. چنان‌که آمد، یونگ معتقد بود یکی از گیر و گرفت‌های ما این است که با ضمیر ناخودآگاه آشتی نکرده، رویارو نشده‌ایم و از طبیعت روی برگردانده‌ایم. تعبیر جالبِ سهراب در این فقره از این قرار است: «شوری برای تماشا داشتم». به تعبیری دیگر، او تازگی و نویی را می‌بوییده و می‌چشیده؛ از اینرو می‌گوید: به پوست درخت دست کشیدم، در آب روان دست و رو شستم، در باد روان شدم و چه شوری برای تماشا داشتم.»


https://www.instagram.com/reel/DCXFV5rPJjJ/?igsh=bmJwenJsN2lvOG1r

سروش دباغ

14 Nov, 18:15


رونمایی از خانه تاریخی پدری سهراب سپهری در کاشان
برگرفته از: اخبار کاشان
@sahandiranmehr

سروش دباغ

13 Nov, 16:32


.
« این قافله عمر عجب می گذرد.».

خاطرم هست بیش از ده سال پیش، در یکی از سفرهایم به انگلستان برای ضبط برنامۀ « پرگارِ» تلویزیون « بی بی سی»، در محفل انسی با حضور دوستان همدل، روی « صندلی داغ» نشستم و به سوالات تامل برانگیز و عافیت سوز دوستان پاسخ دادم. یکی از سوالها از این قرار بود: اگر پای در کشتی ای بگذارید و راهی سفر بی بازگشتی شوید و تنها مجال به همراه بردن 5 کتاب را داشته باشید؛ آن کتابها کدام اند؟

خوب بخاطر دارم « دیوان حافظ» و « هشت کتابِ » سپهری در فهرست من قرار داشتند؛ دربارۀ 3 کتاب دیگر قدری تردید دارم....

از آن ایام خیلی گذشته و اکنون در پنجاه سالگی، موهای سپید زیادی بر سر و صورتم روییده؛ در عین حال کمتر روزی در این سالیان متمادی بر من گذشته که در آن غزلی از حافظ و یا شعر و مکتوبی از سهراب را نخوانده یا با خود زمزمه نکرده و یا در مکتوبات و درسگفتارهایم بدانها نپرداخته باشم.

چندین دهه است در هوای این سالک سنتیِ شیرازی و سالک مدرنِ کاشانی دم می زنم و سخت متاثر از زیست-جهان آنها هستم. نخستین غزلهایی که از حافظ خواندم و به حافظه سپردم، در ایام نوجوانی بود، و روزگاری که دانش آموز دورۀ راهنمایی بودم. « هشت کتابِ» سهراب را هم در دبیرستان در دست گرفتم. از آن روزگار تا امروز، راه بلندی را طی کرده و بسیار و زیر و زبر گشته و جان و جهانم سخت دگرگون گشته و اکسیر های به ودیعت نهاده شده در این متون ادبی- هنری- اگزیستانسیل را به انحاء گوناگون فهمیده و ماحصل این تاملات و تلاطم ها و روند و آیندهای دیالکتیکی را که طی آن هم تو متن را میخوانی و هم متن ترا می خواند، در آثار شفاهی و مکتوب خود به ودیعت نهاده ام.

سخت خرسندم که طی این چند دهه، انس عمیق خود با این دو آموزگار بزرگ را از دست نداده و با این شیرین دهنان محشور بوده ام؛ که

« عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداونداند»

خوش دارم مخاطبان عزیز را به ابیاتی از یکی از غزلهای نغزِ حافظ که امروز صبح با خود زمزمه می کردم، مهمان کنم:

درویش را نباشد برگ سرایِ سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
اهلِ نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داوِ اول بر نقدِ جان توان زد
گر دولتِ وصالت خواهد دری گشودن
سرها بدین تَخَیُّل بر آستان توان زد
عشق و شباب و رندی مجموعهٔ مراد است
چون جمع شد معانی گویِ بیان توان زد

https://www.instagram.com/p/DCUXiCWpuY-/?igsh=MW43ZnB3cmo3YXF6Mg==

سروش دباغ

12 Nov, 22:24


.

اخیرا کتاب " روایت سروش از سهراب: خوانشی از پروژۀ « طرحواره ای از عرفان مدرنِ» سروش دباغ"، نوشتۀ حمید احمدی در داخل کشور منتشر شده است. نویسندۀ محترم در این اثر که اخیرا آنرا خواندم، روایت خویش از کارکِ « طرحواره ای از عرفان مدرن/ سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی» که بیش از 13 سال است بدان مشغولم و به قدر وسع دربارۀ آن خوانده، تامل کرده، نوشته و سخن گفته ام؛ صورتبندی کرده و با مخاطبان در میان نهاده است.
پیش از این، هادی طباطبایی در فصلی از کتاب « حدیث نواندیشان دینی» که کارهایم را مرور کرده، به « عرفان مدرنِ» نگارنده هم پرداخته و آنرا روایت کرده است. همچنین، حسین پورفرج و حسین جمالی پور در پاره ای از مقالات و مکتوبات خویش، برخی مفاهیمِ اگزیستانسیل و ستون های « عرفان مدرن» را به بحث گذاشته اند.

افزون بر این، سال گذشتۀ شمسی، کتاب « چشمان یک عبور: روایتی از سپهری پژوهیِ سروش دباغ»، به قلم و همت مهرداد مهرجو روانۀ بازار نشر گردید. علاوه بر این، طی چند ماه اخیر چهار جستار دربارۀ چند و چون سلوک اگزیستانسیل به روایت نگارنده با محوریت مفاهیم "تنهایی" و "رنج" توسط فرهاد مشکور منتشر شده است. چهار مکتوب فوق در کتاب در آستانۀ انتشارم « در کشاکش رنج و معنا» گنجانده شده و طی یکماه آینده منتشر می شود و پیش روی مخاطبان قرار می گیرد.

به سهم خود، از همۀ نویسندگان و محققِانِ عزیز که از سر لطف و عنایت به کارک های من پرداخته و سلوک فکری نویسنده و تطوّر آن طی قریب به پانزده سال گذشته را از منظر خود روایت کرده اند، صمیمانه سپاسگزارم. نیک می دانم که این آثار محققانه و متاملانه، به کار مخاطبان و علاقه مندان این حوزه می آید.

چنانکه در مقدمۀ کتاب « از خیام تا یالوم» آورده ام؛ زین پس بنا ندارم سپهری پژوهی درازدامنِ خود را که در آثار « در سپهر سپهری»، « فلسفه لاجوردی سپهری»، « حریم علقهای قربت»، « نبض خیس صبح»، « از سهروردی تا سپهری» و « از خیام تا یالوم» سربرآورده ؛ سپهری پژوهی هایی که با کارکِ « طرحواره ای از عرفان مدرن/ سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، گره خورده و عجین گشته بود، ادامه دهم.

همچنان، به شرط حیات، کار و بار فکری و نوشتاری خود با محوریتِ مقوماتِ سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی را پی می گیرم؛ اما با تمرکز بر آثار واحوالِ دیگر سالکان مدرن. کتاب « در کشاکش رنج و معنا» که ایستگاه بعدی این سفر اگزیستانسیل است و به زودی سر بر می آورد؛ بر دو سالک مدرن روسی، تولستوی و داستایفسکی متمرکز است و روایت گرِ ستونهایِ « معنای زندگی» و « رنج». « تا چه بازی رخ نماید..

روزگاری که در ابتدای جوانی با ولع  بسیارو علاقۀ وافر « هشت کتاب»، « اطاق آبی»  و « هنوز در سفرم» را می خواندم و به هر جایی سرک می کشیدم و آثار سپهری پژوهان را در مطالعه می گرفتم؛ اصلا گمان نمی کردم تا این میزان در کامِ سپهری کشیده شوم و در حال و هوای او دم زنم و این سالک مدرنِ کاشانی تا این میزان در ذهن و زبان و قلم من ریزش کند و  در رقم خوردنِ سلوک فکری و نظام اندیشگی ام تا این میزان نقش ایفا کند.                                                                     جهان، جهان شیفتگی هاست و مشحون از امور تصادقی و غیر مترقبه است؛ که « کس را وقوف نیست که انجام کار چیست». من و تو بسان پر کاهی در مصاف تندباد در تلاطم های  زندگی، چوئن کشتی بی لنگر کژ و مژ و   زیر و زبر  می گردیم و به اینسو و آنسو کشیده می شویم و پیش می رویم تا روزی که بلیط خود را پس دهیم، صحنۀ تئاتر هستی را ترک کنیم و از قطار زندگی پیاده شویم و همنورد افقهای دور گردیم....:
                                                                                                                                      

https://www.instagram.com/p/DCSa_b6y7hT/?igsh=dG1wYXRkMWN4aDZ0