بازخوانی ارباب حلقهها از اوج تا افول
پیتر جکسون با سهگانهٔ ارباب حلقهها، شهری خدایی را بر پردهٔ سینما بنیان نهاد؛ شهری که در آن هر نما، آیینی از وفاداری به اسطورهشناسی تالکین بود. این وفاداری نه تقلیدی سطحی، که تجلی عشقی الهیاتی به جهانِ میانه بود—عشقی که با ترکیبی از کارگردانیِ مبتکرانه، طراحیِ تولیدِ بینقص، و موسیقیِ هاوارد شور، به پدیدهای فرهنگی بدل شد. سهگانهٔ نخست، همچون متنی مقدس، نه تنها ۱۷ اسکار را درو کرد، بلکه با تبدیل شدن به بخشی از حافظهٔ جمعی نسلها، نوستالژی خود را تا امروز زنده نگه داشته است. اما تاریخ، گویا محکوم به تکرار تراژدیِ سقوط شهرهای خدایی است.
یک دهه پس از آن، سهگانهٔ هابیت با کششی غیرضروری، رمانی کوتاه را به سه فیلم بلند تبدیل کرد؛ گویی شهری زمینی که بر ویرانههای شهر خدا ساخته شده است. این اثر، با افزودن زیرپیرنگهای ضعیف و جایگزینی جلوههای عملی با تصاویر دیجیتالی، ریتم و روح اثر را قربانی هوسهای تجاری کرد. فشار استودیوها برای سود بیشتر، خلاقیت را در کام خود فرو برد و اثری ساخت که هرچند در ظاهر پذیرفتنی بود، اما فاقد آن «خطر اصیل» و «شکوه اسطورهای» پیشین بود. گویی ایمان هنرمند به اثر، جای خود را به تردیدی فلسفی داده بود.
دو دهه بعد، سریال حلقههای قدرت، با بودجهای کلان اما بیروح، به ورطهٔ سیاستِ ناب سقوط کرد. محدودیتهای حقوقی، سازندگان را از دسترسی به سیلماریلیون محروم ساخت و داستانی پر از حدسوگمان پدید آورد که بیش از آنکه یادآور جهان تالکین باشد، شبیه به بازیای سیاسی با مفاهیم مدرن بود. شخصیتهایی مانند گالادریل، از نمادهای حکمت و آرامش، به جنگجویانی عصیانگر تقلیل یافتند و ریتم کندِ داستان، هرگونه پیوند عاطفی با مخاطب را گسست. تزریق ایدئولوژیهای امروزی—بدون ظرافت لازم—چونان تلاشی برای تحمیل «شهر زمینی» بر «شهر خدای» تالکین بود؛ خیانت به زبانی که تالکین آن را نه ابزار، که آیین میدانست.
چرا نخستین سهگانه ارباب حلقهها ماندگار شد؟
پاسخ در وفاداری به هستهٔ تالکینی نهفته است: تقابل خیر و شر نه به مثابه دوگانهای انتزاعی، که بهمثابه نبردی وجودی؛ فناپذیری قهرمانان نه ضعف، که شرط امکان پیروزی؛ و احترام به طبیعت نه شعار، که بخشی از الهیاتِ اسطورهای او. جکسون در نخستین سهگانه، این مفاهیم را با هنری تصویری به پرده برد—طراحی لباسها، معماری برجها، و حتی زخمهای روی صورت شخصیتها، همگی روایتی الهیاتی از نبرد جاودانهٔ نور و تاریکی بودند. اما در آثار بعدی، این وفاداری جای خود را به سیاستزدگی و سوداگری داد؛ گویی شهر خدا به بازاری زمینی تبدیل شده است.
اگر تالکین امروز میزیست، بیشک زیباییهای بصری را میستود، اما تحریف جهانبینیِ او را خیانتی به «زبان مقدس» اسطورهاش میخواند. او که فلسفهٔ خود را بر پایهٔ تقابلِ «عشق به خود» و «عشق به خدا» بنا نهاده بود، سودمحوری و ایدئولوژیهای تحمیلی را حملهای به حریم شهر خدا میدانست—حملهای که نه با شمشیر، که با قلمی شیطانی صورت میگیرد.
آیندهٔ اقتباسها از جهان تالکین، در گرو بازگشت به ریشههاست: استفاده از منابعی مانند سیلماریلیون با مشورت خردمندانِ این اسطوره، کاهش اتکا به جلوههای دیجیتالیِ بیروح، و ساخت آثاری متمرکز بر داستانهای فرعی که همچون روایتهای مقدس، عمق اسطورهشناسی او را فاش میکنند. تنها با این بازگشت میتوان امید داشت که شهر خدایی تالکین، بار دیگر بر پردهٔ سینما زنده شود—شهری که در آن هنر، نه ابزار، که آیین است.
#سینما
#الهیات_سیاسی
#آگوستین
#کارل_اشمیت
#تالکین
#ارباب_حلقهها
🌎📚 @sociologycenter 📚🌍